2024 March 19 - سه شنبه 29 اسفند 1402
آيا كسي از علماي اهل سنت نسبت به صحت حديث غدير اعتراف كرده است؟
کد مطلب: ٤٩٣٥ تاریخ انتشار: ٠١ شهریور ١٣٩٧ - ٠٨:١٢ تعداد بازدید: 14805
پرسش و پاسخ » اهل سنت
آيا كسي از علماي اهل سنت نسبت به صحت حديث غدير اعتراف كرده است؟

جواب :

ا) ترمذي متوفاي 279:

وي صاحب يكي از صحاح سته اهل سنت است، بعد اين كه روايت را نقل مي كند مي گويد:

هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صحيح.[1]

ب) طحاوي:

آقاي ابو جعفر طحاوي كه از ايشان به امام تعبير مي كنند و كتاب ايشان از كتب درسي تمام فرق و مذاهب اسلامي حتي وهابيت است، ايشان بعد از اين كه روايت را نقل مي كند مي گويد:

اين حديث صحيح الاسناد است و هيچ اشكالي در روايت حديث غدير نيست.[2]

ج) ابن عبد البر قرطبي متوفاي 463:

وي بعد از نقل روايت غدير مي گويد:

وهذه كلها آثار ثابتة.[3]

تمام اين آثار غدير و احاديث غدير ثابت است.

د) حاكم نيشابوري:

وي طرق متعددي را ذكر مي كند و مي گويد: روايت صحيح است.

ه) ابن كثير دمشقي:

و) ذهبي:

ابن كثير مي گويد: قال شيخنا أبو عبد الله الذهبي وهذا حديث صحيح.[4]

استاد ما ابو عبد الله ذهبي گفته است: اين حديث صحيح است.

در ادامه ابن كثير مي گويد:

قال شيخنا ابو عبد الله الذهبي الحديث متواتر أتيقن أن رسول الله قاله.[5]

استاد ما ابو عبد الله ذهبي گفته است كه حديث متواتر است و يقين دارم كه پيغمبر اين را فرموده است

ز) ابن حجر عسقلاني

كثير من اسانيدها صحاح وحسان.[6]

بسياري از سندهاي آن صحيح و حسن اند.

ح) ضياء الدين مقبلي[7] متوفاي 1108:

وي از علماي بزرگ اهل سنت است و خيلي برايش احترام قائل هستند و مدح و ثناء زياد برايش گفته اند، ايشان مي گويد:

فإن لم يكن هذا معلوما فما في الدين معلوم.[8]

اگر حديث غدير قطعي و معلوم نباشد، ما در دين حرف قطعي نخواهيم داشت.

يك روايتي كه 130 نفر از صحابه نقل كرده اند، آن هم با طرق متعدد و بعضي ها براي آن 250 سند ذكر كرده اند، بخواهد زير سؤال برود، ما هيچ روايتي در اسلام نخواهيم داشت كه قطعي باشد تا انسان روي آن مانور دهد.

ط) ميرزا محمد بدخشي

وي مي گويد:

وهذا حديث صحيح مشهور، ولم يتكلم في صحته إلا متعصب جاحد.[9]

در صحت حديث غدير كسي حرف نمي زند، مگر اين كه متعصب باشد و اين پرده تعصب جلوي چشمانش را گرفته باشد و جاحد باشد، يعني با اين كه يقين دارد بر صحت آن؛ ولي انكار مي كند.

بعد مي گويد:

لا اعتبار بقوله

همچنين فردي، گفتارش ارزش ندارد.

ي) آلوسي:

نعم ثبت عندنا أنه (صلي الله تعالي عليه وسلم) قال في حق الأمير كرم الله تعالي وجهه هناك: من كنت مولاه فعلي مولاه.[10]

بله نزد ما ثابت است كه رسول خدا صلي الله و عليه و آله در حق حضرت علي عليه السلام در آنجا گفته است: هركه من مولاي اويم علي مولاي اوست.

ك) ابو حامد غزالي

از وي به امام غزالي تعبير مي كنند او مي گويد:

وأجمع الجماهير علي متن الحديث من خطبته في يوم غدير خم باتفاق الجميع.[11]

جمهور اهل سنت اتفاق نظر دارند بر متن حديث غدير.

ل) ابو المكارم علاء الدين سمناني:

هذا حديث متفق علي صحته.

م) جزري متوفاي 833:

وي مي گويد: اين روايت متواتر است و از افراد انبوهي نقل شده است و افرادي كه دنبال تضعيف آن هستند:

ممن لا اطلاع له في هذا العلم.[12]

اين ها سواد ندارند و علم حديث نخوانده اند.

ن) سيوطي:

مناوي از سيوطي نقل مي كند كه حديث متواتر است.[13]

س) ملا علي قاري:

اين حديث متواتر است و شكي در رابطه با آن نيست و 30 نفر از صحابه آن زماني كه در خلافت علي بعضي ها نزاع داشتند، شهادت دادند.

ع) عجلوني متوفاي 962:

فالحديث متواتر أو مشهور.[14]

حديث يا متواتر و يا مشهور است.

ف) الباني

از وي به بخاري دوران تعبير مي شود:

حديث الترجمة حديث صحيح بشطريه، بل الأول منه متواتر عنه صلي الله عليه وسلم كما ظهر لمن تتبع أسانيده و طرقه.[15]

حديث غدير كه حديث مورد ترجمه است، هم «من كنت مولاه فعلي مولاه »آن صحيح است و هم «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» آن صحيح است؛ بلكه بخش اول آن متواتر است و كساني كه سند و طرق حديث را تتبع كنند، به اين نتيجه مي رسند.

ظ) شعيب ارنوط:

آقاي شعيب ارنؤط كه از محققين به نام اهل سنت است مي گويد:

حديث غدير شواهد زيادي دارد كه به حد تواتر مي رسد.

مرحوم علامه اميني و حضرت آيت الله ميلاني در نفحات الازهار، 60 و 63 نفر از بزرگان و استوانه هاي علمي اهل سنت را آورده اند كه يا شهادت به صحت حديث غدير داده اند و يا بر تواتر حديث غدير اذعان كرده اند.



[1] . سنن الترمذي، ج 5، ص 633 ابن تيميه در كتاب منهاج السنة النبوية، ج 7، ص 320، خيانت كرده و مي گويد:

حسنه الترمذي.

[2] . مشكل الاثار، ج 2، ص 308

[3] . الاستيعاب، ج 3، ص 1100

[4] . البداية والنهاية، ج 5، ص 209

[5] . البداية والنهاية، ج 5، ص 214

[6] . فتح الباري، ج 7، ص 74

[7] . شوكاني در مورد ضياءالدين مقبلي مي گويد: وهو ممن برع في جميع علوم الكتاب والسنة... وفاق في جميع ذلك وله مؤلفات مقبوله كلها عند العلماء. (البدر الطالع، ج 1، ص 288)

آقاي ضياء الدين مقبلي كسي است كه در علوم قرآني و علوم سنت، جزء پيشروان است و بالاي قله كمال رسيده است و تمام مؤلفات ايشان در نزد علماء مقبول است.

[8] . أبحاث مسددة، ص122

[9] . نزل الأبرار بما صح في مناقب أهل البيت الأطهار، ص 21

[10] . روح المعاني، ج 6، ص 61

[11] . سر العالمين، ص 9

[12] . الغدير، الشيخ الأميني، ج 1، ص 299

[13] . فيض القدير، جلد 6، صفحه 218

[14] . كشف الخفاء، ج 2، ص 361



Share
1 | منتظران ظهور | Iran - Tehran | ٢٣:٢٢ - ٢٧ آبان ١٣٩٣ |
به نام خدا
با سلام و تشکر فراوان از مطالب پربار شما
در مورد معاني مختلف کلمه مولا در صورت امکان توضيح دهيد و آيا مولا ميتواند معني (دوستي) در حديث داشته باشد آنهم در بياياني داغ که همه منتظر شنيدن جمله ي مهمي از طرف پيامبر هستند؟

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي

اولا: خود علماي اهل سنت اعتراف کرده اند که شايعترين معني مولا در بين اهل لغت، سرپرستي است .تفتازاني بعد از اينکه معاني مختلفي را براي مولي ذکر مي کند، گويد: وبالجملة استعمال المولى بمعنى المتولي والمالك للأمر والأولى بالتصرف شائع في كلام العرب منقول عن كثير من أئمة اللغة

شرح المقاصد في علم الكلام ، اسم المؤلف: سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازاني الوفاة: 791هـ ، دار النشر : دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولى ج 2 ص 290

ثانيا: اگر هم بگوييم مولي داراي معاني مختلفي است ولي با توجه صدر حديث غدير که پيامبر (ص) براي سرپرستي خود به «آيه النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم» استدلال کردند لذا با اين روش سرپرستي حضرت علي عليه السلام را نيز ثابت کردند. خود علماي اهل سنت اين آيه را به اولي به تصرف و سرپرستي تفسير کرده اند

نسفي گويد:

النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم ( أى أحق بهم فى كل شيء من أمور الدين والدنيا وحكمه أنفذ عليهم من حكمها فعليهم ان يبذلوها دونه ويجعلوها فداءه أو هو أولى بهم

تفسير النسفي ج 3 ص 297

قاري نيز گويد:

النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم [ الأحزاب 8 ] أي أولى في كل شيء من أمور الدين والدنيا ،

مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح ، اسم المؤلف: علي بن سلطان محمد القاري الوفاة: 1014هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1422هـ - 2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : جمال عيتاني ج 6 ص 297

با اين قرينه مهم مگر مي شود گفت مولي در حديث غدير به معني دوستي است ؟!!! آيا اين نوع برداشت و توجيهي که اهل سنت دارند روش علمي است!!!

ثالثا: بعضي از علماي اهل سنّت «مولي» را در حديث غدير به معاني مورد نظر شيعه گرفته‌اند

جهت اطلاع بيشتر به اين آدرس رجوع کنيد

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3480

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
2 | رضا | Iran - Birjand | ٢٣:١٥ - ١٠ مهر ١٣٩٤ |
سلام
ایا این مطلب در سندا منابع سنی درست هست ؟
ابن مسعود از رسول خدا صلی الله و علیه وآله نقل کرده است که فرمودند: گمان می کنم که مرگ من نزدیک شده است؛ عرضه داشتم: ای رسول خدا صلوات الله علیه، آیا ابوبکر را به جانشینی تعیین نمی کنید؟ پس از من روی برگرداندند و چنین به نظر من رسید که ایشان با این کار موافق نیستند ؛ پرسیدم :آیا عمر را تعیین نمی کنید ؟ باز روی از من برگرداندند و چنین به نظر من رسید که با این کار موافق نیستند ؛ گفتم : ای رسول خدا، آیا علی را به جانشینی تعیین نمی فرمایید ؟ پاسخ دادند : همین است قسم به خدایی که جز او نیست ؛ اگر با او بیعت کنید و از او اطاعت نمایید همه شما را به بهشت رهنمون خواهد ساخت . ( المعجم الكبیر ج10/ص67

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اين روايت به اين صورت در منابع اهل سنت نقل شده است
حدثنا إِسْحَاقُ بن إبراهيم الدَّبَرِيُّ ثنا عبد الرَّزَّاقِ عن أبيه عن مِينَاءَ عن عبد اللَّهِ بن مَسْعُودٍ قال كنت مع النبي صلى اللَّهُ عليه وسلم لَيْلَةَ وَفْدِ الْجِنِّ فَتَنَفَّسَ فقلت مَالَكَ يا رَسُولَ اللَّهِ قال نُعِيَتْ إلى نَفْسِي يا بن مَسْعُودٍ قلت اسْتَخْلِفْ قال من قلت أبو بَكْرٍ قال فَسَكَتَ ثُمَّ مَضَى سَاعَةً ثُمَّ تَنَفَّسَ فقلت ما شَأْنُكَ بِأَبِي أنت وَأُمِّي يا رَسُولَ اللَّهِ قال نُعِيَتْ إلى نَفْسِي يا بن مَسْعُودٍ قلت فَاسْتَخْلِفْ قال من قلت عُمَرُ فَسَكَتَ ثُمَّ مَضَى سَاعَةً ثُمَّ تَنَفَّسَ فقلت ما شَأْنُكَ قال نُعِيَتْ إلى نَفْسِي يا بن مَسْعُودٍ قلت فَاسْتَخْلِفْ قال من قلت عَلَيُّ بن أبي طَالِبٍ قال أَمَا وَالَّذِي نَفْسِي بيده لَئِنْ أَطَاعُوهُ لَيَدْخُلَنَّ الْجَنَّةَ أَجْمَعِينَ أَكْتَعِينَ
مصنف عبد الرزاق ج 11 ص 317
المعجم الكبير ج 10 ص 67
اشکالي که در خصوص اين روايت مي گريند، به راوي روايت مينا مي باشد که او را تضعيف کرده اند اما بايد در پاسخ گفت وي را ابن حبان در الثقات آورده است که توثيق اين حبان دلالت بر وثاقت او و موجب مي شود که روايت حسن بشود
5695 ميناء مولى عبد الرحمن بن عوف القرشي يروى عن أبى هريرة روى عبد الرزاق عن أبيه عنه
الثقات ج5 ص455
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
3 | بیژن | Iran - Tehran | ١١:٤٠ - ١١ مهر ١٣٩٤ |
گذشته از اختلاف نظر مذاهب امروزی که سبب کینه و دشمنی شده و اثار شروع جنگ احزابی دیگر را تئاعی میکند
مهمتر از اینکه بدانیم ایا کسی به غدیر خم معترف هست یا نه ! این است که خود مولایمان علی بدان معترض نبوده و با خلفای وقت نه تنها به جنگ و دشمنی برنخوسته , بلكه در مواردي مختلف ياري رسلان انان نيز بوده
ايا كاسه هاي داغتر از اش در مورد ما مصداق پيدا نميكند ؟!
مضافا بر اينكه هيچگاه فرزندان امام علي (ع) نيزاينچنانكه ما ميجنگيمو خونها ي طرف مقابل را مباح و فعاليتشان را منع ميكنيم , به حكام دوران خود نكردند !
كاش يكي بما ميگفت كه اين الگوي دشمنتراشي و مبارزه و برادر كشي را از چه كسي برداشت كرده و از ان پيروي ميكنيم ؟؟ تا شايد مانيز دست به اقدامات انتحاري زده و برعليه انان جهاد كنيم .

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
اگر در منابع خودتان نگاهي مي کرديد به آن مسئله مهمي که شما اشاره کرديد نيز حضرت علي عليه السلام معترض جريان غدير شده و در اين خصوص براي خلافت خود به روايت غدير احتجاج کرده است
داستان مناشده حضرت علي عليه السلام از اين قرار است که : ايشان در اماکن مختلف اعم از جنگ جمل و يا مسجد کوفه و يا رحبه و يا شوري 6 نفره انتخاب عثمان (!!)، همه مردم و شنوندگان را به خدا قسم دادند که آيا از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله در روز غدير خم شنيده اند که فرمودند : اي مردم ! آيا من از نفس مومنان بر خودشان اولي نيستم ؟ و مردم در غدير پاسخ دادند : آري .
پس پيامبر فرمودند : هر کس که من مولا و اولي به تصرف بر او هستم ، پس علي (عليه السلام) هم مولا و اولي به تصرف بر او ميباشد.
بعد از اين قسم اميرالمومنين عليه السلام گروهي از صحابه برخاستند ، که در روايات تعداد آنها به چند ده نفر تعبير شده است ، و شهادت دادند که اين سخن پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله را شنيده اند .
در اين ميان برخي از کساني که در مجلس بودند برنخاستند و وقتي اميرالمومنين عليه السلام از آنها به صورت استفهامي سوال کرد که آيا شما اين سخن را نشنيده ايد ؟ بهانه آوردند که ما پير شده ايم ! و يا از بيخ و بن منکر اين سخن شدند و لذا اميرالمومنين عليه السلام آنها را نفرين کرده و از قضا ، همانجا نفرين بر آنها عارض شد .
اعتبار اين جريان در کتب اهل تسنن زياد است
روايتي را احمد بن حنبل چنين نقل کرده است:
حدثنا عبد الله قال حدثني أبي نا محمد بن جعفر نا شعبة عن أبي إسحاق قال سمعت سعيد بن وهب قال نشد على الناس فقام خمسة أو ستة من أصحاب النبي صلي الله عليه وسلم فشهدوا ان رسول الله صلي الله عليه وسلم قال من كنت مولاه فعلي مولاه
فضائل الصحابة ، ج 2 ص 598 ، أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. وصي الله محمد عباس
ابن کثير گويد:
وهذا اسناد جيد
البداية والنهاية ، ج 5 ص 210 إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، دار النشر : مكتبة المعارف - بيروت
جهت اطلاع بيشتر به اين آدرس رجوع کنيد
اما اينکه مي خواهيد طوري نشان بدهيد که حضرت علي عليه السلام خلافت خلفاء را قبول داشت و اعتراضي نکرد، بايد بگوييم
واگر واقعا حضرت علي عليه السلام خلافت ابوبکر را قبول داشت چرا ابوبکر و عمر را دروغگو و گنه‏كار ونيرنگ‏باز مى‏ دانست ؛ « فلمّا توفّي رسول اللّه - صلى اللّه عليه وسلّم - قال أبو بكر : أنا وليّ رسول اللّه ، فجئتما . . . فرأيتماه كاذباً آثماً غادراً خائناً . . . ثمّ‏توفّي أبوبكر فقلت : أنا وليّ رسول‏اللَّه - صلى اللّه عليه وسلّم - ووليّ أبي بكر ، فرأيتماني كاذباً آثماً غادراً خائناً » صحيح مسلم ، ج 5 ، ص 152 ، كتاب الجهاد ، باب 15 ، حكم الفئ حديث 49 . .
در اين صورت چگونه امکان دارد حضرت خلافت آنها را قبول کرده و بپسندد
حضرت شديداً از کارهاي آنان انتفاد کرده اند و اصل خلافت آنها را زير سؤال برده اند؟!!
اگر واقعا حضرت علي عليه السلام سيره شيخين را مي پسنديد، چرا در روز شوراي ششه نفره وقتي سه بار به حضرت پشنهاد دادند كه بر طبق سنت ابوبكر و عمر رفتار كند تا با او بيعت كنند ، حضرت با قاطعيت تمام رد نموده و اعلام کرد معيار و ملاك حكومت من فقط كتاب خدا و سنّت پيامبر است و با وجود اين دو ، نيازى به ضميمه كردن سيره ديگرى نيست.
اگر خلافت ابوبکر را قبول داشت چرا حضرت امير (عليه السلام) خلافت خلفا را مبتنى بر اساس دموكراسى نمى‏داند ؛ بلكه صراحت دارد كه حكومت را به استبداد قبضه كردند ؛ همان طورى كه در خطاب به به ابوبكر فرمود :
ولكنّك استبددت علينا بالأمر وكنّا نرى لقرابتنا من رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم نصيباً حتّى فاضت عينا أبى بكر .
تو در حق من استبداد كردى و بخاطر جايگاه من با رسول اكرم‏6، خلافت حق مسلم من بود، كه قطرات اشك ابوبكر با شنيدن اين سخن على 7 سرازير گشت.
صحيح البخارى: 82/5، كتاب المغازي، با غزوة خيبر، مسلم، ج 5، ص 154، (چاپ جديد: ص 729 ح 1758)، كتاب الجهاد، باب قول النبي (ص) لانورَث ما تركناه صدقة .
اما اينکه چرا در برخي موارد به خلفاء مشورت مي داد بهتر است به اين آدرس رجوع کنيد
در ضمن شما که ما را متهم به خونريزي و جنگ حرف مي زنيد و ما را متهم به مباح دانستن خون ديگران مي کنيد چرا در اين خصوص يک مورد ذکر نمي کنيد تا همه ببينند؟!!
بهتر است شما ابتدا از جنايات خلفاي خود پاسخ بدهيد بعد ديگران را متهم کنيد
ابن اثير در الكامل فى التاريخ مى‌نويسد:
ذكر فتح الأنبار ثم سار خالد على تعبيته إلى الأنبار، وأنما سمي الأنبار لأن أهراء الطعام كانت بها أنابير، وعلى مقدمته الأقرع بن حابس. فلما بلغها أطاف بها، وأنشب القتال، وكان قليل الصبر عنه وتقدم إلى رماله أن يقصدوا عيونهم فرموا رشقا واحدا، ثم تابعوا فأصابوا ألف عين، فسميت تلك الوقعة ذات العيون.
وقتى كه شهر انبار فتح شد، خالد مأمور سر و سامان دادن به آن شهر شد (اين شهر از آن جهت انبار ناميده مى‌شد كه محل ذخيره مواد غذائى بود ) . پيشاپيش لشكريان وى شخصى بود به نام اقرع بن جابس كه مجرد رسيدن به شهر، اطراف آن را محاصره كرد و آتش جنگ را شعله‌ور ساخت. او مردى كم صبر بود، تير اندازان را جلوى لشكر گذاشت و دستور داد تا چشم‌هاى مردم را هدف بگيرند و خود او نيز اولين تير را رها كرد و لشكريان به دنبال او، چشم‌هاى مردم را هدف قرار دادند كه به هزار چشم اصابت؛ از اين رو، اين نبرد «ذات العيون » نام گرفت.
الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ) الكامل في التاريخ، ج2، ص245، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

4 | امین | Iran - Tehran | ١٣:١٢ - ١١ مهر ١٣٩٤ |
باسلام :
محمد بن الفضيل الصيرفي‏ نرم افزار درایه نور در ترجمه اش میگه امامی ثقه و در رجال طوسی آمده : يرمي بالغلو... و در جای دیگه ضعیفه... میخواستم بدونم نظر کلی علمای رجال دربارش چیه؟؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
هر چند درباره توثیق و تضعیف محمد بن فضیل در بین فقهاء اختلاف وجود دارد
اما باید گفت: اولا: برخی از بزرگان روایت او را صحیح دانسته اند
محمد تقی مجلسی روایت او را معتبر دانسته است
رواه الصدوق في الصحيح عن محمد بن الفضيل عنه عليه السلام الظاهر من هذا الخبر أنه لا يحصل القرب المعنوي إلى الله تعالى من الصلاة بدون التقوى من جميع المناهي بل المكروهات، بل من غيره تعالى و هو المشاهد عند أرباب الرياضات فبقدر التقوى يحصل القرب منها كما قال تعالى:
مجلسى اول، محمد تقى، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه؛ ج‌2، ص: 47
ثانیا:محمد بن الفضيل بن كثير ازدى صيرفى است كه با توجه به اكثار ( نقل زیاد) روايت بزرگان مانند الحسين بن سعيد و الحسن بن محبوب و محمد بن اسماعيل بن بزيع و نيز روايات ابن أبى عمير و صفوان و احمد بن محمد بن أبى نصر بزنطى كه مشايخ آنها ثقات مى‌باشند، وثاقت وى ثابت مى‌گردد، و تضعيف وى در باب اصحاب الكاظم عليه السلام از رجال شيخ، ناشى از رمى وى به غلو است همانطور كه در باب اصحاب الرضا عليه السلام ذكر شده است، و نسبت به غلو، به جهت استنباطى بودن، غير قابل استناد است.
كتاب نكاح (شبيرى،زنجانى)ج‌3، ص 780
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات


5 | امین | Iran - Tehran | ١٥:١٢ - ١١ مهر ١٣٩٤ |
روایت هست در بحار که پیامبر میفرماید
انا و على و الحسن و الحسين و تسعه من ولد الحسين مطهرون معصومون.
عصمت ائمه در قرآن طبق آیه تطهیر و دیگر آیات ثابت است اما میخواستم بدونم در این مورد روایت صحیحی هم هست که پیامبر فرموده باشه ما پنج تن معصومیم؟؟؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
روايت در خصوص عصمت ائمه عليهم السلام از زبان خودشان و پيامبر صلي الله عليه و آله، در حد تواتر است
در اين خصوص چند روايت را نقل مي کنيم:
ثنا علي بن الحسين ، قال حدثنا أبو جعفر محمد بن الحسن البرقوي؟ رضي الله عنه ، قال حدثنا القاضي أبو إسماعيل جعفر بن الحسين البلخي ، قال حدثنا شقيق البلخي ، عن سماك ، عن زيد بن أسلم ، عن أبي هارون العبدي ، عن سعيد الخدري قال : سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم يقول : أهل بيتي أمان لأهل الأرض كما أن النجوم أمان لأهل السماء . قيل : يا رسول الله فالأئمة بعدك من أهل بيتك ؟ قال : نعم الأئمة بعدي اثنا عشر ، تسعة من صلب الحسين أمناء معصومون ، ومنا مهدي هذه الأئمة ، ألا أنهم أهل بيتي وعترتي من لحمي ودمي ، ما بال أقوام يؤذونني فيهم ، لا أنالهم الله شفاعتي .
كفاية الأثر - الخزاز القمي - ص 29
وي همچنين نقل کرده است:
حدثنا القاضي أبو الفرج المعافا بن زكريا البغدادي ، قال حدثني محمد بن همام بن سهيل الكاتب ، قال حدثني محمد بن معافا السلماسي ، عن محمد بن عامر ، قال حدثنا عبد الله بن زاهر ، عن عبد العدوس ، عن الأعمش ، عن حبش بن المعتمر قال : قال أبو ذر الغفاري رحمة الله عليه : دخلت على رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم في مرضه الذي توفي فيه ، فقال : يا أبا ذر ايتني بابنتي فاطمة . قال : فقمت ودخلت عليها وقلت : يا سيدة النسوان أجيبي أباك . قال : فلبت منحلها وأبرزت وخرجت حتى دخلت على رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ، فلما رأت رسول الله ص انكبت عليه وبكت وبكى رسول الله ص لبكائها وضمها إليه ، ثم قال : يا فاطمة لا تبكين فداك أبوك ، فأنت أول من تلحقين بي ‹ صفحة 37 › مظلومة مغصوبة ، وسوف يظهر بعدي حسيكة النفاق وسمل حلباب الدين ، وأنت أول من يرد علي الحوض . قالت : يا أبه أين ألقاك ؟ قال : تلقيني عند الحوض وأنا أسقي شيعتك ومحبيك وأطرد أعداك ومبغضيك . قالت : يا رسول الله فإن لم ألقك عند الحوض ؟ قال تلقيني عند الميزان . قالت : يا أبه وإن لم ألقك عند الميزان ؟ قال : تلقيني عند الصراط وأنا أقول : سلم سلم شيعة علي . قال أبو ذر : فسكن قلبها ، ثم التفت إلي رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فقال : يا أبا ذر إنها بضعة مني ، فمن آذاها فقد آذاني ، ألا إنها سيدة نساء العالمين ، وبعلها سيد الوصيين ، وابنيها الحسن والحسين سيدا شباب أهل الجنة ، وإنهم إمامان إن قاما أو قعدا ، وأبوهما خير منهما ، وسوف يخرج من صلب الحسين تسعة من الأئمة معصومون قوامون بالقسط ، ومنا مهدي هذه الأمة . قال : قلت : يا رسول الله فكم الأئمة بعدك ؟ قال : عدد نقباء بني إسرائيل .
كفاية الأثر - الخزاز القمي - ص 36 - 38
جهت اطلاع بيشتر در اين خصوص به اين آدرسها رجوع کنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
6 | امین | Iran - Arak | ١٥:٣٠ - ١٣ مهر ١٣٩٤ |
در قرآن کریم در آیات زیادی کلمه ترابا اومده آیا منظور از این ترابا حضرت امیرالمومنین هست؟؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
در ذيل برخي از آيات مانند آيه « کنت ترابا» رواياتي آمده است که اشاره دارد که مراد اين است که در آخرت کفار گويند اي کاش علوي و از شيعيان علي عليه السلام بودم
در روايتي نقل شده است:
قال محمد بن العباس رحمه الله حدثنا الحسين بن أحمد عن محمد بن عيسى عن يونس بن عبد الرحمن عن يونس بن يعقوب عن خلف بن حماد عن هارون بن خارجة عن أبي بصير عن سعيد السمان عن أبي عبد الله ع قال‏ قوله تعالى‏ يوم ينظر المرء ما قدمت يداه و يقول الكافر يا ليتني كنت‏ ترابا يعني علويا يوالي أبا تراب‏ و روى محمد بن خالد البرقي عن يحيى الحلبي عن هارون بن خارجة و خلف بن حماد عن أبي بصير مثله
‏استرآبادى، تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة ؛ ؛ ص736
همچنين در جاي ديگر آمده است:
حدثني به أحمد بن الحسن القطان قال حدثنا أبو العباس أحمد بن يحيى بن زكريا قال حدثنا بكر بن عبد الله بن حبيب قال حدثنا تميم بن بهلول عن أبيه قال حدثنا أبو الحسن العبدي عن سليمان بن مهران عن عباية بن ربعي قال‏ قلت لعبد الله بن عباس لم كنى رسول الله ص عليا ع أبا تراب قال لأنه صاحب الأرض و حجة الله على أهلها بعده و به بقاؤها و إليه سكونها و لقد سمعت رسول الله ص يقول إنه إذا كان يوم القيامة و رأى الكافر ما أعد الله تبارك و تعالى لشيعة علي من الثواب و الزلفى و الكرامة قال يا ليتني كنت‏ ترابا يعني من شيعة علي و ذلك قول الله عز و جل‏ و يقول الكافر يا ليتني كنت‏ ترابا
علل الشرائع ؛ ج‏1 ؛ ص156
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
7 | امین | Iran - Arak | ١٦:١٧ - ١٣ مهر ١٣٩٤ |
روایت علل الشرائع ضعیف است..

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
روايت اولي که نقل کرديم صحيح است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
8 | محمد | Iran - Āzādshahr | ٢١:٤٤ - ١٣ مهر ١٣٩٤ |
با سلام
روایت جسمانیت خدا در شیعه:
جواهرالکلام ج41 ص650 قالامیرالمومنین:یضحک الله تعالی...........
و هم چنین کتاب مسترک الوسائل ج 5 ص 298 الشیخ ابوالفتوح فی تفسیر: ان الله تعالی انزل بعض.........
هر جوابی به این دادید ما هم همان جواب رو به روایات بخاری و دیگران می دهیم؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
اين نوع روايات در شيعه تاويل مي شود لذا چون شيعه معتقد است که ليس کمثله شي
لذا حر عاملي روايت مورد نظر را نقل و اشاره کرده است که اين ضحک از باب مجاز بوده است به معني رضايت خداست
أقول: الضحك‏ هنا مجاز و معناه أن الله يرضى بفعل هذا الرجل و يحبه و يثيبه عليه و يأتي في فعل المعروف ما يدل على ذلك‏
وسائل الشيعة ؛ ج‏15 ؛ ص142
علامه مجلسي نيز در خصوص اين روايت گويد: اين لطف و عنايت خداست
قوله عليه السلام:يضحك الله الضحك‏ كناية عن‏ الإثابة و اللطف فإن من يضحك إلى رجل يحبه و يلاطفه و يكرمه، و الغرض مدح من دفع ضرر سبع أو لص عن جماعة من المسلمين حتى يجوزوا عنهما سالمين.
مجلسى، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج‏18 ؛ ص398
شبيه اين نوع الفاظ مانند يضک الله در قرآن نيز وجود دارد در سوره فجر آيه 22 آمده است: وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا .و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند
آيا مي شود در اين جا گفت که خدا آمد؟!!! بنابراين در مورد اين موارد شبعه معتقد بر تاويل است بر خلاف کساني که اين نوع آيات و روايات را تاويل نمي کنند و معتقدند خدا داراي جسم است
همچنانکه در صحيح بخاري آمده است:
إلى رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فقال ضَحِكَ الله اللَّيْلَةَ أو عَجِبَ من فَعَالِكُمَا
صحيح البخاري ج 3 ص 1382
لذا ابن تيميه معتقد است اين نوع صفات که جسمانيت را براي خدا ثابت مي کند نبايد رد کرد
ابن تيميه گفته: «وليس في كتاب اللّه ولا سنّة رسوله ولا قول أحد من سلف الأمّة وأئمّتها أنّه ليس بجسم وأنّ صفاته ليست أجساماً وأعراضاً ؟ ! فنفي المعاني الثابتة بالشرع والعقل بنفي ألفاظ لم ينف معناها شرع ولا عقل ، جهل وضلال».
بيان تلبيس الجهمية في تأسيس بدعهم الكلامية ج 1 ص 101 ، اسم المؤلف: أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مطبعة الحكومة - مكة المكرمة - 1392 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد بن عبد الرحمن بن قاسم
در كتاب خدا و سنت رسول اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و همچنين در گفتار سلف امت (صحابه) و پيشوايان دينى نيامده كه خداوند جسم نيست و صفات او از جسمانيت و عرض بودن منزه است.
انكار يك معنايى كه شرع و عقل آن را نفى نكرده، يك نوع نادانى و گمراهى است.
او مى گويد:
«والكلام في وصف اللّه بالجسم نفياً وإثباتاً بدعة ، لم يقل أحد من سلف الأمّة وأئمتها إنّ اللّه ليس بجسم ، كما لم يقولوا إن اللّه جسم».
الفتاوي: 5/192.
نفى و اثبات جسمانيت خداوند متعال بدعت است و كسى از بزرگان گذشته نگفته اند كه خداوند جسم نيست همان طورى نگفته اند كه او جسم است.
و در جاى ديگر مى گويد:
«فإسم المشبّهة ليس له ذكر بذم في الكتاب والسنة ولا كلام أحد من الصحابة والتابعين».
بيان تلبيس الجهميّة في تأسيس بدعهم الكلامية: ج 1 ص 109.
ابن رشد در مورد نظر حنابله در باب جسمانيت خداوند متعال نيز مطالبي را بيان مي کند:
فان قيل فما تقول في صفة الجسمية ، هل هي من الصفات التي صرح الشرع بنفيها عن الخالق سبحانه ام هي من المسکوت عنها ؟
فنقول : انه من البين من امر الشرع انها من الصفات المسکوت عنها ، و هي الي التصريح باثباتها في الشرع اقرب منها الي نفيها . و ذلک ان الشرع قد صرح بالوجه و اليدين في غير ما آية من الکتاب العزيز .
اگر گفته شود که در مورد صفت جسمانيت خداوند متعال چه ميگوئي ؟ آيا اين صفت نيز از صفاتي است که شرع آن را از خداوند متعال نفي کرده و يا در مورد آن سکوت کرده ؟
ميگوييم : روشن است که شرع در مورد آن سکوت کرده ولي تصريح به اثبات آن ( جسمانيت ) در شرع نزديک تر است از نفي آن . زيرا که شرع به داشتن صورت و دو دست براي خداوند متعال در آيات قرآن، تصريح کرده است.
ابن رشد در ادامه نيز ميگويد که حنابله قائل به جسمانيت هستند :
ولهذا صار کثير من اهل الاسلام الي ان يعتقدوا في الخالق انه جسم لا يشبه سائر الاجسام . و علي هذا الحنابله و کثير ممن تبعهم.
و براي همين است که بسياري از مسلمانان معقتدند که خالق متعال جسمي است که شبيه ديگر اجسام نميباشد . حنابله و بسياري از پيروان آنها نيز بر اين عقيده ميباشند.
الکشف عن مناهج الادلة في عقئد الملة ، ص 138 – 139 ، المؤلف: أبو الوليد محمد بن أحمد بن محمد بن أحمد بن رشد القرطبي الشهير بابن رشد الحفيد (المتوفى: 595هـ) ، تحقيق: محمد عابد الجابري ، الناشر: مرکز دراسات الوحدة العربية – بيروت ، الطبعة :الاولي، عام النشر: 1998 م
محمد بن صالح العثيمين براي اثبات جسم بودن خداوند مي گويد:
إن کان يلزم من رؤية الله تعالي أن يکون جسماً، فليکن ذلک
اگر لازمه ديدن خداوند جسم بودن خداوند است اشکالي ندارد که خداوند را جسم بدانيم
شرح العقيدة الواسطية صفحه 458
بنابراين شيعه معتقد به جسمانيت نيست بلکه به تاويل اين نوع روايات اعتقاد دارد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
1 |امین|Iran - Tehran |١٣:٤٨ - ١٥ مهر ١٣٩٤ |
0
 
0
بن عثیمین وهابی : اشکالی ندارند خداوند جسم باشد !
أنه إن کان یلزم أن رؤیة الله تعالى أن یکون جسماً فلیکن ذلک, لکننا نعلم علم الیقین أنه لا یماثل أجسام المخلوقین؛ لأن الله تعالى یقول: {لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ} [الشورى: 11]. على أن القول بالجسم نفیاً أو إثباتاً مما أحدثه المتکلمون ولیس فی الکتاب والسنة إثباته ولا نفیه.
اگر دیدن خداوند مستلزم این باشد که خدا جسم باشد پس باید این طور باشد اما ما به طور یقین می دانیم که خداوند مانند جسم مخلوقین نیست بنا بر قول خداوند که " لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَهُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ ". قول به جسم بودن خداوند چه در اثبات آن و چه در نفی آن چیزی است که متکلمین آن را به وجود آورده اند و در قرآن و سنت نه در اثبات و نه در رد جسم بودن خداوند چیزی وجود ندارد.
شرح العقیدة الواسطیة،ج1،ص458 ط دار ابن الجوزی
بنا بر این طبق کلام بن عثیمین وهابی :
الف) خداوند ممکن است جسم باشد اما جسمش مانند جسم مخلوقین نیست.
ب) بحث بر سر جسم بودن یا نبودن خداوند چیزی است که متکلمین آن را به وجود آورده اند و در قرآن و سنت هیچ اثری در رد یا اثبات جسم بودن خداوند وجود ندارد.
پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اولا: اين حرف که خدا جسمي غير از جسم مخلوقين است اين هيچ مبناي علمي ندارد و اين توجيهي بيش نيست لذا اصلا يعني چه جسمي غير از جسم مخلوقين است؟!!!
ثانيا: خود ابن عثيمين در چند جاي از کتاب خود مطالي را گفته است که جسميت را ثابت مي کند او در پاسخ سوالي گويد اگر گفتند خدا کجاست بگو در آسمان
سئل أين الله ؟ فليقل : في السماء، كما أجابت بذلك « المرأة التي سألها النبي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : أين الله قالت : في السماء » .
مجموع فتاوى ورسائل ابن عثيمين ج 1ص133
در جاي ديگر داشتن دو چشم را بر خدا ثابت مي داند
« و نومن بأنّ لله عينين اثنتين حقيقتين »
ما ايمان داريم که : براي خداوند تعالي دو چشم حقيقي هست
ونؤمن بأن لله تعالى عينين اثنتين حقيقيتين لقوله تعالى: {وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا}
عقيدة أهل السنة والجماعة للعثيمين ص: 12
ثالثا: اما اينکه گويد بحث جسم قبلا نبوده پس اين همه روايات که جسميت را براي خدا ثابت مي کند، چيست؟!!
عن ابن عباس: «إن النبي [صلى الله عليه وآله] قال: أتاني ربي عز وجل الليلة في أحسن صورة».
أحمد بن حنبل، المسند: ج3 ص458 ح3484، دار الحديث ـ القاهرة
أحمد شاكر محقق کتاب في ذيل حديث گويد: «إسناده صحيح».
أحمد بن حنبل، المسند: ح3 ص458 ح3484، دار الحديث ـ القاهرة.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
9 | رضا | Iran - Tehran | ٢١:٤٩ - ١٣ مهر ١٣٩٤ |
سلام
در یکی از سایتهای سنی مطالب ذیل امده هست لطفا جوابی بدهید تا ما نیز دستمان در مقابل انان پر باشد
مولوی باهیئت : واقعه غدیر خم ارتباطی به خلافت حضرت علی ندارد
مولوی ابراهیم باهیئت مدرس حوزه علمیه احناف خواف، در خطبه‌های نماز جمعه 10 مهر 1394 خواف، با اشاره به واقعۀ غدیر خم، تصریح کرد واقعۀ مذکور هیچ اشاره و ارتباطی به موضوع جانشینی و خلافت حضرت علی رضی‌الله‌عنه ندارد.
مولوی ابراهیم باهیئت، مدرس حوزه علمیه احناف خواف، در بخشی از سخنان خود در مراسم نماز جمعه اهل‌سنت شهرستان خواف، که پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه علمیه احناف خواف آن را منتشر کرده است، ابتدا به بیان مختصری از حجة‌الوداع و واقعه غدیر خم پرداخت و گفت: رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم در 25 ذو‌القعده سال 10 هجری با جمع کثیری از صحابه برای ادای حج فرض به مکه رفتند، که از آن به‌عنوان «حجة‌الوداع» یاد می‌شود.
مولوی باهیئت در ادامه اظهار داشت: حضرت علی رضی‌الله‌عنه که در این ایام برای یک ماموریت جنگی به یمن فرستاده شده بود، فردی را به جای خود بر لشکریان گماشت، چند قربانی برای حج پیامبر برداشت و به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وسلم ملحق شد. لشکریان غیبت ایشان را مغتنم شمرده و بخشی از غنائم از قبیل شتر و لباس‌ها را بین خودشان تقسیم کردند. وقتی حضرت علی رضی‌الله‌عنه پس از ادای مراسم حج به یمن بازگشت و لشکریان را در آن حالت دید، به‌شدت برآشفته شد و آنها را به‌خاطر اینکه بدون اجازه از غنائم جنگی استفاده کرده‌اند توبیخ کرد و دستور داد تا جامه‌ها را از تن درآورند.
خطیب مراسم نماز جمعه شهرستان خواف در ادامۀ تشریح این واقعه اظهار داشت: لشکریان که از این اقدام حضرت علی آزرده‌خاطر شده بودند، خدمت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم شکایت کردند. آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم برای فرونشاندن فتنه و زدودن کینه و کدورت، در منطقه غدیر خم که تقریبا 190 کیلومتر با مکه فاصله دارد، مردم را متوقف کرد و خطبه‌ای ایراد کردند. در بخشی از این خطبه آمده است: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؛ (هر کس من دوست او هستم پس علی هم دوست اوست؛ پروردگارا! دوست بدار کسی که علی را دوست دارد و دشمن باش با کسی که با علی دشمن است.)
مدرس حوزه علمیه احناف خواف سپس به برداشت اهل‌سنت از این حدیث اشاره کرد و گفت: اهل‌سنت معتقدند این حدیث و تاکید پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم فقط برای رفع کدورت‌ها و برگرداندن الفت و محبت برخی از صحابه با حضرت علی رضی‌الله‌عنه و معرفی جایگاه عظیم ایشان است و هیچ اشاره‌ و ارتباطی به خلافت بلافصل حضرت علی رضی‌الله‌عنه [و مسألۀ جانشینی] ندارد.
سپس مولوی باهیئت به برخی دلایل در تایید برداشت اهل‌سنت از حدیث غدیر اشاره کرد و گفت:
1- کلمه «مولی» که در حدیث مذکور به‌کار رفته است، دارای معانی متعددی است. به‌عنوان نمونه در جلد 2 “فرهنگ لاروس” برای این کلمه 25 معنا ذکر شده است؛ و ذکر کلمه‌ای با این گستردگی برای موضوع مهم خلافت و امامت- که نیاز به صراحت دارد- از جانب رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم بعید است.
2- در این حدیث «مولی» به معنای دوست و یاور است، نه خلیفه. چنان‌که کلمۀ مذکور در آیات زیادی از قرآن مجید به همین معنا آمده است. خداوند متعال می‌فرماید: «ذَٰلِكَ بِأَنَّ اللَّـهَ مَوْلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِ‌ينَ لَا مَوْلَىٰ لَهُمْ» [محمد:١١]؛ (و این بدان خاطر است که خداوند دوست و کارساز مسلمانان است و برای کافران دوستی نیست.) همچنین در آیۀ 4 سوره تحریم می‌فرماید: «فَإِنَّ اللَّـهَ هُوَ مَوْلَاهُ وَ جِبْرِ‌يلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ» (همانا خداوند و جبرئیل و مومنانِ شایسته، یاور او هستند.)
3- اگر کلمه «مولی» به معنای امام و رهبر باشد، لازم می‌آید که در یک زمان [در حیات آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم] دو امام (پیامبر و حضرت علی) وجود داشته باشد و این محال است.
4ـ اگر حدیث غدیر بر خلافت بلافصل حضرت علی رضی‌الله‌عنه تصریح دارد، چرا حضرت علی رضی‌الله‌عنه هیچ‌گاه برای استحقاق خلافت خویش به این حدیث استناد نفرمودند؛ بلکه در علت تاخیرشان برای بیعت عذرهای دیگری بیان نمودند.
5- اگر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم سیدنا علی رضی‌الله‌عنه را به‌عنوان جانشین بعد از خود برمی‌گزیدند، در سقیفه بنی‌ساعده که صحابه برای انتخاب خلیفه تجمع کرده بودند، حداقل یک نفر بلند می‌شد و می‌گفت که آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم در غدیر خم حضرت علی رضی‌الله‌عنه را به‌عنوان خلیفه و جانشین خود انتخاب کردند.
6- اگر نزد حضرت علی رضی‌الله‌عنه وصیت یا نصی بر خلافت وجود می‌داشت، حتما آن را به اصحاب عرضه می‌کرد و به آن استدلال می‌فرمود.
7ـ اگر واقعا حضرت علی در واقعه غدیر به‌عنوان جانشین پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم انتخاب شده است و حدیث غدیر بر این موضوع تصریح دارد، چرا زمانی‌که صحابه بعد از شهادت حضرت عثمان رضی‌الله‌عنه برای پیشنهاد خلافت خدمت سیدنا علی رفتند ایشان در جواب آنها فرمود: «مرا واگذارید و دیگری را طلب کنید. اگر امیری برای خود انتخاب کنید و من به عنوان وزیر برای شما باشم بهتر است تا امیر و خلیفه شما باشم.» [نهج‌البلاغه- خطبه92]
8- اگر سیدنا علی رضی‌الله‌عنه خلیفه آن‌حضرت صلی‌الله‌علیه‌وسلم بود، چرا در نامه‌ای که به حضرت معاویه رضی‌الله‌عنه نوشت، چنین فرمود: «با من کسانی بیعت کردند که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کرده‌اند. پس آن‌که در بیعت حضور داشت نمی‌تواند خلیفه‌ای دیگر انتخاب کند و آن‌کس که غایب بود نمی‌تواند بیعت مردم را نپذیرد. همانا شورای مسلمین از آنِ مهاجرین و انصار است که هرگاه برای امامتِ کسی گرد آمدند و او را امام خود خواندند، خشنودی خدا هم در آن است.» [نهج‌البلاغه، ص: 346]
9- اگر حضرت علی رضی‌الله‌عنه واقعا خلیفه پیامبر اکرم می‌بود، حق خود را به زور شمشیر می‌گرفت. چراکه خود ایشان می‌فرمایند: «من با دو کس سر جنگ دارم: اول: کسی که خواهان چیزی است که به او تعلق ندارد، و دوم: کسی که از ادای وظیفه‌اش شانه خالی می‌کند.»
مدرس حوزه علمیه احناف خواف در پایان سخنانش تاکید کرد: با توجه به دلایل فوق، اگر امامت و خلافت حضرت علی از جانب خداوند متعال و پیامبرش اعلام شده بود، برای ایشان این اختیار وجود نداشت که از پذیرش آن شانه خالی کند.

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
اولا: خود علماي اهل سنت از حديث غدير سرپرستي را فهميده اند .غزالي ، عالم مشهور اهل تسنن اين چنين بيان ميدارد :
واجمع الجماهير على متن الحديث من خطبته في يوم عيد يزحم باتفاق الجميع وهو يقول: « من كنت مولاه فعلي مولاه » فقال عمر بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مولى فهذا تسليم ورضى وتحكيم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الرياسة وحمل عمود الخلافة وعقود النبوة وخفقان الهوى في قعقعة الرايات واشتباك ازدحام الخيول وفتح الأمصار وسقاهم كأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول: فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا.
از خطبه‌هاى رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) خطبه غدير خم است كه همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند. رسول خدا فرمود: هر كس من مولا و سرپرست او هستم، على مولا و سرپرست او است. عمر پس از اين فرمايش رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به على (عليه السلام) اين گونه تبريك گفت:«تبريك، تبريك، اى ابوالحسن، تو اكنون مولا و رهبر من و هر مولاى ديگرى هستي.»اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبرى على (عليه السلام) و نشانه رضايتش از انتخاب على (عليه السلام) به رهبرى امت دارد؛ اما پس از گذشت آن روز‌ها، عمر تحت تأثير هواى نفس و علاقه به رياست و رهبرى خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلى تغيير داد و با لشكر كشى‌ها، برافراشتن پرچم‌ها و گشودن سرزمين‌هاى ديگر، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلى هموار كرد و از مصاديق اين سخن شد: (فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قليلا). پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن، بهايى ناچيز به دست آوردند، و چه بد معامله ‏اى كردند.
سر العالمين وكشف ما في الدارين ، ج 1 ص 18 باب في ترتيب الخلافة والمملكة ، اسم المؤلف: أبو حامد محمد بن محمد الغزالي الوفاة: 505هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424هـ 2003م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد حسن محمد حسن إسماعيل وأحمد فريد المزيدي
جهت اطلاع از نظر علماي اهل سنت به اين آدرس رجوع کنيد
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=4954
ثانيا: اين مولوي که اصرار دارد مولي را به معني محبت معني کنيد، اگر مولي در غدير به معني دستي است چرا عمر امده و به حضرت علي (ع) تبريک گفت حدثنا عبد الله قثنا أبي نا عفان قثنا حماد بن سلمة قال أنا علي بن زيد عن عدي بن ثابت عن البراء بن عازب قال كنا مع رسول الله صلى الله عليه وسلم في سفر فنزلنا بغدير خم فنودي فينا الصلاة جامعة وكسح لرسول الله صلى الله عليه وسلم تحت شجرتين فصلى الظهر وأخذ بيد علي فقال ألستم تعلمون اني أولى بالمؤمنين من أنفسهم قال بلى قال ألستم تعلمون إني أولى بكل مؤمن من نفسه قالوا بلى قال فأخذ بيد علي فقال اللهم من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه قال فلقيه عمر بعد ذلك فقال هنيئا لك يا بن أبي طالب أصبحت وأمسيت مولى كل مؤمن ومؤمنة
فضائل الصحابة ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. وصي الله محمد عباس ج 2 ص 596
اگر به معني دوست باشد ديگر تهنيت جايي ندارد چون اگر قبول کنيم به معني دوستي باشد در اين صورت اين به اين معني است که صحابه تا به حال بينشان محبت و دوستي نبوده است و اين توهين به صحابه و حضرت علي (ع) است که تا حال بينشان محبتي نبوده است؟!!
اما در خصوص آياتي که از قرآن اورده بودند چرا او همان آيه هاي که اولي بودن پيامبر بر ديگران مي رساند را ذکر نکردند
رسول خدا در غدير جمله « ألست اولي بالمؤمنين» مي خواست آن ها را به ياد اين آيه از قرآن كريم بيندازند كه : « النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ »
در اين كه منظور از « أَوْلَي » در آيه « النَّبِيُّ أَوْلَي بالمؤمنين من أنفسهم » اولي به تصرف است جاي ترديد نيست
چرا او به اين آيه استناد نمي کند؟!!پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است .بعد با اقرار گرفتن از آن ها اين مطلب را ديكته كرد كه : هر كس من به خودش سزاوارتر هستم ، علي نيز همان منصب را دارد .
در خصوص جريان يمن نيز به اين آدرس رجوع کنيد
اما در خصوص معني مولا بايد بگوييم: شايعترين معني مولا در بين اهل لغت، سرپرستي است .تفتازاني بعد از اينکه معاني مختلفي را براي مولي ذکر مي کند، گويد: وبالجملة استعمال المولى بمعنى المتولي والمالك للأمر والأولى بالتصرف شائع في كلام العرب منقول عن كثير من أئمة اللغة
شرح المقاصد في علم الكلام ، اسم المؤلف: سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازاني الوفاة: 791هـ ، دار النشر : دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولى ج 2 ص 290
ثانيا: اگر هم بگوييم مولي داراي معاني مختلفي است ولي با توجه صدر حديث غدير که پيامبر (ص) براي سرپرستي خود به «آيه النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم» استدلال کردند لذا با اين روش سرپرستي حضرت علي عليه السلام را نيز ثابت کردند. خود علماي اهل سنت اين آيه را به اولي به تصرف و سرپرستي تفسير کرده اند
نسفي گويد:
النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم ( أى أحق بهم فى كل شيء من أمور الدين والدنيا وحكمه أنفذ عليهم من حكمها فعليهم ان يبذلوها دونه ويجعلوها فداءه أو هو أولى بهم
تفسير النسفي ج 3 ص 297
قاري نيز گويد:
النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم [ الأحزاب 8 ] أي أولى في كل شيء من أمور الدين والدنيا
مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح ، اسم المؤلف: علي بن سلطان محمد القاري الوفاة: 1014هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1422هـ - 2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : جمال عيتاني ج 6 ص 297
با اين همه قرينه مگر مي شود گفت مولي در حديث غدير به معني دوستي است ؟!!!آيا مي شود اين همه قرائن را ناديده گرفت و حمل بر معناي دلخواه حمل کرد
اما اينکه مي گويد چرا حضرت علي عليه السلام به روايت غدير استناد نکرد مشخص است از کتب خودشان خبر ندارد در مواقع مختلف حضرت به اين روايت احتجاج کرده اند
اينکه مي گويد چرا از صحابه کسي اعتراض نکرد بيش از 30 نفر از صحابه اعتراض کرده و برخي معتقد بودند که فقط با علي عليه السلام بيعت مي کنند: فقالت الأنصار أو بعض الأنصار لا نبايع إلا عليا
الكامل في التاريخ ، اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ ، الطبعة : ط2 ، تحقيق : عبد الله القاضي ج 2 ص 189
در خصوص خطبه 92 نيز مفصلا در اين آدرس پاسخ داده شده است
درباره خطبه بعدي نيز بايد بگوييم: گذشته از ضعف سندي، از نظر دلالت: در مورد کلام اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نامه ششم نهج البلاغه كه فرمودند:« إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُم ...»‏، مخاطب حضرت علي عليه السلام در اين کلام، معاوية بن ابي سفيان است، کسي که به نظريه نصّ اعتقادي ندارد، ولي سيره خلفاي قبل از اميرالمؤمنين(عليه السلام) را در ظاهر قبول دارد، بخاطر هميمن حضرت عليه السلام از باب اين که با دشمن در مقام بحث و مناظره، گاهي به اعتقادهاي خودش استدلال مي شود،
، با معاويه از همين راه استفاده مي کند و در حقيقت مي فرمايد: اگر تو معتقد به بيعت هستي و مي گويي که بيعت به حکومت مشروعيت مي دهد، مگر من کسي نيستم که مردم با من بيعت کردند...؟
در خصوص ولايت دو داشتن او نفر ودو ولي در يک زمان نيز بايد بگوييم وجود چنين چيزي محال نيست مگر هارون و حضرت موسي در يک زمان نبودند؟!! حضرت لوط و حضرت ابراهيم در يک زمان نبودند؟!! اما تا زماني که اولي هست ديگر صامت و ساکت است
در خصوص عدم قيام حضرت علي عليه السلام نيز به اين آدرس رجوع کنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
10 | ٍSaeed | United States - Ashburn | ٠٥:٢٠ - ١٤ مهر ١٣٩٤ |
با عرض سلام
اگر منظور رسول خدا از حدیث غدیر ، ولایت و رهبری و امامت بود، پس چرا ایشان بلا فاصله فرمودند "اللّهم وال من والاه ، و عاد من عادا ه "؟ چرا ایشان مساله محبت و نصرت و دشمنی را مطرح کردند؟ مگر این‌ها چه مربوطی به مساله رهبری و امامت دارند؟ آیا این دلیل نیست که حدیث غدیر درباره نصرت و محبت هست و نه دربارهٔ ولایت و رهبری؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
اولا: اين حرف که معني اصل (مولا) در من کنت مولاه به معني دوستي باشد اين صحيج نيست اتفاقا بر عکس خود علماي اهل سنت اعتراف کرده اند که شايعترين معني مولا در بين اهل لغت، سرپرستي است .تفتازاني بعد از اينکه معاني مختلفي را براي مولي ذکر مي کند، گويد: وبالجملة استعمال المولى بمعنى المتولي والمالك للأمر والأولى بالتصرف شائع في كلام العرب منقول عن كثير من أئمة اللغة
شرح المقاصد في علم الكلام ، اسم المؤلف: سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازاني الوفاة: 791هـ ، دار النشر : دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولى ج 2 ص 290
ثانيا: اگر هم بگوييم مولي داراي معاني مختلفي است ولي با توجه صدر حديث غدير که پيامبر (ص) براي سرپرستي خود به «آيه النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم» استدلال کردند لذا با اين روش سرپرستي حضرت علي عليه السلام را نيز ثابت کردند. خود علماي اهل سنت اين آيه را به اولي به تصرف و سرپرستي تفسير کرده اند
نسفي گويد:
النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم ( أى أحق بهم فى كل شيء من أمور الدين والدنيا وحكمه أنفذ عليهم من حكمها فعليهم ان يبذلوها دونه ويجعلوها فداءه أو هو أولى بهم
تفسير النسفي ج 3 ص 297
قاري نيز گويد:
النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم [ الأحزاب 8 ] أي أولى في كل شيء من أمور الدين والدنيا
مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح ، اسم المؤلف: علي بن سلطان محمد القاري الوفاة: 1014هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1422هـ - 2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : جمال عيتاني ج 6 ص 297
با اين همه قرينه مگر مي شود گفت مولي در حديث غدير به معني دوستي است ؟!!! آيا نبايد اول قرائن قبلي را ديد؟!! آيا اين نوع برداشت و توجيهي که برخي دارند روش علمي است!!!
جهت اطلاع بيشتر به اين آدرس رجوع کنيد
http://valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5147
ثالثا: در روايات معتبر ديگر آمده است که پيامبر (ص) ولي را نيز در غدير بکار بردند :
أنشد بالله رجلا سمع رسول الله يوم غدير خم يقول ان الله ولي المؤمنين ومن كنت وليه فهذا وليه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره وكذلك رواه شعبة عن أبي اسحاق وهذا اسناد جيد
البداية والنهاية ، ج 5 ص 210 إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، دار النشر : مكتبة المعارف - بيروت
خوب اين را چي مي گويند؟!!
رابعا: خود علماي اهل سنت از روايت «من کنت مولاه» سرپرستي را فهميدند همچنانکه سبط ابن الجوزي (654هـ) گويد: وهذا نص صريح في إثبات إمامته وقبول طاعته.
جهت اطلاع بيشتر در اين خصوص به اين آدرس رجوع کنيد
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=4954
خامسا: طبق روايات صحيح السندى كه در كتاب‌هاى اهل سنت وجود دارد، خليفه دوم از كسانى است كه خود را به امير المؤمنين عليه السلام رساند و پس از بيعت با آن حضرت، منصب جديدش را تبريك گفت.
غزالي، دانشمند شهير قرن ششم در باره تبريك و تهنيت خليفه دوم و پيمانى كه در آن روز بست و فقط چند روز بعد آن را فراموش كرد، مى‌نويسد:
جهت اطلاع بيشتر به اين آدرس رجوع کنيد
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=4952
اگر مولي به معني دوست باشد ديگر تهنيت جايي ندارد چون اگر قبول کنيم به معني دوستي باشد در اين صورت اين به اين معني است که صحابه تا حال بينشان محبت و دوستي نبوده است و اين توهين به صحابه و حضرت علي است که تا حال بينشان محبتي نبوده آن هم در آخر عمر
با اين همه قرينه ديگر جا ندارد که کسي بگويد چون جمله من والاه امده است پس مولي به معني دوستي است اگر پيامبر اين جمله را نيز گفته است بخاطر اين است خلافت حضرت بايد با جان و دل باشد و با محبت همراه باشد
بيهقي در شرح حديث گويد:
من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه والمراد به ولاء الإسلام ومودته وعلى المسلمين أن يوالي بعضهم بعضا ولا يعادي بعضهم بعضا وهو في معنى ما ثبت عن علي رضي الله عنه أنه قال والذي فلق الحبة وبرأ النسمة إنه لعهد النبي الأمي صلى الله عليه وسلم إلى أنه لا يحبني إلامؤمن ولا يبغضني إلا منافق
الاعتقاد والهداية إلى سبيل الرشاد على مذهب السلف وأصحاب الحديث ، ج 1 ص 354أحمد بن الحسين البيهقي الوفاة: 458 ، دار النشر : دار الآفاق الجديدة - بيروت - 1401 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : أحمد عصام الكاتب
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
11 | Saeed | United States - Ashburn | ٠٥:٠٧ - ١٥ مهر ١٣٩٤ |
با عرض سلام
متشکرم که به سوال بنده پاسخ دادید، امّا به نظر بنده جمله "الست اولی با المؤمنین من انفسهم" نمی‌تواند قرینه برای اثبات معنی‌ مولا به اولی باشد چون:
۱) الف و لام "النبی" در آیه مذکوره ، الف و لام "عهد" هستند. زيرا در ادامة آيه که مي فرمايد: «وَ ازْواجُهُ أُمَّهاتُهُم= و همسرانش مادران ايشانند» ضميره «ـهُ» به خود پيامبر راجع است و مثبت اين معني است که منظور «النّبيّ» شخص پيامبر اسلام ُ است، نه عموم انبياء و آن حضرت بر مؤمنان به سبب نبوت خاصه‌اش «اولويت» يافته است؛ و خلاف نيست که ائمه داراي آن نبوت نبوده و در نتيجه از آن اولويت نسبت به مؤمنان بر خوردار نخواهند بود. و در ادامه نمی‌توان ادعا کرد که چون در آیه «وأنفسنا وأنفسكم» علی‌ نفس پیغمبر دانسته شده، پس ایشان هم دارای آن‌ اولویت هستند چون آیه زواج پیغمبر را مادران مؤمنین خوانده.. این مختص شخص نبی اکرم هست چون همسران ائمه هیچ کدام "امهات المؤمنین" نبودند. پس این دلیل هست که مقام "اولویت بر انفس مؤمنین" مختص شخص رسول خدا هست و به کسی دیگر ، نه بالذات و نه بعرض داده نمی‌شود هر چه قدر علمای شیعه اصرار کنند.
۲) همچنين اگر ادعا شود اولويت ائمه، درجه و مرتبه اي نازلتر از اولويت پيامبر است، يادآوري مي کنيم که مفهوم «اولويت بر نفس يعني ترجيح دادن خواست پيامبر بر خواستة خود» مفهومي ذو مراتب و تشکيک پذير از قبيل اعلميت، افضليت، نوارنيت و ...... نيست تا بتوان براي آن مراتب و درجات مختلف ادعا کرد.
۳) اگر ادعا کنید که چون میتوان افعّل تفضیل از اولویت ساخت، پس این دلیل بر این هست که اولویت تشکیک پذیر هست، این ادّعا کاملا بی‌ پایه هست، چون ساختن افعّل تفضیل فقط تغییر صرفی هست و لفظی هست. هیچ ربطی به اصل مطلب که اولویت هست ندارد.. هیچ دلیلی برای تشکیک "ترجیح دادن خواست پیغمبر بر خواسته خود" نداریم. نه‌ از شرع و نه از عقل به چنین ادّعا شما قائل نیست. اصلا فکر کنید! چطور ممکن هست که اولویت پیغمبر در بعضی‌ از مواقع از مواقع دیگر اولی تر باشد؟ اگر مؤمنین همه برادر همدیگر هستند، پس فقط یک جور میتوان از ولایت پیغمبر پیروی کرد... یا عمل به دستورات ایشان می‌کنیم یا عمل نمی‌کنیم... تشکیک در این ولایت وجود ندارد
معذرت می‌خواهم اگر سؤالات بنده اشکالات جدی به استدلال ۱۴۰۰ ساال شیعیان وارد کرده.. اگر لطف کنید به بنده جواب بدهید
ممنونم

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
پاسخ شما قبلا در آدرس ذیل قسمت نظرات داده شده است دوباره به آن رجوع کنید
اما لازم است گفته شود که اگر از همان زمان یعنی 1400 سال اشكالات زیادی به عقاید شبه می شده که کوچکترین خدشه ای به استدلالهای محکم شیعیان وارد نکرده است
مثلا شما می‌گویید الف و لام در «النبی»، الف و لام عهد است زيرا در ادامة آيه که مي فرمايد: «وَ ازْواجُهُ أُمَّهاتُهُم» (و همسرانش مادران ايشانند) ضميره «ـهُ» به خود پيامبر راجع است!
اگر شما کسی کوچکترین آشنایی با ادبیات عرب داشته باشد ، چنین اشکالی نمی کند؛ زیرا به نظر همه علمای ادبیات عرب ، اسمی که الف و لام عهد ذکری بر آن وارد شده باید قبل از آن آمده باشد نه بعد از آن! و حال آنکه شما الف و لام النبی را عهد ذکری دانسته اید به این دلیل که ضمیری که پس از آن آمده به النبی بر می‌گردد!
افزون بر این،اینکه در حدیث غدیر معنای «مولی» اولی به تصرف و صاحب اختیار است و اولویت امام علی علیه السلام همان اولویت رسول خدا صلی الله علیه و آله است که در آیه شریفه « النبِي اولی بِالمؤمِنِين من انفسهم» آمده، حرف و استدلال ما نیست بلکه صریح کلام و استدلال رسول خدا صلی الله علیه و آله است وقتی حضرت خودش این چنین استدلال می کند، دیگر چه جای اشکال و تردید؟!!!
به عبارت دیگر سرایت معنای اولویت در تصرف از نبی مکرّم صلی الله علیه و آله به امام علی علیه السلام مسئله‌ای است که شخص نبیّ مکرّم صلی الله علیه و آله بدان تصریح فرموده‌اند و این اولویت قابل تشکیک یا درجه بندی هم نیست که شما آن را از سوی ما احتمال داده و بدان پاسخ داده‌اید. زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این ولایت و اولویت را بطور مطلق و بدون قید بیان فرموده‌اند.
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
12 | امین | Iran - Tehran | ١٤:٠٠ - ١٥ مهر ١٣٩٤ |
باسلام خدمت استاتید و بزرگواران شبکه ولایت و سایت ولیعصر عج
افضلیت خاتم النبیاء (ص) بر تمامی پیامبران ثابت است و همچنین در نزد شیعه متواتر است که پیامبر تمامی معجزات پیامبران ما قبل خود رو داشته است..
برخی از مخالفین میگن بعضی از پیامبران بنی اسرائیل معجزاتی داشته اند که پیامبر نداشت مثل يد بيضاء حضرت موسی و دیگر معجزات....
میشه یک روایت از کتب شیعه نقل کنید که پیامبر (ص) تمام معجزات پیامبران ما قبل خود را داشته است؟؟؟؟
و همینطور از کتب اهل سنت .. ممنون

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
تمام آنچه که به پيامبران گذشته خدا عطاء کرده بود، بر پيامبر صلي الله عليه و آله نيز عطاء بلکه بهتر و برتر از آن را داده است
کليني روايت صحيحي را در اين خصوص چنين نقل مي کند:
محمد بن يحيى عن محمد بن عبد الجبار عن محمد بن إسماعيل عن علي بن النعمان عن ابن مسكان‏ عن أبي بصير عن أبي عبد الله ع قال: قال لي يا أبا محمد إن الله عز و جل لم يعط الأنبياء شيئا إلا و قد أعطاه محمدا ص قال و قد أعطى‏ محمدا جميع ما أعطى الأنبياء و عندنا الصحف التي قال الله عز و جل- صحف إبراهيم و موسى‏ قلت جعلت فداك هي الألواح‏ قال نعم.
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص225
الحديث الخامس‏: صحيح.
مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ؛ ج‏3 ؛ ص20
حتي ائمه ما نيز چنين تمام انچه که انببياء داشتند را دارند
عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد عن علي بن الحكم عن مثنى الحناط عن أبي بصير قال: دخلت على أبي جعفر ع‏ فقلت له أنتم ورثة رسول الله ص قال نعم قلت رسول الله ص وارث الأنبياء علم كل ما علموا قال لي نعم قلت فأنتم تقدرون على أن تحيوا الموتى و تبرءوا الأكمه و الأبرص قال نعم بإذن الله‏ ثم قال لي ادن مني يا أبا محمد فدنوت منه فمسح على وجهي‏ و على عيني فأبصرت الشمس و السماء و الأرض و البيوت و كل شي‏ء في البلد ثم قال لي أ تحب أن تكون هكذا و لك ما للناس و عليك ما عليهم يوم القيامة أو تعود كما كنت و لك الجنة خالصا قلت أعود كما كنت فمسح على عيني فعدت كما كنت قال فحدثت‏ ابن أبي عمير بهذا فقال أشهد أن هذا حق كما أن النهار حق.
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏1 ؛ ص470
در منابع اهل سنت نيز اشاره به اين مطلب شده است
شامي در ديدگاه علما را در اين خصوص نقل کرده است که هر معجزه اي هر پيامبر داشت پيامبر ما نيز نظير آن و يا برتر از آن داشت
قال العلماء : ما أتى نبي من المعجزات ولا فضيلة الا ونبينا صلى الله عليه وسلم أوتي نظيرها وأعظم منها ، قال الامام الشافعي رضي الله عنه فيما رواه البيهقي في مناقبه وابن أبي حاتم رضي الله عنهما : ما أعطى الله ما أعطى محمدا صلى الله عليه وسلم . ولفظ البيهقي رضي الله عنه : ما أعطى الله نبيا قط شيئا الا وقد أعطى محمدا صلى الله عليه وسلم أكثر فقال له عمرو وسوار : قد أعطى الله عيسى عليه الصلاة والسلام احياء الموتى ، قال : أعطى محمدا صلى الله عليه وسلم الجذع الذي كان يقف على جنبه
سبل الهدى والرشاد ج 10 ص 264
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
13 | امین | Iran - Tehran | ١١:٠١ - ١٦ مهر ١٣٩٤ |
لوح حضرت فاطمه (س) که در آن اسامی ائمه آمده با مصحف فاطمه چه فرقی داره که امام صادق (ع) فرمودن :‌سه برابر این قرآنى كه میان شما است در آن است و به خدا یك كلمه از این قرآن شما هم در آن نیست‏..

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
طبق روايات لوح هديه اي است که از پيامبر صلي الله عليه و آله به حضرت زهرا عليها السلام رسيده است لذا با املاء پيامبر صلي الله عليه و اله بوده است
اما مصحف با املاء حضرت علي عليه السلام بوده که به حضرت زهرا عليها السلام الهام مي شده است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
14 | امین | Iran - Tehran | ١٢:١٨ - ١٦ مهر ١٣٩٤ |
اگر روایتی در کتب شیعه طبق قرآن و سنت پیامبر باشه مخالف عقیده شیعیان نباشه میشه بهش عمل کرد؟؟؟ آیا در این مورد علما فتوا دادن؟؟


پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
گاهي اوقات روايت را بخاطر اينکه موافق با قرآن و سنت است، قبول مي کنند هر چند سند ضعيف باشد
مثلا روايتي آمده است که الاسلام يجب ما قبله در اين خصوص اين روايت را چون با قرآن موافق است لذا مورد قبول است
قال المحقق صاحب الجواهر : أن ( الاسلام يجب ما قبله ) المنجبر سندا ودلالة بعمل الأصحاب ، الموافق لقوله تعالى : قل للذين كفروا إن ينتهوا يغفر لهم ما قد سلف والذي يسهل الخطب أن مضمون الحديث موافق للكتاب ، فلم نواجه الأشكال من ناحية السند
.مائة قاعدة فقهية - السيد المصطفوي - ص 41
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
15 | امین | Iran - Tehran | ١٥:١٣ - ١٨ مهر ١٣٩٤ |
اگر در کتب معتبر شیعه روایتی باشد که از نظر سندی ضعیف باشه ولی متن روایت مخالف قرآن و سنت پیامبر نباشه میشه بهش عمل و احتجاج کرد؟؟؟ مثل بعضی از روایاتی که در کافی اومده در فضیلت ائمه هستند ولی از نظر رجالی یا ضعیف هستند یا مجهول..

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اگر اين روايت موافق قرآن و روايات ديگر و يا عقل باشد و يا اينکه علماء به آن عمل کرده اند، مورد تاييد مورد قبول مي باشد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
16 | امین | Iran - Tehran | ٠١:٤٠ - ١٩ مهر ١٣٩٤ |
چند نفر با اسم محمد بن سنان وجود داره؟؟
در بعضی جا اومده : محمد بن سنان، ضعيف. رجال الطوسي
و در جای دیگر :
محمد بن سنان. = صحيح .
الفهرست الطوسي .
این دو نفر تشابه اسمی دارند یا یک نفرند؟؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در رجال چندين محمد بن سنان وجود دارد محمد بن سنان مولى بني هاشم‏ و
: محمد بن سنان الزاهري‏ و غيره اما محمد بن سناني که روايات فراوان از او نقل شده است محمد بن سنان الزاهري است که در خصوص توثيق و تضعيف او اختلاف وجود دارد اما شيخ طوسي او را در الفهرست تضعيف کرده است له كتب و قد طعن عليه و ضعف و
الفهرست للطوسي ص: 111 در رجال خود نيز او را ضعيف دانسته است ضعيف . رجال‏ الطوسي /ص‏364
البته خيلي از اين تضعيفات پاسخ داده و او را توثيق مي کنند که نياز به مجال بيشتر است
اما در هر صورت مطلبي که شما گفتيد که در الفهرست آمده او صحيح وجود ندارد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
17 | امین | Iran - Khowrmūj | ١٥:٠٩ - ٢٠ مهر ١٣٩٤ |
عصای حضرت موسی قبلا در دست چه کسی بود که حضرت شعیب به موسی داد؟؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
طبق منابع اهل سنت و شيعه عصاي حضرت موسي، از آن انبياء قبل بوده است که عصاهاي پيامبران در نزد حضرت شعيب بود که به حضرت موسي داد
در تفسير ثعلبي آمده است که اين عصا توسط حضرت آدم از بهشت آورده شده بود اما بعد از فوت حضرت آدم جبرئيل آن را برد بعد به حضرت موسي داد و لي عده اي نيز گفته اند اين عصا به شعيب رسيد و ايشان نيز به حضرت موسي داد
واختلفوا في حال تلك العصا ، فقال عكرمة : خرج بها آدم من الجنة وأخذها جبريل بعد موت آدم ، فكانت معه حتى لقي بها موسى ليلا فدفعها إليه ، وقال آخرون : لم يزل الأنبياء يتوارثونها حتى وصلت إلى شعيب وكانت عصيّ الأنبياء عنده ، فأعطاها موسى
تفسير الثعلبي ج 7 ص 245
در جاي ديگر آمده است:
فألقى موسى عصاه من يده وكانت من عصي الجنة وكانت عصي آدم عليه السلام ويروي أنها كانت من غير ورقة الريحان وكانت عند شعيب عليه السلام في جملة عصي الأنبياء فأعطاها لموسى عليه السلام عند رعايته له الغنم على صورة قد تقدم ذكرها دلت على نبوة موسى وكان لها في راسها شعبتان فثم كان فم الحية وغير ذلك من قصص هذه
المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز ج 4 ص 229
فخر رازي نيز گويد:
واختلفوا في العصا على وجوه : أحدها : قالوا إن شعيباً كانت عنده عصي الأنبياء عليهم السلام ، فقال لموسى بالليل إذا دخلت ذلك البيت فخذ عصا من تلك العصي ، فأخذ عصا هبط بها آدم عليه السلام من الجنة ولم تزل الأنبياء تتوارثها حتى وقعت إلى شعيب عليه السلام فقال أرني العصا فلمسها وكان مكفوفاً فضن بها فقال خذ غيرها فما وقع في يده إلا هي سبع مرات فعلم أن له معها شأناً . وروي أيضاً أن شعيباً عليه السلام أمر ابنته أن تأتي بعصا لأجل موسى عليه السلام فدخلت البيت وأخذت العصا وأتته بها فلما رآها الشيخ قال ائتيه بغيرها فألقتها وأرادت أن تأخذ غيرها فلم يقع في يدها غيرها ، فلما رأى الشيخ ذلك رضي به ثم ندم بعد ذلك وخرج يطلب موسى عليه السلام فلما لقيه قال أعطني العصا ، قال موسى هي عصاي فأبى أن يعطيه إياها فاختصما ، ثم توافقا على أن يجعلا بينهما أول رجل يلقاهما فأتاهما ملك يمشي فقضى بينهما فقال ضعوها على الأرض فمن حملها فهي له فعالجها الشيخ فلم
التفسير الكبير ج 24 ص 245
در بحار الانوار نيز به صورت تفصيل جريان اين عصا چنين نقل شده است
موسی هنگام خروج به شعیب گفت: «یک عدد عصا به من بده تا همراه من باشد.» با توجّه به اینکه چندین عصا از پیامبران گذشته مانده بود، و شعیب آنها را در خانه مخصوصی نگهداری می‌کرد، شعیب به موسی گفت: «به آن خانه برو، و یک عصا از میان آن عصا ها برای خود بردار.»موسی (ع)به آن خانه رفت، ناگاه عصای نوح و ابراهیم (ع) به طرف موسی(ع)جهید.این عصا در عصر نوح (ع) در دست نوح (ع) بود، و در عصر ابراهیم (ع)به دست ابراهیم افتاد، از این‌رو به هر دو منسوب بود.و در دستش قرار گرفت، شعیب گفت: «آن را به جای خود بگذار و عصای دیگری بردار.» موسی(ع) آن را سرجای خود نهاد تا عصای دیگری بردارد، باز همان عصا به طرف موسی جهید و در دست او قرار گرفت، و این حادثه، سه بار تکرار شد.وقتی که شعیب آن منظره عجیب را دید، به موسی (ع) گفت: «همان عصا را برای خود بردار، خداوند آن را به تو اختصاص داده است.» موسی(ع)آن عصا را به دست گرفت و با همان عصا گوسفندان خود را به سوی مصر حرکت می‌داد، همین عصا بود که در مسیر راه نزدیک کوه طور، به اذن خدا به صورت ماری درآمد، و از نشانه‌های نبوّت موسی(ع)گردید
ضع الغنم في تلك السنة إلا بلقا فلما حال عليه الحول حمل موسى امرأته و زوده شعيب من عنده و ساق غنمه فلما أراد الخروج قال لشعيب أبغي عصا تكون معي و كانت عصى‏ الأنبياء عنده‏ قد ورثها مجموعة في بيت فقال له شعيب ادخل هذا البيت و خذ عصا من بين تلك العصي فدخل فوثبت عليه عصا نوح و إبراهيم ع و صارت في كفه فأخرجها و نظر إليها شعيب فقال ردها و خذ غيرها فردها ليأخذ غيرها فوثبت إليه تلك بعينها فردها حتى فعل ذلك ثلاث مرات فلما رأى شعيب ذلك قال له اذهب فقد خصك الله بها فساق غنمه فخرج يريد مصر فلما صار في مفازة و معه أهله أصابهم برد شديد و ريح و ظلمة و قد جنهم الليل و نظر موسى إلى نار قد ظهرت كما قال الله‏ فلما قضى موسى الأجل و سار بأهله آنس من جانب الطور نارا قال لأهله امكثوا إني آنست نارا لعلي آتيكم منها بخبر أو جذوة من النار لعلكم تصطلون‏ فأقبل نحو النار يقتبس ف
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏13 ؛ ص30
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
18 | امین | Iran - Tehran | ١٦:٠١ - ٢٢ مهر ١٣٩٤ |
روایت در بصائر الدرجات هستکه عمرو بن حریث با سوسمار بیعت میکنه و امیر خودش میدونه.. و حضرت علی هم از این اتفاق به آنها خبر میده.. میشه این روایت رو همراه با ترجمه نقل کنید... و آیا این روایت از نظر سندی صحیح است؟؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اين روايت در خصال شيخ صدوق ره چنين نقل شده است:
حدثنا جعفر بن محمد بن مسرور رضي الله عنه قال حدثنا الحسين بن محمد بن عامر عن معلى بن محمد البصري عن بسطام بن مرة عن إسحاق بن حسان عن الهيثم بن واقد عن علي بن الحسن العبدي عن سعد بن طريف‏ عن الأصبغ بن نباتة قال: أمرنا أمير المؤمنين ع بالمسير إلى المدائن من الكوفة فسرنا يوم الأحد و تخلف عمرو بن حريث في سبعة نفر فخرجوا إلى مكان بالحيرة يسمى الخورنق فقالوا نتنزه فإذا كان يوم الأربعاء خرجنا فلحقنا عليا ع قبل أن يجمع‏ فبينما هم يتغذون إذ خرج عليهم ضب فصادوه فأخذه عمرو بن حريث فنصب كفه و قال بايعوا هذا أمير المؤمنين فبايعه السبعة و عمرو ثامنهم و ارتحلوا ليلة الأربعاء فقدموا المدائن يوم الجمعة و أمير المؤمنين ع يخطب و لم يفارق بعضهم بعضا و كانوا جميعا حتى نزلوا على باب المسجد فلما دخلوا نظر إليهم أمير المؤمنين ع فقال يا أيها الناس إن رسول الله ص أسر إلي ألف حديث في كل حديث ألف باب لكل باب ألف مفتاح و إني‏ سمعت الله جل جلاله يقول‏ يوم ندعوا كل أناس بإمامهم‏ و إني أقسم لكم بالله ليبعثن يوم القيامة ثمانية نفر يدعون بإمامهم و هو ضب و لو شئت أن أسميهم لفعلت قال فلقد رأيت عمرو بن حريث‏ «1» قد سقط كما تسقط السعفة حياء و لوما.
اصبغ بن نباته گويد: امير مؤمنان على (ع) به ما دستور داد كه از كوفه به سوى مداين برويم. ما روز يك شنبه حركت كرديم؛ ولى عمرو بن حريث همراه با هفت نفر مخالفت ورزيد و با ما نيامد، لذا همگى به سوى محلى در حيره به نام خورنق رفته و گفتند: ما گردش و تفريحى مى‏كنيم و روز چهارشنبه حركت مى‏كنيم و پيش از آن كه على (ع) نماز جمعه را اقامه كند، به او مى‏پيونديم. در آن ميان كه در آنجا مشغول خوردن غذا بودند ناگاه سوسمارى پيدا شد، آن را شكار كردند، عمرو بن حريث آن را
به دست گرفت و كف دستش را باز كرد و گفت: با اين سوسمار بيعت كنيد كه اين امير مؤمنان است (!!) آن هفت نفر بيعت كردند، و عمرو هشتمين نفر بود كه بيعت كرد، آنها شب چهارشنبه از آنجا كوچ كرده و روز جمعه به در مسجد رسيدند، وقتى وارد مسجد شدند، امير مؤمنان على (ع) نگاهى به آنان كرد و فرمود: اى مردم! به راستى كه پيامبر خدا (ص) به صورت محرمانه هزار حديث به من فرمود كه از هر حديثى هزار باب گشوده مى‏شد و هر بابى هزار كليد داشت، و من شنيدم كه خداوند متعال مى‏فرمايد: «روزى كه هر مردى را با پيشوايشان فرا مى‏خوانيم.» و من به شما به خدا سوگند مى‏خورم كه حتما روز رستاخيز هشت نفر با پيشوايانشان كه سوسمارى است- به محشر خواهند آمد، اگر بخواهم نام آنها را بگويم مى‏گويم. راوى گويد: بى‏ترديد من عمرو بن حريث را ديدم كه از شرم و سرزنش همچون شاخه درخت خرما، سر به زير افكند
الخصال ؛ ج‏2 ؛ ص644
البته سند روايت بخاطر وجود برخي از افراد که توثيق ندارند ضعيف است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
19 | امین | Iran - Tehran | ١٤:٢٢ - ٢٣ مهر ١٣٩٤ |

خداوند متعال، بارها در قرآن انسان را به صبر و شکیبایی دعوت می‌کند و از او می‌خواهد تا تحمل خود را از دست ندهد. در قرآن می‌خوانیم: «وَلَنَبْلُوَنَّكُم بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنفُسِ وَالثَّمَرَ‌اتِ ۗ وَبَشِّرِ‌ الصَّابِرِ‌ینَ.[بقره/ ۱۵۵] قطعاً همه شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، و کاهش در مال‌ها و جان‌ها و میوه‌ها، آزمایش می‌کنیم و بشارت ده به استقامت‌کنندگان».
با در نظر گرفتن آیات و روایات، به این نتیجه خواهیم رسید که راه اسلام در گرفتاری‌ها و مصیبت‌ها صبر و مقاومت است، نه جزع و فزع و بی تابی کردن. در روایات می‌خوانیم که: «کسی که لطمه به صورت زند و یا گریبان چاک کند، یا (به هنگام مصیبت) سخنانی همانند مردم جاهلیت بر زبان راند، از ما نیست». بحارالانوار.

قمه زنان روایاتی درباره جواز این عمل در بحار الانوار استناد کرده و می‌گویند: «اگر قمه زنی و سر شکافتن در عاشورا و عزای سید الشهداء جایز نیست پس چرا حضرت زینب سرش را به چوب محمل کوفت و سر و صورت خود را آغشته به خون کرد؟» بحار الانوار.
پاسخ: به این حدیث در کتاب بحار الانوار اشاره شده است، ولی علامه مجلسی در ابتدای این حدیث می‌فرماید: «در بعضی از کتب این روایت مرسل و بدون سند آمده است که حضرت زینت سر خود را به محمل زد»

همچنین روایت زدن سر به محمل با سفارش امام حسین (علیه السلام) به زینب کبری منافات دارد، چرا که امام حسین (علیه السلام) در شب عاشورا این چنین به حضرت زینب سفارش می‌کند که: «خواهرم، من تو را سوگند می‌دهم. به این سوگند رفتار کن. چون کشته شدم برایم گریبان چاک مزن، چهره مخراش و برای خود وای و هلاکت مخواه!»
محمد امین‌پور امینی، با کاروان حسینی ج ۴ ص ۱۴۱

وقتی امام حسین به خواهرش این چنین امر می‌کند، به طریق اولی از زدن سر به محمل نهی کرده است. چطور ممکن است حضرت زینب که الگوی صبر است بر خلاف دستور امام حسین رفتار کرده باشد؟


لطفا بررسی کنید ..
20 | حاجی پرهیز | Iran - Birjand | ١٨:١٣ - ٢٣ مهر ١٣٩٤ |
ای روشنفکران اهل سنت
من را از این دغدغه نجات دهید
چطور می شود؟مهدی آخر زمان به امر خدا و از نسل بنی هاشم امام امت اسلام تعیین میشود
در حالی که امام وخلیفه اول اسلام با مشورت گروه کمی در سقیفه تعیین شده است
یعنی امام اول را جماعتی اندک تعیین مکنند و امام آخر را خدا بدون مشورت تعیین می کند
نتیجه کلی:امام اول مردم --امام آخر خدا
با توجه به مشکلات دنیای اسلام علمای اسلام از هر گروه در سقیفه ای مانند سقیفه اول جمع شوند ومهدی آخر الزمان را تعیین کنند
21 | امین | Iran - Bandar-e Genāveh | ١١:٥٠ - ٢٨ مهر ١٣٩٤ |
باسلام
روایتی در وسائل الشيعة (آل البيت) هست به نقل از کتاب الخصال شیخ صدوق (ره) که حضرت علی (ع) میفرماید :
في حديث الأربعمائة ـ قال : لا يجمع المسلم يديه في صلاته وهو قائم بين يدي الله عزّ وجلّ يتشبه بأهل الكفر يعني المجوس..
مسلمان اصلا شایسته نیست در نمازش دستش را روی دست دیگرش بگذارد. چون تنها کفار اینطور عبادت میکردند..
سند روایت طبق ارزیابی نرم افزار درایة النور صحیح هست و حتی آقای ابوالقاسمی هم در شبکه ولایت این روایت رو مطرح کردند… ولی در رجال این روایت دو نفر هستند که نرم افزار آنها رو ضعیف دانسته ولی حکم صحیح زده..
میخواستم این این مورد راهنمایی کنید….
القاسم بن يحيى بن الحسن بن راشد : ( إمامي،ضعيف‏عندابن‏الغضائري‏والتحقيق:إنه‏ثقة ) :
ابن‏الغضائري /ج ۱ /ص‏۸۶ : ضعيف
الخلاصةللحلي /ص‏۲۴۸ : ضعيف
الحسن بن راشد مولى بني العباس‏ : (إمامي،ثقةعلى‏التحقيق‏) :
ابن‏الغضائري /ج ۱ /ص‏۴۹ : ضعيف في روايته

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
در اين خصوص به قسمت نظرات مقاله « آیا شیعیان کوفه امام حسین علیه اسلام را شهید کردند؟» رجوع کنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
22 | شیخ الطائفه | | ٠٠:٤٢ - ٠٣ آبان ١٣٩٤ |
سلام
پایان نقل شفاهی حدیث (شیعه و اهل سنت) حدود چه زمان یا قرنی بوده فکر می کنم آخر قرن 7 بوده اگه میشه توضیح مختصر بدید

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
حدود يک‌ صد سال دوران منع از تدوين حديث، احاديث در بين اهل سنت، بيشتر شفاهي نقل مي‌شد. تدوين حديث از قرن دوم شروع شده و عملاً از قرن سوم است که کتابها شکل گرفته؛ مانند کتاب صحيح بخاري و مسلم اولين کتابها و مجموعه‌هاي حديثي اهل سنت هستند.
اما در بين شيعه مهم‌ترین آثار حدیثی این دوره توسط حضرت علی علیه السّلام نوشته شده که به نام صحیفه علی، جامعه، صحیفة الفرائض و ... نیز یاد شده است. همچنين کتاب دیگر حضرت، «کتاب جفر» بوده است که در آن خبر از همه حوادثی داده شده که اتفاق خواهد افتاد. این کتاب نیز در دست ائمه اطهار علیهم السّلام بود و آن حضرات از این کتاب نیز در روایات متعددی سخن به میان آورده‌اند.
چنان که گذشت حضرت علی علیه السّلام اولین گردآورنده حدیث می‌باشند. شیعیان آن حضرت هم به پیروی از ایشان اقدام به جمع‌آوری حدیث کردند و کتاب‌هایی تدوین کردند از جمله سلمان، ابوذر غفاری و بعدها علی بن ابی رافع، برادرش عبدالله (از کاتبان امام علی علیه السّلام) و سلیم بن قیس و ...می‌باشند. این عمل در زمان ائمه دیگر نیز ادامه یافت و اوج آن در دوران امام باقر و امام صادق علیهما السّلام بود که در این زمان، کتاب‌ها و آثار روایی به دست شاگردان آن‌ها تدوین شد که به اصول أربعمأة معروف گردید و بعدها عالمان شیعی این کتب را جمع آوری، مرتب و باب بندی کردند و به صورتی روشمند، کتاب‌های مانند اصول کافي را نوشتند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
23 | شیعه | Iran - Tehran | ٠٩:٤٧ - ٠٤ آبان ١٣٩٤ |
سلام علیکم
پاسخ شما به این موارد که دلایل غدیر عنوان میشوند از طرف اهل سنت چیست؟
پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم سپاهی را به فرماندهی خالد بن الولید به یمن فرستاد و غنائم زیادی بدست آوردند. پیامبر صلی الله علیه وسلم علی بن ابی طالب را فرستاد تا خمس غنائم را اجرا کند و بقیه را تقسیم نماید. او از این کار فارغ شد در حالی که خسته به نظر می‌رسید. بریده می‌گوید، گفتیم ای ابالحسن این چیست؟ گفت: این جاریه به نام وصیفه جزو اسراء بود که در تقسیم به سهم اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وسلم و سپس به سهم خانواده علی رسید. خالد بن الولید در نامه‌ای ماجرا را برای پیامبر صلی الله علیه وسلم نوشت. علی از یمن خارج شد. همراهان از او خواستند تا شتران خودشان را استراحت بدهند و بر شتران به غنیمت گرفته شده سوار شوند. علی رضی الله عنه آنان را منع کرد. سپس علی جانشینی برای خود تعیین کرد و خودش زودتر رفت تا به مراسم حج (حجه‌الوداع) برسد. جانشین علی رضی الله عنه به هر یک از همراهانش لباسی از کتان داد و به آنان اجازه داد تا بر شتران به غنیمت گرفته شده سوار شوند. علی رضی الله عنه بعد از فارغ‌شدن از حج نزد آنان بازگشت و لباس و شتران را از افراد گرفت و بر نائبش خشمگین شد و او را بر کارش سرزنش کرد. گلایه و شکایت در میان سپاه ظاهر شد و با علی به مخالفت پرداختند و هنگام رسیدن به پیامبر صلی الله علیه وسلم شکایت خود را از رفتار علی اعلام کردند بدین ترتیب در میان همراهان پیامبر صلی الله علیه وسلم بحث علی و شاکیانش منتشر شد. و سخن علیه علی رضی الله عنه نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم افزایش یافت. بریده می‌گوید: وقتی نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم رسیدم از کار علی رضی الله عنه انتقاد کردم و اشکالات او را گفتم، تا اینکه دیدم چهرة پیامبر صلی الله علیه وسلم تغییر کرد. و فرمود: «آیا من از خود مؤمنین نسبت به آنان اولی نیستم» گفتم: بلی سپس فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه». پس پیامبر صلی الله علیه وسلم در میان ما بلند شد و فرمود: «ای مردم از علی شکایت نکنید. قسم به خدا او باتقواتر از آن است که از او شکایت شود». زید بن ارقم رضی الله عنه می‌گوید: «روزی در جایی بین مکه و مدینه به نام «خم» پیامبر در میان ما ایستاد و حمد و سپاس خدا را به جا آورد و پس از مقداری وعظ و تذکر فرمود: «ای مردم من بشری مانند شما هستم و ممکن است هر لحظه به دعوت ملک الموت جواب دهم ولی من دو چیز گرانبار را در میان شما باقی می‌گذارم: یکی کتاب خدا که در آن هدایت و نور است، پس آنرا بگیرید و به آن تمسک کنید». و ما را نسبت به قرآن ترغیب و تشویق کرد و در ادامه فرمود: «و دومی اهل بیت من هستند، به شما نسبت به آنها هشدار می‌دهم – سه بار تکرار نمودند -. نگاه: فتح‌الباری(2/66)، مسند امام احمد (5/350 – 356)، صحیح مسلم (حدیث 1281) مستدرک حاکم (3/109 – 111)، مجمع الزوائد هیثمی (9/127)، البدایه والنهایه (5/95).


پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
رواياتي كه در باره ازدواج امير مؤمنان عليه السلام با كنيز يمني نقل كرده اند، با اعتقاد شيعيان تعارض دارد، زيرا ما معتقديم كه با وجود حضرت زهرا سلام الله عليها تزويج آن حضرت با خانم ديگر ممكن نيست.
از طريق اهل بيت عليهم السلام نقل شده است كه در زمان حيات حضرت زهرا سلام الله عليها ازدواج با بقيه زنان، براي امير مؤمنان عليه السلام حرام است ؛ چنانچه شيخ طوسي با سندش از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه آن حضرت فرمودند: حرم الله (عز وجل) النساء على علي ما دامت فاطمة حية. قلت، فكيف؟ قال، لأنها طاهرة لا تحيض .
دليل حرمت، اين است كه كرامت حضرت زهرا سلام الله عليها حفظ شود؛ همانگونه كه رسول خدا صلي الله عليه وآله تا زماني كه حضرت خديجه زنده بودند، با خانم ديگري ازدواج نكردند.
لشيخ الطوسي، الأمالي، ص43،
ما معتقديم كه اين روايات از جانب دشمنان امير مؤمنان عليه السلام به خاطر بغضي كه از ايشان داشتند، در زمان بني اميه ساخته شده است. چنانچه شبيه آن را در داستان خواستگاري امير مؤمنان عليه السلام از دختر ابو جهل، ساخته اند.
يا اين‌كه بريده اين داستان را ساخته و هدفش اين بوده است كه امير مؤمنان عليه السلام را از چشم رسول خدا صلي الله عليه بياندازد. فرازهايي از اين روايت، اين احتمال را تأييد مي‌كند. طبري نقل كرده كه صحابه به بريده گفتند: «فقالوا: ما الخبر يا بريدة؟ فقلت: خير، فتح الله على المسلمين، فقالوا: ما أقدمك؟ قال: جارية أخذها علي من الخمس، فجئت لأخبر النبي (صلى الله عليه وسلم) قالوا: فأخبره فإنه يسقطه من عين رسول الله»
الطبراني، المعجم الأوسط، ج 6، ص 163.
جهت اطلاع بيشتر به اين آدرس رجوع کنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
24 | عاشق عباس (ع) | | ١٤:٤٣ - ١٠ آبان ١٣٩٤ |
ببخشید لطفا به این سوال جواب بدید :
روایتی هست به سند صحیح که البته در این مورد روایات صحیح زیادی موجود هست :
3193- وَ رَوَى الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَنَّهُ قَالَ‏ : إِنَّ بِخُرَاسَانَ لَبُقْعَةً يَأْتِي عَلَيْهَا زَمَانٌ تَصِيرُ مُخْتَلَفَ الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ فَلَا يَزَالُ فَوْجٌ يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ وَ فَوْجٌ يَصْعَدُ إِلَى أَنْ يُنْفَخَ فِي الصُّورِ فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَيَّةُ بُقْعَةٍ هَذِهِ قَالَ هِيَ بِأَرْضِ طُوسَ فَهِيَ وَ اللَّهِ رَوْضَةٌ مِنْ رِيَاضِ الْجَنَّةِ مَنْ زَارَنِي فِي تِلْكَ الْبُقْعَةِ كَانَ كَمَنْ زَارَ رَسُولَ اللَّهِ ص وَ كَتَبَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَهُ ثَوَابَ أَلْفِ حَجَّةٍ مَبْرُورَةٍ وَ أَلْفِ عُمْرَةٍ مَقْبُولَةٍ وَ كُنْتُ أَنَا وَ آبَائِي شُفَعَاءَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.
و حسن بن عليّ بن فضّال از امام ابو الحسن الرضا عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود: در خراسان قطعه زمينى وجود دارد كه زمانى جاى آمد و شد فرشتگان مى‏شود. چنان كه هميشه فوجى از آسمان فرود مى‏آيد، و فوجى صعود ميكند تا در صور دميده شود. پس گفتند: اى فرزند رسول خدا، و اين كدامين قطعه زمين است؟ فرمود: آن در سرزمين طوس است، كه بخدا آن زمين چمنزارى از چمنزارهاى بهشت است. هر كس كه مرا در آن قطعه زمين زيارت كند چنانست كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله را زيارت كرده باشد، و خداى تبارك و تعالى ثواب هزار حج بيشائبه و هزار عمره مقبول براى او مينويسد، و من و پدرانم بروز قيامت شفيع وى هستيم.
من لا يحضره الفقيه، ج ‏2، ص: 585 .
برخی میگویند :‌اینجوری باشه هر کی گناه کنه. بره زیارت امام رضا بخشیده میشه و بهشتی میشه.. حتی اگر گناه کرده باشه...
لطفا در این مورد توضیح دهید

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در هيچ روايتي نيامده كه اگر كسي بر امام حسين عليه السلام گريه كند و يا به زيارت امام رضا عليه السلام برود، بدون شرط و قيد بهشتي است .بله زيارت امام كار بسيار ارزشمند است ولي مانند ديگر اعمال صالح زماني قبول در گاه خدا مي باشد كه از فرد با تقوا سر بزند و زيارت کنند را به بندگي و همرنگي با امام سوق دهد. قيد تقوا در آيات و روايات فراوان ذكر شده از جمله خداوند به عنوان يك قاعده كلي مي فرمايد:إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ.خدا، تنها از پرهيزگاران مى‏پذيرد.. مائده آيه27. اين آيه تنها ملاك براي پذيرش اعمال را تقوا مي شمارد. روايات مطلق به اين آيات و روايات كه قيد در آنها ذكر شده، حمل مي گردد مشخص است كه اين روايات مطلق با اطلاقش مورد نظر نيست و آن قيد همه بايد ملاحظه کرد
لذا در کنار اين روايات بايد آيات و روايات ديگر را نيز ديد بعد راجع به آن قضاوت کرد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
25 | عاشق عباس (ع) | Iran - Tehran | ١٥:٥١ - ١٠ آبان ١٣٩٤ |
ممنون لطفا آخرین سخنان امام حسین (ع) رو هم به حضرت زینب (س) بیارید .. آیا امام حسین به خواهرش فرموده برای من عزاداری کنید؟؟ یا گریه کنید..

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
احتمالا مراد شما همان نقلي است که حضرت فرمودند: يا اختاه يا ام كلثوم وانت يا زينب وانت يا فاطمة وانت يا رباب إذا انا قتلت فلا تشققن على جيبا ولا تخمشن على وجها ولا تقلن هجرا. خواهرم امّ كلثوم و تو اى زينب و تو اى فاطمه و تو اى رباب توجّه كنيد!، من كه كشته شدم گريبان چاك مزنيد و صورت بناخن مخراشيد و سخنان بيهوده بر زبان مياوريد ، اللهوف على قتلى الطفوف، سيد بن طاووس، ص82
اگر در سخن امام حسين عليه السلام دقت کنيد از عزاداري نهي نکرده است ؟!
اين نهي امام، نه نهي ارشادي است نه مولوي تا گناه محسوب شود و اين نهي حضرت براي آرام کردن و دلداري اهل بيت بوده است همچنانکه با اين کلمات مصيبت زده را آرام مي کنند و اگر واقعا نهي امام حسين عليه السلام مولوي بود چرا امام وقتي که در مقابل لشکر دشمن خطبه خواندند و اهل بيت شروع کردند با صداي بلند گريه کردن، آنها را نهي نکرد؟!
«فلماّ سمع بناته و أخته زينب کلامه بکين و ندبن و لطمن و ارتفعت أصواتهن...»«چون دختران و خواهرش زينب عليهنّ السلام، کلام ابي عبدالله عليه السّلام را شنيدند اشک ريختند و بلند گريه کردند و لطمه زدند و صداهايشان بلند شد . اللهوف ص 87
همچنين آن موقعي که اسرا به مدينه بازگشتند روايت شده است که: «فارتجّت المدينۀ بأهلها فما بقيت مخدّرة إلا و برزت من خدرها و هنّ يندبن بالويل و الثبور فلم أر باکيا أکثر من ذلک اليوم قال بشير فضربت فرسي و إذا بطرق المدينۀ مسدودۀ من کثرۀ النّساء و الرّجال و هم يبْکون و يلطمون إلي أن خرجوا من المدينۀ»«مدينه آشفته شد به اهلش پس هيچ زن پردنه نشيني باقي نماند مگر آنکه از سراپردۀ خود خارج شد و با افسوس و حسرت صدا بلند کرد و گريه نمود پس نديدم روزي را بيشتر از آن روز گريه کننده اي باشد. بشير گفت: پس اسبم را راندم ديدم که راههاي مدينه به خاطر زيادي زنان و مردان مسدود بود آنها مي گريستند و بر صورتها مي زدند تا اينکه خارج شدند از مدينه.» الدَّمْعَةُ السَّاکِبَةُ:5 /163 - 165
در حالي که امام زين العابدين عليه السلام و امام باقر عليه السلام در کنار آنها بودند و اگر کار آنها خطاء مي بود بايد از آن نهي مي فرمودند.
در روايتي ديگر درباره جواز گريبان چاک کردن اهل بيت امام حسين (ع) در کربلا چنين آمده است: عن خالد بن سدير أخي حنان بن سدير قال سئلت ابا عبد الله عليه السلام ... ولا شئ في اللطم على الخدود سوى الاستغفار والتوبة ، وقد شققن الجيوب ولطمن الخدود الفاطميات على الحسين بن علي عليهما السلام .
خالد بن سديرمي گويد : از امام صادق عليه السلام ( در مورد مردي كه در مرگ پدر ، مادر ، برادر ، و يا يكي از نزديكانش لباس خود را پاره كند ( گريبان چاك بزند ) ) پرسيدم ، حضرت فرمود : كسي كه (در مصيبت نزديكان خود ) به صورت خود بزند كفاره بر عهده او نيست فقط بايد ( بخاطر اين كارش ) توبه كند ، همانا بانوان حرم ( حسيني در كربلا ) در مصيبت حسين بن علي عليهما السلام گريبان چاك زدند و به صورت مي زدند .تهذيب الأحكام ج8 ، ص 325 ، باب الكفارات .
در اين روايت حضرت صادق عليه السلام گريبان چاك زدن را بدون كوچكترين اشكالي به بانوان حرم نسبت داد و عمل بانوان حرم را نكوهش نكرد . پس معلوم مي شود اين عمل اشکالي ندارد
پيامبر صلي الله عليه و آله براي امام حسين عليه السلام عزاداري کرده است سيره علماي اهل سنت بر اين بوده که بر بزرگان خود عزاداري مي کردند
جهت اطلاع بيشتر به اين آدرس رجوع کنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
26 | عاشق عباس (ع) | | ١٥:٥٠ - ١١ آبان ١٣٩٤ |
تاریخ رو ببینید که پیامبر رحمت للعالمین
وقتی حویرث بن نقیذ شتر دختر خوانده (ربیبه) پیامبر رو رم داد و باعث ترس و اذیتش شد
و بعد از رسیدن به مدینه در اثر این ترس جنینش رو سقط کرد چه حکمی داد
حکم اعدام و امام علی هم اجرا کردند
حال انکه نه لگدی زد نه مادر را کشت
========================
از جمله افرادی که در فتح مکه به دستور پیامبر اکرم(ص) کشته شدند حویرث بن نقیذ است. او به دلایل جرایمی از قبیل اهانت، فحاشی به پیامبر اکرم (ص) و همچنین ممانعت از هجرت دختران پیامبر (ص) به مدینه که منجر به سقط جنین زینب و به دنبال آن وفات ایشان بر اثر عوارض ناشی از این حادثه، مستحق مجازات شناخته شد. پیامبر اکرم (ص) پس از فتح مکه ضمن دستوری مجازات او و برخی دیگر را به دلیل اعمال مجرمانه ای که مرتکب شده بودند به اصحاب خویش اعلام نمودند. در این میان حضرت علی (ع) عهده دار مجازات حویرث گردیده و دستور پیامبر(ص) را در مورد او به اجرا گذارد...
سوال :
آیا این ماجرا واقعیت دارد؟؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
حویریث بن نقید از افرادي بود که در برابر دعوت پيامبر صلي الله عليه و آله اقداماتي را انجام مي داد او با کمک هبار موجب سقط جنین زینب دختر خوانده پیامبر(ص) گردید، بلکه سبب مرگ او نیز شده. از این‌رو، پیامبر اکرم (ص) در جریان فتح مکه با وجود اينکه افراد زيادي را بخشيد، حویرث بن نقید را به همراه عده اي دیگر مستحق قتل دانسته و دستور کشتن او را به حضرت علی(ع) سپرد
وأما الحويرث بن نقيذ الذي أمر بقتله مع ابن خطل فهو الذي نخس بزينب بنت رسول حين أدركها هو وهبار بن الأسود فسقطت عن دابتها وألقت جنينها
الروض الانف ج 4 ص 170
وأما الحويرث بن نقيد، فكان يعظم القول في رسول الله صلى الله عليه وسلم، وينشد الهجاء فيه ويكثر أذاه وهو بمكة. فلما كان يوم الفتح، هرب من بيته. فلقيه علي بن أبي طالب فقتله.
أنساب الأشراف ج 1 ص 158
همچنين آمده است:
ومنهم الحويرث بن نقيذ بن وهب بن عبد بن قصي، وكان يؤذي رسول الله، صلى الله عليه وسلم، بمكة وينشد الهجاء فيه، فلما كان يوم الفتح هرب من بيته، فلقيه علي بن أبي طالب فقتله.
الكامل في التاريخ 1/ 331
الحويرث بن نقيذ و أهدر صلّى الله عليه وسلّم دم الحويرث بن نقيذ بن بجير بن عبد قصي ، فضرب عليّ رضي الله عنه عنقه ،
إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال والأموال والحفدة والمتاع 1/ 399
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
27 | عاشق علمدار کربلا | | ٢١:٢٨ - ١٢ آبان ١٣٩٤ |
با سلام لطفا به این سوال حتما حتما حتما پاسخ دهید..
درمورد عزاداری برای ائمه و امام حسین روایات صحیح وجو دارد مثلا امام باقر (عليه السلام) قبل از شهادت، به فرزندشان امام صادق (عليه السلام) وصيت كردند، ده سال در «مني» برايشان عزاداري برپا نمايند..
اما سوال من این است که آیا در کتب شیعه روایتی هست مبنی بر سینه زنی ؟؟؟ منظورم عزاداری نیست چون برخی جاهل شبهه میندازن که آیا ائمه سینه زنی برای امام حسین کردند؟؟؟ یا دستور به سینه زنی داده اند..
و لطفا به این سوال حتما پاسخ بدید البته با روایات ائمه ممنون میشم هرچه زود تر پاسخ بدید ممنون یا علی

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
موارد فراواني در روايات و تاريخ ذکر شده است که اهل بيت و حتي حضرت زينب عليها السلام در عزاي امام حسين عليه السلام بر صورت مي زدند و اين کار نيز در حضور امام سجاد عليه السلام انجام مي شده است
در لهوف آمده است
بكى الناس اما النساء فقد خمشنّ وجوههنّ ولطمنّ خدودهنّ.
اللهوف ص8
در جاي ديگر آمده است:
وجوههنّ لاطمات خدودهنّا
للهوف ص114
جهت اطلاع بيشتر به اين آدرس رجوع کنيد
با اين بيان وقتي زدن به صورت اشکال ندارد، مشخص است به طريق اولي به سينه زدن نيز اشکال ندارد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

28 | سیدمجید | | ١٨:٣٨ - ٢٣ دي ١٣٩٤ |
امام فخر رازي عالم سني متعصب در تفسير کبيرش در ذيل آيه مباهله (سوره آل عمران آيه 60) مطلب مهمي يادآور شده. طبق اين آيه (فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْنائَنا وَ اَبْناءَکُمْ وَ نِسائَناوَ نِساءَکُمْ وَ اَنْفُسَنَا وَ اَنْفُسَکُمْ) شيعيان علي (ع) مي توانند ثابت کنند که علي بن ابيطالب (ع) از همه انبيا حتي انبيا اولوالعزم نيز افضل است.
زيرا خداوند در اين آيه از علي (ع) تعبير به نفس محمد (ص) فرموده است همانطور که محمّد (ص) اشرف از همه انبياء است علي (ع) هم که نفس اوست بايد از همه انبياء افضل باشد.
اخطب خوارزمي که از بزرگترين محدثين عامه است مي نويسد:
خاتم الانبياء محمد (ص) فرمود:
اگر درياها مرکب شوند و درختها قلم و آسمان و زمين لوح و جن و انس و ملک نويسنده شوند فضائل علي (ع) را نمي توانند احصاء و شماره نمايند.
يا علي ياد تو کردن عبادتست و نظر به تو نيز عبادت، هر کس فضيلت ترا ثبت کند مادامي که اين نقش برقرار است ملائکه برايش استغفار مي نمايند.
لذا علماء تبرک مي جستند و پشت کتابها فضيلتي از آقا علي (ع) را مي نوشتند. يا علي اگر تمام خلق بر دوستي تو جمع مي شدند و با دوستي تو از دنيا مي رفتند خداوند متعال دوزخ و جهنم را نمي آفريد.
یاعلی مرتضی تووصی مصطفی*** این تویی عشق،نور چشم مصطفی
ای که از توگفت رسول خدا *** این تویی وصی وجانشین مصطفی
شهر علم است پیغمبر خدا *** این تویی دروازه آن علی مرتضی
آن که ذکرش عبادت خدا*** این تویی جانا علی مرتضی
قسمت کننده ناروجنت خدا *** این تویی حجت ووصی مصطفی
امیرالمومنین علی ولی خدا*** این تویی جان ویاور مصطفی
ای که از توگفت رسول خدا *** این تویی امیرالمونین جانشین مصطفی
فضیلتهای توبی شماروبی حساب *** این تویی شافی دریوم الحساب علی مرتضی
29 | هادی | | ١٣:٢٢ - ١٧ شهریور ١٣٩٦ |
باسلام خدمت عزیزان زحمت‌کش سایت ولے‌عصر عج وهمه شیعیان عزیز...آقایونی که از واقعه غدیر ایراد میگیرن..پیغمبر از روز اول رسالت که خداون آیه انزار رو نازل کرد حضرت درمیان 40نفر از بزرگان قریش به جانشینی حضرت علی ع تاواقعه غدیرخم اشاره کردن یادر جنگ تبوک که به حضرت علی ع فرمودند آیاخوشحال نیستی نسبت موسی به هارون جزء بعد ازمن پیغمبری نیست..پیغمبر باهر زبانی که خواسته باشین امامت حضرت علی بعداز خودشون رو اعلام کرده حالا شما نمی‌خوایید قبول کنید .......یـــــاعـــــلے مـــــدد
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها