بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ : 87/09/18
موضوع : مباحثی پیرامون سجده در روایات فقهای شیعه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
بحث جدیدی که بعد از قضیه «آمین» داریم، نکته خاصی نداریم. ما به طور مفصل در خصوص جهر به بسم الله الرحمن الرحیم بحث کردیم، در خصوص تکتف بحث کردیم و در ادامه به بحث سجده میرسیم. این بحث، یکی از بحثهای معرکه آراء میان شیعه و اهل سنت است.
البته اگر ما بخواهیم به طور مفصل همانند بحث «آمین» وارد شویم، چندین هفته طول میکشد. امروز عرفه است و فردا عید قربان است، چند روز بعد عید غدیر است، چند روز بعد از آن محرم است و درسها به بعد از چهاردهم یا پانزدهم محرم موکول میشود.
بنده امروز خواستم خلاصهای از بحث را خدمت دوستان بیان کنم تا دوستان داشته باشند، به طوری که اگر بحثهای بعدی نباشد بحث امروز کفایت کند. درس امروز ما برای بحث و گفتگو و مناظره کفایت میکند، آنوقت ما دنباله بحث خود را بعد از محرم شروع میکنیم.
مسئله سجده و اینکه آیا سجده بر خاک یا روی فرش درست است یا درست نیست، موضوع بحث ماست. یکی از اساسیترین شبهات اهل سنت به ما، سجده ما بر مُهر است.
ما مفصل عرض خواهیم کرد که علت اینکه شیعه بر مُهر سجده میکند از چه زمانی شروع شد را مفصل عرض میکنیم.
نکته اول در اینجا این است که ببینیم سجدههای نبی گرامی اسلام چگونه بوده است و همچنین صحابه چگونه سجده میکردند. این اُسّ اساس کار است.
اولین نکته روایتی است که در کتاب «صحیح بخاری»، «صحیح مسلم» و دیگر کتب معتبر اهل سنت وارد شده است که نبی گرامی اسلام فرمود:
«وَجُعِلَتْ لی الْأَرْضُ مَسْجِدًا وَطَهُورًا»
شیعه و سنی همگی این روایت را نقل کردند و شاید بتوان گفت که یکی از روایات متواتر بین الفریقین است.
«وَجُعِلَتْ لی الْأَرْضُ مَسْجِدًا وَطَهُورًا»
خداوند عالم زمین را برای من سجدهگاه و محل تیمم قرار داده است.
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - ب - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 1، ص 128، ح 328
همگان اتفاق نظر دارند که «طَهُورًا» به معنای تیمم و طهارت است. این روایت نشانگر این است که آنچه سجدهگاه است، عبارت از مطلق ارض است؛ یعنی «ما یطلق علیه الأرض».
حال در خصوص «ما یطلق علیه الأرض» و اینکه آیا به فرش «ارض» اطلاق میشود یا خیر، بحثی است که ما باید به عرف مراجعه کنیم. به معنای بهتر «من سجد علی السجادة فهو یطلق علیه أنه سجد علی الأرض» یا خیر!
به اضافه آقایان «طَهُورًا» به معنای تیمم را روی فرش جایز میدانند، یا جایز نمیدانند. اگر تیمم را بر روی فرش جایز ندانستند، سجده هم نباید بر روی فرش جایز باشد. حالا این قضیه طلب آقایان باشد، زیرا ما باید زیاد روی این حدیث کار کنیم.
اینکه شارحین «صحیح بخاری» و فقها نسبت به این روایت چه گفتهاند، خود بحث مفصلی دارد و شاید یکی از اساسیترین بحثی که ما باید در سجده مطرح کنیم، شرح همین حدیث است.
ما باید شرح کنیم که فقهای شیعه درباره این حدیث چه گفتند، ائمه اطهار درباره این حدیث چه نظری دارند، فقهای اهل سنت در این مورد چه نظری دارند.
دومین نکته این است که ما روایات متعددی داریم مبنی بر اینکه پیغمبر اکرم «سجد علی الحجر»! «ابن عباس» میگوید:
«أن النبی سجد علی الحجر»
«حاکم نیشابوری» در مورد سند روایت میگوید:
«هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه»
المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 1، ص 646، ح 1740
«ذهبی» هم در مورد سند میگوید که روایت صحیح است. ما گفتیم اگر «ذهبی» و «حاکم نیشابوری» بر صحت روایتی شهادت بدهند، به منزله ورود این روایت در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» است.
پرسش: ببخشید آیا شهادت ذهبی و حاکم بر صحت حدیثی به منزله ورود در صحیحین است، در کتابهایشان هست؟
پاسخ:
آنها در ضوابط رجالی خود این قضیه را دارند. آنها کتابی تحت عنوان «ضوابط الجرح و تعدیل» دارند که جدیداً آن را نوشتند. همچنین این قاعده در مقدمه کتاب «لسان المیزان» با تحقیق «دکتر مرعشلی» وارد شده است.
این یک مورد روایت بود که نشانگر «سجد رسول الله علی الحجر» بود.
پرسش: این حدیث فقط دلالت دارد بر اینکه پیامبر بر حجر هم سجده کردند و غیر را نفی نمیکند
پاسخ:
این روایت دلالت دارد بر اینکه نبی گرامی اسلام «سجد علی الحجر»، اما موردی نداریم که رسول الله «سجد علی عمامته» یا «سجد علی لباسه» یا «سجد علی الفراش».
آقایان یک روایت برای ما پیدا کنند که بگوید: «إنّ رسول الله سجد علی سجادة» یا «سجد علی الفرش» یا «سجد علی السریر». این در حالی است که ما روایت داریم:
«أن النبی سجد علی الحجر»
روایت دیگری در کتاب «صحیح مسلم» نقل شده است که «ابو سعید خدری» میگوید:
«أَنَّهُ دخل علی النبی قال فَرَأَیتُهُ یصَلِّی علی حَصِیرٍ یسْجُدُ علیه»
وارد شدم در حالی که پیغمبر اکرم بر روی حصیر نماز میخواندند و بر روی حصیر سجده میکردند.
صحیح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج 1، ص 369، ح 519
در این روایت وارد شده است:
«فَرَأَیتُهُ یصَلِّی علی حَصِیرٍ یسْجُدُ علیه»
پیغمبر اکرم بر روی حصیر نماز میخواندند و بر روی حصیر سجده میکردند.
سومین نکته از «أم المؤمنین میمونة» وارد شده است:
«ان رسول الله کان یسجد علی الخمرة»
تاریخ بغداد، اسم المؤلف: أحمد بن علی أبو بکر الخطیب البغدادی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت -، ج 10، ص 27، ح 5147
در خصوص معنای «الخمرة» بحث خواهیم کرد. روزی «دکتر تیجانی» در شبکه سه در خصوص معنای «الخمرة» گفت: «الخمرة» عبارت از مُهر و چیزی است که «یصنع من التین».
بنده بلافاصله زنگ زدم و گفتم اشتباه است و «الخمرة» به هیچ وجه به معنای «تین» نیست.
آقایان «الخمرة» را معنا کردند. ما به جای آنکه جاهای دیگر را بگردیم، ببینیم که شارحین «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» خیلی واضح و روشن معنا کردند «الخمرة» چیست.
«الخمرة بالضم حصیر صغیر مضفور بقدر الوجه والکفین»
خمره بالضم حصیر کوچک بافته شده است و به اندازهای که صورت و کفین انسان روی آن قرار بگیرد جا دارد.
هدی الساری مقدمة فتح الباری شرح صحیح البخاری، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، دار النشر: دار المعرفة - بیروت - 1379 -، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی, محب الدین الخطیب، ج 1، ص 114، فصل خ ب
در حقیقت ما جانماز میگوییم، اما عرب «خمرة» میگوید. به عنوان مثال صفحهای از حصیر به اندازه کاغذ درست میکردند، به طوری که وقتی دستها را روی آن میگذاشتند و سجده میکردند تمام خمره استیعاب میشد.
«الخمرة بالضم حصیر صغیر مضفور بقدر الوجه والکفین»
«نووی» شارح «صحیح مسلم» مینویسد:
«أما الخمرة فبضم الخاء واسکان المیم قال الهروی وغیره هی هذه السجادة»
او میگوید: این همان سجاده است که ما از آن به جانماز تعبیر میکنیم.
«وهی ما یضع علیه الرجل جزء وجهه فی سجوده»
عبارت از چیزی است که وقتی مرد نماز میخواند، بخشی از صورتش را روی آن میگذارد.
او سپس میگوید:
«وقال الخطابی هی السجادة یسجد علیها المصلی»
خطابی میگوید: آن سجاده کوچکی است که نمازگزار روی آن سجده میکند.
صحیح مسلم بشرح النووی، اسم المؤلف: أبو زکریا یحیی بن شرف بن مری النووی، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت - 1392، الطبعة: الطبعة الثانیة، ج 3، ص 209، باب جواز غسل الحائض رأس زوجها وترجیله وطهارة سؤرها والاتکاء فی حجرها وقراءة القرآن فیه
«عینی» یکی از شارحین «صحیح بخاری» میگوید:
«الخمرة، بضم الخاء المعجمة: حصیر صغیر یعمل من سعف النخل وینسج بالسیور والخیوط»
خمرة بضم الخاء المعجمة: سجاده کوچکی است که از لیف خرما ساخته میشود و آن را با نخ میدوزند.
امروزه حصیرهایی است که معمولاً در مکه و مدینه میبرند و در ایران هم زیاد یافت میشود. این حصیر، حصیری بافته شده و رنگی است. او میگوید: چیزی است که از لیف خرما آن را میبافند و میدوزند.
«وهی علی قدرها ما یوضع علیها الوجه والأنف»
به قدری است که انسان صورت و بینی خود را روی آن میگذارد.
«فإذا کبرت عن ذلک تسمی حصیراً»
اگر از اندازه وجه کفین زیادتر شد، به آن حصیر میگویند.
عمدة القاری شرح صحیح البخاری، اسم المؤلف: بدر الدین محمود بن أحمد العینی، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، ج 4، ص 299، ح 415
به عبارت دیگر اگر بزرگ شد حصیر است و اگر کوچک شد خمره است. در حقیقت همان سجاده کوچک که به اندازه جانماز است، دست روی آن گذاشته میشود، بینی و صورت انسان روی آن میآید که به آن خمره میگویند.
همچنین اگر بزرگ شد به طوری که پا و زانوی انسان را فراگرفت، از آن به حصیر تعبیر میکنند. آقای «سندی» حاشیه و شرحی بر کتاب «سنن نسائی» دارد. او میگوید:
«الْخُمْرَة بِضَمِّ خَاء مُعْجَمَة وَسُکون مِیم مَا یصَلِّی عَلَیهِ الرَّجُل مِنْ حَصِیر وَنَحْوه مِنْ الْمَسْجِد»
الکتاب: شرح سنن النسائی، المؤلف: نور الدین بن عبدالهادی أبو الحسن السندی، ج 1، ص 207، ح 271
«جلال الدین سیوطی» هم کتابی تحت عنوان «الدیباج علی مسلم» دارد. او در این کتاب جلد دوم صفحه 67 همین تعبیر را دارد و مینویسد:
«الخمرة بضم الخاء المعجمة وسکون المیم السجادة وهی ما یضع الرجل علیه وجهه فی سجوده»
الدیباج علی مسلم، اسم المؤلف: عبدالرحمن بن أبی بکر أبو الفضل السیوطی، دار النشر: دار ابن عفان - الخبر-السعودیة - 1416 - 1996، تحقیق: أبو إسحاق الحوینی الأثری، ج 2، ص 67، ح 298
«مبارکفوری» که در «شرح سنن ترمذی» کتابی تحت عنوان «تحفه أحوذی» دارد، در جلد اول صفحه 353 همین تعبیر را دارد که میگوید:
«هِی السَّجَّادَةُ آلتی یسْجُدُ علیها الْمُصَلِّی»
سجاده و جانماز کوچکی است که نمازگزار روی آن نماز میگذارد.
«وَیقَالُ سُمِّیتْ بهذا لِأَنَّهَا تُخَمِّرُ وَجْهَ الْمُصَلِّی عَنِ الْأَرْضِ أَی تَسْتُرُهُ»
و به آن خمره میگویند، زیرا صورت مصلی را از اینکه با خاک زمین تماس بگیرد و آلوده شود میپوشاند.
تحفة الأحوذی بشرح جامع الترمذی، اسم المؤلف: محمد عبد الرحمن بن عبد الرحیم المبارکفوری أبو العلا، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج 1، ص 353، ح 134
او همچنین از «طبری» نقل میکند:
«هو مصلی صغیر یعمل من سعف النخل سمیت بذلک لسترها الوجه والکفین من حر الأرض وبردها فإن کانت کبیرة سمیت حصیرا»
تحفة الأحوذی بشرح جامع الترمذی، اسم المؤلف: محمد عبد الرحمن بن عبد الرحیم المبارکفوری أبو العلا، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج 2، ص 246، ح 331
او میگوید: سجاده کوچکی بود که وقتی میخواستند سجده کنند، دستها و صورت خود را روی آن میگذاشتند.
در زمان سابق وسایل سرمایشی و گرمایشی نداشت. زمانی که گرما بود بسیار اذیت میکرد. آنها از حصیر جانمازی درست میکردند تا موقع سجده کردن دستشان یا پیشانیشان بر اثر سرما یا گرما اذیت نشود. بنابراین ما تا الآن سه روایت خواندیم؛
«أن النبی سجد علی الحجر»
و:
«فَرَأَیتُهُ یصَلِّی علی حَصِیرٍ یسْجُدُ علیه»
و:
«ان رسول الله کان یسجد علی الخمرة»
حتی در بعضی از روایات وارد شده است که عایشه میگوید:
پیغمبر اکرم چنین سجادهای داشت. زمانی که میخواستند نماز بخوانند، به من دستور میدادند تا جانمازشان را بیاورم که حضرت نماز بخوانند. وقتی که من جانماز را به حضرت میدادم، ایشان به مسجد میرفتند و بر روی همان جانمازی که خمره بود نماز میخواندند.
مشخص است که پیغمبر اکرم جانماز حصیری مخصوص درست کرده بود که حتی در مسجد خودشان هم روی آن سجده میکردند.
چهارمین نکته این است که «جابر بن عبدالله انصاری» میگوید:
«کنْت أُصَلِّی مع رسول اللهِ الظُّهْرَ فَآخُذُ قَبْضَةً من الْحَصَی فَأَجْعَلُهَا فی کفِّی»
وقتی که با پیغمبر اکرم در ظهر نماز میخواندیم، من مشتی از ریگ را برمیداشتم و از این دستم به آن دستم میریختم.
او برای توضیح این کار میگوید: من دائماً ریگها را از این دستم به دست دیگرم میریختم تا مقداری سرد شود و زمانی که سجده میکردم بر روی ریگهای سرد شده سجده میکردم.
«فَآخُذُ قَبْضَةً من الْحَصَی فَأَجْعَلُهَا فی کفِّی»
مشتی از ریگ را برمیداشتم و آن را در دو کف دستم قرار میدادم.
«ثُمَّ أُحَوِّلُهَا إلَی الْکفِّ الأَخْرَی»
سپس آن را به مشت دیگر خود برمیگرداندم.
«حتی تَبْرُدَ ثُمَّ أَضَعُهَا لِجَبِینِی حین أَسْجُدُ من شِدَّةِ الْحَرِّ»
تا سرد میشد سپس آن را روی زمین میگذاشتم و از شدت گرما بر روی آن سجده میکردم.
الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، اسم المؤلف: أبو بکر عبد الله بن محمد بن أبی شیبة الکوفی، دار النشر: مکتبة الرشد - الریاض - 1409، الطبعة: الأولی، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ج 1، ص 286، ح 3275
بنابراین در این روایت هم وارد شده علی رغم اینکه ریگ داغ بود، آن را برمیداشتند و با دستشان خنک میکردند و بر آن سجده میکردند. حال آنکه اگر سجده بر عمامه یا عبا یا لباس جایز بود، لازم نبود که ریگ را بردارند با این مشکلات آن را سرد کنند و سجده کنند.
اگر چنین بود نمازگزاران به راحتی گوشه عبا یا عمامه خود را میگذاشتند و بر آن سجده میکردند. عربها عبای بلند میپوشند و اگر چنین بود آنها به راحتی بر روی عبای خود سجده میکردند. مشخص است که سجده بر ارض به معنای «ما یطلق علیه الأرض» است.
روایت «وَجُعِلَتْ لی الْأَرْضُ مَسْجِدًا وَطَهُورًا» نه به معنای «جعلت لی اللباس مسجدا و طهورا» است. جالب اینجاست که «بیهقی» زمانی که این روایت را در کتاب «سنن الکبری» خود میآورد، میگوید:
«ولو جاز السجود علی ثوب متصل به لکان ذلک أسهل من تبرید الحصی فی الکف ووضعها للسجود علیها»
اگر سجده بر لباسی که به بدن انسان متصل است جایز بود، بسیار آسانتر از این بود که ریگ را در دستشان خنک کنند و بر روی آن سجده کنند.
سنن البیهقی الکبری، اسم المؤلف: أحمد بن الحسین بن علی بن موسی أبو بکر البیهقی، دار النشر: مکتبة دار الباز - مکة المکرمة - 1414 - 1994، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، ج 2، ص 105، ح 2490
پنجمین نکته در مورد چندین روایت است که ما آن را در یک روایت توضیح میدهیم.
«رأی رسول الله رجلا یسجد علی کور عمامته فأوما بیده ارفع عمامتک وأومأ إلی جبهته وهذا المرسل شاهد لمرسل صالح»
سنن البیهقی الکبری، اسم المؤلف: أحمد بن الحسین بن علی بن موسی أبو بکر البیهقی، دار النشر: مکتبة دار الباز - مکة المکرمة - 1414 - 1994، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، ج 2، ص 105، ح 2491
«کور عمامته» به معنای گوشه عمامه است. زمانی که عربها عمامه میبندند، تکهای از عمامه آویزان میشود که ما به آن تحت الحنک میگوییم. همچنین افغانیها هم زمانی که عمامه میبندند، کمی از عمامه از آن آویزان میشود که به آن کور عمامه میگویند.
از «خالد جهنی» نقل شده است:
«رأی النبی صهیبا یسجد کأنه یتقی التراب»
پیغمبر اکرم مشاهده کردند که صهیب یکی از غلامانشان سجده میکند، اما پیشانی خود را روی خاک نمیگذارد.
به قرینه روایتهای دیگر «کان یسجد علی کور عمامته» هست. حضرت فرمود:
«فقال له النبی ترب وجهک یا صهیب»
حضرت فرمود: یا صهیب! پیشانی خود را بر روی خاک بگذار.
المصنف، اسم المؤلف: أبو بکر عبد الرزاق بن همام الصنعانی، دار النشر: المکتب الإسلامی - بیروت - 1403، الطبعة: الثانیة، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی، ج 1، ص 391، ح 1528
راوی میگوید: من منزل «أم سلمه» بودم که برادرزادهاش به آنجا آمد و میخواست نماز بخواند.
«فلما سَجَدَ نَفَخَ التُّرَابَ»
زمانی که سجده میکرد، خاک را پود میکرد.
«فقالت له أُمُّ سَلَمَةَ ابن أخی لاَ تَنْفُخْ»
سپس أم سلمه گفت: برادرزاده من! خاک را فوت نکن.
«فإنی سمعت رَسُولَ اللَّهِ یقول لِغُلاَمٍ له یقَالُ له یسَارٌ وَنَفَخَ تَرِّبْ وَجْهَک لِلَّهِ»
زیرا شنیدم که رسول الله غلامی به نام یسار داشت که موقع سجده کردن فوت میکرد تا پیشانیاش خاکی نشود. حضرت به او میفرمود: صورتت را برای خدا روی خاک بگذار.
مسند الإمام أحمد بن حنبل، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 6، ص 301، ح 26614
کلمه «تَرِّبْ» در اینجا کاملاً مشخص است. روایت دیگر هم از «أم سلمه» نقل شده است که میگوید:
«فإنی سمعت رسول الله یقول لعبد لنا أسود أی رباح ترب وجهک»
شنیدم که رسول الله به بنده سیاهی فرمود: ای رباح! صورتت را روی خاک بگذار.
«حاکم نیشابوری» در مورد سند روایت میگوید:
«هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه»
المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 1، ص 404، ح 1001
«ذهبی» هم میگوید: روایت صحیح است. همچین نقل میکند که حضرت خطاب به «افلح» میفرماید:
«یا أفلح ترب وجهک»
یا افلح صورتت را روی خاک بگذار.
میزان الاعتدال فی نقد الرجال، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد الذهبی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1995، الطبعة: الأولی، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ج 7، ص 382، ح 10311
بنابراین دسته پنجم روایات، روایاتی است که نبی گرامی اسلام صراحت بر «ترب» دارند؛ یعنی «و اجعل جبینک علی التراب» یا «و اجعل وجهک علی التراب»! این نشانگر این است که تراب ویژگی دارد که پیغمبر اکرم میفرماید: «ترب وجهک».
ششمین نکته این است که «عیاض بن عبدالله قرشی» میگوید:
«رَأَی النبی رَجُلاً یسْجُدُ علی کوْرِ الْعِمَامَةِ»
حضرت مشاهده کرد که مردی بر گوشه عمامه خود سجده میکند.
«عَمَامَةِ» غلط است و «عِمَامَةِ» صحیح است، «عَمَامَةِ» فتحه و تشدید ندارد.
«فَأَوْمَأَ بیده أَنْ أرفع عِمَامَتَک فَأَوْمَأَ إلَی جَبْهَتِهِ»
حضرت با دست خود اشاره کرد و فرمود: عمامه خود را بردار و پیشانی خود را روی خاک بگذار.
سنن البیهقی الکبری، اسم المؤلف: أحمد بن الحسین بن علی بن موسی أبو بکر البیهقی، دار النشر: مکتبة دار الباز - مکة المکرمة - 1414 - 1994، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، ج 2، ص 105، ح 2491
در روایت بعد وارد شده است:
«أن ابن عمر کان إذا سجد وعلیه العمامة یرفعها حتی یضع جبهته بالأرض»
زمانی که عبدالله بن عمر سجده میکرد، عمامه خود را کنار میزد تا صورتش کاملاً با زمین تماس داشته باشد.
سنن البیهقی الکبری، اسم المؤلف: أحمد بن الحسین بن علی بن موسی أبو بکر البیهقی، دار النشر: مکتبة دار الباز - مکة المکرمة - 1414 - 1994، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، ج 2، ص 105، ح 2493
بنابراین معلوم میشود که عمامه و لباس جزو ارض نیست. زمانی که لباس جزو ارض نمیشود، فرش هم جزو ارض محسوب نمیشود. این روایت همچنین در کتاب «مجمع الزوائد» اثر «هیثمی» جلد دوم صفحه 57 وارد شده است.
پرسش:
استاد در اینجا «أرفع عِمَامَتَک» چنین برداشت نمیشود که عمامه خود را روی صورت خود بگذار. این با همان حالت است و حضرت میفرماید: عمامه خود را کنار بزن.
پاسخ:
مشاهده کنید اگر سجده بر عمامه صحیح بود، روایاتی در این خصوص وارد شده بود. به عنوان مثال عمامه من جلو آمده است و من میخواهم سجده کنم. آقایان برایشان مطرح نیست و سر باید به زمین بیاید.
به عنوان مثال اگر شما عربها را نگاه کنید، معمولاً زمانی که سجده میکنند عبایی که میبندند غالباً تا اینجا کشیده است و با همان سجده میکنند یا عرقچین میگذارند.
اگر شما به مکه مکرمه مشرف شده باشید، میبینید که عرقچین آنها تا جلو میآید. عرقچین عربها تا بالای ابرو میآید و با همان سجده میکنند. اگر چنین هم باشد، بازهم سجده آقایان باطل است. پیغمبر اکرم فرمودند:
«أرفع عِمَامَتَک فَأَوْمَأَ إلَی جَبْهَتِهِ»
حضرت به صراحت فرمودند که صورتت باید بر روی خاک باشد و آن را روی خاک بگذار. این فرمایش پیغمبر اکرم نشانگر این است که وقتی عمامه تو جلوی صورتت را گرفته است، سجده نکن.
پرسش:
اگر جنس عمامه از کتان و مثل کتان باشد سجده بر آن نباید اشکال نداشته باشد.
پاسخ:
آن مسئله دیگری است. مشاهده کنید «کل ما یطلق علیه الأرض أو ینبت من الأرض». اگر «ینبت من الأرض» باشد مشروط بر اینکه جزو خوردنیها نشود، شامل میشود. حصیر «ینبت من الأرض» است و جزو خوراکیها نیست، اشکالی ندارد.
در روایت «وَجُعِلَتْ لی الْأَرْضُ مَسْجِدًا وَطَهُورًا» مشاهده کنید «أرض و ما ینبت علیها» است، اما فرش «ما ینبت علی الأرض» نیست.
جالب اینجاست که پسر «ابن عباس» به نام «علی بن عبدالله بن عباس» که یکی از فقهای مدینه است، یکی از غلامان خود را به مکه فرستاد و به او گفت:
«أَنْ أَرْسِلْ إلی بِلَوْحٍ من الْمَرْوَةِ أَسْجُدُ علیه»
سنگی از کوه مروه برای من بفرست تا روی آن سنگ سجده کنم.
الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، اسم المؤلف: أبو بکر عبد الله بن محمد بن أبی شیبة الکوفی، دار النشر: مکتبة الرشد - الریاض - 1409، الطبعة: الأولی، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ج 1، ص 246، ح 2834
حال ما بعداً در رابطه با تراب امام حسین بحث میکنیم. زمانی که سنگ مروه به خاطر اینکه فاصله سعی است ارزش پیدا کند، قطعاً خاک کربلا به خاطر امام حسین ارزشش به مراتب بالاتر از آن است.
انتساب مروه به سعی و انتساب سعی به «هاجر» است. انتساب مهر به کربلاست و انتساب کربلا به امام حسین است.
به همان اندازه که امام حسین نزد خداوند عالم از «هاجر» بیشتر آبرو دارد، «ما ینسب الی امام حسین» بیش از «ما ینسب إلی الهاجر» ارزش دارد. در این روایت وارد شده است که «ابن عباس» نامه فرستاد:
«أَنْ أَرْسِلْ إلی بِلَوْحٍ من الْمَرْوَةِ أَسْجُدُ علیه»
در این زمینه دهها مصادر دیگر وارد شده است که بنده تنها یک نمونه از آن را ذکر کردم. همچنین از «مسروق» نقل میکنند.
«مسروق اجدع» یکی از فقهای تابعین و بزرگان اهل سنت است که از ابوبکر و عمر و عثمان و حضرت امیرالمؤمنین و «عبدالله بن مسعود» روایت نقل کرده است. او میگوید:
«کان مسروق إذا خرج یخرج بلبنة یسجد علیها فی السفینة»
الطبقات الکبری، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری، دار النشر: دار صادر - بیروت -، ج 6، ص 79، باب الطبقة الأولی من أهل الکوفة بعد أصحاب رسول الله
یا:
«ان مَسْرُوقًا کان إذَا سَافَرَ حَمَلَ معه فی السَّفِینَةِ لَبِنَةً یسْجُدُ علیها»
زمانی که مسروق میخواست به مسافرت دریایی برود، خشتی از خاک مدینه درست میکرد تا برآن سجده کند.
الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، اسم المؤلف: أبو بکر عبد الله بن محمد بن أبی شیبة الکوفی، دار النشر: مکتبة الرشد - الریاض - 1409، الطبعة: الأولی، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ج 2، ص 72، ح 6603
این خشت همانند مُهرهایی بود که ما درست میکنیم. در زمان سابق دیگر مُهر نمیگفتند و «لَبِنَةً» میگفتند. «لَبِنَةً» خشت دو کیلویی یا سه کیلویی نبود، زیرا «حَمَلَ» به این معناست که آن را در جیب خود میگذاشت.
او خشت کوچکی شبیه به مُهر ما درست میکرد و «یسْجُدُ علیها». درست است که این قضیه مربوط به سفر دریایی است، اما نشانگر این است که بعضی از تابعین یا صحابه مقید بودند که در سفر دریایی به خاک مدینه سجده کنند.
مشخص است که خاک مدینه موضوعیتی داشت یا سجده کردن روی این خاک و این خشت موضوعیتی داشته است. اگر واقعاً جایز بود انسان روی کشتی سجده کند، او این کار را انجام نمیداد.
معمولاً کشتی را مومیایی میکردند و چوب نبود. زمان قدیم چوب را کاملاً سه یا چهار سانت مومیایی میکردند تا آب به آن نفوذ نکند.
این شخص تشخیص میدهد زمانی که به مسافرت میرود، بر لباس خود سجده نکند یا بر زمین کشتی سجده نکند. او چیزی همانند خشت با خود میبرد و بر روی این خشت سجده میکرد.
این روایت همچنین در کتاب «مصنف عبدالرزاق» جلد دوم 583 و کتاب «الطبقات الکبری» اثر «ابن سعد» جلد ششم صفحه 53 وارد شده است.
ما هفت دسته روایات داریم مبنی بر اینکه سجده بر حجر، حصیر، خمره، تراب، ممانعت از کور عمامه، سنگ مروه و گِل مدینه وارد شده است. ثبت ولایة علی بن أبی طالب بر اینکه یک روایت هم نداریم که آقایان روی فرش سجده کرده باشند.
پرسش:
استاد ببخشید از سجده بر حصیر چنین استفاده نمیشود که جواز سجده بر فرش است؟
پاسخ:
اگر شما الآن به مدینه مشرف شوید، حصیر زیرتان بیندازید و سجده کنید مأمورین حصیر را از زیر پای شما میکشند و به شما ناسزا میگویند.
پرسش:
در بحث علمی شاید استدلال کنند به اینکه پیامبر فقط به حصیر سجده کردند
پاسخ:
خمره را آوردیم که جانمازی درست میکردند. اگر واقعاً قرار بود سجده بر لباس یا سجده بر عمامه جایز بود، باید در روایات به آن اشاره میشد.
در زمان سابق هم چنین نبود که دائماً حصیر باشد. در آن زمان هم فرشها و گلیمهای دستبافت موجود بود و تنها متعلق به قرن ما نیست. امروزه رنگ و روغن فرشها بیشتر شده است، اما در زمان سابق رنگ و روغن آن کمتر بود.
فرشهایی همانند فرشهای دیباج که از روم و شام و دیگر بلاد به مدینه میآوردند، کاملاً گویای این امر است. نمدها که از پشم شتر است، در همان زمان هم موجود بود.
اگر چنین بود، باید در روایات حداقل یک مورد میآمد که پیغمبر اکرم بر روی پوست حیوان سجده کردهاند. در آن زمان پوستها فرش رسمی بود و معمولاً به عنوان فرش زیر پای خود از آن استفاده میکردند.
در این صورت باید در روایت میآمد که پیغمبر اکرم بر روی پوست حیوان یا یک فرش سجده یا گلیم یا لباس کرد. در روایت وارد شده بود که ما ریگها را سرد میکردیم، برای اینکه روی آن سجده کنیم.
علاوه بر این در روایت وارد شده است «تَرِّبْ وَجْهَک» و کاملاً مشخص است که موضوعیتی دارد. از دیدگاه شارع مقدس تماس «جَبْهَتِهِ» با «تراب» حساسیت و موضوعیتی داشته است.
بنابراین این مسائل وجود دارد. ما در جای خود بیان خواهیم کرد که در موارد ضروری میتوان بر لباس سجده کرد یا خیر. در این زمینه روایاتی در کتاب «صحیح بخاری» وارد شده است که برای تفصیل آن میماند. بنابراین تا الآن ما یک روایت خواندیم:
«وَجُعِلَتْ لی الْأَرْضُ مَسْجِدًا وَطَهُورًا»
و هفت مورد روایت در خصوص آن بیان کردیم.
پرسش:
یکی از اهل سنت درمورد حضرت یوسف میگفت در حدیث آمده که چون در زندان برای آزادی اش به غیر خدا توسل پیدا کرد و به خاطر این گناه در زندان بیشتر ماند.
پاسخ:
اولاً این روایت ضعیف است و ما در کتب معتبر این تعبیر را نداریم. این تعبیر اهانت به مقام حضرت یوسف است، در حالی که حضرت یوسف یکی از انبیاء الهی است.
متوسل شدن به غیر و سر از گناه و شرک درآوردن با مقام عصمت سازگار نیست. ما معتقدیم که انبیاء قبل و بعد از نبوت معصوم بودند.
پرسش:
در آیه آمده «فأنساه الشیطان» اگر ضمیر در «أنساه» به حضرت یوسف برگردد یعنی شیطان بر او مسلط شد.
پاسخ:
بالاتر از این توسل به غیر نبود. الآن شما به آقازاده خود دستور میدهید که برود از مغازه شیر بخرد و برای شما بیاورد. آیا این توسل به غیر است؟
زمانی که شما به همسر خود دستور میدهید برای شما چای بیاورد، توسل به غیر است؟ اگر توسل به غیر چنین است، از نظر ما این کار توسل به غیر است. حضرت یوسف به زندانی دستور داد:
(اذْکرْنِی عِنْدَ رَبِّک)
مرا نزد صاحبت (سلطان مصر) یادآوری کن.
سوره یوسف (12): آیه 42
حضرت یوسف به زندانی دستور داد که نزد صاحب خود از من یادآوری کن، زیرا من مظلوم هستم. این یک امر مشروع و مرضی شارع مقدس است.
کسی که دربارهاش ظلم میشود، به هر نحو که امکان رفع ظلم باشد باید دست بزند. از آن بالاتر زمانی که برادران حضرت یوسف آمدند و گفتند:
(یا أَبانَا اسْتَغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا)
پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه.
سوره یوسف (12): آیه 97
چه معنایی دارد؟
پرسش:
اینجا مورد توسل زنده است.
پاسخ:
فرقی نمیکند. وقتی که شما ثابت کردید توسل به غیر خدا مشروع است، بحث خواهیم کرد که توسل به شخص مُرده چه حکمی دارد.
این شخص معتقد است که توسل شرک است، اما با میخواهیم ثابت کنیم که مطلق توسل شرک نیست. بعد از آن دعوای خود را سر مُرده بودن یا زنده بودن آن حل میکنیم. ما میگوییم چطور شد که توسل به زنده وارد شده است. پیغمبر اکرم زنده است؛
(وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُک فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیما)
و اگر این مخالفان هنگامی که به خود ستم میکردند (و فرمانهای خدا را زیر پا میگذاردند) به نزد تو میآمدند و از خدا طلب آمرزش میکردند و پیامبر هم برای آنها استغفار میکرد خدا را توبهپذیر و مهربان مییافتند.
سوره نساء (4): آیه 64
چطور شد امری که مرضی شارع مقدس و خدای عالم است و مشروعیت دارد، با رحلت پیغمبر اکرم این مشروع به شرک تبدیل میشود؟ آیا حیات و ممات پیغمبر اکرم در توحید و شرک نقش داشته است؟ این قضیه را برای ما روشن کنید.
ما ابتدا باید تمام سلاحها را از این افراد بگیریم که توسل شرک نیست. زمانی که توسل شرک نیست، حداقل پنجاه روایت دارند مبنی بر اینکه:
«الأنبیاء أحیاء فی قبورهم یصلون»
تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، اسم المؤلف: أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعی، دار النشر: دار الفکر - بیروت - 1995، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ج 13، ص 326، ح 1404
و:
«إن الله حرم علی الأرض أن تأکل لحوم الأنبیاء»
منهاج السنة النبویة، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج 2، ص 443، باب قیل
در کتاب «صحیح مسلم» وارد شده است که پیغمبر اکرم میفرماید:
«مَرَرْتُ علی مُوسَی وهو یصَلِّی فی قَبْرِهِ»
صحیح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج 4، ص 1845، ح 2375
آنوقت ما حیات پیغمبر اکرم را از این کانال درست میکنیم. انبیاء شهید بودند، همچنین شکی نداریم که امام حسین شهید است. خداوند متعال میفرماید:
(وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یرْزَقُون)
(ای پیامبر) هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شدهاند مردگانند، بلکه آنها زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند.
سوره آل عمران (3): آیه 169
اگر شما بحث حی را پیش میکشید، ما «یا حسین» میگوییم. بنابراین نباید «یا حسین» اشکالی داشته باشد، زیرا امام حسین شهید است و شهید هم زنده است. غرض این است که ما اول سلاح را بگیریم و مابقی را درست کنیم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته