2024 May 20 - دوشنبه 31 ارديبهشت 1403
«مختارنامه» و «غديرخم»
کد مطلب: ٦٠٢٦ تاریخ انتشار: ٠٦ آذر ١٣٨٩ تعداد بازدید: 2750
يادداشت » عمومي
«مختارنامه» و «غديرخم»

روشن است كه نقد يك اثر، به معناي چشم بستن بر زحمات منجر به توليد آن، و يا امتيازاتش نيست. هم چنين اهميت يك اثر هنري مانند مجموعه «مختارنامه» از جهات متعدد نيز، دليلي بر خودداري يا تسامح در نقد آن نخواهد بود، به ويژه از نقطه نظر مسائل عقيدتي، كه طبعاً از اهم اهداف اين كار بوده است.

در آخرين قسمت پخش شده اين مجموعه، گفتگوهايي ميان جناب مسلم بن عقيل سلام الله عليه و ابن زياد بازگو شد كه بخشي از آن، ضمن فقدان استناد تاريخي، خلاف دلايل و قرائن فراوان بود.

اين كه در ساخت چنين مجموعه اي، برخي ـ يا بهتر بگوييم بسياري ـ گفتارها، فاقد سنديت منصوص تاريخي و برگرفته از فضاي كلي نقل شده در تاريخ باشد، ناگزير است، اما تدوين اين بخش ها، حساسيت خاص خود را ـ كه طبعاً جابه جا تفاوت مي كند ـ در بردارد.

در صحنه ياد شده، بر اساس نقليات مشابهي كه در منابع متعدد تاريخي آمده ـ و در ديالوگ هاي بيان شده نيز منعكس بود ـ ابن زياد، جناب مسلم را به شورش بر عليه امام مسلمين، و ايجاد تفرقه در كوفه متهم ساخت و ايشان با صلابتي تمام، اتهامات را رد نمود، از ستمگري ها و فجايع ابن زياد و پدرش ياد فرمود، و قصد خود را ممانعت از فساد بني اميه و بازگشت به كتاب خدا و عدالت اعلام داشت.

در ادامه اين گفتگو ابن زياد مي گويد: «كأنك تظن أن لكم في الامر شيئا»: «گويا تو گمان مي كني كه شما در حكومت صاحب سهميد؟» و جناب مسلم شجاعانه پاسخ مي دهد: «والله ما هو بالظن و لكنه اليقين»: «به خدا قسم، اين گمان نيست، بلكه يقين است.» (مقتل الحسين(ع)، ابومخنف، مطبعة العلمية، قم، صفحه54 - تاريخ طبري، مؤسسة الاعلمي، بيروت، جلد4، صفحه282- اللهوف، سيد بن طاووس، انوارالهدي، قم، صفحه 56- البداية و النهاية، دار إحياء التراث العربي، بيروت، جلد8، صفحه774 ) پس از اين، ابن زياد ديگر تاب نمي آورد و دستور قتل آن بزرگمرد را صادر مي كند.

در سريال، مطالبي به گفتگوهاي فوق اضافه شده كه در منابع تاريخي نيامده و لذا فاقد سنديت و بلكه بنابه توضيحاتي كه مي آيد، قطعاً خلاف حقيقت است. در اين بخشِ افزوده شده، ابن زياد ضمن متهم ساختن بني هاشم به قدرت طلبي، حديثي را به رسول خدا(ص) نسبت مي دهد كه: «كسي از من ارث نمي برد.» و جناب مسلم نيز بر آن صحه مي گذارد و مي افزايد: «علويان داعيه ارث و ميراث ندارند. در خلافت حقي دارند مثل همه مسلمين، كه فقط شايسته صلحا و مؤمنين امت است...»

تعبير ارث در جمله اضافه شده به كلام ابن زياد طبعاً ميراث خلافت است، كه مدعاي قطعي اهل بيت(ع) در موضوع جانشيني خويش نسبت به پيامبر اكرم(ص) بوده است.

به تعبير ديگر رسول خدا(ص)، بارها و بارها در توصيفات خود نسبت به جانشيني ائمه معصومين(ع)، به ويژه اميرالمؤمنين(ع) پس از ايشان، در ميان تعابير متعدد و متفاوت، تعبير «وراثت آنان از خويش» را نيز به كار برده اند، و البته اين توصيف، پايه قرآني دارد، از جمله آن جا كه فرموده:

«وَ لَقَدْ آتَيْنَا دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ عِلْمًا وَ قَالَا الحَْمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَليَ كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ * وَ وَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ ...» (سوره نمل/آيه 15و16) «و ما به داوود و سليمان، دانشي عظيم داديم و آنان گفتند: «ستايش از آن خداوندي است كه ما را بر بسياري از بندگان مؤمنش برتري بخشيد * و سليمان وارث داود شد...»

ملاحظه مي شود كه در آيات فوق، سخن از ميراث مالي و مادي نيست و حضرت سليمان(ع)، در علم لدني و مقامي كه خداوند به واسطه آن، ايشان را بر ديگران برتري داده، يعني رسالت، وارث حضرت داود(ع) دانسته شده است.

اما در سخنان رسول اكرم(ص)، نخست به سراغ خطابه غدير مي رويم، كه در آستانه آن عيد بزرگ قرار گرفته ايم. حضرت در فرازي از آن خطابه عظيم فرمودند:

«مَعاشِرَالنّاسِ، إِنِّي أَدَعُها إِمامَةً وَ وِراثَةً في عَقِبي إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ، وَقَدْ بَلَّغْتُ ما أُمِرتُ بِتَبْليغِهِ حُجَّةً عَلي كُلِّ حاضِرٍ وَغائبٍ وَ عَلي كُلِّ أَحَدٍ مِمَّنْ شَهِدَ أَوْلَمْ يَشْهَدْ، وُلِدَ أَوْلَمْ يُولَدْ، فَلْيُبَلِّغِ الْحاضِرُ الْغائِبَ وَالْوالِدُ الْوَلَدَ إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ.»: «هان مردمان! اينك جانشيني خود را به عنوان امامت و وراثت در نسل خود تا روز رستاخيز برجاي مي گذارم. اكنون مأموريت خود را انجام دادم، تا برهان بر هر شاهد و غايب و نيز برهمه ي آنان باشد كه زاده شده يا نشده اند. پس بايد اين سخن را تا برپايي رستاخيز، حاضران به غايبان و والدين به فرزندان ابلاغ كنند.»

رسول خدا(ص) در اين خطابه و پيش از عبارات فوق، ده ها توصيف در فضيلت حضرت علي(ع)، و خلافت ايشان بيان فرمودند، از جمله:

• علي بن ابي طالب، برادر، وصي و جانشين من بر امتم، امامِ پس از من...و وليّ شما بعد از خدا و رسول است.
• آيه « إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ..» و « يا أَيُّهَاالرَّسُولُ بَلِّغْ..» درباره او نازل شده است.
• خداوند او را سرپرست شما قرار داده و اطاعتش را بر همگان واجب ساخته است.
• پس از من علي، به امر پروردگار، وليّ و امام شما است، سپس در نسل من از فرزندان او تا قيامت.
• هيچ حلال و حرامي نيست، مگر آن چه خدا و رسول و آنان (امامان(ع)) حلال و حرام بشمارند.
• خداوند همه علوم را در وجود من گردآورد، و من همه را به «امام المتقين» آموختم، و او «امام مبين» است.
• او از جانب خداوند امام است، و خداوند هرگز توبه ي منكر اورا نمي پذيرد و چنين كسي را نمي آمرزد.
• به خداوند سوگند كه باطن آيات قرآن و تفسير آن ها را جز او برايتان روشن نمي كند.
• علي و فرزندان پاكم از نسل او ثقل اصغرند و قرآن ثقل اكبر.. اين دو هرگز تا قيامت از هم جدا نمي شوند.
• آنان امينان خداوند در ميان آفريدگان و حاكمان او در زمين اند.
• هيچ كس جز اين برادرم، «اميرالمؤمنين» نيست.
• اين علي است برادر و وصي و دربرگيرنده دانش من و جانشين من در ميان امت و بر تفسير كتاب خدا. او مردمان را به سوي خدا مي خواند و به آن چه موجب خشنودي اوست عمل مي كند و با دشمنان او مي ستيزد.

پيامبر اكرم(ص) پس از بيان ويژگي هاي فوق (و بيش از اين ها) همه را در عبارتي كه پيش تر آورديم، چنين خلاصه فرمودند: « إِنِّي أَدَعُها إِمامَةً وَ وِراثَةً في عَقِبي إِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ» يعني همه آن چه گفته شد، به عنوان امامت و وراثت در نسل خود تا روز رستاخيز برجاي مي گذارم.
به تعبير ديگر رسول خدا(ص) اميرالمؤمنين(ع) و ساير امامان(ع) را ميراث دار همه فضايل و مراتبي مي شمارند، كه گزيده اش در عبارات بالا گذشت: ولايت، امامت، اطاعت، علم لدني، ...

ناگفته نماند كه توصيف اميرالمؤمنين(ع) به وصي خود از سوي رسول خدا(ص) افزون بر آن كه در منابع شيعي به فراواني آمده، در منابع تسنن نيز مكرراً نقل شده، مانند: « أنت مني بمنزلة هارون من موسي غير أنه لا نبي بعدي وأنت أخي ووارثي»: «(يا علي) تو نسبت به من، مانند هارون نسبت به موسايي، جز آن كه پيامبري بعد از من نيست، و تو برادر و وصي من هستي.» (كنزالعمال، متقي هندي، مؤسسة الرسالة، بيروت، جلد9، صفحه 107و جلد13، صفحه106) «فأنت عندي بمنزلة هارون من موسي و وارثي» (المعجم الكبير، طبراني، دار إحياء التراث العربي، بيروت، جلد5، صفحه221 - الدرالمنثور، سيوطي، دار المعرفة للطباعة و النشر، بيروت، جلد4، صفحه371) «أنت أخي و صاحبي و وارثي و وزيري» (السنن الكبري، نسائي، دار الكتب العلمية، بيروت، جلد5، صفحه126) و ....

حال، ابن زيادِ سريال مختارنامه وراثت از پيامبر را نفي مي كند و مسلم نيز تأييد مي نمايد؟!

درفرازي كه از خطابه غدير گذشت، رسول خدا(ص) امر فرمودند: «بايد اين پيام را تا برپايي رستاخيز، حاضران به غايبان و والدين به فرزندان ابلاغ كنند.»

خطاي مورد بحث در اين مقال، با دستور فوق، بسيار فاصله دارد.

براساس نقل تاريخ ـ چنان كه در سريال نيز منعكس بود ـ هنگامي كه ابن زياد، جناب مسلم بن عقيل را به تفرقه افكندن در ميان كوفيان متهم كرد، ايشان با اشاره به جنايات فجيع پدر او يعني زياد در كوفه، فرمود: «فأتيناهم لنأمر بالعدل وندعو إلي حكم الكتاب»: «ما به نزد آنان آمديم (نه براي تفرقه افكني، بلكه) تا به عدالت فرمان دهيم و به حكم قرآن فراخوانيم.»

به يقين وقتي كه جناب مسلم اين سخنان را بيان مي كرد، روح فرمايشات رسول خدا(ص) در غدير، با روحش درآميخته بود، از جمله اين فراز كه: «إن فضائل علي بن أبي طالب عند الله عزوجل و قد أنزلها في القرآن أكثر من أن أحصيها في مقام واحد»: «قطعاً فضائل علي بن أبي طالب(ع) در نزد خداوند كه در قرآن نازل فرموده، بيش از آن است كه در يك مجلس برشمارم.» و يا «معاشر الناس القرآن يعرفكم أن الأئمة من بعده ولده»: «اي جماعت مردم! قرآن شما را آگاه مي سازد كه فرزندان علي، امامان پس از اويند...» (آيه مورد استشهاد حضرت را در متن خطابه ملاحظه فرماييد.)

هم چنين اين فراز حساس خطابه: «ألا و إن رأس الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر أن تنتهوا إلي قولي و تبلغوه من لم يحضر و تأمروه بقبوله و تنهوه عن مخالفته»: «هشيار باشيد كه بالاترين امر به معروف و نهي از منكر آن است كه سخن من (درباره خلافت و وصايت) را دريابيد و به آنان كه حضور ندارند برسانيد، و به قبول آن امرشان كنيد و از مخالفت با آن نهيشان نماييد.»

قابل درك است كه شرايط، اجازه تصريح بيشتر به حقانيت خلافت الهي اميرمؤمنان(ع) را نمي داده، و جناب مسلم صرفاً با ذكر غاصب بودن خلفاي بني اميه، و اظهار يقين به «صاحب حق بودن اهل بيت(ع) در حكومت» بدان اشاره نموده باشد، اما سخن جعلي منصوب به ابن زياد و تأييد مضمونش از جانب فرستاده حضرت اباعبدالله(ع) كه او را «ثقه خويش» خوانده اند، هرگز جاندارد، نه در نص تاريخ و نه در فضاي گزارش شده در تاريخ.

به تازگي با يكي از همكاران دانشگاهي كه فهميدم در سريال حضرت يوسف(ع) مشاور مذهبي بوده اند، در باب خطاي اعتقادي مهمي در يك بخش از آن مجموعه سخن مي گفتم، كه ايشان نهايتاً در دفاع، به وجود اختلاف آرا در بين مفسران و عالمان ديني اشاره كرد. من نيز براي كوتاه كردن بحث گفتم مباحث قدري دشوار به جاي خود، اما قرآن كريم، حلم و بردباري حضرت يعقوب(ع) را چنان وصف كرده كه: «ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظيم »: « چشمان او از اندوه سفيد(نابينا) شد، اما خشم خود را فرو مي برد.» (سوره يوسف(ع)/89) اما در سريال، چه شخصيت و اخلاقي غيرمقبولي از آن بزرگوار ارائه مي شد؟

مقصود اين كه به نظر مي رسد نظارت هاي عقيدتي بر توليدات پرزحمت، پرهزينه و نهايتاً پرمخاطب تلويزيوني و مانند آن، به نحوي است كه گاه در مسائل قطعي اعتقادي، خطاهاي فاحش ملاحظه مي شود.

درباره سريال مختارنامه، كه از اين پس به مراحل حساس تري مي رسد، با توجه به تأثيرگذاري زياد اين قبيل آثار، جادارد كه اكنون نيز بازبيني هاي مجدد اعتقادي انجام شود.



Share
1 | علي | Iran - Tehran | ٢٠:١٣ - ٠٧ آذر ١٣٨٩ |
شما گفته ايد: «وَ لَقَدْ آتَيْنَا دَاوُدَ وَ سُلَيْمَانَ عِلْمًا وَ قَالَا الحَْمْدُ لِلَّهِ الَّذِى فَضَّلَنَا عَلىَ‏ كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ * وَ وَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُدَ ...» (سوره نمل/آيه 15و16) «و ما به داوود و سليمان، دانشى عظيم داديم و آنان گفتند: «ستايش از آن خداوندى است كه ما را بر بسيارى از بندگان مؤمنش برترى بخشيد * و سليمان وارث داود شد...» ملاحظه مي‌شود که در آيات فوق، سخن از ميراث مالي و مادي نيست و حضرت سليمان(ع)، در علم لدني و مقامي که خداوند به واسطه آن، ايشان را بر ديگران برتري داده، يعني رسالت، وارث حضرت داود(ع) دانسته شده است. پس چرا حضرت زهرا سلام الله عليهادر برابر ابوبکر در قضيه باغ فدک به اين آيه احتجاج کرده اند؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي؛ خداوند در آيه 15 سوره نمل مي فرمايد: ما علم را به سليمان و داوود داديم و اين يعني اينكه علم الهي، اعطايي است و ارث بردني نيست؛ در آيه بعد سخن از ارث بردن سليمان از داوود است اگر ارث در اينجا منظور علم بود كه نيازي به ذكر آن نبود چون در آيه قبل از اعطاي علم به حضرت سليمان سخن گفته است و در ثاني نبوت و علم ارث بردني نيست و اصلا قابل تعليم و تعلم نيست بلكه از طرف خداوند اعطا مي شود پس منظور در اينجا همان مال است چنانكه علامه طباطبايي در تفسيرشان از اين آيه بر آن تاكيد كرده اند و محقق ارجمند در اين مطلب دچار اشتباه شده است! . روايت مربوط به حضرت زهرا سلام الله عليها كه به آن اشاره كرديد هم گواه بر آن است.
دلايل نقد فيلم به اين صورت اصلاح مي شود:
1. اين قسمت از سخنان مسلم كه در فيلم آمده، در منابع تاريخي و روايي ما ذكر نشده (چنانكه در بالا به آن اشاره شده است.)
2. اصلا در مورد خلافت از واژه ارث استفاده نمي شده تا ابن زياد بخواهد براي نفي بني هاشم از خلافت به اين روايت احتجاج كند. چنانكه در ماجراهاي پس از سقيفه، خلفاي غاصب هم اين روايت را براي غصب اموال اهل بيت عليهم السلام جعل كردند و از آن براي نفي خلافت آنها استفاده نكردند.
در مورد فدك و اموال اهل بيت در مطلب:«
فدك ، ملك شخصي فاطمه زهرا (س) و غصب آن توسط ابوبكر» و در مورد روايت فوق هم در مقاله: « بررسي روايت «نحن معاشر الأنبياء لا نورث ...» و بهانه ابوبکر براي غصب فدک» به تفصيل سخن گفته ايم مراجعه نماييد.
3 . اگر چنين سخني هم ابن زياد مي زد، مسلم دلايل بسيار زيادي مي توانست براي او ارائه نمايد كه البته آنچه به مسلم در اين فيلم به عنوان جواب سخنان ابن زياد نسبت داده شده هم به هنگام محاجه با خصم مفيد است چون او از راهي كه مورد قبول طرف مقابل است وارد شده سپس علم و فضل را براي اولويت اهل بيت عليهم السلام مطرح نموده است كه از اين جهت مي تواند بي اشكال باشد.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
2 | م | Iran - Tehran | ٠٦:٤٣ - ١٠ آذر ١٣٨٩ |
با سلام
دقت نظر و جديت در استناد تصاوير نكته اي ست كه بينندگان بايد به آن توجه داشته باشند .
بسيار عالي .
3 | madadi | Iran - Tehran | ١٢:٣٨ - ١٣ آذر ١٣٨٩ |
سلام با تشکر از شما وخدمات شما در راه دفاع از مذهب حقه شيعه
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها