2024 March 19 - سه شنبه 29 اسفند 1402
اگر منظور رسول خدا (ص) از حديث غدير، امامت امير مؤمنان (ع) بود، چرا صحابه دچار اختلاف شدند؟
کد مطلب: ٤٩٥٣ تاریخ انتشار: ٢٥ بهمن ١٤٠٠ - ١٤:٠٠ تعداد بازدید: 19794
پرسش و پاسخ » امامت و خلافت
اگر منظور رسول خدا (ص) از حديث غدير، امامت امير مؤمنان (ع) بود، چرا صحابه دچار اختلاف شدند؟

سؤال كننده : عبد الرحمن فاروق

توضيح سؤال :

اگر مقصود رسول خدا (ص) از حديث غدير ، تعيين علي (ع) به عنوان خليفه بود ، نبايد ميان صحابه اختلاف مي شد ؛ چون آن ها صحابه رسول خدا (ص) و دست پروده آن حضرت بودند . چگونه مي توان تصور كرد كه تنها بعد از چند روز از حادثه غدير خم ، صحابه وصيت و فرمان رسول خدا را فراموش كرده باشند و به آن حضرت خيانت كنند ؟

بنابراين قطعاً مقصود رسول خدا امامت آن حضرت نبوده است .

نقد و بررسي :

خواستگاه اين شبهه ، تصور نادرستي است كه اهل سنت از صحابه دارند ، زيرا آن ها بر اين باورند كه اگر كسي نام صحابي را گرفت وملقب به اين نام شد، عدالتش قطعي است و كاري بر خلاف فرمان رسول خدا صلي الله عليه وآله انجام نخواهد داد .

بي ترديد اگر مواردي يافت شود كه صحابه حتي در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله ، دچار اختلافات شديدي شده و بر خلاف فرمان رسول خدا صلي الله عليه وآله رفتار كرده اند ، بي اساس بودن اين شبهه روشن و ثابت مي شود كه اختلاف صحابه در باره يك مسأله ، تأثيري در تعيين مقصود رسول خدا نداشته و خدشه اي بر دلالت حديث غدير وارد نخواهد كرد . اكنون به چند مورد از مخالفت هاي صحابه با رسول خدا اشاره مي كنيم:

مخالفت با فرمان رسول خدا (ص) در قضيه وصيت :

بارزترين نمونه از اختلاف ميان صحابه و سرپيچي از فرمان رسول خدا صلي الله عليه وآله ، قضيه وصيت آن حضرت است كه به بعضي از اصحاب حاضر در مجلس دستور داد تا كاغذ و دوات بياورند، چون تصميم داشت مطالبي بنويسد كه هرگز گمراه نشوند ؛ اما صحابه بدون اين كه حرمت پيامبر خدا را رعايت كنند ، با يكديگر به نزاع پرداختند ، تا جايي كه خليفه دوم آن حضرت را متهم به هذيان گويي كرد ! .

وقتي صحابه در حضور رسول خدا از دستور مستقيم آن حضرت و با يكديگر به نزاع مي پردازند ، چه استبعادي دارد كه بعد از آن حضرت نيز دچار همان اختلاف و سرپيچي نشوند ؟

محمد بن اسماعيل بخاري در صحيحش مي نويسد :

عن بن عَبَّاسٍ رضي الله عنهما أَنَّهُ قال يَوْمُ الْخَمِيسِ وما يَوْمُ الْخَمِيسِ ثُمَّ بَكَي حتي خَضَبَ دَمْعُهُ الْحَصْبَاءَ فقال اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم وَجَعُهُ يوم الْخَمِيسِ فقال ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَتَنَازَعُوا ولا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ فَقَالُوا هَجَرَ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم ... .

ابن عباس مي گفت : روز پنجشنبه و چه روزي بود آن روز . سپس آن قدر گريه كرد كه اشك چشمش سنگريزه هارا خيس كرد، آنگاه گفت: روز پنجشنبه درد بر رسول خدا (ص) شديد شد ، فرمود : كاغذي بياوريد تا براي شما چيزي بنويسم كه هرگز گمراه نشويد ، حاضران اختلاف كردند در حالي كه چنين عملي در حضور پيامبر خدا شايسته و سزاوار نبود ، گفتند : او بيمار است و هزيان مي گويد .

الجامع الصحيح المختصر ، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي (متوفاي256 هـ) ، ج 3 ، ص1111 ، ح 2888 ، كتاب الجهاد والسير ب 176 ،باب هَلْ يُسْتَشْفَعُ إِلَي أَهْلِ الذِّمَّةِ وَمُعَامَلَتِهِمْ ، ناشر : دار ابن كثير ، اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفي ديب البغا .

مسلم نيشابوري اين حديث را با اندك تغيير در صحيحش نقل كرده ومي نويسد :

عن بن عَبَّاسٍ أَنَّهُ قال يَوْمُ الْخَمِيسِ وما يَوْمُ الْخَمِيسِ ثُمَّ جَعَلَ تَسِيلُ دُمُوعُهُ حتي رأيت علي خَدَّيْهِ كَأَنَّهَا نِظَامُ اللُّؤْلُؤِ قال قال رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم ائْتُونِي بِالْكَتِفِ وَالدَّوَاةِ أو اللَّوْحِ وَالدَّوَاةِ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا فَقَالُوا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يَهْجُرُ .

صحيح مسلم ، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري (متوفاي261 ، ج 3 ، ص1259 ، ح1637 ، كتاب الوصية ، باب ترك الوصية لمن ليس عنده شيء ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي .

رسول خدا (ص) قصد نوشتن چه چيزي را داشت ؟

نووي در شرح روايت مسلم مي گويد :

فقد اختلف العلماء في الكتاب الذي هم النبي صلي الله عليه وسلم به فقيل أراد أن ينص علي الخلافة في إنسان معين لئلا يقع نزاع وفتن .

علما در اين كه پيامبر (ص) چه مي خواست بنويسد ، دچار اختلاف شده اند ، برخي گفته اند كه آن حضرت مي خواست جانشين بعد از خودش را معين و به اسم او تصريح كند تا بعد از ايشان و نزاع فتنه نشود .

شرح النووي علي صحيح مسلم ، أبو زكريا يحيي بن شرف بن مري النووي (متوفاي676هـ) ، ج 11 ، ص90 ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1392 ، الطبعة : الطبعة الثانية .

ابن حجر عسقلاني مي نويسد :

واختلف في المراد بالكتاب فقيل كان أراد أن يكتب كتابا ينص فيه علي الأحكام ليرتفع الاختلاف وقيل بل أراد أن ينص علي أسامي الخلفاء بعده حتي لا يقع بينهم الاختلاف قاله سفيان بن عيينة .

در اين كه پيامبر چه مي خواست بنويسد ، نظرات گوناگوني وجود دارد . برخي گفته اند : نوشته اي بود كه بيانگر احكام باشد و اختلاف را از بين به برد، برخي گفته اند: مي خواست اسامي جانشينان بعد از خودش را بنويسد تا در ميان آن ها اختلاف نشود . اين مطلب را سفيان بن عيينه گفته است .

فتح الباري شرح صحيح البخاري ، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي (متوفاي852 هـ) ج 1 ، ص209 ، ناشر : دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : محب الدين الخطيب .

بدر الدين عيني در شرح صحيح بخاري مي نويسد :

واختلف العلماء في الكتاب الذي همَّ صلي الله عليه وسلم بكتابته ، قال الخطابي : يحتمل وجهين . أحدهما : أنه أراد أن ينص علي الإمامة بعده فترتفع تلك الفتن العظيمة كحرب الجمل وصفين ... .

عمدة القاري شرح صحيح البخاري ، بدر الدين محمود بن أحمد العيني (متوفاي855هـ) ، ج 2 ، ص171 ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت .

علما در اين كه پيامبر (ص) چه مي خواست بنويسد ، دچار اختلاف شده اند ، خطابي گفته : دو احتمال وجود دارد : 1 . يكي اين كه مي خواست بر امامت بعد از خودش تصريح كند تا از فتنه هاي بزرگي همانند جنگ هاي جمل و صفين جلوگيري شود ... .

قسطلاني (متوفاي 923هـ) در شرح صحيح بخاري مي نويسد :

أكتب لكم كتاباً فيه النص علي الأئمّة بعدي.

ارشاد الساري ، ج 1 ، ص207 .

[رسول خدا فرمود : كاغذ و دوات بياوريد] تا نامه اي براي شما بنويسم كه در آن نام ائمه وپيشوايان بعد از خودم آمده باشد.

و محمد بن يوسف كرماني مشهور به شمس الأئمه (متوفاي 786هـ) در اين باره مي نويسد :

أنّه أراد أن يكتب اسم الخليفة بعده لئلا يختلف الناس ولا يتنازعوا فيؤدّيهم ذلك إلي الضلال .

الكوكب الدراري في شرح صحيح البخاري ، ج 2 ، ص172 .

آن حضرت مي خواست نام خليفه بعد از خودش را بنويسد تا مردم دچار اختلاف نشوند و با يكديگر نزاع نكنند كه آن ها را گمراه كند .

و احمد امين مصري (متوفاي 1373هـ) مي نويسد :

وقد أراد الرسول (ص) في مرضه الذي مات فيه أن يعيّن من يلي الأمر من بعده .

يوم الإسلام ، ص41 .

رسول خدا (ص) در هنگام بيماريي كه از دنيا رفت مي خواست جانشين بعد از خودش را معين كند .

سرپيچي از فرمان رسول خدا (ص) در قضيه نماز جمعه

رسول خدا صلي الله عليه وآله در حال ايراد خطبه هاي نماز جمعه (يا در حال نماز) بود كه صداي طبل و شيپور كاروان هاي تجاري به گوش صحابه رسيد ، آن ها بي اعتنا به رسول خدا آن حضرت را تنها رها كردند و به سوي كاروان شتافته و جز عده اي انگشت شمار ، كسي باقي نماند .

خداوند ، اين عمل صحابه را به شدت تقبيح كرده و مي فرمايد :

وَإِذَا رَأَوْاْ تجَِرَةً أَوْ لهَْوًا انفَضُّواْ إِلَيهَْا وَتَرَكُوكَ قَائمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَيرٌْ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَيرُْ الرَّازِقِين .الجمعة / 11 .

هنگامي كه آنها تجارت يا سرگرمي و لهوي را ببينند پراكنده مي شوند و به سوي آن مي روند و تو را ايستاده به حال خود رها مي كنند بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است، و خداوند بهترين روزي دهندگان است .

اين نص صريح قرآن كريم است و كسي نمي تواند آن را انكار نمايد . و محمد بن اسماعيل بخاري در صحيحش در باره اين قضيه مي نويسد :

عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ رضي الله عنهما قال أَقْبَلَتْ عِيرٌ يوم الْجُمُعَةِ وَنَحْنُ مع النبي صلي الله عليه وسلم فَثَارَ الناس إلا اثْنَيْ عَشَرَ رَجُلًا فَأَنْزَلَ الله (وإذا رَأَوْا تِجَارَةً أو لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا ) .

الجامع الصحيح المختصر ، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي (متوفاي256 ، ج 4 ، ص1859 ، ح4616 ،كتاب البيوع ، بَاب : وإذا رَأَوْا تِجَارَةً أو لَهْوًا ، ناشر : دار ابن كثير ، اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفي ديب البغا .

از جابر بن عبد الله نقل شده كه گفت : روز جمعه بود وما در حال نماز خواندن با پيامبر (ص) بوديم ، قافله اي وارد شد، مردم همه متفرق شدند جز دوازده نفر؛ خداوند اين آيه را نازل كرد : « وإذا ... .

و در روايت ديگر با صراحت آمده است كه مردم در حال نماز متفرق شدند :

حدثنا جَابِرُ بن عبد اللَّهِ قال بَيْنَمَا نَحْنُ نُصَلِّي مع النبي صلي الله عليه وسلم إِذْ أَقْبَلَتْ عِيرٌ تَحْمِلُ طَعَامًا فَالْتَفَتُوا إِلَيْهَا حتي ما بَقِيَ مع النبي صلي الله عليه وسلم إلا اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا فَنَزَلَتْ هذه الْآيَةُ : (وإذا رَأَوْا تِجَارَةً أو لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيْهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا) .

الجامع الصحيح المختصر ، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي (متوفاي256هـ) ج 1 ، ص316 ، ح894 ، ناشر : دار ابن كثير ، اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفي ديب البغا .

جابر بن عبد الله گفت : ما با رسول خدا (ص) در حال نماز بوديم كه كاروان مواد غذائي وارد شد ، مردم متفرق شدند، جز دوازده نفر كس ديگري با رسول خدا (ص) نماند ، سپس اين آيه نازل شد : « وإذا رَأَوْا ... » .

ابن حجر عسقلاني بعد از بررسي اقوال در اين باره كه پيامبر در حال خطبه بود يا در حال نماز مردم متفرق شدند مي نويسد :

وسلك طائفةٌ مسلكاً آخر ، وظاهر كلام البخاري هاهنا وتبويبه يدل عليه ، وهو : أن انفضاضهم عن النبي كان في نفس الصلاة ، وكان قد افتتح بهم الجمعة بالعدد المعتبر ، ثم تفرقوا في أثناء الصلاة ، فأتم بهم صلاة الجمعة ؛ فإن الاستدامة يغتفر فيها ما لا يغتفر في الابتداء . وهذا قولُ جماعة من العلماء ، منهم : أبو حنيفة وأصحابه والثوري ومالك والشافعي - في القديم - وإسحاق ... .

فتح الباري في شرح صحيح البخاري ، زين الدين أبي الفرج عبد الرحمن ابن شهاب الدين البغدادي ثم الدمشقي الشهير بابن رجب (متوفاي795هـ ) ج 5 ، ص316 ، ناشر : دار ابن الجوزي - السعودية / الدمام - 1422هـ ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : أبو معاذ طارق بن عوض الله بن محمد .

گروهي راه ديگري رفته اند و ظاهر سخن بخاري و چگونگي باب بندي كتابش نيز بر اين مطلب گواهي مي دهد كه : متفرق شدن مردم در حال خواندن نماز جمعه بوده است ، رسول خدا نماز را با تعداد لازم شروع كرد ؛ مردم در بين نماز متفرق شدند ؛ ولي رسول خدا با افراد باقي مانده نماز جمعه را به پايان برد ؛ زيرا در ادامه نماز چيزهايي بخشيده مي شود كه در آغاز آن بخشيده نمي شود .

اين نظر جماعتي از دانشمندان از جمله: ابو حنيفه و طرفدارانش ، ثوري ، مالك و شافعي (در نظر قبلي اش) و اسحاق است .

آيا كساني كه در حضور خاتم پيامبران از شنيدن سخنان آن حضرت اعراض و شرف و افتخار شنيدن سخنان اشرف مخلوقات عالم را به مال دنيا مي فروشند ، در زماني كه رسول خدا در ميان آنان نيست ، به سخنان آن حضرت اعتنا خواهند كرد و دچار اختلاف و تشتت نخواهند شد ؟

آيا كساني كه با بي شرمي تمام ووقيحانه رسول خدا را تنها رها كردند ، خليفه و جانشين وي را تنها نخواهند گذاشت و وصيت او را را بر منافع مادي و شخصي خود مقدم خواهند داشت ؟!

سرپيچي از فرمان رسول خدا (ص) در قضيه متعه حج :

قضيه ي ديگري كه قلب رسول خدا صلي الله عليه وآله را جريحه دار و خشم و غضب آن حضرت را برانگيخت ، سرپيچي صحابه از فرمان رسول خدا در قضيه متعه حج بود .

ابن ماجه و احمد بن حنبل روايت را اين گونه نقل مي كنند :

عن الْبَرَاءِ بن عَازِبٍ قال خَرَجَ عَلَيْنَا رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم وَأَصْحَابُهُ فَأَحْرَمْنَا بِالْحَجِّ فلما قَدِمْنَا مَكَّةَ قال اجْعَلُوا حِجَّتَكُمْ عُمْرَةً فقال الناس يا رَسُولَ اللَّهِ قد أَحْرَمْنَا بِالْحَجِّ فَكَيْفَ نَجْعَلُهَا عُمْرَةً قال انْظُرُوا ما آمُرُكُمْ بِهِ فَافْعَلُوا فَرَدُّوا عليه الْقَوْلَ فَغَضِبَ فَانْطَلَقَ ثُمَّ دخل علي عَائِشَةَ غَضْبَانَ فَرَأَتْ الْغَضَبَ في وَجْهِهِ فقالت من أَغْضَبَكَ أَغْضَبَهُ الله قال ومالي لَا أَغْضَبُ وأنا آمُرُ أَمْرًا فلا أُتْبَعُ .

سنن ابن ماجه ، محمد بن يزيد أبو عبدالله القزويني الوفاة: 275 هـ) ج 2 ، ص2981 ، ح 2982 ، ناشر : دار الفكر - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي

مسند الإمام أحمد بن حنبل ، أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني (متوفاي241 هـ) ج 4 ، ص286 ، ح18546 ، باب حديث قيس عنه البراء بن عازب ، ناشر : مؤسسة قرطبة - مصر .

از براء بن عازب نقل شده كه گفت : با رسول خدا از مدينه خارج شديم و براي حج، احرام بستيم ، وقتي كه به مكه رسيديم ، رسول خدا فرمود : حج خود را عمره قرار دهيد . مردم گفتند : اي رسول خدا ، ما براي حج احرام بسته ايم چگونه آن را عمره قرار دهيم . رسول خدا فرمود : توجه كنيد كه چه دستوري به شما داده شده است ، به همان عمل كنيد . اصحاب ، سخن رسول خدا را رد كردند ، رسول خدا عصباني شد و از آنان جدا شد ونزد عايشه رفت. عايشه غضب را در چهره رسول خدا ديد، گفت : كسي تو را خشمگين كند ، خدا را خشمگين كرده است . رسول خدا فرمود : چگونه خشمگين نشوم ؛ در حالي كه به آن ها دستور مي دهم ؛ ولي آن ها فرمانبرداري نمي كنند .

رواه أبو يعلي ورجاله رجال الصحيح .

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، علي بن أبي بكر الهيثمي (متوفاي807 هـ) ج 3 ، ص233 ، ناشر : دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة ، بيروت - 1407 .

ابويعلي اين روايت را نقل كرده و روات آن ، روات صحيح بخاري است .

ذهبي بعد از نقل روايت مي گويد :

هذا حديث صحيح من العوالي يرويه عدة في وقتنا عن النحيب وابن عبدالدائم بسماعهما من ابن كليب أخرجه ابن ماجة عن الثقة عن أبي بكر ... .

سير أعلام النبلاء ، محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله (متوفاي748 هـ) ج 8 ، ص498 ، ناشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط ، محمد نعيم العرقسوسي .

اين روايتي صحيح از كتاب عوالي است كه آن را عده اي در زمان ما از نحيب و ابن عبد الدائم نقل كرده اند كه آن ها از ابن كليب شنيده اند . ابن ماجه اين روايت را از شخصي مورد اعتماد واز أبي بكر نقل كرده است .

مسلم نيشابوري ، فقط تكه هاي آخر روايت را نقل مي كند :

عن ذَكْوَانَ مولي عَائِشَةَ عن عَائِشَةَ رضي الله عنها أنها قالت قَدِمَ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم لِأَرْبَعٍ مَضَيْنَ من ذِي الْحِجَّةِ أو خَمْسٍ فَدَخَلَ عَلَيَّ وهو غَضْبَانُ فقلت من أَغْضَبَكَ يا رَسُولَ اللَّهِ أَدْخَلَهُ الله النَّارَ قال أو ما شَعَرْتِ أَنِّي أَمَرْتُ الناس بِأَمْرٍ فإذا هُمْ يَتَرَدَّدُونَ .

صحيح مسلم ، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري (متوفاي261هـ) ، ج 2 ، ص879 ، ح1211 ، كتاب الحج ، باب بيان وجوه الإحرام ... ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي .

ذكوان غلام عائشه از وي نقل كرده است كه گفت : رسول خدا چهار يا پنج از ذي الحجة گذشته بود كه ناراحت نزد من آمد ، گفتم: هر كس شمارا خشمگين كند، خدا او را وارد آتش مي كند ؟ رسول خدا فرمود : مگر نمي داني كه من مردم را فرمان مي دهم ؛ ولي آن ها چون وچرا مي كنند ومردد هستند .

سخن زشت برخي صحابه در توجيه تمرد از فرمان رسول خدا (ص) :

تمرد صحابه از فرمان رسول خدا صلي الله عليه وآله ، قلب آن حضرت را جريحه دار كرد ؛ اما بدتر از آن سخني است برخي از صحابه در توجيه تمردشان ذكر كرده اند . مسلم نيشابوري در صحيحش مي نويسد :

قال جَابِرٌ فَقَدِمَ النبي صلي الله عليه وسلم صُبْحَ رَابِعَةٍ مَضَتْ من ذِي الْحِجَّةِ فَأَمَرَنَا أَنْ نَحِلَّ قال عَطَاءٌ قال حِلُّوا وَأَصِيبُوا النِّسَاءَ قال عَطَاءٌ ولم يَعْزِمْ عليهم وَلَكِنْ أَحَلَّهُنَّ لهم فَقُلْنَا لَمَّا لم يَكُنْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ عَرَفَةَ إلا خَمْسٌ أَمَرَنَا أَنْ نُفْضِيَ إلي نِسَائِنَا فَنَأْتِيَ عرَفَةَ تَقْطُرُ مَذَاكِيرُنَا الْمَنِيَّ قال يقول جَابِرٌ بيده كَأَنِّي أَنْظُرُ إلي قَوْلِهِ بيده يُحَرِّكُهَا .

صحيح مسلم ، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري (متوفاي261هـ) ، ج 2 ، ص883 ، ح1216 ، كتاب الحج ، باب بيان وجوه الإحرام ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي .

جابر گفت : رسول خدا در صبح روز چهارم ذي الحجة آمد و به ما دستور داد كه از احرام خارج شويم و فرمود : از احرام خارج شويد و نزد زنانتان برويد . عطاء مي گويد: مردم نزد زنانشان نرفتند ؛ ولي از احرام خارج شدند . گفتيم : بين ما و عرفه پنج روز بيشتر فاصله نيست ، به ما دستور مي دهيد كه با زنان جمع شويم و بعد به سوي عرفه برويم در حالي كه از آلت هاي ما مني مي چكد ؟ عطا گفت كه جابر اين سخن را مي گفت و با دستش نيز نشان مي داد ، من به سخن او مي نگريستم و او با دست آلتش را حركت مي داد .

بخاري اين گونه نقل مي كند :

... فَأَمَرَ النبي صلي الله عليه وسلم أَصْحَابَهُ أَنْ يَجْعَلُوهَا عُمْرَةً وَيَطُوفُوا ثُمَّ يُقَصِّرُوا وَيَحِلُّوا إلا من كان معه الْهَدْيُ فَقَالُوا نَنْطَلِقُ إلي مِنًي وَذَكَرُ أَحَدِنَا يَقْطُرُ ... .

رسول خدا به اصحابش دستور داد تا حج را به عمره تبديل كنند ، سپس طواف كرده ، تقصير انجام دهند و از احرام خارج شوند ؛ مگر كسي كه قرباني به همراه خود دارد ، صحابه گفتند : ما به سوي مني رهسپار شويم ؛ در حالي كه از آلت ما مني مي چكد ؟

الجامع الصحيح المختصر ، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256هـ) ج 2 ، ص594 ، ح1568 ، كتاب الحج ، باب 81 ، تَقْضِي الْحَائِضُ الْمَنَاسِكَ كُلَّهَا إِلاَّ الطَّوَافَ بِالْبَيْتِ ، ناشر : دار ابن كثير ، اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفي ديب البغا .

و در روايت ديگر مي نويسد :

فَيَرُوحُ أَحَدُنَا إلي مِنًي وَذَكَرُهُ يَقْطُرُ مَنِيًّا .

الجامع الصحيح المختصر ، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256هـ) ج 2 ، ص885 ، كتاب الشركة،47 ، باب 15، الاِشْتِرَاكِ فِي الْهَدْيِ وَالْبُدْنِ ، ناشر : دار ابن كثير ، اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفي ديب البغا .

هر يك از ما به طرف مني برود، در حالي كه از آلت او مني مي چكد ؟

آيا كساني كه در حضور رسول خدا چنين كلماتي را بر زبان جاري مي كنند و اين گونه از فرمان صريح آن حضرت سرپيچي مي كنند ، بعد از آن حضرت از فرمانش سرپيچي نخواهند كرد ؟

مخالفت صحابه با رسول خدا (ص) در روزه سفر :

در سال هشتم هجرت، رسول خدا صلي الله عليه وآله براي فتح مكه قصد آن سرزمين نمود. در اين سفر آن حضرت به همراهانش دستور داد كه روزه خود را افطار كنند و خود نيز در حالي كه همه مردم مي ديدند ، افطار كرد ؛ ولي در عين حال برخي از صحابه از فرمان پيامبر خدا سرپيچي و تا غروب آفتاب افطار نكردند . رسول خدا پس از آگاهي از موضوع ، با صراحتا تمام آنان را عصيان گر و گناهكار ناميد.

مسلم نيشابوري در صحيحش مي نويسد :

حدثني محمد بن الْمُثَنَّي حدثنا عبد الْوَهَّابِ يَعْنِي بن عبد الْمَجِيدِ حدثنا جَعْفَرٌ عن أبيه عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ رضي الله عنهما أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم خَرَجَ عَامَ الْفَتْحِ إلي مَكَّةَ في رَمَضَانَ فَصَامَ حتي بَلَغَ كُرَاعَ الْغَمِيمِ فَصَامَ الناس ثُمَّ دَعَا بِقَدَحٍ من مَاءٍ فَرَفَعَهُ حتي نَظَرَ الناس إليه ثُمَّ شَرِبَ فَقِيلَ له بَعْدَ ذلك إِنَّ بَعْضَ الناس قد صَامَ فقال أُولَئِكَ الْعُصَاةُ أُولَئِكَ الْعُصَاةُ .

صحيح مسلم ، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261هـ) ج 2 ، ص785 ، ح1114 ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي .

جابر بن عبد اللَّه مي گويد : پيامبر در سال فتح مكه در ماه رمضان با حالت روزه از شهر خارج شد ا به «كراع الغميم» رسيد، همراهان آن حضرت هم روزه بودند، ظرفي آب در خواست نمود و آن را بالا بالا برد تا مردم آن را ببينند، سپس آن را نوشيد. پس از گذشتن لحظاتي، گفتند: برخي از مردم روزه هستند. فرمود: آنان سركشان هستند ، سركشانند .

رسول خدا (ص) از پيمان شكني امت خبر داده بود :

علاوه بر آنچه گذشت، پيامبر خدا از آينده اصحاب واز تغييرها ودگرگوني ها ي اعتقادي وروحي آنان، آگاهي بيشتري داشت ولذا از نافرماني آنان و عدم پذيرش ولايت امير مؤمنان عليه السلام خبر داده است .

أبو يعلي موصلي در مسندش به نقل از امير المؤمنين عليه السلام مي نويسد :

... قال قلت يا رسول الله ما يبكيك قال ضغائن في صدور أقوام لا يبدونها لك إلا من بعدي قال قلت يا رسول الله في سلامة من ديني قال في سلامة من دينك .

مسند أبي يعلي ، أحمد بن علي بن المثني أبو يعلي الموصلي التميمي الوفاة: 307هـ) ج 1 ، ص426 ، ناشر : دار المأمون للتراث - دمشق - 1404 - 1984 ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : حسين سليم أسد .

رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله گريست و صداي گريه اش بلند شد. پرسيدم: علت گريه شما چيست؟ فرمود: علت گريه من، حسادتهائي است كه مردم نسبت تو در دل دارند و آشكار نمي كنند و هنگامي آثار حسادتشان را بروز مي دهند كه من دعوت حق را اجابت كرده ام و در ميان شما نيستم ، علي عليه السلام مي گويد : سؤال كردم : اي فرستاده خدا ! آيا در آن هنگام دين من سالم است ، فرمود : بلي دينت سالم است .

حاكم نيشابوري نيز المستدرك مي نويسد :

عن علي رضي الله عنه قال إن مما عهد إلي النبي صلي الله عليه وسلم أن الأمة ستغدر بي بعده .

از علي عليه السلام نقل شده كه فرمود : از چيزهايي كه رسول خدا (ص) به من فرمود اين است كه : پس از من، مردم با حيله گري با تو رفتار مي كنند

و بعد از نقل روايت مي گويد :

هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه .

المستدرك علي الصحيحين ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ) ج 3 ، ص150 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : مصطفي عبد القادر عطا .

اين حديث سندش صحيح است ؛ ولي بخاري و مسلم نقل نكرده اند .

امير المؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه مي فرمايد :

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَي قُرَيْش وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ صَغَّرُوا عَظِيمَ مَنْزِلَتِيَ وَ أَجْمَعُوا عَلَي مُنَازَعَتِي أَمْراً هُوَ لِي .

نهج البلاغه ، خطبه 172 و شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 4، ص104.

بار خدايا از قريش و تمامي كساني كه ياريشان كردند به پيشگاه تو شكايت مي كنم ؛ زيرا قريش پيوند خويشاوندي مرا قطع كردند و مقام و منزلت بزرگ مرا كوچك شمردند و در ربودن حقي كه براي من بود ، با يكديگر هم داستان شدند .

نتيجه : تمرد صحابه از فرمان رسول خدا صلي الله عليه وآله در باره ولايت امير المؤمنين عليه السلام ، نخستين تمرد آن ها نبوده ؛ بلكه حتي در زمان حيات آن حضرت نيز بارها و بارها از فرمان آن حضرت سرپيچي شده است ؛ بنابراين صرف اختلاف صحابه نمي تواند دليلي بر رد حديث غدير باشد .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
1 | عباس قنبري | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ١٨ آذر ١٣٨٧ |
از شما و جوابهاي قانع كننده متشكرم
2 | مجيد | United Arab Emirates - Dubai | ١٢:٠٠ - ١٩ آذر ١٣٨٧ |
با سلام و عرض تبريك بمناسبت عيد سعيد قربان .

شاعري ميگويد :
ديده ئي خواهم كه باشد شه شناس ........................ تا شناسد شاه را در هر لباس .
خداوند ديدگان ما را به حقيت امر خودش باز كند

يا علي
3 | سيده آمنه هاشمي | Iran - Mashhad | ١٢:٠٠ - ٢٠ آذر ١٣٨٧ |
از زحمات شما متشكرم
عيد سعيد غدير پيشاپيش مبارك
4 | فريدالدين | Iran - Zanjan | ١٢:٠٠ - ٢٠ آذر ١٣٨٧ |
خداوند به همه شما اجر دهد كه در واقع جناب دكتر قزويني با اين كارها اجر رسالت جدش را ادا مي نمايد خداوند همه ما را حق بين حق نگر و حقشناس اهل بيت قرار دهد
5 | صبري | Saudi Arabia - Jeddah | ١٢:٠٠ - ٢٣ آذر ١٣٨٧ |
باعرض سلام:
بنده ملاحظه مينمايم كه خيلي از اوقات احاديث را مبتور المعني گزاشته وان قسمتيكه بدرد تان ميخورد بالايش پافشاري مينماييد,
مثل اونهايكه ميگن ((ولا تقربو الصلاه)) بدون تكميل ايت, سعي ميكنند دورو بر ايت را مخفي نگه دارند تا دال به تاييد مطلب خودشان شود وبس, اين فقط يك مثال بود.
الآن: ميفرماييد وقتي كه رسول خدا دربستريبيماري بود از دورو بريهايش خواست كه برايش قرطاس بياورند تا ان حضرت وصيت بنويسد كه علي ع بعد از وفات شان جانشين و خليفه بالاي مسلمين باشد, ( البته طبق روايات شيعه,) وتشيع ادعا دارد كه رسول خدا ج خواست امر خدارا نسبت به تثبيت ولايت را علي بجاه اورده و اين امر را كتبا اعلام نمايد, البته همه ميدانيم كه وقتيكه امر خدا ج براي كاري صادر ميشود ديگر اين امر ابلاغش ((((تكليف)))) هست نه رضايت ويا نا رضايتي ديگران. يعني رسول خدا ج بايد اين امر را انجام ميداد.

شما جاهاي زياد اين ادعا را مينماييد كه عمرچون ميدانست كه رسول خدا ج ميخواهد علي را منصوب بسازد , پس براي همين نگذاشت رسول خدا وصيت بنويسد. (اميد وارم نگوييد من اشتباه ميگويم) حالا ماها بندهاي خدا كه عقل ما محدود است براي ما سوال به بزرگي كره زمين ايجاد ميشود كه چرا رسول خدا براي انجام امر خدا ج عمر را از ان جمع بيرون نراند وبرايش نگفت كه چون مانع ابلاغ امر خداوندي ميشوي ديگر نبايد دراين مجلس باشي ؟؟؟؟

چرا رسول خدا ج به اختلاف صحابه بسنده نموده عكس العمل جدي مقابل عمر نشان نداد كه وقتكه عمر ازاتاق برون رفت (در صورتكه نعوذ بالله اگرحضرت از عمر ميترسيد) كه اين كارا درحضور عمر نتوانست انجام دهد چرا درغيابش از علي وفاطمه كه نز ديك ترين اشخاص به رسول خدا بودند نخواست كه برايش قرطاس بياورند تا وصيت بنويسد ؟؟؟؟؟؟؟؟

اگر درهمان ساعت نوشتن وصيت ناممكن شد چرا رسول خدا ج زباني درحضور همه كه تعداد از صحابه هم در مجلس حضور داشتند اين امر را ابلاغ ننمود.
فكر نميكنم كه بگوييد رسول خدا ج در همان ساعت وفات نمود واين كار ديگر معتذر بود, چون رسول خدا ج دو يا سه روز بعد ازاين قضيه وفات نمود .


البته بعد از اينكه ثالث الثلاثه را امر نموده وگفت ( امر كنيد ابي بكر را كه جاي من امام جماعت شود,) اميدوارم اين حديث را هم بنو اميه جعل ننموده باشند.
چرا رسول خدا ج مسءله به بزرگي (مسير) امت را واضح نساخته مبهم گزاشتند , ايا خداي نخواسته تقصير نمودند؟ اينكار يك تقسم ميراث يا وصيت ساده كه نبود بلكه مسير امت در آن نهفته بود . شما ها كه ماشآلله در جدا ساختن مو وشبه مو از خمير خيلي ماهريد چرا اين نقاط مهمرا سرو پا بريده تقديم ميكنيد ؟. غير ازاينكه (هناك شيا في نفس يعقوب) حالا خواننده عزيز بنده را در اين سوال محير محق ميدانيد ياخير ؟
در ضمن اميدوارم جناب قزويني در نشر نظر بنده از كرم خود كار گرفته ومثل هميشه راهي دليت خونه نكنندش. والسلام

پاسخ:
جناب آقاي صبري ، بهتر بود قبل از آنکه يک طرفه به قاضي برويد کمي در مورد سوال خويش در سايت ما جستجو مي کرديد ؛ ما قسمت جستجو را براي همين قرار داده ايم ؛ البته اکنون کار شما را راحت کرده و آدرس پاسخ خود را به اين بحث براي شما قرار مي دهيم :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=74

براي بررسي بيشتر در مورد حديث دوات و قلم نيز مي توانيد به آدرس هاي ذيل مراجعه کنيد .

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=23

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=28

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=25

در مورد نماز ابوبکر نيز مي توانيد به لينک ذيل مراجعه نماييد:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3608

در ضمن  پاسخي اجمالي به يکي از نظرات در اين زمينه قبلا داده شده است ؛ مي توانيد در نظرات مربوط به اين آدرس پاسخ خود را پيدا نماييد :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=449

اما در مورد حذف نظرات ، ما تنها مواردي را حذف مي کنيم که در آنها توهين و فحاشي شده باشد و حتي اگر در نظري سوالي به همراه فحاشي مطرح شده باشد ، سوال را مطرح کرده و قسمت هاي بددهاني را نقطه چين يا علامت سؤال قرار مي دهيم ؛ ظاهرا شما در فرستادن نظر هم مانند ادعاي خويش در مورد نبودن جواب در مورد حديث دوات و قلم عجله به خرج داده و سوال را درست ارسال نکرده ايد.

موفق باشيد .

گروه پاسخ به شبهات
6 | محمد - ب | United Kingdom - Craigavon | ١٢:٠٠ - ٢٥ آذر ١٣٨٧ |
سام
اميدوارم گستاخي نكرده باشم ولي از ابتداي عمرم شنيده و خوانده ام كه پيغمبر بيسواد و امي بو ده است اگر اينطور است چطور درخواست كاغذ و قلم كرده و چرااز كسيكه ميدانسته فرمانش را اجرا نميكند اين درخواست را كرده است مگر نميتوانست از يكي از محارم خود اينرا بخواهد
متاسفم ولي عقل سليم بمن ميگويد اين حرفها باور نكردني است
موفق باشيد

پاسخ:
و عليك

راجع به مقوله بي سوادي پيامبر كافي بود تا قبل از اين اعتراض پرسش و پاسخي قديمي كه مربوط به اين بحث است  (كه در لينك ذيل آمده) را مي خوانديد و سپس اعتراض مي كرديد.

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1324

راجع به مقوله حديث قرطاس نيز مقاله و سخنراني زياد است كه پاسخ شبهه شما را هم آورده كه مي توانيد در لينك ذيل مطالعه نماييد:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=23

و همچنين موارد ذيل:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=74

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=28

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=25

انشاءالله بعد از خواندن اين موارد خواهيم ديد كدام عقل سليم است كه اين حرفها را باور مي كند يا خير؟!!!

موفق و مويد باشيد

معاونت اطلاع رساني


7 | مهرداد | Iran - Tabriz | ١٢:٠٠ - ٢٦ آذر ١٣٨٧ |
خدا قوت - اين ايام واقعا گل کاشتيد

اجرتون با آقا

واقعا دستتون درد نکنه

يا علي
8 | محسن رحيمي | Iran - Najafābād | ١٢:٠٠ - ٢٧ آذر ١٣٨٧ |
در مورد مخالفت عمر با نوشن وصيت عمر گفته است ان الرجل ليهجر . هجر به معني سريام است نه هذيان. سرسام در نتيجه بيماري است و در نتيجه عمر حرف بدي نزده چون پيامبر بيمار شده بودند واقعا چه اتفاقي ممکن است افتاده باشد که عمر آن توهين را به پيامبر (ص) بکند و کسي مخالفت نکند؟در ضمن پيامبر چرا اين مسئله را بعد از اينکه عمر مخالفت کرد لا اقل بر زبان نياوردند؟ و از کجا معلوم که ميخواست علي(ع) را جانشين خود کنند نه کس ديگري را؟

پاسخ:
بهتر بود قبل از چنين ادعايي اقلا به يک کتاب لغت مراجعه مي کرديد :

والهجر أيضا : الهذيان . وقد هجر المريض يهجر هجرا ، فهو هاجر والكلام مهجور

صحاح جوهري  ج 2 ص 851

اما در مورد سرسام نيز بهتر است به کتاب قانون ابن سينا مراجعه کنيد که در آن سرسام را چنين معرفي مي کند : ورم غشاء مغزي که همراه با سردرد و جنون است !!!

ظاهرا سرسام بدتر از هذيان است ، حال هرطور که شما مي خواهيد تفسير کنيد .

ما نمي خواهيم به شما از اين طريق اثبات كنيم كه پيامبر مي خواستند حضرت علي (ع) را به عنوان جانشين و خليفه تعيين كنند زيرا مدارك بهتري مانند ماجراي غدير خم وجود دارند و استدلال به اين ماجرا تنها براي اثبات بي ادبي ابوبكر و عمر و مخالفت آنها با تعيين خليفه بوده است.

اما در مورد اينکه شايد رسول خدا مي خواست بگويد ابوبکر و شايد عمر ، حتي اگر تا آن موقع مي خواست ابوبکر و عمر را بگويد بعد از اين بي ادبي يقين بدانيد ديگر نام ايشان را به عنوان خليفه تعيين نمي کرد
9 | محسن رحيمي | Iran - Najafābād | ١٢:٠٠ - ٢٧ آذر ١٣٨٧ |
با عرض سلاو و خسته نباشي خدمت شما سروران گرامي.
شيعيان مي گويند خليفه بايد از سوي خدا انتخاب شود.
اين در کجاي قران گفته شده است؟
اينکه همه ي صحابه پيامبر به يکباره از دين باز گردند چه دليلي ميتواند داشته باشد؟
فقط ابوبکر و عمر از اين قضيه سود مي جستند ولي بقيه چه سودي داشتند؟
مواردي که شما به عنوان سرپيچي از دستورات پيامبر ذکر نموده اين جزيي هستند ولي مسئله جانشيني پيامبر يک مسئله حياتي است که نميتوان از آن صرفنظر نمود.
اگر نامه علي (ع) را به معاويه ببينيم ايشان فرموده اند مردم به من دست دادند همانسان که به ابوبکر عمر و عثمان دست دادند و نمي فرمايند خدا مرا برگزيد يا پيامبر مرا انتخاب نمود در آن نامه ميفرمايند برگزيدن خليفه مهاجران و انصار را است که هر که را برگزيدند و امام ناميدند خشنودي خداوند در آن است.
لطفا راهنمايي فرماييد(با تشکر از بهترين سايت پاسخگويي به مسائل ديني)

پاسخ:
در مورد تعيين خليفه و امام به دست خداوند ، در سايت در مقاله اي به نام چهل سوال پيرامون امامت و خلافت به سوال شما پاسخ داده شده است :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=21#22

اما در مورد مرتد شدن همه صحابه غير از گروهي اندک ، اين نظر بين شيعه و اهل سنت مشترک است و اهل سنت بيشتر از شيعه مي گويند ، زيرا آنچه در کتب علماي شيعه آمده است «ارتد الناس» مقصود از آن منافقين اهل مدينه است ؛ زيرا خداوند در مورد ايشان در قرآن مي فرمايد «الذين قال لهم الناس»(آل عمران 173) و مقصود از ناس در اين آيه منافقين اهل مدينه است .

ولي علماي اهل سنت مي گويند تمامي عرب مرتد شدند !!! در اين زمينه در سايت مقاله اي به نام ملاحظات عابرة علي تفسير الأثري الجامع موجود است که يکي از سرفصل هاي آن چنين است «ارتداد العرب بعد رسول اللّه ( ص ) قاطبة» مي توانيد به آن مراجعه نماييد :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=15

بنا بر اين در اين زمينه ما از اهل سنت نظر بهتري داريم ؛ و طبيعتا هم شيعه و هم اهل سنت بايد پاسخ دهند که سايرين صحابه چرا مرتد شدند ؟ و اين پاسخ تنها مربوط به شيعه نيست .

اما پاسخ مشخص است ؛ زيرا ايشان تازه مسلمان بودند و بسياري از ايشان از روي طمع و يا به از ترس قدرت اسلام ، مسلمان شده بودند .

و در مورد نامه امير مومنان ما در سايت در آدرس ذيل پاسخ گفته ايم :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=449

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
10 | سلامات | Iran - Bandar-e Emam Khomeyni | ١٢:٠٠ - ٢٨ آذر ١٣٨٧ |
در زمان معاويه يك اعرابي به نزد او رفت و گفت كه من شنيدم رسول خدا از دنيا رفته و آمدم با جانشين او بيعت كنم. ببينيد چقدر مردم از جريان جامعه اسلامي و اتفاقات افتاده بي اطلاع بودند.
11 | سلمان علوي | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٠٢ دي ١٣٨٧ |
السلام عليک يا صاحب الزمان
اين سايت آنقدر تخصصي کار مي کند که به هيچ کس (شيعه و سني) جرات اظهار نظر در مورد مسائل اهل بيت سلام الله عليهم اجمعين نمي دهد. و البته در حال حاضر مرجع بسياري از مناظرات مي باشد. خداوند شما را به تائيدات حضرت بقية الله الاعظم روحي فداه مويد بفرمايد. و اجر شما را لبخند رضايت بانوي دو سرا، انسيه حورا، فاطمه زهرا سلام الله عليها قرار دهد.
يا علي مدد
12 | ابوعمر و ابوبكر | Iran - Khvāf | ١٢:٠٠ - ٢٧ دي ١٣٨٧ |
شيعه مي گويند: فاطمه پارة تن محمد –صلى الله عليه وآله وسلم- در زمان خلافت ابوبکر مورد اهانت قرار گرفته است، و پهلوي او را شکستند، و خواستند خانه‌اش را آتش بزنند، و او را زدند که بر اثر آن فرزندي که در شکمش بود و اسمش محسن بود را سقط کرد! سؤال اين است که علي کجا بود؟! چرا حق فاطمه را نگرفت در صورتي که او شجاع و دلير بود؟! بسياري از بزرگان اصحاب -رضي الله عنهم- از اهل بيت پيامبر زن گرفته‌ اند و اهل بيت از آنها زن گرفته‌ اند، به خصوص شيخين (ابوبکر و عمر) چنان که همه مؤرخان و ناقلان اخبار، سني و شيعه بر اين اتفاق نظر دارند. ـ پيامبر -صلى الله عليه وآله وسلم- با عايشه دختر ابوبکر -رضي الله عنهما-، و حفصه دختر عمر -رضي الله عنهما- ازدواج نمود. ـ و دو دخترش رقيه و ام کلثوم -رضي الله عنهما- را يکي پس از ديگري به ازدواج خليفه سوّم عثمان بن عفان -رضي الله عنه- در آورد، و به خاطر اين عثمان به ذي النورين ملقّب شده است. ـ و پسرش ابان بن عثمان با ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر بن ابي طالب ازدواج کرد. ـ و مروان بن ابان بن عثمان با ام قاسم دختر حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب ازدواج کرده بود. ـ و زيد بن عمرو بن عثمان با سکينه دختر حسين ازدواج نموده بود. ـ و عبدالله بن عمرو بن عثمان با فاطمه دختر حسين بن علي ازدواج کرده بود. و از ديگر اصحاب که نيز با اهل بيت فاميل بودند و از آنها زن گرفته بودند نام نمي‌بريم و فقط در اين مورد به ذکر خلفاي ثلاثه اکتفا مى كنيم، تا بيان کنيم که اهل بيت با آنها محبت و دوستي داشتند و به خاطر آن اين ازدواج‌ها و پيوندها صورت گرفته است. و همچنين مي بينيم که اهل بيت نام هاي اصحاب پيامبر –صلى الله عليه وآله وسلم- را بر فرزندانشان مي گذاشتند، و مؤرخين و ناقلان اخبار همه شيعه و سني بر اين امر اتفاق نظر دارند. چنان که در منابع شعيه آمده است علي يکي از پسرانش که از ليلي بنت مسعود حنظلي بود را ابوبکر ناميد، و در بني هاشم علي اوّلين کسي است که اسم پسرش را ابوبکر گذاشت. و همچنين حسن بن علي فرزندانش را به اين نام هاي نامگذاري کرد: ابوبکر، عبدالرحمن، طلحه و عبيدالله و همچنين حسن بن حسن بن علي چنين نام هايي بر فرزندانش گذاشته بود. و موسي کاظم دخترش را عايشه ناميد. و کنيه بعضي از اهل بيت ابوبکر بود، مانند زين العابدين علي بن حسين، و علي بن موسي الرضا که کينه‌ شان ابوبکر بود. و همچنين بعضي از اهل بيت اسم پسرانشان را عمر مي گذاشتند، که از جملة آنان مي توان به علي -رضي الله عنه- اشاره کرد که اسم پسرش را عمر اکبر ناميد، مادر اين پسر ام حبيب بنت ربيعه بود، و عمر بن علي در کنار برادرش حسين به شهادت رسيد، و علي فرزندي ديگر به نام عمر اصغر داشت که مادرش الصهباء التغلبي بود كه عمر طولاني كرد و از برادرانش ارث برد. و همچنين حسن بن علي فرزندانش را ابوبکر و عمر ناميد. و همچنين علي بن حسين بن علي، و علي زين العابدين، و موسي کاظم، و الحسين بن زيد بن علي، و اسحاق بن حسن بن علي بن حسين، و نيز حسن بن علي بن حسن بن حسين بن حسن فرزندانشان را ابوبکر و عمر ناميده‌ اند. و افراد زياد ديگري از اهل بيت فرزندانشان را ابوبکر و عمر ناميده ‌اند ولي ما به همين مقدار کفايت مى كنيم تا بحث طولاني نشود. و موسي کاظم و علي هادي دخترانشان را عايشه ناميده ‌اند. منابع:::::«كشف الغمة في معرفة الأئمة»؛ لعلي الأربلي (2/66). ونگا: «الإمامة والنص» للأستاذ فيصل نور، ص 683-686. - نهج البلاغة (ص 136) ونگا: (ص 366-367) و (ص 322). - براي اطلاع بيشتر از مصاهرت هاي أصحاب با اهل بيت به کتاب (الدر المنثور من تراث أهل البيت) اثر فقيه شيعه علاء الدين مدرس مراجعه کنيد. - نگا: الإرشاد للمفيد (ص 354)، ومقاتل الطالبيين لأبي الفرج الأصبهاني الشيعي، (ص91)، وتاريخ اليعقوبي الشيعي (2/213). التنبيه والإشراف للمسعودي الشيعي، (ص 263). مقاتل الطالبين أبي الفرج الإصفهاني الشيعي (ص 188) چاپ دارالمعرفه. - كشف الغمة للأربلي (3/26). - كشف الغمة للأربلي (2/317). - مقاتل الطالبين لأبي الفرج الأصبهاني الشيعي، (ص 561ـ 562) چاپ دارالمعرفه. - نگا: الإرشاد للمفيد ص 354، معجم رجال الحديث للخوئي 13/51، مقاتل الطالبيين لأبي الفرج الأصبهاني ص 84 چاپ بيروت، عمدة الطالب: ص 361 چاپ النجف. جلاء العيون ص 570. الإرشاد للمفيد ص 194، منتهى الآمال 1/240، عمدة الطالب ص 81، جلاء العيون للمجلسي ص 582، معجم رجال الحديث للخوئي 13/29. رقم (8716)، كشف الغمة (2/201). - «الإرشاد للمفيد» (2/155)، و«كشف الغمة» (2/294). - اين موضوع در مقاتل الطالبيين و ديگر منابع شيعه به تفصيل بيان شده است به عنوان مثال نگاه کنيد به (الدرالمنثور) علاء الدين المدرس ص (65-66). - الارشاد ص (302)، و الفصول المهمه (242) و کشف الغمة 3/26. - الارشاد، مفيد 2/312.

پاسخ:
با سلام
مي توانستيد به جاي کپي پيست کردن ، مقداري در سايت ما جستجو مي کرديد تا پاسخ سوالات خويش را به دست آوريد :
1- ازدواج پيامبر با حفصه و عائشه :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1344

2- ازدواج عثمان با رقيه و ام کلثوم :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=469

3- نام گذاري فرزندان امير مومنان :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=437

اما در مورد غصب حق امير مومنان و شجاعت ايشان نيز در ذيل همان بحث ازدواج عثمان با رقيه و ام کلثوم پاسخ گفته شده است .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
13 | ابوعمر و ابوبكر | Iran - Khvāf | ١٢:٠٠ - ٢٧ دي ١٣٨٧ |
صاحب کتاب نهج البلاغه – کتاب معتبر شيعه – روايت مى كند که علي از پذيرفتن خلافت کناره‌ گيري کرد و گفت: «دعوني والتمسوا غيري». «مرا رها کنيد و کسي ديگر غير از من را بجوييد»!و اين بر باطل بودن مذهب شما دلالت مي ‌کند؛ چون شما شيعه ها مي گوييد که علي از سوي خدا به خلافت و امامت منصوب گرديده است و خليفه شدن او فريضه‌اي بوده است که به گفته شما ابوبکر به خاطر غصب اين حق او مورد بازخواست قرار مي گيرد پس اگر چنين است چگونه از پذيرفتن آن اباء مي‌ورزد؟! نهج البلاغة (ص 136) ونگا: (ص 366-367) و (ص 322).

پاسخ:
با سلام
مي توانيد پاسخ سوال خويش را در آدرس ذيل مشاهده فرماييد :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=56
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
14 | ابوعمر و ابوبكر | Iran - Khvāf | ١٢:٠٠ - ٢٧ دي ١٣٨٧ |
امام علي -رضي الله عنه- بعد از وفات فاطمه -رضي الله عنها- با چند زن ازدواج نمود و از آنها صاحب چند فرزند شد، که برخي از فرزندان عبارتند از: عباس بن علي بن ابي طالب، عبدالله بن علي بن ابي طالب، جعفر بن علي بن ابي طالب، عثمان بن علي بن ابي طالب. ما در اين فرزندان امام، ام البنين بنت حزام بن دارم است. و همچنين امام علي با ليلي بنت مسعود الدارميه ازدواج کرد و از او صاحب فرزنداني شد به نام‌ هاي: عبيدالله بن علي بن ابي طالب و ابوبکر بن علي بن ابي طالب و همچنين يحيي بن علي بن ابي طالب، محمد اصغر بن علي بن ابي طالب، عون بن علي بن ابي طالب، فرزندان او هستند که مادرشان «اسماء بنت عميس»است. و همچنين رقيه بنت علي بن ابي ‌طالب و عمر بن علي بن ابي طالب که در سي و پنج سالگي وفات يافت فرزندان او هستند و مادرشان ام حبيب بنت ربيعه است.و همچنين با «ام مسعود بنت عروه بن مسعود ثقفي» ازدواج کرد و از او صاحب فرزنداني شد به نام هاى: ام الحسن بنت علي بن ابي طالب، رمله الکبري بنت علي بن ابي طالب، سؤال اينجاست که آيا پدري حاضر است فرزندش را به نام سرسخت‌ترين دشمن خود نامگذاري کند؟ آن هم در صورتي که پدر علي بن ابي طالب -رضي الله عنه- باشد. پس چگونه علي اسم کساني را بر فرزندانش مي گذارد که شما مي گوييد آنها سر سخت‌ترين دشمن او بوده ‌اند؟! و آيا انسان عاقلي اسم دشمنانش را بر دوستانش مي گذارد؟! و آيا مى دانيد که علي اولين قريشي بود که اسم فرزندانش را ابوبکر و عمر و عثمان ناميد؟ منابع::::::::«كشف الغمة في معرفة الأئمة»؛ لعلي الأربلي (2/66). «الإرشاد »، ص 167، «معجم الخوئي» (21/66).«كشف الغمة في معرفة الأئمة»؛ لعلي الأربلي (2/66). ونگا: «الإمامة والنص» للأستاذ فيصل نور، ص 683-686.

پاسخ:
جناب ابوعمروابوبکر همانطور که در جوابيه نظريه قبلي شما بيان شد ، شما مي توانيد از قابليت جستجوي سايت استفاده نماييد تا متوجه شويد که به اين شبهات خيلي وقت قبل پاسخ داده شده
«چرا حضرت علي (ع) نام سه فرزند خود را عمر ابوبكر و عثمان گذاشتند ؟»
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=437
والسلام علي من التبع الهدي
معاونت اطلاع رساني

15 | ابوعمر و ابوبكر | Iran - Khvāf | ١٢:٠٠ - ٢٧ دي ١٣٨٧ |
شمامعتقديد که علي -رضي الله عنه- امامي معصوم است سپس – چنان که خود شما قبول داريد – علي رضي الله عنه را مي ‌بينيم که دخترش ام کلثوم رضي الله عنها«خواهر حسن و حسين رضي الله عنهما» را به ازدواج عمر بن خطاب -رضي الله عنه- در مي ‌آورد[1]!! شما بايد از دو چيز يکي را بپذيريد که هر يک برايتان ناخوشايند و تلخ است: اول اينکه بايد قبول کنيد که علي -رضي الله عنه- معصوم نيست؛ چون که دخترش را به ازدواج مرد کافري در آورده است! و چنين سخني با پايه ‌هاي اساسي مذهب شما متضاد است، و بلکه از آن لازم مي ‌شود که بگوييد ديگر ائمه به طريق اولي معصوم نيستند. دوم اينکه: بپذيريد که عمر-رضي الله عنه- مسلمان است! و علي دوست داشته او دامادش شود. و اين دو پاسخ حيرت‌ آور هستند. افراد ذيل از علماي شما اين ازدواج را ذکر کرده‌اند: الكليني في الكافي في الفروع (6/115)، والطوسي في تهذيب الأحكام (باب عدد النساء 8/148) وفي (2/380)، وفي كتابه الاستبصار (3/356)، والمازنداراني في مناقب آل أبي طالب، (3/162)، والعاملي في مسالك الأفهام، (1/كتاب النكاح)، ومرتضى علم الهدى في الشافي، (ص 116)، وابن أبي الحديد في شرح نهج البلاغة، (3/124)، والأردبيلي في حديقة الشيعة، (ص 277)، والشوشتري في مجالس المؤمنين. (ص76، 82)، والمجلسي في بحار الأنوار، (ص621). و براي اطلاع بيشتر به رساله: «زواج عمر بن الخطاب من أم كلثوم بنت علي بن أبي طالب ـ حقيقة لا افتراء» لأبي معاذ الإسماعيلي مراجعه کنيد.

پاسخ:
جناب ابوعمروابوبکر بهتر بود قبل از ايجاد شبهه مقالات موجود در سايت را بررسي مي کرديد و سپس چنين چيزي را مطرح مي نموديد
قبلا به اين شبهه پاسخ داده شده و شما مي توانيد جواب مربوطه را به همراه نقطه نظرات مخالف و حتي جوابيه آنها را نيز در لينک ذيل مطالعه نماييد:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=83
والسلام علي من التبع الهدي
معاونت اطلاع رساني
16 | حميد | Iran - Tabriz | ١٢:٠٠ - ٣٠ دي ١٣٨٧ |
زير سايه مولايمان حضرت ولي عصر ارواحنا مقدمه الفداه سرافراز و سربلند باشيد. علي يارتان
17 | محسن | Iran - Yazd | ١٢:٠٠ - ١٧ فروردين ١٣٨٨ |
اي شيعيان گوش كنيد و گول نخوريد. بعضا شنيده ميشود كه بعضي ها ميگويد كه دليل مسلمان بودن عمر اين است كه علي ابن ابي طالب دخترشان را به ازدواج عمر در آورده است چرا كه به كافر نمي توان دختر داد. خوب اولا در قرآن آمده و همه ميدانيد كه حضرت لوط عليه السلام در مقابل درخواست آن قوم لواط كار و كافر كه گفتند مهمانان خود را به ما تحويل بده فرمود من دخترانم را به عقد شما در ميآورم كه همه آنها طيب وپاكنددر عوض شما ازاري به مهمانان هم نرسانيد. آيا اين عمل حضرت لوط دليل بر اسلام و فضيلت آن قوم كافر و لواط كار بود؟غير از اينكه براي مصلحتي بود. و مقدس اردبيلي در كتاب حديقه الشيعه نقل ميكند كه عمر بالاي منبر گفت اي مردم اگر من خليفه به شهادت يه زناكار شهادت بدهم شما را از چهار نفر شاهدكفايت ميكند؟مردم گفتند اري عمر به عباس گفت بگو كه علي دخترش را به عقد من دربياورد وگرنه به او تهمت زنا ميزنم و آن وقت عباس عموي علي از ترس گفت من به نيابت علي دختر او را به عقد تو در ميآورم. در ثاني در اصحح كتب بعد قران البته براي شما اهل سنت يعني(صحيح مسلم كتاب الجهاد باب حكم الفي)نوشته كه عمر در خطاب به علي و عباس عموي علي گفت كه نظر شما در مورد ابوبكر اين است كه او(اثما كاذبا غادر خائنا=گناهكار دروغگو پيمان شكن وخائن است)و بعد ميگويد كه نظرتان در مورد من عمر هم اين است كه من (اثما كاذبا و غادرا وخائنا=گناهگار دروغگو و خائن)هستم.و همين حديث را بخاري اورده اما بجاري (اثما كاذبا وغادا )نوشته (كذا وكذا=چنين و چنين ). آيا اين است دليل محبت بين خلفا و اهل بيت؟ آيا اين عايشه نبود كه جنگ جمل را راه انداخت در حالي كه طبق گفته حاكم نيشابوري از بزرگان اهل سنت در( مستدرك علي صحيحين)پيامبر در خطالب به علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام فرمود( انا سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم=من در صلحم با كسي كه با شما در صلح باشد و در جنگم با كسي كه با شما در جنگ باشد).و بعد حاكم ميگويد اين حديث صحيح است بنا بر شرط شيخين(بخاري و مسلم).آيا عايشه در جنگ با علي با پيامبر نجنگيد. در ثاني اين اهل سنت از كتابهاي براي ما دليل ميآورند مانند اصول كافي و كتابهاي علامه مجلسي و شيخ طوسي كه تمام پر است از احاديثي كه نفاق ابوبكر و عمر را اعلام كرده اند.و نويسندگان اين كتابها همگي فتوي به نفاق ابوبكر و عثمان و عمر و معاويه و عايشه داده اند آنهم با استدلالهاي دقيق و اگر علامه منديد كه بيشتر از اينها بدانيد بهتر است مطالعاتي در كتب خود اهل سنت بگويد كه خود عمر و ابوبكر در مورد خود چه گفته اند. ايا اين ابوبكر نبود كه طبق گفته عالم اهل سنت قوشچي مي گفت (اقيلوني اقيلوني= رهايم كنيد رهايم كنيد) من بهترين شما نيستم من شيطاني دارم كه با من است و مرا آزار ميدهد.عالم قوشچي ميگويد اگر ابوبكر راست گفته باشد ديگر خليفه نيست و اگر دروغ گفته باشد بازهم ديگر خليفه نيست چرا كه خليفه دروغگو نميباشد ايا اين عمر نيست كه در (صحيح) بخاري گفته كه خلافت ابوبكر فتنه اي بود كه خدا شرش را از ما كم كرد. و ديگر مورادي كه فراوان در همين كتب اهل سنت موجود هست.
18 | علي لاچيني | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ١٨ فروردين ١٣٨٨ |
برادران و خواهران گرامي اهل سنت و جماعت پاسخ دهند: انتخاب پيامبر (ص) توسط الله نوعي سنت شکني در قبال رويه حاکم در ميان شيوخ عرب مبني بر انتخاب حاکم از ميان فقط اشراف و کبار بود چرا که پيامبر(ص) يک فرد امي و از طبقه پايين جامعه بود و اين به مذاق آنها خوش نمي آمد.در تاريخ اسلام به روايات بسياري بر مي خوريم که اين اشراف مي گفتند که چرا خدا پيامبر را از ميان ما برنگزيده است تا به فرامين وي گردن نهيم؟و اطاعت از پيامبر را دون شان خود مي دانستند.فرض مي کنيم که پيامبر(ص) در غدير خم و در موقعيتهاي ديگر امام علي(ع) را به عنوان جانشين خود معرفي نکرده اند ولي حداقل مي توان چنين استنتاج کرد که آن حضرت نظر خاصي به وي داشته اند که در واپسين روزهاي زندگي خود وي را در ميان انبوه مردم حاضر در غدير خم مورد تاييد و تفقد ويژه خود قرار داده اند.پيامبر(ص) براي آماده سازي اذهان و افکار مردم براي سنت شکني دوم يعني انتخاب رهبر از ميان شايسته ها و نه از ميان فقط پيران و بزرگسالان اسامه را به عنوان فرمانده سپاه اعزامي برمي گزينند. امري که با مخالفت گسترده مواجه مي شود بطوريکه پيامبر نازنين از اين عمل به شدت عصباني و خشمگين مي شوند و طي سخناني فوايد و منافع نظام شايسته سالاري را به مردم گوشزد مي کنند. مردمي که متاسفانه پس از رحلت آن حضرت اين رهنمود گهربار را پشت گوش مي اندازند.
19 | شهرام عبدي | Iran - Qom | ١٢:٠٠ - ٢١ ارديبهشت ١٣٨٨ |
برادران و خواهران من شيعه هستم و به اين مذهب افتخار مي كنم تمام شبهات سني ها جواب دارد اهاي سني ها اگر مذهبتان حق است يك كتاب مانند الغدير بياوريد ايه قران را بخوانيد كه مي گويد ولي شما خدا ورسول وكساني است كه در ركوع زكات ميدهند نكنه ابوبكر زكات داد يا عمر كه اگر علي نبود هلاك ميشد يا عثمان اگر مذهبتان حق بود امام زمان به شما مي گفت مسجد جمكران بساز اگر سه خليفهحق بودند خدا در زيارت عاشورا انها را لعن نميكرد اگر عمر حق بود تكتف و تحريم متعه و تحريم حج تمتع را نميداد
20 | ali | Iran - Iranshahr | ١٢:٠٠ - ٠١ مرداد ١٣٨٨ |
با سلام آقاي عبدي ما بلد نيستيم کتاب خيالي بنويسيم در مورد اين آيه به زودي انشاالله جواب خواهم داد برويد و ببينيد که چقدر فساد زياد است در مسجد امام زمان ( با کمال احترام ) زيارت عاشورا گفته خدا نيست و ساخته ذهن خود شماست . پس بگيد چرا اينهمه با صحابه مشکل داريد . به خاطر حرام کردن زنا ( صيغه ) حالا من دو تا سوال دارم : به اعتقاد اهل تشيع امامت از اصول دين است و کسي که امامت را قبول نداشته باشد ايمانش کامل نيست . 1- همه اصول دين در قرآن با لفظ صريح ( دقت کنيد با لفظ صريح و نه مبهم ) آمده است اما حرفي و آيه اي در مورد امامت نيامده است . چرا ؟ 2- به اعتقاد همه مفسران (( آيه اليوم اکملت لکم دينکم . . . )) قبل از واقعه غدير خم نازل شده است . خداوند فرمود امروز دين را براي شما کامل کردم . اما در واقعه غدير اگر موضوع جانشيني حضرت علي مطرح ميشد . پس دين بدون امامت تکميل شده است که اين خلاف گفته شماست . آيا امامت جز اصول دين نيست ؟ چطور دين بدون يکي از اصولش کامل ميشود ؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
1- ادعا كرده‌ايد كه اهل سنت بلد نيستند كتاب خيالي بنويسند ! در همين كتاب در مورد كتاب لله ثم للتاريخ و كتاب‌هاي رادمهر به صورت مفصل سخن گفته شده است !
2- فرموده ايد كه در مسجد جمكران فساد زياد است ! شما چند بار به زيارت مسجد جمكران رفته‌ايد كه به اين نتيجه رسيده‌ايد ؟ يا لابد مولويان اهل سنت كه به اين مسجد آمده‌اند براي شما اين مطالب را نقل كرده‌اند ! البته نمي‌خواهيم به خاطر حرمت و احترام اماكن مذهبي مسلمانان ، در مورد مساجدي كه در اختيار اهل سنت است ، سخن بگوييم !
3- فرموده‌ايد كه ما با صحابه مشكل داريم به خاطر اينكه متعه را حرام كردند ! اگر واقعا به جمله‌اي كه خود گفته‌ايد اعتقاد داشته باشيد بايد با صحابه دشمن باشيد ، زيرا «حلال محمد حلال الي يوم القيامة و حرام محمد حرام الي يوم القيامة» و «كل بدعة ضلالة و كل ضلالة في النار»!
هر كدام از صحابه كه خود ازدواج موقت را حرام كرده باشند ، به فرموده رسول خدا (ص) جهنمي خواهد بود .
4- شما خود فرموديد «اصول دين» و نه «اصول مذهب» شيعه ، امامت را جزو اصول دين نمي‌داند ، بلكه جزو اصول مذهب مي‌داند ؛ مي‌توانيد پاسخ مفصل خود را در آدرس ذيل بگيريد :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=500
5- فرموده‌ايد «به اعتقاد همه مفسران آيه اليوم قبل از غدير خم نازل شده است !!!!
بهتر نبود به جاي اغراق ، كمي واقع بين بوده و قبل از گفتن اين جمله در مورد نزول اين آيه طبق نظر علماي اهل سنت تحقيق مي‌كرديد ؟
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=130#_Toc228168807
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
21 | محمد | United States - New York | ٢٢:٢٥ - ٢٠ ارديبهشت ١٣٩٠ |
آقاي علي!!! با اين حرفت از دين خارج شدي "به خاطر حرام کردن زنا"!!!!! پيامبر زنا رو حرام نکرد؟!!!اونوقت عمر تو حرامش کرد؟؟؟ تو مسلماني؟يا عمري؟ دين جديد دين عمري اگه مسلماني که وحي بر پيغمبر نازل شده نه بر عمر فهميدي٫ چقدر شيعه تو فهماندن اين حرف به شماها مشکل داره
22 | صمد پورمحمدي | Iran - Tehran | ١٤:١٨ - ٠٥ مهر ١٣٩٠ |
دوستان عزير اهل تسنن چند نكته: 1. به نظر شماها كه عالمان ديني هستيد و صحاحتون بعد از قرآن صحيحترين كتاباس كه توش دخل و تصرفي نشده (آخه هرچه باشه شماها كه 100 سال منع نوشتن و نقل احاديث داشتين و بعد اين 100 سال شروع به نوشتن احاديث كردين بايدم كتاباي حديثيتون اينجور باشه ديگه، مگه نه!!!!!) فرق دين اسلام با ساير اديان چيست؟ اديان ديگر هم به سه اصل توحيد، نبوت و معاد اعتقاد دارند. پس دليل اينكه خداوند دين اسلام را دين كامل شده‌ي اديان ديگر مي نامد چيست!؟! البته اينم بگما دين يه چيز بيشتر نيس اونم اسلامه فقط رتبه بنديش فرق مي كنه تا به دين پيامبر اسلام برسه. اميدوارم ما هم كه ادعاي مسلماني مي كنيم از امت اون پيامبر عزيز باشيم. 2. فكر مي كنم اگر يه سري هم به قرآن بزنين بد نيستا. اميدوارم قرآن رو قبول داشته باشين!!! البته خيلي بده كه قرآن بر اساس اميال شخصي بعضي آدما نازل نشده!!! اينم خيلي بده مگه نه!!!! چيكار كنيم اينجوريه ديگه..... آخرين سوره هايي كه تو قرآن قرار گرفته‌اند چيه؟؟؟؟؟ فكر كنم فلق و ناس باشه مگه نه!!!!! به نظر اين بنده‌ي حقير دليل اين كه اين دو تا سوره تو اخر قران اومده براي اينه كه خدا مي خواسته اعلام خطر كند به شخص پيامبر كه به خدا پناه ببره، و نشوان به چه شرهايي كه در كمين اوست و به خصوص قرار دادن اين دو سوره كه در اوايل بعثت بر پيامبر نازل شده در پايان قرآن اشاره اي است به آن چه پس از وي تو امتش پديد مياد و اشرافيت، شرك و سنت هاي جاهلي در سيماي اسلام دوباره ظاهر ميشه. 3. شما اهل تسنن چندتا عادت خييييييييلي خوب داريد: 0به همين دليل خيلي باهالين) - پنهانكاري مذهبتون - بازي با كلمات - دروغ پردازي و درو غ پراكني و تهمت زني/البته به اسم شبهه و مسائل علمي اعتقادي مذهبي/ - پافشاري آگاهانه بر جهل (اين آخري ديگه خيلي با حاله اونم تو عصر اطلاعات) 4. راستي مگه شما قرآن نخوندين كه حضرت موسي(عليه السلام) كه پيامبر الوالعزم خدا و صاحب كتاب و شريعت بود وقتي هارون(عليه السلام) رو به جاش نصب كرد(كه اين هم دليل محكم يه كه پيامبر از طرف خدا جانشين نصب مي كنه) مگه قوم موسي گوساله پرس نشدن. آيا هارون(عليه السلام) حرفي زد؟؟؟؟ راستي چرا حرفي نزد؟؟؟ حتما سكوت هارون (عليه السلام) دليل بر رضايت او بوده ديگه مگه نه!!!!! حتما اينم الكيه ديگه، چون متاسفانه يا خوشبختانه قرآن بر اساس اميال شما نازل نشده!!!!! 5. اگه قرآن خون باشين سوره ي مائده آيه ي 67 رو يه نگاه بندازين ثواب داره به خدا. در آيه ي 66 صحبت از كتاب‌هاي آسماني و اين كه اگه به كتاب آسماني عمل كنيد وضع اقتصاديتون خوب ميشه و آيه 68 باز هم صحبت در باره‌ي كتاب‌هاي آسمانيه و اين كه اگه كتاب آسماني رو به پاي نداريد هويت نداريد و هيچيد. بين اين دو آيه، آيه‌ي ابلاغ اومده كه اي پيامبر علي (عليه السلام) رو به امامت معرفي كن تا پس از تو در قالب امام سرپرستي جامعه رو به عهده بگيره. تو رو خدا مهندسي خدا رو تو قران حال مي‌كنيد. (اينم يه دليليه كه كتاب وحي به دستور خدا و توسط خود پيامبر جمع آوري شده نه به دست ارباباتون) 6. راستي آيه ي 3 سوره مائده هم كه تقريبا آخرين قسمت آيست به اين خاطر بعد از موارد مربوط به احكام اومده تا مشت محكمي باشه به دهن ياوه گوياني مثل شماها كه ميگن روز غدير خم اگه واقيتم داشته باشه، پيامبر فقط از نماز و روزه و حج و اين جور چيزا حرف زده!!!!!!!!!!! احتمالا هم راس باشه ديگه حتما حاجياي كه با پيامبر رفتن مكه مثلا تارك الصلاه بودن يا تا اون موقع نماز خوندن رو پيامبر بهشون ياد نداده ساير احكامم مثل اين ديگه 7. فكر كنم اون زمان به غير از اسامي ابوبكر و عمر و عثمان كه اسم ارباباتونه كساي ديگه اي بغير از اونا اين اسما رو نداشتن. آره چرا نميشه حتما ميشه !!!!!!!!!!!!!! وقتي ميگين ماست سياس حتما سياهه ديگه!!!!!!!!!!!!!!!!! 8. چرا بايد به هر بهونه ي بني اسرائيلي مي خوايد آبروي ارباباي بي آبرتون رو بخريد مگه نمي گيد كسي معصوم نيس خوب پس همه اشتباه ميكنن ديگه پس چرا وقتي با مدرك و دليل با هاتون حرف مي زنيم مثل اسفند رو آتيش ميريد رو هوا 9. در ضمن وقتي ما داريم از علي(عليه السلام) حرف ميزنيم داريم خليفه‌ي چهارمتون رو تعريف و تمجيد مي كنيم مگه خلفه‌ي چهارمتون نيس!!!!!!!!!!!!! ؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!! ايضا وقتي داريم در مورد فاطمه‌ي زهرا (سلام الله عليها) حرف مي زنيم داريم در مورد دختر پيامبر حرف مي زنيم و تعريف و تمجيد مي كنيم. شايدم پيامبر دختر نداشته ديگه هر چي شما بگيد!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 10. در آخر قسمت پاياني سوره‌ي مباركه‌ي بروج رو براتون ميزارم شايد حداقل ولو اندك يكم ام كه شده به مطالعه‌ي كتاب وحي علاقمند بشين و فقط با شنيدن ايمان نياريد (چون فقط به نوشته ها تاريخ ميگن نه به شنيده ها) در ضمن براي ديدن خورشيد بايد يكم ادم به خودش زحمت بده بعدشم سرشو بالا كنه او و اونو ببينه نه اين كه با منطق ارسطويي و افلاطوني بخواد اونو ثابت كنه چون اثبات خورشيد فقط همين يه راه رو داره او بس. به نام خداوند هستي بخش مهربان آرى عقاب پروردگارت سخت‏سنگين است (12) إِنَّ بَطْشَ رَبِّكَ لَشَدِيدٌ ﴿12﴾ هم اوست كه [آفرينش را] آغاز مى‏كند و بازمى‏گرداند (13) إِنَّهُ هُوَ يُبْدِئُ وَيُعِيدُ ﴿13﴾ و اوست آن آمرزنده دوستدار [مؤمنان] (14) وَهُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ ﴿14﴾ صاحب ارجمند عرش (15) ذُو الْعَرْشِ الْمَجِيدُ ﴿15﴾ هر چه را بخواهد انجام مى‏دهد (16) فَعَّالٌ لِّمَا يُرِيدُ ﴿16﴾ آيا حديث [آن] سپاهيان (17) هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْجُنُودِ ﴿17﴾ فرعون و ثمود بر تو آمد (18) فِرْعَوْنَ وَثَمُودَ ﴿18﴾ [نه] بلكه آنان كه كافر شده‏اند در تكذيب‏اند (19) بَلِ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي تَكْذِيبٍ ﴿19﴾ با آنكه خدا از هر سو بر ايشان محيط است (20) وَاللَّهُ مِن وَرَائِهِم مُّحِيطٌ ﴿20﴾ آرى آن قرآنى ارجمند است (21) بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَّجِيدٌ ﴿21﴾ كه در لوحى محفوظ است (22) فِي لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ ﴿22﴾
23 | شهاب | Iran - Tehran | ١٢:١٨ - ٢٤ مهر ١٣٩٣ |
در ابتداي مقاله خواستگاه آمده كه خاستگاه صحيح است.
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها