بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ : 92/12/10
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله.
بحث در رابطه با نامههای نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) به قبایل و فرستادن شخصیتهایی برای اخذ خمس از قبایل بود. ما مضمون بخشی از این نامهها را بیان کردیم، اما بخشی از این نامهها حائز اهمیت بیشتری است و عزیزان باید مقداری بیشتر دقت کنند.
آقایانی که میگویند: "ما خمس نداریم" و «الخمس لا یعرفه الدین» نامههای متعدد نبی مکرم اسلام که کلمه خمس در آن آمده و ارتباطی هم به غنایم جنگی ندارد را مطالعه کنند؛ زیرا این نامهها مقداری ادعای آنان را با مشکل مواجه میکند.
نامه پیغمبر اکرم به «نهشل بن مالک»!
یکی از نامههای رسول گرامی اسلام خطاب به «نهشل بن مالک» است. نمیدانیم در اینجا چه مسئلهای در میان بوده است که نامه با «بسمک اللهم» شروع میشود، حال آنکه «بسمک اللهم» در قضیه حدیبیه یک معرکه به راه انداخت!!
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در صلح نامه حدیبیه نوشته بودند: «بسم الله الرحمن الرحیم» که قریش گفتند: "ما «بسم الله الرحمن الرحیم» نمیشناسیم، بنویسید: «بسمک اللهم»". ولی در اینجا نامه به این صورت شروع شده است.
شاید نبی گرامی اسلام برای اینکه این افراد را به منطق خودشان بخوانند و ابتدای نامه مطلبی نیاورد که اصلاً به مضمون نامه هم توجه نکنند این بحث را آورده باشد.
می فرماید:
«هذا کتاب من محمد رسول الله لنهشل بن مالک ومن معه من بنی وائل لمن أسلم وأقام الصلاة وآتی الزکاة وأطاع الله ورسوله»
این نامه ای است از محمد فرستاده خداوند به نهشل بن مالک و همراهان وی از قبیله بنی وائل به کسانی که مسلمان شوند و نماز بخوانند و زکات بپردازند و خداوند و پیغمبر او را اطاعت کنند،
«وأعطی من المغنم خمس الله وسهم النبی»
از مغنم خمس خدا و سهم پیغمبر اکرم را بپردازند،
«وأشهد علی إسلامه»
و گواه بر اسلام خودشان باشند،
«وفارق المشرکین»
و از مشرکین دوری کنند.
مراد از کلمه «فارق» باز به این معناست که منظور از «مغنم»، غنایم جنگی نیست. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) در نامههای قبلی هم کلمه «فارق المشرکین» را آوردهاند؛ نه «حارب المشرکین».
«فإنه آمن بأمان الله وبریء إلیه محمد من الظلم کله»
هرکسی این کارها را انجام بدهد در امان خداست و هیچگونه ظلمی از ناحیه ما مسلمانان به او نخواهد رسید.
الطبقات الکبری، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری، دار النشر: دار صادر - بیروت، ج 1، ص 284، باب ذکر بعثة رسول الله الرسل بکتبه إلی الملوک یدعوهم إلی الإسلام وما کتب به رسول الله لناس من العرب وغیرهم
نامه پیغمبر اکرم به «حدس» از قبیله «لخم»!
نامه دیگر رسول گرامی اسلام به «حدس» از قبیله «لخم» است. ایشان در این نامه نیز میفرمایند:
«وکتب رسول الله لمن أسلم من حدس من لخم وأقام الصلاة وآتی الزکاة وأعطی حظ الله وحظ رسوله وفارق المشرکین»
نامه پیغمبر به مسلمانان حدس از قبیله لخم و دستور داد برای اقامه نماز و ادای زکات و پرداخت بهره و سهم خداوند و پیغمبرش و جدا شدن از مشرکین.
«فإنه آمن بذمة الله وذمة رسوله محمد ومن رجع عن دینه فإن ذمة الله وذمة محمد رسوله منه بریئة»
هر کس ایمان بیاورد در ذمه خداوند و ذمه پیغمبرش محمد خواهد بود و هرکسی از دین برگردد و مرتد شود، ذمه خدا و ذمه پیغمبر اکرم از او بریء است.
«ومن شهد له مسلم بإسلامه فإنه آمن بذمة محمد وإنه من المسلمین»
اگر یک مسلمان به مسلمان بودن او شهادت بدهد، او از ناحیه مسلمین ایمن است.
الطبقات الکبری، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری، دار النشر: دار صادر - بیروت، ج 1، ص 266 و 267، باب ذکر بعثة رسول الله الرسل بکتبه إلی الملوک یدعوهم إلی الإسلام وما کتب به رسول الله لناس من العرب وغیرهم
«حدس» به فتح حاء و دال است که در «لباب» و «أنساب» و دیگران وجود دارد.
نامه پیغمبر اکرم به قبیله «عبد قیس»!
عزیزان به نامه «عبد قیس» که از قبایل پرآوازه یمن است، دقت کنند. این قبیله شخصیتهای برجستهای از جمله شعرای به نام و خطبای به نام تربیت کردهاند. «عبد قیس» در تشیع زبانزد خاص و عام بود. من توضیحی در این باره یادداشت کردم که عرض میکنم.
«اسماعیل بن ابراهیم» میگوید:
«بسم الله الرحمن الرحیم هذا کتاب من رسول الله لسفیان بن همام علی بنی ربیعة بن قحطان، وبنی زفر بن زفر، وبنی الشحر لمن أسلم منهم، وأعطی الزکاة، وأطاع الله ورسوله، واجتنب المشرکین»
حضرت در اینجا باز هم «واجتنب المشرکین» را بیان فرمودهاند و به مسلمانان سفارش کردهاند که از مشرکین کاملاً اجتناب کنند.
«وأعطی من المغنم خمس الله وصفیة، وسهم النبی وصفیة، فإنه أمر بأمر الله ومحمد ومن خالف أو نکث فإن ذمة الله ومحمد منه بریئة»
سپس در آخر این نامه تعابیری دارد که من این تعابیر را جداگانه معنا کردم.
«وإن لهم خطبهم من الصلصل»
حظ این افراد از قسمت صلصل
«ومن الأکرم»
و قسمت اکرم
«ودار ورک»
و دار ورک
«وصمعر، وسلان، ومور»
و صمعر و سلان و مور است.
این مناطق در حقیقت املاک و رودخانههایی بود.
«فکل أتاوة لهم»
اگر چنانچه این افراد مسلمان شوند، این منطقهها مال این افراد است و فواید این مناطق متعلق به این افراد است.
شارحین در اینجا بیان کردهاند که مراد از «خطبهم من الصلصل» منظور «حظهم و نصیبهم» است. «صلصل» عبارت از آب «بنی عامر بن جذیمه» که شامل رودخانه مفصلی بوده که از آن برای زراعت استفاده میکردند.
«طبری» مینویسد: «صلصل» منطقهای میان مکه و مدینه است. در کتاب «وفاء الوفاء» وارد شده است که نام این منطقه «صُلصُل» است که در هفت میلی مدینه است. جناب آقای «احمدی میانجی» بیان میکند:
«الظاهر أن الصلصل هنا من أراضی عبد قیس»
سپس میگوید:
«الورک: رحلة قیل فی غربی الیمامة»
ورک: منطقهای حاصلخیز در منطقه غربی یمامه است که در یمن است.
«صمعر " فی القاموس: موضع وعن مراصد الاطلاع: بالفتح ثم السکون والعین المهملة وآخره راء موضع فی دیار الحارث بن کعب»
مکاتیب الرسول، نویسنده: الأحمدی المیانجی، ج 3، ص 205 تا 209، ح 31
بنابراین تمام اسامی مناطقی که آمده است از جمله «مور»، «اکرم» و «اتاوه» و امثال اینها اشاره به بعضی از اراضی و رودخانهها و منطقههایی است که در یمن وجود داشته است.
بعضی از این مناطق جزو انفال است؛ به معنای اینکه تمام عودی رودخانهها و بالای کوهها و دیگر مناطق مختص نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) است. نبی مکرم اسلام برای تجلیل از «عبد قیس» به او میفرمایند:
"اگر شما مسلمان شوید و اسلام بیاورید، تمامی مناطقی که از انفال است را در اختیار شما قرار میدهم."
نکاتی در رابطه با خصایص مثبت قبیله «عبد قیس»!
این اولین نامهای است که من مشاهده کردم که رسول گرامی اسلام با این افراد برخورد بسیار محترمانه و سخاوتمندانهای دارند. در رابطه با خصایص «عبد قیس» نکاتی بیان شده است؛ از جمله اینکه شاعرترین قبایل و سخنورترین قبایل، قبیله «بنو عبد قیس» بوده است.
شعرای نامی این قبیله از جمله «طرفة بن عبد» یکی از اصحاب معلّقات است. معلّقات شاعران نامی و پرآوازه در زمان جاهلیت بودند؛ این شعرا اشعاری میگفتند که کسی نمیتوانست مثل آن را بگوید.
معلقات اشعار خود را از کنار بیت الله الحرام آویزان میکردند. هر شعری در مسابقات به فینال میرسید، آن را در کنار بیت الله الحرام میآوردند و جزو معلقات از بیت و آویزان می کردند.
افراد زیادی را نام میبرد از جمله: «مفضل بن اعمل»، «عمر بن دراگ»، «سفیان» که این افراد از شعرای مشهور عرب هستند و تمامی این افراد از قبیله «عبد قیس» هستند.
این قبیله خطبای مشهوری از جمله: «زید بن صوحان»، برادر او «صعصعة بن صوحان»، «حرم بن حیان» و «مصقلة بن رقبه» که ضرب المثل بوده است؛ اگر کسی خطبه غرایی میخواند میگفتند: «أخطب من مصقلة!»
در «شرح نهج البلاغه» وارد شده است که «عبد قیس» شش خصلت دارند، از جمله اینکه:
«فاقت بها علی العرب»
از تمام عرب پیشی گرفتند،
«أسود العرب بیتاً»
از نظر بیت سیادت و بزرگی شریفترین و بلندترین بیوت هستند.
«وأشرفهم رهطاً الجارود هو وولده»
شریفترین خانوادهها جارود و فرزند اوست،
«ومنها أشجع العرب حکیم بن جبلة»
شجاعترین افراد عرب از این قبیله هستند، از جمله حکیم بن جبله.
«حکیم بن جبله» در جنگ جمل به شهادت رسید.
«قطعت رجله یوم الجمل»
در روز جمل پای ایشان را قطع کردند،
«فأخذها بیده وزحف علی قاتله فضربه بها حتی قتله»
او پای قطع شده خود را گرفت و به سر قاتل کوبید و با پای خودش قاتلش را کشت.
سپس شعری میخواند و میگوید:
«یا نفس لا تراعی... إن قطعت کراعی... إن معی ذراعی
فلا یعرف فی العرب أحد صنع صنیعه »
در عرب سابقه ندارد چنین چیزی اتفاق افتاده باشد و کسی با پای قطع شده خودش قاتلش را بکشد!
لذا میگویند: «حکیم بن جبله» جزو «أشجع العرب» بوده است.
«ومنها أعبد العرب هرم بن حیان صاحب أویس القرنی»
همچنین عابدترین مردم عرب از جمله هرم بن حیان دوست اویس قرنی است،
«ومنها أجود العرب عبد الله بن سواد بن همام»
و همچنین بخشندهترین مردم عرب همانند عبدالله بن سواد بن همام هستند.
شرح نهج البلاغة، اسم المؤلف: أبو حامد عز الدین بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید المدائنی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان - 1418 هـ - 1998 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: محمد عبد الکریم النمری، ج 18، ص 30
این افراد «بنی عبد قیس» غرق در تشیع بودند، همانطوری که «ابن قتیبه» در کتاب «ترجمه سحار عربی» میگوید:
«کان عثمانیا و کانت عبد قیس تشیع فخالفها»
عایشه به «زید بن صوحان» برادر «صعصعة بن صوحان» که یکی از سادات «عبد قیس» بود نامه نوشت:
«مِنْ عَائِشَةَ أُمِّ الْمُؤْمِنِینَ حَبِیبَةِ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ – إِلَی ابنها الْخَالِصِ زَیدِ بْنِ صُوحَانَ»
از عایشه ام المؤمنین حبیبه رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) به فرزند خالص خودش زید بن صوحان،
«أَمَّا بَعْدُ فَإِذَا أَتَاک کتَابِی هَذَا فَاقْدُمْ فَانْصُرْنَا»
زمانی که نامه ما به دست تو رسید، بیا و ما را یاری کن.
«فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَخَذِّلِ النَّاسَ عَنْ عَلِی.»
اگر هم نمیآیی نگذار تا مردم به حمایت علی بروند.
الکامل فی التاریخ، المؤلف: أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم بن عبد الواحد الشیبانی الجزری، عز الدین ابن الأثیر (المتوفی: 630 هـ)، تحقیق: عمر عبد السلام تدمری، الناشر: دار الکتاب العربی، بیروت – لبنان، الطبعة: الأولی، 1417 هـ / 1997 م، ج 2، ص 578، باب ذکر ابتداء وقعة الجمل
همانند این نامه را هم به «صعصعة بن صوحان» نوشت. «صعصعة بن صوحان» در جواب نوشت:
«من صعصعة بن صوحان صاحب رسول الله (صلی الله علیه وآله) إلی أم المؤمنین عائشة:»
از صعصعة بن صوحان دوست رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلم) به ام المؤمنین عایشه:
«أما بعد، فقد أتانی کتابک أیتها الأم، تأمرینی فیه بما أمرک الله تعالی به من لزوم البیت وترک الجهاد»
نامه تو به من رسید. آنچه خداوند عالم به تو دستور داده است این است که خانه نشین باشی و تو را از جهاد نهی کرده است،
«لقوله تعالی: یا نِسَاءَ النَّبِی لَسْتُنَّ کأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیتُنَّ... وَقَرْنَ فِی بُیوتِکنَّ»
خداوند متعال فرموده است: ای همسران پیامبر! شما همچون یکی از زنان معمولی نیستید اگر تقوی پیشه کنید ... و آنچه را در خانههای شما از آیات خداوند و حکمت دانش خوانده میشود یاد کنید.
«وتفعلین أنت بما أمرنی به الله من الجهاد، وهذا عجیب»
تو به ما چیزی را دستور میدهی که خدا آن را بر ما واجب کرده است که جهاد کنیم و جهاد را بر تو حرام کرده است و این عجیب است.
«لأنی لو قیل لی: من أعقل الناس لما عدوتک»
اگر به من بگویند: عاقلترین انسانها چه کسی است از تو تجاوز نمیکنم و میگویم: عایشه است.
«فاتقی الله أیتها الأم»
ای مادر تقوا پیشه کن،
«وارجعی إلی بیتک الذی أمرک رسول الله (صلی الله علیه وآله) بلزومه»
برگردد به خانهات که رسول الله تو را به لزوم آن امر کرده است.
«فإنی فی إثر کتابی هذا خارج إلی علی للبیعة آلتی فی عنقی»
به دنبال نامهای که به تو مینویسم به سمت سپاه علی حرکت میکنم تا او را یاری کنم به خاطر بیعتی که به گردن دارم.
قبیلة بنو عبد القیس، نویسنده: عبد الهادی الربیعی، تحقیق: راجعه وأضاف إلیه: علی الکورانی العاملی، ج 3، ص 28 و 29، الفصل الرابع: بنو عبد القیس کلهم شیعة، ح 1
وارد شده است که «بنو عبد قیس» مورد وثوق اهلبیت (علیهم السلام) بودند. «عبد قیس» مورد وثوق اهلبیت (علیهم السلام) بودند، امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) زمانی که میخواستند عایشه را به مدینه برگردانند، از میان تمام به مردم به «عبد قیس» فرمودند:
«یا معشر عبد القیس، إندبوا لی الحرة الخیرة من نسائکم، فأتوه بعشرین امرأة وقیل أربعین»
ای عبد قیس! بیست نفر یا چهل نفر از زنان خوب و آزاده خودتان را بیاورید،
«فأمرهن بلبس العمائم وقلدهن السیوف وبعثهن مع عائشة»
و دستور دادند به سرشان عمامه بگذارند، و لباس رزم پوشیدند و شمشیر بستند و عایشه را از بصره به طرف مدینه بردند.
همچنین از «حبه عرنی» نقل شده است که میگوید:
«بعث إلی عائشة محمداً أخاها وعمار بن یاسر: أن ارتحلی والحقی بیتک الذی ترکک فیه رسول الله (صلی الله علیه وآله)»
امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) محمد بن ابی بکر، برادر عایشه را به سوی او فرستاد و فرمود: برگرد مدینه در همان خانهای باش که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) برای تو تهیه کرده است.
«فقالت: لا أفعل!»
گفت: از بصره حرکت نخواهم کرد!
واضح است که این افراد در جمل به دنبال فتنههای دیگری از جمله یارگیری و اختلافات و غیره بودند.
«وأخبراه بقولها فغضب ثم ردهما إلیها وبعث معهما الأشتر فقال: والله لتخرجن أو لتحملن احتمالاً»
وقتی این خبر به امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) رسید، حضرت غضبناک شدند و در کنار محمد بن ابی بکر عمار و مالک اشتر را هم فرستادند و فرمودند: یا میروی یا به زور تا مدینه میبریم.
قبیلة بنو عبد القیس، نویسنده: عبد الهادی الربیعی، تحقیق: راجعه وأضاف إلیه: علی الکورانی العاملی، ج 3، ص 25، ح 3 - من خصائص عبد القیس
حضرت به عایشه فرمودند: یا با پای خودت تا مدینه میروی، یا کاری میکنم که تو را به زور از بصره به مدینه منتقل کنند. در اینجا وارد شده است که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) زنان «بنی عبد قیس» را آوردند و تجهیز کردند و به همراه عایشه به مدینه فرستادند.
در کتاب «بحارالانوار» جلد 32 صفحه 275 وجود دارد. زمانی که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به عایشه دستور دادند که برگردد و او قبول نکرد، حضرت با تندی فرمود:
«ارجعی وإلا تکلمت بکلمة تبرئین إلی الله تعالی ورسوله فارتحلت.»
برگرد وگرنه درباره تو جملهای میگویم و کاری میکنم که خدا و پیغمبر اکرم از تو بریء باشد. پس عایشه برگشت.
بحار الأنوار؛ العلامة المجلسی،، ج 32، ص 275، ح 213
این مطلب را حاج آقای «طبسی» نقل میکردند و من مدرک این حرف را پیدا نکردم. ایشان میگفتند: زمانی که «عمار»، «محمد بن ابی بکر» و «مالک اشتر» آمدند و به او گفتند: امیرالمؤمنین (علیه السلام) دستور میدهد که از بصره حرکت کن، او حرکت نکرد.
سپس امام حسن (علیه السلام) آمد درحالیکه عایشه مشغول بافتن موی سرش بود. آن حضرت نزدیک او رفت و فرمود: حرکت کن. مردم نفهمیدند چه صحبتی میان امام حسن مجتبی (علیه السلام) و عایشه صورت گرفت.
نقل شده است پس از صحبت امام حسن (علیه السلام)، عایشه مضطرب شد تا جایی که حتی موهایی که میبافت را نیمه کاره رها کرد و سریع حرکت کرد. راوی میگوید: من خدمت امام حسن (علیه السلام) عرض کردم:
"به عایشه چه گفتید؟! «مالک اشتر» آمد، «ابن عباس» آمد، «عمار» آمد و برادر عایشه «محمد بن ابی بکر» آمد، اما او حرکت نکرد؛ شما به او چه گفتید که با این عجله حرکت کرد؟!"
امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: پدرم فرمود به عایشه بگویم اگر حرکت نکنی طلاقت را میدهم، زیرا پیغمبر اکرم طلاق زنانش را پس از خود به عهده من گذاشته است.
عایشه فهمید که اگر طلاق داده شود دیگر لقب «أم المؤمنین» از او برداشته خواهد شد و تمام آبرو و وجههای که دارد از بین خواهد رفت. تعبیری که من پیدا کردم همین «تکلمت بکلمة تبرئین إلی الله تعالی ورسوله» است.
این تعبیر، تعبیر خیلی جالبی است که در اینجا وارد شده است «تبرئین إلی الله» و حرف نهایی را در اینجا آورده است. مرحوم «شیخ مفید»، مرحوم «مجلسی» و دیگران این تعبیر را آوردهاند. اگر دوستان بتوانند این تعبیر را پیدا کنند، تعبیر خوب و مدرک زیبایی است.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
پاسخ: