2024 May 11 - شنبه 22 ارديبهشت 1403
بررسی برخی روایات اثبات امامت امام کاظم (علیه السلام)
کد مطلب: ١٥٤٩٢ تاریخ انتشار: ٢٥ خرداد ١٤٠٢ - ١٥:٣٢ تعداد بازدید: 712
خارج فقه الحکومه » فقه
بررسی برخی روایات اثبات امامت امام کاظم (علیه السلام)

(جلسه پنجاه و هفتم - 04 11 1401)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال نوزدهم

 (جلسه پنجاه و هفتم - 04 11 1401)

موضوع:  بررسی برخی روایات اثبات امامت امام کاظم (علیه السلام)

اللهم صل علی محمدٍ وآل محمد وعجل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه‏، وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصیر

دیروز یک بزرگواری در مورد تفاوت بین توکل و تفویض سوال کردند خیلی جالب است من دیشب به تناسبی روایتی را دیدم روایت در کتاب کافی جلد 2 صفحه 65 حدیث 5 است. نام باب این است:

 «بَابُ التَّفْوِیضِ إِلَى اللَّهِ وَ التَّوَکُّلِ عَلَیْه‏»

یعنی مرحوم کلینی باب تفویض و توکّل را یکی کرده است.

«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ غَیْرِ وَاحِدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَّالِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ (علیه السلام)»

روایت از ابی الحسن الاول اقا موسی ابن جعفر (سلام الله علیه) است راوی علی ابن سوید می گوید:

«سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ‏ فَقَالَ التَّوَکُّلُ عَلَى اللَّهِ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ تَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ فِی أُمُورِکَ کُلِّهَا فَمَا فَعَلَ بِکَ کُنْتَ عَنْهُ رَاضِیاً تَعْلَمُ أَنَّهُ»

...به خدا واگذار کن توکل به خدا کن هرچه که پیش آورد راضی باش و بدان

 «لَا یَأْلُوکَ خَیْراً وَ فَضْلًا»

خدا به هیچ وجهی نسبت به بنده اش از خیر و فضل خودداری نمی کند.

 یعنی وقتی شما به خدا توکل کردی خدا هرچه پیش آورد این به صلاح شما است. بعضی وقت ها ما دوست داریم قضیه به این شکل رقم بخورد ولی طوری دیگر رقم می خورد.

(وَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیئًا وَهُوَ خَیرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ)

چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است. و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آنکه شر شما در آن است. و خدا می‌داند، و شما نمی‌دانید.

سوره بقره (2): آیه 16

بعد حضرت فرمود:

«وَ تَعْلَمُ أَنَّ الْحُکْمَ فِی ذَلِکَ لَهُ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ بِتَفْوِیضِ ذَلِکَ إِلَیْهِ»

یعنی تفویض و توکل را یکی کرده است تفویض و توکل یک چیز است اگرچه من دیدم بعضی از آقایان بین توکل و تفویض فرق گذاشتند می گویند توکل در اول کار است.

)فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ(

اما هنگامی که تصمیم گرفتی، (قاطع باش! و) بر خدا توکل کن.

سوره آل عمران(3): آیه159

البته نظر بنده این نیست.

بعد در ادامه روایت دارد:

 لوَ ثِقْ بِهِ فِیهَا وَ فِی غَیْرِهَا»

الکافی (ط - الإسلامیة)؛ نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الکتب الاسلامیة، ج2، ص65، بَابُ التَّفْوِیضِ إِلَى اللَّهِ وَ التَّوَکُّلِ عَلَیْه، ح5

کتاب شرح چهل حدیث امام کتابی سازنده است.

یک مطلبی هم در رابطه با توکل عرض کنم من سال 60 – 61 بود یک نذری کرده بودم که یک دوره بحار الانوار را از اول تا آخر مطالعه کنم. یک تابستانی ما قزوین رفته بودیم 110 جلد کتاب بحار را بردیم در این سه ماه ما هر روز یک جلد را از اول نماز صبح تا ساعت 10 شب مطالعه می کردیم و نوت برداری می کردیم.

یک تابستان خیلی مبارکی برای ما بود و یکی از چیزهایی که بر من اثر گذاشت عبارت حضرت امیر است که در قنوت حضرت می فرمود:

«اللَّهُمَّ مُنَّ عَلَیَّ بِالتَّوَکُّلِ عَلَیْکَ وَ التَّفْوِیضِ إِلَیْکَ وَ الرِّضَا بِقَدَرِکَ وَ التَّسْلِیمِ لِأَمْرِکَ حَتَّى لَا أُحِبَّ تَعْجِیلَ مَا أَخَّرْتَ وَ لَا تَأْخِیرَ مَا قَدَّمْتَ یَا رَبَّ الْعَالَمِین‏»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج92، ص292

من روزی که این روایت را دیدم این را در قنوتم قرار دادم یعنی همان روز شروع به خواندنش کردم «مُنَّ عَلَیَّ بِالتَّوَکُّلِ عَلَیْکَ وَ التَّفْوِیضِ إِلَیْکَ وَ الرِّضَا بِقَدَرِکَ وَ التَّسْلِیمِ لِأَمْرِکَ حَتَّى لَا أُحِبَّ تَعْجِیلَ مَا أَخَّرْتَ وَ لَا تَأْخِیرَ مَا قَدَّمْتَ یَا رَبَّ الْعَالَمِین»

پرسش:

استاد! عبارتی که از قول صدیقه طاهره علیها سلام مطرح شده، چه توضیحی دارد؟

«یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ اشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنِینِ وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنِین‏»

 پاسخ:

در این جا اقایان می گویند صدیقه طاهره در حقیقت زبان حال مردم را دارد بیان می کند نه حرف خودش را. بعد به حضرت موسی (علی نبینا واله وعلیه السلام) مثال می زنند:

(وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیکَ قَالَ لَنْ تَرَانِی وَلَکِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَکَ تُبْتُ إِلَیکَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ)

و هنگامی که موسی به میعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببینم!» گفت: «هرگز مرا نخواهی دید! ولی به کوه بنگر، اگر در جای خود ثابت ماند، مرا خواهی دید!» اما هنگامی که پروردگارش بر کوه جلوه کرد، آن را همسان خاک قرار داد؛ و موسی مدهوش به زمین افتاد. چون به هوش آمد، عرض کرد: «خداوندا! منزهی تو (از اینکه با چشم تو را ببینم)! من به سوی تو بازگشتم! و من نخستین مؤمنانم!»

سوره اعراف (7): آیه 143

(رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیکَ)؛ حرف خودش نبود بلکه حرف قومش بود

 (وَإِذْ قُلْتُمْ یا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ)

و (نیز به یاد آورید) هنگامی را که گفتید: «ای موسی! ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد؛ مگر اینکه خدا را آشکارا (با چشم خود) ببینیم!» پس صاعقه شما را گرفت؛ در حالی که تماشا می‌کردید.

سوره بقره (2): آیه 55

روی این جهت از قول قومش گفت: (رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیکَ)، که خطاب آمد: (لَنْ تَرَانِی). صدیقه طاهره هم در حقیقت این جا دارد از زبان مردم می فرماید:

«یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ اشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنِینِ وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنِین‏»

الإحتجاج علی أهل اللجاج؛ نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، ناشر: نشر مرتضی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر،ج1، ص107

جواب امیر المؤمنین هم برای توده مردم است که من برای مصالح دین تحمل می کنم برای مصلحت اسلام من صبر می کنم.

البته به نظر بنده این سخنی که به حضرت زهرا سلام الله علیها نسبت داده شده صحیح نیست. قدر مسلم این خطبه صادر شده و این که آیا کدام سندش درست و کدام نادرست است ؛ به آنچه که اهل سنت نقل کردند ما نمی توانیم اعتماد کنیم. قسمت هایی که با عصمت حضرت زهرا منافات دارد را ما نمی توانیم قبول کنیم.

پرسش:

استاد! متن ناجوری نیست در واقع حضرت به ما و نسل های بعدی می رسانند که در یک همچنین وضعیتی بوده اند.

پاسخ:

نه! از صدیقه طاهره که نسبت به حضرت امیر، همچنین تعابیری به کار ببرد بعید است ما روایت صحیح داریم امیر المؤمنین می گوید:

«فَوَ اللَّهِ مَا أَغْضَبْتُهَا وَ لَا أَکْرَهْتُهَا عَلَى أَمْر حَتَّى قَبَضَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَا أَغْضَبَتْنِی وَ لَا عَصَتْ لِی أَمْراً وَ لَقَدْ کُنْتُ أَنْظُرُ إِلَیْهَا فَتَنْکَشِفُ عَنِّی الْهُمُومُ وَ الْأَحْزَان»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج43، ص134

حالا ما اگر عصمت را هم کنار بگذاریم این تعبیر است آن وقت آیا می توان تصور کرد که حضرت می گوید شما مثل جنین در خانه نشستی؛ حق من ضایع شد؟! این تعابیر با عصمت هیچ گونه سازگاری ندارد.

عرض کردم توجیه می کنند که این زبان حال دیگران است ما هم بعضی وقت ها از این توجیهات می کنیم ولی این را ما نمی توانیم به هیچ وجه قبول کنیم، یعنی نمی توانیم به تعابیری که منافات با عصمت دارد تمسک کنیم.

پرسش:

می خواهد موقعیت امیر المؤمنین را به مردم برساند

پاسخ:

این ها را می تواند با یک زبان دیگر برساند. در مورد حضرت امیر این تعبیر را به کار نبرد. این را عرض کردم یک حالت اعتراض به معصوم است، اعتراض به معصوم برای من قابل حل نیست اگر پنجاه تا دلیل هم بیاورند برایم قابل قبول نیست این ها مقام شان اجلّ از این مسائل است. آیه تطهیر دیگر تمام این مسائل را نفی می کند. این ها مقام شان فوق این ها است: رضایت الله در رضای این هاست. این ها تسلیم محض هستند. 

یکی از شبهاتی که همین اقای صفری دارد همان حرف وهابی ها در شبکه هایشان است که مگر می شود یک مرد غیور و شجاع جلوی چشمش همسرش را بزنند از همسرش دفاع نکند؟!

خیلی عبارت های باطلی بکار می برد. همان که الان شبکه های کلمه و دیگر شبکه های وهابی و اهل سنت می گویند را مطرح می کند و حال آن که بیش از ده تا روایت از رسول اکرم ، از خود حضرت امیر (سلام الله علیه) و از ائمه داریم که امیر المؤمنین (سلام الله علیه) برای حفظ دین و حفظ شریعت مأمور به صبر بود ولو بلغ ما بلغ

عبارت سلیم هم است من قبلا نشان دادم:

(فَوَثَبَ عَلِیٌّ علیه السلام) فَأَخَذَ بِتَلَابِیبِهِ ثُمَّ نَتَرَهُ  فَصَرَعَهُ وَ وَجَأَ أَنْفَهُ وَ رَقَبَتَهُ»

وقتی عمر وارد شد از کمر بندش گرفت بلند کرد و به زمین زد و با مشت به دماغ و گردنش محکم کوبید.

«وَ هَمَّ بِقَتْلِهِ فَذَکَرَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) وَ مَا أَوْصَاهُ بِهِ فَقَالَ وَ الَّذِی کَرَّمَ مُحَمَّداً بِالنُّبُوَّةِ یَا ابْنَ صُهَاکَ»

بعد فرمود:

«لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ وَ عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ‏ص لَعَلِمْتَ أَنَّکَ لَا تَدْخُلُ بَیْتِی‏»

کتاب سلیم بن قیس، نویسنده: هلالى، سلیم بن قیس، محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئینى، محمد؛ ناشر: الهادى‏، ج‏2، ص 586

لذا روایت هم ما داریم:

«...إِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ وَ جَاهِدْهُمْ وَ إِنْ لَمْ تَجِدْ أَعْوَاناً فَاکْفُفْ یَدَکَ وَ احْقِنْ دَمَکَ حَتَّى تَجِدَ عَلَى إِقَامَةِ الدِّینِ وَ کِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِی أَعْوَانا...»

کتاب سلیم بن قیس، نویسنده: هلالى، سلیم بن قیس، محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئینى، محمد؛ ناشر: الهادى‏، ج‏2، ص 662

این اصطلاح است که سینه ات را روی خاک بگذار؛ یعنی تکان نخور، اقدام نکن

در الاستیعاب ابن عبدالبر هم است:

«لولا مخافة الفرقة وأن یعود الکفر ویبوء الدین لغیرنا»

اگر من بیم این نداشتم که کفر برمی گردد و اسلام از بین می رود این وضع را تغییر می دادم، حکومت را تغییر می دادم

«فصبرنا على بعض الألم ثم لم نر بحمد الله إلا خیرا»

الاستیعاب فی معرفة الأصحاب؛ اسم المؤلف: یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر الوفاة: 463، دار النشر: دار الجیل - بیروت - 1412، الطبعة: الأولى، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج2، ص497


آغاز بحث...

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. در پاسخ به این شبهه که ائمه (علیهم السلام) نام ائمه بعد از خودشان را نمی دانستند و به آقا امام صادق مثال می زنند، ما کل روایات مربوط به این قضیه را آوردیم و گفتیم یک روایت صحیح نداریم.

مذمت هایی که از امام صادق (سلام الله علیه) نسبت به اسماعیل است اعتراضات بی ادبانه اسماعیل به پدر بزرگوارش هست این ها کاملا مشخص می کند که این قضیه به هیچ وجه سندیت ندارد.

روایت دیگری که در کتاب رجال کشی است سندش کاملا صحیح است و هیچ مشکلی در سندش نیست

«جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ، عَنْ یُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُمَرَ»

جعفر ابن احمد است نجاشی دارد:

«کان صحیح الحدیث»

یونس ابن عبدالرحمن از بزرگان شیعه است. حسین ابن عمر ابن یزید هم ثقه است. تعبیرش این است حسین ابن عمر می گوید:

«قُلْتُ لَهُ»

به امام رضا عرض کردم

 «إِنَّ أَبِی أَخْبَرَنِی أَنَّهُ دَخَلَ عَلَى أَبِیکَ»

پدرم گفت که من خدمت پدر شما رسیدم.

 یعنی خدمت امام کاظم رسیدم

 «فَقَالَ لَهُ إِنِّی أَحْتَجُّ عَلَیْکَ عِنْدَ الْجَبَّارِ أَنَّکَ أَمَرْتَنِی بِتَرْکِ عَبْدِ اللَّهِ»

(منظور عبدالله افطح است.) نزد خدای عالم من احتجاج می کنم که تو به من دستور دادی سراغ عبدالله افطح نروم

 «وَ أَنَّکَ قُلْتَ أَنَا إِمَامٌ! فَقَالَ: نَعَمْ»

حضرت فرمود بله

 «فَمَا کَانَ مِنْ إِثْمٍ فَفِی عُنُقِی»

در این که سراغ عبدالله افطح نرفتی اگر گناهی است به گردن من

این مظلومیت اهل بیت را می رساند و ضعف معرفتی بعضی از اصحاب را

 «فَقَالَ وَ إِنِّی أَحْتَجُّ عَلَیْکَ بِمِثْلِ حُجَّةِ أَبِی عَلَى أَبِیکَ»

حسین ابن عمر می گوید امام رضا من هم احتجاج می کنم به تو مثل احتجاج پدرم بر پدرت.

«فَإِنَّکَ أَخْبَرْتَنِی بِأَنَّ أَبَاکَ قَدْ مَضَى»

به من گفتی که امام کاظم از دنیا رفته است

 «وَ إِنَّکَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ بَعْدَهُ»

تو صاحب امر بعد از پدرت هستی

ظاهر قضیه این است که آن زمان واقفیه معتقد بودند که اقا امام کاظم مهدی موعود است و می آید:

«یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»

بعد در ادامه دارد:

«فَقَالَ: نَعَمْ»

حضرت فرمود بله به تو گفتم که پدرم از دنیا رفته و من صاحب امر هستم

 «فَقُلْتُ لَهُ إِنِّی لَمْ أَخْرُجْ مِنْ مَکَّةَ حَتَّى کَادَ یَتَبَیَّنُ لِیَ الْأَمْرُ»

من تصمیم گرفته بودم از مکه بیرون نروم تا این قضیه برای من روشن بشود

 «وَ ذَلِکَ أَنَ‏ فُلَاناً أَقْرَأَنِی کِتَابَکَ»

فلان صحابه من گفت که من نامه ای از شما امام رضا خواندم

 «یَذْکُرُ أَنَّ تَرِکَةَ صَاحِبِنَا عِنْدَکَ»

تمام آن ترکه امامت مثل اسلحه و نشانه های امامت پدرت در نزد تو است.

 «فَقَالَ صَدَقْتَ وَ صَدَقَ»

هم تو راست می گویی و هم آن شخصی که نامه من را خوانده او هم راست می گوید.

 «أَمَا وَ اللَّهِ مَا فَعَلْتُ ذَلِکَ حَتَّى لَمْ أَجِدْ بُدّاً»

قسم به خدا من این کار را انجام ندادم جز این که مجبور بودم

 «وَ لَقَدْ قُلْتُهُ عَلَى مِثْلِ جَدْعِ أَنْفِی»

این را گفتم به قدری برایم دشوار بود مثل این که بینی ام را با قیچی یا چاقو ببرند

مرحوم علامه مجلسی در کتاب مرآة العقول می گوید در آن موقعیت آقا امام رضا در شدت تقیه بود. هم از طرف حکومت و هم از طرف واقفی ها که خیلی جولان می دادند و امکانات در اختیارشان بود و حکومت هم این ها را تقویت می کرد.

 لذا می گوید: «أَمَا وَ اللَّهِ مَا فَعَلْتُ ذَلِکَ حَتَّى لَمْ أَجِدْ بُدّاً»؛ هیچ راه چاره نداشتم که من یک چنین نامه ای بنویسم. و این برای من خیلی سخت است.

 می خواهد بگوید درد آور بوده است.

 «وَ لَکِنِّی خِفْتُ الضَّلَالَ وَ الْفُرْقَةَ.»

ترسیدم اگر این نامه را ننویسم امامت پدرم را و این که پدرم از دنیا رفته است برای شیعیان بیان نکنم شیعیان گرفتار ضلالت و تفرقه بشوند.

رجال الکشی إختیار معرفة الرجال؛ کشى، محمد بن عمر ناشر: مؤسسة نشر دانشگاه مشهد محقق/ مصحح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن‏، ص426

عبارت بعدی باز روایت دیگری است کافی آورده روایت کافی سندا مجهول است علامه مجلسی در مرآة جلد 4 صفحه 101 می گوید. همین عبارت است با یک تعابیر دیگر و توجیهات دیگری، پدرم به پدرت گفت من هم به همین شکل.

«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ أَوْ غَیْرِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى الرِّضَا (علیه السلام) وَ أَنَا یَوْمَئِذٍ وَاقِفٌ- وَ قَدْ کَانَ أَبِی سَأَلَ أَبَاهُ عَنْ سَبْعِ مَسَائِلَ فَأَجَابَهُ فِی سِتٍّ وَ أَمْسَکَ عَنِ السَّابِعَةِ فَقُلْتُ وَ اللَّهِ لَأَسْأَلَنَّهُ عَمَّا سَأَل‏ أَبِی أَبَاهُ فَإِنْ أَجَابَ بِمِثْلِ جَوَابِ أَبِیهِ کَانَتْ دَلَالَةً فَسَأَلْتُهُ فَأَجَابَ بِمِثْلِ جَوَابِ أَبِیهِ أَبِی فِی الْمَسَائِلِ السِّتِّ فَلَمْ یَزِدْ فِی الْجَوَابِ وَاواً وَ لَا یَاءً وَ أَمْسَکَ عَنِ السَّابِعَةِ وَ قَدْ کَانَ أَبِی قَالَ لِأَبِیهِ إِنِّی أَحْتَجُّ عَلَیْکَ عِنْدَ اللَّهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَنَّکَ زَعَمْتَ أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ لَمْ یَکُنْ إِمَاماً فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَى عُنُقِهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ نَعَمْ احْتَجَّ عَلَیَّ بِذَلِکَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَا کَانَ فِیهِ مِنْ إِثْمٍ فَهُوَ فِی رَقَبَتِی فَلَمَّا وَدَّعْتُهُ قَالَ إِنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ مِنْ شِیعَتِنَا یُبْتَلَى بِبَلِیَّةٍ أَوْ یَشْتَکِی فَیَصْبِرُ عَلَى ذَلِکَ إِلَّا کَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَجْرَ أَلْفِ شَهِیدٍ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی وَ اللَّهِ مَا کَانَ لِهَذَا ذِکْرٌ فَلَمَّا مَضَیْت‏»

بعد می گوید وقتی من خدمت حضرت رسیده بودم:

«وَ کُنْتُ فِی بَعْضِ الطَّرِیقِ خَرَجَ بِی عِرْقُ الْمَدِینِیِّ»

عرق المدینی یک بیماری است که در پا ایجاد می شود الان از آن تعبیر به سیاتیک می کنند. می گوید یک رگی از پا سیاه می شود بیرون می آید و خیلی درد آور است. اقای علامه مجلسی هم که عرق المدینی را مطرح می کند می گوید درد خیلی شدیدی است.

حالا این درد شاید سیاتیک باشد یا یک بیماری دیگری باشد که از پا بیرون می زند یک حالت دُمل مانندی سیاتیک یا یک چیز سیاهی که می گوید:

 «فَلَقِیتُ مِنْهُ شِدَّةً فَلَمَّا کَانَ مِنْ قَابِلٍ حَجَجْتُ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ وَ قَدْ بَقِیَ مِنْ وَجَعِی بَقِیَّةٌ فَشَکَوْتُ إِلَیْهِ وَ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ عَوِّذْ رِجْلِی وَ بَسَطْتُهَا بَیْنَ یَدَیْهِ فَقَالَ لِی لَیْسَ عَلَى رِجْلِکَ هَذِهِ بَأْسٌ وَ لَکِنْ أَرِنِی رِجْلَکَ الصَّحِیحَةَ فَبَسَطْتُهَا بَیْنَ یَدَیْهِ فَعَوَّذَهَا فَلَمَّا خَرَجْتُ لَمْ أَلْبَثْ إِلَّا یَسِیراً حَتَّى خَرَجَ بِیَ الْعِرْقُ وَ کَانَ وَجَعُهُ یَسِیرا»

می گوید سال بعد در حج خدمت امام رفتم عرض کردم آقا جان پای من خیلی درد می کند و برای من دردش قابل تحمل نیست می گوید حضرت دست کشید دیدم که درد به طور کلی با دست کشیدن حضرت رضا (سلام الله علیه) از بین رفت.

مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، حقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم‏، ناشر: دار الکتب الإسلامیة، ج4، ص101

روایت مجهول است علامه مجلسی به چه دلیل می گوید مجهول است؟ مُحَمَّدُ ابْن یَحْیَى مشخص است أَحْمَدَ ابْن مُحَمَّد چه عیسی باشد و چه خالد باشد مشخص و ثقه است. اما عبارت «أَوْ غَیْرِهِ» سند را مجهول کرده است.  و گرنه علی ابن حکم ثقه است حسین بن عمر ابن یزید ثقه است. راوی ها در اینجا همه شان از بزرگان شیعه هستند. «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ أَوْ غَیْرِهِ» غیره مشخص نیست از این جهت مجهول است.

روایت دیگری در کتاب عیون اخبار الرضا است این هم به همین شکل است این روایت هم باز صد در صد صحیح است محمد ابن احمد ابن ولید از رجالیین شیعه است و خودش در رجال صاحب نظر بوده است. صفار صاحب بصائر الدرجات است ... بزنطی از اصحاب اجماع و مشایخ الثقات است. زکریا ابن آدم به همین شکل.

داود ابن کثیر رقی است که نجاشی می گوید «ضعیف جدا» ولی شیخ طوسی می گوید: «ثقة». این را عزیزان دقت کنند یک نکته خیلی ظریف این جا است شیخ مفید می گوید:

«فَمِمَّنْ رَوَى النَّصَّ عَلَى الرِّضَا عَلِیِّ بْنِ مُوسَى (علیه السلام) بِالْإِمَامَةِ مِنْ أَبِیهِ وَ الْإِشَارَةِ إِلَیْهِ مِنْهُ بِذَلِکَ مِنْ خَاصَّتِهِ وَ ثِقَاتِهِ وَ أَهْلِ الْوَرَعِ وَ الْعِلْمِ وَ الْفِقْهِ مِنْ شِیعَتِهِ»

الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد؛ نویسنده مفید محمد بن محمد (وفات: 413)، محقق/ مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام‏، ناشر : دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت – لبنان، ج2، ص248

مرحوم شیخ مفید در ارشاد از این تعابیر زیاد به کار می برد نسبت به بعضی از روات حتی بعضی از رواتی که ضعفشان قطعی است ولی مرحوم شیخ مفید می گوید «مِنْ خَاصَّتِهِ وَ ثِقَاتِهِ وَ أَهْلِ الْوَرَعِ وَ الْعِلْمِ وَ الْفِقْهِ مِنْ شِیعَتِهِ» از این تعابیر در ارشاد زیاد است.

مرحوم آقای خویی (رضوان الله تعالی علیه) می گوید در حقیقت این جا مرحوم شیخ مفید در مقام توثیق نیست یک حالت منبری و خطابه است که می خواهد از این ها تجلیل کرده باشد و این تعابیر شیخ مفید را ما نمی توانیم دلیل بر وثاقت راوی بگیریم. -آن چه که من در ذهنم است- آقای تستری هم شبیه فرمایش اقای خویی را دارند.

 

اما بزرگان دیگر مثل اردبیلی در جامع الرواة و مرحوم بهبهانی و دیگران و مرحوم اقای مامقانی (رضوان الله تعالی علیه) و بسیاری از بزرگان ما عبارت شیخ مفید را دلیل بر وثاقت می گیرند از این طرف می گوید «مِنْ خَاصَّتِهِ وَ ثِقَاتِهِ وَ أَهْلِ الْوَرَعِ وَ الْعِلْمِ وَ الْفِقْهِ مِنْ شِیعَتِهِ» آن وقت ما این را بیاوریم که نجاشی می آید ضعیف جدا یک مقداری باهم نمی سازد.

شیخ طوسی می گوید ثقه، این طور تعارضات مابین نجاشی و شیخ طوسی زیاد داریم که ما در همان جلد اول سماء المقال وقتی تحقیق می کردیم افراد متعددی را در پاورقی آوردیم که نجاشی می گوید ثقه است و شیخ طوسی می گوید ضعیف است.

 این ها بر اساس مبنای اجتهاد و خبرگی است. چون ما رجال را از باب شهادت نمی دانیم اگر از باب قبول شهادت بدانیم تعدد در شهادت شرط است. می گویند باید دو نفر شهادت بدهند.

ما در روات مان کم داریم که دو نفر از رجالیون بیایند شهادت بدهند چون اگر بیّنه باشد در بیّنه تعدد شرط است ما نظرمان این است نظر خود اقای خویی هم در اول معجم الرجال همین را تأیید کرده است قبول قول رجالیین از باب قبول قول خبره است همان طور که یک پزشک یک نظر می دهد ما پزشک را عادل نمی دانیم پشت سرش هم نماز نمی خوانیم برخی گناهان را هم مرتکب می شود. ولی چون متخصص و خبره است قبول می کنیم. اگر گفت باید عمل کنید، خودمان و زن و بچه مان را دست تیغ جراحی متخصص می دهیم، خانه می خواهیم قیمت کنیم معمار می آید قیمت می کند معمار را ما عادل نمی دانیم ولی خبره می دانیم ولذا در رجال هم از باب قبول قول خبره است که این ها یک عمری با این کار تشخیص روات و رجال کار کردند و در این زمینه خبره شدند.

مرحوم شیخ موسی زنجانی کتاب الجامع فی الرجال را نوشته ما در ده – دوازده جلد تحقیق کردیم و چاپ شد حاج آقای سبحانی می فرمود شما با این کارتان رجال شیعه را زنده کردید.

ایشان (مرحوم شیخ موسی زنجانی) سی و سه سال عمرش را گذاشته یک کتاب نوشته است البته کتاب ایشان در دو جلد بود ما تحقیق کردیم دوازده جلد شد یک جلدش زمان خودش قبل از انقلاب چاپ شد یک جلدش هم خطی بود ظاهرا فرزند ذکور نداشت داماد ایشان اقای عباسی اثارش را خدمت اقا عزیز طباطبایی نوه دختری صاحب عروه داده بود ایشان هم این را به ما داد. به ما گفت فلانی این امانت است من این را به شما می دهم احیا کنید و ما هم خیلی تلاش کردیم نزدیک هشت – نه سال روی این کتاب زحمت کشیدیم و الحق والانصاف در رجال می توانم بگویم کتاب اگر بی نظیر نباشد کم نظیر است.

یعنی در مقایسه با معجم الرجال اقای خویی شاید بگوییم سی به صد است. البته ما در فقه در میان متأخرین مثل  آقای خویی (رضوان الله تعالی علیه) یا اصلا نداشتیم یا کم داشتیم ولی در رجال ایشان آخر عمر وارد رجال شد و رجال را هم شاگردان شان نوشتند زیر نظر ایشان بوده است ایشان اشراف داشته است.

در کتاب ایشان هم ما شاید بیش از صد تا صد و پنجاه مورد اشتباه پیدا کردیم ما اشکالات را به آقا عزیز طباطبایی دادیم و ایشان هم خیلی تعجب کرد. ایشان می فرمود ما مقابله معجم الرجال را با اقای خویی از اول تا آخر بودیم و همچنین می گفت ما ظهرها منزل ایشان بودیم غالب روزها هم به ما نهار نان و کاهو می داد. بعضی وقت ها که خسته می شد، می گفت اقای طباطبایی من پنج دقیقه می خوابم. همین که سرش را روی متکا می گذاشت، فورا خوابش می برد. و بعد از پنج دقیقه هم بیدار می شد وضو می گرفت و مقابله می کردیم.

من بعضی از اشکالات این کتاب را خدمت شان گفتم از جمله یکی از اشکالات مهم که ایشان کتاب را آورد و خواند وقتی متوجه اشکال شد، دائم می گفت: لا حول ولا قوة الا بالله!

البته باید توجه داشته باشیم که «لِکُلِّ جَوَادٍ کَبْوَة». از این طور اشتباهات حدود صد و پنجاه مورد پیدا کردیم به پسرشان عبدالصاحب هم پیام دادیم گفتیم قبل چاپ جدید اطلاع دهید تا این ها را خدمت تان تقدیم کنیم. ولی متأسفانه چاپ جدید 24 جلدی در تهران  با این که پیام هم داده بودیم و اقا عزیز هم به ایشان گفته بود یکی از دوستان ما کار کرده و یک سری اشکالاتی وجود دارد در چاپ جدید این ها اصلاح بشود نیامدند و ما هم صرف نظر کردیم.

بعضی از دوستان گفتند منتشر کنید گفتم نه عظمت اقای خویی خیلی بالا است ما همچنین جرأتی نسبت به ایشان نمی کنیم اگر این کتاب به همین شکل در میان مردم منتشر بشود بهتر از این است که باب نقد باز بشود.

معجم الرجال امتیازاتی دارد. من در مناظره ای که در مکه با پرفسور غامدی داشتم ویژگی های معجم الرجال را آوردم. گفتم این کتاب در 24 جلد این ویژگی ها را دارد شما در طول تاریخ رجال تان کتابی با این ویژگی ها دارید؟ یک مقدار فکر کرد گفت نه، ما اهل سنت کتاب رجالی با این ویژگی های معجم الرجال اقای خویی نداریم.

خیلی زحمت کشیدند واقعا معجم الرجال آبرو برای شیعه است. معجم الرجال فقط روات کتب اربعه را بررسی کرده است دوستان این را دقت کنند اگر یک روایتی در بصائر الدرجات یا کامل الزیارات است یا در جاهای دیگر مثل امالی شیخ صدوق، این ها را اصلا کار نکرده است.

 ولی آقای زنجانی در کتاب الجامع فی الرجال تمام روات شیعه چه در کتب اربعه و چه در وسائل و چه در مستدرک و چه در بحار الانوار و چه در امالی ها هر چه راوی در اسانید کتب شیعه قرار گرفته چه شیعه و چه سنی همه را بررسی کرده است.

شما راویی پیدا نمی کنید در بحار، وسائل، مستدرک کتب اربعه که مرحوم زنجانی در این الجامع فی الرجال بررسی نکرده باشد. البته ما کتاب را روی سایت گذاشتیم دوستان می توانند فایلش را دانلود کنند و ما تعدادی را چاپ کردیم آن را هم به دوستان دادیم .

من توصیه می کنم این کتاب را حتما ببنید و مطالعه کنید کتاب روی سایت «موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر» است .

در رابطه با این قضیه این جا احمد ابن محمد ابن ابی نصر بزنطی در سند روایت است این را عزیزان در نظرشان باشد من روی این خیلی حرف دارم که اگر ما مشایخ الثقات را لایروون و لا یرسلون الا عن ثقة قبول کنیم تضعیف داود ابن کثیر توسط نجاشی هیچ ضرری به ما نمی زند.

اقای خویی این را قبول ندارد، آقای زنجانی با تمام قدرت قبول دارد و ما خودمان نظرمان بر همین است. آقای خویی می گوید عبارت شیخ طوسی در عده که لا یرون و لا یرسلون الا عن ثقه شبیه همان عبارت کشی است

«اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصحّ عنه»

و حال آن که اصلا این عبارت ها تفاوت دارد، عبارت کشّی نسبت به آن شش نفر اول زراره و محمد ابن مسلم و دیگران نسبت به آن شش نفر سوم زمین تا آسمان تفاوت دارد.

از اصحاب اجماع غایت این است که ما توثیق خود راوی را اثبات کنیم نه من روی عنه را، اساتید راوی را. ولی در رابطه با مشایخ الثقات ابن ابی عمیر و بزنطی، صفوان لا یرون و لا یرسلون الا عمن یثق به... این را شیخ طوسی ادعای اجماع هم کرده است.

شیخ طوسی هم یک کسی است که متضلّع در رجال است نسبت به مرحوم کشی یک سر و گردن بالاتر است. نمی توانیم بگوییم عبارت شیخ طوسی همان عبارت کشی است.

این را من بعدا توضیح خواهم داد یک نکاتی است که لازم است دوستان داشته باشند در دیگر روات هم این را اعمال کنند خیلی خوب است.

«والسلام علیکم ورحمة الله»

 

 



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها