بسم الله الرحمن الرحیم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله.
بحث ما در مورد شبهه ای بود مبنی بر اینکه ادعا کردند اگر خمس جزو «ما فرض الله» است و در سنت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) آمده است، چرا نبی مکرم، شخصاً برای گرفتن خمس اقدام نکرده است؟!
ما جوابهای متعددی را بیان کردیم از جمله اینکه گفتیم در آن زمان مردم امکانات مالی که خمسی به آن تعلق بگیرد نداشتند. دیدم در بعضی جاها جوابهای دیگری دادند مبنی بر اینکه شاید نبی مکرم اسلام به خاطر وضع مالی مردم، وجوهات را به آنان بخشیده است.
البته این جواب به نظر من جواب صحیحی نیست؛ زیرا اگر بنا باشد از ناحیه نبی گرامی اسلام، خمس مورد بخشش قرار بگیرد، نیازی به دلیل و مدرک دارد. اگر ما میگوییم: "وضع مالی مردم در آن حدی نبود که به آن خمس تعلق بگیرد"، این مطلب کاملاً ملموس است.
این مورد قضیه سلبی است و در قضیه سلبی ما نیازی به مدرک نداریم. اگر چنانچه قضیه ایجابی بشود، حتماً ما نیاز به مدرک داریم. بنابراین دقت کنید در اینطور موارد بعضی افراد پاسخهایی میدهند که خودشان هم میدانند این پاسخ، پاسخ درستی نیست.
اگر ما می گوئیم وضع مادی مردم در زمان صدر اسلام مناسب نبود، به این دلیل است که در آن زمان بحث هجرت، تمام مباحث اقتصادی جامعه آن روز را به هم زد. مردم آن روز اگر اموالی هم داشتند، در اثر هجرت تمام اموال خود را در مکه گذاشتند و به مدینه آمدند؛ کسانی هم که در مدینه امکاناتی داشتند، همگی را با مهاجرین تقسیم کردند.
در جامعه آن روز بر اثر هجرت اتفاقی افتاد که اگر متمولینی هم بودند، این متمولین اموال و ثروتشان را به صورت رایگان در اختیار دیگران قرار دادند. در نهایت میتوانیم بگوییم در اثر این اقدام، این افراد در طول سال اموالی مازاد بر مؤونه سال نداشته باشد.
سؤال: آیا بعد از فتح مکه، گشایشی در امور مردم ایجاد نشد؟
پاسخ: بعد از فتح مکه، مردم مدینه همان افراد قبلی بودند که مواسات میان مهاجرین و انصار برقرار شده بود طبق آیه شریفه:
(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا)
کسانی که ایمان آورده و در راه خدا مهاجرت نموده،
سوره أنفال (8): آیه 72
بودند. بنابراین بعد از فتح مکه گشایش آنچنانی در کار مردم مدینه به وجود نیامده بود. مردم مکه کسانی که واقعاً غیرت دینی داشتند، همگی هجرت کرده بودند و کسانی که در مکه مانده بودند اصلاً مسلمان نشده بودند.
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در خطبه 16 نهج البلاغه قسم شدید و غلیظ میخورد و میفرماید:
«فَوَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَ لَکنِ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْکفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَیهِ أَظْهَرُوه»
به خدایی كه دانه را شكافت و جانداران را آفرید ، آنها اسلام را نپذیرفتند ؛ بلكه به ظاهر تسلیم شده و كفر خود را پنهان داشتند و آنگاه كه یاورانی یافتند آن را آشكار ساختند.
نهج البلاغة؛ شریف الرضی، محمد بن حسین، ص 374
این روایت شامل تمام مسلمانان مکه در سال فتح مکه است؛ این افراد کفر خود را مخفی کردند. علاوه بر اینکه این روایت در کتاب نهج البلاغه به صراحت وارد شده است، «هیثمی» از علمای اهل سنت متوفای 807 هجری در کتاب «مجمع الزوائد» از قول عمار یاسر همین تعبیر را دارد.
مشخص است که این خطبه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) که در جنگ صفین بیان شده است، خطبه تحریک مردم برای قتال است، خطبه عمار یاسر برای تحریک مردم برای قتال است.
بنابراین هم در فرمایش امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و هم در سخن عمار یاسر قرینهای وجود دارد که نشانگر این است که این حکایت در ابتدای جنگ بوده است. یعنی بعضی از مسلمانان شک داشتند که آیا میتوانیم با اهل ایمان بجنگیم یا نه؟! آنها معتقد بودند که این افراد نماز میخوانند، روزه میگیرند و قرآن میخوانند!
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) علاوه بر این میفرماید: همین چهرههایی که مشاهده میکنید، چهرههایی هستند که ما در جنگ بدر و احد و غیره در رکاب پیغمبر اکرم با این چهرهها جنگیدیم. اینها تنها رنگ و لباس عوض کردند وگرنه ماهیت، همان ماهیت است!
معلوم است که این صحبت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) مربوط به آغاز جنگ صفین است و روی این جهت کاملاً مشخص است. اهل سنت باید به این سؤال جواب بدهند، زیرا روایت از نظر سند هم عبارت «هیثمی» مشکلی ندارد.
«هیثمی» یک محدث است. متوفای 807 هجری است و کمی بیش با «ذهبی»، «ابن کثیر»، «ابن تیمیه»، «ابن حجر عسقلانی» و دیگر علمای اهل سنت در یک مقطع زمانی است.
«هیثمی» تمام روایات مربوط به توسل و دیگر موارد را با سندهای صحیح نقل میکند. ایشان طبق قواعد رجالی هر روایتی که نقل میکند، میگوید: این روایت صحیح است، ضعیف است، مجهول است و تمام این موارد را بیان میکند. ایشان روحیه آرامی داشته و مطالبی در مدح یا مذمت علمای دیگر از جمله «ابن تیمیه» ندارد.
بنابراین این ادعا که ما بگوییم: نبی مکرم اسلام خمس را به مردم آن زمان بخشیده است، نیاز به دلیل دارد. و این ادعا که مردم بعد از فتح مکه متمول شدند و حداقل باید برای خمس اقدام میکرد، مستند نیست. ما تمام این موارد را نقل میکنیم تا به این جواب قاطع برسیم که در آن زمان زمینه گرفتن خمس وجود نداشته است.
نامههایی از جانب پیغمبر، به سران و رؤسای قبایل برای دریافت خمس!
من حدود 28 نامه پیدا کردم که نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) به رؤسای قبایل و شخصیتها نامه نوشتند و آنان را به نماز، زکات و خمس توصیه کردهاند.
این روایات یک مورد یا دو مورد نیست و از هیچکدام این موارد هم بوی غنائم حربی به مشام نمیرسد که به عنوان مثال بگویند: "شما اگر در جنگ شرکت کردید و غنایمی به دست آوردید، میتوانید خمس مال خودتان را بپردازید."
امکان دارد دوستان جستجو کنند و بیش از این تعداد روایت در این مورد پیدا کنند. با این امکاناتی که ما در اختیار داریم، این موارد را پیدا کردیم. در ذهن مبارکتان باشد که بخشی از این روایات را در گذشته بیان کردیم، اما تفصیل آن را در اینجا مطرح میکنیم.
علاوه بر این روایات، حدود 8 روایت دیگر پیدا کردهایم مبنی بر اینکه پیغمبر اکرم افرادی را برای گرفتن خمس میفرستند. تعبیری در یکی از ادعیه وجود دارد که میگوید:
«یا من رحمته خطیء فی نقمته»
ای کسی که رحمت تو در درون نقمتت مخفی است!
در حال حاضر نواصب شبهاتی را مطرح میکنند و زمانی که انسان میخواهد به این شبهات جواب بدهد، جستجو میکند و مطالب زیبایی پیدا میکند. اگر این شبهات نباشند، شاید زیاد حوصله نداشته باشیم مدارک را پیدا کنیم.
بنابراین چند روایت پیدا کردیم مبنی بر اینکه نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) به افرادی مأموریت میدهد تا به مکانی بروند و از مردم خمس مال آنان را دریافت کنند، همانطوری که زکات مال مردم را دریافت میکردند.
به این نکته دقت کنید که اگر کسی بگوید: "پیغمبر اکرم این افراد را برای اخذ خمس غنائم جنگی فرستاده است"، این حرف صد درصد باطل است زیرا تمام جنگها در زمان پیغمبر اکرم به امر ایشان بوده است و تمام غنائم زیر نظر مبارک ایشان بوده باشد.
ما حتی یک روایت هم نداریم که در زمان پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) جنگی اتفاق افتاده باشد، مردم بیایند غنائم و خمس و امثال این قضایا را بدون مشورت با نبی مکرم اسلام، خمس اموال را اخراج کنند.
در تمام جنگها غنائم جنگی با اجازه پیغمبر اکرم و تحت اشراف ایشان تقسیم شده است و گرفتن خمس هم توسط شخص ایشان صورت گرفته است. بنابراین این 28 نامه و 8 مورد نشانگر این مطلب است که در سیره نبی مکرم اسلام هم بحث خمس مطرح بوده است.
این موارد را به تدریج عرض میکنم؛ این فهرست در ذهن مبارک آقایان باشد و در ادامه به تدریج بیان خواهم کرد. ما در بسیاری از موارد به این شکل جواب میدهیم و در حقیقت این موارد از ارکان پاسخگویی به سؤالات است.
آیت الله العظمی خوئی(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب «معجم رجال الحدیث» یا در کتب فقهی دیگر در پاسخ به سؤالاتی از این قبیل که: "چرا نسبت به فلان موضوع ما روایتی نداریم؟ اگر واجب بود باید روایتی در این زمینه داشته باشیم!"؛ بیان میکنند: «لو کان لنقل الینا»!
ایشان ادعا دارند: "اگر چنین قضیهای بود، برای ما نقل شده بود". آیت الله العظمی سبحانی (حفظه الله) میگویند: «ثبت الأمر، ثم أنقش»! آقای «خوئی»! اول ثابت کن هرآنچه که اتفاق افتاده برای ما نقل شده است، سپس ما جواب میدهیم که این روایات چرا برای ما نقل نشده است!
چرائی به آتش کشیده شدن احادیث پیغمبر توسط خلفاء!؟
همانطور که در جلسه گذشته هم به آن اشاره کردم، اولین اقدامی که ابوبکر پس از رسیدن به خلافت انجام میدهد این است که به دخترش عایشه میگوید: تمام احادیثی که از پیغمبر اکرم وجود دارد، چه احادیثی که خود او شنیده یا احادیثی که دیگران شنیدهاند را جمع کند. زمانی که عایشه احادیث را جمع میکند، ابوبکر تا صبح نمیخوابد و صبح تمام احادیث را به آتش میکشد. این آقایان بیان کنند که در میان احادیث پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) چه احادیثی بوده است؟!
شاید در میان احادیثی که ابوبکر به آتش کشید، نام ائمه طاهرین (علیهم السلام) با سند صحیح وجود داشته است؛ نام مبارک امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) با سندهای معتبر وجود داشته است که بارها خود ابوبکر آن را شنیده بود و آن را به آتش کشیده است.
ما نمیدانیم این احادیث دارای چه مضامینی بوده است!! شما میگویید: "آن احتمال وجود دارد"، ما هم میگوییم: "این احتمال هم وجود دارد". شاید در میان این احادیث، اسنادی مبنی بر دریافت خمس از سوی پیغمبر اکرم هم وجود داشته که در آتش سوخته است!
زمانی که خلیفه دوم روی کار میآید، بخشنامه صادر میکند مبنی بر اینکه: "هرکسی حدیثی از پیغمبر اکرم یادداشت کرده است، بیاورد!" آن زمان هم به این شکل نبود که مردم از یک حدیث چند نسخه داشته باشند و یک نسخه را نزد خود نگاه دارند.
در آن زمان تهیه کردن یک نسخه از احادیث بسیار دشوار بوده است؛ زیرا در آن زمان سواد خواندن و نوشتن وجود نداشت. مردم زمانی که میخواستند چیزی بنویسند همانند ابتداییهای الآن به سختی مینوشتند یا اشخاصی به نام «کاتب» برایشان مینوشتند.
مردم یک نسخه از احادیث پیغمبر اکرم در اختیار داشتند و با خیال اینکه خلیفه دوم میخواهد موسوعه احادیث النبی را تدوین و فهرستبندی کند و به صورت دایرة المعارف در اختیار مردم قرار بدهد؛ احادیث را در اختیار او گذاشتند.
«فَظَنُّوا أَنَّهُ یرِیدُ أَنْ ینْظُرَ فیها وَیقَوِّمَهَا عَلَی أَمْرٍ لَا یکونُ فِیهِ اخْتِلَافٌ»
مردم خیال کردند میخواهد روایات را جمع کند و نسبت به آنان نظر بدهد و موارد اختلافی و روایات متعارض را حل کند.
«فَأَتَوْهُ بِکتُبِهِمْ فَأَحْرَقَهَا بِالنَّارِ»
تمام کتب حدیثی را نزد خلیفه دوم آوردند و او همه را آتش زد!
تقیید العلم للخطیب البغدادی، اسم المؤلف: الخطیب البغدادی، دار النشر: دار إحیاء السنة النبویة، ج 1، ص 52، بَابُ ذِکرِ الرِّوَایةِ عَنِ التَّابِعِینَ فِی ذَلِک
از عبارت «فأتوه بکتبهم» مشخص است که این احادیث در کتابهایی نوشته شده بود. یعنی صحابه مقید بودند که احادیث پیغمبر اکرم را بنویسند. زمانی که کتب را نزد او آوردند، خلیفه دوم تمام آن کتابها را آتش زد!!
اهل سنت به ما بگویند که در این کتب چه روایاتی وجود داشته که به آتش کشیده شدند؟! روایات نماز و روزه بوده است؟! معلوم است در این کتب، روایاتی وجود داشت که پایههای حکومت خلفا را سست میکرد و عقاید مردم را نسبت به هیئت حاکمه متزلزل میکرده است!
این مطلب مشخص است و هر فرد عاقلی آن را میفهمد که درون این کتب روایاتی وجود داشته که خلفا از نشر این روایات و رسیدن آن به گوش همگان واهمه داشتند. در تمام مدینه 20 یا 30 نفر وجود داشته که به کتابت حدیث میپرداختند.
بر فرض 50 نفر در مدینه این احادیث را نوشتهاند. چنانچه این مطالب منتشر شود تمام مردم از این مطالب آگاه میشوند؛ بنابراین زمانی که این روایات سوزانده شد دیگر مردم از آن آگاه نمیشوند.
این روایت در کتاب «تقیید العلم» اثر «خطیب بغدادی» است که ایشان متوفای 463 هجری است. در حقیقت این شخص معاصر با «شیخ طوسی» است؛ زیرا «شیخ طوسی» متوفای 460 هجری است.
روایت اولی که نقل کردیم از خود «تذکرة الحفاظ» آقای «ذهبی» جلد اول صفحه 2 است و علمای بزرگ دیگر هم آن را نقل کردند. آنها میدانست بخش عمدهای از وجوهات خمس به اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) تعلق دارد؛ زیرا قرآن کریم به صراحت میفرماید:
(وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی)
و بدانید آنچه را که سود میبرید برای خدا است پنج یک آن و برای رسول و خویشاوند اوست.
سوره أنفال (8): آیه 41
آنها میترسیدند که اگر خمس از مردم جمعآوری شود، باید قسمت اعظم آن در اختیار اهلبیت (علیهم السلام) قرار بگیرد.
«خطیب بغدادی» میگوید: علاوه بر اینکه عمر احادیث پیغمبر اکرم را سوزاند، باز هم احساس خطر کرد که شاید در خارج از مدینه هم صحابهای وجود داشته باشند که احادیث پیغمبر اکرم را در اختیار داشته باشند. لذا می گوید:
«ثُمَّ کتَبَ فِی الْأَمْصَارِ مَنْ کانَ عِنْدَهُ مِنْهَا شَیءٌ فَلْیمْحُهُ»
به شهرهای مختلف نامه نوشت که هرکسی از سنت، روایتی در اختیار دارد، بر او واجب است که آن را نابود کند.
تقیید العلم للخطیب البغدادی، اسم المؤلف: الخطیب البغدادی، دار النشر: دار إحیاء السنة النبویة، ج 1، ص 52، بَابُ ذِکرِ الرِّوَایةِ عَنِ التَّابِعِینَ فِی ذَلِک
این بحث، بحث عادی نیست! این در حقیقت مخالفت با قرآن کریم است؛ زیرا قرآن کریم به صراحت میفرماید:
(وَ ما آتاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ)
و هر دستوری که رسول به شما داد بگیرید.
سوره حشر (59): آیه 7
دیگر مطلب از این واضحتر بیان کنیم! قرآن کریم در آیهای دیگر میفرماید:
(ِ وَ أَنْزَلْنا إِلَیک الذِّکرَ لِتُبَینَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیهِمْ)
و این قرآن را به تو نازل کردیم تا برای مردم آنچه را به ایشان نازل شده بیان کنی.
سوره نحل (16): آیه 44
از این آیات شریفه چنین استفاده میشود که اگر سنت محو کنیم، قرآن مورد هجمه قرار میگیرد و هرکسی از راه میرسد به نوعی قرآن کریم را تفسیر میکند!
نوشتهها را سوزاندند، اما یک سری احادیث در سینه مردم باقی مانده است. آنها نمیتوانند سینههای مردم را بسوزانند و نمیتوانند به زور بگویند: "آن مطالب را فراموش کنید."
ابوبکر رسماً مردم را جمع کرد و گفت:
«فلا تحدثوا عن رسول الله شیئاً»
کسی حق ندارد از رسول الله مطلبی را نقل کند.
«فمن سألکم فقولوا بیننا وبینکم کتاب الله»
هرکسی از شما مطلبی را پرسید به کتاب خدا ارجاع بدهید.
تذکرة الحفاظ، اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدین محمد الذهبی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولی، ج 1، ص 3، الطبقة الأولی من الکتاب
اگر در مورد نماز صبح سؤال کرد به کتاب خدا ارجاع بدهید، اگر در مورد رکوع و سجود پرسیدند به کتاب خدا ارجاع بدهید، اگر در مورد طواف اطراف بیت الله الحرام سؤال کردند به کتاب خدا ارجاع بدهید، اگر نسبت به سعی میان صفا و مروه از شما پرسیدند به کتاب خدا ارجاع دهید! این مطالب در کدام قسمت از قرآن هست؟!
البته این مطالب در روایات هم وجود دارد که میگوید: این افراد از اینکه احادیث رسول اکرم با قرآن کریم برای مردم مشتبه بشود وحشت داشتند. مردم نمیتوانستند تشخیص بدهند که این آیه مربوط به قرآن است یا حدیث نبوی است!
صحابهای که قرآن کریم برای آنان نازل شده است و پیغمبر اکرم شبانه روز آن را خوانده است و مردم آنان را حفظ کردند. حافظین قرآن کریم در میان مردم انتشار یافتهاند و قرآن کریم که معجزه است:
(وَ إِنْ کنْتُمْ فِی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه)
و اگر از آنچه ما بر بنده خویش نازل کردهایم بشک اندرید سورهای مانند آن بیارید و اگر راست میگوئید.
سوره بقره (2): آیه 23
اگر آیهای از قرآن کریم در صفحهای وجود داشته باشد و کسی الفبای عربی را بلد باشد، کاملاً قرآن را از متون عربی دیگر تشخیص خواهد داد. ولی این آقایان می گویند که صحابه آنقدر تشخیص نداشتند که قرآن را از حدیث تشخیص بدهند!!
گذشتهها را کار نداشته باشید؛ از علمای معاصرین دکتر «محمد عجاج خطیب» از اساتید دانشگاه الأزهر است. ایشان کتابی به نام «أصول الحدیث» دارد که احتمالاً در نرم افزار «مکتبه اهلبیت» هم موجود باشد.
همچنین دکتر «صبحی صالح» که نهج البلاغه را نوشته است، کتابی به نام «أصول الحدیث و أحکامه» دارد. ایشان هم در این کتاب این موارد را نقل کردند و جواب هم دادند که اگر دوستان خواستند به آن مراجعه کنند، این مطالب را با سند صحیح و معتبر و حداقل مستفیض نقل کردند.
عمر بن الخطاب میگوید:
«إن حدیثکم شر الحدیث. إن کلامکم شر الکلام»
سپس میگوید:
«من کان منکم قائما فلیقم بکتاب الله وإلا فلیجلس»
هرکسی میخواهد حرف بزند، از قرآن حرف بزند وگرنه بنشیند.
جالب این است که اهل سنت در رابطه با این کلام عمر اینچنین گفتهاند. مثلاً «ابن حزم أندلسی» متوفای 456 میگوید:
«فهذا قول عمر لافضل قرن علی ظهر الأرض»
این سخن عمر برای افضل القرن است.
«فکیف لو أدرک ما نحن فیه»
اگر در زمان ما و در قرن سوم یا چهارم بود، چه می کرد
«من ترک القرآن وکلام محمد صلی الله علیه وسلم والاقبال علی ما قال مالک وأبو حنیفة والشافعی»
ما حرف خداوند و پیغمبر اکرم را کنار گذاشتیم و به دنبال حرف مالک و شافعی هستیم.
«وحسبنا الله ونعم الوکیل، وإنا لله وإنا إلیه راجعون»
الإحکام فی أصول الأحکام، المؤلف: علی بن أحمد بن حزم الأندلسی أبو محمد، الناشر: دار الحدیث – القاهرة، الطبعة الأولی، 1404، ج 6، ص 255
این هم مطالبی است که اهل سنت آن را بیان کردند.
«ابن قیم» شاگرد «ابن تیمیه» است؛ نظر او هم همین است و میگوید:
«من کان منکم قائما فلیقم بکتاب الله وإلا فلیجلس فهذا قول عمر لأفضل قرن علی کتاب الله وسنة رسوله وأقوال الصحابة»
اگر عمر زمان ما را درک میکرد که کتاب و سنت را کنار گذاشتیم و به اقوال صحابه عمل میکنیم،
«لقول فلان وفلان فالله المستعان»
باید شکایت پیش خدا ببریم.
إعلام الموقعین عن رب العالمین، المؤلف: محمد بن أبی بکر أیوب الزرعی أبو عبد الله، الناشر: دار الجیل - بیروت، 1973، تحقیق: طه عبد الرءوف سعد، ج 2، ص 194
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته