2024 March 19 - سه شنبه 29 اسفند 1402
آيا آيات ابلاغ و اكمال در غدير خم و امامت حضرت علي (ع) نازل شده است؟
کد مطلب: ٤٩٤٩ تاریخ انتشار: ٢٣ مرداد ١٣٩٨ - ١٦:١٠ تعداد بازدید: 21786
پرسش و پاسخ » امام علي (ع)
آيا آيات ابلاغ و اكمال در غدير خم و امامت حضرت علي (ع) نازل شده است؟

توضيح سؤال:

شبهه فوق كه توسط ابن تيميه مطرح گرديده، در صدد است تا اين مطلب را القاء كند كه آيه اكمال و ابلاغ در غدير خم نازل نشده است؛ بلكه آيه اكمال روز نهم ذي الحجه و در عرفات نازل شده و آيه ابلاغ نيز مدت ها قبل از حجه الوداع نازل شده است. و اگر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در صدد بودند تا امير المؤمنين عليه السّلام را به خلافت بعد از خود معرفي كند مي توانستند در جايي كه جمعيتي بيش تر حضور دارند مثل شهر مكه و يا صحراي عرفات، به اين كار مبادرت ورزند. پس در نتيجه آن چه در غدير اتفاق افتاد آن چيزي نيست كه شيعه ادّعاي آن را دارد.

اصل شبهه ابن تيميه

اصل شبهه ابن تيميه به شرح زير است:

قال الرافضي: الخبر المتواتر عن النبي (ص): أنه لما نزل قوله تعالي: (يا أيها الرسول بلغ ما أنزل اليك من ربك). المائدة: 67. خطب الناس في غدير خُم ...

والجواب: أن هذا الجواب كذب، وأن قوله: (بلغ ما أنزل اليك من ربك)، المائدة: 67. ربك نزل قبل حجة (الوداع) بمدة طويلة ...

ومما يبين ذلك أن آخر المائدة نزولاً قوله تعالي: (اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي). المائدة :3. وهذه الآية نزلت بعرفة تاسع ذي الحجة في حجة الوداع، والنبي (ص) واقف بعرفة، ...

فمن قال: إن المائدة نزل فيها شي ء بغدير خم فهو كاذب مفترٍ باتفاق أهل العلم.

وهذا مما يبيّن أن الذي جري يوم الغدير لم يكن مما أُمر بتبليغه، كالذي بلَّغه في حجة الوداع؛ فإن كثيراً من الذين حجُّوا معه - أو أكثرهم - لم يرجعوا معه إلي المدينة، بل رجع أهل مكة إلي مكة، وأهل الطائف إلي الطائف، وأهل اليمن إلي اليمن، وأهل البوادي القريبة من ذاك إلي بواديهم. وإنما رجع [معه ] أهل المدينة ومن كان قريباً منها ...

رافضي (علامه حلّي) مي گويد: روايت متواتر از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم وارد شده كه هنگامي كه اين آيه (آيه ابلاغ) نازل شد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در غدير خم براي مردم خطبه خواند ....

جواب او اين مي شود كه اين مطلب دروغي بيش نيست و آيه ابلاغ مدتي قبل از حجه الوداع نازل شده است.

و از قرايني كه اين مطلب را تبيين مي كند آيه اكمال است كه در نهم ذي حجه در حجه الوداع در حال وقوف پيامبر در عرفات نازل گرديد. و هر كس بگويد آيه اي از سوره مائده در غدير خم نازل شده دروغ گوست و افتراء وارد كرده است ...

و از مطالب ديگري كه بيان مي كند كه آن چه در غدير خم اتفاق افتاد چيزي نبود كه پيامبر مأمور به تبليغ آن باشد اين است كه بسياري از مردم كه به همراه پيامبر به حج رفته بودند به مدينه باز نمي گشتند؛ بلكه بعضي كه اهل شهر مكه بودند در همان شهر مي ماندند و بعضي كه اهل طائف بودند مستقيما به طائف مي رفتند و بعضي ديگر كه اهل يمن بوده به يمن مي رفتند. [وهيچ كدام مسير شان از غدير خم نمي گذشت تا شاهد ابلاغ از جانب رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم باشند.]

پس اگر حضرت قصد اين مي داشتند كه در روز غدير امامت علي را اعلام كنند بايد آن را در حجه الوداع ابلاغ مي كردند. پس حال كه حضرت اين گونه نكردند و سخني كه مربوط به امامت علي بشود نفرمودند و هيچ كس نيز در اين رابطه روايتي نه ضعيف و نه صحيح نقل نكرده است و حتي آن حضرت در خطبه خود نامي از علي هم به زبان نياوردند در حالي كه اين مجمعي عمومي بود كه همه حاجيان در آن حضور داشتند پس معلوم مي شود كه حضرت مأموور به ابلاغ امامت علي نبوده اند.

منهاج السنه النبويه، ج 7، ص 315 تا 317.

سه شبهه در كلام ابن تيميه

با توجه به مطالب فوق، از اين گفتار ابن تيميه سه شبهه را مي توان جمع بندي كرد:

1 ـ آيه 3 سوره مائده (اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الإسلام دينا) يعني: آيه اكمال در غدير خم نازل نشده؛ بلكه در روز عرفه نازل گرديده و ربطي هم به امامت امير المؤمنين عليه السّلام ندارد.

2 ـ آيه 67 سوره مائده (بلغ ما أنزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس) يعني: آيه ابلاغ هم در غدير خم نازل نشده؛ بلكه اين آيه مدّت ها قبل از حجه الوداع در روز هاي آغاز وحي و در مدينه پس از پايان جنگ اُحد نازل شده است. لذا به اين آيه نيز به عنوان ادله نصب امامت نمي توان استدلال كرد.

3 ـ ابن تيميه با توجه به دو اشكال فوق نتيجه مي گيرد پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله وسلّم آن چه را كه مامور به تبليغ آن بوده ارتباطي به غدير ندارد و اگر چنان چه مربوط به غدير بود مي بايست در مكه و يا عرفات كه همه مردم مكه و يمن و ساكنان اطراف مكه حضور داشتند ولايت و امامت امير المؤمنين عليه السّلام را بيان مي فرمود.

اشكال اول:

آيا آيه اكمال در روز عرفه نازل شده است؟

در حقيقت اشكال اول ابن تيميه ناشي از روايتي از عمر بن خطاب مي شود كه در صحيح بخاري شأن نزول آيه اكمال را كه آخرين آيه نازل شده بر پيامبر است در حجه الوداع و در عرفات در حال وقوف پيامبر در آن مكان و نزول آيه ابلاغ را نيز مدت ها قبل از آن دانسته است.

شبهه ابن كثير شبيه به شبهه ابن تيميه

ابن كثير متوفاي 774 هـ كه هم عصر ابن تيميه متوفاي 728 هـ است نيز شبهه اي با تكيه بر روايت عمر بن خطاب در نزول آيه اكمال در عرفه شبهه اي شبيه با آن چه ابن تيميه طرح كرده بيان نموده است. با توجه به وجه اشتراك اين دو شبهه، كلام ابن كثير را نيز طرح كرده و با پاسخ به اشكال ابن كثير كه بنيه قوي تري نيز دارد در حقيقت هر دو اشكال پاسخ داده شده است.

اين شبهه برخواسته از روايتي است كه بخاري در صحيح خود از عمر بن خطاب آورده كه عين همان روايت را ابن كثير در تفسير خود نقل كرده است:

روايت عمر بن خطاب راجع به آيه اكمال

45 ـ أَنَّ رَجُلاً مِنَ الْيَهُودِ قَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، آيَةٌ فِي كِتَابِكُمْ تَقْرَءُونَهَا لَوْ عَلَيْنَا مَعْشَرَ الْيَهُودِ نَزَلَتْ لاَتَّخَذْنَا ذَلِكَ الْيَوْمَ عِيدًا. قَالَ أَيُّ آيَةٍ قَالَ (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينًا). قَالَ عُمَرُ قَدْ عَرَفْنَا ذَلِكَ الْيَوْمَ وَالْمَكَانَ الَّذِي نَزَلَتْ فِيهِ عَلَي النَّبِيِّ - صلي الله عليه وسلم - وَهُوَ قَائِمٌ بِعَرَفَةَ يَوْمَ جُمُعَةٍ.

شخصي يهودي به عمر گفت: اي أمير المؤمنين! آيه اي در قرآن شما مسلمانان است و آن را مي خوانيد كه اگر ما يهود اين آيه را مي داشتيم آن روز را عيد مي گرفتيم. عمر گفت: كدام آيه؟ گفت: «لْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِيناً» عمر گفت: من زمان و مكان نزول اين آيه را مي دانم اين آيه در حالي كه پيامبر در عرفات وقوف كرده بود و روز جمعه بود نازل شد.

صحيح بخاري، ج1، ص16 ح 45، كتاب الإيمان و صحيح مسلم، ج8، ص239.

پس ابن تيميه و ابن كثير با استناد به اين روايت بر اين اعتقادند كه آيه اكمال در غدير خم نازل نگرديده، بلكه در روز جمعه و در عرفات نازل گرديده است. كلام ابن كثير اين چنين است:

وقال ابن جرير: وقد قيل ليس ذلك بيوم معلوم عند الناس، ثم روي من طريق العوفي عن ابن عباس في قوله: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» يقول: ليس بيوم معلوم عند الناس، قال: وقد قيل: إنها نزلت علي رسول الله صلي الله عليه وسلم في مسيره إلي حجة الوداع، ثم رواه من طريق أبي جعفر الرازي عن الربيع بن أنس. قلت: وقد روي ابن مردويه من طريق أبي هارون العبدي عن أبي سعيد الخدري أنها نزلت علي رسول الله صلي الله عليه وسلم يوم غدير خم حين قال لعلي: من كنت مولاه فعلي مولاه، ثم رواه عن أبي هريرة، وفيه أنه اليوم الثامن عشر من ذي الحجة يعني مرجعه عليه السلام من حجة الوداع. ولا يصح لا هذا ولا هذا، بل الصواب الذي لا شك فيه ولا مرية أنها أنزلت يوم عرفة وكان يوم جمعة.

ابن جرير گفته است: نزول اين آيه در روزي كه بين مردم اشتهار يافته؛ نبوده است و از طريق ابن عباس روايتي را نقل مي كند در رابطه با آيه «اليوم ...» وي مي گويد: اين روز آن روزي كه نزد مردم شناخته شده است نمي باشد ... بلكه بدون هيچ شك و شبهه اي قول صحيح و ثواب اين است كه آيه اكمال در روز هشتم ذي الحجه كه روز جمعه اي بوده در سرزمين عرفات نازل گرديده است.

تفسير ابن كثير، ج2، ص15، تحقيق: يوسف عبد الرحمن مرعشلي، ناشر: دار المعرفه للطباعه والنشر والتوزيع، بيروت، چاپ سال 1412هـ.

وي هم چنين در كتاب سيره و تاريخ خود اين گونه آورده است:

فأما الحديث الذي رواه ضمرة، عن ابن شوذب، عن مطر الوراق، عن شهر بن حوشب، عن أبي هريرة، قال: لما أخذ رسول الله صلي الله عليه وسلم بيد علي قال: من كنت مولاه فعلي مولاه، فأنزل الله عز وجل: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي» قال أبو هريرة: وهو يوم غدير خم، من صام يوم ثمان عشرة من ذي الحجة كتب له صيام ستين شهراً. فإنه حديث منكر جداً، بل كذب؛ لمخالفته لما ثبت في الصحيحين عن أمير المؤمنين عمر بن الخطاب أن هذه الآية نزلت في يوم الجمعة يوم عرفة، ورسول الله صلي الله عليه وسلم واقف بها.

روايتي كه ضمره، از ابن شوذب، از مطر الوراق، از شهر بن حوشب، از أبو هريره نقل كرده است كه: رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم دست علي را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلي مولاه، و بعد از آن هم اين آيه نازل شد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»، و أبو هريره گفته است اين آيه در روز غدير خم نازل شده است و هر كس روز هيجدهم ذي الحجه را روزه بگيرد براي او ثواب روزه شصت ماه خواهد بود. به درستي كه اين حديث دروغ و منكر است؛ چون اين روايت با روايتي كه در صحيح مسلم و بخاري از عمر بن خطاب آمده است مخالف دارد؛ چون در آن روايت، دارد كه اين آيه در روز جمعه و در صحراي عرفات در حالي كه ر سول خدا در آن جا وقوف نموده بود نازل شده است.

السيره النبويه، ابن كثير، ج4، ص 425، تحقيق: مصطفي عبد الواحد، ناشر: دار المعرفه بيروت، چاپ سال 1395هـ ـ البدايه والنهايه، ج5، ص232، تحقيق: علي شيري، ناشر: دار احياء التراث العربي بيروت، چاپ اول، سال 1408هـ.

پس در حقيقت اين شبهه ابن كثير، توضيح همان شبهه ابن تيميه است. لذا، به اين شكل شبهه ابن تيميه نيز قوت مي گيرد و اين احتمال تقويت مي گردد كه اصلا آيه اكمال در غدير خم نازل نگرديده است تا بخواهد روايت من كنت مولاه فهذا علي مولاه و خطبه غدير صحت داشته باشد.

پاسخ به اشكال اول

پاسخ به شبهه اول ابن تيميه و شبهه ابن كثير:

در پاسخ به اين قسمت از اشكال ابن تيميه و ابن كثير كه مي گويند آيه اكمال در عرفات نازل شده است مي گوييم:

1 - نزول متعدد آيات با مناسبت هاي مختلف:

1 ـ بر فرض صحت نزول آيه شريفه در عرفه، اين منافاتي با نزول آن در غدير خم ندارد، زيرا بسياري از آيات به مناسبت هاي مختلف چندين بار نازل گرديده است.

مفسران وعلماي اهل سنت تصريح كرده اند برخي از سور و يا آيات به مناسبت و به دلائل متعددي مثل عظمت شأن واقعه و يا تعدد اسباب نزول، تكرار گرديده است؛ به عنوان مثال: زركشي در كتاب «برهان» خود مي گويد:

وقد ينزل الشيء مرتين تعظيماً لشأنه، وتذكيراً به عند حدوث سببه، خوف نسيانه؛ وهذا كما قيل في الفاتحة نزلت مرتين، مرة بمكة وأخري بالمدينة.

گاهي آيه اي به علت عظمت شأن آن، و يا يادآوري آن به هنگام تكرار سبب و يا خوف از فراموشي آن تكرار مي شود؛ و اين مانند سوره فاتحه است كه دو مرتبه نازل گرديد يك مرتبه در مكه و بار ديگر در مدينه.

البرهان في علوم القرآن، زركشي، ج1، ص30 تا 32، تحقيق: محمد أبو الفضل إبراهيم، ناشر: دار إحياء الكتب العربيه بيروت، چاپ اول، 1376هـ.

سپس زركشي براي تأييد ادعاي خويش به ذكر چند مثال اقدام ورزيده است:

ومثله ما في الصحيحين، عن ابن مسعود في قوله تعالي: «وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ» أنها نزلت لمّا سأله اليهود عن الروح، وهو في المدينة، ومعلوم أن هذه في سورة «سبحان» (الاسراء) وهي مكّية بالاتفاق، فإن المشركين لما سألوه عن ذي القرنين وعن أهل الكهف، قيل ذلك بمكّة، وأن اليهود أمروهم أن يسألوه عن ذلك، فأنزل الله الجواب، كما قد بسط في موضعه. وكذلك ما ورد في «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» أنها جواب للمشركين بمكة، وأنها جواب لأهل الكتاب بالمدينة والحكمة في هذا كلّه: إنه قد يحدث سبب من سؤال أو حادثة تقتضي نزول آية، وقد نزل قبل ذلك ما يتضمّنها، فتؤدّي تلك الآية بعينها إلي النبي (صلي الله عليه وسلم) تذكيراً لهم بها، وبأنها تتضمّن هذه... وما يذكره المفسّرون من أسباب متعدّدة لنزول الآية قد يكون من هذا الباب، لا سيما وقد عرف من عادة الصحابة والتابعين أن أحدهم إذا قال نزلت هذه الآية في كذا، فإنه يريد بذلك أن هذه الآية تتضمن هذا الحكم، لا أن هذا كان السبب في نزولها.

مانند آنچه كه در صحيح مسلم و بخاري از قول ابن مسعود در باره اين آيه شريفه آمده «وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ» كه اين آيه در باره سؤال يهود راجع به حقيقت روح در مدينه نازل شد، وحال آن كه به اتفاق مفسرين اين سوره (اسراء) مكّي است... و يا آن چه كه در باره سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» كه در جواب مشركان مكه نازل شده است، در جواب أهل كتاب مدينه نيز نازل شده است. حكمت اين تعدد نزول آن است كه: گاهي سبب نزول آيه و يا سوره اي سؤال يا حادثه اي است كه اقتضاء نزول آيه اي را دارد، كه قبل از آن آيه به مناسبت ديگر نازل شده است. و اين باعث مي شود تا آيه به همين مضمون بار ديگر نازل شود...

البرهان في علوم القرآن، زركشي، ج1، ص30 تا 32، تحقيق: محمد أبو الفضل إبراهيم، ناشر: دار إحياء الكتب العربيه بيروت، چاپ اول، 1376هـ.

بخاري و مسلم براي يك آيه چندين شأن نزول ذكر مي كنند

بخاري و مسلم نيز در صحاح خود أسباب نزول و زمان و مكان هاي متعدّد و مختلفي را براي نزول يك آيه ذكر مي كند، به عنوان مثال :

در تفسير قول خداوند تعالي: «إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً» (آل عمران: 77) دو سبب مختلف از حيث زمان و مكان و مورد براي نزول اين آيه كريمه ذكر مي كند:

سبب أول: آن چه كه أشعث بن قيس درباره سبب نزول آيه اي ذكر مي كند و اين گونه مي گويد:

فيّ أنزلت، كانت لي بئر في أرض ابن عمّ لي ...

اين آيه در باره من به خاطر چاهي كه در زمين پسر عمويم داشتم نازل شد ...

صحيح بخاري: ج3 ص75، ناشر: دار الفكر للطباعه والنشر والتوزيع، چاپ سال 1401هـ.

سبب دوم: آن چه از عبد الرحمن بن أبي أوفي وارد شده:

أن رجلاً أقام سلعة في السوق، فحلف فيها لقد أعطي بها ما لم يعطه، ليوقع فيها رجلاً من المسلمين، فنزلت: «إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَناً قَلِيلاً».

شخصي كالايي را در بازار به فروش گذارد و قسم ياد نمود كه در ازاي آن قيمتي پرداخته شود كه هيچ كس تا كنون نپرداخته است و قصدش از اين كار اين بود كه شخصي از مسلمانان به اين كالا رغبت پيدا نمايد. در اين حال بود كه آيه نازل شد: « همانا كساني كه عهد خدا و قسم هايشان را به بهايي اندك مي فروشند...

صحيح بخاري، ج5، ص167.

هم چنين در باره اختلاف صحابه در أسباب نزول بعضي آيات، موارد فراواني را بخاري در صحيح خود ذكر مي كند:

مررت بالربذة، فإذا أنا بأبي ذر (رضي الله عنه) فقلت له: ما أنزلك منزلك هذا؟ قال: كنت بالشام، فاختلفت أنا ومعاوية في الذين يكنزون الذهب والفضة ولا ينفقونها في سبيل الله، قال معاوية: نزلت في أهل الكتاب، فقلت: نزلت فينا وفيهم، فكان بيني وبينه في ذاك ...

در ربذه با أبوذر برخورد نمودم به او گفتم: چه چيزي باعث اقامت تو در اين مكان شده است؟ ابوذر گفت: در شام بودم كه با معاويه در باره آيه «الذين يكنزون الذهب والفضه ولا ينفقونها في سبيل الله» اختلاف پيدا نمودم، معاويه گفت: اين آيه در باره أهل كتاب نازل شده است، اما من گفتم: هم در باره ما هم در باره آن ها نازل شده است ...

صحيح بخاري، ج2، ص111، كتاب الزكاه، ناشر: دار الفكر ـ بيروت، چاپ سال 1401هـ.

و نيز در كتاب حجّ در صحيح بخاري اختلاف بين عائشه و أبو بكر بن عبد الرحمن درباره سبب نزول آيه مباركه: «إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أو اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا» (البقره: 158) به تفصيل آمده است.

صحيح بخاري، ج2، ص169 و 170، كتاب الحج؛ و صحيح مسلم، ج4، ص69، كتاب الحج، باب بيان السعي بين الصفا والمروه.

بنابر اين چه بسا آيه إكمال نيز دو مرتبه نازل شده باشد، يك مرتبه در روز عرفه و بار ديگر در غدير خم، لذا ممكن است آن يهودي كه در مجلس عمر بن خطاب آن سخن را گفته است منظورش نزول آيه در روز غدير بوده باشد، ولي عمر جواب او را به نزول آيه در روز عرفه داده باشد.

و اين جواب از عمر بن خطاب جاي تعجب ندارد؛ چون اگر او بخواهد نزول اين آيه را هيجده ذي الحجه و غدير خم بداند، در حقيقت به خلافت امير المؤمنين عليه السّلام و إمامت او اعتراف نموده است.

حاصل اين كه: مخالفت بعضي از روايات صحيح بخاري و مسلم در تعيين سبب نزول آيات، اقتضاي تكذيب روايات ديگر را ندارد، بلكه كاشف از تعدّد و تغاير أسباب و زمان و مكان نزول يك آيه است. شاهد آن هم مطالبي بود كه در صحيح مسلم و بخاري بيان شد.

2 ـ تعارض روايت عمر با أحاديث صحيحه ديگر

روايت عمر بن خطاب كه اخيرا ذكر شد و نزول آيه اكمال را در عرفات و در روز جمعه مي داند متعارض با تعدادي از روايات ديگر است كه در همين رابطه آمده است كه ما به بعضي از آن ها اشاره مي كنيم:

الف ـ نزول اين آيه در روز دوشنبه

در روايت عمر بن خطاب آمده بود كه آيه إكمال در جمعه نازل شد، و اين با آن چه كه از ابن عباس با سند معتبر آمده است كه آيه إكمال روز دوشنبه نازل شده است در تعارض است، طبراني با سنده خود از ابن لهيعه، از خالد بن أبي عمران، از حنش بن عبد الله صنعاني، از ابن عباس، اين گونه روايت كرده است:

ولد نبيّكم (صلي الله عليه وسلم) يوم الاثنين، ويوم الإثنين خرج من مكة، ودخل المدينة يوم الاثنين، وفتح بدراً يوم الاثنين، ونزلت سورة المائدة يوم الاثنين «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» ورفع الركن يوم الاثنين.

پيامبر تان در روز دوشنبه متولد شد و در روز دوشنبه از مكه هجرت نمود و روز دوشنبه به مدينه وارد شد و روز دوشنبه در جنگ بدر به پيروزي رسيد و روز دوشنبه اين آيه از سوره مائده بر او نازل شد «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» و روز دوشنبه ركن را از جاي خود بلند نمود.

المعجم الكبير، طبراني، ج12، ص183، كتاب الإيمان، تحقيق: حمدي عبد المجيد السلفي، الناشر: دار إحياء التراث العربي ـ بيروت، چاپ دوم.

پس اين حديث كه مي گويد آيه اكمال روز دوشنبه نازل شده منافات دارد با حديث عمر بن خطاب در صحيح بخاري كه صراحت دارد كه اين آيه روز جمعه نازل شده است.

ب ـ نزول اين آيه در ليله جَمْعْ (شب مزدلفه)

آن چه كه بخاري و مسلم در صحيح خود از عمر بن خطاب نقل كرده اند كه آيه إكمال در روز جمعه و در حال وقوف به عرفات نازل شده است (صحيح بخاري، ج1، ص16، كتاب الإيمان و صحيح مسلم، ج8، ص239)، منافات با روايت ديگري از مسلم در صحيحش از عمر بن خطاب دارد كه، آيه اكمال در «ليله جمع» يعني: شب وقوف در مزدلفه نازل شده است، يعني همان شب عيدي كه مسلمانان بعد از إتمام وقوف به عرفات به سوي مني، حركت مي كنند.

عن قيس ابن مسلم، عن طارق بن شهاب، قال: قالت اليهود لعمر: لو علينا معشر يهود نزلت هذه الآية «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِيناً» نعلم اليوم الذي أنزلت فيه، لاتخذنا ذلك اليوم عيداً، قال: فقال عمر: فقد علمت اليوم الذي أنزلت فيه، والساعة، وأين رسول الله صلي الله عليه وسلم حين نزلت، نزلت ليلة جمع ونحن مع رسول الله صلي الله عليه وسلم بعرفات.

شخصي يهودي به عمر گفت: اگر اين آيه بر ما يهود نازل شده بود: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِيناً» روزي را كه اين آيه در آن نازل شده بود را عيد اعلام مي كرديم عمر گفت: من روز و ساعت و مكان نزول اين آيه را مي دانم، اين آيه در ليله جمع (شب حضور در مزدلفه) در حالي كه ما با رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم در عرفات حضور داشتيم نازل شد.

صحيح مسلم، ج4، ص239.

ج ـ نزول اين آيه در شب جمعه

هم چنين روايت بخاري و مسلم در صحيحشان از عمر بن خطاب با روايتي كه روايتي كه نسائي در سنن خود با سند صحيح نقل مي كند كه آيه اكمال شب جمعه نازل شده است منافات دارد.

عن قيس ابن مسلم، عن طارق بن شهاب قال: قال يهودي لعمر: لو علينا نزلت هذه الآية لاتخذناه عيداً «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» قال عمر: قد علمت اليوم الذي أنزلت فيه، والليلة التي أنزلت، ليلة الجمعة، ونحن مع رسول الله صلي الله عليه وسلم بعرفات.

شخصي يهودي به عمر گفت: اگر اين آيه بر ما نازل شد ه بود آن روز را عيد مي گرفتيم: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» عمر گفت: من روز و شبي را كه اين آيه در آن نازل شد را مي دانم اين آيه شب جمعه، در حالي كه همراه رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم در عرفات بوديم نازل شد.

سنن نسائي، ج5، ص251، تحقيق: عبد الغفار سليمان البنداري ـ سيد كسروي، ناشر: دار الكتب العلميه بيروت، چاپ1ـ 1411هـ.

ألباني اين حديث را در زمره احاديث صحيح سنن نسائي درج كرده و از آن اين گونه ياد كرده است: «صحيح».

الألباني، صحيح سنن النسائي: ج2 ص342.

پس اضافه بر آن كه مي توان پاسخ عمر را بر اساس تعدد شأن نزول ها دانست هم چنين: نزول آيه در شب جمعه عرفه منافات دارد با روايات صحيح ديگر در صحيح مسلم و سنن نسايي و المعجم طبراني كه نزول آيه اكمال را در اوقات ديگر غير از آن چه كه عمر در روز جمعه دانست ذكر كرده اند.

د ـ تشكيك سفيان ثوري در نزول اين آيه در روز جمعه

بخاري در صحيح خود گفته است: سفيان ثوري در نزول اين آيه روز جمعه تشكيك كرده است و اين خود با روايت عمر منافات دارد:

4606 - حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ حَدَّثَنَا سُفْيَانُ عَنْ قَيْسٍ عَنْ طَارِقِ بْنِ شِهَابٍ قَالَتِ الْيَهُودُ لِعُمَرَ إِنَّكُمْ تَقْرَءُونَ آيَةً لَوْ نَزَلَتْ فِينَا لاَتَّخَذْنَاهَا عِيدًا. فَقَالَ عُمَرُ إِنِّي لأَعْلَمُ حَيْثُ أُنْزِلَتْ، وَأَيْنَ أُنْزِلَتْ، وَأَيْنَ رَسُولُ اللَّهِ - صلي الله عليه وسلم - حِينَ أُنْزِلَتْ يَوْمَ عَرَفَةَ، وَإِنَّا وَاللَّهِ بِعَرَفَةَ - قَالَ سُفْيَانُ وَأَشُكُّ كَانَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَمْ لاَ - (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ).

... سفيان گفته است: من شك دارم كه اين آيه در روز جمعه نازل شده باشد.

صحيح بخاري، ج5، ص186، كتاب التفسير، ناشر: دار الفكر بيروت، چاپ سال 1401هـ.

پس اين روايت سفيان ثوري نيز كه در صحيح بخاري آمده با روايت عمر كه آيه اكمال در روز جمعه و در عرفات نازل شده منافات دارد.

3 - اتهام ابوهريره به كذب و افتراء

و امّا آن چه كه در كلام ابن تيميه و ابن كثير در كاذب و اهل افتراء بودن هر كسي كه نزول آيه اكمال را در غدير خم بداند از عجايب و غرائب است!!!

ابوهريره اين گونه روايت مي كند:

ضمرة ابن ربيعة القرشي عن ابن شوذب عن مطر الوراق عن شهر بن حوشب عن أبي هريرة. قال: من صام يوم ثمان عشرة من ذي الحجة كتب له صيام ستين شهرا، وهو يوم غدير خم، لما أخذ النبي صلي الله عليه وسلم بيد علي بن أبي طالب فقال: ألست ولي المؤمنين؟ قالوا: بلي يا رسول الله! قال: «من كنت مولاه فعلي مولاه» فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لك يا بن أبي طالب أصبحت مولاي ومولي كل مسلم، فأنزل الله: «اليوم أكملت لكم دينكم»

(ترجمه اين روايت بالا تر ذكر شده است)

تاريخ بغداد، خطيب بغدادي، ج 8، ص 284 ـ تاريخ مدينه دمشق، ابن عساكر، ج 42، ص 233.

حال ابن تيميه در باره اين روايت مي گويد:

من قال: إن المائدة نزل فيها شي ء بغدير خم فهو كاذب مفترٍ

هر كس بگويد آيه اي از سوره مائده در غدير خم نازل شده است كافر و مفتر است

منهاج السنه النبويه، ج 7، ص 315 تا 317.

و نيز ابن كثير نيز اين روايت ابن كثير را دروغي بيش نمي داند و اين گونه مي گويد:

فأما الحديث الذي رواه ... عن أبي هريرة فإنه حديث منكر جداً، بل كذب

روايت ابو هريره دروغ است.

السيره النبويه، ابن كثير، ج4، ص 425، تحقيق: مصطفي عبد الواحد، ناشر: دار المعرفه بيروت، چاپ سال 1395هـ ـ البدايه والنهايه، ج5، ص232، تحقيق: علي شيري، ناشر: دار احياء التراث العربي بيروت، چاپ اول، سال 1408هـ.

پس به اين شكل هم ابن تيميه و هم ابن كثير ابوهريره را كاذب و اهل افتراء مي دانند!!

4 - صحت روايت نزول آيه در غدير

براي اثبات صحت روايت نزول آيه اكمال در غدير خم به عنوان مثال يكي از روايات را ذكر كرده و آن را بررسي سندي كرده و مابقي را از باب شاهد ذكر مي كنيم:

بررسي رجالي سند نزول آيه اكمال در غدير خم

خطيب بغدادي با سند خود نزول آيه اكمال در غدير خم را اين گونه آورده است:

أنبأنا عبد الله بن علي بن محمد بن بشران، أنبأنا علي بن عمر الحافظ، حدثنا أبو نصر حبشون بن موسي بن أيوب الخلال، حدثنا علي بن سعيد الرملي، حدثنا ضمرة بن ربيعة القرشي، عن ابن شوذب، عن مطر الوراق، عن شهر بن حوشب، عن أبي هريرة، قال: من صام يوم ثمان عشرة من ذي الحجة كتب له صيام ستين شهراً، وهو يوم غدير خم، لما أخذ النبي (صلي الله عليه وسلم) بيد علي بن أبي طالب، فقال: ألست ولي المؤمنين، قالوا: بلي يا رسول الله، قال: من كنت مولاه فعلي مولاه، فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لك يا بن أبي طالب، أصبحت مولاي ومولي كل مسلم، فأنزل الله: {الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ} ومن صام يوم سبعة وعشرين من رجب كتب له صيام ستين شهراً، وهو أول يوم نزل جبرئيل × علي محمد (صلي الله عليه وسلم) بالرسالة».

ترجمه و آدرس اين روايت قبلا آمده است.

خطيب بغدادي بعد از ذكر اين روايت مي گويد:

اشتهر هذا الحديث من رواية حبشون، وكان يقال: إنه تفرد به، وقد تابعه عليه أحمد بن عبد الله بن النيري، فرواه عن علي بن سعيد، أخبرنيه الأزهري، حدثنا محمد بن عبد الله بن أخي ميمي، حدثنا أحمد بن عبد الله بن أحمد بن العباس بن سالم بن مهران المعروف بابن النيري إملاءً، حدثنا علي بن سعيد الشامي، حدثنا ضمرة بن ربيعة، عن بن شوذب، عن مطر، عن شهر بن حوشب، عن أبي هريرة، قال: من صام يوم ثمانية عشرة من ذي الحجة، وذكر مثل ما تقدم أو نحوه.

اين حديث از روايت حبشون شهرت يافته است، وگفته مي شود او در نقل اين روايت منفرد است: و أحمد بن عبد الله بن نيري از او متابعت نموده، و او از علي بن سعيد روايت كرده است كه مرا أزهري با خبر ساخت كه: محمد بن عبد الله بن أخي ميمي، از أحمد بن عبد الله بن أحمد بن العباس بن سالم بن مهران معروف بابن نيري از علي بن سعيد شامي، از ضمره بن ربيعه، از ابن شوذب، از مطر، از شهر بن حوشب، از أبو هريره روايت نمود كه: هر كس روز هيجده ذي الحجه را روز بگيرد ....

خطيب بغدادي، تاريخ بغداد: ج8 ص284ـ 285، الناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت.

سپس همو مي گويد:

وهذه الرواية طريقها صحيح فإن ابن بشران من شيوخ الخطيب البغدادي، وقال عنه: «كتبت عنه وكان سماعه صحيحاً».

اين روايت با طريق صحيح نقل شده است چون ابن بشران از شيوخ خطيب بغدادي است، و از او اين گونه نقل كرده است: «از او روايت را نقل كردم و روايت شنيدن از او صحيح است».

خطيب بغدادي، تاريخ بغداد: ج10، ص14، تحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، الناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، ط1ـ 1417هـ.

و أما علي بن عمر حافظ، او همان دارقطني صاحب سنن است كه ذهبي در سير أعلام النبلاء در باره او گفته است:

قال أبو بكر الخطيب: كان الدارقطني فريد عصره، وقريع دهره، ونسيج وحده، وإمام وقته، انتهي إليه علم الأثر والمعرفة بعلل الحديث وأسماء الرجال، مع الصدق والثقة.

أبو بكر خطيب گفته است: دارقطني يكتاي عصر، و نابغه دهر، و بافته جدا تافته، و إمام وقت خود مي باشد، كه علم أثر و معرفت به علل ديث و أسماء رجال به او منتهي مي شود.

ذهبي، سير أعلام النبلاء: ج16 ص452، تحقيق: أكرم البوشي، إشراف وتخريج: شعيب الأرنؤوط، الناشر: مؤسسة الرسالة ـ بيروت، ط9ـ 1413هـ.

و أما حبشون الخلال را خطيب بغدادي در باره او گفته است:

أنبأنا الأزهري، أنبأنا علي بن عمر الحافظ [الدارقطني] قال: حبشون بن موسي بن أيوب الخلال صدوق.

خطيب بغدادي، تاريخ بغداد: ج8 ص285.

و أما علي بن سعيد الرملي، او همان ابن أبي حمله است كه، ذهبي در الميزان در باره او گفته است:

«ما علمت به بأساً، ولا رأيت أحداً الآن تكلّم فيه، وهو صالح الأمر، ولم يخرج له أحد من أصحاب الكتب الستة مع ثقته»

هيچ مشكلي از او سراغ ندارم، و هيچ كس را نديدم كه درباره او كوچك ترين حرفي زده باشد، او شخصي صالح الأمر بوده، و به وثاقت او در أصحاب كتب سته كسي يافت نمي شود.

ذهبي، ميزان الاعتدال: ج3 ص125، تحقيق: علي محمد البجاوي، الناشر: دار المعرفة ـ بيروت.

و ابن حجر در لسان الميزان نيز در اين اعتقاد با ذهبي همراهي كرده و گفته است:

«وإذا كان ثقة ولم يتكلم فيه أحد فكيف نذكره في الضعفاء؟!.

«وقتي كه همه او را از ثقات دانسته اند و هيچ كس درمورد او قدحي وارد ننموده است چگونه او را از ضعفاء بدانيم؟!

ابن حجر، لسان الميزان: ج4 ص227، مؤسسة: مؤسسة الأعلمي ـ بيروت، ط2ـ 1390هـ.

و نيز ذهبي در جايي ديگر در باره او اين گونه گفته است:

«يتثبت في أمره، كأنه صدوق».

ذهبي، ميزان الاعتدال: ج3 ص131.

و أما ضمره بن ربيعه، أحمد بن حنبل در باره او دارد:

من الثقات المأمونين، رجل صالح، صالح الحديث، لم يكن بالشام رجل يشبهه

او از ثقات و مورد اعتماد و رجلي صالح و صالح الحديث، است كه در تمام شام رجلي هم چون او يافت نمي شود.

أحمد بن حنبل، العلل: ج2 ص366، تحقيق: الدكتور وصي الله بن محمود عباس، المطبعة: المكتب الإسلامي ـ بيروت، الناشر: دار الخاني ـ الرياض، ط1ـ 1408هـ.

و أما عبد الله بن شوذب را، ابن حجر در باره او گفته است:

سكن البصرة والشام، صدوق عابد

ابن حجر، تقريب التهذيب: ج1 ص501، دراسة وتحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، الناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، ط2ـ 1415هـ.

وأما مطر الوراق، را ذهبي درباره او گفته است:

الإمام الزاهد الصادق، أبو رجاء بن طهمان الخراساني، نزيل البصرة، مولي علباء بن أحمر اليشكري، كان من العلماء العاملين،

ذهبي، سير أعلام النبلاء: ج5 ص452.

و در الميزان ذهبي در باره او گفته است:

فمطر من رجال مسلم، حسن الحديث.

ذهبي، ميزان الاعتدال: ج6 ص445، تحقيق: الشيخ علي محمد عوض والشيخ عادل أحمد عبد الموجود، الناشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، ط1ـ 1995م.

و أما شهر بن حوشب، از رجال مسلم، و در تاريخ الإسلام ذهبي در باره او اين گونه آمده است:

قال حرب الكرماني: قلت لأحمد بن حنبل: شهر بن حوشب، فوثّقه، وقال ما أحسن حديثه، وقال حنبل: سمعت أبا عبد الله يقول: شهر ليس به بأس. قال الترمذي: قال محمد، يعني البخاري: شهر حسن الحديث، وقوي أمره».

ذهبي، تاريخ الإسلام: ج6 ص387، تحقيق: د. عمر عبد السلام تدمري، الناشر: دار الكتاب العربي ـ بيروت، ط1ـ 1407هـ.

ابوهريره:

ابو هريرة نيز از صحابه مي باشد كه از ديدگاه اهل سنت صحابه فوق وثاقت مي باشند.

پس به اين نتيجه مي رسيم كه اين حديث با الفاظ مذكوره از أبو هريره بدون هيچ گونه اشكالي در سند ذكر شده است. و حديث ابو هريره بر اساس مباني رجالي اهل سنت معتبر است، و ثابت مي كند كه آيه إكمال در روز دوشنبه و در غدير خم، يعني: معارض با روايت عمر كه مي گويد: اين آيه روز جمعه و در عرفه نازل شده است.

5 - علماي اهل سنت نزول آيه را در غدير مي دانند

و در ادامه، روايات ديگر به عنوان شاهد بر روايت فوق ذكر مي گردد:

گروهي از علماء أهل سنت نزول آيه «اليوم أكملت لكم دينكم ...» را در باره واقعه غدير دانسته اند، كه اسامي بعضي از آنها به شرح زير است:

1 - أحمد بن موسي بن مردويه اصفهاني. 2 - أبو نعيم أحمد بن عبد الله اصفهاني. 3 - أبو الحسن علي بن محمد جلابي معروف به ابن مغازلي. 4 - موفق بن أحمد معروف به أخطب خطباء خوارزم. 5 - محمد بن علي بن إبراهيم نطنزي. 6 - أبو حامد محمود بن محمد صالحاني. 7 - إبراهيم بن محمد بن المؤيد الحمويني.

روايت ابن مردويه

أخرج عبد الرزاق الرسعني عن ابن عباس رضي الله عنه قال: لما نزلت هذه الآية: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك» أخذ النبي صلي الله عليه وسلم بيد علي فقال: من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه. وأخرج ابن مردويه عن أبي سعيد الخدري رضي الله عنه مثله، وفي آخره، فنزلت: «اليوم أكملت لكم دينكم» الآية. فقال النبي صلي الله عليه وسلم: الله أكبر علي إكمال الدين وإتمام النعمة ورضي الرب برسالتي والولاية لعلي بن أبي طالب.

از ابن عباس روايت شده: هنگامي كه اين آيه نازل شد: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك» نبي اكرم صلي الله عليه وآله وسلم دست علي را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه». ابن مردويه از أبو سعيد خدري مثل اين روايت را نقل كرده است و در آخر آن اين گونه آورده است: «اليوم أكملت لكم دينكم» تا آخر آيه. نبي اكرم صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: الله أكبر براي إكمال دين و تمام گرديدن نعمت و رضايت الهي با رسالت من و ولايت علي بن أبي طالب.

الدر المنثور، ج 2، ص 298.

روايت أبو نعيم

عن قيس بن الربيع عن أبي هارون العبدي عن أبي سعيد الخدري: أن رسول الله صلي الله عليه وسلم دعا الناس إلي علي في غدير خم، وأمر بما تحت الشجرة من شوك فقم، وذلك في يوم الخميس، فدعا عليا وأخذ بضبعيه فرفعهما حتي نظر الناس بياض إبطي رسول الله صلي الله عليه وسلم، ثم لم يفترقوا حتي نزلت هذه الآية: «اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا» فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم: الله أكبر علي إتمام الدين وإتمام النعمة ورضي الرب برسالتي وبالولاية لعلي من بعدي الخ.

از أبو سعيد خدري روايت شده: رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در روز غدير در حالي كه زير سايه درختچه اي ايستاده بود مردم را به سوي علي فراخواند، و اين اتفاق در روز پنج شنبه اي بود. در اين روز علي را فرا خواند و زير بازوي او را گرفت و بلند نمود تا جاي كه مردم به راحتي زير بغل هاي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم را مي ديدند. تا اين كه در همان مجلس مردم متفرق نگرديده بودند كه آيه نازل شد: «اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا» رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: الله أكبر به جهت إتمام دين و اتمام نعمت و رضايت پرودگار به رسالت من و به ولايت علي بعد از من تا آخر آيه.

تاريخ مدينة دمشق، ابن عساكر، ج 42، ص 237 ـ خصائص الوحي المبين، الحافظ ابن بطريق، ص 93

روايت ابن مغازلي

عن أبي هريرة قال: من صام ثمانية عشر من ذي الحجة كتب له صيام ستين شهرا وهو يوم غدير خم، لما أخذ النبي صلي الله عليه وسلم بيد علي بن أبي طالب فقال: ألست أولي بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: بلي يا رسول الله. قال: من كنت مولاه فعلي مولاه. فقال عمر بن الخطاب: بخ بخ لك يا ابن أبي طالب، أصبحت مولاي ومولي كل مؤمن ومؤمنة. فأنزل الله تعالي: «اليوم أكملت لكم دينكم».

از أبو هريره روايت شده: هر كس روز هيجدهم ذي الحجه را روزه بگيرد خداوند ثواب روزه شصت ماه را براي او مي نويسد و آن روز غدير خم است. و هنگامي كه نبي اكرم صلي الله عليه وسلم دست علي بن أبي طالب را گرفت و فرمود: آيا من از شما بر خود شما سزاوار تر نيستم؟ گفتند: بلي يا رسول الله. حضرت فرمود: من كنت مولاه فعلي مولاه. عمر بن خطاب گفت: تبريك تبريك اي فرزند أبو طالب. تو امروز مولاي من و مولاي هر مؤمن و مؤمنه اي هستي. و در اين جا بود كه آيه نازل شد: «اليوم أكملت لكم دينكم».

مناقب علي بن أبي طالب ابن المغازلي، ص 18.

روايت خوارزمي

عن أبي سعيد الخدري أن النبي صلي الله عليه وسلم يوم دعا الناس إلي غدير خم، أمر بما كان تحت الشجرة من الشوك فقم وذلك يوم الخميس، ثم دعا إلي علي، فأخذ بضبعيه ثم رفعها حتي نظر الناس إلي بياض إبطه صلي الله عليه وسلم، ثم لم يفترقا حتي نزلت هذه الآية: «اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا» فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم: الله أكبر علي إكمال الدين وإتمام النعمة ورضا الرب برسالتي والولاية لعلي بن أبي طالب.

از أبو سعيد خدري روايت شده: رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در روز غدير در حالي كه زير سايه درختچه اي ايستاده بود مردم را به سوي علي فراخواند، و اين اتفاق در روز پنج شنبه اي بود. در اين روز علي را فرا خواند و زير بازوي او را گرفت و بلند نمود تا جاي كه مردم به راحتي زير بغل هاي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم را مي ديدند. تا اين كه در همان مجلس مردم متفرق نگرديده بودند كه آيه نازل شد: «اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا» رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: الله أكبر به جهت إتمام دين و اتمام نعمت و رضايت پرودگار به رسالت من و به ولايت علي بعد از من. تا آخر آيه

مناقب علي بن أبي طالب خوارزمي، ص 80.

روايت نطنزي

عن أبي هريرة قال: من صام ثمانية عشر من ذي الحجة، وهو يوم غدير خم، لما أخذ رسول الله صلي الله عليه وسلم بيد علي فقال: ألست أولي بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: نعم يا رسول الله. قال: من كنت مولاه فعلي مولاه. فقال عمر بن الخطاب بخ بخ يا ابن أبي طالب أصبحت مولاي ومولي كل مسلم. فأنزل الله: «اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا» كتب له صيام ستين شهرا».

أبو هريره مي گويد: هر كس هيجدهم ذي الحجه كه روز غدير خم مي باشد را روزه بگيرد خداوند ثواب روزه شصت ماه را به او عطا مي كند، و آن روزي بود كه رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم دست علي را گرفت و گفت: «آيا من به شما از خودتان سزاوار تر نيستم؟»گفتند: بله يا رسول الله. فرمود: « هر كس من مولاي اويم علي مولاي اوست.» عمر بن خطاب گفت: تبريك تبريك اي فرزند أبو طالب. تو امروز مولاي من و مولاي هر مؤمن و مؤمنه اي هستي. و در اين جا بود كه آيه نازل شد: «اليوم أكملت لكم دينكم» كتب له صيام ستين شهرا».

الخصائص العلويه - مخطوط. اين روايت در شواهد التنزيل، حاكم حسكاني، ج 1، ص 200 و بسياري ديگر از كتب اهل بيت آمده .

روايت صالحاني

قوله تعالي: «اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا» وبالاسناد المذكور عن مجاهد رضي الله تعالي عنه قال: نزلت هذه الآية بغدير خم فقال رسول الله صلي الله عليه وعلي آله وبارك وسلم: الله أكبر علي إكمال الدين وإتمام النعمة ورضي الرب برسالتي والولاية لعلي. رواه الإمام الصالحاني.

آيه شريفه: «اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا» به اسناد مذكور از مجاهد روايت نموده است: زماني كه اين آيه نازل در روز غدير خم نازل شد رسول الله صلي الله عليه وآله وبارك وسلم فرمود: الله أكبر بر إكمال دين و إتمام نعمت و رضايت پروردگار به رسالت من و ولايت علي عليه السلام اين روايت را امام صالحاني روايت نموده است.

توضيح الدلائل علي ترجيح الفضائل - مخطوط ـ اصل اين روايت در شواهد التنزيل حاكم حسكاني، ج 1، ص 201 و بسياري ديگر از كتب اهل سنت آمده است.

روايت حمويني

عن أبي سعيد الخدري: إن رسول الله صلي الله عليه وسلم دعا الناس إلي علي في غدير خم، وأمر بما تحت الشجرة من الشوك فقم - وذلك يوم الخميس - فدعا عليا فأخذ بضبعيه فرفعهما، حتي نظر الناس إلي بياض إبطي رسول الله صلي الله عليه وسلم، ثم لم يفترقوا حتي نزلت هذه الآية: «اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا». فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم: الله أكبر علي إكمال الدين وإتمام النعمة ورضا الرب برسالتي والولاية لعلي من بعدي ...

از أبو سعيد خدري روايت شده: رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در روز غدير در حالي كه زير سايه درختچه اي ايستاده بود مردم را به سوي علي فراخواند، و اين اتفاق در روز پنج شنبه اي بود. در اين روز علي را فرا خواند و زير بازوي او را گرفت و بلند نمود تا جاي كه مردم به راحتي زير بغل هاي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم را مي ديدند. تا اين كه در همان مجلس مردم متفرق نگرديده بودند كه آيه نازل شد: «اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الاسلام دينا» رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: الله أكبر به جهت إتمام دين و اتمام نعمت و رضايت پرودگار به رسالت من و به ولايت علي بعد از من. تا آخر آيه

فرائد السمطين، ج 1، ص 74.

6 - نزول آيه «سأل سائل» در واقعه غدير خم

از ديگر دلائل قطعي بر حديث غدير و إمامت أمير المؤمنين عليه السلام نزول اوّلين آيه سوره معارج است. جمع كثيري از أكابر و أعلام أهل سنت اين موضوع را در منابع خود ذكر نموده اند:

اسامي افرادي كه در متون خود به اين مورد اشاره نموده اند به شرح زير است:

1 - أحمد بن محمد بن إبراهيم ثعلبي نيشابوري در تفسير خود. 2 - شمس الدين سبط ابن جوزي. در «تذكره خواص الأمه» ص30. 3 - إبراهيم بن عبد الله يمني وصابي. در «تفسير شاهي» ذيل تفسير همين آيه. 4 -محمد بن يوسف زرندي مدني. در «معارج الوصول مخطوط ذيل همين آيه شريفه. 5 - شهاب الدين بن شمس الدين دولت آبادي. در «هدايه السعداء» در قسمت الجلوه الثانيه من الهدايه الثامنه. 6 - نور الدين علي بن عبد الله سمهودي. در «جواهر العقدين - مخطوط». 7 - نور الدين علي بن محمد بن صباغ. در «الفصول المهمه، ص 42. 88 -عطاء الله بن فضل الله محدث شيرازي. در «الأربعين - مخطوط». 9 - شمس الدين عبد الرؤف مناوي. در «فيض القدير في شرح الجامع الصغير، ج6، ص 281». 10 - شيخ بن عبد الله عيدروس. در« العقد النبوي والسر المصطفوي - مخطوط». 11 - محمود بن محمد شيخاني قادري مدني در « الصراط السوي في مناقب آل النبي - مخطوط». 12 -نور الدين علي بن إبراهيم حلبي در « السيره الحلبيه، ج 3، ص 337». 13 - أحمد بن فضل باكثير مكي. در « وسيله المآل في عد مناقب الآل - مخطوط». 14 - محمد محبوب عالم. به نقل از «العقد النبوي» از تفسير ثعلبي.15 - محمد صدر عالم. در «معارج العلي في مناقب المرتضي - مخطوط». 16 - محمد بن إسماعيل بن صلاح الأمير. در «الروضه النديه - شرح التحفه العلويه، ص 84». 17 - أحمد بن عبد القادر عجيلي. در «ذخيره المآل في شرح عقد جواهر اللئال» 18 - السيد مؤمن بن حسن شبلنجي. در « المناقب الحيدريه، ص 75 و 77»

در ذيل به ذكر يك نمونه از موارد فوق بسنده كرده و جويند گان تفصيل را به منابع ارجاع مي دهيم.

روايت ابو اسحاق ثعلبي

سئل سفيان بن عيينة عن قول الله عز وجل: «سأل سائل» فيمن نزلت؟ فقال: لقد سألتني عن مسألة ما سألني عنها أحد قبلك. حدثني أبي عن جعفر بن محمد عن آبائه: لما كان رسول الله صلي الله عليه وسلم بغدير خم، نادي الناس فاجتمعوا، فأخذ بيد علي بن أبي طالب فقال: من كنت مولاه فعلي مولاه، فشاع ذلك وطار في البلاد، فبلغ ذلك الحارث بن النعمان الفهري، فأتي رسول الله علي ناقة حتي أتي الأبطح، فنزل عن ناقته فأناخها وعقلها، ثم أتي النبي وهو في ملأ من أصحابه فقال: يا محمد! أمرتنا عن الله أن نشهد أن لا إله إلا الله وأنك رسول الله، فقبلناه منك. وأمرتنا أن نصلي خمسا، فقبلناه منك، وأمرتنا بالزكاة فقبلناه، وأمرتنا أن نصوم شهر رمضان فقبلناه منك، وأمرتنا بالحج فقبلناه. ثم لم ترض بهذا حتي رفعت بضبعي ابن عمك ففضلته علينا وقلت: من كنت مولاه فعلي مولاه !! فهذا شئ منك أم من الله عز وجل؟! فقال صلي الله عليه وسلم: والذي لا إله إلا هو إن هذا من الله. فولي الحارث بن النعمان يريد راحلته وهو يقول: اللهم إن كان ما يقوله محمد حقا فأمطر علينا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب أليم. فما وصل إليها حتي رماه الله بحجر فسقط علي هامته وخرج من دبره فقتله. وأنزل الله عز وجل: «سأل سائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع».

از سفيان بن عيينه در باره شأن نزول آيه شريفه: «سأل سائل» سؤال نمودند؟ او گفت: از مسأله اي سؤال كرديد كه تاكنون كسي از من سؤال نكرده است. پدرم از حضرت جعفر بن محمد از پدران بزرگوارشان نقل نمود: هنگامي كه رسول خدا به سرزمين غدير خم رسيد، مردم را ندا داد و چون مردم اجتماع نمودند، دست علي بن أبي طالب را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه»، اين سخن ميان مردم و شهر هاي مختلف اشتهار پيدا كرد، تا اين كه اين خبر به حارث بن نعمان فهري رسيد، از اين رو سوار بر ناقه اي خود را به أبطح و نزد رسول خدا صلّي الله عليه وآله رساند، از مركب خود پياده شد و پاي شتر خود ببست و در حالي كه حضرت ميان جمعي از صحابه حضور داشتند جلو آمد و گفت: يا محمد! ما را امر نمودي تا شهادت به وحدانيت خداوند و رسالت تو دهيم و در پنج موعد به نماز بايستيم و زكات بپردازيم ماه رمضان را روزه بگيريم، و حج انجام دهيم اين همه را پذيرفته و انجام داديم. اما انگار به اين مقدار رضايت نداده و بعد از آن دست پسر عموي خود گرفتي و بر ما فضيلت بخشيدي و گفتي: «من كنت مولاه فعلي مولاه!!» آيا اين كه نيز از جانب خداست و يا از جانب خود چنين امري مي نمايي؟ رسول خدا صلّي الله عليه وآله فرمود: به خداي يكتا قسم كه تمام اين ها از جانب خداوند است. حارث بن نعمان وقتي اين سخن را شنيد رو بر گردانيد و در حالي كه محل را ترك مي كرد گفت: خدايا اگر آن چه كه محمد مي گويد حقيقت دارد باران سنگ و يا عذاب سختي از آسمان فرو فرست. با گفتن اين سخن او كه هنوز به مركب خود نرسيده بود سنگي از آسمان فرود آمد و بر فرق سر او اصابت نمود و از عقب او خارج گشت و او را در همان مكان به قتل رسانيد. در همين حال بود كه آيه نازل شد: «سأل سائل بعذاب واقع للكافرين ليس له دافع». (تقاضاكننده اي تقاضاي عذابي كرد كه واقع شد! اين عذاب مخصوص كافران است، و هيچ كس نمي تواند آن را دفع كند).

تفسير الثعلبي، ثعلبي، ج 10، ص 35.

شرح حال و شخصيت ثعلبي

أستاد أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم ثعلبي، او را خير العلماء بلكه درياي علم و ستاره درخشان آسمان ها، و مايه زينت امامان [چهارگانه اهل سنت] بلكه مايه افتخار آنها دانسته اند، و [بعضي] او را برتر از امامان چهارگانه دانسته اند. تفسير ملقب به «الكشف و البيان» براي اوست.

معجم الأدباء، ج 12، ص 262.

ابن خلّكان، ثعلبي را اين گونه توصيف مي نمايد:

أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم الثعلبي. النيسابوري، المفسر المشهور، كان أوحد أهل زمانه في علم التفسير.

در علم تفسير در زمان خود بي نظير و سرآمد بود.

وفيات الأعيان، ج 1، ص 61 و 62.

ذهبي او را اين گونه مي ستايد:

وكان حافظا واعظا، رأسا في التفسير والعربية، متين الديانة، توفي في المحرم

ثعلبي حافظ و واعظ و در اوج قله تفسير و ادبيات عرب و متدين بود و در محرم وفات نمود.

العبر، حوادث سال 427.

پس نتيجه مي گيريم طريق اين حديث معتبر است، و هيچ كلامي در سند آن وجود ندارد

تعجب ابن كثير از پاداش يك روز روزه معادل روزه شصت سال

در جايي ديگر ابن كثير به روايت غدير اشكالي اين چنين كرده است:

وكذا قوله: إن صيام يوم الثامن عشر من ذي الحجة وهو يوم غدير خم يعدل صيام ستين شهرا. لا يصح، لأنه قد ثبت ما معناه في الصحيح: إن صيام شهر رمضان بعشرة أشهر، فكيف يكون صيام واحد يعدل ستين شهرا. هذا باطل ...

هم چنين اين قسمت از روايت ابو هريره كه روزه روز هيجدهم ذي الحجه يعني روز غدير معادل روزه شصت ماه است صحيح نمي باشد، چرا كه با روايتي كه مضمون آن در صحيح وجود دارد روزه رمضان معادل با ده ماه است، حال چگونه ممكن است روزه يك روز با روزه شصت ماه برابر باشد. پس ثابت مي شود كه روايت غدير باطل مي ­­باشد.

البدايه والنهايه، ابن كثير، ج 5، ص 233.

پاسخ به شبهه ابن كثير

در پاسخ به اين اشكال ابن كثير مي گوييم: كمترين آشنايي با روايات و احاديث، ما را از نظايري با خبر مي سازد كه در مورد بحث جاي استبعاد باقي نمي گذارد.

نظاير:

1 ـ ثواب معادل با شصت ماه:

عن أبي هريرة رضي الله تعالي عنه قال : من صام يوم سبع وعشرين من رجب كتب الله له صيام ستين شهرا، وهو اليوم الذي نزل فيه جبرئيل عن النبي صلي الله عليه وسلم بالرسالة، وأول يوم هبط فيه جبرئيل.

ابو هريره مي گويد: هر كس روز بيست و هفتم ماه رجب، روزي كه جبرئيل براي اولين بار از آسمان به زمين نزول كرد را روزه بگيرد، خداوند ثواب شصت ماه روزه به او عنايت مي كند.

شواهد التنزيل، حاكم حسكاني، ج 2، ص 500 ـ إنسان العيون في سيره الأمين والمأمون، ج 1، 384.

2 ـ ثواب معادل با صد سال:

عن أبي هريرة وسلمان الفارسي - رضي الله عنه - قالا قال رسول الله صلي الله عليه وسلم: إن في رجب يوما وليلة، من صام ذلك اليوم وقام تلك الليلة كان له من الأجر كمن صام مائة سنة وقامها، وهي لثلاث بقين من رجب، وهو اليوم الذي بعث فيه نبينا صلي الله عليه وسلم.

... در ماه رجب شب و روزي است كه هر كس آن روز را روزه داشته و آن شب را به عبادبت بايستد براي او اجري معادل با روزه صد سال با عبادت شب هاي آن است و آن سه روز آخر ماه رجب است كه پيامبر ما در آن به نبوت مبعوث گرديد.

غنيه الطالبين، ص 502 و 503.

3 ـ ثواب معادل با صد سال روزه و عبادت:

وعن أبي هريرة وسلمان الفارسي - رضي الله عنهما - قالا قال النبي صلي الله عليه وسلم: إن في رجب يوما وليلة من صام ذلك اليوم وقام تلك الليلة كان له من الأجر كمن صام مائة عام وقامها، وهي لثلاث بقين من رجب.

... در رجب شب و روزي است كه هر كس آن روز را روزه داشته و آن شب را به عبادت بايستد معادل با عبادت صد سال روزه و عبادت شب هاي آن است.

نزهه المجالس، ج 1، ص 154.

4 ـ ثواب معادل با هزار سال و دو هزار سال و سه هزار سال:

... عن أبيه عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه قال قال رسول الله صلي الله عليه وسلم : إن شهر رجب شهر عظيم، من صام منه يوما كتب الله تعالي له صوم ألف سنة، ومن صام منه يومين كتب الله صوم ألفي سنة، ومن صام منه ثلاثة أيام كتب الله تعالي له صوم ثلاثة آلاف سنة.

... رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم فرمودند: ماه رجب ماهي بسيار بزرگ است. هر كس يك روز از آن را روزه بدارد خداوند ثواب معادل با هزار سال روزه و اگر دو روز را روزه بدارد معادل با دو هزار سال و سه روز معادل با سه هزار سال به او عنايت مي فرمايد.

غنيه الطالبين، ص 483.

5 ـ ثواب معادل با سه هزار سال و ... صد هزار سال:

قال علي رضي الله عنه: صوم ثالث عشر رجب كصيام ثلاثة آلاف سنة، وصوم رابع عشر رجب كصيام عشرة آلاف سنة، وصوم عشرين كصيام مائة ألف عام ... وعن النبي صلي الله عليه وسلم: فضل رجب علي سائر الشهور كفضل القرآن علي سائر الكلام. وعنه صلي الله عليه وسلم: من صام يوما من رجب فكأنه صام أربعين سنة.

... روزه سيزده رجب ثواب روزه سه هزار سال دارد و روزه چهارده رجب ثواب روزه چهارده هزار سال و روزه بيستم ثواب صد هزار سال دارد. از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم روايت شده كه فضيلت ماه رجب نسبت به ساير ماه هاي سال هم چون فضيلت قر آن نسبت به ساير كلام هاست. هر كس يك روز از ماه رجب را روزه بگيرد مانند اين است كه چهل سال روزه گرقته باشد.

نزهه المجالس، ج 1، ص 152.

پاسخ به اشكال دوم ابن تيميه

آيا آيه ابلاغ قبل از غدير نازل شده است؟

اشكال دوم ابن تيميه اين بود:

آيه 67 سوره مائده (بلغ ما أنزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس)، در غدير نازل نشده بلكه اين آيه مدّت ها قبل از حجه الوداع در روز هاي آغاز وحي و در مدينه پس از پايان جنگ اُحد نازل شده است. لذا به اين آيه نمي توان به عنوان ادله نصب امامت استدلال كرد.

در پاسخ به اين قسمت از اشكال ابن تيميه مي توان به منابع اهل سنت در بيان شأن نزول آيه ابلاغ مراجعه نمود.

شأن نزول آيه ابلاغ در منابع اهل سنت

منابع و مصادر معتبر اهل سنّت به اين حقيقت اعتراف دارند كه آيه ابلاغ نيز در روز غدير نازل شد.

اسامي تعدادي از علماي اهل سنت كه اين مطلب را يادآور شده اند به شرح زير است:

1 - ابن أبي حاتم عبد الرحمن بن محمد بن إدريس رازي 2 - أحمد بن موسي بن مردويه. 3 - أحمد بن محمد ثعلبي. 4 - أبو نعيم أحمد بن عبد الله اصفهاني. 5 - أبو الحسن علي بن أحمد واحدي. 6 - مسعود بن ناصر سجستاني. 7 - عبد الله بن عبيد الله حسكاني. 8 - ابن عساكر علي بن حسن دمشقي. 9 - فخر الدين محمد بن عمر رازي. 10 - محمد بن طلحه نصيبي شافعي. 11 - عبد الرزاق بن رزق الله رسعني. 12 - حسن بن محمد نيشابوري. 13 - علي بن شهاب الدين همداني. 14 - علي بن محمد معروف به ابن صباغ مالكي. 15 - محمود بن أحمد عيني. 16 - عبد الرحمن بن أبي بكر سيوطي. 17 - محمد محبوب عالم. 18 - حاج عبد الوهاب بن محمد. 19 - جمال الدين عطاء الله بن فضل الله شيرازي. 20 - ميرزا محمد بن معتمد خان بدخشاني.

روايت ابن أبي حاتم عبد الرحمن بن محمد بن إدريس رازي

أخرج ابن أبي حاتم وابن مردويه وابن عساكر عن أبي سعيد الخدري قال: نزلت هذه الآية: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك» علي رسول الله صلي الله عليه وسلم يوم غدير خم في علي بن أبي طالب.

آيه «يا ايها الرسول بلغ ...» در غدير خم بر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم و در شأن [حضرت] علي بن ابي طالب [عليهما السلام ] نازل شده است.

الدر المنثور، ج 2، ص 298 ـ عمده القاري، عيني، ج 18، ص 206 ـ أسباب نزول الآيات، واحدي نيشابوري، ص 135 ـ شواهد التنزيل، حاكم حسكاني، ج 1، ص 250 ـ فتح القدير، شوكاني، ج 2، ص 60 ـ تفسير آلوسي، ج 6، ص 193.

ذهبي در باره شخصيت ابن ابي حاتم آورده است:

قد كساه الله نورا وبهاء يسر من نظر إليه ... وكان بحرا لا تكدره الدلاء. وكان بحرا في العلوم ومعرفة الرجال، ... وكان زاهدا يعد من الأبدال ... قلنسوة عبد الرحمن من السماء، وما هو بعجب رجل منذ ثمانين سنة علي وتيرة واحدة لم ينحرف عن الطريق ... يقال إن السنة بالري ختمت بابن أبي حاتم. قال الإمام أبو الوليد الباجي: عبد الرحمن بن أبي حاتم ثقة حافظ ...

خداوند او را با جامه اي از نور و ارزش پوشانده است كه همه ناظرين به او خوشحال و مسرور مي شوند. او دريايي از علم و آشناي به علم رجال است كه با دلوي از آب كدر و تيره نمي شود. زاهدي است كه لقب ابدال مي توان بر او نهاد ... كلاه او از آسمان آمده و جاي تعجب از او نيست كه هشتاد سال عمر خويش را به سبك و روشي واحد بدون هر گونه انحراف و لغزش پيموده است ... گفته مي شود: سنت در ري به اين ابي حاتم ختم گرديد. و عبد الرحمن بن ابي حاتم در باره او گفته است: او شخصي موثق و حافظ است..

سير أعلام النبلاء، ج 13، ص 263.

روايت ابن مردويه

وأخرج ابن مردويه عن ابن مسعود قال: كنا نقرأ علي عهد رسول الله صلي الله عليه وسلم: يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك إن عليا مولي المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس

در زمان رسول خدا اين آيه را اين گونه قرائت مي كرديم: يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك إن عليا مولي المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس.

الدر المنثور، ج 2، ص 298.

ذهبي در باره شخصيت ابن مردويه آورده است:

ابن مردويه الحافظ الثبت العلامة ... صاحب التفسير والتاريخ وغير ذلك ... وعمل المستخرج علي صحيح البخاري، وكان قيما بمعرفة هذا الشأن، بصيرا بالرجال، طويل الباع، مليح التصانيف. ولد سنة 323. ومات ... سنة 410.

ابن مردويه شخصي حافظ و داراي قوه ثبت و علامه است ... صاحب كتب تفسير و تاريخ و غيره است ... و صحيح بخاري را استخراج كرده، وبه اين كار آشنايي كامل داشته است، و به علم رجال بصير و آگاه بوده است، دستي بخشنده و با كرم داشته است، و صاحب تصنيفات مليحي بوده است. و در سال 323 هـ متولد و در سال 410 هـ وفات يافت.

تذكره الحفاظ، ج 3، ص 1050.

روايت ثعلبي

... معناه: بلغ ما أنزل إليك من ربك في فضل علي بن أبي طالب، فلما نزلت هذه الآية أخذ رسول الله صلي الله عليه وسلم بيد علي فقال: ...

تفسير الثعلبي، ج 4، ص 91.

أخبرني ... عن ابن عباس في قوله تعالي: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك» الآية. قال: نزلت في علي، ...

... معناي آن اين است كه آنچه از سوي پروردگارت در فضل علي بن ابي طالب به تو نازل مي شود را به مردم ابلاغ كن و چون اين آيه نازل شد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم دست علي را گرفت و فرمود: ... و روايت كرد در باره آيه بلغ ما انزل ... كه اين آيه درباره علي [عليه السلام ] نازل شده است.

تفسير الثعلبي، ج 4، ص 92.

سُبْكي در باره ثعلبي مي گويد:

وكان أوحد زمانه في علم القرآن وله كتاب العرائس في قصص الأنبياء عليهم السلام.

او در عصر و زمان خود در علم قرآن بي نظير بود و كتاب «عرائس» در باره قصه هاي انبياء عليهم السلام از اوست.

طبقات الشافعيه، ج 4، ص 58.

أسنوي در شرح حال ثعلبي مي گويد:

ذكره ابن الصلاح والنووي من الفقهاء الشافعية، وكان إماما في اللغة والنحو.

... او امام در لغت و علم نحو بود.

طبقات الشافعيه، ج 1، ص 429.

داودي در شرح حال ثعلبي مي گويد:

كان أوحد أهل زمانه في علم القرآن حافظا للغة، بارعا في العربية، واعظا، موثقا

او در علم قرآن بي نظير و حافظ در علم لغت و نو آور در علم عربي و واعظ و موثق بود.

طبقات المفسرين، ج 1، ص 65.

روايت واحدي

... عن أبي سعيد الخدري قال نزلت هذه الآية: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك» يوم غدير خم في علي بن أبي طالب رضي الله عنه.

... از أبو سعيد خدري نقل شده است كه آيه «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك» در روز غدير خم و در شأن علي بن أبي طالب [عليهما السلام] نازل شده است.

أسباب النزول واحدي، ص 115.

ذهبي در شرح حال واحدي اين چنين آورده است:

الإمام العلامة الأستاذ أبو الحسن ... صاحب التفسير، وإمام علماء التأويل ...

إمام، علامه، استاد، ابو الحسن ... صاحب تفسير، و پيشواي علماي تأويل بود ...

سير أعلام النبلاء، ج 18، ص 339.

روايت أبو سعيد مسعود بن ناصر سجستاني

ورواه أبو سعيد مسعود بن ناصر السجستاني في كتابه حول حديث الولاية بإسناده عن ابن عباس إنه قال: أمر رسول الله صلي الله عليه وسلم أن يبلغ بولاية علي، فأنزل الله عزوجل «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك» الآية فلما كان يوم غدير خم قام فحمد الله وأثني عليه وقال صلي الله عليه وسلم: ألست أولي بكم من أنفسكم؟ قالوا: بلي يا رسول الله. قال صلي الله عليه وسلم: فمن كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه، وأحب من أحب وأبغض من أبغضه وانصر من نصره، وأعز من أعزه، وأعن من أعانه.

أبو سعيد مسعود بن ناصر سجستاني در كتاب خود پيرامون حديث ولايت با سند خود از ابن عباس نقل مي كند كه رسول الله صلي الله عليه وسلم به ابلاغ ولايت علي امر شد، لذا اين آيه نازل شد: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك» و چون روز غدير خم فرا رسيد پيامبر برخاست و حمد و ثناي الهي كرد و فرمود: ...

شواهد التنزيل، ج 2، ص 8.

در باره شخصيت أبو سعيد سجستاني اين گونه آمده است:

وأبو سعيد السجستاني من كبار حفاظ أهل السنة ...

أبو سعيد سجستاني از بزرگان حفاظ أهل سنت است ...

الأنساب، سمعاني، ج 3، ص 226.

ذهبي در شرح حال او مي گويد:

ومسعود بن ناصر السجزي، أبو سعيد الركاب الحافظ رحل وصنف وحدث عن أبي حسان المزكي وعلي بن بشري وطبقتهما، ورحل إلي بغداد وأصبهان، قال الدقاق: لم أر أجود إتقانا ولا أحسن ضبطا منه. توفي بنيسابور في جمادي الأولي.

مسعود بن ناصر سجزي أبو سعيد ركاب حافظ مسافرت مي كرد و مي نوشت ...دقاق در باره او گفته است: متقن تر و اضبط از او نديده ام ...

العبر، حوادث سال 477.

روايت حاكم حسكاني

وروي أبو القاسم عبيد الله بن عبد الله الحسكاني نزول قوله تعالي: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك ...» في واقعة يوم غدير خم ...

أبو القاسم عبيد الله بن عبد الله حسكاني نزول آيه: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك ...» را در باره واقعه غدير خم دانسته است ...

مجمع البيان في تفسير القرآن ج 2، ص 223 ـ شواهد التنزيل، ج 1، ص 187.

روايت ابن عساكر

روايت ابن عساكر را همان طور كه در بالا گفته شد سيوطي در الدر المنثور آورده است.

ابن عساكر عن أبي سعيد الخدري قال: نزلت هذه الآية: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك» علي رسول الله صلي الله عليه وسلم يوم غدير خم في علي بن أبي طالب.

آيه «يا ايها الرسول بلغ ...» در غدير خم بر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم و در شأن [حضرت] علي بن ابي طالب [عليهما السلام ] نازل شده است.

الدر المنثور، ج 2، ص 298.

ذهبي در شرح ابن عساكر مي گويد:

ابن عساكر الإمام الحافظ الكبير محدث الشام فخر الأئمة ثقة الدين ... قال السمعاني: أبو القاسم حافظ ثقة متقن دين خير حسن السمت، جمع بين معرفة المتن والإسناد، وكان كثير العلم غزير الفضل، صحيح القراءة، متثبتا

ابن عساكر إمام، حافظ، بزرگ و محدث شام و فخر أئمه و مورد وثوق در دين است ... سمعاني در باره او گفته است: أبو القاسم حافظ و ثقه و متقن و ديندار و خيّر و بيشتر اوقات ساكت بود، بين معرفت متن و سند جمع كرد. كثير العلم و كثير الفضل و صحيح القرائه و ثابت قدم بود.

تذكره الحفاظ،ج 4، ص 1328 و 1333.

روايت فخر رازي

العاشر - نزلت هذه الآية في فضل علي رضي الله عنه، ولما نزلت هذه الآية أخذ بيده وقال: من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه، فلقيه عمر رضي الله عنه فقال: هنيئا لك يا ابن أبي طالب، أصبحت مولاي ومولي كل مؤمن ومؤمنة. وهو قول ابن عباس والبراء بن عازب ومحمد بن علي

اين آيه در فضيلت علي عليه السلام نازل شده است، و چون اين آيه نازل شد حضرت دست علي را بلند كرد و فرمود: من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه، عمر به او عرضه داشت: مبارك باد بر تو اي فرزند أبو طالب، تو مولاي من و مولاي هر زن و مرد مؤمني گشتي ...

تفسير رازي، ج 1، ص 49.

ابن خلكان در شرح حال فخر رازي مي گويد:

أبو عبد الله محمد بن عمر بن الحسين ابن الحسن بن علي، التيمي، البكري، الطبرستاني [الأصل] الرازي المولد، الملقب فخر الدين، المعروف بابن الخطيب، الفقيه الشافعي. فريد عصره ونسيج وحده، فاق أهل زمانه في علم الكلام والمعقولات وعلم الأوائل، له التصانيف المفيدة في فنون عديدة، منها تفسير القرآن الكريم، ... وكان يلقب بهراة شيخ الاسلام ... وكان العلماء يقصدونه من البلاد وتشد إليه الرحال من الأقطار ...

در عصر خود بي نظير و بي همتا است، در علم كلام و معقولات و علم أوائل سرآمد همه است صاحب كتاب هاي مفيد و متعدد در موضوعات مختلف است كه از جمله آن ها تفسير اوست ... و در هرات او را شيخ الاسلام مي نامند ... و علماء بلاد ديگر به سوي او رنج سفر تحمل مي كنند ....

وفيات الأعيان، ج 3، ص381 و 385.

روايت محمد بن طلحه

زيادة تقرير - نقل الإمام أبو الحسن الواحدي في كتابه المسمي بأسباب النزول يرفعه بسنده إلي أبي سعيد الخدري رضي الله عنه قال: أنزلت هذه الآية: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك» يوم غدير خم في علي بن أبي طالب.

توضيح بيشتر إمام أبو الحسن واحدي در كتابش به نام أسباب النزول با سندش به أبو سعيد خدري گفته است: اين آيه: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك» روز غدير خم در باره علي بن أبي طالب نازل شده است.

مطالب السئول في مناقب آل الرسول، ص 44.

يافعي در باره محمد بن طلحه مي گويد:

الكمال محمد بن طلحة النصيبي الشافعي. وكان رئيسا محتشما بارعا في الفقه والخلاف، ولي الوزارة مرة ثم زهد وجمع نفسه، توفي بحلب في شهر رجب وقد جاوز التسعين، وله دائرة الحروف ...

محمد بن طلحه نصيبي شافعي، رئيس و با احتشام و وقار خاصي بود. و در فقه و مسائل اختلافي نوآور بود، و يك بار به پست وزارت منصوب شد اما پس از آن زهد و ورع پيشه كرد. و در شهر حلب ... وفات يافت ...

مرآه الجنان، حوادث سنة 652.

روايت عبد الرزاق رسعني

قال محمد بن معتمد خان البدخشاني: أخرج عبد الرزاق الرسعني عن ابن عباس رضي الله عنه قال: لمانزلت هذه الآية: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك» أخذ النبي صلي الله عليه وسلم بيد علي فقال: من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه».

محمد بن معتمد خان بدخشاني گفته است: عبد الرزاق رسعني از ابن عباس نقل كرده: زماني كه اين آيه «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك» نازل شد پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم دست علي را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه».

مفتاح النجا في مناقب آل العبا، مخطوط.

ذهبي در باره رسعني مي گويد:

الرسعني العلامة عز الدين عبد الرزاق بن رزق الله بن أبي بكر، المحدث المفسر الحنبلي. ولد سنة تسع وثمانين. وسمع بدمشق من الكندي وببغداد من ابن منينا، وصنف تفسيرا جيدا، وكان شيخ الجزيرة في زمانه علما وفضلا وجلالة. توفي في ثاني عشر ربيع الآخر.

علامه عز الدين عبد الرزاق بن رزق الله بن أبي بكر رسعني، محدث و مفسر حنبلي است. كه در سال هشتاد و نه متولد شد ... و تفسير خوبي تاليف نمود، و در زمان خود از حيث علم و فضل و جلالت شيخ الجزيره بود ...

العبر، حوادث 661.

روايت نيشابوري

عن أبي سعيد الخدري إن هذه الآية نزلت في فضل علي بن أبي طالب [رضي الله عنه وكرم الله وجهه] يوم غدير خم، فأخذ رسول الله صلي الله عليه وسلم بيده وقال: من كنت مولاه فهذا علي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه، فلقيه عمر وقال: هنيئا لك يا ابن أبي طالب أصبحت مولاي ومولي كل مؤمن ومؤمنة. وهو قول ابن عباس والبراء ابن عازب ومحمد بن علي.

از أبو سعيد خدري اين آيه در فضل علي بن أبي طالب [عليهما السلام] در روز غدير خم نازل شد. و دست او را گرفت و فرمود: من كنت مولاه فهذا علي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه، عمر او را ملاقات نمود و گفت: مبارك باد بر تو اي فرزند أبو طالب امروز تو مولاي من و مولاي هر مؤمن و مؤمنه اي گشتي و اين روايت از ابن عباس و براء بن عازب و محمد بن علي روايت شده است.

تفسير نيشابوري، ج 6، ص 129 و 130.

اعتماد به نيشابوري و تفسير او

وذكر الكاتب الجلبي تفسير النيسابوري بقوله: غرائب القرآن ورغائب الفرقان في التفسير، للعلامة نظام الدين حسن بن محمد بن حسين القمي النيسابوري، المعروف بالنظام الأعرج ...

كاتب جلبي از تفسير نيشابوري نام برده و در باره آن اين گونه گفته است: تفسير غرائب القرآن ورغائب الفرقان براي علامه نظام الدين حسن بن محمد بن حسين قمي نيشابوري، معروف به نظام أعرج است ...

كشف الظنون، ج 2، ص 1195.

روايت بدر الدين عيني

وي در شرح خود بر صحيح بخاري در تفسير آيه مورد بحث اين گونه بيان مي كند:

ص - باب يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك. ش - أي هذا باب من قوله تعالي: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل» ذكر الواحدي من حديث الحسن بن حماد سجاة قال: ثنا علي بن عياش عن الأعمش وأبي الجحاف، عن عطية، عن أبي سعيد قال: نزلت هذه الآية: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك» يوم غدير خم في علي بن أبي طالب رضي الله عنه. وقال مقاتل: قوله بلغ ما أنزل إليك. وذلك أن النبي صلي الله عليه وسلم دعا اليهود إلي الاسلام فأكثر الدعاء، فجعلوا يستهزؤن به ويقولون: أتريد يا محمد أن نتخذك حنانا كما اتخذت النصاري عيسي حنانا. فلما رأي رسول الله صلي الله عليه وسلم ذلك سكت عنهم، فحرض الله تعالي نبيه عليه السلام علي الدعاء إلي دينه لا يمنعه تكذيبهم إياه واستهزاؤهم به عن الدعاء ...

ص - باب يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك. ش - يعني: اين باب سخن خداوند: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل» است. واحدي از حديث حسن بن حماد سجاه آورده است: ... اين آيه: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك» روز غدير خم در شأن و فضيلت علي بن أبي طالب [عليه السلام ] وارد شده است. و مقاتل گفته است: «بلغ ما أنزل إليك». نبي صلي الله عليه وسلم يهود را به اسلام دعوت نمود و در اين راه سعي و كوشش فراوان نمود، اما آنها در پاسخ فقط به استهزاء و تمسخر حضرت پرداختند و گفتند: اي محمد آيا دوست داري كه ما تو را رحمتي از سوي خدا براي خود بگيريم؛ همان گونه كه نصاري عيسي را رحمت از سوي خدا قرار داده بودند؟ وقتي رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم اين چنين ديد سكوت كرد. باز هم خداوند رسولش را به دعوت آنها تشويق كرد و از او خواست كه در اين راه هرگز خسته و نا اميد نشود ...

عمده القاري، شرح صحيح بخاري، ج 18،ص 206.

سيوطي در باره بدر الدين عيني مي گويد:

... وكان إماما عالما علامة ...

بغيه الوعاه، ج 2، ص 275.

روايت سيوطي

أخرج أبو الشيخ عن الحسن: إن رسول الله صلي الله عليه وسلم قال: إن الله بعثني برسالة، فضقت بها ذرعا وعرفت أن الناس مكذبي، فوعدني لأبلغن أو ليعذبني، فأنزلت «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك». وأخرج عبد بن حميد وابن جرير وابن أبي حاتم وأبو الشيخ عن مجاهد قال: لما نزلت «بلغ ما أنزل إليك من ربك». قال: يا رب إنما أنا واحد كيف أصنع، يجتمع علي الناس فنزلت: «وإن لم تفعل فما بلغت رسالته». وأخرج ابن جرير وابن أبي حاتم عن ابن عباس: «وإن لم تفعل فما بلغت رسالته» يعني إن كتمت آية مما أنزل إليك لم تبلغ رسالته. وأخرج ابن أبي حاتم وابن مردويه وابن عساكر عن أبي سعيد الخدري قال: نزلت هذه الآية: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك». علي رسول الله صلي الله عليه وسلم يوم غدير خم في علي بن أبي طالب. وأخرج ابن مردويه عن ابن مسعود قال: كنا نقرأ علي عهد رسول الله صلي الله عليه وسلم: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك». إن عليا مولي المؤمنين «وإن لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس» وأخرج ابن أبي حاتم عن عنترة قال: كنت عند ابن عباس فجاءه رجل فقال: إن ناسا يأتونا فيخبرونا أن عندكم شيئا لم يبده رسول الله صلي الله عليه وسلم للناس. فقال: ألم تعلم أن الله قال: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك». والله ما ورثنا رسول الله صلي الله عليه وسلم سوداء في بيضاء».

أبو الشيخ از حسن روايت نموده است: رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: خداوند مرا به رسالتي مبعوث فرمود كه من از انجام آن عاجز ماندم و مي دانستم كه مردم مرا تكذيب مي كنند، خداوند به من وعده داد كه يا آن را ابلاغ كنم يا مرا عذاب نمايد، در اين حال بود كه آيه نازل شد: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك».

و عبد بن حميد و ابن جرير و ابن أبي حاتم و أبو الشيخ از مجاهد روايت نموده اند: چون آيه نازل شد: «بلغ ما أنزل إليك من ربك». پيامبر فرمود: پروردگارا! من يك تنه چه كار مي توانم انجام دهم و حال آن كه مردم دور مرا احاطه نموده اند. آيه نازل شد: «وإن لم تفعل فما بلغت رسالته».

و ابن جرير و ابن أبي حاتم از ابن عباس روايت نموده اند: «وإن لم تفعل فما بلغت رسالته» يعني: اگر آنچه به تو نازل گرديده را كتمان نمايي رسالتت را انجام نداده اي.

و ابن أبي حاتم و ابن مردويه و ابن عساكر از أبو سعيد خدري روايت كرده اند: آيه: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك». بر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در روز غدير خم در شأن علي بن أبي طالب نازل شد.

و ابن مردويه از ابن مسعود روايت كرده است: ما در زمان رسول خداوند صلي الله عليه وآله وسلم آيه را اين گونه مي خوانديم: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك». إن عليا مولي المؤمنين «وإن لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس»

و ابن أبي حاتم از عنتره روايت نموده است: نزد ابن عباس بوديم كه شخصي وارد شد و گفت: مردمي نزد ما مي آيند و مي گويند نزد رسول الله چيزي هست كه تا كنون بر ما آشكار ننموده است. ابن عباس گفت: مگر نمي داني كه خداوند فرموده است: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك». والله رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم هر آنچه لازم بود را براي ما به ارث گذارد».

الدر المنثور في التفسير بالمأثور، ج 2، ص 298.

ابن العماد در باره سيوطي مي گويد:

وقد أشتهر أكثر مصنفاته في حياته في أقطار الأرض شرقا وغربا ، وكان آية كبري في سرعة التأليف.

أكثر مصنفات سيوطي در زمان حياتش در مناطق مختلف از شرق وغرب انتشار و شهرت يافت، و او نشانه بزرگ خداوند [معجزه و اعجوبه] در سرعت تأليف بود.

الكواكب السائرة، ج 1، 228 .

عبد الله بن صديق مغربي در باره سيوطي مي گويد:

وكان اماما في أكثر العلوم وأعلم أهل زمانه بعلم الحديث وفنونه ورجاله وغريبه واستنباط الاحكام منه.

سيوطي امام در أكثر علوم و أعلم أهل زمان خود در علم حديث و فنون و رجال حديث و مطالب سخت حديثي و استنباط احكام از روايات بود.

مقدمه رد اعتبار الجامع الصغير، ص 46.

تلميذ و شاگرد سيوطي «داودي» درباره او:

وكان أعلم أهل زمانه بعلم الحديث وفنونه ، رجالا وغريبا ، ومتنا وسندا ، واستنباطا للأحكام منه.

أعلم أهل زمان خود درعلم حديث و فنون آن از حيث رجال و مطالب غريب آن، و از حيث متن و سند، و استنباط أحكام از روايات بود.

مقدمه اللمع في أسباب ورود الحديث، ص 9.

روايت حاج عبد الوهاب بخاري

حاج عبد الوهاب بخاري متوفاي سال 932 هـ از أكابر علماء و از مشاهير أهل سنت، كه شيخ عبد الحق دهلوي در «اخبار الاخيار» و نيز سيد محمد ابن سيد جلال ماه عالم در «تذكره الأبرار» براي او شرح حال نوشته اند و او را تمجيد و ثناء كرده اند.

روايت وي به شرح ذيل است:

«قل لا أسألكم عليه أجرا إلا المودة في القربي»: عن البراء بن عازب رضي الله عنه قال في قوله تعالي: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك» أي: بلغ من فضائل علي. نزلت الآية في غدير خم. فخطب رسول الله صلي الله عليه وسلم ثم قال: من كنت مولاه فهذا علي مولاه. فقال عمر رضي الله عنه: بخ بخ يا علي أصبحت مولاي ومولي كل مؤمن ومؤمنة. رواه أبو نعيم. وذكره أيضا الثعالبي في كتابه.

از براء بن عازب روايت شده در باره قول خداوند تعالي: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك» يعني: فضائل علي را ابلاغ كن. اين آيه در غدير خم نازل شد. رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم خطبه اي خواند و سپس فرمود: «من كنت مولاه فهذا علي مولاه». عمر گفت: «بخ بخ يا علي أصبحت مولاي ومولي كل مؤمن ومؤمنه.» اين روايت را أبو نعيم و ثعالبي در كتابشان ذكر كرده اند.

أخبار الأخيار، ص 206.

روايت جمال الدين محدث شيرازي

جمال الدين عطاء الله فرزند فضل الله شيرازي، معروف به محدث متوفاي سال 926، صاحب كتاب «روضه الأحباب في سير النبي والآل والأصحاب» و كتاب «الأربعين في فضائل أمير المؤمنين». محدثي مدقّق و مورد قبول مؤرخان و محدثان و أصحاب سير و تاريخ بوده است. بسياري از علماء اهل سنت مثل ملا علي قاري در شرح أحاديث مشكاه، و عبد العزيز دهلوي در رساله خود در علم حديث به او اعتماد نموده و از او نقل حديث نموده اند ...

او در كتاب اربعين خود روايت را اين گونه آورده است:

أقول: أصل هذا الحديث - سوي قصة الحارث - تواتر عن أمير المؤمنين عليه السلام. وهو متواتر عن النبي صلي الله عليه وآله أيضا. رواه جمع كثير وجم غفير من الصحابة. فرواه ابن عباس ولفظه قال: لما أمر النبي أن يقوم بعلي بن أبي طالب المقام الذي قام به، فانطلق النبي إلي مكة فقال: رأيت الناس حديثي عهد بكفر، ومتي أفعل هذا به يقولون صنع هذا بابن عمه، ثم مضي حتي قضي حجة الوداع، ثم رجع حتي إذا كان بغدير خم أنزل الله عز وجل: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك ما ربك» الآية. فقام مناد فنادي الصلاة جامعة، ثم قام وأخذ بيد علي فقال: «من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه»

مولف مي گويد: أصل اين حديث - غير از قصه حارث كه ضمن واقعه غدير ذكر شده- از أمير المؤمنين عليه السلام به تواتر نقل گرديده است. و اين روايت به تواتر از پيامبر صلي الله عليه وآله نيز روايت شده است و جمع كثيري از صحابه نيز آن را نقل كرده اند. ابن عباس آن را اين چنين روايت نموده است: زماني كه پيامبر امر شد تا علي را كه مامور به بلند نمودن او بود بلند نمايد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم از مكه خارج شده بود. به خدايش عرضه داشت: مردم را حديث العهد به كفر و جاهليت مي بينم، و هر كاري من انجام دهم مي گويند اين شخص به نفع پسر عمويش انجام داده است و از من نمي پذيرند. تا اين كه حجه الوداع به پايان رسيد و در مسير بازگشت از مكه به سرزمين غدير خم رسيدند كه آيه نازل شد: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك ما ربك» تا آخر آيه. در اين جا منادي برخاست و براي نماز جماعت ندا نداد، رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم برخاست و دست علي را گرفت و بلند كرد و فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه».

كتاب الأربعين في فضائل أمير المؤمنين، مخطوط ـ الغدير، علامه أميني، ج 1، ص 301.

روايت بدخشاني

ميرزا محمد بدخشاني از محدثين مورد اعتماد أهل سنت است، كه بسياري از علماي متأخر اهل سنت، از او نقل حديث كرده و به روايات او استشهاد نموده اند و از جمله آثار او: نُزل الأبرار، تحفه المحبين، مفتاح النجا، مي باشد. خلاصه اي از شرح حال او به نقل از كتاب «نزهه الخواطر، ج6، ص 259» اين چنين است:

«الشيخ العالم المحدث بن رستم بن قباد الحارثي البدخشي، أحد الرجال المشهورين في الحديث والرجال»

(شيخ و عالم و محدث و يكي از بزرگان در علم حديث و رجال است.)

نزهه الخواطر، ج6، ص 259

روايت او به شرح زير است:

الآيات النازلة في شأن أمير المؤمنين علي بن أبي طالب كرم الله وجهه كثيرة جدا لا أستطيع استيعابها، فأوردت في هذا الكتاب لبها ولبابها ... وأخرج - أي ابن مردويه - عن زر عن عبد الله رضي الله عنه قال: كنا نقرأ علي عهد رسول الله صلي الله عليه وسلم: يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك إن عليا مولي المؤمنين وإن لم تفعل فلما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس. وأخرج عبد الرزاق عن ابن عباس رضي الله عنه قال: لما نزلت هذه الآية «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك» أخذ النبي بيد علي فقال: من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه. وأخرج ابن مردويه عن أبي سعيد الخدري رضي الله عنه مثله، وفي آخره: فنزلت «اليوم أكملت لكم دينكم» الآية. فقال النبي: الله أكبر علي إكمال الدين وإتمام النعمة ورضي الرب برسالتي والولاية لعلي بن أبي طالب.

آيات نازل شده در شأن أمير المؤمنين علي بن أبي طالب [عليهما السلام ] بسيار زياد است كه قابل احصاء و شمارش نيست. كه من در اين كتاب خلاصه اي از آن را مي آورم ...آيه نازل شد «اليوم أكملت لكم دينكم» پيامبر فرمود: الله أكبر براي إكمال دين و إتمام نعمت و رضايت پروردگار به رسالت من و ولايت علي بن أبي طالب.

الغدير، علامه أميني، ج 1، ص 222 ـ مفتاح النجا - مخطوط.

روايت همداني

عن البراء بن عازب رضي اله عنه قال: أقبلت مع رسول الله صلي الله عليه وسلم في حجة الوداع، فلما كان بغدير خم نودي الصلاة جامعة، فجلس رسول الله صلي الله عليه وسلم تحت شجرة، وأخذ بيد علي وقال: ألست أولي بالمؤمنين من أنفسهم؟ قالوا: بلي يا رسول الله. فقال: ألا من أنا مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه. فلقيه عمر رضي الله عنه فقال: هنيئا لك يا علي بن أبي طالب، أصبحت مولاي ومولي كل مؤمن ومؤمنة، وفيه نزلت «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك».

از براء بن عازب روايت شده كه: با رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در حجه الوداع بودم، كه چون به غدير خم رسيديم براي نماز جماعت ندا داده شد، رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم زير درخت نشستند، و دست علي را گرفته و فرمودند: ...

ينابيع المودة لذوي القربي، قندوزي، ج 2، ص 283.

روايت ابن صباغ

روي الإمام أبو الحسن الواحدي في كتابه المسمي بأسباب النزول، يرفعه بسنده إلي أبي سعيد الخدري رضي الله عنه قال: نزلت هذه الآية: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك» يوم غدير خم في علي بن أبي طالب.

الفصول المهمه في معرفه الأئمه، ص 42.

روايت محبوب العالم

محمد محبوب العالم فرزند صفي الدين جعفر معروف به بدر العالم

عن أبي سعيد الخدري: هذه الآية نزلت في فضل علي بن أبي طالب رضي الله عنه يوم غدير خم، فأخذ رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم بيده وقال: من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه. فلقيه عمر رضي الله تعالي عنه وقال: هنيئا لك يا ابن أبي طالب، أصبحت مولاي ومولي كل مؤمن ومؤمنة. وهو قول ابن عباس والبراء بن عازب ومحمد بن علي رضي الله تعالي عنهم.

در نيسابوري از أبو سعيد خدري روايت شده: اين آيه در فضليت علي بن أبي طالب [عليهما السلام ] روز غدير خم نازل شده، از اين رو رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم دست علي را گرفت و فرمود: «من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه.» عمر او را ملاقات نمود و گفت: «هنيئا لك يا ابن أبي طالب، أصبحت مولاي ومولي كل مؤمن ومؤمنه». و اين قول ابن عباس و براء بن عازب و محمد بن علي [عليهما السلام ] است.

تفسير النيشابوري، ج 3، ص 188.

زماني كه به تأييد منابع اهل سنت شأن نزول آيه اكمال و ابلاغ در غدير خم و ولايت امير المؤمنين عليه السّلام ثابت شد؛ در اين صورت مبتدا و خبر كامل شده و معنا و مفهوم مورد ادعاي شيعه نيز ثابت شده و دروغ گو وكاذب نيز مشخص گرديده و در آن صورت است كه بايد گفت:

«فثبت ولايه علي بن ابي طالب»

پاسخ به اشكال سوم

چرا پيامبر علي را در مكه و يا عرفات به مردم معرفي نكرد؟

با روشن شدن پاسخ اين بخش از اشكال ابن تيميه و ابن كثير كه با اعتماد به روايت عمر بن خطاب در صحيح بخاري بود به بخش ديگري از سخن ابن تيميه كه مكه و عرفات را براي ابلاغ امامت و خلافت امير المؤمنين عليه السّلام مناسب تر مي بيند مي پردازيم:

شايسته است در اين خصوص چند نكته بيان گردد:

1 ـ رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم كاملا تابع وحي است

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم كاملاً تابع وحي است، و چون آيه ابلاغ در غدير نازل شده است او نيز مأمور است تا همان مكان و نه هيچ مكان ديگري به اين امر اختصاص يابد. كه در ادامه، روايات اهل سنت مبني بر نزول آيه ابلاغ و اكمال در غدير خم ذكر مي گردد.

نظير اين مورد:

نزلت هذه الآية: «يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك» علي رسول الله صلي الله عليه وسلم يوم غدير خم في علي بن أبي طالب.

آيه «يا ايها الرسول بلغ ...» در غدير خم بر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم و در شأن [حضرت] علي بن ابي طالب [عليهما السلام ] نازل شده است.

الدر المنثور، ج 2، ص 298 ـ عمده القاري، عيني، ج 18، ص 206 ـ أسباب نزول الآيات، واحدي نيشابوري، ص 135 ـ شواهد التنزيل، حاكم حسكاني، ج 1، ص 250 ـ فتح القدير، شوكاني، ج 2، ص 60 ـ تفسير آلوسي، ج 6، ص 193.

روايات متعدد ديگري در بالا ذكر گرديد.

2 ـ تمام فتنه ها از مدينه برخواهد خواست.

مشكلي كه براي خلافت و امامت امير المؤمنين عليه السّلام مي تواند پيش آيد بيش تر مي تواند از ناحيه جمعيت مسلمان قريش و ساكنان مدينه ايجاد گردد (همان گونه كه بعد از وفات پيامبر تجربه شد) و نه از ناحيه مسلمانان دور دست هم چون يمن و طائف و يا ساير ديار، از اين رو خداوند پيامبر خويش را مأمور مي سازد تا بيشترين تأكيد و توجه مردم را در منطقه اي كه تجمع مردم بيشتر به آنها معطوف است عملي سازد.

بخاري در باره پيش بيني رسول خدا از وقوع فتنه ها بعد از خود در مدينه مي گويد:

حَدَّثَنَا أَبُو نُعَيْم، حَدَّثَنَا ابْنُ عُيَيْنَةَ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ أُسَامَةَ رضي الله عنه قَالَ أَشْرَفَ النَّبِيُّ صلي الله عليه وسلم عَلَي أُطُم مِنَ الآطَامِ، فَقَالَ هَلْ تَرَوْنَ مَا أَرَي إِنِّي أَرَي الْفِتَنَ تَقَعُ خِلاَلَ بُيُوتِكُمْ مَوَاقِعَ الْقَطْرِ.

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم به روي تلّي از بلند ي هاي اطراف مدينه رفت و فرمود: آيا شما هم آن چه من مي بينم مي بينيد؟ من مي بينم كه فتنه ها از لابلاي خانه هاي شما [اهل مدينه] هم چون باران باريدن نمايد.

صحيح بخاري، ج 4، ص176، ح 3597، كتاب المناقب، ب 25 ، باب عَلاَمَاتِ النُّبُوَّةِ فِي الإِسْلاَمِ.

نووي در شرح اين جمله در صحيح بخاري مي گويد:

... والتشبيه بمواقع القطر في الكثرة والعموم أي أنها كثيرة وتعم الناس لا تختص بها طائفة وهذا اشارة الي الحروب الجارية بينهم كوقعه الجمل وصفين والحرة ومقتل عثمان ومقتل الحسين رضي الله عنهما وغير ذلك وفيه معجزة ظاهرة له صلي الله عليه وسلم .

اين تشبيه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم كه از معجزات آن حضرت مي باشد اختصاص به طايفه اي خاص از اهل مدينه ندارد؛ بلكه اين سخن به جنگ هايي بين مردم مدينه اشاره دارد مثل جنگ جمل و صفين و حرة و مقتل عثمان و مقتل حسين عليه السلام و غير اين جنگ ها

شرح مسلم، نووي، ج 18، ص 7.

ابن حجر در شرح اين فقره از سخن رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم مي گويد:

... اني لاري الفتن خلال بيوتكم وكان خطابه ذلك لاهل المدينة.

خطاب رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم به اهل مدينه است.

فتح الباري ج 13، ص 38.

از اين رو خدا و رسول او لازم مي دانند تا تمام تأكيد و عنايت خود را در امر ولايت امير المؤمنين عليه السّلام با مردم مدينه داشته باشند.

3 ـ مني و عرفات و يا مكه نا مناسب براي معرفي امير المؤمنين عليه السّلام

مني و عرفات و يا شهر مكه محلي است كه تمام توجه مردم در ايام حضور در آن مكان، به عبادت و تضرع و انقطاع الي الله و اعمال مخصوص به آن مكان و زمان مبذول مي گردد و هر گونه برنامه اي ديگر در آن سرزمين، يا توجه مردم به عبادت را متوجه خود مي سازد و يا اهميت ويژه آن امر را از بين مي برد.

4 ـ اعلام عمومي در مدينه بر آموزشي بودن حجه الوداع

از ابتداي امر و قبل از حركت كاروان حجه الوداع در مدينه ندا داده شده بود كه رسول خدا براي آموزش احكام و مناسك حج عازم مراسم حج هستند.

عن حذيفة: أمر رسول الله صلي الله عليه وآله المؤذنين، فأذنوا في أهل السافلة والعالية: ألا إن رسول الله صلي الله عليه وآله قد عزم علي الحج في عامه هذا ليفهم الناس حجهم ويعلمهم مناسكهم ، فيكون سنة لهم إلي آخر الدهر ...

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم به مؤذنان امر فرمود تا در تمامي شهرها و ديارها اعلام كنند كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در اين سال (سال آخر عمر پيامبر) قصد حج دارند و منظور و غرض از اين حج آموزش و تعليم مناسك و اعمال حج است تا اين مناسك براي هميشه بين مردم بماند ...

إرشاد القلوب، ص 328 ـ بحار الانوار،ج 28، ص 95 و ج 37، ص 115 و ج 21، ص 378، باب 26.

از اين رو شايد بتوان اين گونه گفت: كه خدا و رسول او نخواسته اند هر گونه امري كه از توجه مردم به آموختن و تعليم مناسك و اعمال حج مي گردد را در ايام حضور در مكه و عرفات و مني مطرح سازند.

5 ـ تاييد مناسبت غدير در معرفي امير المؤمنين به پيام تبريك ديگران

شرايط و ظروف زماني و مكاني در غدير به حدي مهيّا و مناسب بوده است كه جمعيت حاضر در غدير كه جلو آمده و با امير المؤمنين عليه السّلام بيعت كرده و دست داده و با كلماتي هم چون «بخ بخ لك يا بن ابي طالب!» تبريك گفته و در مرئي و منظر تمام حاضران در غدير اين اتفاق را به عنوان سندي ماند گار در تاريخ ثبت نمودند.

الحمد لله الذي جعلنا من المتمسكين بولاية امير المؤمنين و اولاده المعصومين عليهم السلام.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليّ عصر (عج)



Share
1 | خادم المهدي | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ١٦ دي ١٣٨٧ |
سلام بر شما : ما براى اثبات بطلان احاديثي که مبين نزول آيه اکمال در روز عرفه است ، به تواريخ و تفاسير اهل سنت مراجعه مي کنيم تا تناقضات را ببينيم. اهل سير و آثار از اهل تسنن اتفاق دارند بر آنکه پيامبر اکرم صلى الله عليه و آله بعد از نزول آيه اکمال دين، هشتاد و يک روز، و يا هشتاد و دو روز عمر کردند و به دار بقا رحلت فرمودند، و همچنين مورخين ايشان مى‏گويند: رحلت آنحضرت در روز دوازدهم ماه ربيع الاول واقع شد. فخر رازي‌ در تفسير خود گويد: اصحاب‌ آثار گفته‌اند که‌: چون‌ اين‌ آيه‌ بر پيغمبر اکرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ (وآله‌) وسلّم‌ نازل‌ شد پس‌ از نزول‌ آن‌ بيش‌ از هشتاد و يک‌ و يا هشتاد و دو روز عمر نکردند و بعد از اين‌ آيه‌ در شريعت‌ اسلام‌، زياده‌ و تبديل‌ و نسخي‌ واقع‌ نشد. و اين‌ آيه‌ جاري‌ مجراي‌ اخبار رسول‌ خدا از نزديکي‌ وفاتش‌ بود. واين‌ اخبار از غيب‌ است‌، و معجزه‌ مي‌باشد ( تفسير الرازي - الرازي - ج 11 - ص 139 ) و از جمله‌ کساني‌ که‌ معيّن‌ کرده‌اند که‌: هشتاد و يک‌ روز بوده‌ است‌ أبو السُّعود در تفسير خود مي‌باشد ( تفسير أبي السعود - أبي السعود - ج 3 - ص 7) منابع تفسيري از اهل سنت در مورد وفات پيامبر بعد از ٨١ يا ٨٢ روز بعد از نزول آيه اکمال : تفسير الثعلبي - الثعلبي - ج 2 - ص 290 تفسير البغوي - البغوي - ج 1 - ص 504 زاد المسير - ابن الجوزي - ج 1 - ص 289 زاد المسير - ابن الجوزي - ج 2 - ص 239 تفسير ابن کثير - ابن کثير - ج 2 - ص 14 الدر المنثور - جلال الدين السيوطي - ج 2 - ص 257 فتح القدير - الشوکاني - ج 2 - ص 12 تفسير الآلوسي - الآلوسي - ج 6 - ص 60 ابن‌ کثير دمشقي‌ در ذکر متوفّيات‌ سنة‌ يازدهم‌ از هجرت‌ گفته‌ است‌: در اين‌ سنه‌ وفات‌ يافت‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ (وآله‌) وسلّم‌ مُحَمَدُ بنُ عَبْدِ اللهِ سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ فِي‌ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ و بنا به‌ مشهور اين‌ وفات‌ در دوازدهم‌ ماه‌ ربيع‌ الاوّل‌ واقع‌ شد. البداية والنهاية - ابن کثير - ج 6 - ص 365 منابع تاريخي اهل سنت در اينمورد السيرة الحلبية - الحلبي - ج 3 - ص 473 السيرة النبوية - ابن کثير - ج 4 - ص 509 و اين‌ درست‌ مطابقت‌ دارد با اينکه‌ آية‌ إِکمَالِ دين‌ در روز عيد غدير فرود آمده‌ باشد، زيرا " اگر روز غدير را حساب‌ نکنيم‌ و روز رحلت‌ را حساب‌ کنيم‌ ـ همچنانکه‌ معمولاً در محاسباتِ ايّام‌، يک‌ روز از اوّل‌ يا از آخر را مي‌اندازند ـ و هر سه‌ ماه‌ ذوالحجّة‌ و محرّم‌ و صفر بيست‌ و نُه‌ روز باشد. بين‌ عيد غدير و روز رحلت‌ هشتاد و يک‌ روز مي‌شود، و اگر دو ماه‌ از آن‌ بيست‌ و نه‌ روز و يک‌ ماه‌ سي‌ روز باشد، هشتاد و دو روز خواهد شد. و معلوم‌ است‌ که‌ اين‌ حساب‌ وقتي‌ روشن‌ است‌ که‌ نزول‌ آيه‌ در روز غدير يعني‌ در هجدهم‌ باشد. ولي‌ اگر فرض‌ شود که‌ در روز عرفه‌ يعني‌ روز نهم‌ نازل‌ شده‌ باشد، فاصلة‌ بين‌ نزول‌ آيه‌ و ارتحال‌ رسول‌ الله‌ نَوَد روز و يا نَوَد و يک‌ روز خواهد شد. و اين‌ خلاف‌ تصريح‌ خود عامّه‌ است‌، و کسي‌ هم‌ اين‌ فاصله‌ را ذکر نکرده‌ است‌. يا علي
2 | سلامات | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٢٢ دي ١٣٨٧ |
ديکتاتوري مخالف اهل بيت و غاصبان خلافت براحتي واقعه قدير را انکار مي کند در حالي که در کتاب القدير مرحوم اميني از 360 نفر که در قدير حضور داشتند واقعه نقل مي کند که بيشتر آنها در کتب اهل سنت وجود دارند.. البته اين کتاب را کشورهاي سني منع کردند و هرکس اين کتاب را داشته باشد اعدام مي شود. اخيرا" من يک کتابي خواندم که از حدود چندين مرجع نقل کرده است که ابوبکر يار غار نبوده است و در زمان بني اميه و بني عباس مسئله را با زور شمشير در تاريخ ثبت کرده اند بطوريکه منکر آنرا کافر مي دانند و مي کشند. هزاران نفر را بخاطر انکار اين مسئله کشته اند و هزار کتاب را توسط ايوبيها . ...... سوزاندند.
3 | akbar farangi | United States - Washington | ١٢:٠٠ - ١٠ بهمن ١٣٨٧ |
جناب آقاي سلامت!

"غدير" با غين هست نه با قاف! اوّل طرز نوشتن کلمه را ياد بگير و بعداً به بحث و مناظره مشغول شو!
4 | سني نيوز | Iran - Qom | ١٢:٠٠ - ٢٢ بهمن ١٣٨٧ |
به نام خدا بي مقدمه نقد مقاله رو شروع مي کنم: نوشته است که آيات با مناسبت هاي مختلف نازل مي شوند. .... ««««متن شما بسيار طولاني بود ؛ به همين سبب تمامي متن را (بدون حذف و به صورت كامل)‌ در بخش پاسخ نظر آورده و قسمت قسمت به آن پاسخ گفته ايم »»»

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

براي پاسخ به شما متن را به صورت تكه تكه مطرح كرده و سخن شما را با رنگ طوسي و پاسخ خود را با رنگي ديگر مطرح خواهيم كرد :



متن شما :

بي مقدمه نقد مقاله رو شروع مي کنم:

نوشته است که آيات با مناسبت هاي مختلف نازل مي شوند.

ما نيز بر اين واقف هستيم و آن را قبول داريم.اما بايد اثبات کنند آيات مورد نظر چند بار نازل شده اند.



پاسخ ما :

براي اثبات چند بار نازل شدن ،‌ همين كافي است كه دو روايت مختلف در مورد نزول يك آيه آمده باشد ؛ همانطور كه از صحيح بخاري براي شما شاهد آورده شد كه دو روايت مختلف در مورد شان نزول يك آيه آمده است ؛ (نه اينكه در يك روايت بگويد اين آيه در دو جا نازل شده است) و به همين سبب علماي شما در حل اين مساله گفته اند در دوجا نازل شده است ؛ بر فرض صحت كلام عمر بن الخطاب در مورد نزول اين آيه در عرفه در روز جمعه ، وقتي با روايت يا رواياتي ديگر ثابت شد كه در غدير نيز نازل شده است ، اين خود مي شود نزول در چند جا

همانطور كه در مورد اين آيه ، چندين روايت مختلف اهل سنت را با سند صحيح آورده ايم كه مي گويد (به نقل از خود عمر) در چند شب مختلف نازل شده است !!!



متن شما :

در انتهاي همين سخن نوشته است:

و اين جواب از عمر بن خطاب جاي تعجب ندارد؛ چون اگر او بخواهد نزول اين آيه را هيجده ذي الحجه و غدير خم بداند، در حقيقت به خلافت امير المؤمنين عليه السّلام و إمامت او اعتراف نموده است.

در جواب مي گويم که اگر قضيه غدير خم توسط خلفا کتمان مي شد پس بايد هيچ روايتي از واقعه به ما نمي رسيد چون اکثريت صحابه طبق عقيده شيعه مرتد شدند و طرفدار ابوبکر و عمر.و شکي نيست که طرفداران ابوبکر و عمر طبق عقيده شيعه دلايلي بر خلافت علي روايت نبايد بکنند.اما مي بينيم که شيعيان ادعاي تواتر روايت غدير را مي کنند.پس صحابه زيادي آن را روايت کرده اند و سخن رافضي که مي گوييد سعي بر کتمان قضيه غدير بوده است به خاطر کينه اش بوده و لا غير.

در ضمن خود علي اينچنين گفته است:

عن علي قال : أنزلت هذه الآية على رسول الله صلى الله عليه وسلم وهو قائم عشية عرفة { اليوم أكملت لكم دينكم } .

(الدر المنثور ج 3 ص 323).

شايد علي هم نمي خواسته فضايل خودش رو ذکر کنه؟.



پاسخ ما :

نكته جالب توجه اينجاست كه با وجود تلاش خلفا در كتمان حق ، اين حقيقت آنقدر آشكار است كه به تواتر در كتب ايشان آمده است .

اگر مي خواهيد اين مطلب را دليل بر عدم ممانعت و مخالفت با نشر فضائل اهل بيت بدانيد بهتر است به آدرس ذيل مراجعه كنيد تا بدانيد منع از نشر حقائق اهل بيت از مسلمات تاريخي است و در احاديث صحيحه اهل سنت به آنها اشاره شده است :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=104

اما اينكه فرموده ايد امير مومنان نيز سخني مانند سخن عمر گفته اند !!!

در پاسخ مي گوييم :

1- بهتر بود مي دانستيد يكي از شروط مناظره ،‌ استشهاد به دليلي است كه طرف مقابل آن را قبول داشته باشد ؛ نه روايتي كه سيوطي سني ان را نقل كرده است براي شيعه بياوريد !!!

2- شما كه خود داعيه آوردن سند صحيح داريد بهتر بود نگاهي به سند اين روايت مي انداختيد !!! سيوطي اين روايت را بدون سند نقل مي كند !!! اين روايت به نقل از طحاوي با سند ذيل امده است :

حدثنا أَحْمَدُ بن خَالِدِ بن يَزِيدَ الْفَارِسِيُّ قال ثنا يحيى بن عبد الْحَمِيدِ الْحِمَّانِيُّ قال ثنا قَيْسُ بن الرَّبِيعِ عن إسْمَاعِيلَ بن سَلْمَانَ عن أبي عُمَرَ الْبَزَّارِ عَنِ ابْنِ الْحَنَفِيَّةِ عن عَلِيٍّ رضي الله عنه قال نَزَلَتْ على رسول اللهِ صلى الله عليه وسلم وهو قَائِمٌ عَشِيَّةَ عَرَفَةَ اليوم أكملت ...

شرح مشكل الاثار ج 6 ص 308 ، اسم المؤلف: أبو جعفر أحمد بن محمد بن سلامة الطحاوي الوفاة: 321هـ ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - لبنان/ بيروت - 1408هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : شعيب الأرنؤوط

در اين سند اسماعيل بن سلمان آمده است كه اهل سنت در مورد او چنين مي گويند :

إسماعيل بن سلمان بن أَبي المغيرة الازرق التميمي الكوفي.

رَوَى عَن : أنس بن مالك ، وأبي عُمَر دينار بن عُمَر البزار الأسدي ، وعامر الشعبي.

...قال عباس بن محمد الدوري ، عن يحيى بن مَعِين: ليس حديثه بشيءٍ ؛ وَقَال أبو زُرْعَة : ضعيف الحديث واهي الحديث ؛ وَقَال أبو حاتم : ضعيف الحديث ؛ وَقَال محمد بن عَبد الله بن نمير ، والنَّسَائي : متروك الحديث ؛ وَقَال الدَّارَقُطْنِيُّ: ضعيف .

تهذيب الكمال ج 3 ص 82 ، اسم المؤلف: يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي الوفاة: 742 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1400 - 1980 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. بشار عواد معروف

جالب است كه شما براي اثبات مدعاي خويش در مقابل اينهمه روايات صحيح ، به روايت كسي استناد مي كنيد كه اهل سنت اجماع بر ضعف او دارند !!!



متن شما :

در ادامه نوشته است:

حاصل اين‌كه: مخالفت بعضي از روايات صحيح بخاري و مسلم در تعيين سبب نزول آيات، اقتضاي تكذيب روايات ديگر را ندارد، بلكه كاشف از تعدّد و تغاير أسباب و زمان و مكان نزول يك آيه است.

کاملا اشتباه است.چون اگر قرار مي بود آيه دو بار نزول کرده باشد بايد عمر رضي الله عنه مي گفت دو بار نازل شده است چون هر دو واقعه را ديده است و از نظر اهل سنت صحابه در نقل روايت عادل هستند چه برسد به خلفا.

اشکال ديگري که وارد مي شود مخصوص خود آيه است.چون آيه مي گويد:امروز دين را بر شما کامل کردم.

پس اين آيه مخصوص يک روز خاص است که در آن روز دين کامل شده است و ممکن نيست دين دو بار کامل شده باشد.اگر در عرفه اين آيه نازل شده پس در همان روز دين کامل شده است و اين که بگوييم بار دومي که آيه نازل شده در روز غدير بوده و روز غدير روز اکمال دين بوده آن زمان در سخن خداوند تناقض ديده مي شود و نزد اهل سنت اين محال است.اما نزد شما اين ممکن است چون در عقيده شما خداوند مي تواند در نظر خود تجديد نظر کند و اسم اين عقيده احمقانه را بداء گذاشته ايد



پاسخ ما :

1- علاوه بر اينكه اين اشكال به خود شما نيز وارد است ؛ زيرا تعارض در روايات (كه شما منكر آن هستنيد و در سطور آينده آن را اثبات خواهيم كرد) شما را نيز مجبور مي كند به اين اشكال پاسخ دهيد ؛ و حتي اگر تعارض روايات را قبول نكنيد ، بازهم اين اشكال بر شما وارد است ؛‌ زيرا به نظر اهل سنت آيات ديگري نيز بعد از اين آيه نازل شده است ؛‌ چطور خداوند ادعا مي كند كه دين كامل شده است اما بعد از آن آيات ديگري نيز مي فرستد ؟

2- ما براي حفظ حرمت ظاهري عمر (كه مبادا كدورتي پيش آيد)‌چنين نوشته ايم ؛ و گرنه جوابي كه به نظر ما صحيح است اين است ‌كه (بر خلاف نظر شما) عمر دروغ گفته است ؛ همان نظري كه به اقرار خود عمر و طبق روايت مسلم در صحيحش ، علي بن ابي طالب و عباس عموي رسول خدا (ص) در مورد عمر داشته اند :

ثُمَّ تُوُفِّيَ أبو بَكْرٍ وأنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَوَلِيُّ أبي بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا

صحيح مسلم ج 3 ص 1378اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي

و اصلا نزول آيه در عرفه را قبول نداريم تا اشكال به ما وارد شود ؛ بلكه اشكال و تناقض در كلمات و روايات صحيحه اهل سنت است و ما مامور به حل اين تناقضات نيستيم ؛‌اهل سنت بايد پاسخگو باشند .

3- بر فرض محال كه كلام عمر صحيح باشد ،‌ اما نزول اين آيه در مورد ديگر نيز وقتي با دليل قطعي ثابت شد ، بايد براي نزول وجهي پيدا كرد و اين دليل نمي شود كه اصل نزول را زير سوال ببريم (چون دليل قطعي بر نزول اين آيه در جاي ديگر نيز هست)‌ و وجه مورد قبول آن است كه بگوييم مقصود از اكمال در هر مرحله نزول ،‌اكمال از جهتي بوده است ؛ مثلا از جهت شرائع اكمال در حج انجام شد ؛ از جهت عقيده و حفظ دين ، اكمال در غدير خم و اين مصحح نزول دوباره اين آيه مي شود .( البته همانطور كه گفتيم بر فرض صحت كلام عمر)



اما در مورد بداء ،‌ بهتر است در ابتدا نظر شيعه را در مورد معني بداء بدانيد تا متوجه شويد نظر شيعه ، دقيقا همان نظر اهل سنت است ؛ و سپس ببينيد آيا مي توانيد اين نظر را احمقانه بدانيد يا خير :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1048



متن شما :

سپس روايتي آورده اند که در آن اشاره به نزول آيه در روز دوشنبه دارد.در حالي که اين روايت ضعيف است به دليل وجود ابن لهيعه در آن که تضعيف شده است.(تهذيب التهذيب 5 / 377).

و در مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ج 1 ص 120 نيز به ضعيف بودن حديث به دليل وجود ابن لهيعه اشاره شده است.

همچنين سيوطي در الدرالمنثور ج 3 ص 323 به ضعف اين روايت اشاره مي کند و آلوسي نيز در تفسير خود ج 5 ص 69 اين روايت را منکر مي داند.



پاسخ ما :

1- در مورد ابن لهيعة بهتر است مدح علماي اهل سنت را نيز در مورد او ذكر مي كرديد :

عالم الديار المصرية ، وقاضيها ومفتيها ومحدثها ... قال أبو داوود : سمعت أحمد بن حنبل يقول : ما كان محدث مصر إلا ابن لهيعة ... وقال أحمد بن حنبل أيضاً : من كان بمصر مثل ابن لهيعة في كثرة حديثه وضبطه ...وقال أحمد بن صالح : كان ابن لهيعة صحيح الكتاب طلاباً للعلم ...وقال زيد بن الحباب : سمعت الثوري يقول : كان عند ابن لهيعة الأصول ، وعندنا الفروع ... قال : وكان ابن لهيعة من الكتابين للحديث ، والجماعين للعلم ، والرحالين فيه ... نا إبراهيم بن إسحاق قاضي مصر قال : أنا حملت رسالة الليث إلى مالك . فجعل مالك يسألني عن ابن لهيعة وأخبره بحاله ، فجعل يقول : أليس يذكر الحج فسبق إلى قلبي أنه يريد مشافهته والسماع منه ... وقد قال ابن وهب مرةً : حدثني والله الصادق البار عبد الله بن لهيعة

تاريخ الإسلام ج 11 ص 219 ، اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي الوفاة: 748هـ ، دار النشر : دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. عمر عبد السلام تدمرى

آيا اين سخنان ، سخنان علماي اهل سنت در مورد او نيست ؟

اگر اين سخنان را قبول داريد ، كلام علماي اهل سنت در مورد او متعارض مي شود و به همين جهت روايت او درجه حسن را پيدا مي كند و نه ضعيف .

2- جداي از اين نكته كه اصلي ترين نكته تضعيف ابن لهيعة رواياتي است كه او در فضيلت اهل بيت نقل كرده است و به همين سبب او را متهم به ضعف كردند !!!:

قلت : ومناكيره جمة ، ومن أردئها : كامل بن طلحة ، عن ابن لهيعة ، أن حيي بن عبد الله أخبره ، عن أبي عبد الرحمن الحلبي ، عن عبد الله بن عمرو : أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال في مرضه : أدعوا لي أخي . فدعوا أبا بكر ، فاعرض عنه ثم قال : أدعوا لي أخي . فدعوا له عمر ، فأعرض عنه ، ثم عثمان كذلك ، ثم قال : أدعوا لي أخي . فدعوا له علياً ، فستره بثوبه وانكب عليه ، فلما خرج قيل : يا أبا الحسن ماذا قال لك ؟ قال علمني ألف باب ، يفتح كل باب ألف باب .

رواه أبو أحمدبن عدي ، ثم قال : لعل البلاء فيه من ابن لهيعة ، فإنه مفرط في التشيع . كذا قال ابن عدي . وما رأيت أحداً قبله رماه بالتشيع .

تاريخ الإسلام ج 11 ص 224، اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي الوفاة: 748هـ ، دار النشر : دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. عمر عبد السلام تدمرى

وگرنه روايات او اشكالي ندارد .

3- فرموده ايد در كتاب مجمع الزوائد روايت را تضعيف كرده است !!! بهتر است بدانيد خود ابن حجر هيثمي نيز او را ضعيف نمي داند و مي گويد او را تضعيف كرده اند !!! ‌و سپس حكم به حسن روايت او مي كند :

وفي إسناده ابن لهيعة وقد ضعف وحديثه حسن باعتبار الشواهد

مجمع الزوائد ج 6 ص 97، اسم المؤلف: علي بن أبي بكر الهيثمي الوفاة: 807 ، دار النشر : دار الريان للتراث/‏دار الكتاب العربي - القاهرة , بيروت - 1407

4- برفرض كه روايت او ضعيف باشد ، باز شما يكي از چهار نظر اهل سنت (جدا از نزول در غدير خم)‌ را توجيه كرديد ؛ اما سه نظر و روايت ديگر كه با سند صحيح از عمر بن خطاب نقل شده است را چگونه توجيه مي كنيد ؟ (البته توجيه شما در پايين آمده است اما توجيهي خنده دار است كه به آن اشاره كرده ايم)



متن شما :

سپس روايتي ديگر آورده اند که مي گويند اين آيه در ليله جمع نازل شده است در حالي که شايد هنوز نمي دانند که شب جمع همان شب روز عرفات بود.امام نووي اينچنين مي نويسد:

فَمَنْ رَوَى ( لَيْلَة جَمْع ) فَهِيَ لَيْلَة الْمُزْدَلِفَة ، وَهُوَ الْمُرَاد بِقَوْلِهِ : ( وَنَحْنُ بِعَرَفَاتٍ فِي يَوْم جُمْعَة ) ؛ لِأَنَّ لَيْلَة جَمْع هِيَ عَشِيَّة يَوْم عَرَفَات (شرح النووي علي مسلم ج 9 ص 394).

روايت بعدي که آورده اند مانند همين روايت است و خبر از نزول آيه در شب جمعه مي دهد.



پاسخ ما :

دوست گرامي ؛ ما نيز مي دانيم كه ليله الجمع همان شب مزدلفه است و در متن نيز اين مطلب را آورده ايم ؛ اما تناقض شديد در كلام جناب عمر بن الخطاب است كه گاهي به شب جمعه و گاهي به روز جمعه و گاهي هم به شب شنبه تعبير كرده اند؛‌ زيرا در يك روايت ، سخنراني پيامبر را در روز عرفه در ميان مردم مي گويد (روايت مشهور كه طبق نظر اهل سنت روز عرفه روز جمعه بوده است)‌ و در يك روايت شب جمعه (روايت بخاري كه ما ان را به عنوان سومين روايت نقل كرده ايم)‌و در يك روايت در شام جمعه كه همان شب شنبه است (شب جمع كه همان شب مزدلفه است و اين روايت را نيز الباني تصحيح كرده بود)‌ ؛ به نظر شما در اين سخنان تناقض موجود نيست ؟!!!



متن شما :

سپس نوشته است:

تشكيك سفيان ثوري در نزول اين آيه در روز جمعه

و سپس روايتي آورده است که در انتهاي آن سفيان ثوري مي گويد:

وَأَشُكُّ كَانَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَمْ لاَ.

و ترجمه کرده است:

من شك دارم كه اين آيه در روز جمعه نازل شده باشد.

در حالي که اينچنين ترجمه اي فقط از يک رافضي بر مي آيد که در روز روشن يک سخن را اينچنين تحريف کند.معناي جمله اينچنين است:من شک دارم که آيا روز جمعه بوده يا خير.و منظورش از اين سخن اين بوده که روايتي که به او رسيده است در آن ، روز نزول گفته شده است و سفيان ثوري روز مورد نظر يادش رفته است و مي گويد: شک دارم که آيا آن روزي که در روايت بود جمعه بود يا خير.نه اينکه سفيان در نزول آيه در اين روز شک داشته باشد.



پاسخ ما :

ترجمه كلام سفيان چنين است : من شك دارم كه در روز جمعه بود يا نه !! و معني اين است كه من در مورد نزول در روز جمعه شك دارم . (آيا اين مطلب به اين سادگي براي شما قابل هضم نيست؟)



متن شما :

سپس نتيجه گيري کرده است:

پس اين‌ روايت سفيان ثوري نيز كه در صحيح بخاري آمده با روايت عمر كه آيه اكمال در روز جمعه و در عرفات نازل شده منافات دارد.

به نظرم اين جالب ترين نتيجه گيري تمام طول تاريخ باشد.يک شخص در نقل روايت شک دارد و ايشان از اين شک احتمال مي دهد که آن شخص اصلا به نزول آيه در اين روز معتقد نبوده است.



پاسخ ما :

طبق آنچه گفته شد نتيجه گيري كاملا درست است و شك سفيان نيز به جا بوده است ؛ بله اين جالب ترين نتيجه گيري در طول تاريخ است ؛ زيرا دروغ هاي 1400 ساله بر ضد اهل بيت را بر ملا مي سازد .



متن شما :

سپس نوشته است:

اتهام ابوهريره به کذب و افترا

و روايتي آورده است که ضعيف است.

يکي از راويان روايت شهر بن حوشب است که ابن حجر در تهذيب ج 4 ص 371 درباره او مي نويسد:

قال الساجى : فيه ضعف ، و ليس بالحافظ ، و كان شعبة يشهد عليه أنه رافق رجل

من أهل الشام فخانه .

و قال ابن حبان : كان ممن يروى عن الثقات المعضلات ، و عن الأثبات المقلوبات .

و قال الحاكم أبو أحمد : ليس بالقوى عندهم .

و قال ابن عدى : و عامة ما يرويه شهر و غيره من الحديث فيه من الإنكار ما فيه ،

و شهر ليس بالقوى فى الحديث ، و هو ممن لا يحتج بحديثه و لا يتدين به .

و قال الدارقطنى : يخرج حديثه .

و قال البيهقى : ضعيف .

و قال ابن حزم : ساقط .

و قال أبو الحسن بن القطان الفاسى : لم أسمع لمضعفه حجة ، و ما ذكروا من تزييه

بزى الجند ، و سماعه الغناء بالآلات ، و قذفه بأخذ الخريطة ، فإما لا يصح ، أو

هو خارج على مخرج لا يضره ، و شر ما قيل فيه أنه يروى منكرات عن ثقات ، و هذا إذا كثر منه سقطت الثقة به .

و قال يحيى القطان ، عن عباد بن منصور : حججنا مع شهر فسرق عيبتى .

و قال ابن عدى : ضعيف جدا.



پاسخ ما :

اما در مورد شهر بن حوشب ؛ دوست گرامي ؛ شما نظر بزرگترين محدثين خود ، بخاري را رها كرده و به نظر افراد پايين تر توجه مي كنيد ؟

بهتر بود شما كه اين همه تضعيف را رديف كرده ايد ، اين جمله را نمي آورديد كه « و قال أبو الحسن بن القطان الفاسى : لم أسمع لمضعفه حجة ، و ما ذكروا من تزييه بزى الجند ، و سماعه الغناء بالآلات ، و قذفه بأخذ الخريطة ، فإما لا يصح ، أو هو خارج على مخرج لا يضره ، و شر ما قيل فيه أنه يروى منكرات عن ثقات » زيرا اين دفاع از او است .

و نيز بهتر بود توثيق بخاري و احمد بن حنبل و ابن معين و... را نيز در مورد او مي‌ديد كه :

قيل لابن المديني ترضى حديث شهر فقال أنا أحدث عنه وكان عبد الرحمن يحدث عنه وأنا لا أدع حديث الرجل إلا أن يجتمعا عليه يحيى وعبد الرحمن على تركه وقال حرب بن إسماعيل عن أحمد ما أحسن حديثه ووثقه وأظنه قال هو كندي وروى عن أسماء أحاديث حسانا وقال أبو طالب عن أحمد عبد الحميد بن بهرام أحاديثه مقاربة هي أحاديث شهر كان يحفظها كأنه يقرأ سورة من القرآن وقال حنبل عن أحمد ليس به بأس وقال عثمان الدارمي بلغني أن أحمد كان يثني على شهر وقال الترمذي قال أحمد لا بأس بحديث عبد الحميد بن بهرام عن شهر وقال الترمذي عن البخاري شهر حسن الحديث وقوي أمره وقال بن أبي خيثمة ومعاوية بن صالح عن بن معين ثقة وقال عباس الدوري عن بن معين ثبت وقال العجلي شامي تابعي ثقة وقال يعقوب بن شيبة ثقة على أن بعضهم قد طعن فيه وقال يعقوب بن سفيان وشهر وأن قال بن عون تركوه فهو ثقة وقال بن عمار روى عنه الناس وما أعلم أحدا قال فيه غير شعبة ... وقال أبو زرعة لا بأس به

و نيز به صراحت مي گفتيد كه مسلم از او روايت دارد .

بنا بر اين شما براي اثبات نظر خويش حاضر هستيد نظر بخاري و مسلم و احمد بن حنبل و ... را زير سوال ببريد و اين بي حرمتي به عقائد تمامي اهل سنت است !!!



متن شما :

ديگر راوي ضعيف اين روايت مطر الوراق است:

قال الحافظ في تهذيب التهذيب 10 / 168 :

وقع فى روايته ( أى عند البخارى ) اختلاف : هل هو مطر أو مطرف ، لكن ذكر فى موضع آخر من التوحيد فى أواخر الكتاب ، فقال : و قال مطر الوراق : * ( و لقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر ) * ، قال : هل من طالب علم فيعان عليه . و قد بينت من وصل الموضعين فى " تغليق التعليق " .

و ذكره الحاكم فيمن أخرج لهم مسلم فى المتابعات دون الأصول .

و قال ابن سعد : كان فيه ضعف فى الحديث .

و قال العجلى : بصرى صدوق .

و قال مرة : لا بأس به ، قيل له : تابعى ؟ قال : لا .

و قال أبو بكر البزار : ليس به بأس ، رأى أنسا و حدث عنه بغير حديث ، و لا نعلم

سمع منه شيئا ، و لا نعلم أحدا ترك حديثه .

و قال الآجرى عن أبى داود : ليس هو عندى بحجة ، و لا يقطع به فى حديث إذا اختلف .

و قال الساجى : صدوق يهم .

و لما ذكره ابن حبان قال : ربما أخطأ ، و كان معجبا برأيه .



پاسخ ما :

در مورد مطر وراق كه ديگر لازم نيست ، سخن بگوييم ، خود شما در ابتداي كلامتان اثبات كرده ايد كه بخاري و مسلم اجماع بر نقل روايت از او دارند و اين براي علماي اهل سنت در اثبات وثاقت او كفايت مي كند .

البته اگر مي خواهيد به بخاري و مسلم اشكال كنيد كه از ضعفا روايت مي كنند !!! اين به عهده خودتان است .



متن شما :

ديگر مشکل روايت اين است که علي بن عمر که همان دارقطني است از ضمرة بن ربيعة روايت نشنيده است.چون ضمرة بن ربيعة در 202 ه وفات نموده است و دارقطني بيش از صد سال بعد از وفات او يعني در 306 ه به دنيا آمده است.

ذهبي در سير اعلام النبلا ج 16 ص 449 درباره تاريخ تولد دارقطني مي نويسد:

ولد سنة وثلاث مئة، هو أخبر بذلك.

همچنين ذهبي در مورد تاريخ وفات ضمرة بن ربيعه در سير اعلام النبلا ج 9 ص 327 مي نويسد:

مات في رمضان سنة اثنتين ومئتين.



پاسخ ما :

دوست گرامي ؛ ظاهرا يا در هنگام نوشتن اين سطور در خواب بوده ايد و يا از جاي ديگري اين مطالب را نقل كرده ايد ؛ زيرا در روايتي كه ما نقل كرده ايم دو واسطه بين دارقطني و ضمره ذكر شده است !!!

بنا بر نتيجه گيري ما در سايت صحيح است كه در واقع روايت صحيح بوده و ابن تيميه ،‌ ابوهريره را دروغگو پنداشته است ؛ جالب تر اينجاست كه ابن كثير كه به اين روايت اشكال گرفته است ، با وجود تسلط به رجال اشكال سندي مطرح نمي كند و تنها اشكال دلالي و تعارض با روايت عمر را مطرح مي كند و اين را سبب منكر بودن اين روايت مي داند !!! خوب چرا اين روايت را سبب منكر بودن روايت عمر نمي گيرد ؟



متن شما :

سپس نوشته است که ابن تيميه و ابن کثير روايت را دروغ دانسته اند و ابوهريره را دروغگو دانسته اند.در اينجا نيز طبق معمول به تحريف ترجمه دست زده اند:

حال ابن تيميه در باره اين روايت مي‌گويد:

من قال: إن المائدة نزل فيها شي‏ء بغدير خم فهو كاذب مفترٍ

هر كس بگويد آيه‌اي از سوره مائده در غدير خم نازل شده است كافر و مفتر است

منهاج السنه النبويه، ج 7، ص 315 تا 317.



پاسخ ما :

دوست گرامي ، از اين تذكر به جاي شما متشكريم ؛ البته بايد بگوييم كه اين اشتباه ، سهوي بوده است ؛ زيرا در ترجمه اي كه در ابتداي اين مقاله از كلام ابن تيميه گذاشته ايم ،‌ ترجمه به صورت صحيح صورت گرفته است :

والجواب: أن هذا الجواب كذب، وأن قوله: (بلغ ما أنزل اليك من ربك)، المائدة: 67. ربك نزل قبل حجة (الوداع) بمدة طويلة ...

ومما يبين ذلك أن آخر المائدة نزولاً قوله تعالى: (اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي). المائدة :3. وهذه الآية نزلت بعرفة تاسع ذي الحجة في حجة الوداع، والنبي (ص) واقف بعرفة، ...

فمن قال: إن المائدة نزل فيها شي‏ء بغدير خم فهو كاذب مفترٍ باتفاق أهل العلم.

وهذا مما يبيّن أن الذي جرى يوم الغدير لم يكن مما أُمر بتبليغه، كالذي بلَّغه في حجة الوداع؛ فإن كثيراً من الذين حجُّوا معه - أو أكثرهم - لم يرجعوا معه إلى المدينة، بل رجع أهل مكة إلى مكة، وأهل الطائف إلى الطائف، وأهل اليمن إلى اليمن، وأهل البوادي القريبة من ذاك إلى بواديهم. وإنما رجع [معه‏] أهل المدينة ومن كان قريباً منها ...

رافضي (علامه حلّي) مي‌گويد: روايت متواتر از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم وارد شده كه هنگامي كه اين آيه (آيه ابلاغ) نازل شد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم در غدير خم براي مردم خطبه خواند ....

جواب او اين مي‌شود كه اين مطلب دروغي بيش نيست و آيه ابلاغ مدتي قبل از حجه الوداع نازل شده است.

و از قرايني كه اين مطلب را تبيين مي‌كند آيه اكمال است كه در نهم ذي حجه در حجه‌الوداع در حال وقوف پيامبر در عرفات نازل گرديد. و هر كس بگويد آيه‌اي از سوره مائده در غدير خم نازل شده دروغ‌گوست و افتراء وارد كرده است ...

و به خاطر تذكر به جاي شما ترجمه قسمت پايين را نيز درست مي كنيم .



متن شما :

و نيز ابن كثير نيز اين روايت ابن كثير را دروغي بيش نمي‌داند و اين‌گونه مي‌گويد:

فأما الحديث الذي رواه ... عن أبي هريرة فإنه حديث منكر جداً، بل كذب

روايت ابو هريره دروغ است.

واقعا دروغ تا چه حد.در جمله اول کاذب رو کافر ترجمه کردند و در جمله دوم جمله "حديثي که از ابوهريره روايت شده است" را نوشته اند روايت ابوهريره.

در حالي که اين از حماقت آنهايت که هنوز نمي دانند که اگر ابن کثير و شيخ الاسلام روايت را ضعيف دانسته اند به دليل ضعف راويان و ضعف سندي آن بوده نه دروغگو دانستن ابوهريره و هرگز اينچنين سخني از اين دو امام بزرگوار در مورد هيچ يک از صحابه نيامده است.و هيچ کس از جملات بالا اينچنين برداشتي نمي کند به جز روافض که اصل دينشان بر تهمت زدن و لعنت و ناسزا بنا شده است.

سپس صحت اين روايت را بررسي کرده اند که ثابت کرديم روايت ضعيف است.



پاسخ ما :

دوست گرامي

مناقشات شما در مورد صحت اين روايت را كه پاسخ داديم ؛ اما اينكه در ترجمه آمده است روايت ابوهريره دروغ است ، اين يك اصطلاح رائج است كه براي مشخص كردن روايت ، نام آخرين راوي را به كار مي برند و به سند اشاره نمي كنند . اين اشكال شما دلالت بر عدم آشنايي با متون مربوط به روايات دارد . در مورد اينكه ابن تيميه را نيز شيخ الاسلام مي ناميد ، مفصلا سخن خواهيم گفت .



متن شما :



سپس در ادامه سخنان پريشانش شاهکاري ديگر از خود به جا گذاشته است و نوشته است علماي اهل سنت نزول آيه را در غدير مي دانند.چون ايشان فکر کرده اند هر کس روايتي را در کتابش بياورد به آن ايمان کامل دارد.ابن تيميه در اين مورد سخنان زيبايي دارد.ايشان مي نويسد:در ميان مسلمين کسي نيست که به تمام احاديثي که نويسنده روايت کرده است احتجاج کند بلکه هر حديثي که به آن احتجاج مي کند ابتدا صحت آن را جويا مي شويم.

سپس رواياتي را در اين باب آورده است که به بررسي آنها مي پردازيم:

ابتدا سخني را از الدرالمنثور نقل کرده اند که در الدر المنثور سيوطي اينچنين جملاتي اصلا وجود نداشت.بلکه اينچنين نوشته بود:

وأخرج ابن جرير وابن مردويه عن علي قال : أنزلت هذه الآية على رسول الله صلى الله عليه وسلم وهو قائم عشية عرفة { اليوم أكملت لكم دينكم } ....

وأخرج البزار والطبراني وابن مردويه عن سمرة قال : نزلت هذه الآية { اليوم أكملت لكم دينكم } على رسول الله صلى الله عليه وسلم ، وهو بعرفة واقف يوم الجمعة .

...

وأخرج ابن مردويه وابن عساكر بسند ضعيف عن أبي سعيد الخدري قال « لما نصب رسول الله صلى الله عليه وسلم علياً يوم غدير خم فنادى له بالولاية ، هبط جبريل عليه بهذه الآية { اليوم أكملت لكم دينكم } » .

وأخرج ابن مردويه والخطيب وابن عساكر بسند ضعيف عن أبي هريرة قال : « لما كان يوم غدير خم وهو يوم ثماني عشر من ذي الحجة ، قال النبي صلى الله عليه وسلم : » من كنت مولاه فعلي مولاه . فأنزل الله { اليوم أكملت لكم دينكم } « » .(الدر المنثور ج 3 ص 323).

همانطور که مي بينيد ابن مردويه روايات متناقضي در اين مورد آورده است.پس صرف آوردن روايت دليل بر صحت آن از سوي شخص نيست.در ضمن دو روايتي که مي گويند آيه در 18 ذي الحجه نازل شده است از سوي سيوطي ضعيف دانسته شده اند.



پاسخ ما :

!!!!

دوست گرامي ، بهتر بود قبل از ذكر چنين مطلبي نگاهي به متن كتاب هاي اشاره شده به آنها توجهي مي كرديد ؛‌ به عنوان مثال ما از ابن عساكر نقل كرده ايم كه ابونعيم اين روايت را نقل كرده است ؛ ولي نگفتيم ابن عساكر اين مطلب را قبول دارد (با اينكه كتاب ، كتاب ابن عساكر است)‌ زيرا او اين روايت را قبول ندارد ؛ اما كساني كه اعتقاد به اين مطلب را به ايشان نسبت داده ايم ، از كساني هستند كه اين روايت را در مورد اين ماجرا مي دانند .

ابن مغازلي و خوارزمي و... اين را به عنوان فضيلت امير مومنان نقل كرده اند !!!

يا حاكم حسكاني اين روايت را به عنوان شان نزول مي اورد !!! و...

حال مي گوييد ذكر اين روايت در اين كتب دليل بر قبول اين روايت نيست !!!

جداي از اين مطلب ، بر فرض كه هيچ يك از علماي ذكر شده اين روايت را قبول نداشته باشند ، اما صحت سند آن را چه مي كنند ؟

اما بابت تذكر شما در مورد آدرسي كه از الدر المنثور نقل شده است نيز تشكر مي كنيم ؛ اين آدرس مربوط به بحث آيه ابلاغ است و متن نيز اشتباها از آدرس ديگري به اينجا منتقل شده است ؛ اين متن مربوط به كتاب مفتاح النجا است .



متن شما :

سپس روايتي از تاريخ مدينه دمشق روايت کرده اند که در اين کتاب اينچنين الفاظي نديدم.ولي همان راوياني که در اين متن اسمشان را آورده است بررسي کردم و متوجه شدم ابي هارون العبدي شيعي و کذاب بوده است:

تهذيب التهذيب ج 7 ص 413:

و قال إبراهيم بن الجنيد ، عن ابن معين : كان غير ثقة يكذب .

و قال ابن علية : كان يكذب . نقله الحاكم فى " تاريخه " .

و قال ابن المثنى : ما سمعت يحيى و لا عبد الرحمن يحدثان عن سفيان عنه بشىء .

و قال ابن شاهين : قال عثمان بن أبى شيبة : كان كذابا .

و قال ابن سعد : كان ضعيفا فى الحديث .

و عن شعبة قال : لو شئت لحدثنى أبو هارون عن أبى سعيد بكل شىء رأى أهل واسط يفعلونه باليل . رواه الساجى و ابن عدى .

و قال ابن البرقى : أهل البصرة يضعفونه .

و قال على ابن المدينى : لست أروى عنه .

و قال الساجى : حدثنا عبد الله بن أحمد ، قال : قلت لأبى : يحيى يقول : بشر بن

حرب أحب إلى من أبى هارون ؟ فقال : صدق يحيى .

و قال ابن عبد البر : أجمعوا على أنه ضعيف الحديث ، و قد تحامل بعضهم فنسبه إلى

الكذب ـ روى ذلك عن حماد بن زيد ـ ، و كان فيه تشيع ، و أهل البصرة يفرطون فيمن

يتشبع بين أظهرهم لأنهم عثمانيون .

قلت : كيف لا ينسبونه إلى الكذب و قد روى ابن عدى فى " الكامل " ، عن الحسن بن

سفيان ، عن عبد العزيز بن سلام ، عن على بن مهران ، عن بهز بن أسد ، قال : أتيت

إلى أبى هارون العبدى ، فقلت : أخرج إلى ما سمعت من أبى سعيد ، فأخرج لى كتابا

فإذا فيه : حدثنا أبو سعيد أن عثمان أدخل حفرته و إنه لكافر بالله . قال :

قلت : تقر بهذا ؟ ! قال : هو كما ترى . قال : فدفعت الكتاب فى يده و قمت .

در ضمن در اين روايت مي گويد قضيه غدير روز پنجشنبه بوده است در حالي که قضيه غدير روز دوشنبه بوده است.



پاسخ ما :

دوست گرامي ، متن روايت در تاريخ دمشق چنين است :

أنبانا أبو عبد الله محمد بن علي بن أبي العلاء أناأبي أبو القاسم أنا أبو محمد بن أبي نصر أنا خيثمة ناجعفر بن محمد بن عنبسة اليشكري نا يحيى بن عبد الحميد الحماني نا قيس بن الربيع عن أبي هارون العبدي عن أبي سعيد الخدري قال لما نصب رسول الله صلى الله عليه وسلم عليا بغدير خم فنادى له بالولاية هبط جبريل عليه السلام عليه بهذه الاية ( اليوم أكملت لكم دينكم وأتممت عليكم نعمتي ورضيت لكم الإسلام دينا )

تاريخ مدينة دمشق ج 42 ص 237 ، اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1995 ، تحقيق : محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري

در ابتدا بايد بگوييم كه در نقل روايت اشتباهي رخ داده است ،‌اما به هر صورت در آدرس ذكر شده روايتي براي استشهاد موجود است .

مقصود ما از ذكر اين روايت تاييد بوده است و نه استدلال ، زيرا استدلال به روايتي با سند صحيح صورت گرفت .

البته بايد مد نظر قرار داد كه با وجود اينكه روايت مذكور در تاريخ مدينه دمشق را مي توان شاهدي براي بحث به حساب آورد ، شما سكوت در مورد آن را بهتر دانسته و تنها مي گوييد متن ذكر شده در سايت در آنجا يافت نشد !!!

اما آدرس مطرح شده ، باز در نقل آن اشتباهي رخ داده است و مربوط به كتاب ما نزل من القرآن في علي مي باشد . (علت تمامي اين اشتباهات در آدرس دهي ، استفاده از برنامه مكتبه اهل بيت بوده است كه در آن پاورقي ها را پشت سر هم آورده و در صورتي كه در شماره صفحه پاورقي دقت نشود ، جا به جا نقل مي گردد)



متن شما :

سپس روايتي از ابن مغازلي آورده اند که همان روايت خطيب بغدادي است و ضعف آن مشخص شد.

سپس روايتي را از خوارزمي آورده اند و اين خوارزمي احتمالا رافضي بوده است چون در کتابش روايتي به اين مضمون آورده است:

« يا علي لو أن عبدا عبد الله ألف عام وكان له مثل أحد ذهبا فأنفقه في سبيل الله وحج ألف سنة على قدميه ثم قتل بين الصفا والمروة مظلوما ثم لم يوالك لم يرح رائحة الجنة ولم يدخلها رواه أخطب خوارزم» (ميزان الاعتدال6/206 الكشف الحثيث1/235).

طبق اين روايت ابوبکر و عمر که ولايت علي را قبول نداشتند از جهنميان هستند.اين خود رفض است و شکي نيست هيچ اهل سنتي رواياتي اينچنين در کتابش نمي آورد.



پاسخ ما :

در مورد اخطب خوارزم و سني بودن وي مي توانيد به آدرس ذيل مراجعه كنيد :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=910

اما در مورد نقل اين روايت در كتاب وي : به عكس نظر شما اهل سنت مي گويند ابوبكر و عمر ادعاي ولايت امير مومنان را داشته اند و به همين جهت در غدير خم عمر گفت : اصبحت مولاي و در سخن با يكي از ياران خويش در اشاره به امير مومنان گفت «هذا مولاي»

وعن عمر رضي الله عنه وقد جاءه إعرابيان يختصمان فقال لعلي إقض بينهما يا أبا الحسن فقضى علي بينهما فقال أحدهما هذا يقضي بيننا فوثب إليه عمر وأخذ بتلبيبه وقال ويحك ما تدري من هذا هذا مولاي ومولى كل مؤمن ومن لم يكن مولاه فليس بمؤمن خرجه ابن السمان في كتاب الموافقة

ذخائر العقبى في مناقب ذوي القربى ج 1 ص 68، اسم المؤلف: محب الدين أحمد بن عبد الله الطبري الوفاة: جمادى الآخرة / 694هـ ، دار النشر : دار الكتب المصرية - مصر

بنا بر اين ذكر اين روايت منافات با سني بودن شخص ندارد ؛ جالب است شما كه در بالا از ابن تيميه نقل كرديد كه ذكر يك روايت در كتاب ،‌دلالت بر قبول داشتن روايت ندارد ، چگونه در اينجا استدلال مي كنيد كه او اين روايت را نقل كرده است ،‌ پس قبول دارد ،‌ پس رافضي است !!!



متن شما :

روايت بعدي از نطنزي است که همان روايت خطيب بغدادي است و ضعفش مشخص شد.

روايت بعد از صالحاني است که کتاب را در اختيار ندارم که در مورد آن نظر بدهم ولي حلي نيز به اين روايت استناد کرده است و شيخ الاسلام روايت را موضوع دانسته است.

روايت بعد از حمويني است که مانند روايت قبلي است.در ضمن اين حمويني احتمالا رافضي بوده است.کتاب او نيز توسط روافض چاپ شده است و نسخه مخطوطي از کتاب او نزد اهل سنت موجود نيست و نزد اهل سنت روافض قابل اعتماد نيستند بلکه حتي دروغگو هستند و کتابي که آنها آن را نقل کنند و چاپ کنند معتبر نيست مگر آنکه اهل سنت نيز آن را در اختيار داشته باشد.



پاسخ ما :

شيخ الاسلام شما از اين تضعيفات بي دليل در مورد فضائل اهل بيت زياد داشته است !!! و به همين جهت گروهي از اهل سنت او را ناصبي مي دانند !!!

مي توانيد در اين زمينه به آدرس ذيل مراجعه كنيد :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=90



اما در زمينه حمويني كه فرموده ايد او را نمي شناسيد و احتمالا رافضي است !!!

بهتر بود بدانيد كه او همان امام الحرمين جويني حموي است !!! بهتر بود سكوت مي كرديد تا جهل شما تا اين حد آشكار نگردد !!!



متن شما :

سپس نوشته است:

نزول آيه «سأل سائل» در واقعه غدير خم

و ليست بلندي از افرادي که اين روايت را آورد ه اند نوشته است.و در انتها لفظ روايت ثعلبي را آورده است.

شيخ الاسلام ابن تييمه در رد اين روايت اينچنين مي نويسد:

اين حديث که ثعلبي در تفسيرش روايت کرده است از روايات ساختگي است و دلايل ساختگي بودنش را خواهيم گفت و ثعلبي از عالمان به علم حديث نيست و منظور اينجا اين است که ما سخناني را نقل مي کنيم که در آنها درست و دروغ وجود دارد و مرجع براي جدا کردن درست از نادرست علم حديث است....

وجه دوم اينکه مي گوييم در خود حديث دلايلي وجود دارند که دلالت بر دروغ بودن آن دارد از جهات مختلف... به اين دروغگويان گفته مي شود که تمام مردمان اجماع دارند که آنچه که رسول خدا صلي الله عليه و سلم در غدير خم گفته است هنگام بازگشت از حجةالوداع بود و شيعه نيز به آن معتقد است و اين روز را عيد قرار داده است و آن روز 18 ذي الحجه است و نبي صلي الله عليه و سلم به مکه برنگشت بعد از آن بلکه از حجة الوداع به سمت مدينه رفت و تمام ذي الحجه و محرم و صفر را در مدينه گذراند و در ربيع الاول وفات کرد.ولي در اين حديث ذکر شده است که بعد از آنکه اين سخن را در غدير خم گفت و اين سخن در شهرها منتشر شد حارث به سوي او آمد و او (رسول خدا صلي الله عليه و سلم) در ابطح بود و ابطح در مکه است و اين دروغ ناداني است که نمي داند قصه غدير خم کي بوده است.

همچنين سوره سال سائل در مکه نازل شده است به اتفاق اهل علم و قبل از هجرت بوده است و ده سال يا بيشتر قبل از قضيه غدير بوده است.چگونه ممکن است بعد از آن نازل شده باشد.همچنين سخنش که گفته است:گفتند خدايا اگر اين حق است از سوي تو که در سوره انفال آمده است و بعد از بدر نازل شد و چندين سال قبل از غدير خم و اهل تفسير متفقند که نازل شد به سبب سخني که مشرکان به رسول الله صلي الله عليه و سلم قبل از هجرت مي گفتند مانند ابي جهل و امثال او و خداوند به رسولش آنچه را گفته بودند خبر داد و گفته:و آن گاه كه گفتند: بار خدايا، اگر اين [قرآن‏] از [سوى‏] تو حقّ است، از آسمان سنگهايى بر ما بباران (انفال 32).يعني به ياد بياور سخنشان را.و آنچه که گذشت دلالت بر آن دارد که اين سخن قبل از نازل شدن اين سوره بوده است.و همچنين آنها زماني که اين را خواستند خداوند بيان کرد که تا زماني که محمد صلي الله عليه و سلمم در ميانشان است بر آنها عذاب نازل نمي کند.چنانکه گفته است:

و آن گاه كه گفتند: بار خدايا، اگر اين [قرآن‏] از [سوى‏] تو حقّ است، از آسمان سنگهايى بر ما بباران يا عذابى دردناك به ما برسان

و خداوند بر آن نيست كه آنان را در حالى كه تو در ميان آنانى عذاب كند. و [نيز] در حالى كه آنان آمرزش خواهند، خداوند عذاب كننده آنان نيست

(انفال 32-3).

در ضمن در ميان اصحاب شخصي با اين نام موجود نبوده است.

(منهاج السنه ج 8 ص 22).



پاسخ ما :

بهتر بود همان كسي كه شما و وهابيان او را شيخ الاسلام مي خوانيد ، نگاهي به كتب لغت مي انداخت كه به منطقه مسطّح ، ابطح گفته مي شود ، و اين كلمه به دو منطقه در مدينه و مكه اطلاق مي شود .



در مورد شان نزول نيز دوباره كلمات سابق خود را تكرار كرده ايد و گفته ايد به اتفاق اهل علم در مكه نازل شده است !!! دوست گرامي ؛ به نظر اهل سنت هر كس چيزي مخالف عقيده ايشان مطرح كند اهل علم نيست !!! حتي نسائي صاحب سنن معروف را به خاطر دشمني با معاويه شيعه معرفي كرده اند !!!!

ذهبي در مورد او مي گويد :

ولم يكن أحد في رأس الثلاث مئة أحفظ من النسائي هو أحذق بالحديث وعلله ورجاله من مسلم ومن أبي داود ومن أبي عيسى وهو جار في مضمار البخاري وأبي زرعة إلا أن فيه قليل تشيع وانحراف عن خصوم الإمام علي كمعاوية وعمرو والله يسامحه

سير أعلام النبلاء ج 14 ص 133

نسائي در بحث علم روايت از مسلم و ابوداود و ... برتر و هم رتبه بخاري و ابوزرعه است اما کمي شيعه است و از دشمنان علي مانند معاويه و عمرو عاص انحراف دارد !!!! خدا او را ببخشد!!!



اما ابن تيميه را شيخ الاسلام معرفي كرديد !!!

در اثبات جهل شما همين امر بس است ؛‌ زيرا امام اهل سنت شيخ محمد بن محمد العلاء البخاري الحنفي متوفاى 841 هـ مي گويد :

من أطلق على ابن تيمية أنه شيخ الإسلام فهو بهذا الإطـلاق كافـر .

البدر الطالع ، ج2 ص 137 . وكتاب الضوء اللامع ، السخاوي ، ج9 ص 292 .

وهم چنين بسيار به كتاب منهاج السنة استدلال مي كنيد و حال آن كه حسن سقاف از علماء بزرگ اردن مي گويد:

فينبغي لأهـل الحـق أن يتكاتفوا ويتفـرغوا للـردّ على كتب الشـيخ الحراني المجـسم الناصبـي ، وخاصة كتابه (منـهاج السنة) الذي هو حقيقة منهاج البدعة.

مقدمة كتاب العلو ، الذهبي ، ص 95 ، ط الثانية ، دار الإمام النووي ، الأردن ، 1424 هـ

وهم چنين محدث فقيه شيخ عبدالله بن محمد غماري متوفاى سال 1413 هـ . از علماء بزرگ مغرب مي نويسد:

وفي كتابه الذي سماه (منهاج السنة) وهو في الحقيقة منهاج البدعة ، تحامل كبير على علي ، وانتقاص لعلي مقامه.

أفضل مقول ، ص 25



متن شما :

سپس براي اثبات صحت روايت نوشته است که ثعلبي را خيرالعلماء و ... دانسته اند و حسابي در مورد او غلو کرده است و او را به مرتبه اي رسانده که خود او و غالي ترين افراد در مورد او ، او را اينچنين توصيف نکرده اند.بهترين قول درباره ثعلبي را مي توان از زبان شيخ الاسلام شنيد که مي گويد:

الثعلبي فيه خير و دين لكنه لا خبرة له بالصحيح من الأحاديث زيادة ولا يميز بين السنة و البدعة في كثير من الأقوال (منهاج السنه ج 7 ص 12).

اما موضوع جالب اينجاست که شخص نويسنده دليل صحت روايت را عالم بودن ثعلبي مي داند و پس از آوردن اقوال افراد در مورد او مي نويسد:

پس نتيجه مي‌گيريم طريق اين حديث معتبر است، و هيچ كلامي در سند آن وجود ندارد

اين سخن از سوي جناب نويسنده از دو حالت خارج نيست.يا شخص نويسنده خيلي نادان است و يا خيلي مکار.چون هيچ کس صرف معتبر بودن نويسنده را دليل بر صحت تمام احاديثش نمي داند.



پاسخ ما :

آري ما نتيجه مي‌گيريم كه گروهي از علماي منصف اهل سنت (مانند ثعلبي)‌ در مورد سند اين روايت خدشه اي ندارد و آن را معتبر مي دانند ؛ نه امثال ابن تيميه .

اگر مي خواهيد نظر علماي اهل سنت در مورد ثعلبي را بدانيد مي توانيد نگاهي به سطور ذيل داشته باشيد :

ياقوت حموي در مورد او مي گويد :

وذكر عبد الغافر في السياق فقال أحمد بن محمد بن إبراهيم أبو إسحاق الثعلبي المقرئ المفسر الواعظ الأديب الثقة الحافظ صاحب التصانيف الجليلة من التفسير الحاوي أنواع الفرائد من المعاني و الإشارات و كلمات أرباب الحقائق و وجوه الإعراب و القراءات ثم كتاب العرائس و القصص و غير ذلك مما لا يحتاج إلى ذكره لشهرته و هو صحيح النقل موثوق به

معجم الأدباء ج 2 ص 20 ، اسم المؤلف: أبو عبد الله ياقوت بن عبد الله الرومي الحموي الوفاة: 626 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411 هـ - 1991م ، الطبعة : الأولى

ابن خلكان نيز در مورد او مي گويد :

الثعلبي أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم الثعلبي النيسابوري المفسر المشهور كان أوحد زمانه في علم التفسير وصنف التفسير الكبير الذي فاق غيره من التفاسير وله كتاب العرائس في قصص الأنبياء صلوات الله وسلامه عليهم وغير ذلك ... وقال أبو القاسم القشيري رأيت رب العزة عز وجل في المنام وهو يخاطبني وأخاطبه فكان في أثناء ذلك أن قال الرب تعالى اسمه أقبل الرجل الصالح فالتفت فإذا أحمد الثعالبي مقبل

وذكره عبد الغافر بن إسماعيل الفارسي في كتاب سياق تاريخ نيسابور وأثنى عليه وقال هو صحيح النقل موثوق

وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان ج 1 ص 79، اسم المؤلف: أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر بن خلكان الوفاة: 681هـ ، دار النشر : دار الثقافة - لبنان ، تحقيق : احسان عباس

ذهبي نيز در مورد او مي گويد :

كان أوحد زمانه في علم القرآن ، وله كتاب العرائس في قصص الأنبياء . ... وكان واعظاً حافظاً عالماً ، بارعاً في العربي ، موثقاً . أخذ عنه : أبو الحسن الواحدي . وقد جاء عن أبي القاسم القشيري قال : رأيت رب العزة في المنام وهو يخاطبني وأخاطبه ، فكان في أثناء ذلك أنّ قال الرب جل اسمه : أقبل الرجل الصالح . فالتفت فإذا أحمد الثعلبي مقبل .

تاريخ الإسلام ج 29 ص 186، اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي الوفاة: 748هـ ، دار النشر : دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. عمر عبد السلام تدمرى



متن شما :

سپس به شبهه ابن کثير که گفته است چگونه ممکن است يک روز روزه در اين روز معادل با شصت ماه باشد جواب داده اند.و نوشته است:

كمترين آشنايي با روايات و احاديث، ما را از نظايري با خبر مي‌سازد كه در مورد بحث جاي استبعاد باقي نمي‌گذارد.

سپس نظاير را آورده است.

قبل از بررسي نظاير به همين سخن ايشان دقت مي کنيم تا به علم اين شخص پي ببريم.ايشان مي گويند کمترين آشنايي با روايات ما را از نظاير با خبر مي سازد.حال آنکه هر کس با روايات مي خواهد آشنايي داشته باشد به کتب معتبر مراجعه مي کند نه کتبي مانند شواهد التنزيل و غنيه الطالبين.

اما نظاير:

ابتدا روايتي را از شواهد التنزيل نقل کرده که در آن از ثواب معادل شصت ماه سخن گفته است.اما متاسفانه بنده شواهد التنزيل را در اختيار ندارم ولي اين روايت انتهاي همان روايت خطيب بغدادي است که ضعفش مشخص شد.همچنين حسام الدين عفانه در فتاوي يسالونک ج 6 ص 323 مي نويسد:هذا الحديث باطل موضوع لا يصح عن النبي - صلى الله عليه وسلم - ..

سه روايت ديگر که اصلا سند ندارند و در کتب ادبي نقل شده اند.



پاسخ ما :

دوست گرامي ؛‌اگر اينقدر اطمينان داريد كه چنين ثواب هايي با عقل مطابقت ندارد و با شرع سازگار نيست ،‌ بهتر است نگاهي به كتاب السلسة الصحيحة مختصرة الباني انداخته تا ببنيد شبيه اين روايت را تصحيح كرده است :

1901 - ( صحيح ) [ لقيام رجل في سبيل الله ساعة أفضل من عبادة ستين سنة ] . ( صحيح )

السلسلة الصحيحة مختصرة ج 4 ص 525

اين مواردي هم كه اشاره شده است (بدون توجه به سند آن)‌ به خاطر شباهت بسيار زياد در متن است ، و گرنه شبيه مورد ذكر شده در كتب اهل سنت با سند صحيح بسيار است .



متن شما :

سپس به آيه ابلاغ پرداخته و طبق معمول ليست بلندي از علماي اهل سنت را که رواياتي با همين مضمون آورده اند نوشته است که کتب هيچ يک از کتب معتبر حديث نيست و بعضي از آنها بسيار گمنام هستند.

به بررسي روايات مي پردازم:

روايت ابن ابي حاتم عبدالرحمن بن محمد بن ادريس رازي

روايت موضوع است چنانکه امام آلباني رحمه الله در سلسله احاديث ضعيف رقم 4922 اشاره نموده است.

روايت ابن مردويه

محقق تفسير البيان في مقاصد القران در ج 4 ص 19 اين روايت را ساخته شيعيان مي داند.

روايت ثعلبي

قبلا موضوع بودنش مشخص شد.

روايت واحدي

اين همان روايت ابن ابي حاتم است.

روايت ابوسعيد مسعود بن ناصر سجستاني

کتاب اين شخص رو نيافتم.

روايت حاکم حسکاني

اين کتاب را نيز نيافتم.

روايت ابن عساکر

همان روايت است كه راويش ابو سعيد خدري است که ضعفش مشخص شد.

روايت فخر رازي

رازي چندين قول در مورد نزول آيه مي نويسد که يکي از اقوال همين است و يکي از اين اقوال را صحيح مي داند که اين قول نيست.

روايت محمد بن طلحه

همان روايت ابو سعيد خدري است.

روايت عبدالرزاق رسعني

همان روايت ثعلبي است.

روايت نيشابوري

همان روايت ابو سعيد خدري است.

روايت عيني

همان روايت ابو سعيد خدري است.

روايت سيوطي

روايتي که سيوطي آورده است همان روايت ابوسعيد خدري است.

ايشان در ترجمه سخنان سيوطي قسمتي از سخن را عمدا ترجمه نکرده اند جايي که مي گويد:يعني اگر يکي از آياتي را که به سوي تو فرستاديم کتمان کني رسالتت را نرسانده اي.

روايت حاج عبدالوهاب بخاري

کتاب را نيافتم.

جمال الدين محدث شيرازي

آنچه که از سخنانش معلوم بود اين شخص رافضي است.کتاب او را نيز نتوانستم پيدا کنم.

روايت بدخشاني

دو روايت آورده است که يکي همان روايت ثعلبي است و ديگري روايتي است که روايش ابوسعيد خدري است و هر دو ضعيف هستند.

همداني

کتاب را نيافتم

ابن صباغ

همان روايت ابوسعيد خدري است.

محبوب العالم

اين نيز روايت ابوسعيد خدري است.



پاسخ ما :

مواردي را كه مي فرماييد قبلا تضعيف شد ، قبلا پاسخ آن را داديم . شما نيز قبل از اشكال خود عالم به پاسخ ها بوده ايد (چون شبيه همان مداركي را كه ما ديده ايم ، شما هم ديده ايد ، اما شما مي خواستيد به پيروي از ابن تيميه به هر نحو ممكن روايات را تضعيف كنيد .



متن شما :

امام آلباني در مورد اين روايات سخنان زيبايي دارد.او پس از آوردن احاديث صحيح که ثابت مي کند اين روايت براي چه مسئله اي نازل شده است ، مي نويسد:

بدان که شيعه -بر خلاف احاديث صحيحي که آورديم - گمان مي کنند که اين آيه در مورد علي و در روز غدير خم نازل شده است و در اين مورد روايات مرسل و معضل بسياري ذکر مي کنند و يکي از آنها روايت ابي سعيد خدري است که صحيح نيست و آن را در سلسله احاديث ضعيف تحقيق کرده ام و رواياتي ديگر که عبدالحسين شيعه در کتاب مراجعات خود به آنها اشاره کرده است بدون آنکه سند آنها را بررسي کند چنانکه در مورد تمام احاديث کتابش نيز همين شيوه را داشته است چون که هدف او جمع آوري تمام دلايلي بوده که براي مذهبش از آنها دليل بياورد ، (روايات) صحيح يا ضعيف. طبق قاعده اي که دارند :هدف وسيله را توجيه مي کند !.پس از او و از رواياتش در حذر باش و فقط اين نيست ، بلکه او خوانندگانش را فريب داده است - اگر نگويم به آنها دروغ گفته است - او در مکاني که اين حديث منکر را آورده است گفته است :

اين حديث را يکي از کساني که کتاب سنن نوشته اند مانند واحدي آورده است.

و دروغش را موجه کرده است.مبتديان در اين علم مي دانند که واحدي از کساني نيست که کتب سنن چهارگانه (سنن ابي داوود ، سنن ترمذي ، سنن ابن ماجه ، سنن نسائي) را نوشته اند بلکه او مفسر است و با سندهاي صحيح و غير صحيح روايت آورده است و اين حديث ابي سعيد خدري صحيح نيست و آن را از طريقي آورده است که در آن افراد متروک و شديد الضعف وجود دارند چنانکه در کتاب سلسله احاديث ضعيف آورده ام.و اين عادت شيعه از قديم تاکنون بوده است.آنها دروغ بستن بر اهل سنت را حلال مي دانند و آن را در کتاب ها و خطبه هايشان انجام مي دهند ، همچنين بعد از آنکه تقيه را حلال قرار داده اند چنانکه خميني در کتاب کشف الاسرار ص 147-148 به آن اشاره مي کند و بر هيچ کس پوشيده نيست که تقيه خواهر دروغ است و به همين دليل آشنا ترين مردم به آنها يعني شيخ الاسلام ابن تيميه مي گويد:شيعه درغگو ترين طوايف هستند و بنده نيز شخصا آن را لمس کرده ام مانند لمس کردن دست ، در بعضي از کتابهايشان و مخصوصا همين عبدالحسين که خود شاهدي است بر اين مدعا.او در دروغي که بالاتر ذکر کردم ، با سخن نگفتن درباره ضعف آن ، به خوانندگان اينچنين تلقين کرده است که اين حديث نزد اهل سنت از مسلمات است و خميني در دروغ گفتن از او نيز رک تر است ، او در کتاب کشف الاسرار ص 149 مي گويد : آيه عصمت در روز غدير و در شان امامت علي بن ابي طالب نازل شده است به اعتراف اهل سنت و اتفاق شيعه.

چنين گفته است و خداوند با او همان کاري را بکند که مستحق آن است.

(سلسله احاديث صحيح ج 5 ص 488).



پاسخ ما :

كاش جناب الباني همين حرف را (در مورد عدم وجود سند صحيح) در مورد روايت كتاب الله و سنتي نيز مي زد !!! تا شايد مي شد گفت او بي طرف است (ما كه اين مطلب را با سند صحيح ثابت كرديم و نه روايات ضعيفه) اما بهتر است نگاهي بياندازيد و ببينيد كه چگونه اين روايت را توجيه مي كند ؛ وي مي گويد :

عن أبي هريرة رضي الله عنه قال : قال رسول الله صلى الله عليه و سلم :

( تركت فيكم شيئين لن تضلوا بعدهم ( ما تمسكتم بهما ) كتاب الله وسنتي ولن يتفرقا حتى يردا على الحوض ) . أخرجه مالك مرسلا والحاكم مسندا وصححه

الحديث حجة بنفسه للالباني ص 32

أيا جناب الباني تصحيحات حاكم را قبول دارند ؟ (الباني كه حتي توثيقات بخاري را نيز در بعضي موارد نمي پذيرد و بسياري از روايات صحاح سته را مجعول مي شمرد در مورد اين روايت توثيق حاكم را قبول مي كند !!!) آيا عبارت حاكم را كه خود او اين روايت را به همراه كلمه «سنتي» غريب مي شمرد ، نديده است !!!

اما در مورد كلام امام خميني در كتاب كشف الاسرار ، دوست گرامي ، اگر آنچه ما در بالا نقل كرده ايم را اعتراف بعضي علماي اهل سنت نمي دانيد ، يا معني اهل سنت را بلد نيستيد و بلد هستيد اما معني اعتراف را نمي دانيد !!! شما دست ابن تيميه را در لاپوشاني حقايق از پشت بسته ايد !!!



ادامه متن شما :

در انتهاي همين سخن با استناد به همين روايات موضوع و مرسل که هيچ کدام از کتب نقل کننده اش از کتب معتبر حديثي اهل سنت نبود مي نويسد:

فثبت ولايه علي بن ابي طالب



پاسخ ما :

قبول كنيد يا انكار ، سند بعضي از روايات ذكر شده همانطور كه ما نيز مطرح كرده ايم صحيح است ، و جداي از صحت ، به علت كثرت شواهد (همان مطلبي كه الباني در جاي دگير براي اثبات صحت روايت كتاب الله و سنتي استفاده كرده است)‌ بايد حكم به قبول روايت كرد .

و به همين جهت «ثبت ولاية علي بن ابي طالب و ثبت أيضا خذلان جاحديها»



متن شما :

سپس نوشته است:

چرا پيامبر علي را در مكه و يا عرفات به مردم معرفي نكرد؟

جواب اولش اين بوده است:

1 ـ رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم كاملا تابع وحي است

و به يکي از همان روايات موضوع استناد نموده است.در حالي که ثابت شد که همه ي روايت ضعيف و موضوع هستند.



پاسخ ما :

دوست گرامي بهتر بود مي گفتيد «‌خواستيم به زور ثابت كنيم اما نشد !!!»

وقتي روايات صحيحه ثابت كرد كه اين آيه در غدير خم نازل شده است ، رسول خدا (ص)‌نيز مامور بوده اند و ديگر جايي براي اين اشكال شما و اشكالات بعدي باقي نمي ماند .



متن شما :

سپس نوشته است:

2 ـ تمام فتنه‌ها از مدينه برخواهد خواست.

سخنش کاملا دروغ است و در حديث اصلا اينچنين چيزي مشاهده نمي شود بلکه حديث مي گويد فتنه ها مانند باران بر شما فرو مي ريزد و نمي گويد که فتنه ها از آنجا بلند مي شود.در حالي که در احاديث ديگري محل ظهور فتنه ها را مي گويد:

از رسول الله صلي الله عليه وسلم در حالي كه رو به مشرق بود، شنيدم فرمود: اي مردم هشيار باشيد فتنه ها از اين طرف (مشرق) هستند، از آن طرف كه دو شاخ قرار دارند. يعني از طرفي كه آفتاب طلوع مي كند. بخاري 6680



پاسخ ما :

باز هم ايرادات بني اسرائيلي !!! به هر صورت در مدينه فتنه ها واقع خواهد شد .

اما محل شروع آن كجاست ؟ بهتر بود روايت بخاري را مطرح مي كرديد كه به سمت خانه عائشه اشاره كردند و گفتند فتنه ها اينجاست !!! همين جايي كه امت شيطاني بيرون مي آيند :

2937 حدثنا مُوسَى بن إِسْمَاعِيلَ حدثنا جُوَيْرِيَةُ عن نَافِعٍ عن عبد اللَّهِ رضي الله عنه قال قام النبي صلى الله عليه وسلم خَطِيبًا فَأَشَارَ نحو مَسْكَنِ عَائِشَةَ فقال هُنَا الْفِتْنَةُ ثَلَاثًا من حَيْثُ يَطْلُعُ قَرْنُ الشَّيْطَانِ

صحيح البخاري ج 3 ص 1130، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا



متن شما:

حال اين مشرق که رسول خدا به آن اشاره کرده است کجا است.حديثي ديگر دقيقا محل آن را مشخص مي کند:

نجد سرزمين فتنه و زلزله است و شاخهاي شيطان، از آنجا سر بر مي آورند

بخاري 1037



پاسخ ما :






دوست گرامي ،‌ بهتر بود نگاهي به كتاب لغت مي انداختيد كه يكي از معاني قرن «امت» است تا آن را به معني شاخ تفسير نكنيد . در ذيل قسمت بعدي آدرس اين سخن را خواهيد ديد .



متن شما :

اکنون ببينيم نجد کجاست:

خطابي مي گويد : نجد سرزمين عراق و نواحي آن است و در شرق اهل مدينه است

فتح الباري ج 20 ص 101

آنچنانکه ديديم محل ظهور فتنه ها در عراق است.و فتنه ها طبق حديث صحيح بخاري از جايي ديگر آمده و بر مدينه فرود مي آيند نه اينکه از مدينه بلند شوند و دوباره بر مدينه ببارند.پس روايتي که نويسنده به آن استناد کرده است کاملا اشتباه است.البته اکنون مي توانيم بدانيم منظور رسول خدا از فتنه هاي موجود در عراق چه بود.فتنه هاي بسيار که از عراق بلند مي شدند و يکي از بزرگترين آنها رفض بود که اکنون همان رافضيان اينچنين اصحاب رسول خدا صلي الله عليه و سلم را به باد ناسزا مي گيرند.



پاسخ ما :

جالب است كه شما به يك سخن از خطابي اشاره مي كند و سپس مي گويد انچنان كه ديديم محل ظهور فتنه ها عراق است !!! (ما چندين عالم بزرك اهل سنت را معرفي مي كنيم كه فلان نظر را دارند ، و نظر ايشان مويد نظر ما است ، ايشان قبول نمي كند ؛‌ حال نظر يك سني را آورده و اينچنين بر ضد ما استدلال مي كند!!!)

دوست گرامي كمي نگاه مي كرديد كه پيامبر در مدينه به مشرق اشاره كرده اند !!! حال كجاي عراق در مشرق مدينه است خدا مي داند !!! بهتر است نگاهي به سخنان علماي اهل سنت در مورد نجد (محل تولد ابن عبد الوهاب)‌ كه در اين روايت آمده است و اعتراف آنها به پيشگويي عجيب رسول خدا در مورد ظهور فرقه وهابيت مي انداختيد تا اينگونه مهمل بافي ننماييد !!!

http://www.valiasr-aj.com/lib/tareh/vahhabi/VAHHA1.htm#28

حال كه مي خواهيد دروغ بنگاريد بهتر بود كلام يكي از علماي اهل سنت را مي آورديد كه مي گفت هرچه فتنه است از قم شروع مي شود و نه از عراق تا كلام شما كمي قابل قبول تر مي شد !! يا مي گفتيد : قم در شرق مدينه قرار دارد !!!



متن شما :

سپس نوشته است:

3 ـ مني و عرفات و يا مكه نا مناسب براي معرفي امير المؤمنين عليه السّلام

مني و عرفات و يا شهر مكه محلي است كه تمام توجه مردم در ايام حضور در آن مكان، به عبادت و تضرع و انقطاع الي الله و اعمال مخصوص به آن مكان و زمان مبذول مي‌گردد و هر گونه برنامه‌اي ديگر در آن سرزمين، يا توجه مردم به عبادت را متوجه خود مي‌سازد و يا اهميت ويژه آن امر را از بين مي‌برد.

اما اين سخن ايشان از بي اطلاعي و بي سواديشان است چون رسول الله در حجة الوداع در مورد مسائل بسياري سخن گفتند که ربطي به حج نداشت مانند موضوع زنان و برابر بودن انسانها و ... .و گفته ايشان که گفته اند :سخن گفتن در مورد مسئله اي غير از حج و عبادات در آنجا اهميت مسئله را از بين مي برد نوعي طعن به رسول خدا است که در خطبه حجة الوداع در مورد مسائل غير عبادي نيز سخن گفت.

سپس دوباره سخني مانند سخن قبل گفته اند:

4 ـ اعلام عمومي در مدينه بر آموزشي بودن حجه الوداع

از ابتداي امر و قبل از حركت كاروان حجه الوداع در مدينه ندا داده شده بود كه رسول خدا براي آموزش احكام و مناسك حج عازم مراسم حج هستند.

اما اين دليل بر آن نيست که ديگر هيچ مسئله اي عنوان نمي شود.در ضمن اگر رسول خدا فقط براي اين امر مي رفتند چرا در ميانه هاي راه برگشت سخن امامت را به مردم گفتند؟.مگر قرار نبوده که فقط آموزش احکام باشد و لا غير.پس چرا در همان سفر از امامت سخن به ميان مي آيد؟؟.

سپس نوشته است:

5 ـ تاييد مناسبت غدير در معرفي امير المؤمنين به پيام تبريك ديگران

شرايط و ظروف زماني و مكاني در غدير به حدي مهيّا و مناسب بوده است كه جمعيت حاضر در غدير كه جلو آمده و با امير المؤمنين عليه السّلام بيعت كرده و دست داده و با كلماتي هم‌چون «بخ بخ لك يا بن ابي طالب!» تبريك گفته و در مرئي و منظر تمام حاضران در غدير اين اتفاق را به عنوان سندي ماند‌گار در تاريخ ثبت نمودند.

اما اين مسائل در حجة الوداع نيز مي توانست اتفاق بيفتد با اين تفاوت که در آنجا شاهدين بيشتر مي شدند و بيعت کنندگان نيز بيشتر مي شدند.

العزة‌ لله



پاسخ ما :

دوست گرامي ؛‌ آيا منكر اين تاييد هستيد و يا مي خواهيد با تغيير جهت بحث ، اصل مطلب را فراموش كنيد ؟



ختامي براي اين نوشتار :

به صورت خلاصه مي گوييم :

1- اشكالات شما تنها در دو مورد صحيح بود و آن آدرس اشتباه دادن (كه در كارهاي كامپيوتري امري شائع است) و ما نيز آنها را تصحيح خواهيم كرد

2- در ترجمه قسمتي از كلام ابن تيميه سهوي صورت گرفته بود ( با تذكر اينكه همين عبارت را در جاي ديگر در همين فايل به صورت صحيح ترجمه كرده است) و آن را نيز اصلاح مي كنيم

3- ساير اشكالات سندي و دلالي را با استفاده از كتب اهل سنت پاسخ گفتيم ؛‌ و اگر موردي بي پاسخ مانده باشد ، تذكر دهيد تا آن را پاسخ دهيم . (كه ظاهرا چيزي بي پاسخ نمانده است)



نيز شما را نصيحت مي كنيم كه دست از لجاجت و تعصب برداشته و اگر طالب حقيقت باشيد ، يك روايت صحيح كافي است .(در خانه اگر كس است يك حرف بس است)



و در پايان مي گوييم :

معمولا اهل سنت وقتي احساس مي كنند كه اشكالي بزرگ بر ضد شيعه به دست آورده اند ،‌ در مناظرات اينترنتي با اسم خويش وارد مي شوند ؛ ولي وقتي شكست مي خورند ، مي گويند اين نام حقيقي نيست !!! شما هم نام سني نيوز را براي خويش انتخاب كرده ايد ،‌ و طبعا بعد از اين پاسخ ادعا خواهيد كرد كه : خير شما نماينده سني نيوز نيستيد !!!

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات





5 | محمدزمانی | Iran - Shiraz | ١٧:٣٢ - ٠٨ آبان ١٣٩٤ |
سلام برشما - در مستدرک حاکم روایتی وجود دارد که اشاره دارد به خانه پیامبر(ص) و خانه حضرت علی (ع) که در مجاورت هم هستند . (همانند حدیث بخاری)محبت بفرمایید این موضوع را با ذکر باب از این کتاب بنده را راهنمایی کنید

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در قسمت كتاب المغازي والسرايا روايتي اين چنين نقل شده است
حدثنا أحمد بن كامل القاضي ثنا أحمد بن محمد بن عيسى البرقي ثنا إسحاق بن بشر الكاهلي ثنا محمد بن فضيل عن سالم بن أبي حفصة عن جميع بن عمير الليثي قال أتيت عبد الله بن عمر رضي الله عنهما فسألته عن علي رضي الله عنه فانتهرني ثم قال ألا أحدثك عن علي هذا بيت رسول الله صلى الله عليه وسلم في المسجد وهذا بيت علي رضي الله عنه
المستدرك على الصحيحين ج 3 ص 53
ابن حجر نيز در اين خصوص گويد: خانه علي عليه السلام مجاور خانه هاي پيامبر صلي الله عليه و آله بود
لأن بيت علي بن أبي طالب كان داخل المسجد مجاورا لبيوت النبي
القول المسدد في الذب عن مسند أحمد ج 1 ص 18
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

6 | سلامات | Iran - Tehran | ١٨:١٦ - ٣٠ فروردين ١٣٩٨ |
دو نکته خدمت عزیز بنویسم. اگر حکم الهی نازل شود و اعلام گردد و لی عده یا سعی به انحراف و کتمان حکم جامع و قرآ، در مورد آآنها چیست؟ حکم ولایت نازل شده.يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ ۖ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ و اما کسانی که سعی در کتمان حکم الهینازل شده می کنند. إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَىٰ مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ ۙ أُولَٰئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب