2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
شناخت شخصيت أمير المؤمنين (عليه السلام) 01
کد مطلب: ٥٧٠٢ تاریخ انتشار: ٠٧ آذر ١٣٨٥ تعداد بازدید: 3889
سخنراني ها » امیرالمؤمنین علیه السلام
شناخت شخصيت أمير المؤمنين (عليه السلام) 01

دوازده فضیلت ویژه امیرالمؤمنین از زبان پیامبر اکرم در منابع معتبر اهل سنت
شبکه سلام 85/09/07

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 85/09/07

آقاي هدايتي

مقداري در رابطه با شخصيت و فضائل و مناقب أمير المؤمنين (عليه السلام) از منابع أهل سنت صحبت كنيد كه حتي دشمنان هم نتوانستند فضائل او را نگويند.

استاد حسيني قزويني

سخن گفتن در رابطه با أمير المؤمنين (عليه السلام)، به حق، دشوار است. كسي مي تواند درباره حضرت علي (عليه السلام) سخن بگويد كه علمش را از سرچشمه وحي گرفته باشد.

آقاي صاحب بن عباد، شاعر معروف عرب مي گويد:

و قالوا علي علا قلت لا فأن العلي بعلي علا

مي گويند: علي مقام والايي دارد، مي گويم: نه، دروغ است. اگر مقام والايي در جهان هست، به بركت علي، والا شده است.

ديوان الصاحب بن عباد، ص260 ـ مناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج2، ص230 ـ الغدير للشيخ الأميني، ج4، ص41

روايت اول:

علامه اميني (ره) ـ صاحب الغدير ـ مي فرمايد:

من با يكي از شخصيت هاي بزرگ دانشگاه بزرگ عراق ـ آقاي عظيمي، قائم مقام دانشگاه ـ بحث مي كردم و به من گفت: من عمرم را براي حضرت علي (عليه السلام) گذاشتم و چند روايتي را كه ويژه حضرت علي (عليه السلام) است، كار كرده ام. به او گفتم: آيا مي شود آن أحاديث را به من بدهي استفاده كنم؟ گفت: اولين روايتي كه به نظر من خيلي جالب بود، اين بود:

علي مع الحق و الحق مع علي، يدور الحق معه حيث ما دار.

علي با حق است و حق با علي است و هميشه حق، گرداگرد علي مي چرخد.

به او گفتم: آيا بر اين باور هستي كه اين روايت، مخصوص علي (عليه السلام) است، گفت: بله، غير از حضرت علي (عليه السلام)، اين سخن در شأن هيچ صحابه اي نيامده است. گفتم: خير، درباره عمار هم آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

عمار مع الحق و الحق مع عمار و يدور عمار مع الحق حيث ما دار.

سندش را گفتم و او ناراحت شد و گفت: يك سوم عمرم را با اين اشكال خودت تباه كردي! من بر اين باور بودم كه اين سخن، فقط درباره حضرت علي (عليه السلام) است. به او گفتم: به تو تبريك مي گويم نسبت به انتخاب اين روايت. گفت: چرا؟ گفتم: درست است اين روايت درباره عمار هم آمده است، ولي ميان روايت عمار و حضرت علي (عليه السلام)، تفاوت از زمين تا آسمان است. درباره عمار آمده است:

عمار مع الحق و الحق مع عمار و يدور عمار مع الحق حيث ما دار.

عمار با حق است و حق با عمار است و هر جا كه حق باشد، عمار بر گرد حق مي چرخد و از حق جدا نمي شود.

ولي درباره حضرت علي (عليه السلام) آمده است:

علي مع الحق و الحق مع علي، يدور الحق معه حيث ما دار.

علي با حق است و حق با علي است و هميشه حق، گرداگرد علي مي چرخد.

يعني عمار، دور حق مي چرخد و حق، دور حضرت علي (عليه السلام).

اين روايت را مفصل كار كرده ام و در سايت آمده است و اشكال إبن تيميه را هم پاسخ داده ام.

به نظر من، اين روايت، يكي از بهترين و شايسته ترين سخناني است كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) درباره آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) فرموده است.

روايت دوم:

آقاي احمد بن حنبل ـ رئيس حنابله ـ در رابطه با أمير المؤمنين (عليه السلام) مي گويد:

ما جاء لأحد من الصحابة من الفضائل بالأسانيد الصحاح مثل ما جاء لعلي (رضي الله عنه).

فضيلت هايي كه با سند صحيح در مورد علي (رضي الله عنه) آمده، در مورد هيچ يك از صحابه نيامده است.

مناقب أحمد لإبن الجوزي، ص163 ـ المستدرك علي الصحيحين الحاكم النيشابوري، ج3، ص107 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص298 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج1، ص363 ـ تفسير الثعلبي، ج4، ص81 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص418 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج3، ص399 ـ المناقب للخوارزمي، ص11 ـ فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص61

روايت سوم:

آقاي إبن عساكر و سيوطي از إبن عباس نقل مي كنند:

نزلت في علي ثلاث مأة آية.

300 آيه در حق علي نازل شده است.

تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص364 ـ تاريخ الخلفاء للسيوطي، ص170 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج6، ص219 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج1، ص377 ـ الصواعق المحرقه لإبن حجر مكي، ص196

روايت چهارم:

من روايتي را ديدم كه فكر مي كردم براي بعضي از شيعيان يا از ناحيه غُلات باشد؛ ولي وقتي تحقيق كردم، ديدم بزرگاني از أهل سنت مانند أبو نُعِيْم نقل مي كنند از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله):

لا تسبّوا عليا، فإنه ممسوس في ذات الله.

حلية الأولياء، ج1، ص230 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص621 ـ كفاية الطالب، ص194 ـ فرائد السمطين، ج1، ص165

روايت پنجم:

چند شب پيش در يكي از شبكه هاي ماهواره اي ديدم كه روايتي را نقل كردند و فرهنگ شيعه را زير سؤال بردند و تعابير وقيحي كه زيبنده خودشان بود، به كار بردند. گفتند:

شيعيان روايتي را از خودشان نقل كرده اند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:

علي خير البشر، فمن أبي فقد كفر.

علي، بهترين خلائق است، هر كس زير بار اين سخن نرود و قبول نكند، كافر است.

الكامل لعبد الله بن عدي، ج4، ص10 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص372 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص109 ـ الثقات لإبن حبان، ج9، ص281 ـ انساب الأشراف للبلاذري، ص103 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص504 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج7، ص433 ـ منتخب كنز العمال للمتقي الهندي در حاشيه مسند احمد، ج5، ص35 ـ فرائد السمطين، ج1، ص154

من به آنها گفتم: اين روايت را خود عايشه بدون هيچ تقريظ و تعريضي نقل مي كند:

سألت عائشة عن علي عليه السلام. قالت: ذلك خير البشر، لا يشك إلا كافر.

وقتي در مورد علي (عليه السلام) از عايشه سوال شد، گفت: او بهترين خلائق است، هر كه در اين شك كند، كافر است.

ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج2، ص273

قطعا مقام امير المومنين (عليه السلام)، پايين تر از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) است. روايات متعددي داريم كه امير المومنين (عليه السلام) فرمود:

أنا عبد من عبيد محمد.

من بنده اي از بندگان محمد هستم.

الكافي للشيخ الكليني، ج1، ص90 ـ الإحتجاج للشيخ الطبرسي، ج1، ص313

بنده خودم تحقيقي روي روايت خير البشر كرده ام كه امير المومنين (عليه السلام) بهترين خلائق است، اگر كسي اين روايت را قبول نكند، نوعي تعريض بر قرآن است و آيه شريفه مباهله را زير سوال برده است. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه شكي در أشرف خلائق و برتر بودنش نسبت به تمام أنبياء (عليهم السلام) و ملائكه نيست، خداوند در آيه مباهله، امير المومنين (عليه السلام) را به منزله نَفْس و جان و خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شمرده است.

روايت ششم:

در روايات متعدد آمده است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است:

علي مني و أنا منه.

مسند أحمد، ج4، ص164 ـ سنن إبن ماجة، ج1، ص44 ـ فضائل الصحابة للنسائي، ص15 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص111 ـ مسند أبي داود الطيالسي، ص111 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص495 ـ السنن الكبري للنسائي، ج5، ص45 ـ مسند أبي يعلي، ج1، ص293 ـ صحيح إبن حبان، ج15، ص374 ـ خصائص أمير المؤمنين (ع) للنسائي، ص87 ـ السيرة الحلبية، ج3، ص338 ـ السيرة النبوية لإبن كثير، ج4، ص424 ـ المناقب للخوارزمي، ص64 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج5، ص232 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص631 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص197 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص154 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص346 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج2، ص146

روايت هفتم:

علي مني بمنزلة رأسي من بدني.

الجامع الصغير للسيوطي، ج2، ص177 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص603 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج4، ص471 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج7، ص12 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص107 ـ سبل الهدي و الرشاد للصالحي الشامي، ج11، ص297 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج2، ص303

اين آيه مباهله و حديث طير دلالت مي كنند كه در زير آسمان كبود، بعد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله)، أشرف خلائق و أفضل موجودات، آقا امير المومنين (عليه السلام) است.

روايت هشتم:

آقاي فخر رازي از خليفه دوم نقل مي كند:

عجزت النساء أن تلدن مثل علي بن أبي طالب.

زنان عالم عاجزند از اين كه مانند علي بن أبي طالب را به دنيا بياورند.

الأربعين للرازي، ص466 ـ المناقب للخوارزمي، ص81

روايت نهم:

آقاي خوارزمي هم از خليفه دوم نقل مي كند:

از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) شنيدم كه فرمود:

لو إجتمع الناس علي حب علي بن أبي طالب لما خلق الله النار.

اگر مردم بر محبت و عشق علي بن أبي طالب جمع مي شدند، خداوند، آتش را خلق نمي كردند.

المناقب للخوارزمي، ص67 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج2، ص290

روايت دهم:

آقاي خوارزمي به نقل از إبن عباس مي گويد:

لو أن الغياض أقلام و البحر مداد و الجن حساب و الإنس كتاب ما أحصوا فضائل علي بن أبي طالب عليه السلام.

اگر تمام درختان قلم شوند و درياها مركب شوند و جنيان حساب رس شوند و إنسيان نويسنده شوند، باز هم نمي توانند فضائل علي بن أبي طالب (عليه السلام) را بشمارند.

المناقب للخوارزمي، ص32

روايت يازدهم:

آقاي حاكم نيشابوري در روايت صحيحي از خليفه دوم نقل مي كند:

لقد أعطي علي بن أبي طالب ثلاث خصال، لأن تكون لي خصلة منها، أحب إلي من أن أعطي حمر النعم، قيل: و ما هن يا أمير المؤمنين؟ قال: تزوجه فاطمة بنت رسول الله صلي الله عليه و آله و سكناه المسجد مع رسول الله صلي الله عليه و آله يحل له فيه ما يحل له و الراية يوم خيبر.

هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه.

3 ويژگي به علي بن أبي طالب داده شده كه اگر يكي از آنها به من داده مي شد، براي من از شتر سرخ مو [كه خيلي با ارزش بود و ضرب المثلي بود براي ارزش دادن بيشتر به چيزي] بهتر بود. گفته شد: اي امير المومنين! آنها كدام اند؟ گفت: 1. ازدواج با فاطمه، دختر رسول الله 2. زندگي در مسجد با رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ـ زماني كه پيامبر، جز درب منزل علي، تمام درب هاي ورودي به مسجد را بست ـ 3. به دست گرفتن پرچم اسلام در جنگ خيبر.

المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص125 ـ مسند احمد، ج2، ص26 ـ فتح الباري شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص13 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص500 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص120 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص121 ـ المناقب للخوارزمي، ص332 ـ مسند أبي يعلي، ج9، ص453 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص116 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج4، ص179 ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج3، ص214 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص377

روايت دوازدهم:

روايات متعددي داريم كه واژه صديق و فاروق از القاب امير المومنين (عليه السلام) بود و خودش مي فرمود:

أنا الصديق الأكبر، لا يقولها بعدي إلا كذاب، صليت قبل الناس لسبع سنين.

من صديق بزرگ هستم. هر كسي بعد از من بگويد صديق هستم، دروغگو است. 7 سال قبل از آن كه مردم مسلمان شوند و نماز بخوانند، من نماز مي خواندم.

المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص112 ـ سنن إبن ماجة، ج1، ص44 ­ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص498 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص122 ـ كتاب السنة لعمرو بن أبي عاصم، ص584 ـ تفسير الثعلبي، ج5، ص85 ـ السنن الكبري للنسائي، ج5، ص107 ـ خصائص أمير المؤمنين للنسائي، ص46 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج13، ص200 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج22، ص514 ـ ميزان الإعتدال الذهبي، ج3، ص102 ـ تاريخ الطبري، ج2، ص56 ـ الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص57 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج3، ص36 ـ السيرة النبوية لإبن كثير، ج1، ص431 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج1، ص189 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص65

يكي از دانشجويان اهل سنت بعد از اين صحبت به من گفت:

آيا لقب صديق براي خليفه اول و فاروق براي خليفه دوم، توسط پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به آنها داده شده است؟

به ايشان گفتم: اگر به منابع خودتان نگاه كنيد، مي بينيد روايتي نقل مي كنند:

وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) به معراج رفت، ديد با نور سفيد در كنار عرش نوشته شده:

لا إله إلا الله، محمد رسول الله، ابوبكر الصديق، عمر الفاروق.

آقاي إبن جوزي وقتي اين روايت را نقل مي كند، مي گويد:

اين روايت، باطل و جعلي است.

الموضوعات لإبن الجوزي، ج1، ص327 و 337

بزرگان اهل سنت هم مي گويند اين روايت باطل است.

مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص58 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص236 ـ المجروحين لإبن حبان، ج2، ص116 ـ ميزان الإعتدال الذهبي، ج1، ص540 و ج4، ص146 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص295 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج5، ص33

كساني كه حاضر نيستند زير بار حق بروند، با آنها كاري نداريم، ولي جواناني كه دنبال تحقيق و بررسي هستند، بدانند كه آقاي إبن سعد در الطبقات الكبري ـ اولين كتاب تاريخي اهل سنت ـ نقل مي كند:

أن أهل الكتاب كانوا أول من قال لعمر الفاروق.

اولين بار، واژه فاروق را اهل كتاب به عمر بن خطاب نسبت دادند.

الطبقات الكبري لمحمد بن سعد، ج3، ص270 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج44، ص51 ـ تاريخ الطبري، ج3، ص267، حوادث سال 23 هجري ـ أسد الغابة لإبن الأثير، ج4، ص57

إبن كثير دمشقي سلفي مي گويد:

الملقب بالفاروق، قيل لقبه بذلك أهل الكتاب.

عمر بن خطاب ملقب به فاروق است و گفته شده كه اين لقب را اهل كتاب به او داده اند.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص150

هر چه درباره امير المومنين (عليه السلام) بخواهيم بگوييم، بايد بگوييم حتي قطره اي از اقيانوس فضائل حضرت علي (عليه السلام) را نمي توانيم بيان كنيم. چون مقام حضرت علي (عليه السلام) خيلي بالاتر و والاتر از آن است كه ذهن بشر به آن برسد. وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

يا علي! ما عرف الله إلا أنا و أنت، و ما عرفني إلا الله و أنت، و ما عرفك إلا الله و أنا.

يا علي! جز من و تو، كسي خدا را نشناخت؛ جز خدا و تو، كسي مرا نشناخت؛ جز خدا و من، كسي تو را نشناخت.

مختصر بصائر الدرجات لحسن بن سليمان الحلي، ص125 ـ مدينة المعاجز للسيد هاشم البحراني، ج2، ص439 ـ مستدرك سفينة البحار للشيخ علي النمازي الشاهرودي، ج7، ص182 ـ تأويل الآيات لشرف الدين الحسيني، ج1، ص139 ـ مشارق أنوار اليقين للحافظ رجب البرسي، ص172 ـ مناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج3، ص60 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج39، ص84

* * * * * * *

آقاي هدايتي

در مورد اين روايت:

لا تسبّوا عليا، فإنه ممسوس في ذات الله.

حلية الأولياء، ج1، ص230 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص621 ـ كفاية الطالب، ص194 ـ فرائد السمطين، ج1، ص165

توضيح دهيد و بفرماييد با چنين شخصيتي چه برخوردي كردند؟

استاد حسيني قزويني

براي توضيح اين روايت، زمان بيشتري نياز است. ولي عبارت ساده و روانش اين است كه سراسر وجود امير المومنين (عليه السلام)، توحيد است. همان طور كه خودش مي فرمايد:

ما رأيت شيئا إلا و رأيت الله قبله و معه و بعده.

هيچ چيزي را در جهان نديدم، جز اين كه خدا را قبل از او و با او و بعد از او ديدم.

شرح الأسماء الحسني للملا هادي السبزواري، ج1، ص189 ـ تفسير الميزان للسيد الطباطبائي، ج8، ص263 ـ شرح أصول الكافي لمولي محمد صالح المازندراني، ج3، ص83

حضرت ابراهيم (عليه السلام) به خداوند مي فرمايد:

وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَي قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَي وَ لَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي

وقتي ابراهيم فرمود: پروردگارا! نشانم بده كه چگونه مردگان را زنده مي كني؟ خداوند فرمود: مگر ايمان نداري؟ ابراهيم فرمود: چرا! ولي مي خواهم قلبم آرامش يابد.

سوره بقره/آيه260

ولي امير المومنين (عليه السلام) مي فرمايد:

لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا.

اگر تمام پرده ها كنار برود و من همه چيز را به چشم خويش ببينم، ذره اي در يقينم اثر نمي گذارد.

شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج7، ص253 ـ تفسير أبي السعود، ج1، ص56 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج8، ص77 ـ المناقب للخوارزمي، ص375 ـ مطالب السؤول في مناقب آل الرسول لمحمد بن طلحة الشافعي، ص175 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج1، ص203

منتهي المطلب (ط.ج) لعلامة الحلي، ج3، ص ترجمة المؤلف 44 ـ مناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج1، ص317 ـ الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف للسيد ابن طاووس، ص512 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج40، ص153

در توضيح اين عبارت، شاعر مي گويد:

كسي را نباشد نصيبْ اين سعادت به كعبه ولادت، به مسجد شهادت

اين همه أنبياء (عليهم السلام) و أولياء إلهي آمدند و رفتند و حضرت عيسي (عليه السلام) كه در همان اول كودكي، نبوت خويش را اعلام مي كند، وقتي مادرش در كنار خانه حق، درد زايمان مي گيرد، خطاب مي آيد كه خارج شو، ولي وقتي فاطمه بنت أسد درد زايمان مي گيرد، دستش را به طرف خدا دراز مي كند و طلب فرج مي كند، ديوار كعبه شكافته مي شود و امير المومنين (عليه السلام) در درون كعبه با پذيرايي ملائكه رحمت و با غذاهاي بهشتي، زندگي خودش را آغاز مي كند.

حاكم نيشابوري در اين مورد مي گويد:

فقد تواترت الأخبار أن فاطمة بنت أسد ولدت أمير المؤمنين علي بن أبي طالب كرم الله وجهه في جوف الكعبة.

اخبار متواتري وجود دارد كه فاطمه بنت أسد، امير المومنين علي بن أبي طالب كرم الله وجهه را در داخل كعبه به دنيا آورده است.

المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص483

متأسفانه اين حضرت علي (عليه السلام) با اين مقام و عظمت، آن چنان در حق او ظلم و جفا روا داشتند كه حتي پس از 14 قرن، هنوز هم نسبت به ايشان، حق مطلب أداء نشده است. مظلوميت امير المومنين (عليه السلام) اين نيست كه او را كشان شان براي بيعت به مسجد مي برند. مظلوميت امير المومنين (عليه السلام) اين نيست كه همسرش جلوي چشمش مورد ضرب و شتم قرار بگيرد. مظلوميت امير المومنين (عليه السلام) اين نيست كه مظلومانه در محراب عبادت، فرقش منشقّ شود. مظلوميت امير المومنين (عليه السلام) اين است كه حقش اداء نشده است و مردم او را نشناختند. حضرت علي (عليه السلام) چهره مظلوم و مجهول تاريخ است. اگر بتوانيم حضرت علي (عليه السلام) را آن طور كه در منابع خود اهل سنت آمده، حتي آن طور كه مورخين مسيحي درباره ايشان گفته اند، معرفي كنيم و مقام والاي حضرت علي (عليه السلام) را براي مردم بيان كنيم، قطعا كسي را پيدا نخواهيم كرد كه جز به حضرت علي (عليه السلام)، به كس ديگري عشق بورزند و بنازند. ولي بايد عذر تقصير به پيشگاه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) و حضرت ولي عصر (ارواحنا له الفداء) ببريم كه واقعا در حق امير المومنين (عليه السلام)، نه تنها قصور، بلكه تقصير داريم و از آنها بخواهيم كه اولا از سر تقصيرات ما بگذرند و ثانيا به ما توفيق كافي بدهند تا بتوانيم در حق امير المومنين (عليه السلام)، حق مطلب را أداء كنيم.

خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم فرموده است:

يا علي! ضغائن في صدور أقوام لا يبدونها لك إلا من بعدي.

يا علي! كينه هايي در دل بعضي ها مي بينيم كه بعد از من براي تو آشكار خواهد شد

مسند أبي يعلي، ج1، ص427 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص118 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص176 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص322 ـ المناقب للخوارزمي، ص65 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج23، ص240 ـ ميزان الإعتدال الذهبي، ج3، ص355 و ج4، ص480 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج1، ص403 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج11، ص61 ـ شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج4، ص107 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج7، ص173 ـ مناقب علي بن أبي طالب لإبن مردويه الأصفهاني، ص124

حاكم نيشابوري در روايت صحيحي مي گويد:

عن علي رضي الله عنه قال: إن مما عهدا لي النبي صلي الله عليه و آله أن الأمة ستغدر بي بعده.

هذا حديث صحيح الإسناد و لم يخرجاه.

از جمله وصيت هايي كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) به من فرمود، اين بود: بعد از من، أمتم به تو خيانت مي كنند.

المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص140 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص297 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص447 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج6، ص216

اين كينه ها، جز به دليل حمايت هاي حضرت علي (عليه السلام) از اسلام و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نبود.

إبن أبي الحديد معتزلي به نقل از امير المومنين (عليه السلام) مي گويد:

أللهم إني استعديك علي قريش، فإنهم اضمروا لنبيك ضروبا من الشر و الغدر، فعجزوا عنها و حلت بينهم و بينها، فكانت الوجبة بي و الدائرة علي، أللهم إحفظ حسنا و حسينا و لا تمكن فجرة قريش منهما ما دمت حيا.

خدايا! مرا در مقابل توطئه قريش ياري فرما؛ اينها نسبت به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) توطئه هايي را در سر مي پروراندند و عاجز ماندند از پياده كردن آن توطئه ها و تو بين قريش و توطئه هاي شان بر ضد نبي مكرم (عليه السلام) مانع شدي، لذا آنها انتقام نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را از من گرفتند. بعد دستش را براي دعا برمي دارد و مي گويد: خدايا حسن و حسينم را از شر قريش محافظت فرما!

شرح نهج البلاغه لإبن أبي الحديد، ج20، ص298

شما مقايسه كنيد ميان امير المومنين (عليه السلام) و ديگر خلفاء را. وقتي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) از دنيا مي رود، ببينيد كه چه برخوردي با امير المومنين (عليه السلام) كردند؟!

مورخان اهل سنت، مانند إبن قتيبه دينوري آورده اند:

فأخرجوا عليا، فمضوا به إلي أبي بكر، فقالوا له: بايع، فقال: إن أنا لم أفعل فمه؟ قالوا: إذا و الله الذي لا إله إلا هو! نضرب عنقك، فقال: إذا تقتلون عبد الله و أخا رسول! قال عمر: أما عبد الله فنعم و أما أخو رسوله فلا و أبو بكر ساكت لا يتكلم، فقال له عمر: ألا تأمر فيه بأمرك؟ فقال: لا أكرهه علي شئ ما كانت فاطمة إلي جنبه، فلحق علي بقبر رسول الله صلي الله عليه و سلم يصيح و يبكي و ينادي: يا بن أم إن القوم إستضعفوني و كادوا يقتلونني.

علي را كشان كشان به مسجد آوردند و گفتند: با ابوبكر بيعت كن. علي فرمود: اگر بيعت نكنم، چه مي شود؟ گفتند: قسم به خدا! گردنت را مي زنيم. علي فرمود: پس مي خواهيد بنده خداوند و برادر رسول الله را بكشيد! عمر گفت: بنده خدا هستي، ولي برادر رسول الله نيستي. ابوبكر هم ساكت ايستاده بود. عمر به ابوبكر گفت: آيا نمي خواهي دستور نهايي را درباره علي صادر كني تا ما كار را تمام كنيم؟ ابوبكر گفت: تا وقتي علي، حمايت گري مانند فاطمه دارد، نمي توانيم علي را به كاري وادار كنيم. علي رفت كنار قبر رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و صيحه اي زد و گريه كرد و فرياد زد ... .

الامامة و السياسة لإبن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري، ج1، ص31

اين قضايا شروع شد و با امير المومنين (عليه السلام) اين برخوردها را كردند. جلوي نقل فضائل حضرت علي (عليه السلام) را گرفتند و كسي جرأت نقل فضائل ايشان را نداشت. آقاي شَعْبي ـ از علماء بزرگ اهل سنت ـ مي گويد:

نمي دانيم چه كنيم! اگر علي را دوست بداريم، دنياي ما تباه مي شود و اگر علي را دشمن بداريم، آخرت مان تباه مي شود.

آقاي إبن أثير جزري در أسد الغابة از أوزاعي نقل مي كند:

لم يرو في الفضائل حديثا غير هذا و الله أعلم قال و كذلك الزهري لم يرو فيها إلا حديثا واحدا كانا يخافان بنا أمية.

. . . اينها از بني أميه مي ترسيدند و فضائل علي را نقل نمي كردند.

أسد الغابة إبن أثير الجزري، ج2، ص21

يكي از بزرگ ترين جناياتي كه در تاريخ در حق امير المومنين (عليه السلام) انجام دادند و هنوز هم آثارش باقي است، اين است كه معاويه دستور سبّ امير المومنين (عليه السلام) را صادر كرد؛ در بالاي منابر، در خطبه ها و ... . سبّ امير المومنين (عليه السلام) چيزي نيست كه برادران اهل سنت بخواهند دفاع يا توجيه كنند. چون صحيح مسلم صراحت دارد:

أمر معاوية بن أبي سفيان سعدا، فقال: ما منعك أن تسب أبا التراب؟ فقال: أما ما ذكرت ثلاثا قالهن له رسول الله صلي الله عليه و سلم فلن أسبه، لأن تكون لي واحدة منهن أحب إلي من حمر النعم! سمعت رسول الله صلي الله عليه و سلم يقول له خلفه في بعض مغازيه، فقال له علي: يا رسول الله! خلفتني مع النساء و الصبيان؟ فقال له رسول الله صلي الله عليه و سلم: أما ترضي أن تكون مني بمنزلة هارون من موسي إلا أنه لا نبوة بعدي؟ و سمعته يقول يوم خيبر: لأعطين الراية رجلا يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله، قال فتطاولنا لها، فقال: أدعوا لي عليا، فأتي به أرمد فبصق في عينه و دفع الراية إليه، ففتح الله عليه و لما نزلت هذه الآية: «فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءكم» دعا رسول الله صلي الله عليه و سلم عليا و فاطمة و حسنا و حسينا فقال: أللهم هؤلاء أهلي.

معاويه، سعد بن وقاص را دستور مي دهد تا علي را ناسزا بگويد. وقتي سعد از اين كار ممانعت مي كند، معاويه به او مي گويد: چه چيزي مانع از اين شد كه علي را ناسزا كني؟ سعد گفت: من 3 موضوع را از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) نسبت به حضرت علي (عليه السلام) شنيده ام و هرگز او را ناسزا نخواهم گفت و هر كدام از اينها براي من ارزش زيادي دارد:

1. قضيه حديث منزلت كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) به علي فرمود: مقام و منزلت تو نسبت به من، مانند مقام و منزلت هارون است نسبت به موسي، جز آن كه هيچ نبي بعد از من نيست.

2. حديث رايَت كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم) در قضيه خيبر فرمود: من فردا پرچم را به دست كسي خواهم داد كه هم او خدا و رسولش را دوست دارد و هم خدا و رسولش او را دوست دارند و فردا هم پرچم را به دست علي داد.

3. آيه مباهله كه رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، علي و فاطمه و حسنين را صدا كرد و فرمود: خدايا! اينها اهل بيت من هستند.

صحيح مسلم، ج7، ص120

آقاي زمخشري هم مي گويد:

كان في أيام بني أمية أكثر من سبعين ألف منبر يلعن عليها علي بن أبي طالب عليه السلام بما سنه لهم معاوية من ذلك.

در دوران بني أميه، بر اثر سنت سيئه اي كه معاويه بن أبوسفيان بنا نهاد، بر بالاي 70 هزار منبر، علي بن أبي طالب را ناسزا مي گفتند.

ربيع الأبرار للزمخشري، ج2، ص186

آقاي إبن عُقِيل نقل مي كند:

وقتي عمر بن عبد العزيز تصميم گرفت لعن علي را از منبرها حذف كند، مردم فرياد زدند:

السنة السنة! يا أمير المؤمنين! تركت السنة.

النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص116

يعني سبّ حضرت علي (عليه السلام) در بالاي منابر، سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) شده است!

ما يك گلايه و سوال داريم از عزيزان اهل سنت. اينها نسبت به شيعه، خرده مي گيرند كه چرا شيعيان نسبت به بعضي از صحابه، كم مهري يا جسارت مي كنند؟ إن شاء ا... بعدها روي اين موضوع هم بحث خواهيم كرد كه هيچ فقيهي در طول اين 14 قرن، فتوا به وجوب لعن صحابه نداده است. سوال ما اين است:

آيا در ميان صحابه، فقط عمر و ابوبكر صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هستند كه اگر كسي به آنها جسارت كرد، كافر هستند و قتل شان واجب است؟ آيا امير المومنين (عليه السلام) جزء صحابه نيست كه اين چنين بالاي 70 هزار منبر، او را لعن مي كنند؟

در مورد حريز بن عثمان ـ آورده اند:

كان يلعن عليا بالغداة سبعين مرة و بالعشي سبعين مرة.

صبح گاهان و شام گاهان، 70 مرتبه علي را لعن مي كرد.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص210 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج10، ص124

رجال نويسان آورده اند كه او از دشمنان سرسخت حضرت علي (عليه السلام) بود.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص210 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج10، ص123 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج5، ص577 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج8، ص262

وقتي نظر جناب احمد بن حنبل ـ رئيس حنابله ـ را در مورد حريز بن عثمان جويا مي شوند، مي گويد:

ثقة ثقة ثقة.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص208 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج8، ص264 ـ تهذيب الكمال للمزي، ج5، ص568 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج10، ص121

يحيي بن معين هم او را ثقه مي داند.

تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج2، ص208 ـ الجرح و التعديل للرازي، ج3، ص289 ـ تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج8، ص262 ـ تهذيب الكمال للمزي ، ج5ع ص572

حالا چطور مي شود حريز بن عثمان كه روزي 140 بار نسبت به آقا امير المومنين (عليه السلام) ـ با آن فضائلي كه گفتيم ـ جسارت مي كند، ثقه مي شود و كسي نيست كه به اين آقايان بگويد به چه مجوزي شما او را ثقه مي دانيد؟

هم چنين حطان بن حسان را ـ كه از روات بخاري است و روايات متعددي در صحيح بخاري دارد ـ ثقه مي دانند، با اين كه اشعاري در مدح عبد الرحمن بن ملجم دارد:

يا ضربة من تقي ما أراد بها إلا ليبلغ من ذي العرش رضوانا

إني لأذكره حينا فأحسبه أوفي البرية عند الله ميزانا

الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1128 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج43، ص495 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج4، ص215 ـ الإصابة لإبن حجر، ج5، ص232 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص654 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص364

نمونه هاي زيادي از اين قضايا را عليه امير المومنين (عليه السلام) داشته اند.

تا زمان احمد بن حنبل ـ متوفاي 241 هجري ـ علي بن أبي طالب (عليه السلام) را جزء خلفاء نمي دانستند و فقط ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه را خليفه مي دانستند. وقتي آقاي بخاري نام خلفاء را ذكر مي كند، نامي از امير المومنين (عليه السلام) ديده نمي شود.

تاريخ الصغير للبخاري، ج1، ص118

اولين كسي كه امير المومنين (عليه السلام) را به عنوان خليفه چهارم مطرح كرد، احمد بن حنبل بود و گفت:

من لم يربع بعلي بن أبي طالب في الخلافة فلا تكلموه و لا تناكحوه.

كسي كه علي را خليفه چهارم نداند، نه با سخن بگوييد و نه با آنها ازدواج كنيد.

طبقات الحنابلة لإبن أبي يعلي الفراء، ج1، ص22 ـ المغني لعبد الله بن قدامه، ج7، ص379

اينها خلاصه اي از مظلوميت امير المومنين (عليه السلام) در طول تاريخ بود و امروز هم اگر به سايت ها و ماهواره هاي وهابيت مراجعه كنيد، مظلوميت حضرت علي (عليه السلام) را مي بينيد. واقعا در حق امير المومنين (عليه السلام) جفا مي شود و روايات جعلي و ساختگي را از قول امير المومنين (عليه السلام) در تائيد خلفاء يا عدم منصوص الخلافة بودن خلافت خودش مطرح مي كنند.

* * * * * * *

سوالات بينندگان

سوال:

شما در مورد علي صحبت كرديد كه هنگام به دنيا آمدن، خداوند اين چنين مادر او ياري نمود، ولي خداوند اين چنين عملي را نسبت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نكرد. چرا وقتي علي براي نجات اسلام با معاويه مي جنگيد و اين همه مشكلات داشت، چرا اين چنين كمك نشد تا بتواند اسلام را نگه دارد و به گمراهي كشيده نشود؟

جواب:

عزيزان بدانند كه براي هدايت مردم و براي پيشرفت اسلام، بنا نيست كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه (عليهم السلام) از راه معجزه پيش بروند. اگر بنا باشد از راه معجزه پيش برود، اين ايمان و اسلام و پيشرفت، ارزشي ندارد. خداوند مي فرمايد:

وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآَمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا

اگر خداوند اراده كند، تمام مردم روي زمين، مؤمن خواهند شد.

سوره يونس/آيه99

ارزش پيشرفت اسلام و ارزش قبول اسلام و ايمان همين جاست:

إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا

سوره إنسان/آيه3

اين كه سلمان و ابوذر و مقداد و ديگران با اختيار خودشان بيايند و عاشقانه از امير المومنين (عليه السلام) حمايت كنند و خالد بن وليد هم عاشقانه برود تحت تأثير بعضي از افراد قرار گيرد و تصميم بر كشتن و ترور امير المومنين (عليه السلام) داشته باشد. در تاريخ آمده است كه طرح ترور حضرت علي (عليه السلام) در مسجد كشيده شد و قرار گذاشته بودند قبل از اين كه ابوبكر، سلام نماز را بگويد، خالد بن وليد، كار حضرت علي (عليه السلام) را تمام كند. وقتي ابوبكر در نماز به اين فكر رسيد كه اگر حضرت علي (عليه السلام) كشته شود، شورش به پا مي شود و اختلافات داخلي ايجاد مي شود، نتوانست سلام نماز را بگويد. در روايت آمده است:

و روي عنه حديث أبي بكر رضي الله عنه أنه قال: لا يفعل خالد ما أمر به، سألت الشريف عمر بن إبراهيم الحسيني بالكوفة عن معني هذا الأثر فقال: كان أمر خالد بن الوليد أن يقتل عليا ثم ندم بعد ذلك فنهي عن ذلك.

الأنساب للسمعاني، ج3، ص95

اين روايت در منابع شيعه هم مفصل آمده است.

آقا امير المومنين (عليه السلام) هم در همان ابتداء كه خلافت را غصب كردند، تمام تلاش خود را به كار برد و به مسجد آمد و خطبه خواند، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) خطبه خواند و سلمان و ابوذر و ديگران هم تلاش كردند و براي مردم اتمام حجت كردند و مردم هم قبول نكردند. وقتي مردم قبول نكردند، بنا نبود كه امير المومنين (عليه السلام) مجبور به اين كار شود يا مردم را مجبور كند. خداوند هم نمي خواهد پيشرفت و ايمان مردم را با معجزه و كرامت جلو ببرد. تمام آنچه كه شرايط پذيرش ايمان بود، خداوند در حق امير المومنين (عليه السلام) در ولادت و فضائل ايشان بيان كردند.

آقا امير المومنين (عليه السلام) هم از مردم گلايه داشت كه به سخن او گوش نمي دادند. در خطبه 27 نهج البلاغه مي فرمايد:

يا أشباه الرجال و لا رجال! حلوم الأطفال و عقول ربات الحجال! لوددت أني لم أركم و لم أعرفكم معرفة والله! جرت ندما و أعقبت سدما، قاتلكم الله لقد ملأتم قلبي قيحا و شحنتم صدري غيظا و جرعتموني نغب التهمام أنفاسا و أفسدتم علي رأيي بالعصيان و الخذلان، حتي لقد قالت قريش: إن ابن أبي طالب رجل شجاع و لكن لا علم له بالحرب، لله أبوهم و هل أحد منهم أشد لها مراسا و أقدم فيها مقاما مني، لقد نهضت فيها و ما بلغت العشرين و ها أنا ذا قد ذرفت علي الستين و لكن لا رأي لمن لا يطاع.

اي مرد نمايان نامرد! اي كودك صفتان بي خرد كه عقل هاي شما به عروسان پرده نشين شباهت دارد! چقدر دوست داشتم كه شما را هرگز نمي ديدم و هرگز نمي شناختم. سوگند به خدا! شناسايي شما جز پشيماني حاصلي نداشت و اندوهي غم بار سر انجام آن شد. خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پر خون و سينه ام از خشم شما مالامال است و كاسه هاي غم و اندوه را جرعه جرعه به من نوشانديد و با نافرماني و ذلّت پذيري، رأي و تدبير مرا تباه كرديد، تا آنجا كه قريش در حق من گفت: «بي ترديد پسر أبي طالب مردي دلير است، ولي دانش نظامي ندارد». آيا يكي از آنها تجربه هاي جنگي سخت و دشوار مرا دارد يا در پيكار توانست از من پيشي بگيرد؟ هنوز بيست سال نداشتم كه در ميدان نبرد حاضر بودم، هم اكنون كه از شصت سال گذشته ام. امّا دريغ، آن كس كه فرمانش را اجرا نكنند، رأيي نخواهد داشت.

در خطبه 25 نهج البلاغه هم مي فرمايد:

أللهم إني قد مللتهم و ملوني و سئمتهم و سئموني فأبدلني بهم خيراً منهم و أبدلهم بي شراً مني.

خدايا! من اين مردم را با پند و تذكّرهاي مداوم خسته كردم و آنها نيز مرا خسته نمودند. آنها از من به ستوه آمده و من از آنان به ستوه آمده و دل شكسته ام. به جاي آنان افرادي بهتر به من مرحمت فرما و به جاي من، بدتر از من بر آنها مسلّط كن.

نمونه هاي زيادي داريم كه امير المومنين (عليه السلام) از دست مردم، خون دل مي خورد و به به حرف حضرت علي (عليه السلام) گوش نمي كردند. بنا نبود كه امير المومنين (عليه السلام) با معجزه پيش برود. حتي در جنگ صفين كه براي حكميت اصرار كردند، حضرت علي (عليه السلام) فرمود: به صلاح نيست. گفتند: اگر حكميت را قبول نكني، خودت را مي كشيم. حتي مالك اشتر گفت: اگر يك لحظه به من فرصت داده بودند، كار معاويه را تمام كرده بودم. همين آقاياني كه حضرت علي (عليه السلام) را وادار كردند بر حكميت، جنگ نهروان را به راه انداختند. شهادت امير المومنين (عليه السلام) هم در هم چنين شبي به دست يكي از همان افرادي بود كه حكميت را بر حضرت علي (عليه السلام) تحميل كردند و جزء مارقين و خوارج شدند.

* * * * * * *

سوال:

راجع به شيعه هاي مذهب قادريه كردستان صحبت كنيد كه با شمشير زدن و تيغ كشيدن به بدن خودشان، آبروي شيعيان را برده اند.

جواب:

شما نبايد مذهب قادري را به حساب شيعه بگذاريد. قادري ها تابع سيد عبد القادر گيلاني ـ متولد 470 هجري و متوفاي 561 هجري ـ هستند. او از بزرگان صوفيه است و هيچ ارتباطي با شيعه ندارد. ما مذهب او را باطل مي دانيم؛ چون با روح شريعت، هم خواني ندارد. چه ايشان باشد و چه اشخاص ديگري كه بساط صوفي گري را برپا كرده اند، ما آنها را جداي از اسلام مي دانيم. ما تابع قرآن و سنت هستيم و هر آنچه را كه درباره أعمال، در قرآن و روايات صحيح آمده باشد، قبول داريم و اگر نباشد، حتي اگر يك دعايي باشد كه در سند آن شك كنيم، كسي كه به قصد ورود بخواند، حرام است.

* * * * * * *

سوال:

چرا اهل سنت بعد از قرائت قرآن، به جاي صدق الله العلي العظيم، مي گويند: صدق الله العظيم؟ آيا به خاطر حضرت علي (عليه السلام) است؟

جواب:

اين يك بحث مفصلي دارد كه إن شاء ا... در جاي خود بحث خواهد شد. خود وهابيت صدق الله العظيم گفتن را باطل و بدعت مي دانند. اهل سنت از همان اول، آلرژي و حساسيت خاصي نسبت به امير المومنين (عليه السلام) داشتند. ولي الآن شيعيان عنايت دارند كه حتما بعد از قرائت قرآن، صدق الله العلي العظيم را بگويند. قطعا كلمه العلي در اين جمله، ذات أقدس باري تعالي است و ارتباطي به آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) ندارد. اين حساسيت ها ـ از ناحيه شيعيان و أهل سنت ـ نشان از جهالت است.

* * * * * * *

سوال:

چرا شما از مطالب علماء شيعه نمي گوييد و فقط از منابع أهل سنت مي گوييد؟

جواب:

چون ما در مقام إحتجاج هستيم و إحتجاج يعني:

إقامة الحجة عند الخصم.

اين مسائل و مطالب براي شيعيان واضح و روشن است. ما اين مطالب را از منابع أهل سنت مي گوييم تا عزيزان شيعه بدانند جداي از اين كه در كتب خودمان نسبت به حقانيت أمير المؤمنين (عليه السلام) و أهل بيت (عليهم السلام)، روايات متواتر، بلكه فوق تواتر داريم، در منابع أهل سنت هم روايات زيادي داريم براي اثبات حقانيت مذهب شيعه. بدون اين كه آقايان أهل سنت و وهابيت رواياتي براي حقانيت خودشان از كتب ما بياورند.

* * * * * * *

سوال:

اگر بر فرض، حق به حق دار مي رسيد و حضرت علي (عليه السلام) حق خود را مي گرفت، تاريخ اسلام چگونه رقم مي خورد؟ آيا شيعه به معني امروزي وجود داشت؟

جواب:

اين سؤال را نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) جواب داده است. آقاي احمد بن حنبل در كتاب مسند خود از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نقل مي كند:

إن تؤمروا عليا رضي الله عنه و لا أراكم فاعلين، تجدوه هاديا مهديا يأخذ بكم الطريق المستقيم.

اگر علي را امير و خليفه خودتان قرار دهيد، گرچه مي دانم اين كار را نمي كنيد، او را هدايت شده و هدايت گر خواهيد يافت و شما را به صراط مستقيم مي رساند.

مسند أحمد، ج1، ص109 ـ مجمع الزوائد للهيثمي، ج5، ص176 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص421 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير، ج4، ص31 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج4، ص468 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص397

يعني همان طور كه در نماز مي گوييم:

إهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ

سوره فاتحه/آيه6

تحققش با ولايت و خلافت أمير المؤمنين (عليه السلام) است.

اگر أمير المؤمنين (عليه السلام) خليفه مي شد، نه تنها شيعه الآن در أقلّيت نبود، بلكه اسلام، سراسر جهان را فرا گرفته بود. به تعبير محمد رشيد رضا ـ صاحب تفسير المنار ـ:

اگر معاويه اي در كار نبود، ولو اين كه آن 3 خليفه آمدند و رفتند و آن انحرافات را موجب شدند، اگر به أمير المؤمنين (عليه السلام) اجازه مي دادند كارهايش را انجام دهد، ديني غير از اسلام در كره زمين نبود.

محمد رشيد رضا به نقل يكي از مستشرقين مي گويد:

اگر ما مجسمه معاويه را از طلا بسازيم و در بزرگ ترين ميدان نصب كنيم، در حق او كم كرده ايم. چون او بود كه جلوي پيشرفت اسلام را گرفت.

* * * * * * *

سوال:

تقريبا 95٪ از صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) راه خودشان را بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) گم كردند. آيا اين شك را در اسلام به وجود نمي آورد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نتوانست حرف خود را خوب بيان كند؟

جواب:

عده زيادي از صحابه با آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) بودند، ولي سايرين متوسل به زور و چماق شدند و آنها هم از كنار حضرت علي (عليه السلام) رفتند. اين كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در انجام رسالتش موفق نبود و بعد از 23 سال تلاش، تعداد اندكي از صحابه ثابت قدم ماندند، اگر اين طور باشد، بايد اين اشكال را به پيامبران گذشته نمود. قرآن مي فرمايد:

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَي قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِيهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَامًا فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَ هُمْ ظَالِمُونَ

سوره عنكبوت/آيه14

حضرت نوح كه 950 سال تلاش كرد، جز تعداد اندكي از مردم كه سوار كشتي شدند، كسي ايمان نياورد.

وَ مَا آَمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ

سوره هود/آيه40

آيا ـ نستجير بالله ـ اين نقص حضرت نوح (عليه السلام) است؟ اگر حضرت لوط (عليه السلام) اين همه موعظه كرد و اصحابش منحرف شدند، آيا نقص حضرت نوح (عليه السلام) است يا نقص مردم است؟ حضرت شعيب (عليه السلام) آن همه زحمت كشيد، ولي مردم به سراغش نرفتند. اين نقص أنبياء (عليهم السلام) نيست؛ بلكه نقص خود مردم است كه به أنبياء (عليهم السلام) بي توجهي كردند.

شما مراجعه كنيد به صحيح بخاري، جلد 7، صفحه 208 ، حديث شماره 1259 كه خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

بينا أنا قائم فإذا زمرة حتي إذا عرفتهم خرج رجل من بيني و بينهم. فقال: هلمّ، فقلت: أين؟ قال: إلي النار و الله! قلت: و ما شأنهم؟ قال: إنهم إرتدوا بعدك علي أدبارهم القهقري، ثم إذا زمرة حتي إذا عرفتهم خرج رجل من بيني و بينهم فقال: هلمّ، قلت: أين؟ قال: إلي النار والله! قلت: ما شأنهم؟ قال: إنهم إرتدوا بعدك علي أدبارهم القهقري، فلا أراه يخلص منهم إلا مثل همل النعم.

فرداي قيامت، صحابه مرا به طرف آتش جهنم مي برند و من اعتراض مي كنم كه به كجا مي بريد؟ مي گويند: به سوي جهنم. مي گويم: مگر صحابه من چه كرده اند؟ مي گويند: بعد از اين كه تو از دنيا رفتي، اينها به همان دوران جاهليت برگشتند و مرتد شدند. من هم مي بينم فقط تعدادي اندك از صحابه من از آتش جهنم نجات مي يابند.

شما بايد به آقاي بخاري اعتراض كنيد كه چرا به صحابه جسارت كرده است؟

آقاي ابن كثير دمشقي سلفي در كتاب البداية و النهاية از خود عايشه نقل مي كند:

لما قبض رسول الله (صلي الله عليه و سلم) إرتدت العرب قاطبة و اشرأبت النفاق.

بعد از رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، تمام عرب مرتد شدند و نفاق، جامعه اسلامي را فرا گرفت.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص33 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج30، ص314 ـ لسان العرب لإبن منظور، ج1، ص681 - النهاية في غريب الحديث لإبن الأثير، ج4، ص79 ـ تاج العروس للزبيدي، ج2، ص332

اگر شيعه بگويد صحابه از حضرت علي (عليه السلام) جدا شدند، اشكال دارد، ولي اگر عايشه بگويد تمام عرب مرتد شدند يا آقاي بخاري بگويد كه جز تعداد اندكي از صحابه، نجات پيدا نمي كنند، اشكالي ندارد؟ بايد مصادر خودتان را مطالعه كنيد تا حقايق ببيند.

جمع بندي:

فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام)، فراتر از آن است كه بتوان در يك يا دو جلسه با عقول قاصرمان بيان كنيم. به تعبير سلمان فارسي:

با أمير المؤمنين (عليه السلام) كردند، آنچه را كه كردند.

امروز مي بينيم كه دنيا، متوجه اين چشمه جوشان فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) شده است. جرج جردان، با اين كه يك مسيحي است، درباره أمير المؤمنين (عليه السلام) كتاب مفصلي مي نويسد به نام الإمام علي، صوت العدالة الإنسانية و مي گويد:

و ماذا عليك يا دنيا لو حشدت قواك فأعطيت في كل زمن عليا بعقله و قلبه و لسانه و ذي فقاره!

اي دنيا! چه مي شد كه تمام قدرت خود را بسيج مي كردي و در هر زمان، شخصيتي مانند علي، با آن عقل و قلب و زبان و شمشيرش به جامعه بشري تحويل مي دادي!

الامام علي صوت العدالة الإنسانية، ج1، ص49

آقاي شبلي شميل ـ از مادّي گرايان معاصر و منتشر كننده نظريه تحول در شرق ـ مي گويد:

الإمام علي بن أبي طالب عظيم العظماء، نسخة مفردة لم ير لها الشرق و لا الغرب، صورة طبق الأصل لا قديما و لا حديثا.

امام علي بن أبي طالب، بزرگ بزرگان، يگانه شخصيتي است كه همانند او را شرق و غرب عالم نديده است، نه در قديم و نه در آينده.

الامام علي صوت العدالة الإنسانية، ج1، ص37

در صحيح بخاري به نقل از أمير المؤمنين (عليه السلام) آمده است:

أنا أول من يجثو بين يدي الرحمن للخصومة يوم القيامة.

من اولين كسي هستم كه در روز قيامت، در محكمه إلهي زانو بر زمين مي زنم براي إحقاق مظلوميت خودم نسبت به كساني كه در حق من ظلم كرده اند.

صحيح بخاري، ج5، ص6

در ميان خلفاء، تنها كسي كه در خلافتش، آزادي و آزادگي بود، أمير المؤمنين (عليه السلام) بود. أمير المؤمنين (عليه السلام) را كشان كشان به بيعت با أبوبكر بردند. ولي در زمان أمير المؤمنين (عليه السلام)، افرادي كه با ايشان بيعت نكردند، مانند عبد الله بن عمر و سعد بن وقاص و أسامه و ديگران، أمير المؤمنين (عليه السلام) متعرض آنها نشد. حتي به أمير المؤمنين (عليه السلام) گفتند: برويم آنها را كشان كشان به بيعت بياوريم. فرمود: نه، بگذاريد آزاد باشند.

اين نشان گر اعتقاد به دموكراسي در مكتب أمير المؤمنين (عليه السلام) است. اولين پرونده اي كه براي دادخواهي در روز قيامت باز مي شود، پرونده مظلوميت أمير المؤمنين (عليه السلام) است كه فرمود:

ما زلت مظلوما منذ قبض رسول الله.

شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج9، ص306 ـ الإحتجاج للشيخ الطبرسي، ج1، ص280 ـ الأمالي للشيخ الطوسي، ص726

هم چنين إبن أبي الحديد معتزلي نقل مي كند:

بينا علي عليه السلام يخطب إذ قام أعرابي، فصاح: وا مظلمتاه! فاستدناه علي عليه السلام، فلما دنا قال له: إنما لك مظلمة واحدة و أنا قد ظلمت عدد المدر و الوبر. قال: و في رواية عباد بن يعقوب، أنه دعاه فقال له: ويحك! و أنا و الله مظلوم أيضا، هات فلندع علي من ظلمنا.

وقتي حضرت علي (عليه السلام) خطبه مي خواند، يك مرد اعرابي گفت: در حق من ظلم شده است. علي (عليه السلام) فرمود: بيا جلو. آن مرد آمد جلو و علي (عليه السلام) فرمود: اگر در حق تو يك ظلم شده است، در حق من به تعداد ريگ هاي بيابان ها ظلم كرده اند. بيا با هم كساني را كه در حق ما ظلم كرده اند، نفرين كنيم.

شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج4، ص106

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها