2024 May 12 - يکشنبه 23 ارديبهشت 1403
نصوص خاصّه در اثبات امامت امام کاظم علیه السلام (3)
کد مطلب: ١٥٤٩٠ تاریخ انتشار: ٢٥ خرداد ١٤٠٢ - ١٥:٢٩ تعداد بازدید: 776
خارج فقه الحکومه » فقه
نصوص خاصّه در اثبات امامت امام کاظم علیه السلام (3)

(جلسه پنجاه و پنجم - 02 11 1401)

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال نوزدهم

 (جلسه پنجاه و پنجم - 02 11 1401)

موضوع:  نصوص خاصّه در اثبات امامت امام کاظم علیه السلام (3)

اللهم صل علی محمدٍ وآل محمد وعجل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه‏، وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصیر

پرسش:

درباره اسلام عمر بن خطاب توضیحاتی دهید.

پاسخ:

اولا خلیفه دوم تا سال نهم مسلمان نشده بود، افرادی هم که مسلمان می شدند را شکنجه می کرد. قبلا هم مدارکش را مفصل آوردیم. جریان اسلام آوردن او هم این طوری است که وقتی داشت یکی از مسلمانان را شکنجه می کرد، به او گفتند اگر راست می گویی برو خواهر و شوهر خواهرت که مسلمان شده اند را ادب کن.

عصبانی شده و به خانه خواهرش آمد و شروع کرد شوهر خواهرش را کتک زدن. خواهرش آمد و به او هم حمله کرد طوری که زخم برداشت و از صورتش خون ریخت. آن کسی هم که آن جا آمده بود و داشت قرآن آموزش می داد از ترس جانش رفته بود جایی مخفی شده بود.

بعد همان جا پرسید چه چیزی می خواندید؟ گفتند فلان آیه از قران را می خواندیم. همان جا ایشان مسلمان شد. از نظر قرآن و احکام هم وقتی از ایشان سوال می کنند کسی که جنب می شود برای نمازش چه کار کند؟ می گوید لازم نیست نماز بخواند!

عمار می گوید ما در فلان جا دو نفری باهم بودیم و محتلم شدیم من به خاک تیمم کردم و نماز خواندم اما تو نماز نخواندی. در حالی که قرآن می فرماید:

(وَإِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیمَّمُوا صَعِیدًا طَیبًا)

و اگر جنب باشید، خود را بشویید (و غسل کنید)! و اگر بیمار یا مسافر باشید، یا یکی از شما از محل پستی آمده [= قضای حاجت کرده‌]، یا با آنان تماس گرفته (و آمیزش جنسی کرده‌اید)، و آب (برای غسل یا وضو) نیابید، با خاک پاکی تیمم کنید!

سوره مائده (5): آیه 6

ما از اهل سنت در مورد فضائلی که برای خلفا آورده اند یک سوالی کردیم اما تا به الان جواب نداده اند و تا قیام قیامت هم نمی توانند جواب بدهند. فضائلی که برای ابوبکر آوردند بعنوان مثال می گویند: خدای عالم از او حیا می کند! در کنار عرش نام ابوبکر نوشته شده است!

در مورد عمر می گویند:

«لو لم أبعث فیکم لبعث عمر بن الخطاب»!

فضائل الصحابة؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشیبانی الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بیروت - 1403 - 1983، الطبعة: الأولى، تحقیق: د. وصی الله محمد عباس، ج1، ص428، ح 676

یا می گویند شیطان از کوچه ای که عمر می گذرد رد نمی شود! تمام این فضائلی که در صحیحین آمده است اگر یکی از این ها درست بود در سقیفه باید این را مطرح می کردند.

بین مهاجرین و انصار دعوا بود تا حدی که بینی حباب ابن منذر را شکستند و سعد ابن عباده را زیر پا له کردند ولی هیچ فضیلی نداشتند بگویند فقط گفتند که رسول اکرم گفته:

«الامامة فی قریش»

الأنصاری القرطبی، محمد بن أحمد (متوفاى671هـ)، الجامع لأحکام القرآن، ج1، ص141، ناشر: دار احیاء التراث العربی، بیروت ، 1405ق.

اگر این روایت ها درست بود، شنیده بودند خودشان یا صحابه شنیده بودند یکی از این ها را مطرح می کردند تمام می شد. ابوبکر، عمر را انتخاب می کند و امیر المؤمنین علیه السلام اعتراض می کند، زبیر اعتراض می کند، طلحه اعتراض می کند، مهاجرین اعتراض می کنند.

حتی ابن تیمیه به صراحت می گوید: انصار گفتند:

«ماذا تقول لربک وقد ولّیت علینا فظّا غلیظا»

منهاج السنة النبویة؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج6، ص155

آنجا یک مورد از این فضائل را ابوبکر می گفت پیامبر گفته: «لو لم أبعث فیکم لبعث عمر بن الخطاب»؛ اگر این روایت درست بود این اشکال پیش می آید پیامبر فرمود «لو لم أبعث فیکم لبعث عمر بن الخطاب»، پس معلوم می شود فضیلت عمر خیلی از ابوبکر بالاتر است. ولی چرا عمر را کنار گذاشتند ابوبکر را انتخاب کردند؟ آیا بالاتر از این می شود تصور کرد که پیغمبر بگوید اگر من مبعوث نمی شدم عمر مبعوث می شد؟!

پرسش:

روایت جعل شده است؟

پاسخ:

بله روایت در زمان بنی امیه جعل شده است. می گویم اگر چنین روایتی بوده باشد و پیغمبر چنین فرموده بود باید در سقیفه مطرح می کردند وبه آن استناد کرده و به جای ابوبکر، عمر را انتخاب می کردند.

پرسش:

متاسفانه امیر المؤمنین را انتخاب نکردند.

پاسخ:

بله امیر المؤمنین را کنار زدند گفتند ایشان سن کمتری دارد و اهل شوخی است ایشان را تهدید به قتل کردند، عبایش را به سرش پیچاندند آن جا آوردند آن همه ظلم کردند به خاطر همین قضیه احادیث را آتش زدند. نقل احادیث را ممنوع کردند که مبادا مردم فضائل امیر المؤمنین به گوششان برسد.

صدیقه طاهره سلام الله علیها آمد در مسجد فضائل امیرالمومنین علیه السلام را مطرح کرد، سلمان مطرح کرد، ابوذر مطرح کرد، مقداد مطرح کرد، مالک ابن نویره آمد مفصّل در مورد فضیلت امیر المؤمنین علیه السلام گفت.

در خود سقیفه:

«فقالت الأنصار أو بعض الأنصار لا نبایع إلا علیا»

الکامل فی التاریخ؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم الشیبانی الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1415هـ ، الطبعة: ط2، تحقیق: عبد الله القاضی، ج2، ص189

یک نفر هم بیاید بگوید "لا نبایع الا ابابکر" قضیه خیلی روشن است به تعبیر امام صادق علیه السلام فرمودند: امر ولایت و حقانیت ما از آفتاب در روز روشن تر است.

 شما که خیلی با سنی ها و وهابی ها در نیفتادید شاید برای تان یک حالت تصور و خیالی باشد. ما که با این ها بحث می کنیم مخصوصا در عربستان با این ها خیلی بحث داشتم.

 مثلا من با صالح الفوزان بن فوزان که عضو هیئت عالی کبار افتاء عربستان است_ در آن جا پنج نفر هستند که بزرگ آنها مفتی اعظم است_ کنار بیت الله الحرام پنج دقیقه بحث کردم نتوانست جواب بدهد بلند شد چند تا فحش رکیک داد و رفت.

چند نفر از دانشجوهایی که شاگرد او بودند آنجا حضور داشتند وقتی برخورد او را دیدند گفتند ایشان منطقی جواب نداد و چون حرفی برای گفتن نداشت لذا فحش داد.  

این اقا دید جواب ندارد این قدر عصبانی شد بلند شد عبایش را زیر بغلش گرفت و به سرعت بیرون رفت.

وقتی آدم با این ها بحث می کند می بیند هیچ ندارند بگویند یعنی یقین آدم چندین برابر می شود.

(وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیفَ تُحْیی الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَلَکِنْ لِیطْمَئِنَّ قَلْبِی)

و (به خاطر بیاور) هنگامی را که ابراهیم گفت: «خدایا! به من نشان بده چگونه مردگان را زنده می‌کنی؟» فرمود: «مگر ایمان نیاورده‌ای؟!» عرض کرد: «آری، ولی می‌خواهم قلبم آرامش یابد.»

 سوره بقره (2): آیه 260

شما یک مقدار با این بحث ها بیشتر آشنا بشوید دوستان در فضای مجازی با این وهابی ها بحث بکنند ببینند این ها چه دارند.

با سنی ها در فضای مجازی میدان بگیرند با آن ها یک مقدار بحث و گفتگو کنند البته بحث باید طوری باشد که توهین نشود اگر توهین کنید بلا فاصله شما را از گفتگوی گروهی حذف (بلاک) می کنند.

پرسش:

تهدید می کنند

پاسخ:

از طرفی تهدید می کنند و از طرفی از گروه اخراج می کنند و دیگر نمی گذارند در گروه حضور داشته باشید.

در هرصورت...

یکی از اهانت هایی که آقای صفری فروشانی به رسول اکرم صلی الله علیه و آله می کند این است که می گوید برخورد پیغمبر با زن ها با برخورد مراجع تقلید خیلی فرق می کند! پیغمبر زنی را می دید حالش را می پرسید می گفت چطوری؟ پیامبر داشت با اسبش از جایی عبور می کرد خانمی در کنار  ایستاده بود پیامبر آن خانم را پشت اسب خودش سوار کرد.

خلاصه ایشان می گوید برخورد پیامبر با زن ها با برخورد یک مرجع تقلید امروزی خیلی فرق می کرده است! (حضار پای صحبت آقای صفری فروشانی، می خندند) پیغمبر دختری که پشت اسب خودش سوار کرد از استرس همان جا حیض شد و همه جا را آلوده کرد.

در این جا ما چند تا سوال داریم یک: مدرک این کجاست؟ شیعه یا سنی این روایت را نقل کرده یا این اقا از خودش دارد می گوید. دو: اگر نقل کردند سند دارد یا سند ندارد؟ اگر کتب شیعه نقل کرده علمای رجال درباره این روایت چه گفته اند؟ اگر در کتب سنی است علمای اهل سنت چه گفته اند؟

علاوه بر این آیا امروز این سخن چه بد آموزی در جامعه دارد؟ یعنی ما بیاییم این را منتشر کنیم در جامعه جوان ها بیایند دختران نامحرم جوان را پشت سرشان روی موتور سوار کنند !! این آیا با مبانی اسلامی سازگاری دارد ؟!

با توجه به روایاتی که ما در رابطه با نامحرم داریم این ها را دوستان مطرح کنند مدرکش را بیاورند. من دارم راهنمایی هم می کنم مثلا ما روایت داریم اگر زنی در یک جا نشست تا گرم است مرد نامحرم نمی تواند در آنجا بنشیند. هم روایتش را بیاورید و هم فتوای مراجع را بیاورید.

سلام گفتن به زن ها بویژه زن های جوان کراهت دارد هم روایت و هم فتوا را بیاورید. به همین شکل به سه نفر اول تا سوم هدیه ی نقدی تقدیم می کنیم.

من علاقه دارم عزیزان ما بعضی از شبهاتی که امروز مطرح است را بتوانند پاسخ بدهند این بسیار عالی است من یقین دارم اگر کسی بیست تا شبهه را خودش از نو کار کند و این طرف و آن طرف مراجعه نکند با توجه به استعدادی که دارد و معارفی که در ذهنش است بیست تا شبهه را پاسخ بدهد خودش در پاسخ به شبهه مجتهد می شود، در این شخص ملکه پاسخ به شبهه ایجاد می شود.

بنده دو سه هفته قبل عرض کردم حدود شصت- هفتاد نفر از دوستانی که در عرصه فرهنگی هستند هفت – هشت نفر از آمریکا بودند ده – پانزده نفر از لندن بودند تعدادی از آفریقا بودند، تعدادی از هندوستان بودند. در جلسه ای که باهم داشتیم این ها یک سری شبهاتی مطرح کردند که والله العلی الاعلی در عمرم کسی این شبهات را مطرح نکرده بود یعنی واقعا بعضی از شبهات شان تا به حال به گوش من نرسیده بود اما همان جا که شبهه را مطرح کردند من بلا فاصله خود آیه قرآن را آوردم و جواب دادم، یا روایت آوردم روی مانتیور نشان دادم و گفتم این هم جوابش است.

البته هذا من فضل ربی

شهد الله قصد تعریف نیست، می خواهم بگویم اگر ما یک مقدار کار کنیم و برای ما ملکه بشود دیگر جواب دادن شبهات خیلی راحت خواهد بود اما چون کار نکردیم و برایمان ملکه  نشده است از برخود با شبهه در مجامع می ترسیم و این خوب نیست .

زرنگ ترین ما کسی است که در سایت ها و این طرف و آن طرف می روند بیست – سی تا شبهه را مطالعه می کنند، مطالعه کردن شبهه، انسان را پاسخگو به شبهات بار نمی آورد.

اگر هزار تا شبهه را هم مطالعه کنید خلاصه نویسی کنید نمی توانید پاسخگوی شبهات باشید باید خودتان ده - بیست تا شبهه را از صفر تا صد را حل کنید خودتان جواب بدهید اگر این طوری بشود راهنمایی هم می توانید بگیرید.

ان شاء الله دوستان که این دفعه کار تحقیقی انجام می دهند ما هم اشکالاتش را می گیریم بعضی از تحقیق ها را به خود دوستان بر می گردانیم اشکالش را بر طرف کنند چون غرض این نیست که فقط یک متنی داده بشود و دیگر بررسی نشود. هدف این است که یک مقدار دوستان عزیز ما در این زمینه ورزیده بشوند ما بارها این مطلب را گفتیم ما در حوزه زراره زیاد داریم ولی هشام ابن حکم نداریم حوزه خیلی فقر نیروی پاسخ به شبهات دارد.

لذا عزیزان دقت کنند افرادی که یک مقدار نخبه شدند ما این ها را انتخاب می کنیم و بیشتر به آنها کمک می کنیم.

آغاز بحث...

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. الان همین شبهه که امام صادق علیه السلام نمی دانست امام بعد از خودش چه کسی است، یا امام عسکری علیه السلام نمی دانست این هفت – هشت تا شبهه را در جزوات این فرد ضال و مضلّ، عابدینی دیدم.

ما برای پاسخ به این شبهه یک ماه رمضان کل کارهایمان را کنار گذاشتیم و این ده – دوازده تا شبهه را شروع به کار کردیم از دوستان موسسه هم من یک ثانیه استفاده نکردم جز این که تصویر کتاب ها را گرفتند دیگر همه را خودم کار کردم یعنی ما خودمان به میدان آمدیم و کار کردیم.

ما در این بحث چند دسته از روایات را مطرح کردیم، دسته سوم از روایات در این زمینه روایاتی است که امام صادق علیه السلام امامت اسماعیل را نفی نموده و امامت امام کاظم علیه السلام را اثبات می فرماید.

ما روایات متعدد دیگری هم داریم که اصلا بحث اسماعیل مطرح نیست. نزدیک چهل تا روایت داریم از این چهل تا روایت ده – پانزده روایت صحیح است غیر از آن روایاتی که نام تک تک ائمه آمده است آن روایات مخصوص امام کاظم علیه السلام نیست.

خود ائمه می دانستند که چنین مسائلی است لذا در مورد امام کاظم (سلام الله علیه) و همچنین امام حسن عسکری علیه السلام روایت زیاد داریم. ما در رابطه با امامت امام صادق علیه السلام این همه روایت نداریم، در مورد امامت امام باقر علیه السلام ما هشتاد و پنج _نود تا روایت نداریم.

اما در رابطه با امام کاظم علیه السلام با انبوهی از روایات مواجه هستیم این هم به خاطر این بود چون شبهاتی در جامعه مطرح بود اذهان افراد را منحرف می کردند یا امام می دانست منحرف خواهند کرد این ها را مطرح کردند برای این که این شبهه در اذهان مردم منعقد نشود.

روایت کلینی از فیض مختار است البته دوستان گفتند این ها همه یک روایت است. بله این ها یک روایت است اما عبارت های مختلفی دارد که هرکدام از این عبارت ها پیام خاص خودش را دارد.

خود زیدی ها باور نمی کردند که یک دفعه مذهب شیعه توسط  امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) این طور گسترش پیدا کنند که چهار هزار شاگرد با نحله ها و اعتقادات مختلف پای درس امام صادق علیه السلام حضور پیدا کنند.

این ها هم شروع کردند به شبهه پراکنی و لذا یکی از عللی که ما می بینیم این همه روایت در رابطه با امام کاظم (سلام الله علیه) است نتیجه ی فعالیت گسترده امام صادق علیه السلام است.

روایت دیگر نیز از فیض مختار است اما با یک عبارت دیگری. عزیزان دقت کنند بعضی از نکات در این جا هست که در روایت قبلی نبود.

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا حُمَیْدُ بْنُ زِیَادٍ قَالَ حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِیثَمِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو نَجِیحٍ الْمِسْمَعِیُّ عَنِ الْفَیْضِ بْنِ الْمُخْتَارِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) جُعِلْتُ فِدَاکَ»

فیض مختار می گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم فدای شما بشوم:

«مَا تَقُولُ فِی أَرْضٍ أَتَقَبَّلُهَا مِنَ السُّلْطَانِ ثُمَّ أُؤَاجِرُهَا مِنْ أَکَرَتِی»

من می روم زمین را از پادشاه و حاکم می گیرم و این را به کشاورزان کرایه و اجاره می دهم که این ها بیایند کار کنند و درصدی حساب می کنیم مثلا سی درصد برای من و هفتاد درصد برای آن ها.

 «عَلَى أَنَّ مَا أَخْرَجَ اللَّهُ مِنْهَا مِنْ شَیْ‏ءٍ کَانَ لِی مِنْ ذَلِکَ النِّصْفُ أَوِ الثُّلُثُ وَ أَقَلُّ مِنْ ذَلِکَ أَوْ أَکْثَرُ هَلْ یَصْلُحُ ذَلِکَ»

حالا سی درصد، چهل درصد یا پنجاه درصد آیا این صلاح است؟

«قَالَ لَا بَأْسَ بِهِ»

«فَقَالَ لَهُ إِسْمَاعِیلُ ابْنُهُ»

 زبان ما لال بشود اصلا انسان می خواهد بیان کند جرئت نمی کند اما اسماعیل گفت

 «یَا أَبَتَاهْ لَمْ تَحْفَظْ»

تو حکم شرعی را بلد نیستی! بعد ببینید امام صادق علیه السلام چقدر با بیان حلیمانه می فرماید:

«أَ وَ لَیْسَ کَذَلِکَ أُعَامِلُ أَکَرَتِی یَا بُنَیَّ»

مگر من خودم با کشاورزها همین کار را نمی کنم؟

«أَ لَیْسَ مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَثِیراً مَا أَقُولُ لَکَ الْزَمْنِی فَلَا تَفْعَلُ»

می گویم پسرم ملازم من باش این ها را یاد بگیر ولی ملازم من نیستی

 «فَقَامَ إِسْمَاعِیلُ وَ خَرَجَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَمَا عَلَى إِسْمَاعِیلَ أَنْ لَا یَلْزَمَکَ إِذْ کُنْتَ مَتَى مَضَیْتَ- أُفْضِیَتِ الْأَشْیَاءُ إِلَیْهِ مِنْ بَعْدِکَ کَمَا أُفْضِیَتِ الْأَشْیَاءُ إِلَیْکَ مِنْ بَعْدِ أَبِیکَ فَقَالَ»

ببینید با این طور عبارت ها است که امروز امثال عابدینی و یا بعضی مثل مدرسی و امثال این ها می آیند این مطالب را مطرح می کنند. این دیگر نهایت بی حیایی این ها است. یا این عبارت را دیده اند یا ندیده اند، اگر ندیده باشند نشان از کم کاری آنها هست و اگر دیده اند و قبول نمی کنند نشان از عناد آنهاست.

می گوید امام صادق علیه السلام تصور می کرد که امام بعد از خودش اسماعیل است خبر نداشته است آیا روایت این است؟ نشان می دهد که نستجیر بالله امام صادق علیه السلام خبر نداشت امام بعد از خودش چه کسی است؟

راوی می گوید اسماعیل بلند شد گفتم چرا اسماعیل این طوری است؟ 

«یَا فَیْضُ إِنَّ إِسْمَاعِیلَ لَیْسَ مِنِّی کَأَنَا مِنْ أَبِی قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَقَدْ کُنْتُ لَا أَشُکُّ فِی أَنَّ الرِّحَالَ تُحَطُّ إِلَیْهِ مِنْ بَعْدِکَ»

ببینید تبلیغات چقدر اثر داشته است. به امام عرض می کند من شکی نداشتم، که تمام شیعیان بعد از شما به طرف اسماعیل کشیده می شوند.

«فَإِنْ کَانَ مَا نَخَافُ وَ إِنَّا نَسْأَلُ اللَّهَ مِنْ ذَلِکَ الْعَافِیَةَ فَإِلَى مَنْ»

اما من می ترسم و از خدای عالم عافیت می خواهم

 «فَأَمْسَکَ عَنِّی فَقَبَّلْتُ رُکْبَتَهُ»

زانویش را بوسیدم

«وَ قُلْتُ ارْحَمْ شَیْبَتِی فَإِنَّمَا هِیَ النَّارُ»

گفتم به این محاسن من رحم کنید راهنماییم کنید جز آتش چیز دیگر من نمی بینم.

ببینید چقدر حساس بودند «ارْحَمْ شَیْبَتِی فَإِنَّمَا هِیَ النَّارُ» اگر ما واقعا امام بعد از تو را نشناسیم آتش جهنم در انتظارمان است.

 «إِنِّی وَ اللَّهِ لَوْ طَمِعْتُ أَنْ أَمُوتَ قَبْلَکَ مَا بَالَیْتُ»

اگر قبل از تو از دنیا بروم هیچ باکی ندارم

 «وَ لَکِنِّی أَخَافُ أَنْ أَبْقَى بَعْدَکَ فَقَالَ لِی مَکَانَکَ»

حضرت فرمودند: همین جا بایست.

 «ثُمَّ قَامَ إِلَى سِتْرٍ فِی الْبَیْتِ فَرَفَعَهُ وَ دَخَلَ فَمَکَثَ قَلِیلًا ثُمَّ صَاحَ بِی»

رفتند پرده خانه را کنار زدند و بعد از مدتی فرمودند:

 «یَا فَیْضُ ادْخُلْ»

ای فیض بیا

 «فَدَخَلْتُ فَإِذَا هُوَ بِمَسْجِدِهِ»

در حال سجده بود

 «قَدْ صَلَّى وَ انْحَرَفَ عَنِ الْقِبْلَةِ فَجَلَسْتُ بَیْنَ یَدَیْهِ فَدَخَلَ عَلَیْهِ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى (علیه السلام) وَ هُوَ یَوْمَئِذٍ غُلَامٌ فِی یَدِهِ دِرَّةٌ»

یک چوب و شلاقی هم دستش بود.

«فَأَقْعَدَهُ عَلَى فَخِذِهِ وَ قَالَ لَهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی مَا هَذِهِ الْمِخْفَقَةُ الَّتِی بِیَدِکَ»

این چوب چه است که در دست شما است؟

«فَقَالَ مَرَرْتُ بِعَلِیٍّ أَخِی وَ هِیَ فِی یَدِهِ وَ هُوَ یَضْرِبُ بِهَا بَهِیمَةً فَانْتَزَعْتُهَا مِنْ یَدِهِ»

دیدم یکی از برادرهایم - علی- این را گرفته با این گوسفندها را شلاق می زند از دستش گرفتم.

 

 

 «فَقَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) یَا فَیْضُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) أُفْضِیَتْ إِلَیْهِ صُحُفُ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَى فَائْتَمَنَ عَلَیْهَا عَلِیّاً ثُمَّ ائْتَمَنَ عَلَیْهَا عَلِیٌّ الْحَسَنَ ثُمَّ ائْتَمَنَ عَلَیْهَا الْحَسَنُ الْحُسَیْنَ أَخَاهُ وَ ائْتَمَنَ الْحُسَیْنُ عَلَیْهَا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ثُمَّ ائْتَمَنَ عَلَیْهَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَ ائْتَمَنَنِی عَلَیْهَا أَبِی فَکَانَتْ عِنْدِی وَ قَدِ ائْتَمَنْتُ ابْنِی هَذَا عَلَیْهَا عَلَى حَدَاثَتِهِ وَ هِیَ عِنْدَهُ»

...تمام آن چه که رسول اکرم امانت گذاشته بود در نزد من هست.

 «فَعَرَفْتُ مَا أَرَادَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ زِدْنِی فَقَالَ یَا فَیْضُ إِنَّ أَبِی کَانَ إِذَا أَرَادَ أَنْ لَا تُرَدَّ لَهُ دَعْوَةٌ أَجْلَسَنِی عَنْ یَمِینِهِ وَ دَعَا فَأَمَّنْتُ فَلَا تُرَدُّ لَهُ دَعْوَةٌ»

پدرم وقتی حاجتی داشت من را سمت راستش می نشاند دعا می کرد من آمین می گفتم

 «وَ کَذَلِکَ أَصْنَعُ بِابْنِی هَذَا»

با پسرم همین کار را می کنم

 «وَ قَدْ ذُکِرْتَ أَمْسِ بِالْمَوْقِفِ فَذَکَرْتُکَ بِخَیْرٍ قَالَ فَیْضٌ فَبَکَیْتُ سُرُوراً ثُمَّ قُلْتُ لَهُ یَا سَیِّدِی زِدْنِی فَقَالَ إِنَّ أَبِی کَانَ إِذَا أَرَادَ سَفَراً وَ أَنَا مَعَهُ فَنَعَسَ وَ کَانَ هُوَ عَلَى رَاحِلَتِهِ أَدْنَیْتُ رَاحِلَتِی مِنْ رَاحِلَتِهِ فَوَسَّدْتُهُ ذِرَاعِی الْمِیلَ وَ الْمِیلَیْنِ»

...من خودم را نزدیک شتر حضرت می بردم و زانویم را متکای پدرم قرار می دادم

 «حَتَّى یَقْضِیَ وَطَرَهُ مِنَ النَّوْمِ»

تا از خواب بیدار بشود.

«وَ کَذَلِکَ یَصْنَعُ بِی وَلَدِی هَذَا»

فرزندم هم با من این کار را می کند وقتی می خوابم سرم را بر روی زانویش می گذارد

«فَقُلْتُ لَهُ زِدْنِی جُعِلْتُ فِدَاکَ»

ظاهرا آدم پر طمعی بوده است.

 «فَقَالَ یَا فَیْضٌ إِنِّی لَأَجِدُ بِابْنِی هَذَا مَا کَانَ یَعْقُوبُ یَجِدُهُ بِیُوسُفَ»

از پیراهن این بوی امامت به مشامم می رسد

 «فَقُلْتُ سَیِّدِی زِدْنِی فَقَالَ هُوَ صَاحِبُکَ الَّذِی سَأَلْتَ عَنْهُ قُمْ فَأَقِرَّ لَهُ بِحَقِّهِ فَقُمْتُ حَتَّى قَبَّلْتُ یَدَهُ وَ رَأْسَهُ وَ دَعَوْتُ اللَّهَ لَهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) أَمَا إِنَّهُ لَمْ یُؤْذَنْ لِی فِی الْمَرَّةِ الْأُولَى مِنْکَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أُخْبِرُ بِهِ عَنْکَ قَالَ نَعَمْ أَهْلَکَ وَ وُلْدَکَ وَ رُفَقَاءَکَ»

بعد در ادامه همان روایت قبلی است

 «وَ کَانَ مَعِی أَهْلِی وَ وُلْدِی وَ کَانَ مَعِی یُونُسَ بْنُ ظَبْیَانَ مِنْ رُفَقَائِی فَلَمَّا أَخْبَرْتُهُمْ حَمِدُوا اللَّهَ عَلَى ذَلِکَ»

الغیبة (للنعمانی)؛ ابن أبی زینب، محمد بن ابراهیم، محقق- مصحح: غفارى، على اکبر، ناشر: نشر صدوق، ص324

یونس ابن ظبیان هم آن جا بود و خدمت حضرت آمد. در این جا راوی محمد ابن همام است شیخ طوسی در رجالش می گوید:

«محمد بن همام بغدادی والاسکافی ثقتان»

حمید ابن زیاد است نجاشی می گوید: «ثقة» ایشان واقفی بوده است. حسین ابن محمد ابن سماعه هم باز از شیوخ واقفه است: فقیه ثقة.

احمد ابن حسن میثمی علی ای حال ثقه است و آن هم واقفی است. ابو نجیح مسمعی مرحوم آقای خویی می گوید مجهول. در مستدرکات هم دارد لم یذکروا این یک مقدار قضیه را دچار مشکل کرده است اما چون روایات متعدد است این ضرر به ما نمی زند.

روایت بعدی نیز از فیض مختار است

« وَ دَخَلَ إِلَیْهِ أَبُو الْحَسَنِ (علیه السلام) وَ هُوَ یَوْمَئِذٍ خُمَاسِی‏»

پنج سالش بود.

«وَ فِی یَدِهِ دِرَّةٌ»

همان تعبیر آن جا است تا آخرش که می گوید اضافه کن، اضافه، اضافه... تا فرمود:

«هُوَ صَاحِبُکَ الَّذِی سَأَلْتَ عَنْهُ فَأَقِرَّ لَهُ بِحَقِّه‏»

بعد دارد:

«الْأَمْرُ کَمَا قَالَ لَکَ فَیْضٌ قَالَ سَمِعْتُ وَ أَطَعْتُ»

یونس ابن ظبیان می گوید رفتم از امام پرسیدم حضرت هم همین را فرمود.

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج48، ص26

رجال الکشی إختیار معرفة الرجال؛ کشى، محمد بن عمر ناشر: مؤسسة نشر دانشگاه مشهد محقق/ مصحح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن‏، ص355

سند روایت: «جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ الْمِیثَمِیِّ عَنْ أَبِی نَجِیحٍ عَنِ الْفَیْضِ بْنِ الْمُخْتَارِ وَ عَنْهُ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ أَبِی نَجِیحٍ عَنِ الْفَیْض‏»

در این جا هم جعفر ابن احمد ابن ابی ایوب است صحیح الحدیث است. احمد ابن حسن ثقه است، باز ابی نجیح مسمعی است این قضیه را خراب کرده است فیض مختار که ثقه بود. علی ابن اسماعیل هم از اجلّه اصحاب بوده است.

روایت دیگری که در کتاب بصائر است

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیِّ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ رَجُلٍ مِنَ الْمَسَامِعَةِ اسْمُهُ مِسْمَعٌ وَ لَقَبُهُ کِرْدِینٌ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: دَخَلْتُ عَلَیْهِ وَ عِنْدَهُ إِسْمَاعِیلُ»

در این روایت هم مسمع ابن کردین است می گوید خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم اسماعیل نزدشان بود.

«قَالَ وَ نَحْنُ إِذْ ذَاکَ نَأْتَمُّ بِهِ بَعْدَ أَبِیهِ»

معتقد به امامت اسماعیل بودیم تا این که:

«سَمِعَ رَجُلٌ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) خِلَافَ مَا ظَنَّ فِیهِ»

حرفی زد بر خلاف آن چه که گمان می کرد یعنی مطالبی علیه اسماعیل.

 «قَالَ فَأَتَیْتُ رَجُلَیْنِ مِنْ أَهْلِ الْکُوفَةِ کَانَا یَقُولَانِ بِهِ فَأَخْبَرْتُهُمَا فَقَالَ وَاحِدٌ مِنْهُمَا سَمِعْتُ وَ أَطَعْتُ وَ رَضِیتُ وَ سَلَّمْتُ وَ قَالَ الْآخَرُ وَ أَهْوَى بِیَدِهِ إِلَى جَیْبِهِ فَشَقَّهُ»

یقه اش را پاره کرد و به خدمت امام صادق (سلام الله علیه) رفت. بعد فرمود:

«إِنَّ فُلَاناً إِمَامُکَ وَ صَاحِبُکَ مِنْ بَعْدِی یَعْنِی أَبَا الْحَسَنِ (علیه السلام)»

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّى الله علیهم؛ نویسنده: صفار، محمد بن حسن، مصحح: کوچه باغى، محسن بن عباسعلى‏، ناشر: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی‏، ج1، ص340

محمد ابن عبدالجبار ثقه است. محمد ابن خالد ثقه است، فضالة ابن ایوب ثقه است. مسمع ابن عبدالملک ثقه است. این روایت از نظر سندی کاملا صحیح است ما در این قضیه هم از فیض مختار روایت داریم هم از پسرش داریم هم از مسمع ابن کردین داریم روایات در این جا متعدد است.

روایت دوم مسمع ابن عبدالملک در اختصاص شیخ مفید است حالا بعضی ها می گویند اختصاص برای شیخ نیست بلکه منتسب کردند سند است ما چه کار داریم برای شیخ باشد برای هرکسی باشد. وقتی سند صحیح است.

حتی یکی از افراد کم اطلاع می گوید شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها فقط در امالی ها و اختصاص آمده است. اختصاص که انتسابش معلوم نیست امالی ها هم همه ضعیف هستند! خیلی هم عجیب است می گوید امالی سخنرانی است در سخنرانی آدم خیلی حرف ها می زند بعد می گوید املا کرده است! (در پاسخ می گوییم:) اقا تو که داری حرف می زنی یک مقداری مراقب باش چه می گویی املاء کردن غیر از سخنرانی کردن است.

املاء به مراتب از نقل روایت دقیق تر است یعنی اولین و محکم ترینش کتابت است امام نامه می نویسد این دیگر هیچ شک و شبهه ای نیست که تمام الف و واوش برای امام است. دوم عبارت از املاء است حضرت املا می کند آن طرف می نویسد نه این که امام بنویسد.

بعد مرحله سوم حدیث می شود یعنی املاء رتبه دوم را دارد اعتبار املاء از حدیث بالاتر است. بنابراین امالی ها بسیار محکم هستند.

«والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته»



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها