بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه پنجاهم 97/10/16
موضوع: «اجتهاد» و «تقلید» از دیدگاه فریقین (24) – «تعریف اجتهاد از دیدگاه علمای شیعه» (2)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
پرسش:
استاد ببخشید! بعضی گفتهاند که پیامبر «فدک» را به ابوبکر، عمر و عثمان داد و به حضرت زهرا نداد.
پاسخ:
چنین چیزی نیست!
پرسش:
غنایمی که در جنگ بوده یک قسمتش را به چند تا از اینها داد و آن قسمتش که «فدک» بود به حضرت فاطمه زهرا داد.
پاسخ:
آن جدا است
پرسش:
باغ بنی نضیر!
پاسخ:
شاید آن باشد؛ ولی در مورد «فدک» ما روایات متعدد داریم نه یکی و نه دو تا بلکه دهها روایت داریم که «فدک» را رسول اکرم به حضرت صدیقه داد.
پرسش:
شاید به منابع اهل تسنن استناد کرده است.
پاسخ:
بله، در منابع اهل تسنن داریم. اولا «فدک» ملک اختصاصی پیغمبر بوده
«فكانت أموال خيبر فيأ بين المسلمين وكانت فدك خالصة لرسول الله»
دلائل النبوة ، اسم المؤلف: للبيهقي الوفاة: 458 ، دار النشر : ج 4، ص 226
یعنی ملک طِلق پیغمبر بوده و همه این را آوردند این یک بخش است، این منابع همه مدارکش است و از آن طرف مسند ابی یعلی دارد:
«لما نزلت هذه الآية ( وآت ذا القربى حقه ) الإسراء دعا النبي صلى الله عليه وسلم فاطمة وأعطاها فدك»
مسند أبي يعلى ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن المثنى أبو يعلى الموصلي التميمي الوفاة: 307 ، دار النشر : دار المأمون للتراث - دمشق - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : حسين سليم أسد، ج 2، ص 334
بفرمایید دیگر آقایان مانند : «بلاذری»، «سیوطی»، «شوکانی»، «بیهقی» هم این را دارند و حتی خود «ابن کثیر دمشقی» پلید هم میگوید:
«دعا رسول الله صلى الله عليه وسلم فاطمة فأعطاها فدك»
تفسير القرآن العظيم ( تفسير ابن كثير ) - ابن كثير - ج 3 ص 39
بعد یک شبههای دارد که ما شبههاش را هم مفصل جواب دادیم؛ یعنی تمام منابع اهلسنت آوردهاند که «فدک» ملک طِلق نبی مکرم بوده است. چون «فدک» مصالحه شد. برای «فدک» جنگی صورت نگرفت.
(وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيهِ مِنْ خَيلٍ وَلَا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ)
و آنچه را خدا از آنان [= يهود] به رسولش بازگردانده (و بخشيده) چيزي است که شما براي به دست آوردن آن (زحمتي نکشيديد،) نه اسبي تاختيد و نه شتري؛ ولي خداوند رسولان خود را بر هر کس بخواهد مسلط ميسازد؛ و خدا بر هر چيز توانا است!
سوره حشر(59): آیه6
آنچه که بدون رکاب و خیل به دست آمده این مربوط به پیغمبر و ملک طِلق او است.
پرسش:
این شبهه را خودشان چطوری حل میکنند از این طرف در کتابهایشان آوردهاند که برای فاطمه است و بعدا آن را غصب کردند.
پاسخ:
همان مثل همیشگی ما است که به شتر گفتن گردنت کج است گفت کجایم راست است! ما همه مطالب اینها را در مورد «فدک» آوردیم «فدک» از موضوعاتی است که ما با تمام جزئیاتش کار کردیم؛ چون در بحثهایمان زیاد بحث «فدک» را پیش میکشیدند به این خاطر ما خیلی اساسی کار کردیم.
پرسش:
در مناظرهها جواب آنها چه بود؟
پاسخ:
جوابشان این بود که میگفتند خلیفه پیغمبر و ولی امر مسلمین بوده تصرف کرده !
پرسش:
حاج آقا! یک روایتی از شیعه در «اصول کافی» است که میگوید ما پیامبران ارث نمیدهیم!
پاسخ:
آن نیست که ما پیامبران ارث نمیدهیم در آنجا دارد:
«الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ»
بعد دارد:
«وَ ذَاكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً»
یعنی برای علما ارث نمیگذاریم؛ مگر علما فرزند پیغمبر هستند که برایشان ارث بگذارد! اصلا ربطی به قضیه ندارد! این آقایان سوراخ دعا را گم کردهاند! در دستشویی رفتهاند «اللَّهُمَّ لَكَ صُمْتُ وَ عَلَى رِزْقِكَ أَفْطَرْت» میخوانند! در آنجا «الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ» دارد.
پرسش:
کبرای «کافی» در رابطه با همین ارث پیغمبران است ولی آن یک صغرایی است
پاسخ:
این روایت «کافی» است شما ببینید:
«إِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ وَ ذَاكَ أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُورِثُوا دِرْهَماً وَ لَا دِينَاراً وَ إِنَّمَا أَوْرَثُوا أَحَادِيثَ مِنْ أَحَادِيثِهِم»
برای علماء است مگر علماء فرزند پیغمبر بودند! در ادامه دارد:
«فَمَنْ أَخَذَ بِشَيْءٍ مِنْهَا فَقَدْ أَخَذَ حَظّاً وَافِراً فَانْظُرُوا عِلْمَكُمْ هَذَا عَمَّنْ تَأْخُذُونَهُ فَإِنَّ فِينَا أَهْلَ الْبَيْتِ فِي كلِّ خَلَفٍ عُدُولًا يَنْفُونَ عَنْهُ تَحْرِيفَ الْغَالِينَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِينَ وَ تَأْوِيلَ الْجَاهِلِينَ»
كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق. ج1 ؛ ص32
در «من لایحضره الفقیه» دارد:
«فَإِنَ الْفُقَهَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً»
ابن بابويه، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، 4جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم - قم، چاپ: دوم، 1413 ق، ج4 ؛ ص387
یعنی بنا نیست پیغمبر نسبت به فقهاء درهم و دیناری ارث بگذارد. اصلا اینها ربطی ندارد که آقایان میگویند و بعضی از دوستان خودمان هم میگویند چه بوده و چه نبوده! البته همین را هم ما نقد کردیم که روایت «کافی» ضعیف است، «ابی البختری را گفتهاند عامی و ضعیف است. آقای «خوئی» هم او را کذاب دانسته و گفته:
«فبأبي البختري الذي قيل فيه : أنه من أكذب البرية»
كتاب الحج - السيد الخوئي - ج 1 ص 309
همین روایت را هم آقایان بخواهند استدلال بکنند ایراد دارد اول: «الکلام فیما یرث العلماء» است «لا فیمن یرثه الوراث»؛ «الفرق بین لم یورث وبین لا نورث»! یعنی تمام اینها را ما یکی، یکی رفتیم موشکافی کردیم و آن انتهای قضیه را بیرون آوردیم و همهشان:
(فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ ...)
آن مرد کافر، مبهوت و وامانده شد
سوره بقره (2): آیه 258
شدند!
پرسش:
استاد! «خبر واحد» اگر صحیح السند باشد حجت است؟
پاسخ:
بله قطعا حجت است! البته در صورتی که معارض نداشته باشد و جهت صدورش محرز بشود؛ یعنی تقیّتاً صادر نشده باشد حجت است. فقط بحث سر این است که آیا در مسائل اعتقادی به «خبر واحد» میشود استناد کرد و یا نه؟ از دیدگاه ما فرقی نمیکند یعنی وقتیکه محرز شد این روایت از معصوم صادر شده مسئله ثابت است فرق نمیکند در مورد توحید باشد در مورد نبوت باشد و یا نماز و روزه... هیچ فرقی نمیکند.
البته «آخوند خراسانی(رضوان الله تعالی علیه)» و برخی دیگر میگویند در مسائل اعتقادی تواتر شرط است! نه! اینطوری نیست فقط باید برای ما محرز بشود که از امام صادر شده؛ یعنی مثل این میماند که ما از لب امام شنیدیم! آیا وقتی که ما از لب امام بشنویم برای ما حجت است یانه؟ قطعا حجت است! لازم نیست که ده مرتبه بشنویم یا از ده تا معصوم شنیده باشیم، همین که از یک معصوم شنیدیم:
«فَالْحَقُ مَا رَضِيتُمُوهُ وَ الْبَاطِلُ مَا سَخِطْتُمُوه»
طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، 2جلد، نشر مرتضى - مشهد، چاپ: اول، 1403 ق، ج2 ؛ ص494
پرسش:
استاد ببخشید! وهابیها بعضی از احادیث را مدلّس میدانند منظورشان چیست؟
پاسخ:
ما در مورد تدلیس در کتاب «المدخل إلی علم الرجال والدرایة» مفصل توضیح دادهایم، یک مرتبه تدلیس در سند و تدلیس در متن است اینها با همدیگر تفاوت دارد، تدلیس از عدم آگاهی است، تدلیس برای این است که روایت صحیح را ضعیف نشان بدهد و یا ضعیف را صحیح نشان بدهد، اینها اقسام مختلفی دارد. تدلیس یعنی دست بردن در روایت! تغییر روایت را تدلیس میگویند.
مثلا از جمله تدلیسات «بخاری» این است که بعضی وقتها اسم راوی را نمیآورد، فرض بفرمایید یک آقای «بروجردی» نام در اینجا است و خیلی آدم علیه السلام هم نیست! من میخواهم استناد کنم میگویم من از آقای «بروجردی» شنیدم! و میگویم آقای «بروجردی» اینطوری گفت.
این را که من گفتم منظورم «بروجردی» یک طلبه عادی است ولی به ذهن مخاطب آیت الله العظمی «بروجردی» را القاء میکنم! این یکی از مصادیق بزرگ تدلیس «بخاری» است، در خیلی از موارد میآید تدلیسهایش را اینطوری بیان میکند؛ یعنی کلماتی از بعضی از روات به کار میبرد که انسان تصور میکند مثلا آن راوی مشهور است و حال آنکه راوی مشهور نیست! مثلا اسم پدرش را حذف میکند و اسم مادرش و یا اسم بچهاش را حذف میکند یا در کنیه و لقبش تغییر میدهد این تدلیس است.
آقایان هم دارند که «التدلیس اخ الکذب».
«شعبی» دارد:
«لأن أزني أحب إلي من أن أدلّس»
من بروم زنا کنم بهتر است از این است که تدلیس بکنم!
معجم ابن الأعرابي ، اسم المؤلف: أبو سعيد أحمد بن محمد بن زياد بن بشر بن درهم البصري الصوفي (المتوفى : 340هـ) الوفاة: 340 ، دار النشر : ج 5، ص 49
یا دارند:
«خرّب الله بيوت المدلسين»
الكفاية في علم الرواية ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن ثابت أبو بكر الخطيب البغدادي الوفاة: 463 ، دار النشر : المكتبة العلمية - المدينة المنورة ، تحقيق : أبو عبدالله السورقي , إبراهيم حمدي المدني، ج 1، ص 356
تعابیر زیادی در مورد مذمت تدلیس دارند؛ ولی معمولا تدلیسهایی که دم دستی است، آقایان خیلی زیاد به آن اهمیت نمیدهند میگویند این مضر نیست مثل تدلیس «بخاری» و... که آمده یک تدلیسی هم کرده است! تدلیسی که روایت طوری تغییر کند که روایت ضعیف، روایت صحیح جلوه داده بشود آن را مهم میدانند.
آغاز درس...
در رابطه با بحثی که ما دیروز در تعریف «اجتهاد» در نزد فقهاء داشتیم به فرمایش «مرحوم صدر (رضوان الله تعالی علیه)» رسیدیم. خدای عالم به این سید اولاد زهرا یک ذهن جوّالی داده که در هر حوزه وارد میشود نو آوریهای زیبایی دارد؛ یعنی کتابهای ایشان بلا استثناء همه مفید است البته با یک نگاه خاصی که ایشان داشته است. مخصوصا نو آوریهایش که مطالب تکراری نیست که مثل دیگران بیاید کلمات فقهاء را بیاورد کنار هم بگذارد، اینطوری نیست!
ایشان بحث را هم در کتاب «معالم الجدیدة» و هم در کتاب «دروس فی علم الاصول» در تقریبا 40 – 50 صفحه آورده است.
«هل يجوز لنا ممارسة عملية الاستنباط أو لا ؟»
آیا ما ممارست و استمرار این استنباط را باید داشته باشیم؟
المعالم الجديدة للأصول - السيد محمد باقر الصدر - ص 22؛ دروس في علم الأصول - السيد محمد باقر الصدر - ج 1 ص 45.
جواب: بدیهی است که جواب ما مثبت است ما باید موقف عملی را در برابر شریعت محدود و استدلالی کنیم، بدیهی است که انسان به حکم تبعیت از شریعت و وجوب امتثال احکام شریعت ملزم است موقف عملی خودش را در برابر شریعت معین و مشخص کند و احکام شریعت غالبا به صورت بدیهی واضح نیست به یک مرتبهای که ما را از اقامهی دلیل بی نیاز کند و آدم عاقل هم اینطوری نیست که بیاید این موقف عملی را تحریم کند و یا اینها را طوری محدود کند که دسترسی به استدلال و استنباط نداشته باشد.
بعد ایشان بحثها را همینطوری ادامه میدهد و تطور تاریخی کلمه «اجتهاد» را مطرح میکند و تعریف میکند که:
«الاجتهاد في اللغة مأخوذ من الجهد وهو " بذل الوسع للقيام بعمل ما»
«اجتهاد» مأخوذ از «جهد» است...
بعد میگوید اولین بار در زمینه فقهی برای تعبیر از یک قاعدهای از قواعدی که بعضی از مدارس فقهی اهلسنت تأسیس کردهاند این واژه استعمال شده؛ یعنی در مورد کلمهی «اجتهاد» ایشان معتقد است که ابتدا از ناحیه علمای اهلسنت مطرح شد و به این تعبیر که:
«إن الفقيه إذا أراد أن يستنبط حكما شرعيا ولم يجد نصّا يدل عليه في الكتاب أو السنة رجع إلى الاجتهاد»
شما این عبارت را داشته باشید، تا ما فرمایش مرحوم صاحب «وسائل» که آمده همه چیز را درو کرده و استدلال کرده که هرگونه «اجتهاد» باطل است را بررسی کنیم.
«ولم يجد نصّا يدل عليه في الكتاب أو السنة رجع إلى الاجتهاد بدلا عن النص»
یعنی ما بیاییم به جای نص «اجتهاد» کنیم، اینجا دیگر «اجتهاد»، «اجتهاد» از کتاب و سنت نیست، «اجتهاد» از نفس و از خود است؛ یعنی ما بیاییم با توجه به برداشتی که خودمان داریم، آنچه که به ذهن ما میرسد «اجتهاد» کنیم؛ یعنی اینها «مجتهد» را مشرع میدانند، اینها از این طرف نسبت به شیعه در مورد ائمه اعتراض میکنند که شما قائل به ولایت تشریعی هستید.
دیشب ما یک جلسهی داشتیم و در خدمت بعضی از اساتید بودیم در آنجا از بعضی از اعاظم در مورد ولایت تشریعی ائمه (علیهم السلام) نقل میکردند که ایشان گفتهاند ولایت تشریعی نیست اینها در حقیقت اعمال ولایت بوده است! یک ولایتی مثل ولی فقیه داشتهاند که میآيد اعمال ولایت میکند! ائمه هم اعمال ولایت کردهاند!
به نظر من این نگاه نه صد در صد بلکه هزار درصد اشتباه است!
ائمه (علیهم السلام) قطعا ولایت داشتهاند، هم ولایت تکوینی و هم ولایت تشریعی! «مرحوم اصفهانی (رضوان الله تعالی علیه)» میفرماید:
«لهم الولاية المعنوية والسلطنة الباطنية على جميع الأمور التكوينية والتشريعية»
حاشية المكاسب - الشيخ الأصفهاني - ج 2 ص 379
واقعا ما دیگر مصیبت داریم که هر روز از بعضی از اعاظم مطالبی به گوش آدم میخورد که واقعا آدم نه یکی بلکه سی – چهل تا شاخ در میآورد!
تعبیری که فقها دارند من همه اینها را آوردم مرحوم «نائینی» دارد:
« الولاية التشريعية الإلهية الثابتة لهم من الله سبحانه وتعالى في عالم التشريع بمعنى وجوب اتباعهم في كل شئ وأنهم أولى بالناس شرعا في كل شئ من أنفسهم وأموالهم»
كتاب المكاسب والبيع - تقرير بحث النائيني للآملي - ج 2 ص 332
دیگر چه عبارتی بهتر از این میخواهد باشد! مرحوم «شیخ طوسی» هم به همین شکل دارد و آقای «طباطبائی(رضوان الله تعالی علیه) » در «المیزان» خیلی خوب و زیبا بحث کرده است یعنی ایشان با آن نگاه فلسفی و کلامی که به روایات داشته بحث خیلی زیبا شده است. روایات متعدد صحیح هم داریم نه یکی دو تا:
«فوض أمورها إليهم ، فهم يحلّون ما يشاؤون ويحرّمون ما يشاؤون»
الكافي - الشيخ الكليني - ج 1 ص 441
از این بهتر چه عبارتی میتواند باشد!
«إن الله عز و جل أدّب رسوله حتى قوّمه على ما أراد ، ثم فوّض إليه ... فما فوّض الله إلى رسوله صلى الله عليه وآله فقد فوّضه إلينا»
الكافي - الشيخ الكليني - ج 1 ص 268
بازهم دارد:
«إِنَّ اللَّهَ أَدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحْسَنَ تَأْدِيبَهُ ... وَ فَوَّضَ إِلَيْهِ أَمْرَ دِينِهِ»
صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم، 1جلد، مكتبة آية الله المرعشي النجفي - ايران ؛ قم، چاپ: دوم، 1404 ق، ج1 ؛ ص378
«ولایت تشریعی» همین است بیش از این، ما نمیخواهیم بگوییم، امر دین، به اینها واگذار شده آن هم به «اذن الله تعالی وتبارک و به تفویض النبی»؛ یعنی ولایت اینها، ولایت الله است با وساطت رسول اکرم. آیه 55 سوره مائده هم همین را میگوید:
(إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ)
ولي شما تنها خدا و پيامبر اوست و کساني که ايمان آوردهاند
سوره مائده (5): آیه 55
ولایت خدا چیست؟ در تمام امور تکوین و تشریع! ولایت پیغمبر هم، همین است. ولایت ائمه (سلام الله علیهم) هم همین است.
امام (رضوان الله تعالی علیه) در آن نامهی خود به آقای «قدیری» در رابطه با ولایت فقیه و غیره که تشکیک کرده بود هم در ضمن تجلیل از ایشان، ایشان را شست و کنار گذاشت! ایشان گفت شما بروید روایات تفویض را ببینید! روایات تفویض، حق مطلب را ادا کردهاند.
در روایت «ابو حمزه ثمالی» آمده:
«مَنْ أَحْلَلْنَا لَهُ شَيْئاً أَصَابَهُ مِنْ أَعْمَالِ الظَّالِمِينَ فَهُوَ لَهُ حَلَالٌ لِأَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنَّا مُفَوَّضٌ إِلَيْهِمْ فَمَا أَحَلُّوا فَهُوَ حَلَالٌ وَ مَا حَرَّمُوا فَهُوَ حَرَامٌ»
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج25 ؛ ص334
نمیگوید «مانقل عن رسول الله فهو حلال و ما نقل عن مثلا علی» بلکه «فَمَا أَحَلُّوا فَهُوَ حَلَالٌ» دارد.
پرسش:
آیا در خارج اتفاق افتاده که اهل بیت و حضرت علی مسئلهای را تشخیص بدهند و حکم بدهند؟
پاسخ:
بله، تعبیر آقا امام جواد (علیه السلام) را که فدایش بشوم شما ببینید:
«إِنَّ الَّذِيأَوْجَبْتُ فِي سَنَتِي هَذِهِ»
منِ -امام جواد- واجب کردم بر شما
« وَ هَذِهِ سَنَةُ عِشْرِينَ وَ مِائَتَيْنِ فَقَطْ ... أُوجِبُ عَلَيْهِمُ الْخُمُسَ فِي سَنَتِي هَذِهِ»
دوباره میگوید امسال واجب است نه سالهای بعد!
« فِي الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ الَّتِي قَدْ حَالَ عَلَيْهَا الْحَوْلُ وَ لَمْ أُوجِبْ عَلَيْهِمْ ذَلِكَ فِي مَتَاعٍ »
طوسى، محمد بن الحسن، الإستبصار فيما اختلف من الأخبار، 4جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: اول، 1390 ق، ج2، ص: 61
و در «موسوعه امام جواد»، ج 1، ص 530 که اولین کتاب چاپی ما بوده، این کتاب، کتاب برگزیده سال در حوزه هم شد یک نمونهاش را ما آوردیم.
خود آقای «وحید (حفظه الله تعالی)» یادم است هفت - هشت سال قبل در «فقه»شان بحث شد ، روایت امام جواد را به عنوان مصداق ولایت تشریعی آوردند.
یک مورد هم صورت گرفته باشد برای ما کافی است.
پرسش:
وجوب خمس از جانب خدا بوده منتها امام برای امسال فرموده است.
پاسخ:
نه، میگوید «خمس» را در طلا و نقره امسال برای همه شیعیان واجب کردم. در رابطه با زکات از امام جواد یا امام هادی در «بُرزون قاطر» که من زکات را امسال واجب کردم. من امسال واجب کردم یعنی هر آنچه که انجام میدهند «وما يشاؤون ويحرمون ما يشاؤون»! اینها قلب مقدسشان محل نزول ارادة الله است
«إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُم»
كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج4 ؛ ص577
برای ما این ملاک است!
«شیخ صدوق» تعبیرش این است که:
«أصحّ الزيارات عندي من طريق الرواية وفيها بلاغ وكفاية»
من لا يحضره الفقيه - الشيخ الصدوق - ج 2 ص 598پرسش:
پرسش:
استاد! این که شما فرمودید تفاوتش با وحی چیست؟
پاسخ:
تشریع، به معنای وحی قطع شده؛ ولی اینکه ادامه این قضیه و توضیحاتی که مربوط به قضیه است در آن روزی که به پیغمبر وحی شده، چنین وحی شده که در سال 220 فرزند شما امام جواد این قضیه را انجام خواهد داد بلکه فقط این نیست.
«جبرئیل ینزل علی رسول الله بالسنة کما ینزل علیها بالقرآن»
یعنی تمام اینها همانطور که ما نسبت به قرآن معتقد هستیم قرآن یک نزول دفعی و یک نزول تدریجی داشته! «شب قدر» کل قرآن نزول تدریجی داشت در نزول تدریجی از سال فلان، ساعت فلان، روز فلان قضیه زن «زید» در آن آیه که دارد:
(...فَلَمَّا قَضَى زَيدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَي لَا يكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا)
هنگامي که زيد نيازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسري تو درآورديم تا مشکلي براي مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خواندههايشان -هنگامي که طلاق گيرند- نباشد؛ و فرمان خدا انجام شدني است (و سنت غلط تحريم اين زنان بايد شکسته شود).
سوره احزاب (33): آیه 37
تمام این اتفاقات و قضایای دیگری در مورد زنان پیغمبر و غیره که است بوجود آمد و تمام اینها «شب قدر» نازل شده که فلان روز اتفاق خواهد افتاد، این آیه برای مردم خوانده خواهد شد، نسبت به ائمه هم همینطور است!
پرسش:
استاد! وقتی که «وحی» قطع شود بالاخره الهام وجود دارد
پاسخ:
بله، قطعاً است و در آن هیچ شکی نیست!
کلاً ما یک مقداری در شناخت ائمه (علیهم السلام) مشکل داریم حق مطلب را بخواهیم نگاه کنیم
«خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِين»
ابن بابويه، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، 4جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم - قم، چاپ: دوم، 1413 ق. ج2 ؛ ص613
این بزرگواران از روز اول از یک نور آفریده شده! این نور تقسیم شده یک بخشش رسول اکرم شده، یک بخشش امیر المؤمنین شده، یک بخشش صدیقه طاهره شده، یک بخشش ائمه اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) شده همانطوری که در روایت هم ما داریم که:
«أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّد»
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق. ج25 ؛ ص363
یعنی من دوست دارم عزیزان ما روی دو تا کتاب خوب کار کنند یکی «بصائر الدرجات» «صفار» است، روایات زیبایی آورده و غالب روایاتش هم روایات صحیحه است و در هر باب هم شش هفت تا روایت میآورد ضعیف هم باشد مستفیض است یکی این کتاب، خیلی عالی است. به نظر من برای طلبههای ما جزء واجبات است که روزهای تعطیلی از اول تا آخر مباحثه کنند نه مطالعه!
دوم «کفایة الاثر فی الائمة الاثنی عشر» است. این دو تا کتاب، از کتابهای نابی است که کل حقایق ائمه (علیهم السلام) در این دو تا کتاب آمده؛ یعنی شما هر کجا بروید این روایات را داشته باشید بینیاز بینیاز میشوید بیش از این دیگر شما نیاز ندارید.
شما ببینید این تعبیر را «کلینی» آورده
«وَ بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِمُ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَمْحُو مَا يَشَاءُ وَ بِكُمْ يُثْبِتُ وَ بِكُمْ يَفُكُّ الذُّلَّ مِنْ رِقَابِنَا وَ بِكُمْ يُدْرِكُ اللَّهُ تِرَةَ كُلِّ مُؤْمِنٍ يُطْلَبُ بِهَا وَ بِكُمْ تُنْبِتُ الْأَرْضُ أَشْجَارَهَا وَ بِكُمْ تُخْرِجُ الْأَشْجَارُ أَثْمَارَهَا وَ بِكُمْ تُنْزِلُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ رِزْقَهَا وَ بِكُمْ يَكْشِفُ اللَّهُ الْكَرْبَ وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ اللَّهُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ تَسِيخُ الْأَرْضُ الَّتِي تَحْمِلُ أَبْدَانَكُمْ وَ تَسْتَقِرُّ جِبَالُهَا عَنْ مَرَاسِيهَا إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُم»
كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج4، ص: 577
«شیخ صدوق» هم خیلی تعبیر زیبایی دارد و تعبیرش این است:
«لِأَنَّهَا أَصَحُ الزِّيَارَاتِ عِنْدِي مِنْ طَرِيقِ الرِّوَايَةِ»
بعد این جالب است:
«وَ فِيهَا بَلَاغٌ وَ كِفَايَةٌ»
ابن بابويه، محمد بن على، من لا يحضره الفقيه، 4جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم - قم، چاپ: دوم، 1413 ق، ج2 ؛ ص598
اگر در خانه کس است یک حرف بس است!
«وفیها بلاغ» یعنی هر چه گفتنی بود امام در اینجا گفته «وفیها کفایه» دیگر بس است کسی دنبال حق میگردد همین کفایت میکند.
مرحوم «محدث قمی» هم در «مفاتیح» «زیارات مطلقه امام حسین» را آورده و این را به عنوان اولین زیارت نقل کرده و خود «کامل الزیارات» هم به قول آقای «خویی» تمام روایاتش صحیح است.
در هر صورت...
ما نسبت به ائمه (علیهم السلام) باید یک مقداری تجدید نظر کنیم، ما دو تا مشکل داریم یک مشکل ما این است که بعضیها تحت تأثیر تقریب تخریبی قرار گرفتند نه تقریب واقعی که بنیانگذارش ائمه بودند و امام (رضوان الله علیه) منادی آن بوده و امروز مقام معظم رهبری و مراجع، منادی آن هستند. این را کنار گذاشتند.
یک تقریب تخریبی داریم که ما بیاییم از «اصول»مان دست برداریم تا سنیها خوششان بیاید! من اکثراً بعضی از دوستان و آقای «زمانی» را میبینم میگویم شما اینقدر از آنها حمایت میکنید خدا ان شاء الله شما را با آنها محشور کند! گفت نه نه حاج آقا! اینطور نگویید! بگویید خدا آنها را با ما محشور کند! گفتم نه آقا جان! خدا شما را با آنها محشور کند!! این همه دارید دفاع میکنید، وقتی ما میگوییم خدا شما را با آنها محشور کند بدتان میآید؟! شما شبانه روز دارید از آنها دفاع میکنید. یک روزی با هم گفتگویی داشتیم، ایشان گفت در مجالسی که اهلسنت هستند از شما دعوت نمیکنند شما تند هستید! گفتم شما را هم در سپاه دعوت نمیکنند ما هر کجا جلساتی برای روحانیون و فرماندهان سپاه «قم»، «اهواز»، «بندرعباس» باشد میرویم. خدا شما را با آنها محشور کند ما را هم با این سپاهیها محشور کند! اینها وقتی دلیل متوجه نمیشوند انسان مجبور است به این شکل با اینها برخورد کند!
یک مشکلی که ما الان نسبت به مبانی اعتقادی و استدلالی برای ائمه داریم اصلاً ائمه برای طلبهها و بعضی از اساتید ما مشکل شده اینها اندک و شاذ و نادر هستند عددی نیستند گرچه امیر المؤمنین فرمود:
«لَا تَسْتَصْغِرَنَ عَدُوّاً وَ إِنْ ضَعُف»
دشمن را کم نشمارید گرچه کوچک باشد.
تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنيف غرر الحكم و درر الكلم، 1جلد، دفتر تبليغات - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1366ش، ؛ ص334
یا:
«مَنْ نَامَ عَنْ عَدُوِّهِ أَنْبَهَتْهُ الْمَكَايِدُ»
ليثى واسطى، على بن محمد، عيون الحكم و المواعظ (لليثي)، 1جلد، دار الحديث - قم، چاپ: اول، 1376 ش. ؛ ص441
البته من معتقد هستم این آقایانی که از داخل دارند مبانی اعتقادی را متزلزل میکنند از وهابیها خطرشان خیلی بیشتر است. اینها در داخل خانه دارند تخریب میکنند آنها بیرون خانه هستند، یک جوان شیعه به این سادگی تحت تأثیر یک عالم سنی و وهابی قرار نمیگیرد؛ ولی تحت تأثیر یک عالم شیعه قرار میگیرد این یک مسئله است!
مسئله دیگر اینکه عام البلوی است این است که جایگاه واقعی ائمه برای خیلی از بزرگواران ما روشن نشده. نهایتاً این است که میگویند اینها امام و معصوم بودند گفتارشان برای ما حجت است. به همین اندازه! حتی در ولایت «تشریعی» میبینیم بعضی از آقایان در «حوزه» تشکیک میکنند. امام تعابیرش چه است و ما کجای کار هستیم؟ عرض کردم از این بهتر من تعبیری پیدا نکردم:
«إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُم»
كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج4 ؛ ص577
خود امام (رضوان الله تعالی علیه) در کتابهایش روی این قضیه تصریح دارد و شاید من بیش از 30 جا دیدم که ایشان روی روایات مشیّت تکیه میکند البته من نسبت به امام علاقهام از روی بحث سیاسی و غیره جای خود دارد ولی عشق من به امام، روی اعتقادات خیلی بالا و فوق العادهای است که ایشان نسبت به ائمه دارد. در میان مراجع 200- 300 سال اخیر من کسی را ندیدم که اینچنین جایگاه ائمه را از آن افق بالا نگاه بکند!
مشیت را همانطور که عرض کردم و در ذهنم هست بیش از 30 جا دیدم که میگوید:
«إنّ الله خلق الاشیاء بالمشیه وخلق المشیة بنفسها دون مشیة اخری»
خدا همه عالَم را با مشیت آفرید و مشیت را مباشرتاً آفرید!
بعد میگوید امام صادق فرمود:
«نحن مشیة الله»
مستدرک سفینة البحار؛ الشیخ علی النمازی الشاهرودی؛ ج6، ص 99
«فهم ... قدرة الله و مشیة»
المجلسي، محمد باقر _متوفاى1111ق_، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج25، ص 174، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.
مطلب تمام است یا در «مصباح الهدایة» که من توصیه میکنم دوستان این کتاب «مصباح الهدایة» امام را خوب بخوانند گرچه ایشان میگوید کسانی که «فلسفه» نخواندند من راضی نیستم این کتاب را بخوانند و الحق هضم بعضی از مطالبش خیلی سخت است، شخصی میگفت علی اللهیها، علی را خوب شناختند ولی خدا را نشناختند!
این تعبیر درباره امام در این کتاب صادق است! حتی امام راحل در مورد علم امام میگوید علم امام به عالم هستی -نه به من و شما!- علم امام به عالم هستی از علم عالم هستی بر خودش نافذتر و وسیعتر است بالاترین علم چه است؟ علم حضوری است علم انسان به خودش. میگوید علم امام به ما و به عالم هستی از علم خود ما بر خودمان قویتر است!
اگر این است پس ما کجای کار هستیم؟ روایت «احمد ابن ابی نصر بزنطی» را ببینید که از اصحاب خاص امام رضا (سلام الله علیه) است من وقتی هفت - هشت تا از شرح حالهایش را میخوانم گریهام میگیرد میگویم خدایا ما چه گناهی در «عالم ذر» مرتکب شدیم که از درک اهلبیت و تماشا کردن جمال اهلبیت محروم شدیم.
یکی از مصیبتهایی که من برای خودم میگویم – به شما کار ندارم- بعضی از اصحاب را میبینم میگویم خدایا چه بدبخت شدیم بعضی وقتها دو دستی به سرم میزنم که خدایا چه اتفاقی افتاده که ما محروم شدیم و در یک زمانی قرار گرفتیم دستمان به حجت الهی نمیرسد چشممان چه گناهی مرتکب شده که نمیتوانیم امام را ببینیم!
«احمد ابن ابی نصر بزنطی» میگوید خدمت امام رضا آمدم با چند تا از دوستان مسائلی داشتیم و سوال کردیم اینها مسائلشان تمام شد و رفتند ولی سوالات من بیشتر بود، نیمه شب شد خواستم بروم امام رضا به من فرمود «احمد» کجا میخواهی بروی؟ وقت گذشته و نیمه شب است همینجا در خانه ما بخواب!
«احمد» هم میگوید من از خدا خواسته دنبال تعارف بودم عرض کردم: چشم آقا! چشم! حضرت به خادمش فرمود: در آن اتاقی که هر شب من میخوابم رختخوابی که من در آن میخوابم را پهن کن، بگذار «احمد ابن ابی نصر بزنطی» آنجا بخوابد «احمد» میگوید آمدم دیدم رختخواب اختصاصی امام، اتاق اختصاصی امام است احساس میکردم که تمام ثروت و مقامات روی زمین را امشب خدا به من داده.
میگوید تاریک هم بود لحاف را بر سرم کشیده بودم و در فکر بودم چه سعادتی برای من اتفاق افتاد... دیدم امام در زدند و فرمودند: آقای «احمد» خوابیدن در خانه امام و در رختخواب امام، فضل نیست.
«إنما الفضل بالتقوی»
(إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ)
در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست
سوره حجرات (49): آیه 13
یعنی حتی آنکه در رختخواب در ذهنش هم میگذرد، امام برای اینکه او را عُجب نگیرد این مطلب را برایش بیان میفرماید، امام این است! ما دنبال نخود سیاه هستیم! و دنبال بعضی از مباحث مثل اشکال به ولایت تکوینی و تشریعی و امثال اینها میگردیم!
والسلام علیکم ورحمة الله