ازدواج امام زمان (عليه السلام)
مقدّمه
يكي از مباحث پيرامون شخصيّت حضرت مهدي (عج)، زندگي شخصي و خانوادگي آن حضرت است، سخن از ازدواج يا عدم آن و داشتن فرزند و مكان زندگي و وضعيّت زندگي اولاد او و كيفيّت زندگي آن حضرت از بحثهاي جذّابي است كه احياناً در اذهان بسياري از معتقدان به او ابهاماتي وجود دارد، كه معمولا با جوابهاي ضدّ و نقيضي نيز مواجه ميشوند.
اساساً غيبت طولاني آن حضرت از نگاه زندگاني شخصي و خصوصي وي اين سؤال را بوجود ميآورد كه آيا در اين مدّت، حضرت مهدي(عليه السلام)ازدواج كرده است يا خير؟
برخي اين سؤال را به صورت اشكال مطرح كرده و ميگويند: اگر ازدواج كرده و همسر دارد، لازمهاش داشتن فرزند است، و لازمه اين نيز فاش شدن اسرار و شناسايي آن حضرت است، كه با حكمت و فلسفه غيبت منافات دارد.
و اگر ازدواج نكرده است، پس به سنّت رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) و به امر شرعي مستحب عمل نكرده است، كه اينهم با مقام و شأن آن حضرت نميسازد، زيرا وي رهبر ديني مردم است و در عمل به مستحبات همچون واجبات، بايد پيشقدم باشد، و فرضِ وجود امامي كه مستحب مؤكّد شرعي را ترك كند، و در واقع عمل مكروهي را انجام دهد بسيار مشكل، و جاي استبعاد دارد.
پس اگر ازدواج نكرده باشد اشكال ترك مستحبّ از طرف معصوم، و اگر ازدواج كرده باشد اشكال فاش شدن اسرار و تضادّ با فلسفه غيبت پيش مي آيد، و چون طرفين قضيّه با اشكال مواجه است، عدّهاي چنين نتيجهگيري ميكنند كه اصلا آن حضرت وجود ندارد.
نكته ديگر اين كه اصل ازدواج يا عدم ازدواج آن حضرت جزء اعتقادات ما نيست، بلكه از مسائل شخصي است كه در روايات نيز به آن تصريح نشده، و مورد بحث امامان قبلي نيز نبوده است، و كساني هم كه در دوران غيبت توفيق درك حضور آن حضرت را داشته اند آن قدر سؤالات و مشكلات در ذهنشان بوده است كه به اينگونه سؤالات نرسيدهاند.
در دوران غيبت صغري نيز از نائبان خاصّ، در اين زمينه سخني شنيده نشده است.
از سوي ديگر ذهن انسان در كنار سؤال از ازدواج حضرت مهدي(عليه السلام)، سؤالات ديگري نيز ميسازد از جمله اين كه:
آيا امام مهدي(عليه السلام) داراي فرزند است؟
آيا مكان خاصّي براي زندگي وي و فرزندانش وجود دارد؟
آيا فرض وجود فرزند و همسر براي آن حضرت با حكمت و فلسفه غيبت سازگاري دارد؟
و در صورت ازدواج نكردن، آيا بر خلاف سنّت و دستور پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) عمل نكرده است؟
و سؤالات ديگري كه اين مقاله در صدد جواب دادن به بعضي از آنهاست.
بنابراين، پس از طرح سؤال اصلي و بيان ديدگاههاي متفاوت و دلائل آنها، و نيز بررسي دلائل، سعي ميشود تا به نتيجهاي مناسب و جامع برسيم.
آيا حضرت مهدي(عليه السلام) ازدواج كرده و داراي فرزند ميباشد؟
در پاسخ به اين پرسش، با توجّه به مسائل اعتقادي مانند: حكمت يا فلسفه غيبت، و نيز مسائل فقهي همچون استحباب شرعي ازدواج، و متوني كه مستقيم يا غير مستقيم دلالت بر ازدواج آن حضرت دارند، سه نظريّه وجود دارد:
ـ نظريّه أوّل: عدّهاي معتقدند كه حضرت مهدي(عليه السلام) ازدواج كرده است، و براي اثبات اين نظريّه به دلائل ذيل استناد جسته اند.
الف: استحباب ازدواج:
ازدواج و نكاح در اسلام مستحبّ مؤكّد و سنّتي نبوي است، پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) نسبت به امر ازدواج و ترويج آن تأكيد داشته، و امّت خود را به اين امر تشويق و ترغيب ميكردند، و بارها فرمودهاند: «نكاح كنيد و با تشكيل خانواده بر تعداد خود بيافزاييد، كه من در روز قيامت به شما اگر چه فرزندي سقط شده باشد مباهات ميكنم([1]
در احكام دين ازدواج سنّتي حسنه و مورد تأييد، و عزوبت (همسر نداشتن و مجرّد بودن) مكروه است.
و ازطرفي ازدواج نكردن، اعراض از سنّت رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) است، چرا كه آن حضرت(صلي الله عليه وآله وسلم)فرمود: «نكاح سنّت من است، و هر كس از آن اعراض كند (روي برگرداند و ازدواج نكند) از من نيست([2])
اكنون كه ساليان متمادي از عمر حضرت مهدي(عليه السلام) ميگذرد، آيا مي توان گفت: او مستحبّ مؤكّد را ترك، و مرتكب مكروه شده است؟
هرگز نميتوان اينگونه نتيجه گرفت، چرا كه او امام است، و در عمل به مستحبّات شرعي از همه مردم سزاوارتر است، پس او ازدواج كرده و داراي همسر ميباشد.
در كتاب «النجم الثاقب» در پاسخ منكرين وجود اهل و عيال براي امام مهدي(عليه السلام) چنين آمده است: «چگونه ترك خواهند كرد، چنين سنّت عظيمه جدّ اكرم خود را با آن همه ترغيب و تحريص كه در فعل آن و تهديد و تخويف در ترك آن شده، و سزاوارترين امّت در اخذ به سنّت پيغمبر امام هر عصر است، و تاكنون كسي ترك آن سنّت را از خصائص آن حضرت نشمرده است([3])
و نيز در كتاب «الشموس المضيئة» آمده است: «اگر در اين زمينه (داشتن همسر و خانواده) هيچ نقل روايي وجود نداشت، و فقط همين مطلبي كه آن حضرت با وجود سنّ زياد از نظر جسمي جواني قويّ البنيه است... و نيز ميدانيم كه آن حضرت به سنّت پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) عمل ميكند، در قبول اين مطلب كه آن جناب همسر و فرزنداني دارد كافي بود»([4]).
ـ نقد و بررسي:
دليل مزبور شامل دو قسمت است:
قسمت اوّل: ازدواج سنّت رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم)، و امري نيكو و مستحبّ شرعي است.
قسمت دوّم: امام زمان(عليه السلام) لزوماً به اين سنّت و امر شرعي عمل ميكند.
هر دو مقدّمه نيازمند بررسي و تأمّل است.
امّا استحباب ازدواج([5]) از آيات و روايات فراواني استفاده ميشود مانند: آيه شريفه (فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَآءِ)([6]) و آيه (وَأَنكِحُواْ الاَْيَـمَي مِنكُمْ وَالصَّــلِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَآلـِكُمْ )([7]) و همچنين در حديثي رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) ازدواج را سنّت خود ميداند([8])، و در حديثي ديگر ميفرمايد: هر كسي از آن اعراض كند از من نيست.([9])و در رواياتي ديگر ازدواج امري پسنديده و ممدوح دانسته شده([10]) و بر توليد نسل و بقاء آن توصيه شده و كثرت مسلمين مايه مباحات پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) شمرده شده است.
در اهميّت و تشويق به ازدواج چنين آمده است: «هر كس ازدواج كند نصف دينش را بدست آورده است»([11])، و نيز امام صادق(عليه السلام) مي فرمايد: «دو ركعت نماز كسي كه ازدواج كرده با فضيلتتر است از هفتاد ركعت نماز كسي كه بدون همسر است»([12])، و همچنين در روايات فراواني نقطه مقابل ازدواج يعني ترك ازدواج مذمّت شده و از ناحيه ائمّه(عليهم السلام) امري مكروه و ناپسند شمرده شده است.([13]) كه اين روايات نيز به قرينه مقابل دلالت بر استحباب ازدواج دارند.
با توجّه به آيات و روايات فوق و وجود كلمات امر مانند «انكحوا» در آيات، و تشويق به ازدواج در روايات، و توصيه كردن در عمل به سنّت رسول خدا، فقهاي بزرگوار اسلام، استحباب شرعي ازدواج را استنباط كرده و بر طبق آن به استحباب([14])، و بعضي به استحباب مؤكّد فتوي دادهاند، و برخي آن را در شرايطي واجب ميدانند([15]).
و از سوي ديگر از عمومات و اطلاقات ادلّه استحباب ازدواج بدست ميآيد كه
اوّلا: ازدواج چه به صورت دائم و چه به صورت غير دائم (موقّت) مستحب شرعي است.
ثانياً: استحباب ازدواج مخصوص مشتاقان و كساني كه نيازمند به همسر ميباشند نيست، بلكه شامل غير مشتاقان و كساني كه در خود احساس نياز به همسر نميكنند نيز ميباشد.([16])
چرا كه علّت اين حكم شرعي در اشتياق به جنس مخالف و يا اطفاء (خاموش كردن) غريزه جنسي خلاصه نشده است، تا گمان شود ازدواج براي غير مشتاقان استحباب ندارد، بلكه مواردي از قبيل: تكثير نسل، و ابقاء نوع انساني، و كثرت تعداد موحّدين، در استحباب شرعي ازدواج دخالت دارند.([17])
پس اگر ازدواج براي تأمين اين اغراض هم باشد، از جهت شرعي مستحب است، و داراي مطلوبيّت شرعي است.
بديهي است كه استحباب ازدواج فقط مختصّ به ازدواج دائم نيست، بلكه شامل غير دائم و مِلك يمين (كنيزان) نيز ميشود.([18]) و به همين جهت اينگونه به نظر ميرسد كه تحقّق يك مرتبه از ازدواج در طول عمر براي عمل كردن به اين مستحبّ شرعي كافي است، اگر چه بنا به عللي([19]) بين زوج و زوجه جدايي حاصل شده باشد.
امّا با تأمّل در رواياتي كه در آن عزوبت (همسر نداشتن) مكروه دانسته شده است حتّي براي مدّتي اندك([20])، معلوم ميشود كه مقصود از استحباب ازدواج، استمرار آن تا پايان عمر است.
پس عمل كردن به استحباب ازدواج در صورتي كافي است كه استمرار و دوام داشته باشد نه فقط صرف تحقّق آن، همانطور كه اين استحباب فقط به داشتن يك همسر نيست بلكه تعدّد آن نيز مستحب شرعي است.([21])
بنابراين در باره مقدّمه أوّل (ازدواج سنّت پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم)، و امري مستحب است) چنين نتيجه ميگيريم:
1 . ازدواج مستحب شرعي است، خواه نياز به ازدواج باشد و خواه نباشد، خواه دائم و خواه موقّت.
2 . اين استحباب دوام و استمرار دارد، و شامل تمام عمر انسان ميشود.
3 . تعدّد همسر نيز مستحب شرعي است.
و امّا مقدّمه دوّم (لزوم عمل امام(عليه السلام) به امر شرعي و سنّت رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم) ) در اذهان سؤالاتي را به وجود ميآورد، از جمله اينكه:
با كثرت امور مستحبّي، آيا امام(عليه السلام) به همه آنها عمل ميكند؟ يا اينكه از آن امور انتخاب كرده و گزينشي عمل ميكند؟ آيا لزوم عمل به امور مستحب براي امام ضروري است؟
بدون ترديد امامان مانند پيامبران چون هدايت مردم را بعهده دارند، و رهبران الهي محسوب ميگردند، هميشه در عمل به احكام الهي پيشقدم بودهاند، و اساساً رسالت آنان ايجاب ميكرد كه أوّل خودشان عامل به احكام الهي باشند، و از دستورات الهي سرپيچي نكنند، و در صحنه عمل براي ديگران الگو و نمونه باشند، لذا عمل نكردن به اوامري كه حكايت از محبوبيّت نزد خداوند دارد (خواه واجب و خواه مستحب) براي رهبران ديني مذموم است، و شأن و رسالت آنان اقتضاء دارد كه آنها به دستورات واجب و مستحب عمل كنند، پس امام(عليه السلام) نيز به آنها عمل ميكند.
بنابراين، دو نكته در لزوم عمل كردن امام به مستحبّات وجود دارد.
1 . هدايت و رهبري و الگوي كامل بودن براي مردم كه ايجاب ميكند امام در زندگي و معاشرت و در برخورد با ديگران به نحو احسن عمل كند، و در عمل به دستورات ديني (واجب و مستحب ) پيشقدم باشد.
2 . اقتضاي شأن و منزلت انسان كامل ايجاب ميكند كه به مستحبّات عمل كند، بدون ترديد نكته أوّل در زمان غيبت امام(عليه السلام) موضوعيّت ندارد، زيرا امام(عليه السلام) در مرأي و منظر مردم نيست، و امامت وي در باطن است، نه در ظاهر.([22]) ولي نكته دوّم در رسيدن به مطلوب (امام پايبند به مستحبّات شرعي است، و سزاوارتر از ديگران است) كافي است.
با توجّه به دو مقدّمهاي كه گذشت، عدّهاي معتقدند كه امام زمان(عليه السلام) در عصر غيبت ازدواج كرده و صاحب همسر و فرزند است.
ب: استدلال به روايات:
دليل ديگر معتقدين به ازدواج حضرت مهدي(عليه السلام) تمسّك به بعضي از روايات است، از جمله:
1 ـ مفضّل بن عمر از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده است كه فرمود: «... از مكان او هيچ يك از اولاد و ديگران اطلاع نمييابد، مگر مولايي كه متولّي امر اوست»([23])، در اين روايت وقتي كه سخن از جا و مكان و محلّ زندگي آن حضرت ميشود، امام صادق(عليه السلام) ميفرمايد: كسي از مكان او اطلاع ندارد حتّي اولادش، پس معلوم ميشود او اولادي دارد، و داشتن اولاد حاكي از ازدواج امام است.
امّا با تأمّل در اين روايت نكاتي به نظر ميرسد كه مانع از استدلال بر ازدواج آن حضرت است، آن نكات عبارتند از:
الف ـ اين روايت در كتاب الغيبه نعماني نيز نقل شده است، با اين تفاوت كه به جاي كلمه «ولد» كلمه «ولي» آمده است : «ولا يطّلع علي موضعه أحد من وليّ ولا غيره([24]) از مكان او كسي از ولي و غير ولي اطّلاع نمييابد»، يعني دوست و غير دوست، آشنا و غير آشنا، از مكان او خبري ندارند، و نميدانند او كجاست.
در اين روايت هيچ سخني از فزرند و فرزندان نيست، بنابراين، با توجه به اين نقل اعتمادي بر آن روايت نيست.
ب ـ در روايت سخن از فرزند است، ولي از اين جهت كه بگوييم الآن امام(عليه السلام) داراي فرزند و همسر باشد نيست، و به اصطلاح مجمل است، چرا كه امكان دارد منظور فرزنداني باشند كه در آستانه ظهور و يا پس از ظهور امام(عليه السلام) به دنيا ميآيند.
ج ـ ممكن است اين روايت و امثال آن بيانگر مبالغه در خفاي شخص باشد، يعني هيچ كس نميداند كه او در كجاست، حتّي اگر داراي فرزند هم باشد، فرزندانش نيز از جايگاه او اطّلاع ندارند.([25])
د ـ از جهت سند مخدوش است، زيرا يكي از راويان آن ابراهيم بن مستنير و در جاي ديگر عبد اللّه بن مستنير است و هر دو مجهولاند.
با توجّه به نكات فوق، استدلال بر ازدواج امام(عليه السلام) در عصر غيبت مشكل، بلكه بعيد به نظر ميرسد.
ن ـ سيّد ابن طاوس از امام رضا(عليه السلام) نقل كرده است، كه آن حضرت فرمود: ... خدايا، مايه چشم روشني و خوشحالي امام زمان(عليه السلام) را در او و خانواده و فرزندان و ذرّيه و تمام پيروانش فراهم فرما»([26]).
در اين روايت سخن از خانواده و فرزندان آن حضرت است، ولي چون معلوم نيست كه وجود اين فرزندان پيش از ظهور است يا پس از آن، از اين جهت مجمل است، و نميتوان به آن استناد كرد.
و ـ ابو بصير از امام صادق(عليه السلام) نقل كرده است كه فرمود: «گويا ميبينم كه قائم ما با خانوادهاش در مسجد سهله اقامت گزيده است، ابو بصير مي گويد: گفتم منزلش آنجاست؟ فرمود: آري. گفتم: فدايت شوم! قائم هميشه در آن مسجد است؟ فرمود: آري... ([27]
اين روايت نيز دلالت بر وجود فرزند براي امام(عليه السلام) پيش از ظهور ندارد، و چه بسا مرادش اولاد آن حضرت پس از ظهور باشد، همانطور كه از سياق كلام در اكثر روايات كه به نمونه هايي از آنها اشاره خواهيم كرد، اين گونه استفاده ميشود.
2 ـ روايتي مرحوم مجلسي(رحمه الله) در بحار الأنوار از علي بن فاضل نقل كرده است، كه در آن به مكان و جزيرهاي اشاره شده كه نسل و فرزندان آن حضرت، زير نظر وي جامعه نمونه اسلامي تشكيل داده و براي خود حكومت دارند([28])، اين مكان نامعلوم است، و هر كس نميتواند به آنجا برود، و دسترسي براي عموم مردم ممكن نيست.
تمسّك به اين روايت نيز نميتواند اثبات كند كه آن حضرت ازدواج كرده و در نتيجه فرزنداني دارد و لازمه آن نيز زندگي در مكان خاصّ است، زيرا اولاًّ: از نوع بيان روايت به دست ميآيد كه اين روايت اعتبار قابل ملاحظهاي در نزد مرحوم مجلسي(رحمه الله)نداشته است، زيرا ميگويد:
«چون اين حديث را در كتابهاي معتبر نيافتم آن را به طور مستقل و جدا ميآورم»([29]).
ثانياً اين داستان با وجود تناقضات فراوان و سخنان بياساس و نيز مجهول بودن عدّهاي از روات آن، قابل استناد نيست، حتّي بعضي از محقّقين با بررسيهاي گستردهاي كه انجام دادهاند، معتقدند جزيره خضراء افسانهاي بيش نيست و واقعيت ندارد.([30])
و برخي همچون آقابزرگ تهراني ميگويند: اين داستان تخيّلي است.([31])
3 ـ روايتي كه ابن طاووس از امام رضا(عليه السلام) نقل كرده است. كه فرمود: «اللّهمّ صلّ علي ولاة عهده والأئمّة من ولده .
ابن طاووس ميگويد: روايت فوق اينگونه نيز نقل شده «اللّهمّ صلّ علي ولاة عهده والأئمّة من بعده([32])
اين روايت نيز نميتواند اثبات كند كه آن حضرت داراي فرزند است.
زيرا با وجود دو گونه نقل معلوم نيست مقصود فرزندان بعد از آن حضرت است، يا امامان پس از او، بنابراين روايت مجمل است، علاوه اين دو روايت ناظر به پس از ظهور حضرت است نه پيش از آن.
هــ صاحب كتاب الشموس المضيئة پس از نقل هفت روايت در باره اقامتگاه و خانواده داشتن آن حضرت كه بعضي از آن را آوردهايم، چنين نتيجه ميگيرد. «از مجموع اين روايات معلوم مي شود كه حضرت حجّت(عليه السلام) خانواده و اقامتگاه دارد، هر چند كه جزئيّات آن را نميدانيم([33])
سپس اضافه ميكند كه داستان جزيره خضراء به نقل از مرحوم علامه مجلسي(رحمه الله) و داستاني قريب به آن در اثبات الهداة با اين قيد كه شيعيان آن جزيره از تمام مردم دنيا تعداد شان بيشتر است و هر يك از فرزندان امام(عليه السلام) در آن جزيرهها حكومتي دارند، چنين آورده است: «با توجه به عمر طولاني و مبارك ايشان ممكن است آن حضرت همسر و فرزندان متعدّدي داشته باشد كه بعضي مرده و برخي زنده اند .
بنابراين، آن حضرت فرزندان و نوادگان زيادي خواهد داشت كه شمارش آنها به سادگي ممكن نيست([34])
با عنايت و دقّت در مطالب كتاب مذكور توجّه به چند نكته ضروري است:
اوّلا: نميتوان به آن هفت روايت در اثبات ازدواج آن حضرت و در نتيجه وجود فرزندان و داشتن اقامتگاه استناد كرد، چرا كه برخي از آن روايات همان رواياتي است كه قبلا به آنها اشاره شد.([35])
و برخي ديگر گوياي وجود همسر و فرزند براي آن حضرت نيست. و بعضي ديگر با خفاي شخصي و عدم اطلاع از مكان او سازگاري ندارد.
ثانياً: وجود فرزندان بيشمار آن حضرت با فلسفه غيبت منافات دارد، زيرا ممكن است فرزندان در صدد تشخيص هويّت خود برآيند، و خواهان دانستن حسب و نسب خود باشند.([36])
ثالثاً: چطور ممكن است شيعيان آن جزيره (بنابر نقل وي از كتاب إثبات الهداة)([37]) تعدادشان از تمام مردم دنيا بيشتر باشد. با اينكه علم پيشرفتهي نقشهبرداري و جغرافياي امروز در شناسايي نقاط اين كره خاكي چيزي را از قلم نينداخته است، و امروزه جايي وجود ندارد كه ناشناخته باشد، حتّي مثلث برمودا،([38]) كاملا شناخته شده و اسرارش (خواص مغناطيسي) آشكار گشته و تعداد زيادي به آن مكان رفتهاند و گزارشهاي متعدّدي ارائه كردهاند. بنابراين معقول نيست كه جمعيّتي چند ميلياردي بيش از جمعيّت فعلي جهان در مكاني زندگي كنند و كسي هم از آنها هيچگونه اطلاعي نداشته باشد.([39])
به هر جهت اينگونه مطالب نميتواند دليلي قاطع بر اثبات ازدواج و در نتيجه فرزندان و مكان اقامت خاصّي براي آن حضرت باشد.
يــ برخي ممكن است براي اثبات ازدواج و فرزند داشتن حضرت مهدي(عليه السلام) به كنيه مشهور آن حضرت يعني «أبا صالح» استدلال كنند، و بگويند اين كنيه به معناي پدر صالح است. و اين دلالت بر وجود فرزندي بنام صالح براي آن حضرت دارد.
اين نيز سخن درستي نيست زيرا:
اوّلا: با جستجو و تفحّص در ميان كنيههاي نقل شده براي حضرت مهدي(عليه السلام) در كتابهاي معتبر، چنين كنيهاي نقل نشده است، بلكه به نظر ميرسد اين كنيه بر اثر كثرت استعمال در ميان مردم، معروف شده است، و در بعضي از مجلاّت([40]) و كتابها كه در پاسخ از اين سؤال مطالبي گفته شده است، بيشتر جنبه هاي ذوقي و استحساني، با احتمالاتي بدون ذكر سند و دليل در نظر گرفته شده است، مثلا: گفته شده است كه اين كنيه ممكن است از آيه شريفه (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنم بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الاَْرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّــلِحُونَ)([41]) گرفته شده باشد.([42])
و يا ميگويند: چه مانعي دارد كه ما به آن حضرت بگوئيم أبا صالح يعني پدر تمام نيكيها و خوبيها؟
وممكن است برخي استدلال كنند به احاديثي كه در آنها واژه أبا صالح و صالح بكار رفته است.
مرحوم مجلسي(رحمه الله) نيز در اين رابطه داستاني در بحار الأنوار نقل كرده است،، در حاليكه با رجوع به آن احاديث و دقّت در آنها معلوم ميگردد، صالح يا أبا صالح نام جنّي است كه مأموريت دارد تا اشخاص گمشده را هدايت و راهنمايي كند.
در كتاب من لا يحضره الفقيه چنين آمده است: «امام صادق(عليه السلام)فرمود: هرگاه راه را گم كردي صدا بزن يا صالح! يا بگو: يا أبا صالح راه را به ما نشان دهيد، خداوند شما را رحمت كند!»([43]).
امّا مرحوم مجلسي(رحمه الله) در حكايات و داستانهاي اشخاصي كه امام زمان(عليه السلام) را ديدهاند «قضيهاي را از پدرش نقل ميكند و او نيز از شخصي بنام امير اسحاق استرآبادي كه چهل مرتبه با پاي پياده به حجّ مشرّف شده بود نقل ميكند كه در يكي از سفرهايش قافله را گم كرد و متحيّر با حالت عطش و بيآبي مانده بود، سپس صدا زد يا صالح يا أبا صالح ما را راهنمايي بفرما، ناگاه شخص سوارهاي را از دور ديد كه آمد و او را راهنمايي كرد و به قافلهاش رساند، وي ميگويد: پس از آن قضيّه من متوجه شدم كه او حضرت مهدي(عليه السلام) بوده است.»([44])
روشن است كه اين قضيه ارزش علمي و استدلالي ندارد، و صرفاً داستاني بيش نيست، زيرا معلوم نيست كه شخص مورد نظر واقعاً امام(عليه السلام)را ديده باشد.
ثانياً: با توجّه به معاني مختلف كلمه «أب» در لغت عرب كه تنها به معناي پدر نيست، بلكه به معناي صاحب و غير آن نيز آمده است([45])، و همچنين در روايتي از رسول خدا(صلي الله عليه وآله وسلم)آمده است كه فرمود: «من و علي پدران اين امتيم»، مي توان استفاده نمود كه مقصود از اين كنيه معناي پدرِ فرزندي به نام صالح نيست، بلكه أبا صالح يعني كسي كه افراد صالح و شايسته در اختيار دارد.
ونيز ممكن است كنيه ابا صالح بدين جهت باشد كه امام زمان(عليه السلام)پدر و مجري اصلاح جامعه است، يعني او تنها كسي است كه به اذن خدا جامعه بشري را اصلاح خواهد نمود.
بنابراين با عنايت به مطالب فوق و احتمالات متعدّد، نميتوان از اين كنيه بر ازدواج و داشتن فرزند براي آن حضرت استفاده كرد.
پس دليل دوّم قائلين به ازدواج آن حضرت كه روايات است مخدوش مي شود، و جايي براي استفاده واستدلال به آن باقي نمي ماند، لذا نميتوانيم به آن روايات تمسّك كنيم.
امّا دليل أوّل كه براي ازدواج آن حضرت به استحباب شرعي ازدواج، و سنّت بودن آن استدلال شده بود، دليل محكم و قابل قبولي است، چون مقتضي موجود است، اگر چه زمان استنتاج هنوز نرسيده، و زود است تا قضاوت قطعي بشود، چرا كه بايد ديدگاه مقابل را نيز بررسي كرد و از نبودن مانع و يا وجود امري مهمتر از ازدواج نيز مطمئن شد.
آيا ازدواج امام(عليه السلام) با فلسفه غيبت سازگاري دارد؟
ـ نظريه دوّم: برخي معتقدند كه اساساً آن حضرت ازدواج نكرده است.
و تنها دليل آنان اين است كه:
ازدواج امام(عليه السلام) با فلسفه غيبت سازگاري ندارد، زيرا لازمه ازدواج داشتن همسر و فرزند است، و اين امر باعث ميشود كه حضرت شناخته شده و اسرارش فاش شود.
و از سوي ديگر غيبت به معناي خفاي شخص است، يعني ناشناس بودن نه نامرئي بودن، در حالي كه با ازدواج كردن شناخته ميشود، و حد اقلّ شناخته شدن شناسايي وي توسط همسرش ميباشد.
امّا فلسفه غيبت بنا بر آنچه در روايات آمده است خوف از كشته شدن است، امام صادق(عليه السلام)درباره آن حضرت ميفرمايد: «براي غلام (مهدي(عليه السلام)) غيبتي است قبل از اين كه قيام كند، شخصي پرسيد: براي چه؟ فرمود: ميترسد. سپس با دست مباركش به شكمش اشاره كرد.»([46])
مقصود امام صادق(عليه السلام) از اين حركت احتمال كشته شدن آن حضرت است، و همچنين از امام سجّاد(عليه السلام) نقل شده است كه فرمود: «در قائم ما سنّتهايي از پيامبران گذشته وجود دارد... و سنّتي كه از موسي(عليه السلام) در او هست، خوف و غيبت است.»([47])
بنابراين، فلسفهي غيبت، دوري و پنهان بودن از مردم است تا اينكه صدمه و گزندي به او نرسد، و از شرّ دشمنان در امان بوده و هر چيزي كه خلاف آن باشد، بر آن حضرت روا نيست، و ازدواج با اين امر و فلسفه منافات دارد.
در نتيجه ميتوان گفت: ازدواج كردن امري است مستحب و پسنديده و مهمّ، و حفظ اسرار و پنهان زيستي و حفظ جان از گزند دشمنان امري است اهمّ و مهمتر، و هر گاه امري دائر شود بين مهمّ و اهمّ، عقل اهم را برميگزيند.
به عبارت ديگر مصلحت اهمّ و فلسفه غيبت بيشتر است از مصلحت ازدواج، لذا فلسفه غيبت مانعي است براي ازدواج و ميتواند از فعليّت ازدواج جلوگيري كند، و حال كه ازدواج مانع دارد، ازدواج نكردن آن حضرت نميتواند به عنوان اعراض از سنّت تلّقي شود، چون كه وي اعراض نكرده، بلكه امر اهمّ را اختيار كرده است.
ـ نقد و بررسي: با عنايت به دليل فوق ممكن است برخي در مقام جواب بگويند: پنهان زيستي و خوف آن حضرت از كشته شدن مانع از ازدواج نمي تواند باشد، زيرا در روايات موارد ديگري نيز وجود دارند كه به عنوان فلسفهي غيبت شناخته ميشوند، مانند:
الف) به دنيا آمدن مؤمناني كه در صلب افراد كافر هستند، درباره اين مطلب امام صادق(عليه السلام)فرموده است: «قائم ما اهل بيت تا تمام كساني كه (مؤمنان) در اصلاب پدران خود به وديعت نهاده شدهاند، خارج نشوند ظهور نخواهد كرد، و هنگامي كه همه خارج شدند آن حضرت بر دشمنان خدا پيروز شده و آنها را ميكشد.»([48])
ب) امتحان الهي: امام كاظم(عليه السلام) به برادرش علي بن جعفر فرمود: «براي صاحب اين امر (امام مهدي(عليه السلام) ) غيبتي است، كه عدّهاي از معتقدين به وي برميگردند، اين غيبت محنت و سختي از طرف خداوند است كه با آن خلقش را امتحان ميكند.»([49])
ج) سرّي از اسرار الهي: در روايتي از امام صادق(عليه السلام) چنين نقل شده است: «صاحب اين امر غيبتي دارد كه گريزي از آن نيست... راوي پرسيد: چرا؟ فرمود: به دليل امري كه ما اجازه بازگو كردنش را نداريم. راوي پرسيد: پس حكمت غيبت او چيست؟ فرمود: همان حكمتي كه در غيبت حجّتهاي ديگر خداوند بوده است كه پس از ظهورش كشف خواهد شد، همان طور كه فلسفه كارهاي خضر نبي(عليه السلام) براي موسي(عليه السلام) تا هنگام جدايي آنها كشف نشد، سپس امام فرمود: اي پسر فضل! اين امر از امور خداوند و از اسرار الهي و غيبي از غيبهاي خداست.»([50])
با توجّه به موارد مذكور، و موارد ديگري كه به عنوان فلسفه غيبت شمرده شده است، نميتوان فلسفه غيبت را فقط در خوف از كشته شدن دانست كه با ازدواج آن حضرت منافات داشته باشد، شهيد سيّد محمّد صدر در اين رابطه مينويسد: «اگر بپذيريم كه غيبت آن حضرت به معناي مخفي شدن شخص وي است بدين معنا كه جسم مبارك او از ديدهها مخفي شده و با اينكه ميان انبوه جمعيّت بوده و آنها را ميبيند اما آنها او را نميبينند، در اين صورت بايد گفت آن حضرت ازدواج نكرده و تا زمان ظهور مجرّد خواهد بود.
و اين مسأله هيچ بعدي هم ندارد زيرا هر چيزي كه با غيبت در تضادّ باشد و آن حضرت را با خطر مواجه كند بر وي جايز نيست، چرا كه ازدواج باعث كشف شدن امر آن حضرت ميگردد.
علاوه بر آن براي ازدواج لزوماً بايد آن حضرت ظاهر شده و در معرض ديد مردم قرار گردد، و اين همان چيزي است كه بايد از آن اجتناب كند.
و اين فرض كه فقط براي همسر خود آشكار شود، اگر چه عقلا ممكن است ولي فرض آن بسيار بعيد است بلكه فرض باطلي است، زيرا چنين زني با خصوصيات خاصّ به طوري كه امام(عليه السلام)هويّت واقعي خود را از او مخفي نكند، و هيچ خطري هم از ناحيهي او متوجّه امام(عليه السلام) نباشد، چنين زني بين زنان عالم يافت نميشود، چه رسد به اينكه بگوييم در هر عصري چنين زني وجود دارد
امّا اگر غيبت را به معناي پنهان بودن و پوشيدگي عنوان آن حضرت بدانيم بدين معنا كه او به صورت ناشناس در بين مردم زندگي ميكند، در اين صورت هيچ اصطكاكي با ازدواج ندارد و از آسانترين كارهاست، زيرا ازدواج به صورت ناشناس صورت گرفته و همسر وي نيز در طول عمر خود بر هويت واقعي او آگاه نخواهد شد، و اگر به علّت عدم مشاهده پيري در چهرهي آن حضرت به هويت وي گماني برد، حضرت او را طلاق داده و يا در شهري ديگر، دورِ جديدي از زندگي خود را آغاز كرده و دوباره ازدواج ميكند .
سپس شهيد صدر ميگويد: «حال كه ثابت شد كه ازدواج آن حضرت در عصر غيبت ممكن است، امكان دارد بگوئيم اين امر تحقّق يافته است، چون مهدي(عليه السلام) به تبعيّت از سنّت اسلامي سزاوارتر است، خصوصاً اگر معتقد شديم كه معصوم تا جايي كه ممكن است به مستحبّات عمل كرده و مكروهات را ترك مي كند.
بنابراين التزام به اين كه ازدواج وي در عصر غيبت ممكن است در اعتقاد به آنكافي است»([51]).
با عنايت و دقّت در دليل قائلين به ازدواج نكردن آن حضرت و جواب مذكور، و كلام شهيد سيّد محمّد صدر نكاتي قابل تأمّل است. از جمله:
1 . مواردي كه به عنوان فلسفهي غيبت از روايات قابل استفاده است كه به چند نمونهي آن اشاره شد، در عرض يكديگر نيستند، به اين معنا كه اگر غيبت براي امتحان باشد، ديگر مسألهي خوف و ترس از كشته شدن در آن نيست. بلكه اينها در طول يكديگرند، لذا نميتوان با بيان موارد ديگر فلسفه غيبت قائل به ازدواج امام(عليه السلام) شد. چون در عين اين كه غيبت براي ترس از كشته شدن است، براي امتحان كردن بندگان و معتقدين به آن حضرت نيز ميباشد، كه اين هم جاي استبعاد ندارد، به عبارت ديگر فرضيّه ترس از كشته شدن در تمام موارد ديگر نيز جاري است.
2 . سخن شهيد صدر در معناي غيبت به دو صورت ناشناسي (مردم او را ميبينند ولي نميشناسند) و ناپيدايي (جسم و شخص او ديده نميشود) و بنا كردن مسألهي ازدواج را بر ناشناسي، سخن جامع و فراگيري نيست، چون نميتوانيم به ناشناسي به تنهايي و يا به ناپيدايي آن حضرت قطع پيدا كنيم، چرا كه ممكن است آن حضرت گاهي ناشناس باشد و گاهي ناپيدا، همانطور كه اين برداشت از روايات نيز قابل استفاده است.([52])
3 . شهيد صدر معتقد است زني كه لياقت و شايستگي و به اصطلاح هم كفو آن حضرت باشد در عالم وجود ندارد، صدور اين سخن از ايشان جاي تعجب است، چرا كه زنان شايسته و بايسته با فضائل اخلاقي و معنوي بالا در هر دورهاي وجود داشته و هست، زناني همچون حضرت مريم(عليها السلام) و آسيه همسر فرعون كه در قرآن كريم الگوي ديگران شمرده شدهاند([53]) و يا مانند حضرت خديجه همسر پيامبر گرامي اسلام(صلي الله عليه وآله وسلم) بودهاند و هستند، و از سوي ديگر در روايات وارده در شأن و خصوصيات اصحاب و ياران خاصّ امام زمان(عليه السلام) آمده است كه پنجاه نفر آنان زن ميباشند.([54])
آيا اينگونه زنان كه لياقت واقع شدن در زمره اصحاب خاص را دارند، و محرم خيلي از اسرار هستند، لياقت همسري آن حضرت را ندارند؟ چه مانعي دارد كه امام(عليه السلام) از ميان آنان زني را به همسري برگزيند؟
4 . به نظر ميرسد كه ازدواج آن حضرت به صورت ناپيدايي امري ممكن باشد برخلاف شهيد صدر كه آن را غير ممكن ميداند، زيرا ناپيدايي امري هميشگي براي امام(عليه السلام) نيست، و از سوي ديگر همانطور كه براي همراهان و خواصّ غائب نيست([55]) براي همسر خود نيز ميتواند غائب نباشد.
ـ نتيجه گيري: كساني كه مي گويند حضرت مهدي(عليه السلام) ازدواج نكرده است، تنها دليلشان فلسفهي غيبت است، كه آنهم ترس از كشته شدن و افشاء سرّ امام است.
ولي با توجّه به موارد ديگر در فلسفهي غيبت كه در طول يكديگربودند نه در عرض، اين امر نميتواند مانع ازدواج آن حضرت باشد، گرچه در اين بحث فقط به عدم اثبات مانع پرداخته شده است. چون اثبات عدم المانع نياز به اطلاعاتي كافي و جامع و احاطهي كامل بر زندگي شخصي آن حضرت دارد، و اين نيز در حدّ توان ما نيست.
از سوي ديگر در مباحث تحقيقي و علمي نياز به دليل داريم، و براساس مدارك و ظواهر به نتيجه ميرسيم، بنابراين، گرچه با وجود اين گونه مدارك، ازدواج آن حضرت امري ممكن است، ولي نميتوانيم با قطع و يقين به آن حكم كنيم، همانطور كه نميتوانيم به عدم ازدواج قطع پيدا كنيم.
آيا سكوت بهتر نيست؟
ـ نظريّه سوّم: گروهي ديگر مي گويند نبايد به اينگونه مباحث پرداخت و نهايتاً بايد توقّف كرد، و در جواب اين نوع سؤالات كلمه «نميدانم» و «نميدانيم» را بر زبان جاري مي كنند، چرا كه اصل ازدواج يا عدم ازدواج حضرت جزء اعتقادات ما نيست، زيرا در مباحث اعتقادي ما نيامده است كه بايد معتقد شويم به امام زماني كه ازدواج كرده يا نكرده است، اين نوع موضوعات از مسائل شخصي است كه معمولا در روايات نيامده و كسي هم به آن نپرداخته است، حتّي امام عسكري(عليه السلام) نيز در رابطه با ازدواج فرزندش چيزي نفرموده است.
نگاه اجمالي به تاريخ غيبت صغري و كبري حاكي از وجود نداشتن چنين مسائلي است، و حتّي كساني كه توفيق لياقت ملاقات با آن حضرت را يافتهاند، هيچگونه سؤالي درباره ازدواج آن حضرت از آنها صادر نشده است، و غالباً به دليل مشكلات فراوان يا نيازهاي مادّي و معنوي و يا پرسيدن مسائل علمي از اين گونه سؤالات غافل بودهاند، گرچه اساساً سؤال نكردن از ازدواج طبيعي است چرا كه خيلي اوقات پيش ميآيد كه سالها با اشخاص و دوستان زيادي آشنا هستيم ولي لزومي نميبينيم كه از زندگي شخصي او سؤال كنيم، مثلا بگوييم آيا همسر داريد؟ اگر داريد دختر چه كسي است؟ آيا فرزند داريد؟ جنسيّت آنها چيست؟ و... لذا اساساً لزومي ندارد كه از اين گونه امور مطّلع شويم و اين مسائل در زندگي ما نيز هيچ تاثيري ندارد، و به دليل اطّلاع نداشتن مورد مؤاخذه قرار نميگيريم.
ـ نقد و بررسي:
درست است كه اينگونه مسائل جنبه شخصي دارند، و دانستن يا ندانستن آن تأثيري در زندگي ما ندارد، ولي امامان ما مانند انسانهاي عادي نبودهاند كه بيتفاوت از كنارشان بگذريم، زيرا آنها هاديان و رهبران ديني و اجتماعي مردم هستند كه طبق نصوص متعدّد از آيات و روايات، داراي مقام عصمت و مصونيّت از خطا و اشتباه مي باشند.
لذا دوستان و شيعيان آن حضرت دوست دارند سيره و روش آن امام را در مسائل خانوادگي و شخصي نيز بدانند و به ابهامات و يا سؤالات احتمالي ذهن خويش پاسخي مناسب بدهند. و اين مسأله مختص به امام مهدي(عليه السلام) نيست، همانطور كه هنوز عدّهاي ميپرسند: چرا امام حسن مجتبي(عليه السلام) با جعده ازدواج كرد؟ يا چرا امام جواد(عليه السلام) با امّ الفضل دختر مأمون يعني كسي كه قاتل پدرش بود ازدواج كرد؟ آيا از آنها فرزندي باقي ماند؟ و... امام عصر(عليه السلام) نيز ا ز اين قاعده مستثني نيست، بلكه قضيه برعكس است، و حسّاسيّت در امام زمان(عليه السلام) كه مهدي موعود است، و قيام خواهد كرد، و حكومت جهاني را تشكيل خواهد داد، و... بيشتر است.
بنابراين، اساس بحث از زندگاني شخص آن امام مانعي ندارد، گرچه به علّت موقعيّت استثنايي وي كه همان در غيبت به سربردن باشد، ما اطّلاع چنداني نداريم. و ناچاريم به همان مقدار از ادلّه و ظواهر و عمومات اكتفاء كنيم.
ياد آوري يك نكته:
لازم به ياد آوري است كه بحث اصلي ما ازدواج امام زمان(عليه السلام) است، كه مطالب مذكور پيرامون همين عنوان است. ولي از مباحثي پيرامون فرزندان و ويژگيهاي همسر آن حضرت كه لازمه ازدواج است خودداري كرديم، و سعي بر اين بود كه به مقدار نياز اكتفاء، و از زياده گويي پرهيز نماييم.
نتيجه گيري كلّي:
دلايل نظريّهي اوّل (قائلين به ازدواج آن حضرت) يا مخدوش است و رسا نيست و يا غالباً ناظر به زمان ظهور آن حضرت است، و از بيان ازدواج وي در زمان غيبت ساكت است.
و دلائل نظريّه دوّم (قائلين به ازدواج نكردن آن حضرت) كه فلسفهي غيبت يعني ترس از كشته شدن بود با احتمالات و ذكر موارد ديگر فلسفه غيبت و اين كه آن موارد در طول يكديگرند، نتوانست مدّعاي خود را به طور كامل ثابت كند. و دليل نظريّهي سوّم (قائلين به توقّف) كه عدم اعتقادي بودن موضوع و عدم اطّلاع از مسائل شخص آن حضرت بود، با سير تحقيقات علمي و اشتياق شيعيان بر اطّلاع از اين مسائل و پيدا كردن جوابي براي سؤالات و ابهامات ذهني خود، سازگار نبود.
بنابراين، با توجّه به عمومات در استحباب ازدواج و مكروه بودن عزوبت و ترك آن در هر حالي و مانع نبودن فلسفهي غيبت، ميتوان نتيجه گرفت كه وي ازدواج كرده است، و لازم نيست كه اين امر باعث افشاء سرّ آن حضرت شود، و با فلسفهي غيبت منافات داشته باشد، بلكه همسر وي ميتواند زني پاكدامن و خودساخته همچون ياران خاصّ و يا ابدال آن حضرت باشد.
و همچنين لازم نيست كه اين ازدواج، از نوع دائم آن باشد بلكه با ازدواج موقّت (غير دائم) نيز ميتواند به امر مستحب عمل كند، همانطور كه لازم نيست حتماً عمر همسر وي مانند عمر خود آن حضرت طولاني باشد.
و نيز لازمه ازدواج، داشتن فرزند هم نيست كه سؤال شود فرزندانش در كجا زندگي ميكنند؟ بلكه ممكن است ازدواج كرده باشد ولي داراي فرزند هم نباشد، و نداشتن فرزند نيز براي آن حضرت نقص نيست، چرا كه وي ميتواند صاحب فرزند شود ولي به دليل انجام مأموريت الهي و حفظ خود از شناسايي ديگران، ميتواند با اختيار خود صاحب فرزند نشود.
پس اگر چه دليل محكم و قاطعي بر ازدواج آن حضرت در اختيار نداريم، ولي مانعي هم براي ازدواج نميبينيم، لذا با شواهد و قرائن و عمومات ادلّه استحباب ازدواج ميتوانيم معقتد شويم، كه آن حضرت ازدواج كرده است.
واللّه اعلم.
كتابنامه :
1 . مجلسي، محمدباقر، بحار الأنوار،مؤسسه الوفاء، بيروت / 1404.
2 . نوري طبرسي، ميرزا حسين، نجم الثاقب، انتشارات مسجد جمكران، چ دوم / 77.
3 . سعادتپرور، علي، الشموس المضيئة، نشر احياء كتاب، چ أوّل / 80، مترجم: سيد محمدجواد وزيري.
4 . حرّ عاملي، محمّد بن الحسن، وسايل الشيعه، مؤسسه آل البيت، قم / 1409.
5 . مكي عاملي، محمّد بن جمال، اللمعة الدمشقية، 10 جلدي، دار العالم الاسلامي بيروت.
6 . نجفي، محمّد حسن، جواهر الكلام.
7 . طباطبايي يزدي، محمّدكاظم، عروة الوثقي.
8 . طباطبايي، محمّد حسين، شيعه در اسلام، انتشارات جامعه مدرسين، چ دوازدهم / 76.
9 . نعماني، ابن أبي زينب، الغيبة، انتشارات صدوق.
10 . رضواني، علي اصغر، موعودشناسي، انتشارات مسجد جمكران، چ أوّل / 84.
11 . سيّد ابن طاووس، جمال الاسبوع، انتشارات رضي، قم.
12 . حرّ عاملي، محمّد بن الحسن، اثبات الهداة، 3 جلدي، مكتبة العلمية قم.
13 . عاملي، جعفر مرتضي، دراسة في علامات الظهور والجزيرة الخضراء، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم ترجمه محمّد سپهري.
14 . تهراني، آغابزرگ، الذريعة إلي تصانيف الشيعة، دار الاضواء، بيروت.
15 . قمي، عباس، مفاتيح الجنان، ناشران قم، چ أوّل .
16 . باقي، محمدرضا، مجالس حضرت مهدي(عليه السلام)، نشر صدر، چ أوّل / 78.
17 . طوسي، محمّد بن حسن، الغيبة، انشتارات بصيرتي، چ دوم.
18 . صدوق، محمّد بن عليّ، كمال الدين، نشر اسلامي 2 جلدي.
19 . صدوق محمّد بن عليّ علل الشرايع، دار احياء التراث العربي، چ دوم.
20 . صدر، سيّد محمّد، تاريخ الغيبة الكبري، دار التعارف سوريه.
21 . عياشي، محمّد بن مسعود، تفسر القرآن، نشر علميه قم.
22 . كليني، محمّد بن يعقوب، اصول كافي، دار التعارف، لبنان.
23 . افتخارزاده، سيّد حسن، گفتارهايي پيرامون امام زمان(عليه السلام)، نشر شفق، چ چهارم / 79.
24 . سيّد ابن طاووس، الامان، مؤسسه آل البيت(عليهم السلام)، قم / 1409 هـ.
25 . شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، انتشارات جامعه مدرسين، 4 جلدي، 1413 هـ.
26 . إبراهيم بن عليّ، كفعمي، المصباح، انتشارات رضي، قم / 1405 هـ.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
نمونه:
لَا يَكُونُ الْإِمَامُ إِلَّا وَ لَهُ عَقِبٌ إِلَّا الْإِمَامُ الَّذِي يَخْرُجُ عَلَيْهِ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ ع فَإِنَّهُ لَا عَقِبَ لَهُ فَقَالَ لَهُ صَدَقْتَ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَكَذَا سَمِعْتُ جَدَّكَ يَقُولُ.
این روایت ردی است بر جریان مدعی یمانی