2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
دسته بندی مباحث مربوط به قیام علیه حاکم
کد مطلب: ١٤٤٥٥ تاریخ انتشار: ٢٢ آبان ١٤٠٠ - ١٨:٢١ تعداد بازدید: 2148
خارج فقه الحکومه » فقه
دسته بندی مباحث مربوط به قیام علیه حاکم

جلسه هجدهم 22/ 08 /1400

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه هجدهم 22/ 08 /1400

موضوع: دسته بندی مباحث مربوط به قیام علیه حاکم

اللهمّ صلّ علی محمدٍ وآل محمد وعجّل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله، وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد.

بحث ما در رابطه با برخی از شبهات معاصرین در رابطه با حکومت اسلامی بود که می گویند : اسلام کاری با مسائل سیاست و حکومت ندارد.

این مسئله موجب شده است که بعضی از شیعیان نیز یا بخاطر جهل و عدم اطلاع از معارف دینی یا بخاطر إلقاء تفکرات انحرافی از خارج یا عقده ای که از تأسیس حکومت جمهوری اسلامی دارند چنین مباحثی را مطرح میکنند.

آقای محمد الخضر حسین در کتاب «نقض کتاب الاسلام واصول الحکم» تفکرات علی عبدالرزاق را نقض کرده است ولی به نظر می رسد ایشان یا بخاطر ملاحظاتی که داشته است یا اطلاعات کمی که از معارف اسلامی داشته نتوانسته است جواب ایشان را بدهد.

مشکل اصلی این است که گفته های تمام کسانی که جواب داده اند _ با آنیافتههایی که از حکومت اسلامی و خلافت ابوبکر، عمر و عثمان دارند_ با یکدیگر همخوانی ندارد لذا نتوانسته اند بخوبی جواب این شبهات را بدهند زیرا در ابتدا ابوبکر را به عنوان خلیفه پیامبر مطرح کردهاند _ ابن تیمیه میگوید نص صریح بر خلافت ابوبکر وجود دارد و 7-8 مورد برای مدعای خود ذکر میکند_ اما وقتی با قضیهی خلیفه دوم و سوم مواجه می شوند با مشکل برخورد می کنند لذا نمیتوانند از عهده جواب بر بیایند.

ما باید همیشه خداوند متعال را شکر بکنیم چراکه یک عنایت بزرگی به ما کرده و ما را با مکتب اهلبیت علیهم السلام آشنا کرده است. مکتب اهلبیت علیهم السلام بر گرفته از وحی است و از عصمت مطلقه الهی برخوردار می باشند لذا کلامشان، کلام پیامبر و خدا است و از آنجایی که کلام وحی است هیچ تناقضی بین کلام شان با قرآن نیست و همچنین هیچ تناقضی بین کلام اهلبیت علیهم السلام با یکدیگر وجود ندارد.

ما شیعیان، خداوند را شکر می کنیم که در جواب دادن به تمام شبهات دینی ،سرمایهی گرانسنگی داریم لذا باید نسبت به این مسائل اطلاعات بیشتری داشته باشیم.

اما در رابطه با قضیهی شیخ محمد عبده که گفته بود: امت یا نائب امت ، خلیفه را نصب میکنند، گفتیم خلیفه مردم میشود نه خلیفه پیامبر!

حال اگر «ینصبه أي الحاکم، یا امام» بگوید مسئله ای نبود. امت صاحب حق است و هر وقت مصلحت بداند ، میتواند خلیفه و یا حاکم را خلع کند و این خلیفه، حاکم مدنی من جمیع الوجوه می شود.

در صفحه بعد میگوید:

«فلیس في الاسلام ما یسمی عند قوم بالسلطة الدینیة بوجه من الوجوه»

در اسلام ،حکومت دینی وجود ندارد.

و در صفحه بعد میگوید آنهایی که با خلفاء جنگ کردند به خاطر مسائل دینی و عقیدتی نبود بلکه به خاطر این بود که میخواستند شکل حکومت را عوض بکنند یعنی صرفا یک مسئله سیاسی محض بوده است حتی جنگی که میان امویین و هاشمیین بود بخاطر مسئله دینی نبود.

«وما کان من حرب الامویین والهاشمیین فهو حرب علی الخلافة، وهي بالسیاسة اشبه، بل هي اصل السیاسة»

این اسّ اساس مسئله است که میگوید امت میتواند حاکم اسلامی را هر وقت تشخیص داد خلع بکند.

آیا این مطلب با آموزههای دینی که بزرگانشان در طول 14 قرن که حتی در صحاح به عنوان یک امر مجمع علیه آورده اند تطبیق میکند یا نه؟ این افراد باید تمام آنچه راکه در صحاحشان آمده است و همه مطالبی را که ادعای اجماع کردند و به عنوان عقیده اهل سنت ذکر کرده اند را از بین برده و به دریا بریزند بعد چنین حرف های انحرافی را بگویند.

اگر این مقدمات را به خوبی فهمیده باشیم وقتی به حرفهای علی عبدالرزاق برسیم مطالب ایشان هم به خوبی برای ما روشن خواهد شد لذا عزیزان دقت داشته باشند بحث ما یک بحث اساسی و ریشه ای می باشد.

در رابطه با خروج مردم علیه حاکم اسلامی و خلع آن چند بخش وجود دارد:

بخش اول: خروج علیه حاکم در فرمایشات پیامبر در منابع اهلسنت.

بخش دوم: دیدگاه پیامبر و صحابه در رابطه با خروج علیه حاکم.

بخش سوم: دیدگاه فقهاء و متکلمین اهلسنت در مورد قیام علیه حاکم.

بخش چهارم: مبارزه با استبداد در تفکر شیعه.

بخش پنجم: روایات مربوط با نوع برخورد جامعه با حکومت و حاکم اسلامی و آن چند دسته هستند:

دستهی اول دوری از حاکم و جماعت، مساوی با مرگ جاهلیت است.

بعنوان مثال احادیثی در «صحیح بخاری» است که به پیامبر نسبت داده و گفته است: پیامبر فرمودند:

«من كَرِهَ من أَمِيرِهِ شيئا فَلْيَصْبِرْ»

اگر کسی از حاکم اسلامی چیزی دید که مطابق میل او نباشد، باید صبر کند.

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج6، ص2588، ح6645

و فرقی نیست که عدم تطابق، شخصی باشد :

«اخذ ماله، أو ضربه فاصبر، إن ضربک فاصبر، إن حرمک فاصبر»

یا مسائل دینی:

«إن امرک بامرٍ ینتقص دینک فاصبر»

«وإن أراد أمرا ينتقص دينك فقل سمع وطاعة دمي دون ديني فلا تفارق الجماعة»

الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض - 1409، الطبعة: الأولى، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ج6، ص544

یا سلیقه ای :

«فإنه من خَرَجَ من السُّلْطَانِ شِبْرًا مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»

هرکسی از حاکم اسلامی یک وجب فاصله بگیرد و بر خلاف آن حرکت کند مرگ او، مرگ جاهلی خواهد بود.

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج6، ص2588، ح6645

در رابطه با مرگ جاهلیت هم احادیث زیادی آورده اند.

روایت اول:

«من مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة:241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج4، ص96، ح16922

دراین موضوع اقوال علمای شیعه مانند شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، علامه حلی و بزرگان دیگر را درمورد مرگ جاهلیت مطرح میکنیم. بزرگان ما اتفاق نظر دارند مرگ جاهلیت، یعنی مرگ بدون توحید، بدون نبوت، بدون دین!

و همینطور عقاید اهلسنت را نیز مطرح میکنیم که بزرگان آنها و صحابه، مرگ جاهلیت را به مرگ بدون امام تعبیر کرده اند و این بیان کاملا اشتباه است زیرا در زمان جاهلیت_ قبل از اسلام _اصلا بحث امامت مطرح نبود بلکه بحث توحید و نبوت و رسالت مطرح بود .

البته بعضی از اهل سنت گفته اند: مراد از مرگ جاهلیت یعنی مرگ کفر و شرک است و حق هم همین است و روایات نیز همین را بیان میکنند. «مات میتة جاهلیة» یعنی مرگ حالت شرک و حالت کفر!

روایت دوم:بخاری در کتاب «صحیح بخاری» حدیث 7054می گوید:

«من رَأَى من أَمِيرِهِ شيئا يَكْرَهُهُ فَلْيَصْبِرْ عليه»

هرکسی از امیر زمان خود_چه امیر حاکم اسلامی باشد، استاندار باشد، فرماندار باشد یا امیر جنگ باشد فرقی نمیکند زیرا آنها معنای اولو الامر را از خلیفه تا به دهیار تنزّل وتوسعه داده اند_ فعل خلاف شریعت دیدند «فَلْيَصْبِرْ»؛ وظیفهاش صبر کردن است.

«فإنه من فَارَقَ الْجَمَاعَةَ شِبْرًا فَمَاتَ إلا مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»

هرکسی از جماعت یک وجب جدا شود مرگ او مرگ جاهلیت خواهد بود.

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج6، ص2588، ح6646

ابن اثیر جزری در کتاب «جامع الاصول» _این کتاب در حقیقت مجموعه تمام روایات صحاح ستة است ایشان روایات مکرّرِ کتاب های «صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابی دادود، سنن نسائی، سنن ابن ماجه و سنن ترمذی» را حذف کرده و غیر مکررات را آورده است بطوری که کل احادیث صحاح ستة حدود نه هزار نهصد و نود 9990 حدیث شده است یعنی کل احادیث صحاح ستة به ده هزار تا حدیث نمی رسد در حالی که در کتب شیعه فقط کتاب «اصول کافي» شانزده هزار یک صد و نود و نه ( 16199) روایت دارد یعنی یک و نیم برابر تمام صحاح ستة اهلسنت! _ در جلد 4 می نویسد:

«من فارق الجماعة فميتته جاهلية»

«معناه كل جماعة عقدت عقدا يوافق الكتاب والسنة، فلا يجوز لأحد أن يفارقهم في ذلك العقد، فإن خالفهم فيه استحق الوعيد»

اگر چنانچه هر جماعتی یک پیمانی را ببندند حاکمی را معین کنند که موافق کتاب و سنت باشد، - این هم باز بر خلاف عقیده اهل سنت است- جائز نیست کسی مخالت بکند و الا مستحق عذاب خواهد شد.

معجم جامع الأصول في أحاديث الرسول؛ اسم المؤلف: المبارك بن محمد ابن الأثير الجزري الوفاة: 544، دار النشر:، ج4، ص69

روایت سوم: در «صحیح مسلم» هست که می گوید:

«من خَرَجَ من الطَّاعَةِ وَفَارَقَ الْجَمَاعَةَ فَمَاتَ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»

هرکسی از اطاعت حاکم بیرون برود و از جماعت جدا شود مرگ او مرگ جاهلیت خواهد بود.

صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ج3، ص1476، ح 1848

بر اساس این حرف، ابن تیمیه یک مسائلی را مطرح می کند که مفصّلا نقل ونقد خواهیم کرد

مراد از

«مَنْ فَارَقَ الجَمَاعَةَ»

و

«من قتل تحت راية عمية»

و

«يغضب للعصبية»

چیست؟

مسند أبي داود الطيالسي؛ اسم المؤلف: سليمان بن داود أبو داود الفارسي البصري الطيالسي الوفاة: 204، دار النشر: دار المعرفة – بيروت، ج1، ص177

یا مراد از عبارت:

«یدعوا الی الفرقة»

چیست؟

میگوید اولین کسی که از طاعت حاکم اسلامی خارج شود، مرگ او مرگ جاهلیت خواهد بود.

روایت دیگری که مرگ جاهلیت را خوب معنا میکند_ بر خلاف خیلی از بزرگان اهلسنت که مرگ جاهلیت را مرگ بدون امام میدانند_ در مسند احمد ابن حنبل -متوفای 241- هست که روایتی را بیان می کند که البته از لحاظ سندی (صحیح لغیره) است یعنی با کمک روایات دیگر صحیح می باشد.

«من خَالَفَ الْجَمَاعَةَ شِبْراً خَلَعَ رِبْقَةَ الإِسْلاَمِ من عُنُقِهِ»

هركسی مخالف جماعت باشد، ریسمان اسلام از گردن او بریده میشود.

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج5، ص180

یعنی از اسلام خارج میشود. جناب آقای عبده! شما که می گویید: خلع حاکم به عهده مردم است برخلاف روایات صحیح است زیرا طبق روایات اولا مردم حق مخالفت با حاکم را ندارند وثانیا اگر مخالفت بکنند از اسلام خارج شده و کافر می شوند در حالیکه شما می گویید مردم می توانند حاکم را خلع بکنند.

حاکم نیشابوری در کتاب «مستدرک» جلد1 همین روایت را از ابوذر نقل کرده و می گوید:

«من فارق الجماعة قيد شبر فقد خلع ربقة الإسلام من عنقه»

المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج1، ص203، ح401

«من خالف جماعة المسلمين شبرا فقد خلع ربقة الإسلام من عنقه»

میگوید روایت از عبدالله ابن عمر است

«بإسناد صحيح على شرطهما – بخاري و مسلم-»

المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج1، ص203، ح402

نکته:

البته توجه داشته باشید این روایات، تکلیف کسانی که با امیر المؤمنین مخالفت کردند، چه طلحه و زبیر و چه معاویه باشند را هم روشن میکند.

ابن ابی عاصم م287 در کتاب «السنة» _با تحقیق ناصر الدین البانی متوفای 1420 است_ در جلد 2 این روایتی را نقل میکند :

«من فارق الجماعة قيد شبر فقد خلع ربقة الإسلام من عنقه»

میگوید:

«حديث صحيح، ورجاله كلهم ثقات غير خالد بن وهبان فهو مجهول ... والحديث أخرجه الحاكم من طريق عمرو بن عوف ابن عبد الله به»

حدیث صحیح است و تمام روات آن ثقات هستند، غیر از خالد ابن وهبان که مجهول است و حاکم از طریق عمرو ابن عوف آورده و دیگران آوردند، احمد آورده که رجال آن کاملا ثقات هستند.

«وللحديث شاهد من حديث ابن عمر وهو مخرج في " الصحيحة " ( 984 )»

روایت شاهد دیگری دارد، من در کتاب سلسلة احادیث صحیحه شماره 984 روایت را آوردهام.

«التعليق الرغيب " ( 1 / 189 -190 ) ، وسنده صحيح»

و در تعلیق رغیب هم آمده و سند آن هم صحیح است.

السنة؛ اسم المؤلف: عمرو بن أبي عاصم الضحاك الشيباني، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1400، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني؛ ج2، ص 420، ح 892

بعد میگوید در «صحیح جامع الصغیر» نیز با سند صحیح نقل کردم.

و همینطور روایت دیگری در مسند احمد ابن حنبل ذکر کره اند.

نکته:

علمای حدیثی اهل سنت وقتی میخواهند یک مطلبی موافق عقیده خودشان مطرح کنند و حدیثی جعل بکنند تلاش میکنند این حدیث را به بزرگی نسبت بدهند تا آن را تثبیت بکنند.

مثلا اگر کسی بگوید فلان روزنامه نویس فلان حرف را زده است ، فلان عالم این طوری گفته است، شاید مردم نپذیرند؛ ولی اگر بیاید مثلا بگوید ابن حجر عسقلانی این طوری گفته، شمس الدین ذهبی اینطوری گفته؛ یعنی این دروغ را از قول یک بزرگی بگوید مردم مقداری اعتمادشان بیشتر میشود بنابراین روایتی را دراین باب از ابوذر به دروغ نقل می کنند تا به عوام مردم بقبولانند درحالی که این روایت صددرصد با سیره و گفتار ایشان مخالفت دارد:

«حدثني الْقَاسِمُ بن عَوْفٍ الشيباني عن رَجُلٍ»

نکته:در این روایت عبارت (رجل) نشان می دهد که فرد مجهول می باشد

«قال كنا قد حَمَلْنَا لأبي ذَرٍّ شَيْئاً نُرِيدُ أَنْ نُعْطِيَهُ إِيَّاهُ فَأَتَيْنَا الرَّبَذَةَ فَسَأَلْنَا عنه فلم نَجِدْهُ قِيلَ اسْتَأْذَنَ في الْحَجِّ فَأُذِنَ له»

میگوید ما نزد ابوذر در ربذه رفتیم، تا عطایایی به او بدهیم،اما در آنجا نبود و از عثمان اجازه گرفته بود که به حج برود.

«فَأَتَيْنَاهُ بِالْبَلْدَةِ وَهِىَ مِنًى فَبَيْنَا نَحْنُ عِنْدَهُ إِذْ قِيلَ له»

در منا او را یافتیم و موضعی بودیم که به او گفتند که:

«ان عُثْمَانَ صلى أَرْبَعاً»

عثمان در منا نماز ظهر، عصر و عشا را چهار رکعتی خواند!

«فَاشْتَدَّ ذلك على أبي ذَرٍّ»

این خیلی بر ابوذر گران آمد.

«وقال قَوْلاً شَدِيداً»

خیلی حرف تندی علیه عثمان زد

«وقال صَلَّيْتُ مع رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ»

ما در زمان پیامبر در منا نماز را دو رکعتی میخواندیم.

چون در آنجا مسافر بودیم.

«وصلت مع أبي بَكْرٍ وَعُمَرَ»

با ابوبکر و عمر هم دو رکعتی خواندیم

بعد می گوید:

«ثُمَّ قام أبو ذَرٍّ فَصَلَّى أَرْبَعاً»!

ابوذر ایستاد و نماز خودش را چهار رکعتی خواند!

«فَقِيلَ له عِبْتَ على أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ شَيْئاً»

گفتیم ابوذر تو نسبت به عثمان این همه اعتراض کردی قول شدیدی گفتی .

«ثُمَّ صَنَعْتَ»

همان کاری که عثمان کرده بود تو هم همان کار را کردی نماز را چهار رکعتی خواندی!

در زمان پیامبر دو رکعتی، در زمان ابو بکر دو رکعتی، در زمان عمر هم دو رکعتی می خواندی، ولی تو چهار رکعتی خواندی.

«قال الْخِلاَفُ أَشَدُّ»

ما نباید با حاکم اسلامی مخالفت کنیم.

«ان رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم خَطَبَنَا فقال انه كَائِنٌ بعدي سُلْطَانٌ»

بعد از من سلاطینی میآیند – از عثمان سلطان تعبیر میکند-

«فَلاَ تُذِلُّوهُ»

او را ذلیل نکنید

«فَمَنْ أَرَادَ أَنْ يُذِلَّهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الإِسْلاَمِ من عُنُقِهِ»

هرکسی اراده کند که حاکم اسلامی را ذلیل کند رشته و ریسمان اسلام از گردن او بریده میشود.

«وَلَيْسَ بِمَقْبُولٍ منه تَوْبَةٌ حتى يَسُدَّ ثُلْمَتَهُ التي ثَلَمَ»

تا رخنه ای که در اسلام ایجاد کرده جبران کند.

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج5، ص165، ح21498

شعیب ارنؤوط در مورد این حدیث گفته است:

«إسناده ضعیف لابهام الراوي عن ابی ذر»

قاسم ابن عوف را ابن حبان در ثقات آورده، نسائی تضعیف کرده، ابو حاتم گفته مضطرب الحدیث است.

درهرصورت...

ابن منظور عبارت «ربقة الاسلام» را در کتاب «لسان العرب» در جلد 10 صفحه 113 معنا کرده است می گوید:

«الربقة في الأصل: عروة في حبل تجعل في عنق البهيمة أو يدها تمسكها»

ربقه در حقیقت یک ریسمان است که در گردن یا دست حیوانات میاندازند تا نگاه بدارد.

«فاستعارها للإسلام»

در روایت: « اخرج ربقة الاسلام من عنقه» استعاره آمده:

«يعني ما يشد المسلم به نفسه من عرى الإسلام أي حدوده وأحكامه وأوامره ونواهيه»

ربقة الاسلام؛ یعنی آن اعتقادات اسلامی، حدود و احکام، اوامر و نواهی که انسان را با دین مرتبط کرده است.

لسان العرب؛ اسم المؤلف: محمد بن مكرم بن منظور الأفريقي المصري الوفاة: 711، دار النشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولى، ج10، ص113

اگر این رشته بریده شود، رابطهاش با اسلام قطع خواهد شد.

طریق دوم در کتاب السنة ابن ابی عاصم با تحقیق ناصر الدین البانی جلد 2 صفحه 500 که از ابو درداء نقل می کندکه پیامبراسلام خطبه ای ایراد کردند و فرمودند:

«إن الجنة لا تحل لعاص إنه من لقي الله عز وجل وهو ناكث بيعته لقيه وهو أجذم ومن خرج من الطاعة شبرا متعمدا فقد خلع ربقة الإسلام من عنقه»

السنة؛ اسم المؤلف: عمرو بن أبي عاصم الضحاك الشيباني الوفاة: 287، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1400، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، ج2، ص500، ح1050

این هم تقریبا همان تعبیری است که از ابوذر بیان کردیم و همچنین در کتاب «السنة» با سند صحیح در جلد 2 صفحه 513 می گوید:

«لما خرج أبو ذر إلى الزبدة لقيه ركب من أهل العراق فقالوا يا أبا ذر قد بلغنا الذي صنع بك»

به ما رسید که عثمان چه ظلمهای در حق تو کرده است

«فاعقد لواء يأتيك رجال ما شئت»

پس رهبری را به عهده بگیر و علیه عثمان قیام کن که مردان جنگجویی در رکاب تو هستند

ابوذر گفت:

«مهلا يا أهل الإسلام»

آرام باشید!

«فإني سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول سيكون بعدي سلطان فاعزوه»

من از پیامبر شنیدم بعد از من سلاطینی میآیند آنها را عزت بدهید

«من التمس ذله ثغر ثغرة في الإسلام ولم يقبل منه توبة حتى يعيدها كما كانت»

هرکسی بخواهد ذلت او را فراهم کند، در حقیقت رخنهای در اسلام ایجاد می کند که توبهی او پذیرفته نیست تا آن رخنه ای که ایجاد کرده پر شود.

السنة؛ اسم المؤلف: عمرو بن أبي عاصم الضحاك الشيباني الوفاة: 287، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1400، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، ج2، ص513، ح1079

ایشان هم میگوید: «إسناده صحیح» رجال آن هم رجال صحیح بخاری است غیر از ابن حلبس، آن هم ثقه است از طریق دیگری نیز نقل شده است.

همچنین در کتاب «السنة ابن ابی عاصم» همین عبارت از معاویه هم وارد شده است.

مشخص است سازندگان روایت چه کسانی هستند لذا مسئله کاملا روشن است که حدیث جعلی می باشد و تمام این قضایا به معاویه ختم می شود و کسانی هم که نقل کردهاند قطعا با پولهای معاویه ساخته اند تا جلوی قیامهای ضد حکومت اموی را بگیرند .

«سيكون بعدي سلطان»

بعد از من سلطانی میآید

کلمه سلطان که در اینجا آمده است _ این عبارت یک رمز است_ پیامبر اکرم فرمود:

«الخلافة بعدي ثلاثون سنة»

خلافت بعد از من سی سال بیشتر نیست

و این سی سال هم با شهادت امیرالمومنین علیه السلام تمام شد یا نهایتا آن پنج ماه خلافت امام مجتبی علیه السلام را شامل می شود.

«ویکون بعده سلطان»

«ثم يكون ملكا»

بعد از این سی سال سلطنتی میآید.

الثقات؛ اسم المؤلف: محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي الوفاة: 354، دار النشر: دار الفكر - 1395 - 1975، الطبعة: الأولى، تحقيق: السيد شرف الدين أحمد، ج2، ص304

اینجا این کلمه سلطان که معاویه درست کرده است اشاره به همان: «الخلافة بعدی ثلاثون سنة» است.

سعد ابن عبدالله اشعری با یکی از نواصب مناظره کرده است او یک شبهه ای را مطرح کرده سعد ابن عبدالله اشعری که معاصر امام حسن عسکری (سلام الله علیه) بوده است_ نمی تواند جواب دهد. ایشان عازم سامراء میشود تا خدمت امام عسکری برسد و سوال را از او بپرسد. میگوید خدمت امام علیه السلام رفتم اما یک کودک 4 یا 5 ساله ای را دیدم که مثل قرص قمر میدرخشید. کسانی که از امام عسکری علیه السلام سوال می کردند، آقا زاده جواب می داد سپس حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداء) آنچه که در ذهنم بود را عیان کردند و فرمودند : ای سعد! تو با یکی از مخالفین ما بحث کردی یک مشکلی برایت پیش آمد. گفت آقا جان! بله من آمدم آن را سوال بپرسم.

حضرت فرمودند: بله ایشان گفت علت اینکه پیامبر اکرم ابوبکر را به غار برد، به خاطر این بود، همان طوری که حفظ پیامبر واجب است اگر در مکه میماند توسط کفار کشته میشد، چون ابو بکر هم حامی پیامبر بود کشته میشد و بعد از پیامبر، اسلام بدون خلیفه میماند درحالی که حفظ خلیفه هم مثل خود پیامبر واجب است و لذا ابو بکر را با خودش برد تا حفظ کند تا بعد از پیامبر ،مردم بدون خلیفه نمانند.

حضرت ولی عصر عجّل الله فرجه الشریف فرمود: ای سعد! به آنها بگو شما معتقد هستید:

«الخلافة بعدي ثلاثون سنة»

خلافت بعد از من سی سال است

این سی سال شامل ابوبکر، عمر، عثمان و علی میشود اگر بنا بود پیامبر اکرم در فکر خلفای بعد از خودش باشد باید عمر و عثمان و امیرالمومنین علی علیه السلام رانیز همراه خود میبرد، چرا فقط ابو بکر را برد؟

علاوه برآن چرا امیرالمومنین علیه السلام را در بستر خود خوابانید تا کشته شود؟ درحالی که قتل ایشان قریب به یقین بود.

سعد ابن عبدالله اشعری میگوید من برگشتم و با آنها بحث را شروع کردم وقتی این مطلب را گفتم آنها مبهوت شدند.

دستهی چهارم هم دلالت میکند کسانی که با حاکم اسلامی مخالفت میکنند فردای قیامت هیچ حجتی ندارند. یعنی بدون حساب و کتاب وارد آتش جهنم خواهند شد.

ما از این بحثها در موارد متعدد میتوانیم استفاده کنیم. اگر همه روایات را هم دوستان نتوانند یاداشت کنند از هر بخشی یک روایت را یادداشت کنند و مطالب را در ذهنشان بسپارند ما در بحثهای بعدی مفصل با این روایات با این مبنا سر و کار داریم.

والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته




Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها