بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: «اجتهاد اشتباه پیامبر و تذکر عمر بن خطاب به ایشان از نظر اهل سنت»!!
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
پرسش:
استاد ببخشید! نظر شما درباره بعضی آقایانی كه داعیهی عرفان دارند چیست؟
پاسخ:
ما هم با اینها خیلی مأنوس بودیم، ما غیر از دو – سه نفر دیدیم، غالباً دكان است! خدا اقای «سید عبدالكریم كشمیری» را بیامرزد ایشان یكی از عرفا بود كه در بالا سر حرم مطهر دفن است، ما وقتی كه خدمت ایشان میرفتیم گذشته و آینده ما را در كف دستمان میگذاشت، انگار كه 24 ساعته با ما است؛ یعنی اینقدر مراحل را طی كرده بود، خیلی عجیب بود، فرد دیگر «شیخ جعفر مجتهدی» بود كه در «مشهد» در صحن امام دفن است. ما تقریبا ده – دوازده سال با ایشان بودیم، «آیت الله مرعشی نجفی» خیلی با ایشان در ارتباط بودند. آقای «هاشمی شاهرودی» مرید تام و تمام ایشان بود؛ یعنی ملازم بود، هركجا ایشان میرفت آقای «هاشمی شاهرودی» دنبالش میرفت! خود آقای «كشمیری» میآمد جلوی ایشان دو زانو مینشست میگفت حضرت استاد! آمدهایم از فیض كمالات شما بهره ببریم. «آیت الله بهجت» كه البته ایشان خیلی كتوم بود. ما این دو - سه نفر را در این 40 – 50 سال یافتیم كه به قولی یك مقدار راه رفته بودند و خوب بودند.
پرسش:
استاد! كتاب «حدیقة الشیعه» مال «مقدس اردبیلی» از نظر اعتبار چطوری است؟
پاسخ:
ایشان آمده یك سری مسائل تاریخی را مطرح كرده، مسائل استدلالی و استنباطی نیست. یك سری مطالبی هم است كه الان دستاویز وهابیت شده است.
پرسش:
اصلا این كتاب برای «مقدس اردبیلی» است؟
پاسخ:
بله «حدائق الشیعه» برای ایشان است.
پرسش:
آخر بعضیها رد میكنند!
پاسخ:
نه! برای ایشان است در شرح حالش همه آوردهاند، آقا «بزرگ تهرانی» هم در «الذریعه» مفصل بحث كرده است.
پرسش:
استاد ببخشید! قضیهی شهادت علی اصغر توجیهش چطوری است؟ اگر به این شكل نبوده؛ پس چطوری بوده است؟ بالاخره اصل شهادت كه اتفاق افتاده است.
پاسخ:
اصل شهادت ایشان آنكه در منابع معتبر شیعه و سنی آمده این است كه امام حسین در كنار خیمه آمدند
«وَ قَالَ لِزَيْنَبَ نَاوِلِينِي وَلَدِيَ الصَّغِيرَ حَتَّى أُوَدِّعَه»
ابن طاووس، على بن موسى - فهرى زنجانى، احمد، اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، 1جلد، جهان - تهران، چاپ: اول، 1348ش، ؛ ص117
به مجرد اینكه فرزند خودش را گرفت تا ببوسد، «حرمله خبیث لعین» تیر به حلقومش زد، و حضرت دست مباركش را پر از خون كرد و سمت آسمان پرت كرد و فرمود:
«اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتَ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ فَاْجَعْل ذَلِكَ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَنَا»
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج45 ؛ ص47
پرسش:
پس در هنگام وداع بوده است.
پاسخ:
بله این قطعی و مسلم است كه آدم میتواند روی آن حساب باز كند و در ماه رمضانش هم بگوید. البته اختلاف است كه یك طفل رضع در كربلا شهید شده یا دو تا و یا سه تا. بعضیها اصلا معتقدند بیش از یكی بوده است؛ ولی آنكه در رابطه با علی اصغر (سلام الله علیه) آمده این قضیه تقریبا در منابع شیعه آمده است. روی آن قضیه من خیلی كار كردم. در منابع شیعه نیست، هركس نقل كرده از «خوارزمی» و دیگران گرفتهاند، «ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل الصغیر» را در منابع شیعه من پیدا نكردم! خیلی گشتم و تمام مقاتل را از «شرح لهوف» گرفته تا مقاتل امروز، هركس مدرك داده از اهلسنت مدرك داده است. اگر خواسیتد من همه مدارك و تصویر كتابش را هم دارم.
آغاز بحث...
بحث ما در رابطه با یكی از افكار فاسد منتشره در میان اهلسنت و بعضی از سلفیها در رابطه با «اجتهاد النبی» است. حقیقت این است که با این كار (اثبات اجتهاد پیامبر) دنبال این هستند كه اجتهادات خلاف صحابه که بعد هم از آن اجتهادات پشیمان شدهاند را تصحیح كنند؛ یعنی هدف نهائیشان این است، مثل همان قضیهی «یبول قائماً» و دهها قضایای دیگری كه نسبت به پیغمبر (صلی الله علیه واله وسلم) تهمت میزنند و نقل میكنند تا صحابه را تطهیر كنند!
روایتی كه این آقا در كتاب «اجتهاد الرسول» آورده بود، من دیدم اولین بار «عبدالرزاق صنعانی» نقل كرده ایشان استاد «بخاری» و متوفای 211 است، همان تعبیری كه ایشان در آنجا داشت:
«أرسل عبد الله بن أبي بن سلول وهو مريض إلى النبي صلى الله عليه وسلم فلما دخل عليه النبي صلى الله عليه وسلم قال له أهلكك حب يهود قال له يا رسول الله إنما أرسلت إليك تستغفر لي ولم أرسل إليك لتؤنبني»
مذمت و سرزنش كنی!
«ثم سأله عبد الله أن يعطيه قميصه يكفن فيه فأعطاه إياه وصلى عليه النبي صلى الله عليه وسلم وقام على قبره فأنزل الله تعالى (ولا تصل على أحد منهم مات أبدا ولا تقم على قبره)
تفسير القرآن ، اسم المؤلف: عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211 ، دار النشر : مكتبة الرشد - الرياض - 1410 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. مصطفى مسلم محمد، ج 2 ص 285
دیگر اینكه عمر آمد دست پیغمبر را گرفت كشید و عبای پیغمبر را كشید و اعتراض كرد و جلوی سینه ایشان آمد، چنین چیزی را ایشان نقل نكرده است.
عرض کردم این قدیمیترین مصدر حدیثی آقایان است، «بخاری» متوفای 256 است ایشان متوفای 211 است؛ حتی از «ابن ابی شیبه» هم جلوتر است، «ابن ابی شیبه» متوفای 235 است، شما ملاحظه میفرمایید كه هیچ نقل نکرده که عمر، چه کار کرد و چه کار نکرد و قضیه چیست؟ البته همین را «تفسیر طبری» جلد 10، صفحه 206 دارد، «تفسیر صنعانی» جلد 2، صفحه 285، چاپ «ریاض» است.
البته «ابن حجر» میگوید:
«وهذا مرسل مع ثقة رجاله»
فتح الباري شرح صحيح البخاري ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب، ج 8، ص 334
این مرسل است من اصلش را نیاوردم که در سندش چه کسانی هستند. «ابن حجر» در «فتح الباری» این را میگوید.
پرسش:
سند مرسل در نزد اینها چطوری است؟
پاسخ:
مرسل صحابه و تابعین را آقایان قبول دارند؛ ولی از تابعین به این طرف را دیگر قبول ندارند. ما قبلاً هم بحث کردیم که مرسلات صحابه و تابعین را آقایان قبول دارند، حتی بعضیها میگویند مرسلات تابعین و صحابه اولی از مسنداتشان است؛ یعنی یقین دارد که این راویان همه ثقه هستند و راویها را حذف کرده است. یک چنین تعابیری دارند.
«ابن حجر» در «فتح الباری» صفحه 334 میگوید با اینکه مرسل است ولی «طبرانی» روایتی آورده که این را کمک میکند و مؤید این است از طریق «حکم ابن ابان» ظاهراً «ابان» پسر «عثمان» است «عن عکرمه» غلام «ابن عباس» که مشهورترین افراد در دروغگویی است و «عکرمه» را ضرب المثل میزدند! در حقیقت رهبر «خوارج» هم هست که متأسفانه بعضی از علمای ما تعریف و تمجید میکنند این خیلی مایه تأسف است.
«عکرمه» جزو «نواصب» و جزو «خوارج» است، در کوچهها راه میرفت داد میزد من حاضر هستم مباهله کنم بر اینکه آیه تطهیر فقط در حق نساء پیغمبر است نه غیر!
پرسش:
بعضیها یک سری فضائل كه در مورد اهلبیت نقل کردهاند. ظاهرا «عکرمه» هم یک سری فضائل نقل کرده است.
پاسخ:
«الکاذبُ قد یصدُق»! ولی اینکه، ایشان معاند بوده رهبر خوارج بوده و عنادی نسبت به اهلبیت داشته «لاشکَ ولاریب»؛ حتی آیتالله «سبحانی» به خود من گفت یک روز حاج آقای «معرفت» پیش من آمده بود، گفتم آقا! مگر سنی شدی این همه از «عکرمه» تعریف و تمجید کردی؟ گفت: آقای «سبحانی»! من اشتباه کردم در چاپهای بعدی من اصلاح میکنم.
البته دیگر عمرشان هم وفا نکرد اصلاح بکند شما تفسیر «اثری» را ببینید که ایشان در آنجا چه کار کرده است!
«لما مرض عبد الله بن أبي جاءه النبي صلى الله عليه وسلم»
این تعابیر را میآورد. بعد میگوید:
«عبد الله بن أبي جاءه النبي (صلى الله عليه وسلم) فكلمه فقال قد فهمت ما تقول فامنن على فكفني في قميصك وصل على ففعل وكأن عبد الله بن أبي أراد بذلك دفع العار عن ولده وعشيرته بعد موته»
در اینکه «عبدالله اُبی» منافق بوده و میان مسلمانها بیآبرو بوده شکی نیست. برخوردهایی که مسلمانها با او داشتند برخوردهای خیلی تند، به دنبال برخوردهایی که رسول اکرم داشته، آیاتی که در مذمت او نازل شده میگوید «عبدالله ابن اُبی» میخواست این عار و ننگ از فرزندانش برداشته شود.
«فأظهر الرغبة في صلاة النبي (صلى الله عليه وسلم) عليه ووقعت اجابته إلى سؤاله بحسب ما ظهر من حاله إلى أن كشف الله الغطاء عن ذلك»
پیغمبر هم اجابت کرد الا اینکه خدای عالم، پرده از روی کارهای خلاف «عبدالله اُبی» برداشت آیه آمد که:
(وَلَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ)
و هرگز بر هيچ مردهاي از آنان نماز مگزار و بر سر قبرش نايست.
سوره توبه (9): آیه 84
و میگوید:
«وهذا من أحسن الأجوبة فيما يتعلق بهذه القصة قوله فقام رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ليصلى عليه فقام عمر فأخذ بثوب رسول الله (صلى الله عليه وسلم) في حديث بن عباس عن عمر ثاني حديث الباب فلما قام رسول الله (صلى الله عليه وسلم) وفي حديث الترمذي من هذا الوجه فقام إليه فلما وقف عليه يريد الصلاة عليه وثبت إليه»
... عمر میگوید طرف پیغمبر پریدم!
در حقیقت به طرف پیغمبر حمله کردم!
«فقلت يا رسول الله أتصلي على بن أبي وقد قال يوم كذا كذا وكذا أعدد عليه»
جنایاتی که از «عبدالله اُبی» بود همه را شمردم.
«قوله يشير بذلك إلى مثل قوله لا تنفقوا على من عند رسول الله حتى ينفضوا وإلى مثل قوله...»
آیهای که در حق «عبدالله ابی» آمده است. مثلا میگفت:
(لَا تُنْفِقُوا عَلَى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى ينْفَضُّوا)
آنان کسانياند که ميگويند به کساني که نزد پيامبر خدايند انفاق مکنيد تا پراکنده شوند
سوره منافقون (63): آیه7
یا وقتی ما به «مدینه» میآییم
(يقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ لَيخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ)
ميگويند اگر به مدينه برگرديم قطعا آنکه عزتمندتر است آن زبونتر را از آنجا بيرون خواهد کرد
سوره منافقون (63): آیه8
ایشان به این دو آیه اشاره میکند که «عبدالله ابی» با این دو تا آیه خودش و خانوادهاش بیآبرو شده بودند میخواست برای فرزندانش آبرو داری کند.
«فقال يا رسول الله أتصلي عليه وقد نهاك ربك أن تصلي عليه»
بعد «ابن حجر» در آن مانده! عمر در برابر پیغمبر آمده میگوید بر «عبدالله ابی» داری نماز میخوانی؟
« وقد نهاك ربك أن تصلي عليه »
خدا نهی کرده بر او نماز بخوانی!
یعنی پیغمبر نستجیر بالله، نهی خدا را متوجه نشده؛ ولی عمر، نهی خدا را متوجه شده است!!
«كذا في هذه الرواية إطلاق النهى عن الصلاة وقد استشكل جدا»
ابن حجر میگوید: این قضیه، قضیه مشکلی برای علمای ما شده که چطور میشود پیغمبر نهی خدا را متوجه نشود ولی عمر متوجه شود؟!
«حتى أقدم بعضهم فقال هذا وهم من بعض رواته»
اینکه گفتند عمر، چنین حرفی زد این از اوهام بعضی از روات است.
«وعاكسه غيره»
و بعضیها عکس این را گفتند
«فزعم أن عمر اطلع على نهى خاص في ذلك»
ولكن پیغمبر لم یطلع علیه! ببینید اینها چه کار دارند میکنند؟! «ابن حجر» استوانه علمی اهلسنت است. من بارها گفتهام اهلسنت عیال کنار سفره این چهار نفر هستند: «ابن حجر»، «ذهبی»، «مزی» صاحب «تهذیب الکمال» و «زین الدین عراقی» اینها فحول اهلسنت هستند.
پرسش:
کدام «ابن حجر»؟
پاسخ:
«ابن حجر هیثمی» متوفای 974 است که وهابیها او را اصلاً او را قبول ندارند، میگویند «صوفی» است. «ابن حجر عسقلانی» متوفای 852 است، او صاحب «تهذیب التهذیب»، «تقریب التهذیب»، «سُبل السلام» «فتح الباری» است او از فحول است.
پرسش:
کتاب «مزی» چه بود؟
پاسخ:
«تهذیب الکمال» و 35 جلد در «علم رجال» است، «ابن حجر» هم همان را در 10 جلد تلخیص کرده شده، «تهذیب التهذیب» و دوباره این 12 جلد را 1 جلد کرده «تقریب التهذیب» شده است.
پرسش:
استاد! این هم ظاهرا جزو موافقت عمر بوده است.
پاسخ:
موافقات عمر نیست، بالاتر از موافقات است! این در حقیقت نبوّت بالاتر از پیغمبر است! یعنی نبوت و رسالتی بالاتر از پیغمبر است! وقتی اینطوری باشد شما ببینید دارد:
«أن عمر اطلع على نهى خاص في ذلك»!
اگر آیه را جبرئیل برای پیغمبر آورده، پیغمبر هم برای مردم تلاوت فرموده چطور میشود پیغمبر آیه قرآن را برای مردم تلاوت کرده باشد:
(وَلَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ)
و هرگز بر هيچ مردهاي از آنان نماز مگزار و بر سر قبرش نايست
سوره توبه (9): آیه 84
ولی خودش فراموش کرده باشد در عین حال عمر این را میدانسته است!
پرسش:
استاد! اصلا بحث فراموشی نیست! یعنی عمر چیزی میدانست که پیامبر نمیدانست!
پاسخ:
بله این مطرح نیست که پیغمبر فراموش کرده باشد چون (طبق روایت اهل سنت) پیغمبر باز هم بر عبدالله بن ابی نماز خواند!
در ادامه ابن حجر میگوید «قرطبی» گفته:
«لعل ذلك وقع في خاطر عمر فيكون من قبيل الالهام»
این الهامی بوده است که خدای عالم، به پیغمبر الهام نکرد ولی به عمر همین را الهام کرده است!
«ويحتمل أن يكون فهم ذلك من قوله ما كان للنبي والذين آمنوا أن يستغفروا للمشركين»
اینها دنبال این هستند، یک اتفاقی افتاده به جای اینکه بگویند ایشان (عمر) اشتباه کرده و کار غلطی کرده است (با کمال وقاحت میگویند: پیامبر اشتباه کرد!!) آیا این آیات را در قرآن ندیدهاند:
(وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يكُونَ لَهُمُ الْخِيرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا)
و هيچ مرد و زن مؤمني را نرسد که چون خدا و فرستادهاش به کاري فرمان دهند براي آنان در کارشان اختياري باشد و هر کس خدا و فرستادهاش را نافرماني کند قطعا دچار گمراهي آشکاري گرديده است
سوره احزاب (33): آیه36
(يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ)
اي کساني که ايمان آوردهايد خدا و پيامبر را اطاعت کنيد
سوره نساء (4): آیه 59
(...وَمَنْ يعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا)
... هر کس خدا و پيامبرش را نافرماني کند قطعا آتش دوزخ براي اوست و جاودانه در آن خواهند ماند
سوره جن (72) : آیه 23
و دهها آیهی دیگری كه ما در این زمینه داریم. بجای اینکه بیایند عمر را تخطئه بکنند که ایشان اشتباه کرده، این كار را نكردند در عوض مقام پیغمبر را پایین آوردهاند و گفتهاند پیامبر اشتباه کرد! پیغمبر نمیدانست و خبر نداشت! البته این مسئله که پیغمبر فراموش کرده اهل سنت در موارد متعددی به آن تصریح دارند! پیغمبر بعضی از آیات را فراموش کرده بود صحابه خواندند پیغمبر یادش آمد این را دارند؛ ولی اینجا دنبال این نیستند.
در هر صورت ...
نمیدانم این آقایان فردای قیامت چه جوابی دارند؟ ما کاری با اینها نداریم اینکه بعضی از اتباع اینها مثل «ابن حجر» و مثل «ذهبی» و دیگران كه میآیند توجیه میکنند این دردآور است و آدم را میسوزاند؛ یعنی واقعاً خیلی درد بزرگی است، آن وقت میگویند ما تابع سنت هستیم، آیا این تابع سنت شد؟
«ابن حجر» میگوید آنچه که «قرطبی» میگوید اقرب است.
چرا؟
«لأنه لم يتقدم النهى عن الصلاة على المنافقين قال فأنزل الله ولا تصل على أحد منهم (مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ)
را میگوید بعد از اعتراض عمر آیه «تأییداً لعمر و تكذیباً لرسول الله» آمد! به خدای عالم پناه میبریم! فقط من دنبال این هستم که اینها فردای قیامت چه جوابی میخواهند بدهند؟ یعنی محکمه اینها خیلی تماشایی است، خدا مرحوم «شیخ صدوق» را بیامرزد -من این را بارها گفتهام- نقل شده که ایشان میگوید من را در «قم» و «نجف» دفن نکنید! گفتند: چرا؟ گفت چون کسی که در «قم» و «نجف» دفن بشود قیامت را نمیبیند یکسره به بهشت میرود گفتند این كه خیلی خوب است، گفت نه من میخواهم قیامت بروم ببینم آنهایی که در حق امیر المؤمنین ظلم کردند چه جوابی دارند؟
واقعاً این محکمه با همه سختیهایی که قیامت دارد، آدم حاضر است همه سختیهای قیامت را به تن بخرد، تماشا کند که اینها برای این تعصبات باطل چه پاسخی دارند؟ یک دفعه هست که یک علقه مضغهای چنین حرفی میزند؛ ولی یک دفعه یک کسی که فحلی از فحول اهلسنت است خودش را فقیه، اصولی، رجالی میداند، چنین حرفی میزند؛ یعنی جز اینکه ما بگوییم آنها پیغمبر را نشناختند و نفهمیدند چه شخصیتی است، دیگری چیزی نمیتوانیم بگوییم.
پرسش:
استاد! در منابع شیعه «سهو النبی» دارد؟
پاسخ:
«سهو النبی» را بعضیها به «شیخ صدوق» نسبت میدهند، ببینید در مورد صدر اسلام یک تعبیری مرحوم «وحید بهبهانی» در حاشیهشان بر «منهج المقال» «استرآبادی» دارد میگوید خیلی از قضایایی که الان برای ما از ضروریات اعتقاد شیعه، نسبت به ائمه است، در قرن سوم و چهارم اینها را خیلیها غلو میدانستند.
البته من مسئله را به این شکل هم من قبول ندارم. ما دو مکتب در قرن سوم و چهارم داشتیم، «مکتب کوفه» و «مکتب قم»! در «قم» اینها یک مطلبی نقل میکردند امام علم غیب میدانست آنوقت میگفتند: «هذا غالٍ»، بلافاصله بعد از «غالٍ» داشت «هذا منحرف، كذّاب وضاع» و از «قم» اخراج كنید! یعنی تبعید کردن از «قم» برای رؤسای حوزه علمیه «قم» در قرن سوم هجری مخصوصاً زمانی که «احمد ابن محمد ابن عیسی اشعری» رئیس «قم» بود متعدد اتفاق افتاد. ایشان زیاده رویهای متعددی در این زمینه داشت. این زیاده رویها الان دستمایه اهلسنت و وهابیت علیه ما شده، ولی اینقدر هم مردانگی داشت وقتی متوجه میشد اشتباه کرده جبران میکرد.
ایشان «احمد ابن محمد ابن خالد» را به «کاشان» تبعید کرد، بعد رفت التماس کرد و او را بوسید به «قم» آورد برای جبران در تشییع جنازهاش با پای برهنه شرکت کرد تا آن هتک حرمتی که به این بزرگوار کرده است را جبران کند. ولی خیلیها مثل «ابو سمینه» را از «قم» اخراج کرد، «سهل ابن زیاد» را «قم» به «تهران» و «ری» تبعید کرد و سراغشان هم نرفت؛ یعنی برایش روشن نشد.
«ابن غضائری» استاد «نجاشی» به افراد زیادی اتهام غلو و اتهام وضع میزند. من به دوستان توصیه میکنم، هر کجا یک راوی را دیدند متهم به غلو شد، احتمال سی درصد بدهند عقیده صحیحی نسبت به ائمه داشته و متهم به غلو شده است.
البته بعضیها هم «غالی» بودند مثلاً «ابو سمینه» آدم فاسدی است، «یونس ابن ظبیان» آدم فاسدی است. ما از ائمه (علیهم السلام) مذمت داریم اینها تخصصاً خارج هستند؛ ولی آن دسته از رواتی که هم مدح و هم ذم دارند و ذمشان، ذم غلوی است. مثل «صفوان ابن یحیی»، «محمد ابن سنان» اینهایی که هم روایت در مدحشان داریم هم روایت در ذمشان داریم، باید برای این مذمتها دنبال توجیه و تأویل باشیم. مثلاً امام صادق نسبت به «زراره» میگوید:
«ما أحدث أحد في الاسلام ما أحدث زرارة من البدع ، لعنه الله»
الطوسي، محمد بن الحسن (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج1، ص365، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه
این در جامعه میپیچد دیگر شخصیتی برای «زراره» نمیماند پسرش «عبدالله» خدمت امام صادق میآید، میگوید یابن رسول الله، در حق پدر من شما چنین حرفهایی فرمودید و این برای ما کسر شأن و سنگین است، حضرت میفرماید:
عن عبد الله بن زرارة قال : قال لي أبو عبد الله عليه السلام اقرأ مني على والدك السلام . وقل له : اني انما أعيبك دفاعا مني عنك فان الناس والعدو يسارعون إلى كل من قربناه وحمدنا مكانه لادخال الأذى في من نحبه ونقربه ، يرمونه لمحبتنا له وقربة ودنوه منا ، ويرون ادخال الأذى عليه وقتله ويحمدون كل من عبناه نحن وأن نحمد أمره . فإنما أعيبك لأنك رجل اشتهرت بنا ولميلك إلينا وأنت في ذلك مذموم عند الناس غير محمود الأثر لمودتك لنا ولميلك إلينا ، فأحببت أن أعيبك ليحمدوا أمرك في الدين بعيبك ونقصك ويكون بذلك منا دفع شرهم عنك يقول الله جل وعز " أما السفينة فكانت لمساكين يعملون في البحر فأردت أن أعيبها وكان ورائهم ملك يأخذ كل سفينة غصبا "
الطوسي، محمد بن الحسن (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج1، ص349، تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه
سلام مرا به پدرت برسان و بگو هدف من از این مذمتها این است که وجود و شخصیت ایشان را حفظ کنم؛ چون دشمنان ما، به خاطر ارتباط او با ما دنبال این هستند که او را از بین ببرند و من با این مذمتها میخواهم بگویم ارتباطی به ما ندارد، تا جان او را حفظ کنم همانطوری که حضرت خضر، کشتی را سوراخ کرد تا کشتی سوراخ شده در دست صاحبش بماند. کل کشتی از دستش نرود!
در دوران امر بین اینکه کشتی سالم بماند و کلّ كشتی برود، یا کشتی معیوب بشود همان کشتی معیوب را تعمیر کنند به کارش ادامه بدهد، بهتر این است که معیوب شود و به کارش ادامه دهد. ولذا اینطور عبارتها نسبت به روات ما زیاد داریم یکی - دو تا هم نیست. من به دوستان توصیه میکنم «رجال کشی» را نه یک بار سی- چهل بار از اول تا آخر بخوانند و نُت برداری کنند، بخشهایی در رابطه با بعضی از روات است من بعضاً میخوانم اشکم جاری میشود. برخوردی که ائمه با بعضی از روات دارند، یا برخوردی که بعضی از روات با ائمه دارند، رفاقتی که ائمه با بعضی از روات دارند. شناختی که اینها نسبت به امام دارند، همه اینها خیلی زیباست. مثلاً در مورد «هشام» این تعبیرش خیلی عجیب است امام میگوید «هشام» با «عمرو ابن عبید» در آن مناظره چه کار کردی؟ میگوید آقا جان من که پیش شما نمیتوانم حرف بزنم، زبانم الکن است جرأت نمیکنم حرف بزنم؛ یعنی ببینید یک بچه هفده هجده ساله اینقدر ادب دارد بعد حضرت میگوید:
«إِذَا أَمَرْتُكُمْ بِشَيْءٍ فَافْعَلُوهُ»
وقتی من دستور میدهم انجام بده!
ابن بابويه، محمد بن على، الأمالي (للصدوق)، 1جلد، كتابچى - تهران، چاپ: ششم، 1376ش، ص590
میگوید چشم و شروع میکند داستان مناظرهاش را بیان کردن بعد حضرت میگوید:
«مَنْ عَلَّمَكَ هَذَا»
از کجا یاد گرفتی؟
میگوید آقا جان از شما یاد گرفتم. اصلش را از شما گرفتم و خودم «الّفته من قِبَلي»
همان قضیهی که: «الك قلبٌ؛ الك عینٌ، الك اذنٌ؛ الك لسانٌ» آن سوالاتی که از آن فرد میکند!
در هر صورت ...
این حرف آقای «ابن حجر» است که میگوید طبق نظر قرطبی اینکه پیامبر اکرم اشتباه کرد و برای یک منافق نماز خواند ولی عمر بن خطاب این اشتباه را مرتکب نشد و بلکه پیامبر را هم نهی کرد، به علت این است که به عمر بن خطاب الهام شده است!!
والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته