2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
هفتمين همايش بين المللي غديرـ پرسش و پاسخ شب دوم
کد مطلب: ٥٥٣٩ تاریخ انتشار: ١٢ آذر ١٣٨٨ تعداد بازدید: 5720
سخنراني ها » امیرالمؤمنین علیه السلام
هفتمين همايش بين المللي غديرـ پرسش و پاسخ شب دوم

واقعه غدیر، نقد صحیح بخاری، همنامی فرزندان ائمه و خلفاء
پاسخ به شبهات 88/09/12

بسم الله الرحمن الرحيم
تاریخ : 88/09/12
استاد حسيني قزويني

امشب شب عيد غدير، شب مبارك و با صفا و شبي است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در چنين شبي براي استمرار رسالت خويش علي بن أبي طالب (عليه السلام) را براي منصب ولايت و جانشيني و خلافت نصب كرد تا اين كه حضرت علي (عليه السلام) بتواند در غياب آن حضرت، سنگيني بار رسالت را به دوش بكشد و جامعه اسلامي را از هرگونه كجي و انحراف مصون كند. ولي با كمال تأسف، آنچه را كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اراده كرده بود، به عللي انجام نشد. همان طور كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند:

إن وليتموا علياً و ما أراكم فاعلين تجدوه هاديا مهديا يهدي بكم السبيل المستقيم.

اگر علي را خليفه خويش قرار دهيد، گرچه مي دانم نمي كنيد، همه شما را به ساحل نجات و سرمنزل مراد خواهد رساند.

مسند احمد بن حنبل، ج1، ص109 ـ الإصابة لإبن حجر، ج4، ص468 ـ شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج1، ص82 ـ تفسير الآلوسي، ج6، ص170 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص420 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص31 ـ ميزان الإعتدال الذهبي، ج3، ص363 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص397

ولي هر چه تقدير إلهي قلم خورد، ما راضي به آن هستيم و در انتظار روزي هستيم كه فرزند حضرت علي (عليه السلام)، حجة بن الحسن، قائم آل محمد (صلي الله عليه و آله) ظهور كند و آنچه را كه جدّ بزرگوارش، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) اراده كرده بود و آنچه را كه پدر بزرگوارش حضرت علي (عليه السلام) مي خواست پياده كند، به اراده إلهي پياده خواهد كرد، و لو كره المشركون.

* * * * * * *

سوال مجري برنامه

اگر شما صحيح بخاري را قبول نداريد، چرا بعضي از أحاديث آن را نقل مي كنيد و ساير أحاديثش را نقل نمي كنيد؟ ما از كجا بفهميم كه بعضي از احاديث درست است و بعضي ديگر نادرست است؟ چرا آنچه را كه به نفع خودتان است، قبول و آنچه را كه به ضررتان است، قبول نمي كنيد؟

استاد حسيني قزويني

در رابطه با استدلال در برابر مخاطب يا خصم، قانون كلي است و در اسلام و در قوانين بين المللي به نام قاعده إلزام معروف است. اگر طرف مخاطب، در محكمه و دادگاه، دو سخن بگويد و يكي به نفع خودش و يكي هم به نفع مدعي. محكمه، آنچه را كه به نفع مدعي گفته شد، انتخاب مي كند و آنچه كه به ضرر مدعي گفته، رها مي كند. بر فرض، دو نفر به محكمه رفته اند و شخصي مي گويد:

اين آقا، هزار تومان به من بدهكار است و من هم 500 تومان به او بدهكار هستم.

اين شخص، دو ادعا كرده است. يك ادعا كرده است كه طرف مقابل، هزار تومان به او بدهكار است. اين ادعا، بيّنه لازم دارد و تا وقتي بيّنه نباشد، قاضي حكم نمي كند. ولي خودش گفت من 500 تومان به او بدهكار هستم و اعتراف كرده است. قاضي هم او را ملزم مي كند كه بايد 500 تومان به طرف مقابل بدهد. اين همان قاعده الزام است. هم علماي شيعه بر اين عقيده اند و هم علماي اهل سنت. همانطوري كه علماي اهل سنت، چيزي را كه در كتاب هاي ما به نفع خودشان باشد، انتخاب مي كنند، به رخ ما مي كشند، ما هم انكار نمي كنيم و از باب قاعده إلزام، نمي توانيم آن را انكار كنيم و بايد براي آن جواب پيدا كنيم و آنچه كه در كتاب هاي ما به ضرر آنهاست، به هيچ جه آنها را انتخاب نمي كنند و ما هم نمي گوييم اين انتخاب شما گزينشي است. اين قانون عقلاء و بين المللي است.

آقاي إبن حزم اندلسي ـ از بزرگان و استوانه هاي علمي اهل سنت ـ مي گويد:

لا معني لإحتجاجنا عليهم برواياتنا، فهم لا يصدقونها و لا معني لإحتجاجهم علينا برواياتهم، فنحن لا نصدقها و إنما يجب أن يحتج الخصوم بعضهم علي بعض بما يصدقه الذي تقام عليه الحجة به.

معنا ندارد در مناظره با شيعه، به كتاب هاي خودمان كه آنها قبول ندارند، احتجاج و استناد كنيم و آنها هم در مناظره با ما اهل سنت، بر كتاب هاي خودشانن كه ما قبول نداريم، احتجاج و استناد كنيم. هر يك از دو طرف، لازم است دليلي بياورند كه مورد قبول طرف ديگر باشد.

الفصل في الأهواء و الملل و النحل، ج4، ص159

مثلا اگر يك سني از كتاب كافي، روايتي را انتخاب كند كه به ضرر ماست، ما مي پذيريم و خود را موظف به جواب مي دانيم. همان طوري كه ما هم اگر روايتي را از صحيح بخاري پيدا كرديم كه به نفع ماست، به آن احتجاج مي كنيم و معنايش اين نيست كه تمام روايات صحيح بخاري را قبول داريم. آن دسته از روايات را كه به نفع ما و به ضرر آنهاست، انتخاب و احتجاج مي كنيم. اين يك قاعده الزامي و عقلائي است.

نمونه اي از روايات غير اخلاقي اهل سنت

روايت اول:

مثلا در صحيح بخاري آمده است:

أتي النبي صلي الله عليه و سلم سباطة قوم فبال قائما.

رسول الله (صلي الله عليه و سلم) در كوچه ايستاده بول مي كرد.

صحيح بخاري، ج1، ص62

ما مي گوييم اين عمل پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، منافات با عصمت و اخلاق و آداب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دارد. چون پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مفتخر است به:

وَ إِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظِيمٍ

(سوره قلم/آيه4)

و تمام زيبائي هاي اخلاقي بشريت را دارد. انسان ها، ايستاده بول كردن را از نقايص بشري و عيب مي دانند. من در كنار بيت الله الحرام با تعدادي از اساتيد و دانشجويان عربستان سعودي بحث مي كردم. به يكي از آنها گفتم:

اگر كسي به شما بگويد: من ديدم پدر تو در فلان جا، ايستاده بول مي كرد، آيا خوشت مي آيد؟ گفت: نه. گفتم: چطور اين عمل را براي پدرت كه يك فرد عادي است، نمي پسندي، ولي براي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) پسنديدي؟

حرف ما اين است كه اين روايات، منافات با اخلاق بشري و آن زيبائي ها و كرامات انساني دارد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

إنما بعثت لأتمم مكارم الأخلاق.

السنن الكبري للبيهقي، ج10، ص192 ـ التمهيد لإن عبد البر، ج16، ص254 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص40

اين روايات، نه تنها كمالي ندارد، بلكه اگر يك جوان مسيحي و يهودي و زرتشتي بخواند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را به دور از آداب و رسوم اوليه بشر مي داند.

روايت دوم:

در صحيح بخاري آمده است:

موسي آمد در كنار نهري تا غسل كند. لباسش را كنار نهر مي گذارد و غسل مي كند و بيرون مي آيد و مي بيند آن سنگ، لباس هايش را برداشته و فرار مي كند. موسي هم به صورت لخت و عريان به دنبال آن سنگ و مي گويد:

ثوبي حجر، ثوبي حجر.

اي سنگ! لباس مرا بده.

تا اين كه به قوم بني إسرائيل مي رسد و تمام آنها موسي را به صورت لخت مادرزاد مي بينند. بعد هم آن سنگ لباس هاي موسي را به او مي دهد.

صحيح البخاري، ج4، ص129 ـ صحيح مسلم، ج1، ص183

اين قضيه با اوَّليات آداب بشري و با آنچه كه در قرآن در رابطه با حضرت موسي (عليه السلام) خوانديم، منافات دارد.

روايت سوم:

در صحيح بخاري آمده است:

ملك الموت مي آيد تا موسي را قبض روح كند. موسي قبول نمي كند و ملك الموت هم مي گويد من از طرف خداوند مأمورم. موسي هم آن چنان بر صورت ملك الموت مي زند كه چشم او را ناقص مي كند ... .

صحيح البخاري، ج2، ص92 ـ صحيح مسلم، ج7، ص100

اين قضايا با عصمت أنبياء (عليهم السلام) منافات دارد. خداوند حضرت موسي (عليه السلام) را از مخلَصين قرار داده است. اگر ما انتقاد مي كنيم، از اين رواياتي كه در صحيح بخاري آمده و با آداب و رسوم بشري و اخلاق اوليه انساني منافات دارد، انتقاد مي كنيم.

روايت چهارم:

انس بن مالك مي گويد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

من در يك شب با 11 نفر از زنانم همبستر مي شدم.

ما سوال مي كنيم:

اگر يك مولوي و ماموستا اين چنين چيزي را نقل كند، آيا او را به عنوان نقص او قبول نمي كنيد و نمي گوييد كه عقلش عيب دارد؟ مگر كسي قضاياي درون خانه اش را براي مردم بيان مي كند؟ اگر اين را پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گفته باشد، براي ايشان نقص است. اگر زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گفته باشند، براي آنها عيب است. اگر أنس بن مالك از لاي درب نگاه كرده و آمده گفته، براي او عيب است. ما مي گوييم اين طور مباحث اگر در صحيح بخاري آمده، با عصمت و قداست أنبياء (عليهم السلام) و اخلاق اوليه بشري منافات دارد. مشكل ما اين است كه اين آقايان مي گويند:

هر روايتي كه در صحيح بخاري آمده، مانند وحي منزل است.

شايد اين چنين رواياتي هم در كتاب هاي ما باشد و نمي گوييم نيست. بعضي از روايات، ضعيف و جعلي و دروغين در كتاب هاي كافي و تهذيب الأحكام و الإستبصار و من لا يحضره الفقيه و وسائل الشيعه وجود دارد؛ ولي ما نمي گوييم تمام روايات اينها از اول تا آخر، صحيح است و وحي منزل است و اگر كسي روايات كافي را انكار كند، زنديق و مرتد است. بلكه مي گوييم در كتاب كافي، هم روايات صحيح وجود دارد و هم روايات ضعيف. قواعد و ضوابط رجالي داريم و با آنها مي سنجيم و روايات صحيح را مي پذيريم و روايات ضعيف را كنار مي گذاريم. امام صادق (عليه السلام) فرمود:

رواياتي كه از ما به شما مي رسد، اگر ديديد با قرآن مخالفت دارد، به ديوار بكوبيد.

ما با روايات جعلي مان اين گونه برخورد مي كنيم. مشكل اساسي كه در عزيزان اهل سنت است، اين است كه مي گويند:

هر روايتي كه در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده باشد، مي پذيريم.

در رابطه با ايستاده بول كردن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، آقاي نووي ـ از علماي بزرگ اهل سنت و متوفاي 676 هجري ـ مي گويد:

و صار هذا عادة لأهل هراة، يبولون قياما في كل سنة مرة إحياء لتلك السنة.

مردم سن هرات، براي إحياء سنت رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، سالي يك مرتبه ايستاده بول مي كنند.

المجموع للنووي، ج2، ص84 ـ شرح سنن النسائي للسيوطي، ج1، ص20

اينها مصيبت و مشكل درست مي كند و باعث مي شود غير مسلمانان به اسلام اشكال كنند.

ما اين انتظار را داريم كه اگر علماء و بزرگان اهل سنت، رواياتي را بر خلاف قرآن و سنت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) و عقل سليم بشري، حتي در صحيحين مي بينند، جدا كنند و بگويند اينها گفته هاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيست و توسط بعضي از راويان ماجراجو و بعضي از يهودياني كه مأموريت داشتند مطالب دروغين را در ميان روايات اسلامي وارد كنند تا چهره اسلام، آن درخشندگي و نورانيت را نداشته باشد. مانند كعب الأحبارها و تميمي ها و مانند اينها كه چهره هاي كاملا شناخته شده اي هستند كه روايات متعددي در صحاح سته عزيزان اهل سنت دارند.

* * * * * * *

سوال مجري برنامه

اگر خليفه اول و خليفه دوم ظالم بودند، پس چرا حضرت علي (عليه السلام) نام فرزندان خود را ابوبكر و عمر ناميدند؟

استاد حسيني قزويني

از اشكالاتي كه حتي در زمان ائمه (عليهم السلام) هم مطرح بوده است، اين مسئله بود كه چرا حضرت علي (عليه السلام) نام فرزندان خود را ابوبكر و عمر و عثمان ناميد؟ آيا اين، دليل بر روابط حسنه ميان امير المومنين (عليه السلام) و خلفاء نيست؟

جواب اول: اين اسامي در آن زمان رايج بوده است

ده ها و صدها نفر در ميان صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بودند كه ابوبكر، عمر و عثمان نام داشتند. ابن حجر در الإصابة، جلد4، صفحه483، 21 نفر از صحابه را نام مي برد كه به نام عمر بودند. شايد امير المومنين (عليه السلام) به خاطر علاقه خود به يكي از اين 21 صحابه، نام فرزند خود را عمر گذاشته است.از كجا مي گوييد كه به خاطر علاقه اش به عمر بن خطاب بوده است؟ همان طور كه امير المومنين (عليه السلام) در رابطه با عثمان فرمود:

إنما سميته باسم أخي عثمان بن مظعون.

به خاطر علاقه اي كه به برادرم عثمان بن مظعون داشتم، اسم پسرم را عثمان گذاشتم.

مقاتل الطالبيين لأبو الفرج الأصفهاني، ص55

نام 26 نفر از صحابه، عثمان و تعدادي هم نام شان ابوبكر بود. اين اسامي، اسامي رايج در آن زمان بود و فقط اسم خليفه اول، ابوبكر و خليفه دوم، عمر و خليفه سوم، عثمان نبود. مثلا در زمان رژيم گذشته كه نام شاه، محمدرضا بود، اگر كسي نام فرزندش را محمدرضا مي گذاشت، مي گفتند ايشان شاه دوست است است و به خاطر علاقه اش به شاهنشاه نام پسرش را محمدرضا گذاشته است؟ يا به اين خاطر است كه نام رايج در آن عصر بود؟

جواب دوم: ابوبكر، كنيه است، نه اسم

نام واقعي ابوبكر، فرزند امير المومنين (عليه السلام)، محمد اصغر بود و با برادر بزرگوارش سيد الشهداء در كربلاء به شهادت رسيد. معمولا كنيه ها را بعد از بزرگ شدن يا صاحب فرزند شدن مي گذاشتند. مثلا به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله)، بعد از آن كه با حضرت خديجه كبري (سلام الله عليها) ازدواج كرد و فرزندي به نام قاسم به دنيا آوردند، كنيه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) را ابو القاسم مي گفتند. شايد محمد اصغر، نام پسرش را بكر گذاشته بود و به خاطر همين، كنيه اش را ابوبكر گذاشتند. معمولا كنيه ها را ديگران روي فرد مي گذارند، نه پدر و مادر.

بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج42، ص74

جواب سوم: غالب نام ها توسط مادر انتخاب مي شود، نه پدرها.

لذا آقا امير المؤمنين (ع) مي فرمايند:

أنا الذي سمتني أمي حيدرة.

مادرم مرا حيدر نام نهاده است.

صحيح مسلم، ج5، ص195

امام حسين (عليه السلام) به حرّ بن يزيد رياحي در كربلاء مي فرمايد:

حقا كه مادرت تو را حرّ ناميده و تو حرّي!

غالباً اين اسامي توسط مادران انتخاب مي شود، نه از توسط پدران.

جواب چهارم: خليفه دوم، نام فرزند حضرت علي (عليه السلام) را عمر گذاشت

در كتاب هاي اهل سنت آمده است كه در زمان خلافت خليفه دوم، خداوند، پسري به امير المومنين (عليه السلام) عطاء فرمود و خليفه دوم گفت:

بگذار اسم اين بچه را من انتخاب كنم و اسم آن را عمر گذاشت.

بلاذري مي گويد:

و كان عمر بن الخطاب سمي عمر بن علي باسمه.

عمر، نام پسر علي را عمر گذاشت.

أنساب الأشراف بلاذري، ج2، ص413 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج4، ص134 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر، ج7، ص427

اين را هم بدانيد كه در دوران خلافت خليفه دوم، به خاطر اخلاق تندي كه خليفه دوم داشت، صحابه در فشار و عذاب بودند. فشارهايي كه توسط خود خليفه دوم بر صحابه آورد، صحابه به ستوه آمدند. در صحيح مسلم آمده است:

أبي بن كعب به خليفه دوم مي گويد:

يا ابن الخطاب! فلا تكونن عذابا علي أصحاب رسول الله صلي الله عليه و آله.

اي پسر خطاب! براي اصحاب رسول الله (صلي الله عليه و آله)، مايه عذاب نباش.

صحيح مسلم، ج6، ص180

وقتي خليفه اول، عمر را به عنوان خليفه انتخاب كرد، حضرت علي (عليه السلام) و طلحه و زبير و مهاجرين و انصار به ابوبكر اعتراض كردند:

إنك إستخلفت علينا رجلا فظا غليظا! ماذا تقول لربك إذا لاقيته؟!

كسي را بر ما خليفه مي كني كه داراي اخلاق تند و خشن است! جواب خدا را چه خواهي داد، وقتي او را ملاقات كني؟!

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص413 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص485 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج6، ص343 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج5، ص678 ـ تاريخ المدينة لإبن شبة النميري، ج2، ص671 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص116

خود إبن تيميه حراني مي گويد:

در روايت صحيح آمده است كه صحابه به خليفه اول اعتراض كردند كه جرا عمر را خليفه كرده است.

وقتي با اين شرايط، عمر به حضرت علي (عليه السلام) مي گويد نام بچه ات را من انتخاب كنم، حضرت علي (عليه السلام) چه بگويد؟ اگر بگويد نه؟ مفسده و اختلاف درست مي شود. امير المومنين (عليه السلام) هم مبنايش اين بود كه در آن دوره، هيچ اختلافي با هيئت حاكمه نداشته باشد.

در صحيح بخاري و صحيح مسلم مطلبي را آورده ايد كه نشان گر رابطه نادرست امير المومنين (عليه السلام) با عمر بن خطاب است. اگر دنبال رابطه مي گرديد، اين رابطه است! در صحيح بخاري آمده است:

فأرسل إلي أبي بكر أن إئتنا و لا يأتنا أحد معك كراهية لمحضر عمر.

بعد از شهادت فاطمه، كسي را مي فرستد به دنبال ابوبكر كه به خانه ما بيا و كسي را با خود نياور، چون دوست ندارم عمر را ببينم.

صحيح بخاري، ج5، ص83 ـ صحيح مسلم، ج5، ص154

امير المومنين (عليه السلام) به ابوبكر مي فرمايد:

إنك إستبددت علينا.

تو در حق ما اهل بيت استبداد كردي.

صحيح بخاري، ج5، ص83 ـ صحيح مسلم، ج5، ص154

جواب پنجم: اسم يزيد در ميان اصحاب ائمه (عليهم السلام)

در رابطه با اين كه يزيد، نام كثيف و رذل و نحسي است، شكي نيست و شيعه با شنيدن اسم يزيد، نهايت تنفر خود را اعلام مي كند. شايد در دنيا، اسم يزيد براي شيعه از اسم شيطان، هزاران بار بدتر و زشت تر باشد. در ميان اصحاب ائمه (عليهم السلام)، افرادي بودند كه نام شان يزيد بود. آيا اينها به يزيد بن معاويه علاقه داشتند؟ خير. در آن زمان، اين اسم، جزء اسامي رايج بود. مانند: يزيد بن حاتم از أصحاب السجاد (عليه السلام): يزيد الشعر، يزيد بن خليفة، يزيد بن خليل، يزيد بن عمر بن طلحة، يزيد بن فرقد و يزيد مولي الحكم از أصحاب امام صادق (عليه السلام)؛ هم چنين يزيد بن عبد الملك، يزيد الصائغ و يزيد الكناسي از أصحاب امام باقر (عليه السلام).

المعين علي معجم رجال الحديث، 537

حتي در ميان أصحاب امام صادق (عليه السلام) صحابه اي با نام شمر بن يزيد است.

المعين علي معجم رجال الحديث، 224

در آن زمان، اين اسامي، قبحي نداشت و بر اثر گذر زمان، در ميان شيعه رواج پيدا كرد كه از اين اسامي تنفر پيدا كنند و براي فرزندان خود انتخاب نكنند.

* * * * * * *

سوال مجري برنامه

نظر بعضي از علماء شيعه در مورد سهو النبي و تحريف قرآن چيست؟

استاد حسيني قزويني

تمام علماء و فقهاء شيعه معتقدند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) معصوم از گناه و خطا و نسيان است.

نظر علماء شيعه در با سهو خطاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)

1. مرحوم شيخ طوسي (ره)

مرحوم شيخ طوسي (ره) در كتاب الإستبصار مي نويسد:

ممّا تمنع منه الاَدلة القاطعة في أنّه لا يجوز عليه السهو و الغلط.

ادله قاطعي داريم كه بر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله)، سهو و اشتباه جايز نيست.

الإستبصار للطوسي، ج1، ص371

2. مرحوم شيخ حر عاملي (ره)

صاحب وسائل (ره) در كتاب التنبيه بالمعلوم مي فرمايد:

أمّا الشيعة فلم يرد منهم خلاف في عصمته صلي الله عليه و آله و سلم من السهو في الاَقوال.

التنبيه بالمعلوم للشيخ الحرّ العاملي، ص111

در ميان فقهاء ما، فقط شيخ صدوق (ره) به خاطر برخي از رواياتي كه آمده، سهو النبي را فقط براي آموزش جايز مي دانند و تمام فقهاء ما، فرمايش شيخ صدوق (ره) را ردّ كرده اند.

البته منظور شيخ صدوق (ره) از سهو النبي، آني نيست كه در ميان مردم مشهور است؛ بلكه منظور ايشان إسهاء النبي بوده است. إنما السهو من الشيطان: فراموشي از شيطان است. ولي إسهاء يعني خداوند، بنا بر مصالحي، مطلبي را از ذهن نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) برمي دارد تا درسي براي مردم باشد.

قسطلاني ـ از بزرگان اهل سنت ـ مي گويد:

أنّه معصوم من الذنوب كبيرها و صغيرها و عمدها و سهوها و كذلك الأنبياء.

المواهب اللدنية بالمنح المحمدية بشرح الزرقاني، ج7، ص327-328

غالب اهل سنت هم بر اين عقيده هستند كه در مسائل ابلاغ شريعت، سهو نمي كرد، وگرنه اعتماد مردم به او سلب خواهد شد و غير شريعت به جاي شريعت خواهد نشست.

اما در رابطه تحريف قرآن؛ اين مطلب، چيزي نيست كه بتوانيم در يك جلسه به تمام ابعاد آن بپردازيم. امروز وهابيت متأسفانه با اين مسئله، حربه اي عليه شيعه به راه انداخته اند و مي گويند:

شيعيان قائل به تحريف قرآن هستند و قول به تحريف قرآن، كفر است و شيعيان هم كافر هستند و قتلش واجب است.

آقاي بن باز و دكتر بن جبرين و شيخ صفر الحلاوي و ديگر مفتيان وهابيت، به خاطر تحريف قرآن، خون شيعه را هدر اعلام كرده اند. آقاي زرقاوي ـ رهبر تروريست هاي عراق ـ در آخرين سخنراني اش، چد ماه قبل از بهدرك واصل شدنش همين مطلب را اعلام كرد. عبد المالك ريگي در فاجعه تاسوكي كه 25 نفر از عزيزان را به خاك و خون كشيد، در سخنراني اش همين حرف را گفت. بحث تحريف قرآن، امروز به يك حربه و بهانه اي براي كشتن شيعه تبديل شده است.

* * * * * * *

اقوال علماء بزرگ شيعه در تحريف قرآن

1. شيخ صدوق (ره)

شيخ صدوق (ره) مي فرمايد:

إعتقادنا أن القرآن الذي أنزله الله تعالي علي نبيه محمد صلي الله عليه و آله و سلم هو ما بين الدفتين و هو ما في أيدي الناس، ليس بأكثر من ذلك و مبلغ سوره عند الناس مائة و أربع عشرة سورة.

قرآني كه خداوند به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نازل فرموده، عين همين قرآني است كه مردم الآن مي خوانند؛ نه يك كلمه كمتر و نه يك كلمه بيشتر.

الإعتقادات في دين الإمامية للشيخ الصدوق، ص84

2. سيد مرتضي (ره)

مرحوم سيد مرتضي (ره) مي فرمايد:

إن القرآن كان علي عهد رسول الله مجموعا مؤلفا علي ما هو عليه الآن.

قرآني كه زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جمع شد، عين همين قرآني است كه الآن در دست مردم است.

تفسير مجمع البيان للشيخ الطبرسي، ج1، ص43

3. علامه حلّي (ره)

علامه حلي (ره) مي فرمايد:

الحق أنّه لا تبديل و لا تأخير و لا تقديم فيه و أنّه لم يزد و لم ينقص و نعوذ باللّه من أمة تعتقد مثل ذلك، فإنّه يوجب التطرق إلي معجزة الرسول (صلي الله عليه و آله و سلم) المنقولة بالتواتر.

أجوبة المسائل المهناوية، ص121، المسألة13

اگر كسي قائل به تحريف قرآن باشد، معجزه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را انكار كرده و زير سؤال برده و اگر اين معجزه قابل تحريف باشد ديگر سنگي روي سنگ بند نمي شود.

4. حضرت آيت الله العظمي خوئي (ره)

حضرت آيه الله العظمي خوئي (ره) مي فرمايد:

إن حديث تحريف القرآن، حديث خرافة و خيال، لا يقول به إلا من ضعف عقله.

اگر كسي قائل به تحريف شده باشد، حرف خرافي و خيالي زده است و جز آدم كم عقل، هيچ كس اين حرف را نمي زند.

البيان في تفسير القرآن للسيد الخوئي، ص259

5. امام خميني (ره)

امام خميني (ره) مي فرمايد:

فإن الواقف علي عناية المسلمين علي جمع الكتاب و حفظه و ضبطه قرائة و كتابة يقف علي بطلان تلك المزعمة و إنه لا ينبغي أن يركن إليه ذو مسكة.

كسي كه تاريخ قرآن را مطالعه كرده باشد و كيفيت جمع آوري و ضبط و تأليف قرآن را ديده باشد، يقين پيدا مي كند كه تحريف قرآن جز خيال بافي، چيز ديگري نيست. انسان هايي كه عقل و شعور داشته باشند، به سخن قائلين به تحريف گوش نمي دهند.

تهذيب الأصول، تقرير بحث السيد الخميني للسبحاني، ج2، ص165

اين سخن بزرگان ما نسبت به تحريف قرآن است. روايات متعددي هم در اين زمينه ما داريم. مرحوم ميرزاي نوري (ره) در رابطه با تحريف قرآن كتاب فصل الخطاب را نوشت كه يك بار در عراق چاپ شد و ده ها عالم و مرجع شيعه به آن جواب دادند و همان طور كه مرحوم شيخ آقا بزرگ تهراني (ره) ـ شاگرد ايشان ـ در الذريعة اشاره كرده، ايشان بعداً از نوشتن اين كتاب پشيمان شدند. الان هم همين كتاب فصل الخطاب را در عربستان سعودي به وفور چاپ مي كنند و به تمام دنيا مي فرستند كه بدانيد يكي از علماء شيعه، قائل به تحريف قرآن است.

در سال 1384 در مكه با يكي از مفتيان كنار بيت الله الحرام بحث كردم و ايشان گفت:

شما قائل به تحريف قرآن هستيد.

گفتم: آيا تا به حال در دست يك شيعه ديده ايد قرآني باشد كه 115 سوره داشته باشد يا يك آيه يا يك كلمه از قرآن شما بيشتر يا كمتر داشته باشد؟

گفت: نه.

گفتم: از بزرگان گذشته خود شنيده ايد كه ما در دست شيعيان، قرآني ديديم كه با قرآن عربستان سعودي فرق دارد؟

گفت: نه.

گفتم: پس از كجا مي گوييد كه شما قائل به تحريف قرآن هستيد؟

گفت: يكي از علماء شما كتابي در اين رابطه نوشته است.

گفتم: اگر يكي از علماء ما در اين رابطه كتاب نوشته اند، دو نفر از علماء شما كتاب نوشته اند: 1. كتاب المصاحف، نوشته آقاي ابوداود سجستاني از علماي قرن 4 كه ثابت كرده قرآن تحريف شده است. 2. كتاب الفرقان في إثبات تحريف القرآن، نوشته آقاي خطيب، فارغ التحصيل دانشگاه الأزهر مصر. آيا بايد ما هم بگوييم همه اهل سنت قائل به تحريف قرآن هستند.

يك عالِمي نظري مي دهد و عالمان ديگر اين نظريه را ردّ و نقد مي كنند. ملاك براي شيعه، نظريه فقهاء و مراجع عظام تقليد در طول تاريخ است. اگر اينها جمع شدند و گفتند قرآن تحريف شده، مي پذيريم. حال آن كه عقيده فقهاء شيعه را بيان كرديم.

* * * * * * *

سوال مجري برنامه

با توجه به اين آيه:

وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي

سوره نجم/آيه4ـ3

آيا تفسير قرآن و تمام گفتار و جملات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و نحوه خواندن نماز و بيان توضيحات قرآن و مشخص نمودن مصاديق آنها و كيفيت آنها از طرف خداوند به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وحي مي شد؟

استاد حسيني قزويني

در رابطه با اين كه تمام سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مطابق وحي است، ما هيچ شبهه اي نيست. چون قرآن مي فرمايد:

وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي

سوره نجم/آيه4ـ3

يعني تمام سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، تابع وحي است. خود حضرت هم در قرآن هم مي فرمايد:

إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَي إِلَيَّ

جز از وحي، چيز ديگري را تبعيت نمي كنم.

سوره أحقاف/آيه9

در اين زمينه، آقايان اهل سنت روايات زيادي را آورده اند:

احمد بن حنبل و حاكم نيشابوري از عبد الله بن عمرو عاص نقل مي كنند:

من تمام گفته هاي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را مي نوشتم. عده اي از قريش مرا مذمت كردند و گفتند: رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هم بشر است، چرا حرف هاي او را مي نويسي؟ مدتي، سخنان رسول الله (صلي الله عليه و سلم) را ننوشتم تا اين كه خدمت حضرت رسيدم و عرض كردم: يا رسول الله! قريش مي گويند كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) هم مانند ديگر انسان ها عصباني مي شود و به خشم مي آيد و سخن مي گويد، چرا تمام سخنان ايشان را يادداشت مي كني؟ رسول الله (صلي الله عليه و سلم) با اشاره به دو لب خود فرمود:

و الذي نفسي بيده! ما يخرج مما بينهما إلا حق، فاكتب.

قسم به خدايي كه جانم در دست اوست! از اين دو لب من جز حق بيرون نمي آيد، هر چه مي گويم بنويس.

مسند احمد بن حنبل، ج2، ص162و192 ـ المستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص104

ابن حجر عسقلاني در ذيل حديث شريف قرطاس مي نويسد:

و وقوع ذلك من النبي صلي الله عليه و سلم مستحيل، لأنه معصوم في صحته و مرضه، لقوله تعالي: «و ما ينطق عن الهوي» و لقوله صلي الله عليه وسلم: «إني لا أقول في الغضب و الرضا إلا حقا».

هذيان گفتن رسول الله (صلي الله عليه و سلم) از محالات است؛ زيرا رسول الله (صلي الله عليه و سلم) چه سالم باشد و چه بيمار، معصوم است. زيرا خداوند فرموده است: از روي هويٰ و هوس سخن نمي گويد و خود حضرت هم فرمود: در حالات خشم يا رضا، جز حق، چيزي نمي گويم.

فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج8، ص101 ـ عمده القاري للعيني، ج18، ص62

همچنين احمد بن حنبل از ابو هريره نقل مي كند:

بعضي ها مي گويند كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) گاهي شوخي مي كنند، آيا شوخي ها شما هم جزء سنت و أحاديث است يا نه؟ حضرت فرمود:

إني لا أقول إلا حقاً

به هنگام شوخي كردن هم جز حق از زبانم بيرون نمي آيد.

مسند احمد بن حنبل، ج2، ص340، المعجم الأوسط للطبراني، ج8، ص305 ـ السنن الكبري للنسائي، ج10، ص248

اين كه آيا سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم طبق وحي بوده يا خير؟ اگر اين هم نبود، خود قرآن صراحت دارد:

وَ مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا

سوره حشر/آيه7

طبق اين آيه، تمام دستورات ريز و درشت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) لازم الإجراست.

در آيه ديگر مي فرمايند:

وَ أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ

ما قرآن را نازل كرديم تا براي مردم تبيين كني.

سوره نحل/آيه44

مثلا خداوند در قرآن فقط دستور به خواندن نماز صبح داده است، ولي تعداد ركعات و كيفيت آن را بيان نكرده است و اين را سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) معين كرده است. در مورد حج هم در كجاي قرآن آمده كه 7 بار بايد دور كعبه طواف و بين صفا و مروه رفت و آمد كنيم؟ اينها چيزهايي كه با سنت به ما رسيده است.

ابن حجر از بيهقي با سند صحيح از حسان بن عطيه نقل مي كند:

كان جبريل ينزل علي النبي صلي الله عليه و سلم بالسنة كما ينزل عليه بالقرآن.

همانطوري كه جبرئيل براي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) قرآن را نازل مي كرد، سنت را هم براي حضرت ابلاغ مي كردند.

فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج13، ص248 ـ الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص122 ـ سنن الدارمي، ج1، ص145 ـ تفسير الرازي، ج20، ص116 ـ تفسير الآلوسي، ج17، ص183

اوزاعي از فقهاي اهل سنت مي گويد:

الكتاب أحوج إلي السنة من السنة إلي الكتاب.

احتياج قرآن به سنت، بيشتر از احتياج سنت به قرآن است!

جامع بيان العلم لإبن عبد البر، ج2، ص191

احمد بن حنبل مي گويد:

إن السنة تفسر الكتاب و تبينه.

اين سنت است كه قرآن را براي ما معنا و تفسير مي كند.

تفسير قرطبي، ج1، ص39

ابو حنيفه مي گويد:

لولا السنة ما فهم أحد منا القران.

اگر سنت نبود، هيچ كدام از ما قرآن را نمي فهميديم.

قواعد التحديث قاسمي، ص52

ايوب سختياني ـ از علماء بزرگ اهل سنت ـ مي گويد:

إذا حدثت الرجل بالسنة فقال: دعنا من هذه و حدثنا من القرآن، فاعلم أنه ضال مضل.

اگر براي فردي، حديث از سنت مي گفتي و به شما گفت: از قرآن بگو و سنت را كنار بگذار، بدان كه اين فرد گمراه و گمراه كننده است.

الكفاية في علم الرواية للخطيب البغدادي، ص31

ابو قلابه مي نويسد:

اذا حدثت الرجل بالسنة فقال: دعنا من هذا و هات كتاب الله، فاعلم أنه ضال.

اگر از سنت براي كسي سخن گفتي و گفت: سنت را كنار بگذار و از قرآن بگو، بدان كه آن فرد گمراه است.

الطبقات الكبري لإبن سعد، ج7، ص184 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج7، ص298

بنابراين، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) چيزي جز حق بيان نمي كند و تمام سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) تابع وحي و نزول جبرئيل است و اگر سنت نباشد، قرآن قابل فهم نيست و اگر كسي بگويد من سنت را قبول ندارم و قرآن را قبول داريم، بدانيم كه آن فرد گمراه است.

* * * * * * *

سوال مجري برنامه

در خصوص روايت أنا مدينة العلم، اگر شهري سقف و ديوار نداشته باشد، چه نيازي به درب دارد؟ پس وجود سقف و ديوار براي شهر ضروري است! بنابراين، حديثي كه اهل سنت نقل مي كنند كه سقف آن ابوبكر است و عمر ديوار آن است، بايد صحيح باشد.

استاد حسيني قزويني

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

أنا مدينة العلم و علي بابها.

اما آقايان اهل سنت گفته اند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است:

أنا مدينة العلم و علي بابها و أبو بكر أساسها و عمر حيطانها و عثمان سقفها و معاويه حلقتها.

ما از اين عزيزمان سؤال مي كنيم كه كدام شهر را شما مي شناسيد كه سقف داشته باشد؟

از عزيزان خواهش مي كنم كه در سؤالات شان دقت كنند و به روايات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) خوب نگاه كنند. قبلا گفتيم كه براي جلوگيري از حمله به شهر از طرف مهاجمين و سارقين، اطراف شهر را ديوار مي كشيدند و ساختمان ها را به هم مي چسباندند و براي آن درهاي ورودي قرار مي دادند. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) هم مي خواهد علم خويش را به به شهر تشبيه كند و مي گويد بايد از طريق درب آن كه حضرت علي (عليه السلام) باشد، وارد آن شهر شد. اگر اين آقايان اعتراض دارند، بايد به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اعتراض كنند. علاوه بر اين خود علماي اهل سنت هم اين حديث را كه مي گويد:

أبو بكر أساسها و عمر حيطانا و عثمان سقفها و معاويه حلقتها.

قبول ندارند و آن را ضعيف و جعلي مي دانند. در زمان دودمان بني أميه، با پول هاي سلاطين أموي، اين احاديث ساخته شد و كسي از علماي اهل سنت اين روايات را صحيح ندانسته است.

* * * * * * *

استاد حسيني قزويني

به نظر شما بهترين راه رسيدن به حقانيت دين إلهي كدام است؟

سوال مجري برنامه

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در اين باره پيش گوئي كرده و مي فرمايند:

بعد از من، امتم به 73 فرقه تقسيم خواهند شد و تمام اين فرقه ها اهل آتش اند، جز يك فرقه.

الان ادعاي تمام مذاهب أعم از شيعه و سني و شافعي، مالكي، حنبلي، حنفي، وهابي، معتزله و أشاعره اين است كه فرقه ناجيه هستند! ما چه كنيم؟ حتي من از شيعيان مي پرسم از كجا مي دانيد مذهب شيعه حق است؟ قرآن صراحت دارد:

فَبَشِّرْ عِبَادِ* الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللهُ وَ أُولَئِكَ هُمْ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ.

اي پيامبر! به بندگانم كه اقوال مختلف را مي شنوند و بهترين آنها را انتخاب مي كنند، بشارت بده كه خداوند آنها را هدايت كرده و آنها اولو الالباب هستند.

سوره زمر/آيه18

بنابراين بهترين راه براي گزينش مذهب حق، تحقيق و بررسي است و اين كه ما از پدر و مادر شيعه يا سني به دنيا آمده ايم و بايد شيعه يا سني باشيم، منطقي است كه قرآن آن را نمي پذيرد. در قرآن آمده است:

إِنَّا وَجَدْنَا آَبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَي آَثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ

سوره زخرف/آيه23

وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ آَبَاءَنَا أَوَ لَوْ كَانَ آَبَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيْئًا وَ لَا يَهْتَدُونَ

سوره بقره/آيه170

نظر علماء اهل سنت در رابطه با تقليد

روايات متعددي از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل مي كنند كه نبايد مقلد گذشتگان و پدران و نياكان مان باشيم.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايند:

اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ

سوره توبه/آيه31

يعني اگر كسي به تقليد از آباء و اجدادش مسأله اي را انتخاب كند، فرقي با يهود ندارد.

جامع بيان العلم و فضله لإبن عبد البر، ج2، ص109

عبيد الله معتز نيشابوري مي گويد:

لا فرق بين بهيمة تقاد و إنسان يقلد.

حيواني كه به گردنش افسار زده اند با كسي انساني كه بدون تحقيق تقليد مي كند، فرقي ندارند.

أضواء البيان للشنقيطي، ج7، ص312 ـ شيخ المضيرة أبو هريرة لمحمود أبو رية، ص25

از أبو حنيفه سؤال كردند:

يا أبا حنيفة! هذا الذي تفتي و الذي وضعت في كتبك، هو الحق الذي لا شك فيه؟ فقال: والله! ما أدري، لعله الباطل الذي لا شك فيه.

آيا شما به اين فتواهاي تان يقين داريد؟ گفت: نه، يقين ندارم، شايد فتواهاي من باطل بدون شك باشد.

تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج13، ص402

از أبو حنيفه نقل مي كنند:

ويحك يا يعقوب! لا تكتب كل ما تسمعه مني، فإني قد أري الرأي اليوم فأتركه غدا و أري الرأي غدا و أتركه بعد غد.

شاگردان ابوحنيفه هر چه از او مي شنيدند مي نوشتند، ابوحنيفه به يكي از آنها گفت: تمام حرف هاي مرا ننويسيد. من امروز نظري را مي دهم و فردا از آن نظر برمي گردم.

تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج13، ص402

مالك بن انس مي گويد:

إنما أنا بشر أخطئ و أصيب، فانظروا في رأي فكلما وافق الكتاب و السنة، فخذوا به و كلما لم يوافق الكتاب و السنة، فاتركوه.

من انسان هستم و گاهي خطا مي كنم و گاهي هم حرف درست مي زنم. اگر نظر من مطابق با كتاب و سنت بود، بپذيريد و اگر مخالف بود، به دور بيندازيد.

الجامع، ج2، ص32

شافعي مي گويد:

لا يقلد أحد دون رسول الله.

غير از پيامبر رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، هيچ كس قابل تقليد نيست.

الرد علي من أخلد إلي الأرض للسيوطي، ص138

شافعي مي گويد:

لا تقلدني يا أبا إبراهيم في كل ما أقول و أنظر لنفسك، فإنه دين.

احمد بن حنبل مي گويد:

لا تقلدني و لا تقلد مالكا و لا الثوري و لا الأوزاعي و خذ من حيث أخذوا.

نه از من تقليد كنيد و نه از مالك و ثوري و اوزاعي و ... .

مجموع فتاواي لإبن تيمية، ج20، ص211، إعلام الموقعين، ج2، ص201 ـ أضواء البيان للشنقيطي، ج7، ص347

ابن حزم مي گويد:

فهذا مالك ينهي عن تقليده و كذلك أبو حنيفة و كذلك الشافعي.

اين مالك است كه از تقليد خودش نهي مي كند و هم چنين است ابوحنيفه و شافعي ... .

الاحكام لإبن حزم، ج6، ص860

اين، سيره بزرگان اهل سنت است.

اما شيعيان هر گونه تقليد در اصول را باطل مي دانند. يعني در اصول اعتقادات، كسي حق ندارد از فقيه يا مرجعْ تقليد بكند. در تمام اصول دين، واجب است هر كس خودش تحقيق كند و نتيجه تحقيقش را عقيده خود قرار دهد. اما در رابطه با فروع دين، مانند شك در نماز يا مسائل روزه و خمس و ... بايد از يك مجتهد جامع الشرايط تقليد كند. بنا بر روايت امام صادق (عليه السلام)، امام عسكري (عليه السلام) و امام زمان (عليه السلام) فرموده اند:

فأما من كان من الفقهاء: صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا علي هواه، مطيعا لأمر مولاه، فللعوام أن يقلدوه.

وسائل الشيعة للعاملي، ج27، ص131

يعني در زمان غيبت، از فقهايي كه داراي شرايط وي ژه اي هستند، تقليد كنيد. امام صادق (عليه السلام) نمي فرمايد كه شيعيان بايد هزار سال بعد هم از ما تقليد بكنند. همان طور كه عزيزان اهل سنت مي گويند:

حنفي ها: ما مقلد ابوحنيفه هستيم. مالكي ها: ما مقلد مالك هستيم. شافعي ها: ما مقلد شافعي هستيم. حنبلي ها: ما تابع احمد بن حنبل هستيم.

ابوحنيفه در سال 150 هجري از دنيا رفته است. مالك در سال 179 هجري از دنيا رفته است. شافعي در سال 204 هجري از دنيا رفته است. احمد بن حنبل در سال 241 هجري از دنيا رفته است. خود علماء چهارگاته مذاهب اهل سنت هم از تقليد، نهي كرده اند. اگر بنا است كه تقليد صورت بگيرد، بايد از مجتهد حيّ و زنده تقليد شود. چون در هر زمان، مسائل مستحدثه اي براي مسلمانان پيش مي آيد و شخصي كه مرده است، نمي تواند فتوا صادر كند. مثلا:

شما مي خواهيد سوار هواپيما شويد. نماز صبح خود را خوانده ايد و بعد از آن، به فرانسه يا آلمان مي رسيد. حدود نيم ساعت بعد از رسيدن، طلوع فجر به أفق آنجا مي شود. آيا دوباره بايد نماز صبح را بخوانيد؟

و مثال هاي ديگر.

اين فقهاء معاصر و زنده هستند كه مي توانند جواب بدهند و از اطلاقات و عمومات استفاده مي كنند تا وظيفه مسلمانان را نسبت به مسائل مستحدثه روشن كنند. مثلا از امام خميني (ره) سوال كرده اند:

كساني كه در قطب شمال زندگي مي كنند، 6 ماه از سال را در شب و 6 ماه را در روز سپري مي كنند. نماز خواندن آنها چگونه است؟

امام خميني (ره) جواب دادند:

بر طبق أفق نزديك ترين منطقه به قطب شمال كه شبانه روزش طبيعي است، نماز خوانده مي شود.

لذا، شيعه، تقليد از مرده را باطل مي داند و اگر مرجعِ كسي است از دنيا برود، موظف است از يك مرجع تقليد زنده تقليد كند و اگر او اجازه داد به فتاواي مرجع قبلي عمل كند، مي تواند عمل كند، وگرنه نمي تواند.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها