2024 July 3 - چهار شنبه 13 تير 1403
آینه تاریخ -شهادت امام جواد علیه السلام
کد مطلب: ١٥٨٤٦ تاریخ انتشار: ١٨ خرداد ١٤٠٣ - ١٨:٢٣ تعداد بازدید: 22
سخنراني ها » شبکه جهانی حضرت ولی عصر عج
آینه تاریخ -شهادت امام جواد علیه السلام

آینه تاریخ 18/ 03/ 1403

 
 
 
 
 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

عنوان برنامه: آینه تاریخ

تاريخ: 18/ 03/ 1403

استاد: حجت الاسلام والمسلمین جباری

مجری: آقای قضبانی

قسمت:121

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

مجری:

 عزیزان بیننده سلام وقت شما بخیر خیلی خوش آمدید به استودیوی شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) و برنامه آینه تاریخ که تقدیم حضور شما می شود از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) در جمعه شب‌ها و می دانید که این برنامه متکفل پاسخ به سوالات تاریخی شما عزیزان است و استاد گرانقدر ما در این برنامه و راهنمای ما و پاسخگوی سوالات شما ان شاء الله جناب آقای دکتر جباری استاد حوزه و دانشگاه متخصص در مسائل تاریخ و سیره هستند امروز این افتخار را دارم در خدمت ایشان باشیم و ان شاء الله بتوانیم دقایق خوب و مفیدی را هم خدمت شما ارائه کنیم هم خود ما استفاده کنیم استاد عزیز سلام وقت شما بخیر خیلی خوش آمدید.

استاد: جباری

 علیکم السلام و رحمت الله بسم الله الرحمن الرحیم بنده هم عرض سلام و ادب دارم حضور حضرت عالی جناب آقای قضبانی و شما بینندگان گرامی هر جایی که شرف حضور دارید و آرزوی توفیقات و تاییدات روز افزون برای همه شما عزیزان دارم و تسلیت عرض می ‌کنم سالروز شهادت جوادالائمه (سلام الله علیه) ان شاء الله که خداوند متعال هرچه زودتر توفیق زیارت آن حضرت (علیه السلام) نصیب همه شما و ما بفرماید ان شاء الله و تسلیت عرض می ‌کنم شهادت آن حضرت (علیه السلام) را به خلف صالحشان امام عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) در خدمتتان هستم.

مجری:

 سلامت باشید ما هم خدمت شما متقابلاً عرض تسلیت داریم و همچنین خدمت بینندگان و در راس آن همان طور که استادم فرمودند از تسلیت خاص خدمت آقا امام عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) داریم جد بزرگوار ایشان هستند امام جواد (علیه السلام) که در یک چنین روزی سالروز شهادت آقا امام جواد (علیه السلام) است استاد عزیز من مناسبت‌هایی که در هفته گذشته بود ما یکی بحث روز بیست و سه ذیقعده روز زیارت امام رضا (علیه السلام) را حضرتعالی پرسیدیم و یاد گرفتیم و بحث دحو الارض بود و همچنین یکشنبه‌ها که یک نکته خیلی خوبی را ما یاد دادید از روایات در خصوص نماز یکشنبه های ماه ذیقعده که امروز روز آخرش بود و روز آخر هم که شهادت آقا امام جواد (علیه السلام) است. همان روزهایی که پیش رو داریم باز ماه ذیحجه است و یک چنین شبی هم باز یادروز ازدواج امیرالمومنین (سلام الله علیه) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) به اصطلاح ازدواج دو نور است که این مناسبت‌ها را بعضی هایش را پرداختیم بعضی هایش امروز ان شاء الله  می خواهیم  بپردازیم. در خصوص شهادت امام رضا (علیه السلام) به روایت در بیست و سه ذیقعده سوالی مطرح شده بود که آیا کسی از گزارش های تاریخی روایتی چیزی است که اشاره کند به شهادت آقا امام رضا (علیه السلام) در بیست و سه ذیقعده یا خیر که اگر لطف بفرمایید در این زمینه یک توضیح بدهید بعد به بحث شهادت امام جواد (علیه السلام) برویم.

استاد: جباری

 خواهش می ‌کنم بله هفته قبل اشاره‌ای شد منتها شاید نیاز به یک توضیح و تبیین و تصحیحی دارد بیست و سه ذی‌القعده دو نکته در آن است یک نکته که هفته قبل عرض کردیم سید بن طاووس به نقل بعض اصاحبنا من العجم بعضی از به هر حال علمای ایرانی تماسی از مولفات اون‌ها نقل کردند که مستحب است زیارت امام رضا (علیه السلام) از قریب یا بعید یعنی از نزدیک شد بهتر نشد از دور زیارت شود آن حضرت (علیه السلام) معروف است روز زیارتی خاص امام رضا (علیه السلام) بیست و سه ذی القعده کسانی موفق شدند از نزدیک و ان شاء الله آن‌هایی که موفق نشدند از دور بالاخره زیارتی کردند و این سوال که فرمودید که آیا قول به شهادت امام رضا (علیه السلام) در این روز است بله مرحوم شیخ مفید در کتاب مسارع الشیعه، مسارع الشیعه را عزیزان بیننده کتابچه است در واقع یک رساله کوچکی از مرحوم شیخ مفید تدوین کرده اند در واقع برای مناسبت‌ها است یعنی ولادت‌ها شهادت‌ها و اعیاد امثال اینها تقویم در واقع مناسبت‌های مذهبی را این‌ها را آنجا ذکر کرده است و وقتی که به ماه ذی‌القعده می رسد در بیست و سه ذی‌القعده ایشان سال تولد و شهادت امام رضا (علیه السلام) در روز بیست و سه ذولقعده اتفاق افتاده است.

این قولی است که مرحوم شیخ مفید در مسارع الشیعه نقل کرده است منتها خوب چون اقوال و منابع دیگری هستند که شهرت با آخر ماه صفر است یعنی به تعبیری امام جواد (علیه السلام) چنان که قول مقبول و مشهور آخر ماه ذی‌القعده شهادتشان است چند روزی امام رضا (علیه السلام) آخر صفر شهرت و به هر حال مقبولیت به آن روز است اما قول بیست و سه ذولقعده هم آمده است چنانکه اقوال متعدد دیگری هم است که هفته قبل هم شاید اشاره کردیم کتاب آقای مقدسی باز پژوهی در. تاریخ ولادت و شهادت معصومین (علیهم السلام) از اخبار خوب جمع کرده است ایشان .

مجری:

سوال باقی مانده بود از هفته قبل ما این را خدمت شما مطرح کردیم اما مناسب جلسه ای که امروز روز جمعه در آن بودیم و همچنان هستیم بحث شهادت آقا امام جواد (علیه السلام) است گزارش‌های تاریخی خیلی در خصوص شهادت امام جواد (علیه السلام) جانسوز است آن نوع شهادت که حالا ما شنیدیم و به ما گفتند اگر در این خصوص نکته‌ای است بفرمایید استفاده کنیم بهره مند شویم.

استاد: جباری

 خواهش می ‌کنم بله عرض می ‌کنم که دو سه نکته را اشاره می ‌کنم یک نکته را برای اینکه از کلمات اخلاقی آن حضرت (علیه السلام) هم استفاده کرده باشیم روایت معروفی هستند در تحف العقول نقل کرده است:

 اَلمُؤمِنُ یَحتاجُ إلی ثَلاثِ خِصالٍتَوفیقٍ مِنَ اللهِ، وَ واعِظٍ مِن نَفسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّن یَنصَحُهُ؛

مؤمن نیازمند سه خصلت است: توفیق از سوی خداوند، واعظی از درون خود، پذیرش نسبت به کسی که او را پند می دهد.

تحف العقول،حرانی، ص 457

 مرحوم حرانی صاحب تحف العقول که روایت خیلی جالب است یعنی اگر ما فقط به همین روایت عمل کنیم به هر حال برده‌ایم در مسیر عبودیت طاعت کلید را حضرت (علیه السلام) داده است مؤمن می ‌فرماید که نیاز به سه خصلت. المومن یحتاج الی ثلاث خصال می شود حفظم کرد عزیزان بیننده روایت را هم خوب است حفظ کنیم المومن یحتاج الی ثلاث خصال سه خصلت مومن نیازمند است اینکه می ‌فرماید یحتاج یعنی ضروری است بر امام (علیه السلام) توفیق من الله یک توفیق یعنی خداوند متعال زمینه در واقع موفقیت برای انجام طاعت و عمل را فراهم کند و به اصطلاح انسان خوب است دائماً این دعا را داشته باشد توفیق از خدا بخواهد آن دعای حضرت حجت (عجل الله و تعالی فرجه الشریف):

 اللهم ارزقنا توفیق الطاعه و بعد المعصیه. شروع آن دعا با توفیق طاعت از توفیق یعنی وفق دادن خداوند متعال زمینه ‌ها را با آن به اصطلاح عمل وفق بدهد متناسب کند جور کند راه را باز کند موفق کند انسان را که وفق داده بشود زمینه‌ها با آن عمل خود توفیق پیدا است که یک موضوعیتی دارد خیلی وقت است که انسان قصد کاری می کند اما موفق نمی شود زمینه ‌اش فراهم نمی شود و گاهی هم به هر حال اعمال پیشین انسان گاهی اثر می ‌گذارد در اینکه موفق به کار نشود معروف است دیگر می ‌گویند مثلاً. در روایات هم دارد که خدمت ائمه (علیهم السلام) می رساندند و موفق به صلوات اللیل نماز شب و تهجد و این ها موفق نشدند.

 می ‌فرماید که آن اعمال روزتان مانع می شود در روز وقتی که روز ما به گناه خدایی نکرده است طی شده باشد پایمان لغزیده باشد و تدارک و جبرانی نکرده باشیم طبیعتاً این موفقیت در شب حاصل نمی شود خواب مستولی می شود یا زمینه‌ها فراهم نمی شود دیر می ‌خوابد و امثال این ها توفیق من الله توفیق از ناحیه خداوند همواره انسان بخواهد و واعظ من نفسه یک به اصطلاح موعظه‌گری از درون انسان. باید موعظه کند این را خداوند قرار داده است به صورت اتوماتیک در درون هر انسان آن نفس لوامه در واقع که در درون انسان است یکی از مراتب نفس است انسان را ملامت می ‌کند نسبت به گناهان و موعظه می ‌کند عرض شود که می ‌خواند انسان را به سمت طاعت نفس عماره به سمت معصیت فرا می ‌خواند نفس لوامه هم از آن طرف می آید به جنگ نفس عماره این است منتها انسان کورش نکند این را به آن توجه کند به آن ترتیب اثر بدهد.

 و سومش همین است قبول من من ینصحه و قبول کند از آن کسی که انسان را نصیحت می ‌کند و کسی که نصیحت می کند یا این نفس لوامه درون انسان است یا بیرون انسان یک آدم خیرخواهی دوستی پدری مادری برادری خواهری بالاخره همسری حرف حقی دارد می ‌زند چرا نپذیرد وقتی بپذیرد طبیعتاً راه باز می شود توفیقات بیشتر می شود پس این سه چیز لازم است حالا درباره‌اش خیلی بیشتر می شود سخن گفت المومن یحتاج الی ثلاث خصال توفیق من الله و واعظ من نفسه و قبول ممن ینصه ان شاء الله که. خداوند متعال هر سه را به ما عطا کند کلید را داد امام جواد (علیه السلام) هم توفیق را نصیب به هر حال ما کند و هم اینکه واعظ درونی و بیرونی را متوجه ما کند خود این نعمتی که انسان کنار خودش دوستی کسی داشته باشد که حواسش به انسان باشد خطاهای انسان گوشزد کند تذکر بدهد و انسان بدش نیاید قبول کند و قبول ممن ینصحه کسی که خیرخواه انسان است و نصیحت می کند خیرخواه به هر حال از آن بپذیرد یک روایتی است که معروف است و ان شاء الله که موجب به هر حال عمل ما شود منطبق با این. قسمتی که گفتیم.

 اما آن یکی دو نکته‌ای که لازم می دانم تذکری عرض کنم نکته تاریخی است ببینید امام جواد (علیه السلام) ادوار حیات آن حضرت (علیه السلام) را می ‌توان سه دوره کرد از جهت حالا سیاسی یک دوره عرض شود که دوره معاصر حضرت (علیه السلام) با پدر بزرگوارشان است میلاد آن حضرت (علیه السلام) صد و نود و پنج عرض شود که هجری است و آغاز امامتشان سال دویست و سه یعنی ماه آخر صفر سال دویست و سه با شهادت پدرشان آغاز امامت یعنی در هشت سالگی. امام جواد (علیه السلام) در هشت سالگی به امامت رسیدند اولین امامی که در طفولیت به امامت رسیده است لذا دشواری‌هایی پدید می آید در جامعه شیعه.

مجری:

 و منتها بحث امامت مسبوق به سابقه در امامت نبوده است ولی در نبوت داشتیم.

استاد: جباری

 بله و لذا امام (علیه السلام) به هر حال امامتش من قبل الله است پس می ‌تواند پاسخگو باشد نسبت به نیازها و این اطمینان را بدهد باز در پرانتز عرض کنم نکته‌ای را که به هر حال این شبکه‌های وهابی به گونه‌های مختلف تعریضی نسبت به شیعه دارند در بحث امامت این ائمه کم‌سن. به خصوص امام حسن (علیه السلام) دیگر امام جواد (علیه السلام) امام هادی (علیه السلام) و امام عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) به تنقیص می ‌کنند که امام هشت ساله می ‌خواهد زمامدار جامعه اسلامی  شود چطور می شود این ناشی از این است که این ها امامت از منظر خودشان تعریف می ‌کنند خیال می ‌کنند چهار نفر جمع شدند در سقیفه و یک کسی را تعیین کردند که سرتاپا اشکال و ایراد و جهل و اینها است این می شود امام صرفاً چون سنش مثلاً چند ده ساله از عمرش گذشته است این در حالی است که ما شیعه امامت و مانند نبوت تعریف می ‌کنیم چرا که نبوت امر الهی و آسمانی است و خداوند متعال نبی را بر می ‌گزیند تعیین می ‌کند و لذا عیسی (سلام الله علیه) در گهواره و:

قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا

(ناگهان عیسی زبان به سخن گشود و) گفت: «من بنده خدایم؛ او کتاب (آسمانی) به من داده؛ و مرا پیامبر قرار داده است!

مریم (19):30

می ‌فرماید یا حضرت یحیی (علیه السلام) قرآن می ‌فرماید که:

يَا يَحْيَى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا

ای یحیی! کتاب (خدا) را با قوّت بگیر! و ما فرمان نبوّت (و عقل کافی) در کودکی به او دادیم!

مریم (19):۱۲

یا حضرت سلیمان (علیه السلام) در کودکی به نبوت می ‌رسد امامت هم به همین ترتیب ممکن است سؤال شود  چطور شد بعد امامت در صباوت امامت در صباوت امامت در کودکی نصیب امام جواد (علیه السلام) امام هادی (علیه السلام) من به ذهنم این می رسد که خداوند متعال دارد اثبات همین نکته تذکر به همین نکته که ببینید امامت چیزی مثل نبوت است و به هر حال امر از جای دیگری ریشه می ‌گیرد لذا عمداً امامت ائمه اخیر را امام جواد (علیه السلام) امام هادی (علیه السلام) امام عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) را در طفولیت قرار داد که بدانیم بحث بحث انتخاب مردم نیست شرایط ظاهری نیست بلکه از ناحیه خداوند عطا می ‌شود.

 لما قبض الرضا كان سن أبي جعفر نحو سبع سنين ، فاختلفت الكلمة من الناس ببغداد وفي الامصار ، واجتمع الريان بن الصلت ، وصفوان بن يحيى ، ومحمد بن حكيم ، وعبدالرحمان بن الحجاج ويونس ابن عبدالرحمان ، وجماعة من وجوه الشيعة وثقاتهم في دار عبدالرحمان بن الحجاج في بركة زلول يبكون ويتوجعون من المصيبة ، فقال لهم يونس بن عبدالرحمان : دعوا البكاء! من لهذا الامر وإلى من نقصد بالمسائل إلى أن يكبر هذا؟ يعني أبا جعفر فقام إليه الريان بن الصلت ، ووضع يده في حلقه ، ولم يزل يلطمه ، ويقول له : أنت تظهر الايمان لنا وتبطن الشك والشرك ، إن كان أمره من الله جل وعلا فلو أنه كان ابن يوم واحد لكان بمنزلة الشيخ العالم وفوقة ، وإن لم يكن من عندالله فلو عمر ألف سنة فهو واحد من الناس ، هذا مما ينبغي أن يفكر فيه. فأقبلت العصابة عليه تعذله وتوبخه.وكان وقت الموسم فاجتمع من فقهاء بغداد والامصار وعلمائهم ثمانون رجلا فخرجوا إلى الحج وقصدوا المدينة ليشاهدوا أبا جعفر فلما وافوا أتوا دار جعفر الصادق  لانها كانت فارغة ، ودخلوها وجلسوا على بساط كبير ، وخرج إليهم عبدالله بن موسى ، فجلس في صدر المجلس وقام مناد وقال : هذا ابن رسول الله فمن أراد السؤال فليسأله فسئل عن أشياء أجاب عنها بغير الواجب فورد على الشيعة ما حيرهم وغمهم ، واضطربت الفقهاء ، وقاموا وهموا بالا نصراف ، وقالوا في أنفسهم : لو كان أبوجعفر يكمل لجواب المسائل لما كان من عبدالله ما كان ، ومن الجواب بغير الواجب. ففتح عليهم باب من صدر المجلس ودخل موفق وقال : هذا أبوجعفر! فقاموا إليه بأجمعهم واستقبلوه وسلموا عليه فدخل صلوات الله عليه وعليه قميصان وعمامة بذؤابتين وفي رجليه نعلان وجلس وأمسك الناس كلهم ، فقام صاحب المسألة فسأله عن مسائلة فأجاب عنها بالحق ففرحوا ودعواله وأثنوا عليه وقالوا له : إن عمك عبدالله أفتى بكيت وكيت ، فقال : لا إله إلا الله يا عم إنه عظيم عندالله أن تقف غدا بين يديه فيقول لك : لم تفتي عبادي بمالم تعلم ، وفي الامة من هو أعلم منك.

مورخان در اين زمينه مى نويسند: چون امام رضا (علیه السلام) در سال دويست و دو رحلت نمود، سنّ ابوجعفر نزديك به هفت سال بود، ازينرو در بغداد و ساير شهرها در بين مردم اختلاف نظر پديد آمد. «ريّان بن صلت»، «صفوان بن يحيى»، «محمد بن حكيم»، «عبدالرحمن بن حجاج» و «يونس بن عبدالرحمن»، با گروهى از بزرگان و معتمدين شيعه، در خانه «عبدالرحمن بن حجاج»، در يكى از محله هاى بغداد به نام «بركه زلزل» گرد آمدند و در سوگ امام به گريه و اندوه پرداختند... يونس به آنان گفت: دست از گريه و زارى برداريد، (بايد ديد) امر امامت را چه كسى عهده دار مى گردد؟ و تا اين كودك (ابوجعفر) بزرگ شود، مسائل خود را از چه كسى بايد بپرسيم؟ در اين هنگام «ريّان بن صلت» برخاست و گلوى او را گرفت و فشرد، و در حالى كه به سر و صورت او مى زد، با خشم گفت: تو نزد ما تظاهر به ايمان مى كنى و شكّ و شرك خود را پنهامى مى دارى؟! اگر امامت او از جانب خدا باشد حتى اگر طفل يك روزه باشد، مثل پيرمرد صد ساله خواهد بود، و اگر از جانب خدا نباشد حتى اگر صد ساله باشد، چون ديگران يك فرد عادى خواهد بود، شايسته است در اين باره تأمّل شود. در اين هنگام حاضران به توبيخ و نكوهش يونس پرداختند. و در آن موقع، موسم حج نزديك شده بود. هشتاد نفر از فقها و علماى بغداد و شهرهاى ديگر رهسپار حج شدند و به قصد ديدار ابو جعفر عازم مدينه گرديدند، و چون به مدينه رسيدند، به خانه امام صادق (علیه السلام) كه خالى بود، رفتند و روى زيرانداز بزرگى نشستند. در اين هنگام عبدالله بن موسى، عموى حضرت جواد، وارد شد و در صدر مجلس نشست. يك نفر بپا خاست و گفت: اين پسر رسول خداست، هركس سؤالى دارد از وى بكند. چند نفر از حاضران سؤالاتى كردند كه وى پاسخهاى نادرستى داد!... شيعيان متحيّر و غمگين شدند و فقها مضطرب گشتند و برخاسته قصد رفتن كردند و گفتند: اگر ابوجعفر مى توانست جواب مسائل ما را بدهد، عبدالله نزد ما نمى آمد و جوابهاى نادرست نمى داد!

در اين هنگام درى از صدر مجلس باز شد و غلامى بنام «موفق» وارد مجلس گرديد و گفت: اين ابوجعفر است كه مى آيد، همه بپا خاستند و از وى استقبال كرده سلام دادند. امام وارد شد و نشست و مردم همه ساكت شدند. آنگاه سؤالات خود را با امام در ميان گذاشتند و وقتى كه پاسخهاى قانع كننده و كاملى شنيدند، شاد شدند و او را دعا كردند و ستودند و عرض كردند: عموى شما، عبدالله چنين و چنان فتوا داد. حضرت فرمود: عمو! نزد خدا بزرگ است كه فردا در پيشگاه او بايستى و به تو بگويد: با آنكه در ميان امت، داناتر از تو وجود داشت، چرا ندانسته به بندگان من فتوا دادى؟

مجلسى، بحار الأنوار، الطبعه الثانيه، تهران، المكتبه الاسلاميه، 1395 ه".ق، ج 50، ص 98 - 100 (به نقل از عيون المعجزات) - محمد بن جرير الطّبرى، ابن رستم، دلائل الامامه، الطبعه الثالثه، قم منشورات الرّضى،، 1363 ه".ش، ص 204 - 206 - مسعودى، اثبات الوصيه، الطبعه الرابعه، نجف، المطبعه الحيدريه، 1374 ه".ق، ص 213 - 215 (با اندكى اختلاف در عبارات) قرشى،، سيد على اكبر، خاندان وحى، چاپ اول، دار الكتب الاسلاميه، 1368 ه".ش، ص 642 - 644 -

 و لذا امام جواد (علیه السلام) هشت ساله پاسخگوی سوالات از آن گروه شیعیان که رفتند از بغداد خدمت حضرت (علیه السلام) ایام حج وارد شدند نزد عبدالله بن موسی عموی حضرت (علیه السلام) رفتند چند سوال کردند هیچ چزیی وارد نیست دارد مسائل را خلاف جواب می دهد امام جواد (علیه السلام) وارد شد و حضرت (علیه السلام) عرض کردند که عموی شما اینطور جواب داد با عتاب حضرت (علیه السلام) به عبدالله فرمود یا عم اتق الله بترس از خدا و آن جایگاه خودت در پیشگاه خدا در قیامت که خواهی ایستاد و به تو گفته خواهد شد لمن افتیت و فی الناس اعلم منک چرا فتوا دادی در یک مسئله‌ای در حالی که اعلم از تو وجود دارد بعد حضرت (علیه السلام) نشستن و جواب دادند و اینها که می ‌پرسیدند فقیه بودند وارد بودند این مسائل و دیدند که حضرت (علیه السلام) طبق موازین دارد پاسخ می دهد. مجلسی هزار مسئله سی مسئله چون بعضی می گیوند الف در آنجا ممکن است که از اضافات و روات باشد بالاخره سی مسئله بپرسند و در مسائل امام هشت ساله کاملا پاسخگو باشد این خودش به هر حال اثبات کننده مقام امامت و علم است.

 بله به هر حال این یک مسئله است که امام (سلام الله علیه) در طفولیت به امامت رسیدند بعد از سال دویست و بیست تا دویست و سی که شهادت حضرت (علیه السلام) است ۱۷ سال دوران امامت حضرت (علیه السلام) است این دوره دوم در واقع امامت است. این دوره خودش دو دوره است یکی دوره معاصرت حضرت (علیه السلام) با مامون دو سال آخر معاصرت با معتصم برادر مامون یعنی تا دویست و هجده که هلاکت مامون است حضرت (علیه السلام) معاصر مامون است دویست و هجده تا دویست و بیست معاصر معتصم است و هر دو دوره دوره سختی برای امام (علیه السلام) است یعنی ولو اینکه به ظاهر اکرام می کند مامورین این‌ها در واقع مامون مامون بود همان کسی است که پدر امام جواد (علیه السلام) به شهادت رسانده است و من در اینجا یکی دو نکته را می ‌خواهم عرض کنم.

 یک نکته این است که یک شهرتی بر اساس برخی روایات مثلا در مناقب ابن شهرآشوب. امثال این‌ها این روایت آمده است که مامون امام جواد (علیه السلام) و احضار به بغداد کرد در طفولیت بعد از شهادت امام رضا (علیه السلام) و در همانجا در سن طفولیت مثلاً در نه سالگی ده سالگی یازده سالگی طبق اختلافی که در اینجا وجود دارد مثلاً مرحوم مفید نه سال و چند ماه ذکر می ‌کند تفسیر قمی ده سال یا چند ماه ذکر می کند یازده سال ذکر می کند دویست و سه که امام رضا (علیه السلام) به شهادت رسیده است حضرت (علیه السلام) . در نه سالگی وارد شده است و دویست و چهارو دویست و پنج همان ده سال یازده سال در این سالها این نقل‌ها این را ذکر می ‌کند و بعد عقد بسته شدن ام الفضل به حضرت (علیه السلام) در آن مجلس مامون که به بغداد فرا می ‌خواند و بنی عباس هم بودند و بعد جریان مناظره با یحیی بن اکثم در آنجا رخ می دهد و حضرت (علیه السلام) سوالات او را جواب می دهد سوال‌های غامزی از او می ‌پرسد او در پاسخ می ‌ماند و مأمون هم می گوید من می خواهم دخترم را می ‌خواهم به عقد محمد بن علی جواد (سلام الله علیه) در بیاورم و عقد و در آنجا  می ‌خوانند نکته‌ای که است اینکه آیا این در این سن بوده یا عرض شود که سن بالاتری بوده است.

 برخی از محققین ما مشخصاً باز استاد محمد هادی یوسفی غربی ایشان در کتاب مصحف تاریخ اسلامی خودشان جلد هشتم که به امام جواد (سلام الله علیه) در آن جلد بحث شده است این نظر را دارند به نظرم قابل تأمل است این دیدگاه این دیدگاه این است که این سفر امام جواد (سلام الله علیه) به بغداد چون ام الفضل عقد بسته به حضرت (علیه السلام)  می شود و حضرت (علیه السلام) بر می ‌گردد هنگام برگشتن در مسجدی در مسیر از بغداد می ‌خواهد خارج شود در مسجد هنگام مغرب می شود حضرت (علیه السلام) نماز مغرب را می ‌خواند پای درخت صدر خشکیده‌ای در آنجا وضو می ‌گیرند بعد میایند نماز بخوانند نماز تمام می شود درخت برگ و بار می دهد و آنها هم در کرامات حضرت (علیه السلام) ذکر می ‌کنند ایشان استناد می ‌کنند به دو نکته یک نکته نقل دلائل الامامه طبری شیعی که می گوید این سفر در شانزده سالگی امام (علیه السلام) رخ داده است اگر شانزده سالگی باشد چون امام (علیه السلام) صد و نود و پنج متولد شده است طبعاً می شود در سال دویست و یازده بله. این یک نکته.

 بعد مؤیدش را نکته لطیفی معید می ‌گیرد می گوید حضرت (علیه السلام) رفت در آن مسجد نماز خواند نماز جماعت خواندند به ایشان اقتدا کردند چه کسانی اقتدا کردند؟ فقط شیعه نبودند بغداد که شیعیان درش حضور داشت اما عامه درش حضور اکثریت داشتند می گوید امام (علیه السلام) طبیعتاً باید به سن بلوغی رسیده باشد که بیایند پشت سرش اقتدا کنند .

مجری:

چون آنها که اعتقاد به امام (علیه السلام) آن‌ها در واقع این را اعتبار می دانند.

استاد: جباری

 بنابراین این اقتدای این‌ها و نماز خواندن حضرت (علیه السلام) جماعت در آن مسجد یک مویدی است بر آن شانزده ساله بودن حضرت (علیه السلام) این به نظرم نکته قابل تأملی است. که اینجا شاید شود ترجیح داد به عبارت دیگر یعنی مامون بعد از شهادت امام رضا (سلام الله علیه) در دویست و سه تا دویست و یازده چیزی حدود هشت سال هفت سال و خورده‌ای هشت سال عرض شود که کاری به کار امام جواد (علیه السلام) ندارد چرا چون امام (علیه السلام) به خیال خودش طفلی است در مدینه حالا هنوز خیلی به هر حال احساس خطر نمی ‌کند اما در دویست و یازده که حضرت (علیه السلام) را فرا  می ‌خواند گویا بدین سبب که مجدداً خواست آن کاری که با امام رضا (علیه السلام) کرد همین کار را کند یعنی بنی عباس یک مقدار به هر حال معارضه با مامون داشتند. و این خواست مجدداً کاری که نسبت به امام رضا (علیه السلام) کرد ولیعهدی را عطا کرد و می ‌خواست به هر حال جامعه شیعه را آرام کند و امثال اینها بیاید امام جواد (علیه السلام) این بار چه کار کند داماد خودش کند منتها در ظاهر به این بهانه که من می ‌خواهم با آل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ارتباط مرتبط شوم فامیل شوم نواده‌ای از آن به هر حال آل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داشته باشم و امثال اینها.

 طبیعتاً اگر این محقق می ‌شد و ام‌الفضل با حضرت (علیه السلام) ازدواج می ‌کرد و صاحب فرزند هم می ‌شد طبیعتاً برای مامون خیلی خوب بود می ‌گفت که من به هر حال ای معترضین ببینید ما با به اصطلاح امام (علیه السلام) شما من صاحب نوه‌ای هستم از امام (علیه السلام) شما دیگر حرف حسابتان چیست؟ این در واقع ادامه آن مسیر بود که با امام رضا (علیه السلام) آغاز کرده است بود و اینها و لذا در این دویست و یازده خواست که به هر حال امام (علیه السلام) کمی سنش بالا برود و آن نقشه ا‌ش را عملی کند و عقد بسته شد اما زفاف چهار سال بعد است دویست و پانزده از نظر تاریخی مجدداً امام (علیه السلام) را احضار کرده است به هر حال امام (علیه السلام) به عراق سفر کرده است و این زمانی است که مامون عازم غزوه روم غزوه روم جنگ با روم در فتوحات دارد می رود در منطقه تکریت در نقل دارد که مامون آنجا بود و امام (علیه السلام) رفت به تکریت و مجلس عروسی امام (علیه السلام) و ام الفضل در آنجا برقرار شده است در تکریت بعد از چهار سال عقد بسته بودن ام الفضل امام (علیه السلام) در بازگشت ام الفضل با خودش به مدینه می برد.

مجری:

 و روایت اول اگر برویم بحثش مثلاً در سن ده یا یازده سالگی آقا امام جواد (علیه السلام) بوده است باز هم بحث ازدواج در همین دویست و پانزده است دیگر فرقی ندارد حدود ده سال فاصله.

استاد: جباری

 خوب این استدلال استاد بزرگوار جناب استاد یوسفی دارند در این بخش به نظرم قابل تامل است حالا فرصت بیشتر می طلبد الان یادم افتاد. عجیب است این مامون شخصیت مرموز عجیبی که در ظاهر خودش طرفدار اهل بیت (علیه السلام) نشان می دهد و به هر حال دخترش را به امام جواد (علیه السلام) می دهد این‌ها اما همانجا دست از توطئه بر نمی ‌دارد و آن توطئه این است که به مردم چنین ارائه کند که ببینید امام جوادالائمه (علیه السلام) دارد این جواد شما (علیه السلام) همرنگ ما می شود با آن در همین جریان در تکریت در جریان عروسی دستور می ‌دهد که دویست کنیز زیبا هرکدام جامی در دست در هر جامی گوهری داشته باشند و. امام جواد (علیه السلام) دعوت می کند به آن مقرشان کاخش است هرجایی که به هر حال بوده است و که امام (علیه السلام) نگاهی به این‌ها کند توجه کند و به هر حال حالا امروز اگر دستگاه فیلمبرداری بود مثلاً فیلمبرداری کند یا آتویی از امام (علیه السلام) بگیرد و اینها و فضای مجازی دویست کنیز زیبا و بعضی از محققین که ذکر می کنند می گویند عازم جنگ اینها مثلاً همان کنیزها را همراه خودش دارد می برد:

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الرَّيَّانِ قَالَاحْتَالَ الْمَأْمُونُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع بِكُلِّ حِيلَةٍ فَلَمْ يُمْكِنْهُ فِيهِ شَيْ‌ءٌ فَلَمَّا اعْتَلَّ وَ أَرَادَ أَنْ يَبْنِيَ عَلَيْهِ ابْنَتَهُ‌ دَفَعَ إِلَى مِائَتَيْ وَصِيفَةٍ مِنْ أَجْمَلِ مَا يَكُونُ‌ إِلَى كُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهُنَّ جَاماً فِيهِ‌ جَوْهَرٌ يَسْتَقْبِلْنَ أَبَا جَعْفَرٍ ع إِذَا قَعَدَ فِي مَوْضِعِ الْأَخْيَارِ فَلَمْ يَلْتَفِتْ إِلَيْهِنَّ وَ كَانَ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ- مُخَارِقٌ صَاحِبُ صَوْتٍ وَ عُودٍ وَ ضَرْبٍ طَوِيلُ اللِّحْيَةِ فَدَعَاهُ الْمَأْمُونُ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنْ كَانَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا فَأَنَا أَكْفِيكَ أَمْرَهُ فَقَعَدَ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَشَهَقَ مُخَارِقٌ شَهْقَةً اجْتَمَعَ عَلَيْهِ أَهْلُ الدَّارِ وَ جَعَلَ يَضْرِبُ بِعُودِهِ وَ يُغَنِّي فَلَمَّا فَعَلَ سَاعَةً وَ إِذَا أَبُو جَعْفَرٍ لَا يَلْتَفِتُ إِلَيْهِ لَا يَمِيناً وَ لَا شِمَالًا ثُمَّ رَفَعَ إِلَيْهِ رَأْسَهُ وَ قَالَ اتَّقِ اللَّهَ يَا ذَا الْعُثْنُونِ قَالَ فَسَقَطَ الْمِضْرَابُ مِنْ يَدِهِ وَ الْعُودُ فَلَمْ يَنْتَفِعْ بِيَدَيْهِ إِلَى أَنْ مَاتَ قَالَ فَسَأَلَهُ الْمَأْمُونُ عَنْ حَالِهِ قَالَ لَمَّا صَاحَ بِي أَبُو جَعْفَرٍ فَزِعْتُ فَزْعَةً لَا أُفِيقُ مِنْهَا أَبَداً.

محمد بن ریان نقل میكند: مامون برای رسیدن به هدفش (بد نام كردن حضرت امام جواد علیه السلام) همه نوع نیرنگی را در خصوص امام جواد علیه السلام به كار برد اما هیچ كدام از آنها برای وی سودی نداشت .به عنوان نمونه پس از به عقد درآوردن دخترش ام الفضل با امام جواد علیه السلام، صد كنیز زیبا را انتخاب كرد كه هر یك جامی پر از گوهر درخشان در دست داشتند. مامون به كنیزان دستور داد تا پس از نشستن حضرت در جایگاه دامادی به استقبال وی رفته و به او خوشامد گویند. كنیزكان به سوی حضرت شتافتند و خوشامد گفتند ولی امام هیچ التفاتی به آنها نكرد .در دربار مامون مردی به نام مخارق كه ریشی بلند و صوتی خوش داشت و عود مینواخت وجود داشت . وی به مامون گفت من توان آن را دارم كه نقشهات را - وادار كردن حضرت به لهو و لعب - عملی سازم .از این رو در مقابل امام جواد علیه السلام نشست و شروع به خواندن آواز كرد. كسانی كه در آنجا حضور داشتند گرد مخارق حلقه زدند. هنگامی كه مخارق شروع به نواختن عود و آواز خوانی كرد، امام جواد علیهالسلام سر مبارك خود را متوجه او كرد و بر وی نهیب زد و فرمود: "اتق الله یا ذالعثنون " از خدا بترس ای ریش بلند. دست مخارق از حركت ایستاد، عود از دستش افتاد و دیگر هرگز نتوانست عود بنوازد. روزی مامون از بلایی كه بر سر مخارق آمده بود از وی سئوال كرد. مخارق پاسخ داد چون امام جواد علیهالسلام بر من نهیب زد چنان ترسی از هیبت او بر من مستولی شد كه دستم فلج شد و هرگز بهبود نیافت.

الكافی، ج1، ص 494/ اثبات الهداة، ج3، ص332/ مدینة المعاجز، ج 7، ص 303 / حلیة الابرار، ج 4، ص 565/ الوافی، ج3، ص 828 / المناقب، ج 4، ص396 / البحارالانوار، ج50، ص61 .

 و بعدش هم یک نوازنده به نام مخارق را مامور می ‌کند که امام (علیه السلام) وقتی نشست شروع کند به نواختن. این آلت موسیقی و سه تار و هرچی در دست بگیرد بخواند و ترانه بخواند بیاید مقابل امام (علیه السلام) امام (علیه السلام) بی‌توجه نسبت به این کنیزان تشریف بردند داخل شدند و سر به زیر رفتند جایگاهشان نشستند این هم شروع کرد به خوانندگی و امام (علیه السلام) سر به زیر و یک دفعه سر بلند کرد حضرت (علیه السلام) اتق الله یا ذالعثنون ریشش دراز بود حضرت (علیه السلام) فرمود ای ریش دراز تقوا کن از خدا بترس این خطاب و نهیب امام (علیه السلام) یک دفعه این شل شد و به هر حال یک فضای و ترسی بر جانش مستولی شد دیگر نتوانست بخواند بنوازد خلاصه از کار افتاد در حکایت قشفی فرو رفت و بعد هم به مامون گفت که این به حساب خطاب است به هر حال محمد بن علی جواد (علیه السلام) موجب شد من دیگر به هر حال نتوانم هیچ کاری انجام بدهم و یک حالت خاص مرا فرا گرفت و اینها این نقشه مامون هم در اینجا در واقع نقش بر آب شد امام (علیه السلام) هیچ آتویی به دست مامون نداد این هم نکته دیگر راجع به بحث ام الفضل.

مجری:

 همین هم قابل استفاده است تو بحث امر به معروف و نهی از منکر شما. بعد از آن اشاره می ‌کنید در همین گزارش‌های تاریخی که نکاتی به ما همیشه  می ‌گویید یک نکته‌ای است دیگر در آن فضا در آن جو واقعاً سخت است دیگر ولی سخت‌تر از آن شرایط نیست ولی باز امام (علیه السلام) امر به معروف را انجام می دهد.

استاد: جباری

 و از عمل هم هیچ لغزشی نشان نمی دهد از خودش دویست کنیز زیبا هر کدام دارند به حضرت (علیه السلام) گوهری تقدیم می ‌کند عرض شود که نکته آخر این نکته است که حالا بحث شهادت حضرت (علیه السلام) . در سال دویست و بیست اتفاق افتاد با توطئه معتصم و عرض شود که دخالت ام الفضل راجع به اسباب شهادت حضرت (علیه السلام) دو سه گزارش داریم یعنی کسانی که این توطئه را اجرا کردند:

عن زرقان صاحب ابن أبي دواد وصديقه بشدة قال : رجع ابن أبي دواد ذات يوم من عند المعتصم ، وهو مغتم فقلت له في ذلك فقال : وددت اليوم أني قدمت منذ عشرين سنة قال : قلت له : ولم ذاك؟ قال : لما كان من هذا الأسود ـ أبا جعفر محمد بن علي بن موسى ـ اليوم بين يدي أمير المؤمنين المعتصم ـ قال : قلت : وكيف كان ذلك؟ قال : إن سارقا أقر على نفسه بالسرقة ـ وسأل الخليفة تطهيره بإقامة الحد عليه ـ فجمع لذلك الفقهاء في مجلسه ، وقد أحضر محمد بن علي فسألنا عن القطع ـ في أي موضع يجب أن يقطع؟ قال : فقلت : من الكرسوع لقول الله في التيمم : « فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ » واتفق معي على ذلك قوم.

وقال آخرون : بل يجب القطع من المرفق ـ قال : وما الدليل على ذلك؟ قالوا : لأن الله لما قال : « وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ » في الغسل ـ دل على ذلك أن حد اليد هو المرفق.قال : فالتفت إلى محمد بن علي ـ فقال : ما تقول في هذا يا أبا جعفر؟ فقال : قد تكلم القوم فيه يا أمير المؤمنين ـ قال : دعني بما تكلموا به أي شيء عندك؟ قال : اعفني عن هذا يا أمير المؤمنين ـ قال : أقسمت عليك بالله ـ لما أخبرت بما عندك فيه ، فقال. أما إذا أقسمت علي بالله إني أقول : إنهم أخطئوا فيه السنة ، فإن القطع يجب أن يكون من مفصل أصول الأصابع ـ فتترك الكف ، قال : وما الحجة في ذلك؟ قال : قول رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله : السجود على سبعة أعضاء : الوجه ، واليدين ، والركبتين ، والرجلين ـ فإذا قطعت يده من الكرسوع أو المرفق ـ لم يبق له يد يسجد عليها ، وقال الله تبارك وتعالى : « وَأَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ » يعني هذه الأعضاء السبعة التي يسجد عليها « فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ أَحَداً » وما كان لله لم يقطع.قال : فأعجب المعتصم ذلك ـ فأمر بقطع يد السارق من مفصل الأصابع دون الكف. قال ابن أبي دواد : قامت قيامتي وتمنيت أني لم أك حيا ـ.قال ابن أبي زرقان : إن ابن أبي دواد قال : صرت إلى المعتصم بعد ثالثة فقلت : إن نصيحة أمير المؤمنين علي واجبة ـ وأنا أكلمه بما أعلم أني أدخل به النار قال : وما هو؟قلت : إذا جمع أمير المؤمنين في مجلسه ـ فقهاء رعيته وعلماءهم لأمر واقع من أمور الدين ـ فسألهم عن الحكم فيه ـ فأخبروه بما عندهم من الحكم في ذلك ، وقد حضر المجلس بنوه وقواده ووزراؤه وكتابه ، وقد تسامع الناس بذلك من وراء بابه ـ ثم يترك أقاويلهم كلهم لقول رجل ـ يقول شطر هذه الأمة بإمامته ، ويدعون أنه أولى منه بمقامه ـ ثم يحكم بحكمه دون حكم الفقهاء؟ قال : فتغير لونه ، وانتبه لما نبهته له ، وقال : جزاك الله عن نصيحتك خيرا.

 روزى ابن ابى داود از کاخ معتصم بر مى‏گشت، دیدم که افسرده و غمگین است، پرسیدم علت اندوه تو چیست؟ گفت: من امروز صحنه‏اى دیدم که دوست مى‏داشتم بیست سال قبل مرده بودم، و این صحنه را نمى‏دیدم مى‏گوید بدو گفتم مگر چه شده؟ و براى چه آرزوى مرگ مى‏کنى؟گفت: براى صحنه‏اى که آن مرد سیاه چهره یعنى ابو جعفر پسر على بن موسى الرضا (ع) امروز در حضور امیر المؤمنین معتصم به وجود آورد، مى‏گوید به او گفتم: چگونه بوده است آن جریان؟گفت سارقى علیه خود اقرار به سرقت کرده، از خلیفه درخواست کرد او را با اقامه حد پاک کند، خلیفه فقها را در مجلس خود گرد آورد، در حالى که ابو جعفر محمد بن على را نیز احضار کرده بود، آن گاه از ما پرسید که دست دزد را از کجا باید قطع کرد؟ مى‏گوید: از میان آن جمع من گفتم باید از مچ دست قطع شود، به دلیل اینکه خداى تعالى در مساله تیمم فرموده:" فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ" و ما مى‏دانیم که در تیمم حد دست همان مچ دست است، عده‏اى از فقهاى حاضر نیز در این فتوا با من اتفاق کردند.عده‏اى دیگر گفتند: نه، این درست نیست بلکه باید از مرفق قطع شود خلیفه پرسید:دلیل بر این فتوا چیست؟ گفتند: دلیلش این است که خداى تعالى در مساله وضو حد دست را مرفق قرار داده و فرموده:" وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ".ابن ابى داود آن گاه گفت: خلیفه رو کرد به محمد بن على و گفت: تو در این مساله چه نظر مى‏دهى اى أبا جعفر؟ محمد بن على در پاسخ گفت:اى امیر المؤمنین این آقایان سخن گفتند- یعنى جواب سؤال تو را دادند- خلیفه گفت: سخنان آنها را واگذار، مى‏خواهم بدانم‏ فتواى تو چیست؟ محمد بن على گفت یا امیر المؤمنین مرا از نظر دادن معاف بدار. خلیفه گفت: تو را به خدا سوگند مى‏دهم نظریه‏اى که دارى به من بگو. محمد بن على گفت: حال که مرا به خداى تعالى سوگند مى‏دهى نظر من این است که این دو دسته از فقها خطا رفتند، و سنت را در این مساله تشخیص ندادند، براى اینکه قطع دست دزد باید از بند اصول انگشتان باشد و کف دست باید باقى بماند. خلیفه پرسید: دلیل بر این فتوایت چیست؟ محمد بن على گفت: دلیلش گفتار رسول خدا (ص) است که فرموده است: سجده سجود باید بر هفت عضو بدن صورت بگیرد، 1- صورت، 2 و 3- دو دست، 4 و 5- دو زانو، 6 و 7- دو پا، و اگر دست دزد را از مچ قطع کنند، و یا از مرفق ببرند دیگر دستى برایش نمى‏ماند تا با آن سجده کند، خداى تعالى هم فرموده:" وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ"، محل سجده همه از آن خدا است، یعنى این اعضاى هفتگانه که بر آن سجده مى‏شود از آن خدا است،" فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً" و چیزى که از آن خدا باشد قطع نمى‏شود.معتصم از این فتوا و این استدلال تعجب کرد و خوشش آمد. دستور داد دست آن دزد را از بیخ انگشتان قطع کنند، و کف دستش را باقى بگذارند. ابن ابى داود گفت: وقتى محمد بن على این نظریه را داد" و معتصم بر طبق آن عمل کرد" قیامت من بپاخاست و آرزو کردم که کاش اصلا زنده نبودم

طبرسى، مجمع البيان، ج10، ص372; عيّاشى، كتاب التفسير، تصحيح و تعليق: حاج سيد هاشم رسولى محلاتى، ج1، ص320; سيد هاشم حسـينى بحرانى، البرهان فى تفسير القرآن، ج1، ص471; مجلسى، همان كتاب، ج50، ص1ـ 5; قزوينى، همان كتاب، ص294; شيخ حرّعاملى، وسائل الشـيعة، ج18، ص490 ( ابواب حدّ السّرقة، باب 4)

 یک گزارش از احمد بن ابی دواده آن مثلاً فقیه دربار معتصم و این ها و آن جریان معروف فتوای امام (علیه السلام) که قطعیت سارق که آمد اقرار به سرقت کرد و بعد معتصم گفت که می خواهیم  حد جاری کنیم دستش از کجا قطع کنیم:

وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا جَزَاءً بِمَا كَسَبَا نَكَالًا مِنَ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ

دست مرد دزد و زن دزد را، به کیفر عملی که انجام داده‌اند، بعنوان یک مجازات الهی، قطع کنید! و خداوند توانا و حکیم است.

مائده (5):38

 ایدی کجاست از اینجاست از اینجاست از اینجاست فقها نظرات مختلف دادند از امام (علیه السلام) سوال کرد امام (علیه السلام) فرمود که از اینجا چهار انگشت باید قطع شود چرا به دلیل این آیه:

وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا

و اینکه مساجد از آن خداست، پس هیچ کس را با خدا نخوانید!

جن (72):18

مساجد محل سجده هفت عضو بدن در سجده روی زمین قرار بگیرد شما نمی ‌توانید از او بگیرید لله است کف دست محل سجده است و خوشش آمد معتصم اجرا کرد و ابن ابی دواة خودش نقل می کند می ‌گوید من بعد از این قصه رفتم پیش معتصم گفتم که تو. از ما فتوا می خواهی بعد می روی فتوای کسی دیگر را ترجیح می دهی که شطر هذه الأمة بإمامته ، ويدعون أنه أولى منه بمقامه او هستند خیلی عجیب است شطر تعدادی از این امت تو در واقع داری امام (علیه السلام) ترجیح می دهی در با تقویتش می کیند همین باعث شد معتصم تصمیم به شهادت حضرت (علیه السلام) بگیرد توطئه را توسط یکی از منشیان کاتبان در واقع کارگزاران خودش اجرا کرد به او گفت که امام (علیه السلام) دعوت کن و خلاصه حضرت (علیه السلام) دعوت کرد و بعدش هم غذای مسموم داد و و حضرت (علیه السلام) از خانه او بیرون آمد و به هر حال یکی از عوامل این را. یک گزارش است.

 یک گزارش دارد که با شربتی را از طریق یک غلامی به نام اشناس فرستاد برای حضرت (علیه السلام) و اصرار کرد گفت این شربت خنک خلیفه فرستاده است و به زور داد به حضرت (علیه السلام) با اصرار که حضرت (علیه السلام) بنوشد این هم گزارش دوم اما گزارش سوم هم بحث ام الفضل است و عرض شود که این دخالت ام الفضل توطئه ام الفضل در این مسئله و عرض کنم که علتش هم این بود که ام الفضل هم تحریک می شد از سوی هم معتصم هم برادرش جعفر. جعفر بن مامون برادر ام الفضل آدم شقی و قسی‌القلبی بود و دشمن امام (علیه السلام) او هم تحریک می ‌کرد ام الفضل و خود ام الفضل هم حسادت می ‌کرد به مادر امام هادی (علیه السلام) سمانه مغربیه چرا چون از حضرت (علیه السلام) صاحب فرزند نشده بود حضرت (علیه السلام) به او محبتی داشت به سمانه و لذا کینه حضرت (علیه السلام) به دل گرفته بود .

 و از دو طریق گزارش شده است حضرت (علیه السلام) مسموم کرد یک طریق عنب رازقی انگور مسمومی که خود برادرش هم کمک کرد تهیه کرد و داد به حضرت (علیه السلام) و دیگر دستمال مسموم که به حضرت (علیه السلام) داد که حضرت (علیه السلام) به هر حال استفاده کند و از طریق پوست سم داخل شود در وجود حضرت (علیه السلام)  این ها دو سه گزارش آمده است و با هم قابل جمع ممکن است باشد چرا چون ممکن است در یک زمان از هر سه طریق استفاده کردن برای اینکه اطمینان خاطر به شهادت حضرت (علیه السلام) پیدا کند آخرین نکته که عرض می کنم که طول کشید عرضم این نکته است که این شهرتی است عرض می کنم که که بعد از شهادت بدن حضرت (علیه السلام) را روی پشت بام انداختند سه روز از آنجا انداختند در کوچه کبوتران آمدند و فلان این‌ها در متون کهن نیست. در یک منبعی که حالا اسمش اگر یادم بیاید بعد از بحارالانوار از شاگردان علامه مجلسی در قرن یازدهم سه قرن بیشتر سابقه ندارد آن کتاب در آنجا آمده است و در آثار بعدی یعنی حتی مرحوم علامه مجلسی هم نقل نکرده است این را و عرض شود که با شواهد تاریخی هم سازگار نیست چرا ببینید چون در نقل به اصطلاح مربوط به همین ام الفضل دارد که وقتی که عرض شود که حضرت (علیه السلام) را مسموم کرد گریست در حالی که گریست.

و توفي المأمون ب «بليدون» في يوم الخميس لثلاثة عشرة ليلة مضت من رجب سنة ثماني عشرة و مائتين في ست عشرة سنة من إمامة أبي جعفر (عليه السّلام) و بويع للمعتصم ابي اسحاق محمد بن هارون في شعبان سنة ثماني عشرة و مائتين.فلما انصرف أبو جعفر (عليه السّلام) الى العراق لم يزل المعتصم و جعفر بن المأمون يدبرون و يعملون في الحيلة في قتله فقال جعفر لاخته أم الفضل و كانت لامه و أبيه في ذلك؛ لأنّه وقف على انحرافها عنه و غيرتها عليه لتفضيله أم أبي الحسن ابنه عليها مع شدّة محبتها له و لأنّها لم ترزق منه ولدا. فأجابت أخاها جعفرا و جعلوا سمّا في شي‌ء من عنب رازقي و كان يعجبه العنب الرازقي. فلما أكل منه ندمت و جعلت تبكي.فقال لها: ما بكاؤك؟ و اللّه ليضربنك اللّه بفقر لا ينجي و بلاء لا ينستر.فبليت بعلّة في أغمض المواضع من جوارحها صارت «ناسورا» ينتقض عليها في كلّ وقت. فأنفقت مالها و جميع ملكها على تلك العلّة حتى احتاجت الى رفد الناس.

مأمون در سال 218 هجرى درگذشت و پس از او برادرش «معتصم» جاى او را گرفت. او درسال 220 هجرى امام را از مدينه به بغداد آورد تا از نزديك مراقب او باشد و معتصم عباسی که از حسادت بیش از حد و کم علاقه شدن ام الفضل دختر مامون به امام جواد (ع) آگاه بود، با همکاری جعفر پسر مامون و برادر ام الفضل و از راه حیله و نیرنگ، زمینه ای فراهم ساخت که ام الفضل را تحریک و به قتل امام جواد وادار کند.معتصم یا جعفر در آخرین روزهای ذی القعده سال ۲۲۰ قمری، سمی را در انگور تزریق کردند و برای ام الفضل فرستادند و او نیز آنرا در کاسه ای گذاشت و جلوی همسر جوانش حضرت جواد (ع) گذاشت. زمانی که امام جواد از آن انگور میل فرمود، طولی نکشید که آن حضرت آثار زهر را احساس کرد و کم کم درد شدید بر ایشان عارض شد و به سختی ایشان را رنجور ساخت.در آن حال ام الفضل، پشیمان شده و گریه می کرد. حضرت جواد (ع) فرمود «اکنون که مرا کشتی، این گریه ات دیگر برای چیست؟ به خدا سوگند به چنان فقر و تنگدستی گرفتار می شوی که قابل جبران نباشد و به دردی مبتلا می شوی که درمان ندارد و به بلائی گرفتار می شوی که پوشیده نماند.آن زن قاتل سرانجام در اثر نفرین امام جواد (ع) بیمار شد و هر چه داشت در راه درمان خود هزینه کرد تا آن که تهیدست و فقیر شد و سرانجام در فقر و فلاکت جان سپرد. ابن شهر آشوب در کتاب المناقب می نویسد: معتصم پس از شهادت امام جواد(ع)، ام الفضل را به قصر خود برد اما طولی نکشید که به مرض سختی مبتلا شد و بر اثر همان بیماری از دنیا رفت.

إثبات الوصية:مسعودی،ص 220.

 و عرض شود که امام (علیه السلام) فرمود که می ‌گریی بله روایت را در اثبات الوصیه مسعودی صفحه دویست و نه و دویست و بیست آنجا نقل کرده است که وقتی که این کارو انجام داد با آن رازقی مسموم کرد حضرت (علیه السلام) را فلما اکل منه ندمت و بکت وقتی امام (علیه السلام) عرض شود که خورد و مسموم شد پشیمان شد و به گریه کرد

فقال لها: ما بكاؤك؟ گریه از کجاست و اللّه ليضربنك اللّه بفقر لا ينجي و بلاء لا ينستر قسم به خدا مبتلا به فقری می شود که جبران پذیر نیست و به بلایی که پوشند قابل پوشیدن نیست در بدن. فبليت بعلّة في أغمض المواضع من جوارحها می گوید همینطور شد در تاریخ که ام الفضل بعد از حضرت (علیه السلام) دچار یک بیماری عجیبی شد و هی درمان می ‌کرد همه اموالش را خرج کرد به فقر مبتلا شد عرضم در اینجا است که اینکه دارد که به هر حال منبع کهن می گوید ندمت و بکت دیگر با آن گزارش‌هایی که ذکر بزنید و نگذارد صدای امام (علیه السلام) برسد و اینها در متون متاخر بعضا شاید اشاره شده باشد. نقل متقدم اثبات الوصیه این است اینطور ذکر کردند اما آنچه که مؤید این مسئله است این نکته است که ببینید مامون امام رضا (علیه السلام) را به شهادت می ‌رساند اما لباس سیاه می ‌پوشد لباس عزا می ‌پوشد سه روز عزادار می شود معتصم اصلاً سیاستشون این بود که ائمه (علیهم السلام) را به شهادت می ‌رساندند اما بروز نمی ‌دادند چرا چون بغداد و این‌ها شیعیان هستند مردم عادی معتقد به امام (علیه السلام) هستند بالاخره به عنوان نواده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ایشان نگاه می ‌کنند.

مجری:

 همین سکوت و همین آرامشی که در آن جامعه ایجاد کرده است با همین ترفند است.

استاد: جباری

 بله اصلا خلاف سیاست هارون امام کاظم (علیه السلام) زندان کرده است شهیدش که می کند می ‌گوید بیاید ببینید هیچ اثری در جسمش نیست یعنی آن ظاهر فریبی را دارند آن وقت چطور می شود معتصم سه روز بدن حضرت (علیه السلام) را در پشت بام و در کوچه و فلان امثال اینها این به هر حال خواستم این تذکر عرض کنم باید گفت و کم کم به هر حال منتشر شود که برای تصحیحی صورت بگیرد معروف است میان مادحان و اینها مطرح می شود با این به هر حال شواهد تاریخی سازگار نیست حضرت (علیه السلام) شهید کردند حالا طبق این نقل به ظاهر بله ام الفضل هم. پشیمانی احساسی شده است اما عقوبتش را کشید و نقل دارد که حضرت (علیه السلام) بردند و در مقابر قریش نماز خواندند کفن کردند در مقابر قریش در همین جا کاظمین دفن کردند و به نظر می ‌رسد که این که به هر حال جسارت ظاهری به بدن حضرت (علیه السلام) کرده باشد این باز با سیاست ظاهریشان چندان سازگار نیست.

مجری:

 خیلی متشکریم جناب آقای دکتر به خاطر این پاسخی که فرمودید من خدمت بینندگان یادآوری کنم سه هزار پانزده پانزده پانزده سامانه پیامکی ما است و ما در شام شهادت آقا امام جواد (علیه السلام) در خدمت شما هستیم. با برنامه آینه تاریخ یک عرض سلامی کنیم خدمت کسانی که باز پخش برنامه را می بینند شما بازپخش برنامه را می بینید در روز شنبه می ‌بینید ولی ما برنامه اصلیمان شب‌های شنبه است میان برنامه‌ای را ببینیم و برگردیم در خدمت شما و جناب آقای دکتر خواهیم بود.

 صلی الله علیک یا مولا یا صاحب الزمان صلی الله علیک یا مولا یا صاحب الزمان اللهم عجل لولیک الفرج بله در شام جمعه متعلق به امام عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) است دعاهای ما در این روز بیشتر و بیشتر و مخصوص‌تر برای آقا امام عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) خواهد بود ما را در این روزها از دعای خیرتان فراموش نکنید روزی که روز شهادت امام جواد (علیه السلام) بود واقعاً باید خدمت آقامون عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) تسلیت عرض کرد این میان برنامه که همکارمان انتخاب کردند خیلی برنامه خوب و جالبی بود هم دل‌های ما را پیوند داد با امام عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) و هم خودش یک بخش علمی زیبایی داشت در منصوص بودن ائمه اطهار (سلام الله علیهم اجمعین)علی الخصوص امام عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) به عنوان امام دوازدهم در سال‌هایی که حضرت (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) هنوز به دنیا نیامده است و اینکه بالاخره ائمه دوازده نفر هستند را امامان بزرگوارا ما همچنان به شیعیان تذکر می دهند استاد در خدمت شما باشیم یک چنین شبی که شب اول ذیحجه هم است و بالاخره فردا روز یکم است طبق آن چیزی که ما داریم در گذشته شنیدیم سالروز ازدواج آقا امیرالمومنین (سلام الله علیه)و بی‌بی دو عالم حضرت زهرا (سلام الله علیها) دو نوری که در اینجا دوباره به هم جمع می شدند ما در برنامه همیشه یک بخشی داشتیم به سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می ‌پرداختیم حالا به خاطر این اتفاق هم که است دوست داشتیم اگر صلاح بدانید چون واقعا ازدواج یک امر مبتلابه همیشه در جامعه است این بسیار میمون و. زیبا که بالاخره ازدواج‌ها صورت می ‌گیرد و در واقع ازدواج یک خار چشم دشمنان واقعاً مومنین است ادیان نه فقط بحث اسلام و شیعه چون امروز پیروان شیطان مرتب دارند مباحث دیگر را مطرح می ‌کنند متاسفانه در غرب هم گسترش پیدا کرده است می ‌فرمایید در این خصوص برای ما چه الگویی است این سیره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در بحث ازدواج چه کردند و مباحث دیگری که بالاخره شما صلاح می دانید برای ما بیان کنید بله بله به هر حال باید از این منظر تبریک گفت سالروز ازدواج دو نور ازدواج آسمانی. قول به هر حال مشهور درباره تاریخ ازدواج حضرت زهرا و امیرالمومنین (سلام الله علیهما)همین اول ذی‌الحجه است مرحوم شیخ طوسی مثلاً در مصباح المتجد این را نقل می ‌کند و بعضی آثار دیگر هم باز گفتند.

 قول دیگر ششم ذی‌الحجه است منتها این مشهور اول ذی‌الحجه است یک ناچارم در فرصت کوتاه است و بحث هم مفصل است راجع به بحث ازدواج حضرت زهرا (سلام الله علیها) که بیشترین استفاده ببریم گزارشی عرض کنم حالا دیگر روایت بخوانم که. حضرت زهرا و امیرالمومنین (سلام الله علیهما) به هر حال همدیگر را می ‌شناختند به هر حال حضرت زهرا (سلام الله علیها) در سال پنجم بعثت طبق قول صحیح متولد شده است امیرالمومنین (سلام الله علیه)سال‌ها قبلش در خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است از طفولیتش یعنی یازده سال یا عذر می ‌خوام نه سال قبل از ولادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) که می شود چهار سال قبل از بعثت در شش سالگی امیرالمومنین (سلام الله علیه) حضرت (علیه السلام) به خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده شده است توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) بزرگش کرده است امیرالمومنین (سلام الله علیه )را تربیتش کرده است:

وَ لَقَدْ کْانَ یجْاوِرُ فی کُلِّ سِنَةٍ بِحِراء، فأراهُ. لایراهُ غیری... وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیطن حینَ نُزُولِ الْوَحْی عَلَیهِ، فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّه ما هذِهِ الرَّنَّة؟فَقالَ: هذا الشَّیطانُ قَدْ أیسَ مِنْ عِبادَتِهِ، اِنَّکَ تَسْمَعُ ما اَسْمزعْ وَتَری ما أری، اِلاَّ أنَّکَ لَسْتَ بِنَبِی وَ لکَنَّکَ لَوَزیرٌ وَ اِنَّکَ لَعَلی خَیرٍ.

«پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم هر سال در غار حراء به عبادت می‌پرداخت و جز من کسی او را نمی‌دید...، هنگامی که وحی بر آن حضرت نازل شد، صدای ناله شیطان را شنیدم. به رسول اللَّه صلی الله علیه وآله وسلم عرض کردم: این ناله چیست؟ فرمود:این ناله شیطان است و علّت ناله اش این است که او از اینکه در روی زمین اطاعت شود، ناامید گشته است. آنچه را من می‌شنوم تو نیز می‌شنوی و آنچه را که می‌بینم تو نیز می‌بینی، جز اینکه تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر (من) و بر خیر و نیکی هستی.»

 خطبه 121: 192 نهج‌البلاغه معجم‌المفهرس محمد دشتی.

 هنگام بعثت استظهاری که از خطبه قاصعه و در غار و همراه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده و رَنَّةَ الشَّیطن حینَ نُزُولِ الْوَحْی عَلَیهِ، ناله شیطان شنیدم بعد هم پتج سال بعد از بعثت که حضرت زهرا (سلام الله علیها) متولد می شود به هر حال امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است رفت و آمد دارد و طبیعتاً این‌ها همدیگر را شناختند می ‌شناسند. موقع هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) امیرالمومنین (سلام الله علیه) بعد از هجرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مامور می شود که فواطم را سه فاطمه را با دیگر همراهان البته به مدینه برساند فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فاطمه بنت اسد مادر امیرالمومنین (سلام الله علیه)و فاطمه بنت زبیر بن عبدالمطلب دختر عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمومنین (سلام الله علیه)از زبیر یعنی عموی بزرگ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است خودش در قید حیات نبود بعثت اما دخترش فاطمه این مسلمان بود و اینها فواطم حمل فواطم در واقع اصطلاحا تکلیف امیرالمومنین (سلام الله علیه)بود. مبیت بود جای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خوابید و یکی رد ودیعه بود ودیعه‌هایی که نزد امانات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود توصیه‌هایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به حضرت (علیه السلام) و به هر حال هجرت کرد و تا رسید به سال دوم یعنی صفر سال دوم در ربیع الاول هجرت انجام شده است و مبدا هجرت است آن سال تمام شد سال دوم محرم در صفر طبق نقل طبری می گوید که در چند روز مانده از انتهای ماه سفر سال دوم. علی (علیه السلام) رفت به خواستگاری فاطمه (سلام الله علیها) و این زمانی بود که برخی از این ریش سفیدها و این‌ها فاطمه (سلام الله علیها) را عجیب است فرهنگ آن طور بوده است یا این ها به هر حال خیلی به خودشان امیدوار بودند و از خود راضی بودند و به هر حال از خود ممنون بودند مثلاً ابوبکر اسمش است جزو خواستگاران در صورتی که سنش مثلاً الان عرض شود که چیزی حدود پنجاه و اندی سال است.

 عمر رفته به خواستگاری فاطمه یک دختری در سن ده سالگی نه سالگی ده سالگی این‌ها به خودشان اجازه می ‌دادند خواستگاری مشخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم). به لحاظ شخصیتشان به لحاظ جایگاه بهانه می ‌آید که فاطمه (سلام الله علیها) صغیر است سنش کم است اما همین فاطمه (سلام الله علیها) با سن کم را می دهد به امیرالمومنین (سلام الله علیه) پیدا است که آن در واقع برای رد کردن بله این ها فهمیدند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دختر به این‌ها نخواهد داد لذا آمدند پیش امیرالمومنین (سلام الله علیه)دانستند که نظر بر علی (سلام الله علیه) است و لذا گفتند که به علی (سلام الله علیه) پیشنهاد کردند که چرا نمی روی برای خواستگاری فاطمه (سلام الله علیها) و لذا این قسمت تاریخ را دیدند که یک مستمسکی شده است دست شبکه‌های وهابی. بله که بله علی (سلام الله علیه) در این قسمت مدیون خلفا است عجب او را پیشنهاد کردند یعنی تا به حال به ذهن علی (سلام الله علیه) نرسیده است با فاطمه (سلام الله علیها) ازدواج کند؟ چون ابوبکر و عمر گفتند ابوبکر و عمر پیشنهاد کردند علی (سلام الله علیه) به خواستگاری رفت عثمان هم که اسباب ازدواج خدمات ارائه داد و خرید کرد و چه کردن امثال اینها پس علی (سلام الله علیه) هم در بحث ازدواجش به این خاطر مدیون این سه خلیفه است یک سوراخی بهانه ای پیدا کنند برای اینکه. این روابط خیلی حسنه کنند و علی (سلام الله علیه) را مدیون کننده امثال اینها در حالی که هیچ این مسائل نبوده ازدواج هم ازدواج اینها طبق روایات که حالا فرصت نیست متنش را بخوانم از آسمان خداوند امر کرد جبرئیل نازل شد به اینکه یا رسول الله خداوند متعال امر می ‌کند که فاطمه (سلام الله علیها) را به تزویج علی (سلام الله علیه) در بیاور ابوبکر و عمر چه کسی هستند؟

عَنِ الضَّحَّاكِ بْنِ مُزَاحِمٍ، قَالَ: سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) يَقُولُ: «أَتَانِي أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ فَقَالا: لَوْ أَتَيْتَ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَذَكَرْتَ لَهُ فَاطِمَةَ، قَالَ: فَأَتَيْتُهُ، فَلَمَّا رَآنِي رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) ضَحِكَ، ثُمَّ قَالَ: مَا جَاءَ بِكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ وَ مَا حَاجَتُكَ قَالَ: فَذَكَرْتُ‏ لَهُ‏ قَرَابَتِي‏ وَ قِدَمِي فِي الْإِسْلَامِ وَ نُصْرَتِي لَهُ وَ جِهَادِي، فَقَالَ: يَا عَلِيُّ، صَدَقْتَ، فَأَنْتَ أَفْضَلُ مِمَّا تَذْكُرُ. فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَاطِمَةَ تُزَوِّجُنِيهَا فَقَالَ: يَا عَلِيُّ، إِنَّهُ قَدْ ذَكَرَهَا قَبْلَكَ رِجَالٌ، فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لَهَا، فَرَأَيْتُ الْكَرَاهَةَ فِي وَجْهِهَا، وَ لَكِنْ عَلَى رِسْلِكَ حَتَّى أَخْرُجَ إِلَيْكَ، فَدَخَلَ عَلَيْهَا فَقَامَتْ إِلَيْهِ، فَأَخَذَتْ رِدَاءَهُ وَ نَزَعَتْ نَعْلَيْهِ، وَ أَتَتْهُ بِالْوَضُوءِ، فَوَضَّأَتْهُ بِيَدِهَا وَ غَسَلَتْ رِجْلَيْهِ، ثُمَّ قَعَدَتْ، فَقَالَ لَهَا: يَا فَاطِمَةُ. فَقَالَتْ: لَبَّيْكَ، حَاجَتَكَ، يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ: إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ مَنْ قَدْ عَرَفْتَ قَرَابَتَهُ وَ فَضْلَهُ وَ إِسْلَامَهُ، وَ إِنِّي قَدْ سَأَلْتُ رَبِّي أَنْ يُزَوِّجَكِ خَيْرَ خَلْقِهِ وَ أَحَبَّهُمْ إِلَيْهِ، وَ قَدْ ذَكَرَ مِنْ أَمْرِكِ شَيْئاً فَمَا تَرَيْنَ فَسَكَتَتْ وَ لَمْ تُوَلِّ وَجْهَهَا وَ لَمْ يَرَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) كَرَاهَةً، فَقَامَ وَ هُوَ يَقُولُ: اللَّهُ أَكْبَرُ، سُكُوتُهَا إِقْرَارُهَا...»

حضرت رسول –صلی الله علیه و آله- با اینکه حضرت زهرا -عليها السلام- در جواب خواستگارهای قبل از امیرالمؤمنین-علیه السلام- سکوت کرده بود، از کراهت وجه ایشان، فهمید که جواب دخترشان منفی است و هنگام خواستگاری امیرالمؤمنین-علیه السلام-، از سکوتِ مجرّد از کراهت وجه، جواب مثبت ایشان -عليها السلام- را استفاده کرده، پس این روایت، گرچه از جهت سندی ضعیف است، ولی به منطوق و مفهوم، مؤید حجیت سکوتی است که مقرون به قرینه برخلاف -گرچه ظنّی- نباشد.

 الأمالي (للطوسي)، النص، ص39-40، ح 44- 13.

 امر الهی امر الهی روایات اهل سنت هم است شیعه هم است در این مسئله و این ازدواج. امیرالمومنین (سلام الله علیه) باید برود خواستگاری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی تواند بگوید دختر من را بگیر منتها امیرالمومنین (سلام الله علیه) وارد بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شد حیا از سر و روی حضرت (علیه السلام)  می ‌بارد و حضرت (علیه السلام) فهمید که به چه قصدی آمده است و سوال کرد که حاجت چی آمدی عرض کرد به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که آیا فاطمه (سلام الله علیها) را به تزویج من در می آورید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که پس من بروم از فاطمه (سلام الله علیها) سوال کنم رفت حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) داخل و گفت که علی (سلام الله علیه) با این قصد آمده است و تو را خواستگاری کرده است ابوبکر و عمر و این‌ها آمدند برگرداند اکراه نشان داد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اگر فرمود که مثلاً فاطمه (سلام الله علیها) نپذیرفت که دروغ نشود با حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) دروغ نگفته باشد خود حضرت (سلام الله علیها) باید رد کند اما وقتی که سکوت کرد وقتی علی (سلام الله علیه) را مطرح کرد فاطمه (سلام الله علیها) سکوت کرد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اللَّهُ أَكْبَرُ، سُكُوتُهَا إِقْرَارُهَا تکبیر گفت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اینها قرینه بود دیگر صحبت فاطمه (سلام الله علیها) به امیر المومنین(سلام الله علیه) بشارت داد که سکوتش نشان رضایت فاطمه (سلام الله علیها)  است این در اواخر صفر سال دوم است عقد صورت می ‌گیرد. فاطمه (سلام الله علیها)  عقد بسته می شود برای امیرالمومنین (سلام الله علیه)اما ازدواج و زفاف حدود نه ماه بعد یعنی انتهای صفر عقد شده است در اول ذی‌الحجه عرض شود که نه ماه عقد بسته می شود.

 چرا الان خود این یک اصل است پس نشان می دهد دوران عقب بستگی چیز خوبی است در سیره معصوم(سلام الله علیه) اگر الان مطرح شد که آیا عقد بسته بودن خوب است بله خوب است در معصوم (سلام الله علیه) هم پیشینه دارد اما فرقش این است که الان دختر و پسر عقد بسته می شوند فایده اش این است که بیشتر همدیگر را می ‌شناسند. قبلش مشاوره می روند با هم صحبت می کنن چند جلسه و بالاخره خانواده‌های طرفین همدیگر آشنا می ‌شوند اما این کافی نیست ظاهرا یک مقدارش در دوره همبستگی معلوم می شود بالاخره بیشتر می روند میایند سفری می ‌کنند بالاخره خانه همدیگر می روند بعضاً شده است که در دوره عقد بستگی فهمیدند به درد هم نمی ‌خورند.

 قبل از اینکه ازدواج زفافی صورت بگیرد از هم جدا می شوند این باز امر مطلوبی است یعنی اینکه وارد زندگی شود بعد ببیند نه این چیز دیگری است بالاخره الان دوره عقد بستگی برای شناخت بیشتر است اما درباره فاطمه و علی (سلام الله علیهما) که این منتفی است این ها همدیگر را می ‌شناسند. ازدواج پس عقد بسته بودن برای چیست؟ برخی از محققین باز مشخصاً جناب استاد یوسفی غروی بر حق ایشان تضیع نشه در جلد عرض کنم که دوم است فکر می ‌کنم از موسوعه تاریخ اسلامی حوادث سال دوم هجری که ایشان ذکر می کند در آنجا یک نکته خوبی می گوید و آن اینکه اولاً پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تعجیل کرد در عقد برای اینکه دهن بقیه را ببندد دیگر نیایند بگویند فاطمه (سلام الله علیها)  را به ما می دهید بعضی از این. عرض کنم که برای اینکه دیگر تمام شود کار دهان این ها بسته می شود عقد انجام شد اما ازدواج چرا تاخیر افتاد برای اینکه از جهت جسمی و سنی فاطمه (سلام الله علیها)  کمی رشد کند چون سنش نه سال و اندی بود در ده سالگی بود برای رشد جسمی بیشتر در واقع این احتمال خوبی است در واقع اینجا داده می شود در اول ذی‌الحجه این یک نکته.

 اما آن نکات دیگری که باید به آنها توجه کرد بحث مهریه فاطمه (سلام الله علیها) است. مهریه فاطمه هم همان مهر السنه است.

مجری:

 این را خیلی می ‌شنویم مهر السنه این منظور چی است؟ برایمان بگویید.

استاد: جباری

بله مهر السنه پانصد درهم است در عرض شود که به اصطلاح آن زمان پانصد درهم بخواهند یا قیاس اجمالی بخواهیم  کنیم مثلاً دیه یک انسان ده هزار درهم است مهر السنة مهریه زن‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و مهریه فاطمه (سلام الله علیها)  پانصد درهم است یک بیستم دیه به درهم است تعبیر درباره مهریه حضرت خدیجه (سلام الله علیها) باید همین بوده اثنا عشر اوقیه اوقیه دوازده درهم شود که عذر می ‌خواهم چهار درهم است چهار درهم است دوازده تا چهارده درهم می شود چهل درهم اگر چهل درهم باشد بله می شود چهارصد و هشتاد و نصف یعنی و نصف نصف درهم می شود بیست درهم می شود پانصد درهم مهریه حضرت خدیجه (سلام الله علیها) همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) امروز حساب کردند چند گرم نقره می شود چون درهم نقره است دیگر بله حساب می ‌کنند که به هر حال از جهت مهریه و خیلی نیست چقدر می شود کرد دقیق تر مطرح کرد اما بالاخره مهریه فاطمه (سلام الله علیها) خیلی نبوده است و روایت از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که:

رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : أفضَلُ نِساءِ اُمَّتِي أصبَحُهُنَّ وَجها و أقَلُّهُنَّ مَهرا .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : بهترين زنان امّت من ، خوب روترين و كم مهريه ترين آنان هستند .

 اصول كافي، ج 5، ص 324.

بهترین زنان امت من کسانی هستند که مهریه کمی دارند و از جهت به هر حال هم چهره خوشرو خوشروتر هستند خوش برخورد هستند خوشرو هستند و از جهت مهری اقلو اگر مهریه کلان زیاد که الان متاسفانه گاهی خانمان برانداز است مهریه‌هایی که صدها سکه امثال اینها که من سراغ دارم که مثلاً زنی پانصد و خورده مهریه سکه مهریه‌شه یک دانه هم ندارد نتوانسته است بگیرد کارشان به هر حال آستانه جدایی رسیدند اما شوهر نداد نمی ‌تونست بده این‌ها و به هر حال بعضی ها می گویند این برای تضمین است و فلان هیچ واقعیت ندارد در مقام نکته‌ای را عرض کنم اینجا ببینید اگر زندگی زندگی اخلاقی باشد شوهر جانش هم می دهد مهریه که سهله مهریه فلسفه مهریه هدیه است برای نشان محبت شما به کسی که دوستش دارید هدیه می دید مهریه از باب تکریم همسر است هدیه تکریم است. اگر زندگی زندگی اخلاقی باشد و شوهر دوست داشته باشد همسر را مهریه که سهم جانشان می دهد بعداً که دارایی پیدا کرد اصلاً خانه‌ای به نامش می کند اموالی می دهد اگر زندگی اخلاقی نباشد و زندگی فقهی به تعبیر قانونی فقهی امثال این‌ها بخواهد اداره شود زن بیاید بگوید که من مثلاً از تو فلان مقدار مهریه طلبکار هستم و اینها اینجا دیگر این زندگی تلخ می شود زندگی قانونی به هر حال یک وظایفی شوهر دارد وظایف زن دارد دوام زندگی است زندگی اخلاقی بر اساس اخلاق که پیش رفت. بر اساس محبت که پیشرفت طبیعتاً فراتر از مهریه هم شوهر به همسر چند سال زندگی کردن دیدیم براش به هر حال بچه‌های بزرگ کرده است دارد کارهای خانه را می کند خدمت می کند آن هم به هر حال اگر اهل دین باشد اهل تقوا باشد و همین اخلاق که عرض کردم می ‌خواد رعایت کند طبیعتاً این حرفا اصلاً مطرح نیست ما مکرر دیدیم دیگر به هر حال در می ان پدران پدربزرگان مادربزرگان این ها این مهریه‌های کلان مطرح نبوده است منظور اگر مهریه کلان موضوعیت داشته است منشا. برتری بود طبیعتاً برترین زن عالم باید برترین مهریه را می ‌داشت که اگر مقدار یعنی آن کمیت کمیت ملاک نبود با این کیفیت رسید.

مجری:

 و نکات خیلی خوبی یاد گرفتیم هرچند که مطالب بیش از این بوده است و متاسفانه دیگر وقت محدود است ما فقط در خدمت باشیم انشاالله که بتوانیم در جلسات بعد بیشتر و بیشتر در موضوعات متعددی دیگری هم صحبت کنیم و یاد بگیریم جناب آقای دکتر جباری از حضورتان تشکر می ‌کنم استاد حوزه و. دانشگاه و متخصص در مسائل تاریخ و سیره، عزیزان بیننده ما را فراموش نکنید در فضای مجازی از طریق سه هزار پانزه پانزده را بفرستید عضو کانال ایتای شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) می شوید کلیپ‌هایی را در آنجا هم برایتان می گذارند از برنامه‌های متعددی که پخش می شود و همچنین از برنامه‌های ما می ‌تونید آگاهی بیشتری داشته باشید سایت شبکه و اپلیکیشن شبکه در اختیار شما است آرشیو برنامه را آنجا دارید و می ‌توانید خیلی از مباحث گذشته را هم آنجا پیگیر باشید. خوب آخر برنامه است از همه شما التماس دعا داریم و دعای ما تعجیل در فرج آقا امام عصر (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) است اللهم عجل لولیک الفرج خداحافظ.

  


Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها