بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: «اجتهاد» از دیدگاه فریقین (1) – مقدمه در بیان تاریخ اجتهاد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی محمد رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
من معمولاً حوصله گوش دادن سخنرانی ها را ندارم ولی یك مورد بود كه در رابطه با «یا محمد» و «یا علی» بحثی كرده بود که این سخنرانی ایشان را از اول تا آخر گوش كردم، در آن سخنرانی میگوید همه این حرفها شرك است و چنین و چنان است.
خیلی جالب است ایشان میگوید ما از یك طرف در دعا به خداوند میگوییم:
«وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِدَّةِ والرَّخاءِ»
المزار الكبير؛ ابن مشهدى، محمد بن جعفر، محقق / مصحح: قيومى اصفهانى، جواد، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم؛ ص: 591
و از طرف دیگر میگوییم: «یا محمد»! «یا علی»!، «یا علی یا محمد ادركنی» اینها باهمدیگر در تضاد است.
از «آقای خویی» (رضوان الله تعالی علیه) در رابطه با همین مسئله سوال كردند كه آیا گفتن «یا علی ادركنی» اشكال دارد یا نه؟ گفتند: "چه اشكالی؟ خدای عالم به اینها این قدرت را داده که دستگیری كنند؛ مگر كسی كه دارد غرق میشود میگوید:
«يا فلان أنقذني»
این مگر شرك است؟"
بعد میگوید:
«وهناك آية في القرآن الكريم تؤيد ذلك، وهي قوله تعالى: ( ولو أنهم إذ ظلموا أنفسهم، جاؤوك فاستغفروا الله»
بعد «آقا شیخ جواد تبریزی» هم حاشیه زده میگوید:
«ويزاد على ذلك قوله تعالى: ( وابتغوا إليه الوسيلة )»
صراط النجاة ( تعليق الميرزا التبريزي ) - السيد الخوئي - ج 3 ص 318؛ مسائل متفرقة في بعض الاعتقادات والاحكام
یعنی دو تا از فقهای بزرگ عصر ما «شیخ جواد تبریزی و آقای خویی» به صراحت میگویند: «یا علی ادركنی» توحید است؛ ولی اینها میگویند كفر و شرك است! میگوید در نماز ما نمیتوانیم «یا علی» بگوییم.
در سجده سهو میگوییم: «السلام علیك ایها النبی ورحمة الله و بركاته»؛ اینكه در نماز نمیشود، چون نماز توقیفی است، و بحثش جدا است، خیلی چیزها را در نماز نمیشود انجام داد؛ ولی اینكه «یا محمد یا علی و یا علی یا محمد و یا حسین ادركنی» اینها شرك باشد قابل قبول نیست.
الا اینكه آقا مثل وهابیها بگوید ائمه (نستجیر بالله) مُردند و رفتند نه صدای ما را میشنوند و نه توان اجابت حرف ما را دارند، مگر كه همچنین حرفی بخواهد بزند، آن یك بحث جدایی است. اما اگر بحث «سماع موتی» این آیه قرآن که فرمود:
(وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ يقْتَلُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْياءٌ)
و به آنها که در راه خدا کشته ميشوند، مرده نگوييد! بلکه آنان زندهاند.
سوره بقره(2): آیه154
اگر ما این را ملاك قرار بدهیم همه چیز حل است. و اضافه بر این «مرحوم كمپانی» در حاشیهشان بر «رسائل» میگوید:
«لهم الولاية المعنوية والسلطنة الباطنية على جميع الأمور التكوينية والتشريعية»
حاشية المكاسب - الشيخ الأصفهاني - ج 2 ص 379
«آقای خویی» میفرماید:
« لهم الولاية التكوينية لما دون الخالق»
مصباح الفقاهة؛ السيد الخوئي، ج 3 ص 279
دیگر از این واضحتر!
حتی «آیت الله منتظری» در رابطه با ولایت ائمه خیلی عالی و زیبا حرف زده است، البته در حد آقای «خویی» و «شیخ جواد» نیست؛ ولی اگر همان را هم ملاک قرار بدهند در رابطه با ولایت ائمه و مخصوصاً ولایت تکوینی و تشریعی ائمه (علیهم السلام) قضیه کاملاً روشن می شود. متأسفانه شیعه مظلوم است و بد جوری هم مظلوم است.
پرسش:
وهابیها می گویند اساسا بندگان صالحی که از دنیا رفتهاند و آنهای که زندهاند با اینکه زندهاند؛ ولی با ما فاصله مکانی زیادی دارند مثلاً حضرت رسول الله در «مدینه» است ما در «قم» هستیم. از اینجا او را میخوانیم نمیتواند جواب ما را بدهد.
پاسخ:
اینها در نماز چه کار میکنند؟ «السلام علیک ایها النبی» میگوید یا «السلام علی النبی» میگویند؟
یکی از بحثهای من با پرفسور «غامدی» كه در ماه رمضان در منزل ایشان بودم بعد از افطار گفتم: دکتر شما نماز که میخوانید «السلام علی النبی» می گوئید یا «السلام علیک ایها النبی»؟ گفت: "ما میگوییم: «السلام علیك ایها النبی»" گفتم: پیغمبر میشنود یا نمیشنود؟ اگر پیغمبر نمیشنود سلامِ خطاب باطل است. «ابن تیمیه»هم دارد میگوید: "سلامِ خطاب دلیل بر این است که مخاطب صدای ما را میشنود".
گفتم شما اینجا هستی مثلاً پدرت در «مدینه» هست اینجا نشستی میگویی پدر سلام علیکم؛ همه میگویند آقای دکتر «غامدی» دیوانه شده، عقلش را از دست داده است - همه بچههایش در آنجا نشسته بودند و میخندیدند - گفتم یا میشنود یا نمیشنود؟ اگر نمیشنود، «السلام علیک ایها النبی» باطل است چون سلام، سلام خطاب است.
اگر میشنود، آن پیغمبری که میشنود این قدرت را دارد در یک آن، میلیونها نفر در سراسر جهان سلام میدهند و سلام مردم را میشنود و جواب هم میدهد، این پیغمبر قدرت دارد به اذن الله حاجت مردم را برآورده کند. اگر قدرت شنوایی دارد قطعاً قدرت جواب دادن هم دارد.
«ابن قیم»، در کتاب «الروح» اینها را به طور مفصل آورده است؛ یعنی از بهترین کتابهای که ما از وهابیها در رابطه با «سماع موتی» داریم کتاب «الروح ابن قیم» شاگرد «ابن تیمیه» است.
آغاز بحث...
بنا شد از اول مهر ما دو روز اول هفته را بحث فقهی داشته باشیم. در رابطه با «اجتهاد از نظر فریقین» که یکی از اساسیترین بحثهای فقهی است. ما سال گذشته بحثهای داشتیم و گفتیم که اگر در اینجا ما تکلیفمان را با اهلسنت یکسره کنیم، در دیگر ابواب فقه برای ما خیلی ساده و سهل خواهد بود.
اگر بنا شد ما احکام را از «قرآن» و «سنت» بگیریم، این سنتی که ما باید احکام را از آن بگیریم، این سنت را از چه کسی باید بگیریم؟ آیا سنتمان را از صحابه بگیریم یا از اهلبیت بگیریم؟
ما روی این دو تا مسئله سال گذشته مقداری کار کردیم امسال ما میخواهیم محور بحثمان روی این قضیه باشد که الان مثلاً من میخواهم یک حکم شرعی را استنباط کنم، یک عالم سنی هم کنار من نشسته میخواهد استنباط حکم شرعی بکند، با هم میخواهیم به یک توافق عقلائی برسیم.
به دست آوردن حکم شرعی از چه کانالی اطمینان عقلائی میآورد و اطمینان بخش است؟ بیائیم از آقای «ابو هریره»، «انس ابن مالک»، از «عایشه»، «معاذ» و «سعد» و غیره بگیرم یا برویم از در خانه اهلبیت بگیریم!؟ اگر اینجا تکلیف روشن بشود ما در دیگر ابواب فقه راحت راحت هستیم.
ما در این موضوع چند تا نکته را سال گذشته اشاره کردیم. من خلاصهای از بحثها را در یکی دو جلسه خدمتتان عرض میکنم. چرا که امسال بعضی دوستان تازه به جمع ما پیوستند و هم اینکه بحثهای گذشته یادآوری بشود.
ما در این زمینه چند تا نکته آوردیم یکی بحث «حدیث ثقلین» و حدیث «کتاب الله وسنتی» است که کدام یک از اینها را ما ملاک قرار بدهیم؟ روایت؛
«اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي اهل بيتي»
المعجم الأوسط؛ اسم المؤلف: أبو القاسم سليمان بن أحمد الطبراني الوفاة: 360، دار النشر: دار الحرمين - القاهرة - 1415، تحقيق: طارق بن عوض الله بن محمد ,عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني، ج 4، ص 33
را ملاک قرار بدهیم، یا روایت:
«إني قد تركت فيكم شيئين لن تضلوا بعدهما كتاب الله وسنتي»
المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج 1، ص 172
را ملاک قرا بدهیم. این در ذهن تان باشد كه ما روی این دو موضوع باید خیلی عمیق و مفصل بحث بکنیم که مراد از «ثقلین»؛ «کتاب» و «عترت» است؛ یا «کتاب» و «سنت»؟ اگر کتاب و سنت باشد با کتاب و عترت با هم در تضاد است یا در تضاد نیست؟
این یک بحث اساسی است که ما امسال میخواهیم به طور مفصل روی آن کار کنیم. شاید ده جلسه وقت ما را بیگرد تا حق مطلب ادا بشود.
نکته بعدی بحث «تاریخ اجتهاد» بود که ما سال گذشته هم بحث کردیم. بعضی از اعاظم بر این باور هستند که اجتهاد بعد از غیبت صغری آغاز شده و قبل از غیبت صغری زمانی که معصومین در قید حیات بودند بحث اجتهاد معنا نداشت. یعنی امام حاضر است و مردم اگر مشکلاتی دارند به امام مراجعه میکنند و احکام شرعیه را از امام یا وکیل امام میگیرند.
ما خدمت عزیزان هم عرض کردیم این فکر صد در صد باطل است. با توجه به روایات و احادیثی که داریم روشن می شود که ائمه (علیهم السلام) مردم را ارجاع دادهاند.
ارجاع ائمه دو دسته است؛ یک ارجاع به احادیث روات است که مثلاً فرمود:
« الْعَمْرِيُّ وَ ابْنُهُ ثِقَتَانِ فَمَا أَدَّيَا إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّيَان»
الكافي (ط - الإسلامية)، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، دار الكتب الإسلامية، ج1، ص: 330
یا این نمونه؛
«فَمِمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِينِي؟ قَالَ: مِنْ زَكَرِيَّا بْنِ آدَمَ الْقُمِّيِّ الْمَأْمُونِ عَلَى الدِّينِ وَ الدُّنْيَا»
وسائل الشيعة، شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج27، ص: 146
و یا دارد که؛
«أَسْأَلُكَ عَنْ كُلِّ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي أَ فَيُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ثِقَةٌ آخُذُ عَنْهُ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي؟ فَقَالَ: نَعَم»
وسائل الشيعة، شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج27، ص: 147
«فَإِذَا أَرَدْتَ حَدِيثَنَا فَعَلَيْكَ بِهَذَا الْجَالِسِ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِهِ فَسَأَلْتُ أَصْحَابَنَا عَنْهُ فَقَالُوا زُرَارَةُ بْنُ أَعْيَنَ»
بحار الأنوار (ط - بيروت)، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، دار إحياء التراث العربي، ج2، ص: 246
«قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ رُبَّمَا احْتَجْنَا أَنْ نَسْأَلَ عَنِ الشَّيْءِ فَمَنْ نَسْأَلُ قَالَ عَلَيْكَ بِالْأَسَدِيِّ يَعْنِي أَبَا بَصِيرٍ.»
وسائل الشيعة، شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج27، ص: 142
بنابراین یک ارجاع به احادیث است، این خیلی مهم نیست خیلیها بودند احادیث ائمه را یاد گرفته بودند و برای مردم نقل میکردند؛ مثل منبریهای ما و غیره كه بالای منبر میروند و احادیث نقل میکنند.
ولی یک دسته از روایات داریم که بحث ارجاع به حدیث نیست، بلکه ارجاع به فتوا است:
«یا أبان اجلس في مسجد الكوفة و أفت الناس»
الرجال (لابن داود)؛ حلي، حسن بن عليّ بن داود، محقق/ مصحح: بحرالعلوم، محمدصادق ناشر: دانشگاه تهران، ص10
فرق است بین آنجای که بگوید «ابان»! احادیث را برای مردم نقل کن و بین آن که یک دفعه میگوید «ابان» بنشین فتوا صادر کن! لذا این دو دسته روایات نیاز به تفکیک دارد که امام (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب «الرسائل» جلد 2، اگر اشتباه نکنم از صفحه 121یا 123 نزدیک به چهل، پنجاه صفحه در این زمینه بحث کرده، که ان شاء الله دوستان مطالعه کنند، بعید است ما امروز برسیم.
ایشان با ادله مختلف تداوم اجتهاد در عصر ائمه را اثبات کرده، خواندن این کتاب هم بد نیست من در میان فقهای متأخر - البته من دسترسی پیدا نکردم - دیدم بهترین کسی که خوب کار کرده و حق مطلب را ادا کرده، امام (رضوان الله تعالی علیه) است كه در کتاب «الرسائل» جلد 2، صفحه 121 - 123 شروع می شود و تا صفحه 160 - 170 جلو میرود.
امام در دستهبندی روایات خیلی استاد است؛ ولی من احساس میکنم دستهبندی اینجا مثل سایر کتابها و قسمتها نیست. فكر كنم صحبتها و یا درس ایشان بوده كه پیاده کردند كه اینطوری در آمده است. ما نکاتی نسبت به این بزرگوار داریم که ان شاء الله عرض خواهیم کرد.
ولی ما در رابطه با این قضیه اجتهاد باید چند تا نکته را در نظر بگیریم: اجتهاد حضرت امیر (سلام الله علیه) این اجتهاد در زمان امیر المؤمنین است ما بعد از رحلت رسول اکرم تا سال 35 هجری را کاری نداریم كه با شریعت چه كار كردند، اجتهادی كه در این 25 سال بوده یك بحثی مفصلی میخواهد.
متأسفانه امروز فقهای اهلسنت ما، گرفتار همین اجتهاد ناصحیح آن 25 سال است، اجتهادی كه در حقیقت «رأی و قیاس» است.
حتی بزرگانشان میگویند بنیانگذار «رأی و قیاس» خلیفه دوم بوده است، این را به صراحت دارند، افرادی مانند «ابن حزم اندلسی» و «ابن عبدالبر» و دیگران صراحت دارند كه بنیانگذار «رأی و قیاس» و عمل به نظر شخصی فقیه و محدِّث، از عمر ابن خطاب شروع شد.
اینكه تا زمان حضرت امیر چه گذشت این فعلا در جای خود بماند، عمدتان بدعتهای كه در طول این 25 سال انجام شد، همه از سال دوم و سوم هجری و بلكه چه بسا از زمان خود ابوبكر شروع شد. وقتی كه «خالد ابن ولید» میرود «مالك ابن نویره» را میكشد و به زنش هم تجاوز میكند، عمر میگوید «خالد» را برای اینكه این كارها را انجام داده است عزل كن ولی ابوبكر میگوید:
«هيه يا عمر! تأول فأخطأ»
تاريخ الطبري، اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت، ج 2، ص 273
«خالد» اجتهاد كرد تصور كرد كه كشتن آقای «مالك ابن نویره» صحابی رسول الله و وكیل پیامبر در قبیله خودش؛ - یعنی اضافه بر اینكه «مالك» صحابی است نماینده و وكیل رسمی نبی مكرم در قبیله خودش برای اخذ زكات و صرف زكات در مصارفش است – اشکالی ندارد!!
«خالد» با همسر «مالك» همبستر میشود به تصور اینكه آقای «مالك» كافر است و زن كافر هم اسیر است و اسیر هم ملك مسلمانها است! بالفرض هم اگر مال مسلمانها باشد باید به بیت المال بیاورند و توسط حاكم تكلیف اسیر روشن بشود. اینطوری نیست كه در هر جنگ یك فرماندهای وقتی ده تا زن را اسیر كرد به هر ده تا زن بخواهد خدای ناكرده تجاوز بكند و یا تصرف بكند.
عمر به خالد گفت:
«قتلت امرأ مسلما ثم نزوت على امرأته والله لأرجمنك بأحجارك»
تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج 2، ص 274
كلمهای «نزوت» - عذر میخواهم - یك تعبیر خیلی زشتی است. مثل اینكه یك حیوان با الاغ دیگر جفتگیری بكند، آنجا واژه «نزوت» را به كار میبرند. «نزوت علی...»؛ یعنی روی همسر او پریدی!
از این قضیه بگذریم؛ امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) «قثم ابن عباس» را ظاهرا به طرف «مصر» میفرستد و میگوید:
«واجلس، لهم العصرين»
«عصرین»؛ یعنی صبح و شب! هم طرف صبح و هم طرف عصر بنشین و برای مردم احكام بگو
«فأفت المستفتي»
فتوا صادر کن
بعد میگوید:
«وعلم الجاهل، وذاكر العالم»
شرح نهج البلاغة؛ اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ج 18، ص 16
یعنی حضرت در خطبه 67 سه تا دستور داده: یکی فتوا صادر کن، برای نا آگاهان کلاس بگذار بصیرتشان را بالا ببر، و نسبت به علما تذکر بده که در برابر علمشان مسئول هستند. عالم به علم باشند و ناشر علمشان هم باشند.
در این تعبیر «فأفت المستفتي» است «حَدِّث» نمیگوید. «افت» دارد نه «حدث». این مشخص است بر اینکه از دیدگاه امیر المؤمنین «قُثم ابن عباس» در یک مرحلهای قرار گرفته که میتواند فتوا صادر کند. این یک مسئله است.
مسئله بعدی درباره «أبان ابن تغلب» است که حضرت می فرماید:
«اجلس في مجلس المدينة، أفت الناس»
در اینجا هم کلمه «أفت» دارد؛ یعنی برای مردم فتوا صادر کن این غیر از «حدِّث للناس»؛
بعد فرمود:
«فإني أحب أن أرى في شيعتي مثلك»
من دوست دارم مثل تو در میان شیعیان ما بدرخشند.
تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة؛ شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، محقق/ مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج30 ؛ ص291
مردم بدانند در میان ما کسانی هستند که میتوانند فتوا صادر کنند.
یا روایتی که مرحوم «علامه حلی» در «رجال» خودش در رابطه با «معاذ ابن مسلم» دارد. دوستان به خوبی به مضمون روایت دقت کنند که اصحاب ائمه با چه مشکلاتی مواجه بودند و برای بیان نظر معصوم چه ترفندهای را به کار میبردند؟
امام صادق میفرماید آقای «معاذ»:
«بَلَغَنِي أَنَّكَ تَقْعُدُ فِي الْجَامِعِ فَتُفْتِي النَّاسَ»
شنیدم که در مسجد جامع برای مردم فتوا صادر میکنی
کلمه «الجامع» به معنای مسجد است؛ مسجد بزرگ شهر را جامع میگویند.
«قُلْتُ نَعَمْ»
گفتم بله من برای مردم فتوا میدهم
«وَ أَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ أَخْرُجَ»
من دوست داشتم که همین مسئله را از شما بپرسم، نظر شما نسبت به این کار من چه است؟
«إِنِّي أَقْعُدُ فِي الْمَسْجِدِ»
اینجا را دقت كنید!
«فَيَجِيءُ الرَّجُلُ فَيَسْأَلُنِي عَنِ الشَّيْءِ»
یک مردی میآید از من احکام شرعی میپرسد
«فَإِذَا عَرَفْتُهُ بِالْخِلَافِ لَكُمْ أَخْبَرْتُهُ بِمَا يَفْعَلُونَ»
اگر من ببینم این آقا فرد سنی است و شما را قبول ندارد جواب میدهم به آنچه که به فتوای خودشان عمل میکنند
«وَ يَجِيءُ الرَّجُلُ أَعْرِفُهُ بِمَوَدَّتِكُمْ وَ حُبِّكُمْ فَأُخْبِرُهُ بِمَا جَاءَ عَنْكُمْ»
اگر کسی که سوال میکند بفهمم شیعه است، من احکامی که از شما یاد گرفتهام و نظر شما را برای آنها بیان میکنم.
اینجا خیلی واضح و روشن است که یک نفر مخالف میآید سوال میکند فتاوای اهلسنت را برایش نقل میکند و برای شیعه نیز فتاوای شیعه را نقل میکند.
بعد میگوید:
«وَ يَجِيءُ الرَّجُلُ لَا أَعْرِفُهُ وَ لَا أَدْرِي مَنْ هُوَ»
یک وقت فردی می آید که نمیشناسم که شیعه یا سنی است؟
«فَأَقُولُ جَاءَ عَنْ فُلَانٍ كَذَا وَ جَاءَ عَنْ فُلَانٍ كَذَا فَأُدْخِلُ قَوْلَكُمْ فِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ»
راوی میگویم «ابو حنیفه» اینطوری گفته، «مالک» اینطوری گفته «انس» اینطوری گفته امام صادق هم اینطوری گفته و امام باقر هم اینطوری گفته است.
میگوید من کلمات فتاوای شما را در لابهلای فتاوای دیگران نقل میکنم. بعد جالب این است که امام صادق فرمود:
«فَقَالَ لِي اصْنَعْ كَذَا فَإِنِّي كَذَا أَصْنَعُ»
همینطوری انجام بده، من هم همینطوری انجام می دهم.
تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة؛ شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، نا شر و مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج27؛ ص148
یعنی اگر افرادی بیایند که مخالف باشند نظر فقهای خودشان را میگویم. ما روایات تقیهای زیادی داریم که ائمه (علیهم السلام) نظر میدهند به آنچه که موافق فتاوای اهلسنت است.
آیتالله العظمی «بروجردی» بارها میفرمودند بر اینکه یکی از شرائط اجتهاد، تسلط به آرای فقهای اهلسنت است؛ چون فقه باقرین (سلام الله علیهما) ناظر به فقه اهلسنت است؛ یعنی آنها مطالبی را بیان کرده بودند و ائمه (علیهم السلام) این مطالب را نقد میکنند بدون اینکه اسمی از آنها ببرند.
یا در یک جلسهی بزرگان آنها نشستهاند اگر بخواهد نظر شخصی خودش را بگوید در اینجا برایش مسئله درست میشود و مشکلاتی برای امام و بعضی از شیعیان درست میکنند، لذا امام طبق آرای آنها نظر میدهد.
ما خیلی از روایاتی که داریم، حتی از خود حضرت امیر درباره وضو روایت تقیه ای است. که این آقایان در شبکهها خیلی مانور میدهند که ما در میان سیصد - چهارصد تا روایتی که داریم در مورد مسح در وضو، یک روایتی آقایان پیدا کردند که حضرت امیر فرمود موقع وضو گرفتن پاهایتان را بشویید.
این آقایان این را ملاک قرار دادند و فریاد می زنند که فقهای شما، به شما خیانت میکنند، آخوندها حقیقت را به شما نمیگویند؛ امیر المؤمنین میگوید پاهایتان را بشویید؛ شما چرا پاهایتان را مسح میکشید؟
بابا اگر این یک روایت است، بیش از سی - چهل روایت از حضرت امیر (سلام الله علیه) و دیگر ائمه داریم بر اینکه شستن پا بدعت است و حتماً باید در هنگام وضو پا را مسح کرد.
ولذا تسلط به آرای فقهای اهلسنت، مخصوصاً امروز در عصر حاضر، برای یک فقیه، و برای یک کسی که بخواهد فقه شیعه را از روایات استنباط کند، این از ضروریات است.
ما هم عرض کردیم در شیعه مفصلترین کتابی که در «فقه مقارن» نوشته مال «علامه حلی» به نام «تذکرة الفقهاء» است. متأسفانه آنچه که در ذهنم است قسمت صلاتش هم تمام نشده است؛ یعنی طهارت آمده صلات هم تمام نشده، ظاهراً آخر عمر «علامه حلی» بوده و لذا ادامه نداده است.
قبل از «علامه حلی» مرحوم «شیخ طوسی» کتابی به نام «الخلاف» دارد كه ایشان کل «فقه» را از طهارت تا دیات، اقوال فقهای اهلسنت و فقهای شیعه را در آنجا بیان کرده است.
اینها کتابهای خوبی است اخیراً هم کتابهای دارند مینویسند؛ ولی یک کتاب «فقه مقارنی» که بتواند مثل «تذکره علامه» باشد كه کل آرای اهلسنت و شیعه بیاید، آرای اهل سنت نقد بشود و اقوال شیعه تقویت بشود، در عصر حاضر جای همچنین كتابی خالی است.
حاج آقای «مکارم» ظاهراً شروع کرده بودند، آنچه که دوستان گفتند یک جلدش بیشتر بیرون نیامد، البته همان جلدش هم خیلی خوب بود و قسمتهای که من مطالعه کردم واقعاً لذت بردم.
نکته دیگری كه عزیزان دقت کنند و من بارها هم این را گفتم، یکی از راههایی که آدم بتواند با چشم باز استنباط حکم شرعی بکند، این است که بعد از اینکه ما اقوال شیعه سنی را به دست میآوریم، اختلاف اقوال شیعه را هم به دست بیاوریم چون: « ما من مسئلة الا وفیه خلاف بین فقهاء الشیعه»!
این اختلافات مربوط به مراجع عصر ما نیست، این اختلافات از قدیم هم بوده است؛ نگاهها به روایات و غیره مختلف بوده و هر فقیهی برداشت خودش را از روایات ملاک قرار داده و بر طبق آن هم فتوا داده است.
«علامه حلی» یکی از خدمتهای بزرگی که به جهان تشیع کرد، که خدمت واقعاً بینظیری بود و تا آن زمان انجام نشده بود، اولین بار کتابی به نام «مختلف الشیعه» نوشت.
شما اگر دو سه صفحه اولش را بخوانید به قدری بحثهایش شیرین و قلم، قلم سلیس و روان است اصلاً معتاد به خواندن این کتاب میشوید؛ یعنی «مختلف الشیعه» از کتابهای اعتیاد آور است. این را من قاطعانه خدمت شماها میگویم.
به خوبی آرای بزرگان را میآورد؛ «شیخ طوسی» اینطوری گفته، «مفید» اینطوری گفته، دلیل ایشان این است، دلیل «شیخ مفید» این است، دلیل «ابن برّاج» این است، دلیل «ابن ادریس» این است، و در آخر میآید ادله فقها را آنهای که موافق هستند قبول میکند و مخالفها را با دلیل، با آیات و روایات رد میکند و نظر خودش را میگوید.
یعنی اگر کسی بخواهد مجتهد واقعی بشود یکی از راههای اجتهاد، به نظر من مباحثه کتاب «مختلف الشیعه» است، آدم دو سه تا رفیق پیدا كند و این کتاب را از اول تا آخر مباحثه کند.
اخیراً اگر اشتباه نکنم «آل البیت» تحقیق کرده و «مختلف الشیعه» 14- 15 جلد شده البته در نرم افزار «مکتبه اهلبیت» هم است. این یکی از کتابهای خیلی خوبی است که برای اجتهاد به ما کمک میکند.
بعد از ایشان هم آقای «سید جواد آملی- رضوان الله تعالی علیه» ایشان معاصر با «صاحب ریاض» یا پسرش «سید مجاهد» بوده، کتابی به نام «مفتاح الکرامه» دارد البته ایشان نقل اقوال خوبی کرده است.
«صاحب جواهر» نظر مثبتی نسبت به صاحب «مفتاح الکرامه» ندارد و ظاهراً خیلی خوشش نمیآمده، لذا وقتی نقل قول از این کتاب میکند: «قال بعضُ الناس» میگوید «بعض العلماء» هم نمیگوید!
«صاحب جواهر» هر کجا کلمه «بعض الناس» میآورد مراد صاحب «مفتاح الکرامه» است؛ ولی نمیدانم این مرد این اقوال را چطوری جمع کرده؟ بعضی وقت آدم مطالعه میکند از آدرسهای که میدهد آرای فقها را که نقل میکند آدم بعضی وقتها سرگیجه میگیرد، الان کامپیوتر و امکانات و غیره است آن زمان ایشان چطوری این آراء و اقوال را به دست آورده آدم میماند!
جالب است در جلد دوم یا سوم «مفتاح الکرامه» است میگوید من شب 23 ماه رمضان مشغول نوشتن این کتاب بودم این کتاب را تمام کردم، مردم در «نجف» در مساجد و حرم حضرت امیر مشغول خواندن قرآن و دعا و مناجات بودند و من معتقد هستم ثواب من 70 برابر آنها است؛ چون پیغمبر اکرم فرمود هر کس شب قدر مشغول عبادت بشود:
(خَيرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ)
شب قدر بهتر از هزار ماه است!
سوره قدر (97): آیه 3
از هزار ماه بالاتر است اگر کسی مشغول کار علمی بشود هفتاد برابر عبادت است؛ یعنی 70 هزار ماه میشود.
من امشب این کتاب را تمام کردم معتقد هستم که ثواب من 70 هزار ماه و 70 برابر آنهای است که در حرم حضرت امیر مشغول دعا و مناجات و خواندن قرآن هستند!
البته من خیلی با کتاب «مفتاح الکرامه» مأنوس بودم و الحق والانصاف آرائی که خودش میدهد آراء خیلی دلنشینی نیست، در بحث فقاهت یک دفعه «صاحب ریاض» میآید یک بحث علمی میکند یا مرحوم «محقق حلی» استاد «علامه» یا خود «علامه» وقتی در «فقه» میآید مثل غواص قوی در دریا است كه به هر طرف غواصی میکند آدم لذت میبرد.
ولی ایشان آرای شخصی که از خودشان میدهد و استدلالی که میکند استدلالش خیلی به دل نمیچسبد. این بزرگان مقامشان خیلی بالاتر از این است که ما بخواهیم (نستجیر بالله) نقدی بکنیم؛ ولی خودشان به ما نقد کردن را یاد دادند ولی دلنشین نیست، یک دلیلی میآورد وقتی میخواهد دلیل را رد کند، انسان یقین میکند دلیل طرف مقابل از دلیل ایشان خیلی قویتر و دلنشینتر است.
«والسلام علیکم ورحمة الله»