2024 October 11 - جمعه 20 مهر 1403
روايت «وأنت خلِيفتِي فِی كل مؤمِنٍ مِن بعدِی» با سند معتبر + تصوير كتاب
کد مطلب: ٥٠٣٥ تاریخ انتشار: ٠٣ ارديبهشت ١٣٩٢ تعداد بازدید: 21751
پرسش و پاسخ » عمومي
روايت «وأنت خلِيفتِي فِی كل مؤمِنٍ مِن بعدِی» با سند معتبر + تصوير كتاب

مقدمه:

يكي از ادله صريح بر خلافت و امامت بلا فصل امير مؤمنان حضرت علي بن ابي طالب عليهما السلام، روايت معروف فوق است كه در منابع اهل سنت با سند معتبر نقل شده است.

در اين مختصر روايت فوق را از كتاب «السنة» ابن ابي عاصم از منابع معتبر اهل سنت نقل كرده و تصحيح دوتن از محققان اين كتاب را ذكر كرده وسپس عكس كتابها را به نمايش مي گذاريم.

الف: نقل روايت با تحقيق الباني

ابن ابي عاصم شيباني يكي از علماي بزرگ اهل سنت متوفاي اواخر قرن سوم هجري، اين روايت را در كتاب «السنة» با سند معتبر ذيل نقل كرده است:

(986)- [1188] ثنا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّي، حَدَّثَنَا يَحْيَي بْنُ حَمَّادٍ، عَنْ أَبِي عَوَانَةَ، عَنْ يَحْيَي بْنِ سُلَيْمٍ أَبِي بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَيْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم لِعَلِيٍّ: " أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي، إِلا أَنَّكَ لَسْتَ نَبِيًّا، إِنَّهُ لا يَنْبَغِي أَنْ أَذْهَبَ إِلا وَأَنْتَ خَلِيفَتِي فِي كُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِي ".

ابن عباس مي گويد: رسول خدا صلي الله عليه وسلم براي علي فرمود: تو براي من، همانند هارون نسبت به موسي هستي؛ جز اين كه تو پيامبر نيستي. همانا سزاوار نيست كه من از ميان شما برده شوم، مگر اين كه تو جانشين من در ميان تمام مؤمنان بعد از من هستي.

الشيباني، عمرو بن أبي عاصم الضحاك (متوفاي287هـ)، السنة، ج2، ص565، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ.

تصحيح روايت از سوي الباني

الباني وهابي روايات كتاب «السنة» ابن ابي عاصم را تحقيق كرده و نام آن را «ظلال الجنة في تخريج السنة» گذاشته است.

وي در ذيل اين روايت مي نويسد:

1188. اسناده حسن. ورجاله ثقات رجال الشيخين غير ابي بلج واسمه يحيي بن سليم بن بلج. قال الحافظ: «صدوق ربما اخطأ».

سند روايت حسن و رجال سند همه موثق و رجال آن از راويان بخاري ومسلم هستند، جز ابي بلج (كه از راويان بخاري و مسلم نيست)، و نام ابي بلج، يحيي بن سليم بن بلج است. حافظ (ابن حجر عسقلاني) گفته است: او راستگو است.

الشيباني، عمرو بن أبي عاصم الضحاك (متوفاي287هـ)، السنة، ج2، ص565، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، ناشر: المكتب الإسلامي - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ.


ب: نقل روايت با تحقيق باسم الجوابره

دكتر باسم بن فيصل جوابره، از اساتيد علوم حديث دانشكده اصول دين در دانشگاه امام محمد بن سعود رياض عربستان است. او نيز روايات كتاب «السنة» ابن ابي عاصم را تحقيق و تصحيح كرده است.

بعد از نقل روايت با سند فوق در پاورقي آن در صفحه 800 مي نويسد:

اسناده حسن. رجاله رجال الشيخين غير ابي بلج واسمه يحيي بن سليم بن بلج، قال الحافظ: صدوق ربما اخطأ. وله شواهد سيأتي.

سند روايت حسن است. رجال روايت از راويان بخاري ومسلم هستند، جز ابي بلج (كه از راويان بخاري و مسلم نيست)، و نام ابي بلج، يحيي بن سليم بن بلج است. حافظ (ابن حجر عسقلاني) گفته است: او راستگو است و چه بسا اشتباه هم مي كرده است. اين روايت شواهدي هم دارد كه به زودي ذكر مي شود.

براي اطلاع بيشتر در باره اين روايت به آدرس ذيل مراجعه فرماييد :

آيا روايت «وأنت خليفتي من بعدي» با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است؟ (ويرايش جديد)

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
1 | o-s | United States - Torrance | ٢٣:٤٢ - ٠٦ ارديبهشت ١٣٩٢ |
شيعه ميگويد: «وقتي خداوند محمد را مبعوث کرد، محمد به اداي بخش سنگين رسالت پرداخت و نصي صادر کرد مبني برخلافت علي بعد از خودش، و بر خلافت حسن بعد از او، و بر خلافت فرزند ديگرش حسين شهيد بعد از او، و خلافت‌ زين‌ العابدين علي بن حسين بعد از او و محمد بن علي باقر بعد از او، و جعفر بن محمدصادق بعد از او، و موسي بن جعفر کاظم بعد از او، و علي بن موسي رضا بعد از او، و محمد بن علي جواد بعد از او، و علي بن محمدهادي بعد از او، و حسن بن علي عسکري بعد از او، و سپس بر محمد بن حسن مهدي – عليهم الصلاه والسلام – و پيغمبر قبل از وفات در مورد امامت وصيت کرد». پاسخ اهل سنت: ادعاي فوق به دلايل زير دروغ است: 1–از اين حقيقت عظيم قرآن چرا بي خبر بود و چرا ما را از آن آگاه نکرد!! اين ما! اين شما! اين قرآن! در کجايش نوشته شده؟ آدرس بدهيد! 2–علماي اسلام هم از اين حقيقت عظيم بخبر بودند زيرا کساني که به رسالت پيامبر ايمان دارند 90 درصدشان از اهل سنت هستند، اگر ادعاي شيعه درست باشد اين به اين معنيست که 90 درصد مسلمانان در طول تاريخ با مهمترين دستور پيامبر مخالفت کردند! و منکر اين بخش از رسالت ايشان شدند!! آيا اين باورکردنيست که مثلا فردي مثل امام احمد حنبل از امامت 12 امام بيخبر باشد؟ شيعه ميگويد با خبر بود اما علم خود را پنهان کرد! اما سوال اول اين است که چرا پنهان کرد؟ چه دشمنيي با حضرت علي داشت؟ که او که علي را قبول داشت و دوستدار علي بود. سوال دوم اينکه آيا معقول است امام احمد حنبلي که با خليفه وقت در مورد مخلوق نبودن قرآن به جنگ پرداخت و زندان و شلاق را به جان خريد، حقيقت را در مورد علي پنهان کند و بنفع عمر راي بدهد؟ او که از خليفه زنده نترسيد از خليفه مرده چرا بترسد؟ 3–حضرت علي نيز از امامت خود بيخبر بود زيرا با غاصبان خلافت؟!! از در دشمني در نيامد که با آنها دوستي کرد تا آنجا که به امير المومنين عمر (که ميخواست شخصا برود به جنگ فارسها ) فرمود نرو مبادا بوجودت آسيبي برسد که اين آسيب به اسلام است! 4- بر همگان معلوم است که علي فرزنداني بنام عمر و ابوبکر و عثمان داشت، شيعه ميگويد مقصودش نام گزاري به نام اينها نبوده بلکه حضرت علي دوستي داشته بنام عثمان بن مظعون و از اين قبيل.... ميگويم اي شيعه ادعايت به اين دليل دروغ است که تو خاک نجف را ميبوسي چون علي مدفون در آن خاک است، خاک را دوست داري اما رفيق علي را دوست نميداري؟ و کار علي را دوست نميداري؟ يعني نديدم شيعه اي به پيروي از علي بر سر فرزندش نام عثمان را بنهد و نديدم شيعه اي را که از زندگي نامه حضرت عثمان بن مظعون باخبر باشد، اي علماي شيعه! مگر دوست علي از خاک نجف بي رزش تراست که هيچ چيز از او نميدانيد؟ 5–حضرت حسن هم نميدانست که شيعه هابه او منصب امامت الهي را داده اند چون اگر ميدانست هرگز به خود جرات نميدادکه خلافت الهي را بدهد به حضرت معاويه! 6–شيعه ميگويد امامان علم به همه امور غيبي دارند اما گويا حضرت حسين هم نميدانست که امام شده و علم غيب دارد، زيرا اگر علم غيب ميداشت حداقل آب کافي بار شترهايش ميکرد تا در صحرا کربلا علي اصغر شش ماهه تشنه نماند، بعد مگر بچه شش ماهه آب ميخورد يا شير مادر ؟ اگر شيعه بگويد شير مادرش خشک شده بود ميگوييم اي شيعه پس چرا ميروي سر قبر مردي که قدرت ندارد شير را در سينه هاي زنش جاري کند و بعد از او ميخواهي به زن نازاي تو فرزند بدهد؟ 7–زيدي ها (پسر عموهاي امامان) هم نميدانستند که امامت حق 12 امام شيعه است اگر ميدانستند هرگز بدون اجازه اما باقر و صادق و جعفر و رضا قيام نميکردند. 8– بقيه امامان هم با آنکه حکم از طرف الله داشتند هرگز جرات نکردند مطابق حکمنامه عمل کنند، عمل به کنار!! بعضي از امامان حتي حکم نامه خود را جرات نکردند به مردم نشان دهند!! نشان دادن به کنار!! که امامان از امام سجاد ببعد از ترس خلفاي بني اميه و بني عباس منکر حکم نامه و منصي الهي خود شدند و شيعه ميگويد مجبورا تقيه ميکردند تقيه و منکر شدن به کنار!! که امام آخر آنها کاري کرد کارستان!! يعني اينکه نه براي اجراي حکم الهي اقدامي کرد، و نه حکم را نشان داد، که از اين بيشتر او حتي تقيه را هم کافي ندانست و صلاح را در اين ديد که از انظار مردم ( دوست و دشمن) براي هميشه مخفي شود ، البته پيروانش براي توجيه ترس بي حد او گفتند که ايشان توسط نايبي با مردم تماس دارد! بعد نايب دوم بعد نايب سوم بعد نايب چهارم و سالها گذشت و امام پيرمرد شد و ديدند اگر بگويند نايب پنجم مردم باور نميکنند پس گفتند اين امام عمرش طولاني شد و رفت که رفت که رفت!! و در نزديکي هاي قيامت دوباره ميايد! پس اينها همه دليل است که 12 امام شيعه بصورتي که شيعه ميگويد وجود خارجي نداشتند و شيعه داستان مضحک و غلو بزرگ خود را بروي 11 چهره حقيقي بنا نهاده و چهره دوازدهمي بطور کلي وهم و خيال است و تازه اين 11 چهره حقيقي نيز شخصيتي مطابق با داستانسرايي هاي شيعه ندارند. براي مثال عرض کنم که حالا زندگي آيت الله شريعتمداري جلوي چشم ماست خميني او را دستگير کرد و او در جلوي چشم همه گفت من گناه کردم و خلع لباس شد. حالا اگر کسي از پيروان شريعتمداري ادعا کند آيت الله العظمي شريعتمداري علم غيب داشته! او قدرت کل بوده، او عصاي موسي را داشته او ميتوانسته دنيا را کن فيکون کند، آيا اين ادعاها با عملکردي ضعيفي که شريعتمداري از خود نشان داده باورکردني هست ؟ هرگز!! همين مثل مثال امامان در مقابل خلفاي عباسي است. پس از هر سو بنگري درميابي که 12 امام (منصوب از طرف خدا) با آن علم و قدرت بي پايان که شيعه ميگويد هيچوقت وجود خارجي نداشتند. يکي از کارهاي عجيب شيعه قياس هاي دور و بدون دليل است، بفرماييد اينهم چند مثال از قياس هاي مع الفارق آنها: شيعه ميگويد: تعجبي ندارد که مهدي بيش از هزار سال عمر کرده است. وقتي حضرت نوح بتواند بيش از هزار و چهارصد سال عمر کند پس اين امر براي امام مهدي هم، ممکن است (1200 سال است که پنهان است) اتفاق بيفتد ... جواب اهل سنت: آيا اين هم ممکن است که دختري بي همسر، فرزندي به دنيا بياورد. همانطور که حضرت مريم، عيسي را به دنيا آورد؟! ممکن بودن چيزي، يک حرف است و به وقوع پيوستن آن حرفي ديگر! ما براي اثبات عمر غير عادي نوح از قران دليل مي آوريم :{وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَه إِلَّا خَمْسِينَ عَاماً ... } (العنكبوت14) (و بدرستي که فرستاديم نوح را به سوي قومش، پس بود در بين آنها 950 سال) ما براي باردار شدن غير عادي حضرت مريم از قرآن آيه مي آوريم: {قَالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قَالَ كَذَلِكِ اللّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ ...} (آل عمران47) مريم گفت: اي رب، چگونه خواهد بود برايم فرزندي در حالي که بشري مرا لمس نکرده است.گفت: الله خلق مي کند هر چه را که مي خواهد. اى آخوند شيعه! چون هيچ شاهدي از آيات قرآن نداري، پس مجبوري قياس کني. امر به اين مهمي ممکن نيست که در قرآن نباشد، از علي گرفته تا امام زمان شما ،هيچکدام جايي در قرآن ندارند، و بعد تو امام زمان را کنار حضرت نوح مي نشاني و اي کاش که بنشاني. شما حضرت نوح را همتراز امام زمان نمي دانيد و مي گوييد: امام زمان برتر از حضرت نوح است و حضرت نوح را مي گوييد: گورکن قبر علي. و اکنون براي اثبات وجود امامت، محتاج حضرت نوحي؛ آن هم به ضرب قياسي اينچنين! شيعه ميگويد: روح بعد از فناي جسم باقي مي ماند پس حاجت طلبي از آن جايز است پس چگونه منکر حاجت طلبي ما در مقابل قبور اموات هستيد؟ در حالي که شهداء زنده اند و به تعبير قرآن روزي مي خورند: (وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ) (آل عمران/169) (کساني را که در راه الله کشته شدند، مرده نپنداريد، آنها زنده اند و نزد پروردگار خود روزي مي خورند). و ادامه مي دهد اگر دهان دارند و روزي مي خورند، پس گوش هم دارند که بشنوند و جواب هم مي دهند منتها پردۀ جسماني، گوشهاي ما را گرفته است و جواب آنها را نمي شنويم ... جواب ما: يک جواب ساده اين است که اگر قياس کنيم که چون روزي مي خورند، پس دهان دارند و چون دهان دارند، پس گوش هم دارند؛ گوش دارند، پس زبان هم دارند ... پس همينطور جلو بايد رفت و گفت: آلت تناسلي آنها هم فعال است. اگر آنها در دنياي ما زنده اند، پس چرا زنهايشان شوهر مي کنند و جلوي چشم اين شهدا براي مرد ديگري خود را آرايش مى كنند قرآن مي گويد: آنها پيش پروردگارشان زنده اند و روزي مي خورند و آن وقت تو اى ملاى شيعه آنها را آوردي در قبر نشاندي و برايشان سفره پهن کردي. دانستي اشتباه تو در کجاست ؟ دانستي کجا سوراخ دعا را گم کرده اي؟ اي بي خبر، آنها پيش الله زنده اند نه پيش ما!! مگر اين آيه را نديده اي: «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ» هر نفس طعم مرگ را مي چشد. (آل عمران/158) پس چرا شهيد را استثناء مي کني؟ مگر اين آيه را نديدي: « إِنَّكَ مَيِّتٌ وَإِنَّهُم مَّيِّتُونَ» (زمر/30) (اي محمد، تو مي ميري و آنها هم مي ميرند). پس چرا شهيد را از پيامبر بالاتر مي داني؟ اين آيه را بخوان: «وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِن قِطْمِيرٍ ﴿١٣﴾ إِن تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ ۖ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ ۚ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ» (فاطر / 13 , 14) آنهايي که غير از الله مي پرستند به اندازۀ پوست هستۀ خرما اختيار ندارند. اگر بخوانيد شان دعاي شما را نمي شنوند و اگر به فرض محال بشنوند، جواب نمي دهند و روز قيامت از شرک شما بيزاري خود را اعلام مي کنند و مثل خداوند آگاه، کسي برايت خبرها را نمي گويد. پس اي همانند مشرکان، منتظر روزي باشيد که علي و حسين از شرک شما تنفر خود را اعلام کنند ! شيعه ميگويد: همراهي ابوبکر با پيامبر در غار بي اهميت است در اين قياس، آخوند شيعه آبروي خود را پاک برده است و براي آنکه دوستي و همراهي حضرت ابوبکر را با حضرت محمد بي اهميت جلوه دهد، مثال هايي زده است که نشان دهندۀ هيچ چيزي نيست جز کينۀ شتري اين قوم با اسلام و مسلمانان . شيعه مي گويد: حضرت يوسف هم در زندان دوستان زنداني خود را يا «صاحبي السجن» ( دوستان زنداني من) گفته است. البته آن دو کافر بودند و اين مطلب، فضيلتي را برايشان ثابت نمي کند. پس در قرآن که آمده است : «و قال لصاحبه... » اين، براي ابوبکر فضيلتي نمي آورد ... جواب ما: اول، پس براي علي هم نمي آورد. وقتي براي ابوبکر قياس مي کني براي علي هم بکن . دوم، يوسف ،خودش، آن دو يار را در زندان انتخاب نکرد. او را در اتاقي زنداني کردند و اين دو نيز، آن جا بودند. در حالي که محمد، ابوبکر را به دوستي انتخاب کرد. چرا رسول اکرم در آن ايام حساس و در قبل و بعدش يک آدم بد را به دوستي برگزيد تا اين همه بدبختي براي اسلام بياورد؟! سوم، به گفتۀ يوسف به يارانش توجه کن تا حقيقت يارانش را دريابي. به آنها مي گويد: شرک نکنيد. به سخن محمد صلى الله عليه و سلم که به يارش مي گويد، توجه کن تا حقيقت دروني يارش را دريابي. به او مي گويد: غمگين مباش؛ الله با ماست. آيا يوسف به دو يار زنداني خود گفت: اي کافر، غمگين مباش؛ الله با شماست. آيا قياس کردن هم بلد نيستي؟! از قياسش خنده آمد خلق را ... و شيعه مي گويد: در سورۀ کهف، باغ دار مسلمان به باغ دار کافر مي گويد: يا صاحبي . جواب به تو همان است که گفتم . بعد از «لصاحبه» چه مي گويد؟ مي گويد: « إِنَّ اللَّـهَ مَعَنَا» و باغ تو خراب نمي شود. يا مي گويد: (آيا کافر شدي به کسي که ترا از خاک آفريد؟ ) و شيعه مي گويد: الله با همه هست. طبق اين آيه « مَا يَكُونُ مِن نَّجْوَىٰ ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ ...» ﴿المجادلة: ٧﴾ پس براي ابوبکر فضيلتي نيست. اگر فضيلتي نيست، جواب ما : ديگر چرا رسول مي گويد: «لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا» چرا مي گويد: غمگين مشو ؛ الله با ماست. الله با تعقيب کنندگان هم بود؛ چرا به آنها نگفت: غمگين نباشيد؛ الله با شماست. چرا آخر كار کفار غمگين شدند و ابابکر خوشحال؟ چرا کفار، محمد را نيافتند. در حالي که الله با آنها هم بود. چرا الله فقط ابوبکر را به مراد خود رساند و کفار را نرساند در حالي که با همه بود. فرق در اين است که با رحمت خود همراه ابوبکر بود و با زحمت و خشم خود همراه کفار بود ! کور هم اين فرق را مي فهمد؛ اما کور دل نه ! کور دلي را علاجي نيست الا توبه شيعه مي گويد: شيطان همنشين فرشته گان بود؛ اما بي فايده جواب ما: پس جبرييل هم، همنشين فرشته گان بود؛ پس با قياس تو بي فايده است؟! اين چگونه قياسي است؟!! ما از شيطان بد مي گوييم؛ چون الله از او بد گفته است و ديگر فرشتگان را مي ستاييم؛ چون الله آنها را ستوده است. همين جوري که نمي شود گفت: چون شيطان بد بود، ابوبکر هم بد است. قرآن از شيطان به طور مستقيم بد گفته است و ابوبکر را غير مستقيم ستوده است . آخر با اين قياس ها چه کسي را ميخواهيد بفريبيد؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي؛ قبل از ارسال نظر، صفحات سايت را تورق كنيد اگر به سوالتان جواب داده نشده بود آنگاه نظر دهيد بخصوص كه براي نمايش نظرتان عجله هم داريد! اين سوالات شما در مطالب متعددي به كرات جواب داده شده است كه در ضمن جواب، به اين مقالات اشاره خواهد شد.
اما جواب سوال اول؛ همه چيز كه در قرآن نيامده است، آنچه لازم بوده در قرآن بيايد مساله امامت است كه در آيات فراواني به آن اشاره شده است مي توانيد اين بحث را در ذيل مقاله «ادله نصب امام » مطالعه كنيد. اگر منظور تان اين است كه بايد به اسم افراد هم در قرآن تصريح مي شد سخن اشتباهي است و اين اشكال به خود شما هم وارد است يعني اگر مهم مي دانيد پس چرا نام خلفاي شما نيامده است تفصيل اين مطلب در مقاله « چرا نام ائمه عليهم السلام مستقيماً در قرآن نيامده است ؟» بيان شده است، در ثاني خودتان فرموديد كه رسول الله صلي اله و عليه و آله اين عمل را انجام داد آيا لازم بوده هر چه رسول الله صلي الله و عليه و آله انجام مي دهند در قرآن بيايد؟ آيا مساله مهم نماز در قرآن به تفصيل بيان شده است؟ موارد زكات بيان شده است؟ و... خير زيرا اگر قرار بود تمام جزئيات مسائل تا روز قيامت در قرآن شود مثنوي مي شد و هفتاد من كاغذ!.
اما جواب سوال دوم؛ در صدر اسلام و پس از رحلت پيامبر صلي الله و عليه و آله عده زيادي با خلافت ابوبكر چه در خود مدينه و چه در غير آن با خلافت ابوبكر مخالف بودند در اين مورد مقاله «صحابه‌اي که مشروعيت خلافت ابوبکر را قبول نداشتند» را مطالعه نماييد.
اما احمد بن حنبل در صورت مخالفت با جريان خلفا و مطرح كردن خلفاي اثني عشر در جامعه چون با موجوديت آنها مخالفت كرده براي او بسيار بدتر مي شد و وضع با وقتي كه با يك موضوع غير مهم مخالفت كند فرق مي كند چون در اين صورت مردم هم عليه او مي شوند و نيروي حاكم به راحتي او را از بين مي برند چون ديگر پشتيباني مرد مي نخواهد داشت در ثاني؛ بايد به اطلاع جنابعالي برسانيم كه او در چند جا از كتاب مسندش به اين روايت اشاره كرده است شما نخوانده ايد! مي توانيد مقاله «روايات امامان دوازدگانه» را در اين مورد ببينيد.
اما جواب سوال سوم؛ در مقاله « اگر ابوبكر و عمر، غاصب خلافت بودند‌، چرا امام علي (ع) با خلفا همكاري ... » بيان شده است مراجعه كنيد.
اما جواب سوال چهارم؛ اين سوال هم در مقاله «چرا حضرت علي (ع) نام سه فرزند خود را عمر ، ابوبكر و عثمان گذاشت؟ » جواب داده شده مراجعه كنيد اگر انتقادي داريد با دليل و منطق و استدلال بيان كنيد تا جواب داده شود. ناداني هم شايسته شما بيشتر است تا شيعيان چنانكه در جواب از سوال دوم معلوم شد.
اما جواب سوال پنجم؛ در مقاله اي تحت عنوان «چرا امام حسن(ع) صلح کرد؟ » جواب داده شده است.
اما جواب سوال ششم؛ امام حسين عليه السلام علم غيب داشت و به اندازه توان آب برداشت اما گروهي از سني هاي تشنه كه تحت فرمان حر جلوي سپاه امام را گرفتند تشنه بودند به آنها آب دادند و در كربلا هم سيصد هزار سني يزيدي او را محاصره كردند آب بود ولي در دست دشمن و تحت تسلط او ثانيا حماسه امام حسين عليه السلام مصداق اكمل اين آيه قرآن بود كه مي فرمايد: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‏ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ ؛ خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خريدارى كرده، كه (در برابرش) بهشت براى آنان باشد؛ (به اين گونه كه:) در راه خدا پيكار مى ‏كنند، مى ‏كشند و كشته مى‏ شوند؛ اين وعده حقّى است بر او، كه در تورات و انجيل و قرآن ذكر فرموده؛ و چه كسى از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اكنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدى كه با خدا كرده‏ايد؛ و اين است آن پيروزى بزرگ‏» لذا داراي معرف بلندي است كه همچون شمايي را ياراي فهميدن آن نيست فقط مي گوييم «اي ملخ عرصه سيمرغ نه جولنگه توست * عرض خود مي بري و زحمت ما مي داري؟»
در مورد اين قيام الهي هم مقالات فراواني در سايت وجود دارد كه مي توانيد با جستجو آنها را بيابيد.
اما جواب سوال هفتم؛ خيلي خوشبيني است كه از مردم انتظار دشته باشيم چون مساله اي براي آنها محرز شد همه در راه حق قرار گيرند! مردم به داعيه هاي مختلف از راه حق منحرف مي شوند رياست پول ترس نفهمي و... اگر اين طور استدلال كردني صحيح مي بود نبايد خداوند در قرآن اينهمه مي فرمود: اكثرهم لايعقلون و اكثرهم لا يشكرون و اكثرهم لا يعلمون و ... مگر خود ما چه قدر به مسائلي كه به آنها يقين داريم عمل مي كنيم؟ چقدر دروغ و بي نمازي و بي ديني و ... در بين مردم شايع شده است؟ آيا اينها همه نمي دانند؟
اما جواب سوال هشتم؛ امام، امام است حاكم باشد يا نه. حكومت حق آنهاست اما لازمه امام بودن حاكم بودن نيست. غيبت امام عصر عجل الله هم از زمان رسول الله صلي الله و عليه و آله پيش بيني شده و معجزه الهي است انشاء الله بزودي خواهد آمد و حقيقت را بر ملا خواهد كرد. خوب است نظر علماي اهل سنت را در مورد حديث متواتر «خلفائي اثني عشر» بدانيد كه چه توجيهات مضحكي كرده اند و آخر هم به جايي نرسيده اند.
قياس عمر امام زمان به حضرت نوح و خضر و عيسي و ... عليهم السلام چه اشكالي دارد؟ اگر ثابت است كه انسانهايي با عمرهاي طولاني در طول تاريخ بوده اند و برخي هنوز هستند چرا اين مساله را در مورد امام زمان سلام الله عليه انكار مي كنيد؟
چقدر ناشيانه نتيجه مي گيريد خودتان مي گوييد شيعه معتقد است كه روح مي ماند و جسم فنا مي شود آنوقت آلت تناسلي كه از عوارض دنيايي بودن و جسم بودن ماست را مثال مي زنيد! روح انسان گوش دارد روزي داده مي شود امام گوش دل و ارتزاق روحاني منظور است نه جسماني!!! .
اگر به كنار قبر شهدا و ائمه و... مي رويم بخاطر اين است كه مرده به جسم خود تعلق دارد و به آنجا مي آيد و مكان به نام اوست و لازمه اين آن نيست كه حتما معتقديم بايد در اين گور باشند بلكه ارواح آنها در اعلي عليين است اما به واسطه مقامي كه دارد و شانيتي كه گرفته است وساطت مي كند و توسل را جواب مي دهد و الا او در قيد مكان نيست ثانياً مگر در گور بودن منافات با عندالله بودن آنها دارد؟ مگر خداوند در گور حضور ندارد؟ گور هم به واسطه تعلق گرفتن به افراد بالا مقام، قداست و علو مي گيرد.
خواندن افراد بدون در نظر گرفتن خدا اشتباه است حقيقت توسل خواندن خدا اما با واسطه است بلا تشبيه نمي توان ظبط صوت را به برق فشار قوي زد و انتظار داشت بخواند بلكه بايد با ترانس آن را تا حد برق شهري پايين آورد؛ بنده اي كه شب و روز گناه مي كند كجا و در آستان كبريايي دوست؛ وساطت فردي كه فاني در خداست توسل به خود خداست.
جواب «انك ميت و انهم ميتون» هم «بل احياء عند ربهم يرزقون» است.
صحابي بودن و يا با كسي بودن شان و مقام نمي آورد اطاعت و تقوي مقام مي آورد ما اگر همراهي علي را در بعضي مواقع شاني براي او به حساب مي آوريم بخاطر اين است كه او از ايشان علم مي آموخت و اسلام را پذيرفت و بارها و بارها جان رسول الله صلي الله را نجات داد نه اينكه يك روز با رسول الله در غار باشد و مرتب رسول الله صلي الله و عليه و آله به او بفرمايد نترس و او همچنان بترسد و قلبش آرام نگيرد بلكه بايد چون علي باشد كه هرچند در كنار رسول الله صلي الله و عليه و آله نيست و در معرض تيغ شمشير دشمنان است اما نمي ترسد برخلاف ابوبكر،فضيلت از بي فضياتي مشخص است كسي نيست بفهمد!.
ثانياً از كجا مي گويي كه رسول الله صلي الله و عليه و آله او را انتخاب كرد؟ چگونه يك آدم ترسو را براي همراهي انتخاب كند؟ حاشا و كلا كه رسول الله صلي الله و عليه و آله چنين كاري بكند! ثالثا خدا با هركسي هست چه كافر يا مسلمان، فقط يكي او را درك مي كند و با او همنشين مي شود مانند رسول الله و يكي غافل از اوست كه مرتب نياز به توجه دارد مثل ابوبكر و يكي كلا غافل است مانند كفار كه گويا خدا با آنها نيست چون او از خدا فاصله گرفته است.
خلاصه همه استدلالها همان است كه گفتيم: همنشيني تنها فضيلت نمي آورد. «گيرم پدر تو بود فاضل، از فضل پدر تو را چه حاصل؟»
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
2 | روح الله نوري | Afghanistan - Kabul | ١٦:٠٤ - ٠٩ ارديبهشت ١٣٩٢ |
سقط من الاصل، و استدرکتها من" المسند" و هي زياده هامه اذ بدونها يفسد المعني کما هو ظاهر
3 | ميثم خليلي | Iran - Nekā | ١٨:٢٢ - ٠٩ ارديبهشت ١٣٩٢ |
با نگاه به آياتي از قرآن كه در مورد موسي و وزيرش هارون بوده ميتونيم شباهت هاي بسيار زيادي رو بين هارون و امام علي (ع) ببينيم كافيه يه مقدار دقيق شيم. استاد رائفي پور هم چند تا سخنراني خيلي قشنگ در مورد شباهت هاي هارون و امام علي كردند.
4 | ٍسراج | United Arab Emirates - Dubai | ١٢:١٣ - ١٠ ارديبهشت ١٣٩٢ |
ياعلي-خداوند قادر مطلق را شاکرم که ولايت اميرالمومنين مولي علي ابن ابي طالب عليه السلام را در زندگي قسمتم کرد-خدا پرده را از چشمان و دل آنها که واضحات را نمي بينندبردارد انشاالله
5 | معز | Iran - Mashhad | ٠٨:٢١ - ١٢ ارديبهشت ١٣٩٢ |
من اگر از متعصب ترين اهل سنت بودم با همين اندک استدلالات به حقانيت مذهب اثني عشري پي برده بودم ولي هزار افسوس که اين جماعت غافل مصداق آيه شريفه "ختم الله علي قلوبهم و علي سمعهم وعلي ابصارهم غشاوه "هستند. خود را به خواب زده اند و از اين رو بيدار کردنشان محال است. علي را در ليله المبيت در بستر پيامبر در معرض تيغهاي آخته مشرکان مکه نمي بينند ولي ترسيدن و لرزيدن در کنار ختم المرسلين را شآن و مقام مي انگارند. غافل از اينند که اگر پيامبر اورا با خود به داخل غار نمي برد او محل اختفاي رسول الله را به مشرکان نشان ميداد. ولي از آنجا که رسول الله رحمة للعالمين است براي اينکه ابوبکر با افشاي مخفيگاه پيامبر مرتکب گناه کبيره نشود و به دامن مشرکان نغلتد او را با خود همراه کرد و مدام به او دلداري داد تا مبادا حرکتي کند که موجب لو رفتن مکان آنها شود. و در همان زمان علي است که با قلبي سرشار ايمان و اطمينان در بستر رسول الله آرميده است و به چيزي جز محمد (ص) و رسالتش و رضايت الله نمي انديشد "و من الناس من يشري نفسه ابتغاء مرضاة الله"
6 | اسماعيل | Japan - Osaka | ١٧:٤٣ - ١٤ ارديبهشت ١٣٩٢ |
به نام خدا چند جواب کوتاه 1-آيه امامت ،آيه 5 سوره مائده.درتفاسير طبري و ابن ابي حاتم نوشته شده در حق اميرالمونين نازل شده است.ابن تيميه هم گفته اين تفاسير قابل اعتماد هستند. پيامبر ابوبکر را همراه خود بردند که پيامبر را لو ندهد ،چون اگر ابوبکر در مکه ميماند و کفار به او دسترسي پيدا ميکردند قطعا" راز هجرت پيامبر لو ميرفت. 2-کثرت دليل حقانيت نيست. الان در جهان حدود 7 ميليارد جمعيت و جود دارد که خوشبينانه حدود 1.5 ميليارد مسلمان هستند. 3-شما از احاديث خودتان براي شيعه استدلال نکنيد.امام علي عليه السلام به جهت تکليف الهي جواب درخواست همه را ميدادند.وبر ايشان واجب بوده مردم را در صورت خواست مردم هدايت کند . پس اگر از ايشان مشورت خواستند ايشان ميبايست به آنها مشورت دهد.ولي اما هرگز وزير آدمهايي که در صحيح مسلم (حديث1757)آنها را كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا ميداند ،نميشود. 4-اسم ملاک دوستي و محبت نيست ،اگر اينطور است پس ابوبکر که اسم يکي از فرزندان خود را به نام بت(عبد العزا) ناميده است ،بتها را دوست داشته. 5-پيامبر هم به مصلحت الهي با مشرکان صلح کردند.امام هم به همان مصلحت با معاويه صلح کردند. 6-امامان علم غيب را فقط در جهت هدايت مردم استفاده ميکنند. و هرگز براي استفاده شخصي به کار نميبرند. 7-دفاع از اهل بيت بر همه شيعيان با مال و جان و ناموس و... واجب است. 8-خلافت بخشي از مقام امامت است.البته با نبود خلافت خدشه اي به امامت امام وارد نميشود .و با وجود منسب خلافت براي امام عدالت به درستي در جامعه پياده ميشود. امام مانند خانه کعبه است که مردم بايد به سوي او بروند. نه برعکس. حالا شما هم به يک سوال ما پاسخ دهيد . چرا حقانيت امام علي را ما براحتي در کتابهاي شما اثبات ميکنيم.؟
7 | هادي | Iran - Tehran | ١٨:٤٥ - ١٦ ارديبهشت ١٣٩٢ |
جناب o-s بيشتر شبيه رمان بود - يعني استدلال اين اهل سنت رو ميخوام
8 | دوستدار اهل بيت | Iran - Tehran | ١٤:١٩ - ٢٢ ارديبهشت ١٣٩٢ |
درجواب o-s يا فارسي آن جناب عثمان ......شما فرموديد :
( علماي اسلام هم از اين حقيقت عظيم بخبر بودند زيرا کساني که به رسالت پيامبر ايمان دارند 90 درصدشان از اهل سنت هستند، اگر ادعاي شيعه درست باشد اين به اين معنيست که 90 درصد مسلمانان در طول تاريخ با مهمترين دستور پيامبر مخالفت کردند! و منکر اين بخش از رسالت ايشان شدند!! ).
مسيحيان هم مي توانند به اهل سنت همين حرف شما را بزنند پس شما با آن 90% بايد مسيحي شويد چون از 5 ميليارد نفر جميعت دنيا دو ميليارد و يکصد و پنجاه و سه ميليون و پانصد هزار نفر مسيحي هستن پس بايد حق مسلم در دين با مسحيان باشد پس ورود شما را به دين مسيح تبريک وتهنيت مي گوييم در ضمن اگر کثرت آراء سبب فضيلت ميشد پس هر آينه بايد دستشويي وتوالت ها ازمساجد بسيار بافضيلت تر باشند چرا چون در هر خانه اي حداقل يک توالت يادستشويي وجود دارد ولي در يک شهر مذهبي حداکثر دريک محله ميتوان يک مسجد پيداکرد پس بايد به حکم اين امر پس فضيلت وشرافت توالت هابيشتر از مساجد باشد در حالي که اين طور نيست همينطور کثرت آراء و اجتماع مردم جاهل واحمق برچيزي اما کجاست ديده بينا و گوش سامع و.......... در ضمن رمان وافسانه اي که نوشتي به تنهايي نوشتيد ويا با دوستان و همفکرانتان رمان وافسانه جالبي بود فقط يک خورده اکشنش کم بود که در رمان بعدي بهتر خواهد شد.
9 | منصف | Iran - Mashhad | ١٨:٣٥ - ٢٢ ارديبهشت ١٣٩٢ |
سلام عليکم
بعضي از آقايان چشم بسته عجب غيب گويي مي کنند اين آمار 90 در صد را از کجا و کدام مرکز استخراج کرده ايد؟! مذاهب مختلف را همه را به حساب اهل سنت قرار داديد و آمار اين همه شيعه را در جهان اسلام نمي بينيد. به نظر بنده اگر تنوع همه مذاهب اسلامي به صورت دقيق ارزيابي شود پيروان اهل بيت و مشخصا شيعيان بزرگترين بافت جمعيتي مسلمانان را تشکيل مي دهند.
10 | مهدي عسكري | Iran - Tehran | ١٠:٢٩ - ٢٤ خرداد ١٣٩٢ |
نظرات واستدلالات شخص s-0 مانند نامشان توخالي و خالي از هر گونه منطق و عقلانيت بود ، و اما جواب داده شده پيرو انتظاري که از شيعه اميرالمومنين ميرود بسيار منطقي ، قاطع و پرمغز بود. که هرکسي از مولا ومقتدايش صفاتي را ياد ميگيرد.
11 | o-s | United States - Torrance | ١١:٠٥ - ٠٢ تير ١٣٩٢ |
در مورد توسل به مرده ها بعد از مرگ بايد بگم که نظر اهل سنت مخالف نظر فرقه شيعه(پيروان ابن سباء يهودي) و وهابيت است . و هيچ کدام از اين فرقه ها برهاني براي توسل شون ندارند غير از اينکه کتاب هاي اسلامي(اهل سنت) را تحريف کنند و منظور خودشون را در ان بگنجانند تا مردم فکر کنند که حق با انها است .

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي؛ در مورد توسل به مقاله هاي ذيل مراجعه نماييد.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
12 | علي الكعبي | Iran - Tehran | ١٩:٥٨ - ١٠ تير ١٣٩٢ |
خدا اجرتان دهد از گروه پاسخ به شبهات وهمچنين آقاي خليل تشکر مي کنم جوابهاي محکم ودندان شکني بودند،o-s گفت که شيعه پيروان ابن سبا يهودي هستند ولي گناه ما چيه که شما حتي از کتابهاي خودت بي اطلاع هستيد قال رسول الله؛انا الشجرة،وفاطمة فرعها،وعلي لقاحها،والحسن والحسين ثمرتها،وشيعتنا ورقها،واصل الشجرة في جنة عدن سند؛حاكم در المستدرك ج3صفحة 160 ودر بعضي نسخه ها ج3صفحة 174،ح4755 وابن عساكر در تاريخ خود ج4صفحة318ودر برخي از نسخه ها ج5صفحة43 محب الدين در الرياض ج2صفحة253 وابن صباغ در الفصول صفحة 11بعضي نسخه ها صفحة 25 محمدبن علي طبري در بشارة المصطفي لشيعة المرتضي صفحة76 عزيزان ما شيعة رسول خدا وامام علي واهل بيت رسول خداهستيم نه پيرو عبدالله ابن سبا به تفسير هاي خودتون ذيل آيه اولئك هم خير البريه أيه 7سوره البينة رجوع كنيد واما توصيه من به برادران شيعه خودم حتما كتاب الغدير رو مطالعه بفرمائيد ويا حدالاقل کتاب برگزيده اي از غدير رو مطالعه بفرمائيد من اين مطالب رو از كتاب برگزيده اي از غدير صفحه 244براي شما نقل کردم
13 | mokhtar saghafi | Turkey - Kütahya | ٠١:٢٢ - ١١ تير ١٣٩٢ |
با سلام مخالفين در جواب اين روايت گفته اند : اين روايت فقط در زمان غزوه تبوک بوده و اگر جانشيني هم باشد جانشيني در زمان حيات و اگر به مشبه به دقت شود که حضرت هارون در زمان حيات حضرت موسي جانشين بود نه بعد از وفات جواب اين شبهه رو بدين لطفا ياعلي مدد

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
شبهه اي كه درباره حديث فوق مطرح كرديد داراي دو بخش است كه به ترتيب پاسخ مي دهيم:
1-شبهه اول اين است كه اين روايت فقط در زمان جنگ تبوك وارد شده است يعني حضرت علي عليه السلام فقط در مدينه به عنوان جانشيين پيامبر صلي الله عليه و آله انتخاب شدند؟ و اين روايت جانشيني دائمي حضرت علي عليه السلام را ثابت نمي كند؟
پاسخ:
پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله حديث منزلت را مانند حديث ثقلين و حديث غدير در مكان‏ها و موقعيّت‏هاى بسيارى تكرار فرموده است. كه به مواردي اشاره مي كنيم:
1. پيمان برادرى بين اصحاب پيامبر
اولين مورد بيان حديث منزلت، در جريان پيمان برادرى بين اصحاب پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله است.
ابن ابى اوفى‏ گويد: هنگامى كه پيامبر صلى اللَّه عليه وآله بين اصحابش- از جمله ابوبكر و عمر- پيمان برادرى بست، على عليه السلام عرضه داشت: يا رسول اللَّه! ذهب روحي وانقطع ظهري حين رأيتك فعلت ما فعلت بأصحابك غيري، فإن كان هذا من سخط عَلَيّ فلك العتبى والكرامة.فقال وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ ما أخَّرْتُكَ الا لِنَفْسِي فَأَنْتَ عِنْدِي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ من مُوسَى وَوَارِثِي
اى رسول خدا! قالب تهى كردم و كمرم شكست آن گاه كه ديدم شما بين اصحاب خود جز من پيمان برادرى بستى. پس اگر خشم شما از من باعث شده كه مورد توجه قرار نگيرم، شايسته سرزنشم و بزرگوارى از آنِ شماست. در اين هنگام پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله فرمود: خدايى كه مرا به حق به پيامبرى مبعوث كرد! تو را فقط براى خود برگزيدم و تو براى من همانند هارون براى موسى هستى، جز اين كه پيامبرى پس از من نيست، و تو برادر و وارث من هستى.المعجم الكبير طبراني ج 5 ص 221 .تاريخ مدينة دمشق ج 42 ص 53 . سير أعلام النبلاء ج 1 ص 142
2-در ماجراى بستن در خانه ‏هاى اصحاب به مسجد
دومين مورد بيان اين حديث در ماجراى بستن درهاست. در روايت چنين آمده است كه پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله فرمود: وإنّ علياً منّي بمنزلة هارون من موسى. مناقب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب رضي الله عنه ابن مغازلي ، دار الآثار - صنعاء، الطبعة: الأولى 1424 هـ - 2003 م ص322
3- در جريان غدير
4. درماجراى دختر حمزه سيدالشهداء.
ماجرا از اين قرار است:هنگامى كه دختر حضرت حمزه از مكّه به مدينه منوّره آمد، امير مؤمنان على عليه السلام، جعفر و زيد براى كفالت و سرپرستى او اختلاف نظر پيدا كردند و قصه را نزد پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله بردند تا آن حضرت داورى نمايد. پيامبر خدا صلى اللَّه عليه وآله به على عليه السلام فرمود:أمّا أنت يا علي! فأنت منّي بمنزلة هارون من موسى إلّاالنبوّة. تاريخ مدينة دمشق ج 42 ص 170
در موارد ديگر مانند ولادت حسنين عليهم السلام نيز نقل شده است
2. شبهه دوم اين است كه هارون در حيات حضرت موسي از دنيا رفت لذا در اينجا تشبيه به هارون ، جانشيني حضرت علي عليه السلام را ثبات نمي کند؟
پاسخ:
جمله الا انه لا نبى بعدى پاسخ اين ايراد را به خوبى مى دهد،؛ زيرا اگر گفتار پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم که مي گويد تو به منزله هارون نسبت به من هستى، مخصوص به زمان حيات پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بود، جمله الا انه لا نبى بعدى هيچ لزومى نداشت و هنگامي كه سخن مخصوص به زمان حيات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باشد، درباره بعد از او سخن گفتن کاملا نامناسب است... بنابراين وجود اين استثناء به خوبى نشان مى دهد که گفتار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ناظر به زمان بعد از مرگ او نيز بوده است منتها براى اينکه اشتباه نشود و کسانى على (عليه السلام ) را به نبوت بعد از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر نگزينند، مي فرمايد: تو همه اين مقامها را دارى ولى بعد از من پيامبر نخواهى بود..
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

14 | mokhtar saghafi | Turkey - Kütahya | ٢١:٤٤ - ١٢ تير ١٣٩٢ |
با سلام ممنون و متشکر از پاسخ کاملتون - يا علي مدد
15 | رفه | Iran - Rasht | ١٨:٣٣ - ١٨ تير ١٣٩٢ |
باسلام و تشکر
کاش فايل متن تمام مطالب را در قالب پي دي اف و.. براي دانلود ميگذاشتيد تا استفاده راحتتر شود. همانطور که در بعضي موارد اين کار را ميکنيد
سپاس
16 | رفه | Iran - Rasht | ١٨:٤٧ - ١٨ تير ١٣٩٢ |
سلام براي من سوال شده همين علما و بزرگان در عين نقل اين روايت و ساير رواياتي ک امامت يا حداقل خلافت را ثابت ميکند چطور سني مانده اندو متوجه تناقض متن اثار و عملکردشان نيستند؟ اگر واقعا برداشت آنها همان است ک ما ميفهميم و روايات را هم صحيح ميدانند پس چرا اين روايات نقض کننده عقايدشان را در کتبشان ذکر و حفظ کرده اند؟ لااقل ذکر نميکردند تا عقايدشان از طرف خودشان نقض نميشد..واقعا نميفهمم

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اين سوال را بايد از علماي اهل سنت و وهابيت پرسيد كه چرا و به چه دليل با وجود اقرار به اين روايات درباره خلافت حضرت علي عليه السلام باز راه انحراف را در پيش گرفته و حقيقت را کتمان کرده ايد.
واقعيت اين است که بسياري از اين آقايان و نيز علماي کنوني اهل سنت و وهابيت، واقعيت را به خوبي مي دانسته و مي دانند ولي به همان دلايلي که اصحاب پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمايشان آن حضرت را نديده گرفته و آن را کتمان کردند اينان نيز همان عمل را انجام مي دهند. با اينکه وجود مقدس پيامبر اکرم بارها و بارها به امامت و خلافت حضرت علي عليه السلام تاکيد کرده بود ولي آنان با وجود اينکه اين امر را مکررا و با چشمها و گوشهاي خود از پيامبر ديده و شنيده بودند به فرمايشان آن حضرت پشت کردند حال ديگر چه انتظاري مي توان از پيروان آنها داشت.
با اين توضيح به بررسي علل اين کتمان حقيقت از سوي علماي اهل سنت مي پردازيم:
1.تمايلات نفساني: . شايد بعضي از علماي اهل سنت در اثر تمايلات نفساني نمي توانند، حق را اظهار كنند. يا بپذيرند. چون با اظهار به حق و پيروي از آن، سيادتي را كه در پيش قوم خود دارد و يا در آمدي را كه از اين راه نصيبش مي شود، از دست خواهد داد.
2 تعصب: يكي از موانع وصول به آراي صحيح و مطابق با واقع، تعصّب است، تعصّب عبارتست از اوج پيروي از تمايلات در زمينة هواداري از فرد يا افراد و ياچيزي، بدون رعايت حق.به گفته امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ امام و اسوه و الگوي مردم متعصب، شيطان است. حضرت در اين باره مي فرمايد: او پيشواي متعصّبان و پيشرو مستكبران است؛آن كه اساس تعصّب را نهاد.( نهج البلاغه، خطبة قاصعه ، ص380)
تعصّب، شخص متعصّب را وادار مي كند، به جاي اينكه به گفته بنگرد، «گوينده» را ملاك داوري قرار مي دهد. تعصّب به انسان اجازه نمي دهد كه فكر كند كه «گفته» چيست هم آيا حق است يا باطل، درست است يا غلط؟ بلكه به او مي گويد: ببين «گوينده» كيست؛ اگر با تو هم خط است، نظرية او درست است و اگر همخط نيست، نظرية او خطاست.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
17 | احمدرضا حسني | Iran - Tehran | ١٥:١٨ - ٣٠ مرداد ١٣٩٢ |
سلام ممنون ميشم جوابم رو بديد در عکسي که به عنوان سند گذاشته ايد بعد از کلمه خليفتي علامت 1 گذاشته است و در پاورقي چيزي را توضيح داده است در عکس دوم نيز بعد از کل روايت علامت 1 گذاشته و در پاورقي چيزي را توضيح داده است لطفا آن مطالب پاورقي را ترجمه کنيد و در باره آن توضيح بدهيد.

پاسخ:
باسلام
پاورقي عكس اول: در نسخه اي كه من اصل قرار داده ام دراين كتاب، اين قسمت حذف شده من اين قسمت را از مسند احمد آوردم اين اضافه مهمي است بدون اين قسمت، جمله معني نمي دهد.
پاورقي عكس دوم: سند روايت حسن و نيكوست، كساني كه اين روايت را نقل كرده اند همانهايي هستند كه بخاري و مسلم از آنها روايت مي كنند بجز ابي بلج كه اسم او يحيي بن سليم بن بلج است ابن حجر او را صدوق دانسته و گفته چه بسا برخي مواقع خطا مي كند. براي اين روايت شواهدي است كه خواهد آمد.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
18 | محمدي | Iran - Alvand | ١٧:٢٨ - ٢٤ آذر ١٣٩٢ |
برادر يا خواهر محترم شماره 1 سلام و رحمت الهي بر شما.
و اما بعد=
به من بفرمائيد که اولي الامر چه کساني هستند؟همان کساني که اطاعت از آنان در کنار اطاعت از رسول خدا(ص)آمده چه کساني هستند؟
آيه=((يا ايّها الّذين امنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرّسول و اولي الامر منكم......=اي كساني كه ايمان آورده ايد خدا را اطاعت كنيد و از رسول خدا و اولي الامر منكم اطاعت كنيد.....نساء/59
اما شما بفرمائيد که درکجاي قرآن آمده که بايد خليفه با شورا انتخاب شود؟و در کجاي قران آمده که بايد خلفاي ثلاث_ابي بکر و عمر و عثمان_را تکريم کرد؟حتي طبق کتب اهل سنت ابي بکر با شورا خليفه نشد.....
و اما در کتاب صحيح بخاري از قول عائه بنت ابي بکر آمده که گفت=هيچ آيه اي از قرآن در حق ما نازل نشده مگر آنمقدار که براي اثبات بي گناهي من(از زنا)آمد.
هرچند شيعه ماجراي افک و تهمت زنا به همسر رسول الله را در مورد ماريه ميدانه نه عائشه ولي اين جا عائشه نميگه که آيه غار در مورد ابي بکر نازل شده...آن موقع شما ميخواهيد طبق نظريه عائشه که خيلي قبولش داريد سخن بگوييد؟
19 | فرهاد محمدي | Iran - Tabriz | ٢٠:٣٣ - ٠٧ بهمن ١٣٩٢ |
با سلام
(جواب به سوال اخر شماره يک) 1-ابوبکر به قول خود شما سالخورده چه کمکي در ان موقع يراي پيامبر ميتوانست انجام دهد که براي او فضيلت باشد 2_ ايا در ان موقعيت خدا با پيامبر نبود!پس ابوبکر انجا چه کاره بود جز درد سر براي پيامبر و عامل ترس3-مگر نميگوييد ابوبکر ان موقع سنش زياد بود و پيرمرد. حالا در صورت کشف انها از سوي دشمن ابوبکر پيرمرد ميتوانست فرار کند به يک جايي يا پيامبر جوان و يا اينکه ابوبکر پير مرد در ان موقع چه خطري ميتوانست از پيامبر دفع بکند 3-اگر بگوييد ابوبکر شجاع بود و با پبامبر همراه شد پس چرا ميترسيد 4-اگر ميگوييد او را پيامبر با خود برد پس نيازي به کسي داشت !در صورت نياز چرا پيامبر يک شخص قوي و جنگجو (ايا فکر نميکنيد در اين موقع عمر بيشتر از ابو بکر به درد ميخورد!) با خود نبرد چون ابوبکر نه جنگجو بود (با توجه به شرکت در جنگها!)و نه قوت قلب داشت چون قران گفته ترسو بوده پس اين ابوبکر چه فضيلتي داشته در نتيجه !!! يا اين ابوبکر بوده که به نقل از برخي روايات متوجه رفتن پيامبرشده و از عقب او رفته و با او همراه شده و يا اينکه از ترس مشرکان مکه با پيامبر همراه شده تا در نبود پيامبر خطري براي او پيش نيايد به قول معروف يه جورايي فرار کرده 5-مرد حسابي ايا فرار اورا با کار علي بن ابيطالب مقايسه ميکني !چه کسي به عنوان جانشين پيامبر در مکه و در بين کفار ماند . پيامبر امانات مردم و محافظت از خانواده و زن و فرزند خويش را به چه کسي سپرد چه کسي با بذل جان خويش و فداکاري و بدون ترس با امدن کفار براي حمله جاي پيامبر خوابيد(حالا خداييش تصور کن ابوبکر با ان ترس ميتوانست در ان لحظه جاي پيامبر بخوابد!)خداييش کار ان شخص که با شجاعت و فداکاري در ميان کفار ماند و امانات مردم را به صاحبانش داد و با شجاعت درايت خود خانواده پيامبر را صحيح و سالم به صاحبش رساند برابر است با کار کسي که از ترس جان خودش فرار کرده است
20 | محمد جواد عزيزي نورآباد دلفان | Iran - Kermanshah | ٢٠:٥١ - ١٩ ارديبهشت ١٣٩٣ |
درود خدا بر شما و اجداد پاکتان باد ،دست مريزاد،کيف کردم
21 | سيدجواد | Iran - Fardīs | ٠١:٢٧ - ٢٧ تير ١٣٩٣ |
باسلام در جواب نظرشماره يك راجع به شبهه نامگذارى اولاد اميرالمؤمنين به نامهاى خلفا بايد بگويم كه اولا در مورد ابوبكر كه اصلا ابوبكر اسم نيست و كنيه است وامكان ندارد اميرالمؤمنين براى فرزندش به جاى اسم كنيه انتخاب كند البته شايد نام يكى از نوه هاى اميرالمؤمنين بكر بوده كه نام پدر او هم ابابكر شده باشد كه در تاريخ به همچين چيزى اشاره نشده دوم نام فرزندديگر اميرالمؤمنين عمرو بوده نه عمر كه در دو كتاب مقاتل الطالبيين ابوالفرج اصفهانى وسنن ابى داوود به ان اشاره شده وسوم نام فرزند ديگر ايشان كه عثمان بوده خود حضرت در روايت فرموده اند او را به نام برادرم عثمان ابن مظعون نامگذارى كردم نه عثمان ابن عفان در اخرسخنم با اهل سنت است تمام استدلالات اين سايت از كتب خود شماست اهل سنت خود را اهل حديث ميدانند واين احاديث باسند صحيح از رسول خدا وارد شده پس سنت اوست پس بدون تعصب احاديث وسنت رسول الله صل الله عليه واله را مطالعه كرده و مطمئن باشيد كه راه حق را پيدا خواهيد كرد. اللهم عجل لوليك الفرج سلامتى حضرت حجت صلوات
22 | سلمان | Liberia - Voinjama | ١٣:٤٣ - ٣٠ بهمن ١٣٩٣ |
سلام
شبهه ای وارد می کنند که میدونم حتما قبلا خودتون هم قبلا دیدید ولی جوابش رو درست نمی دونم میگن روایت مدرج هست مثلا نسائی در خصائص در یک روایت طولانی با سند صحیح از خود ابن عباس(نه یک صحابی دیگه و راوی همین روایت السنة) اینجوری نقل کرده:
أنت خليفتي يعني في كل مؤمن بعدي
یعنی این «في كل مؤمن بعدي» برداشت یکی از روات بوده و نظر پیامبر(ص) نیست و منظور همون غزوه تبوک هست.جوابش چیه؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اولا: روايان در اين خصوص تنها يک روايت نيست که کسي بخواهند بيايد و بگويد اين را فلان راوي اضافه کرده است فقط به اين روايت اشکال کنند روايتي در اين خصوص با همين عبارت از عمران بن حصيم چنين نقل شده است:
عمران بن حصين رضي الله عنه قال بعث رسول الله e سرية واستعمل عليهم علي بن أبي طالب ... ثم قام الثالث فقال مثل ذلك فأعرض عنه ثم قام الرابع فقال يا رسول الله ألم تر أن عليا صنع كذا وكذا فأقبل عليه رسول الله صلى الله عليه وسلم والغضب في وجهه فقال ما تريدون من علي إن عليا مني وأنا منه وولي كل مؤمن هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه المستدرك على الصحيحين ج 3 ص 119
در فضائل الصحابه نيز آمده است
بن عبد الله عن عمران بن حصين قال بعث رسول الله صلى الله عليه وسلم سرية وأمر عليهم علي بن أبي طالب فأحدث شيئا في سفره فتعاهد قال عفان فتعاقد أربعة من أصحاب محمد صلى الله عليه وسلم ان يذكروا أمره لرسول الله صلى الله عليه وسلم قال عمران وكنا إذا قدمنا من سفر بدأنا برسول الله صلى الله عليه وسلم فسلمنا عليه قال فدخلوا عليه فقام رجل منهم فقال يا رسول الله إن عليا فعل كذا وكذا فاعرض عنه ثم قام الثاني فقال يا رسول الله إن عليا فعل كذا وكذا فاعرض عنه ثم قام الثالث فقال يا رسول الله إن عليا فعل كذا وكذا فأعرض عنه ثم قام الرابع فقال يا رسول الله إن عليا فعل كذا وكذا قال فأقبل رسول الله صلى الله عليه وسلم على الرابع وقد تغير وجهه فقال دعوا عليا دعوا عليا إن عليا مني وأنا منه وهو ولي كل مؤمن بعدي
فضائل الصحابة لابن حنبل ج 2 ص 605
جهت اطلاه بيشتر به اين آدرس رجوع کنيد در اين آدرس بحث اشکال زيادي نيز پاسخ داده شده است
ثانيا: برفرض اينکه کسي بگويد اين مومن من بعدي از اضافه رواي است يا صحابه باز اين روايت مورد قبول است و به آن عمل مي شود چون احتمال دارد يکي از شيخ خود شنيده وديگري نشينده و يا براو مخفي مانده .خود علماي اهل سنت نيز به اين مسئله اعتراف کرده اند ابن حبان گويد:
زيادة الألفاظ عندنا مقبولة عن الثقات إذ جائز أن يحضر جماعة شيخا في سماع شيء ثم يخفى على أحدهم بعض الشيء ويحفظه من هو مثله أو دونه في الإتقان. زيادي الفاظ از ثقات نزد ما مورد قبول است چون جايز است...
الثقات ، اسم المؤلف: محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي الوفاة: 354 ، دار النشر : دار الفكر - 1395 - 1975 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : السيد شرف الدين أحمد ج 8 ص 1
در اين روايت برفرض که گفته شود اين اضافي از رواي و يا صحابي بوده باز روايت مورد قبول است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
23 | سلمان | Germany - Frankfurt am Main | ٢٢:٥١ - ٠٢ اسفند ١٣٩٣ |
سلام
آیا انتساب کتاب دلائل الامامه به طبری شیعه صحیحه؟ یعنی کتاب معتبریه؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در اينکه اين کتاب منسوب به أبي جعفر محمد بن جرير طبري امامي است ، ترديدي نيست
و علماء نيز به اين مسئله اعتراف کرده اند که اين کتاب مال طبري است
آقا بزرگ تهراني اين در انتساب اين کتاب به طبري گويد:
دلائل الأئمة كما أشرنا إليه آنفا لأبي جعفر محمد بن جرير بن رستم الطبري الآملي ( المازندراني المتأخر عن محمد بن جرير الطبري الكبير والمعاصر للشيخ الطوسي ( المتوفى 460 ) الذريعة - آقا بزرگ الطهراني - ج 8 ص 241
وي بعد از اثبات اين مطلب قول کساني را که گويند اين کتاب مال او نيست خط بطلان کشيده و گويد: وقد ظهر مما فصلناه بطلان ما زعمه بعض ، من أن ( دلائل الإمامة ) من موضوعات القرن السابع ، وانما وضعه بعض الغلاة ونسبه إلى محمد بن جرير ، وأنه لقصوره في فن التاريخ والرجال رتب أسانيد روايات الكتاب بحيث يصير المؤلف - محمد بن جرير - في بعض الأسانيد من رجال القرن الخامس وفى بعضها من القرن الرابع وفى بعضها في القرن الثالث .
الذريعة - آقا بزرگ الطهراني - ج 8 ص 247
محدث نوري نيز گويد:
عن كتاب دلائل الإمامة لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الامامي ، بإسناده عن الصادق. مستدرك الوسائل - الميرزا النوري - ج 11 ص 116
سيد بن طاوس نيز گويد:
ما رويناه باسنادنا إلى محمد بن جرير بن رستم الطبري في كتاب دلائل الإمامة باسناده عن حذيفة
فرج المهموم - السيد ابن طاووس - ص 227
علامه مجلسي نيز اين کتاب را منسوب به طبري مي کند:
كتاب دلائل الإمامة لمحمد بن جرير الطبري الامامي
بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 43 ص 9
اين کتب يکي از مهمترين کتب شيعه بشمار مي رود که روايات فراواني را نقل کرده است اما نکته اي که بايد در اين خصوص به آن توجه داشت اين است که اين کتاب نيز داراي روايات صحيح و ضعيف است که با بررسي رجالي و با قواعد رجالي روايات آن مورد بررسي قرار مي گيرد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها