بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه شصت و یکم 99/11/21
موضوع: اجتهاد وتقلید – دلالت فقراتی از زیارت جامعه بر حکومت سیاسی ائمة
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی محمد رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
نامه 41 «نهجالبلاغه» در رابطه با چه کسی صادر شده؟
پاسخ:
برخى نوشتهاند اين نامه به عبد اللّه بن عباس نوشته شد، و برخى ديگر مقام و شأن ابن عباس را والاتر از اين مسائل مىدانند و مىگويند به برادر ايشان عبيد اللّه نوشته شد.
یعنی همان کسی که در سپاه امام حسن (سلام الله علیه)بود ولی با پول کلانی اغوا گردید و به «معاویه» پناهنده شد .
پرسش:
اینکه می گویند اگر راوی «مختلفٌ فیه» باشد، روایت حسن است، این قاعده در شیعه هم وجود دارد ؟
پاسخ:
در شیعه چنین قاعدهای نداریم، این مخصوص اهلسنت است. ما در مقام اختلاف نسبت به وثاقت یک راوی، اگر کسی بگوید ثقه است و یکی دیگر بگوید ثقه نیست در اینجا ترجیح با چه کسی است؟
بعضی از آقایان میگویند اگر «شیخ»، ثقةٌ بگوید، «نجاشی» غیر ثقة بگوید، «نجاشی» چون در رجال متخصص است قول «نجاشی» مقدم است. غالب فقهای ما هم بر این هستند که :
«الجرحُ مقدمٌ علی التعدیل لان الجارح قد اطلع ما لم یطلع علیها المعدل»
جرح و تضعیف مقدم بر تعدیل است چون جارح، اطلاعاتی دارد درباره او که معدل ندارد
یک نفر به خواستگاری دختری مىآید، میروند از چند نفر سوال میکنند که این داماد چگونه است؟ 5- 6 نفر میگویند خیلی آدم خوبی است، ما بدی از او ندیدیم؛ ولی یک نفر میگوید ایشان پرونده دارد و...بوده. شما چه کار میکنید؟ آیا قولِ جارح را ترتیب اثر می دهید یا قول آن 5 نفر را ؟
لذا میروید بررسی میکنید اگر واقعاً برای شما محرز شد که ایشان سابقه درخشانی ندارد قطعاً منتفی است. این یک قاعده عقلی است که جارح؛ نقاط ضعف فرد را مطرح میکند که البته نقاط ضعف هم نباید ساختگی باشد، نقاط ضعفی باشد که مستند باشد و مقارن دلیل باشد،این قطعاً بر توثیق مقدم است غالب بزرگان ما این نظر را دارند.
پرسش:
استاد! این حدیثی که درباره مفاد آیه 26 سورة بقرة آمده را «وهابی»ها به عنوان توهین به امیر المؤمنین بیان می کنند.
(إِنَّ اللَّهَ لَا يسْتَحْيي أَنْ يضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا)
پاسخ:
اینجا حضرت امیر که تشبیه به بعوضه میشود، در حقیقت بحث قدرت خدای عالم در بین است جدای از اینکه روایت سنداً با مشکل مواجه است.
«و أما قوله إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها- فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ- وَ أَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا- يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهْدِي بِهِ كَثِيراً فإنه قَالَ الصَّادِقُ (علیه السلام) إِنَّ هَذَا الْقَوْلَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- رَدٌّ عَلَى مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يُضِلُّ الْعِبَادَ- ثُمَّ يُعَذِّبُهُمْ عَلَى ضَلَالَتِهِمْ- فَقَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ لا يَسْتَحْيِي أَنْ يَضْرِبَ مَثَلًا ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها قَالَ وَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) إِنَّ هَذَا الْمَثَلَ ضَرَبَهُ اللَّهُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَالْبَعُوضَةُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) وَ مَا فَوْقَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه واله وسلم»
تفسير القمي؛ قمى، على بن ابراهيم، محقق/ مصحح: موسوى جزائرى، طيّب، ناشر: دار الكتاب، ج1، ص35
اینجا عظمت خدا نسبت به حضرت امیر و بالاتر از امیرالمومنین یعنی رسول اکرم را بیان می کند
(إِنَّ اللَّهَ لَا يسْتَحْيي أَنْ يضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا فَيعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُوا فَيقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلًا يضِلُّ بِهِ كَثِيرًا وَيهْدِي بِهِ كَثِيرًا وَمَا يضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِينَ)
خداوند از اينکه (به موجودات ظاهرا کوچکي مانند) پشه، و بالاتر از آن ، مثال بزند شرم نميکند...
سوره بقره (2): آیه 26
این، عظمت خدای عالم و عظمت اینها و رابطه نبی مکرم و حضرت امیر را مطرح میکند. روایت ضعیف است:«قاسم ابن سلیمان» در سند است که مجهول است، «معلی بن خنیس» است که «نجاشی» میگوید:
« ضعيف جدا، لا يعول عليه»
رجال النجاشي؛ نویسنده: نجاشي، احمد بن على، محقق/ مصحح: ندارد، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعه لجامعه المدرسين، ص417
مرحوم «مشهدی» در «کنز الدقائق» دارد:
«و المراد من قوله- عليه السلام-: ان هذا المثل، ضربه لأمير المؤمنين، أنه يصير مصداق البعوضة المذكورة في الاية، أميرالمؤمنين. لا أن المثل بالبعوضة، وقع له. و من قوله: فالبعوضة أمير المؤمنين، أنه مع عظمته بالنسبة الى جبروته تعالى، ليست له عظمة. و أنه بالنسبة اليه تعالى، كالبعوضة، بالنسبة الى المخلوقين.»
تفسير كنز الدقائق وبحر الغرائب؛ الشيخ محمد بن محمد رضا القمي المشهدي (وفات : 1125)، تحقيق: حسين درگاهي، ناشر: مؤسسة الطبع والنشر وزارة الثقافة والارشاد الاسلامي، ج 1، ص 302
یعنی عظمت حضرت امیر نسبت به خدای متعال، مثل عظمت پشه است نسبت به خلائق.
مرحوم مشهدی در ادامه دلیل بر این مطلب را روایتی از امام باقر علیه السلام میآورد:
«فَقَالَ الْبَاقِرُ (علیه السلام): سَمِعَ هَؤُلَاءِ شَيْئاً [وَ] لَمْ يَضَعُوهُ عَلَى وَجْهِهِ. إِنَّمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) قَاعِداً ذَاتَ يَوْمٍ هُوَ وَ عَلِيٌّ (علیه السلام) إِذْ سَمِعَ قَائِلًا يَقُولُ: مَا شَاءَ اللَّهُ وَ شَاءَ مُحَمَّدٌ، وَ سَمِعَ آخَرَ يَقُولُ: مَا شَاءَ اللَّهُ، وَ شَاءَ عَلِيٌّ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) : لَا تَقْرِنُوا مُحَمَّداً وَ [لَا] عَلِيّاً بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ لَكِنْ قُولُوا: مَا شَاءَ اللَّهُ- ثُمَّ [شَاءَ مُحَمَّدٌ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَ] شَاءَ عَلِيٌّ. إِنَّ مَشِيَّةَ اللَّهِ هِيَ الْقَاهِرَةُ الَّتِي لَا تُسَاوَى، وَ لَا تُكَافَأُ وَ لَا تُدَانَى. وَ مَا مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فِي [دِينِ] اللَّهِ- وَ فِي قُدْرَتِهِ إِلَّا كَذُبَابَةٍ تَطِيرُ فِي هَذِهِ الْمَمَالِكِ الْوَاسِعَةِ.»
حضرت رسول اکرم با همه عظمتش، امیر المؤمنین با همه قدرتش در برابر قدرت خدا:
«كَبَعُوضَةٍ فِي جُمْلَةِ هَذِهِ الْمَمَالِكِ.»
التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري (عليه السلام)؛ نویسنده: حسن بن على عليه السلام، امام يازدهم، محقق /مصحح: مدرسه امام مهدی علیه السلام، ص209
پرسش:
چرا امام علی (علیه السلام) در زمان خلافت خودشان شهادت سوم را در اذان عملی نکردند؟
پاسخ:
امیر المؤمنین (سلام الله علیه) 5 سال خلافت کردند این 5 سال خلافت را همهاش در جنگ و درگیری بودند، فرصتی نکردند که کاری بکنند حتی بدعتهای گذشته را نتوانستند بردارند، وقتی میفرماید «نماز تراویح» را جماعةً نخوانید مردم از گوشه کنار مسجد داد میزنند:
«يَا أَهْلَ الْإِسْلَامِ غُيِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ»
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج8، ص 59، خُطْبَةٌ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)، ح21
آغاز بحث...
به روایتی که مربوط به «زیارت جامعه کبیرة» است رسیدیم، عزیزان دقت کنند برای «زیارت جامعه کبیرة» بعضی از نظر سندی ایراد گرفتند که این ایراد وارد نیست، در طول تاریخ بزرگان و مراجع ما به خواندن «زیارت جامعه کبیره» ملتزم بودهاند.
از نظر تصحیح سندی مرحوم «علامه مجلسی» در «بحار» جلد 99، میفرماید:
«لأنها أصح الزيارات سندا و أعمها موردا و أفصحها لفظا و أبلغها معنى و أعلاها شأنا..»
صحیحترین زیارات از نظر سند است. از نظر مفهوم خیلی کلی و فراگیر است.
از نظر لفظ فصیحترینش، از نظر معنا بلیغترینش و از نظر جایگاه هم بالاترینش است.
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج99، ص 144
این فرمایش مرحوم «علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه» نسبت به این زیارت است. از آن طرف مرحوم «محمدتقی مجلسی» در «روضة التمقین» جلد 5، میگوید:
«و أنها أكمل الزيارات و أحسنها»
روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة)؛ مجلسى، محمدتقى بن مقصود على، محقق/ مصحح: موسوى كرمانى، حسين و اشتهاردى على پناه، ناشر: مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانبور، ج5، 452
مرحوم «سید شبّر» در کتاب «الأنوار لامعه فی شرح زیارت جامعه» صفحه 29 میفرماید که:
«وأن الزيارة الجامعة الكبيرة من أعظم تلك الزيارات شأنا وأعلاها مكانة وأن فصاحة ألفاظها وبلاغة مضامينها تنادي بصدورها عن ينابيع الوحي»
الفاظ و فصاحتش نشان میدهد که از سرچشمه وحی گرفته شده.
كتاب : الأنوار اللامعة في شرح الزيارة الجامعة (شرح آل كاشف الغطاء)؛ نويسنده : السيد عبد الله الشبر( وفات : 1220)، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت – لبنان: 1403 - 1983 م، ص29
این را عزیزان دقت کنند که مرحوم «شیخ صدوق» این زیارت را در «من لا یحضر» جلد 2، صفحه 609 میآورد، مفصل است این از نظر سند.
اما از نظر متن ما فقط آن قسمتی از متن را استدلال میکنیم که مربوط به بحث حکومت سیاسی اهلبیت (علیهم السلام) است که از نبی مکرم گرفته شده است. در ابتدا میفرماید:
«السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ و...وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ وَ أَرْكَانَ الْبِلَادِ»
سیاستمدارترین بندگان هستند، و رکن بلادند.
من لا يحضره الفقيه؛ نویسنده: ابن بابويه، محمد بن على، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم مصحح: غفاری، علی اكبر، ج2، ص609
عبارت «وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ» در بعضی از روایات دارد:
«أَنْتُمْ... سَاسَةُ الْعِبَادِ»
المزار الكبير( لابن المشهدي)- المولف: ابن مشهدى، محمد بن جعفر(م610 ق)-
المحقق :قيومى اصفهانى، جواد-الناشر:دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم- ص 568
یا:
«الامام ...عارف بالسياسة»
الكافي( ط- الإسلامية)- المولف: كلينى، محمد بن يعقوب(م329 ق)- المحقق :غفارى على اكبر و آخوندى، محمد- الناشر: دار الكتب الإسلامية-،ج1، ص202
خیلی واضح و روشن است که ائمة(علیهم السلام) حق حکومت سیاسیشان از خدای عالم گرفته شده نه با بیعت مردم پدید آمده باشد. این نکته کلمه:
«وَ أَرْكَانَ الْبِلَادِ»
در اینجا هم چند مطلب قابل طرح : اینکه ائمة رکن بلاد هستند
«لَوْ لَا اَلْحُجّة لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا»
یعنی رکن بلاد هستید و واسطه فیض میان خالق و مخلوق هستید که اگر شما اروی زمین نباشید، دیگر واسطهی فیضی نیست، و زمین، اهلش را در کام خود میکشد.
در احادیث اهلسنت شبیه به این مطلب زیاد داریم، یا اینکه ائمة رکن رکینِ حکومت الهی بر روی زمین هستند که اگر در دنیا قرار باشد حکومت عدلی برپا شود، رکن رکینش اهلبیت هستند و غیر از اهلبیت کسی نمیتواند حکومت عدل الهی را که مردم در سایهی آن از ستم ستمگران مصون باشند را اداره کند.
یا اینکه رکن برای آبادی بلاد هستند، هم از نظر عدالت، هم از نظر توزیع ثروت و هم جلوگیری از تعدی به حقوق دیگران، خلاصه هر معنایی در نظر بگیریم، این جایگاه والای اهلبیت را نشان میدهد. در فراز بعدی میخوانیم:
«السَّلَامُ عَلَى أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ مَصَابِيحِ الدُّجَى وَ أَعْلَامِ التُّقَى وَ ذَوِي النُّهَى وَ أُولِي الْحِجَى وَ كَهْفِ الْوَرَى»
امام هدایت فقط بحث هدایت برای احکام نیست. وقتی به عنوان امام هدایت میکند و می فرمایند لسانا این کار را بکن، این کار را نکن، حال اگر فردی به حقوق یا ناموس مردم تجاوز کرد، کسی که امام هدایت مردم است باید «مبسوط الید» باشد، هدایت یک بخشش بیان احکام است، یک بخش دیگرش هم اجرای احکام است، اجرای حدود و دیات است.
هدایت، یک امر به معروف و یک نهی از منکر است. نهی از منکرش هم مراحلی دارد، نهی از منکر از نهی لسانی شروع میشود تا تعذیر، اجرای حدود، اجرای دیات و امثال آن. این هم در صورتی محقق میشود که امام، «مبسوط الید» باشد، امامت جامعه را به صورت مطلق به عهده داشته باشد، دوستان تصور نکنند « أَئِمَّةِ الْهُدَى»؛ یعنی مردم را فقط راهنمایی و به طرف خدا هدایت میکند.
بله هدایت میکنند ولی هدایت، هم امر به معروف و هم نهی از منکر است. در امر به معروف مراحلی است، در نهی از منکرش هم مراحلی است. در هر دو باید امام «مبسوط الید» باشد که بتواند تمام مراحل هدایت و امر به معروف و نهی از منکر را در جامعه پیاده کند.
«وَ مَصَابِيحِ الدُّجَى»
آنها چراغهای روشن در تاریکیها هستند.
یعنی چه تاریکیهایی که از ناحیه شرک در جامعه ایجاد شده باشد و یا در اثر گناه یا در اثر تعدی به حقوق دیگران
« وَ أَعْلَامِ التُّقَى»
آنها نشانه و ملاک تقوا هستند.
در بعض زیارات نسبت به امیرالمومنین دارد: «السلام علی میزان الاعمال»
امیرالمومنین میزان و خط کش است.
کسی اگر از آنها جلو بیافتد هلاک میشود عقب هم بماند هلاک میشود.« الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِق»
«وَ ذَوِي النُّهَى وَ أُولِي الْحِجَى»
آنها انسانهای دارای عقل وفهم کامل هستند.
«وَ ذَوِي النُّهَى وَ أُولِي الْحِجَى»، تقریباً یک معنا دارند یعنی دارای عقل و تدبیر عالی و کامل هستند برای تدبیر بشر وجامعه
«وَ كَهْفِ الْوَرَى»
آنها پناهگاه مردم هستند.
اگر کسی در حقش ظلم و تعدی شود آنها پناهگاه مظلومین هستند که حقشان را از ظالم بگیرند.
«وَ وَرَثَةِ الْأَنْبِيَاءِ»
انبیاء چه مسائلی داشتند؟ هر حکمی که برای انبیاء آورده شده، ائمة هم که «وَرَثَةِ الْأَنْبِيَاءِ» هستند انبیاء، برای آنها نیز آن حکم ثابت است. انبیاء حکومت سیاسی دارند ائمة هم دارند، نبی مکرم :
(النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)
سوره احزاب (33): آیه 6
است، ائمه هم (أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) هستند.
از آن طرف هم ان شاء الله در رابطه با ولایت فقیه خواهیم خواند:
«الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الْأَنْبِيَاءِ»
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص32، بَابُ صِفَةِ الْعِلْمِ وَ فَضْلِهِ وَ فَضْلِ الْعُلَمَاء، ح2
در آنجا هم بعضی از بزرگان برای حکومت مطلقه فقیه به همان استناد کردهاند. در ادامه زیارت می فرماید:
«وَ الْمَثَلِ الْأَعْلَى وَ الدَّعْوَةِ الْحُسْنَى»
نمونههای اعلای بشریت هستند. بهترین دعوتگرها برای احقاق و ایجاد حق هستند.
بعد شاهد مثال ما اینجا است:
«وَ حُجَجِ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولَى»
آنها حجتهای خدا بر اهل آخرت و اهل دنیا هستند.
این را عزیزان دقت کنند اینکه حجت الهی بر مردم دنیا هستند خیلی روشن است ولی برای اهل آخرت چه؟ در آخرت هم ائمة حجت هستند، اگر سخنشان به کسی رسیده باشد، ولی عمل نکرده باشد،
در آخرت نمیتواند بگوید خدایا چرا من را عقاب میکنی؟
چون ائمة (علیهم السلام) مطالب را به گوش شما رساندهاند و سخنان آنها حجت را برای همه شما تمام کرده است.
خلاصه ائمة (علیهم السلام) هم در دنیا حجت هستند و مردم را به طرف خدا و پیغمبر و معاد و عدالت و رعایت حقوق دیگران راهنمایی و ترغیب میکنند، و حدود الهی را در جامعه پیاده میکنند و هم در آخرت اگر کسی به دستورات آنها عمل نکرده باشد، چون حجت تمام بوده،عقاب می شود. این فراز دوم.
در فراز سوم همین تعبیر است:
«أَوْصِيَاءِ نَبِيِّ اللَّهِ وَ ذُرِّيَّةِ رَسُولِ اللَّه»
تا میرسد به این عبارات:
«أَنَّكُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُون»
«الْمُصْطَفَوْن»
نه انتخاب شده مردم!
«الْقَوَّامُونَ بِأَمْرِه»
این هم حکومت سیاسی ائمة را مشخص میکند.
من لا يحضره الفقيه؛ نویسنده: ابن بابويه، محمد بن على، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم مصحح: غفاری، علی اكبر، ج2، ص 611
در «نهجالبلاغه» خطبه 152 حضرت امیر (سلام الله علیه) تعبیری دارند:
«وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَى عِبَادِه»
ائمة،مدبران و کارگزارانی آگاه برای خلق از طرف خدای عالم هستند.
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص212
«وَعُرَفَاؤُهُ عَلَى عِبَادِه»، «عرفاء» جمع عریف به معنای رئیس، سرپرست و کسی که همه امور را تدبیر میکند، است.در «جامعه کبیره» میخوانیم:
«الْقَوَّامُونَ بِأَمْرِه الْعَامِلُونَ بِإِرَادَتِهِ الْفَائِزُونَ بِكَرَامَتِهِ»
یعنی تدبیر امور مردم به عهدهی آنهاست.
«اصْطَفَاكُمْ بِعِلْمِهِ وَ ارْتَضَاكُمْ لِغَيْبِهِ وَ اخْتَارَكُمْ لِسِرِّهِ وَ اجْتَبَاكُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ أَعَزَّكُمْ بِهُدَاهُ وَ خَصَّكُمْ بِبُرْهَانِهِ وَ انْتَجَبَكُمْ بِنُورِهِ وَ أَيَّدَكُمْ بِرُوحِهِ وَ رَضِيَكُمْ خُلَفَاءَ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَجاً عَلَى بَرِيَّتِه وَ أَنْصَاراً لِدِينِهِ»
آنها حجتهای الهی بر خلائق هستند. ناصران دین خدا هستند.
همین تعبیر کاملاً واضح و روشن است : «وَ أَنْصَاراً لِدِينِهِ» فقط امر به معروف و نهی از منکر لفظی نیست بلکه نصرت دین به این است که دین را در جامعه پیاده کند. یکی از مصادیق پیاده کردن دین در جامعه همان بحث اجرای حدود است و جلوگیری از تعدی ظالم به حقوق دیگران و این مسلتزم این است که امام، مدبری مبسوط الید در جامعه باشد .
«وَ أَنْصَاراً لِدِينِهِ» یعنی ائمة را برای پیاده کردن دین الهی و یاری کردن دینِ خود قرار داده است و این هم حکومت سیاسی ائمة (علیهم السلام) را بیان میکند.
«عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ»
کسی بخواهد واقعاً عدالت را در جامعه پیاده کند جز معصوم نمیتواند.
وقتی معصوم نباشد اولاً وقتی به مردم بگوید فلان کار را نکنید مردم میگویند خودت انجام دادی ما هم انجام میدهیم، ولذا حرفش در مردم اثر نمیگذارد و ثانیاً کسی که معصوم نباشد، خودش در جامعه حقوق مردم را پایمال میکند،خودش به جای اجرای عدالت،اجرای ظلم و تعدی را در جامعه پیاده میکند.
ولذا در امام، شرط اولیه و ضروری عصمت است ،تا این عصمت نباشد نمیتواند اسلام واقعی را در جامعه پیاده کند،اگر از هر لغزشی معصوم نباشند،امکان پیاده کردن دستورات الهی را در جامعه پیدا نمیکنند ولذا امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در نامه 53 که به «مالک اشتر نخعی» مینویسند میفرمایند:
فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَار»
یعنی افرادی که عصمت نداشتند و طبیعةً لغزش داشتند، خودشان متعدی به حقوق مردم بودند و ظلم به مردم را در حد بالا پیاده میکردند و کاری به مردم نداشتند؛ ولذا دین در دست آنها اسیر بوده یک جمله خیلی ظریفی است.
نهج البلاغة( للصبحي صالح)- المولف: شريف الرضي، محمد بن حسين(م406 ق)- محقق: صالح، صبحي
ناشر: هجرت-قم- ص 435
یا در خطبه 150 دارد:
«حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ ...وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ»
عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ »
تا آن كه خدا، پيامبرش را نزد خود برد،(آنگاه) گروهى به گذشته جاهلى خود باز گشتند...و در غفلت و مستى به روش و آيين فرعونيان در آمدند.
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص 209، خطبه 150
سنت آل فرعون چیست؟
(يقَتِّلُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيسْتَحْيونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذَلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ)
پسرانتان را ميکشتند، و زنانتان را (براي خدمتگاري) زنده ميگذاشتند؛ و در اين، آزمايش بزرگي از سوي خدا براي شما بود.
سوره اعراف (7): آیه 141
ولذا بحث عصمت یکی از شرائط اساسی تحقق امامت است .این هم در رابطه با «زیارت جامعه کبیره» که البته در رابطه با «جامعه کبیره»، خیلی حرف و مطلب وجود دارد.
به دوستان توصیه میکنم «زیارت جامعه کبیره» را ترک نکنند، خدا آیتالله العظمی «مرعشی نجفی» را بیامرزد، وقتی ما خدمتشان میرسیدیم، ایشان میفرمودند «زیارت جامعه، زیارت جامعه»! میگفتند تا میتوانید هر روز یک بار بخوانید اگر نمیتوانید هفتهای یک بار حتماً بخوانید.
«زیارت جامعه» انسان را در اعتقاداتش ثابت قدم نگه میدارد و کسی که ملازم به خواندن «زیارت جامعه کبیره» است، موقع جان کندن شیطان نمیتواند دین او را از دستش بگیرد.
خدا آقای «کشمیری» را بیامرزد، وقتی خدمتشان میرسیدیم ایشان میفرموند من با حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) در «نجف» هر روز نیم ساعت تا 45 دقیقه در صحن حضرت امیر، با هم گعده میکردیم، یک روز امام گفتتند آقای «کشمیری» 40 سال است «زیارت جامعه کبیره» از من ترک نشده.
پرسش:
آیا زیارت جامعه، خبر واحد است؟ و اگر خبر واحد است و متواتر نیست،نسبت به اعتقادات، چطور دلیل قطعی می شود؟
پاسخ:
«زیارت جامعه کبیره» در حقیقت «مقبول عند العلماء» است، و همه بزرگان ما «زیارت جامعه» را قبول کردهاند، همانطور که از مرحوم «شبّر» و ... است که خودِ متن دلالت میکند به «اوضح وجهٍ» که «صدرَ عن المعصوم سلام الله علیه». اما اینکه در مسائل اعتقادی تواتر لازم است یا نه، این هم خودش جای بحث دارد .ما وقتی حدیثی که خبر واحد است را طبق آیات:
(وَلِينْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيهِمْ لَعَلَّهُمْ يحْذَرُونَ)
و به هنگام بازگشت بسوي قوم خود، آنها را بيم دهند؟! شايد (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خودداري کنند!
سوره توبه (9): آیه 122
(يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَينُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَى مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ)
سوره حجرات (49): آیه 6
و ... قبول کردیم ،بحث اعتقادی و غیر اعتقادی دیگر فرقی نمی کند. الا اینکه ما روایات متعارض داشته باشیم که بحث جدایی میشود.
خدا ان شاء الله به همه شما توفیق عنایت کند ،موفق و مؤید باشید. همگی در پناه حق، خدا به شما جزای خیر عنایت کند التماس دعا .
«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»