نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
حجیت مطلق نبی اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام بر مردم
کد مطلب: 13848 تاریخ انتشار: 06 اسفند 1399 - 15:40 تعداد بازدید: 3283
خارج فقه مقارن » اجتهاد و تقلید از دیدگاه فریقین
حجیت مطلق نبی اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام بر مردم

جلسه شصت و سوم 99/11/26

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه شصت و سوم 99/11/26


موضوع: اجتهاد وتقلید – حجیت مطلق نبی اکرم و ائمه اطهار علیهم السلام بر مردم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی محمد رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.

پرسش:

لطفا در رابطه با علم خلفاء صحبت کنید؟

پاسخ:

در این رابطه مطالب زیادی داریم مثلا از ابوبکر وعمر سوال کردند از معنای(وَفَاكِهَةً وَأَبًّا) عبس(80): آیه 31 :

«حدثنا محمد بن عبيد عن العوام بن حوشب عن إبراهيم التيمي أن أبا بكر سئل عن { فاكهة وأبا } فقال أي سماء تظلني وأي أرض تقلني إذا قلت في كتاب الله ما لا أعلم.»

می‌گوید من زیر کدام آسمان زندگی کنم، کدام زمین سنگینی من را بردارد وقتی که من در کتاب الهی حرفی بزنم که نمی‌دانم !

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاى235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج7، ص180، ح9، تحقيق: سعيد اللحام، ناشر: دار الفکر، بيروت، الطبعة: الأولى، 1409هـ.

و حال آنکه در «سوره عبس» مشخص است:

(فَلْينْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَى طَعَامِهِ؛ أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا؛ ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا؛ فَأَنْبَتْنَا فِيهَا حَبًّا؛ وَعِنَبًا وَقَضْبًا؛ وَزَيتُونًا وَنَخْلًا؛ وَحَدَائِقَ غُلْبًا؛ وَفَاكِهَةً وَأَبًّا؛ مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ...)

... و ميوه و چراگاه، تا وسيله‌اي براي بهره‌گيري شما و چهارپايانتان باشد!

سوره عبس (80): آیه 24 تا 32

«فتح الباری» هم همین عبارت را می‌آورد، و می‌گوید این روایت‌ها همدیگر را تقویت می‌کنند(و انقطاع مشکلی ایجاد نمی کند).

ومن وجه آخر عن إبراهيم النخعي قال قرأ أبو بكر الصديق وفاكهة وأبا فقيل ما الأب فقيل كذا وكذا فقال أبو بكر ان هذا له التكلف أي أرض تقلني أو أي سماء تظلني إذا قلت في كتاب الله بما لا أعلم وهذا منقطع بين النخعي والصديق وأخرج أيضا من طريق إبراهيم التيمي ان أبا بكر سئل عن الأب ما هو فقال أي سماء تظلني فذكر مثله وهو منقطع أيضا لكن أحدهما يقوي الآخر.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج13، صص239-230، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

باز جالب است ابوبکر می‌گوید:

«إني لا آسى على شيء من الدنيا إلا على ثلاث فعلتهن وددت أني تركتهن وثلاث تركتهن وددت أني فعلتهن وثلاث وددت أني سألت عنهن رسول الله...»

متاسفم از سه چیز که ترک کردم و سه چیز که انجام دادم،و سه چیز که می خواستم از پیامبر سوال کنم(ولی نتوانستم)

«ووددت أني كنت سألت رسول الله لمن هذا الأمر فلا ينازعه أحد»

ای کاش از پیامبر سوال می‌کردم که چه کسی شایسته خلافت است تا هیچ‌کس در رابطه با مسئله خلافت با دیگری نزاع نمی‌کرد.

پس از ندانستن است که در آخر عمر می‌گوید ای کاش در مورد سه چیز از پیامبر سوال می‌کردم.(که سوال آخر شرعی است)

«ووددت أني كنت سألته هل للأنصار في هذا الأمر نصيب»

سوال می‌کردم آیا «انصار» هم می‌توانند خلیفه شوند.

«وَوَدِدْتُ أَنِّي كُنْتُ سَأَلْتُهُ عَنْ مِيرَاثِ ابْنَةِ الأَخِ وَالْعَمَّةِ، فَإِنَّ فِي نَفْسِي مِنْهُمَا شَيْئًا»

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج2، ص353

کِیْ این حرف را می‌زند؟ بعد از اینکه همه برنامه ها انجام و تمام شده ،می‌گوید ای کاش من سوال می‌کردم. مگر پیغمبر نفرموده بود؟ از جریان غدیر تا وفات پیامبر چقدر فاصله بود؟ آیا هفتاد و یکی دو روز بیشتر فاصله بوده است؟ آیا حرفی ماند که پیغمبر در غدیر نفرموده باشد؟

مگر بارها پیغمبر نفرمود:

«إن هذا أخي ووصي وخليفتي فيكم فاسمعوا له وأطيعوا»

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج1، ص543

(طبری در تفسیرش می گوید «إِنَّ هَذَا أَخِي، وَكَذَا وَكَذَا» همچنین ابن کثیر در تفسیر و تاریخش-البدایه و النهایه-چنین کرده­اند اما طبری در تاریخش و بغوی در تفسیرش ،همچنین ابن اثیر در الکامل، کامل آورده­اند.)

« أَمَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَيْسَ بَعْدِي نَبِيٌّ، إِنَّهُ لَا يَنْبَغِي أَنْ أَذْهَبَ إِلَّا وَأَنْتَ خَلِيفَتِي ‏»

الكتاب: المستدرك على الصحيحين- المؤلف: أبو عبد الله الحاكم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدويه بن نُعيم بن الحكم الضبي الطهماني النيسابوري المعروف بابن البيع (المتوفى: 405هـ)

تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا- الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت-ج 3، ص 143

«أنت ولي كل مؤمن بعدي ومؤمنة»

المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة : الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج 3، ص 143، ح 4652

«إنّ عليّا منّي وأنا منه وهو وليّ كلّ مؤمن بعدي»

إسناده صحيح رجاله ثقات على شرط مسلم. والحديث أخرجه الترمذي 2/297 وابن حبان 2203 والحاكم 3/110-111. وأحمد 4/437 من طرق أخرى عن جعفر بن سليمان الضبعي به. وقال الترمذي: حديث حسن غريب. وقال الحاكم: صحيح على شرط مسلم. وأقراه الذهبي.

الكتاب: كتاب السنة (ومعه ظلال الجنة في تخريج السنة بقلم: محمد ناصر الدين الألباني)

المؤلف: أبو بكر بن أبي عاصم وهو أحمد بن عمرو بن الضحاك بن مخلد الشيباني (المتوفى: 287هـ)

الناشر: المكتب الإسلامي-ج2، ص 564

این ‌همه پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود دیگر چطور بیان کند؟ سوال هم اگر می‌کردند، آیا حاضر بودند قبول کنند؟ این مطلبی است که همه مصادر اهل‌سنت اورده‌اند حتی «ذهبی» این را می‌آورد و بدون این‌که هیچ‌گونه اشکالی به این بگیرد.در «احادیث مختاره»می‌‌آورد و می‌گوید این روایت حسن است.

ببینید اینها نمونه‌هایی از جهل به قرآن و به احکام الهی است. دیروز هم گفتم از ایشان از «کلالة» سوال می‌کنند، می‌گوید:

«فإن يكن صوابا فمن الله وإن يكن خطأ فمني ومن الشيطان والله ورسوله بريئان منه»

تفسير القرآن العظيم؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: دار الفكر - بيروت – 1401، ج1، ص461

ما این را چه کار کنیم؟ اینها یک مورد دو مورد نیست که ما به سادگی بخواهیم رد شویم. یا از عمر در رابطه با احکام تیمم سوال می‌کنند. تیمم در قرآن به صراحت بیان شده است:

(يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيدِيكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَينِ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيمَّمُوا صَعِيدًا طَيبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ مِنْهُ مَا يرِيدُ اللَّهُ لِيجْعَلَ عَلَيكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يرِيدُ لِيطَهِّرَكُمْ وَلِيتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ)

سوره مائده (5): آیه 6

در کتاب «صحیح مسلم» است:

«أَنَّ رَجُلًا أتى عُمَرَ فقال إني أَجْنَبْتُ فلم أَجِدْ مَاءً فقال لَا تُصَلِّ فقال عَمَّارٌ أَمَا تَذْكُرُ يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ أنا وَأَنْتَ في سَرِيَّةٍ فَأَجْنَبْنَا فلم نَجِدْ مَاءً فَأَمَّا أنت فلم تُصَلِّ وَأَمَّا أنا فَتَمَعَّكْتُ في التُّرَابِ وَصَلَّيْتُ فقال النبي صلى الله عليه وسلم إنما كان يَكْفِيكَ أَنْ تَضْرِبَ بِيَدَيْكَ الْأَرْضَ ثُمَّ تَنْفُخَ ثُمَّ تَمْسَحَ بِهِمَا وَجْهَكَ وَكَفَّيْكَ فقال عُمَرُ اتَّقِ اللَّهَ يا عَمَّارُ إن شِئْتَ لم أُحَدِّثْ بِهِ»

مردی گفت من جنب شدم آب هم پیدا نکردم،عمر گفت نماز نخوان.«عمار» گفت عمر یادت نمی‌آید من و تو در جنگی جنب شدیم،آب هم پیدا نکردیم.تو نماز نخواندی،من در خاک غلطیدم

و نماز خواندم. بعد پیامبر فرمود کفایت می‌کند که دست بر خاک زنی...

به عمر برخورد!عمار گفت:

اگر دوست نداری دیگر این حرف را نمی‌زنم!

صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ج1، ص280، ح368

این آیه قرآن است:

(أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيمَّمُوا صَعِيدًا طَيبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا)

سوره نساء (4): آیه 43

امثال این موارد را زیاد داریم ،یک مورد دو مورد نیست.

پرسش:

آیا ازدواج مسیار بین همه اهل‌سنت وجود دارد؟

پاسخ:

نه، این ازدواج را قبول ندارند، یک عده‌ی خاصی قبول دارند. حتی من ملاقاتی که با مفتی اعظم در سال 82 در «طایف» داشتم از ایشان سوال کردم، گفت نه ما معتقد به ازدواج مسیار نیستیم. اینها تعدادی هستند که برای خوش گذرانی خودشان یک فتواهایی صادر می‌کنند که هم خودشان بی بهره نباشند و هم دوستداران‌شان بیشتر شوند.

پرسش:

در رابطه با مسئله شرک ربوبی و امثال آن به کدام کتاب مراجعه کنیم؟

پاسخ:

آقایان می­توانند به کتاب «وهابیت از منظر عقل و شرع» که بنده نوشتم مراجعه کنند، در آنجا ما مفصل آوردیم و آیت الله «سبحانی» هم در خیلی از کتاب‌هایشان آورده‌اند. ایشان اصلا کتابی به نام «کتاب الشرک والتوحید» دارد. آنجا ایشان تمام اقسام شرک ربوبی را آورده است.

پرسش:

می‌گویند عمر قرآن را در نه سال حفظ کرد.

پاسخ:

قرطبی دارد در 12 سال:

وَتَعَلَّمَهَا عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بِفِقْهِهَا وَمَا تَحْتَوِي عَلَيْهِ فِي اثْنَتَيْ عَشْرَةَ سَنَةً، وَابْنُهُ عَبْدُ اللَّهِ فِي ثَمَانِي سِنِينَ

الكتاب: الجامع لأحكام القرآن = تفسير القرطبي- المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد بن أبي بكر بن فرح الأنصاري الخزرجي شمس الدين القرطبي (المتوفى: 671هـ)- تحقيق: أحمد البردوني وإبراهيم أطفيش- الناشر: دار الكتب المصرية – القاهرة- ج 1،ص 152

پرسش:

اینکه ابوبکر می گوید کاش از پیامبر در رابطه جانشینِ ایشان سوال کرده بودم،یعنی پیامبر، خلیفه انتخاب نکرده بودند؟

پاسخ:

اگر پیغمبر انتخاب نکرده بودند، ایشان برای چه می‌خواهد سوال کند؟ اگر پیغمبر گفته بودند که بعد از من، خلیفه،انتخابی است و مردم انتخاب بکنند، و مردم او را انتخاب کردند،پس چرا پشیمان و ناراحت است؟ معلوم می‌شود که انتخابی نبوده که خودش هم در آخر عمر پشیمان است.

عبارت خیلی تندی هم دارد که می‌‌گوید ای کاش من گوسفندی بودم و من را می‌کشتند گوشت من را کباب و آبگوشت درست می‌کردند و ... ولی بشر نبودم! این نشان می‌دهد که خودشان می­دانستند قضیه از چه قرار است. البته ابوبکر نگفت بیعت من «فلتةً» بوده، عمر گفت بیعت ابوبکر «فلتةً» بوده است.

آغاز بحث...

بحثِ حقِ الهی تشکیل حکومت از سوی پیامبر و ائمة را داشتیم که به روایت مرحوم «کلینی» در «کافی» جلد 1، صفحه 383 رسیدیم:

«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ يَزِيدَ الْكُنَاسِيِّ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع أَ كَانَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ع حِينَ تَكَلَّمَ فِي الْمَهْدِ حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ زَمَانِهِ فَقَالَ كَانَ يَوْمَئِذٍ نَبِيّاً حُجَّةَ اللَّهِ غَيْرَ مُرْسَلٍ أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ حِينَ قَالَ- إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا. وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا قُلْتُ فَكَانَ يَوْمَئِذٍ حُجَّةً لِلَّهِ عَلَى زَكَرِيَّا فِي تِلْكَ الْحَالِ وَ هُوَ فِي الْمَهْد ِ فَقَالَ كَانَ عِيسَى فِي تِلْكَ الْحَالِ آيَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَ اللَّهِ لِمَرْيَمَ حِينَ تَكَلَّمَ فَعَبَّرَ عَنْهَا وَ كَانَ نَبِيّاً حُجَّةً عَلَى مَنْ سَمِعَ كَلَامَهُ فِي تِلْكَ الْحَالِ ثُمَّ صَمَتَ فَلَمْ يَتَكَلَّمْ حَتَّى مَضَتْ لَهُ سَنَتَانِ وَ كَانَ زَكَرِيَّا الْحُجَّةَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى النَّاسِ بَعْدَ صَمْتِ عِيسَى بِسَنَتَيْنِ ثُمَّ مَاتَ زَكَرِيَّا فَوَرِثَهُ ابْنُهُ يَحْيَى الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ هُوَ صَبِيٌّ صَغِيرٌ أَ مَا تَسْمَعُ لِقَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ- يا يَحْيى‏ خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا فَلَمَّا بَلَغَ عِيسَى ع سَبْعَ سِنِينَ تَكَلَّمَ بِالنُّبُوَّةِ وَ الرِّسَالَةِ حِينَ أَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ فَكَانَ عِيسَى الْحُجَّةَ عَلَى يَحْيَى وَ عَلَى ‏النَّاسِ أَجْمَعِينَ وَ لَيْسَ تَبْقَى الْأَرْضُ يَا أَبَا خَالِدٍ يَوْماً وَاحِداً بِغَيْرِ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ مُنْذُ يَوْمَ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ ع وَ أَسْكَنَهُ الْأَرْضَ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ كَانَ عَلِيٌّ ع حُجَّةً مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ عَلَى هَذِهِ الْأُمَّةِ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ نَعَمْ يَوْمَ أَقَامَهُ لِلنَّاسِ وَ نَصَبَهُ عَلَماً وَ دَعَاهُمْ إِلَى وَلَايَتِهِ وَ أَمَرَهُمْ بِطَاعَتِهِ قُلْتُ وَ كَانَتْ طَاعَةُ عَلِيٍّ ع وَاجِبَةً عَلَى النَّاسِ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ فَقَالَ نَعَمْ وَ لَكِنَّهُ صَمَتَ فَلَمْ يَتَكَلَّمْ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كَانَتِ الطَّاعَةُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص عَلَى أُمَّتِهِ وَ عَلَى عَلِيٍّ ع فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كَانَتِ الطَّاعَةُ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ عَلَى النَّاسِ كُلِّهِمْ لِعَلِيٍّ ع بَعْدَ وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كَانَ عَلِيٌّ ع حَكِيماً عَالِماً. »

يزيد كناسى گويد: از امام باقر (ع) پرسيدم: آيا عيسى‏ بن مريم وقتى در گهواره سخن گفت حجت خدا بود بر اهل زمانش؟

فرمود: در آن روز پيغمبر بود و حجت خدا بود ولى مرسَل نبود، آيا گفته او را نشنيدى كه فرموده (31 سوره مريم): «به راستى من بنده خدايم به من كتاب داده و مرا پيغمبر ساخته و با بركت نموده هر جا باشم و به من سفارش به نماز و روزه كرده تا زنده هستم» گفتم: در آن روز كه در گهواره بود بر زكريا هم حجّت بود؟

فرمود: عيسى (ع) در آن حال آيتى بود براى مردم و رحمتى بود براى مريم وقتى سخن گفت و از طرف مريم دفاع كرد و حجت و پيغمبر بود براى هر كه در آن حال سخن او را شنيد و سپس خموشى گزيد و ديگر سخن نگفت تا دو سالش شد و زكريا پس از خموشى او حجت خدا بود بر مردم تا دو سال و پس از آن زكريا مُرد و پسرش يحيى كتاب و حكمت را از او به ارث بُرد در حالى كه كودك خرد سالى بود آيا نشنوى قول خدا عز و جل را (12 سوره مريم): «اى يحيى بگير كتاب را و ما به او حكم نبوت داديم و هنوز او كودك بود».

و چون عيسى (ع) هفت ساله شد نبوت و رسالت خود را طبق وحى خدای تعالى به وى اظهار داشت و عيسى حجت بر يحيى شد و بر همه مردم، و زمين يك روز هم بى‏حجت بر مردم نماند اى ابا خالد از روزى كه خدا آدم را خلق كرده و در زمين جا داده.

من گفتم: قربانت، آيا على (ع) در زمان حيات رسول خدا (ص) از طرف خدا و رسولش حجت بر مردم بود؟ فرمود: آرى، از روزى كه او را براى مردم بر پا داشت و به خلافت نصب كرد و مردم را به ولايت او دعوت كرد و به طاعت او فرمان داد، گفتم: اطاعت على (ع) در زمان رسول خدا (ص) هم بر مردم واجب بود و هم پس از وفاتش؟

فرمود: آرى ولى او خاموش بود، تا رسول خدا (ص) بود دستور مستقلى صادر نمى‏كرد حق اطاعت از رسول خدا (ص) بر عهده امت و على (ع) در زمان رسول خدا ثابت بود و حق اطاعت از طرف خدا و رسولش به عهده همه مردم بود نسبت به على (ع) بعد از وفات رسول خدا (ص) و على (ع) حكيم و دانشمند بود (بردبار و دانا بود خ ل).

الكافي(ط -الإسلامية)؛نویسنده:كلينى،محمد بن يعقوب،محقق: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر:دار الكتب الاسلامیة،ج1،ص383،بَابُ حَالاتِ الْأَئِمَّةِ(علیهم السلام)فِي السِّنِ، ح1

مگر نفرمود:

عَنْ أَبِي ذَرٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ، وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّهَ، وَمَنْ أَطَاعَ عَلِيًّا فَقَدْ أَطَاعَنِي، وَمَنْ عَصَى عَلِيًّا فَقَدْ عَصَانِي» هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ "

ذهبی : صحيح

بر تمام مردم لازم بوده است تبعیت و اطاعتِ حضرت.

«علامه مجلسی» روایت را تصحیح می‌کند .درباره «عدةٌ من اصحابِنا» :

نجاشی و علامه توضیح داده اند که هر جا «عدةٌ من اصحابنا» در اول سند «کافی» بیاید،نفر بعدی خالی از این سه نفر نیست: «عدةٌ من اصحابنا عن احمد بن محمد بن خالد یا عن احمد بن محمد بن عیسی یا عن سهل بن زیاد» و بعد طبق اینکه کدام یک از این سه نفر در سند باشند ، راویان موجود در «عدة من اصحابنا» را برشمرده اند.

ما در کتاب «المدخل الی علم الرجال و الداریة» مطرح کردیم ،دوستان مراجعه بفرمایند.

راوی بعدی «احمد بن محمد بن عیسی» است که «شیخ القمیین»، «نجاشی» دارد. ثقةٌ و «حسن بن محبوب» است که واقعاً هم حسن هست و هم پسرِ «محبوب»: جلیل القدر از ارکان اربعة عصر خودش است. «هشام بن سالم» است «ثقةٌ ثقةٌ»، «یزید الکناسی» عزیزان دقت کنند در بعضی جاها دارد «یزید الکناسی» و بعضی از جاها « أبي خالد القماط ». بحث این است که «یزید الکناسی» چه کسی است؟ آقای «خویی» می‌فرماید:

«الحكم بصحة الرواية مبني على اتحاد يزيد الكناسي مع يزيد أبي خالد القماط»

صحت روایت منوط است به اینکه «یزید کناسی» با «یزید ابو خالد قمّاط» یک نفر باشند.

اگر مراد از «یزید کناسی» همان «یزید ابی خالد قمّاط» باشد و این هم بعید نیست .

« الحكم بصحة الرواية مبني على اتحاد يزيد الكناسي مع يزيد أبي خالد القماط، إذ لم يرد التوثيق في يزيد الكناسي بعنوانه، و إنما ورد في يزيد أبي خالد القماط و هذا أمر غير بعيد، و ذلك فإن النجاشي ذكر أن يزيد أبا خالد القماط، له كتاب، و مع ذلك فلم يذكر الشيخ في رجاله إلا يزيد أبا خالد الكناسي، فلو لم يكن الكناسي متحدا مع القماط لم يكن لترك ذكره وجه. و يؤيد الاتحاد أيضا أن يزيد أبا خالد القماط، كوفي، على ما صرح به‌ النجاشي، و الكناسة محلة من محلات الكوفة، فيزيد أبو خالد: قماط، كوفي، كناسي.»

چرا بعید نیست؟ «نجاشی» گفت «یزید ابو خالد قمّاط» کتابی دارد، «شیخ» هم غیر از «یزید ابو خالد کناسی» کسی را در «رجال» خودش ذکر نکرده. اگر این «یزید کناسی» با «ابو خالد قمّاط» متحد نبود «شیخ» باید حتماً ذکر می‌کرد ولی اینکه ذکر نکرده مشخص می‌شود متحدند.

معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة؛ الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم _المتوفى1411ق_، بي‌نا، ج21، ص111

این هم از نظر سند روایت. عزیزان دقت کنند، ما باید در رجال طوری بحث کنیم یعنی هدف اصلی از رجال، جمع آوری قرائن و شواهد بر وثاقت یا حُسن حال راوی است و در نتیجه اعتبار دادن به روایت است.

هدف این نیست که این مجهول است، این مهمل است، این مرسل است، همان‌طور که بنده بارها عرض کردم «الفقیه کلُ الفقیه» آن است که نگذارد نمازِ مکلّف باطل شود، وگرنه شما مثلا از پیرزنی از عوام هم سوال کنید که من بین سه و چهار یا بین چهار و پنج شک کردم، چه کار کنم؟ می‌گوید پسرم پاشو دوباره نمازت را بخوان! این هنر نیست. هنر آن است که با توجه به روایاتِ شکّ، بگوید چه حکمی دارد.

فقیه از این روایات این حکم شرعی را استنباط می‌کند و نمی‌گذارد نماز مکلّف باطل شود. در روایات هم همین‌طور است، ما باید خیلی تلاش کنیم که با قرائن و شواهد برای روات، یا وثاقت را ثابت کنیم، یا حداقل حُسن حالِ او را و نگذاریم که این روایت از درجه اعتبار ساقط شود. این روایت را هم که قبلاً‌ خواندیم

«لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ إِلَّا اثْنَانِ لَكَانَ أَحَدُهُمَا الْحُجَّةَ أَوْ كَانَ الثَّانِي الْحُجَّة»

كمال الدين و تمام النعمة؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفاری، علی اكبر، ناشر: اسلاميه، ج1، ص203، باب العلة التي من أجلها يحتاج إلى الإمام (علیه السلام)، ح10

در هر صورت ...

از مجموع این بخش، این نتیجه به دست می‌آید ‌که نبی مکرم حجت الهی بر مردم هستند، حجت الهی در همه حالات ،مقید هم نشده پس هم حجت در ابلاغ احکام هستند، هم در تشکیل حکومت، هم در اجرای حدود، هم برای کل آنچه مربوط است به اجرای عدالت در جامعه و آنچه صلاح می‌داند برای بهبود جامعه.

این حجت برای ائمة (علیهم السلام) هم ثابت است و بعد از ائمة هم در زمان غیبتِ مولی و سرور مان حضرت ولی‌عصر (ارواحنا لتراب مَقدمه الفداه» برای فقهاء قرار داده‌اند ، همان روایت توقیع که آنها حجت من بر مردم هستند و من هم حجت خدا بر فقهاء هستم.

ان شاء الله در بحث ولایت فقیه به طور مفصل بحث خواهیم کرد که آیا فقهاء عیناً مثل ائمة (علیهم السلام) ولایت مطلقه دارند؟

آیا می‌توانند زن کسی را طلاق بدهند؟ ملک یک نفر را بر خلاف میل صاحبش،بفروشند یا چنین ولایتی ندارند و ولایت‌شان فقط در حوزه مسائل قضاء و امثال اینها است.

چهارمین بخش از ادله‌ ای که دلالت می‌کند بر حکومت سیاسی نبی مکرم و ائمة (علیهم السلام)، آیه 7 سوره رعد است:

(وَيقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيهِ آيةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ)

کسانی که کافر شدند می‌گويند: «چرا آيه (و معجزه‌ای) از پروردگارش بر او نازل نشده؟!» تو فقط بيم دهنده‌ای! و براي هر گروهی هدايت کننده‌ای است (؛و اينها همه بهانه است، نه برای جستجوی حقيقت)!

سوره رعد (13): آیه 7

برای اینکه کفار نگویند چرا بر آنها آیه ا‌ی نازل نمی‌شود، ای پیغمبر بگو

(إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ)

تو انذار دهنده هستی، و هر قومی هم هدایت‌گری دارد. در رابطه با این روایتی از امام باقر (سلام الله علیه) عرض کنم ،«بُرید عجلی» از اصحاب امام محمد باقر و امام صادق (سلام الله علیهما) است،سوال می کند:

«فِي قَوْلِ اللَّهِ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ قَالَ، رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) الْمُنْذِرُ وَ فِي كُلِّ زَمَانٍ مِنَّا هاديا [هَادٍ] يَهْدِيهِمْ إِلَى مَا جَاءَ بِهِ نَبِيُّ اللَّهِ ثُمَّ الْهُدَاةُ مِنْ بَعْدِ عَلِيٍّ ثُمَّ الْأَوْصِيَاءُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ»

نبی اکرم منذر هستند و در هر زمانی یک نفر از ما هدایت‌گری است که مردم را «بما جاءَ بِهِ النبی» هدایت می‌کند.

بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم؛ نویسنده: صفار، محمد بن حسن، مصحح: كوچه باغى، محسن بن عباسعلى‏، ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي‏، ج1، ص29، 13 باب في أئمة آل محمد ع أنهم الهادون يهدون إلى ما جاء به النبي‏ (صلی الله علیه واله وسلم)، ح1‏

این عبارت را عزیزان خوب دقت کنند، وقتی که پیغمبر، انذار دهنده است؛ یعنی مردم را از کارهای خلافِ شرع بیم می دهد آیا این ،فقط ابلاغ را می‌گیرد یا تمام احکام الهی حتی حدود و دیات را هم می‌گیرد؟

می‌گوید اگر کسی دزدی کرد دستش بریده خواهد شد، اگر پیغمبر وظیفه تشکیل حکومت ندارد اگر امام اختیار تشکیل چنین حکومتی ندارد، اینکه پیغمبر می‌گوید اگر کسی دزدی کرد دستش بریده خواهد شد آیا فقط جملاتی است بر زبان؟

خب این تأثیری ندارد، مردم می گویند بله، پیغمبر حرف‌هایی می‌زند یا می‌ترساند و بعدش هم مردم یکی دو روزی به حرف پیغمبر گوش می‌دهند، بعد هم یادشان می‌رود. اگر در منذر، فقط ابلاغ باشد هیچ فایده‌ ای بر:

(إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ)

سوره رعد (13): آیه 7

و:

(فَإِنَّمَا عَلَيكَ الْبَلَاغُ)

سوره آل‌عمران (3): آیه 20

مترتب نیست و حال آنکه نمی‌گوید «إنما انت المبلغ» بلکه تو منذر هستی، تو انذار دهنده و ترساننده هستی؛ یعنی اگر پیغمبر فرمود دزدی نکن ولی دزدی کردی دستت بریده می‌شود. لازمه‌اش این است که پیغمبر، حکومتی را داشته باشند، امام در رأس حکومتی باشند که اگر کسی دزدی کرد بتوانند با اقتدار و اختیاری که دارند دست دزد را قطع کنند.

زانی را می‌خواهند رجم کنند، حد جاری شود، اگر فقط پیغمبر ابلاغ کننده باشد و حق تشکیل حکومت دست مردم باشد، آنگاه دل‌شان خواست پیغمبر را حاکم می‌کنند، دل‌شان نخواست حاکم نمی‌کنند، این احکام بر زمین می‌ماند. یکی از ادله­ی محکم حکومت سیاسی ائمة و فقیه، دلیل عقلی است.

خودِ امام هم در همین بحث حکومت اسلامی‌شان ادله مختلفی از آیات، روایات می‌آورند ،بعد ایشان در پایان می‌گوید «اقویٰ دلیل» ،‌ دلیل عقلی است. چون بنا نیست این حدود و ... که این همه آیات درباره شان داریم، معطل بمانند و برای اینکه معطل نمانند نیاز به تأسیس حکومت است، تا حکومتی نباشد و فقیه یا امام «مبسوط الید» نباشند، این احکام بر زمین می‌مانند، و کسی هم در جامعه دنبال این احکام نیست که پیاده کند.

ما روایات متعددی در این زمینه داریم که وقتی این آیه نازل شد پیغمبر دست‌شان را بر سینه علی (علیه السلام) گذاشتند فرمودند:

« حدثنا أحمد بن يحيى الصوفي قال: حدثنا الحسن بن الحسين الأنصاري قال: حدثنا معاذ بن مسلم، بيّاع الهرويّ، عن عطاء بن السائب، عن سعيد بن جبير، عن ابن عباس قال: لما نزلت (إنما أنت منذر ولكل قوم هاد) ، وضع صلى الله عليه وسلم يده على صدره فقال: أنا المنذر= (ولكل قوم هاد) ، وأومأ بيده إلى منكب عليّ، فقال: أنت الهادي يا عليّ، بك يهتدي المهتدون بَعْدي »

دستش را بر سینه علی گذاشت ،فرمود من منذر هستم و تو هادی هستی هدایت‌گران توسط تو به هدایت خواهند رسید.

الكتاب:جامع البيان في تأويل القرآن-المؤلف:محمد بن جرير بن يزيد الآملي،أبو جعفر الطبري(المتوفى: 310)- المحقق: أحمد محمد شاكر- الناشر: مؤسسة الرسالة ، ج16، ص357

«تفسیر فخر رازی» هم، همین تعبیر را به عنوان یکی از تاویلات آورده است، پس نمی‌شود تصور کرد که این احکام را داریم ولی ضمانت اجرائی ندارند، این چه فایده‌ و اثری دارد؟ احکامی را برای مردم بگویند و ضمانت اجرایی نداشته باشد ولذا ما از این آیه و از این روایات استفاده می‌کنیم که منذر، اگر در رابطه با متخلفین اقامه حدود نکند، حد جاری نکند، تعزیر نکند هیچ فایده‌ ای ندارد. این لازمه‌اش این است که پیغمبر و امام در رأس حکومت اسلامی باشند و بتوانند رفع ظلم از مظلوم کنند و با جریان عدالت در جامعه با اجرای حدود و دیات و ... مردم بدانند سخنان پیغمبر ضمانت اجرایی دارد.

خدا ان شاء‌ الله بر توفیقات همه بیافزاید و از همه عزیزان التماس دعا داریم، ما را ان شاء‌ الله از دعای خیر فراموش نکنند، خدا حافظ همه عزیزان!

«والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته»



مطالب مرتبط:
ائمة حجج الهی بعد از نبی اکرماراده خدا و اراده امامرهبری و حاکمیت ائمه اطهار علیهم السلام و رفاه مردمتوحید در مکتب ائمه اطهار علیهم السلام و مکتب خلفاءحجج الهی در روایات شیعه
Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :