(جلسه دوم – 19/ 07/ 1400)
موضوع: علی عبدالرزاق و کتابش
دشمنان شیعه در شبکه های ماهواره ای با زبانهای مختلف علیه شیعه تبلیغ می کنند، ما هم ناگزیر هستیم که به آنها جواب بدهیم و اگر ما جواب ندهیم، جوانهای ما دچار تزلزل اعتقادی میشوند. ما جواب ندهیم جوانهای اهلسنت تصور میکنند که شیعه، توانائی پاسخگویی ندارد. مهمتر از همه اینها، این آقایان از قرآن بیخبر هستند این همه شبهات را قرآن آورده و جواب داده:
(لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا)
اگر در آسمان و زمين، جز «الله» خدايان ديگري بود، فاسد ميشدند (و نظام جهان به هم ميخورد)!
سوره انبیاء (21): آیه 22
قضیه فرعون:
(فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى)
و گفت: «من پروردگار برتر شما هستم!»
سوره نازعات (79): آیه 24
را میآورد. حضرت ابراهیم مناظره دارد حضرت موسی مناظره دارد، این مناظرات و پاسخگویی به شبهات یک بحث قرآنی هست قبل از آنکه به روایات برسد. روایات هم بیش از 50 بلکه 60 روایت داریم ائمه علیهم السلام برای پاسخگویی به شبهات تشویق کردند؛ حتی همان روایت مشهور که مرحوم علامه مجلسی در بحار، جلد 2 صفحه 5 آورده مرحوم طبرسی در کتابش، جلد 1 صفحه 17 آورده میگوید:
«فَمَنِ انْتَصَبَ لِذَلِكَ مِنْ شِيعَتِنَا»
هر کس در حوزه پاسخگویی به شبهات کار کند.
«كَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ الرُّومَ وَ التُّرْكَ وَ الْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ»
از یک میلیون رزمنده ارزشش بالاتر است!
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج2، ص5، باب 8 ثواب الهداية و التعليم و فضلهما و فضل العلماء و ذم إضلال الناس
الإحتجاج علی أهل اللجاج؛ نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، ناشر: نشر مرتضی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر،ج1، ص17، فصل في ذكر طرف مما أمر الله في كتابه من الحجاج و الجدال بالتي هي أحسن و فضل أهله
این هم که میگویند مقام معظم رهبری با بحث و مناظره و پاسخ به شبهات مخالف است، کاملاً حرف غلط و افتراء به این بزرگوار است. دیروز در تهران در همایش وقف و امر به معروف و نهی از منکر، من مفصل فرمایش مقام معظم رهبری را مطرح کردم.
ایشان به صراحت میفرمایند:
ما میلیونها جوان داریم؛ جوان در معرض فراگیری است تا چه به او داده بشود. گفت: من که لوح سادهام هر نقش را آمادهام. مینشینند پخش میکنند شبهات را، حرفها را، جوانهای مؤمن را، جوانهای سالم را گمراه میکنند. اینها را باید شناخت، چه کسی بایستی بیاید وسط میدان و سینه سپر کند و مانع بشود از گمراهی جوانان؟ چه کسی باید مانع بشود از اقدام دشمن برای انحراف ذهن جوانان؟ به عهدهی چه کسی است این کار؟ جامعهی علمی و مذهبی، یعنی روحانیّت، اوّلین وظیفهاش این است؛ مهمترین وظیفهاش این است. ما باید خودمان را مجهّز کنیم؛ خیلی از ماها مجهّز نیستیم، خیلی از ماها نمی دانیم، نه از جنبههای نرمافزاری، نه از جنبههای سختافزاری. بعضیها با این روشهای جدید اصلاً آشنایی ندارند، با رایانه و مانند آن اصلاً آشنا نیستند، بعضی از این جهت نقص دارند که با این کار، با این فن آشنا نیستند؛ بعضی هم مشکلات نرم افزاریدارند، جواب شبهات را نمیدانند، اصلاً خود شبهه را متوجه نیستند اینکه امروز چه شبههای وجود دارد یک شبههای صد سال پیش بود، پانصد سال پیش بود، ممکن است آن شبهه اصلاً الان مطرح نباشد؛ ما برویم در کتاب بگردیم، آن شبهه را پیدا کنیم، جواب آن را پیدا کنیم یا اینکه نه، ببینیم امروز شبههای که وجود دارد چیست. البتّه بعضی از شبهاتِ امروز، همان شبهات قدیمی است که لباس نو به آن میپوشانند، این نوع شبهات هست اما بعضی اوقات هم شبهات جدیدی است؛ اینها را باید بشناسیم، اینها را باید بدانیم؛ اینها کارهای حوزههای علمیه است و حوزههای علمیه به این کارها باید وارد بشوند. معنای این، آن نیست که ما فقاهت را کنار بگذاریم؛ نه! این عین فقه است. فقه فقط احکام عملی نیست"
از فرمایشات آقا از این بهتر شما میخواهید داشته باشید؟ این مطلب در ابتدای درس خارج سال 95 ایشان است. یا در 16 بهمن 81 میفرماید:
"نباید از آزادی ترسید از مناظره گریخت اینجانب با چنین طرحهایی همواره موافق بودم و از آن حمایت خواهم کرد"
یا میگوید: "آقای شاهرودی گفت امام مسجد الحرام به تشیع علاقه دارد، یک آدم اینطوری را بکشانید اینجا بیاورید یک مقداری مشت و مال علمی بدهید تا بفهمند اینجا چه خبر هست!"
اینها بحثهایی است که ما میبینیم باید این مباحث را مطرح بکنیم، هم به اینها جواب بدهیم و هم اینکه خودمان را برای جواب دادن آماده کنیم.
پرسش:
سلام و عرض ادب، اعطای ملک به نمرود توسط خداوند در این آیه مطرح شده ممنون میشوم بیان بفرمایید
(الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ)
کسي [= نمرود] که با ابراهيم در باره پروردگارش محاجه و گفتگو کرد؟ زيرا خداوند به او حکومت داده بود؛
سوره بقره (2): آیه 258
پاسخ:
برادران عزیز ببینید جهان مظهر قدرت خدا هست
«لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم»
(تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيدِكَ الْخَيرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ)
به هر کس بخواهي، حکومت ميبخشي؛ و از هر کس بخواهي، حکومت را ميگيري؛ هر کس را بخواهي، عزت ميدهي؛ و هر که را بخواهي خوار ميکني. تمام خوبيها به دست توست؛ تو بر هر چيزي قادري.
سوره آلعمران (3): آیه 26
همه چیز دست خدای عالم است هم هدایت، دست خدا است هم ضلالت دست خدا است هدایت، تفضلی از خدای عالم است؛ ضلالت، عقابی از خدای عالم است.
اینکه خدای عالم به یک کسی سلطنت میدهد یک فردی مثل فرعون، شداد، نمرود، معاویه و امثال او به این معنا نیست که خدای عالم به او تفضلی کرده بلکه چه بسا گناهانی کرده معصیتهایی انجام داده خدای عالم میدان میدهد گناه بیشتری بکند و مستحق عذاب بیشتری باشد.
ولذا در عالم هستی چیزی غیر از اراده خدای عالم و مشیت خدای عالم وجود ندارد، اگر بنا بر این باشد یا همان آیه شریفه:
(وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيوْمَ الْقِيامَةِ لَا ينْصَرُونَ)
و آنان [= فرعونيان] را پيشواياني قرار داديم که به آتش (دوزخ) دعوت ميکنند؛ و روز رستاخيز ياري نخواهند شد!
سوره قصص (28): آیه 41
علامه مجلسی و دیگران هم جواب دادند که در اثر گناه و معصیت خدای عالم این زمینه را برای آنها فراهم کرده تا گناه بیشتری بکنند.
(فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً)
آنها را ناگهان (به سبب اعمالشان) گرفتيم (و مجازات کرديم)
سوره اعراف (7): آیه 95
و در آیه شریفه دیگر هم چنین آمده که آنهایی را که ما مهلت دادیم تصور نکنند این، خیر آنها است بلکه ما مهلت دادیم که اینها گناهانشان را بیشتر کنند تا: (فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً)
پرسش:
عزیزی گفته به کار بردن لفظ «رضی الله عنه» برای ائمه (علیهم السلام) چطور است؟
پاسخ:
نه. این خلاف است، همان (سلام الله علیه، صلواة الله علیه) باید در رابطه با ائمه علیهم السلام بکار برده شود.
آغاز بحث....
اللهم صلّ علی محمدٍ وآل محمد وعجل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
جلسه قبل عرض کردیم که بحث ما امسال ان شاء الله به حول و قوه الهی در رابطه با «فقه الحکومه» است. اولاً چرا ما این بحث را آغاز کردیم؟ جلسه قبل اشاره کردم؛ ولی یک مقداری وقت برنامه گذشته بود بعضی از عزیزان ظاهراً ساعت نه درس دیگری داشتند تشریف بردند و در خدمت عده کمی از بزرگواران بودیم.
بحث اینکه آیا اسلام یا به طور مطلق دین بحث حکومتی دارد یا نه وظیفه دین فقط تبلیغ است؟ آیا علماء، مراجع وظیفه تأسیس حکومت دینی دارند یا نه اینها فقط وظیفهشان بیان کردن احکام است؟ همان مثل معروفی که نقل میکنند کار قیصر را به قیصر بسپارید و کار روحانیت را به روحانیت!
امروز این شبهه در داخل و خارج طرفدار پیدا کرده و در حوزههای علمیه ما هم تقریباً طرفداران کمی ندارد. یعنی به تعبیری دیگر حکومت سکولار، جدائی دین از سیاست.
حاکم کشور موظف است طبق قانونی که در مجلس مصوب میشود و مراحل خودش را طی میکند به آن عمل کند، روحانیان هم موظف هستند مسجد بروند و نمازی بخوانند و مردم را موعظه ای کنند، هر کس به موعظه علما گوش کرد خیری میبرد گوش نکرد
(وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِوَكِيلٍ)
و وظيفه نداري آنها را (به ايمان) مجبور سازي!
سوره (6): آیه 107
(لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ)
تو سلطهگر بر آنان نيستي که (بر ايمان) مجبورشان کني،
سوره غاشیه (88): آیه 22
(فَإِنَّمَا عَلَيكَ الْبَلَاغُ الْمُبِينُ)
تو فقط وظيفه ابلاغ آشکار داري.
سوره نحل (16): آیه 82
به این بحث ما جلسه قبل هم اشاره کردیم . این مسئله از زمان علی عبدالرزاق آغاز شد و بعد از ایشان افراد زیادی به میدان آمدند مثل محمد سعید العشماوی که کتاب الاسلام السیاسی را آورد. محمد شحرور آمد، طه حسین آمد، اینها موجی از سکولاریسم را به درون عالم اسلام منتقل کردند.
بعد آقای شیخ مهدی حائری پسر مؤسس حوزه علمیه قم، یعنی پسر مرحوم شیخ عبدالکریم حائری که اوائل انقلاب هم چند صباحی زمان حضرت امام، سفیر ایران در آمریکا بود، بعد امام متوجه شد که ایشان افکار انحرافی دارد سریع او را عزل کردند.
ایشان کتابی به نام حکمت و حکومت دارد، در این کتاب بحث جدا سازی نبوت و امامت را از حکومت مطرح کرده است. مهدی بازرگان هم به همین شکل است، فاطمه وسمقی چند تا کتاب مثل بازخوانی شریعت نوشته که کتابهایش هم خیلی مورد استقبال قرار گرفته است.
آقای عابدینی که مشخص است حجت الله نکوئی و ... اینها تقریباً افرادی هستند که دنبال این مسئله هستند که بحث جدائی دین از حکومت را کاملاً مطرح کنند.
نکته مهمی که وجود دارد عزیزان یک مقداری دقت بکنند و ما دنبال این هستیم که کتاب آقای علی عبدالرزاق را ببینیم، این کتاب چاپهای مختلفی دارد. ما 3 تا چاپ داریم «الاسلام و اصول الحکم - بحثٌ فی الخلافه والحکومه فی الاسلام» تألیف «علی عبدالرزاق مِنْ علماء الجامع الأزهر وقضات المحاکم الشرعیة»!
این کتاب در مصر چاپ شد و این هم سرفصل بحثهایی است که ایشان دارد. عزیزان سرفصل بحثهایش را ملاحظه بفرمایند: خلافت در لغت، خلافت در اصطلاح، معنای قولُهمُ بنیابة الخلیفه عن الرسول الاکرم، سبب التسمیة بالخلیفة، حقوق الخلیفة فی رأیهم، الخلیفة مقیدٌ عندهم بالشرع، الخلافة والملک، من أین یستمد الخلافة، خلیفة ولایَتَهُ، استمداده الولایه من الله...
تا ایشان میآید الخلافة من الوِجهة الاجتماعیة که البته قبلش الموجبون لنسب الخلافه آنهایی که دلیل میآورند دلیل اینها را میآورد دلیل مخالفین را میآورد. ادله قائلین به وجوب خلافت را میآورد، بعد آیاتی از قرآن نزدیک به 40 تا آیه از قرآن در جاهای مختلف میآورد که آیات قرآن، نافی حکومت دینی است.
بعد: کشف شبهه عن بعض آیات، السنة والخلافة، بحث سنت و خلافت را میآورد ادله کسانی که میخواهند از سنت، خلافت را اثبات بکنند حکومت سیاسی را میآورد بعد جواب اینها را هم میدهد.
بعد بحثهای دیگری دارد که در طول تاریخ تمام کسانی که مدعی هستند خلیفه هستند غیر از 3 خلیفه اول که تقریباً حکومتشان خیلی با زور و شمشیر نبود مابقی همه به زور شمشیر و غلبه و ارتش و امثال این بوده است. گرچه میگوید آن سه تا هم مشکلاتی دارند.
این کتاب یک چاپ از ایشان است ولی یک چاپ دیگری وجود الإسلام واصول الحکم آقای دکتر محمد عماره مقدمه نوشته، الإسلام واصول الحکم لعلی عبدالرزاق دراسة ووثائق؛ یعنی در حقیقت یک تحقیقی هم روی این کتاب ایشان انجام داده، در کشورهای مختلف هم این کتاب چاپ شده است.
حُسنی که این کتاب دارد بر خلاف آن کتاب اول، ایشان ابتدای امر که ما امروز میخواهیم یک مقداری بیشتر به این بپردازیم یک مقدمه ای دارد که از صفحه 5 این کتاب شروع میشود تا صفحه 109 ادامه دارد؛ یعنی حدود 100 صفحه ایشان مقدمه دارد.
مقدمهاش خیلی خواندنی است، افرادی که می خواهند در این زمینه ورود پیدا کنند حتما این مقدمه را بخوانند.
مهمترین چیزی که در این مقدمه ایشان آورده این هست که این کتاب وقتی نوشته شد در مصر و در کشورهای دیگر این قضیه غوغا و قیامتی به پا کرد و یک سری افراد طرفدار بودند و یک سری افراد مخالف بودند.
من چند صفحه از این کتاب را تصویر گرفتم عزیزان فقط به این تصویرها دقت بکنند ملاحظه بکنند که هیئت علمای مصر، شیخ الأزهر همراه با 24 نفر از بزرگان بحث را آوردهاند و طبق ماده 101 از قانون الازهر شماره 10 که در سال 1911 به تصویب رسیده این را ملاک قرار دادند و 7 تا افتراء و تهمت که ایشان تهمت میگوید یا به عبارتی دیگر 7 تا جرم برای علی عبدالرزاق مطرح کردند.
عزیزان اگر خوب دقت کنند، این 7 مورد را خوب توضیح بدهیم و روشن بشود، قضیه روشن است تهمت اول یا اتهام اول ایشان این است که:
«جعل الشریعة الاسلامیة شریعة روحیة محضة، لا علاقة لها بالحکم والتنفیذ في أمور الدنیا»
اصلاً شریعت اسلام یک شریعت روحانی محض است که اخلاق شما باید خوب باشد با زن و بچه باید خوب باشید، با همسایهها باید خوب باشید، روحتان را تقویت کنید عباداتتان خیلی با حال باشد دعا بخوانید قرآن بخوانید
«لا علاقة لها بالحکم والتنفیذ في أمور الدنیا»
شریعت اسلامی هیچ ارتباطی به حکومتها و سلطنتها و اینکه بیاید حکومتی را تنفیذ کند، حکومتی را رد بکند دخالتی در حکومت داشته باشد در مسائل دنیوی به هیچ وجهی چنین حقی ندارد.
این اولین مسئله ای است که دانشگاه الازهر برای علی عبدالرزاق مطرح کرده است. ان شاء الله این را میخوانیم که آیا این حرفی که میزنند واقعاً علی عبدالرزاق همین تعبیر را دارد که شریعت اسلام، یک شریعت فقط روحانی است، و کاری با مسائل دنیوی ندارد و مردم را فقط به عبادت و ... میخوانند یا نه؟
موضوع دومی که از اتهامات ایشان است این هست که:
«وان الدین لا یمنع من ان جهاد النبي (صلی الله علیه وسلم) کان في سبیل الملک، لا في سبیل الدین، ولا لابلاغ الدعوة الی العالمین»
دین اسلام مانع این نیست که پیغمبر اگر جهادی انجام داده این جهادش در سبیل سلطنت بوده، نه به عنوان مَلِک، نه به عنوان پادشاه؛ یعنی دیده مسلمانها در فشار و اذیت هستند و مورد تهدید قرار میگیرند آمده یک نیرویی را برای جهاد جمع کرده، و این هم در حقیقت چون پادشاهی نبوده که این کارها را انجام بدهد نبی مکرم در راه سلطنت این کار را انجام داده است.
«لا في سبیل الدین»
نه به عنوان اینکه پیغمبر است، به عنوان اینکه چون سلطان نیست کار سلطانی را انجام بدهد.
«ولا لابلاغ الدعوة الی العالمین»
جهاد پیغمبر هم جهاد برای ابلاغ دعوت مردم به اسلام نیست؛ یعنی خلاصه کلام این هست که پیغمبر اگر جهاد کرده است این جهاد، جنبه دینی ندارد، بلکه یک جنبه دنیای دارد؛ چون جامعه فاقد سلطان بوده پیغمبر خواسته این کار سلطانی را جدای از نبوت و رسالتش انجام بدهد. این دومین مسئله که ما اینها را مفصّل بحث میکنیم.
اتهام سومی که متوجه این هست و طبق این حکم به اخراج او از الأزهر دادند و مدارکش را باطل کردند و ... این هست که:
«وان نظام الحکم في عهد النبی (صلی الله علیه وسلم) کان موضوع غموض او ابهام او اضطراب او نقص، وموجبا للحیرة»
میگوید در مکه که پیغمبر کاری با نظام حکومتی نداشت و کار حکومتی هم انجام نداده در مدینه کارهای حکومتی که پیغمبر انجام داده خلاصه در ابهام و اضطراب است و قابل نقض و ابرام است و موجب حیرت است که مشخص نیست قطعاً این حکومتی که پیغمبر تشکیل داده مثل جهاد، نصب قضات و ارسال نمایندگانی برای دعوت به اسلام و ... و معاهده هایی که با مشرکین یا با اهل کتاب کرده اینها را ما نمیدانیم که آیا واقعاً جنبه دینی دارد یا جنبه دینی ندارد؟
حضرت چون مردم با او بیعت کرده بودند، به عنوان حاکم و سلطان و فرد منتخب مردم این کارها را انجام داده اینها را عزیزان خوب دقت کنند ما با تک تک اینها کار داریم.
نکته چهارم:
«وان مهمة النبي (صلی الله علیه وسلم) کانت بلاغا للشریعة»
کار اساسی پیغمبر این بود که شریعت را به مردم بیان کند.
«مجردا عن الحکم والتنفیذ»
بدون اینکه اصلاً اشاره کند که این اسلام و دین و شریعت کاری با حکومت دارد و میتواند یک حاکمی را معین بکند یا عزل بکند.
اتهام پنجم:
«وإنکار اجماع الصحابة علی وجوب نصب الإمام، وعلی انه لا بد للأمة من یقوم بأمرها في الدین والدنیا»
اینجا مصیبت اصلی آغاز میشود که در اینجا آقایانی که از علی عبدالرزاق دفاع کردهاند دچار تزلزل شدند، و نتوانستند از او دفاع بکنند. ان شاء الله عرض خواهیم کرد مثل محمد عبدو مثل رشید رضا و دیگران.
اینکه صحابه اجماع دارند صحابه که نصب امام بر پیغمبر واجب نیست این امت باید یک فردی را به عنوان حاکم نه به عنوان خلیفه! عزیزان خوب دقت کنند. به عنوان خلیفةُ النبی نه به عنوان حاکم به عنوان امام در مسائل دینی و دنیایی انتخاب بکنند.
چون پیغمبر اکرم کسی را معین نکرد و این قضیه هم به قدری مهم بود صحابه دفن پیغمبر که مهمترین مسائل در آنجا بود را رها کردند، رفتند در سقیفه جمع شدند و بحث نصب حاکم را در آنجا به عهده گرفتند.
نکته ششم:
«وإنکار ان القضاء وظیفة شرعیة»
اصلا ما در اسلام نداریم که تعیین قاضی به عهده دین است. این حکومت است کسانی که صلاحیت برای قضاوت دارند و علم قضاوت دارند برای قضاوت معین میکنند.
نکته هفتم:
«وان حکومة ابي بکر والخلفاء الراشدین من بعده کانت لا دینیة»
عزیزان خوب دقت کنند حکومت ابیبکر، خلافت هم نمیگوید حکومت ابوبکر و خلفای راشدین بعد از او:
«کانت لا دینیة»
حکومت سکولار بوده است، حکومت منهای دین بوده است.
این هفت مورد اتهامی است که بر آقای علی عبدالرزاق بعد از انتشار کتابش متوجه ایشان شد. ایشان را در سال 1925 میلادی و در محرم 1344 یعنی در حقیقت نزدیک 100 سال قبل برای محاکمه آوردند با ریاست محمد ابوالفضل شیخ جامع الأزهر و حضور 24 نفر از اعضای الأزهر، عبدالرزاق را در این محکمه حاضر کردند
«وإنما دخل القاعة»
وقتی وارد سالن محاکمه شد
«القا علی اعضاء الهیئة السلام»
علی عبدالرزاق آمد وارد سالن محکمه شد سلام داد.
عزیزان این را هم خوب دقت کنند خیلی جالب است.
«لم یجبه احد منهم»
هیچ کدام از این 24 نفر از قضات و اساتید و خود شیخ الأزهر جواب سلام ایشان را ندادند.
یعنی ایشان را دارای صلاحیت برای پاسخ به سلام ندانستند. بعد در ابتدای جلسه یک دفاعیه ای ایشان مطرح کرد و این دفاعیه مورد قبول قرار نگرفت، حتی اینها حاضر نشدند دفاعیه ای که علی عبدالرزاق داده بود مطالعه بکنند.
تا میگوید:
ومن حيث أن التهمة الموجهة ضد الشيخ علي عبد الرازق ثابتة عليه وهي مما لا يناسب وصف العالمية وفاقا للمادة
«ومن حیث انه تبیین في مما تقدم أن التهمة الموجهة ضد الشيخ علي عبد الرازق ثابتة عليه»
همگی نظر دادند این اتهامات بر علی عبدالرزاق ثابت است
«وهي مما لا يناسب وصف العالِمية»
نه «عالَمیَه»، با وصف و ویژگی ها و زیّ عالم به هیچ وجه مناسب نیست و شؤونات استادی و عالمی را ایشان رعایت نکرده است.
بعد استناد به قانون خود کردند:
«إذا وقع من أحد العلماء أيًّا كانت»
ماده قانونی 101 شماره 10 سال 1910- 1911 میلادی اگر از یکی از علماء هر مقامی داشته باشد وظیفهاش، مسئولیتش اگر:
«إذا وقع من أحد العلماء أيًّا كانت وظيفته أو مهنته، ما لا يناسب وصف العالمية»
اگر این با وصف عالم بودن مناسب نباشد
«يحكم عليه من شيخ الجامع الأزهر بإجماع تسعة عشر عالمًا معه من هيئة كبار العلماء، المنصوص عليها فى الباب السابع من هذا القانون »
یک محکمه ای تشکیل میدهند با اجماع 19 نفر از علما و هیئت کبار علماء که در باب هفتم این قانون ذکر شده، اینها حکم میکنند.
به چه حکم میکنند؟
«بإخراجه من زمرة العلماء»
باید این آقا از زمره علماء خارج بشود
«ولا يقبل الطعن فى هذا الحكم»
این حکم قابل اعاده و ملاحظه و اعتراض هم نیست.
یعنی حکم قطعی است و قابل اعتراض نیست
«ويترتب على الحكم المذكور محو اسم المحكوم عليه من سجلات الجامع الأزهر والمعاهد الأخرى»
نتیجه حکم این است که اسم این آقا باید از تمام مدارک دانشگاه الازهر و دیگر مراکز آموزشی از بین برود و محو و حذف بشود.
یعنی ایشان هر مسؤلیتی دارد و هر مدرکی از الازهر و یا از دیگر مراکز آموزشی و علمی دارد باید اسمش حذف بشود.
و همچنین:
«وطرده من كل وظيفة»
هر مسؤلیتی دارد از مسؤلیتش باید طرد بشود.
«وقطع مرتباته»
و حقوق ماهیانه او قطع بشود.
«فى أى جهة كانت»
حالا به هر عنوانی چه به عنوان قاضی، چه به عنوان رئیس، چه به عنوان مدیر و یا به عنوان استاد هر حقوقی که میگیرد باید تمام حقوقش قطع بشود.
«وعدم أهليته للقيام بأية وظيفة عمومية دينية كانت أو غير دينية»
و این اقا هیچ شایستگی ندارد که در جامعه شغل دینی و یا غیر دینی داشته باشد.
یعنی به عنوان امام جماعت نمیتواند باشد، به عنوان عضو شورای محل نمیتواند باشد، اینکه فردا برود بخشدار بشود و یا شهردار بشود و یا دیگر مسؤلیتی بخواهد بگیرد هیچ مسؤلیتی ایشان نمیتواند داشته باشد. این خلاصه ای از سرگذشت این کتاب و برخورد دانشگاه الازهر با ایشان است.
بعد گفتند:
«وبناءً على هذه الأسباب «حكمنا نحن شيخ الجامع الأزهر بإجماع أربعة وعشرين معنا من هيئة كبار العلماء بإخراج الشيخ على عبد الرازق، أحد علماء الجامع الأزهر والقاضى الشرعى، بمحكمة المنصورة الابتدائية الشرعية، ومؤلف كتاب «الإسلام وأصول الحكم» من زمرة العلماء»
ما حکم کردیم، من رئیس جامع الازهر با بیست و چهار نفر از علما از هئیت کبار به اخراج آقای عبدالرزاق که ایشان یکی از علمای دانشگاه الازهر و قاضی شرعی در محکمهی منصوره و مؤلف کتاب الاسلام واصول الحکم. «من زمرة العلماء»
«صدر هذا الحكم بدار الإدارة العامة للمعاهد الدينية فى يوم الأربعاء 22 المحرم سنة 1344 (12 أغسطس سنة 1925)»
اینها روز چهارشنبه بیست و دوم محرم سال 1344 این حکم را صادر کردند که در حقیقت 99 سال یا صد سال قبل میشود.
«توقيع شيخ الجامع الأزهر/ محمد أبو الفضل»
آخرش هم شیخ الازهر امضاء کرده است. اینها به جای اینکه بیایند با ایشان بحث علمی بکنند، مناظره بگذارند و به قول امروزیها کرسی آزاد اندیشی بگذارند افکار ایشان را نقد کنند و به جای طردش از دانشگاه الازهر افکارش را نقد کنند و اثبات کنند که این حرفها، حرفهای باطل است به جای آن یک همچنین حکمی دادند.
این حکم خوشایند خیلی از علمای روشنفکر قرار گرفت و خیلی از دانشمندان اروپایی و آمریکایی از ایشان حمایت کردند و علمای مسیحی و حتی یهودیها آمدند از ایشان حمایت کردند و حکم دانشگاه الازهر را محکوم کردند. ان شاء الله در جلسه بعدی به بخشی از اینها اشاره خواهیم کرد.
والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته