(جلسه بیست و یکم 29- 8- 1400)
موضوع: کتاب هایی در نقد کتاب «الاسلام و اصول الحکم»
اللهم صل علی محمدٍ وآل محمد وعجل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله، وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد.
بحث ما در رابطه با شبهاتی است که امروز توسط بعضی از افراد مطرح میشود که اسلام موضوع سیاسی ندارد، انبیاء (علیهم السلام) کار با سیاست نداشتند همان شعار:
«اعطی للقیصر ما للقیصر، واعطی لله ما لله»
را شعار قرار میدهند. در طول تاریخ این قضایا بوده ولی توسط علی عبدالرزاق در قرن بیستم این مسائل مطرح شد و باعث شد که بهانه ای به دست بعضی از افراد بیاید برای اینکه بتوانند علیه اسلام مطالبی را مطرح کنند و این مایه تأسف است.
البته این قضیه عواملی داشته که ان شاء الله بعدا ما در رابطه با اینکه چرا علی عبدالرزاق اقدام به نوشتن چنین کتابی کرد صحبت میکنیم. در همان زمان ضمن اینکه افرادی از ایشان حمایت کردند، بعضی از افراد هم پاسخ هایی دادند.
برای اینکه عزیزان در جریان باشند من به بعضی از این پاسخ ها اشاره می کنم. یکی از جواب هایی که در همان عصر داده شد از طرف مفتی مصر شیخ محمد بخیت المطیعی در کتاب «حقیقة الاسلام واصول الحکم» بود.
ایشان در این کتابش که حدود 458 صفحه است به علی عبدالزراق جواب دادند، خود آقای محمد عماره که ناشر این افکار بود کتابی به نام «معرکة الاسلام واصول الحکم» نوشت و در این کتابشان از این قضیه جواب داد. کتاب ایشان هم 432 صفحه است. مطالبی ایشان در این کتاب مطرح کرد.
آقای دکتر الریس که از اساتید دانشگاه ملک عبدالعزیز مکه است و هم در دانشگاه قاهره تدریس میکند ایشان هم کتابی تحت عنوان «الاسلام والخلافة في العصر الحدیث - نقد کتاب الاسلام واصول الحکم» نوشته و جواب داده است.
همچنین آقای سید محمد طاهر بن عاشور مفتی تونس کتابهای خیلی خوبی هم دارد و در کتابهایش نسبت به شیعه هم نظر مثبتی دارد. ایشان کتابی تحت عنوان «نقد علمي لکتاب الاسلام واصول الحکم» دارد و جواب ایشان را داده است.
کتاب بعدی برای اقای محمد الخضر حسین تحت عنوان «نقض کتاب الاسلام واصول الحکم» است، ایشان هم جواب داده، البته جوابش خیلی محکم نیست.
همچنین در سایتها هم مقالات مختلفی نوشته شده است. در سایت الدرر السنیة – برای علوی بن عبدالقادر السقاف است ایشان تحت عنوان «موسوعة المذاهب الفکریة» بخش هجدهم آن «نظرة في کتاب الاسلام واصول الحکم» جواب نوشته و مطلب دارد.
باز از میان کسانی که جواب دادهاند آقای معقل زهور عدی است. ایشان هم مطالبی در فضای مجازی در نقد کتاب «الاسلام واصول الحکم» مطرح کرده است. ایشان در سایتشان: «ملتقی العروبیین منبر احرار العروبة» یک مطالبی را نسبت به اقای علی عبدالرزاق آورده است.
همچنین از طرف افراد دیگری جواب داده شده است؛ ولی متأسفانه ما ندیدیم در میان جوابها یک جواب اساسی هم از ناحیه شیعه داده بشود. در دانشگاه تهران یک خانم رساله ای در رد این کتاب نوشته، ولی ایکاش نمینوشت!
ایشان آمده چرا این کتاب نوشته شد؟ در این زمینه خوب قلم فرسایی کرده و در اینکه چه زمینه هایی باعث شد و چه شخصیت هایی در این زمینه کار کردند اینها را مطرح کرده ولی متأسفانه نسبت به نقد عقاید ایشان سی – چهل صفحه آن هم مشخص است که ایشان زورش نرسیده که کاری انجام بدهد نوشته است.
ما ابتدا بحث محمد عبده که البته قبل از ایشان در مجلات مختلف مطالبی را ایشان مطرح کرده و در کتاب «الاسلام والنصرانیة مع العلم والمدینة» مطالبی در صفحه 71- 72 و 73 و همچنین 66 تا 68 آورده است.
علیه محمد عبده هم یک مطالبی مطرح شد، ولی با توجه به اینکه جایگاه محمد عبده خیلی جایگاه بالای است، ایشان یک شخصیت شناخته شده است و شاگردانی مثل جمال الدین افغانی یا اسد آبادی و رشید رضا داشته، شاگردانش تلاش کردند آن جوی که علیه محمد عبده بود را از بین ببرند. آقای علي عبدالرزاق متأسفانه از این شانس بهره ای نداشت.
گرچه آقای محمد عماره در این کتابی که جدیدا نوشته و کتاب علی عبدالرزاق را هم ضمیمه کرده یک مقدمهی 150 تا 160 صفحهی دارد در آنجا ایشان میگوید علی عبدالرزاق هم در آخر عمر از این کتابش اظهار ندامت کرده و سه صفحه در رد مطالبش نوشته ولی آن سه صفحه هم مفقود شد.
بچههایش بعد از پدرش گفتند ما راضی نیستیم کسی کتاب پدرمان را چاپ کند؛ ولی کتاب در زمان حیات ایشان چاپهای مختلفی شده بود، دیگر حرف فرزندان ایشان که گفتند کتاب پدرمان چاپ نشود و این مطالب توهین به پدرمان است، پدرمان از نوشتن این کتاب پشیمان شده و اظهار ندامت کرده را کسی گوش نکرد. اینها نه حاضر شدند آن سه صفحه را منتشر کنند و از این طرف هم گفتند ما راضی نیستیم این کتاب چاپ بشود.
این کتاب یک غوغایی در جهان اسلام ایجاد کرد. بزرگان اهلسنت بیش از شیعه وارد گود شدند؛ من نگاهی که به این جوابها داشتم عمدتا سه تا جواب اساسی که الان اشاره کردم داده شده مثل الریس و بخیت و... متأسفانه این آقایان نتوانستند از عهده جواب در بیایند.
حتی بعضی از کسانی که جواب نوشتهاند جوابهای دیگران را هم زیر سوال بردهاند. گفتند جواب فلانی اشکال دارد، این یکی هم گفته جواب فلانی اشکال دارد.
اما مسئله اساسی دو تا موضوعی است که ما در همین جواب محمد عبده به آن پرداختیم بعضی از دوستان میگفتند جواب محمد عبده یک مقدار طول کشید، عرض کردم هرچقدر هم طول بکشد به نظر من جا دارد.
اگر ما به حول و قوه الهی با استفاده از معارف اهلبیت (علیهم السلام) حریف قوی را توانستیم خوب به زمین بزنیم حریفهای ریز به خودی خود زمین زده شدهاند و پا به فرار میگذارند. وقتی در جنگ خندق مرحب کشته شد همه فرار کردند.
لذا اگر ما بتوانیم محمد عبده و بعدش هم یک مقداری در رابطه با رشید رضا صحبت کنیم بقیه خیلی چیزی ندارند اینها در میان روشنفکران اهلسنت عَلَمْ و استوانه هستند و طرفدار هم زیاد دارند. اگر مطالب اینها خوب حلاجی و جواب داده بشود بعدا جوابهای آقایان دیگر زیاد هزینه نمیبرد.
تنها چیزی که عزیزان دقت کنند ما در آینده نسبت به علی عبدالرزاق روی آن کار کنیم آیات و روایاتی است که ایشان از آن آیات و روایات استفاده کرده که اسلام چیزی به نام سیاست ندارد. اسلام دین سیاسی نیست، اسلام یک دین احکام، اخلاق و امثال اینها است.
انبیاء (علیهم السلام) و نبی مکرم (صلی الله علیه واله وسلم) چیزی به نام تشکیل حکومت از طرف خدای عالم نداشتند، تشکیل حکومت یک امر مردمی و انتخابی است.
نکته قابل توجه اینکه ما با اتکا به معارف اهلبیت (علیهم السلام) از آیات و روایات هم مسئلهی سیاسی رسول اکرم و دیگر انبیاء را مطرح می کنیم و هم بویژه مسئله نصب امیر المؤمنین برای خلافت را که روایات فرموده اند:
«نصبني للخلافة»
یا:
«أَمَرَنِي أَنْ أَنْصِبَ علیا»
المجلسي، محمد باقر _متوفاى1111ق_، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج28، ص96، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.
یا:
«أمرني رسول الله (صلی الله علیه واله وسلم) وسماني امیر المؤمنین (سلام الله علیه)»
يا تعابيری که در منابع شیعه و سنی است:
«یا علي أنت وصیي و خلیفتي و وزیري»
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسين _متوفاى381 ق_، الأمالي، ص411، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
کلمه وزیر آمده که این خیلی صراحت در بحث سیاست دارد، در همان حدیث دار مطرح است.
یا:
«أَنْتَ إِمَامُ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَة»
الأمالي (للطوسي)؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر: دار الثقافة ، مصحح: ندارد، ص351، المجلس الثانی عشر
یا:
«علي امام المتقین»
«علي امام البررة»
یا:
«يَعْسُوبِ الدِّين وَسَيِّدُ الْمُسْلِمِينَ»
ما برای جواب آقای عبدالرزاق خلاصه معارف خیلی غنی، مستند و مستدل در اختیار داریم.
اما متأسفانه اهلسنت به خاطر انحرافی که بعد از رحلت رسول اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) در جامعه اسلامی پیش آمد و خلیفه و امام منصوب رسول الله کنار گذاشته شد افراد دیگری روی کار آمدند، اینها شایستگی لازم را برای جانشینی رسول اکرم نداشتند و تناقضاتی که در همان سه تا خلیفه آقایان اهلسنت دارند و پارادوکسی که در انتخاب ابوبکر و عمر ابن خطاب و عثمان داشتند و بعد از آن بنی امیه روی کار آمدند که خودشان را خلیفة الله نامیدند.
حتی ما منابع متعددی داریم مبنی بر اینکه دوران بنی امیه حاکم اسلامی را بالاتر از نبی مکرم میدانستند، و میگفتند نبی مکرم رسول الله است، پیام آور خدا است ولی حاکم ما، حاکم اموی خلیفة الله است قطعا خلیفة الله از رسول الله مقامش بالاتر است. رسول الله نامه رسان است!
ما در این زمینه روایات زیاد داریم، در منابع اهلسنت یکی دو تا هم نیست، اینها چه کار باید بکنند؟ این آقایانی که میخواهند از آقای علی عبدالرزاق جواب بدهند دچار چالش شدند.
بعد از آن بنی العباس هم به همین شکل خودشان را خلیفه رسول الله میدانستند، شما الان اگر نگاه کنید در طول این 36 تا 37 خلیفه عباسی تمام اینها کلمة خلیفة رسول الله را داشتند یدک میکشیدند.
یعنی در حقیقت اینها بخواهند از علی عبدالرزاق جواب بدهند و یا خود آقای علی عبدالرزاق بخواهد حرف خودش را تثبیت کند باید اول بیاید از نحوه انتخاب سه خلیفه اول، خلفای اموی و خلفای عباسی تبری بجوید و روی آنها خط قرمز بکشد؛ چون تمام اینها بر خلاف قرآن و بر خلاف سنت بوده است.
طبق این نظر در قرآن و سنت بر اینکه بعد از پیغمبر کسی به نام خلیفة الرسول بیاید زمام امور مردم را به عهده بگیرد، سیاست و تدبیر امور جامعه را عهده دار بشود هیچ دلیلی نداریم.
نکتهی دیگری هم هست که من این را مفصل در جواب هایی که دادهاند مخصوصا جوابی که ابن عاشور داده جواب مختصری است حدود سی – چهل صفحه بیشتر نیست ولی در این سی – چهل صفحه من احساس میکنم بعضی از مطالب وجود دارد که خیلی به نفع ماست تا به نفع اهلسنت!
علت اینکه این مسائل پیش آمد این بود که ملک فؤاد حاکم مصر خود را خلیفة رسول الله میدانست و بعد از فروپاشی دولت عثمانی که خودش را خلیفة الرسول میدانستند و از هم پاشیده شدند و اعتقادات مردم نسبت به خلافت عثمانی متزلزل شد.
اینها دنبال این بودند که هرکدام از سران کشورهای اسلامی اعلام استقلال بکنند و هرکدام خود را خلیفة رسول الله بنامند این باعث شد که آقای علی عبدالرزاق اقدام به چنین کاری کرد.
این بحثها بحثهای اساسی است، ان شاء الله عزیزان ما دقت کنند، البته متأسفانه کتاب علی عبدالرزاق را دو مرتبه در ایران به جای جواب دادن ترجمه کردند.
در عربستان سعودی علماء جواب دادند، مصریها جواب دادند، تونسی ها جواب دادند، ایرانیها آمدند ترجمه کردند و به زبان فارسی در اختیار مردم قرار دادند. حالا تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
من گفتم این ترجمه را هم دوستان تهیه کنند و ان شاء الله اینجا اشاره میکنیم.
حتی من دیدم بعضی از سایتهای حوزوی مثل سایت حوزه نت نسبت به ترجمهاش یک مقاله نوشته، البته یک اشاره ای دارد که انتخاب خلیفه از دیدگاه شیعه چطوری است و اینها به خاطر انحرافی که بعد از رسول الله به وجود آمد دچار چالش هستند و نمیتوانند خوب جواب بدهند.
ولی از سایتی که متعلق به حوزه است انتظار میرفت نسبت به پاسخهای علمای اهلسنت از مصر، تونس، عربستان و دیگر کشورها مقاله بنویسد و جوابها را تحلیل کند، نه اینکه در مورد ترجمه کتاب علی عبدالرزاق مقاله بنویسد و روی آن تحقیق کند.
در هر صورت...
اینها دردهایی بود که خواستم با عزیزانمان این مطالب را مطرح کنم و دوستان در جریان قضایا قرار بگیرند. ما دو مسئله را در اینجا مطرح کردیم، یک اینکه ما آمدیم بحث اول را که میگوید امت و یا نائب امت خلیفه را انتخاب میکند ما گفتیم اینها در سه خلیفه اول محقق نشد، تکلیف این را ابتدا روشن کردیم.
ما بعدها در جوابهایمان به این بحث ارجاع می دهیم. ان شاء الله عزیزان آن قسمتها را خوب یادداشت کنند
بحث دوم که خیلی بحث مهمی است و طولانی هم شده، شاید دو سه جلسه دیگر هم ما داشته باشیم این است که انتخاب خلیفه یا انتخاب حاکم به عهده مردم است و مردم هم اگر صلاح دیدند خلیفه را عزل و خلع میکنند.
این قضیه با مبانی اهلسنت به هیچ وجه نمیسازد، و حتی اجماع علمای اهلسنت است که امت حق عزل خلیفه را ندارند گرچه این خلیفه فاسق هم باشد، حتی بعضی از بزرگانشان میگویند اگر حاکم اسلامی کافر هم بود حالا با استفاده از زور، قدرت اسلحه آمد خلافت را به عهده گرفت مردم حق عزلش را ندارند، حق شورش علیه او را ندارند و حق اعتراض به او را هم ندارند.
ما نمیتوانیم این مباحث را نادیده بگیریم، نمونهاش را هم ما در جلسه قبلمان اشاره کردیم که همین الان در رسانههایشان به صراحت میگویند حاکم اسلامی اگر شراب بخورد، زنا بکند و عمل منافی عفت انجام بدهد و مفعول واقع شده باشد کسی حق اعتراض ندارد!!
این هم حرف شخصیتهای کوچکشان نبود مثل ابن عثیمین که از مفتیان تقریبا شماره دو عربستان است. ایشان بعد از مفتی اعظمشان بالاترین جایگاه را در زمان بن باز دارد همین حرفها را دارد.
ایشان در شرح کتاب ابن تیمیه می گوید:
«إذا کان یشرب الخمر یزني یتلوط ویقتل النفس بغیر الحق فإنه یجب طاعته حتی لو ضربک ضربا فیجب علیک أن تطیعه»
خب چه ماند؟! اینجا عرض کردیم این آقایانی که میآیند قضیهی جنگ جمل و صفین را توجیه میکنند و روی پوشش اجتهاد میبرند با این فتاوایی که دارند میخواهند چه کار کنند؟
یا سایت عربی را که نشان دادیم یکی از سلفیهای عربستان سعودی عبدالعزیز الریس میگوید:
« لو قام الحاکم بالزنا لمدة نصف الساعة وشرب الخمر علی التلفیزیون الرسمي فإنه لا یصح الخروج علیه او انتقاد علی العلن»
این فتاوای قدیم و جدید حضرات است!
من به دوستان توصیه میکنم کتاب الخلافة جناب اقای رشید رضا را که کتاب کوچکی هم هست شصت – هفتاد صفحه بیشتر نیست را مطالعه کنند و کسانی که دارند از علی عبدالرزاق دفاع میکنند و استناد به حرفهای ایشان هم دارند را ببینند.
البته مقداری از حرفهای ایشان را ما مفصل بحث میکنیم و نقد میکنیم.
یا این روایتی که در صحیح مسلم، جلد سوم چاپ بیروت که هشت جلدی است بر مبنای نرم افزار الجامع الکبیر حدیث 1846، صفحه 1474 آوردهاند، شما ببینید سلمة ابن یزید جعفی است سوال میکند:
«يا نَبِيَّ اللَّهِ أَرَأَيْتَ إن قَامَتْ عَلَيْنَا أُمَرَاءُ يَسْأَلُونَا حَقَّهُمْ وَيَمْنَعُونَا حَقَّنَا فما تَأْمُرُنَا»
اگر یک حاکم اسلامی آمد حقوق ملت را غضب کرد. با اینکه حاکم اسلامی اولین وظیفهاش احقاق حقوق ملت است میگوید تمام درآمد کشور را صرف خود، عیش و نوش خود و بستگان خود کرد، حقوق مردم را از بین برد و مردم هرچه بخواهند مطالبه کنند حاکم اسلامی زیر بار نمیرود یا رسول الله اگر چنین حاکمی آمد حقوق مردم را تصرف کرد و غصب کرد به جای احقاق حق، به جای اجرای عدالت ظلم را در جامعه پیاده کرد و در حق مردم خودش ظلم کرد نه تنها ظلم ظالم را از مردم برطرف نکرد بلکه خودش پایه ریز ظلم شد چه کار کنیم؟
«فَأَعْرَضَ عنه»
پیغمبر سرش را بر گرداند جواب نداد.
« ثُمَّ سَأَلَهُ فَأَعْرَضَ عنه ثُمَّ سَأَلَهُ في الثَّانِيَةِ أو في الثَّالِثَةِ»
دوباره سوال کرد پیغمبر سرش را بر گرداند، مرتبه دوم تا مرتبه سوم
« فَجَذَبَهُ الْأَشْعَثُ بن قَيْسٍ»
اشعث ابن قیس جذبش کرد
«وقال اسْمَعُوا وَأَطِيعُوا»
از همچنین حاکمی شما حرف شنوی داشته باشید و اطاعت کنید.
«فَإِنَّمَا عليهم ما حُمِّلُوا وَعَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ»
آن حاکم ظالم خودش به جزا و کیفرش میرسد شما که هم که این ظلم را تحمل میکنید پاداش میبرید.
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: م حمد فؤاد عبد الباقي، ج3، ص1474، ح1846
این همان بحث آیین مسیحیت میشود که میگویند اگر ظالم به طرف راست صورتت سیلی زد، طرف چپ صورتت را هم جلو ببر و در برابر او قرار بده تا سیلی بزند. اگر آمد عبای تو را غصب کرد، قبایت را هم بده!
شما ملاحظه فرمایید خیلی عجیب است رسول اکرم در آنجا نشسته اینطوری جواب داده میشود. کلمه قال ظاهر قضیه این است که به اشعث ابن قیس بر میگردد، جلوی پیغمبر میدانست که وظیفهاش این است.
در پاورقی هم محقق میگوید:
«فَإِنَّمَا عليهم ما حُمِّلُوا وَعَلَيْكُمْ ما حُمِّلْتُمْ؛ تعلیل لقوله اسْمَعُوا وَأَطِيعُوا، اي هم یجب علیهم ما کانوا به من اقامة العدل و اعطاء حق الرعیة فإن لم یفعلوا فعلیهم الوزر والوبال وأما انتم فعلیکم ما کلفتم به من السمع والطاعة واداء الحقوق»
یا قال به خود رسول اکرم بر گردد، در این صورت مسئله بدتر خواهد شد. اگر به اشعث ابن قیس بر گردد پیغمبر در آنجا نشسته ایشان گفت تقریر رسول الله میشود، اگر خود پیغمبر فرموده باشد سنت رسول الله میشود.
این مطلب در کتاب صحیح مسلم است این را آقایان میخواهند چه کار کنند؟ بعد در این زمینه حرف زیاد دارند یعنی یک مورد دو مورد نیست.
در قرن چهارم آقای طبرانی متوفای 360 در جلد 22 معجم کبیر ناشرش هم مکتبه ابن تیمیه است و تفکرات وهابی دارند باز در اینجا از ابو لیلی اشعری پدر ابن ابی لیلی که از فقهای بزرگشان است میگوید:
«قالَ رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم قال تَمَسَّكُوا بِطَاعَةِ أَئِمَّتِكُمْ وَلا تُخَالِفُوهُمْ فإن طَاعَتَهُمْ طَاعَةَ اللَّهِ وَإِنَّ مَعْصِيتَهُمْ مَعْصِيَةُ اللَّهِ»
از امامان تان اطاعت کنید با آنها هرگز مخالفت نکنید طاعت حاکمان شما طاعت خدا است، معصیت اینها معصیت خدا است.
«فانَّ اللَّهَ بَعَثَنِي أَدْعُو إلى سَبِيلِهِ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ فَمَنْ خَلَفَنِي في ذَلكَ فَهُوَ منّی و أنا منه»
هرکس در این زمینه حرف شنوی از من داشته باشد او از من است و من هم از او هستم!
یانه:
«فَمَنْ خَلَفَنِي في ذَلكَ فَهُوَ منّی و أنا منه»
كسی كه جانشين من در این زمینه است او از من است و من هم از او هستم!
كتاب : المعجم الكبير؛ نويسنده :الطبراني (وفات: 360)، تحقيق: تحقيق وتخريج: حمدي عبد المجيد السلفي، ناشر: دار إحياء التراث العربي، مكتبة ابن تيمية – القاهرة، ج22، ص374
یا در برخی چاپ های دیگر المعجم الکبیر، چنین آمده است:
«عن رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ عليه وسلم قال تَمَسَّكُوا بِطَاعَةِ أَئِمَّتِكُمْ وَلا تُخَالِفُوهُمْ فإن طَاعَتَهُمْ طَاعَةَ اللَّهِ وَإِنَّ مَعْصِيتَهُمْ مَعْصِيَةُ اللَّهِ وَإِنَّ اللَّهَ أنما بَعَثَنِي أَدْعُو إلى سَبِيلِهِ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ فَمَنْ خَلَفَنِي في ذَاكَ فَهُوَ وَلِيِّي وَمَنْ وَلِيَ من أَمْرِكُمْ شيئا فَعَمِلَ بِغَيْرِ ذلك فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ»
المعجم الكبير؛ اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ج22، ص373
این باز همان حرفی است که ما همیشه میزنیم، «فإن طَاعَتَهُمْ طَاعَةَ اللَّهِ وَإِنَّ مَعْصِيتَهُمْ مَعْصِيَةُ اللَّهِ» آیا در رابطه با حضرت امیر (سلام الله علیه) هم هست؟ معصیت علی معصیة الله است، یانه معصیت علی و جنگ با علی مخالفت با علی، بیعت نکردن با امیر المؤمنین (سلام الله علیه) اجتهاد است؟!! حالا خطا کردند یک ثواب هم میبرند!
پیغمبر میگوید:
«معصيته معصية الله»
أحكام القرآن؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي الرازي الجصاص أبو بكر الوفاة: 370، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1405، تحقيق: محمد الصادق قمحاوي، ج3، ص180، باب طاعة الرسول (صلى الله عليه وسلم)
ولی این آقایان میگویند نه، بحث معصیت مطرح نیست. آنکه مطرح است اجتهاد است. پیغمبر میگوید معصیت میکنند، معصیتشان هم معصیت الله است؛ ولی آقایان وقتی به طلحه و زبیر و معاویه میرسند یک پاداشی هم برای کار اینها در نظر میگیرند.
خیلی از بحثهای اختلافی که میان ما و اهلسنت است در این قضایا تقریبا روشن میشود و لذا اینها را عزیزان خوب دقت کنند.
ان شاء الله دسته هفتم جایگاه حاکم در نظام هستی و اینکه حاکمان اموی بعد از آن حاکمان عباسی برای سرکوب انقلاب ها و مدیریت شورش ها دست به جعل چنین روایاتی زدهاند را مطرح خواهیم کرد.
والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته