2024 October 11 - جمعه 20 مهر 1403
آيا حديث «حمار يعفور» صحت دارد؟
کد مطلب: ٥١١٤ تاریخ انتشار: ٢٠ اسفند ١٣٨٨ تعداد بازدید: 23888
پرسش و پاسخ » عمومي
آيا حديث «حمار يعفور» صحت دارد؟

سؤال كننده: احمد

توضيح سؤال:

شما كتاب كافي را برترين كتاب خود مي دانيد، آيا مي دانيد كه در اين كتاب چه توهين هايي كه به پيامبر و ائمه شده است؟

يكي از توهين ها حديث سلسلة الحمار است كه طبق اين روايت پيامبر با حماري صحبت مي كند و اين حمار از پدران خود حديثي را از حضرت نوح بيان مي كند.

اين روايت چند چيز را ثابت مي كند:

1 . سخن گفتن حمار با انسان ها!

2 . حمار خطاب به رسول خدا مي گويد: «جان من و پدر و مادرم به فداي تو»! اولا با وجود صحابه آيا نوبت به حمار مي رسد كه خود را فداي پيامبر كند؟ ثانياً: فرضا كه اين حمار اختيار جان خود را داشت؛ آيا اختيار جان پدر و مادرش را نيز داشت؟

3 . بين حضرت نوح و رسول خدا هزاران سال فاصله است؛ در حالي كه اين حمار روايت را با چهار واسطه از حضرت نوح نقل كرده است (خودش از پدرش از جدش و او از پدرش)، چگونه اين چند حمار، هزاران سال عمر كرده اند؟

ببنيد كه شيعيان عقل و دين خود را به دست چه كساني سپرده اند؟

پاسخ:

اصل روايت:

وَرُوِيَ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام قَالَ: إِنَّ ذَلِكَ الْحِمَارَ [الْحِمَارِ عُفَيْر] كَلَّمَ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَقَالَ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي إِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ أَنَّهُ كَانَ مَعَ نُوحٍ فِي السَّفِينَةِ فَقَامَ إِلَيْهِ نُوحٌ فَمَسَحَ عَلَي كَفَلِهِ ثُمَّ قَالَ: يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ هَذَا الْحِمَارِ حِمَارٌ يَرْكَبُهُ سَيِّدُ النَّبِيِّينَ وَ خَاتَمُهُمْ فَالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنِي ذَلِكَ الْحِمَار.

و روايت شده كه امير المؤمنين عليه السلام فرمود: اين الاغ با پيغمبر صلّي اللَّه عليه و آله به سخن درآمد و گفت:

پدر و مادرم قربانت! پدرم از پدرش و او از جدش و او از پدرش نقل كرد كه او با جناب نوح در كشتي بوده و نوح برخاسته و دست به كفل او كشيده و گفته: از پشت اين الاغ، الاغي آيد كه سيد پيغمبران و آخرين ايشان بر آن سوار شود، خدا را شكر كه مرا همان الاغ قرار داد.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1 ، ص237 ، ذيل حديث9، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362هـ.ش.

نقد و بررسي:

قبل از نقد دلالي و پاسخ هاي نقضي، سند اين روايت را بررسي مي كنيم تا ببنيم كه آيا اين روايت ارزش استناد دارد يا خير

مقدمه :

نويسنده اين اشكالات ، بايد مي دانست كه ما شيعيان ، مانند اهل سنت نيستيم كه بعضي از كتب حديثي را صد در صد صحيح دانسته و حق نقد مطالب آن را نداشته باشيم !

بعضي از روايات اصول كافي و ساير كتب شيعه از جهت سندي غير معتبر است و علماي شيعه به آنها استدلال نمي كنند؛ از اين رو وجود چنين رواياتي در بعضي از كتب شيعه ، ضرر به مذهب شيعه نمي زند ! اما اهل سنت كه اعتقاد كامل به صحيح بخاري و مسلم دارند و حتي به گفته برخي از علما تمامي روايات آن را به اجماع اهل سنت ، روايات رسول خدا (ص) مي دانند ، وقتي روايات بخاري و مسلم چنين مطالبي را نقل كنند ، دچار اشكال مي شوند ! (كه به نقل مطالب بخاري در اين باب نيز خواهيم پرداخت) حال با ذكر اين مقدمه به بررسي سندي اين روايت مي پردازيم :

بررسي سند روايت:

همان طور كه از اصل روايت پيدا است، اين روايت در ادامه روايت نهم از ابواب «بَابُ مَا عِنْدَ الْأَئِمَّةِ مِنْ سِلَاحِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَ مَتَاعِه » و به صورت مرفوع «وَرُوِيَ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ...» نقل شده است و روايت مرفوع ارزش استدلال و نياز به اين همه جار و جنجال ندارد.

اگر نويسنده اين مطلب با علم حديث آشنا بود، هرگز به روايتي اين چنين ضعيف استناد نمي كرد!

علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه در شرح اين روايت مي گويد:

الحديث التاسع: ضعيف وآخره مرسل.

حديث نهم ضعيف و آخر آن (روايت مورد نظر) مرسل است.

المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول، ج3، ص48، ناشر: دار الكتب الإسلامية ـ تهران، الطبعة : الثانية،1404هـ ـ 1263ش.

بررسي دلالت روايت:

سخن گفتن پيامبران با حيوانات در قرآن:

خداوند در قرآن كريم ، از گفتگوي مورچه و هدهد با حضرت سليمان سخن گفته است:

حَتيَّ إِذَا أَتَوْاْ عَليَ وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَأَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُواْ مَسَكِنَكُمْ لَا يحَْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ.

فَتَبَسَّمَ ضَاحِكاً مِّن قَوْلِهَا وَ قَالَ رَبّ ِ أَوْزِعْنيِ أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتيِ أَنْعَمْتَ عَليَ َّ وَ عَليَ وَالِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صَلِحًا تَرْضَئهُ وَ أَدْخِلْنيِ بِرَحْمَتِكَ فيِ عِبَادِكَ الصَّلِحِين

وَتَفَقَّدَ الطَّيرَْ فَقَالَ مَا ليِ َ لَا أَرَي الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائبِينَ . لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَاْذْبحََنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنيّ ِ بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ. فَمَكَثَ غَيرَْ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تحُِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإِ بِنَبَإٍ يَقِينٍ . إِنيّ ِ وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَأُوتِيَتْ مِن كُلّ ِ شيَ ْءٍ وَلهََا عَرْشٌ عَظِيمٌ. وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُون .

سوره نمل ، آيات 18ـ 24.

(آنها حركت كردند) تا به سرزمين مورچگان رسيدند مورچه اي گفت: «به لانه هاي خود برويد تا سليمان و لشكرش شما را پايمال نكنند در حالي كه نمي فهمند!».

سليمان از سخن او تبسّمي كرد و خنديد و گفت: «پروردگارا! شكر نعمتهايي را كه بر من و پدر و مادرم ارزاني داشته اي به من الهام كن، و توفيق ده تا عمل صالحي كه موجب رضاي توست انجام دهم، و مرا برحمت خود در زمره بندگان صالحت وارد كن!»

(سليمان) در جستجوي آن پرنده [هدهد] برآمد و گفت: «چرا هدهد را نمي بينم، يا اينكه او از غايبان است؟! قطعاً او را كيفر شديدي خواهم داد، يا او را ذبح مي كنم، يا بايد دليل روشني (براي غيبتش) براي من بياورد!

چندان درنگ نكرد (كه هدهد آمد و) گفت: «من بر چيزي آگاهي يافتم كه تو بر آن آگاهي نيافتي من از سرزمين «سبا» يك خبر قطعي براي تو آورده ام! من زني را ديدم كه بر آنان حكومت مي كند، و همه چيز در اختيار دارد، و (به خصوص) تخت عظيمي دارد! . او و قومش را ديدم كه براي غير خدا- خورشيد- سجده مي كنند و شيطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده، و آنها را از راه بازداشته و از اين رو هدايت نمي شوند!».

بنابراين سخن گفتن پيامبران با حيوانات با قدرت اعجازي كه خداوند به آنان داده است، هيچ مشكلي ندارد . و وقتي سليمان بتواند با حيوانات گفتگو كند، چه استبعادي دارد كه برترين پيامبر خداوند نيز بتواند با يكي ديگر از حيوانات سخن گفته باشد؟

«فداك أبي وأمي» به منظور تكريم پيامبر بوده است:

اما اين كه نويسنده مطلب با تمسخر فراوان جمله «فداك أبي وأمي» را نقل و به استهزاء گرفته است ، بايد در جواب ايشان بگوئيم كه اين جمله از عباراتي است كه به منظور تكريم ، بزرگداشت و تعظيم طرف مقابل ايراد مي شود؛ چه از طرف انسان گفته شود يا با معجزه الهي حيواني آن را به زبان بياورد؛ چنانچه ابن اثير جزري مي نويسد:

اغفر فداء لك ما اقتفينا :

اطلاق هذا اللفظ مع الله تعالي محمول علي المجاز والاستعارة لانه انما يفدي من المكاره من تلحقه فيكون المراد بالفداء التعظيم والاكبار لان الانسان لا يفدي الا من يعظمه فيبذل نفسه له .

اطلاق اين لفظ در باره خداوند، حمل بر مجاز و كنايه مي شود؛ زيرا فدا شدن ، تنها در برابر مصيبت ها و بدي هايي است كه به طرف مقابل مي رسد ! بنا بر اين مراد از فدا شدن ، تعظيم و بزرگداشت است ! زيرا انسان خود را جز براي كسي كه او را بزرگ مي داند فدا نمي كند ! و به همين جهت است كه جان خويش را در راه او مي دهد !

ابن أثير الجزري، ابوالسعادات المبارك بن محمد (متوفاي606هـ)، النهاية في غريب الحديث والأثر، ج3، ص 422، تحقيق طاهر أحمد الزاوي - محمود محمد الطناحي، ناشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م؛

الأفريقي المصري، جمال الدين محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي711هـ)، لسان العرب، ج15، ص 151، ناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولي.

ما نيز در گفتارهاي روزانه خودمان، به كساني كه احترام خاصي براي آن ها قائل هستيم از اين جمله استفاده مي كنيم و در حقيقت مي خواهيم به آن ها بگوئيم كه شما در نزد ما از پدر و مادرمان نيز عزيزتر هستيد . صحابه نيز همواره از اين جمله در گفتار با رسول خدا صلي الله عليه وآله استفاده مي كرده اند كه اگر كسي در كتاب هاي اهل سنت جستجو كند به صدها مورد مي رسد كه ما فقط به يك مورد از كتاب صحيح بخاري اشاره مي كنيم:

... فلما قَفَلُوا قال سَلَمَةُ رَآنِي رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم وهو آخِذٌ بِيَدِي قال ما لك قلت له فَدَاكَ أبي وَأُمِّي ...

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4 ص 1537، ح3960، كتاب المغازي، بَاب غَزْوَةِ خَيْبَرَ ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

بنابراين گفتن جمله «فداك أبي وأمي» دليل بر اين نيست كه كسي اختيار جان پدر و مادرش را دارد و داشته باشد.

اما اين كه گفته است: « بين حضرت نوح و رسول خدا هزاران سال فاصله است؛ در حالي كه اين حمار روايت را با سه واسطه از حضرت نوح نقل كرده است» در جواب مي گوييم:

اگر كسي بپذيرد كه حيوانات با قدرت الهي مي تواند با انسان ها گفتگو كند، چه استبعادي دارد كه خداوند عمر يك حيوان را آن قدر طولاني كند كه بتواند با پيامبر آخر الزمان ملاقات و با او گفتگو كند؟ همان خدائي كه قدرت سخن گفتن به حيوان داده، همان خدا نيز مي تواند به او عمر طولاني دهد.

نقل مشابه همين روايت در كتاب هاي اهل سنت:

جالب اين است كه بزرگان اهل سنت شبيه همين روايت را در كتاب هاي خود به صورت گسترده نقل كرده اند. قاضي عياض در كتاب الشفا مي نويسد:

عن إبراهيم بن حماد بسنده من كلام الحمار الذي أصابه بخيبر ، وقال اسمي يزيد بن شهاب . فسماه النبي صلي الله عليه وسلم يعفورا ، وأنه كان يوجهه إلي دور أصحابه ، فيضرب عليهم الباب برأسه ، ويستدعيهم ، وأن النبي صلي الله عليه وسلم لما مات تردي في بئر جزعاً وحزناً ، فمات .

ابراهيم بن حماد با سندش، گفتار حماري را كه رسول خدا در خيبر به دست آورد اين گونه نقل كرده است: حمار گفت: اسم من يزيد بن شهاب است، پس رسول خدا او را يعفور ناميد، اين حمار به خانه هاي اصحاب مي رفت ، در خانه ها را با سر خود مي كوبيد و آن ها را فرامي خواند، وقتي رسول خدا (ص) از دنيا رفت، از شدت غم و اندوه خود را در چاه انداخت و مُرد.

القاضي عياض، ابوالفضل عياض بن موسي بن عياض اليحصبي السبتي (متوفاي544هـ)، كتاب الشفا، ج1، ص236، طبق برنامه الجامع الكبير.

ديگر بزرگان اهل سنت نيز اين روايت را به تفصيل نقل كرده اند:

أخبرنا أبو غالب وأبو عبد الله قالا أنبأ أبو سعد بن أبي علانة أنا أبو طاهر المخلص وأبو أحمد بن المهتدي حدثني أبو الحسن الأسدي عمر بن بشر بن موسي نا أبو حفص عمر بن مزيد نا عبد الله بن محمد بن عبيد بن أبي الصهباء نا أبو حذيفة عبد الله بن حبيب الهذلي عن أبي عبد الله السلمي عن أبي منظور قال لما فتح رسول الله صلي الله عليه وسلم يعني خيبر أصاب أربعة أزواج ثقال أربعة أزواج خفاف وعشر أواقي ذهب وفضة وحمار أسود مكبلا قال فكلم رسول الله صلي الله عليه وسلم الحمار فكلمه الحمار فقال له النبي صلي الله عليه وسلم ما اسمك قال يزيد بن شهاب أخرج الله عز وجل من نسل جدي ستين حمارا كلهم لم يركبهم إلا نبي قد كنت أتوقعك أن تركبني لم يبق من نسل جدي غيري ولا من الأنبياء غيرك قد كنت قبلك لرجل يهودي وكنت أتعثر به عمدا وكان يجيع بطني ويضرب ظهري قال فقال له النبي صلي الله عليه وسلم فأنت يعفور يا يعفور قال لبيك قال أتشتهي الإناث قال لا قال فكان رسول الله صلي الله عليه وسلم يركبه في حاجته وإذا نزل عنه بعث به إلي باب الرجل فيأتي الباب فيقرعه برأسه فإذا خرج إليه صاحب الدار أوميء إليه أن أجب رسول الله صلي الله عليه وسلم فلما قبض النبي صلي الله عليه وسلم جاء إلي بئر كانت لأبي الهيثم بن التيهان فتردي فيها جزعا علي رسول الله صلي الله عليه وسلم فصارت قبره.

هنگامي كه رسول خدا (ص) خيبر را فتح كرد چهار كنيز چاق و چهار كنيز لاغر و نيز ده پيمانه طلا و نقره و الاغي بسته شده در زنجير به دست آوردند ؛ آن حضرت با الاغ به گفتگو پرداختند و الاغ نيز جواب داد ! رسول خدا فرمود: اسمت چيست؟ گفت: يزيد بن شهاب، خداوند از نسل جد من شصت حمار ديگر خلق كرد كه فقط پيامبران بر آن ها سوار شدند و من از شما توقع دارم كه بر من سوار شوي؛ چرا كه از نسل جد من كسي غير از من و از انبياء نيز جز شما باقي نمانده است، من پيش از شما مال مرد يهودي بودم، كه از روي عمد او را بر زمين مي زدم ! او نيز شكم مرا به دردآورده و به پشتم مي زد.

رسول خدا فرمود: پس تو يعفور هستي ، اي يعفور ! حمار گفت: بلي ، رسول خدا فرمود: آيا به جنس مؤنث تمايل داري؟ يعفور گفت: خير !

پس رسول خدا (ص) در هنگام نياز سوار او مي شد، و هر وقت كه از پشت او پايين مي آمد، او را به خانه مردم مي فرستاد، او در خانه را با سرش مي كوبيد و به آن شخص اشاره مي كرد كه پيش رسول خدا (ص) برود . وقتي رسول خدا از دنيا رفت، نزديك چاهي كه متعلق به هيثم بن تيهان بود، آمد و خود در آن به خاطر ناراحتي براي رسول خدا (ص) انداخت و همان چاه قبر او شد.

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج4، ص 232، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995؛

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج6، ص 151، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت؛

الأبشيهي، أبو الفتح شهاب الدين محمد بن أحمد (متوفاي850هـ) ، المستطرف في كل فن مستظرف، ج2، ص 235، تحقيق : مفيد محمد قميحة ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الثانية ، 1406هـ ـ 1986م؛

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، لسان الميزان، ج5، ص 376، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ - 1986م؛

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الخصائص الكبري، ج2، ص 107، ناشر:دار الكتب العلمية - بيروت - 1405هـ - 1985م؛

العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (متوفاي1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج2، ص 24، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية؛

الأنصاري ، أبو عبد الله محمد بن علي بن أحمد بن حديدة (متوفاي1381هـ)، المصباح المضيء في كتاب النبي الأمي ورسله إلي ملوك الأرض من عربي وعجمي، ج1، ص 261، تحقيق : محمد عظيم الدين ، ناشر : عالم الكتب - بيروت - 1405هـ.

بنابراين اگر مرحوم كليني روايتي را با سند مرفوع نقل كرده، بسياري از بززگان شما شبيه همان روايت را با سند متصل نقل كرده ايد؛ از اين رو بهتر بود كه نويسنده مقاله قبل از نقل روايت از كتاب هاي شيعه و خرده گيري بر آن به كتاب هاي خود نيز رجوع مي كرد تا اين گونه با جواب هاي نقضي روبرو نشود.

گفتگو با حيوانات در كتاب هاي اهل سنت:

گفتگوي گرگ با يكي از اصحاب:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا يَزِيدُ أنا الْقَاسِمُ بن الْفَضْلِ الحداني عن أبي نَضْرَةَ عن أبي سَعِيدٍ الخدري قال عَدَا الذِّئْبُ علي شَاةٍ فَأَخَذَهَا فَطَلَبَهُ الراعي فَانْتَزَعَهَا منه فَأَقْعَي الذِّئْبُ علي ذَنَبِهِ قال أَلاَ تتقي اللَّهَ تَنْزِعُ مني رِزْقاً سَاقه الله إلي فقال يا عجبي ذِئْبٌ مقع علي ذَنَبِهِ يكلمني كَلاَمَ الإِنْسِ فقال الذِّئْبُ الا أُخْبِرُكَ بِأَعْجَبَ من ذلك مُحَمَّدٌ صلي الله عليه وسلم بِيَثْرِبَ يُخْبِرُ الناس بِأَنْبَاءِ ما قد سَبَقَ قال فَأَقْبَلَ الراعي يَسُوقُ غَنَمَهُ حتي دخل الْمَدِينَةَ فَزَوَاهَا إلي زَاوِيَةٍ من زَوَايَاهَا ثُمَّ أتي رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فَأَخْبَرَهُ فَأَمَرَ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فنودي الصَّلاَةُ جَامِعَةٌ ثُمَّ خَرَجَ فقال للراعي أَخْبِرْهُمْ فَأَخْبَرَهُمْ فقال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم صَدَقَ والذي نفسه بيده لاَ تَقُومُ السَّاعَةُ حتي يُكَلِّمَ السِّبَاعُ الإِنْسَ وَيُكَلِّمَ الرَّجُلَ عَذَبَةُ سَوْطِهِ وَشِرَاكُ نَعَْلِهِ وَيُخْبِرَهُ فَخِذُهُ بِمَا أَحْدَثَ أَهْلُهُ بَعْدَهُ.

ابوسعيد خدري مي گويد: گرگي به گوسفندي حمله كرد و آن را برد، چوپان او را دنبال كرد و گوسفند را از او گرفت و گرگ را به خاطر اين كارش كتك زد، گرگ گفت: از خدا نمي ترسي كه روزي مرا كه خداوند نصيبم كرده از من مي گيري، آن را به من برگردان. چوپان گفت: عجبا! گرگي را كتك زدم و او با زبان انسان ها با من سخن مي گويد!!! گرگ گفت: من تو را به چيز عجيب تر از آن آگاه مي كنم و آن اين است كه محمد (ص) در يثرب مردم را از اخبار گذشتگان آگاه مي كرد، چوپان گوسفندانش را هدايت كرد تا اين كه وارد مدينه شد ، پس گوسفندانش را در گوشه اي نگه داشت؛ سپس خدمت رسول خدا رسيد و او را از اين قصه آگاه كرد، رسول خدا دستور داد كه مردم براي نماز جماعت دعوت بخوانند، وقتي خارج شد، به چوپان گفت: مردم را از داستانت آگاه كن، چوپان اطاعت كرد، رسول خدا (ص) فرمود: راست گفتي! سوگند به كسي كه جانم در دست او است، قيامت نمي شود ؛ مگر اين كه حيوانات وحشي با انسان ها و مرد با دسته تازيانه و بند كفش خود سخن مي گويد و ران پايش او را از اتفاقاتي كه بعدا براي خانواده اش مي افتد آگاه مي كند.

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص 83، ح11809، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر؛

الكسي ، أبو محمد عبد بن حميد بن نصر (متوفاي249هـ) ، المنتخب من مسند عبد بن حميد ، ج1، ص 277، ح877، تحقيق : صبحي البدري السامرائي , محمود محمد خليل الصعيدي ، ناشر : مكتبة السنة - القاهرة ، الطبعة : الأولي ، 1408هـ - 1988م؛

التميمي البستي، محمد بن حبان بن أحمد ابوحاتم (متوفاي354 هـ)، صحيح ابن حبان بترتيب ابن بلبان، ج14، ص 418، ح6494، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، ناشر:مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ ـ 1993م؛

ابن سمعون البغدادي ، أبو الحسين محمد بن أحمد بن إسماعيل بن عنبس (متوفاي387هـ)، أمالي ابن سمعون ، ج1، ص 366، طبق برنامه الجامع الكبير؛

البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (متوفاي458هـ)، دلائل النبوة، ج6، ص 41، طبق برنامه الجامع الكبير؛

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج4، ص 375، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995؛

الرافعي القزويني، عبد الكريم بن محمد (متوفاي 623 هـ)، التدوين في أخبار قزوين، ج1، ص 448، تحقيق: عزيز الله العطاري، ناشر:دار الكتب العلمية - بيروت - 1987م؛

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج1، ص 351، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م؛

أبو المحاسن الحنفي ، يوسف بن موسي (متوفاي803هـ)، المعتصر من المختصر من مشكل الآثار ، ج1، ص 57، ناشر : عالم الكتب / مكتبة المتنبي / مكتبة سعد الدين - بيروت / القاهرة / دمشق؛

الدميري المصري الشافعي ، كمال الدين محمد بن موسي بن عيسي (متوفاي808 هـ)، حياة الحيوان الكبري ، ج1، ص 501، تحقيق : أحمد حسن بسج ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان ، الطبعة : الثانية ، 1424 هـ - 2003م.

الصفوري، عبد الرحمن بن عبد السلام بن عبد الرحمن بن عثمان (متوفاي 894 هـ)، نزهة المجالس ومنتخب النفائس، تحقيق: عبد الرحيم مارديني، ج2، ص 320، ناشر:دار المحبة - دار آية - بيروت - دمشق - 2001 / 2002م؛

ملا علي القاري، نور الدين أبو الحسن علي بن سلطان محمد الهروي (متوفاي1014هـ)، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج11، ص 71، تحقيق: جمال عيتاني، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1422هـ - 2001م

حاكم نيشابوري بعد از نقل اين روايت مي گويد:

هذا حديث صحيح علي شرط مسلم ولم يخرجاه.

اين روايت بر طبق شرائطي كه مسلم براي صحت روايت قائل است، صحيح است؛ ولي او نقل نكرده.

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج4، ص 514، ح8444، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990م.

و ابن كثير دمشقي مي گويد:

وهذا إسناد علي شرط الصحيح وقد صححه البيهقي ولم يروه إلا الترمذي.

اين سند ، شرائط صحيح بخاري را دارا هست و بيهقي نيز آن را تصحيح كرده؛ ولي غير از ترمذي كسي ديگر از صحاح سته، آن را نقل نكرده اند.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج6، ص 143، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.

و هيثمي در باره اين روايت مي گويد:

قلت عند الترمذي طرف من آخره رواه أحمد وفي رواية عن أبي سعيد أيضا قال بينما رجل من أسلم في غنيمة له يهش عليها في بيداء ذي الحليفة إذ عدا عليه الذئب فانتزع شاة من غنمه فأخذ الرجل يرمي بالحجارة حتي استنقذ منه شاته فذكر نحوه رواه أحمد والبزار بنحوه باختصار ورجال أحد إسنادي أحمد رجال الصحيح.

من (هيثمي) مي گويم: ترمذي قسمت آخر روايت را نقل كرده است، و احمد نيز از ابوسعيد نقل كرده كه مردي از قبيله اسلام، گوسفنداني را در بيابان ذي الحليفه مي چراند كه گرگي به آن حمله كرد؛ و گوسفندي را ربود؛ پس چوپان با سنگ گرگ را آن قدر زد كه گوسفندش را نجات داد . پس ادامه روايت را همانند روايت قبلي نقل كرده است . همانند اين روايت را احمد و بزار به صورت مختصر نقل كرده و راويان يكي از سندهاي احمد ، راويان صحيح بخاري هستند.

الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج8، ص 291، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ.

الباني بعد از نقل اين روايت مي گويد:

قلت: وهذا سند صحيح رجاله ثقات رجال مسلم غير القاسم هذا وهو ثقة اتفاقا، وأخرج له مسلم في المقدمة.

والحديث أخرجه ابن حبان (2109) والحاكم مفرقا (4/467،467-468) وقال: «صحيح علي شرط مسلم» ! ووافقه الذهبي!

من (الباني) مي گويم: اين سند صحيح است و راويان آن ها مورد اعتماد و از راويان صحيح مسلم هستند؛ غير از قاسم كه او به اتفاق علما مورد اعتماد است و مسلم در مقدمه كتابش روايتي از او نقل كرده است.

اين روايت را ابن حبان و حاكم نقل كرده و گفته: اين روايت با شرائطي كه مسلم در صحت روايت قائل بوده ، صحيح است . ذهبي نيز سخن او را تأييد كرده است.

ألباني، محمّد ناصر، سلسة الأحاديث الصحيحة ، ج1، ص121، طبق برنامه المكتبة الشاملة.

همين روايت را ترمذي در سنن خود به صورت مختصر و فقط تكه هاي آخر آن را نقل كرده است :

حدثنا سُفْيَانُ بن وَكِيعٍ حدثنا أبي عن الْقَاسِمِ بن الْفَضْلِ حدثنا أبو نَضْرَةَ الْعَبْدِيُّ عن أبي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قال قال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم وَالَّذِي نَفْسِي بيده لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حتي تُكَلِّمَ السِّبَاعُ الْإِنْسَ وَحَتَّي تُكَلِّمَ الرَّجُلَ عَذَبَةُ سَوْطِهِ وَشِرَاكُ نَعْلِهِ وَتُخْبِرَهُ فَخِذُهُ بِمَا أَحْدَثَ أَهْلُهُ من بَعْدِهِ.

از ابوسعيد خدري نقل شده است كه رسول خدا (ص) فرمود: سوگند به كسي كه جانم در دست او است، قيامت نمي شود ؛ مگر اين كه حيوانات وحشي با انسان ها و مرد با دسته تازيانه و بند كفش خود سخن مي گويد و ران پايش او را از اتفاقاتي كه بعدا براي خانواده اش مي افتد آگاه مي كند.

الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج4، ص 119، ح2181، كِتَاب الْفِتَنِ، بَاب ما جاء في كَلَامِ السِّبَاعِ، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

گفتگوي يكي از اصحاب با گرگ به روايت رسول خدا (ص)

حدثنا مَحْمُودُ بن غَيْلَانَ حدثنا أبو دَاوُدَ الطَّيَالِسِيُّ عن شُعْبَةَ عن سَعْدِ بن إبراهيم عن أبي سَلَمَةَ عن أبي هُرَيْرَةَ عن النبي صلي الله عليه وسلم قال بَيْنَمَا رَجُلٌ يَرْعَي غَنَمًا له إِذْ جاء ذِئْبٌ فَأَخَذَ شَاةً فَجَاءَ صَاحِبُهَا فَانْتَزَعَهَا منه فقال الذِّئْبُ كَيْفَ تَصْنَعُ بها يوم السَّبُعِ يوم لَا رَاعِيَ لها غَيْرِي قال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فَآمَنْتُ بِذَلِكَ أنا وأبو بَكْرٍ وَعُمَرُ قال أبو سَلَمَةَ وما هُمَا في الْقَوْمِ يَوْمَئِذٍ حدثنا محمد بن بَشَّارٍ حدثنا محمد بن جَعْفَرٍ حدثنا شُعْبَةُ عن سَعْدِ بن إبراهيم نَحْوَهُ قال أبو عِيسَي هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صَحِيحٌ.

ابوهريره از رسول خدا نقل مي كند كه آن حضرت فرمود: هنگامي كه چوپاني گوسفندانش را مي چراند، گرگي آمد و يك گوسفند او را برد، چوپان آمد و گوسفند را از گرگ پس گرفت، پس گرگ گفت: در هفت روز هفته كه گوسفند تو چوپاني غير من ندارد، چه كار خواهي كرد؟ رسول خدا (ص) فرمود: پس من ، ابوبكر و عمر به اين مسأله ايمان آورديم. ابوسلمه مي گويد: ابوبكر و عمر در آن روز در ميان مردم نبودند. ابوعيسي گويد: اين حديثي است حسن و صحيح .

الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج5، ص 3695، ح3695، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

گفتگوي با گاو و گرگ به روايت صحيح بخاري از رسول خدا (ص)

حدثنا عَلِيُّ بن عبد اللَّهِ حدثنا سُفْيَانُ حدثنا أبو الزِّنَادِ عن الْأَعْرَجِ عن أبي سَلَمَةَ عن أبي هُرَيْرَةَ رضي الله عنه قال صلي رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم صَلَاةَ الصُّبْحِ ثُمَّ أَقْبَلَ علي الناس فقال بَيْنَا رَجُلٌ يَسُوقُ بَقَرَةً إِذْ رَكِبَهَا فَضَرَبَهَا فقالت إِنَّا لم نُخْلَقْ لِهَذَا إنما خُلِقْنَا لِلْحَرْثِ فقال الناس سُبْحَانَ اللَّهِ بَقَرَةٌ تَكَلَّمُ فقال فَإِنِّي أُومِنُ بهذا أنا وأبو بَكْرٍ وَعُمَرُ وما هُمَا ثَمَّ وَبَيْنَمَا رَجُلٌ في غَنَمِهِ إِذْ عَدَا الذِّئْبُ فَذَهَبَ منها بِشَاةٍ فَطَلَبَ حتي كَأَنَّهُ اسْتَنْقَذَهَا منه فقال له الذِّئْبُ هذا اسْتَنْقَذْتَهَا مِنِّي فَمَنْ لها يوم السَّبُعِ يوم لَا رَاعِيَ لها غَيْرِي فقال الناس سُبْحَانَ اللَّهِ ذِئْبٌ يَتَكَلَّمُ قال فَإِنِّي أُومِنُ بهذا أنا وأبو بَكْرٍ وَعُمَرُ وما هُمَا ثَمَّ وحدثنا عَلِيٌّ حدثنا سُفْيَانُ عن مِسْعَرٍ عن سَعْدِ بن إبراهيم عن أبي سَلَمَةَ عن أبي هُرَيْرَةَ عن النبي صلي الله عليه وسلم بمثله.

ابوهريره مي گويد: رسول خدا نماز صبح را خواند؛ سپس رو به مردم كرد و فرمود: روزي مردي گاوي را كه سوار شده بود، مي برد؛ پس او را زد، گاو گفت: ما براي سواري خلق نشده ايم، ما براي زراعت خلق شده ايم!!! . مردم گفتند: سبحان الله! گاو سخن گفته است!!! رسول خدا فرمود: من، ابوبكر و عمر به اين مسأله ايمان آورديم. در حالي كه ابوبكر و عمر آن جا نبودند. سپس رسول خدا ادامه داد: در حالي كه شخصي در بين گله خويش بود ، گرگي به گله حمله كرد و گوسفندي را برد ، آن مرد آنقدر به دنبال گرگ رفت تا گوسفند را نجات داد ! گرگ گفت : اين گوسفند را از دست من گرفتي ! اما روزي كه چوپاني جز من براي اين گوسفند نباشد چه مي كني؟!

مردم گفتند : منزه است خدا ! گوسنفدي سخن مي گويد ؟ حضرت فرمودند : من و ابوبكر و عمر به اين قضيه ايمان آورديم ، در حاليكه ابوبكر و عمر آنجا نبودند !

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج3، ص 1280، ح3284، كِتَاب الْأَنْبِيَاءِ، بَاب «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ...»، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

گفتگوي رسول خدا (ص) با سوسمار:

عن الشعبي عن عبد الله بن عمر عن أبيه عمر بن الخطاب بحديث الضب أن رسول الله صلي الله عليه وسلم كان في محفل من أصحابه إذ جاء أعرابي من بني سليم قد صاد ضبا وجعله في كمه يذهب به إلي رحلة فرأي جماعة فقال علي من هذه الجماعة فقالوا علي هذا الذي يزعم أنه نبي فشق الناس ثم أقبل علي رسول الله (ص) فقال يا محمد ما اشتملت النساء علي ذي لهجة أكذب منك وأبغض إلي منك ولولا أن تسميني قومي عجولا لعجلت عليك فقتلتك فسررت بقتلك الناس أجمعين فقال عمر يا رسول الله دعني أقتله فقال رسول الله (ص) أما علمت أن الحليم كاد أن يكون نبيا ثم أقبل علي رسول الله (ص) فقال واللات والعزي لا آمنت بك وقد قال له رسول الله (ص) يا أعرابي ما حملك علي أن قلت ما قلت وقلت غير الحق ولم تكرم مجلسي قال وتكلمني استخفافا برسول الله واللات والعزي لا آمنت بك أو يؤمن بك هذا الضب فأخرج الضب من كمه وطرحه بين يدي رسول الله (ص) وقال إن آمن بك هذا الضب آمنت بك .

فقال رسول الله (ص) يا ضب فتكلم الضب بلسان عربي مبين يفهمه القوم جميعا لبيك وسعديك يا رسول رب العالمين فقال له رسول الله (ص) من تعبد قال الذي في السماء عرشه وفي الأرض سلطانه وفي البحر سبيله وفي الجنة رحمته وفي النار عذابه قال فمن أنا يا ضب قال أنت رسول رب العالمين وخاتم النبيين قد أفلح من صدقك وقد خاب من كذبك فقال الأعرابي أشهد أن لا اله إلا الله وأنك رسول الله حقا والله لقد أتيتك وما علي وجه الأرض أحد هو أبغض إلي منك ووالله لأنت الساعة أحب إلي من نفسي من ولدي فقد آمن بك شعري وبشري وداخلي وسري وعلانيتي.

عبد الله بن عمر بن الخطاب از پدرش داستان سوسمار را نقل كرده است كه در يكي از روزها، رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله در ميان گروهي از اصحابش بود، باديه نشيني از آنجا مي گذشت. او سوسماري شكار كرده و آن را در ميان همياني نهاده بود تا به خيمه خود ببرد ، در اين هنگام با جماعتي روبرو گشت و پرسيد: علت اجتماع اين مردم چيست؟ در پاسخ گفتند: شاهد جريان حال مردي هستند كه ادعاي پيغمبري كرده است. باديه نشين، ازدحام مردم را شكافت و در برابر رسول خدا (ص) قرار گرفت و با كمال نخوت و خودخواهي گفت: سوگند به لات و عزّي، هيچ زني دروغگوتر از تو را نزاييده است كه مبغوض تر و بي اعتبارتر از تو در نزد من باشد! اگر ترس از آن نداشتم كه مردمم، مرا شتاب زده و عجول، به شمار آورند، با شتاب هر چه تمامتر، تو را از پاي درمي آوردم و با كشتن تو، همه مردم را خوشحال مي كردم!

عمر گفت: اجازه فرماييد تا او را از پاي درآورم؟ پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله فرمود: اي عمر! آرام باش مگر نشنيده اي كه «انسان بردبار، نزديك است، بر اثر حلم و بردباري، به مقام نبوت نايل آيد»

سپس به باديه نشين توجه كرده و فرمود: چه موضوعي سبب شده كه بر ما درشتي نمائي و هر چه مي خواهي به زبان آوري؟ و مطالبي را به ناحق ايراد كني و احترام مجلس مرا رعايت ننمائي؟ وي با كمال بي شرمي و به شكلل تحقير آميزي به رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله گفت: سوگند به «لات» و «عزّي»، به تو ايمان نمي آورم، مگر آنكه پيش از من، اين سوسمار ايمان بياورد. آنگاه سوسمار را از انبان خويش بيرون آورده و در برابر رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله به زمين افكند و اضافه كرد: اگر اين سوسمار ايمان بياورد، من هم ايمان مي آورم. در اين هنگام، رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله خطاب به سوسمار فرمود: اي سوسمار!

سوسمار به زبان عربي فصيحي كه همگان مي شنيدند گفت: لبّيك و سعديك! اي پيام آور پروردگار تمام جهانيان. رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله از وي پرسيد: چه كسي را مي پرستي؟ در پاسخ گفت: خدائي را كه عرشش در آسمان و سلطنتش در روي زمين و رازش در دريا و رحمتش در بهشت و شكنجه اش در دوزخ است.

رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله از وي پرسيد: من كيستم؟ گفت: شما رسول پروردگار جهانيان و خاتم پيغمبران هستيد. كسي كه شما را به پيغمبري تصديق كرد، رستگار گشت و كسي كه شما را تكذيب كرد، زيانبار گرديد.

باديه نشين كه اين گفتگو را شنيد، گفت: گواهي مي دهم كه خدائي جز خداي يگانه نيست و تو حقيقتا رسول او هستي! به خدا سوگند! هنگامي كه با شما ملاقات كردم هيچ كس در روي زمين، مبغوض تر از شما در نظر من نبود؛ امّا امروز، هيچ كس محبوبتر از شما، در نزد من نيست و شما از خود من و از زن و فرزندم، برايم محبوبتر هستيد. و من، شما را از درون و بيرون، آشكار و نهان،- با تمام وجود- دوست مي دارم.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، الروض الداني (المعجم الصغير) ، ج2، ص 153، ح948، تحقيق : محمد شكور محمود الحاج أمرير ، ناشر : المكتب الإسلامي/ دار عمار - بيروت/ عمان ، الطبعة : الأولي ، 1405هـ ـ 1985م؛

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الأوسط، ج6، ص 127، تحقيق: طارق بن عوض الله بن محمد، عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني، ناشر: دار الحرمين - القاهرة - 1415هـ؛

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج4، ص 383، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995؛

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج6، ص 149، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت؛

الأنصاري الشافعي، سراج الدين أبي حفص عمر بن علي بن أحمد المعروف بابن الملقن، البدر المنير في تخريج الأحاديث والأثار الواقعة في الشرح الكبير، ج9، ص 200، تحقيق: مصطفي ابوالغيط و عبدالله بن سليمان وياسر بن كمال، ناشر: دار الهجرة للنشر والتوزيع - الرياض-السعودية، الطبعة: الاولي، 1425هـ-2004م؛

الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج8، ص 294، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ؛

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الخصائص الكبري، ج2، ص 107، ناشر:دار الكتب العلمية - بيروت - 1405هـ - 1985م.

گفتگوي رسول خدا با آهو:

حدثنا سَعِيدُ بن عبد الرحمن التُّسْتَرِيُّ وَالْحُسَيْنُ بن مُهَّانَ قَالا ثنا زَكَرِيَّا بن يحيي ثنا حِبَّانُ بن أَغْلَبَ بن تَمِيمٍ الْمَسْعُودِيُّ عن أبيه عن هِشَامِ بن حَسَّانٍ عَنِ الْحَسَنِ عن ضَبَّةَ بن مِحْصَنٍ عن أُمِّ سَلَمَةَ قالت كان رسول اللَّهِ صلي اللَّهُ عليه وسلم في الصَّحْرَاءِ فإذا مناد (مناديا) يُنَادِيهِ يا رَسُولَ اللَّهِ فَالْتَفَتَ فلم يَرَ أَحَدًا ثُمَّ الْتَفَتَ فإذا ظَبْيَةٌ مُوَثَّقَةٌ فقالت ادْنُ مِنِّي يا رَسُولَ اللَّهِ فَدَنَا منها فقال حَاجَتَكِ قالت إِنَّ لي خَشَفَيْنِ في ذلك الْجَبَلِ فَحُلَّنِي حتي أَذْهَبَ فَأُرْضِعَهُمَا ثُمَّ أَرْجِعُ إِلَيْكَ قال وَتَفْعَلِينَ قالت عَذَّبَنِي اللَّهُ بِعَذَابِ الْعِشَارِ إن لم أَفْعَلْ فَأَطْلَقَهَا فَذَهَبَتْ فَأَرْضَعَتْ خَشَفَيْهَا ثُمَّ رَجَعَتْ فَأَوْثَقَهَا وَانْتَبَهَ الأَعْرَابِيُّ فقال لك حَاجَةٌ يا رَسُولَ اللَّهِ قال نعم تُطْلِقُ هذه فَأَطْلَقَهَا فَخَرَجَتْ تَعْدُو وَهِيَ تَقُولُ أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَنَّكَ رسول اللَّهِ.

طبراني از ام سلمه آورده كه رسول خدا صلي اللَّه عليه و اله و سلم در بيابان بودند؛ ناگاه فريادي شنيده شد كه اي پيامبر خدا! و آن حضرت رو بر گرداند و كسي را نديد باز رو برگرداند و آهوئي را كه بسته شده بود، آهو گفت: اي پيامبر خدا! به من نزديك شو! آن حضرت نزديك او شده و فرمودند چه كاري داري؟ گفت: من دو نوزاد در اين كوه دارم، مرا رها فرماييد تا بروم آنها را شير دهم و برگردم: فرمودند: بر ميگردي؟ گفت: خدا مرا ده برابر عذاب كند اگر برنگردم، رسول خدا او را رها كردند تا رفت و دو نوزاد خود را شير داد و برگشت و آن حضرت او را در بند كردند.

در اين هنگام اعرابي از خواب بيدار شد و گفت: اي پيامبر خدا نيازي داري؟ فرمود: آري اين آهو را آزاد كني، او را آزاد كرد ، آهو در حالي مي دويد ، مي گفت: شهادت مي دهم كه خدائي جز خداي يكتا نيست و تو پيامبر خدا هستي.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج23، ص 331 ، ح763، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ - 1983م؛

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، الخصائص الكبري، ج2، ص 101، ناشر:دار الكتب العلمية - بيروت - 1405هـ - 1985م؛

المنذري ، أبو محمد عبد العظيم بن عبد القوي (متوفاي656هـ) ، الترغيب والترهيب من الحديث الشريف ، ج1، ص 321، تحقيق : إبراهيم شمس الدين ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولي ، 1417هـ؛

الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاي973هـ)، الزواجر عن اقتراف الكبائر ، ج1، ص 350، تحقيق : تم التحقيق والاعداد بمركز الدراسات والبحوث بمكتبة نزار مصطفي الباز ، ناشر : المكتبة العصرية - لبنان / صيدا - بيروت ، الطبعة : الثانية ، 1420هـ - 1999م.

و بسياري از بزرگان اهل سنت نقل كرده اند:

حدثنا سليمان بن أحمد إملاء ثنا محمد بن عثمان بن أبي شيبة ثنا إبراهيم بن محمد بن ميمون ثنا عبد الكريم بن هلال الجعفي عن صالح المري عن ثابت البناني عن أنس بن مالك قال مر رسول الله علي قوم قد اصطادوا ظبية فشدوها علي عمود فسطاط فقالت يا رسول الله إني أخذت ولي خشفان فاستأذن لي أرضعهما وأعود إليهم فقال أين صاحب هذه فقال القوم نحن يا رسول الله قال خلوا عنها حتي تأتي خشفيها ترضعهما وترجع إليكم فقالوا من لنا بذلك قال أنا فأطلقوها فذهبت فأرضعت ثم رجعت إليهم فاوثقوها فمر بهم رسول الله فقال أين أصحاب هذه فقالوا هو ذا نحن يا رسول الله فقال تبيعونيها فقالوا هي لك يا رسول الله فقال خلوا عنها فأطلقوها فذهبت.

أنس بن مالك گويد: رسول خدا از كنار قومي گذشت كه آهوئي را شكار كرده و بر ستون خيمه بسته بودند، آهو با ديدن رسول خد (ص) گفت: من دو نوزاد دارم، به من اجازه بدهيد كه بروم و آن ها را شير دهم، دوباره بازخواهم گشت. رسول خدا گفت: صاحب اين آهو كيست؟ آن ها گفتند: ما صاحبش هستيم اي پيامبر خدا! رسول خدا (ص) فرمود: او را رها كنيد تا دو نوزادش را شير دهد و سپس پيش شما برگردد، گفتند: چه كسي ضمانت مي كند؟ رسول خدا فرمود: من . آهو را رها كردند، رفت و پس از شير دادن به نوزادانش بازگشت و آن ها دوباره آهو را بستند، رسول خدا بارديگر از كنار آن ها گذشت و فرمود: صاحب اين آهو كيست، گفتند: اين آهو مال ما است، پس رسول خدا فرمود: آن را به من بفروشيد، گفتند: اين آهو مال تو اي رسول خدا، رسول خدا فرمود: او را رها كنيد، آن ها رها كردند؛ پس آهو رفت .

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الأوسط، ج5، ص 5546، ح5547، تحقيق: طارق بن عوض الله بن محمد، عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني، ناشر: دار الحرمين - القاهرة - 1415هـ؛

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج6، ص 147، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت؛

ابن سمعون البغدادي ، أبو الحسين محمد بن أحمد بن إسماعيل بن عنبس (متوفاي387هـ)، أمالي ابن سمعون ، ج1، ص 473، طبق برنامه الجامع الكبير؛

الدميري المصري الشافعي ، كمال الدين محمد بن موسي بن عيسي (متوفاي808 هـ)، حياة الحيوان الكبري ، ج2، ص 144، تحقيق : أحمد حسن بسج ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان ، الطبعة : الثانية ، 1424 هـ - 2003م؛

البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (متوفاي458هـ)، دلائل النبوة، ج6، ص 35، طبق برنامه الجامع الكبير.

گفتگوي رسول خدا با شتر:

ثم أتاه بعير فقام بين يديه فرأي عينيه تدمعان فبعث إلي أصحابه فقال ما لبعيركم هذا يشكوكم فقالوا كنا نعمل عليه فلما كبر وذهب عمله تواعدنا عليه لننحره غدا فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم لا تنحروه واجعلوه في الإبل يكون معها هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه بهذه السياقة.

سپس شتري آمد و روبروي رسول خدا (ص) ايستاد، آن حضرت ديد كه اشك در چشمان شتر حلقه زده است؛ پس به دنبال اصحابش فرستاد و فرمود: با شتر چه كرده ايد كه از شما شكايت مي كند؟ گفتند: ما از او كار مي كشيديم، وقتي پير شد و از كار افتاد، قصد كرديم كه فردا او را بكشيم. رسول خدا (ص) فرمود: او را نكشيد و در ميان شتران خود رها كنيد. اين روايت سندش صحيح است ؛ ولي بخاري و مسلم به اين صورت نقل نكرده اند.

الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاي 405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج2، ص 674، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت الطبعة: الأولي، 1411هـ - 1990م؛

البيهقي، أبي بكر أحمد بن الحسين بن علي (متوفاي458هـ)، دلائل النبوة، ج6، ص 21، طبق برنامه الجامع الكبير؛

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج4، ص 368، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر - بيروت - 1995.

ما اتفاق افتادن اين مطالب را عجيب نمي دانيم! از كساني تعجب مي كنيم كه اين همه روايات را در كتاب هاي خويش و بعضا با سند صحيح ، نمي بينند! اما روايتي را كه با سند ضعيف در كتاب هاي ما نقل شده با آب و تاب فراوان نقل و سپس به تمسخر و استهزاء مي پردازند!

اين مطالب به صورت بسيار گسترده در منابع اهل سنت نقل شده است كه ما به همين اندازه اكتفا مي كنيم.

اهانت هاي اهل سنت به رسول خدا (ص)

نويسنده مطلب نقل گفتگوي حمار را با رسول خدا صلي الله عليه وآله توهين به آن حضرت دانسته و به اين خاطر كتاب كافي و شيعيان را مورد هجمه قرار داده است؛ اما متأسفانه به كتاب هاي خود مراجعه نكرده و توهين هاي بزرگان اهل سنت را نديده است .

ما براي اطلاع ايشان به چند مورد از اهانت هاي اهل سنت به رسول خدا صلي الله عليه وآله كه در صحيح ترين كتاب هاي اهل سنت نقل شده است، اشاره مي كنيم:

پيامبري كه قصد خودكشي داشت:

قالَ الزُّهْرِيُّ فَأَخْبَرَنِي عُرْوَةُ عَنْ عَائِشَةَ: ... وَفَتَرَ الْوَحْيُ فَتْرَةً حتي حَزِنَ النبي صلي الله عليه وسلم فِيمَا بَلَغَنَا حُزْنًا غَدَا منه مِرَارًا كَيْ يَتَرَدَّي من رؤوس شَوَاهِقِ الْجِبَالِ فَكُلَّمَا أَوْفَي بِذِرْوَةِ جَبَلٍ لِكَيْ يُلْقِيَ منه نَفْسَهُ تَبَدَّي له جِبْرِيلُ فقال يا محمد إِنَّكَ رسول اللَّهِ حَقًّا فَيَسْكُنُ لِذَلِكَ جَأْشُهُ وَتَقِرُّ نَفْسُهُ فَيَرْجِعُ فإذا طَالَتْ عليه فَتْرَةُ الْوَحْيِ غَدَا لِمِثْلِ ذلك فإذا أَوْفَي بِذِرْوَةِ جَبَلٍ تَبَدَّي له جِبْرِيلُ فقال له مِثْلَ ذلك.

زهري گويد: عروه از عايشه نقل كرده كه : ... مدتي وحي قطع شد ؛ تا اينكه - طبق آنچه به ما خبر رسيد - رسول خدا اندوهگين گرديدند به حدي كه هر روز چند بار مي خواستند خود را از بالاي قله هاي كوه به پايين پرت كنند و هر زمان كه مي خواستند خود را به پايين پرت كنند جبريل خود را به او نشان مي داد و مي گفت : اي محمد تو واقعا فرستاده خدا هستي !! پس به همين سبب نگراني حضرت از بين مي رفت و دلش آرام مي گرفت ؛ اما باز وقتي بعد از چند وقت به او وحي نشد دوباره به دنبال همين كار مي رفت پس وقتي به كوهي مي رسيد جبريل خود را براي او آشكار كرده و همين مطلب را براي او مي گفت.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج6 ، ص 2561، ح6581، كِتَاب التَّعْبِيرِ، بَاب أَوَّلُ ما بُدِئَ بِهِ رسول اللَّهِ (ص) من الْوَحْيِ الرُّؤْيَا الصَّالِحَةُ ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

پيامبري كه در يك ساعت از شبانه روز، با يازده نفر از زنانش نزديكي مي كرد:

حدثنا محمد بن بَشَّارٍ قال حدثنا مُعَاذُ بن هِشَامٍ قال حدثني أبي عن قَتَادَةَ قال حدثنا أَنَسُ بن مَالِكٍ قال كان النبي صلي الله عليه وسلم يَدُورُ علي نِسَائِهِ في السَّاعَةِ الْوَاحِدَةِ من اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَهُنَّ إِحْدَي عَشْرَةَ قال قلت لِأَنَسٍ أو كان يُطِيقُهُ قال كنا نَتَحَدَّثُ أَنَّهُ أُعْطِيَ قُوَّةَ ثَلَاثِينَ .

انس گفت : رسول خدا صلي الله عليه وسلم در يك ساعت از شبانه روز بين يازده زن خويش مي گشت !!! به انس گفتم : آيا او نيروي اين كار را داشت؟ پاسخ داد : ما چنين مي گفتيم كه به او نيروي سي مرد داده شده است !!!

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج1 ، ص 105، ح265، كِتَاب الْغُسْلِ، بَاب إذا جَامَعَ ثُمَّ عَادَ وَمَنْ دَارَ علي نِسَائِهِ في غُسْلٍ وَاحِدٍ ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987م.

پيامبري كه جلوي چشم مردم، برهنه شد:

حدثنا مَطَرُ بن الْفَضْلِ قال حدثنا رَوْحٌ قال حدثنا زَكَرِيَّاءُ بن إِسْحَاقَ حدثنا عَمْرُو بن دِينَارٍ قال سمعت جَابِرَ بن عبد اللَّهِ يحدث أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم كان يَنْقُلُ مَعَهُمْ الْحِجَارَةَ لِلْكَعْبَةِ وَعَلَيْهِ إِزَارُهُ فقال له الْعَبَّاسُ عَمُّهُ يا بن أَخِي لو حَلَلْتَ إِزَارَكَ فَجَعَلْتَ علي مَنْكِبَيْكَ دُونَ الْحِجَارَةِ قال فَحَلَّهُ فَجَعَلَهُ علي مَنْكِبَيْهِ فَسَقَطَ مَغْشِيًّا عليه فما رؤي بَعْدَ ذلك عُرْيَانًا.

رسول خدا همراه مردم سنگ هاي كعبه را جا به جا مي نمودند در حاليكه لنگي بر تن داشتند ؛ پس عباس عموي ايشان به ايشان گفت : اي فرزند برادرم اگر اين لنگ را باز كني و آن را بر روي دوشت بگذاري در زير سنگ ( راحت تر خواهي بود ) پس ايشان لنگ را باز كرده و آن را بر روي دوش خود انداخت!!! ؛ ناگهان بيهوش بر روي زمين افتاد ؛ پس ديگر بعد از آن كسي حضرت را برهنه نديد !!

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج1 ، ص 143، ح357، كِتَاب الصَّلَاةِ، بَاب كَرَاهِيَةِ التَّعَرِّي في الصَّلَاةِ وَغَيْرِهَا ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

حدثنا محمد بن إسماعيل حدثنا إِبْرَاهِيمُ بن يحيي بن مُحَمَّدِ بن عَبَّادٍ الْمَدَنِيُّ حدثني أبي يحيي بن مُحَمَّدٍ عن مُحَمَّدِ بن إسحاق عن مُحَمَّدِ بن مُسْلِمٍ الزُّهْرِيِّ عن عُرْوَةَ بن الزُّبَيْرِ عن عَائِشَةَ قالت قَدِمَ زَيْدُ بن حَارِثَةَ الْمَدِينَةَ وَرَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم في بَيْتِي فَأَتَاهُ فَقَرَعَ الْبَابَ فَقَامَ إليه رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم عُرْيَانًا يَجُرُّ ثَوْبَهُ والله ما رَأَيْتُهُ عُرْيَانًا قَبْلَهُ ولا بَعْدَهُ فأعتنقه وَقَبَّلَهُ.

عروة بن زبير از عائشه نقل كرده است كه زيد بن حارثه وارد مدينه شده، رسول خدا در خانه من بوده، وقتي آمد و در زد، رسول خدا در حالي كه عريان بود و لباسش كشيده مي شد، برخواست و در را باز كرد و دست به گردن او انداخت و او را بوسيد، به خدا قسم نه پيش از آن و نه بعد از آن رسول خدا را برهنه نديدم.

الترمذي السلمي، ابوعيسي محمد بن عيسي (متوفاي 279هـ)، سنن الترمذي، ج5 ، ص 76، ح2732، كتاب الاستئذان عن رسول اللَّهِ، بَاب ما جاء في الْمُعَانَقَةِ وَالْقُبْلَةِ، تحقيق: أحمد محمد شاكر وآخرون، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

پيامبري كه در مجلس دفّ و تنبور حاضر مي شد:

حدثنا عَلِيٌّ حدثنا بِشْرُ بن الْمُفَضَّلِ حدثنا خَالِدُ بن ذَكْوَانَ عن الرُّبَيِّعِ بِنْتِ مُعَوِّذٍ قالت دخل عَلَيَّ النبي صلي الله عليه وسلم غَدَاةَ بُنِيَ عَلَيَّ فَجَلَسَ علي فِرَاشِي كَمَجْلِسِكَ مِنِّي وَجُوَيْرِيَاتٌ يَضْرِبْنَ بِالدُّفِّ يَنْدُبْنَ من قُتِلَ من آبَائِهِنَّ يوم بَدْرٍ حتي قالت جَارِيَةٌ وَفِينَا نَبِيٌّ يَعْلَمُ ما في غَدٍ فقال النبي صلي الله عليه وسلم لَا تَقُولِي هَكَذَا وَقُولِي ما كُنْتِ تَقُولِينَ.

خالد بن ذكوان گفت كه ربيع معوذ گفت كه : رسول خدا صلي الله عليه وسلم در روزي كه با من عروسي كردند به نزد من آمد و همينطور كه تو نشسته اي نشتند ؛ پس عده اي از كنيزان ما شروع به زدن دف نمودند و براي پدران من كه در بدر كشته شده بودند مرثيه خواندند ؛ ناگهان يكي از ايشان گفت : در بين ماست پيامبري كه مي داند فردا چه مي شود ؛ پس رسول خدا فرمودند : اين شعر را رها كن و هماني را كه مي گفتي بخوان!!!

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج4 ، ص 1469، ح3779، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب شُهُودِ الْمَلَائِكَةِ بَدْرًا ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

پيامبري كه در حال نماز، از عايشه نيشگون مي گرفت:

حدثنا عَمْرُو بن عَلِيٍّ قال حدثنا يحيي قال حدثنا عُبَيْدُ اللَّهِ قال حدثنا الْقَاسِمُ عن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت بِئْسَمَا عَدَلْتُمُونَا بِالْكَلْبِ وَالْحِمَارِ لقد رَأَيْتُنِي وَرَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يُصَلِّي وأنا مُضْطَجِعَةٌ بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْقِبْلَةِ فإذا أَرَادَ أَنْ يَسْجُدَ غَمَزَ رِجْلَيَّ فَقَبَضْتُهُمَا.

عائشه گفته است كه : من در مقابل رسول خدا بودم در حاليكه پاهاي من در جهت قبله حضرت بود ( و نمي گذاشت كه ايشان سجده كنند) پس وقتي كه مي خواست سجده كند من را منگوش مي گرفت پس من پاهاي خود را جمع مي نمودم و وقتي كه او مي ايستاد آن ها را باز مي كردم .

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج1 ، ص 194، ح497، كتاب الصلاة، بَاب هل يَغْمِزُ الرَّجُلُ امْرَأَتَهُ عِنْدَ السُّجُودِ لِكَيْ يَسْجُدَ ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

در مورد ترجمه غمز در كتب اهل سنت چنين آمده است :

والتغامز : تفاعل من الغمز ويُطلق علي جسّ الشيء باليد جسّاً مكيناً ، ومنه غمز القناة لتقويمها وإزالةِ كعوبها . وفي حديث عائشة : ( لقد رأيتني ورسول الله صلي الله عليه وسلم يصلي وأنا مضطجعة بينه وبين القبلة فإذا أراد أن يسجد غمزَ رِجْلَيَّ فقبضتُهما ) .

تغامز باب تفاعل از ماده غمز است ؛ و معني آن فشار دادن محكم چيزي با دست است ! و از همين باب است اصطلاح «غمز نيزه» براي صاف كردن آن و گرفتن بلندي هاي آن ؛ و در روايت عائشه نيز آمده است ...

تفسير التحرير والتنوير ج30، ص 211

پيامبري كه آواز گوش مي داد:

حدثنا أَحْمَدُ قال حدثنا بن وَهْبٍ قال أخبرنا عَمْرٌو أَنَّ مُحَمَّدَ بن عبد الرحمن الْأَسَدِيَّ حدثه عن عُرْوَةَ عن عَائِشَةَ قالت دخل عَلَيَّ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم وَعِنْدِي جَارِيَتَانِ تُغَنِّيَانِ بِغِنَاءِ بُعَاثَ فَاضْطَجَعَ علي الْفِرَاشِ وَحَوَّلَ وَجْهَهُ وَدَخَلَ أبو بَكْرٍ فَانْتَهَرَنِي وقال مِزْمَارَةُ الشَّيْطَانِ عِنْدَ النبي صلي الله عليه وسلم فَأَقْبَلَ عليه رسول اللَّهِ عليه السَّلَام فقال دَعْهُمَا فلما غَفَلَ غَمَزْتُهُمَا فَخَرَجَتَا.

عائشه مي گويد : رسول خدا بر من وارد شدند در حاليكه در نزد من دو كنيز بودند كه ترانه هاي بعاث (يكي از روزهاي جنگ جاهليت ) را مي خواندند پس حضرت بر روي تشك دراز كشيده و روي خود را برگرداندند ؛ ابو بكر نيز وارد شده پس با من برخورد نموده و گفت : ابزار موزيك شيطان در نزد رسول خدا ؟ رسول خدا روي به او كرده و گفتند او را رها كن ؛ وقتي كه او غافل شد به آن دو اشاره كردم پس از بيرون رفتند .

وكان يوم عِيدٍ يَلْعَبُ السُّودَانُ بِالدَّرَقِ وَالْحِرَابِ فَإِمَّا سَأَلْتُ النبي صلي الله عليه وسلم وَإِمَّا قال تَشْتَهِينَ تَنْظُرِينَ فقلت نعم فَأَقَامَنِي وَرَاءَهُ خَدِّي علي خَدِّهِ وهو يقول دُونَكُمْ يا بَنِي أَرْفِدَةَ حتي إذا مَلِلْتُ قال حَسْبُكِ قلت نعم قال فَاذْهَبِي.

روز عيد بود كه برده هاي سياه پوست با ابزار جنگي بازي مي كردند ، پس يا من از رسول خدا خواستم و يا ايشان فرمودند كه اي عائشه نمي خواهي نگاهي بياندازي؟

گفتم آري : پس من را در پشت خويش گرفته در حاليكه گونه من بر گونه ايشان بود و مي فرمودند اي خاندان ارفده كنار برويد ( تا عائشه نگاه كند ) تا اينكه حوصله ام سر رفت پس فرمودند : آيا بس است ؟ گفتم آري ؛ پس فرمودند پس برو

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج1 ، ص 323، ح907، كتاب الْعِيدَيْنِ، بَاب الْحِرَابِ وَالدَّرَقِ يوم الْعِيدِ ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

پيامبري كه ايستاده بول مي كرد:

حدثنا محمد بن عَرْعَرَةَ قال حدثنا شُعْبَةُ عن مَنْصُورٍ عن أبي وَائِلٍ قال كان أبو مُوسَي الْأَشْعَرِيُّ يُشَدِّدُ في الْبَوْلِ وَيَقُولُ إِنَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ كان إذا أَصَابَ ثَوْبَ أَحَدِهِمْ قَرَضَهُ فقال حُذَيْفَةُ لَيْتَهُ أَمْسَكَ أتي رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم سُبَاطَةَ قَوْمٍ فَبَالَ قَائِمًا.

أبووائل گويد: ابوموسي اشعري در باره بول سخت گيري مي كرد و مي گفت: بني اسرائيل اين گونه بودند كه هر وقت به لباس يكي از آن ها بولي اصابت مي كرد، آن را قيچي مي كردند، پس حذيفه گفت: اي كاش او خويشتن داري مي كرد، رسول خدا به مزبله قومي رسيد و ايستاده بول كرد.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج1 ، ص 90، ح 224، كِتَاب الْوُضُوءِ، بَاب الْبَوْلِ عِنْدَ سُبَاطَةِ قَوْمٍ ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

حدثنا آدَمُ قال حدثنا شُعْبَةُ عن الْأَعْمَشِ عن أبي وَائِلٍ عن حُذَيْفَةَ قال أتي النبي صلي الله عليه وسلم سُبَاطَةَ قَوْمٍ فَبَالَ قَائِمًا ثُمَّ دَعَا بِمَاءٍ فَجِئْتُهُ بِمَاءٍ فَتَوَضَّأَ.

از حذيفه روايت شده است كه گفت : رسول خدا به مزبله قومي رسيد، پس در حالت ايستاده بول كردند ، سپس آبي خواسته پس من آب را آوردم و حضرت وضو گرفتند!!!

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج1 ، ص 90، ح222، كِتَاب الْوُضُوءِ، بَاب الْبَوْلِ قَائِمًا وَقَاعِدًا ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

حدثنا سُلَيْمَانُ بن حَرْبٍ عن شُعْبَةَ عن مَنْصُورٍ عن أبي وَائِلٍ عن حُذَيْفَةَ رضي الله عنه قال لقد رأيت رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم أو قال لقد أتي النبي صلي الله عليه وسلم سُبَاطَةَ قَوْمٍ فَبَالَ قَائِمًا.

ابووائل از حذيفه نقل كرده كه ديدم رسول خدا را يا گفت: رسول خدا آمد به مزبله قومي و در آن جا ايستاده بول كرد.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج2 ، ص 874، ح2339، كِتَاب المظالم، بَاب الْوُقُوفِ وَالْبَوْلِ عِنْدَ سُبَاطَةِ قَوْمٍ ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

جالب است كه در برخي از شهرهاي سني نشين هر ساله ، يكبار به خاطر عمل به اين سنت ايستاده بول مي كرده اند .

محيي الدين نووي در شرح صحيح مسلم و جلال الدين سيوطي در شرح سنن نسائي مي نويسند:

قال القاضي حسين في تعليقه . وصار هذا عادة لأهل هراة يبولون قياما في كل سنة مرة إحياء لتلك السنة .

قاضي حسين در تعليقه خويش آورده است كه اين كار عادت اهل هرات شده بود كه هر سال يكبار براي احياي اين سنت ، ايستاده بود مي كردند !

النووي الشافعي، محيي الدين أبو زكريا يحيي بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاي676 هـ)، المجموع، ج2، ص 103، ناشر: دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع، التكملة الثانية؛

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، شرح السيوطي لسنن النسائي، ج1، ص 20، تحقيق : عبدالفتاح أبو غدة ، ناشر : مكتب المطبوعات الإسلامية - حلب ، الطبعة : الثانية ، 1406هـ - 1986م

و از طرف ديگر ايستاده بول كردن را يكي از علامت هاي ضعف راوي به حساب آورده اند . عقيلي در شرح حال سماك بن حرب كوفي مي نويسد:

حدثنا جرير قال أتيت سماك بن حرب فوجدته يبول قائما فتركته ولم أسمع منه.

جرير مي گويد به نزد سماك بن حرب رفتم ! ديدم او ايستاده بول مي كند ؛ به همين سبب او را رها كرده و از او روايت نشنيدم !

العقيلي، ابوجعفر محمد بن عمر بن موسي (متوفاي322هـ)، الضعفاء الكبير، ج2، ص 178، تحقيق: عبد المعطي أمين قلعجي، ناشر: دار المكتبة العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404هـ - 1984م؛

اللكنوي الهندي، ابوالحسنات محمد عبد الحي (متوفاي1304هـ)، الرفع والتكميل في الجرح والتعديل، ج1، ص 81، تحقيق: عبد الفتاح ابوغدة، ناشر: مكتب المطبوعات الإسلامية - حلب، الطبعة: الثالثة، 1407هـ.

پيامبري كه سحر مي شد و خيال مي كرد با زن ها نزديكي مي كند:

حدثني عبد اللَّهِ بن مُحَمَّدٍ قال سمعت بن عُيَيْنَةَ يقول أَوَّلُ من حدثنا بِهِ بن جُرَيْجٍ يقول حدثني آلُ عُرْوَةَ عن عُرْوَةَ فَسَأَلْتُ هِشَامًا عنه فَحَدَّثَنَا عن أبيه عن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت كان رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم سُحِرَ حتي كان يَرَي أَنَّهُ يَأْتِي النِّسَاءَ ولا يَأْتِيهِنَّ قال سُفْيَانُ وَهَذَا أَشَدُّ ما يَكُونُ من السِّحْرِ.

از عائشه روايت شده است كه گفت : رسول خدا را جادو كردند ؛ به اين حد كه وي گمان مي كرد به نزد زنان خويش آمده ( با آنان نزديكي كرده) است اما چنين نبود وسفيان گفته است : كه اين شديد ترين حالت جادو است اگر چنين شده باشد .

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج5 ، ص 2175، ح5432، كِتَاب الطِّبِّ، بَاب هل يَسْتَخْرِجُ السِّحْرَ ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

پيامبري كه پشت به قبله، قضاي حاجت مي كرد:

حدثنا إِبْرَاهِيمُ بن الْمُنْذِرِ قال حدثنا أَنَسُ بن عِيَاضٍ عن عُبَيْدِ اللَّهِ عن مُحَمَّدِ بن يحيي بن حَبَّانَ عن وَاسِعِ بن حَبَّانَ عن عبد اللَّهِ بن عُمَرَ قال ارْتَقَيْتُ فَوْقَ ظَهْرِ بَيْتِ حَفْصَةَ لِبَعْضِ حَاجَتِي فَرَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يَقْضِي حَاجَتَهُ مُسْتَدْبِرَ الْقِبْلَةِ مُسْتَقْبِلَ الشام.

واسع بن حيان از عبد الله بن عمر نقل كرده است كه گفت: براي انجام كاري بر بالاي بام خانه حفصه رفتم، پس ديدم كه رسول خدا (ص) پشت به قبله و رو به شام قضاي حاجت مي كرد.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج1 ، ص 68، ح147، كِتَاب الْوُضُوءِ، بَاب التَّبَرُّزِ في الْبُيُوتِ ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

البته روايتي ديگري در صحيح بخاري وجود دارد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله ديگران را از اين كار منع مي نموده؛ ولي طبق روايت قبلي خودش در خفا به آن عمل نمي كرده است:

144 حدثنا آدَمُ قال حدثنا بن أبي ذِئْبٍ قال حدثنا الزُّهْرِيُّ عن عَطَاءِ بن يَزِيدَ اللَّيْثِيِّ عن أبي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ قال قال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم إذا أتي أحدكم الْغَائِطَ فلا يَسْتَقْبِل الْقِبْلَةَ ولا يُوَلِّهَا ظَهْرَهُ شَرِّقُوا أو غَرِّبُوا.

از ابوايوب انصاري نقل شده است كه رسول خدا (ص) فرمود: هر كدام از شما كه مي خواهد قضاي حاجت كند، نبايد رو و يا پشت به قبله اين كار را انجام دهد؛ بلكه رو به شرق و يا غرب باشد.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج1 ، ص 66، ح144، كِتَاب الْوُضُوءِ، بَاب لَا تُسْتَقْبَلُ الْقِبْلَةُ بِغَائِطٍ أو بَوْلٍ إلا عِنْدَ الْبِنَاءِ جِدَارٍ أو نَحْوِهِ ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

پيامبري كه نماز صبحش قضا مي شد:

حدثنا مُسَدَّدٌ قال حدثني يحيي بن سَعِيدٍ قال حدثنا عَوْفٌ قال حدثنا أبو رَجَاءٍ عن عِمْرَانَ قال كنا في سَفَرٍ مع النبي صلي الله عليه وسلم وَإِنَّا أَسْرَيْنَا حتي كنا في آخِرِ اللَّيْلِ وَقَعْنَا وَقْعَةً ولا وَقْعَةَ أَحْلَي عِنْدَ الْمُسَافِرِ منها فما أَيْقَظَنَا إلا حَرُّ الشَّمْسِ وكان أَوَّلَ من اسْتَيْقَظَ فُلَانٌ ثُمَّ فُلَانٌ ثُمَّ فُلَانٌ يُسَمِّيهِمْ أبو رَجَاءٍ فَنَسِيَ عَوْفٌ ثُمَّ عُمَرُ بن الْخَطَّابِ الرَّابِعُ وكان النبي (ص) إذا نَامَ لم يُوقَظْ حتي يَكُونَ هو يَسْتَيْقِظُ لِأَنَّا لَا نَدْرِي ما يَحْدُثُ له في نَوْمِهِ فلما اسْتَيْقَظَ عُمَرُ وَرَأَي ما أَصَابَ الناس وكان رَجُلًا جَلِيدًا فَكَبَّرَ وَرَفَعَ صَوْتَهُ بِالتَّكْبِيرِ فما زَالَ يُكَبِّرُ وَيَرْفَعُ صَوْتَهُ بِالتَّكْبِيرِ حتي اسْتَيْقَظَ بِصَوْتِهِ النبي (ص) فلما اسْتَيْقَظَ شَكَوْا إليه الذي أَصَابَهُمْ قال لَا ضَيْرَ أو لَا يَضِيرُ ارْتَحِلُوا فَارْتَحَلَ فَسَارَ غير بَعِيدٍ ثُمَّ نَزَلَ فَدَعَا بِالْوَضُوءِ فَتَوَضَّأَ وَنُودِيَ بِالصَّلَاةِ فَصَلَّي بِالنَّاس....

از عمران روايت شده است كه در سفري با پيامبر بوديم ؛ در آخر شب ، منزل گزيديم كه براي مسافر نيز اين منزل گرفتن بسيار شيرين است ! اما بيدار نشديم ، جز از آفتاب ! اولين كسي كه بيدار شد ، فلاني و فلاني و ... عمر بودند ؛ پيامبر (ص) وقتي مي خوابيدند كسي تا خود حضرت بيدار نشده بود ، ايشان را بيدار نمي كرد ! زيرا ما نمي دانستيم در خواب حضرت چه مي گذرد !

وقتي كه عمر بيدار شد و ديد كه مردم دچار چه مصيبتي شده اند - در حاليكه مرد روداري بود- تكبير گفت و صداي خويش را بلند كرد ! آنقدر تكبير گفت و صداي خويش را بلند كرد كه پيامبر (ص) را با صداي خويش بيدار كرد ! وقتي كه حضرت بيدار شد ، از اين مصيبت به حضرت شكايت بردند ؛ حضرت فرمودند اشكالي ندارد ! اشكالي ندارد ! كوچ كنيد ! سپس كوچ كرده و بعد از مدتي در جايي ديگر منزل گرفتند ، سپس آب خواسته و وضو گرفتند و دستور دادند كه مردم براي نماز جمع شوند و سپس نماز خواندند !

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج1 ، ص 130، ح337، كتاب الوضوء، بَاب الصَّعِيدُ الطَّيِّبُ وَضُوءُ الْمُسْلِمِ يَكْفِيهِ من الْمَاءِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

جالب اين است كه نقل كرده اند ، هركس براي نماز صبح بيدار نشود، شيطان در گوش او بول كرده است:

حدثنا مُسَدَّدٌ قال حدثنا أبو الْأَحْوَصِ قال حدثنا مَنْصُورٌ عن أبي وَائِلٍ عن عبد اللَّهِ رضي الله عنه قال ذُكِرَ عِنْدَ النبي صلي الله عليه وسلم رَجُلٌ فَقِيلَ ما زَالَ نَائِمًا حتي أَصْبَحَ ما قام إلي الصَّلَاةِ فقال بَالَ الشَّيْطَانُ في أُذُنِهِ.

أبووائل از عبد الله نقل كرده است كه روزي در نزد رسول خدا (ص) از مردي ياد كردند، شخصي گفت: تا صبح نشود، او براي خواندن نماز برنمي خيزد، رسول خدا (ص) فرمود: شيطان در گوش او بول كرده است.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج1 ، ص 1092، ح1093، أبواب التهجد، بَاب إذا نَامَ ولم يُصَلِّ بَالَ الشَّيْطَانُ في أُذُنِهِ ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

پيامبري كه آيات قرآن را فراموش مي كرد:

حدثنا رَبِيعُ بن يحيي حدثنا زَائِدَةُ حدثنا هِشَامٌ عن عُرْوَةَ عن عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت سمع النبي صلي الله عليه وسلم رَجُلًا يَقْرَأُ في الْمَسْجِدِ فقال يَرْحَمُهُ الله لقد أَذْكَرَنِي كَذَا وَكَذَا آيَةً من سُورَةِ كَذَا.

عروه از عائشه نقل كرده است كه گفت: رسول خدا در مسجد شنيد كه مردي قرآن مي خواند، پس گفت: خداوند او را رحمت كند كه فلان و فلان آيه از فلان سوره را به ياد من انداخت.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج4 ، ص 1922، ح4750، بَاب نِسْيَانِ الْقُرْآنِ ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

پيامبري كه بي خود و بي جهت به مردم فحش مي داد:

حدثنا زُهَيْرُ بن حَرْبٍ حدثنا جَرِيرٌ عن الْأَعْمَشِ عن أبي الضُّحَي عن مَسْرُوقٍ عن عَائِشَةَ قالت : دخل علي رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم رَجُلَانِ فَكَلَّمَاهُ بِشَيْءٍ لَا أَدْرِي ما هو فَأَغْضَبَاهُ فَلَعَنَهُمَا وَسَبَّهُمَا فلما خَرَجَا قلت يا رَسُولَ اللَّهِ من أَصَابَ من الْخَيْرِ شيئا ما أَصَابَهُ هَذَانِ قال وما ذَاكِ قالت قلت لَعَنْتَهُمَا وَسَبَبْتَهُمَا قال أَوَ ما عَلِمْتِ ما شَارَطْتُ عليه رَبِّي قلت اللهم إنما أنا بَشَرٌ فَأَيُّ الْمُسْلِمِينَ لَعَنْتُهُ أو سَبَبْتُهُ فَاجْعَلْهُ له زَكَاةً وَأَجْرًا .

از عائشه نقل شده است كه دومرد بر رسول خدا وارد شدند، با رسولخدا صحبت هاي كردند كه من متوجه نشدم چه گفتند؛ پس رسول خدا خشمگين شد و آن ها دو را لعن كرد و فحش داد . وقتي آن دو نفر خارج شدند، گفتم: اي رسول خدا به هر كس خيري برسد، به اين دو نفر نخواهد رسيد، آن حضرت فرموأ: چرا . عائشه مي گويد: گفتم: شما آن دو را لعن كردي و فحش دادي، فرمود: مگر نمي داني كه من با پروردگارم شرط كرده ام كه بارخدايا، من بشر هستم، هرگاه شخصي از مسلمانان را لعن كردم يا فحش دادم، تو او را برايش زكات و پاداش قرار بده.

النيسابوري القشيري ، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج4، ص 2007، ح2600، كِتَاب الْبِرِّ وَالصِّلَةِ وَالْآدَابِ، بَاب من لَعَنَهُ النبي صلي الله عليه وسلم أو سَبَّهُ... ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

پيامبري كه زن اجنبي با او تماس بدني داشت:

حدثنا عبد اللَّهِ بن يُوسُفَ عن مَالِكٍ عن إِسْحَاقَ بن عبد اللَّهِ بن أبي طَلْحَةَ عن أَنَسِ بن مَالِكٍ رضي الله عنه أَنَّهُ سَمِعَهُ يقول كان رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يَدْخُلُ علي أُمِّ حَرَامٍ بِنْتِ مِلْحَانَ فَتُطْعِمُهُ وَكَانَتْ أُمُّ حَرَامٍ تَحْتَ عُبَادَةَ بن الصَّامِتِ فَدَخَلَ عليها رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم فَأَطْعَمَتْهُ وَجَعَلَتْ تَفْلِي رَأْسَهُ.

عبد الله أبي طلحه از أنس بن مالك شنيده است كه مي گفت: رسول خدا (ص) به خانه ام حرام دختر ملحان وارد شد؛ تا به حضرت غذا دهد، در آن زمان ام حرام همسر عبادة بن صامت بود، رسول خدا وارد شد و آن زن به رسول خدا غذا داد و موهاي سر آن حضرت را بافيد .

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج3، ص 1027، ح2636، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب الدُّعَاءِ بِالْجِهَادِ وَالشَّهَادَةِ لِلرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وقال عُمَرُ اللهم ارْزُقْنِي شَهَادَةً في بَلَدِ رَسُولِكَ؛ ج6، ص 2570، ح6600، كِتَاب التَّعْبِيرِ، بَاب الرُّؤْيَا بِالنَّهَارِ وقال بن عَوْنٍ عن بن سِيرِينَ رُؤْيَا النَّهَارِ مِثْلُ رُؤْيَا اللَّيْلِ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

پيامبري كه ارزشش نزد خدا از ابوبكر نيز پايين تر است:

قال أنس بن مالك خادم النبي صلي الله عليه وسلم وابن خالته من الرضاعة وهي أم سليم واسمها سهلة جاءت امرأة من الأنصار فقالت يا رسول الله رأيت في المنام كأن النخلة التي في داري قد وقعت وزوجي في السفر فقال: يجب عليك الصبر فلن تجتمعي به إلا يوم القيامة فخرجت المرأة باكية فرأت أبا بكر فأخبرته بمنامها ولم تذكر له قول النبي قال لها إذهبي فإنك تجتمعين به في هذه الليلة فدخلت إلي منزلها وهي متفكرة في قول النبي وقول أبي بكر فلما كان الليل وإذا بزوجها قد أتي فذهبت إلي النبي وأخبرته بزوجها فنظر إليها طويلا فجاءه جبريل وقال يا محمد الذي قلته هو الحق ولكن لما قال الصديق أنك تجتمعين به في هذه الليلة استحي الله منه أن يجري علي لسانه الكذب لأنه صديق فأحياه كرامة له.

أنس بن مالك خادم و پسر خاله رضاعي رسول خدا ـ از ام سليم كه اسمش سهله است ـ بود، گفت: زني از انصار پيش آن حضرت آمد و گفت: اي رسول خدا من در خواب ديدم كه درخت خرمائي كه در منزلمان هست، شكست؛ در حالي كه همسرم مسافر است، رسول خدا (ص) فرمود: بر تو واجب است كه صبر كني؛ زيرا تا قيامت او را نخواهي ديد (مي ميرد) . پس زن در حالي كه گريه مي كرد، از خانه خارج شد، در اين حال ابوبكر را ديد و او را از ماجراي خوابش آگاه ساخت؛ اما سخن پيامبر را برايش نقل نكرد، ابوبكر گفت: برو كه خداوند بين تو و او امشب جمع خواهد كرد (امشب برمي گردد) . زن به خانه برگشت و در فكر سخن رسول خدا و سخن ابوبكر بود، وقتي شب شد، ديد كه شوهرش برگشت؛ پس پيش رسول خدا (ص) رفت و از برگشتن شوهر او را آگاه ساخت، رسول خدا مدت طولاني به آن زن نگريست؛ پس جبرئيل آمد نازل شد و گفت: اي محمد! آن چه شما فرموديد، سخن حقي بود؛ ولي چون ابوبكر گفته بود كه امشب همسرت برمي گردد، خداوند حيا كرد كه بر زبان او دروغ جاري كند؛ زيرا او صديق است؛ پس خداوند آن مرد را به خاطر احترام به ابوبكر زنده كرد.

الصفوري، عبد الرحمن بن عبد السلام بن عبد الرحمن بن عثمان (متوفاي 894 هـ)، نزهة المجالس ومنتخب النفائس، ج2 ، ص 406، تحقيق: عبد الرحيم مارديني، ناشر:دار المحبة - دار آية - بيروت - دمشق - 2001 / 2002م.

اين نمونه هاي كوچكي بود از اهانت هاي اهل سنت كه در صحيح ترين كتاب هاي خود آن را نقل كرده بودند، چگونه است كه علماي اهل سنت اين همه اهانت ها را در صحيح ترين كتاب هاي خود نمي بينند؛ اما روايت ضعيفي را در كافي در بوق و كرنا كرده و به خاطر آن شيعه را استهزاء مي كنند؟

نتيجه:

اولاً: روايت حمار يعفور كه در كتاب كافي آمده، سندش ضعيف است و روايت ضعيف ارزش استدلال ندارد؛

ثانياً: عين همين روايت را اهل سنت در كتاب هاي خود با سند متصل نقل كرده اند؛

ثالثاً: سخن گفتن رسول خدا با حيوانات در كتاب هاي اهل سنت به صورت گسترده و با سند صحيح نقل شده است؛

رابعاً: اگر نقل اين روايت اهانت به رسول خدا باشد، اهل سنت ده ها برابر آن را در صحيح بخاري و مسلم نقل كرده اند.

به قول معروف: كسي كه در خانه شيشه اي نشسته است، ديگران را با سنگ نمي زند

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
41 | حسين نريماني راد | Iran - Tehran | ٢٤:٤٢ - ٣٠ ارديبهشت ١٣٨٩ |
به نام او
سلام

اجر شما با امام حسين.

يا علي
42 | عباس | Iran - Tehran | ٢٣:٢٠ - ٠٨ شهریور ١٣٨٩ |
دستتان درد نكند. و خدا وهابيها را لعنت كند . مهدي فاطمه پسر علي( ع)است نه پسر ???? ........................
43 | حسين | Iran - Tehran | ١١:٥٩ - ٣١ شهریور ١٣٨٩ |
سلام
گاهي اشكال اشكال كننده نشانه عجز آن است در پيدا كردن اشكال و اين از افتخارات كتاب كافي است.
براستي بعد از جستجو اين عيوب براي كافي يافت شد؟
حال اگر عيوبش اين است با يد با بانگ علن گفت:
كافي كجا و صحاح سته كجا؟
44 | كاسر الصنمين | Iran - Mashhad | ١٠:٣٣ - ١٠ مهر ١٣٨٩ |
السلام عليكم
بر خودم لازم دونستم ازتون تشكر كنم به خاطر مطالب بالا
جزاكم الله خيرا
45 | عبد الستار | Sri Lanka - Kadawatha | ٠٧:٤٦ - ١٥ آبان ١٣٨٩ |
سلام
واقعا اين نقد وبرسي براي بنده خيلي مفيد بود بسيار متشكرم
46 | سيدسجادحسيني | Iran - Shiraz | ٢٢:٣٣ - ٢٨ آبان ١٣٨٩ |
اززحمات همه شماعزيزان متشكرم
47 | momen abdullah | Malaysia - Kuala Lumpur | ١٦:٥٣ - ٠٢ آذر ١٣٨٩ |
جناب علي
اولا)) پس چگونه دروغگو از راستگو شناخته شود؟ احاديث غلط کمک بزرگي به شناخت راويان دروغگو مي‌کنند.
دوما)) اين مذهب جامد اشاعره يا همان مامومين امام بخاري هستند که جمعي از احاديث را معصوم مي‌دانند.
مذهب تشيع هيچگاه بر اساس عصمت احاديث بنا نشده است.

يا علي
48 | علي | Iran - Isfahan | ٢٤:١١ - ٠٢ آذر ١٣٨٩ |
سلام
در خوشبينانه ترين حالت انتظار ميرفت ثقه الاسلام كليني و علامه مجلسي وقت شريف خود و كاغذ و مركب آن زمان را صرف جاودان سازي احاديث ناقص و نامعتبر كه اكثرا وهن اسلام و شيعه است نمي نمودند.
49 | جاويد عدل بارنجي | Iran - Tabriz | ١١:٥٧ - ٠٨ آذر ١٣٨٩ |
متشكرم
هيچ سخني به جز سخن خداوند در قرآن كريم غير قبل نقد نيست.
به قول مؤمن عبدالله مذهب تشيع بر اساس عصمت احاديث بنا نشده است.
موفق باشيد
50 | reza | Iran - Tehran | ١٥:١٨ - ١١ دي ١٣٨٩ |
جناب جاويد عدل بارنجي آيا حقيقتا مذهب تسنن بر اساس سنت پيامبر بنا نشده است ؟ !!!
51 | ابراهيم نصرالهي | Iran - Tehran | ٢١:٠٢ - ١٧ اسفند ١٣٨٩ |
باعرض سلام/يه روز داشتم همين توهينهاي داخل صحيح بخاري رو واسه يه برادر سني رديف ميكردم و تحويلش ميدادم كه يهو دراومد گفت:اينا يه مشت مزخرفاته كه ما هم قبولشون نداريم.گفتم بابا تا ديروز كه اگه كسي به صحيح شك ميكرد زنش بهش حرام ميشد ولي حالا يه مشت مزخرفاته...!!!!!!گفت:عجيبه!اولين باره كه ميشنوم اگه كسي به صحيح بخاري شك كنه زنش بهش حرام ميشه!هرچند دروغ از چشماش ميباريد_ولي طفلي حق داشت_اخه چندين سال پيش واسه اولين باري هم كه خودم تو يه كتاب اين مطالبو به نقل از صحيح خوندم باورم نميشد تا اينكه خودم رفتم باچشماي خودم ديدم/خدا عاقبت هممونو ختم به خير كنه
52 | هابيل | Iran - Tehran | ٢٣:٤٨ - ١٦ فروردين ١٣٩٠ |
سلام
خسته نباشيد
بسيار متشکرم اجر شما با اميرالومنين علي بن ابيطالب ارواحنا فداه
53 | محمود | Iran - Ahvaz | ١٧:٠٧ - ٠٥ خرداد ١٣٩٠ |
سلام کجاست طراح اين سؤال؟؟؟ چرا پاسخي ندارد؟؟؟ مسلماً پاسخي نخواهد داشت، فکر نمي کنم دندان سالمي در دهانش باقي مانده باشد!!!! کجايند اهل سنت؟؟؟
54 | جعفر الصادق | Iran - Tehran | ١١:٤٥ - ٢٠ تير ١٣٩٠ |
با سلام: فرموديد:و روايت مرفوع ارزش استدلال و نياز به اين همه جار و جنجال ندارد. ولي علماء بزرگ شيعه نظير شيخ علي نمازي نظر ديگري راجع به اين حديث دارند ايشان در کتاب مستدرک سفينة البحار ج2ص407 مي فرمايند: وروي مرسلا أن أمير المؤمنين (عليه السلام) قال: إن ذلك الحمار كلم رسول الله (صلى الله عليه وآله)، فقال: بأبي أنت وامي إن أبي حدثني عن أبيه، عن جده، عن أبيه أنه كان مع نوح في السفينة، فقام إليه فمسح على كفله، ثم قال: يخرج من صلب هذا الحمار حمار يركبه سيد النبيين وخاتمهم، والحمد لله الذي جعلني ذلك الحمار (3). ولا إشكال في هذه الرواية لأنه من الواضح أن تكلمه كان باعجاز النبي واستنطاقه. وذكره المجلسي في باب معجزاته في الحيوانات. اين هم سايت کتاب مذکور http://www.yasoob.com/books/htm1/m013/14/no1430.html

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

آيا علماي اهل سنت براي روايات ضعيف ، كه از جهت متني عجيب است توجيه نياورده‌اند ؟! آيا اينكه مي‌گويد اين روايت از جهت عقلي محال نيست و راه توجيه دارد ، يعني روايت صحيح است ؟!‌

گروه پاسخ به شبهات

55 | Hamid | Iran - Qorveh | ١٢:٠٩ - ٢١ آبان ١٣٩٠ |
تمامي روايات صحيح مورد اشاره شما در کتب اهل سنت به معجزه سخن گفتن پيامبر با حيوانات است نه در باره نقل حديث از يک حيوان آن هم با چهار راوي فاصله پيامبر (ص) تا حضرت نوح را تحت پوشش قرار دهد. ضمناٌ کتاب کافي احاديث مشکل دار زيادي دارد و به گفته برخي علماي شيعه بيش از نيمي از احاديث اين کتاب ضعيف است.

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

1. در بعضي از اين رواياتي كه اهل سنت نقل كرده‌اند آمده است كه او نماينده حضرت مي‌شده و وقتي رسول خدا (ص) يكي از صحابه را كار داشتند او را مي فرستادند ! تا صحابي را خبر كند !

2. وقتي ما مي گوييم رواياتي كه شما به آن استدلال مي‌كنيد ضعيف است ، و ما كل كافي را قبول نداريم شما مي گوييد خير ! چرا عقيده شما اين نيست ، اما وقتي خود شما بخواهيد مي گوييد روايات شيعه ضعيف است

3. ضعيف بودن برخي روايات براي ما مشكلي ايجاد نمي كند ، چون روايات صحيح را انتخاب كرده به آنها عمل مي كنيم ، اما شما ادعا مي كنيد تمامي روايات بخاري و مسلم صحيح است اما در هنگام عمل به انها دچار مشكل و تعارض ميشويد !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

56 | محمد | Iran - Tehran | ١٠:١٧ - ١٤ آذر ١٣٩١ |
بسيار متشكر و ممنون
واقعا سايت فاخر و قوي اي داريد
اجركم الله خيرا

في امان الله
 [1] [2]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها