2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
آيا اميرمؤمنان و حسنين عليهم السلام از عثمان طرفداري كرده اند؟
کد مطلب: ٥٠٨٥ تاریخ انتشار: ٣٠ ارديبهشت ١٣٩٨ - ١٧:٠٠ تعداد بازدید: 13875
پرسش و پاسخ » امام علي (ع)
آيا اميرمؤمنان و حسنين عليهم السلام از عثمان طرفداري كرده اند؟

توضيح سؤال:

برخي ادعا مي كنند كه اميرمؤمنان عليه السلام و همچنين حسنين عليهما السلام در زماني كه عثمان در محاصره بوده، به طرفداري از او با مهاجمان درگير شده اند، براي عثمان آب آورده و ...

آيا اين مطلب صحت دارد ؟ آيا روايت صحيح السندي در اين زمينه در منابع شيعه و سني وجود دارد يا خير؟

پاسخ:

برخي از علماي اهل سنت، روايتي در اين زمينه نقل كرده اند؛ اما از نظر سندي و دلالي مشكلاتي دارد كه ما به صورت مختصر به آن خواهيم پرداخت:

تنها مدركي كه در كتاب هاي اهل سنت در اين زمينه وجود دارد، و اين ارتباط صميمانه را ثابت مي كند، روايتي است كه بلاذري در انساب الأشراف، ابن شبه نميري در تاريخ المدينه و ابن عبد ربه در العقد الفريد نقل كرده اند.

تمام چند قسمت اول سريال بر اساس همين روايت سناريو سازي شده است؛ در حالي كه اين روايت به تصريح بزرگان اهل سنت، از نظر سندي ضعيف است.

اصل روايت:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يُوسُفَ بْنِ سُلَيْمَانَ، وَأَحْمَدُ بْنُ مَنْصُورٍ الرَّمَادِيُّ، قَالا: حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ عَمَّارِ بْنِ نُصَيْرٍ، قال: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَي بْنِ سُمَيْعٍ الْقُرَشِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي ابْنُ أَبِي ذِئْبٍ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيِّبِ، قَالَ: أَشْرَفَ عُثْمَانُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَي النَّاسِ وَهُوَ مَحْصُورٌ فَقَالَ: أَفِيكُمْ عَلِيٌّ؟ قَالُوا: لا. قَالَ: أَفِيكُمْ سَعْدٌ؟ قَالُوا: لا. فَسَكَتَ، ثُمَّ قَالَ: أَلا أَحَدَ يُبَلِّغُ مَاءً؟ فَبَلَغَ ذَلِكَ عَلِيًّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَبَعَثَ إِلَيْهِ بِثَلاثِ قِرَبٍ مَمْلُوءَةٍ، فَمَا كَادَتْ تَصِلُ إِلَيْهِ حَتَّي جُرِحَ فِي سَبَبِهَا عِدَّةٌ مِنْ مَوَالِي بَنِي هَاشِمٍ وَمَوَالِي بَنِي أُمَيَّةَ حَتَّي وَصَلَتْ إِلَيْهِ.

وَبَلَغَ عَلِيًّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ عُثْمَانَ يُرَادُ قَتْلُهُ، فَقَالَ: إِنَّمَا أَرَدْنَا مِنْهُ مَرْوَانَ، فَأَمَّا قَتْلُهُ فَلا، وَقَالَ لِلْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ: اذهبا بنفسيكما حتي تقوما علي باب دار عثمان فلا تدعا واحدا يصل إليه. وبعث الزبير ابنه وبعث طلحة ابنه علي كره منه، وبعث عدة من أصحاب محمد أبناءهم يمنعون الناس أَنْ يَدْخُلُوا عَلَي عُثْمَانَ، وَيَسْأَلُونَهُ إِخْرَاجَ مَرْوَانَ، فَلَمَّا رَأَي ذَلِكَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ وَرَمَي النَّاسُ فِيهِمْ بِالسِّهَامِ حَتَّي خُضِّبَ الْحَسَنُ بِالدِّمَاءِ عَلَي بَابِهِ، وَأَصَابَ مَرْوَانَ سَهْمٌ وَهُوَ فِي الدَّارِ، وَخُضِّبَ مُحَمَّدُ بْنُ طَلْحَةَ، وَشُجَّ قَنْبَرٌ.

وَخَشِيَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ أَنْ يَغْضَبَ بَنُو هَاشِمٍ لِحَالِ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ فَأَخَذَ بِيَدِ رَجُلَيْنِ، وَقَالَ لَهُمَا: إِنْ جَاءَتْ بَنُو هَاشِمٍ فَرَأَوُا الدِّمَاءَ عَلَي وَجْهِ الْحَسَنِ كَشَفُوا النَّاسَ عَنْ عُثْمَانَ، وَبَطَلَ مَا تُرِيدَانِ، وَلَكِنْ مُرَّا بِنَا حَتَّي نَتَسَوَّرَ عَلَيْهِ الدَّارَ، فَنَقْتُلَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَعْلَمَ بِنَا أَحَدٌ.

فَتَسَوَّرَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ وَصَاحِبَاهُ مِنْ دَارِ رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ حَتَّي دَخَلُوا عَلَي عُثْمَانَ، وَمَا يَعْلَمُ أَحَدٌ مِمَّنْ كَانَ مَعَهُ ؛ لأَنَّ كُلَّ مَنْ كَانَ مَعَهُ كَانَ فَوْقَ الْبُيُوتِ، فَلَمْ يَكُنْ مَعَهُ إِلا امْرَأَتُهُ. فَقَالَ لَهُمَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ: مَكَانَكُمَا حَتَّي أَبْدَأَ بِالدُّخُولِ، فَإِذَا أَنَا خَبَطْتُهُ فَادْخُلا فَتُوجِئَاهُ حَتَّي تَقْتُلاهُ.

فَدَخَلَ مُحَمَّدٌ فَأَخَذَ بِلِحْيَتِهِ، فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ " أَمَا وَاللَّهِ لَوْ رَآكَ أَبُوكَ لَسَاءَهُ مَكَانُكَ مِنِّي ". فَتَرَاخَتْ يَدُهُ، وَحَمَلَ الرَّجُلانِ عَلَيْهِ فَوَجَآهُ حَتَّي قَتَلاهُ، وَخَرَجُوا هَارِبِينَ مِنْ حَيْثُ دَخَلُوا، وَصَرَخَتِ امْرَأَتُهُ فَلَمْ يُسْمَعْ صُرَاخُهَا لِمَا فِي الدَّارِ مِنَ الْجلَبَةِ، فَصَعَدَتِ امْرَأَتُهُ إِلَي النَّاسِ فَقَالَتْ: إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ قُتِلَ.

فَدَخَلَ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَمَنْ كَانَ مَعَهُمَا فَوَجَدُوا عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ مَذْبُوحًا فَانْكَبُّوا عَلَيْهِ يَبْكُونَ، وَخَرَجُوا، وَدَخَلَ النَّاسُ فَوَجَدُوهُ مَقْتُولا، وَبَلَغَ عَلِيًّا الْخَبَرُ وَطَلْحَةَ وَالزُّبَيْرَ وَسَعْدًا وَمَنْ كَانَ بِالْمَدِينَةِ، فَخَرَجُوا، وَقَدْ ذَهَبَتْ عُقُولُهُمْ لِلْخَبَرِ الَّذِي أَتَاهُمْ، حَتَّي دَخَلُوا عَلَيْهِ فَوَجَدُوهُ مَذْبُوحًا، فَاسْتَرْجَعُوا.

وَقَالَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ لابْنَيْهِ: كَيْفَ قُتِلَ وَأَنْتُمَا عَلَي الْبَابِ؟ وَلَطَمَ الْحَسَنَ وَضَرَبَ الْحُسَيْنَ، وَشَتَمَ مُحَمَّدَ بْنَ طَلْحَةَ، وَلَعَنَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَيْرِ، وَخَرَجَ وَهُوَ غَضْبَانُ يَرَي أَنَّ طَلْحَةَ أَعَانَ عَلَي مَا كَانَ مِنْ أَمْرِ عُثْمَانَ فَلَقِيَهُ طَلْحَةُ، فَقَالَ: مَا لَكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ ضَرَبْتَ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ؟ فَقَالَ: عَلَيْكَ لَعْنَةُ اللَّهِ أَلا يَسُوءُنِي ذَلِكَ يُقْتَلُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ بَدْرِيٌّ لَمْ تَقُمْ عَلَيْهِ بَيِّنَةٌ وَلا حُجَّةٌ ! ! فَقَالَ طَلْحَةُ: لَوْ دَفَعَ إِلَيْنَا مَرْوَانَ لَمْ يُقْتَلْ. فَقَالَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: لَوْ أَخْرَجَ إِلَيْكُمْ مَرْوَانَ لَقُتِلَ قَبْلَ أَنْ تَثْبُتَ عَلَيْهِ حُكُومَةٌ.

از سعيد بن مسيب نقل شده است كه عثمان در زماني كه محاصره بود، از بلندي خانه با مردم سخن گفت و سؤال كرد: آيا در ميان شما علي هست ؟ گفتند: خير. گفت: آيا در ميان شما سعد هست ؟ گفتند: خير. پس ساكت شد. سپس گفت: آيا در شما كسي نيست كه به ما آب برساند؟ اين خبر به گوش علي (عليه السلام) رسيد؛ پس سه مشك را كه پر از آب بود، فرستاد، آب به عثمان نرسيد مگر اين كه تعدادي از غلامان بني هاشم و غلامان بني اميه براي رساندن آن زخمي شدند.

و خبر به علي (عليه السلام) رسيد كه آن ها قصد كشتن عثمان را دارند؛ پس گفت: ما از او مروان را مي خواهيم؛ ولي قصد كشتن او را نداريم، به حسن و حسين (عليهما السلام) فرمود: برويد و بر در خانه عثمان بإيستيد، اجازه ندهيد كه دست كسي به او برسد. زبير پسرش را فرستاد، طلحه نيز پسرش را فرستاد ؛ با اين كه پسر طلحه از اين كار ناراحت بود. عده اي اصحاب محمد (صلي الله عليه وآله) نيز فرزندانشان را فرستاند تا اجازه ندهند مردم به خانه عثمان وارد شوند و از او بخواهند كه مروان را بيرون كند، محمد بن أبي بكر نظاره گر بود و ديد كه مردم به سوي آن ها تير اندازي كرند؛ تا جائي كه حسن (عليه السلام) با خون ها در درِ خانه رنگين شد، مروان در داخل خانه تير خورد، محمد بن طلحه از خون رنگين شد، سر قنبر شكست، محمد بن أبي بكر ترسيد كه بني هاشم به خاطر وضعيت حسن و حسين (عليهما السلام) خشمگين شوند؛ به همين دست آن دو نفر را گرفت و به آن ها گفت:

اگر بني هاشم بيايند و خون را در صورت حسن (عليه السلام) ببينند ناراحت شوند؛ جلوي مردم را از رسيدن به عثمان خواهند گرفت و شما به هدفتان نخواهيد رسيد، پس بيايد با من برويد تا از ديوار بالا برويم و او را بكشيم، بدون اين كه كسي خبردار شود، پس محمد بن أبي بكر و دو همراهش از ديوار خانه مردي از انصار بالا رفتند و وارد خانه عثمان شدند، هيچ يك از همراهان عثمان نمي دانستند كه آن ها داخل خانه هستند؛ زيرا تمام همراهان او بالاي بام بودند و تنها همسر عثمان در آن جا بود، محمد بن أبي بكر به دو همراهش گفت: شما سرجايتان بإيستيد تا اول من وارد شوم، وقتي من او را زير دست پا گرفتم و كتك زدم، شما وارد شويد و بياييد تا او را بزيند تا كشته شود.

پس محمد بن أبي بكر داخل شد و ريش عثمان را گرفت، عثمان به او گفت: به خدا سوگند اگر پدرت تو را مي ديد به خاطر اين كاري كه با من مي كني از غصه مي مرد، محمد از او دست كشيد، آن دو نفر حمله كردند آن قدر عثمان را زدند تا او را كشتند، و از همان راهي كه آمده بودند، در حالي كه ترسيده بودند، فرار كردند، همسر عثمان فرياد كشيد، اما به خاطر سر و صدايي كه در خانه بود، كسي صداي او را نشنيد، همسر عثمان پيش مردم رفت و گفت:

امير المؤمنين كشته شد، پس حسن و حسين (عليهما السلام) و همراهان آن ها وارد شدند و عثمان را ذبح شده ديدند، صورت خود را چرخاندند و براي عثمان گريه كردند و خارج شدند، مردم وارد خانه شدند و عثمان را ديدند كه كشته شده. خبر به گوش علي (عليه السلام) طلحه، زبير، سعد و ساير مردم مدينه رسيد، پس خارج شدند؛ به صورتي كه از شنيدن اين خبر عقلشان را از دست داده بودند، وارد خانه عثمان شدند و او را ذبح شده ديدند؛ پس «انا لله وإنا اليه راجعون» گفتند.

علي به دو فرزندش گفت: چگونه كشته شد؛ در حالي كه شما جلوي در بوديد؟ حسن را سيلي و حسين را كتك زد، محمد بن طلحه را فحش داد و عبد الله بن زبير را لعنت كرد.

علي (عليه السلام) از خانه خارج شد در حالي كه بسيار عصباني بود، فكر مي كرد كه طلحه در كشتن عثمان همكاري كرده است؛ طلحه با آن حضرت روبر شد و گفت: چه شده تو را اي ابو الحسن كه حسن و حسين را كتك زده ايد؟ علي (عليه السلام) گفت: لعنت خدا بر تو، چرا ناراحت نباشم؛ در حالي كه امير المؤمنين كشته شده، او يكي از ياران رسول خدا بود و از حاضران در جنگ بدر بود، بي هيچ دليل و برهاني او را كشتند. طلحه گفت: اگر مروان را بهما مي داد، كشته نمي شد. علي (عليه السلام) گفت: اگر مروان را به شما تحويل مي داد، قبل از اين كه حكومتش تثبيت و وارد خانه اش شود، كشته مي شد.

النميري البصري، ابوزيد عمر بن شبة (متوفاي262هـ)، تاريخ المدينة المنورة، ج2، ص301 ش 2363، تحقيق علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاي279هـ)، أنساب الأشراف، ج2، ص284، طبق برنامه الجامع الكبير.

الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاي: 328هـ)، العقد الفريد، ج4، ص273، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م.

نكته اول: سند روايت ضعيف است:

اشكال اصلي در سند اين روايت، در محمد بن عيسي بن سميع است كه توسط تعدادي از علماي اهل سنت تضعيف شده و گفته اند كه او در سند اين روايت تدليس كرده است، روايتي را كه از يك فرد ضعيف شنيده، آن را به ابن أبي ذئب نسبت داده تا ضعف روايت را بپوشاند.

نميري بعد از نقل اين روايت مي گويد:

وَهَذَا حَدِيثٌ كَثِيرُ التَّخْلِيطِ، مُنْكَرُ الإِسْنَادِ لا يُعْرَفُ صَاحِبُهُ الَّذِي رَوَاهُ عَنِ ابْنِ أَبِي ذِئْبٍ، وَأَمَّا ابْنُ أَبِي ذِئْبٍ وَمَنْ فَوْقَهُ فَأَقْوِيَاءُ.

اين حديثي است كه راست با راست و دروغ قاطي شده است، سند آن غير قابل پذيرش است، راوي كه از آن را از أبي ذئب نقل كرده، شناخته شده نيست؛ اما أبي ذئب و راويان بالاتر از او قوي هستند.

النميري البصري، ابوزيد عمر بن شبة (متوفاي262هـ)، تاريخ المدينة المنورة، ج2، ص301 ش 2363، تحقيق علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م.

ابراهيم بن محمد طرابلسي، نام محمد بن عيسي بن سميع، در زمره مدلسان آورده و تصريح كرده است كه او اين روايت را ابن أبي ذئب نشنيده؛ بلكه آن را از شخص ديگري كه ضعيف بوده شنيده است:

د س ق محمد بن عيسي بن سميع ذكر بن حبان ك انه روي حديث مقتل عثمان عن بن أبي ذئب ولم سمعه منه إنما سمعه عن إسماعيل بن يحيي أحد الضعفاء عنه وكذلك قال صالح بن محمد وغيره.

محمد بن عيسي بن سميع، ابن حبان گفته كه او روايت كشتن عثمان را از ابن أبي ذئب نقل كرده؛ در حالي كه روايت را از او نشنيده؛ بلكه آن را از اسماعيل بن يحيي كه يكي از ضعيفان است، شنيده است؛ همين سخن را صالح بن محمد و ديگران نيز گفته اند.

الحلبي الطرابلسي ، أبو الوفا إبراهيم بن محمد بن سبط ابن العجمي (متوفاي841هـ) ، التبيين لأسماء المدلسين ، ج1 ص193، رقم: 72 ، تحقيق : محمد إبراهيم داود الموصلي ، ناشر : مؤسسة الريان للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت ، الطبعة : الأولي ، 1414 ـ 1994م

جالب است كه بزرگان اهل سنت، تدليس را برادر دروغ دانسته اند و آن را به شدت مذمت كرده اند:

خطيب بغدادي ، از علماي مشهور اهل سنت در باره حكم تدليس آورده است :

سمعت الشافعي يقول قال شعبة بن الحجاج التدليس أخو الكذب ... قال ثنا غندر قال سمعت شعبة يقول: التدليس في الحديث أشد من الزنا ولأن أسقط من السماء أحب الي من ان ادلس... سمعت المعافي يقول سمعت شعبة يقول لأن أزني أحب الي من ادلس... سمعت الحسن بن علي يقول سمعت أبا أسامة يقول خرب الله بيوت المدلسين ما هم عندي الا كذابون.

از شافعي شنيديم كه مي گفت: شعبة بن حجاج گفت : تدليس ، برادر دروغ است . غندر مي گويد: از شعبه شنيدم كه مي گويد : تدليس در حديث بدتر از زنا است ، اگر من از آسمان سقوط كنم ، برايم بهتر است از اين كه تدليس كنم . از شعبه شنيدم كه مي گفت : اگر من زنا كنم ، برايم بهتر از اين است كه تدليس كنم . از أبا اسامه شنيدم كه مي گفت : خدا خانه مدليسن را خراب كند، آن ها در نزد من دروغگو ياني نيستند .

البغدادي، ابوبكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب (متوفاي463هـ)، الكفاية في علم الرواية، ج 1، ص355 ـ 356 ، تحقيق: ابوعبدالله السورقي، إبراهيم حمدي المدني، ناشر:المكتبة العلمية - المدينة المنورة.

بنابراين، محمد بن عيسي بن سميع، يكي از مدلسين بوده و اين روايت را كه از يكي از ضعفا شنيده ، به دورغ به إبن أبي ذئب نسبت داده تا ضعف سندي آن را بپوشاند.

در نتيجه، قضيه آب آوردن اميرمؤمنان عليه السلام براي عثمان، دفاع بني هاشم، امام حسن و امام حسين عليهما السلام از عثمان، زخمي شدن امام حسن در دفاع از عثمان و ... همگي دروغ هستند.

نكته دوم: نكته هاي قابل توجه در اين روايت:

در اين روايت مطالب قابل توجهي آمده است كه برخي از آن ها اصلا توسط اهل سنت مطرح نمي شود، و برخي ديگر دروغ بودنش از آفتاب هم روشن تر است.

از جمله در اين روايت آمده است كه اميرمؤمنان عليه السلام، به محمد بن طلحه فحش داد و عبد الله بن زبير و همچنين طلحة بن عبيد الله را لعن كرد.

اگر اميرمؤمنان عليه السلام، طلحه و عبد الله بن زبير را لعن كرده؛ در حالي كه هر دوي آن ها از اصحاب هستند، چرا اهل سنت تا اين اندازه از اين دو نفر پشتيباني مي كنند؟

در اين روايت آمده است كه اميرمؤمنان عليه السلام اعتقاد داشت كه طلحه در كشتن عثمان دست داشته و همكاري كرده است.

اين مسائل، براي اعتقادات اهل سنت هزينه بسيار سنگيني دارد و تمام بافته هاي آنان را پنبه كرده و اساس اعتقادات آن ها را در باره عدالت همه اصحاب باطل خواهد كرد.

آيا طلحه اي در كشتن عثمان همكاري كرده، مي تواند عادل باشد؟

همچنين در اين روايت آمده است كه محمد بن أبي بكر در قتل عثمان شركت داشته و مباشر بوده؛ در حالي كه برخي از اهل سنت ادعا مي كنند كه او هيچ نقشي نداشته و حتي وقتي از كشته شدن عثمان باخبر مي شود، به شدت ناراحت شده و به قاتلان عثمان حمله مي كند.

در اين روايت، هيچ اثري از عبد الله بن سبأ و معجزات او نيست؛ در حالي كه وهابي ها ادعا مي كنند نقش اصلي در كشتن عثمان را عبد الله بن سبأ بازي مي كرده است.

نكته سوم: اميرمؤمنان (ع)، به بي گناهاني كه در داخل خانه عثمان بودند، پناه داده بود، نه به خود عثمان:

حتي فرض را بر اين بگيريم كه اميرمؤمنان عليه السلام فرزندانش را براي دفاع از خانه عثمان فرستاده باشد، يا خود آن حضرت در زماني كه صحابه آب را بر روي او بسته بودند، آب آورده باشد و ... اما از كجا معلوم كه اين كارها براي دفاع و آب رساني به خود عثمان باشد؟

بي ترديد در خانه عثمان، همسران، كنيزان و كودكاني وجود داشتند كه هيچ نقشي در عملكرد عثمان نداشتند، بنابراين آن ها نبايد به گناه عثمان مي سوختند، آسيب مي ديدند و از تشنگي هلاك مي شدند. اميرمؤمنان عليه السلام براي حفاظت از جان آن ها و رساندن آن به اين بي گناهان تلاش كرده است نه به خاطر عثمان بن عفان .

جالب است كه روايت صحيح السندي در منابع اهل سنت وجود دارد كه اين مطلب را ثابت مي كند. ام المؤمنين ام حبيبه، همسر گرامي رسول خدا صلي الله عليه وآله كه از بني اميه بود، براي نجات محاصره شدگان آمد و از اميرمؤمنان عليه السلام درخواست كرد كه افراد محاصره شده را در پناه او قرار دهد، امام عليه السلام با قاطعيت فرمود كه همه محاصره شده گان در پناه تو هستند؛ غير از عثمان و سعيد بن العاص .

اصل روايت:

ابن شبه نميري در تاريخ المدينة مي نويسد:

حَدَّثَنَا مُوسَي بْنُ إِسْمَاعِيلَ، قال: حَدَّثَنَا يُوسُفُ بْنُ الْمَاجِشُونِ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، أَنَّ أُمَّ حَبِيبَةَ زَوْجَ النَّبِيِّ (ص) وَرَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا حِينَ حُصِرَ عُثْمَانُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ حُمِلَتْ حَتَّي وُضِعَتْ بَيْنَ يَدَيْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فِي خِدْرِهَا وَهُوَ عَلَي الْمِنْبَرِ، فَقَالَتْ: " أَجِرْ لِي مَنْ فِي الدَّارِ ". قَالَ: نَعَمْ إِلا نَعْثَلا وَشَقِيًّا، قَالَتْ: " فَوَاللَّهِ مَا حَاجَتِي إِلا عُثْمَانُ، وَسَعِيدُ بْنُ الْعَاصِ ". قَالَ: مَا إِلَيْهِمَا سَبِيلٌ. قَالَتْ: " مَلَكْتَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ فَأَسْجِحْ "، قَالَ: أَمَا وَاللَّهِ مَا أَمَرَكِ اللَّهُ وَلا رَسُولُهُ.

ماجشون روايت كرده است كه ام حبيبه همسر رسول خدا (ص) هنگامي كه عثمان در محاصره بود در ميان حجابش به نزد علي (عليه السلام) آمده در حاليكه ايشان بالاي منبر بودند و گفت : كساني را كه در خانه (عثمان) هستند در پناه من قرار ده ؛ ايشان فرمودند : غير از نعثل (پيرمرد يهودي و كنايه از عثمان) و شقي (كنايه از سعيد بن العاص) .

ام حبيبه گفت : مقصود اصلي من همان دو است ؛ ايشان گفتند : آن دو را نمي تواني آزاد كني، ام حبيبه گفت: پسر ابوطالبي ، حال كه غالب آمدي گذشت كن ، اميرمؤمنان فرمود: به خدا سوگند ، خدا و رسولش به تو چنين دستوري نداده اند.

النميري البصري، ابوزيد عمر بن شبة (متوفاي262هـ)، تاريخ المدينة المنورة، ج 2، ص219 ح 2019، تحقيق علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م.

بررسي سند روايت:

سند اين روايت كاملا صحيح و تمام راويان آن ثقه هستند، براي اثبات اين مطلب ناچاريم تك تك راويان را بررسي نماييم:

أبو سلمة، موسي بن اسماعيل:

او از اساتيد محمد بن اسماعيل بخاري به شمار مي رود، چنانچه ذهبي در شرح حال او مي نويسد:

موسي بن إسماعيل أبو سلمة التبوذكي الحافظ عن شعبة وهمام وخلق وعنه البخاري وأبو داود وابن الضريس وابن أبي عاصم سبطه قال عباس الدوري كتبنا عنه خمسة وثلاثين ألف حديث قلت ثقة ثبت مات 223 ع

موسي بن اسماعيل، حافظ (كسي كه يك صد هزار حديث حفظ بوده) بود، از شعه و ... روايت نقل كرده است و بخاري ، ابوداود و ... از اوحديث شنيده اند. عباس دوري گفته: من 35 هزار حديث از او نوشتم. من (ذهبي) مي گويم: او ثقه و مورد اعتماد بود.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستة، ج2 ص301، رقم: 5677 ، تحقيق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامية، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولي، 1413هـ - 1992م.

يوسف بن يعقوب:

از راويان بخاري، مسلم، ترمذي، نسائي و ابن ماجه، ذهبي در باره او مي نويسد:

يوسف بن يعقوب بن أبي سلمة الماجشون أبو سلمة المدني عن أبيه والمقبري والزهري وعنه أحمد ومسدد ثقة مات 185 خ م ت س ق .

يوسف بن يعقوب، از پدرش ، مقبري و زهري روايت شنيده و احمد بن حنبل از او نقل كرده و ثقه است.

الكاشف ج2 ص402، رقم: 6459

يعقوب بن أبي سلمة:

او نيز از راويان صحيح مسلم، ابوداود، ترمذي و ابن ماجه است، ابن حجر عسقلاني در شرح حال او مي نويسد:

يعقوب بن أبي سلمة الماجشون التيمي مولاهم أبو يوسف المدني صدوق من الرابعة مات بعد العشرين م د ت ق .

يعقوب بن أبي سلمة، راستگو بوده است.

تقريب التهذيب ج1 ص608، رقم: 7819

نكته مهم در اين روايت، اين است كه اميرمؤمنان عليه السلام از عثمان با عنوان «نعثل» ياد كرده است. لقبي كه اكثر اصحاب ، عثمان را با آن ياد مي كردند.

نعثل يك يهودي قد بلند، ريش بلند، زشت چهره و احمق بود كه هر وقت مي خواستند كسي را مسخره كنند از نام او استفاده مي كردند.

نكته چهارم: اميرمؤمنان (ع) قسم ياد كرد كه از عثمان دفاع نكند

رواياتي در منابع اهل سنت وجود دارد كه بر طبق آن، وقتي عثمان اميرمؤمنان عليه السلام را متهم كرد كه نويسنده نامه به والي آن حضرت بوده، آن حضرت سوگند ياد كرد كه هرگز از او دفاع نخواهد كرد تا در قيامت در برابر خداوند با او روبرو شود.

ابن شبه نميري در تاريخ المدينه دو روايت در اين زمينه نقل كرده است:

روايت اول:

حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ الْحُبَابِ، قال: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ هَارُونَ بْنِ عَنْتَرَةَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ، قَالَ: لَمَّا كَانَ مِنْ أَمْرِ عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ مَا كَانَ قَدِمَ قَوْمٌ مِنْ مِصْرَ مَعَهُمْ صَحِيفَةٌ صَغِيرَةُ الطَّيِّ، فَأَتَوْا عَلِيًّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقَالُوا: إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ قَدْ غَيَّرَ وَبَدَّلَ، وَلَمْ يَسِرْ مَسِيرَةَ صَاحِبَيْهِ، وَ كَتَبَ هَذَا الْكِتَابَ إِلَي عَامِلِهِ بِمِصْرَ، أَنْ خُذْ مَالَ فُلانٍ وَاقْتُلْ فُلانًا وَسَيِّرْ فُلانًا، فَأَخَذَ عَلِيٌّ الصَّحِيفَةَ فَأَدْخَلَهَا عَلَي عُثْمَانَ، فَقَالَ: أَتَعْرِفُ هَذَا الْكِتَابَ؟ فَقَالَ: " إِنِّي لأَعْرِفُ الْخَاتَمَ "، فَقَالَ: اكْسِرْهَا فَكَسَرَهَا.

فَلَمَّا قَرَأَهَا، قَالَ: " لَعَنَ اللَّهُ مَنْ كَتَبَهُ وَمَنْ أَمْلاهُ ".

فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: أَتَتَّهِمُ أَحَدًا مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ؟ قَالَ: " نَعَمْ ".

قَالَ: مَنْ تَتَّهِمُ؟ قَالَ: " أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ أَتَّهِمُ "، قَالَ: فَغَضِبَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَامَ، وَقَالَ: وَاللَّهِ لا أُعِينُكَ وَلا أُعِينُ عَلَيْكَ حَتَّي أَلْتَقِيَ أَنَا وَأَنْتَ عِنْدَ رَبِّ الْعَالَمِينَ.

عبد الملك بن هارون از پدرش از جدش نقل كرده است كه در زماني كه آن اتفاق براي عثمان افتاد، گروهي از مردم مصر آمدند؛ در حالي كه همراه با آن ها نامه اي بود كه به صورت كوچ تا شده بود، پيش علي آمدند و گفتند: اين مرد (سنت پيامبر را) تغيير داده و تبديل كرده و مسير دو رفيقش را نمي رود، او اين نامه را به فرماندارش در مصر نوشته كه مال فلاني را بگير، فلاني را بكش و فلاني را تبعيد كن. علي (عليه السلام) نامه را گرفت و بر عثمان وارد شد و گفت: اين نامه را مي شناسي؟ گفت: من مهر آن را مي شناسم؛ پس گفت: آن را باز كنيد، و باز كردند، وقتي آن را خواند گفت: لعنت خداوند بر كسي كه آن را نوشته و كسي كه آن را املا كرده است.

پس علي (عليه السلام) به او گفت: آيا شخصي از خانواده خود را متهم مي كني؟ گفت: بلي. علي (عليه السلام) سؤال كرد: چه كسي را متهم مي كني؟ عثمان گفت: تو نخستين متهم هستي! رواي مي گويد: علي (عليه السلام) خشمگين شد، برخواست و گفت: به خدا سوگند تو را كمك نخواهم كرد، عليه تو نيز كاري نخواهم كرد تا اين كه من و تو در برابر خداوند با يكديگر ملاقات كنيم.

النميري البصري، ابوزيد عمر بن شبة (متوفاي262هـ)، تاريخ المدينة المنورة، ج 2، ص212، ح2008، تحقيق علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م.

روايت دوم:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْوَقَّاصِ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: رَجَعَ أَهْلُ مِصْرَ إِلَي الْمَدِينَةِ قَبْلَ أَنْ يَصِلُوا إِلَي بِلادِهِمْ، فَنَزَلُوا ذَا الْمَرْوَةِ فِي آخِرِ شَوَّالٍ، وَبَعَثُوا إِلَي عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ كَانَ أَعْتَبَنَا، ثُمَّ كَتَبَ يَأْمُرُ بِقَتْلِنَا، وَبَعَثُوا بِالْكِتَابِ إِلَي عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَدَخَلَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَي عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بِالْكِتَابِ، فَقَالَ: مَا هَذَا يَا عُثْمَانُ؟ فَقَالَ: " الْخَطُّ خَطُّ كَاتِبِي، وَالْخَاتَمُ خَاتَمِي، وَلا وَاللَّهِ مَا أَمَرْتُ وَلا عَلِمْتُ ".

قَالَ: " أَتَّهِمُكَ وَكَاتِبِي ".

فَغَضِبَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، وَقَالَ: وَاللَّهِ لا أَرُدُّ عَنْكَ أَحَدًا أَبَدًا

ابراهيم بن محمد بن سعد از پدرش نقل مي كند كه مردم مصر برگشتند و قبل از اين كه به شهرهاي خود برسند؛ در اواخر ماه شوال به منطقه ذا المروه وارد شدند؛ پيش علي (عليه السلام) فرستادند و گفتند كه عثمان ما را پيش از اين سرزنش مي كرد و سپس نامه مي نويسد و دستور قتل ما را مي دهد، نامه را براي علي (عليه السلام) فرستادند، علي (عليه السلام) به همراه نامه بر عثمان وارد شد و گفت: اي عثمان اين چيست؟ عثمان گفت: اين خط، خط كاتب من و اين نامه، نامه من است، ولي به خدا سوگند من دستور نداده ام و از آن خبر ندارد و سپس به علي (عليه السلام) گفت:

من تو و كاتبم را متهم مي كنم. پس علي (عليه السلام) خشمگين شد و فرمود: به خداوند هيچ كسي را از تو رد نخواهم كرد (جلوي هيچ كس را از حمله به تو نخواهم گرفت).

النميري البصري، ابوزيد عمر بن شبة (متوفاي262هـ)، تاريخ المدينة المنورة، ج 2، ص212، ح2009، تحقيق علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1417هـ-1996م.

همچنين عبد الرزاق صنعاني روايت ديگري را در امالي خود نقل كرده است كه بر طبق آن اميرمؤمنان عليه السلام و عثمان به همديگر فحش هاي دادند تا آن روز چنين فحش هاي شنيده نشده است:

أنا مَعْمَرٌ، حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ زَيْدِ بْنِ جُدْعَانَ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيِّبِ، قَالَ: " شَهِدْتُ عَلِيًّا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَعُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ اسْتَبَّا بِسِبَابٍ مَا سَمِعْتُ أَحَدًا اسْتَبَّ بِمِثْلِهِ، وَلَوْ كُنْتُ مُحَدِّثًا بِهِ أَحَدًا لَحَدَّثْتُكَ بِهِ، قَالَ: ثُمَّ نَظَرْتُ إِلَيْهِمَا يَوْمًا آخَرَ فَرَأَيْتُهُمَا جَالِسَيْنِ فِي الْمَسْجِدِ، أَحَدُهُمَا يَضْحَكُ إِلَي الآخَرِ.

از سعيد بن مسيب روايت شده است كه روزي علي (عليه السلام) و عثمان را ديدم چنان به هم فحش مي دادند كه مانند آن را نشنيده بودم ؛ و اگر آنچه را بر زبان آوردند به كسي گفته بودم به تو نيز مي گفتم ؛ سپس گفت : اما روزي ديگر آن دو را ديدم كه در مسجد نشسته بودند و يكي به ديگري مي خنديد .

الصنعاني، ابوبكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي211هـ)، الأمالي في آثار الصحابة، ج 1، ص70، ح91 ، تحقيق : مجدي السيد إبراهيم ، ناشر : مكتبة القرآن - القاهرة .

نتيجه آن كه اميرمؤمنان، امام حسن و امام حسين عليهم السلام از عثمان و خانه او دفاع نكرده اند، اگر هم جلوي خانه او حاضر شده اند، قصد آن ها دفاع از افراد بي گناه و زن و فرزند عثمان بوده است، نه از خود عثمان .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
1 | جعفر الصادق | Iran - Birjand | ١١:٢٥ - ١٨ مهر ١٣٩٠ |
با سلام:

ممنون از مقاله پر بار وعلمي که گذاشتيد
2 | امير نبوتي | Iran - Qom | ٠٣:٤٠ - ٢٤ مهر ١٣٩٠ |
با سلام 1-آيا وجود امامين حسنين عليهما السلام درفتوحات خليفه سوم واقعيت داشته ؟منابع من درتاريخ طبري و ابن اثير است اگر در منابع شيعه آمده نام ببريد. 2-آيا نصب جانشيني امير مومنان علي عليه السلام در زمان خروج خليفه دوم عمر واقعيت داشته است ؟و علت پذيرش اين امر چه بوده؟

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

1. در كتب شيعه هيچ مدركي براي اين مطلب وجود ندارد و بالعكس نفي نيز شده است ؛ البته در همين مقاله به باطل بودن مدرك اهل سنت نيز اشاره شده است .

2. حتي در كتب اهل سنت نيز مدرك معتبري براي جانشيني آن حضرت براي عمر وجود ندارد .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

3 | جعفر الصادق | Iran - Khorramshahr | ١٤:٢٨ - ٢٨ مهر ١٣٩٠ |
السلام عليكم فرموديد:كپي عين متن شما نتيجه آن كه اميرمؤمنان، امام حسن و امام حسين عليهم السلام از عثمان و خانه او دفاع نكرده‌اند، اگر هم جلوي خانه او حاضر شده‌اند، قصد آن‌ها دفاع از افراد بي‌گناه و زن و فرزند عثمان بوده است، نه از خود عثمان . اما سوال: آيا واقعا امام علي رض از عثمان دفاع نكردند؟؟؟؟ جواب: امام رض در نهج البلاغه خطبه240 فرمودند آنقدر از او يعني(عثمان)و نه زن وفرزندعثمان دفاع كردم كه ترسيدم گناهكار باشم!!!! وَ اللَّهِ لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّى خَشِيتُ أَنْ أَکُونَ آثِماً. ترجمه:به خدا سوگند من آن قدر از عثمان دفاع کردم که ترسيدم گنهکار باشم! شرح از آيت مكارم شيرازي مدظله: سرانجام امام(عليه السلام) در پايانِ اين سخن به نکته مهمى اشاره مى کند و آن اينکه نهايت کوشش را براى دفاع از عثمان به خرج داده است!!! http://www.makaremshirazi.org/urdu/nahjolbalaghe/?gid=1&nid=115&cid=305

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

مقصود ما از طرفداري مشخص است ، يعني به خاطر حق دانستن شخصي از او جانب‌داي و دفاع كنند ؛ اگر در اين زمينه مي خواهيد بحث لفظي كنيد ، با شما بحثي نداريم ، اما اگر بحث علمي داريد :

1. بر فرض قبول برداشت شما از معني اين روايت ‌، اين استدلال فرع بر صحت سند روايت است ولي اين روايت در كتب شيعه سند صحيح ندارد !

2. بين دفاع و طرفداري (كه مقصود ما است) فرق بسيار است ! باز داشتن نيروهاي مهاجم از قتل عثمان (به خاطر اينكه اين روش كشتن او شايسته مسلمانان و جايگاه آنها در بين ساير كشورها نبود ) ؛ به معني حق دانستن او نيست ؛ (به عنوان مثال قذافي چند روز قبل به صورت فجيعي كشته شد ، كسي در اينكه او بايد محاكمه مي‌شد و به خاطر جناياتش اعدام شكي نداشت اما اين روش كشتن ، صحيح نبود ؛ آيا مخالفت با اين روش كشتن او و بازداشتن مردم از قتل او طرفداري از او است ؟) طبق روايات اهل سنت ، رسول خدا (ص) از شكنجه كردن حيوان نهي كرده‌ و مردم را از اين كار باز داشته‌اند ، آيا اين به معني بر حق دانستن حيوانات است ؟

3. در متن همين مقاله با سند معتبر از كتب اهل سنت آمده است كه عثمان چنان با حضرت بي‌ادبانه صحبت كرد كه حضرت ديگر همين كار را نيز در مورد او صورت نداده و مردم را از كشتن او باز نداشتند ؛ شما به جاي اينكه اين روايت را كه در كتب اهل سنت ، سند معتبر دارد ، به عنوان ملاك بحث قرار دهيد يا از آن پاسخ دهيد ، روايتي آورده‌ايد كه سند ندارد ، و اين شايسته بحث علمي نيست !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

4 | علي | Iran - Babol | ٠٩:١٤ - ٢٩ مهر ١٣٩٠ |
الان خيلي ها دارند شبهه ايجاد مي کنند که خلافاراشدين با اهل بيت هيچ مشکلي نداشتند و همه باهم فاميل هستند و اين غير اعراب هستند که مي خواهند القائ کنند که اينها باهم مشکل داشتند مخصوصا اين شبهات را در بعضي از اقوام داخل کشور به شدت رواج مي دهند حتي يکي مي گفت ما پولمان براي ائمه و ...نمي دهيم چونکه نمي دانيم چه طوري خرج مي کنند ولي پولمان را مي بريم به مئسولين حرم رسول الله در مدينه مي دهيم در حالي که انها انقدر بزرگوارند که مي گويند که در امدشان از بابت حج و .. زياد است و احتياجي به پول شما ندارند يا اينکه اينها در همه جنگهاي خليفه دوم باهم بودند و کنار هم بر ضد مجوس شمشير مي زدند و اختلافي نداشتند يا اينکه خادمين حرم ابوالفضل و امام حسين عليهم السلام به ايرانيان توهين بسيار مي کنند و انهاي که زبان عربي بلدندمي فهمند ولي براي اينکه کسي ناراحت نشود ترجمه نمي کنند

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

در مورد ارتباط خلفا با اهل بيت مي توانيد به آدرس ذيل مراجعه كنيد :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1312

اما ساير مطالب ادعا شده ، ربطي به حقانيت يا بطلان مذهب ندارد ، و تنها مطالبي احساسي و ادعايي است كه هيچ يك واقعيت ندارد !

در تاريخ آمده است همين مسئولين مسجد النبي‌ ، مقدار زيادي اموال داخل ضريح حضرت را كه قابل قيمت‌گذاري نبود غارت كردند !

همچنين در بقيع مي‌بينيم كه علنا به فارسي به شيعيان جسارت مي‌كنند !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

5 | از اهل البيت دفاع كنيم. | | ٠٩:٠١ - ٠٣ آبان ١٣٩٠ |
بسم الله الرحمن الرحيم


×××××××××××××××××××××
×××××××××××××××××××××

شفاعت از ديدگاه قرآن و روايات:

×××××××××××××××××××××
×××××××××××××××××××××


پاسخ اجمالي :

شفاعت ، از اصول مسلم اسلام و مروي روايات و آيات قرآن کريم ميباشد.



پاسخ تفصييلي :

شفاعت ، يکي از اصول مسلم اسلام است که همه طوايف و فرق اسلامي به پيروي از

آيات قرآن و روايات ، آن را پذيرفته اند . هر چند در نتيجه شفاعت با هم اختلاف نظر

دارند . حقيقت شفاعت اين است که انسان گرامي که در نزد خداوند از قرب و مقامي

برخوردار است ، از خداي متعال خواهان بخشودگي گناهان و يا ارتقاع درجه انساني

ديگر گردد .

رسول گرامي فرمود :

« اُعْطِيْتُ خَمْساً . . . وَاُعْطِيْتُ الشَّفاعَةَ فَادّخَرْتُها لاُِمَّتِي » . ( 1 )

ـ پنج چيز به من ارزاني شد . . . و شفاعت به من عطا شد ، پس آن را براي امت خود

ذخيره نمودم .



محدوديت شفاعت:

از ديدگاه قرآن ، شفاعتِ مطلق و بدون قيد و شرط مردود است . شفاعت در صورتي

مؤثر مي گردد که :

* اولاً : شفيع از جانب خدا در شفاع مأذون باشد . تنها گروهي مي توانند شفاعت

نمايند که علاوه بر قرب معنوي به خدا ، از جانب وي مأذون باشند .

قرآن مجيد در اين مورد مي فرمايد :

« لايَمْلِکُوْنَ الشّفاعَةَ إلاّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الْرَّحْمنِ عَهْداً » . ( 2 )

ـ مالک شفاعت نيست مگر کسي که نزد خداي رحمان ، عهد دريافته باشد .

و در جاي ديگر مي فرمايد :

« يَوْمَئِذ لاتَنْفَعُ الشّفاعَةُ إلاّ مَنْ أذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلاً » . ( 3 )

ـ در روز رستاخيز ، شفاعت کسي درباره ديگران سود نمي بخشد ، مگر کسي که خدا

به او اذن دهد و به گفتار وي راضي گردد .



* ثانياً : شخص مورد شفاعت نيز بايد لياقت فيض الهي را از طريق شفيع پيدا کند ؛

يعني رابطه ايماني او با خدا و پيوند روحي وي با شفيع ، گسسته نشود ، بنابراين

کافران که رابطه ايماني با خداوند ندارند و برخي از مسلمانان گناهکار ؛ مانند گروه

بي نماز و آدم کش که فاقد پيوند روحي با شفيع هستند ، مورد شفاعت قرار نمي

گيرند .

قرآن در مورد افراد بي نماز و منکران روز رستاخيز مي فرمايد :

« فَما تَنْفَعهُمْ شَفاعَةٌ الشّافِعِيْنَ » . ( 4 )

ـ پس شفاعت شفيعان ، به آنان سودي نمي بخشد .

و درباره ستمگران مي فرمايد : « ما للظّالِميِنَ مِنْ حَميم وَلا شَفِيع يُطاعُ » . ( 5 )

ـ براي ستمگران هيچ خويشي و شفيعي ، که شفاعت وي پذيرفته شود ، نخواهد بود .


×× پس بايد دانست كه قابليت شفاعت شونده نيز شرط است. چنان كه خداوند دعاي

حضرت يعقوب (ع) در مورد فرزندانش را پذيرفتو آنان را بخشيد. اما دعاي حضرت نوح (ع)

را در خصوص فرزندش را نپذيرفت.


فلسفه شفاعت:

شفاعت ، بسان توبه ، روزنه اميدي است براي کساني که مي توانند در نيمه راه

ضلالت و معصيت ، گناهان خويش را ترک کنند و از آن پس ، باقيمانده عمر خود را

در طاعت خدا سپري نمايند ؛ زيرا انسان گناهکار هرگاه احساس کند که در شرايط

محدودي ( نه در هر شرايطي ) مي تواند به شفاعت شفيع ، نايل گردد ، سعي مي کند

که اين حد را حفظ نمايد و گام فراتر ننهد .



نتيجه شفاعت:

مفسران در نتيجه شفاعت ، که آيا بخشودگي گناهان است و يا ارتقاء درجه ، اختلاف

نظر دارند ولي با توجه به فرموده پيامبر گرامي که : « شفاعت من ، براي مرتکبان

گناهان کبيره است » نظر نخست ، روشن تر مي گردد .

« إنَّ شَفاعَتِي يَومَ الْقيامَةِ لاَِهْلِ الْکَبائِر مِنْ اُمَّتي » . ( 6 )

ـ شفاعت من در روز رستاخيز ، از آن کساني از امت من است که مرتکب گناهان

کبيره شده اند.



ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ مسند احمد ، ج 1 ، ص 301 ؛ صحيح بخاري ، ج 1 ، ص 91 ، ط مصر .

2 ـ مريم : 87

3 ـ طه : 109

4ـ مدّثّر : 48

5 ـ مؤمن : 18

6 ـ سنن ابن ماجه ، ج 2 ، ص 583 ؛ مسند احمد ، ج 3 ، ص 213 ؛ سنن ابي داوود

، ج 2 ، ص 537 ؛ سنن ترمذي ، ج 4 ، ص 45 .



منبع مقاله : http://vahhabi.mihanblog.com/post/811


×××××××××××××××××××××××××××××××××××
×××××××××××××××××××××××××××××××××××


http://www.iranmazhabi7.blogfa.com/


×××××××××××××××××××××××××××××××××××
×××××××××××××××××××××××××××××××××××


االلهم عجل لوليك الفرج

يا حق


6 | عليرضا ن | | ٠٧:٣٨ - ١٨ ارديبهشت ١٣٩١ |
با سلام
اين جمله شما در مقاله واقعاً زيبا و قابل توجه است:( در اين روايت، هيچ اثري از عبد الله بن سبأ و معجزات او نيست؛ در حالي كه وهابي‌ها ادعا مي‌كنند نقش اصلي در كشتن عثمان را عبد الله بن سبأ بازي مي‌كرده است).

7 | حسين | Iran - Kermanshah | ٠١:٠٥ - ٠٥ شهریور ١٣٩١ |
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=15306انها از شخص دفاع کردند از فساد عثمان
8 | مجنون و عاشق سينه چاك اهل بيت ((س)) | | ٠٩:٣٩ - ١٠ بهمن ١٣٩٢ |
سلام خدمت شما سرور گرامي..ببخشيد ميخواستم مطمِا بشم که خطبه 240 در منابع شيعه هيچ سنديتي نداره ديگه؟همون خطبه که درباره دفاع از عثمان
9 | مجيدالسلامي | Iran - Tehran | ١٦:٠٨ - ١٢ بهمن ١٣٩٢ |
باالاخره ما روايات صحيح اهل سنت راقبول کنيم يا خطبه 240 را لطفا تو ضيح کامل دهيد

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ روايت مورد نظر براي احتجاج با اهل سنت به مقبولات آنها ذكر شده و ازخطبه چنانكه توضيح داده شد معناي طرفداري بيرون نمي آيد. جواب ما به آنها اين است كه ايشان دفاع نكردند اگر دفاع كرده اند هم بخاطر جلوگيري از خليفه كشي و هرج و مرج ميان مسلمين بوده است.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
10 | سید | | ٠٤:٠٤ - ٣٠ ارديبهشت ١٣٩٤ |
عرض سلام و خداقوت - اساتید محترم اگر ممکنه روایاتی رو که ارائه میکنم ترجمه بفرمایید و دوم اینکه بفرمایید شخصی که در این روایات هست ایا صحابی هست یا خیر : جبله بن ایهم یا اهتم (خیلی مهمه که صحابی بودنش ثابت بشه )
روایت اول : حَدَّثَنِي كِنَانَةُ مَوْلَى صَفِيَّةَ قَالَ: شَهِدْتُ مَقْتَلَ عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَأُخْرِجَ [ص:1299] مِنَ الدَّارِ أَرْبَعَةٌ مِنْ شَبَابِ قُرَيْشٍ مُدَرَّجِينَ مَحْمُولِينَ كَانُوا يَدْرَءُونَ عَنْ عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَذَكَرَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ، وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَيْرِ، وَمُحَمَّدَ بْنَ حَاطِبٍ، وَمَرْوَانَ بْنَ الْحَكَمِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ، فَقُلْتُ لَهُ: هَلْ نَدِيَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ بِشَيْءٍ مِنْ دَمِهِ؟ فَقَالَ: مَعَاذَ اللَّهِ دَخَلَ عَلَيْهِ , فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: لَسْتَ بِصَاحِبِي، وَكَلَّمَهُ بِكَلَامٍ فَخَرَجَ وَلَمْ يَنْدَ بِشَيْءٍ مِنْ دَمِهِ. فَقُلْتُ لِكِنَانَةَ: مَنْ قَتَلَهُ؟ قَالَ: رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ مِصْرَ يُقَالُ لَهُ: جَبَلَةُ بْنُ الْأَيْهَمِ، ثُمَّ طَافَ بِالْمَدِينَةِ ثَلَاثًا يَقُولُ: أَنَا قَاتِلُ نَعَثَلٍ، فَأَيْنَ كَانَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ؟ قَالَ: فِي دَارِهِ. فَهَذَانِ الْحَدِيثَانِ يُبَرِّئَانِ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ مِنْ أَنْ يَكُونَ نَوَى قَتْلَ عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، وَسَائِرُ الْأَحَادِيثِ جَاءَتْ بِخِلَافِهِمَا
روایت دوم : قَالَ إِسْحَاقُ: ثنا أَبُو عَامِرٍ الْعَقَدِيُّ عَنْ مُحَمَّدٍ وهو ابْنُ طَلْحَةَ بْنِ مُصَرِّفٍ حَدَّثَنِي كِنَانَةُ مَوْلَى صَفِيَّةَ بِنْتِ حُيَيٍّ أَنَّهُ شَهِدَ مَقْتَلَ عُثْمَانَ قَالَ: أَنَا يَوْمَئِذٍ ابْنُ أَرْبَعَ عَشْرَةَ سَنَةً، قَالَ: أَمَرَتْنَا صَفِيَّةُ أَنْ نُرَحِّلَ بَغْلَةً بِهَوْدَجٍ فَرَحَّلْنَاهَا ثُمَّ مَشَيْنَا حَوْلَهَا إِلَى الْبَابِ فَإِذَا الْأَشْتَرُ وَنَاسٌ مَعَهُ فَقَالَ لَهَا الْأَشْتَرُ ارْجِعِي إِلَى بَيْتِكِ فَأَبَتْ فَرَفَعَ قَنَاةً مَعَهُ أَوْ رُمْحًا فَضَرَبَ عجز البغلة فثبت الْبَغْلَةِ وَمَالَ الْهَوْدَجُ حَتَّى كَادَ أَنْ يَقَعَ فَلَمَّا رَأَتْ ذَلِكَ قَالَتْ: رُدُّونِي، رُدُّونِي، قَالَ: قَدْ خَرَجَ مِنَ الدَّارِ أَرْبَعَةُ نَفَرٍ مِنْ قُرَيْشٍ مَضْرُوبِينَ مَحْمُولِينَ كَانُوا يدرؤون عَنْ عُثْمَانَ فَذَكَرَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزبير وابن خاطب وَمَرْوَانَ بْنَ الْحَكَمِ، قُلْتُ: فَهَلْ تَدَمَّى مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ مِنْ دَمِهِ بِشَيْءٍ؟ قَالَ: مَعَاذَ اللَّهِ، دَخَلَ عَلَيْهِ، فَقَالَ عُثْمَانُ: لَسْتُ بِصَاحِبِهِ، وَكَلَّمَهُ بِكَلَامٍ فخرج ولم يدر مِنْ دَمِهِ بِشَيْءٍ، قُلْتُ: فَمَنْ قَتَلَهُ؟ قَالَ: رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ مِصْرَ يُقَالُ لَهُ: جَبَلَةُ فَجَعَلَ يَقُولُ: أَنَا قَاتِلُ نَعْثَلٍ، قُلْتُ: فَأَيْنَ عُثْمَانُ يَوْمَئِذٍ؟ قَالَ فِي الدَّارِ.
روایت سوم : [1434] باب ذكر ما صح في فتنة مقتل عثمان (1)
الشيخ: ما يهمني (2) أن تقول أنه ليس هناك رواية صحيحة تثبت أن أحداً من الصحابة شارك، هذا طيب، لكن هذا سلبي، الإيجابي: من الذي شارك؟ من سبب هذه الفتنة؟
مداخلة: من ضمن النتائج التي توصلت إليها أو توصل إليها البحث أن قاتل عثمان رضي الله تعالى عنه في الإسناد الصحيح السليم من العلل أنه رجل أسود من أهل مصر يقال له جبلة، وجبلة هذا لقب له، ويعني كما ذكرت الرواية الرجل الأسود.
روایت چهارم : أَخْبَرَنَا كِنَانَةُ مَوْلَى صَفِيَّةَ قَالَ: رَأَيْتُ قَاتِلَ عُثْمَانَ فِي الدَّارِ رَجُلا أَسْوَدَ مِنْ أَهْلِ مِصْرَ يُقَالُ لَهُ جَبَلَةُ. بَاسِطَ يَدَيْهِ. أَوْ قَالَ رَافِعَ يَدَيْهِ. يَقُولُ: أَنَا قَاتَلُ نَعْثَلٍ.
پیشاپیش تشکر میکنم / یاعلی

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
ترجمه روایت به این صورت است
کنانه عبد صفیه گفت:من در روز قتل عثمان حضور داشتم.پس از خانه ی عثمان چهار نفر از جوانان قریش خارج شدند در حالیکه حامل سلاح بودند واز عثمان دفاع می کردند.سپس نام حسن بن علی وعبد الله بن زبیر و محمدبن حاطب ومروان بن حکم.به او گفتم:آیا خونی از محمد بن ابی بکر خارج شد؟
گفت:معاذ الله.او بر عثمان داخل شد و عثمان به او گفت تو دوست وهمراه ما نیست وبه محمد ابی بکر کلامی گفت ومحمدبن ابی بکر خارج شد وخونی از وی جاری نشد.
از کنانه پرسیدم:چه کسی او را کشت.
گفت:مردی از اهل مصر به او گفته می شود جبلة بن ایهم. او سه بار در مدینه دور زد و می گفت من قاتل پیر خرفت هستم.پس علی کجاست.
گفتند:علی در خانه است.
این دو حدیث محمد بن ابی بکر را از اینکه نیت قتل عثمان کرده باشد تبرئه میکند ولی دیگر احادیث ب خلاف این دو حدیث است.
ترجمه روایت دوم همانند روایت پیشین است
روایت سوم نیز چنین است
کنانه بنده صفیه گفت:دیدم عثمان قاتل عثمان را در خانه او که مردی است سیاه روی از اهل مصر به او گفته می شود جلبه.دستانش را بالا برده بود ومی گفت من قاتل پیر خرفت هستم.
به احتمال زیاد جبلة بن الایهم از صحابه نیست.
ولی از اینکه صحابه در قتل عثمان شرکت داشتند، شکی نیست
در خصوص طلحه و زبیر چنین آمده است
قال ابن عباس قدمت المدينة من مكة بعد قتل عثمان رضي الله عنه بخمسة أيام فجئت عليا أدخل عليه فقيل لي عنده المغيرة بن شعبة فجلست بالباب ساعة فخرج المغيرة فسلم علي فقال متى قدمت فقلت الساعة فدخلت على علي فسلمت عليه فقال لي لقيت الزبير وطلحة قال قلت لقيتهما بالنواصف قال من معهما قالت أبو سعيد بن الحارث بن هشام في فئة من قريش فقال علي أما إنهم لن يدعوا أن يخرجوا يقولون نطلب بدم عثمان والله نعلم أنهم قتلة عثمان
عبد اللّه بن عباس ميگويد: پنج روز بعد از قتل عثمان از مكه به مدينه آمده به خانه على (علیه السلام) رفتم. بمن گفتند مغيرة بن شعبه در حضور او است. ساعتى بر در خانه نشستم تا مغيره بيرون آمده بمن سلام كرد و پرسيد: كى آمدى؟ گفتم: الآن. نزد على (علیه السلام) رفته سلام كردم. از من پرسيد: زبير و طلحه را ديده ‏اى؟ گفتم: آرى، در «نواصف» بودند. پرسيد: چه كسانى با آنها بودند؟ گفتم: ابو سعيد بن حارث بن هشام با عده‏ اى از قريش. گفت: آنها از قيام منصرف نخواهند شد، و با شعار خونخواهى عثمان هم قيام خواهند كرد. در حاليكه بخدا قسم ميدانيم آنها خودشان قاتل عثمان هستند .
تاريخ الطبري ، ج 2 ص 704 ، اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت
در خصوص عایشه نیز آمده است
وی در کتاب الامامه و السیاسه چنین نقل می کند :
خلاف عائشة رضي الله عنها على عليّ‏
قال: و ذكروا أن عائشة لما أتاها أنه بويع لعلي. و كانت خارجة عن المدينة، فقيل لها: قتل عثمان. و بايع الناس عليا. فقالت: ما كنت أبالي أن تقع السماء على الأرض، قتل و الله مظلوما، و أنا طالبة بدمه، فقال لها عبيد :
إن أول من طعن عليه و أطمع الناس فيه لأنت، و لقد قلت: اقتلوا نعثلا فقد فجر ، فقالت عائشة: قد و الله قلت و قال الناس، و آخر قولي خير من أوله‏ ...
مخالفت عايشه با على‏
وقتى كه خبر بيعت مردم با على به عايشه رسيد وى خارج مدينه بود. به عايشه گفتند: عثمان كشته شد و مردم با على بيعت كردند.
عايشه در پاسخ گفت: از اين كه آسمان بر زمين افتد سرزنشى بر آسمان نيست. به خدا سوگند، عثمان مظلومانه كشته شد. من خواهان خون او هستم.
عبيد در پاسخ عايشه گفت: تو اولين كسى بودى كه عثمان را سرزنش مى‏كردى و مردم را در مورد او به طمع انداختى تا جايى كه در مورد او گفتى: بكشيد نعثل را كه گناهكار است.
عايشه گفت: به خدا سوگند، من گفته‏ام و مردم نيز گفته‏اند. پايان سخن من از آغاز آن بهتر است‏ ...
الإمامة والسياسة ، ج 1ص 48 ،اسم المؤلف: أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة الدينوري ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م. ، تحقيق : خليل المنصور
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات

11 | سید مرتضی | | ١٦:٣٦ - ٠٢ اسفند ١٣٩٧ |
قاتل عثمان چه کسی بود؟

پاسخ:

با سلام

آقای طبری می‌گوید:
لما رأى الناس ما صنع عثمان كتب من بالمدينة من أصحاب النبي إلى من بالآفاق منهم وكانوا قد تفرقوا في الثغور إنكم إنما خرجتم أن تجاهدوا في سبيل الله عز وجل تطلبون دين محمد فإن دين محمد قد أفسد من خلفكم وترك فهلموا فأقيموا دين محمد فأقبلوا من كل أفق حتى قتلوه
بعد از این که دیدند عثمان کار هایی نادرست و خلاف انجام می دهد و بدعت هایی را به وجود آورده ، صحابه ای که در مدینه حضور داشتند ، به تمام اصحابی که در شهر های مختلف بودند ، نامه نگاری کردند. گفتند : شما (صحابه) از مدینه بیرون رفتید ؛ برای این که در راه خدا جهاد کنید و به دنبال دین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هستید. در صورتی که این خلیفه شما دین پیامبر (صلی الله علیه و آله) را رها کرده و آن را فاسد نموده است. به مدینه بیایید و دین پیامبر (صلی الله علیه و آله) را احیاء کنید و نجات دهید. صحابه از تمام اطراف و اکناف مدینه آمدند تا این که عثمان را کشتند.
تاریخ طبری ، ج 3 ، چاپ مؤسسه اعلمی بیروت ، ص 401

آقای ابن اثیر در کامل فی التاریخ می‌گوید :
إن أردتم الجهاد فهلموا إليه فإن دين محمد قد أفسده خليفتكم فأقيموه
اگر دنبال جهاد هستید ، به مدینه بیایید. چون خلیفه شما عثمان ، دین پیامبر (صلی الله علیه و آله) را از بین برده و نابود کرده است.
ابن اثیر ، الکامل فی التاریخ ، ج 3 ، ص 168
ایشان در جلد 3 از همین کتاب می گوید :
تكاتب نفر من أصحاب رسول الله وغيرهم بعضهم إلي بعض أن أقدموا فإن الجهاد عندنا وعظم الناس علي عثمان ونالوا منه أقبح ما نيل من أحد وليس أحد من الصحابة ينهي ولا يذب إلا نفر منهم زيد بن ثابت وأبو أسيد الساعدي وكعب بن مالك وحسان بن ثابت
تعدادی از اصحابی که در مدینه بودند ، نامه نگاری کردند و صحابه ای را که در خارج از مدینه بودند را به مدینه دعوت کردند تا جایی که کار به قتل عثمان کشیده شد.
ابن اثیر می گوید :
هیچ کدام از صحابه از قتل عثمان نهی نکردند و از عثمان هم دفاع نکردند ، مگر تعداد کمی از جمله زید بن ثابت و ابوسید ساعدی و کعب بن مالک و حسان بن ثابت نهی کرد و مانع شد.
ابن اثیر ، الکامل فی التاریخ ، ج 3 ، ص 150

آقای طبری در تاریخ خود می گوید : یکی از مردان شام در جنگ صفین به هاشم مرقال طعنه زد و گفت : شما چگونه عثمان را کشتید؟
فقال له هاشم وما أنت وابن عفان إنما قتله أصحاب محمد وأبناء أصحابه وقراء الناس حين أحدث الأحداث وخالف حكم الكتاب واصحاب محمد أهل الدين وأولى بالنظر في أمور المسلمين منك ومن أصحابك
هاشم مرقال ، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله) ، به او گفت : تو در حدی نیستی که در مورد عثمان صحبت کنی. عثمان را صحابه و فرزندان صحابه و قاریان قرآن کشتند. چون عثمان بدعت گذاری کرد و با احکام قرآن مخالفت کرد. اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) از تو و از اصحاب تو بهتر بودند.
تاریخ طبری ، ج 4 ، ص 30

ابن قتیبه دینوری ، در کتاب الامامه و السیاسه ، نقل می کند :
فی ذكر كتاب طلحة الي اهل مصر لاجتماعهم لقتل عثمان : بسم الله الرحمن الرحيم من المهاجرين الأولين وبقية الشورى إلى من بمصر من الصحابة والتابعين أما بعد أن تعالوا إلينا وتداركوا خلافة رسول الله قبل أن يسلبها أهلها فإن كتاب الله قد بدل وسنة رسوله قد غيرت وأحكام الخليفتين قد بدلت.
آقای طلحه به مردم مصر ، نامه نوشت و اصرار کرد : مردم مصر ، به مدینه بیایید. کتاب خدا ، قرآن ، تغییر یافته و به هم ریخته. سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ، توسط خلیفه ، تغییر کرده. احکام خلیفه اول و خلیفه دوم زیر پا رفته. برای نجات قرآن و سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و سیره شیخین به مدینه بیایید.
ابن قتیبه دینوری ، الامامه و السیاسه ، ج 1 ، ص 37

در اسد الغابه ابن اثیر و الاستیعاب ابن عبد البر می گوید :
روى عبد الرحمن بن مهدي ، عن حماد بن زيد ، عن يحيى بن سعيد ، قال : قال طلحة يوم الجمل...
اللهم خذ لعثمان مني حتى ترضى. وإنما قال ذلك لأنه كان شديداً على عثمان رضي الله عنه.
طلحه در جنگ جمل گفت : خدایا من در حق عثمان جفا کردم ، انتقام عثمان را از من بگیر. (چرا چنین سخنی را گفت) به خاطر این که در قضیه قتل عثمان و تحریک مردم بر علیه عثمان ، بسیار سختگیری کرد.
ابن اثیر جزری ، اسد الغابه ، ج 3 ، ص 85
ابن عبد البر ، الاستیعاب ، ج 4 ، ص 766

ذهبی در تاریخ الاسلام ، جلد 3 ، صفحه 4 می گوید :
وقال : اللهم خذ لعثمان مني اليوم حتى ترضى ، إنا داهنا في أمر عثمان ، كنا أمس يداً على من سوانا ، وأصبحنا اليوم جبلين من حديد ، يزحف أحدنا إلى صاحبه ، ولكنه كان مني في أمر عثمان مالا أرى كفارته ، إلا بسفك دمي ، وبطلب دمه.
طلحه در روز جمل گفت : خدایا امروز انتقام عثمان را از من بگیر. برای این که ما در امر عثمان خیانت کردیم. دیروز با هم ، در برابر هم بودیم ، امروز هم آهن هایی پوشیده ایم و در برابر هم هستیم. من در حق عثمان خیانت کردم و کفاره این خیانت (تحریک مردم بر علیه عثمان) جز با قتل من صورت نمی گیرد. خدایا قتل مرا در این جنگ جمل فراهم کن تا کفاره شرکت من در قتل عثمان باشد.
ذهبی ، تاریخ الاسلام ، ج 3 ، ص 4

آقای ذهبی می گوید :
وروى أحمد في مسنده من حديث مطرف قال : قلت للزبير : يا أبا عبد الله ما شأنكم ضيعتم عثمان حتى قتل ، ثم جئتم تطلبون بدمه فقال الزبير : إنا قرأناها على عهد رسول الله (ص) ، وأبي بكر ، وعمر ، وعثمان : واتقوا فتنة لا تصيبن الذين ظلموا منكم خاصة ، لم نكن نحسب أنا أهلها ، حتى وقعت منا حيث وقعت.
احمد بن حنبل در مسندش از حدیث مطرف نقل می کند که گفت : ای زبیر ! چرا شما حق عثمان را ضایع کردید و در قتل او مشارکت داشتید؟ از یک طرف در قتل عثمان ، شرکت داشتید و از طرف دیگر جنگ جمل را برای خوانخواهی عثمان ، به راه انداخته اید. زبیر گفت : ما این آیه را در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) می خواندیم. باور نمی کردیم که این آیه در حق ما است ؛ولی امروز به این نتیجه رسیدیم که این آیه در حق ما نازل شده است.
ذهبی ، تاریخ الاسلام ، ج 3 ، ص 504
ابن حجر عسقلانی ، فتح الباری ، ج 13 ، ص 2
مسند احمد ، ج 1 ، ص 165
یعقوبی هم این تعبیر را دارد :
وحصر ابن عديس البلوي عثمان في داره فناشدهم الله ثم نشد مفاتيح الخزائن فأتوا بها إلى طلحة بن عبيد الله وعثمان محصور في داره وكان أكثر من يؤلب عليه طلحة والزبير وعائشة...
بیش از همه طلحه و زبیر و عایشه ، مردم را برای کشتن ، تحریک می کردند.
تاریخ یعقوبی ، ج 2 ، ص 175
آقای ابن اعثم کوفی در کتاب الفتوح خود صراحت دارد :
كانت عائشة تحرض علي قتل عثمان جهدها وطاقتها. وتقول : ايه الناس ! هذا قميص رسول الله (ص) لم يبل ويليت سنته ، اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا.
عایشه با تمام توان خود ، مردم را برای کشتن عثمان تحریک می کرد و می گفت : این پیراهن پیامبر (صلی الله علیه و آله) است و هنوز نپوسیده است. اما سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله) توسط عثمان پوسید و از بین رفت. این نعثل را بکشید ، خدا او را بکشد.
ابن اعثم کوفی ، الفتوح ، ج 2 ، ص 421
ابن اثیر در کتاب النهاثه فی غریب الحدیث می گوید :
وقيل : النعثل : الشيخ الاحمق...
وفي حديث عائشة : اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا تعني عثمان ، وكان هذا منها لما غاضبته وذهبت إلى مكة...
نعثل یعنی پیرمرد احمق. (بعضی از جاها دارد که یک پیرمرد یهودی در مدینه بود که قد بلندی داشت و به او احمق می گفتند. به هر کس که می خواستند طعنه بزنند و مذمت کنند ، به او نعثل می گفتند) در روایتی از عایشه آمده که گفت : این پیرمرد احمق را بکشید یعنی عثمان را بکشید.
ابن اثیر ، غریب الحدیث ، ج 5 ، ص 80
زبیدی ، تاج العروس ، ج 15 ، ص 745
ابن منظور ، لسان العرب ، ج 11 ، ص 669
در کتاب المختصر فی اخبار البشر ، صراحت دارد بر این که :
عایشه جزء کسانی بود که به کار های عثمان ، خرده می گرفت و پیراهن پیامبر (صلی الله علیه و آله) را بیرون می آورد و می گفت : ای مردم ! پیراهن پیامبر (صلی الله علیه و آله) هنوز نپوسیده ؛ اما دین پیامبر (صلی الله علیه و آله) توسط عثمان ، در حال از بین رفتن است.
ابوالفداء ، المختصر فی اخبار البشر ، ج 1 ، ص 172
آقای عبد الرزاق می‌گوید:
أقيمت الصلاة فتقدم عثمان فصلى فلما كبر قامت امرأة من حجرتها فقالت أيها الناس اسمعوا قال ثم تكلمت فذكرت رسول الله (ص) وما بعثه الله به ثم قالت تركتم أمر الله وخالفتم رسوله أو نحو هذا ثم صمتت فتكلمت أخرى مثل ذلك فإذا هي عائشة وحفصة قال فلما سلم عثمان أقبل على الناس فقال إن هاتان الفتانتان (1) فتنتا الناس في صلاتهم وإلا تنتهيان (2) أو لاسبنكما ما حل لي السباب وإني لأصلكما لعالم قال فقال له سعد بن أبي وقاص أتقول هذا لحبائب رسول الله (ص) قال وفيما أنت وما ها هنا قال ثم أقبل على سعد عامدا إليه قال وانسل سعد...
نماز جماعت به امامت عثمان در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود که دو نفر از زن ها ، شروع به صحبت بر علیه عثمان کردند. وقتی نماز تمام شد ، عثمان به مردم گفت : این دو زن فتنه گر (عایشه و حفصه) نماز مردم را به هم زدند. اگر این ها از این کار دست برندارند ، تا حدی که امکان دارد و صحیح است ، به این ها فحش خواهم داد و آن ها را می کشم.
سعد بن ابی وقاص گفت : عثمان ! عایشه و حفصه ، جزء حبیبه های پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودند. این تعبیر را درباره آن ها به کار می بری؟ عثمان گفت : تو کجایی؟ این جا چه خبر است؟ از نسل سعد چه چیز هایی را باید تحمل کرد.
المصنف عبد الرزاق ، ج 11 ، ص 355 ، ح 20732
آقای ابن عبد ربه می گوید :
فقالت يا أبا عبد الله لو رأيتني يوم الجمل قد نفذت النصال هودجي حتى وصل بعضها إلى جلدي قال لها المغيرة وددت والله أن بعضها كان قتلك قالت يرحمك الله ولم تقول هذا قال لعلها تكون كفارة في سعيك على عثمان...
مغیره بن شعبه وارد خانه عایشه شد. عایشه گفت : ندیدی که در روز جمل ، وقتی که سپاه علی بن ابیطالب (علیه السلام) به کجاوه هجوم آوردند ، تخته های کجاوه بدنم را آزار می داد. مغیره گفت : ای کاش تخته های کجاوه تو را کشته بود. مغیره خدا تو را رحمت کند ، این چه سخنی است که می گویی؟
مغیره گفت : اگر کشته می شدی ، کفاره شرکت در قتل عثمان بوده.
ابن عبد ربه ، العقد الفرید ، ج 3 ، ص 300
آقای طبری هم در این باره می گوید :
أن عائشة رضي الله عنها لما انتهت إلى سرف راجعة في طريقها إلى مكة لقيها عبد بن أم كلاب وهو عبد بن أبي سلمة ينسب إلى أمه فقالت له مهيم قال قتلوا عثمان رضي الله عنه فمكثوا ثمانيا قالت ثم صنعوا ماذا قال أخذها أهل المدينة بالاجتماع فجازت بهم الأمور إلى خير مجاز اجتمعوا على علي بن أبي طالب فقالت والله ليت أن هذه انطبقت على هذه إن تم الأمر لصاحبك ردوني ردوني فانصرفت إل مكة وهي تقول قتل والله عثمان مظلوما والله لأطلبن بدمه فقال لها ابن أم كلاب ولم فوالله...
... ولقد كنت تقولين اقتلوا نعثلا فقد كفر قالت إنهم استتابوه ثم قتلوه وقد قلت وقالوا وقولي الأخير خير من قولي الأول.
فانصرفت إلى مكة فنزلت على باب المسجد فقصدت للحجر فسترت واجتمع إليها الناس فقالت يا أيها الناس إن عثمان قتل مظلوما ووالله لأطلبن بدمه
عایشه همان زمان که عثمان در محاصره بود ، به مکه رفته بود. یکی از افراد به نام عبد بن ام کلاب ، با عایشه ملاقات کرد. ایشان از مدینه آمده بود ، عایشه از او پرسید : از مدینه چه خبر؟ گفت : عثمان را کشتند. عایشه پرسید : بعد از عثمان چه شد؟ گفت : علی بن ابیطالب (علیه السلام) خلیفه شد. عایشه ناراحت شد و گفت : ای کاش آسمان بر سر من ویران می شد. من را بر گردانید ، مرا بر گردانید. سپس گفت : به خدا قسم عثمان را ، مظلومانه كشتند. به خدا سوگند ، خونخواهی عثمان را خواهم کرد.
عبد بن ام کلاب گفت : این چه سخنی است که می گویید. به خدا سوگند ، تو همین دیروز می گفتی : عثمان را بکشید ، این شخص کافر شده ، در صورتی که امروز می خواهی خونخواهی عثمان را بکنی. عایشه گفت : بله ، عثمان کافر شده بود ، من هم دستور قتل او را دادم ؛ اما وقتی صحابه به خانه عثمان هجوم بردند ، اول عثمان را توبه دادند ، سپس او را کشتند.
به طرف مکه برگشت. در کنار خانه خدا ایستاد ، جمعیت را در اطراف خود جمع کرد و گفت : ای مردم ! عثمان مظلومانه کشته شد. به خدا قسم ، برای خونخواهی عثمان قیام خواهم کرد.
تاریخ طبری ، ج 3 ، ص 477
ابن اثیر ، الکامل فی التاریخ ، ج 3 ، ص 206
ابن اعثم ، الفتوح ، ج 2 ، ص 421
امیرالمؤمنین علی علیه السلام خطاب به عایشه می‌فرماید:
ولعمري ان الذي عرضك وحملك علي المعصية فاعظم اليك ذنبا من قتلة عثمان
عایشه ! کسانی که تو را برای خونخواهی عثمان ، تحریک کردند ، همان ها در قتل عثمان نقش داشتند و شریک بودند
ابن اعثم ، الفتوح ، ج 2 ، ص 465
خوارزمی ، المناقب ، ص 184
ابن جوزی ، تذکره الخواص ،ص 69
جمهره الرسائل العرب ، ج 1 ، ص 379
آقای حلبی نامه را نقل می کند :
كتب لعائشة رضي الله عنها أما بعد فإنك قد خرجت من بيتك تزعمين أنك تريدين الإصلاح بين المسلمين وطلبت بزعمك دم عثمان وأنت بالأمس تؤلبين عليه فتقولين في ملا من أصحاب رسول الله (ص) اقتلوا نعثلا فقد كفر قتله الله
امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه السلام) گفت : عایشه ! تو امروز برای خونخواهی عثمان آمدی ، در صورتی که دیروز مردم را تحریک می کردی و در میان اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شعار می دادی و فریاد می زدی : این پیرمرد احمق را بکشید که کافر شده. به خانه ات برگرد.
علی بن برهان الدین حلبی ، سیره الحلبیه ، ج 3 ، ص 357
موفق و مؤید باشید
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
12 | رضایی | | ١٧:٤٩ - ١٩ خرداد ١٤٠٢ |
لعنت خدا بر آنکس که تبعیدی رسول خدا را برگرداند به مدینه
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب