2024 April 27 - شنبه 08 ارديبهشت 1403
نکاتی از علم رجال
کد مطلب: ١٥٤٦٦ تاریخ انتشار: ٢٢ خرداد ١٤٠٢ - ١٢:٣٣ تعداد بازدید: 590
خارج فقه الحکومه » فقه
نکاتی از علم رجال

(جلسه سی و یکم 06 09 1401)

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال نوزدهم

 (جلسه سی و یکم 06 09 1401)

موضوع:  نکاتی از علم رجال

اللهم صل علی محمدٍ وآل محمد وعجل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه‏، وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصیر

پرسش:

استاد فاطمیه اول سندش قوی تر است یا فاطمیه دوم؟

پاسخ:

کافی دو تا روایت را هم تسعون آورده هم سبعون را آورده، روایت تسعون قوی تر است روایت سبعون یک زمانی کار کردیم سنداً دلچسب نیست. ولی تسعون سنداً دلچسب است فقهای نجف معمولاً از دیر زمان فاطمیه دوم را رسماً تعطیل می کردند چند سالی است در جمهوری اسلامی فاطمیه دوم را تعطیل رسمی می کنند.

در کافی، روایت تسعون صحیح تر است اگر نگوییم روایت سبعون ضعیف است ولی معتبر هم باشد این اعتبارش بیشتر است. «خذ بما رواه اوثقهما» این جا را بیشتر می گیرد.

دو تا دهه سه تا دهه برای حضرت زهرا هم کم است چون حضرت امیر (سلام الله علیه) تعبیری دارد خیلی تعبیر جانسوزی است می گوید:

«یَا رَسُولَ اللَّهِ أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّد»

حزن من در رابطه با از دست دادن حضرت زهرا همیشگی است.

الکافی (ط - الإسلامیة)؛ نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الکتب الاسلامیة، ج1، ص459، بَابُ مَوْلِدِ الزَّهْرَاءِ فَاطِمَةَ (علیها السلام)‏‏، ح3

جنگ صفین سال 37 هجری ابن عباس حنا درست کرده به امیر المؤمنین تعارف می کند موی سر و صورت تان سفید شده حنا ببندید، حضرت جواب می دهد ابن عباس نمی دانی ما هنوز عزادار حضرت زهرا (سلام الله علیه) هستیم

«قَلَّ یَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی»

امیر المؤمنین که در آن همه جنگ ها با این که نزدیک به 70- 80 تا زخم در جنگ احد بر ایشان وارد شد، اظهار شکست و ناراحتی نکرد بلکه تمام دردهای خودش را فراموش کرد مشغول شستن صورت خونین رسول اکرم و مرهم گذاشتن شد.

 دوباره در جنگ بدر دوم یا بعد از احد امیر المؤمنین با همه آن زخم ها پیشتاز بود ولی نسبت به صدیقه طاهره تحملش کم است برایش خیلی سخت بود.

برای مرد خیلی سخت است که جلویش همسرش را بزنند و به خاطر مصالح اسلام نتواند هیچ کاری بکند.

آغاز بحث...

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ؛ در رابطه با ولایت فقیه عرض کردیم کل ولایت و ولایت نبی مکرم برای ما روشن بشود محدوده ولایت امام مشخص بشود و بعد مختصات نبی و امام تفکیک بشود بعد از تفکیک شدن مختصات نبی و امام کل آن ولایت برای فقیه ثابت است هم عقلاً و هم روایاتی که ما در این زمینه داریم.

 من جمله از این روایات احادیث تفویض است کم دیدم آقایان اعاظمی که روی ولایت فقیه صحبت کردند روایات تفویض را بحث کنند. یا روایتی که عرض کردیم غالباً روایات صحیح است بعضی ها صحیحه اعلایی است.

(النَّبِی أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)

پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛

سوره احزاب (33): آیه 6

نسبت به تک تک ائمه تا به حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) می رسد که بحث تشکیل حکومت جهانی است ما باید ببینیم «النَّبِی» یا «الائمة»  أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» در رابطه با فقیه چقدر ما می توانیم به کار ببریم

«الفقیه اولی بالمؤمنین من انفسهم»

آیا می شود اثبات کرد یا نمی شود اثبات کرد؟ اگر هم اثبات کنیم در چه محدوده ای می توانیم بگوییم «الفقیه اولیٰ بالمؤمنین من انفسهم»؟

در زمانی مثل زمان شیخ مفید، بحث ولایت فقیه آن قدر مطرح نبود حکومت هم مطرح نبود؛ ولی این که وظیفه فقیه چه است آیا می توان اجرای حدود و امثال این ها را برای فقیه ثابت کرد و اینکه این اولویت در یک چارچوب خاصی، نه به صورت اطلاق که برای امام مطرح بوده آیا برای فقیه ثابت است را باید بحث کرد. مثلاً حضرت خضر فرزند آن شخص را می کشد، بعد برای حضرت موسی تفسیر می کند می گوید دیدم که این بچه در آینده پدر و مادرش را بناست گمراه بکند ولذا این بچه را کشتم.

این جا یک ولایت خاصی است این ولایت های خاص را نمی توان به فقیه تفویض کرد این از آن اختیارات خاص نبی و ولی الله است حقایق را می بیند و با وحی کاملاً تنگاتنگ مرتبط است و این مسائل را هم «بإمرٍ من الله» یا «بوحیٍ من الله» انجام می دهد.

 نسبت به ائمه (علیهم السلام) ان شاء الله نمونه هایی خدمت آقایان عرض می کنیم که امثال این قضایا در زندگی ائمه زیاد اتفاق افتاده یکی دو مورد نیست. این طور تصرف ولایی که منجر به نابودی طرف مقابل شده مثال و نمونه زیاد داریم، چه بسا اگر این نمونه ها بیاید کاملاً مشخص می شود.

  در روایتی از آقا امام صادق یا رسول اکرم هست می گوید مثل حضرت مهدی در میان امت همانند مثل حضرت خضر است. یعنی همان طوری که خضر بدون این که کسی او را بشناسد تصرف ولایی داشت حضرت ولی عصر هم این تصرف ولایی را در میان خلائق دارند.

این تصرفات، تصرفات منجر به قتل یک ظالمی باشد دستگیری از یک مظلومی باشد رفع مشکل حادی باشد مثلاً در رابطه با قضیه

(وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَامَینِ یتِیمَینِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَنْ یبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیسْتَخْرِجَا کَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ذَلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَیهِ صَبْرًا)

و اما آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود؛ و زیر آن، گنجی متعلق به آن دو وجود داشت؛ و پدرشان مرد صالحی بود؛ و پروردگار تو می‌خواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند؛ این رحمتی از پروردگارت بود؛ و من آن (کارها) را خودسرانه انجام ندادم؛ این بود راز کارهایی که نتوانستی در برابر آنها شکیبایی به خرج دهی!»

سوره کهف (18): آیه 82

آن جا می آید دیوار قرار می دهد و این مسائل را مطرح می کند. مشابه این در طول تاریخ برای آن ها که تقریباً مرتبط بودند مثل مرحوم سید ابن طاوس، مرحوم سید بحر العلوم، ابن فهد حلی، مقدس اردبیلی تقریباً بوده است ولی متأسفانه خیلی از مسائل هم بیان نشده یا اگر هم بیان شده است. مکتوب نشده است.

یکی از توفیقاتی که خدای عالم از باب:

«یَا مُبْتَدِئَ کُلِّ نِعْمَةٍ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا»

الکافی (ط - الإسلامیة)، نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الکتب الاسلامیة، ج2، ص578، بَابُ دَعَوَاتٍ مُوجَزَاتٍ لِجَمِیعِ الْحَوَائِجِ لِلدُّنْیَا وَ الْآخِرَة، ح4

به بنده عنایت فرمود این بود که با آیت الله العظمی بهجت یک سالی که خدمت شان بودیم گاهی ایشان گریزی می زد یا حواسش نبود یک دفعه یک مطلبی را مطرح می کرد چون خیلی کتوم بود؛ ولی در لا به لا یک قضایایی را می گفت. از جمله اینکه به یک آقایی گفته بودند یک خانمی مثلاً‌ در رفسنجان هست لپ تاپ خودت را برای او بفرست، گفته بود من چه کار کنم دختر است؟ گفت نه پدرش مرد صالح است این دختر با فقر در زندگی وارد دانشگاه شده و زمینه فساد این دختر دارد فراهم می شود.

به خاطر صالح بودن پدرش باید حفظ بشود نظر حضرت ولی عصر این هست که این دختر به فساد کشیده نشود. این تعابیر، تعابیر خیلی سنگینی است یک دفعه این هست که یک خبری می آورند به ما می دهند یک دفعه قضیه را کاملا منتسب به حضرت می کنند. ایشان نقل می کرد که این آقا گفت من از کجا بدانم به یک دختر نا محرم و دانشجو زنگ بزنم؟

ایشان گفتند: یکی دو مورد می گوییم شما از مسائل پشت پرده برایش بگو یقین می کند که این مسئله، مسئله غیر طبیعی است. گفت ما لرزان لرزان زنگ زدیم پشت تلفن ایشان گریه گفت بله من این جا آمدم احتیاج به لپ تاپ داشتم یکی از آقایان گفت من لپ تاپ برای شما می خرم شما باید تسلیم من بشوی گفتم من برایت می فرستم گفت نه تو دروغ می گویی. بالاخره فرستادیم.

بعد گفتم شما تا آخر دوره هر مشکل مالی داشتی حل می کنیم گفت شما از من چه می خواهید؟ گفت ما هیچ نمی خواهیم فقط مثل پدرت متدین باش آن دختر خیلی گریه کرد گفت پدرم آدم خیلی خوب و پاکی است گفتم تو هم همین طور مثل پدرت باش غیر از این چیز دیگری از شما نمی خواهیم دانشگاهش را تمام کرده بود و معلم شد.

غرض، از این طور قضایا بعضاً از لابلای صحبت های بعضی از افرادی که ارتباطاتی دارند در می آید عرض کردم

«یَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ مَثَلُهُ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ مَثَلُ الْخَضِرِ (علیه السلام)‏»

مثل حضرت مهدی در میان امت مثل داستان خضر هست

کمال الدین و تمام النعمة؛ ابن بابویه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفاری، علی اکبر، ناشر: اسلامیه، ج2، ص384

در هر صورت ...

بحث ولایت مطلقه ای که (أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) این در یک محدوده خاص امام هست و قابل تفویض نیست؛ ولی آن که خاص امام نیست طبق هم ادله عقلی و هم ادله نقلی به فقیه در زمان غیبت واگذار شده.

 یکی از این روایت ها، روایت تفویض است چند تا روایت صحیح داریم کافی، جلد 1، صفحه 268 روایتی از امام صادق (سلام الله علیه) است که:

«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ قَالَ وَجَدْتُ فِی نَوَادِرِ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ‏ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) لَا وَ اللَّهِ مَا فَوَّضَ اللَّهُ إِلَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ إِلَّا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم)  وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ- إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ وَ هِیَ جَارِیَةٌ فِی الْأَوْصِیَاءِ (علیهم السلام).»

قسم به خدا، خدا به احدی از خلقش امر دین را تفویض نکرده است مگر به رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام

الکافی (ط - الإسلامیة)؛ نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الکتب الاسلامیة، ج1، ص268، بَابُ التَّفْوِیضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام) فِی أَمْرِ الدِّین‏، ح8

یا در روایت دیگری هم آمده

«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ وَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) یَقُولَانِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى نَبِیِّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) أَمْرَ خَلْقِهِ لِیَنْظُرَ کَیْفَ طَاعَتُهُمْ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَةَ- ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.»

الکافی (ط - الإسلامیة)؛ نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الکتب الاسلامیة، ج1، ص266، بَابُ التَّفْوِیضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام) فِی أَمْرِ الدِّین‏، ح3

این جا با توجه به این آیه شریفه کاملاً مشخص است این تفویض، تفویض حکومتی و سیاسی است نه تفویض تشریعی یا تفویض تبیین، آن ها دیگر احتیاجی به (لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ) ندارند.

 

آیا بدون حکومت این ها می توانند قضاوت کنند؟ در زمان خلفاء اجازه می دادند ائمه قضاوت کنند؟ قضاوت تحکم عام است، ما نمی توانیم تحکُم را به عنوان قضاوت فقط در نظر بگیریم الا این که قرینه ای داشته باشیم واژه تَحْکُمِ مربوط به قضاوت است روایت همین است

پرسش:

استاد آیه شریفه دارد:

(إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَینَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ وَلَا تَکُنْ لِلْخَائِنِینَ خَصِیمًا)

ما این کتاب را به حق بر تو نازل کردیم؛ تا به آن چه خداوند به تو آموخته، در میان مردم قضاوت کنی؛ و از کسانی مباش که از خائنان حمایت نمایی!

سوره نساء (4): آیه 105

(لِتَحْکُمَ بَینَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ) قرینه در ولایت پیغمبر می شود

پاسخ:

بحث ما همین است (إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَیکَ الْکِتَابَ) حضرت تفویض را به این آیه استناد می کند (لِتَحْکُمَ بَینَ النَّاسِ بِمَا أَرَاکَ اللَّهُ) بعد می گوید: «وَ هِیَ جَارِیَةٌ فِی الْأَوْصِیَاءِ» روایت قبلی یک مقدار روشن تر است.

روایت بعدی یک مقداری واضح تر است روایت صحیحه است در صفحه 248 است

« مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْمِیثَمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ رَسُولَهُ حَتَّى قَوَّمَهُ عَلَى مَا أَرَادَ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیْهِ فَقَالَ عَزَّ ذِکْرُهُ- ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فَمَا فَوَّضَ اللَّهُ إِلَى رَسُولِهِ (صلی الله علیه واله وسلم) فَقَدْ فَوَّضَهُ إِلَیْنَا»

الکافی (ط - الإسلامیة)؛ نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الکتب الاسلامیة، ج1، ص268، بَابُ التَّفْوِیضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام) فِی أَمْرِ الدِّین‏، ح9

این تعبیر هم زیاد هست در بصائر و در وسائل و سایر کتب «فَمَا فَوَّضَ اللَّهُ إِلَى رَسُولِهِ (صلی الله علیه واله وسلم) فَقَدْ فَوَّضَهُ إِلَیْنَا» یعنی اثبات می کند کل آن چه که نبی مکرم داشتند غیر از بحث نبوت و بحث وحی تمام اختیارات نبی مکرم به ائمه (علیهم السلام) تفویض شده است.

مجلسی اول در روضة المتقین می گوید:

«و فی الصحیح‏، عن محمد بن الحسن المیثمی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: سمعته یقول إن الله عز و جل أدب رسوله حتى قومه على ما أراد ثمَّ فوض إلیه فقال عز ذکره ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فما فوضه إلى رسوله صلى الله علیه و آله فقد فوضه إلینا.»

روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه (ط - القدیمة)؛ مجلسى، محمدتقى بن مقصود على، محقق/ مصحح: موسوى کرمانى، حسین و اشتهاردى على پناه‏، ناشر: مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور، ج5، ص 425

علامه مجلسی در مرآة به روایت اشکال گرفته و تضعیف کرده

«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْمِیثَمِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ رَسُولَهُ حَتَّى قَوَّمَهُ عَلَى مَا أَرَادَ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَیْهِ فَقَالَ عَزَّ ذِکْرُهُ- ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فَمَا فَوَّضَ اللَّهُ إِلَى رَسُولِهِ ص فَقَدْ فَوَّضَهُ إِلَیْنَا (الحدیث التاسع: مجهول، و هو مثل السابق فی الاحتمالات)»

مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: رسولی محلاتی، سید هاشم، ج 3، ص 155، ح9

پدر بزرگوارشان «وفی الصحیح» می گوید ظاهراً روایت صحیح است چون مرحوم مجلسی دوم روایات افرادی که یک مقدار ادله قوی بر وثاقتش نبوده را عمدتاً عمل نمی کند در قبول روایات این قدر سخت گیر است.

 تمام روایاتی که مربوط به ابراهیم بن هاشم باشد را حسنه می داند. و حال آن که بزرگان چه علامه حلی، قبل از ایشان مقدس اردبیلی و بعد از ایشان بزرگان دیگر حتی صاحب حدائق، صاحب جواهر روایات ابراهیم ابن هاشم را صحیحه می دانند نه حسنه.

روایت بعدی می گوید: «قوی کالصحیح» روایت خیلی مفصل است.

«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ یَحْیَى بْنِ أَبِی عِمْرَانَ عَنْ یُونُسَ عَنْ بَکَّارِ بْنِ بَکْرٍ عَنْ مُوسَى بْنِ أَشْیَمَ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فَسَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ آیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَخْبَرَهُ بِهَا ثُمَّ دَخَلَ عَلَیْهِ دَاخِلٌ فَسَأَلَهُ عَنْ تِلْکَ الْآیَةِ فَأَخْبَرَهُ بِخِلَافِ مَا أَخْبَرَ بِهِ الْأَوَّلَ فَدَخَلَنِی مِنْ ذَلِکَ مَا شَاءَ اللَّهُ حَتَّى کَأَنَّ قَلْبِی یُشْرَحُ بِالسَّکَاکِینِ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی تَرَکْتُ أَبَا قَتَادَةَ بِالشَّامِ لَا یُخْطِئُ فِی الْوَاوِ وَ شِبْهِهِ وَ جِئْتُ إِلَى هَذَا یُخْطِئُ هَذَا الْخَطَأَ کُلَّهُ فَبَیْنَا أَنَا کَذَلِکَ إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ آخَرُ فَسَأَلَهُ عَنْ تِلْکَ الْآیَةِ فَأَخْبَرَهُ بِخِلَافِ مَا أَخْبَرَنِی وَ أَخْبَرَ صَاحِبَیَّ فَسَکَنَتْ نَفْسِی فَعَلِمْتُ- أَنَّ ذَلِکَ مِنْهُ تَقِیَّةٌ قَالَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ لِی یَا ابْنَ أَشْیَمَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ فَقَالَ هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ وَ فَوَّضَ إِلَى نَبِیِّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) فَقَالَ- ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فَمَا فَوَّضَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم)  فَقَدْ فَوَّضَهُ إِلَیْنَا.»

الکافی (ط - الإسلامیة)؛ نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الکتب الاسلامیة، ج1، ص265، بَابُ التَّفْوِیضِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) وَ إِلَى الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام) فِی أَمْرِ الدِّین‏، ح2

موسی ابن اشیم می گوید خدمت امام صادق (سلام الله علیه) بودم

«فَسَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ آیَةٍ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَخْبَرَهُ بِهَا ثُمَّ دَخَلَ عَلَیْهِ دَاخِلٌ فَسَأَلَهُ عَنْ تِلْکَ الْآیَةِ فَأَخْبَرَهُ بِخِلَافِ مَا أَخْبَرَ بِهِ الْأَوَّلَ»

می گوید:

«فَدَخَلَنِی مِنْ ذَلِکَ مَا شَاءَ اللَّهُ»

قلبم به تلاطم افتاد از حضرت دو نفر از یک آیه سوال کردند به هر کدام یک جواب داد.

«حَتَّى کَأَنَّ قَلْبِی یُشْرَحُ بِالسَّکَاکِینِ»

گویا قلبم را با چاقو تکه تکه می کنند این قدر برایم سخت بود.

 بعد می گوید:

«‌فَقُلْتُ فِی نَفْسِی تَرَکْتُ أَبَا قَتَادَةَ بِالشَّامِ لَا یُخْطِئُ فِی الْوَاوِ وَ شِبْهِهِ وَ جِئْتُ إِلَى هَذَا یُخْطِئُ هَذَا الْخَطَأَ کُلَّهُ فَبَیْنَا أَنَا کَذَلِکَ إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ آخَرُ فَسَأَلَهُ عَنْ تِلْکَ الْآیَةِ فَأَخْبَرَهُ بِخِلَافِ مَا أَخْبَرَنِی وَ أَخْبَرَ صَاحِبَیَّ فَسَکَنَتْ نَفْسِی»

آرام شدم

«فَعَلِمْتُ- أَنَّ ذَلِکَ مِنْهُ تَقِیَّةٌ قَالَ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ فَقَالَ لِی یَا ابْنَ أَشْیَمَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَى سُلَیْمَانَ بْنِ دَاوُدَ فَقَالَ هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ وَ فَوَّضَ إِلَى نَبِیِّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) فَقَالَ- ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فَمَا فَوَّضَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم)  فَقَدْ فَوَّضَهُ إِلَیْنَا.»»

آن چه که بر نبی مکرم، تفویض شده تمامی آن، به هم تفویض شده است.

 باز مجلسی اول دارد:

 «و فی القوی کالصحیح‏»

روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه (ط - القدیمة)؛ مجلسى، محمدتقى بن مقصود على، محقق/ مصحح: موسوى کرمانى، حسین و اشتهاردى على پناه‏، ناشر: مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور، ج12، 206

ما در بعضی از مصطلحات رجالی مان قبلا هم گفتیم یک دفعه صحیحه می گوییم صحیحه زراره یعنی تمام روات شان:

«إمامی عادل ضابط»

حسنه می گوییم یکی از روات یا بیشتر فرقی نمی کند یکی از روات که ضعیف شد یا رتبه پایین تر شد نتیجه تابع اخسّ مقدمات است یک روایتش ممدوح است «دونَ مرتبة الوثاقه» از آن تعبیر به حسنه می کنند.

 سه: موثّقه یکی از روات یا بیشتر غیر 12 امامی ولی ثقه است. مثل علی ابن حسن فضّال و امثال این ها، این ها که منتسب به بعضی از مذاهب بودند یا خیلی از سنی ها. ما افرادی داریم که کلاً سنی مذهب هستند ولی ثقه هستند از این ها تعبیر به موثقه می کنند «صحیحة زراره، حسنة زراره، موثقة زراره»

یک دفعه «وفی القوی عن الزرارة» می گوییم، «وفی القوی عن الزرارة» در حقیقت تالی تلو  وفی الحسن است یعنی در میان راوی ها افرادی غیر امامی هستند ولی غیر امامی ممدوح در حد پایین تر، یعنی حسن مرتبه نازله صحیح است، قوی مرتبه نازله موثقه است. واژه وفی القوی، یعنی وفی الخبر یعنی واژه خبر هر کجا در کتاب های فقهی می آید معادل ضعیفه است.

واژه وفی الخبر در کتاب های فقهی ما هر کجا استعمال شده عبارت از روایت غیر معتبر است.

غیر معتبر هم پنجاه شصت تا اقسام دارد مرسل است، مرفوع است، مجهول است... سنی ها زیاد دارند ما هم حداقل ده دوازه مورد داریم که از اقسام خبر ضعیف است.

خبر ضعیف هم -عزیزان دقت کنند- با خبر جعلی زمین تا آسمان تفاوت دارد مرحوم صاحب حدایق کتابی دارد  به نام لؤلؤة البحرین در آن جا می گوید کافی که 16199 روایت دارد 5 هزار روایتش صحیح است. 9 هزار و اندی روایتش ضعیف است این را بعضی از وهابی ها یا بعضی از خودی های ما که وارد در بحث نیستند می گویند صاحب حدایق گفته 9 هزار روایت کافی ضعیف است.

دو تا نکته را قبلاً هم عرض کردم وقتی می گوییم روایت در کافی ضعیف است کلینی هر بابی می آورد 4 تا، 5 تا، 10 تا روایت آورده معمولاً‌ دأب مرحوم کلینی این است روایت اول و دوم را می گوید صحیح است عند نفسه کاری با ما ندارد خودش این را صحیح می داند اول باب می آورد. بعد روایات دیگر را تأییداً (مؤید) می آورد که اگر این روایات مؤید هم نباشد همان یک روایت صحیح کفایت می کند دو تا روایت صحیح برای استنباط حکم شرعی کفایت می کند این یک نکته.

نکته دیگر اگر تمام روایات باب هم ضعیف باشد 3 تا روایت ضعیف مستفیض می شود، اهل سنت می گویند از 2 تا بیشتر باشد ولی آن چه که مرحوم شهید در الداریه شان دارد کتاب خیلی جامعی در علم درایه است و پدر شیخ بهایی، شیخ عبدالصمد (رضوان الله تعالی علیه) دارد. و همچنین کتاب «منتقی الجمان» از پسر شهید ثانی، صاحب معالم جدیداً جامعه مدرسین در 2 جلد چاپ کرده تقریباً معالم، مقدمه کتاب فقهی ایشان است.

منتقی الجمان در حقیقت اولین کتاب فقهی شیعه هست که بحث های رجالیش استدلالی است جواهری است.

 مرحوم مقدس اردبیلی اولین فقیهی است که بحث رجالی را وارد کتاب فقهی کرده، ولی خود مقدس اردبیلی در رجال خیلی قوی نبوده

مرحوم مقدس اردبیلی دو تا درس خارج داشت یک درس خارج عمومی که همه می آمدند یک درس خارجی داشت 2 نفر شاگرد بیشتر نداشت یکی صاحب مدارک بود دیگری صاحب معالم بود که هر دو از متبحّرین بودند هم صاحب مدارک و هم صاحب معالم.

 یادم هست تقریباً قبل از انقلاب بود. در مشهد یک ماه تابستان بودیم در کتابخانه آستان قدس رضوی مخطوطش را گرفتم یک دوره تا آخر مطالعه کردم، دیدم نکات ظریف دارد غالباً هم یادداشت کردم.

بعد آقای فاکر (رضوان الله تعالی علیه) خدا رحمت کند اقدام کردند "منتقی الجمان فی احادیث الصحاح و الحسان" چون صاحب معالم و صاحب مدارک یک ویژگی دارند به احادیث موثقه عمل نمی کنند.

یعنی احادیثی که غیر امامیه در آن باشد مطلقا به آن عمل نمی کنند می گویند روایت صحیحه باشد یا حسنه باشد لذا دارد "منتقی الجمان فی احادیث الصحاح و الحسان"

ما قبل از صاحب معالم و صاحب مدارک و بعد از این ها از فقهاء نداریم که به روایات موثقه عمل نکنند. عمل به روایات موثقه مورد اجماع است یعنی مرحوم شیخ طوسی در کتاب العدة فی الأصول ادعای اجماع می کند، اجماع علمای شیعه که به روایات اهل سنت، روایات فطَحی ها، واقفی ها این ها که در مسلک خودشان و در مذهب خودشان ثقه هستند و مراد از ثقه در راوی هم عبارت از نگفتن دروغ است.

همین که ثابت بشود این آقا دروغ نمی گوید ما می گوییم این ثقةٌ ولو این که اهل شراب هم باشد اهل بعضی از کارهای دیگر هم باشد؛ چون ما در روایت دنبال این هستیم که وقتی می گوید «حدثنا الصادق علیه السلام» واقعاً «حدثَهُ الصادق» برای ما ثابت بشود. چون افرادی  را می شناسیم افرادی که لات هستند دزدی می کنند کارهای دیگر می کنند اگر این ها را قطعه قطعه کنند دروغ نمی گویند، همین اندازه هم برای ما کفایت می کند.

ولذا روایات ضعیف کافی دارد، تهذیب دارد، استبصار دارد، من لا یحضر دارد، وسائل و مستدرک الی ماشاء الله دارد. ولی اگر روایات ضعیف ما تمام سنداً با هم باشند یا مضمونا اگر چنان چه برای مان ثابت شد که مستفیض است یا مستفیض لفظی یا مستفیض اجمالی سندش با هم تفاوت دارد متنش هم با هم تفاوت دارد ولی یک قدر متیقنی این متن ها دارند.

همین که یک قدر متیقنی ما از این متن ها گرفتیم برای ما کافی است فقهای ما طبق آن فتوا داده اند آقای خویی که خیلی نسبت به رجال حساس است می گوید:

«مما بلغ فوق الاستفاضة، فنحن فی غنى عن البحث فی سندها»

کتاب : دراسات فی علم الأصول؛ نویسنده: تقریر بحث السید الخوئی لسید الشاهرودی (وفات: 1413)، تحقیق: تقریر بحث السید الخوئی لسید علی الشاهرودی، ناشر: مرکز الغدیر للدراسات الإسلامیة، 1419- 1998م، ج3، ص280

این تعابیر را در جواهر مفصل یافتیم هم در حدایق هم در عبارت های آقای خویی، فقهای بعد از قرن 10- 11 از این تعابیر زیاد دارند.

این را  هم در نظر داشته باشید بحث درایه و بحث های رجالی عمدتاً از قرن 9 و 10 به این طرف یک مقداری رنگ و بوی فقهی گرفت قبلش به این شکل نبود، صاحب حدایق نزدیک 60- 70 صفحه در جلد اول بحث کرده تمام روایات کتب اربعه بلا استثناء صحیح هست ادله هم برای خودش آورده است.

مبنای صاحب وسائل هم این بوده چون یک مقداری روحیه اخباری داشتند این ها معمولاً احادیث کتب اربعه را می گفتند صحیح است و نیازی به بحث سندی نداریم. دلیلش هم این است که این ها بر گرفته شده از اصول اربعه مأة است اصول اربعه مأة هم در زمان ائمه مورد تأیید ائمه (سلام الله علیهم اجمعین) بوده و مورد استناد اصحاب بوده است.

ما کشف می کنیم که کافی در حقیقت مبّوب اصول اربعه مأة است سیره متشرعه ای که به معصوم متصل شده روایات، اصول اربعه مأة و کافی هم که تأیید آن است مورد تأیید معصومین بوده است.

پرسش:

استاد فقط کافی را از اصول اربعه مأة می دانند یا کتاب های دیگر را هم می دانند؟

پاسخ:

کافی کلاً هست خودش هم می گوید من 21 سال زحمت کشیدم اصول اربعه ماة را به صورت مبوب کردم مثلاً‌ زراره، صفوان خدمت امام آمدند در یک جلسه 20- 30 تا مسئله سوال کردند در رابطه با طهارت، وضو، نکاح، ارث و ... همه هم یک جا بود این ها را مرحوم کافی هر کدام را به باب خودش برده و با آن سندی که در اولش بوده که رسیده به کتاب زراره یک سند را آورده این یک روایت را در 10- 20 جا ذکر کرده است.

پرسش:

کل کافی این طوری است که روایت اول صحیح است؟

پاسخ:

معمولاً مبنای کلینی که می گویند این بوده

پرسش:

آن 9 هزار حدیثی که فرمودند ضعیف است

پاسخ:

اولاً 9 هزار ضعیف، آقای صاحب حدایق (رضوان الله تعالی علیه) متخصص رجال نیستند، یعنی شاید انگشت کوچک صاحب معالم، صاحب مدارک، صاحب ریاض، پسر صاحب ریاض، مرحوم مجاهد و این ها نمی شوند این ها در رجال خیلی آدم توانمندی بودند یا خود صاحب جواهر مشخص است در کارهای رجالی کار کرده.

بعضی مسائل تعارض می آید همان طور که در فقه مثل یک غواص ماهر کار می کند در کارهای رجالی هم این طوری ورود پیدا می کند ولذا بحث رجال یک بحث اجتهادی است یعنی کسی در کارهای فقهی، در کارهای شبهاتی و این ها در رجال مسلط نباشد نمی تواند کار بکند.

به نظر من رجال، اساس ورود به روایات اهل بیت است. اساس است یعنی کسی می خواهد فقیه و اصولی بشود حتی تاریخی بشود تاریخ بنویسد، باید رجال را بداند.

آن روز با آقایانی که کتاب تاریخ نوشتند از بزرگوارانی که منزل ما تشریف آوردند در رابطه با شرح حال امام جواد (سلام الله علیه) یک روایتی است آقای خویی می گوید قطعاً این روایت ضعیف است، مکذوب و جعلی است تعبیر خیلی تندی هم دارد.

  بعد از امام رضا (سلام الله علیه)، یونس ابن عبدالرحمان از استوانه های علمی شیعه است یعنی جایگاه یونس ابن عبدالرحمان در عصر امام رضا و امام جواد مثل جایگاه زراره در عصر امام باقر و امام صادق است.

آنجا نقل شده: یونس ابن عبدالرحمان می گوید یک بچه است به فکر یک امامی باشیم تا این بچه بزرگ بشود به بلوغ برسد تا تکلیف ما روشن بشود. بعد هم بعضی از اصحاب آن جا بودند حمله کردند شروع کردند به ضرب و شتم یونس ابن عبدالرحمان گفتند تو زندیق هستی! اگر بنا باشد خدای عالم به کسی امامت بدهد یک بچه 2 ساعته امام می شود مثل حضرت عیسی، اگر بنا باشد لیاقت نداشته باشد 90 ساله هم باشد نمی شود.

این آقا می گوید این را تاریخ نوشته تاریخ امام جواد نوشته خوشش آمده مثلاً فرض بگیریم یک همچنین چیزی است البته کل روایتش را هم نیاوردند یک بخشی از روایت را آوردند.

 من به این ها گفتم حداقل مراجعه کنید سند روایت چه است؟ اولا روایت مرسله است راوی آخر مشخص نیست. و ثانیاً این روایت با جایگاه یونس ابن عبدالرحمان نمی سازد اگر بنا باشد ما هر کدام از این ها را با یک روایت ضعیف و جعلی بر داریم، که درست نیست. این ها را مخالفین ساختند برای این که جایگاه روات را در میان مردم مخدوش بکنند.

«والسلام علیکم ورحمة الله»



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها