بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه نهم 98/07/07
موضوع: «اجتهاد» از دیدگاه فریقین (2) – تفاوت «مفتی» و «مُحدِّث»!
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی محمد رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
اینكه «ابن جوزی» در کتاب «الموضوعات» دارد: «أما حَدِيث عَليّ فَقَالَ الدَّارَقُطْنِيّ: قد رَوَاهُ سُوَيْد بن غَفلَة عَن الصنَابحِي لم يسْندهُ»؛ این «لم یسنده» یعنی چه؟
پاسخ:
یعنی مرسل است، مرسل نقل كرده است. یعنی بعد از او به پیغمبر نسبت نداده است، «لم یسنده»؛ یعنی به پیغمبر نسبت نداده است در اینجا مراد حدیث موقوف است. «لم یسنده: ای: لم یستنده الی النبی»!
كلمهی «مسند» دو معنا دارد: یك مرتبه با سند ذكر میكند، این را «اسنده» میگویند. یك مرتبه از پیغمبر نقل میكند. میگوید: «روی عن النبی مسندا»؛ كلمه «مسند» به دو معنا است. یا میگویند: «روی عن النبی مرفوعا»، «مرفوعا» هم در كتب اهلسنت به معنی «مسند» است. كلمهی «مرفوع»؛ یعنی «نَسب الی النبی»!
«مرفوع» در كتابهای شیعه؛ یعنی روایتی كه یكی و یا بیشتر از راویانش را حذف كرده باشند. این را مرفوع میگویند؛ ولی اهلسنت «مرفوع» را به روایتی میگویند كه به پیغمبر نسبت داده بشود و موقوف نباشد. «مرفوع» در برابر «موقوف» است. روایت «موقوف» یعنی: «ما وقف علی الصحابی»!
پرسش:
«سوید ابن غفله» از نظر اهلسنت معتبر است؟
پاسخ:
بله، «سوید» اگر صحابی نباشد تابعی است. روایتهای زیادی از «عمر ابن خطاب» دارد.
پرسش:
ظاهراً ایشان در دوران جاهلیت بوده، ولی پیغمبر را ندیده است.
پاسخ:
به چنین کسی تعبیر «مخضرم» میكنند؛ یعنی «من ادرك الجاهلیة والاسلام» اگر پیغمبر را مؤمنا ولو یك لحظه دیده باشد صحابی میشود، اگر ندیده باشد كه هیچ!
پرسش:
پس در روایتی كه میگوید «سوید» نقل كرده و به پیغمبر اسناد نداده و روایت مضطربه است این به چه معنا میشود؟
پاسخ:
«مضطرب» یا اضطراب در «سند» است و یا اضطراب در «متن» است. اضطراب سند معمولا راوی اسم استادش را با یك لقب میآورد، این لقب عام است بین چند تا راوی. یا این لقب مشترك بین ثقه و غیر ثقه است. این تعمدا اسم لقب را میآورد تا ایهام كند كه مراد ایشان آن فرد ثقه است و حال آنكه آن ثقه نیست، آن ضعیفه است به این مضطرب میگویند.
یعنی سند موهِمْ بر وثاقت باشد و حال آنكه وثاقت نیست، از این مطلب اضطراب در سند تعبیر میكنند، اضطراب در متن هم كه مشخص است، یك روایتی را تارة با یك الفاظی نقل میكند و تارة با الفاظ دیگر نقل میكند.
یعنی راوی یك روایت را به چند تعبیر نقل میكند، این را «مضطرب» میگویند و همچنین این در سند هم تحقق پیدا میكند. مضطرب در سند یك دفعه میآید با سه واسطه نقل میكند و یك دفعه با یك واسطه نقل میكند به این هم مضطرب میگویند.
اگر دوستان كتاب «المدخل الی علم الرجال والدرایة» را ببینند من در آنجا به طور مفصل «مضطرب» را از دیدگاه شیعه و سنی معنا كردهام.
در مضطرب، كلا دو تا روایت را باهم مقایسه میكنند. تارة با یك واسطه و تارة با دو تا واسطه! در اینجا مضطرب عبارت از متن است. ظاهر قضیه این است كه مضطرب از متن را میخواهد بگوید: «ولم یسنده فهو مضطرب» در متنش! یك جا «دار الحكمه» و یكی «دار العلم» میگوید. عبارتهای مختلفی نقل میكند ما نمیدانیم كدامش را پیغمبر فرموده است. «انا مدینة الحكمة وعلی بابها» یا «انا مدینة العلم وعلی بابها»! شاید مراد ایشان این باشد.
پرسش:
كتابهای معتبر رجالی در شیعه را میشود بفرمایید؟
پاسخ:
من معتقدم شیعه دو تا كتاب رجالی مفصل دارد، و یكی هم كه ما به اسم «الجامع فی الرجال» اضافه كردیم. كسی كه این سه تا كتاب: «معجم الرجال - آقای خویی»؛ «تنقیح المقال - آقای مامقانی» و «الجامع فی الرجال - آقای زنجانی» را داشته باشد كل روات شیعه در دستش است؛ زیرا كل روات اسانید شیعه در این سه تا كتاب آمده است.
پرسش:
در اهلسنت چطور؟
پاسخ:
آنها در «صحاح ستة» یك كتاب مفصل به اسم «تهذیب الكمال» دارند نویسنده آن آقای «مزی» و 35 جلد است. «ابن حجر» آمده «تهذیب الكمال» را در دوازده جلد به اسم «تهذیب التهذیب» خلاصه كرده است.
بعد دیده دوازده جلد هم زیاد است مردم حوصله خواندنش را ندارند، دوازده جلد را هم در یك جلد به اسم «تقریب التهذیب» تلخیص كرده است. یعنی «تقریب التهذیب» و «تهذیب التهذیب» و «تهذیب الكمال» در حقیقت یك چیز است. اینها عمدتا كل رواتی كه در «صحاح ستة» آمده را بررسی كردهاند.
اهلسنت چند كتاب مفصل دیگری هم دارند: «سیر اعلام النبلاء- ذهبی» در 25 جلد و حدود هیجده هزار راوی را ایشان بررسی كرده است. كتاب دیگری به اسم «تاریخ الاسلام» در 52 جلد دارد، اسم كتاب «تاریخ الاسلام» است؛ ولی شرح حال روات است.
من یك دفعه آمار گرفتم بالای 25 هزار نفر از شخصیتهای مختلف را در «تاریخ اسلام» بررسی كرده است. اینها كتابهای مفصل رجالی اهلسنت است. البته اقایان اهلسنت كتابهای دیگری هم دارند مثلا «ذهبی» كتابی به اسم «میزان الاعتدال» دارد كه در حقیقت روات ضعیف را همراه روایتشان آورده است.
«ابن حجر عسقلانی» هم كتابی به اسم «لسان المیزان» دارد، اینها در حقیقت در یك موضوع هستند؛ یعنی عمدتا راویان ضعیف را همراه با روایتشان در این دو تا كتاب «لسان المیزان» و «میزان الاعتدال» آوردهاند. «لسان المیزان – ابن حجر» ناظر بر «میزان الاعتدال – ذهبی» است.
«عُقیلی» از بزرگان اهلسنت است و كتابی به نام «الضعفا» دارد و در چاپهای جدید ده - دوازده جلد است. آنهم كتاب خوبی است، بسیار زیبا آمده كل ضعفا را نقل كرده است. كتاب دیگری به اسم «الكامل فی الضعفا» دارند كه برای آقای «ابن عدی» است، آن هم كتاب خوبی است؛ ایشان آمده راویان ضعیف را بررسی كرده است. اینها عمدهی كتابهای رجالی اهلسنت است.
البته در شیعه ما یك سری «اصول رجالی» و یك سری «جوامع رجالی» داریم، «اصول رجالی» چهار تا است: 1- «رجال شیخ طوسی» 2 - «فهرست شیخ طوسی» 3- «رجال نجاشی» 4- «رجال كشی»! این چهار تا در حقیقت مصدر رجال شیعه است.
بعد در قرن هفتم و هشتم «علامه حلی» كتابی به اسم «خلاصة الاقوال» دارد، ایشان آمده كتابهای گذشته هرچه «شیخ»، «نجاشی» و «كشی» داشته اینها را ساندویچی كرده و اینها مجموعا شش – هفت جلد است اینها را تبدیل به یك كتاب كوچك دویست صفحهای كرده است.
ایشان اسم راوی را میآورد میگوید «ثقة جش»؛ یعنی «رجال نجاشی»! «ثقة كش»؛ یعنی «رجال كشی»! «ثقة ست»؛ یعنی «فهرست شیخ طوسی»! یا «ثقة جخ»؛ یعنی «رجال شیخ طوسی»! اینها را همه با رمز كار كرده است.
«ابن داود» هم به همین شكل كار كرده است. آن وقت این دو تا بزرگوار كارشان اینطوری است كه راویان ثقه را در بخش اول كتاب و راویان غیر ثقه را در بخش دوم آوردهاند. یعنی وقتی كه میگویند: «ذكره العلامة فی القسم الاول»؛ یعنی ثقةٌ. «ذكره العلامة فی القسم الثانی»؛ مصطلح است یعنی غیرُ ثقةٍ.
«ابن داود» اجتهادی كار نكرده «كل من ذكر فیه مدح» را در قسم اول آورده و «كل من ذكر فیه ذم» را در قسم دوم آورده است. میگوید: هركس توثیق و مدحی دارد در قسم اول كتابم آوردم، بعضی از روات هم مدح دارد و هم ذم دارد. «صفوان و محمد ابن سنان» هم ذم دارند و هم مدح دارند به اعتبار مدحشان در قسم اول آورده و به اعتبار ذمشان در قسم دوم آورده است.
این مصطلحاتی است كه ما باید در بحثهای رجالی اینها را كاملا مسلط باشیم، من معتقدم اگر دوستان كتاب «المدخل الی علم الرجال والدرایة» را خوب مطالعه و مباحثه كنند، من آنچه را كه یك طلبه در بخش رجال چه در فقه، چه در اصول، چه در تفسیر و چه در كلام باید بداند در این دویست هفتاد- هشتاد صفحه آوردهام و آن هم به صورت پرسش و پاسخ است.
بعد نوبت به «جوامع رجالی» میرسد. «جوامع رجالی» از قرن نهم و دهم «ابو علی حائری»، «وحید بهبهانی» «منهج المقال و حاشیه» دارند. ما ده- دوازده تا «جوامع رجالی» داریم تا «تنقیح المقال – آقای مامقانی» و «قاموس الرجال - آقای توستری» و كتاب «معجم الرجال – آقای خویی» و «الجامع فی الرجال – آقای زنجانی»!
پرسش:
«محقق اردبیلی» هم دارد؟
پاسخ:
«محقق اردبیلی» رجال ندارد، و برای ایشان آمدهاند از كتابهای فقهیشان رجال در آوردهاند. «مقدس اردبیلی رضوان الله تعالی علیه» البته ساحت مقدس ایشان خیلی بالا است و اصلا عقل ما هم به آنجا نمیرسد؛ ولی ایشان برای اولین بار بخش رجال را وارد فقه كرد، اما نا پختگی و اضطراب زیاد دارد.
«مقدس اردبیلی» دو تا درس خارج داشتند یك درس عمومی كه دو سه هزار جمعیت میآمدند و یك درس خصوصی داشت كه در آن دو تا شاگرد بیشتر نداشت آنها هم «صاحب معالم» و «صاحب مدارك» بودند. از آن دو سه هزار نفر هیچكس بالا نیامد؛ ولی از درس خصوصی هردو از فحول شیعه شدند.
«صاحب مدارك» در جال متخصص است، بحثهای رجالی را در «مدارك» میآورد عین جواهر موج میزند؛ و از ایشان متخصصتر «صاحب معالم» پسر «شهید ثانی» است كه كتابی به اسم «منتقی الجمان فی احادیث الصحاح والحسان» دارد. اگر كسی این كتاب را بخواند متوجه میشود كه بحثهای رجالی ایشان مثل بحث فقه جواهری است.
ایشان كتاب دیگری هم «شرح بر من لایحضره الفقیه» دارد كه جدیدا چاپ شده، این كتاب را هم خیلی عالی كار كرده، آنطوری كه یادم است من نسخه خطی این كتاب را در «مشهد»، «كتابخانه آستان قدس رضوی» دیدم و این كتاب را در آن تابستانی كه آنجا بودم سه چهار هفته از صبح تا ظهر و بعد از ظهر هم تا آخر وقت كه كتابخانه باز بود در آنجا میماندم و كتاب «صاحب معالم» را در بحثهای رجالی مطالعه میكردم و یاداشت بر میداشتم. اگر اشتباه نكنم بعدا این كتاب را «جامعه مدرسین» چاپ كرد.
آغاز بحث...
جلسه قبل در رابطه با موضوع اجتهاد و فتوا در عصر ائمه (علیهم السلام) مطالبی را خدمت عزیزان عرض کردیم و گفتیم بر اینکه بحث اجتهاد در عصر ائمه یک بحث رایجی بوده و اینچنین نیست که بعضیها بر این عقیده هستند که اجتهاد، بعد از آغاز غیبت صغری یا بعد از غیبت کبری در میان علمای شیعه رواج پیدا کرده باشد.
روایات متعددی هم عرض کردیم که ائمه (علیهم السلام)، امیر المؤمنین (سلام الله علیه) به «قُثم ابن عباس»، امام صادق به «معاذ ابن مسلم» یا امام رضا (سلام الله علیه) میگوید: وقتی سوال میکنند:
«وَ لَسْتُ أَصِلُ إِلَيْكَ فِي كُلِّ وَقْتٍ فَمِمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِينِي»
«معالمَ دینی» غیر از احادیث است. یک دفعه میگوید من میخواهم احادیث شما را بشنوم میگوید برو از فلانی بگیر؛ یک دفعه «معالم دین» میگوید، «معالم دین»؛ یعنی مسائل مربوط به اعتقادات، احکام، اخلاق را از چه کسی یاد بگیرم؟
این یک مقدار فراتر از نقل حدیث است. یعنی کسی باید مجتهد و صاحب نظر باشد به احادیث ائمه (علیهم السلام) کاملاً مسلط باشد و وقتی در مورد یک مسئله فقهی سوال میکنند نیاید بگوید «قال الصادق کذا وکذا» نه، باید بگوید حکم شرعی این است. یا از مسائل اعتقادی سوال میکنند بگوید جواب این مسئله اعتقادی این است ولذا میگوید:
«الْمَأْمُونِ عَلَى الدِّينِ وَ الدُّنْيَا»
تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة؛ شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، ناشر و مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام ، ج27، ص146.
پرسش:
روایت «قثم ابن عباس» که جلسه قبل فرمودید مربوط به اجتهاد نمیشود. نقل قول است نقل حدیث نیست!
پاسخ:
ببیند دارد:
«أَنَّكَ تَقْعُدُ فِي الْجَامِعِ فَتُفْتِي النَّاسَ»
تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة؛ شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، ناشر و مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج27؛ ص148
این فرق میکند. خود حضرت «فَتُفتی» میگوید. در اینجا هم میگوید من اگر بدانم شیعه است نظر شما را میگویم نه اینکه حدیث شما را میگویم، اگر بدانم مخالف شما است نظر فقهای خودشان را میگویم و اگر ندانم شیعه یا سنی است میگویم اقوال این است «مالک»، «ابو حنیفه» اینطوری گفتند و امام صادق هم اینطوری گفته است.
نقل روایت نیست، اولش هم میگوید «فَتُفتی للناس». در اینجا هم میگوید: «فاقول جاء فلان كذا»؛ یعنی در مسئله وضو «جاء عن انس كذا، جاء عن فلان كذا و جاء عن علی ابن ابیطالب بالمسح»؛ یعنی حکم شرعی را دارد بیان میکند. فرق دارد آنجای که بخواهد نقل حدیث بکند یا مثلاً در رابطه با «یونس ابن عبدالرحمن» میگوید:
«لَا أَكَادُ أَصِلُ إِلَيْكَ أَسْأَلُكَ عَنْ كُلِّ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْه»
در رابطه با مسائل احکام و اعتقادی است آن وقت میگوید: «من معالم دینی»؛ یعنی معالم دین، مثل افرادی كه الان از آقایان مراجع مسئله فقهی، مسئله کلامی و امثال این قضایا را سوال میکنند میگوید:
«أَ فَيُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ ثِقَةٌ آخُذُ عَنْهُ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي»
«یونس ابن عبدالرحمان» مورد وثوق شما است.
«فَقَالَ نَعَمْ»
تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة؛ شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، ناشر و مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج27؛ ص148
یا در عبارت «نسئل عن الشیئ» اینجا کلمه «شیئ»، حدیث نیست؛ اینجا با توجه به روایات قبلی به «معالم دین»، انصراف دارد. اینها را هم ما میتوانیم تقریباً ظهور در فتوا بدانیم؛ نه مثل دسته اول از روایات که کلمه «أفت» در میان کلمات بود و کلمه «أفت» صریح در فتوا است، ولی اینها را در حقیقت میشود گفت ظهور در افتاء است نه صریح!
بعد ما یک سری روایات داریم مثلاً:
«الْعَمْرِيُّ وَ ابْنُهُ ثِقَتَانِ مَا أَدَّيَا عَنّي فَعَنِّي يُؤَدِّيَان»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، ناشر: دار الكتب الإسلامية محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج1، ص330
می فرماید: هر چه از قول من به شما بگویند از من گفتند، اینجا ظهور در نقل حدیث دارد؛ گرچه با یک تأملی میشود اینها را هم بگوییم «مَا أَدَّيَا عَنّي فَعَنِّي يُؤَدِّيَان» احكام و معالم دین را هرچه از ما نقل كردند؛ ولی ظهورش در نقل روایت است.
یا در رابطه با «ابان ابن تغلب» که قبلاً هم آورده بودیم:
«فَإِنَّهُ قَدْ سَمِعَ مِنِّي حَدِيثاً كَثِيراً فَمَا رَوَاهُ لَكَ فَارْوِهِ عَنِّي»
تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة؛ شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، ناشر و مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج27؛ ص148
این دیگر فتوا نیست یک دفعه به «ابان» میگوید:
«اجلس في مسجد الكوفة و أفت الناس»
الرجال (لابن داود)؛ حلي، حسن بن عليّ بن داود، محقق/ مصحح: بحرالعلوم، محمدصادق
ناشر: دانشگاه تهران، ص10
آن صراحت در فتوا دارد. صراحت در اجتهاد «ابان» دارد. یک دفعه میگوید برو سراغ «ابان ابن تغلب» از من احادیث زیادی شنیده هر چه از من نقل کرد تو هم از قول من نقل کن. البته این را عزیزان دقت کنند در عصر معصوم، روات یعنی از زمان امام باقر (سلام الله علیه) تا به امام عسکری برسد اینها دو دسته بودند؛ یک سری محدث، یک سری متکلم بودند. یا به تعبیر بعضیها یك سری «اصولی»، یک سری «اخباری» بودند.
من خدمت دوستان هم عرض کردم آقای «مدرسی» که دچار انحراف شد، کتابی به نام «مقدمهای بر فقه شیعه» دارد، در مقدمه این کتاب یک مقدمه خوبی دارد، البته شنیدم آقای «مدرسی» آن حرفهای خرابی که گفته بود بعداً پشیمان شده و اصلاح کرده است.
شنیدم به ایشان جوابهای که دادند متقاعد شده و خودش علیه خودش حرف زده، و از نظرات قبلیاش برگشته؛ ولی این کتاب یک فتنه بزرگی در حوزهها درست کرد و به وهابیها هم دستمایه خوبی داد.
در هر صورت ...
مشکل ما این است که در برابر اینطور قضایا، مراجع ما که در حقیقت سکاندار دین و مذهب هستند باید سینه سپر کنند و وارد بشوند و بعد فضلاء و محققین وارد میدان بشوند. متأسفانه وقتی مخالفین مذهب به میدان میآیند میبینیم فقهاء و مراجع خیلی زیاد ورود پیدا نمی کنند؛ اینكه این بزرگان چه نظری دارند، نظرشان کاملاً محترم است ما دستشان را میبوسیم، اجازه بدهند پایشان را هم میبوسیم؛ ولی وقتی فقهاء و مراجع در قضیه ای مثل «سروش»، «کسروی» و «شریعت سنگلجی» و «قلمداران» ولو در حد یك فتوا به میدان میآیند کمر اینها را میشکند و نمیتوانند کاری بکنند.
مثلاً در رابطه «غرویِ - اصفهان» از آقای «خویی» سوال کردند کسی همچنین نظراتی دارد ایشان فرمودند پشت سر ایشان نماز خواندن باطل و ایشان ضال و مضل است. از امام هم سوال کردند فتوا داد؛ ایشان دیگر خیلی نتوانست بزرگ بشود در همان محدوده مسجدش ماند. اسمی هم در جاهای دیگر از «غروی» نیامد. « غروی» كه رفت پسرش الان در دانشگاهها همان حرفها و خزعبلات را دارد مطرح میکند.
یا کسی در برابر «قلمداران» قرار نگرفت که الان کتاب «قلمداران» در «ریاض» چاپ میشود کتاب فارسی است به شناسنامهاش نگاه میکنیم چاپ «ریاض» است. «کتابخانه ملی ملک فهد» وقتی بزرگان ما ساکت میشوند این شکلی میشود.
ولذا در اینطور قضایا اگر اعاظم ما ولو با یک فتوا، چه بسا یک فتوا آقای «خویی» که میگوید ضال و مضل است و پشت سرش نمیشود نماز خواند، از صد تا کتابی که امثال بنده علیه او بنویسیم تأثیرش خیلی بیشتر است. مردم نسبت به یک مرجع، با یک نظر خاصی نگاه میکنند تا نسبت به یک محقق یا استاد حوزه!
در هر صورت ...
در عصر معصوم اینها دو دسته بودند؛ «محدثین»، «اخباری»ها و «اصولی»ها؛ «اخباری»ها معمولاً کاری به اجتهاد و فتوا نداشتند این را خلاف میدانستند، میگفتند ما ببینیم که امام چه گفته؟ ما مقلد امام صادق هستیم هر چه امام صادق گفته میگوییم.
لذا در بعضی از روایات دارد:
« سَمِعَ مِنِّي حَدِيثاً كَثِيراً فَمَا رَوَاهُ لَكَ فَارْوِهِ عَنِّي»
تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة؛ شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، نا شر و مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج27؛ ص148
«ابان ابن تغلب» اجازه اجتهاد از دست امام صادق گرفته و فقیه هم است میگوید:
«اجلس في مسجد الكوفة و أفت الناس»
الرجال (لابن داود)؛ حلي، حسن بن عليّ بن داود، محقق/ مصحح: بحرالعلوم، محمدصادق
ناشر: دانشگاه تهران، ص10
ولی اینجا میگوید «سَمِعَ مِنِّي حَدِيثاً»؛ این، ایهام این را دارد که این راوی که از حضرت سوال میکند، کاری به اجتهاد اینها ندارد، اجتهاد «ابان ابن تغلب» را قبول ندارد میگوید یابن رسول الله من دنبال این هستم که حدیث شما را ملاک عمل قرار بدهم نه نظر فقهی «ابان» را ولذا یک جا میگوید: «اجلس في مسجد الكوفة و أفت الناس» و یك جا میگوید: «قَدْ سَمِعَ مِنِّي حَدِيثاً كَثِيراً فَمَا رَوَاهُ لَكَ فَارْوِهِ عَنِّي» این هم در نظر بزرگواران باشد.
پرسش:
آیا در عصر ائمه، در کنار اصولی ها و محدثین، اخباریها هم بودند؟
پاسخ:
بله. اخباری الی ماشاء الله بودند، اخباریها در عصر معصومین ظلمها کردند، اگر دوستان همان مقالهای که آقای «مدرسی» در «مقدمهای بر فقه شیعه» نوشته بخوانند متوجه میشوند آنجا ایشان نمونههای آورده؛ ولی من احساس میکنم جا دارد اگر کسی به خوبی بررسی کند.
البته من جدیداً ندیدم طلاب و اساتید در رابطه با اخباری و اصولیگری چه کاری انجام دادهاند؟ اگر رسالهای در این زمینه نوشته شده باشد قطعاً اینها را اشاره دارند.
به طور مثال «یونس ابن عبدالرحمن» نماینده تام الاختیار آقا امام رضا (سلام الله علیه) در «بصره» است، در «بصره» شیعیان دو دسته بودند «اصولی»، «اخباری»؛ «اصولی»ها دور و برش را گرفته بودند «یونس ابن عبدالرحمن» فقیهٌ من فقهاء عصر معصوم بود و نظراتش هم نظرات خیلی گرانبها است. ولی از آن طرف «اخباری»ها علیه این شخص مطالبی دارند.
روایت را حتماً عزیزان دیده اند که «یونس ابن عبدالرحمن» نقل میکند میگوید خدمت امام رضا بودم در را زدند. خادم رفت گفت: تعدادی از پیره مردها و بزرگان «بصره» آمدند امام رضا فرمود «یونس» برو پشت پرده تا من نگفتم بیرون نیا. میگفت پیره مردها و بعضی از آقایان «اخباری»ها آمدند گفتند: «یونس ابن عبدالرحمن» کافر و مرتد است در رابطه با توحید و امامت و معاد چیزهای میگوید.
امام مدام میگوید بله. بله درست میگویید بعد که اینها رفتند امام فرمود: «یونس» بیا «یونس» گفت: من رفتم به دست و پای امام افتادم گفتم یابن رسول الله والله غیر از فرمایش شما من حرف دیگری نمیزنم و اینها دارند اشتباه میکنند این حرفها را متوجه نیستند.
بعد حضرت میفرماید: «یونس» اگر در دست تو طلا باشد مردم تصور کنند کلوخ است در بعضی از روایت دارد پشگل است آیا نظر مردم این طلا را از ارزش میاندازد؟ گفت خیر.
گفت: اگر در دست تو کلوخ باشد مردم بگویند در دست «یونس» طلا است نظر مردم به این کلوخ ارزش میدهد؟ عرض کردم آقا جان خیر. گفت دقت کن امام زمانت از تو راضی باشد، وقتی امام زمانت از تو راضی بود اینکه مردم پشت سر او چه بگویند و چه نگویند اینها ملاک نیست. ملاک رضایت امام زمانت است.
بعد حضرت «یونس» را تأیید میکند بله شما مورد تأیید ما هستی به این حرفها نگاه نکن این حرفها را پشت سر همه میزنند.
«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ أَخِيهِ جَعْفَرٍ قَالَ: كُنَّا عِنْدَ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع وَ عِنْدَه يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ إِذِ اسْتَأْذَنَ عَلَيْهِ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ فَأَوْمَأَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِلَى يُونُسَ ادْخُلِ الْبَيْتَ فَإِذَا بَيْتٌ مُسْبَلٌ عَلَيْهِ سِتْرٌ وَ إِيَّاكَ أَنْ تَتَحَرَّكَ حَتَّى يُؤْذَنَ لَكَ فَدَخَلَ الْبَصْرِيُّونَ فَأَكْثَرُوا مِنَ الْوَقِيعَةِ وَ الْقَوْلِ فِي يُونُسَ وَ أَبُو الْحَسَنِ ع مُطْرِقٌ حَتَّى لَمَّا أَكْثَرُوا فَقَامُوا وَ وَدَّعُوا وَ خَرَجُوا فَأَذِنَ يُونُسَ بِالْخُرُوجِ فَخَرَجَ بَاكِياً فَقَالَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ إِنِّي أُحَامِي عَنْ هَذِهِ الْمَقَالَةِ وَ هَذِهِ حَالِي عِنْدَ أَصْحَابِي.
فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ ع يَا يُونُسُ فَمَا عَلَيْكَ مِمَّا يَقُولُونَ إِذَا كَانَ إِمَامُكَ عَنْكَ رَاضِياً يَا يُونُسُ حَدِّثِ النَّاسَ بِمَا يَعْرِفُونَ وَ اتْرُكْهُمْ مِمَّا لَا يَعْرِفُونَ كَأَنَّكَ تُرِيدُ أَنْ تُكَذَّبَ عَلَى اللَّهِ فِي عَرْشِهِ
يَا يُونُسُ وَ مَا عَلَيْكَ أَنْ لَوْ كَانَ فِي يَدِكَ الْيُمْنَى دُرَّةٌ ثُمَّ قَالَ النَّاسُ بَعْرَةٌ أَوْ بَعْرَةٌ وَ قَالَ النَّاسُ دُرَّةٌ هَلْ يَنْفَعُكَ شَيْئاً فَقُلْتُ لَا فَقَالَ هَكَذَا أَنْتَ يَا يُونُسُ إِذَا كُنْتَ عَلَى الصَّوَابِ وَ كَانَ إِمَامُكَ عَنْكَ رَاضِياً لَمْ يَضُرَّكَ مَا قَالَ النَّاسُ.»
بحارالأنوار (ط - بيروت)، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، دار إحياء التراث العربي - بیروت؛ ج2، ص: 65
من یک روایتی دیدم که یکی از انبیاء در مناجات گفت خدایا پشت سر من مردم میگویند ساحر و جادوگر و چه و چه است، خدایا به عزت و جلالت دهان مردم را نسبت به من ببند. خطاب آمد که ای پیغمبر من، من دهان مردم را نسبت به خودم نبستم. یکی میگوید: خدا یکی است؛ یکی میگوید: خدا دو تا است؛ یکی میگوید: دختر دارد؛ یکی میگوید: پسر دارد؛ امثال این قضایا را نسبت به خود من میگویند. دنیا، معرکه آراء و جنگل مولا است!!
هر کس هر آنچه که میگوید ملاک آن طرف است اگر کسی در جامعه تأثیرگذار باشد این تأثیر گذاریها اثرات زیادی دارد، من جمله از آنها هم حسادت بعضیها را تحریک میکند یا عدم فهم کلمات بعضی از بزرگان باعث میشود که اینها طور دیگر متوجه میشوند
یا نسبت به «هشام ابن حکم» بعضی از تعابیر خیلی تندی نسبت به ایشان میزنند. نسبت به «زراره» نسبت به «صفوان» نسبت به «محمد ابن سنان» خیلی از اعاظم ما که در عصر معصوم از فقهاء و متکلمین بودند «اخباری»ها هر آنچه که توانستند علیه اینها حرف زدند.
«زراره»ای که افقه فقهای عصر معصوم است پسرش «عُبید» میآید خدمت امام صادق میگوید یابن رسول الله شنیدیم شما پدر من را تفسیق کردید و تبری جستید! حضرت فرمودند از پدرت تبری نجستم، آمدند گفتند «زراره» اینطوری میگوید گفتم هر کس اینطوری بگوید: «أنا ابرء الی الله من ذلك»!
من چه کار کنم؟ این را نگویم؟ من کاری به پدرت ندارم به پدرت سلام برسان بگو تو مورد اعتماد و معتمد ما هستی. ولی مطالبی میگویند که «زراره» این را گفته گفتم: هر کس این را بگوید «زندیق» است. شخص دیگری میگوید «زراره» اینطوری میگوید گفتم: هر کس اینطوری بگوید زندیق است.
اینها تعبیر امام را علیه «زراره» ملاک قرار میدهند و الان هم شما ببینید در شبکههای «وهابی» عمدتاً عباراتی که در مذمت صحابه است مرتب نقل میکنند آی مردم ببینید در مورد «هشام ابن حکم» امام صادق اینطور مذمت دارد در مورد «صفوان»، «محمد ابن سنان»، «یونس ابن عبدالرحمن» امام صادق اینطور مذمت دارد!
یکی از کارهای خوبی که آقای «خویی» (رضوان الله تعالی علیه) انجام داده در شرح حال این روات این روایات را دستهبندی کرده، مثلاً در شرح حال «صفوان» تمام روایات دال بر ذمش را آورده نقل کرده، نظر داده؛ روایات دال بر مدحش را هم آورده و در آخر هم نظر داده؛ شما مراجعه بفرمایید میبینید در مورد «محمد ابن سنان» روایات دال بر ذم و مدح هردو را آورده است.
این کار خیلی زیبای است که شاید اولین بار به این شکل مبسوط آقای «خویی» (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب «معجم الرجال»شان آوردند همچنین در رابطه با «زراره» میگوید:
«مَا رَوَاهُ زُرَارَةُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) فَلَا يَجُوزُ لِي رَدُّهُ»
رجال الكشي إختيار معرفة الرجال ؛ كشى، محمد بن عمر ناشر: مؤسسة نشر دانشگاه مشهد محقق/ مصحح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن، ص134
«ما افتاء زراره» نمیگوید و حال آنکه در مورد «زراره» داریم افقه فقهای عصر امام باقر و امام صادق (سلام الله علیه) بودند؛ پس تصریح «کشی» که دسته دوم اصحاب اجماع را میآورد میگوید اینها فقیه بودند و افقه اینها «زراره» بوده و همچنین در رابطه با «زراره» میگوید:
«مَا أَجِدُ أَحَداً أَحْيَا ذِكْرَنَا وَ أَحَادِيثَ أَبِي (ع) إِلَّا زُرَارَةُ- وَ أَبُو بَصِيرٍ لَيْثٌ الْمُرَادِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ- وَ بُرَيْدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيُّ- وَ لَوْ لَا هَؤُلَاءِ»
عزیزان به این روایت جالب دقت کنند من این روایت را میخوانم لذت میبرم میگوید اگر اینها نبودند
«مَا كَانَ أَحَدٌ يَسْتَنْبِطُ هَذَا»
روایت اینها نبود فقهای عصر ما نمیتوانستند احکام الهی را استنباط بکنند
اینها خیلی دقیق است؛ پس معلوم میشود تعدادی از روات هستند میآیند از روایات این بزرگواران استنباط حکم شرعی میکنند؛ میگوید «یستَنبِطُ» و این غیر از «یحدِثُ» است.
در ادامه دارد:
«هَؤُلَاءِ حُفَّاظُ الدِّينِ وَ أُمَنَاءُ أَبِي ع عَلَى حَلَالِ اللَّهِ وَ حَرَامِهِ وَ هُمُ السَّابِقُونَ إِلَيْنَا فِي الدُّنْيَا وَ السَّابِقُونَ إِلَيْنَا فِي الْآخِرَةِ.»
تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة؛ شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، نا شر و مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج27؛ ص148
این بالاترین مدالی است که امام صادق (سلام الله علیه) به این روات میدهد و همچنین در رابطه با «زراره»، «علیک بهذا الجالس» و امثال اینها دارد.
یا در رابطه با «محمد ابن مسلم» وقتی سوال میکند میگوید آقا نمیتوانم هر وقت خدمت شما برسم میگوید:
«فَمَا يَمْنَعُكَ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِيِّ فَإِنَّهُ قَدْ سَمِعَ مِنْ أَبِي وَ كَانَ عِنْدَهُ وَجِيهاً»
رجال الكشي إختيار معرفة الرجال ؛ كشى، محمد بن عمر ناشر: مؤسسة نشر دانشگاه مشهد محقق/ مصحح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن، ص162
در مورد «زکریا ابن آدم» قبلاً بحثش را داشتیم.
نکته پایانی که ما قبلاً روی این روایت، سال قبل خیلی مانور دادیم این نشان میدهد بر اینکه هر روایتی که از معصوم میرسد نمیتواند ملاک استنباط حکم شرعی باشد، «یونس ابن عبدالرحمن» که نماینده حضرت و مورد تأیید ائمه (علیهم السلام) است میگوید: من تصمیم گرفتم تمام روایات اصحاب امام باقر و امام صادق را که در شهرهای مختلف بودند را جمع کنم. اینها را گرفتم و یک دائره المعارفی درست کردم.
بعد خدمت آقا امام رضا آمدم به انتظار اینکه آقا امام رضا بهبه و چهچه و تشكری از من میکند. گفتم: آقا جان من تمام روایات اصحاب جد شما امام باقر و امام صادق را در این مجموعه جمع کردم حضرت فرمود: بخوان میگوید شروع به خواندن کردم
«فَأَنْكَرَ مِنْهَا أَحَادِيثَ كَثِيرَةً أَنْ يَكُونَ مِنْ أَحَادِيثِ أَبِي عَبْدِ اللَّه»
وقتی خواندم، آقا امام هشتم (سلام الله علیه) بسیاری از احادیث که من جمع کرده بودم را انکار کرد. بعد فرمود:
«يَدُسُّونَ هَذِهِ الْأَحَادِيثَ إِلَى يَوْمِنَا هَذَا فِي كُتُبِ أَصْحَابِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع)، فَلَا تَقْبَلُوا عَلَيْنَا خِلَافَ الْقُرْآن»
اگر یک روایتی از ما دیدید خلاف قرآن است این روایتها را نپذیرید!
رجال الكشي إختيار معرفة الرجال ؛ كشى، محمد بن عمر ناشر: مؤسسة نشر دانشگاه مشهد محقق/ مصحح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن، ص224
از این دست روایات خلاف قرآن، فراوان داریم. به طور مثال نمونهای که من عرض کردم در هفته گذشته ما شاید سی - چهل تا روایت داریم که می گوید: «لا تعاملُ الاکراد»! با «کردها» معامله نکنید؛ که متأسفانه در کتابهای فقهی ما هم بعضی از بزرگواران در بخش معاملات میگویند معامله با «اکراد» مکروه است. آدم باید دو دستی به سرش بزند. همان روایت «ابو ربیع شامی»:
«لا تعامل الاکراد فانهم طائفة من الجن»
قرآن میگوید:
(إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ)
گراميترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست
سوره حجرات (49): آیه 13
ولی این روایت اینچنین میگوید.
یا مثلاً دارد که «لا تسکُنُ الخوز» من از دوستان «خوزستانی» معذرت میخواهم، برای هر کدام از اینها یک چیزی بستند «لا تزوج الخزر»؛ با «شمالی»ها ازدواج نکنید که چنین و چنان است. به «هند» مسافرت نکنید آدمهایش اینطوری هستند؛ در مورد تمام اینها یک چیزهای گفتند، غیر از «قزوینِ» ما که خلاصه مدحی دارد به گمانم «مکه» و «مدینه» همچنین مدحی ندارد.
«من سره أن يختم له بالشهادة والسعادة فلیبت لیلة بقزوین »
هر کس دنبال سعادت و شهادت میگردد کافی است یک شب در «قزوین» استراحت کند!
اگر «قزوین» هم نمیرود:
«فلیشهد باب قزوین»
التدوين في أخبار قزوين، اسم المؤلف: عبد الكريم بن محمد الرافعي القزويني الوفاة: 623 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1987م ، تحقيق : عزيز الله العطاري، ج 1، ص 14
همان دروازه «قزوین» را هم ببیند كافی است!
من بارها گفتم آقای «عطاردی» (رضوان الله تعالی علیه) بیکار بود که این كتاب «التدوین فی اخبار قزوین» را تحقیق کرده. این کتاب مال «رافعی» از علمای بزرگ «قزوین» قرن 6 و 7 بوده كه در سه جلد است. آدم وقتی نگاه میکند میتواند هزار تا قسم حضرت عباسی بخورد که همه این روایتها جعلی و دروغ است.
نسبت به شهرها و بخشها روایتهای آنطوری، نسبت به بعضی از مُدُن و شهرها هم اینطوری حرف زدند. آن زمان در «قزوین» یک شیعه نبود؛ یعنی زمان «رافعی» ما شیعهی در «قزوین» نداریم، به طوری که «حاکم قزوین» بالای منبر رسماً اعلام میکند حالا که شما اینطوری هستید در قنوت نمازهایتان علی را سب بکنید، این داستان چه موقع است؟ قرن هفتم و هشتم است نه زمان معاویه!
مردم گوش نمیدهند خودش بالای منبر شروع میکند امیر المؤمنین را سب کردن، مردم و همین سنیها از منبر او را پایین میآورند و تکه تکهاش میکنند؛ در بعضی جاها دارد که لاشههایش را جلوی سگها انداختند.
«والسلام علیکم ورحمة الله»