بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ: 97/07/17
موضوع: نقد مبانی فکری تکفیری وهابیت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا أن هدانا الله
خدا را بر تمام نعمتهایش به ویژه نعمت ولایت سپاس میگوئیم. سپاس دیگر که به ما توفیق داد بازهم امشب در جمع شما عزیزان، بزرگواران و گرامیان با دو سه ماه تعطیلی شرفیاب شدیم تا مطالبی ان شاءالله به حول قوه الهی تقدیم عزیزانمان داشته باشیم.
همانطوری که اشاره شد موضوع بحث نقد مبانی فکری تکفیری وهابیت است. گرچه بحث در رابطه با مبانی اعتقادی تکفیری با یکی دو جلسه حق مطلب ادا نمیشود، اما من چند نکته را به صورت مقدمه تقدیم میکنم؛ حال اگر به ذوالمقدمه هم برسیم خدا را شکر میکنیم.
نکته اول اینکه عزیزان ما به ویژه سروران عزیز و فضلای محفل ما توجه دارند که معمولاً اندیشمندان و بزرگان و مؤلفین ما یا بزرگان اهل سنت که کتابهای زیاد و مقالات متعددی در رابطه با موضوع مبانی فکری و اعتقادی وهابیت تکفیری نوشتهاند، این مبانی اعتقادی و ترورها و جنایاتی که مترتب بر این مبانی اعتقادی است، بیان کرده و محکوم کردهاند.
در جریان اخیر امسال سی و یکم شهریور جنایت دیگری از وهابیت در اهواز به وقوع پیوست که بیست و پنج تن از عزیزان ما را به درجه رفیع شهادت رساندند و بیش از شصت نفر مجروح شدند. سیل محکومیت از داخل و خارج سرازیر شد، حتی از طریق سازمان ملل هم این قضیه محکوم شد.
تاکنون کم دیده شده یا اصلاً دیده نشده که بحث کنیم این مبانی فکری از کجا پیدا شده است؟ علل و اندیشه این تکفیر که قتل و کشتار هم مبتنی بر این عقیده است از کجا آمده است؟
کسانی که در سوریه و عراق و یمن جمع شدند و روزانه دهها و صدها نفر اعم از شیعه و سنی را به خاک و خون میکشند، آیا از مادر تکفیری و جانی به دنیا آمدهاند؟! آیا این جنایت یک امر فطری برای آنهاست یا علل و انگیزههایی دارد و این قضیه فکر تکفیری پیشینهای دارد؟
بنده کم دیدهام بزرگان و اجلاء ما روی پیشینه و سابقه تکفیر بحث کرده باشند. چطور شد یک جوان عراقی، سوری، تاجیکی، فرانسوی و دیگر نژادها از خانه و زندگی و زن و بچه خود دست میکشند و در منطقه، به آدم کشتن افتخار میکنند؟
چندی قبل با یکی از همین افراد مصاحبه کرده بودند و از او پرسیده بودند که شما چند نفر را در سوریه کشتید؟ ایشان در جواب گفته بود: من نهصد نفر را سر بریدم و تمامی اینها را تقربا إلی الله کشتم. من برای خودم پاداشی برای این کارم از خداوند عالم توقع و انتظار دارم.
او به این کار خود افتخار هم میکرد! همچنین کلیپی از عید قربان سال گذشته هست، اما به دلیل اینکه بسیار دلخراش است آن را نشان نمیدهم. بنده خودم یک بار این کلیپ را دیدم و تا چندین هفته حال خوبی نداشتم.
روز عید قربان تعدادی از جوانان را میخوابانند و آنها را همانند گوسفند سر میبُرند به طوری که از گلویشان خون فوران میکند و دعای عید قربان میخوانند و میگویند: خدایا این قربانیها را از ما بپذیر!
همچنین کسانی که فرزندان شیرخواره را از مادر گرفتند، در روغن سوزاندند و سرخ کردند و روی برنج گذاشتند برای مادرانشان بردهاند!!
سؤال این است که آیا این وضعیت برای این افراد دفعی ایجاد شده است؟ آیا این افراد همینطور شب خوابیدند و صبح دست به این جنایتی زدند که وحشیترین ارتش دنیا چنین جنایتی را مرتکب نمیشود که دواعش در عراق و سوریه و ایران مرتکب میشوند؟
اگر به تاریخ مراجعه کنید، خواهید دید که از وحشیترین ارتش، به ارتش چنگیز مثال میزنند، حتی در ارتش صهیونیستی هم چنین جنایتی که این افراد کردند سابقه نداشته است.
من میخواهم امشب چند نکته را برای شما عزیزان بیان کنم و تقاضا دارم برای آن عزیزانی که قلم به دست و در حال پژوهش و تألیف هستند نکاتی که بنده عرض میکنم نقطه آغاز کارهای پژوهشیشان باشد.
من میخواهم عرض کنم که سابقه تکفیر و به دنبال تکفیر قتل، به «محمد بن عبدالوهاب» یا «ابن تیمیه» هم برنمیگردد، بلکه قضیه ریشه در خیلی وقت قبل از آنها دارد. من میتوانم ادعا کنم و بر ادعای خود دلیل دارم که این قضیه تکفیر و قتل و کشت و کشتار به عصر رسالت برمیگردد!!
من چند نکته را خدمت عزیزان عرض میکنم. بنده نمیدانستم در این برنامه ویدئو پروژکتور هست و متأسفانه این فایل را به صورت پاورپوینت آماده نکردم. عزیزان دقت کنند خداوند متعال در سوره نساء آیه 88 میفرماید:
(فَما لَکمْ فِی الْمُنافِقِینَ فِئَتَینِ وَ اللَّهُ أَرْکسَهُمْ بِما کسَبُوا)
چرا در باره منافقین دو دسته شدهاید؟ (بعضی جنگ با آنها را ممنوع و بعضی مجاز میدانید) در حالی که خداوند به خاطر اعمالشان (افکار) آنها را به کلی وارونه کرده است.
سوره نساء (4): آیه 88
این آیه در رابطه با جنگ احد است، دومین جنگی که سپاه اسلام با سپاه کفر و شرک و قریش داشتند. خداوند متعال میفرماید: چرا در باره منافقین دو دسته شدهاید؟
جالب این است که «بخاری» در کتاب «صحیح بخاری» حدیث 1884 میگوید: این آیه در رابطه با جنگ احد است که تعدادی از اصحاب رسول اکرم در وسط راه در اثر تحریک منافقین از سپاه اسلام جدا شدند و به مدینه برگشتند.
«بدرالدین عینی» یکی از شارحین «صحیح بخاری» در کتاب «عمدة القاری شرح صحیح البخاری» جلد 18 صفحه 180 میگوید: سپاه اسلام هزار نفر بودند. در وسط راه سیصد نفر با تحریک «عبدالله بن أبی» به مدینه برگشتند.
دوستان عزیز و سرورانم این یک مسئله کوچکی نیست. با حضور رسول اکرم، با وجود پیامبر گرامی اسلام و با وجود مهاجرین و انصار، سیصد نفر از سپاه اسلام به معنای یک سوم را منافقین تشکیل میدهند.
منافقینی که برمیگردند، برای سورخوران و جشن گرفتن و آماده کردن پشت جبهه برنگشتند، بلکه همه برای کارشکنی و جاسوسی و تضعیف روحیه سپاه اسلام و تضعیف روحیه رسول اکرم برمیگردند.
این قضایا به اوایل هجرت رسول اکرم برمیگردد. این نقطه آغازی است که ما ببینیم منافقینی که بنیانگذار تکفیر در تاریخ اسلام بودهاند، ریشه در کجا دارد. همچنین در آیه 74 از سوره مبارکه توبه همانند این قضیه بیان شده است.
بنده نکتهای را عرض میکنم. این مسئله را خودم در بحثهایی که در عربستان سعودی داشتم با یکی از مفتیان بزرگ مکه مکرمه به نام «شیخ محمد جمیل زینو» در جلسه چهار پنج ساعته در نیمه ماه مبارک رمضان سال 81 هجری به دست آوردم.
بنده از ایشان سؤال کردم: شیخنا ما در حوزه و دانشگاه تدریس داریم. یکی از علمای بزرگ شما به نام «ابن حزم أندلسی» متوفای 456 هجری مسئلهای را در کتاب «محلی» که کتاب فقهی مورد تأیید تمام مذاهب اسلامی است بیان کرده است.
«ابن حزم» نه حنبلی است، نه حنفی است، نه شافعی، نه مالکی است بلکه ظاهری مذهب است، اما تمام علمای مذاهب اسلامی او را قبول دارند. ایشان در کتاب «محلی» جلد 11 صفحه 224 قضیهای را نقل میکند که مربوط به آیه هفتاد و چهارم سوره توبه است.
(یحْلِفُونَ بِاللَّهِ ما قالُوا وَ لَقَدْ قالُوا کلِمَةَ الْکفْرِ وَ کفَرُوا بَعْدَ إِسْلامِهِم)
به خدا سوگند میخورند که (سخنان زننده در غیاب پیامبر) نگفتهاند، در حالی که قطعاً سخنان کفر آمیز گفتهاند، و پس از اسلام کافر شدهاند.
سوره توبه (9): آیه 74
در اینجا شارحین «صحیح بخاری»، «مسند أحمد بن حنبل»، «سیوطی» و دیگران معتقدند که این آیه مربوط به جنگ تبوک است.
زمان مراجعت از جنگ تبوک تعدادی از صحابه پیغمبر اکرم همان کسانی که در رکاب پیغمبر اکرم در تبوک جنگیده بودند تصمیم خطرناکی گرفتند. آنها تصمیم میگیرند به هنگام عبور از یکی از گردنهها، پیغمبر اکرم را ترور کنند و آن بزرگوار را به قتل برسانند.
بنده در ذهن دارم حدود 25 سال قبل در یکی از دانشگاههای بین المللی تدریس داشتم و متأسفانه یا خوشبختانه تمام دانشجویان ما از اهل سنت و غیر ایرانی بودند.
بنده این قضیه را از «صحیح بخاری» و دیگر کتب نقل کردم که تعدادی از صحابه میخواستند پیغمبر اکرم را ترور کنند. یکی از دانشجویان پرسید: استاد این افراد چه کسانی بودند؟ من گفتم: بروید بررسی کنید تا ببینید این افراد چه کسانی بودند.
یکی از دانشجویان از روی طعنه جواب داد: استاد حتماً این افراد حضرت عمر و حضرت ابوبکر بودند. من در جواب گفتم: من نمیگویم، اما خودتان بروید ببینید شاید «سلمان» و «ابوذر» و «مقداد» بودند. شما بروید بررسی کنید تا ببینید این افراد چه کسانی بودند.
ما دیدیم در جلسات بعد دانشجویان دائماً در مورد این قضیه سؤال میپرسند. من کتاب «محلی» اثر «ابن حزم» را سر کلاس بردم و به همان دانشجویی که میپرسید این افراد چه کسانی بودند، گفتم این عبارت را بخوان. «ابن حزم» اسامی تعدادی از افرادی که تصمیم به قتل پیغمبر اکرم داشتند را بیان میکند و میگوید:
«أَنَّ أَبَا بَکرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ وَطَلْحَةَ وَسَعْدَ بن أبی وَقَّاصٍ رضی الله عنهم أَرَادُوا قَتْلَ النبی وَإِلْقَاءَهُ من الْعَقَبَةِ فی تَبُوک»
المحلی، اسم المؤلف: علی بن أحمد بن سعید بن حزم الظاهری أبو محمد، دار النشر: دار الآفاق الجدیدة - بیروت، تحقیق: لجنة إحیاء التراث العربی، ج 11، ص 224، باب 99 مَسْأَلَةٌ من الْمُنَافِقِینَ وَالْمُرْتَدِّینَ
جالب اینجاست که «ابن حزم» در سند روایت خدشه میکند و میگوید: این سند روایت از طریق «ولید بن جمیع» هست و این شخص غیر ثقه است.
من گفتم: «ولید بن جمیع» یکی از رجال «صحیح مسلم» است، حال آنکه شما معتقدید تمام روات «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» همگی ثقه هستند.
آقای «ابن سعد» متوفای 230 هجری در کتاب «طبقات» جلد 6 صفحه 354 او را توثیق کرده است، «ابن حبان» او را توثیق میکند، «عجلی» او را توثیق میکند، «ذهبی» او را توثیق میکند.
من از آقای «شیخ محمد جمیل زینو» سؤال کردم که بعضاً طلبههای ما از ما در این خصوص سؤال میکنند و ما جواب بلد نیستیم. در اینجا دیگر عاصمه جهان اسلام به مکه مکرمه و مهبط وحی است. برای ما روشن کنید که این قضیه چیست و جوابی به ما یاد بدهید تا زمانی که به ایران برمیگردیم برای طلبهها و دانشجویان خود مطرح کنیم.
ایشان گفت: من الآن جوابی در ذهن ندارم و فردا شب بیایید با هم بحث میکنیم. ما فردا شب با دانشجویانی که در کنار بیت الله الحرام با آنها بحث داشتیم ماشین گرفتیم تا نزد «جمیل زینو» برویم، اما ما را نزد «پروفسور غامدی» یکی از اساتید ماجراجوی دانشگاه أم القری بردند.
البته همین قضیه باعث شد که ما حدود پانزده جلسه در منزل ایشان با ایشان مناظره داشته باشیم و مکاتبات متعددی با ایشان انجام بدهیم.
بنده دو صفحه نوشتم و ایشان برای دو صفحه مکاتبه من، سی صفحه جواب دادند. بنده برای سی صفحه ایشان، هفتاد صفحه جواب نوشتم و ایشان سیصد صفحه جواب دادند. ما برای سیصد صفحه ایشان ششصد یا هفتصد صفحه نوشتیم که مجموع آن کتاب سه جلدی «قصة الحوار الهادی» شد. هر جلد از این کتاب که ششصد الی هفتصد صفحه است در اینترنت موجود است.
یکی از برکات اهلبیت (علیهم السلام) به بنده همین بحثهایی بود که ما با ایشان داشتیم. این بحثها برای بنده بسیار مفید بود. شاید اگر بنده پانصد سال در حوزه تحصیل و تدریس میکردم به این اندازه مطلب به دستم نمیآمد که در این بحث و مناظره و مکاتبه دستم آمد.
بنده از «غامدی» سؤال کردم که شما بفرمایید این روایت را «ابن حزم» نقل کرده است و ما جوابی نداریم. یک جوابی به ما بدهید که وقتی به ایران برمیگردیم برای طلبههای خود مطرح کنیم.
ایشان از سال 1381 تا حدود 1389 یا 1390 که با ایشان ارتباط داشتیم جوابی به ما ندادند. ما در سال 1382 به طائف در 95 کیلومتری شمال مکه مکرمه رفتیم و با مفتی اعظم بالاترین مقام علمی آنها صحبت کردیم. قرار شد ایشان به ما جواب بدهند، اما الآن حدود 16 سال از آن زمان میگذرد و هنوز جوابی به ما ندادند. والله العلی الأعلی تاکنون این سه شخصیت بزرگ وهابی هیچ کدام به ما جواب ندادند.
لذا عزیزان بدانند اینکه تعدادی تصمیم میگیرند رسول اکرم را ترور کنند و او را به قتل برسانند، نقطه آغازین شکل گیری تفکر تکفیری و قتل و ترور است.
مقداری جلوتر بیاییم. بنده در اینجا موارد زیادی آماده کرده بودم که عرض کنم. ما این فایل را روی سایت «مؤسسه حضرت ولی عصر» میگذاریم تا دوستان استفاده کنند. قضیه «جیش أسامه» پیش میآید و رسول اکرم میفرماید:
«جهزوا جیش أسامة لعن الله من تخلف عنه»
الملل والنحل، اسم المؤلف: محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر أحمد الشهرستانی، دار النشر: دار المعرفة - بیروت - 1404، تحقیق: محمد سید کیلانی، ج 1، ص 23، باب المقدمة الرابعة
زمانی که قضیه حدیث قرطاس پیش میآید، نبی گرامی اسلام میفرماید:
«ائْتُونِی بِکتَابٍ أَکتُبْ لَکمْ کتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا»
عزیزان خوب دقت کنند که نقطههای آغازین خروش علیه عدالت و امنیت جامعه اسلامی کجاست. نبی گرامی اسلام میفرماید: من میخواهم چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید.
«ائْتُونِی بِکتَابٍ أَکتُبْ لَکمْ کتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا»
برای من قلم و کاغذ بیاورید تا چیزی بنویسم که هرگز گمراه نشوید.
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 3، ص 1111، ح 2888
همچنین در کتاب «مسند أحمد بن حنبل» جلد اول صفحه 293 وارد شده است:
«أَکتُبْ لَکمْ فیه کتَاباً لاَ یخْتَلِفُ مِنْکمْ رَجُلاَنِ بعدی»
چیزی مینویسم که اگر به آن عمل شود، بعد از من دو نفر با هم اختلاف نکنند.
مسند الإمام أحمد بن حنبل، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 1، ص 293، ح 2676
از این واضحتر و روشنتر بیان کنیم؟ پیغمبر اکرم چه چیزی میخواستند بنویسند و چه اتفاقی میخواست بیفتد که نسبت هذیان به آن بزرگوار دادند و نسبت به حضرت گفتند:
«إن الرجل لیهجر»
منهاج السنة النبویة، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج 6، ص 19
این در حالی است که قرآن کریم نسبت به رسول گرامی اسلام میفرماید:
(وَ ما ینْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحی)
و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید. آنچه آورده چیزی جز وحی نیست که به او وحی شده است.
سوره نجم (53): آیات 3 و 4
اما اصحاب سقیفه گفتند:
«إن الرجل لیهجر»
حضرت میخواستند چکار کنند؟ آقای «بدرالدین عینی» در کتاب «عمدة القاری» جلد دوم صفحه 171 میگوید:
«أراد أن ینص علی الإمامة بعده»
پیغمبر اکرم میخواست اسامی امامان بعد از خود را بیان کند.
عمدة القاری شرح صحیح البخاری، اسم المؤلف: بدر الدین محمود بن أحمد العینی، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، ج 2، ص 171، ح 114
نکته بسیار مهمی است. «قسطلانی» همینطور در کتاب «إرشاد الساری» دارد:
«یکتب لکم (کتابًا) فیه النص علی الأئمة بعدی»
إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری، المؤلف: أحمد بن محمد بن أبی بکر بن عبد الملک القسطلانی القتیبی المصری، أبو العباس، شهاب الدین (المتوفی: 923 هـ)، الناشر: المطبعة الکبری الأمیریة، مصر، الطبعة: السابعة، 1323 هـ، ج 1، ص 207، ح 114
اما نمیتواند پیغمبر اکرم بنویسد. نبی گرامی اسلام با قلبی پر از داغ و حسرت و ناراحتی از امتی که بیست و سه سال انواع و اقسام زحمتها را برای هدایت آنها تحمل کرده است، از آنها خداحافظی میکند و از دنیا میرود.
این هم نکته جالبی است و از فضلای گرامی تقاضا دارم که خوب دقت کنند. پیغمبر اکرم از دنیا رفته است و این افراد بیم آن دارند که مردم به سراغ امیرالمؤمنین بروند و با او بیعت کنند. خلیفه دوم شمشیر به دست میگیرد و میگوید:
«من قال: إن رسول الله مات علوت رأسه بسیفی هذا، وإنما ارتفع إِلی السماء»
هرکس بگوید پیغمبر اکرم از دنیا رفته است، آنچنان گردنش را میزنم که سر بریده او در هوا معلق بماند.
المختصر فی أخبار البشر، اسم المؤلف: أبو الفداء عماد الدین إسماعیل بن علی (المتوفی: 732 هـ)، ج 1، ص 107، باب عدد غزواته وسرایاه
مگر کسی بگوید پیغمبر اکرم از دنیا رفته است، گناه کبیره همانند زنا یا دزدی مرتکب شده است؟ در کتاب «صحیح بخاری» حدیث 3467 وارد شده است:
«والله ما مَاتَ رسول اللَّهِ قالت وقال عُمَرُ والله ما کان یقَعُ فی نَفْسِی إلا ذَاک وَلَیبْعَثَنَّهُ الله فَلَیقْطَعَنَّ أَیدِی رِجَالٍ وَأَرْجُلَهُمْ فَجَاءَ»
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 3، ص 1341، ح 3467
خلیفه دوم ادعا میکند که پیغمبر اکرم به معراج رفته تا دست و پای عدهای از افراد را قطع کند و دومرتبه برگردد. در کتاب «سنن نسائی» یکی از صحاح سته وارد شده است:
«لا یتکلم أحد بموته إلا ضربته بسیفی هذا فسکتوا»
هرکسی از مرگ پیغمبر اکرم سخن بگوید با این شمشیر گردن او را میزنم، پس ساکت باشید.
السنن الکبری، اسم المؤلف: أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن النسائی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 - 1991، الطبعة: الأولی، تحقیق: د.عبد الغفار سلیمان البنداری, سید کسروی حسن، ج 4، ص 263، ح 7119
جالب اینجاست که «طبری» در «تاریخ طبری» جلد دوم صفحه 232 میگوید:
«قام عمر بن الخطاب فقال إن رجالا من المنافقین یزعمون أن رسول الله توفی»
عمر بن خطاب بلند شد و گفت: کسانی که میگویند پیغمبر اکرم از دنیا رفته منافق هستند و باید کشته شوند.
تاریخ الطبری، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج 2، ص 232، باب ذکر الأخبار الواردة بالیوم الذی توفی فیه رسول الله
عزیزان خوب دقت کنند که موضوع رحلت پیغمبر اکرم است.
(إِنَّک مَیتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیتُون)
تو میمیری آنها نیز خواهند مرد!
سوره زمر (39): آیه 30
ما دهها آیه در قرآن کریم داریم که روزی پیغمبر اکرم از دنیا خواهد رفت. عمر بن خطاب ادعا میکند که هرکسی بگوید پیغمبر اکرم از دنیا رفته است، مستحق قتل و بریدن سر با وضعی است که آقایان آوردند.
بعد از آن قضایا ادامه پیدا میکند. امیرالمؤمنین را کشان کشان به مسجد میآورند. «ابن قتیبه دینوری» در کتاب «الإمامة و السیاسة» همان اوایل صفحه 16 میگوید:
«فقالوا له بایع»
حضرت امیرالمؤمنین فرمود:
«إن أنا لم أفعل فمه»
در جواب گفتند:
«إذا والله الذی لا إله إلا هو نضرب عنقک»
قسم به خدایی که شریکی ندارد گردن تو را خواهم زد.
الإمامة والسیاسة، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتیبة الدینوری، سنة الولادة / سنة الوفاة 276 هـ.، تحقیق خلیل المنصور، الناشر دار الکتب العلمیة، سنة النشر 1418 هـ - 1997 م.، مکان النشر بیروت، ج 1، ص 16، باب کیف کانت بیعة علی بن أبی طالب کرم الله
ما نباید از داعش یا گروه الأحوازیه فاسدی که اسباب بازی آمریکا و صهیونیست قرار گرفتند، گلایه کنیم.
اگر ما بخواهیم مسئله را حل کنیم، این هست که رسول اکرم که در طول 23 سال بارها و بارها مردم را به اهلبیت توصیه کرد اهلبیت را کنار گذاشتند و این مسائل را بار آوردند.
دوستان! هیچکدام این مطالب از کتب شیعه نیست، بلکه همگی از کتب معتبر اهل سنت و صحاح اهل سنت است.
اگر ما بخواهیم در رابطه با تکفیر سخن بگوییم، ریشهیابی کنیم، پیشینه تکفیر و قتل را بررسی کنیم مسئله داعش و النصرة و عربستان سعودی و «ابن تیمیه» و «محمد بن عبدالوهاب» نیستند؛ عقبه کار چیز دیگری است.
بنده جملهای بگویم که شاید بسیاری از عزیزان ما نشنیده باشند. این جمله که خیلی دردآور است، از «ابن تیمیه» است. زمانی که از او سؤال میکنند ما میتوانیم مسلمانان را در حالی که گوینده «لا إله إلا الله» و اهل نماز هستند به قتل برسانیم یا خیر؟ ایشان بحثی را مطرح میکند که خیلی دردآور است.
او در جواب میگوید: هیچ مسئلهای نیست و مشکلی ندارد که ما بخواهیم مسلمانان و کسانی که گوینده «لا إله إلا الله» هستند را به قتل برسانیم، زیرا خلیفه اول کسانی را که زکات ندادند با آنکه نماز میخواندند، حج میرفتند و شهادتین میگفتند فتوا به قتلشان داد.
این کلام خیلی دردآور است! کتاب «الفتاوی الکبری» اثر «ابن تیمیه» جلد دوم را ملاحظه کنید. از ایشان سؤال میکنند که تعدادی از افراد هستند که اهل نماز هستند. ما میتوانیم این افراد را بکشیم؟ او میگوید:
«کلُّ طَائِفَةٍ مُمْتَنِعَةٍ عَنْ شَرِیعَةٍ وَاحِدَةٍ مِنْ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ الظَّاهِرَةِ، أَوْ الْبَاطِنَةِ الْمَعْلُومَةِ، فَإِنَّهُ یجِبُ قتالها، فَلَوْ قَالُوا: نَشْهَدُ وَلَا نُصَلِّی قُوتِلُوا حَتَّی یصَلُّوا»
او فتوا میدهد که هر طایفهای یکی از احکام اسلامی را ترک کند باید او را کشت. سپس مثال میزند و مینویسد:
«فَلَوْ قَالُوا: نَشْهَدُ وَلَا نُصَلِّی قُوتِلُوا حَتَّی یصَلُّوا»
اگر بگویند: ما خدا را قبول داریم، اما نماز نمیخوانیم باید با آنها جنگید تا نماز بخوانند.
«وَلَوْ قَالُوا: نُصَلِّی وَلَا نُزَکی قُوتِلُوا حَتَّی یزَکوا»
اگر بگویند: ما نماز می خوانیم ولی زکات نمی دهیم باید با آنها جنگید تا زکات بدهند.
«وَلَوْ قَالُوا: نُزَکی وَلَا نَصُومُ وَلَا نَحُجُّ، قُوتِلُوا حَتَّی یصُومُوا رَمَضَانَ. وَیحُجُّوا الْبَیتَ»
و اگر بگویند: زکات میدهیم اما روزه نمیگیریم و حج بجا نمی آوریم، باید با آنها جنگید تا در ماه رمضان روزه بگیرد و حج خانه خدا را بجا بیاورند.
این حرفها مهم نیست، بلکه مهم اینجاست که مینویسد:
«فِی الصَّحِیحَینِ أَنَّهُ لَمَّا تُوُفِّی رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ وَکفَرَ مَنْ کفَرَ مِنْ الْعَرَبِ قَالَ عُمَرُ لِأَبِی بَکرٍ: کیفَ تُقَاتِلُ النَّاسَ؟ وَقَدْ قَالَ النَّبِی صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ: { أُمِرْت أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّی یشْهَدُوا أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَّهُ وَأَنِّی رَسُولُ اللَّهِ»
عمر به ابوبکر گفت: چگونه مردم را بکشم؟ خداوند به من دستور داده است با مردم بجنگم تا زمانی که شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت من بدهند.
«فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِک عَصَمُوا مِنِّی دِمَاءَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ إلَّا بِحَقِّهَا»
اگر به وحدانیت خدا و رسالت من شهادت دادند، جان و مال و عرض و ناموسشان در امان است.
«وَاَللَّهِ لَوْ مَنَعُونِی عِقَالاً کانُوا یؤَدُّونَهُ إلَی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ لَقَاتَلْتهمْ عَلَیهِ»
ابوبکر گفت: اگر این افراد یک مثقال به پیغمبر اکرم زکات میدادند، اما به من ندهند با آنها میجنگم و آنها را میکشم.
الفتاوی الکبری، نویسنده: ابن تیمیة، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، مصطفی عبد القادر عطا، چاپ: الأولی، سال چاپ: 1408 - 1987 م، ناشر: دار الکتب العلمیة، ج 2، ص 32، ش 95
«ابن تیمیه» میگوید: کشتن مسلمانان واجب است، زیرا در صدر اسلام ابوبکر افرادی را که نماز میخواندند، حج میرفتند، روزه میگرفتند، خدا و پیغمبر را هم قبول داشتند؛ اما زکات نمیدادند را قتل عام کرد!!
«محمد بن عبدالوهاب» در کتاب «الدرر السنیة» در بیش از بیست مورد میگوید: ما کسانی را که به پیغمبر اکرم متوسل میشوند، به اولیاء الهی متوسل میشوند، به زیارت قبور میروند را کافر و مرتد و حلال المال و الدم میدانیم.
دلیل او از این کار این است که ابوبکر مانعین زکات را به قتل رساند در حالی که نماز میخواندند، روزه میگرفتند و حج هم میرفتند.
او بیش از بیست مورد استدلال میکند بر کشتن مسلمانان، استنادا به آنچه در صدر اسلام گذشته است. اینها درد است که باید در مورد آن کاری کرد!
بنده نه تنها علمای شیعه، بلکه از علمای اهل سنت تقاضا دارم و خواهش میکنم و دست آنها را میفشارم که به میدان بیایند و زیربنا و عقبه تکفیر را که امروزه حربه در دست «محمد بن عبدالوهاب» و «ابن تیمیه» و دواعش است را بگیرند.
در عراق از اهل سنت چند برابر شیعه توسط داعش کشته شدند. مشاهده کنید در قضیه اسپایکر که هزار و هفتصد دانشجوی دانشکده افسری را کشتند، چه تعداد شیعه و چه تعداد اهل سنت بودند!؟
ببینید همان هفته اول، داعشیها چند نفر از ائمه جمعه اهل سنت شهر موصل را اعدام کردند! اگر به خودتان هم رحم میکنید به میدان بیایید و این مسائل را حل کنید. عقبه تفکر تکفیری را از جامعه اسلامی حذف کنید و جوانان را روشن کنید. رسول اکرم فرمود:
«إِنِّی تَارِک فِیکمُ الثَّقَلَینِ مَا إِنْ تَمَسَّکتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی»
الإحتجاج علی أهل اللجاج، نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 2، ص 380، باب احتجاج أبی عبد الله الصادق ع فی أنواع شتی من العلوم
تنها راه نجات از تفرقه و تکفیر و کشت و کشتار آمدن کنار سفره اهلبیت عصمت و طهارت است. اینها هستند که عدیل و قرین قرآن کریم هستند.
ما باید اسلام راستین محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) را از اهلبیت (علیهم السلام) فرا بگیریم و ببینیم که این افراد چه مطالبی در رابطه با اسلام راستین، آیات قرآن کریم و سنت نبی گرامی اسلام دارند.
به تعبیر آیت الله العظمی بروجردی (رضوان الله تعالی علیه) ما در میان اهل سنت حدیث غدیر و حدیث خلافت و حدیث منزلت را مطرح نکنیم، بلکه باید در میان اهل سنت حدیث ثقلین را مطرح کنیم.
ما باید به اهل سنت بگوییم تنها کسی که ما میتوانیم عقیده زلال و صاف اسلامی را فرا بگیریم اینها هستند. مرجعیت علمی برای اسلام، اهلبیت هستند و لا غیر.
عزیزان و سرورانم! مادامی که این در جامعه ما صورت نگرفته است این گرفتاریها را داریم، بلکه در آینده بدتر هم خواهد شد. با یک محکوم کردن، با یک اعدام کردن، با پرتاب چند موشک به مقر داعش زدن، قضیه حل نمیشود. این اقدامات لازم است و باید باشد، اما اینها مُسکّن است و دوای واقعی این نیست.
ما باید ببینیم که چطور میتوانیم فکر تکفیری را از جامعه اسلامی برداریم. ما باید ببینیم که چطور میتوانیم تفکر را از ذهن جوانان دور کنیم. مادامی که این فکر در ذهن جوانان هست، این قضایای تکفیر و کشت و کشتار و اعدام و انفجار و جنایات ادامه خواهد داشت.
ما فقط و فقط یک راه علاج داریم و آن هم این است که همه را در کنار سفره اهلبیت قرار بدهیم. ما باید اینها را در کنار مائده آسمانی اهلبیت قرار بدهیم و انحرافاتی که در تاریخ به ویژه در چهل پنجاه ساله صدر اسلام صورت گرفته است را برای مردم بیان کنیم.
دلتان به حال امیرالمؤمنین نمیسوزد که به تعبیر «سیوطی» در بالای هفتاد منبر، آن بزرگوار را سب و لعن میکردند. در قضیه کربلا زمانی که حضرت سیدالشهدا به این افراد میفرماید: من چه گناهی کردهام که مرا میکشید؟! آیا بدعتی گذاشتم؟ آیا سنتی را ترک کردم؟ آیا آدمی را بیگناه کشتم؟ آنها در جواب میگویند:
«بغضا لأبیک»
منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، نویسنده: هاشمی خویی، میرزا حبیب الله، مترجم: حسن زاده آملی، حسن و کمرهای، محمد باقر، ج 18، ص 185، باب المعنی
آنها در جواب گفتند که ما به خاطر عداوتی که از پدرت علی بن أبی طالب داشتیم تو را میکشیم. مشاهده کنید در بسیاری از بیانیههای دانشگاههای سوریه میگویند: اگر ما در زمان بنی امیه بودیم، قطعاً در صفین در سپاه معاویه با علی میجنگیدیم!!
یکی از فرماندهانشان با کمال وقاحت گفت: اگر ما در کربلا بودیم، در سپاه عمر بن سعد قرار میگرفتیم، زیرا امام حسین در برابر امیرالمؤمنین وقت، یزید بن معاویه قیام کرد. ببینید این تفکرات وجود دارد.
از امام سجاد (علیه السلام) سؤال میکنند: یابن رسول الله! ما شنیدهایم بعد از آنکه حضرت سیدالشهدا در گودی قتلگاه افتاد و جان داد و روح و رمق نداشت، تعدادی با چوب و نیزه و سنگ به او حمله کردند.
«ابن سعد» در کتاب «طبقات» تعبیری دارد که میگوید: امام حسین بعد از آنکه به شهادت رسید، سی و سه ضربه شمشیر و چهل ضربه نیزه به حضرت زدند.
از امام سجاد سؤال میکنند: یابن رسول الله! معمولاً انسان با دشمن میجنگد تا او را از پا دربیاورد. زمانی که امام حسین را از پای درآوردند، آنها برای چه با شمشیر و نیزه و سنگ به حضرت حمله کردند؟ حضرت پاسخ داد:
«يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ وَ هُوَ بِاللَّهِ يُذَكِّرُهُمْ فَلَا يَتَّعِظُونَ حَتَّى قَتَلُوهُ بَغْياً وَ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً »
آنها میخواستند با این کار به خدا تقرب بجویند.
الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 462
اینها ریشههای تکفیر و عقبه ترور و کشت و کشتار مسلمانان است. هنوز پنجاه سال بیشتر از رحلت پیغمبر اکرم نمیگذرد که میآیند این چنین جنایتی را در کربلا مرتکب میشوند. جنایتی که مثل و مانندی ندارد.
بنده دوست دارم دوستان عزیز در قضیه کربلا «لهوف» اثر «سید بن طاووس» را نگاه نکنند، «إرشاد» اثر «شیخ مفید» را کنار بگذارند، «مناقب» اثر «ابن شهرآشوب» را کنار بگذارند، «سیر أعلام النبلاء» اثر «ذهبی» و «البدایة و النهایة» اثر «ابن کثیر» را مشاهده کنند. این افراد به هیچ وجه نتوانستند جنایات بنی امیه را در کربلا انکار کنند. آنها در این چند کتاب مطالبی آوردند که در «شرح لهوف» هم نیست و «مناقب ابن شهرآشوب» هم ندارد.
بنده وقتی این مطالب را دیدم و دسته بندی کردم، واقعاً مبهوت ماندم که چطور شده قلم این افراد اجازه داده تا جنایات بنی امیه را این چنین تحلیل کنند.
ببینید در رابطه با قضیه حضرت علی اصغر (سلام الله علیه) چه مطالبی دارند. بنده احساس میکنم برای حضرت سیدالشهدا در کربلا همه چیز سخت بود به طوری که تصور آن هم برای ما سخت است.
حضرت شهادت یاران، شهادت فرزند، شهادت برادر، شهادت برادرزاده را متحمل شدند، اما دو مسئله برای حضرت سیدالشهدا بسیار دردآور بود.
یکی از آنها، قضیه حرمت اهلبیتش است که بنا به نقل «طبری» و «ابن سعد» در کتاب «طبقات» و بزرگان دیگر و «ابن کثیر» زمانی که حضرت سیدالشهدا مشغول جنگ است، تعدادی خواستند به طرف خیام بروند. حضرت سیدالشهدا همان جا فرمود:
«ویلکم إن لم یکن لکم دین وکنتم لا تخافون یوم المعاد فکونوا فی أمر دنیاکم أحرارا»
وای بر شما، اگر دین ندارید و از معاد نمیترسید، لااقل در امر دنیایی آزاد مرد باشید.
البدایة والنهایة، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء، دار النشر: مکتبة المعارف - بیروت، ج 8، ص 187، باب وهذه صفة مقتله مأخوذة من کلام أئمة هذا الشأن
حضرت فرمودند: من با شما میجنگم و شما با من بجنگید. اهلبیت من چه گناهی کردند که مورد حمله قرار میدهید.
این سخن امام حسین، عمر بن سعد و شمر بن ذی الجوشن را آنچنان تحت تأثیر قرار داد که دستور دادند سپاهیان از طرف خیام برگردند. آنها دستور داد که اول کار حسین را تمام کنیم، بعد به خیام حمله کنیم.
این قضیه برای امام حسین خیلی دردآور بود. حضرت غیرت الله است و برایش خیلی دشوار است که همسر و فرزندان او گرفتار یک سری اراذل و اوباش شوند.
عزیزان قضیه وداع آخر را میدانند. «مرحوم سید بحرالعلوم» زمانی که وارد حرم امام حسین شد، حضرت ولی عصر را دید. حضرت فرمود: سید به مرثیهخوان خود بگویید مصیبت وداع جدم حسین را برای مردم بخوانند. خیلی درآور است! حضرت در آخرین لحظه خطاب به فرزندان و خواهران خود میفرماید:
«یا سُکینَةُ یا فَاطِمَةُ یا زَینَبُ یا أُمَّ کلْثُومٍ عَلَیکنَّ مِنِّی السَّلَام»
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 45، ص 47، الجزء الخامس و الأربعون
نمیدانم این زن و بچه که اطراف امام حسین را گرفته بودند و شیون میکردند با قلب امام حسین چکار کردند! تاریخ تکهای را نقل میکند که وقتی دختر نازدانهاش شیون میکند و به دست و پای بابا میافتد و گریه جانسوز میکند، حضرت برمیگردد و میگوید:
«لَا تُحْرِقِی قَلْبِی بِدَمْعِک حَسْرَةً مَا دَامَ مِنِّی الرُّوحُ فِی جُثْمَانِی»
مناقب آل أبی طالب علیهم السلام، نویسنده: ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، ج 4، ص 109، فصل فی مقتله ع
حضرت میفرماید: سکینه با نالههای جانسوزت قلب بابا را این چنین نسوزان! این یک قضیه بود، قضیه دیگر هم در همان وداع زمانی که فرزند شیرخواره خود را به دست گرفت، فرمود: یا زینب! شیرخوارهام را بده تا از او خداحافظی کنم.
من نمیدانم چه اتفاقی افتاد و زمانی که گلوی حضرت علی اصغر در برابر تیر سه شعبه حرمله قرار گرفت، قلب حضرت سیدالشهدا چقدر سوخت که منادی از آسمان صدا زد:
« فنودي من الهواء: دعه يا حسين-فان له مرضعا في الجنة »
وقعة الطف؛ ابو مخنف كوفى، لوط بن يحيى، ص 246
منادی صدا زد: او را رها کن، ما برای او دایهای گرفتهایم. من میخواهم عرض کنم: یا فاطمة الزهراء! اگر قاسم از اسب به زمین افتاد صدا زد: یا عماه ادرکنی. زمانی که حضرت علی اکبر به زمین افتاد، فرمود: یا ابتاه ادرکنی. زمانی که حضرت اباالفضل به زمین افتاد، فرمود: یا اخاه ادرکنی، اما این بچه شیرخواره زبان ندارد که بگوید: یا ابتاه ادرکنی.
دردانهترین پسر علی اصغر بود
آرام دل پدر علی اصغر بود
مردانه به جانبازی بابا میرفت
تیر آمد و چون سپر علی اصغر بود
علی لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون
ما در روایت داریم خدا را به دم المظلوم قسم بدهید. امام سجاد میفرماید: خون گلوی علی اصغر دم مظلوم در کربلاست. پدرم امام حسین دستش را زیر گلوی علی اصغر گرفت و آن را به طرف آسمان پرت کرد به طوری که یک قطره از خون گلوی علی اصغر به زمین نیامد.
خدایا تو را به خون گلوی حضرت علی اصغر و دم مظلوم قسم میدهیم فرج منتقم خون شهیدان حضرت حجة بن الحسن را نزدیک بگردان. خدایا ما را از یاران خاص و سربازان فداکارش قرار بده. خدایا انقلاب ما را به انقلاب جهانیاش متصل بفرما.
خدایا رفع گرفتاری از همه گرفتاران بنما. خدایا آنان که علیه ما در داخل و خارج تلاش میکنند اگر قابل هدایت نیستند محو و نابود و مضمحلشان بگردان.
خدایا خدمتگزاران به اسلام و قرآن و اهلبیت و نظام برخاسته از فرهنگ اهلبیت بالأخص مقام معظم رهبری موفق و مؤید بدار.
خدایا خیر دنیا و آخرت به ما ارزانی بدار. خدایا شر دنیا و آخرت را از ما دور بگردان. خدایا ما را در دنیا و آخرت از حضرت محمد و آل محمد جدا مکن. خدایا حوائج همه مسلمین و حوائج جمع ما را به آبروی حضرت علی اصغر برآورده نما. خدایا دعاهای ما را به اجابت برسان.
هدیه به ارواح پاک انبیاء، اولیاء، شهدا، صدیقین، صالحین بالأخص شهدای اخیر اهواز و امام راحل صلوات غرائی ختم بفرمایید.
«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»