2024 April 20 - شنبه 01 ارديبهشت 1403
وهّابيّت از منظر عقل و شرع (2) ريشه هاي تاريخي وهّابيّت
کد مطلب: ٦٤١١ تاریخ انتشار: ٠٢ شهریور ١٣٨٥ تعداد بازدید: 8999
مقالات » وهابیت
وهّابيّت از منظر عقل و شرع (2) ريشه هاي تاريخي وهّابيّت

ابن تيميه بنيانگذار فكري وهابيت، مخالفت علما با او، محمد بن عبدالوهاب

باسمه تعالي





وهّابيّت در يك نگاه



پي ريزي مباني فكري وهابيت:



تبليغ وهّابيّت مبتني بر انحرافات شديد در امور اعتقادي، و اثبات شرك و كفر فرق اسلامي توسط ابن تيميّه در سال 698 هـ ق، در منطقه شام آغاز گرديد، كه با مخالفت صريح دانشمندان بزرگ اهل سنّت و شيعه روبرو شد.



او در سال 728 در زندان قلعه دمشق جان سپرد، كه بامرگش افكار وي نيز به فراموشي سپرده شد.



ترويج مجدّد افكار باطل ابن تيميّه توسّط محمّد بن عبد الوهّاب در سرزمين نجد و هماهنگي با محمّد بن سعود حاكم «دِرعيّة»، در سال 1157 آغاز گرديد، كه با نبردهاي خونين بر سواحل خليج فارس و تمامي منطقه حجاز سلطه يافتند.



خاندان سعود به ترتيب يك دوره 75 ساله، قدرت را در اختيار داشتند، كه تا سال 1233 طول كشيد، اين افراد عبارت اند از: محمّد بن سعود، عبد العزيز بن محمّد، سعود بن عبد العزيز و عبد اللّه بن سعود.



با قلع و قمع دولت نجد به دست إبراهيم پاشاي عثماني و قتل عبد اللّه بن سعود در اسلامبول، خاندان سعودي از قدرت ساقط شد، و براي مدتي قريب 80 سال در عزلت گذراندند.



نخستين دولت سعودي:



محمّد بن سعود: حاكم وامام وهّابيّت بين سالهاي 1157 ـ 1179.



عبد العزيز بن محمّد: (متولّد 1133، و متوفّاي 1218) رهبر وهّابيّت بعد از پدرش.



سعود بن عبد العزيز: (متوفّاي 1229).



عبد اللّه بن سعود: كه در 1233، در استامبول كشته شد.



رهبران ديني وهّابيّت پس از فروپاشي:



تركي بن عبد اللّه بن محمّد بن سعود، كه در سال 1249 به قتل رسيد.



فيصل بن تركي بن عبد اللّه (متولّد 1213، و متوفّاي 1282).



عبد الرحمن بن فيصل بن تركي (متوفّاي 1346).



دوّمين دولت سعودي:



عبد العزيز بن عبد الرحمان در سال 1391 از كويت به نجد آمد، و با كمك بازماندگاني از پيروان مسلك وهّابيّت و با تكيه بر كمكهاي بي دريغ انگليسي ها و فرانسوي ها، و در مدّت 20 سال مبارزه و تلاش در تقسيم كشورهاي عربي، كشور عربستان سعودي را تأسيس كرد، كه هم اكنون فرزندان وي بر اين كشور حكومت مي كنند(1).



ملك عبد العزيز بن عبد الرحمن (متوفّاي 1373) در سال 1319 از كويت به رياض برگشت ودر طيّ 20 سال مبارزه، دوباره بر حجاز مسلط شد، و سلطنت آل سعود را پي ريزي كرد.



ملك سعود بن عبد العزيز: (متولّد 1319، متوفّاي 1388) .



ملك فيصل بن عبد العزيز: (متولّد 1324، متوفّاي 1395) در سال 1387 زمام دولت را به دست گرفت و به توسعه حرمين پرداخت.



ملك خالد بن عبد العزيز: (متولّد 1331، متوفّاي 1402) در سال 1395 زمام كشور را به دست گرفت.



ملك فهد بن عبد العزيز: (متولّد 1340)(2).







ابن تيميّه بنيانگذار فكري وهّابيّت



أحمد بن تيميّه در سال 665 ق، پنج سال پس از سقوط خلافت بغداد در حرّان از توابع شام به دنيا آمد، و تحصيلات اوليّه را در آن سر زمين به پايان برد. پس از حمله مغول به اطراف شام و همراه خانواده اش به دمشق رفت و در آنجا اقامت گزيد.



در سال 698 هـ ق، به تدريج آثار انحراف در وي ظاهر شد، خصوصاً به هنگام تفسير آيه شريفه (الرَّحْمَـنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي )(3)، در شهر حماة(4) براي خداوند تبارك وتعالي جايگاهي در فراز آسمانها كه بر تخت سلطنت تكيه زده است، تعيين كرد(5).



اين تفسير مخالف آيات قرآن چون: (لَيْسَ كَمِثْلِهِي شَيْءٌ )(6) و (وَ لَمْ يَكُن لَّهُو كُفُوًا أَحَدُم )(7) مي باشد كه خداوند را از هر گونه تشبيه به صفات مخلوقات باز داشته است.



انتشار افكار باطل «ابن تيميّه» در دمشق و اطراف آن غوغايي به پا كرد، گروهي از فقهاء عليه او قيام كرده و از جلال الدين حنفي قاضي وقت محاكمه وي را خواستار شدند، ولي وي از حضور در دادگاه امتناع ورزيد.



«ابن تيميّه» همواره با آراء خلاف خود افكار عمومي را متشنّج، و معتقدات عمومي را جريحه دار مي كرد، تا اينكه هشتم رجب سال 705 هـ ق، قضات شهر همراه با وي در قصر نائب السلطنه حاضر شدند، و كتاب «الواسطيّة» وي قرائت شد، پس از دو جلسه مناظره با «كمال الدين زملكاني» و اثبات انحراف فكري و عقيدتي «ابن تيميّه» او را به مصر تبعيد كردند.



در آنجا نيز بخاطر نشر انديشه هاي انحرافي توسّط «ابن محلوف مالكي» قاضي وقت به زندان محكوم گشت، و سپس در 23 ربيع الأوّل سال 707 هـ ق، از زندان آزاد شد، ولي بخاطر پافشاري بر نشر عقايد باطلش، قاضي «بدر الدين» وي را محاكمه كرد و احساس نمود كه وي در قضيّه توسل به پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله وسلم) ادب را نسبت به حضرت رعايت نمي كند، بنابر اين او را روانه زندان كرد(8).



عاقبت در سال 708 هـ ق، از زندان آزاد شد، ولي فعّاليّت مجدّد وي باعث شد كه آخر ماه صفر سال 709 هـ ق، به اسكندريّه مصر تبعيد شود، و پس از هشت ماه به قاهره بازگردد.



ابن كثير مي نويسد: در 22 رجب سال 720 هـ ق، به خاطر فتاواي دور از مذاهب اسلامي به دار السعاده احضار شد، و قضات هر چهار مذهب (حنفي، مالكي، شافعي و حنبلي) او را مذمّت و به زندان محكوم كردند، تا اينكه در دوّم محرّم سال 721 هـ ق، از زندان آزاد گرديد.



ابن حجر عسقلاني و شوكاني از علماء بزرگ اهل سنّت مي نويسند: قاضي شافعي دمشق دستور داد كه در دمشق اعلان كنند كه: «من اعتقد عقيدة ابن تيميّة حلّ دمه وماله»(9).



هر كس معتقد به عقايد «ابن تيميّه» باشد، خون و مالش حلال است.







انتقادات بزرگان اهل سنّت از «ابن تيميّه»



برخي از شخصيّتهاي بزرگ اهل سنّت و معاصر «ابن تيميّه»، مطالب وي را به نقد كشيده، و برخي كتابهايي مستقلّ در بطلان آراي او تأليف كردند، مانند: «تقي الدين سُبكي» كه دو كتاب به نامهاي «شفاء السقام في زيارة خير الأنام» و «الدرّة المضيّة في الردّ علي ابن تيميّة» نوشت.







1 ـ انتقاد تند ذهبي از ابن تيميّه:



«ذهبي» دانشمند بلند آوازه عصر «ابن تيميّه» در نامه اي خطاب به وي مي نويسد:



«يا خيبة! من اتّبعك فإنّه معرض للزندقة والإنحلال .. فهل معظم أتباعك إلاّ قعيد مربوط، خفيف العقل، أو عاميّ، كذّاب، بليد الذهن، أو غريب واجم قويّ المكر، أو ناشف صالح عديم الفهم، فإن لم تصدّقني ففتّشهم وزِنْهم بالعدل ... إلي متي تمدح كلامك بكيفيّة لا تمدح بها واللّه أحاديث الصحيحين، يا ليت أحاديث الصحيحين تسلم منك، بل في كلّ وقت تغير عليها بالتضعيف والإهدار أو بالتأويل والإنكار، أما آن لك أن ترعوي ؟ أما حان لك أن تتوب وتُنيب؟ أما أنت في عشر السبعين وقد قرب الرحيل ، بلي واللّه ما أذكر أنّك تذكر الموت، بل تزدري بمن يذكر الموت، فما أظنّك تقبل علي قولي وتصغي إلي وعظي، فإذا كان هذا حالك عندي وأنا الشفوق المحبّ الوادّ، فكيف حالك عند أعدائك ، وأعداؤك واللّه فيهم صلحاء وعقلاء وفضلاء كما أنّ أولياءك فيهم فجرة كذبة جهلة(10).



اي بي چاره، آنان كه از تو متابعت مي كنند در پرتگاه زندقه و كفر و نابودي قرار دارند، نه اين است كه عمده پيروان تو عقب مانده، گوشه گير، سبك عقل، عوام، دروغگو، كودن، بيگانه، فرومايه، مكّار، خشك، ظاهر الصلاح، و فاقد فهم هستند. اگر چنانچه سخن مرا قبول نداري آنان را امتحان كن، و با مقياس عدالت بسنج.



تا كي سخنان نا شايست خود را بالاتر از احاديث صحيح بخاري، و صحيح مسلم مي شماري؟ اي كاش احاديث آن دو كتاب از اعتراض تو در امان مانده بود، تو بعضي اوقات آنها را تضعيف كرده و بي ارزش مي كني و يا توجيه نموده و انكار مي كني!!



آيا وقت آن نرسيده است كه از جهل و ناداني دست برداري و توبه كني؟ بدان كه مرگت نزديك شده است، بخدا قسم گمان نمي كنم تو به ياد مرگ باشي، بلكه كساني را كه به ياد مرگ هستند تحقير مي كني! ... تو با من كه دوستت هستم اين چنين برخورد مي كني پس با دشمنانت چه خواهي كرد.



به خدا سوگند درميان دشمنانت، افراد صالح و شايسته و عاقل و دانشور فراوان هستند، چنان كه در بين دوستان تو افراد آلوده، دروغگو، نادان و بي عار زياد به چشم مي خورند.







2 ـ ابن حجر عسقلاني و نسبت نفاق به ابن تيميّه:



«وافترق الناس فيه شيعاً، فمنهم من نسبه إلي التجسيم، لما ذكر في العقيدة الحمويّة والواسطيّة وغيرهما من ذلك كقوله: إنّ اليد والقدم والساق والوجه صفات حقيقيّة للّه، وأنّه مستو علي العرش بذاته.



ـ إلي أن قال ـ : ومنهم من ينسبه إلي الزندقة، لقوله: النبيّ ( صلّي اللّه عليه وسلّم ) لا يستغاث به، وأنّ في ذلك تنقيصاً ومنعاً من تعظيم النبيّ (صلّي اللّه عليه وسلّم).



ـ إلي أن قال ـ : ومنهم من ينسبه إلي النفاق، لقوله في عليّ ما تقدّم - أي أنّه أخطأ في سبعة عشر شيئاً - ولقوله: إنّه - أي عليّ - كان مخذولاً حيثما توجّه، وأنّه حاول الخلافة مراراً فلم ينلها، وإنّما قاتل للرئاسة لا للديانة، ولقوله: إنّه كان يحبّ الرئاسة، ولقوله: أسلم أبو بكر شيخاً يدري ما يقول، وعليّ أسلم صبيّاً، والصبيّ لا يصحّ إسلامه، وبكلامه في قصّة خطبة بنت أبي جهل ... فإنّه شنع في ذلك، فألزموه بالنفاق ، لقوله صلّي اللّه عليه وسلّم: ولا يبغضك إلاّ منافق»(11).



بزرگان اهل سنّت در رابطه با «ابن تيميّه» نظريّه هاي مختلفي دارند، بعضي معتقدند كه وي قائل به تجسيم است، زيرا او در كتاب «العقيدة الحمويّة» براي خداوند تعالي دست و پا، ساق پا و صورت، تصوّر كرده است.



و بعضي به سبب مخالفت او با توسّل و استغاثه به رسول اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم)، كه اين نيز تنقيص مقام نبوّت، و مخالفت با عظمت حضرت به حساب مي آيد، وي را زنديق و بي دين دانسته اند.



و بعضي بجهت سخنان زشتي كه در باره امير مؤمنان(عليه السلام) بيان داشته وي را منافق دانسته اند.



چون وي گفته است: علي بن أبي طالب بارها براي به دست آوردن خلافت تلاش كرد، ولي كسي او را ياري نكرد، جنگهاي او براي ديانت خواهي نبود، بلكه براي رياست طلبي بود، اسلام ابوبكر، از اسلام علي كه در دوران طفوليّت صورت گرفته با ارزشتر است، و همچنين خواستگاري علي از دختر أبو جهل نقص بزرگي براي وي بشمار مي رود.



تمامي اين سخنان نشانه نفاق اوست، چون پيامبر گرامي(صلي الله عليه وآله وسلم)به علي (عليه السلام)فرموده است: جز منافق كسي تو را دشمن نمي دارد.







3 ـ سُبْكي، ابن تيميّه را بدعت گزار مي داند:



سُبكي متوفّاي سال 756 هجري، از دانشمندان بلند آوازه اهل سنّت و معاصر «ابن تيميّه» مي نويسد:



«لمّا أحدث ابن تيميّة ما أحدث في أصول العقائد، ونقض من دعائم الإسلام الأركان والمعاقد، بعد أن كان مستتراً بتبعيّة الكتاب والسنّة، مظهراً أنّه داع إلي الحقّ، هاد إلي الجنّة، فخرج عن الاتّباع إلي الابتداع، وشذّ عن جماعة المسلمين بمخالفة الإجماع، وقال بما يقتضي الجسميّة والتركيب في الذات المقدّسة، وأنّ الافتقار إلي الجزء ليس بمحال، وقال بحلول الحوادث بذات اللّه تعالي ... فلم يدخل في فرقة من الفرق الثلاثة والسبعين التي افترقت عليها الأمّة، ولا وقفت به مع أمّة من الأمم همّة»(12).



او در پوشش پيروي از كتاب و سنّت، در عقايد اسلامي بدعت گذاشت، و اركان اسلام را درهم شكست، او با اتّفاق مسلمانان به مخالفت بر خاست، و سخني گفت كه لازمه آن جسماني بودن خدا و مركّب بودن ذات اوست، تا آنجا كه ازلي بودن عالم را ملتزم شد و با اين سخنان حتي از 73 فرقه نيز بيرون رفت.







4 ـ ابن حجر مكّي، ابن تيميّه را گمراه و گمراه گر مي شمارد:



«ابن حجر مكّي» از دانشمندان بزرگ اهل سنّت و مورد قبول وهّابيّت در باره «ابن تيميّه» مي نويسد:



«ابن تيميّة عبد خذله اللّه، وأضلّه وأعماه، وأصمّه وأذلّه، وبذلك صرّح الأئمّة الذين بيّنوا فساد أحواله وكذب أقواله ... وأهل عصرهم وغيرهم من الشافعيّة والمالكيّة والحنفيّة، ولم يقتصر اعتراضه علي متأخّري الصوفيّة، بل اعترض علي مثل عمر بن الخطّاب وعليّ بن أبي طالب رضي اللّه عنهما.



والحاصل أنّه لا يقام لكلامه وزن بل يرمي في كلّ وعر وحزن، ويعتقد فيه أنّه مبتدع، ضالّ، مضلّ، غال، عاملها اللّه بعدله، و أجارنا من مثل طريقته»(13).



خدا اورا خوار و گمراه و كور و كر كرده است، و پيشوايان اهل سنّت و معاصرين وي از شافعيها، و مالكيها، و حنفيها، بر فساد افكار واقوال او تصريح دارند، اعتراض وي حتي عمر بن خطاب و علي بن أبي طالب (عليه السلام) را نيز در بر گرفته است ... سخنان «ابن تيميّه» فاقد ارزش بوده، واو فردي بدعت گذار، گمراه، و گمراهگر و غير معتدل است، خداوند با او به عدالت خود رفتار نمايد، و ما را از شرّ عقيده و راه و رسم وي حفظ نمايد.







5 ـ اطلاق شيخ الإسلام به ابن تيميّه كفر است:



«شَوكاني» از علماء بزرگ اهل سنّت مي گويد:



«صرّح محمّد بن محمّد البخاري الحنفيّ المتوفّي سنة 841 بتبديعه ثمّ تكفيره، ثمّ صار يصرّح في مجلسه: إنّ من أطلق القول علي ابن تيميّة أنّه شيخ الإسلام فهو بهذا الإطلاق كافر»(14).



محمّد بخاري حنفي متوفّاي سال 841 در بدعت گذاري و تكفير «ابن تيميّه» بي پرده سخن گفته است، تا آنجا كه در مجلس خود تصريح نموده است، كه اگر كسي «ابن تيميّه» را «شيخ الاسلام» بداند، كافر است.







عوامل انزواي «ابن تيميّه» وعلل گسترش مجدّد افكار او



افكار باطل «ابن تيميّه» در منطقه شامات كه مهد علم و دانش بود، با انتقادات و اعتراضات علماء و دانشمندان مذاهب مختلف مواجه شد، كه در نتيجه باعث انزواي «ابن تيميّه»، و افكار و عقايد وي نيز به بوته فراموشي سپرده شد.



ولي در قرن 12 اين افكار در منطقه نجد كه از تمدّن و فرهنگ بي بهره بود، مجدّداً منتشر شد، و پس از آن سعودي با پشتيباني قدرتهاي استعماري، به ترويج آن پرداخت.







نگاهي گذرا به زندگي محمّد بن عبد الوهّاب»



«محمّد بن عبد الوهّاب» در سال 1115، در شهر عُيَينه، از توابع نجد عربستان به دنيا آمد، او فقه حنبلي را در زادگاه خود آموخت و آنگاه براي ادامه تحصيل رهسپار مدينه منوره شد.



او در دوران تحصيل مطالبي به زبان مي آورد كه نشانگر انحراف فكري او بود به طوري كه برخي از اساتيد او نسبت به آينده او اظهار نگراني مي كردند.



گفتني است كه وي مبتكر و بنيانگذار فرقه وهّابيّت نبود، بلكه قرنها پيش از او اين عقايد يا بخشي از آن توسّط برخي از عالمان كج انديش حنبلي مانند «ابن تيميّه»، و شاگردان او اظهار شده بود، ولي باتوجّه به مخالفتهاي صريح علماي اهل سنّت و شيعه در بوته فراموشي سپرده شده بود، و مهمترين كاري كه «محمّد بن عبد الوهّاب» انجام داد اين بود كه عقايد ابن تيميه را به صورت يك فرقه و يا مذهب جديدي در آورد كه با تمام مذاهب چهارگانه اهل سنّت و مذهب شيعه تفاوت داشت.







آغاز ترويج وهّابيّت و برخورد مردم با آن



دكتر منير العجلاني مي نويسد: «وتجمّع عليه أناس في البصرة من رؤساءها وغيرهم، فآذوه أشدّ الأذي، وأخرجوه منها»(15).



محمّد بن عبد الوهّاب در آغاز كارش به بصره آمد، و عقايدش را اظهار نمود، كه با مخالفت شديد بزرگان بصره مواجه شد، كه در نتيجه مردم عليه او قيام نموده و او را از شهر بيرون كردند.



او سپس به بغداد و كردستان وهمدان واصفهان روانه شد(16) و سر انجام به زادگاه خويش برگشت.



او در زمان حيات پدرش جرأت اظهار عقائد خويش را نداشت ولي پس از آن كه پدر او در سال 1153 در گذشت محيط را براي اظهار عقايد خويش مساعد يافت و مردم را به آيين جديد خود فرا خواند(17).



ولي اعتراض عمومي مردم كه نزديك بود خونش را بريزند، او را ناگزير كرد تا به زادگاه خويش عُيَيْنه باز گردد، و بر اساس پيماني كه با امير آنجا «عثمان بن مَعْمَر» بست كه هر دو بازوي يكديگر باشند، عقايد خود را تحت حمايت او بي پرده مطرح ساخت، ولي طولي نكشيد كه حاكم عيينه به دستور فرمانرواي احساء، وي را از شهر عيينه اخراج كرد.



محمد بن عبد الوهاب به نا چار شهر دِرْعِيّه را براي اقامت برگزيد و با پيمان جديدي كه با محمد بن سعود حاكم درعيه بست كه حكومت از آن محمد بن سعود و تبليغ به دست محمد بن عبد الوهاب باشد.



او در آغاز كار به مطالعه زندگي نامه مدّعيان دروغين نبوّت مانند «مُسَيْلمه كذّاب»، «سَجاج» «أسود عَنْبسي» و «طليحه أسدي» علاقه خاصّي داشت، برخي از اساتيد و علماء و حتّي پدرش وي را گمراه دانسته و مردم را از اطاعت وي منع مي كردند(18).



اوّلين كتابي كه بر ردّ عقايد باطل وي نوشته شد توسّط برادرش «سليمان بن عبد الوهّاب» به نام «الصواعق الإلهيّة في الردّ علي الوهّابيّة» بود.



اوّلين كاري كه «محمّد بن عبد الوهّاب» انجام داد، ويران كردن زيارتگاههاي صحابه، و اولياء در اطراف عُيَيْنه بود، كه از جمله آنان تخريب قبر «زيد بن خطّاب» برادر خليفه دوّم بود(19)، كه با واكنش شديد علماء و بزرگان مواجه گرديد، به دنبال آن امير عُيَيْنه به ناچار، شيخ را از اين شهر بيرون كرد.



همان طوري كه در بخش «عصر ظهور افكار محمد بن عبد الوهّاب» اشاره شد،(20)در قرن 12 هجري موقعيّت بسيار سخت و اوضاع بسيار نامناسبي كه براي مسلمانان پيش آمد و كشورهاي اسلامي از هر طرف مورد تهاجم شديد استعمارگران قرار داشت، كيان امت اسلامي از سوي انگليس، فرانسه، روس و امريكا تهديد مي شد ، جامعه اسلامي بيش از هر زمان ديگري نياز به وحدت كلمه داشت.



در اين عصر، بيش از هر زماني مسلمانان نياز به وحدت و همكاري بر ضد دشمن مشترك داشتند، ولي متأسفانه «محمّد بن عبد الوهّاب» مسلمانان را به جرم توسّل به انبياء و اولياء الهي، مشرك و بت پرست قلمداد كرد، و فتوا به تكفير آنان داد، و خونشان حلال، و قتل آنان را جايز، و اموال آنان را جزء غنائم جنگي به حساب آورد، و پيروان او به استناد اين فتوا هزاران مسلمان بي گناه را به خاك وخون كشيدند، كه در قسمت بعدي به تفصيل بيان خواهد شد.



(1) رجوع شود به تاريخ وهّابيّت، تأليف محمّد حسين قريب گركاني، مجله هفت آسمان: سال اول، شماره سوم و چهارم ص 177.



(2) رجوع شود به: رسائل أئمّة دعوة التوحيد، تأليف: د. فيصل بن مشعل بن سعود بن عبد العزيز.



(3) طه: 5.



(4) يكصدو پنجاه كيلومتري شهر دمشق.



(5) او در كتاب العقيدة الحمويّة: 429 مي گويد: إنّ اللّه تعالي فوق كلّ شيء وعلي كلّ شيء وأنّه فوق العرش وأنّه فوق السماء ...



(6) شوري/ 11.



(7) إخلاص: 4.



(8) البداية والنهاية: 14/47.



(9) الدرر الكامنة: 1/147، البدر الطالع: 1/67.



(10) الإعلان بالتوبيخ: 77. تكملة السيف الصقيل، ردّ ابن زفيل: 218.



(11) الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة: 1/155.



(12) الدرّة المضيئة: 5.



(13) الفتاوي الحديثة: 86.



(14) البدر الطالع: 2/260.



(15) تاريخ العربيّة السعوديّة: 88.



(16) او چهار سال در بصره، پنچ سال در بغداد و يك سال دركردستان ودو سال در همدان اقامت گزيد واندك زماني هم در اصفهان و قم بود و آن گاه به حُرَيْمَله اقامتگاه پدرش رفت. وهابيت مباني فكري وكارنامه عملي ص 36.



(17) رجوع شود به زعماء الإصلاح في عصر الحديث: 10، تاريخ العربيّة السعوديّة: 89، تاريخ نجد آلوسي ص 111.



(18) كشف الارتياب: 7.



(19) عنوان المجد في تاريخ نجد: 9، البراهين الجليّة في رفع تشكيكات الوهابيّة: 4، هذه هي الوهابيّة: 125، السلفيّة بين أهل السنّة والاماميّة: 307.



(20) به صفحه «عصر ظهور افكار محمد بن عبد الوهّاب» مراجعه شود.






Share
1 | شعفي | | ١٢:٠٠ - ١٩ ارديبهشت ١٣٨٦ |
مطالب جالبي هست خيلي ممنون در مورد عقايد مهابيون مطلبي داريد. يامرجعي ميتوانيد معرفي كنيد.
2 | علي | | ١٢:٠٠ - ٣٠ فروردين ١٣٨٧ |
خيلي عاليه,اجرتون بامولا حضرت امام مهدي(عج)
اللهم عجل لوليك الفرج
3 | علي اكبر محمد رضاپور | | ١٢:٠٠ - ١٢ خرداد ١٣٨٨ |
جناب آقاي دکتر سيد محمد حسيني قزويني از زحمات شما قدر داني و تشکر ميکنم لطفا" دامنه فعاليت و آگاهي براي نسل جوان را بيشتر فرماييد تا اين جوانان به دام و تله آدمهاي مکار و پر فريب و ريا کار و بد دهني مثل ملازاده نشوند. با آرزوي موفقيت براي شما ومسلمين.
4 | محمد مودي | Iran - Markaz | ١٢:٠٠ - ٢٢ مهر ١٣٨٨ |
سلام : عاليست . اگر کتاب در اين زمينه باشد که دانلود شود بهتر است.
5 | ابوالفضل | Iran - Tehran | ١٩:٥٨ - ٢٦ فروردين ١٣٩٣ |
سلام شما گفتيد که:هر كس معتقد به عقايد «ابن تيميّه» باشد، خون و مالش حلال است.
ميشه سند بديد
ممنون

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اين مطلب را عسقلاني چنين نقل کرده است :وعاد القاضي الشافعي إلى ولايته ونودي بدمشق من اعتقد عقيدة ابن تيمية حل دمه وماله

الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة ، اسم المؤلف: الحافظ شهاب الدين أبي الفضل أحمد بن علي بن محمد العسقلاني الوفاة: 852هـ/ 1449م ، دار النشر : مجلس دائرة المعارف العثمانية - صيدر اباد/ الهند - 1392هـ/ 1972م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : مراقبة / محمد عبد المعيد ضان ج 1 ص 171

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب