2024 April 20 - شنبه 01 ارديبهشت 1403
جنايات وهابيت در مكه
کد مطلب: ٦٢٣١ تاریخ انتشار: ١٥ مهر ١٣٨٧ تعداد بازدید: 10333
فتنه وهابیت » جنایات وهابیت
جنايات وهابيت در مكه

سعود با سرعت زياد رو به سوي حجاز نهاد و با ابن شكبان ويارانش در راه ملاقات نموده آنان را نيز با خود برگردانيد وقتي كه به «العييناء»(قريه اي كه در سه منزلي مكه واقع است)رسيدند، مردم مكه و زائران خانه خدا كه از رسيدن وهابيها مطلع شدند، سخت به وحشت افتادند به خصوص اين كه از اوضاع دلخراش مردم طائف مطلع گشتند. در ميان حجاج آن سال سلطان بن سعيد،امام مسقط، نقيب مكلي و امير حجاج شامي عبدالله پاشا و سرپرست زائران مصري، عثمان بيك قرجي و به همراه آنان سپاهيان زيادي حضور داشتند.

روز ترويه شايع گرديد كه سعود در صحراي عرفه فرود آمده است،مردم از شنيدن اين خبر خيلي ترسيدند ولي طولي نكشيد كه اين خبر تكذيب شد، اتفاقا سعود آن سال در موقع مراسم حج نيامده بود. زيرا كه آن سال حجاج به قدري زياد بود كه سابقه نداشت.

پس از پايان مراسم حج شخصي از طرف شريف امير مكه اعلان كرد كه مردم براي جهاد با وهابيها آماده شوند، شريف پاشا والي جده باسپاهيانش حركت كرد و سعود را به اندازه مسافت دو روز عقب راند.

شريف، اميران حج و سرپرستان زائران خانه خدا را گرد آورد و ازآنان خواست در جنگ با وهابيان با وي همراهي نمايند. آنان به بهانه اين كه آذوقه و وسائل كافي نداند، موافقت نكردند، شريف به طور مجاني براي آنها آذوقه و لوازم تعهد نمود بازنپذيرفتند. و گفتند به سعود نامه مي نويسيم اگر برگشت كه هيچ وگرنه با او مي جنگيم. اتفاقا سعود در پاسخ آنها به تهديد متوسل شد، در اين موقع ميان خود آنان اختلاف افتاد، شريف دوباره ازآنها درخواست كرد كه در جنگ با سعود وي را ياري نمايند ويادآور شد كه جنگ با وي حفظ آبروي دولت است و گفت: من تمام نيازمنديهاي شما را به عهده مي گيرم، باز آنها بهانه آوردند ونپذيرفتند و كسي نزد سعود فرستادند، اين بار سعود ضمن تهديداخطار كرد كه ظرف سه روز همه حجاج مكه را ترك كنند، آنان ازمكه حركت كردند.

اشراف و بزرگان مكه دسته جمعي پيش امير و سرپرست حجاج شامي رفتند و از وي خواستد ده روز ديگر در مكه توقف كند ولي او ازقبول اين پيشنهاد خودداري كرد و در پنجم ماه محرم 1218 از مكه خارج شد و روز بعد نيز امير الحاج مصري مكه را ترك گفت و شريف پاشا هم به سوي جده عزيمت كرد و چون شريف غالب تنها ماند، اوهم از ترس جان خود به جده عازم گرديد و برادرش شريف معين رابه جاي خود گذاشت (1) .

جبرتي مي گويد: شريف غالب از حاكم جده و از اميران حاج شامي ومصري درخواست كرد كه چند روز ديگر در مكه بمانند، تا او اموال و دارائي خود را به جده منتقل سازد، آنان پس از دريافت مبلغي،پذيرفتند و دوازده روز در مكه ماندند و سپس خود وي نيز باهمراهي آنان مكه را ترك گفت، پس از آن كه به دست خود خانه اش را آتش زد (2) .

شريف عبدالمعين پس از رفتن برادرش، نامه اي به سعود نوشت وبراي مردم مكه امان خواست و خود وي اظهار طاعت و بندگي كرده واز وي تقاضاي حكومت مكه را نمود و اين نامه را بعضي از علماي مكه چون: شيخ محمد طاهر سنبل، شيخ عبالحفيظ عجمي، سيد محمد بن محسن عطاس و سيد مير غني، پيش سعود بردند و با وي در«وادي السيل » در دو منزلي مكه ملاقات كردند، سعود در پاسخ آنان گفت: «انما جئتكم لتعبدوا الله وحده و تهدموا الاصنام ولا تشركوا» «ما آمده ايم شما را به عبادت خداي يگانه دعوت كنيم و بتها را بشكنيد و براي خدا شريك قرار ندهيد».

يكي از علماي مكه گفت: به خدا سوگند ما جز خدا را نپرستيده ايم در اين موقع سعود دست خود را جلو آورد و گفت: با شما پيمان مي بندم بر دين خدا و رسولش و اينكه دوستان خدا را دوست بداريدو دشمنانش را دشمن و فرمان او را بشنويد و اطاعت كنيدنمايندگان مردم مكه بر اين مضمون با او پيمان بستند. آنگاه سعود به نويسنده و منشي اش دستور داد كه امان نامه اي براي مردم مكه بنويسد، اين امان نامه در يك كاغذ كوچكي كه از پنج انگشت تجاوز نمي كرد، چنين نوشت:

بسم الله الرحمن الرحيم من سعود بن عبدالعزيز، الي كافه اهل مكه و العلماء و الاغادات و قاضي السلطان السلام علي من اتبع الهدي. اما بعد: فانتم جيران الله و سكان حرمه آمنون باءمنه،انما ندعوگم لدين الله و رسوله (قل يا اهل ا لكتاب تعالوا الي كلمه سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا الله و لا نشرك به شيئا ولا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوابانا مسلمون) (3) فانتم في وجه الله و وجه امير المسلمين سعود بن عبدالعزيز و اميرگم عبدالمعين بن مساعد فاسمعوا له و اطيعواما اطاع الله والسلام » (4) .

«به نام خداوند بخشاينده و مهربان. اين نامه اي است از طرف سعود پسر عبدالعزيز به عموم اهل مكه و علما و بزرگان و قاضي سلطان. سلام بر كسي كه پيرو راهنمائي خدا باشد (5) اما بعد: شماهمسايگان خدا و پناهندگان به او و ساكنان حرم وي هستيد كه به امان خدا در امانيد، ما شما را به دين خدا و رسول او دعوت مي كنيم ».

سعود در اينجا آيه اي از قرآن را كه درباره اهل كتاب يهود ونصاري است، خطاب به اهل مكه ذكر كرده كه مضمون آن چنين است:

«اي اهل كتاب بياييد به سخني كه ما و شما به آن اعتقادداريم، رو آوريم كه به جز خدا را نپرستيم و براي او شريكي برنگزينيم و برخي از ما برخي ديگر را ارباب و صاحب خود نداند.

اگر از اين سخن رو بگردانيد بگوئيد گواه باشيد كه مامسلمانيم ».

سپس سعود مي گويد كه: شما در راه خدا و در راه سعود، اميرمسلمانان، گام برداريد و امير شما عبدالمعين بن مساعد است،سخن او را بشنويد و تا آنجا كه او فرمان خدا را مي برد، فرمانش را ببريد».

اين نامه را مفتي مالكيها در مكه، شيخ حسين در هفتم محرم 1218پس از نماز جمعه براي مردم خواند.

روز هشتم محرم، سعود در حالي كه لباس احرام پوشيده بود، واردمكه شد پس از سعي و طواف، در باغ شريف فرود آمد، در روز دوم ورود به مكه از طرف سعود اعلان شد كه فردا ظهر با مردم مكه اجتماع خواهد كرد، مردم هم، ظهر همان روز جمع شدند سعود روي بلندي صفا قرار گرفت، در حالي كه مفتي مكه در سمت راست و قاضي در طرف چپ وي ايستاده بودند، خطابه اي ايراد كرد و پس از حمد وثناي خدا، همان دعائي را خواند كه پيامبر اكرم به هنگام فتح مكه خوانده بود، آنگاه سعود سكوتي كرده و بعد به سخنان خودچنين ادامه داد:

اي مردم مكه، شما همسايگان خدائيد به امن او در امان هستيد،شما ساكنان حرم او هستيد، شما بدانيد كه شهر مكه مورد احترام است گياه و علف آن چيده نمي شود، شكار در آن رم داده نمي شود ودرخت آن قطع نمي گردد، فقط ساعتي از يك روز حرمت آن دريده شد،ما از ضعيف ترين عرب بوديم وقتي كه خدا خواست اين دين(اسلام)غالب شود، ما عرب، مردم را به اين دين دعوت مي كرديم ولي مردم ما را مسخره مي گردند و به همين خاطر با ما مي چنگيدند، آنهاچهارپايان ما را از دست ما مي گرفتند و ما دوباره آنها رامي خريديم و ما مدام مردم را به اسلام فرامي خوانديم و همه قبائلي كه به چشم مي بينيد و به گوش مي شنويد، فقط با اين شمشيراسلام آوردند آنگاه شمشيرش را به سوي كعبه بلند كرد.

من امسال قصد حمله به عراق داشتم وقتي كه جريان طائف را شنيدم و دانستم كه مسلمانان(وهابيها) با مردم طائف جنگيده اند، و روبه سوي شما آورده اند، تا با شما نيز جنگ كنند، از عربهاي باديه نشين براي شما ترسيدم، خدا را سپاس گويند كه شما را به سوي اسلام رهنمون شد و از شرك نجاتتان داد! من شما را دعوت مي كنم كه تنها خدا را بپرستيد و از شركي كه گرفتار آن بوده ايد، دست بكشيد، من از شما مي خواهم با من بر دين خدا ورسولش بيعت كنيد، دوست خدا را دوست و دشمن او را دشمن بداريدو در خوشي و ناخوشي مطيع فرمان او باشيد...

آنگاه نشست، عبدالمعين سپس مفتي و قاضي و بقيه مردم با وي بيعت گردند، و گفت: بعد از نماز عصر بين ركن و مقام منتظر من باشيد تا براي شما دين و شرايط اسلام را توضيح دهم. و دراجتماع ديگري، به مردم دستور داد، قبه هايي را كه روي قبور بناشده بود، خراب كنند (6) .

صبح روز نهم وهابيان، درحالي كه جمع كثيري از مردم، بيل به دست همراهشان بودند، به خراب كردن قبور و گنبدها پرداختند،نخست گنبدهاي قبرستان معلي را با خاك يكسان ساختند تعداد اين گنبدها بسيار بود، سپس گنبد محل تولد پيامبر(ص) و جائي را كه محل تولد ابوبكر و علي(ع) مي دانستند و گنبد خديجه كبري(س) وهمچنين قبه روي چاه زمزم و قبه هاي خانه كعبه و تمام بناهائي كه بلند از كعبه بود، خراب كردند.

بعد از آن تمام جاهائي را كه مزار صالحان در آنها قرار داشت،پيدا كردند و ويران ساختند وهابيان به هنگام ويران ساختن قبرها و گنبدها رجز مي خواندند و طبل مي نواختند و آوازمي خواندند و در ناسزاگفتن به ساختمانهاي قبور مبالغه مي گردند،در عرض دو سه روز تمام آثار را از بين بردند (7) . عمر رضا كحاله مي نويسد:

«در مكه بسياري از آثار تاريخي وجود داشت از قبيل محل تولدپيامبر اكرم(ص) و خانه خديجه كبري(س) و خانه ابوبكر و آثارديگر كه وهابيها اين آثار را نيز ويران كردند (8) .

ابن بشر گويد: كه سعود، بيشتر از بيست روز در مكه ماند وياران او (وبه تعبير ابن بشر، مسلمين) متجاوز از ده روز ازاول صبح به ويران ساختن بناها و قبه هاي روي قبور و مشاهد،مي پرداختند و با اين عمل به خداي واحد تقرب مي جستند تا همه آنها را با خاك يكسان كردند (9) .

زيني دحلان گفته است: كه وهابيان چهارده روز در مكه ماندند ودر اين مدت مردم را توبه مي دادند و به گمان خود، اسلام مردم راتجديد مي گردند و از كارهايي كه به اعتقاد ايشان شرك بود، ازقبيل توسل و زيارت قبور، منع مي نمودند (10) سعود پس از دستورويراني مقابر دستور ديگري صادر نمود، مبني بر اين كه به استثناء نماز عشا، پيروان مذاهب اربعه، حق ندادند در يك زمان باهم، در مسجدالحرام نماز جماعت بپا دارند بلكه نماز صبح راشافعي، ظهر را مالكي، عصر را حنبلي، مغرب را حنفي بخواند ونماز عشاء را هر كه بخواهد و نماز جمعه را مفتي مكه عبدالملك القلعي الحنفي بپا دارد (11) .

و همچنين دستور داد كتاب «كشف الشبهات » محمد بن عبدالوهاب درمسجدالحرام تدريس شود و خواص و عوام در حلقه درس حاضر شوند (12) .

سپس امير وهابي نامه اي به «سلطان سليم » نوشت و از فتح مكه به او خبر داد و از او خواست حكام دمشق و قاهره را وادارنمايد كه از اين پس با محمل و طبل و ني و امثال اينها به مكه نيايند، زيرا اين قبيل امور شرعي نيست (13) .

بعد به اميرالحاج يمن نامه اي نوشت و اوراقي مشتمل بر عقايدخود براي او فرستاد وي در اين نامه كه جبرتي متن كامل آن راذكر كرده، به كساني كه به مردگان توجه مي كنند و از ايشان حاجت مي خواهند و براي قبور ذبح مي كنند و به آنها استغاثه مي نمايند،سخت حمله كرده است. و همچنين تعظيم قبور انبيا و اولياء وساختن گنبد بر روي آنها و چراغ بر افروختن در كنار قبور وخادم براي قبر قرار دادن و اينگونه امور را به شدت انكار كرده است، ويران كردن گنبدهاي روي قبور را هم واجب دانسته و گفته است كه هركس دعوت ما را نپذيرد با او جنگ مي كنيم (14) . سعودبراي دستگيري شريف غالب، به سوي جده حركت كرد و نامه اي به مردم جده نوشت و از آنها خواست كه از وي اطاعت كنند. مردم جده در پاسخ سعود نوشتند كه ما رعيت شريف هستيم، اطاعت ما، بسته به اطاعت اوست و اگر از تو اطاعت كنيم آيا چيزي هم از مامي خواهي؟ او در پاسخ آنها پيام فرستاد آري دويست هزار ريال وشصت طاقه قماش به قيمت شش هزار ريال و به دنبال آن كس فرستادتا آنها را تحويل بگيرد. در همان موقع با سپاهيانش به جده رسيد و آنجا را به محاصره انداخت ولي به علت اين كه جده داراي حصار استوار و وسائل دفاعي نيرومندي بود، نتوانست به آن دست يابد، شريف آماده دفاع شد و توپها و شمشيرها فراهم ساخت وسرانجام وهابيها شكست خوردند و عده زيادي از آن ها كشته شدند وهشت روز تمام ماندند ولي كاري از پيش نبردند، سعود به شدت ناراحت شده بود و به عثمان مضايفي دشنام مي داد زيرا او بود كه سعود را به جنگ با مردم جده وادارش كرد و بالاخره بدون آن كه وارد مكه شوند، به سرزمين نجد برگشتند (15) .

شريف غالب از غيبت سعود استفاده نمود به مكه بازگشت و بدون هيچ مزاحمت و مقاومتي از طرف برادرش عبدالمعين، آن شهر را به تصرف درآورد (16) . ولي وهابيها به هيچ قيمت حاضر نبودند مكه رااز دست بدهند، شريف غالب نيز مانند سابق خواستار حكمراني مكه بود. بدين جهت بار ديگر آتش جنگ ميان آن دو شعله ور شد و تاسال 1220 ادامه داشت، ليكن ميان آنها صلحي برقرار شد بدين منظور كه وهابيان وارد مكه شوند. پس از اداء مناسك حج به بلادخود برگردند.

در محرم سال 1219 وهابيها با دوازده هزار جنگجو به عزم محاصره جده حركت كردند شريف غالب باروي شهر مكه را محكم كرد چون مي دانست كه آنان شهر جده را نخواهند توانست بگشايند. ممكن است به مكه حمله كنند، لذا فرمان داد كه همه مردم حركت نمايند اين بود مردم مكه از تمام طبقات با اسلحه هاي خود به «زاهر»آمدند و هفت روز در آنجا ماندند. اما وهابيها كه شهر جده رابه محاصره داشتند، سه روز بيشتر نتوانستند بمانند آنها هر روزيكبار به شهر حمله مي كردند ولي توپخانه شهر آنها را پراكنده مي ساخت و عده اي كشته مي دادند و به چادرهاي خود باز مي گشتند،آنقدر از آنها كشته شد كه گودالها و جوي ها از لاشه مرده آنهاپر شد و حتي ده بيست نفر را در يكجا دفن مي كردند وقتي اين وضع را ديدند، از محاصره شهر دست كشيدند و رفتند و در مسير راه به هر قبيله اي كه مي رسيدند مي كشتند و اموالشان را غارت مي كردند.

شريف سپاهي را از راه خشكي و سپاهي ديگر را از راه دريا به همراه ده كشتي بزرگ پر از آذوقه و سلاح از جمله توپهاي بزرگ به دنبال وهابيها فرستاد، سپاه دريايي كه به آنها رسيد، آنهاهمگي بدون جنگ و خونريزي تسليم شدند.و پس از سه روز چهار هزارنفر از وهابيها به آنها هجوم آوردند، جنگي سخت ميان آنهادرگرفت و با هزيمت وهابيها پايان پذيرفت و بسياري از آنهاكشته و زخمي شدند و درحالي كه سرهاي مرده هاي وهابيها روي نيزه ها بود، به مكه باز گشتند. در همان موقع طائف در تصرف وهابيها بود، شريف غالب، با سپاهي عظيم به سوي طائف حركت كردو وهابيها را در طائف ده روز تمام به محاصره گرفت ولي كاري ازپيش نبرد به مكه باز گشت و آنگاه يكي از فرماندهان وهابي باسپاهي عظيم وارد «ليث » شد، شريف با سپاهيان خود به جنگ اوبيرون رفت و جنگي درگرفت كه ابتدا پيروزي با شريف بود ولي بعدها وهابيها پيروز شدند و از طرفين حدود دو هزار نفر كشته شدند ولي بيشتر كشته شدگان از وهابيها بودند و سپس وهابيها بازشكست خوردند و سواران شريف باقي مانده هاي آنها را دنبال كردندو بعد به مكه مراجعت نمودند.





پي نوشت ها:

1 تاريخ الجزيره العربيه 7 ص 376.

2 تاريخ جبرتي، به نقل كشف الارتياب، ص 25.

3 سوره آل عمران: 64.

4 تاريخ الجزيره العربيه في عصرالشيخ محمد..ص 377.

5 چون اهل مكه را مسلمان نمي دانست مستقيما سلام به آنهاننوشت.

6 تاريخ مكه، ج 2، ص 131 به بعد، سباعي.

7 كشف الارتياب، ص 27.

8 جغرافيه شبه جزيره العرب، ص 161.

9 عنوان المجد في تاريخ نجد، ج 1، ص 124.

10 فتنه الوهابيه، ص 72.

11 قبلا در هر يك از چهار ركن خانه كعبه، در يك وقت يكي ازمذاهب چهارگانه نماز جماعت برگزار مي كردند(تاريخ الجزيره العربيه، 378).

12 تاريخ الجزيره العربيه، ص 378.

13 همان كتاب.

14 المختار من تاريخ الجبرتي، ص 533.

15 تاريخ الجزيره العربيه، ص 379.

16 همان مدرك و تاريخ مكه ج 2، ص 131 - 132.


منبع: مكتب اسلام-سال 1378-ش7





Share
1 | رستمي | Iran - Qom | ١٢:٠٠ - ٢٨ دي ١٣٨٧ |
خوب بود
2 | phetfild | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ١٣ دي ١٣٨٨ |
مطالب جالبي بود اما چرا هنوز اين ها از طرف مردم عربستان و دولتش حمايت مي شن مگه تاريخ كشورشونو نمي خونن
3 | مجيد م علي | United Arab Emirates - Dubai | ١٢:٠٠ - ١٦ دي ١٣٨٨ |
با سلام
برادر عزيز phetfild فرموديد چرا ,,,,,
به همان دليل كه مردم عراق بر عليه صدام كاري نكردند
بهمان دليل كه مردم ليبي ......
به همان دليل كه مردم ....
ماجراي قتل عام مسجد الحرام را فراموش كرديد

يا علي
4 | ايراني | United Arab Emirates - Dubai | ١٤:٥٨ - ١٦ تير ١٣٨٩ |
قتل عام مكه خوب بخاطر اين بود كه ايرانيها رفتن اونجا انقلاب ننگينشون رو صادر كنن و عكس ؟؟؟ كثيف,پليد وضحاك رو بچسبونن رو كعبه كه خداي وهابيت روسياهشان كرد و 400 نفرشان به درك واصل شدند.الحمدلله رب العالمين
5 | شمس الدين محمدي | Iran - Khorramshahr | ٢٠:١٥ - ٢٩ تير ١٣٨٩ |
براي ان دوستي كه نوشته است كه رفته اند انجا اين انقلاب ننگين را نشان بدهند برو ناموست روبده به امسال هخا ودارو دسته زرتوشتيها
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب