2024 April 20 - شنبه 01 ارديبهشت 1403
پاسخ به شبهات مربوط به مذاهب اهل سنت
کد مطلب: ٥٥٦٨ تاریخ انتشار: ٠٦ فروردين ١٣٨٨ تعداد بازدید: 25779
سخنراني ها » پاسخگویی به شبهات
پاسخ به شبهات مربوط به مذاهب اهل سنت

دیدگاه ذهبی ابن حجر عسقلانی در مورد ابن تیمیه، شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
شبكه سلام 88/01/06

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 06 / 01 / 88

آقاي اميري

نمونه اي از تضادهاي شديدي كه ميان شافعي ها و وهابيت وجود داد را براي ما شرح دهيد.

استاد حسيني قزويني

در جلسه گذشته هم اشاره كردم از روز اولي كه وهابيت در جامعه ظاهر شدند، مخالفت خود را با تمام مسلمانان - شيعه و سني - اعلام كردند و جناب زيني دحلان - از علماي شافعي مذهب و مفتي مكه مكرمه و متوفاي 1304، دو كتاب عليه وهابيت نوشته است و - در كتاب الدرر السنية، ص64 مفصّل مطرح مي كند كه:

وهابيت، تمام مسلمانان را مشرك و كافر مي دانستند و شرط ورود به وهابيت، شهادت و گواهي مجدد بر وحدانيت خداوند و رسالت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و شرك خودشان (قبل از ورود به وهابيت) مي دانستند.

دريادار سرتيپ ايوب صبري - از شخصيت هاي برجسته نظامي دولت عثماني - صراحت دارد:

در عصري كه وهابيت در عربستان سعودي در منطقه رياض ظهور كردند، فتوا دادند بر كفر تمام مسلمانان، به ويژه نوه محمد بن سعود رسما اعلام كرد: اگر بخواهيم فرهنگ وهابيت را منتشر كنيم، هيچ راه گريزي نداريم جز اين كه علماي اهل سنت را از بين ببريم. مادامي كه اين علماي اهل سنت و آنهايي كه دم از شريعت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي زنند، در جامعه هستند، ما نمي توانيم فرهنگ وهابيت را تا قلب بغداد برسانيم.

در سال هاي گذشته، در طول اين سي و دو سه ماهي كه در خدمت بينندگان عزيز بوديم، مفصل سخن گفتيم. اخيرا هم كه مسافرتي به مناطق سني نشين مسافرتي داشتم، همه اين عزيزان شافعي بودند، ديدم كه برخي، فريب وهابيت را خورده اند و تصور مي كنند كه اينها، چيز جديد و جالبي براي شان به ارمغان آورده اند. جلسه گذشته هم عرض كردم، اگر كسي معتقد به صداقت محمد بن عبد الوهاب باشد، بايد ناگزير ملتزم به كفر جناب امام شافعي باشد، چون محمد بن عبد الوهاب صراحت دارد:

هر كس بين خود و خدا، واسطه قرار بدهد، كافر و مرتد است.

اشعار و مطالب زيادي از امام محمد بن ادريس شافعي در توسل به اهل بيت (عليهم السلام) مطرح است.

در رابطه با علماء و بزرگان شافعي مذهب، اين را با قاطعيت عرض مي كنم و مي توانم ثابت كنم كه 70٪ از علماي اهل سنت كه عليه وهابيت كتاب نوشته اند، از علماي شافعي هستند. يعني اگر 100 عنوان كتاب از علماي اهل سنت بر ضد وهابيت داشته باشيم، 70 عنوانش را بزرگان شافعي نوشته اند. چون تضاد ميان شافعي ها و وهابيت بيش از وهابيت با ديگر مذاهب است. مثلا يكي از شخصيت هاي برجسته معاصر ابن تيميه - تئورسين و بزرگ نظريه پرداز وهابيت -، آقاي ذهبي است كه از او به امام الجرح و التعديل تعبير مي كنند. ايشان در نامه اي كه به ابن تيميه مي نويسد، ماهيت ابن تيميه و پيروان ابن تيميه و وهابيت را كاملا معرفي مي كند و مي نويسد:

يا خيبة! من اتبعك فإنه معرض للزندقة و الإنحلال، ... ، فهل معظم أتباعك إلا قعيد مربوط خفيف العقل؟ أو عامي كذاب بليد الذهن؟ أو غريب واجم قوي المكر؟ أو ناشف صالح عديم الفهم؟ فإن لم تصدقني ففتشهم و زنهم بالعدل، ... ، و أعداؤك و الله فيهم صلحاء و عقلاء و فضلاء، كما أن أولياءك فيهم فجرة و كذبة و جهلة و بطلة و عور و بقر ... .

اي بيچاره! هر كس از تو متابعت كند، در پرتگاه كفر و زندقه قرار گرفته است. آيا نه اين است كه عمده پيروان تو، عقب مانده و گوشه گير و سبك عقل هستند؟ يا دروغگو و كودن و بيگانه هستند؟ يا نه اين است كه افراد مكار و خشك و ظاهر الصلاح و فاقد فهم و شعور هستند؟ اگر سخن مرا قبول نداري، پيروان خود را امتحان كن و با ترازوي عدالت، اينها را بسنج. به خدا سوگند! در ميان كساني كه با تو عداوت و دشمني دارند، افراد صالح و خردمند و فاضل هستند. چنانچه در ميان دوستان تو، افراد فاجر و دروغگو و ... هستند.

الإعلان بالتوحيد، ص77 - تكملة السيف الصقيل، ص218

آقاي ابن حجر عسقلاني - از استوانه هاي علمي اهل سنت و شافعي مذهب و متوفاي 852 هجري - در كتاب الدرر الكامنة مي گويد:

و افترق الناس فيه شيعا، منهم من نسبه إلي التجسيم ...، منهم من ينسبه إلي الزندقة، لقوله: إن النبي صلي الله عليه و سلم لا يستغاث به، لأن في ذلك تنقيصا و منعا من تعظيم رسول الله صلي الله عليه و سلم ... .

اهل سنت - عالِم و غير عالِم - در مورد ابن تيميه، سه نظر دارند:

بعضي ها ابن تيميه را مجسِّم مي دانند؛ چون او معتقد به جسمانيت خداوند است. بعضي ها مي گويند كه ابن تيميه زنديق است؛ زيرا مي گويد كه نبايد به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) استغاثه شود و اين، تنقيصي در جايگاه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است.

اين آقاياني كه مي گويند استغاثه به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، كفر و شرك است، اينها از مفاهيم قرآني، بهره اي نبرده اند. اگر بنا باشد استغاثه به غير خدا، كفر باشد، بايد فرزندان حضرت يعقوب (عليه السلام) كافر باشند كه به پدر خود گفتند:

يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ

سوره يوسف/آيه97

اگر بنا باشد استغاثه به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه از خداي عالم، طلب مغفرت كند، كفر باشد، بايد - نستجير بالله - قرآن، ناشر كفر باشد كه در سوره نساء، آيه 64 صراحت دارد:

وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا

مشخص است كه اينها با مفاهيم قرآني، نا آشنا هستند. استغاثه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) - نستجير بالله - به منزله پرستش پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيست. اگر كسي مي آمد خدمت حضرت عيسي (عليه السلام) و از او مي خواست كه فرزندش را كه از دنيا رفته، زنده كند، اگر حضرت عيسي (عليه السلام) كه فرزند او را زنده مي كرد، آيا اين طلب إحياء فرزند و استغاثه به حضرت عيسي (عليه السلام) كفر است؟ يا نه، حضرت عيسي (عليه السلام) مي گويد:

وَ أُحْيِي الْمَوْتَي بِإِذْنِ اللَّهِ

من، مردگان را به به اذن خدا، زنده مي كنم.

سوره آل عمران/آيه49

اگر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) و امام رضا (عليه السلام) به داد مردم مي رسند و مشكلات مردم را بر طرف مي كنند و از خداي عالم براي مردم، طلب مغفرت و قضاي حاجت مي كنند، تمامي اينها، به اذن الله است و با قدرتي است كه خداي عالم در اختيار آنها قرار داده است. همان قدرتي كه خدا در اختيار حضرت عيسي (عليه السلام) و حضرت موسي (عليه السلام) قرار داده است و در اختيار آصف بن برخيا قرار داده است كه در يك چشم بر هم زدن، تمام مجموعه تشكيلات بلقيس را از صدها فرسخي، نزد حضرت سليمان (عليه السلام) مي آورد. همان اختياري است كه خداوند به حضرت مريم (سلام الله عليها) داده است.

آقاي ابن حجر در ادامه مي گويد:

و منهم من ينسبه إلي النفاق، لقوله في علي ما تقدم و لقوله إنه كان مخذولا حيثما توجه و إنه حاول الخلافة مرارا فلم ينلها و إنما قاتل دون الرياسة لا للديانة ... ، علي أسلم صبيا و الصبي لا يصح إسلامه.

بعضي مي گويند كه ابن تيميه، منافق بوده است؛ چون ابن تيميه مي گويد كه علي - عليه السلام - در 17 جا، خطا كرده و - نستجير بالله - برخلاف كتاب خدا عمل كرده است و علي - عليه السلام - تمام جنگ هايش براي رياست طلبي بود نه ديانت خواهي و وقتي علي - عليه السلام - اسلام آورد، بچه بود و اسلام آوردن بچه، صحيح نيست.

الدرر الكامنة لابن حجر العسقلاني، ج1، ص155

اين، سخن علماي ما و شيعه نيست، سخن آقاي ابن حجر عسقلاني است كه نقل مي كند و هيچگونه نقد و اعتراض و تحليل و ردّي به اين سخن ندارد. ابن حجر مي گويد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گفته:

علي را جز منافقين، دشمن نمي دارند.

اين دشمني ابن تيميه با حضرت علي (عليه السلام)، نشانه نفاق اوست.

آقاي ابن حجر هيثمي - از بزرگان شافعي مذهب كه شافعي ها به وجود او افتخار مي كنند - وقتي به ابن تيميه مي رسد، با صراحت مي گويد:

ابن تيمية عبد خذله الله و أضله و أعماه و أصمه و أذله و بذلك صرح الأئمة الذين بيّنوا فساد أحواله و أهل عصرهم و غيرهم من الشافعية و المالكية و الحنفية.

ابن تيميه، بنده اي است كه خداوند او را خوار و گمراه و كور و كر و ذليل گردانيده و پيشوايان اهل سنت بر فساد افكار ابن تيميه، تصريح دارند و ... .

الفتاوي الحديثية لابن حجر المكي الهيثمي، ص86

ان شاء الله در جلسات آينده به حول و قوه الهي، نسبت به برخورد بزرگان شافعي با ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب سخنان ديگري خواهيم داشت.

* * * * * * *

آقاي اميري

يكي از حوادثي كه در تاريخ، پنهان ماند، شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است. طبق عقائد تشيع، مي دانيم كه در تاريخ آمده است شهادت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) به خاطر حمله اي است كه به منزل اميرالمؤمنين (عليه السلام) بود و ايشان پشت درب ماندند و بين در و ديوار، آن حادثه اتفاق افتاد. يكي از دلائل اين جريان، اين است كه خليفه دوم در جريان بود و خليفه اول هم براي گرفتن بيعت، اميرالمؤمنين (عليه السلام) را به مسجد كشاندند و آن داستاني كه همه ما مي دانيم.

آيا اين عقيده، توهين به خليفه اول و خليفه دوم حساب مي شود يا خير؟

استاد حسيني قزويني

در اين رابطه، در جلسات گذشته، مفصل صحبت كرده ايم. بنده در شبكه المستقله - كه يك شبكه ماهواره اي و متعلق به وهابيت است و تمام هزينه هاي آن را عربستان سعودي تأمين مي كند - سه شب به زبان عربي، در رابطه با شهادت حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) و هجوم به خانه ايشان از منابع اهل سنت و با روايات صحيح صحبت كردم و در گفتگوي دوستانه و مناظره اي كه با برادر بزرگوارم جناب مولوي عبد المجيد مراد زهي داشتم، در آنجا هم مفصل، اين مطالب را مطرح كردم.

باز هم مي بينيم كه غالبا در سايت ها و ماهواره هايشان مطرح مي كنند كه قضيه شهادت حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) در حقيقت، زير سوال بردن خليفه اول و خليفه دوم و اهانت به آنهاست. در شبكه المستقله هم جناب دكتر هاشمي بعد از صحبت هاي من گفت كه نتيجه صحبت هاي ايشان اين شد:

إن السيد القزويني جعل أبا بكر و عمر في قفص الإتهام.

آقاي قزويني، ابوبكر و عمر را در معرض اتهام قرار دارد.

من هم در همان جا گفتم:

اگر من مطلبي نقل كردم، از كتاب هاي اهل سنت با روايات صحيح نقل كردم. اين مشكل شماست و به جاي اين كه ما را مورد اتهام قرار بدهيد، بياييد اين رواياتي كه در كتاب هاي خودتان هست را اصلاح كنيد.

در صحيح بخاري - كه مي گوييد صحيح ترين كتاب ها بعد از قرآن است - صراحت دارد:

فغضبت فاطمة بنت رسول الله صلي الله عليه و لم، فهجرت أبا بكر فلم تزل مهاجرته حتي توفيت.

حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) از ابوبكر غضبناك شد و از او قهر كرد و تا آخرين لحظه عمرش هم با او حرف نزد و اين قهر و غضبش، تا آخرين لحظه حيات حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) بود.

صحيح البخاري، ج4، ص42، حديث3093، كتاب الخمس، باب فرض الخمس

اين، سخن بحار الأنوار مجلسي (ره) و كافي كليني (ره) و تهذيب شيخ طوسي (ره) نيست.

در صحيح بخاري صراحت دارد:

حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) 6 ماه بعد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) زنده ماند و:

فلما توفيت دفنها زوجها علي ليلا و لم يؤذن بها أبا بكر و صلي عليها.

بعد از اين كه فاطمه از دنيا رفت، شوهرش او را شبانه دفن كرد و به ابوبكر اعلام نكرد و علي بر جنازه او نماز خواند.

صحيح بخاري، ج5، ص82، حديث4240، كتاب المغازي، باب غزوة خيبر - صحيح مسلم، ج5، ص154

اين چيزي است كه در صحيح بخاري آمده است. خب، بيايند اينها را از صحيح بخاري حذف كنند يا اعلام كنند كه اينها دروغ و افتراء است. از طرفي هم آورده اند:

فاطمة بضعة مني فمن أغضبها أغضبني.

فاطمه پاره تن من است، هر كس او را اذيت كند و به غضب آورد، من را اذيت كرده است.

صحيح البخاري، ج4، ص210، حديث3714

فاطمة بضعة مني يؤذيني ما آذاها.

صحيح مسلم، ج7، ص141، حديث6202

اينها كاملا روشن و واضح است. آقاي حاكم نيشابوري با سند صحيح نقل مي كند:

إن الله يغضب لغضبك و يرضي لرضاك.

خداوند به غضب و رضايت فاطمه، غضبناك و خشنود مي شود.

مستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص154

اينها چيزي نيست كه ما خليفه اول و خليفه دوم را زير سوال ببريم. اين كتاب هاي معتبر شماست.

آقاي ذهبي - از استوانه هاي علمي اهل سنت و شافعي مذهب - مي گويد:

خليفه اول در آخرين لحظه اي كه مي خواست از دنيا برود، مي گفت:

أما إني لا آسي علي شيء إلا علي ثلاث فعلتهن و ثلاث لم أفعلهن و ثلاث وددت أني سألت رسول الله صلي الله عليه و سلم عنهن: وددت أني لم أكن كشفت بيت فاطمة و أن أغلق علي الحرب.

بيش از هر چيزي، تأسف مي خورم بر سه كاري كه انجام دادم و دوست داشتم كه آنها را انجام نمي دادم:

آرزو مي كنم كه اي كاش به خانه فاطمه، هجوم نمي بردم و به زور، درب خانه فاطمه را باز نمي كردم و جنگ و نزاع با آنها را انجام نمي دادم و ... .

تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص117 - تاريخ طبري، ج2، ص619

خود آقاي ابن تيميه - بزرگ نظريه پرداز وهابيت - صراحت دارد و مي گويد:

إنه كبس البيت.

خليفه اول يا خليفه دوم، به زور درب خانه فاطمه زهراء را گشود و وارد شد.

منهاج السنة لإبن تيمية، ج4، ص220

اين چيزي نيست كه ما بخواهيم بدون هيچ دليلي، از روي اهانت و جسارت و خصومت، جناب خليفه اول و خليفه دوم را در معرض اتهام قرار بدهيم.

اين عبارت را من بارها در شبكه هاي شيعي و اهل سنت و ماهواره ها خوانده ام كه آقاي جويني - استاد آقاي ذهبي كه ذهبي از او اين گونه تعبير مي كند:

الإمام المحدث الأوحد الأكمل فخر الإسلام.

پيشوا و محدث و يگانه و كامل و افتخار اسلام است.

تذكرة الحفاظ للذهبي، ج4، ص1505

- در كتاب فرائد السمطين، قضيه شكسته شدن پهلوي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و سقط جنين و شهادت او را مطرح مي كند.

فرائد السمطين للجويني، ج2، ص34

جناب ضياء الدين مقدسي صراحت دارد كه احاديث هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، صحيح است.

الأحاديث المختاره ، ج10، ص88

جناب سيوطي در مسند فاطمة مي گويد:

هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) صحيح است.

مسند فاطمة، ص34

جناب فرحان مالكي - از شخصيت هاي برجسته وهابي عربستان سعودي - صراحت دارد:

روايتي كه آقاي إبن أبي شيبه در مصنف در رابطه با هجوم به خانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) آورده است، صحيح است و قابل انكار نيست.

قراءة في كتب العقائد، ص52

آقاي عبد الفتاح عبد المقصود - از دانشمندان خبير و شهير مصر - صراحت دارد:

هل علي ألسنة الناس عقال يمنعها أن تروي قصة حطب أمر به ابن الخطاب فأحاط بدار فاطمة.

مگر دهان مردم بسته شده كه داستان هيزم آوردن خليفه دوم به درب خانه فاطمه را بازگو نمي كنند؟

اينها قضايايي است كه در كتاب هاي معتبر شماست و علماي بزرگ شما نقل كرده اند.

مگر شما در مورد خليفه اول و خليفه دوم، قائل به عصمت هستيد؟ و از اينها هيچ گناه و خطا و عمل خلاف كتاب و سنت صورت نگرفته است؟ شما براي اينكه شيعه را زير سوال ببريد و فرهنگ شيعه را بكوبيد يا وسيله اي براي قتل و جهاد عليه شيعه را صادر كنيد، اين مطالب را مطرح مي كنيد. من از برادران عزيز اهل سنت و از جوانان روشن وهابي تقاضا مي كنم كه اين روايات را با نظر انصاف مطالعه و بررسي كنند.

ما هم بارها اعلام كرده ايم و آماده هستيم در داخل و خارج از كشور، با هر يك از اساتيد حوزه هاي علميه و دانشگاه هايشان - چه شيعه و چه اهل سنت و وهابيت -، گفتگوي دوستانه و مناظره داشته باشيم و بدون هيچ پيش شرطي ما آماده هستيم و هيچ إبائي هم نداريم. اين آقايان بيايند. من رسما اعلام مي كنم كه اگر ما اشتباه مي كنيم، اشتباه ما را گوش زد كنند. اين قدر مردانگي و شجاعت داريم كه اگر به اشتباه مان پي برديم، اصلاح كنيم و اگر ثابت كرديم كه اين حضرات اشتباه مي كنند، اين انتظار را داريم كه اين عزيزان اشتباه شان را اصلاح كنند. اين همه هجمه و بدگوئي و حمله بر شيعه و عقائد شيعه نداشته باشند.

* * * * * * *

آقاي اميري

در تاريخ، روايات مختلفي درباره سنّ حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است. بعضي گفته اند كه ايشان در سن 17 سالگي و بعضي گفته اند در سن 19 يا 20 سالگي به شهادت رسيده اند. نظر شما چيست؟

استاد حسيني قزويني

نظر ما و نظر عموم علماي شيعه بر اين است كه حضرت صديقه طاهره (سلام الله عليها) در سن 18 سالگي از دنيا رحلت كرده اند و به شهادت رسيده اند. آن رواياتي كه نقل مي كنند ايشان 24 يا 28 ساله بوده يا موقع ازدواج كردن، 18 ساله بود، خلاف و نادرست است.

* * * * * * *

آقاي اميري

ما در مذهب تشيع، به مسئله تقيه، عقيده و ايمان داريم. آيا واقعا در متون اسلامي چنين چيزي وجود دارد و در تاريخ آمده است؟ بعضي ها هم شبهاتي كرده اند كه تقيه، نوعي نفاق است. در اين مورد توضيح بدهيد.

استاد حسيني قزويني

بنده در بحث هايي كه در مكه مكرمه و مدينه منوره داشتم با بعضي از اساتيد دانشگاه ها و علماي وهابي، همچنين بعضي از علماي اهل سنت، مي گويند:

شيعه، معتقد به تقيه است و تقيه هم نوعي نفاق است. ظاهرا با ما برخورد خوب دارند و پشت سر، برخورد ديگري دارند.

اگر در اين رابطه بخواهيم حق مطلب را اداء كنيم، نياز است كه حداقل 6، 7 جلسه 5/1 ساعته در رابطه با تقيه از منظر قرآن، تقيه از منظر سنت، تقيه از منظر مشركين و كفار، تقيه از منظر مسلمانان، تقيه از منظر ظالمين و مستبدان و ... مفصّل بحث كنيم. البته من اين مژده را خدمت عزيزان عرض كنم كه همين امروز، گروه پاسخ به شبهات سايت مان، فايل مفصلي را درباره تقيه در بيش از 100 صفحه آماده كردند كه بنده اين را كنترل كردم و روي سايت گذاشتيم. ولي براي اين كه خيلي خلاصه و فشرده براي بينندگان عزيز عرض كنم و مخصوصا جوانان و اساتيد ما كه در اين رابطه مورد هجمه قرار مي گيرند، بتوانند از كيان تشيع دفاع كنند، به صورت فهرست وار، چند نكته را عرض مي كنم:

نكته اول:

بله، از ائمه (عليهم السلام) رواياتي در رابطه با تقيه رسيده است. به طوري كه امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:

إن التقية من ديني و دين آبائي و لا دين لمن لا تقية له.

تقيه، دين من و دين آباء من است و هر كس تقيه نداشته باشد، ايمان ندارد.

الكافي للشيخ الكليني، ج2، ص224

در روايت ديگر هم كه از امام صادق (عليه السلام) است، 90٪ دين در تقيه خلاصه مي شود.

الكافي للشيخ الكليني، ج2، ص218

مي بينيم كه در ماهواره هاي وهابي ها، بعضي افراد جاهل و نادان كه الفباي تشيّع را بلد نيستند، حتي اگر به او بگويند كه كلمه شيعه را بنويس، نمي داند با عين بنويسد يا با الف. اين آقايان آمدند بحث تقيه را هر روز در سايت ها و ماهواره هايشان مطرح مي كنند و مي گويد كه شيعه، چنين و چنان است.

نكته دوم:

شما ببينيد كه همين عبارت آقا امام صادق (عليه السلام) در كتب اهل سنت آمده است.

آقاي إبن أبي شيبه - متوفاي 235 هجري و استاد بخاري - نقل مي كند:

لا ايمان لمن لا تقية له.

المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص643

همچنين در جاهاي ديگر، اين مسائل را مطرح كرده اند. آقاي سيوطي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي كند:

لا دين لمن لا تقية له.

هر كس تقيه ندارد، دين ندارد.

الجامع الصغير، ج8، ص281

يعني شما نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را هم متهم به نفاق مي كنيد؟!

آقاي ديلمي - از علماي اهل سنت و متوفاي 509 هجري - از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل مي كند:

لا دين لمن لا تقية له.

الفردوس بمأثور الخطاب، ج5، ص186

نكته سوم:

خود صحيح بخاري از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تقيه را نقل مي كند. ناقل آن هم أم المومنين عايشه است كه مي گويد:

استأذن رجل علي رسول الله صلي الله عليه و سلم، فقال: ائذنوا له، بئس أخو العشيرة أو ابن العشيرة، فلما دخل الآن له الكلام، قلت: يا رسول الله! قلت الذي قلت، ثم النت له الكلام، قال: اي عائشة! ان شر الناس من تركه الناس أو ودعه الناس اتقاء فحشه.

مردي آمد خدمت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اجازه گرفت كه وارد شود. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: اجازه بدهيد تا بيايد. او، فاميل خيلي بد و زشت و قبيحي است. وقتي آن مرد داخل شد، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با او با ملايمت و با محبت برخورد كرد. عايشه مي گويد كه گفتم: يا رسول الله! قبل از اينكه وارد شود، گفتي كه آدم بدي است، ولي وقتي وارد شد، خيلي با محبت با او برخورد كردي! حضرت فرمود: بدترين مردم كسي است كه مردم به خاطر بد زباني آنها، از آنها مي بُرند.

صحيح البخاري، ج7، ص86

خب، ببينيد، نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از طرفي او را بدگوئي مي كند و وقتي وارد مي شود، با او با محبت برخورد مي كند، به طوري كه تعجب عايشه هم برانگيخته مي شود.

نكته چهارم:

آقايان از ابوهريره نقل مي كنند كه مي گويد:

من از ترس خليفه دوم، تقيه مي كردم و از ترس او، روايت نقل نمي كردم.

حفظت عن رسول الله صلي الله عليه و سلم وعاءين، فأما أحدهما فبثثته و أما الآخر فلو بثثته قطع هذا البلعوم.

من دو ظرف بزرگ، پُر از حديث كرده بودم و درب يكي را باز كردم و براي مردم منتشر كردم و اگر درب ظرف ديگر را باز مي كردم، گردن و حنجره ام قطع مي شد.

صحيح بخاري، ج1، ص38

آقاي ذهبي از ابوهريره نقل مي كند:

ما كنا نستطيع أن نقول: قال رسول الله صلي الله عليه و سلم. حتي قبض عمر رضي الله عنه، كنا نخاف السياط.

ما نمي توانستيم از ترس آقاي عمر بن خطاب، حديث بگوييم تا اينكه عمر از دنيا رفت و ما راحت شديم.

سير أعلام النبلاء للذهبي، ج2، ص602

نكته پنجم:

آقاي حذيفه - از صحابي جليل القدر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) - وقتي وارد مي شود پيش عثمان - خليفه سوم -، عثمان مي گويد:

بلغني أنك قلت كذا و كذا؟ قال: لا، و الله! ما قلته، فلما خرج، قال له عبدالله: ما لك فلم تقوله ما سمعتك تقول؟ قال: إني أشتري ديني بعضه ببعض.

شنيده ام كه پشت سر من اينچنين حرف هايي زده اي! حذيفه گفت: به خدا سوگند! من پشت سر تو اين حرف ها را نگفتم. وقتي حذيفه از نزد عثمان بيرون آمد، عبد الله بن مسعود به او گفت: از طرفي اين همه بدگوئي مي كني و بعد مي روي نزد عثمان و سوگند مي خوري كه از عثمان بدگوئي نكردي! حذيفه گفت: من برخي از دينم را با برخي ديگرش مي خرم. چون اگر اينچنين نزد عثمان مي گفتم كه بدگوئي كرده ام، عثمان مرا نابود مي كرد.

المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص643

آقاي سرخسي - از استوانه هاي علمي و فقهي احناف - به صورت قاطعانه مطرح مي كند:

كان حذيفه رضي الله عنه ممن يستعمل التقية. فقيل له: إنك منافق، فقال: لا و لكني أشتري ديني بعضه ببعض مخافة أن يذهب كله.

آقاي حذيفه به تقيه عمل مي كرده است. به او گفتند: تو منافق هستي، چون به تقيه عمل مي كني. حذيفه گفت: نه، من منافق نيستم؛ ولي من برخي از دينم را با برخي ديگرش مي خرم تا اين كه همه اش از بين نرود.

المبسوط للسرخسي، ج24، ص46

اي كساني كه شيعه را متهم به تقيه و نفاق مي كنيد! نمي دانم گوش شنوائي هست يا خير؟

آقايان اهل سنت و وهابيت، شيعه را متهم مي كنند. آيا اين مطالب، خواندن دارد يا نه؟

نكته ششم:

آقاي عبد الله بن عمر مي گويد:

من از ترس حجاج، تقيه مي كردم.

الأمثال، ج1، ص187

نكته هفتم:

سعيد بن جبير مي گويد: ابن عباس آمد گفت:

ما لي لا أسمع الناس يلبون؟ قلت: يخافون من معاوية، فخرج ابن عباس من فسطاطه، فقال: لبّيك أللهم لبّيك لبّيك، فإنهم قد تركوا السنة من بغض علي.

چرا مردم لبّيك نمي گويند؟ گفتم: مردم از ترس معاويه، تقيه مي كنند و درعرفات، لبّيك نمي گويند. ابن عباس از چادرش بيرون آمد و گفت: لبّيك أللهم لبّيك لبّيك، اين مردم، سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را به خاطر بغض و عداوت علي ترك مي كنند.

سنن نسائي، ج5، ص253 - صحيح اين خزيمه، ج4، ص260 - مستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج1، ص465 - السنن الكبري للبيهقي، ج5، ص113

آيا اين روايات، خواندن ندارد؟ آيا احتياج به دقت ندارد؟ برادران عزيزم و خواهران گرامي ام! از شما تقاضا مي كنم يك تأملي كنيد.

نكته هشتم:

آقاي ابو درداء صراحتا مي گويد ما تقيه مي كنيم.

صحيح بخاري، ج7، ص102

نكته نهم:

آقاي عامر شعبي صراحت دارد:

و منا مباردة له و منه و من شره.

من و تعدادي فرزندان مهاجرين و انصار نزد معاويه رفته بوديم. معاويه شروع كرد به ناسزا گفتن به علي. ما هم به علي ناسزا گفتيم به خاطر اين كه آقاي معاويه خوشش بيايد و ما هم ترس و وحشت داشتيم از معاويه و از شرّ معاويه.

أنساب الأشراف للبلاذري، ج4، ص315 - إحياء العلوم للغزالي، ج2، ص346

نكته دهم:

آقاي شعبي مي گويد:

ما لقينا من آل أبي طالب؟ إن أحببناهم قتلونا و إن أبغضناهم أدخلونا النار.

ما نسبت به علي و آل او چه كنيم؟ اگر آنها را دوست داشته باشيم، حكومت، ما را مي كشد و اگر اينها را دشمن بداريم، ما را وارد آتش جهنم خواهند كرد.

عيون الأخبار لابن قتيبة، ج1، ص91

از اين مسائل در مورد تقيه در كتب اهل سنت، إلي ما شاء الله داريم. اگر من ده جلسه هم در اين رابطه از كتب اهل سنت بحث كنم، مطلب دارم، به طوري كه هيچ راه گريزي ندارند. البته در كتاب قصة الحوار الهادي مناظره اي با آقاي غامدي - استاد دانشگاه ام القراي مكه - داشتيم، حدود دو سه صفحه در آنجا آورده ايم و متن اين كتاب در سايت هاي مختلف اينترنتي وجود دارد.

* * * * * * *

آقاي اميري

يكي از شگردهاي اينها اين است كه مي گويند:

يك سري از علماي شيعه، ميل پيدا كرده اند به افكار وهابيت و حتي در سايت هاي اينترنتي كه وجود دارد، اين مسائل را پخش مي كنند و شيوع مي دهند. حتي بعضي از اين سايت ها، كليپ هايي از صحبت هاي شما را گرفته بودند و در آنجا گفته بودند كه جناب عالي فرموده بوديد كه در عمره سال قبل، يك سري از روحانيوني كه أخيرا به عمره رفته بودند، تمايل به وهابيت پيدا كرده اند. حتي اسم يك شخصي را به نام آيت الله برقعي بردند كه وهابي شده است. خيلي مختصر و مفيد در اين زمينه توضيح بدهيد.

استاد حسيني قزويني

در شب گذشته، حدود سه ساعت برنامه زنده داشتم كه حدود 300 نفر از اهل سنت و وهابيت بودند و همين مسئله را سوال كردند و پاسخ دادم. يك سال قبل در سايت هاي فارسي گفتند كه آقاي قزويني اعتراف كرده كه برخي از طلبه ها، وهابي شده اند و اخيرا هم در سايت هاي عربي و ماهواره ها اعلام مي كنند.

اين را بنده اعلام مي كنم كه افتراء و بهتان و دروغ است. بنده در جلسه اي كه در جمع اساتيد حوزه هاي علميه يكي از شهرهاي خراسان داشتم، در آنجا از قول يكي از طلبه ها به نام ربّاني نقل كردم كه ايشان همچنين چيزي را گفته است و در آنجا تكذيب كردم و گفتم كه وهابيت، حرف براي زدن ندارند. حتي من يك ساعت با مفتي اعظم آنها حرف زدم و من قسم خوردم كه به خداوندي خدا و به روح پاك امام هشتم! در اين يك ساعت، ايشان، يك كلمه حرف حسابي نداشت. اينها حرفي ندارند كه طلبه هاي ما تحت تأثير قرار بگيرند. طلبه ما به آنجا مي رود و چند شبهه از آنها مي شنود و مي آيد نزد من و آن شبهات را مطرح مي كند. چون ما، خيلي در باغ نيستيم، فكر مي كنيم كه اين طلبه كه شبهات وهابيت را مطرح مي كند، حتما وهابي شده است. اين آقايان وهابي ها، اين جمله مرا كه گفتم ايشان نقل كرده كه چند تا از طلبه ها تحت تأثير قرار گرفته اند را گرفتند و دنباله عرض مرا حذف كردند.

آقايان مي توانند در اينترنت در سايت «يوتوب» وارد شوند و در قسمت جستجو بنويسند «اعترافات قزويني» و در اولين يا دومين سطر، به نام مستبصر كليك كنند. در آنجا، 12 كليپ از بنده گذاشته شده و از همان سخنراني ها، اين آقايان آمدند به طور خائنانه، يك دقيقه از حرف مرا گرفتند و اول و آخرش را حذف كردند. من از عزيزان تقاضا دارم آن كليپ هايي كه در موبايل، قابل اجراء است را دانلود كنند و در برابر اين هجمه آقايان، منتشر كنند.

درباره قضيه برقعي هم اجازه بدهيد كه در جلسات آينده صحبت كنيم. در يكي از ماهواره ها هم هر شب، يكي دو ساعت از ايشان برنامه هايي را پخش مي كنند. من، هفت هشت مورد درباره آقاي برقعي بعدا عرض خواهم كرد. آقاي سيد ابوالفضل برقعي حدود 40 كتاب در دفاع از شيعه نوشته است. آقايان كتاب عقل و دين آقاي برقعي، جلد 2 را بخوانند كه در آنجا، مفصل از عقائد شيعه و امامت ائمه (عليهم السلام) دفاع كرده است. ايشان تحت تأثير برخي از قضايا قرار گرفت و كتاب هايي هم بر ضد شيعه نوشت.

من از همين جا پيام مي دهم به آن كسي كه هر شب، ياوه سرائي مي كند و نسبت به مقدسات شيعه، فحش و ناسزا مي دهد، از اين آقا بخواهيد و ببينيد كه همين آقاي برقعي، كه شما مي فرماييد وهابي شده، وصيت نامه اي كه نوشته، آيا در وصيت نامه اش به امامت ائمه (عليهم السلام) اعتراف كرد يا نه؟ از اين آقا سوال كنيد كه قبر آقاي برقعي كجاست و كجا دفنش كردند؟ آقاي برقعي در منزل پسرش بود و وصيت كرد به پسرش كه مرا حتي المقدور در حرم امامزاده شعيب روستاي كن - در اطراف تهران - دفن كنيد و اگر مانع شدند، هر كجا كه خواستيد، دفن كنيد. وقتي وصيت نامه را به روحاني محل - حضرت آيت الله حاج شيخ علي اكبر تهراني - بردند، ايشان تحت تأثير قرار گرفت و اعلام كرد كه هم خودمان در تشييع جنازه آقاي برقعي شركت مي كنيم و هم در امامزاده، دفنش مي كنيم.

از يكي از مسئولين محترم شبكه سلام تقاضا كردم برويد در اين روستا از مردم و كساني كه با آقاي برقعي زندگي كردند، مخصوصا از آخر عمر ايشان، فيلم تهيه كنند و پخش شود. حتي مردم كن، در تشييع جنازه ايشان مفصل شركت كردند. حتي به خاطر اين كه ايشان از عقيده ضد شيعي خود برگشت، گوسفند كشتند. لذا، اين آقايان اين اشتباه را نكنند و ايشان 80 جلد كتاب نوشته كه 40 جلد آن در دفاع از شيعه و 40 جلد آن را بر ضد شيعه نوشته است. چطور شد كه شما كتاب هاي ضد شيعه ايشان را عَلَم مي كنيد، ولي كتاب هايي كه در دفاع از شيعه است را عَلَم نمي كنيد؟

آقايان مسئولين محترم شبكه سلام! بر شما واجب و فرض است كه از وصيت نامه ايشان و دفن ايشان در حرم امامزاده شعيب (عليه السلام) برويد فيلم برداري كنيد. امروز در ماهواره ها و سايت ها، اين همه آقاي برقعي و آيت الله آيت الله مي كنند كه ايشان وهابي شده، ايشان در همان زمان كه عليه شيعه حرف مي زد، مي گفت من نه سني هستم و نه شيعه. من اسلام بدون مذهب را قبول دارم. اينها را هم براي مردم بيان كنيد.

* * * * * * *

سوالات بينندگان

سوال:

جريان ازدواج عمر با ام كلثوم، واقعيت دارد يا خير؟

جواب:

ما بارها و بارها عرض كرديم كه اين ازدواج، هيچ دليلي بر رابطه حسنه ميان اميرالمؤمنين (عليه السلام) و خليفه دوم نيست. همان طوري كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با ام حبيبه، دختر ابوسفيان ازدواج كرد، در حالي كه ابوسفيان جزء دشمنان درجه اول پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود. حضرت لوط (عليه السلام) هم به دشمنان خود مي گويد:

هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ

سوره هود/آيه78

اينها دليل نيست. مضافا اين كه رواياتي در كتب شيعه، به ويژه در كتاب كافي، مفصّل آمده كه اين قضيه، نشانگر عدم رعايت حقوق آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) از طرف خليفه دوم بوده است.

در سايت مان هست و اگر بخواهيم وارد شويم، به سوالات ديگر نمي توانيم برسيم.

* * * * * * *

سوال:

يكي از دوستان ما مي گفت:

حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) در سن 9 سالگي به تمام كمال شخصيتي رسيد و شوهرش كسي مانند حضرت علي (عليه السلام) بود.

سوال ديگر من اين است:

آيا با علي اللهي ها رفت و آمد كردن و خوردن و آشاميدن در منزل آنها، مشكلي دارد؟

جواب:

در مورد حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها)، واقعا قضيه اين گونه بوده است كه در 9 سالگي، ار هر جهت كامل بوده و حتي بعضي از مراجع عظام تقليد گفته اند كه از نظر كمال، تمام كمالاتي كه 124 هزار پيامبر (عليهم السلام) به آن رسيده اند، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) رسيده بود. در روايت آمده است كه اگر حضرت علي (عليه السلام) نبود، همسري كه هم پا و كُفْو حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) باشد، بر روي زمين نبود. كساني كه به 9 ساله بودن حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) اشكال مي كنند، خودشان مي گويند كه عايشه در 6 سالگي با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ازدواج كرد و در 9 سالگي با ايشان همبستر شد.

اما در مورد علي اللهي يا هر كس ديگري، اگر چنانچه اينها نماز مي خوانند و روزه مي گيرند و هيچ ضروري دين را انكار نمي كنند، پاك هستند و رفت و آمد، اشكالي ندارد. اگر سبيل هاي بلندي هم دارند، آن يك مسئله ديگري است و آنچه مهم است اين است كه اگر اينها حضرت علي (عليه السلام) را خدا بدانند، كافر و مرتد نجس هستند. همچنين اگر نماز و روزه و ماه رمضان را قبول ندارند، مرتد و نجس هستند. مثلا برخي از علي اللهي ها در سه روز اول زمستان، روزه مي گيرند و ما اينها را كافر و نجس و مرتد مي دانيم.

* * * * * * *

سوال:

بحث در مورد تقيه بود و آقاي قزويني هم كه به تاريخ آشنا است، از همه جا مي آورند تا بگويند كه كسي تقيه كرده است. خب، بر حسب فشار و مسائل رواني، انسان هايي در طول زمان، تقيه كرده اند. اما در حكومت ما كه ... . (به دليل بحث سياسي، تلفن ايشان قطع شد)

جواب:

بنده، اينها را به عنوان مشتي از نمونه خروار از تقيه صحابه و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و تابعين و علماء عرض كردم. اگر اين عزيزان علاقمندند كه حقائق را كاملا درك كنند، روي سايت ما بيايد و جديدترين مقاله اي است كه امروز روي سايت مان گذاشتيم، در آنجا ببينيد. يك مورد و دو مورد و صد مورد و دويست مورد نيست، اينها مسئله اي بوده كه جامعه اسلامي، كاملا با آن مواجه بوده است. حتي ابن تيميه مي گويد:

اگر كسي وارد مسجد شود، اگر ببيند كه امام جماعت، ظالم است و اگر پشت سر او نماز نخواند، مشكل ايجاد مي شود، واجب است كه پشت سر او نماز بخواند و بعد برود نمازش را اعاده كند.

اين قضايا چيزي نيست كه مربوط به چند نفر باشد يا اتفاقي باشد.

اما اين كه تلفن ايشان قطع شد، ما بارها گفتيم كه در مسائل سياسي و مسائلي كه تعريض بر حكومت باشد، به هيچ وجه وارد نخواهيم شد.

* * * * * * *

سوال:

چندي قبل يكي از تلويزيون هاي مبتذل ماهواره اي وابسته به وهابيت و يهوديت، در جواب يكي از سوالات بينندگان در خصوص آيه 55 سوره مائده كه مفسران آن را به عنوان آيه ولايت مي شناسند، جواب هاي بي اساسي را داد. مانند اين كه در اين آيه، كلمه الذين آمده است و اگر مراد حضرت علي (عليه السلام) بود، بايد به صيغه مفرد مي آمد و اينكه زكات براي او واجب نبود، چون او فقير بود، پس چرا انگشتر خود را به آن فقير داد؟ لطفا در مورد چرنديات اينها، پاسخ هايي را بدهيد.

جواب:

ما قول مي دهيم به بينندگان عزيز كه در رابطه با اين آيه، مفصل بحث كنيم و در مورد شبهاتي كه ابن تيميه، محمد بن عبد الوهاب، دهلوي و قاضي عبد الجبار معتزلي به اين آيه دارند، ان شاء الله صحبت خواهيم كرد.

اما خلاصه سخن اينكه علماي بزرگ اهل سنت مانند عضد الدين ايجي - بنيانگذار علم كلام اهل سنت و متوفاي 756 - نقل مي كند:

و أجمع ائمة التفسير أن المراد علي.

تمام پيشوايان علم تفسير، اجماع دارند كه مراد از آيه 55 سوره مائده، علي است.

المواقف للإيجي، ج 3، ص601 - شرح المواقف للتفتازاني، ج5، ص170

جالب اينكه آقاي آلوسي سلفي - و مدافع وهابيت - مي گويد:

غالب الأخباريين علي أن هذه الآية نزلت في علي كرم الله وجهه.

غالب اخباريين بر اين عقيده هستند كه اين آيه درباره علي نازل شده است.

تفسير روح المعاني، ج6، ص167

آقاياني كه مي گويند صيغه جمع است، درباره آيه مباهله كه مي گويد:

وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَكُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ

سوره آل عمران/آيه61

آيا نِسَاءَنَا، جمع نيست؟ همه گفته اند كه مراد از اين كلمه، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) است.

آيا أَنْفُسَنَا، جمع نيست؟ همه مفسرين گفته اند كه مراد از اين كلمه، علي بن أبي طالب (عليه السلام) است.

مرحوم علامه اميني (ره) در كتاب گران سنگ الغدير، نزديك به 40 آيه در قرآن آورده كه خداوند، صيغه جمع آورده و فرد را اراده كرده است.

قضيه زكات هم در اينجا، اعم از زكات مستحب و واجب است و مضافا كه شايد اميرالمؤمنين (عليه السلام) از غنائمي كه به دست آورده بود و سهميه اي كه داشت، زكات بر او واجب بوده و هيچ اشكالي هم ندارد.

روايات متعددي از بزرگان اهل سنت در اين زمينه آمده است كه:

بعد از اين كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) انگشتر خود را در ركوع به سائل داد، اين آيه شريفه نازل شد:

إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ

سوره مائده/آيه55

ان شاء الله ما قول مي دهيم به دوستان عزيز، به حول و قوه الهي، يك شب درباره همين آيه صحبت كنيم و به تعبير شيخ طوسي (ره):

يكي از قوي ترين ادله ما بر امامت اميرالمؤمنين (عليه السلام)، همين آيه است.

* * * * * * *

سوال:

آقاي قزويني براي رد كردن نظرات اهل سنت كه اين همه آب و تاب مي دهند و آدرس مي دهند، چرا در مورد ازدواج عمر رضي الله عنه با ام كلثوم زود مي گذرد؟

شما كه مي فرماييد بايد صدق در كلام مان باشد، آيا شما تقيه نمي كنيد؟

جواب:

امام صادق (عليه السلام) در اين مورد مي فرمايد:

إن ذلك فرج غصبناه.

اين ازدواجي بود كه به زور، حضرت ام كلثوم را از حضرت علي (عليه السلام) گرفتند.

الكافي للشيخ الكليني، ج5، ص346

همچنين امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:

لما خطب إليه، قال له أمير المؤمنين: إنها صبية، قال: فلقي العباس، فقال له: مالي أبي بأس؟ قال: و ما ذاك؟ قال: خطبت إلي إبن أخيك فردني، أما و الله! ... ، لأقيمن عليه شاهدين بأنه سرق و لأقطعن يمينه.

خليفه دوم آمد أم كلثوم را از اميرالمؤمنين خواستگاري كرد. اميرالمؤمنين فرمود: دختر من كوچك است. خليفه دوم رفت در كوچه و عباس ـ عموي پيامبر ـ را ديد و گفت: من رفتم نزد علي و دخترش را خواستگاري كردم و او دخترش را به من نداد. قسم به خدا! دو نفر شاهد دروغين درست مي كنم كه علي دزدي كرده است و دست او را قطع مي كنم.

الكافي للشيخ الكليني، ج5، ص346

هر دو روايت از ديدگاه ما صحيح است.

همچنين آقاي طبراني و جناب آقاي هيثمي - از علماي بزرگ اهل سنت - نقل مي كنند:

از حضرت علي (عليه السلام) سوال كردند كه چرا دختر به خليفه دوم دادي؟ حضرت فرمود:

درة عمر أحرجته إلي ما تري.

خشونت و زور و بد اخلاقي عمر باعث شد كه من دختر به او دادم.

المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص45 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج4، ص271 - طبقات الكبري لإبن سعد، ج8، ص463

يعني مجبور بودم و دل بخواهي نبوده است.

برادر عزيز! از اين كه شما مؤدبانه سوال مطرح كرديد و اعتراض كرديد كه ما نسبت به تقيه و مسائل ديگر، صفحه و جلد را كنار هم مي گذاريم، بزرگواري كنيد و اين دو را هم از كتاب هاي اهل سنت بخوانيد و مطالعه بفرمائيد. اگر جواب ندادم و رد شدم، به اين دليل است كه قبلا جواب آن را مفصّل داده ايم. آقايان اهل سنت اين قضايا را آورده اند و مطالبي را در آنجا مطرح كرده اند كه نسبت دادن آن به جناب خليفه دوم، يك نسبت نادرستي است. شما كتاب هاي معتبر اهل سنت را مطالعه كن كه نقل مي كنند:

وقتي اين دختر رفت نزد عمر، قبل از اينكه عقد كنند، - ما پناه مي بريم به خدا - آقاي خليفه دوم دست زد به ساق پاي أم كلثوم و أم كلثوم عصباني شد و گفت:

لو لا أنك أمير المؤمنين لكسرت أنفك.

اگر تو خليفه نبودي، با اين مشت - كوچكم -، دماغت را خرد مي كردم.

الإصابة لابن حجر عسقلاني، ج8، ص465، شماره 12237 - الإستيعاب لإبن عبد البر، ج4، ص1955 - تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج19، ص483 - أسد الغابة لإبن الأثير، ج5، ص614 - سير أعلام النبلاء للذهبي، ج3، ص501 - تاريخ بغداد للخطيب بغدادي، ج6، ص182 - عمدة القاري للعيني، ج14، ص168 - شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج12، ص106 - تاريخ الإسلام للذهبي، ج4، ص138 - الوافي بالوفيات للصفدي، ج24، ص272 - إمتاع الأسماع للمقريزي، ج5، ص369 - ذخائر العقبي لإحمد بن عبد الله الطبري، ص168

خطيب بغدادي از قول ام كلثوم مي گويد:

من رفتم پيش عمر، عمر بدون اينكه عقدي صورت بگيرد، مرا بوسيد.

اين مطالب زشت و واهي در كتاب هاي شما آمده است. حتي كار به جايي رسيده است كه آقاي سبط ابن جوزي وقتي به اين قضيه مي رسد، شروع مي كند به اعتراض كردن به جدش آقاي ابن جوزي در منتظم و ديگر علماء و مي گويد:

اين مطالبي كه نقل كردند كه عمر دست زد به ساق پاي ام كلثوم و او را گرفت و بوسيد:

لو كانت أمة لما فعل بها هذا، ثم بإجماع المسلمين لا يجوز لمس الأجنبية، فكيف ينسب عمر إلي هذا؟

اگر ام كلثوم كنيز هم بود، حرام بود قبل از آن كه انسان آن را بخرد، دست به او بزند. به اجماع مسلمانان، دست زدن به بدن زن اجنبي، جايز نيست، پس چرا اين قضايا را نسبت به خليفه دوم مطرح مي كنند؟

تذكرة الخواص لسبط ابن جوزي، ص321

اگر اين برادر عزيز، از اين آدرس هايي كه من دادم، راضي نشدند، بزرگواري كنند و هفته آينده بيايند روس خط تماس تا من چند مصدر ديگر در اين زمينه عرض كنم.

* * * * * * *

سوال:

آقاي قزويني كه مي فرمايد ما آماده بحث و مناظره هستيم، يك كانالي ادعا مي كند كه با آنها بحث كنيد. برويد با آنها بحث كنيد تا از رو بروند يا اين كه آقاي قزويني شكست بخورد.

جواب:

ما در همان شبكه با آن آقا، مناظره اي داشتيم و آن مناظره هم موجود است و ايشان هم در شبكه سلام با ما مناظره كرد و فرداي آن، در آن شبكه مستهجن، شروع كرد به فحاشي كردن و جسارت كردن و اهانت كردن به مقدسات شيعه و يك آدم بد دهن و وقيحي است و يك آدمي كه الفباي معرفت و انسانيت را ندارد، لياقت مناظره كردن را ندارد. بعد از مناظره در همان شبكه آقايان اهل سنت هم گفتند:

آقاي فلان زاده، تو كه بلد نبودي دفاع كني، چرا رفتي با آقاي قزويني مناظره كردي و آبروي ما را بردي؟

حتي برخي ايشان را مسخره مي كردند و مي گفتند:

تو چه جرأتي داشتي كه رفتي با قزويني مناظره كردي!

تمام اين مناظرات ضبط شده و موجود است و اگر لازم باشد، در شبكه سلام پخش خواهد شد.

ما آماده مناظره هستيم، ولي نه با كسي كه جز فحش دادن و جز جسارت كردن و به كار بردن عبارات وقيح نسبت به مقدسات شيعه، پدر و مادر او چيزي به او ياد نداده اند.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
1 | پيام | Iran - Khorramshahr | ١٢:٠٠ - ٠٢ ارديبهشت ١٣٨٨ |
بسم الله الرحمن الرحيم و الحمد لله الذي لا اله الا هو الرحمن الرحيم وصلي الله علي اشرف الخلق اجمعين و علي ال بيته الطيبين الطاهرين و اما بعد ضمن عرض سلام و دعاي خير براي همه كساني كه به هر نحوه از دين خدا حمايت مي كنند و ان شا الله كه همه مشمول اين ايه شريفه "ان تنصر الله ينصركم" قرار بگيريم. بنده از خداوند منان سلامتي و عزت علماي اسلام و همه كساني كه مي كوشند تا حقايق و اسلام ناب محمدي را براي مردم نمايان سازند به خصوص جناب آقاي حسيني قزويني مسئلت دارم و ان شاء الله كه هميشه سالم باشند و در اين راه ثابت قدم و پيروز و السلام علي من اتبع الهدي
2 | موسي | | ١٢:٠٠ - ١٠ ارديبهشت ١٣٨٨ |
آقاي دكتر قزويني من منتظر جواب شما هستم تا دلايل خودم را مطرح كنم.
3 | موسي | Iran - Urmia | ١٢:٠٠ - ١٠ ارديبهشت ١٣٨٨ |
بسم الله الرحمن الرحيم . با سلام خدمت آقاي دكتر قزويني ،اگر مايل باشيد در مورد خلافت بعد از حضرت رسول الله (ص) با هم مبا حثه اي در همين بخش انجام دهيم البته به شرط اينكه به دور از سانسور وهمچنين تعصب باشد .البه بايد عنوان كنم من هيچ معارضه اي با شيعيان حضرت علي (كرم الله وجهه) ندارم وعشق و محبت ايشان و اولاد ايشان در قلب من موج مي زند و در گفتار و كردار سعي مي كنم شيعه و تابع ايشان باشم .ولي وقتي ميبينم افرادي با بهانه شيعه بودن به ذات مبارك صحابه كرام (رضي الله عنهم ) مي تازند وآن بزرگواران را مورد طعن ونا سزا قرار مي دهند نمي توانم تحمل كنم ومي خواهم در اين بخش حقيقت امر براي حقيقت جويان مشخص شود چون اگر مسئله ابتداي خلافت حل شود مابقي موضوعات به خودي خود حل خواهد شد . اگر مايليد اظهار كنيد .

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
1- جناب دكتر قزويني عموما در اين قسمت شركت نكرده و وقت شريف ايشان مهمتر از شركت در اين بخش است .
2- ادله ما در مورد خلافت بلافصل امير مومنان در بخش پرسش و پاسخ صفحه اول سايت موجود است :
الف) بحث سندي حديث غدير به صورت تواتر ثابت شده است .
ب) بحث دلالي حديث غدير با سخن علماي اهل سنت ثابت شده است
ج) حديث «علي ولي كل مومن بعدي» از جهت سندي و دلالي طبق نظر اهل سنت اثبات شده است
اگر در اين ادله اشكالي داريد مطرح نماييد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
4 | موسي | | ١٢:٠٠ - ١١ ارديبهشت ١٣٨٨ |
سلام عليكم .با تشكر مجدد از توجه شما ، بنده مي خواستم مستقيما با خود جناب دكتر قزويني در اين رابطه بحث كنم ، ولي حالا كه ايشان مرا قابل نمي دانند من اين بحث را آغاز مي كنم به اميد اينكه جواب گوي من جناب قزويني باشند . قبل از شروع بحث اصلي لازم است به چند نكته اشاره بكنم .1- من اميدوارم بحث ما به دور از هر گونه تعصب از سوي دو طرف و سانسور از سوي شما باشد. 2- لطفا در پاسخگويي مرا به قسمتهاي ديگر سايت ارجا ندهيد ودر همين قسمت به مسئله مطرح شده از سوي من پاسخ بدهيد .3- بنده هيچ تعارضي با شيعيان حضرت علي (كرم الله وجهه) ندارم واين بحث را به ميان كشيده ام تا حقيقت امر بر حق جويان مشخص شده و سب وطعن به صحابه كرام (رضي الله عنهم) كنار گذاشته شود . 4- موضوع مطرح شده در اين بحث اثبات ولايت وخلافت حضرت صديق اكبر (رضي الله عنه) مي باشد پس لطفا در پاسخگويي از موضوع اصلي خارج نشويد . با اين مقدمه بحث اصلي را آغاز ميكنم. جناب آقاي قزويني من تمام قسمتهاي سايت شما را مشاهده كردم و متوجه شدم شما هيچ يك از احاديث وارده در فضيلت صحابه كرام (رضي الله عنهم)را قبول نداريد و با توسل به علم رجال ودرايه آنها را جعلي ميناميد بنابراين من تمام اين احاديث را كنار مي گذارم و به آنها استناد نخواهم كرد و بحث اثباتي خود را از منظري ديگر مطرح مي كنم .جناب استاد قزويني شما بهتر از بنده ميدانيد كه در بحث علمي كه ميان دو طرف صورت مي گيرد دلايل ومسائل مطرح شده از جانب طرفين نبايد از منابعي باشد كه طرف مقابل صحت آن را قبول ندارد بنابراين چون شما احاديث ما را ثقه وقابل اعتماد نمي دانيد و همچنين ما نيز علم رجال شمارا قبول نداريم و آنرا ثقه نمي دانيم بنابراين من دلايل خود را از منبعي كه هر دوي ما آنرا قبول داريم مطرح مي كنم و آن نه كلام حضرت رسول الله (ص) ونه كلام صحابه (رض) ونه كلام علماي شيعه و سني ونه كلام من و شماست بلكه آن كلام حضرت باري تعالي جل جلاله ميباشد كه در قرآن عظيم در سوره مباركه مائده آيه شريفه 54 مي فرمايد:(يا ايها الذين ءامنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف يأتي الله بقوم يحبهم و يحبونه أذلة علي المومنين أعزة علي الكافرين يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم ذالك فضل الله يؤتيه من يشاء والله واسع عليم ) .اي مومنان هر كس از شما از دينش برگردد پس به زودي خداوند قومي را مي آورد ايشان را دوست مي دارد وايشان نيز او را دوست مي دارند با مومنان مهربان وفروتن و بر كافران درشت طبع و سخت گيرند درراه خدا جهاد مي كنند واز ملامت هيچ ملامتگري نمي ترسند اين فضل الهي است كه به هر كه بخواهد مي دهد وخداوند گشايشگر داناست .خداوند متعال با نص صريح قرآن به اهل ايمان ميفرمايند كه اگر از دين الهي خارج شويد(همان گونه كه بعد از وفات حضرت رسول الله (ص) اكثر قبائل عرب از دين برگشتند ) قومي را خوهم آورد كه صفات آنها را بر مي شمرد ، 1- محبوب الهي هستند ،2- اينان همان كساني هستند كه در آيه اي ديگر در وصفشان مي فرمايد :(اشداء علي الكفار رحماء بينهم ) با مومنان مهربان وبا كفار سختگيرند ،3- در راه خدا جهاد مي كنند،4- خوفي در قلب آنها نيست زيرا( الا ان اوليا الله لا خوف عليهم ولا هم يحزنون) ، از چه كساني ؟از ملامت ملامتگران ،هم درآن دوران وهم تا كنون وهم تا روز قيامت ، ودر جواب چرا هاي ملامت گران مي فرمايند :اين فضل الهي است كه شامل حال آنها شده است .چرا كه خداوند گشايشگر وعالم مطلق بر غيب وشهادة است .حال اين قوم چه كساني هستند ؟ جناب آقاي قزويني شما بهتر از من مي دانيد كه تمام مورخين اعم از سني و شيعه وحتي غير مسلمان اذعان كرده اند كه از جمله اولين اقدامات حضرت صديق اكبر (رض) بعد از خلافت جنگ با اهل رده يا همان قبايل عربي كه بعد از وفات حضرت رسول الله (ص) از دين برگشتند بوده است بنابراين اولين مصداق "اين قوم " كه خداوند به وجود آنها بشارت مي دهد و اين چنين صفات آنها را بر مي شمرد حضرت صديق اكبر (رض) و سپاه ايشان كه همانا صحابه كرام (رضي الله عنهم ) هستند ،بوده اند . جناب آقاي قزويني و ساير عزيزان، اگر با كمي تامل عقلاني ومنطقي به اين آيه شريفه نظر كنيد خواهيد ديد خداوند متعال خلافت و ولايت حضرت صديق اكبر (رض) را بعد از رسولش (ص) در اين نص صريح بيان فرموده اند و بهترين دليل براي اثبات حقانيت خلافت و ولايت ايشان مي باشد . براي آغاز بحث همين مقدار كافي است لطفا بدون سانسور حتي كلمه اي آنرا در همين بخش منعكس كرده و بدون تعصب واز روي علم وعقل پاسخ دهيد .با تشكر فراوان و السلام عليكم ورحمة الله وبركاته .

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
1- اين سايت ، سايت مناظره نيست و سايت بحث علمي است ؛ اگر قصد مناظره داريد به انجمن ها تشريف ببريد . اما براي اينكه ما را به پاسخ ندادن متهم كنيد به سوالات شما (تنها يك بار به صورت مناظره) پاسخ داده مي شود ؛ و اگر قصد بحث علمي داريد ، به صورت روش هميشگي در قسمت مورد نظر سوالات خود را مطرح كنيد .
2- شما حتي حاضر نيستيد ادله ما را نگاه كرده و تنها با زمينه ذهني خودتان اين سخنان را نوشتيد ؛ زيرا پاسخ به سوالات شما در همين سايت داده شده است .
3- شما از طرفي مي گوييد موضوع بحث تنها خلافت ابوبكر است و مبادا از بحث خارج شويد !!! اما در ابتدا به جاي پرداختن به بحث خلافت ابوبكر ، بحث عدالت صحابه و فضايل آنها را مطرح كرده ايد .
4- ابوبكر را صديق ناميده ايد !!! بهتر است در اين زمينه به آدرس ذيل مراجعه كنيد :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=633
و نيز بهتر است بدانيد كه امير مومنان طبق روايت صحيح مسلم ابوبكر و عمر را كاذب مي دانستند !!!«فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا»
5- استدلال شما به آيه مربوط به قتال با مرتدين در آدرس ذيل پاسخ داده شده است :
http://www.valiasr-aj.com/lib/book101/02.htm#6
6- فرموده ايد :«جناب آقاي قزويني شما بهتر از من مي دانيد كه تمام مورخين اعم از سني و شيعه وحتي غير مسلمان اذعان كرده اند كه از جمله اولين اقدامات حضرت صديق اكبر (رض) بعد از خلافت جنگ با اهل رده يا همان قبايل عربي كه بعد از وفات حضرت رسول الله (ص) از دين برگشتند بوده است»
ا. متاسفانه (براي شما) يا خوشبختانه(براي جناب دكتر قزويني كه وقتشان را براي پاسخ به اينگونه نظرات بي مطالعه در سايت ، صرف نمي كنند) ، جناب آقاي قزويني پاسخگوي شما نيستند .
ب. فرموده ايد تمام مورخين !!!! چه شيعه و چه سني !!!! اهل سنت از طرفي ادعا مي كنند شيعه مورخ ندارد ! از طرفي مي گويند تمام مورخين چه شيعه و چه سني
ج. فرموده ايد تمام مورخين چه شعه و چه سني و چه غير مسلمان!!! بهتر بود براي نمونه چند نفر از مورخين مشهور شيعه كه چنين سخني را گفته اند مطرح مي كرديد !!!(بنا بود شما به مطالبي استناد كنيد كه مشترك باشد ، يا لا اقل ما قبول داشته باشيم)
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
5 | مهران | Iran - Urmia | ١٢:٠٠ - ١١ ارديبهشت ١٣٨٨ |
سلام عليكم به خداي احد واحد قسم من جز از كتابها ومطالبي كه با هزار بدبختي و يتيمي ونداري و فقر و عائله مندي در اين مملكت گراني وقحطي و عذاب خريداري كرده ام ويا در كامپيوتر توسط نرم افزار خريداري كرده ام امكانات ديگري ندارم من از جايي كپي پيست نمي كنم چون سرعت اينترنت كه حتي يك صدم سرعت شبكه در قندهار افغانستان هم نيست اين اجازه را به كسي نمي دهد. استاد قزويني كه از سه كامپيوتر آن لاين و يك لب تاب با هزاران هزار كتاب و نرم افزار مجاني كه حالا نمي دانم از امكانات خود خريداري كرده اند ويا كمك هاي بيت المال هم دخيل بوده است ؟ وبا سرعت اينترنت با فيبر نوري وبا سرعت نور مي توانند همه سايت ها را ببينند ومسلما هم ايشان نيز از نظر مراجع وعلماي شيعه در سراسر جهان استفاده مي كنند و اين دليل نمي شود كه شما همه سخنان مرا سانسور كنيد. ولي جناب قزويني اگر واقعا تمايل داريد حقايق برملا شود بنده و جناب موسي كه شما را دعوت به مناظره كرده اند با هم مي نشينيم و چند دقيقه وقت خود را صرف مباحثه راجع به خلافت ابوبكر صديق مي كنيم و مسلما من كه روستايي زاده وكشاورز زاده هستم و موسي هم فرموده اند كه روستايي هستند نمي توانيم علم وتجربه حضرت عالي را داشته باشيم و اگر هم قانع شديم كه دلايل شما علمي است معذرت خواسته وعقب مي كشيم ولي حداقل دلايل ما را بشنويد . و اما جناب پاسخ به شبهات اگر نمي توانيد همه نظرات مرا علني كنيد من كم كم نظر مي دهم تا وقت شما گرفته نشود در رابطه با اين روايت نهج البلا غه چه دليلي داريد:(انه بايعني القوم الذين بايعوا أبا بكر و عمر و عثمان علي ما بايعوهم عليه فلم يكن للشاهد أن يختار ولا للغائب أن يرد، و إنما الشورى للمهاجرين والأنصار فان اجتمعوا على رجلٍ و سموه إماما كان ذالك لله رضي فان خرج عن أمرهم خارجٌ بطعنٍ أو بدعه ردّوه إلى ما خرج منه فان أبى قاتلوهُ علي إتباعه غَيرَ سبيل المؤمنين...) ( نامة ششم نهج البلاغه) (گروهي كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كردند بهمان طريق با من بيعت كردند، پس كسي كه شاهد بوده نبايد ديگري را اختيار كند و كسي كه غايب بوده نبايد منتخب آنها را رد كند، و جز اين نيست كه شوري از مهاجرين و انصار است، بنابر اين اگر آنها بر مردي اتفاق كردند و او را امام ناميدند اين كار موجب رضاي خداست، پس كسي كه بسبب طعن و بدعت از امر ايشان بيرون رفت او را بر ميگردانند، اگر از برگشت خودداري نمود با او مي جنگند كه غير راه مؤمنان را پيروي كرده است). آيا در اين نامه کلمه از غصب ودروغگويي و حق کشي داريم!!!؟؟؟؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
1- جناب آقاي مهران ؛ خداوند در قرآن مي فرمايد قسم راست نخوريد «ولا تجعلوا الله عرضة لايمانكم» شما قسم دروغ نيز مي خوريد ؟
گمان كرده ايد كه با قسم خوردن هاي شما دروغ تبديل به راست مي شود ؟
آيا متني را كه شما از آقاي قلمداران كپي پيست كرده و براي ما فرستاديد و ما هم متوجه شده علني نكرديم ، فراموش كرده ايد ؟ قسمتي از متن شما «اينك اگر عدّه اي بهشتي بشوري بنشينند و كسي را بعنوان پيشوا تعيين كنند، آيا اين كار مخالفت رضاي خداست؟يا بقول علي(كانَ ذلكَ للهِ رضي)شگفتا كه روافض نه به آنچه خودشان از علي روايت مي كنند توجّه كافي دارند و نه به آيات صريح قرآن!!! »!!!!
آيا اين متن ، دقيقا همان متني نيست كه از جناب آقاي قلمداران بر روي اينترنت موجود است ؟
آيا شما نبوديد كه دقيقا متني را كه آقاي رضا از يكي از انجمن ها كپي پيست كرده براي ما فرستاده بود ، شما هم چنين كرديد و بدون خبر داشتن از اين ماجرا ، اين متن را براي ما فرستاديد؟
2- اگر سرعت اينترنت شما اينقدر پايين است چطور اينهمه نظر در سايت ما داريد ؟
3- دليل شما قبلا پاسخ داده شده است :
http://www.valiasr-aj.com/lib/book101/04.htm#16
4- سخنان شما در مورد جناب دكتر قزويني نيز ، نياز به پاسخگويي ندارد . خداوند خود ناظر به همه احوال است و خود او است كه حكم خواهد نمود .
ولي شما نمي خواهيد جواب را ببينيد .
گروه پاسخ به شبهات
6 | موسي | | ١٢:٠٠ - ١١ ارديبهشت ١٣٨٨ |
سلام عليكم . من باز هم از توجه شما متشكرم ، من عرض كردم تمام آيات و احاديثي كه در مورد ولايت و خلافت حضرت علي (كرم الله وجهه) وجود دارند را قبول دارم وبه آنها ايمان دارم و نگفتم كه دلائل و تاويلات شما را قبول دارم . به همين خاطر براي بار سوم از جناب دكتر دعوت به مباحثه علمي وعقلاني در مورد ابتداي خلافت ميكنم .براي مطرح كردن دلائل خودم نياز به حضور ايشان دارم واگر ايشان واقعا طالب حقيقت به دور از تعصب هستند خواهش مي كنم در اين مباحثه شركت بكنند . والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته.

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
پاسخ شما قبلا داده شد :
1- ادله اي كه ما مطرح كرده ايم جايي براي خلافت ابوبكر باقي نمي گذارد
2- ادله خلافت ابوبكر نيز در آدرسي كه به شما داديم ، مورد نقد قرار گرفته است .
اگر دليلي غير از انها داريد مطرح كنيد تا در مورد آن بحث شود .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
7 | موسي | | ١٢:٠٠ - ١١ ارديبهشت ١٣٨٨ |
سلام عليكم .با تشكر از توجه شما ،ولي من مي خواهم با خود آقاي دكتر قزويني در اين مورد مباحثه كنم . اگر ايشان با علماي بزرگي از اهل سنت مناظره كرده اند و بدون ترس با آنها مواجه شده اند پس مي توانند مقداري از وقت شريف خودشان را نيز به من كه يك مسلمان روستايي ايراني هستم اختصاص دهند .در ضمن من تمام آيات واحاديثي كه در بيان ولايت وخلافت حضرت حيدر كرار (كرم الله وجهه)وجود دارند را قبول دارم وبه آنها يقين كامل دارم .ولي مسئله من اثبات ولايت وخلافت حضرت صديق اكبر (رضي الله تعالي عنه) ميباشد كه اگر اين مسئله حل شود سلير مسائل اختلافي به تبع آن حل خواهند شد .من دوباره از آقاي دكتر قزويني دعوت مي كنم تا براي مباحثه با بنده حقير در همين بخش حاضر شوند البته اگر طالب روشن شدن حقيقت به دور از تعصب وسانسورز مي باشند . والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته .

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
1- ظاهرا توجه به ادله مطرح شده ما نداشته ايد :
علي سرپرست هر مومني بعد از پيامبر (ص) است ؛ يا شما ابوبكر و عمر را مومن مي دانيد و يا خير ، اگر مومن بدانيد ،‌بعد از پيامبر امير مومنان ،‌امير بر آنان نيز شده است ، چگونه ادعاي خلافت آنان را مي كنيد ؛ و اگر مومن نبودند ، نمي توانستند خليفه مومنان باشند .
2- ادله اهل سنت براي خلافت ابوبكر نيز به صورت كامل مورد بررسي قرار گرفته در سايت موجود مي باشد ، و مطالب مطرح شده در بخش مقالات و پرسش و پاسخ ، با تاييد جناب دكتر قزويني بوده است . مي توانيد در صورت وجود اشكال ، در آنجا مطرح كرده پاسخ بگيريد .
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=109
3- روال طبيعي اين است كه در صورتي كه پاسخ براي سوالات شما موجود نبود ، در ان موقع نوبت به حضور خود جناب دكتر قزويني خواهد رسيد .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
8 | مهران | Iran - Urmia | ١٢:٠٠ - ١١ ارديبهشت ١٣٨٨ |
سلام عليكم جناب پاسخ به شبهات واقعا براي شما متاسفم که هر مطلبي را که بنده جهت آگاه سازي برادران شيعه وسني در اين سايت مي گذارم شما آن را سانسور مي کنيد اگر پاسخي داشتيد بيان مي کرديد والا سانسور براي چيست مسلما وقتي کسي در جواب کسي بماند مجبور به سانسور مي شود و اگر شما ترس از انتشار مطالب من نداشتيد و از بيداري شيعه نمي ترسيديد اين سانسور را انجام نمي داديد ضمنا چرا شما دعوت به مباحثه با آقاي قزويني را رد مي کنيد آيا آقاي موسي بي ارزش تر از قزويني است آيا او انسان نيست آيا وقت او شريف نيست بله وقت همه با ارزش است ومن خود را از قزويني يا ملازاده کمتر نمي دانم واگر وقت باارزش خود را صرف تحقيق در اين مسايل مي کنم وشما مرا دست نشانده مي خوانيد و سخنان بحق مرا سانسور مي کنيد اين جز ترس از روشن شدن حقيقت نيست پس واي بر شما از آتش جهنم که هر لحظه نزديکتر به شما مي شود

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
با ارزش ترين انسان ها نزد خداوند با تقوا ترين آنها است ، دانشمند باشد يا بي سواد ؛ اكنون بحث از ارزش انسان نيست ؛ بحث از گفتگوي علمي است و براي گفتگوي علمي ، روش علمي وجود دارد ؛ روش علمي درست در گفتگو اين است كه در ابتدا ، با نظرات ما آشنا شده ، و سپس نقد خويش را مطرح كند ؛ به همين سبب ما آدرس نظرات خود را در مورد ادله اهل سنت براي خلافت ابوبكر مطرح كرديم .
متاسفانه اينگونه نظرات شما ، بيشتر در جهت خارج كردن بحث از جنبه علمي ، و بردن آن به سمت احساسات است .
در مورد سانسور نظرات شما : قبلا نيز گفته ايم ، ما مجبور نيستيم متن تك تك سايت هاي اهل سنت كه شما كپي پيست كرده و در سايت ما به عنوان نظر خودتان مطرح مي كنيد را علني كنيم !!!
گروه پاسخ به شبهات
9 | موسي | | ١٢:٠٠ - ١٢ ارديبهشت ١٣٨٨ |
سلام عليكم . با تشكر از شما . اعضاي محترم هيئت پاسخگويي و ساير بازديد كنندگان عزيز هدف من از طرح اين بحث علمي و دعوت از جناب قزويني مناظره نيست ، هدف در مناظره مغلوب كردن وشكست دادن طرف مقابل است در حالي كه فقط هدف من روشن شدن حقيقت است بنابراين من شما واستاد شما دكتر قزويني را به مباحثه علمي دعوت كرده ومي كنم نه مناظره . عزيزان من ادله شما را مشاهده كرده ام ولي آنها را به دور از عقل و منطق ديدم و نمي توانم آنها را قبول كنم در ضمن باز در خواست مي كنم مرا به قسمتهاي ديگر ارجا ندهيد چرا كه موضوع مورد بحث يعني اثبات ولايت و خلافت حضرت صديق اكبر (رضي الله عنه) در اين بخش است و من نمي خواهم موضوع و ادله خود را در بخشهاي مختلف پخش كنم چون در اين صورت در پايان بحث نمي توان به يك جمع بندي ونتيجه كلي دست يافت .اعضاي محترم هيئت پاسخگويي شما عنوان كرده ايد كه بحث من علمي نيست و آنچه مطرح كرده ام ساخته وپرداخته فكر من است ، عزيزان كلام محكم و آيات قديم الهي ساخته فكر من وشما نيست و علمي بالاي علم الهي نيست چگونه شما دادن جوابهاي ضد ونقيض و پيچاندن كلام را در ادله مطرح شده خود بحث علمي ميدانيد ولي استناد به آ يات الهي را بحث غير علمي ميدانيد من بيش از اينها از شما انتظار داشتم . وهمچنين اولين دليل من يعني آيه قتال مرتدين به وضوح ثابت مي كند كه حضرت صديق اكبر (رض) محبوب درگاه الهي و ولي خدا و خليفه بر حق رسول خدا (ص) ميباشد به شرط اينكه شما عزيزان به دور از تعصب وبا ديده عقل و منطق به اين آيه شريفه بنگريد .و شما دست اندركاران سايت حق امانتداري را به جا آورده و از سانسور اجتناب كنيد .در تماس بعدي من دو مين دليل خودم را مطرح خواهم كرد .

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
پاسخ شما داده شد ؛ اينگونه كه بنويسيد جواب قانع كننده نيست ، بحث عملي نمي شود ؛ بايد همانند ما با مدرك و دليل بحث كنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
10 | مهران | Iran - Urmia | ١٢:٠٠ - ١٢ ارديبهشت ١٣٨٨ |
سلام عليكم جناب راه علي سعادت ما نمي گوييم واقعه غدير اتفاق نيافتاده بلكه بوده ولي نه آنگونه كه روافض تاويل مي كنند كه جبرييل آمده وعلي را امير المومنين ناميده وپيامبر او را خليفه بعد از خود معرفي کرده بلکه فرموده علي بعد از من دوست هر مومني است وآن هم بخاطر نافرماني سپاه اعزامي به يمن که تحت فرماندهي علي (رض)به يمن لشکر کشيده بودند واز حضرت کمي خطره به دل داشتند که پيامبر با اين کار خود از علي دلجويي کرد وسپاه را توبيخ نمود .وشما از اين مسئله يک داستان بزرگ علم کرده وخود را بدست عبدالله بن سبا از جمهور مسلمين کنار کشيده ايد وبعدش شما وعلماي روافض هر جا صحبت مي کنيد مي گوييد حديث غدير را همه علماي اهل سنت صحيح مي دانند ولي کسي نمي پرسد که چرا اين علماي اهل سنت باز بر جهالت خود استوارند در حالي که حديث غدير را ثقه مي شمارند وتاييد مي کنند. من هم جواب شما وعلمايتان را مي دهم ما اين حديث را تاييد مي کنيم و تمام علماي اهل سنت هم تاييد مي کنند در روايات ما آمده پيامبر فرمود:اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و ((سنتي)) ولي شما روافض تحريف کرده مي گوييد :اني تارک فيکم الثقلين کتاب الله و(((عترتي واهل بيتي))) که شما تاييد علماي ما را به نفع حديث ساختگي خود مصادره مي کنيد که اين صحيح نيست وعوام فريبي است . وفرموده ايد به هنگام وفات پيامبر از اين 120000نفر 3نفر هم پيدا نشدند که به اين واقعه که پاي جبرييل و وحي هم به قول شما در کار بوده اشاره کنند وعلي هم کلمه اي از اين امير المومنين بودن بر زبان نراندند پس شما به دستور که اين لفظ را به کار مي بريد پس چرا به عمر فاروق وعثمان ذي النورين هم امير المومنين مي گفتند پس شما داريد وقايع را علنا تحريف مي کنيد جريان امير المومنين اين است که وقتي صديق اکبر وفات فرمودند وفاروق اعظم خليفه شدند مردم بعدها به او خليفه خليفه رسول الله مي گفتند که کلمه سنگيني است و بعد شخصي از اصحاب پيشنهاد کرد که به جاي اين لفظ سنگين از لفظ امير المومنين استفاده شود وبعد از آن به خلفا امير المومنين گفتند پس از نظر اهل سنت لفظ امير المومنين زميني است نه آسماني وبه کسي هم وحي نشده است و جناب پاسخ به شبهات در مورد نامه ششم نهج البلاغه پاسخ نداديد آنجا که مي فرمايد:(گروهي كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كردند بهمان طريق با من بيعت كردند، پس كسي كه شاهد بوده نبايد ديگري را اختيار كند و كسي كه غايب بوده نبايد منتخب آنها را رد كند، و جز اين نيست كه شوري از مهاجرين و انصار است، بنابر اين اگر آنها بر مردي اتفاق كردند و او را امام ناميدند اين كار موجب رضاي خداست، پس كسي كه بسبب طعن و بدعت از امر ايشان بيرون رفت او را بر ميگردانند، اگر از برگشت خودداري نمود با او مي جنگند كه غير راه مؤمنان را پيروي كرده است). والسلام علي من اتبع الهدي

پاسخ:
با سلام
جناب أقاي مهران
شايد اين سخنان در وبلاگ هاي اهل سنت و...خريدار داشته باشد ، اما در سايت ما كه پاسخ به همه اين شبهات آمده است و تنها با يك كليك به جواب مي رسند ، مطرح كردن اين شبهات چيزي جز بيشتر بي اعتبار كردن خودتان نيست .
1- در مورد ماجراي غدير خم و آنچه شما ادعا كرده ايد :
أ‌. خود علماي شما (همانطور كه در سايت امده است) ماجراي غدير را براي تعيين خليفه مي دانند ، و اقرار كرده اند كه خلفا در غدير بيعت كردند اما هواي نفس بر آنان غالب شد و به همين سبب امير مومنان را كنار زدند !!!
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=130#_Toc228168802
ب‌. به صورت مفصل در مورد ماجراي يمن در ادرس ذيل پاسخ داده و كلام علماي اهل سنت در رد سخن شما را نيز آورده ايم :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=103
2- عبد الله بن سبا را نيز در آدرس ذيل پاسخ داده ايم :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=140
3- جالب است كه ادعا مي كنيد كه حديث كتاب الله و سنتي كه بزرگان علماي اهل سنت آن را تضعيف كرده اند ،‌صحيح است و روايت كتاب الله و عترتي كه در كتب بزرگان علماي اهل سنت تصحيح شده است ضعيف !!!
4- در مورد لفظ امير المومنين كه به ابوبكر و عمر اطلاق مي شد !!! به مسيلمة نيز رسول الله گفته مي شد !!! أيا اين كار او را پيامبر كرد ؟ يا پيامبري را مقامي زميني نمود ؟
5- در مورد خطبه نهج البلاغه هم ظاهرا شما جواب هاي ما را نگاه نمي كنيد ؛ ما در نظر قبلي شما به آن پاسخ داده ايم :
http://www.valiasr-aj.com/lib/book101/04.htm#16
گروه پاسخ به شبهات
11 | راهعلـي سعـادت | Iran - Marvdasht | ١٢:٠٠ - ١٢ ارديبهشت ١٣٨٨ |
فراررسيدن شهادت حضرت زهراراتسليت عرض مي نمايم آقاي مهران 120هزارنفردرغديرشاهد سخنان پيامبرواعلام جانشيني(ص)بودند.کلمه ي اميرالمومنين توسط جبرييل ازطرف خدانازل شد برامام علي اين لفظ مطلقا جانشيني واميري وفرمانروايي رامي رساند.(ديگرهيچ شبهي اي نيست با اين جمله) اما درهنگام وفاتشان 5مــــرد ازهمان شــاهدان پيدانشدند.حالاباادعاي مردي دخترپيامبرراهمان که پيامبرپاره ي تن خودمي خواند به شهادت رساندند.
12 | مجيد م علي | United Arab Emirates - Dubai | ١٢:٠٠ - ١٢ ارديبهشت ١٣٨٨ |
با سلام برادر عزيز جناب موسي , از متن طولاني جنابعالي چنين بنظر ميرسد كه كه اصلاً براي دريافت جوابهاي خودتان به مقالات اين سايت مراجع نكرديد والا بسياري از سوالهاي شما با رجوع به اين مقالات حل ميشود . جناب دكتر قزويني در يكي از برنامه هاي قشنگشان چنين گفتن كه ( تقريبا ) چنين بود . كه ما براي اثبات حقانيت خودمان براي برادران اهل سنت بايد دلائلي از كتب و احاديث انها استناد كنيم والا اگر به كتابهاي علماي شيعه مراجعه كنيم انها براحتي ميتوانيد بگوييد ما انها را قبول نداريم . و براي همين است كه 80 % كلمات ايشان از علماي و كتب حديثي اهل سنت ميباشد . اما طلب شما براي مناظر با جناب اقاي ايت الله دكتر قزويني , برادر عزيز شما بايد داراي شروطي باشيد و گروه و جماعتي قابل قبول بمانند رهبران اهل سنت بلوچستان يا رهبران اهل سنت منطق غرب كشور شما را حمايت كنند بعد بقول معرف اهلاُ بكم . >>>>>>>>>>>يك هديه براي محبان محمد ( ص ) و ال مطهرش <<<<<<<< ××××× اى مظهر اسم اعظم حق()()()()مجلاى اتم نور مطلق ××××× اى نور تو صادر نخستين ()()()()وى مصدر هر چه هست مشتق ××××× يك آيه اى از محامد تو است ()()()()قرآن مقدس مصدق ××××× فرمود: بشانت ايزد پاك()()()()لولاك لما خلقت الافلاك شعراز مرحوم آيت الله اصفهانى (كمپانى ) يا علي
13 | مهران | | ١٢:٠٠ - ١٣ ارديبهشت ١٣٨٨ |
سلام عليكم جناب راه علي سعادت اولا كتابهاي صحيح ما كتاب الله وسنتي نوشته اند كه شما كتب ما را اصلا قبول نداريد دوما در قرآني كه روي طاقچه ما است چيزي ننوشته چون ما قرآن را روي طاقچه فقط براي تبرك نمي گذاريم قرآن ما هميشه روي كرسي مخصوص است وبعد از هر نما ز جزيي از آن قرائت مي شود ثانيا آياتي كه شما گفته ايد به نظر اهل سنت پاكي ودوري از پليدي همسران پيامبر و فاطمه و حسنين وعلي وعباس را مي رساند و ربطي به جانشيني حضرت علي وبقيه نوادگانش كه متولد نشده اند ندارد ودر آيه (انماوليكم الله والرسول والذين امنوا الذين يقيمون الصلاه ويوتون الزكاه وهم راكعون) مائده 55.من داستان شور انگيز شما را نمي توانم باور كنم واصلا نمي دانم از چه كتابي آنرا آورده ايد چون اگر هنگام ظهر اين آيه نازل شده باشد بايد پيامبر هم در مسجد بوده باشد چون در هنگام ظهر موقع نماز ظهر است نه در خانه نشستن و ثانيا علي در مسجد چه نمازي قبل از نماز واذان مي خوانده چون در مذهب ما بعد اذان ظهر هر گونه نماز نافله و واجبي آغاز مي شود نه قبل از آن و بعدش حضرت علي وقتي نماز مي خواندند طبق روايات از اين دنيا روحشان عروج مي كرد و با خشوع روحاني در مقابل جلال خداوند از دنيا فارغ مي شدند چطور مي شود ايشان در ركوع كسي را از دور ببينند واو را صدا كرده و انگشتر را از دست بيرون آورده وبه اوبدهند پس ما هم از اين به بعد در نماز مي توانيم جوراب خود را بيرون بياوريم ويا لباس را از تنمان جدا كنيم وكار انجام دهيم در حالي كه در نماز هر كاري كه به انجام برسد وغير از حركات نماز باشد نماز را باطل مي كند حداقل من كه اينگونه از مذاهب اسلامي اقتباس كرده ام . اين حديث جابر بن عبدالله را كسي غير از او هم روايت كرده گرچه اين حديث را من در هيچ كتاب موثق وغير موثق اهل سنت هم نديده ام . انت مني بمنزله هارون من موسي الا انه لانبي بعدي اين حديث را تمام علماي متاخر تاييد كرده اند ولي دليل جانشيني نمي تواند باشد در مورد حديث غدير هم قبلا توضيحات لازم را داده ام والسلام علي من اتبع الهدي

پاسخ:
با سلام
جناب أقاي مهران
1- فرموده ايد «كتابهاي صحيح ما كتاب الله وسنتي نوشته اند»
لطفا يك نمونه براي ما آدرس بدهيد ، ما كتاب ها نمي خواهيم ، يك كتاب صحيح باشد كافي است .
2- در مورد آيه تطهير ، آري اهل سنت چنين ادعايي مي كنند اما اين ادعا دليل هم مي خواهد كه متاسفانه ندارند !!!
3- در مورد آيه «انماوليكم الله والرسول والذين امنوا الذين يقيمون الصلاه ويوتون الزكاه وهم راكعون) مائده 55.من داستان شور انگيز شما را نمي توانم باور كنم ...»
اين ماجراي شورانگيز را ما از كتب اهل سنت نقل كرده ايم !!!
4- در مورد ساير روايات نيز همينگونه توضيح لازم را داده ايد !!!(يعني توجيه لازم را)!!!
گروه پاسخ به شبهات
14 | موسي | | ١٢:٠٠ - ١٣ ارديبهشت ١٣٨٨ |
سلام عليكم . اعضاي محترم هيئت پاسخگويي اگر در نظر شما بر شمردن سلسله راويان يك مطلب ( براي اينكه علم رجال خود را به كار اندازيد و حقيقت را كتمان كنيد ) ، بحث علمي است ، با كمال ميل من نيز سند روايي دلايل خود را عنوان ميكنم . قال رسول الله محمد ابن عبدالله (صل الله تعالي عليه و آله و صحبه و سلم ) عن روح القدس جبرئيل الامين (علي نبينا وعليه الصلاة والسلام ) عن رب العالمين جل جلاله قال في كلامه العظيم : ( يا ايها الذين امنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتي الله بقوم يحبهم ويحبونه اذلة علي المومنين اعزة علي الكافرين يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء والله واسع عليم ) . اين هم سند روايي ببينيد علم رجال شما براي اين سند چيزي براي گفتن دارد . در نهايت من باز هم از آقاي قزويني دعوت به مباحثه علمي كه مبتني بر عقل و منطق باشد ونه مغلطه و سفسطه ،ميكنم .لطفا بدون سانسور منعكس كرده و بدون تعصب پاسخ دهيد .

پاسخ:
!!!
1- برادران اهل سنت براي قرآن دو سند دارند :
ا. قال رسول الله عن ابليس عن الله !!!(ماجراي غرانيق كه مي گويند بعضي از آيات را شيطان براي پيامبر آورده است!!! مي توانيد به الدر المنثور سيوطي كه اين روايات را تصحيح كرده است مراجعه كنيد!!!)
ب. قال رسول الله عن جبريل عن الله !!!
بهتر بود هر دو سند را مي نوشتيد!!!
2- در مورد اينكه اين آيه از قران است ، بحثي نيست ، در مورد اينكه اين آيات در مورد چه كسي نازل شده است ، بحث است ؛ اگر دليلي داريد مطرح كنيد .
گروه پاسخ به شبهات
15 | راه علـي سعـادت | Iran - Marvdasht | ١٢:٠٠ - ١٣ ارديبهشت ١٣٨٨ |
مهران جان حديث ثقلين كه ديگر بااين تحريفي كه كردي ازش نميشه گذشت كتب قــديمي خودتونونگاه كن ببين سنته ياعترت؟ حالااينوماتحريف كرديم باشه آيه تطهير وولايت كه درقرآن روي طاقچه خونه ي خودتان هم هست چي ميگي؟ خلاصه اي ازشرح نزول آيه ولايت درشان امام علي: دريكي ازروزها نزديك ظهر فرشته ي وحي آمدواين آيه رانازل كرد: (انماوليكم الله والرسول والذين امنوا الذين يقيمون الصلاه ويوتون الزكاه وهم راكعون) مائده 55 ولي شماتــــنها خداورسول اوست و كساني كه ايمان آوردندوكساني كه نماز رابه پا ميدارند وذكات مي دهند درحالي كه ركوع مي كنند. پس ازنزول آيه پيامبربرخاست ودرحالي كه آيه رامي خواندند باشتاب به مسجد آمدند وپرسيدند: آياكسي درحال ركوع صدقه داده است؟ فقيري كه انگشتري دردست داشت به حضرت علي كه درحال نمازبود اشاره كرد وگفت: آري اين مرددرحال ركوع انگشتري خودرا به من بخشيد. صداي تكبيرياران بلند شد وپيامبرستايش خدارابه جاي آورد. آيه تطهيركه درشان اهل بيت پيامبر نازل شد: ...انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت ويطهركم تطهيرا )احزاب33 همانا خدا اراده كرده كه دورگرداندازشما پليدي وناپاكي را وشماراكاملا پاك وطاهر قراردهد. براي اينكه مردم ازاين موضوع مطلع شوند پيامبر مدت ها هرروزصبح هنگام رفتن به مسجد ازدرخانه ي فاطمه مي گذشت واهل خانه رااهل بيت صدامي زد وآيه تطهيرمي خواند. حديث جابر: ياايهاالذين امنوااطيعوالله واطيعوالرسول واولي الامرمنكم )نسا59 وقتي اين آيه نازل شد جابربن عبدالله انصاري به ايشان گفت:يارسول الله ماخداورسول اوراشناختيم لازم است( اولوالامر)راهم بشناسيم رسول خدافرمود: (اي جابرآنان جانشينان من وامامن بعدازمن اند.نخستين آنهاعلي بن ابي طالب است و......حسن بن علي وپس ازايشان فرزندش مي باشد كه هم نام وهم كنيه ي من است.اوست كه ازنظرمردم پنهان مي شود وغيبت اوطولاني مي شود تاآن جا كه فقطافرادي كه ايمان راسخ دارند برعقيده ي اوباقي مي مانند.(اثبات الهداه ج3.ص123و....) حديث منزلت: انت مني بمنزله هارون من موسي الا انه لانبي بعدي توبراي من به منزله هارون براي موسي هستي جزاينكه بعدازمن پيامبري نيست.(ينابيع الموده باب6 ص50) حديث غدير واعلام جانشيني: ياايهاالرسول بلغ ماانزل عليك من ربك وان لم تفعل فمابلغت رسالته والله يعصمك من الناس ان الله لايهدي القوم الكافرين )مائده67 به خداقسم خدافرمود ماقرآن رانازل كرديم وخودنيزازآن محافظت مي كنيم واگرنه همه ي اين آيه ها عوض شده بود.
16 | موسي | Iran - Urmia | ١٢:٠٠ - ١٤ ارديبهشت ١٣٨٨ |
سلام عليكم . هيئت محترم پاسخگويي منظور بنده از انعكاس اين بحث در همين بخش مي باشد تا همه مراجعين ببينند و حقيقت را در يابند نه اينكه جوابهاي خود را به ايميل من بفرستيد . شما گفته ايد معلووم نيست اين آيه شريفه اشاره به اولين يا چندمين قتال دارد . آقايان محترم مصداق تمام آيات الهي كه حضرت رسول الله (ص) ابلاغ مي فرمودند در درجه اول صحابه كرام (رض) بوده اند و بعد امت تا روز قيامت ، به اين لحاظ اولين قتال مرتدين اولين مصداق اين آيه شريفه مي باشد كه همانا حضرت صديق اكبر (رض) و سپاه او يعني اصحاب كرام (رض) بوده اند و بعد از آن نيز هر قتال مرتديني كه صورت گرفته نيز مصداق اين آيه شريفه مي باشد مانند جنگ نهروان كه حضرت حيدر كرار (كرم الله وجهه) در آن نيز قتال مرتدين انجام دادند . چرا كه احكام الهي كه در موردي صادر شده اند مقطعي نيستند و كلام قديم الهي ازلي و ابدي است و اين حكم و فضيلت الهي كه در حق حضرت صديق (رض) از ذات احديت صادر شده تا روز قيامت بر همه اهل ايمان وصدق ،شامل ميشود .در ثاني شما كه فرموده ايد اولين قتال مرتدين در عهد سعادت حضرت رسول الله (ص) انجام شده وآيا در كتب شما نيست ؟ جواب شما اين است كه در دو واقعه، يكي سريه حضرت كرز بن جابر فهري با قبائل عكل و عرينه و دومي غزوه بني لحيان بوده است كه همان گونه كه خود شما فرموديد اين دو قوم ادعاي اسلام آوردن كردند تا به اين بهانه ضربه اي به اسلام بزنند وبنابراين هم طبق گفته شما و هم مورخين اسلامي آنها مسلمان نشده بودند كه بعد مرتد شوند بلكه عمل آنها نفاق بوده است ولي نص صريح آيه شريفه مي فرمايد :اي كساني كه ايمان آورده ايد و......... ، و در ثاني هر دو واقعه قبل از صلح حديبيه بوده است و طبق نظر علما، اكثر آيات سوره مباركه مائده بعد از صلح حديبيه نازل شده است . و ثالثا اگر گفته شما را صحيح بدانيم مبني بر اينكه اين ايه شريفه در شأن آن دو واقعه بوده است بهتر است بدانيد كه اولين واقعه، غزوه بني لحيان بوده كه هر چهار خليفه راشدين (رض) در آن حاضر بوده اند و حتي مهمتر از همه اينكه فرماندهي طلايه سپاه را كه تا نزديكي مكه هم پيشروي كردند را حضرت رسول الله (ص)به حضرت صديق (رض) تفويض فرموده بودند بنابراين باز هم صحابه كرام (رض) و علي الخصوص حضرت صديق اكبر (رض) مصداق اين آيه شريفه مي باشند . مي توانيد به اسباب نزول آيات مولانا جلال الدين سيوطي (رح) ،‌ طبقات ابن سعد ، الرحيق المختوم حضرت الشيخ صفي الرحمن مباركفوري (رح) مراجعه فرماييد . به اميد اينكه بدون سانسور در همين بخش سايت منعكس شود والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته .

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
از دوستان گرامي مي خواهيم اين سخن شما را با سخن شما در اولين نظرات قياس كنند !!! كه : من تنها آمده ام كه مطلب ياد بگيرم و حقيقت را بفهمم ؛ حال مشخص شد شما تنها براي شبهه افكني آمده ايد .
1- پس خود شما فرموديد كه اين آيه در مورد قتال ابوبكر با مرتدين نازل نشده است ، بلكه در مورد همه كساني است كه در راه خدا با مرتدين قتال مي كنند ، و شما مي خواهيد اين آيه را به خلافت ابوبكر و نزول در مورد او پيوند بزنيد .
2- شما مي خواهيد از اين آيه استفاده خلافت كنيد يا ايمان ؟ اگر مقصود خلافت باشد ، يعني تمام كساني كه در اين قتال با مرتدين شركت داشته اند ، شايسته خلافت اند !!! پس چرا ابوبكر را تنها شايسته خلافت مي دانيد ؟ اگر ادعا كنيد اولين قتال به دستور او انجام شد ، مي گوييم اولين جنگ با مرتدين در زمان پيامبر و تحت فرمان صحابه اي ديگر انجام شد ؛ پس لابد آنها شايسته ترند . البته اين آيه حد اكثر ثابت مي كند كه در ميان قاتلين مرتدين ، گروهي مومن نيز هستند . و گرنه بايد بگوييد هر كس در جنگي بر ضد مرتدين (تا قيام قيامت)‌شركت كند (حتي اگر براي مال و دنيا در اين جنگ شركت نمايد) مومن است !!! و قطعا چنين نيست .
پيامبر (ص) صريحا فرموده اند «وان الله ليويد هذا الدين بالرجل الفاجر» و اين در مورد كساني بود كه با وجود نفاق دروني ، اما بعضي از اوقات به مسلمانان كمك مي رساندند و در جنگ ها نيز حاضر مي شدند ، و حتي خود محمد بن عبد الوهاب صريحا به اين مطلب اشاره مي كند .
3- ادعا كرده ايد كه ابوبكر در جنگ قتال با مرتدين ، حاضر بوده است !!! و يكي از آنها سريه بن جابر و ... بوده است !!! بر اين ادعاي شما چند اشكال وارد است :
ا. يعني رسول خدا (ص) شخصي را بر ابوبكر و عمر امير كرده است !!! اگر چنين باشد ، قطعا انها لياقت رهبري را ندارند ، زيرا رسول خدا (ص) شخصي ديگر (كرز بن جابر) را از آنها اولي مي دانسته است !!!
فالأخبار المتظاهرة عن النبي صلى الله عليه وسلم في وجوب تقدمة الأفضل ومنها قوله صلى الله عليه وسلم ( يؤم القوم أفضلهم ) وقوله ( أئمتكم شفعاؤكم فانظروا بمن تستشفعون ) وقوله في خبر آخر ( أئمتكم شفعاؤكم إلى الله فقدموا خيركم ) وقوله ( من تقدم على قوم من المسلمين يرى أن فيهم من هو أفضل منه فقد خان الله ورسوله والمسلمين ) في أمثال هذه الأخبار مما قد تواترت على المعنى وإن اختلفت ألفاظها
تمهيد الأوائل وتلخيص الدلائل ج 1 ص 474، اسم المؤلف: محمد بن الطيب الباقلاني الوفاة: 403هـ ، دار النشر : مؤسسة الكتب الثقافية - لبنان - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عماد الدين أحمد حيدر
ب. در كدام يك از مصادر امده است كه ابوبكر و عمر و عثمان و حضرت علي در اين سريه حاضر بودند ؟ (البته اگر الان حضور آنها را در اين سريه ها منكر شويد ، مساله اي ايجاد نمي كند ، زيرا قطعا رسول خدا ابوبكر و عمر را تحت امر بسياري از صحابه از جمله اسامه بن زيد و... قرار داده است .)
4- براي توجيه مرتد شدن عده اي از صحابه در زمان رسول خدا (ٌ) ادعا كرده ايد كه آنها ظاهرا اسلام آوردند و ايمان نداشتند و به همين سبب ، مقصود از ارتداد ، ارتداد بعد از پيامبر است و آنچه در زمان پيامبر (ص) بود ارتداد به حساب نمي آيد :
بَاب لم يُسْقَ الْمُرْتَدُّونَ الْمُحَارِبُونَ حتى مَاتُوا
6419 حدثنا مُوسَى بن إِسْمَاعِيلَ عن وُهَيْبٍ عن أَيُّوبَ عن أبي قِلَابَةَ عن أَنَسٍ رضي الله عنه قال قَدِمَ رَهْطٌ من عُكْلٍ على النبي صلى الله عليه وسلم كَانُوا في الصُّفَّةِ فَاجْتَوَوْا الْمَدِينَةَ فَقَالُوا يا رَسُولَ اللَّهِ أَبْغِنَا رِسْلًا فقال ما أَجِدُ لَكُمْ إلا أَنْ تَلْحَقُوا بِإِبِلِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم فَأَتَوْهَا فَشَرِبُوا من أَلْبَانِهَا وَأَبْوَالِهَا حتى صَحُّوا وَسَمِنُوا وَقَتَلُوا الرَّاعِيَ وَاسْتَاقُوا الذَّوْدَ فَأَتَى النبي صلى الله عليه وسلم الصَّرِيخُ فَبَعَثَ الطَّلَبَ في آثَارِهِمْ فما تَرَجَّلَ النَّهَارُ حتى أُتِيَ بِهِمْ فَأَمَرَ بِمَسَامِيرَ فَأُحْمِيَتْ فَكَحَلَهُمْ وَقَطَعَ أَيْدِيَهُمْ وَأَرْجُلَهُمْ وما حَسَمَهُمْ ثُمَّ أُلْقُوا في الْحَرَّةِ يَسْتَسْقُونَ فما سُقُوا حتى مَاتُوا قال أبو قِلَابَةَ سَرَقُوا وَقَتَلُوا وَحَارَبُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ
صحيح البخاري ج 6 ص 2495 ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا
5- بنا بود به چيزي استدلال كنيد كه هر دوي ما قبول داشته باشيم ؛ آدرس هاي ذيل را ما قبول داريم يا نه ؟« مي توانيد به اسباب نزول آيات مولانا جلال الدين سيوطي (رح) ،‌ طبقات ابن سعد ، الرحيق المختوم حضرت الشيخ صفي الرحمن مباركفوري (رح) مراجعه فرماييد»
6 - ادعا كرده ايد كه طبق نظر اكثر مفسرين سوره مائده بعد از صلح حديبيه نازل شده است !!!:چند نمونه از اين اكثر را براي ما مطرح مي كرديد ، مناسب بود ، جداي از اينكه طبق مدارك اهل سنت ، از جمله كتاب شواهد النزول حاكم حسكاني ، باب مربوط به آيات سوره مائدة‌ ، بسياري از آيات سوره مائده در زمان هاي مختلفي قبل از صلح حديبيه نازل شده است .
اما معدود كساني كه ادعا كرده اند سوره مانده به صورت كلي بعد از صلح حديبيه نازل شده است به روايت ذيل تمسك كرده اند كه خود علماي اهل سنت ان را قبول ندارند :
وذكر النقاش عن أبي سلمه أنه قال لما رجع رسول الله (ص) من الحديبية قال يا علي أشعرت أنه نزلت علي سورة المائدة ونعمت الفائدة قال القاضي أبو محمد رضي الله عنه وهذا عندي لا يشبه كلام النبي !!!!
المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز ج2 ص143، اسم المؤلف: أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عطية الأندلسي ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان - 1413هـ- 1993م ، الطبعة : الاولى ، تحقيق : عبد السلام عبد الشافي محمد
7- ظاهرا خبر نداريد كه خداوند فرموده است «فسوف ياتي الله بقوم» يعني خداوند چنين قومي را خواهد آورد ، پس چنين قومي در آن زمان موجود نبوده اند !!! يا بايد بگوييد اين قومي كه به در زمان ابوبكر به وجود آمدند از قوم موجود در زمان رسول خدا (صحابه) بهتر بودند !!! و صحابه چنين خصوصيتي نداشتند «يحبهم ويحبونه» يا اصلا منكر اين دلالت شويد !!!، جالب است بدانيد كه در ذيل اين آيه در كتب شيعه روايت امده است كه مقصود از اين قومي كه در زمان رسول خدا (ص) موجود نبودند ، همان ياوران مهدي است ! كه به خوبي با متن آيه نيز سازگار است ؛ متني كه شما از ديدن واضحات آن غافل بوده ايد .
بحار الأنوار ج 31 ص 577
اينها تنها جزيي از اشكالات ما به شما بود ، كه به خاطر اصرار شما بر سريعتر پاسخ دادن ، به همين مقدار كفايت مي كنيم .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
17 | راه علـي سعـادت | | ١٢:٠٠ - ١٤ ارديبهشت ١٣٨٨ |
مهران اگرماقرآن راروي طاقچه مي گذاريم هم بالاتراست ازجهت احترام نه مانندشما که که روي کرسي مي گذاريد تاهرکسي به آن دست بزند منظورم کودک خردسال است. آيه هايي که من آورده بودم علماي اهل سنت چنين ادعايي هم مي کنند همان قصه ي شورانگيزهم درصحيح بخاري آمده است! پس صحيح بخاري همش رمان وقصه هاي شورانگيزاست ويکم ترسناک!!! اگربازهم صحيح راهم قبول نداريد شما که يادداريد" برو يک مذهب جديد به نام (امام مهران)مانندامام شافعي و...درست کنيد داني که عمر از چه دهد داد خلافت داني که ز او چون و چراچيست سبب را مـي خواست تلافــي أُحــُد را بنمايـد بشـکسته علــي پشت دلـيران عــرب را
18 | موسي | Iran - Urmia | ١٢:٠٠ - ١٤ ارديبهشت ١٣٨٨ |
سلام عليكم . هيئت محترم پاسخگويي ، بنده ايميل خود را درست وارد كرده ام و مطمئن هستم دليل دوم من به دست شما رسيده است و تأ سف مي خورم كه چرا آن را منعكس نمي كنيد . در ثاني هدف بنده همان گونه كه قبلا عرض كردم مناظره نيست چرا كه هدف در مناظره شكست طرف مقابل و غلبه بر اوست حال اگر حقيقت روشن شود يا نه . ولي هدف بنده مباحثه علمي بر پايه عقل و منطق است كه حقيقت روشن شود نه اينكه پيروز شوم يا شكست بخورم . و همچنين به نظر بنده حقيقت امر در دليل اول بر هر كسي كه به دنبال حقيقت است، روشن و واضح است ولي چون شما اصرار به ادامه بحث در اين مورد ميكنيد من نيز قبول مي كنم . بنده قبلا هم از شما سوال كردم كه از استاد خود جناب قزويني بپرسيد كه آيا اولين قتال مرتدين بعد از نزول اين آيه شريفه در زمان حضرت صديق اكبر (رضي الله عنه ) صورت گرفت يا نه ؟ اول شما به اين سوال پاسخ بدهيد تا بنده مابقي بحث را ادامه بدهم . به اميد اينكه شما جوياي حقيقت بوده و سانسور را كنار بگزاريد والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته .

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
1- اگر ايميل خود را درست وارد كرده بوديد ، جواب ما به شما رسيده بود .
2- در نظر شيعه ، فرقي بين هدف مناظره علمي و مباحثه نيست ؛ چون شيعيان همه كارها را براي فهميدن حقيقت انجام مي دهند ؛ اما اگر اهل سنت بين اين دو فرقي قائلند خود بايد پاسخگو باشند .
چون قصد ما فهميدن حقيقت است ، تا زماني كه بحث در مورد يك دليل تمام نشود و مشخص نشود كه شيعه در مورد اين دليل محق است يا خير ، به سراغ دليل دوم نمي رويم.
3- اولين قتال با مرتدين هر زماني هم كه صورت گرفته باشد ، دليل نمي شود كه بگوييم اين آيه مربوط به اولين قتال است ؛ از كجا معلوم كه مربوط به دومين و يا سومين نباشد ؟
4- اولين قتال با مرتدين در زمان خود پيامبر (ص) صورت گرفت كه عده اي از مردم كه ادعاي اسلام كردند ، مرتد شده و شترچران پيامبر را كشتند ؛ و پيامبر (ص) گروهي از صحابه را براي دستگيري انان فرستاد . آيا اين قضيه در كتب اهل سنت ذكر نشده است ؟
گروه پاسخ به شبهات
19 | موسي | | ١٢:٠٠ - ١٤ ارديبهشت ١٣٨٨ |
سلام عليكم . هيئت محترم پاسخگويي پاسخهاي شما غير علمي است . واز روي تعصب . در ضمن بنده دو شب پيش دليل دوم خود را فرستاده ام اگر به راستي شما به دنبال حقيقت هستيد چرا تا كنون آنرا منعكس نكرده ايد . در ضمن گفته ايد اين آيه از قرآن است ولي در مورد چه كسي است ،مسئله اصلي است . من از شما مي خواهم از استاد خود جناب قزويني بپرسيد كه آيا قتال مرتدين اولين بار بعد از نزول اين آيه شريفه در عهد ولايت و خلافت حضرت صديق اكبر (رض) رخ داده است يا نه ؟ چون شما از دادن پاسخهاي علمي و عقلي براي روشن شدن مطلب شانه خالي مي كنيد و فقط در تلاشيد با آوردن جملات ضد و نقيض از كتب ما حرف خود را بر كرسي بنشانيد و اين روشن كردن حقيقت نيست . بنابراين اصل بنده باز از خود جناب قزويني دعوت ميكنم در بحث علمي شركت كنند .با تشكر والسلام عليكم ورحمةالله وبركاته .

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
1- وقتي شما ايميل خود را اشتباه وارد مي كنيد ، يعني نمي خواهيد جوابي بگيريد .
ما براي شما پاسخ فرستاديم كه تا بحث در مورد دليل اول تمام نشده است ؛ به سراغ دليل دوم نخواهيم رفت (شرط مناظره اين بود كه به صورت علمي و منصفانه باش)
2- طبق استدلال شما هركس با مرتدين مقاتله كند ، او بهشتي است !!! حتي اگر مسيحي يا كافر باشد !!!
شما بايد ثابت كنيد كه آيه در مورد آنها بوده است .
3- ما ثابت كرديم خصوصياتي كه در اين آيه آمده است ، بر ابوبكر و عمر صدق نمي كند «يحبهم ويحبونه اذلة علي المومنين اعزة علي الكافرين يجاهدون في سبيل الله لا يخافون لومة لائم»
ضرب المثل معروف «نر است اما شما مي گوييد بدوش»
لا اقل يكي از اين خصوصيات بر ابوبكر و امثال او صدق مي كرد تا شايد مي شد گفت اين آيه در مورد آنها نازل شده است !!!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
20 | مياوقي | Iran - Urmia | ١٢:٠٠ - ١٥ ارديبهشت ١٣٨٨ |
با سلام و احترام
بحث خلافت بعداز پيامبر بحث شيريني است وليكن در مورد مطالب ارائه شده در اين بخش شبهاتي براي بنده مطرح است :
((البته قبلا عرض ميكنم كه بنده شخصيت علمي - مذهبي ندارم و هرآنچه عرض ميكنم تنها براساس آموزه هاي اندك اينجانب و استدلالهاي عقلي خود اينجانب ميباشد لذا انتظار دارم كه دوستان اهل سنت و اهل شيعه در مواردي كه دچار اشتباه شده باشم بنده را راهنمائي نمايند .))
1- اولين مطلبي كه در مطالعه مطالب ارائه شده و تمام مطالب ارائه شده در اين سايت براي بنده شبهه ايجاد ميكند منابع و مراجع ارائه شده براي مطالب ميباشد ،تمامي منابع قديمي مربوط به اهل سنت ميباشند ، آيا منابع شيعي به قدمت منابع اهل سنت طوري كه حداقل همدوره با اولين منابع اهل سنت باشند وجود ندارد؟ اگر منابع قابل اتكا وجود دارد لطفا در اثبات موضوعات مختلف از منابع شيعي (هرچند اهل سنت آنها را قبول نداشته باشند) نيز استفاده كنيد .
2- استدلالهايي كه در مورد شخصيت خلفا صورت ميگيرد بيشتر ميزان عزت فرد در نزد خداوند را ثابت ميكند در حاليكه همه ميدانيم كه تقوي لازمه خلافت است ولي كافي نيست همچنانكه اثبات محبوبيت فرد نزد خداوند توسط ما دليل بر خلافت برمسلمين نيست بعنوان مثال در كتاب تذكره اوليا، يكي از خلفا آرزوميكند كه اي كاش به اندازه حضرت ويس قرني محبوب درگاه خداوند بودند كه خداوند به خاطر وي به تعداد موهاي بدن گوسفندان قبيله.... شفاعت فرموده اند.يعني اگر ملاك محبوبترين فرد نزد خداوند تقوي است پس خيلي از متقين بودند كه توانايي خلافت و حكومتداري مسلمين را نداشتند لذا به جاي اينكه ثابت كنيم خليفه اول يا حضرت علي كدام نزد خداوند محبوبتر بودند به آثار حكومتيشان در ابعاد مختلف مثل رضايتمندي مردم ، ميزان عدالت ، ميزان گسترش اسلام و مهمتر از همه شرايط سياسي و اجتماعي حاكم بر زمان وفات پيامبر پرداخت و اينكه آيا در آن جو حاكم بر جامعه، حضرت علي(روحنافداه)به اندازه زمان خلافت خودشان يا به اندازه خليفه اول موثر باشند يا اينكه نه طي دوران خلافت سه خليفه شرايط براي خلافت علي (ع) آماده گرديد.
3- بنده فكر نميكنم تربيت علي (ع) توسط پيامبر دليل كافي و محكمي براي خلافت بعد از پيامبر باشد زيرا بعنوان مثال فرزند نوح(ع) نيز تربيت يافته پيامبر بزرگ خدابود و يا فرزندان يعقوب (ع)، پس علي (ع) يك ارزش وجودي داشته اند همانند خلفاي ديگر نه اينكه بگوئيم تربيت يافته پيامبر بودند البته بهره گيري از مكارم اخلاق پيامبر نيز بر اين ارزش وجودي ايشان مي افزايد كه قابل انكار نيز نيست .
4- آيا اينكه علي چهارم باشد يا ابوبكر اول ، نشانه محبوبيت يكي بر ديگري نزد خداوند است ؟ پس خاتم پيامبران كه از همه آخرتر است چطور ؟
5- اشكال ديگري هم كه بنده مشاهده ميكنم اينست كه استدلال از كتابهاي اهل سنت به درستي صورت نميگيرد بعنوان مثال اگر يك فرش را در نظر بگيريم اين فرش تشكيل شده است از نخهايي به رنگهاي مختلف و زيبا و رنگين اما در بين اين نخها نخهاي سياهي نيز وجود دارند كه اصلا به تنهايي زيبا نيستند و در واقع وقتي اين نخها در كنار يكديگر قرار ميگيرند يك فرش،زيبائي خود را نمايان ميكند و طرح نقشه مشخص مي شود ، كتابها نيز همينگونه اند ، مانمي توانيم با استدلال به يك بخش از كتاب در مورد يك شخص نتيجه بگيريم بلكه نتيجه نهائي را نويسنده در پايان كتاب به ما مي فهماند لذا گاها مشاهده ميكنم كه در ارائه استدلال از كتابهاي اهل سنت همينگونه عمل ميشود يعني يك تار سياه كشيده شده از بين تارهاي يك فرش زيبا (كه همگي اين تارها با يكديگر معني دارند نه تك تك ).
لطفا دوستان سايت و كساني كه مطالعه ميكنند پس از مطالعه دقيق، راهنمائي فرمايند با تشكر و احترام مجدد .
21 | موسي | Iran - Urmia | ١٢:٠٠ - ١٦ ارديبهشت ١٣٨٨ |
سلام عليكم . آقاي قزويني و هيئت محترم پاسخگويي بنده در ابتداي آغاز اين بحث علمي انتظار ديگري از شما داشتم و به شما به ديده علمايي نگاه مي كردم كه هدفشان از راه اندازي اين سايت برطرف شدن شبهات و روشن شدن حقايق مي باشد ولي با رويه اي كه از سانسور شما در انعكاس اين گفتمان علمي ديدم متاسفانه نظرم تغيير كرد و براي من روشن شد كه عنان شما نه به دست منطق بلكه به دست تعصب مي باشد . اگر رويه خود را تغيير ندهيد بنده نيز لزومي نمي بينم كه اين بحث را ادامه دهم چرا كه ايمان كامل دارم كه (من يهد الله فهو المهتد و من يضلل و لن تجد له وليا مرشدا ) صدق الله العظيم . و براي شما نيز تمثيلي بيان ميكنم ، دوستان اگر خفاش روزها از مواجه شدن با خورشيد خودداري مي كند و از آن بيزار است دليل بر بطلان خورشيد نيست بلكه فقط به خود ظلم كرده و خود را از اشعه هاي حيات بخش آن محروم مي كند به همان صورت دليل مخالفت و حقد و كينه روافض (نه شيعه راستين حيدر كرار رض) با ذات صحابه كرام (رض) دليل بر بطلان ايشان نيست وفقط خود را از فيوضات ذات مبارك آنها محروم ساخته اند و اين در افتادن انها با صحابه كرام (رض) و علي الخصوص با خلفاي راشدين (رض) دليل بر نا حقي روافض و حقانيت صحابه (رض) است چرا كه هر چيزي را با ضدش بهتر مي توان شناخت و همچنين همان گونه كه حضرت خواجه عبدالله انصاري (قدس الله سره العزيز ) مي فرمايند :( الهي هر كه را بر اندازي با ما در اندازي ) يعني هر كس را كه خداوند از نظر لطف و عنايت انداخت او را با اولياي خود در مي اندازد .اللهم احفظنا . والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته .

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
پاسخ شما داده شده و نظر شما علني شد و علت اين تاخير در علني شدن ( همانطور كه در ساير نظراتي كه در اين رابطه به ما تذكر داديد و ما نيز براي شما پاسخ فرستاديم) پاسخگويي دقيق بود ، اگر اشكالي داريد مطرح كرده و گرنه از گفتن اينگونه سخنان احساسي ، پرهيز كنيد .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
22 | مهدي ذ | | ١٢:٠٠ - ١٨ ارديبهشت ١٣٨٨ |
سلام بر محمد (ص) پيامبر خاتم و سلام بر اهل بيت (ع) پاک از گناه او و لعنت و مرگ بر کساني که در حق آنها دروغ گفته ‚ ظلم نموده و استبداد کردند ( فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا ) . وبا سلام به دوستان عزيز در سايت تحقيقاتي حضرت وليعصر (ع) . و اما بعد ....
دوست عزيز بنده ‚ جناب موسي :
1. فرموديد : {جناب آقاي قزويني من تمام قسمتهاي سايت شما را مشاهده كردم و متوجه شدم شما هيچ يك از احاديث وارده در فضيلت صحابه كرام (رضي الله عنهم) را قبول نداريد و با توسل به علم رجال ودرايه آنها را جعلي ميناميد} . دوست عزيز ‚ در کجاي سايت احاديث فضيلت صحابه را بدون دليل و از قوانين رجالي خودمان رد کرديم ؟ حالا که شما بدنبال کشف حقيقت هستيد حتما" به اين سوال پاسخ بدهيد تا من هم مثل شما آگاهي لازم را کسب کنم . اگر با استفاده از علم رجال خود اهل سنت آن احاديث را جعلي و دروغ بدانيم براي شما حجت نيست ؟ پس اين مطلب روشن شد که ما اين احاديث را جعلي نميناميم بلکه خود اهل سنت آنها را جعلي مي دانند .
2. فرموديد : {بنابراين من تمام اين احاديث را كنار مي گذارم و به آنها استناد نخواهم كرد و بحث اثباتي خود را از منظري ديگر مطرح مي كنم} . دوست عزيز ‚ ما هر حديث صحيحي را که به پيامبر و اهل بيت گرامي او بصورت ختم بشوند قبول داريم و هرگز حديث و سنت را کنار نمي گذاريم و فرياد ((حسبنا کتاب الله )) سر نمي دهيم . سنت اهل بيت پيامبر و رسول اکرم ثقلي در کنار ثقل اکبر (قرآن) است و ذکر درست آنها عبادت و سرپيچي از آن بدعت است . پس در عوض ترک احاديث ‚ به احاديث صحيح رجوع کنيد و از ذکر احاديثي که سلسله روايي مخدوش دارند يا اينکه موضوع هستند و تاريخ و علم حديث اهل سنت با آن مخالف است پرهيز نماييد .
3. فرموديد : {من دلايل خود را از منبعي كه هر دوي ما آنرا قبول داريم مطرح مي كنم و آن نه كلام حضرت رسول الله (ص) ونه كلام صحابه (رض) ونه كلام علماي شيعه و سني ونه كلام من و شماست بلكه آن كلام حضرت باري تعالي جل جلاله ميباشد كه در قرآن عظيم در سوره مباركه مائده آيه شريفه 54 مي فرمايد:(يا ايها الذين ءامنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف يأتي الله بقوم يحبهم و يحبونه أذلة علي المومنين أعزة علي الكافرين يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم ذالك فضل الله يؤتيه من يشاء والله واسع عليم ) } . دوست عزيز ‚ کلام خدا احتياج به تبيين دارد تا از تاويلات يکسويه در امان باشد . رسول اکرم (ص) فرمودند آنهايي که قرآن را به نفع خودشان تاويل و تفسير مي کنند ‚ نشيمنگاهشان در آتش است . اين حديث وجود چنين افرادي را بيان ميکند . پس براي رهايي از اين موضوع بايد سراغ سنت رسول (ص) و آل مطهرش برويم که اهل ذکر و تبيين کننده قرآن هستند .
4. فرموديد : {جناب استاد قزويني شما بهتر از بنده ميدانيد كه در بحث علمي كه ميان دو طرف صورت مي گيرد دلايل ومسائل مطرح شده از جانب طرفين نبايد از منابعي باشد كه طرف مقابل صحت آن را قبول ندارد بنابراين چون شما احاديث ما را ثقه وقابل اعتماد نمي دانيد و همچنين ما نيز علم رجال شمارا قبول نداريم و آنرا ثقه نمي دانيم بنابراين من دلايل خود را از منبعي كه هر دوي ما آنرا قبول داريم مطرح مي كنم } . دوست عزيز ‚ بنده چون به منصف بودن شما برادر مسلمان اعتماد دارم و مي دانم که مطالب ذکر شده در (1و2و3) را قلبا" قبول داريد اما در نگارشتان تساهلي پيش آمده ‚ راه سومي را به شما نشان مي دهم که در راستاي آنها باشد و فرياد ((حسبنا کتاب الله)) خاموش گردد . ما و شما براي احتجاج مي توانيم در کنار قرآن به احاديث و تفاسير و تاريخ مورد اعتماد يکديگر رجوع نماييم . به نظر مي آيد که اين کار عقلاني ترين روش باشد .
5. شما مکررا" مي فرماييد : {صحابه (رض) } . دوست عزيز ‚ ثعلبه يکي از صحابه بقول شما (رض) است چرا که ((رسول خدا (ص) بين ثعلبه ومعتب عقد برادري بست ، ثعلبه كسي است كه بدر و احد را درك كرده است. الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد ، ج 3 ، ص 460 )) و البته همين (رض) متولي مسجد ضرار است ‚ ((ابن اسحاق گفته است : دوازده نفر از انصار مسجد ضرار را ساختند كه يكي از آنان ثعلبه بن حاطب است . الإتقان في علوم القرآن ، ج 2 ، ص 387 )) . و البته چون شما اهل سنت -خطاب به مهران- قرآن را روي طاقچه قرار نمي دهيد و هر روز مقداري از آن کتاب شريف را مطالعه مي کنيد بهتر از من مي دانيد که خداوند در کتاب مبين فرموده : (( وَالَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَكُفْراً . التوبه / 107)). پس کمي بينديشيد سپس ما را از مطالبتان آگاه کنيد . البته هنوز نمي توانم (رض) شما را با جمله ((همان گونه كه بعد از وفات حضرت رسول الله (ص) اكثر قبائل عرب از دين برگشتند )) جمع کنم . چون همانطورکه مي دانيد اين اکثر قبائل از حضرات اصحاب بودند .
6. شما بعد از ذکر آيه اي از قرآن کريم فرموديد : { حال اين قوم چه كساني هستند ؟ جناب آقاي قزويني شما بهتر از من مي دانيد كه تمام مورخين اعم از سني و شيعه وحتي غير مسلمان اذعان كرده اند كه از جمله اولين اقدامات حضرت صديق اكبر (رض) بعد از خلافت جنگ با اهل رده يا همان قبايل عربي كه بعد از وفات حضرت رسول الله (ص) از دين برگشتند بوده است بنابراين اولين مصداق "اين قوم " كه خداوند به وجود آنها بشارت مي دهد و اين چنين صفات آنها را بر مي شمرد حضرت صديق اكبر (رض) و سپاه ايشان كه همانا صحابه كرام (رضي الله عنهم ) هستند ،بوده اند } . دوست عزيز ‚ در نظر بعدي شما منتظر کتاب و صفحه و نويسنده اي که شما اين مطلب را از آنجا خوانده ايد و براي ما ذکر کرده ايد هستيم .
5. شما مکررا" عرض مي کنيد : { صديق اكبر (رض)} . دوست عزيز ‚ ((عباد بن عبد الله گويد : علي عليه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صديق اكبر هستم ، پس از من جز دروغگو كسي ديگر خود را صديق نخواهد خواند . هيثمي اين روايت را در مجمع الزوائد نقل كرده و گفته است : سند آن صحيح و راويان آن مورد اعتماد هستند . همچنين حاكم نيشابوري آن را نقل كرده و گفته است : اين روايت طبق شرائط مسلم و بخاري صحيح است )) . حال اين سوال را از شما دارم که لقب صديق اکبر را اهل سنت براي ابوبکر ميخوانند يا خود ابوبکر مبتکر آنست ؟
6. فرموديد : { بنابراين اولين مصداق " اين قوم " كه خداوند به وجود آنها بشارت مي دهد و اين چنين صفات آنها را بر مي شمرد حضرت صديق اكبر (رض) و سپاه ايشان كه همانا صحابه كرام (رضي الله عنهم ) هستند ،بوده اند } . دوست عزيز ‚ البته بنده ادعايي در مورد تلاوت دائم قرآن ندارم و قرآنم نيز هميشه روي کرسي نيست -خطاب به مهران- ‚ اما بياييد يکبار ديگر با هم اين آيه را مرور کنيم تا ببينيم مصداق " اين قوم " ابوبکر است يا خير ؟! .
<< به زودي خداوند قومي را مي آورد ايشان را دوست مي دارد وايشان نيز او را دوست مي دارند با مومنان مهربان وفروتن و بر كافران درشت طبع و سخت گيرند درراه خدا جهاد مي كنند واز ملامت هيچ ملامتگري نمي ترسند >> :
آ) ايشان را دوست مي دارد وايشان نيز او را دوست مي دارند : در صحيح بخاري و مسلم آمده كه حضرت صديقۀ طاهره از ابي‌بكر غضبناك شده است . در صحيح بخاري ، ج4 ، ص42 ، ح3093 صراحت دارد : فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ‏ فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ . از طرفي داريم که پيامبر خطاب به حضرت زهرا فرمودند : «ان الله يغضب لغضبك و يرضي لرضاك » . حاکم نيشابوري در مستدرک مي گويد : اين حديث صحيح است سندا و لكن آقاي بخاري و مسلم آن را نقل نكرده‌اند . آقاي هيثمي كه از استوانه‌هاي علمي اهل سنت است ، در مجمع الزوائد ، ج9 ، ص203 نقل مي‌كند و مي‌گويد : واسناده حسن . بنابر احاديث صحيح اهل سنت اين برچسبها به ابوبکر نمي چسبد .
ب) با مومنان مهربان وفروتن و بر كافران درشت طبع و سخت گيرند : لطفا" همان مطلب قسمت (آ) را مدنظر داشته باشيد و اين مساله را براي ما روشن کنيد تا سراغ ديگر شواهد برويم . مطمئنا" کسي که خدا از وي غضبناک است مصداق اين صفات نيست .
ج) درراه خدا جهاد مي كنند واز ملامت هيچ ملامتگري نمي ترسند : فرار از جنگ جهاد در راه خداست يا دستور به حمله نمودن به خانه علي (ع) ؟ براي اينکه احساسات اهل سنت تحريک نشود از شرح آن معذورم . اگر آدرس مي خواهيد بصورت خفي از سايت سوال کنيد تا به ايميلتان فرستاده شود .
7. فرموديد : { جناب آقاي قزويني و ساير عزيزان، اگر با كمي تامل عقلاني ومنطقي به اين آيه شريفه نظر كنيد خواهيد ديد خداوند متعال خلافت و ولايت حضرت صديق اكبر (رض) را بعد از رسولش (ص) در اين نص صريح بيان فرموده اند و بهترين دليل براي اثبات حقانيت خلافت و ولايت ايشان مي باشد .} . دوست عزيز ‚ اگر جوابي در رد احاديثي که آوردم داريد حتما" نقل کنيد و گرنه دوستانه به قانع شدنتان اعتراف کنيد . در نقل قول هايتان آدرس کتب و احاديث و اينکه آيا آنه صحيح هستند يا خير ‚ ديده نمي شود . در احتجاج و بحث علمي اينها لازم است نه اظهار نظرهاي بدون دليل .
8. آيا قبول داريد كه عايشه نقل كرده است كه (هيچ آيه قرآني در باب خاندان ما نازل نشده است) يا خير ؟ آيا ادعاي شما اين نيست كه سوره مباركه مائده آيه شريفه 54 در حق ابوبكر نازل شده است ؟ . حرف شما را قبول كنيم يا عايشه را ؟ لطفا" شفاف و با ذكر مدرك توضيح بدهيد .
قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقين
23 | adamak021 | | ١٢:٠٠ - ١٩ ارديبهشت ١٣٨٨ |
سلام (موسي) جان! اين (مهدي ذ ) چي ميگه؟
من هم پيشنهاد ميدم براي اين كه بيشتر بوي گندش در نياد زيادتر بهمش نزني.
آفرين! خودتو بزن به نخوندن! هيس !!
24 | مهران | | ١٢:٠٠ - ٢٢ ارديبهشت ١٣٨٨ |
سلام عليكم جناب دكتر قزويني بنده از يکي از دوستانم مطلع شده ام که جناب موسي از علماي غرب کشور است و از بزرگان علماي صوفي مشرب هستند که در عراق وايرن مشهور مي باشند و از جانب وهابيان عربستان و منطقه کردستان هم مورد انتقاد واقع شده اند و ايشان را به علت انتساب به طريقه نقشبنديه نهريه به ارتداد وشرک محکوم کرده اند و ايشان در شهرهاي عراق ودمشق ومناطق کردنشين ايران و شهرهايي مثل اروميه ومهاباد وسنندج از محبوبيت زيادي ميان اهل سنت برخوردارند وسخنان ايشان بسيار عامه پسند است ولي نمي توانم اسم ايشان را به خاطر حفظ حريم خصوصي ايشان ذکر کنم ايشان به نظر من بهترين کسي هستند که مي توانند از طرف اهل سنت با شما مباحثه کنند پس اگر مي خواهيد کمي از وهابي مشربان دور شويد وبه توده عظيم اهل سنت معتدل المذهب نظري بيافکنيد وبا ايشان با دليل ومدرک سخن بگوييد به نظر من بهترين کار را کرده ايد . باتشکر از شما

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
ايشان ، با وجود احترام ما براي تمامي مشاهده كنندگان سايت ، در نظر ما با ساير خوانندگان سايت يكسان بوده و در نظر ما اهميت تنها به اعتبار مسائل مطرح شده توسط ايشان و حفظ شروط بحث علمي است .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
25 | سعيد | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٢٢ ارديبهشت ١٣٨٨ |
با عرض سلام وخسته نباشيد خدمت دست اندر كاران محترم سايت سوال من از آقايان اهل سنت اين است كه مگر در سوره مباركه احزاب آيه ي 33نيامده است كه اي زنان پيامبر در خانه هايتان بنشينيد و بي حاجت و ضرورت از خانه خارج نشويد تا مورد جلب توجه نگاه هاي آلوده قرار نگيريد ولي چرا او به اين دستور قرآن عمل نكرد وبه همراهي حدود 30000هزار نفر به مدينه حمله كرد و جنگ جمل را به راه انداخت وخون صدها مسلمان در اين جنگ ريخته شد؟ ضمنا در قرآن به اين دليل به زنان پيامبر ام المومنين گفته شد زيرا قرآن زنان پيامبر را از ازدواج مجدد پس از پيامبر منع كرده است ,به همين دليل آن ها را ام المومنين ناميده تا امت اسلامي آن ها را مانند مادر خود فرض كرده باشند وفكر ازدواج با آن ها را نكنند.لذا لزومي ندارد كه روي اين واژه اين قدر مانور دهيد. متشكرم
26 | مجيد م علي | United Arab Emirates - Dubai | ١٢:٠٠ - ٢٥ ارديبهشت ١٣٨٨ |
با سلام
مثلي هست قديمي كه اين چنين هست: به روباه ميگن شاهدت كيه ميگه دمم .
حالا جديداً اينطوريه : به روباه ميگن شاهدت كيه دممش ميگه منم منم .
مهران خان بيشتر معلومات بده : مثلا چند كيلو وزنشه , چي ميخوره . راستي فاميلش چيه , ,,,,,,,,, جند كلاس سواد داره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
يا علي

27 | علي احمدي | | ١٢:٠٠ - ٢٧ ارديبهشت ١٣٨٨ |
با سلام من متاسفم براي كساني كه دنباله روي فرزند صحاك هستند كسي كه با غلاف شمشير به حضرت زهرا ضربه زد و دستور داد كه قنفذ ملعون به صورت حضرت سيلي بزند و در را به بي بي بكوبد و باعث شود حضرت محسن شهيد شود خدا او و كسي كه به او فرمان حمله به خانه اهل بيت رسول خدا را داد لعنت كند
28 | ابوطالب | Iran - Ahvaz | ١٢:٠٠ - ٢٨ ارديبهشت ١٣٨٨ |
سلام در مورد ايه ي غار 1.پيامبر(ص) مي فرمايد (ان اله معنا) در حاليكه حضرت موسي (ع)در مقابل قوم خود مي فرمايد(ان اله معي) (يادم نيست در كدام سوره است) و قوم خود را وارد اين معيت نمي كند سني ها با توجه به اين مطلب مي گويند ابوبكر شامل معيت خاصه ي الهي شده است؟ 2.پيامبر(ص) به ابوبكر مي گويد (لا تحزن) يعني او ترسيده و لذا خداوند سكينه بر او فرستاده است 3.در مورد ايه ي ( ومن الناس يشري...) كه در مورد خوابيدن امام علي(ع) در بستر پيامبر(ص) است چرا از كلمه ي ناس استفاده شده است و نه از كلمه مومن چون بنظر مي رسد كلمه ناس سطحي پايينتر دارد

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
1- مقصود اهل سنت آيه ذيل است :
«قَالَ كَلَّا إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ»
سوره شعراء آيه 62
(موسي در پاسخ به كساني كه مي گفتند ما غرق مي شويم) گفت : هرگز چنين نيست ، پروردگارم همراه من است ، به زودي من را هدايت خواهد كرد
پاسخ اين سوال مشخص است ؛ خداوند در قران مي فرمايد :
مَا يَكُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُوا
سوره مجادلة آيه 7
هيچ سه نفري با يكديگر پنهاني سخن نمي گويند ، مگر آنكه خداوند سومين آنان است ؛ و هيچ پنج نفري نيست ، مگر انكه خداوند ششمين آنها ؛ و هيج گروهي كمتر يا بيشتر نيست مگر آنكه خدا با آنان است ،‌ هر جا باشند !
آيا در اينجا معيت الهي مي تواند به معني محبت و لطف و دوست داشتن شخص باشد ؟قطعا خير ؛ معيت در قران به معني آگاهي خداوند از حال بنده است ؛ جالب اينجاست كه در آيه اي كه اهل سنت به آن استدلال مي كنند ، نام هارون نيامده است !!! يعني خداوند همراه ابوبكر است اما همراه هارون نبود ؟
كساني كه اينگونه تفاسير را براي اين آيات مي كنند ، از ساير آيات قرآن بي بهره اند .
جداي از اينكه عده اي گفته اند مقصود از «معنا» يعني «معي» ؛ همانند بسياري از آيات كه در آنها به جاي ضمير مفرد ، ضمير جمع آمده است :
«فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»
سوره آل عمران آيه 61
2- نزول سكينه به اقرار اهل سنت ، بر خود رسول خدا (ص) بوده است ، و به عكس ادعاي اهل سنت ، سكينه بر ابوبكر نازل نشد ؛ البته ادعا مي كنند كه پيامبر به خاطر آرامش الهي احتياج به سكينه ندارد اما :
ا. نزول سكينه بر رسول خدا در ماجرايي ديگر :
فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ
سوره فتح آيه 26
ب .اقرار اهل سنت به نزول سكينه بر پيامبر (در آيه غار) :
ابن عطيه اندلسي مي گويد :
وقال جمهور الناس الضمير عائد على النبي صلى الله عليه وسلم وهذا أقوى والسكينة عندي إنما هي ما ينزله الله على أنبيائه من الحياطة لهم والخصائص التي لا تصلح إلا لهم
المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز ج 3 ص 36، اسم المؤلف: أبو محمد عبد الحق بن غالب بن عطية الأندلسي الوفاة: 546هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان - 1413هـ- 1993م ، الطبعة : الاولى ، تحقيق : عبد السلام عبد الشافي محمد
يعني مشهور علماي اهل سنت چنين مي گويند !!! حال چه كسي ادعا مي كند كه ضمير در «سكينته عليه» به ابوبكر بر مي گردد با اينكه اين كار از جهت ادبي با كلام موافقت ندارد .
3- در مورد آيه «ومن الناس من يشري»
متاسفانه به خاطر دوري از قران برخي شبهات مطرح مي شود ! مثلا چون كلمه ناس آمده و ناس از مومن مقام پايين تري دارد ،‌پس مدح بالايي نيست !!!
به عكس اين آيه چون در مقابل آيه «ومن الناس من يعجبك قوله في الحياة الدنيا ويشهد الله علي ما في قلبه وهو الد الخصام» است كه بدترين دشمنان رسول خدا را معرفي مي كند و مي گويد گروهي از مردم ، بدترين دشمنان هستند ، در واقع مي خواهد بگويد در ميان همين مردم هم كساني هستند كه طرف مقابل و بهترين مردم هستند «ومن الناس من يشري» (البته مومنين هم جزو مردم هستند و برتري بر همه مردم ، برتري بر مومنين نيز هست)
و به همين سبب است كه در جاي ديگر مي فرمايد «مردم به خاطر فضل الهي مورد حسادت قرار مي گيرند»
«أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آَتَيْنَا آَلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآَتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا»
سوره نساء آيه 54
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
29 | علي احمدي | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٢٩ ارديبهشت ١٣٨٨ |
با سلام به همه رهپويان راه حقيقت , من لازمه چند مسئله رو به همه اهل سنت يادآوري كنم, فرض كنيم كه شما حقيقت را ميگوييد و ما به راه كج رفته ايم,آيا جز اين است كه ما عاشق راه فرزندان فاطمه(س)و علي(ع) كه فرزندان آنها طبق گفته حق در سوره مباركه كوثر كه در جواب كفار كه رسول خدا را ابتر يعني مقطوع النسل ناميده بودند, فرزندان رسول خدا و ادامه دهنده نسل با بركت آن حضرت محسوب ميشوند,هستيم ما به اين ميباليم كه رهبران ما فرزندان رسول الله هستند ما به اين ميباليم كه رهبران ما فرزندان حضرت زهرا كه به گفته رسول خدا سرور زنان اهل بهشت هست,هستند .ما به اين ميباليم كه رهبران ما حسن و حسين(ع) كه طبق گفته رسول حق سرو جوانان بهشت هستند ,ميباشند.آيا جز اين است كه ما 12 فرزند حق و حقيقت ,12 فرزند عصمت و طهارت كه پرورش يافته دامان رسول الله و حضرت امير و حضرت زهرا (س) هتند را پيشوا و امام خودمان در دنيا و آخرت قرار داده ايم.آيا جز اين است كه ما خلافت حضرت علي (ع)را قبول داريم ولا غير,آيا جز اين است كه تنها كسي كه در كعبه متولد شد امام علي بود و در در هنگام وضع حمل مادر گرامي آن حضرت ,زنان بهشتي آن بانو گرانقدر را كمك كردند.آيا جز اين است كه به گفته خود اهل سنت شير عرب و شجاعترين عرب علي بود .آيا جز اين است كه اول مسلمان بعد از پيغمبر علي بود.آيا جز اين است كه او به گفته اهل سنت پرورش يافته پيغمبر بود.آيا علي نبود كه جانش را براي سلامت پيغمبر فدا كرد و به جاي ايشان در بستر رسول خدا خوابيد.آيا علي نبود كه خيبر را فتح كرد. آيا او نيود كه خلافاي اهل سنت در امور خلافت در بيشتر مواقع با او مشورت ميكردند و هميشه راي او را به اجرا در مي آوردند.آيا او نبود كه پيغمبر فرمودند كه من شهر علمم و علي در آن .آيا پيغمبر نفرمودند كه علي با حق است و حق با علي.آيا پيغمبر نفرمودند كه علي براي من به مانند هارون است براي موسي(ع).و اينقدر از اين موارد فراوان است كه اگه بخواهم نام ببرو و ذكر كننم مكن است روزها كه بلكه ماه ها زمان لازم باشد.حالا ما پيرو اين خانواده كه اهل بيت پيامبر هستند و هيچكس نميتواند آن را انكار كند هستيم. باشد اگه راه ما كج است و راه اهل سنت راست ما حاضريم اين به قول اهل سنت انحراف را با جان ودل بپذيريم.ولي به همه اهل سنت پيشنهاد ميكنم رزومه رهبران ديني خودشان را ورقي بزنند و ييبند از لحاظ نزديكي و خويشي با پيغمبر,از لحاظ علم و آگاهي از لحاظ شجاعت و دليري از لحاظ فرزندان از لحاظ تقوا از لحاظ جان نثاري در راه اسلام از لحاظ نظر خدا و پيغمبر از لحاظ پدر و مادر و هزاران لحاظ ديگر در كجاي اسلام و در كجاي تاريخ قرار دارند . يا حق
30 | موسي | | ١٢:٠٠ - ٣١ ارديبهشت ١٣٨٨ |
سلام عليكم . جناب قزويني و هيئت محترم پاسخگويي از شما كمال تشكر را دارم كه باز هم به بنده الطفات فرموده و قسمتهايي از عرايض مرا انعكاس داديد هر چند باز هم سانسوري در كار بوده . دوستان محترم بنده به هيچ وجه قصد شبهه افكني ندارم بلكه قصد من فقط تبيين حقيقت است و از شما خواهش مي كنم سانسور را كنار بگزاريد و اجازه دهيد خوانندگان خود قضاوت كنند . و اما بعد : شما به چه مجوزي مي گو ييد كه حضرت صديق (رض) و سپاه او كه قتال مرتدين كردند مصداق اين آيه شريفه نيستند ؟ در ثاني شما فرموده ايد اين آيه فقط ايمان قاتلين مرتدين را بيان مي كند نه خلافت خلفاي راشدين را . پاسخ شما اين است : اولا هر آيه اي كه بر ذات محمدي (ص) نازل مي شده و ايشان آنرا ابلاغ مي فرمودند اولين مصداق آن اصحاب كرام (رض) بوده اند و بعد ساير امت تا روز قيامت . حال بررسي كنيم فضيلت يحبهم و يحبونه چگونه بر انساني داده مي شود ؟ حضرت باري تعالي جل جلاله مي فرمايد :(قل ان كنتم تحبون الله فتبعوني يحببكم الله )‌يعني اين فضيلت بر كسي مختص مي شود كه تبعيت محض از ذات محمدي(ص) كرده باشد پس وقتي حضرت صديق و ساير اصحاب كرام (رضي الله عنهم) مشمول اين فضيلت الهي مي شوند يعني ايشان تابعين محض ذات نبوي هستند پس انتخاب ايشان در مسئله خلافت منوط به تبعيت امر نبوي (ص) بوده است و هر گونه ادعاي سرپيچي از دستور حضرت رسول الله (ص) كه روافض عنوان مي كنند طبق نص صريح آيات الهي باطل و مردود است . شما عنوان كرده ايد كه چون خلفاي راشدين در چند مورد تحت فرمان ساير صحابه بوده اند پس فضيلت امامت و خلافت ندارند . اما پاسخ شما : دوستان اين دليلي غير منطقي و غير عقلاني است . اولا اين دليل محكم بر سخن قبلي من مبني بر تابع محض رسالت بودن صحابه (رض) است در ثاني اگر حرف شما را درست بدانيم در تجهيز سپاه حضرت اسامه بن زيد (رضي الله عنهما ) اگر رحلت حضرت رسول الله (ص) پيش نمي آمد حضرت حيدر كرار (كرم الل وجهه)‌ نيز جزو سربازان حضرت اسامه (رض) قرار مي گرفتند پس آيا حضرت حيدر (رض) نيز فضيلت امامت و خلافت را دارا نبودند . معاذ الله . و يا در عهد خلافت خود حضرت امير (رض) ايشان حضرات حسنين (رضي الله عنهما ) را در جنگها تحت امارت افرادي چون مالك ابن اشتر نخعي و حتي پسر ديگرش حضرت محمد ابن حنفيه (رض) قرار ميدادند آيا اين عمل دليل بر رد ولايت حضرات حسنين (رض) مي باشد .معاذ الله . وخواهش مي كنم در پاسخگويي به من مرا با محمد ابن عبد الوهاب و طرفداران او همراه نسازيد چرا كه ما بيش از شما با اين فرقه ضاله مخالفيم . در پايان عرضي نيز خدمت آقاي علي احمدي خواننده گرامي داشتم كه فرموده اند اهل سنت ما را چرا براي حب علي و آل علي متهم مي كنند . دوست گرامي ما اهل سنت بر اين عقيده ايم كه هر كس ادعاي اسلام كند ولي در قلب او حب علي و آل علي (رضي الله عنهم) نباشد او مسمان نيست ما فقط با سب خلفاي راشدين مخالفيم نه به شيعيت علي (رض) . دليل بر مدعاي خود را مثالي عنوان مي كنم . حضرت مولانا خالد نقشبندي (قدس الله سره العزيز) يكي از بزرگترين مفتيان و علماي فقه شافعي بوده اند كه امروزه نيز آثار ايشان مرجع علماي آهل سنت است و همچنين ايشان از مشايخ سلسله مباركه نقشبنديه ميباشند . ايشان در سفري كه به هند داشتند از مشهد الرضا گذشتند در هنگام ورود قصيده غرايي سروده اند كه من ابياتي از آن را مي آورم تا بدانيد عقيده اهل سنت در مورد اهل بيت (رض) چيست . اين بارگاه كيست كه از عرش برتر است ........وز نور گنبدش همه عالم منور است بهر نگاهباني كفش مسافران .......بر در گهش هزار چو خاقان و قيصر است اين بار گاه قافله سالار اولياست ........اين خوابگاه نور دو چشم پيمبر است اين روضه رضاست كه فرزند كاظم است .......سيراب نو گلي ز گلستان جعفر است سرو سهي ز گلشن سلطان انبياست ........نوباوه حديقه زهرا و حيدر است در ادامه حضرت مولانا خالد (قدس) ببينيد چه زيبا توسل به حضرت رضا (رض) مي كنند و براي اين كار چه كساني را شفيع قرار مي دهند : جانا به شاه مسند لولاك كز شرف .......بر تارك شهان اولوالعزم افسر است (حضرت رسول الله ص) آنگه به حق آنكه بر اوراق روزگار .......بابي ز دفتر هنرش باب خيبر است (حضرت حيدر كرار رض) ديگر به نور عصمت آن كس كه نور او .......قفل زبان و حيرت مرد هنرور است (حضرت زهرا بتول رض) آنگه به سوز سينه آن زهر خورده اي .......كز ماتمش هنوز دو چشم جهان تر است (حضرت حسن رض ) ديگر به نور ناحق سلطان كربلا ........كز وي كنار چرخ به خونابه احمر است (حضرت حسين رض) وآنگه به حق آنكه ز بحر مناقبش ........انشاي بوفراس ز يك قطره كمتر است (حضرت زين العابدين رض) ديگر به روح اقدس باقر كه قلب او .......سر مخزن جواهر اسرار را در است (حضرت محمد باقر رض) و آنگه به نور باطن جعفر كه سينه اش ........بحر لبالب از دُر عرفان داور است (حضرت جعفرصادق رض) ديگر به حق موسي كاظم كه بعد از او .........بر زمره اعاظم اشراف سرور است (حضرت موسي كاظم رض) و آنگه به قرص طلعت تو كز اشعه اش....... شرمنده ماه چارده و شمس خاور است (حضرت علي الرضا رض) ديگر به نيكي تقي و پاكي نقي ........آنگه به عسكري كه همه جسم جوهر است (حضرات محمد تقي ، علي النقي ،حسن العسكري رض )‌‌‌ در ادامه با اين بيت شما مي توانيد عقيده اهل سنت را راجع به حضرت مهدي بدانيد : و آنگه به عدل پادشهي كز سياستش ....... با بره ، شير شرزه بسي به زمادر است (حضرت مهدي رض) بر خالد آر رحم كه پيوسته همچو بيد....... لرزان ز بيم زمزمه روز محشر است . شما دوستان با مطلعه و غور در اين قصيده مباركه مي توانيد نظر اهل سنت را در مورد اهل بيت (رض) بدانيد با اميد به اينكه به دور از تعصب و سانسور با موارد ارسالي بنده آنها را انعكاس دهيد و اجازه دهيد اين بحث علمي ما ادامه پيدا كند و خوانندگان محترم نظر دو طرف را عينا مشاهده كرده و خود قضاوت كنند . با تشكر و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته .

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در مورد تحريف !!! بهتر است بدانيد كه بنا بود بحث علمي باشد ، بيشتر نظرات شما كه علني نشد ، در زماني بود كه ما مشغول پاسخگويي به نظر شما بوديم و شما به صورت مكرر مي گفتيد شما ترسيده ايد و فرار كرده ايد و ... ؛ و ما دليلي براي علني كردن نظر شما نمي ديديم ، چون مي خواستيم تنها به بحث علمي بپردازيم
در مورد قصد شما ؛ هر كس نظرات قبلي شما را بخواند ، متوجه مقصود شما مي شود و نيازي نيست كه ما مطالب ذكر شده را تكرار بنماييم .
اما در مورد بحث :
1- فرموده ايد « و اما بعد : شما به چه مجوزي مي گو ييد كه حضرت صديق (رض) و سپاه او كه قتال مرتدين كردند مصداق اين آيه شريفه نيستند ؟»
ظاهرا كل بحث را فراموش كرده ايد ، شما ادعا كرده ايد كه اين آيه در مورد آنها نازل شده است ، و ما گفتيم ثابت كنيد ! اين ما نيستيم كه بايد ثابت كنيم كه اين آيه در مورد ابوبكر نازل نشده است ، بلكه شما هستيد كه بايد ثابت كنيد در مورد او ثابت شده است . (ادعا از طرف شما بوده است و البينة علي المدعي)

2- فرموده ايد « پاسخ شما اين است : اولا هر آيه اي كه بر ذات محمدي (ص) نازل مي شده و ايشان آنرا ابلاغ مي فرمودند اولين مصداق آن اصحاب كرام (رض) بوده اند و بعد ساير امت تا روز قيامت »
ا. بسياري از آيات در قرآن ، مربوط به زمان پيامبر (ص) نيست و مربوط به آينده است :
«ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادي الصالحون» كه به اقرار علماي اهل سنت ، مربوط به زمان خلافت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف است .
يا آيه «وهم من بعد غلبهم سيغلبون» كه مربوط به پيروزي رومي ها در جنگ با ايراني ها است !
به نظر شما اين آيات چيزي را در مورد صحابه مي گويد ؟
ب. آيه اي كه شما به آن استدلال كرده ايد عبارتي دارد «فسوف ياتي الله بقوم»
شما مي خواستيد بحث علمي باشد ؛ عبارت «سوف ياتي الله بقوم» چه معني مي دهد ؟ «خداوند قومي را خواهد آورد»
بنا بر اين ، اين قوم اكنون موجود نيستند و خداوند بايد آنان را بياورد ؛ به نظر شما لشكر ابوبكر ، قومي بودند كه در زمان رسول خدا (ص) نبودند و خداوند آنان را آورد ؟!!!
جالبتر اينجاست كه در آيه عبارت «سوف» آمده است و نه «سياتي الله» و اين تنها با روايات شيعه در مورد ياوران مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف سازگاري تام دارد ؛ اگر چه عده اي اين روايت را حمل بر ياوران امير مومنان از يمن و قبايل مالك اشتر و همدان كرده اند كه در زمان پيامبر (ص) به نزد حضرت نرسيده بودند ؛ و بعد از رحلت حضرت آمدند .

3- فرموده ايد «حضرت باري تعالي جل جلاله مي فرمايد :(قل ان كنتم تحبون الله فتبعوني يحببكم الله )‌يعني اين فضيلت بر كسي مختص مي شود كه تبعيت محض از ذات محمدي(ص) كرده باشد پس وقتي حضرت صديق و ساير اصحاب كرام (رضي الله عنهم) مشمول اين فضيلت الهي مي شوند يعني ايشان تابعين محض ذات نبوي هستند» !!!
ا. خليفه ابوبكر و ساير صحابه ، مشمول كدام فضيلت شده اند ؟ قتال با مرتدين ؟
اگر چنين باشد ، هر كس در امري از رسول خدا اطاعت كند مي شود يحبه الله !!!
ظاهرا روايت قتيل حمار را در كتب خودتان نديده ايد ! يا روايت مربوط به كسي كه در جنگ شركت داشت ولي خودكشي كرد را در صحيح بخاري نديده ايد !
يعني به مجرد اينكه يك كار خوب از او سر زد (اگر نيت او خوب بوده باشد ، كه اين نيز نياز به اثبات دارد) او مي شود متبع رسول خدا (ص) و مي شود «يحبه الله»!!!
ب. اتباع در همه امور مقصود است ؛ و يكي از مطالبي كه بايد اطاعت مي شد ، خشمگين نكردن فاطمه زهرا سلام الله عليها بود ؛ و طبق اقرار بخاري ، خلفاي شما مورد غضب فاطمه زهرا سلام الله عليها قرار گرفتند به حدي كه امير مومنان حتي براي نماز بر فاطمه زهرا سلام الله عليها ، ابوبكر را خبر نكردند !
فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ على أبي بَكْرٍ في ذلك فَهَجَرَتْهُ فلم تُكَلِّمْهُ حتى تُوُفِّيَتْ وَعَاشَتْ بَعْدَ النبي صلى الله عليه وسلم سِتَّةَ أَشْهُرٍ فلما تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا ولم يُؤْذِنْ بها أَبَا بَكْرٍ
صحيح البخاري ج 4 ص 1549 ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا
صحيح مسلم ج 3 ص 1380، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=6047
ظاهرا شما اين مخالفت صريح ابوبكر و عمر را با رسول خدا (ص) نديده و ايد و به مجرد اينكه يكي از كارهاي آنان به زعم شما موافق نظر رسول خدا و اطاعت از ايشان بوده است ، مطلقا ايشان را محبوب ذات عز و جل معرفي مي كنيد !!

4- در مورد ماجراي لشكر اسامه ؛ شما به جاي پاسخ دادن ، اين مطلب را مطرح كرده ايد كه پس علي هم تحت امر اسامه قرار گرفته است ، پس او نيز مقامش از اسامه پايين تر است .
ا. ما كلام رسول خدا (ص) و روايت را آورديم كه اگر كسي شخصي را به كاري بگمارد كه از او افضل در ميان آنان باشد ، خطا كرده است ؛ چه اسامه را امير بر ابوبكر و عمر كند و چه بر علي ، اين مطلب فرقي ندارد . اگر ابوبكر و عمر و علي افضل باشند ، بايد بگوييد كه رسول خدا اشتباه كرده است كه اسامه را بر آنان امير كرده است ؛ و اگر اسامه بر آنان امير شده باشد ، قطعا از آنان افضل است ، هر كه مي خواهد باشد .

ب. شما بايد اثبات كنيد كه امير مومنان مامور به حضور در لشكر اسامه بوده اند ، اما اين مطلب قابل اثبات نيست (البته اينكه ابوبكر و عمر مامور بودند در كتب فريقين امده است) زيرا در مورد افراد حاضر در اين لشكر سه دسته روايت آمده است :
دسته اول
به اقرار علماي اهل سنت ، افرادي كه به لشكر اسامه رفتند ، به آنجا دعوت شده بودند :
أ- كنز العمال ج10/ص257
فلما استوعب أبو بكر كلامهم قال هل منكم أحد يريد أن يقول شيئا قالوا لا قد سمعت مقالتنا فقال والذي نفسي بيده لو ظننت أن السباع تأكلني بالمدينة لأنفذت هذا البعث ولا بدأت بأول منه كيف ورسول الله صلى الله عليه وسلم ينزل عليه الوحي من السماء يقول أنفذوا جيش أسامة ولكن خصلة أكلم بها أسامة أكلمه في عمر يخلفه يقيم عندنا فإنه لا غنى بنا عنه والله ما أدري يفعل أسامة أم لا والله إن أبى لا أكرهه فعرف القوم أن أبا بكر قد عزم على إنفاذ بعث أسامة ومشى أبو بكر إلى أسامة في بيته فكلمه في أن يترك عمر ففعل أسامة وجعل يقول له اذنت ونفسك طيبة فقال أسامة نعم قال وخرج فأمر مناديه ينادي عزمة مني أن لا يتخلف عن أسامة من بعثه من كان انتدب معه في حياة رسول الله صلى الله عليه وسلم فإني لن أوتى بأحد أبطأ عن الخروج معه إلا ألحقته به ماشيا
ب- تاريخ مدينة دمشق ج2/ص57
وخرج فأمر مناديه ينادي عزمة مني ألا يتخلف عن أسامة من بعثه من كان انتدب معه في حياة رسول الله صلي الله عليه وسلم فإني لن أؤتى بأحد أبطأ عن الخروج معه إلا ألحقته به ماشيا وأرسل إلى النفر من المهاجرين الذين كانوا تكلموا في إمارة أسامة فغلظ عليهم وأخذهم بالخروج فلم يتخلف عن البعث إنسان واحد
ج - فتح الباري ج8/ص152
وكان ممن انتدب مع أسامة كبار المهاجرين والأنصار منهم أبو بكر وعمر وأبو عبيدة وسعد وسعيد وقتادة بن النعمان وسلمة بن أسلم
پس شما بايد ثابت كنيد كه امير مومنان نيز به اين لشكر دعوت شده بود تا كلام شما صحيح باشد .
دسته دوم :
رواياتي که مي گويد افراد اين لشکر ، اسم نويسي شده وملزم به حضور بودند ؛ که اين با بسيج عمومي سازگاري ندارد ؛ زيرا در بسيج عمومي تنها کساني که قادر بر حضور نباشند استثنا مي شوند ، نه اينکه نام حاضران را بنويسند :
البداية والنهاية ج6/ص305
ثم استطلق الصديق من أسامة عمر بن الخطاب وكان مكتتبا في جيشه فأطلقه له
دسته سوم :
رواياتي که مي گويد دستور حضور براي لشگريان اسامة صادر شد . اگر همه مأمور به حضور بودند که اين قيد در خطاب لغو مي شد ؛ بلکه بايد مي گفت دستور حضور براي همه مردان صادر شد :
أ- الكامل في التاريخ ج2/ص199
وأن يخرج كل من هو من جيش أسامة إلى معسكره بالجرف فخرجوا كما أمرهم
ب- الفوائد لتمام الرازي ج2/ص85
ولا يحل عن عسكره رجل إلا أن تكون أنت (عمر)ولولا حاجتي إلى مشورتك لما حللتك من عسكره
ج- البداية والنهاية ج6/ص303
نادى منادي أبي بكر من الغد من متوفى رسول الله ليتمم بعث أسامة ألا لا يبقين بالمدينة أحد من جيش أسامة إلا خرج إلى عسكره بالجرف

همچنين علماي اهل سنت ، به صراحت گفته اند كه ابوبكر گفت در ميان تمام كساني كه در لشكر اسامه بودند ، تنها عمر حق نرفتن دارد ؛ آنهم با اجازه اسامه ؛ و هر كس ديگري كه به در زمان پيامبر (ص) به اين لشكر آمده است ، بايد در آن شركت كند ؛ اما به اجماع علماي فريقين ، امير مومنان در اين لشكر شركت نكرد ! خود حضرت در نهج البلاغه مي فرمايند من در هيچ جنگي از جنگ هاي آنان شركت نكردم .
و در كتب اهل سنت نيز صريحا آمده است كه در زمان جنگ با (به نظر شما) مرتدين ، امير مومنان در مدينه بودند :
فلما تتاموا إليه قام فيهم فحمد الله أثنى عليه وقال إن الله عز وجل توكل بهذا الأمر فهو ناصر من لزمه وخاذل من تركه وإنه بلغني أن وفودا من وفود العرب قدموا يعرضون الصلاة ويأبون الزكاة ألا ولو أنهم منعوني عقالا مما أعطوه لرسول الله صلى الله عليه وسلم من فرائضهم ما قبلته منهم ألا برئت الذمة من رجل من هؤلاء الوفود أجد بعد يومه وليلته بالمدينة مناسوا يتخطون رقاب الناس حتى ما بقي منهم في المسجد أحد ثم دعا نفرا فأمرهم بأمره فأمر عليا بالقيام على نقب من أنقاب المدينة وأمر الزبير بالقيام على نقب آخر وأمر طلحة بالقيام على نقب آخر وآمر عبد الله بن مسعود يعسس ما وراء ذلك بالليل والإرتباء نهارا وجد في أمره وقام على رجل
تاريخ مدينة دمشق ج25/ص158
فصعد أبو بكر المنبر فحمد الله وأثنى عليه وقال إن الله توكل بهذا الأمر فهو ناصر من لزمه وخاذل من تركه وإنه بلغني أن وفودا من وفود العرب قدموا يعرضون الصلاة ويأبون الزكاة ألا وإنهم لو منعوني عقالا مما أعطوه رسول الله صلى الله عليه وسلم مع فرائضهم ما قبلته منهم ألا برئت الذمة من رجل من هؤلاء الوفود أخذ بعد يومه وليلته بالمدينة فتواثبوا يتخطون رقاب الناس حتى ما بقي في المسجد منهم أحد ثم دعا نفرا فأمرهم بأمره فأمر عليا بالقيام على نقب من أنقاب المدينة وأمر الزبير بالقيام على نقب آخر وأمر طلحة بالقيام على نقب آخر وأمر عبد الله بن مسعود بعسس ما وراء ذلك بالليل والإرتباء نهارا وجد في أمره
كشف المشكل ج3/ص322
وقال لو منعوني عقالا مما أعطوه رسول الله صلى الله عليه وسلم ما قبلت منهم ألا برئت الذمة من رجل من هؤلاء الوفود وجد بعد يومه وليلته فتواثبوا يتخطون رقاب الناس ثم أمر عليا رضي الله عنه بالقيام على نقب من أنقاب المدينة وأمر الزبير بالقيام على نقب وأمر طلحة بالقيام على نقب آخر وأمر عبدالله بن مسعود بالعسيس بالليل وجد في أمره وقام على رجل ...ج4/ص76وقدم أسامة بعد أن غاب شهرين وأياما فاستخلفه أبو بكر على المدينة وقال له ولجنده أريحوا وأرعوا ظهوركم
المنتظم ج4/ص75
قد تقدم أن رسول الله لما توفي ارتدت أحياء كثيرة من الأعراب ونجم النفاق بالمدينة وانحاز إلى مسيلمة الكذاب بنو حنيفة وخلق كثير باليمامة والتفت على طليحة الأسدي بنو أسد وطيء وبشر كثير أيضا وادعى النبوة أيضا كما ادعاها مسيلمة الكذاب وعظم الخطب واشتدت الحال ونفذ الصديق جيش أسامة فقل الجند عند الصديق فطمعت كثير من الأعراب في المدينة وراموا أن يهجموا عليها فجعل الصديق على أنقاب المدينة حراسا يبيتون بالجيوش حولها فمن أمراء الحرس علي بن أبي طالب والزبير بن العوام وطلحة بن عبد الله وسعد بن أبي وقاص وعبد الرحمن بن عوف وعبد الله بن مسعود
البداية والنهاية ج6/ص311
البته ما اين روايات اهل سنت را قبول نداريم ، ولي طبق قاعده الزام ، بنا بر اين روايات امير مومنان مامور به حضور در لشكر اسامه نبودند . پس اسامه از ابوبكر و عمر برتر است ، و امير مومنان از او برتر .

5- ادعا فرموده ايد كه «و يا در عهد خلافت خود حضرت امير (رض) ايشان حضرات حسنين (رضي الله عنهما ) را در جنگها تحت امارت افرادي چون مالك ابن اشتر نخعي و حتي پسر ديگرش حضرت محمد ابن حنفيه (رض) قرار ميدادند»!
مي توانيد يك مدرك معتبر براي ادعاي خويش ذكر كنيد ؟

6- در مورد نظر شما در مورد زيارت قبور و شفاعت و وهابيت ، اميدواريم برادران اهل سنت نيز توجهي به اين سخنان شما داشته باشند .

7- ظاهرا جناب خالد ، امام زمان را فرزند امام حسن عسكري مي داند ؛ شما نيز چنين هستيد ؟

8- بسياري از سوالات ما در جواب قبلي بي پاسخ ماند ، كه البته دقت در انها را به خوانندگان محترم واگذار مي كنيم .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
31 | موسي | | ١٢:٠٠ - ٠٢ خرداد ١٣٨٨ |
سلام عليكم . اعضاي هيئت پاسخگويي با تشكر من در ابتداي بحث علمي عنوان كردم كه من احاديث و روايات را كنار مي گذارم و فقط با استناد به آيات الهي بحث را ادامه خواهم داد چون متاسفانه شما همه احاديث و روايات مربوط به خلفاي راشدين را جعلي مي دانيد و با توسل به علم رجال خود آنها را رد مي كنيد و در ثاني بنده گفته ام كه در اين بخش فقط به اثبات خلافت و ولايت حضرت صديق (رض) خواهم پرداخت چرا كه اساس اختلاف از اين جاست و اگر اين حل شود ساير مسائل حل خواهد شد اگر شما بحث را صادقانه وبه دور از سانسور ادامه دهيد به مسائل ديگر هم در آينده خواهيم رسيد . و اما بعد : دوستان بنده در عرايض قبلي خود دلايل واضح خود را عنوان كرده ام و يقين دارم كسي كه صاحب عقل و خرد باشد به حقيقت امر رسيده است ولي چون شما با پيچاندن سخن قصد داريد از بحث اصلي خارج شده و حاشيه پردازي مي كنيد من دوباره يك جمع بندي كلي را عرض ميكنم . خداوند تبارك و تعالي در قرآن عظيم مي فرمايد : ( يا ايها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياتي الله بقوم يحبهم و يحبونه اذلة علي المومنين اعزة علي الكافرين يجاهدون في سبيل الله و لا يخافون لومة لائم ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء والله واسع عليم ) . 1 : در ابتداي آيه شريفه خطاب ،يا ايها الذين آمنوا آمده كه بعد از ابلاغ آن توسط حضرت رسول الله (ص) اولين مصداق صحابه كرام (رض ) هستند و بعد به ترتيب ساير امت تا روز قيامت . 2: به زعم همه مورخين يكي از اقدامات حضرت صديق (رض) بعد از خلافت قتال مرتدين بوده است ، پس لفظ شريفه فسوف ياتي الله بقوم مصداق ايشان ميشود و سپاه ايشان .اگر شما صرف و نحو عربي خوانده باشيد مي دانيد كه سوف براي آينده است بدون قيد زمان مشخص ، كه از بعد از همان لحظه آغاز مي شود و تا ابد ادامه دارد و قتال مرتدين در اوايل خلافت راشده را نيز شامل مي شود و بعد از آن را تا قيامت ولي با شروط آن ، شروطي كه در ادامه آيه شريفه آمده است يعني قاتلين مرتدين بايد آن خصوصيات را دارا باشند . 3: خصوصيات اين افراد براي شناختن آنها عبارتند از : الف ) يحبهم و يحبونه ، خداوند ميفرمايد اين فضيلتي است كه به هر كس بخواهد ميدهد ولي كل شيء سببا ، سبب دريافت اين فضيلت چيست ؟خداوند خود ميفرمايد : (قل ان كنتم تحبون الله فتبعوني يحببكم الله ) . يعني كسي كه تابع محض گفتار و كردار نبوي (ص) است به اين فضيلت نائل ميشود نه آن چنان كه شما در پاسخگويي خود گفته ايد كه هر كسي كه يك بار تبعيت سنت نبوي كند مصداق اين فضيلت ميشود . نه بلكه بايد تابع محض باشد مانند حضرت صديق اكبر و صحابه كرام (رضي الله عنهم) كه جان و مال روح خود را فداي ذات محمدي (ص) كرده اند . ب) اذلة علي المومنين و اعزة علي الكافرين :‌ درست همان تعريفي كه در آيه اي ديگر مي فرمايد :محمد رسول الله و الذين معه اشداءعلي الكفار رحماءبينهم ، كه اولين مصداق لفظ معه حضرت صديق (رض) است و بعد ساير صحابه كرام (رض) به سند قول الهي در آيه 40 سوره توبه كه مي فرمايد : اذ يقول لصحبه ، مي بينيد كه حضرت صديق (رض) تنها كسي است كه خداوند صحابه بودن او را آشكارا بيان مي كند و ساير صحابه در زير لواي ايشان قرار دارند .حضرت مولانا (قدس) در مثنوي معنوي مي فرمايد : نام احمد نام جمله انبياست ....... چون كه صد آمد نود هم پيش ماست . و خداوند در پاسخ به كساني كه سخن خدا را با تاويلات پوچ خود رد كرده و حرف خود را بر امر الهي ترجيح مي دهند در ادامه مي فرمايد : و جعل كلمة الذين كفروا السفلي و كلمة الله هي العليا . ج) يجاهدون في سبيل الله : در آيه 74 سوره انفال اين خصوصيت صحابه (رض) را خداوند واضحتر بيان مي فرمايد : والذين امنوا و هاجروا و جاهدوا في سبيل الله والذين اووا ونصروا اولئك هم المومنون حقا و لهم مغفرة و رزق كريم . حضرت صديق (رض) اولين مصداق اين اوصاف است چرا كه در عهد سعادت نبوي (ص) در تمام جهادها حاضر بوده و هجرت ايشان به همراه خود ذات نبوي (ص) صورت گرفته دو نفري كه سومشان خدا بود : ان الله معنا كه خداوند از قول رسولش (ص) مي فرمايد . د) ولا يخافون لومة لائم : خداوند براي دارنده اين صفت مي فرمايد : الا ان اوليا الله لا خوف عليهم ولا هم يحزنون . حضرت صديق (رض) ولي خدا و خليفه رسول خدا (ص) خوفي از هيچ مخلوقي نداشت و در اجراي امر الهي و احياي شريعت محمدي (ص) از ملامت هيچ لائمي نترسيد هر چند حتي بزرگان صحابه بعضي ابتدا با ايشان مخالفت كردند . برادران دليلي محكمتر از كلام الهي براي ولايت و خلافت حضرت صديق اكبر (رض) نيست ، هر كسي كه عقل و خرد دارد مي تواند قضاوت كند . و همچنين در جواب دوستي كه فرموده اند اهل سنت شعار كتاب الله حسبي سر مي دهند ميگويم برادران، به ما اهل سنت مي گويند چون تابع سنت نبوي(ص) هستيم و قرآن را به همراه احاديث نبوي اجرا مي كنيم ولي چون من در اين بحث از عنوان كردن احاديث اجتناب كرده ام براي اين است كه اهل رفض يدي طولا در رد احاديث نبوي (ص) دارند . و همچنين در پاسخ به اينكه حضرت مهدي (رض) فرزند چه كسي است ؟ شما نظر اهل سنت را مي دانيد گروهي با شما موافقند و ايشان را فرزند حضرت حسن ابن علي (رض) ميدانند و گروهي هم معتقدند كه در آخر زمان از خاندان سادات متولد ميشود . ولي اين كه ايشان فرزند كيست چندان اهميتي ندارد آنچه كه مهم است اين است كه با ايشان همراه شويم و همراهي ايشان فقط و فقط با التزام شريعت و طريقت محمدي (ص) كه همانا كلام الهي و سنت نبوي (ص) است و اجتناب از هر گونه بدعت و رخصت امكان پذير مي باشد .برادران شيعيت ايشان اين اصل است ،نه طعن و سب خلفاي راشدين (رض) . ودر پايان از شما تقاضا ميكنم هرگز اجماع اهل سنت و جماعت را با گروه ضاله و اقليت وهابيت مقايسه نكنيد . و همچنين براي ادامه بحث دليل دوم بنده راكه چند وقت پيش ارسال كرده بودم و آيه السابقون الاولون بود را نيز منعكس كنيد .با تشكر و اميد به اينكه اين بحث به دور از تعصب و سانسور ادامه داشته باشد والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته .

پاسخ:
با سلام
جناب آقاي موسي
1- باز هم بحث تحريف و سانسور را مطرح كرده ايد !!! جالب است كه نظرات شما علني شده و جواب داده شده است ، اما باز هم دست از اين روش غير منطقي و تخريب بر نمي داريد .
2- درست است كه روايات شما ، براي ما ارزشي ندارد ، اما براي شما ارزش دارد ؛ شما بايد تناقض موجود در مذهب خود را حل كنيد ، اينكه ادعا كنيد من سني هستم ، اما به تناقضات موجود در روايات اهل سنت كاري ندارم و فقط به قرآن تمسك مي كنم ! اين در واقع فرار از حقيقت است .
3- شما به جاي اينكه بحث قبلي را به صورت منطقي ادامه داده و كلام ما را ذكر كرده و نقد كنيد ، باز دليل قبلي خود را به صورتي ديگر مطرح مي كنيد ؛ و اين خود نوعي فرار از بحث است .
4- همانطور كه فرموده ايد خطاب به مومنين موجود است :
اگر از شما كسي مرتد شد ، در آينده دور خداوند قومي را مي آورد كه در راه خدا جهاد كرده و ...
أ‌. نمي گويد جهاد گران از همين مومنين هستند . بلكه مي گويد الان نيستند و خداوند آنها را خواهد آورد .
ب‌. احتمال ارتداد را براي صحابه (مخاطبين آيه) ثابت مي كند .
ت‌. اصلا نمي گويد كه با مرتدين قتال مي كنند ! مي گويد اگر در راه خدا سستي كرده به جهاد نرويد مرتد مي شويد ، اما خداوند كساني را مي آورد كه مرتد نشده و به جهاد خواهند رفت ، چه با شما چه با ساير دشمنان دين .
5- فرموده ايد فقط قرآن ، اين جمله شما چه معني دارد ؟ «به زعم همه مورخين يكي از اقدامات حضرت صديق (رض) بعد از خلافت قتال مرتدين بوده است»
6- فرموده ايد «به زعم همه مورخين» منظور شما اهل سنت است ديگر ، و اين به درد بحث بحث با ما نمي خورد ؛ جداي از اينكه قبلا گفته ايم حتي به نظر اهل سنت ، اولين قتال با مرتدين (اگر آيه به قتال با مرتدين مربوط شود) در زمان رسول خدا (ص) بوده است ؛ و بايد ثابت كنيد ابوبكر و عمر در آن جنگ حاضر بوده اند ، كه دليلي براي اين مطلب نيز وجود ندارد ؛ و اگر ادعا كنيد هر كس با مرتدين بجنگد ، مشمول آيه شريف است ، اين نيز بالوجدان مردود است .
7- درست است كه خداوند فرموده است «يحبهم ويحبونه» اما شما مقصود را برعكس جلوه مي دهيد ، شما مي گوييد چون اينها با مرتدين مي جنگند ، مي شوند «يحبهم ويحبونه» با اينكه آيه مي گويد كساني مي آيند كه «يحبهم و يحبونه» و اينها با مرتدين خواهند جنگيد (اگر مقصود از اين قوم قتال با مرتدين باشد كه آن هم مشكوك است !)
8- هنوز بحث از اين آيه را تمام نكرده ايد رفتيد سراغ آيه «محمد رسول الله» و ساير آيات !!!
البته جواب اين آيات نيز بر روي سايت موجود است و چون بنا بود بحث به صورت منطقي و مشخص باشد ،‌ تنها آدرس جواب را مطرح كرده و بحث را در مورد اين آيات ادامه نمي دهيم :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=128
9- هنوز بحث در مورد اين آيه تمام نشده كه مي خواهيد سراغ آيات بعدي برويد ؛ مگر اينكه منظور شما اين باشد كه بله ، اين آيه دلالت ندارد ،و به همين سبب به سراغ آيات بعد برويم ؛ البته در اين صورت خود شما ، آيه را با توضيحات خودتان مطرح كنيد .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
32 | علي احمدي | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٠٣ خرداد ١٣٨٨ |
به نام خدا باسلام در جواب جناب آقاي موسي در باره اينكه گفته اند اهل سنت دوستار اهل بيت نبوت اند بايد بگوييم در دوست داشتن حرفي نيست اما درباره همه اهل سنت اين امر صادق نيست.و اين براي شما همينكه حب اهل بيت در دل شماست مايه بركت و انشا... هدايت است كه همه ما به هدايت اهل بيت نبوت نياز داريم اما دوست داشتن زباني كافي نيست مثل فرزندي ميمانند كه ادعا ميكند كه پدر و مادرش را بسيار دوست ميدارد ولي در موقع نياز آنها به كمك و هنگام پيري دست از آنها ميكشد . پس دوست داشتن و قصيده سرودن دال بر عشق و حب اهل بيت نيست البته روي حرفم يا شما نيست كه مطمئن هستم علاقه شما باطني و انشا... مايه هدايت به سوي نور خواهد بود . برادر گرامي من نوعي هنوز نميتوانم خود را شيعه واقعي اهل بيت بدانم كه شيعه بودن مراتبي دارد و هر كسي به اين رتبه به راحتي نميرسد چرا حضرت رسول به امير موئمنان علي (ع)فرمودند كه فقط 70000 نفر از شيعيان تو با من و تو وارد بهشت ميشوند پس خيلي سخت است پيرو حقيقي اهل بيت شدن انشا... خدا من را هم از پيروان راستين اهل بيت نبوت قرار دهد در ضمن در رابطه با حضرت مهدي(ع) كه جان من و خانواده من به فداي ايشان باد كه انشا.. در پناه حق سالم و تندرست باشند و فرج و ظهور ايشان نزديك گردد بايد عرض كنم كه كسي در ركاب ايشان خواهد بود كه محب حقيقي ايشان و ال نبوت باشند كه فقط 313 نفر شيعه واقعي با ايشان خواهند بود در اگر حتي (نستجيربلله)ايشان به قول شما از خانواده سادات به دنيا خواهند آمد پس باز هم نتيجه ميگيريم كه از خاندان نبوت اند.ولي مهدي(ع) شيعه در پناه حق از ديدگان غيب اند و در موعد مقرر دنيا را پر از عدل داد ميكننئد. خب شما كه قبول داريد مهدي منجي از خاندان رسالت است آيا تفكر نميكنيد كه آگر خافاي شما به حق بوده اند چرا باز هم خلافت نهايي به خاندان آنها نميرسد؟چرا مهدي موعود از فرزندان علي (ع)يا همان سادات هستند؟روي اين علامت سئوال بيشتر فكر كنيد يا حق
33 | عبدالمهدي | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٠٣ خرداد ١٣٨٨ |
أي مرمى من الفخار قديما * أو حديثا أصابه شيخاها أي اكرومة ولو أنها قلت * ودقت إليهما منتماها ؟ الزهد في الجاهلية عما * عهدته الايام من جهلاها أم لذكر أناف أم لعهود * في ذمام الاسلام قد حفظاها إن يكونا كزعمهم أسدى بأ * س ، فأي الفرايس افترساها ؟ كيف لم يظفروا ولا بجريح * ويد الليث جمة جرحاها إن تكن فيهما شجاعة قرم * فلماذا في الدين ما بذلاها ؟ ذخراها لمنكر ونكير * أم لا جناد مالك ذخراها لم يجيبا نداء أحمد إلا * لامور من كاهن عقلاها علما أن أحمدا سيليها * وإذا مات أحمد ولياها فأجابت لرغبة لا لرشد * كلمات الاسلام إذ سمعاها نكثا بيعة الذي بايعته * من ملوك السبع الاولى عظماها أهو المختفى بظل عريش * حيث ظل الكماة كان قناها أم هو القائل الملح أقيلو * نى منها فإنني أأباها
34 | موسي | | ١٢:٠٠ - ٠٤ خرداد ١٣٨٨ |
سلام عليكم . اعضاي محترم پاسخگويي بنده دليل خود اول خود را مبني بر اثبات خلافت و ولايت حضرت صديق اكبر (رض) به صورت كامل عنوان كردم و حال قضاوت را بر عهده خوانندگان محترم مي گذارم چرا كه هدف بنده از مطرح كردن بحث علمي اين بودكه دلايل هر دو طرف در اين قسمت موجود باشد و خوانندگان خود قضاوت كنند . عرايض بنده تماما استناد به آيات الهي بوده و پاسخهاي شما تاويلات و استدلالهاي خودتان كه حضرت مولانا (قدس) ميفرمايد : پاي استدلاليان چوبين بود ...... پاي چوبين سخت بي تمكين بود . حال خوانندگان بايد خود بخوانند و خودشان انتخاب كنند ولي براي انبساط خاطر شما خوانندگان و تفهيم بهتر اين امر تمثيلي را بيان مي كنم چرا كه در ادبيات تمثيلها به منزله كليد حل مسائل هستنند . روزي شخصي به خانه ملا نصر الدين آمد و گفت ملا خرت را به من قرض بده ، ملا گفت خرم را كس ديگري برده ، در اين هنگام صداي خري آمد ، آن شخص گفت ملا چرا دروغ مي گويي اين هم صداي خر . ملا بسيار ناراحت شد و گفت مرد حسابي تو حرف من ملاي ريش سفيد را باور نمي كني و عرعر خر را باور مي كني . حال دوستان گرامي چگونه است كه ما بايد حرف خدا را قبول نكنيم و حرف رسولش را نيز رد كنيم و حرف دشمن آنها كه همانا نفس اماره بالسوء است را باور كرده و قبول كنيم . حال از شما اعضاي هيئت پاسخگويي درخواست مي كنم تا دليل دوم مرا كه چند هفته پيش فرستاده بودم و تا امروز منعكس نشده را ارائه دهيد تا اين بحث علمي را به نيكويي ادامه دهيم با تشكر و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته .

پاسخ:
!!!
اين هم اقرار شما به كامل بودن دليل شما و نداشتن دليلي ديگر در ذيل اين آيه براي اثبات خلافت ابوبكر !
خوانندگان خود مشاهده كرده و ببينند كه چه كسي روي به شعر «پاي استدلاليان چوبين بود *پاي چوبين سخت بي تمكين بود» روي آورده است !
گروه پاسخ به شبهات
35 | امير | | ١٢:٠٠ - ٠٤ خرداد ١٣٨٨ |
پس از عرض سلام محبت نمائيد ما’حذ اين روايت را نقل كنيد"اي کاش! يکي از فضائلي را که خداوند به علي داده، به من هم مي‌داد و اين، بهتر بود از تمام ثروت روي زمين" و مسئله اينكه معاويه به ابن عباس گفت كه من نمي گذارم مردم خضدت علي را بشناسد ختي با وجود 300 آيه ءران را جع به او منبع آن رالطفاَ بنوسيد و مسئله آنكه خدا با خرش پائين مي آيد ويك نفر هم پشت بام منزلش غذا براي آن خر غذا مي گذاشت! با نهايت تشكر و التماس دعا!

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
1- روايت از سعد بن ابي وقاص با مضامين مختلف در مورد اينكه امير مومنان خصوصياتي داشت كه از تمام دنيا نزد من با ارزش تر است !:
32078 حدثنا أبو معاوية عن موسى بن مسلم عن عبد الرحمن بن سابط عن سعد قال قدم معاوية في بعض حجاته فأتاه سعد فذكروا عليا فنال منه معاوية فغضب سعد فقال تقول هذا الرجل سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول له ثلاث خصال لأن تكون لي خصلة منها أحب إلي من الدنيا وما فيها سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول من كنت مولاه فعلي مولاه وسمعت النبي صلى الله عليه وسلم يقول أنت مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي وسمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول لأعطين الراية رجلا يحب الله ورسوله
مصنف ابن أبي شيبة ج 6 ص 366 ، اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235 ، دار النشر : مكتبة الرشد - الرياض - 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : كمال يوسف الحوت
المستدرك على الصحيحين ج 3 ص 126 ش 4601
البته شبيه اين مضمون در صحيح بخاري آمده است اما اين متن بسيار واضح تر است .
صحيح البخاري ج 3 ص 1096ش 2847 باب فضل من اسلم علي يديه رجل ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا
2- روايت نزول بسياري از آيات در شان امير مومنان :
1114 حدثنا إبراهيم بن شريك الكوفي قثنا زكريا بن يحيى الكسائي قثنا عيسى عن علي بن بذيمة عن عكرمة عن بن عباس قال سمعته يقول ليس من آية في القرآن يا أيها الذين آمنوا إلا وعلي رأسها وأميرها وشريفها ولقد عاتب الله أصحاب محمد في القرآن وما ذكر عليا إلا بخير
فضائل الصحابة لابن حنبل ج 2 ص 1113 ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. وصي الله محمد عباس

نزول سيصد آيه در مورد امير مومنان علي عليه السلام :
عن بن عباس قال نزلت في على ثلاثمائة آية
تاريخ بغداد ج 6 ص 221 ش 3275، اسم المؤلف: أحمد بن علي أبو بكر الخطيب البغدادي الوفاة: 463 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ج 2 ص 373
تاريخ مدينة دمشق ج 42 ص 364
السيرة الحلبية ج 2 ص 474

3- مساله اينكه خداوند سوار بر حيواني است :
در کتب اهل سنت روايتي که دقيقا داراي مضمون مطرح شده توسط شما باشد ، ذکر نشده است ؛ تنها منبعي که اين روايات را نقل کرده است ابن ابي الحديد است :
خداوند سوار بر الاغي هر شب پايين مي آيد :
وذهب بعض متكلمي المجسمة إلى أن البارئ تعالى مركب من أعضاء ؟... وقال بعضهم : إنه ينزل على حمار في صورة غلام أمرد ، في رجليه نعلان من ذهب ، وعلى وجهه فراش من ذهب يتطاير
شرح نهج البلاغة ج 3 ص 131 مؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري
خداوند سوار بر شتري است :
وشهد بعض المعتزلة عند معاذ ؛ فقال له : لقد هممت أن أسقطك ، لولا أني سمعتك تلعن حماد ابن سلمة ، فقال : أما حماد فلم ألعنه ، ولكني ألعن من يقول : إنه سبحانه ينزل ليلة عرفة من السماء إلى الأرض على جمل في هودج من ذهب ؛ فإن كان حماد يروي هذا أو يقوله فعليه لعنة الله . فقال : أخرجوه ، فأخرج .
شرح نهج البلاغة ج 3 ص 130 مؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري
اما در کتب اهل سنت روايتي آمده است که در آن ها آمده خداوند (بدون بحث سوار بر الاغ بودن) شب هاي جمعه يا هر شب از عرش به آسمان دنيا پايين مي آيد :
ترمذي از صحاح سته در کتاب خود براي اين مطلب بابي دارد :
سنن الترمذي ج2/ص307
329 باب ما جاء في نزول الرب عز وجل إلى السماء الدنيا كل ليلة
همچنين علماي شيعه از بعضي از كتب قديمي اهل سنت ، آنچه را شما نقل كرده ايد ، مطرح كرده اند
في كتاب مطالع الأنوار عن بعض الحنابلة: اسألوني عن كل شى اجيبكم عنه في ربكم الا اللحية ، ثم قال: وقالوا: انه ينزل في كل ليلة جمعة على حمار على سطوح المساجد قد أرخى ذوائبه على كتفيه، ذو بهاء وجمال، فيجعلون كل ليلة جمعة على سطوح مساجدهم طعاما وعلفا لحماره.
وقد اشتهر أن رجلا من الحنابلة الزهاد والعباد صعد الى سطح الجامع يرجو أن ينزل ربه بحماره إليه، فاتفق أنه كان على سطح الجامع غلام أجرد أمرد جميل الصورة مليح الوجه قطط الشعر، فلما وقع بصر الحنبلي عليه لم يشك أنه ربه، فوقع على قدميه يقبلهما ويعفر وجهه بين يديه ويقول: سيدي ومولاي وربي وخالقي ارحمني ولا تعذبني، ويشكو ويتضرع، فبهت الغلام وظن أنه يريد منه فعلا قبيحا فصاح الغلام بالحاضرين الذين كانوا فوق السطح، وقال لهم: ان هذا يريد أن يفسق بي على سطح الجامع، فأتى إليه جمع من النفاطين وأوجعوه ضربا، ومضوا به الى الحاكم، ثم ذهبت جماعة من الحنابلة الى الحاكم وأقسموا باللّه أن هذا الرجل لا يظن فيه هذا الفعل، وانما ظن أنه ربه وأراد أن يقبل قدميه.
كتاب الأربعين، محمد طاهر القمي الشيرازي: 654.

خداوند جواني موفرفري و...:
ابو يعلى از ابن عباس نقل كرده كه پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:
رأيت ربّي عزّ وجلّ، شابّ أمرد جعد قطط، عليه حلية حمراء.
خداوند را به صورت نو جوانى ديدم كه هنوز موى صورتش در نيامده، سرش پرمو، پيچ پيچ (فرفرى) و داراى زيور و آلات سرخ بود.
ابو يعلى در كتاب ديگرش گفته: ابوزرعه دمشقى اين روايت را صحيح شمرده ... و أحمد بن حنبل گفته: «هذا حديث رواه الكبّر عن الكبّر، عن الصحابة عن النبي(صلى الله عليه وآله وسلم) ، فمن شك في ذلك أو في شيء منه فهو جهميّ لا تقبل شهادته ولا يُسلّم عليه، ولا يُعاد في مرضه».
اين حديث را بزرگان از بزرگان از صحابه روايت كرده اند و هر كس در صحت اين روايت شك نمايد او جهمى و شهادت او پذيرفته نيست، سلام نبايد به او داد و به هنگام مريضى از وى نبايد عيادت كرد.
(طبقات الحنابله، ج3، ص81، ج 82، ط ج مكتبه العبيكان، مكه المكرمه ج جامعة أم القرى، إبطال التأويلات لأبي يعلى، ج1، ص141، ط1 ج مكتبة دار الإمام الذهبي الكويت، 1410 هـ.، إبطال التأويلات، ج1، ص145)
در مورد ساير نظرات اهل سنت در مورد خداوند مي توانيد به آدرس ذيل مراجعه نماييد :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=48

4- در مورد سخن عمر در مورد امير مومنان ، چند سخن نقل شده است ، اما آنچه شما مطرح كرديد خير :
وعن ابن عباس قال: بينا أنا مع عمر بن الخطاب في بعض طرق المدينة، يده في يدي إذ قال لي: يا بن عباس، ما أحسب صاحبك إلا مظلوماً. فقلت: فردّ إليه ظلامته يا أمير المؤمنين، قال: فانتزع يده من يدي، وتقدّمني يهمهم، ثم وقف حتى لحقته، فقال لي: يا بن عباس، ما أحسب القوم إلا استصغروا صاحبك، قال: قلت: والله ما استصغره رسول الله صلّى الله عليه وسلّم حين أرسله، وأمره أن يأخذ براءةً من أبي بكر، فيقرؤها على الناس، فسكت.
مختصر تاريخ دمشق ج 5 ص 407

أنبأنا معمر عن الزهري عن عبيد الله عن ابن عباس قال مشيت وعمر بن الخطاب في بعض أزقة المدينة فقال لي يا ابن عباس أظن القوم استصغروا صاحبكم إذ لم يولوه أموركم فقلت والله ما استصغره الله إذ اختاره لسورة ) براءة ( يقرؤها على أهل المدينة فقال لي الصواب تقول والله لسمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول لعلي بن أبي طالب من أحبك أحبني ومن أحبني أحب الله ومن أحب الله أدخله الجنة مدلا
تاريخ مدينة دمشق ج 47 ص 292

فأما ثناء عمر على أمير المؤمنين فصحيح غير منكر ، وفي الروايات منه الكثير الواسع ، ولكنا أنكرنا هذا الخبر بعينه خاصة ، وقد روي عن ابن عباس أيضاً ، قال : دخلت على عمر يوماً فقال : يا بن العباس ، لقد أجهد هذا الرجل نفسه في العبادة حتى نحلته ، رياء . قلت : من هو ؟ فقال : هذا ابن عمك - يعني علياً - قلت : وما يقصد بالرياء يا أمير المؤمنين ؟ قال : يرشح نفسه بين الناس للخلافة ، قلت : وما يصنع بالترشيح قد رشحه لها رسول الله صلى الله عليه وسلم فصرفت عنه . قال : إنه كان شاباً حدقاً ، فاستصغرت العرب سنه ، وقد كمل الآن ، ألم تعلم أن الله تعالى لم يبعث نبياً إلا بعد الأربعين قلت : يا أمير المؤمنين ، أما أهل الحجى والنهى فإنهم ما زالوا يعدونه كاملاً منذ رفع الله منار الإسلام ، ولكنهم يعدونه محروماً مجدوداً ، فقال : أما إنه سيليها بعد هياط ومياط ، ثم تزل فيها قدمه ، ولا يقضي منها أربه ، ولتكونن شاهداً ذلك يا عبد الله ، ثم يتبين الصبح لذي عينين ، وتعلم العرب صحة رأي المهاجرين الأولين الذين صرفوها عنه بادئ بدء ، فليتني أراكم بعدي يا عبد الله إن الحرص محرمة ، وإن دنياك كظلك ، كلما هممت به ازداد عنك بعداً .
شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد ج 12 ص 50

موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
36 | موسي | Iran - Urmia | ١٢:٠٠ - ٠٥ خرداد ١٣٨٨ |
سلام عليكم . دوست گرامي جناب مهدي.ذ ، بنده اين بحث را با هدف اينكه با جناب قزويني روبرو شوم آغاز كردم ولي چون ايشان به هر دليلي با بنده مستقيما مواجه نشدند من اين بحث را با هيئت پاسخگويي آغاز كردم و به پاسخگويي به ادله مطرح شده شما و ساير خوانندگان محترم نمي پردازم ،به اين دليل است كه نميخواهم از مسير اصلي بحث منحرف شوم . ولي چون شما اصرار به پاسخگويي بنده داريد من در اين بخش به مسائل مطرح شده شما پاسخ خواهم داد البته به درخواست شما با استناد به احاديث و روايات ، هر چند در ابتداي بحث عنوان كردم كه به علت اينكه اهل رفض در رد احاديث نبوي خيلي توانا هستند من از استناد به آنها پرهيز مي كنم ،ولي به اصرار شما من در اين يك مورد شرط خودم را كنار ميگزارم هر چند ميدانم كه علم رجال شما كار خود را آغاز خواهد كرد و به برچسب جعلي زدن به اين احاديث خواهد پرداخت . 1- ادله مطرح شده شما از منابع اهل سنت ناقص هستند زيرا اهل رفض ابتكاري كه به خرج مي دهند اين است كه قسمتي از يك روايت يا حديث را مي آورند و روي آن مانور مي دهند و از اينكه بقيه مطلب را ذكر كنند ابا ميكنند و همچنين از اشخاصي روايت و حديث نقل ميكنيد كه آنها را ثقه نمي دانيد مانند : ام المومنين عائشه صديقه ، حضرت مالك ابن انس ، حضرت ابي هريره و امثالهم(رضي الله عنهم ) . اگر آن رواياتي كه مطرح مي كنيد از ايشان را قبول داريد پس بايد روايات منقول از ايشان را در شان خلفاي راشدين (رض) را نيز قبول كنيد و اگر در اين مورد آنها را معاذ الله دروغگو ميدانيد بايد روايات منقوله خود را نيز كنار گزاريد . 2-شما گفته ايد حتي اگر حضرت صديق (رض) يكي از شرايط برشمرده شده در آيه شريفه را دارا باشد شما قبول ميكنيد . ايشان محبوب الهي هستند چون خداوند در قرآن عظيم سوره توبه آيه 100 مي فرمايد : رضي الله عنهم و رضوا عنه . و حضرت رسول الله (ص) مي فرمايد : (ان من امن الناس علي في صحبته و ماله ابابكر و لو كنت متخذا من امتي لاتخذت ابابكر الا خلة الاسلام ) سخي ترين و صاحب حقترين مردم چه از لحاظ رفاقت و چه از لحاظ مالي نسبت به من ابابكر است اگر من در ميان امتم دوست خاصي را انتخاب مي كردم ابو بكر را به عنوان دو ست خاص انتخاب مي كردم ولي دوستي و اخوت اسلامي كافي است . اخرجه البخاري بالسند ابي سعيد الخدري (رض) و اخرجه مسلم و النسائي و غيرهم . و قال رسول الله (ص) لابي بكر ما ظنك باثنين الله ثالثهما . اخرجه البخاري و مسلم و الترمذي و احمد . در مقابل مومنان متواضع و در مقابل كفار سرسختند . قال الله في كتابه ( محمد رسول الله و الذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم .....) حال شما خواهيد گفت ابو بكر (رض) جزو لفظ ( معه ) نمي باشد . بنده ميگويم : عن عبد الله ابن عباس (رضي الل عنهما ) قال : وضع عمر علي سريره فتكنفه الناس ، يدعون و يصلون ، و انا فيهم فلم يرعني الا رجل آخذ منكبي فاذا علي فترحم علي عمر و قال :ما خلفت احدا احب الي ان القي الله بمثل عمله منك .وايم الله ان كنت لاظن ان يجعلك الله مع صاحبيك و حسبت اني كنت كثيرا اسمع النبي (ص) يقول :ذهبت انا و ابوبكر و عمر ، ودخلت انا و ابوبكر و عمر ، خرجت انا وابوبكر وعمر . وقتي كه عمر ابن خطاب (رض) به شهادت رسيد و او را بر تختش قرار داده بودند و مردم براي نماز و دعا در آنجا بودند من نيز بودم كه از اينكه ناگهان شخصي آرنجم را گرفت ترسيدم و ديدم علي ابن ابي طالب (رض) است و براي عمر (رض) رحمت مي فرستد وميگويد : كسي را بعد از خود با قي نگذاشتي كه به نزد من از شما محبوبتر باشد و با عملي مثل عمل شما به حضور خداوند مشرف شود به خدا قسم من مي دانستم كه خداوند شما را به دو رفيقت ملحق ميكند چون من بسيار از حضرت رسول الله (ص) شنيده بودم كه ميفرمود من وابوبكر و عمر رفتيم ، من وابوبكر وعمر داخل شديم ، من وابوبكر و عمر خارج شديم . اخرجه البخاري في صحيحه . واينكه با مومنان چگونه مهربان بودند يك روايت نقل ميكنم : ابن سعد ،احمد ،نسائي و حاكم از عقبة ابن حارث(رض) روايت نموده اند كه گفت : با ابابكر (رض)بعد از وفات رسول الله(ص)(يعني در عهد خلافتش) بعد از نماز عصر بيرون رفتم و علي (رض) در پهلويش راه ميرفت و ابوبكر (رض) بر حسن ابن علي(رض)در حالي گذشت كه با اطفال بازي ميكرد آنگاه ايشان حسن (رض) را بر گردن برداشت و ميگفت :بابي شبيه بالنبي......ليس شبيها بعلي . به پدرم ، كه وي شبيه پيامبر است ونه شبيه علي ، و علي (رض) از اين سخن مي خنديد . و اما در مورد شجاعت و شدت در مقابل كفار : حاكم در المستدرك باسناد واقدي و بيهقي روايت كرده اند كه عبدالرحمن ابن ابي بكر در روز بدر مبارز خواست و پدرش در مقابل وي ايستاد و پيامبر خدا (ص) به ايشان فرمودند كه ما را به وجود خودت نفع رسان .(يعني بايد زنده بماني) و مانع شدند . و همچنين بزار از حضرت علي (رض) روايت نموده كه ايشان فرمودند : كه به من خبر دهيد كه شجاعترين مردم كيست ؟ گفتند تو اي امير المومنين . فرمود : من با هر كس كه مبارزه كرده ام حقم را از او گرفته ام ولي مرا از شجاعترين مردم خبر دهيد ؟گفتند خودتان بگوييد . فرمود ابي بكر (رض) . در روز بدر ما براي رسول خدا سايباني را ساختيم گفتيم چه كسي با رسول خدا مي ماند تا هيچ كس به طرف وي نيايد ؟ به خدا سوگند هيچ كس جز ابوبكر به ايشان نزديك نشد ايشان با شمشير برهنه بر بالاي سر رسول الله (ص) حاضر به حراست گرديد تا كسي به طرفش حمله نكند اين است شجاعترين مردم . البته آقاي سيد هاشم رسولي مترجم سيرت ابن هشام وقتي به اين مطلب رسيده اند گفته اند ابوبكر از ترس در عريش با پيامبر ماند . حال ميل شماست كه سخن او را قبول كنيد يا سخن حضرت حيدر كرار(رض) را . و همچنين ابن عساكر از حضرت علي (رض) روايت كرده اند كه : فرمود: هر كسي را كه مي دانم مخفي هجرت كرد به جز عمر ابن خطاب (رض) وقتي تصميم به هجرت گرفت شمشير خود را به گردن آويخت و كمانش را بر شانه انداخت و تيرهايي را در دستش بيرون كشيد و آنگاه به كعبه كه اشراف قريش در كنار آن بودند آمد و بيت را طواف كرد و دو ركعت نزد مقام به جاي آورد و بعد به حلقه آنها آمد و گفت : رويها زشت شوند كسي كه ميخواهد مادرش وي را گم كند ،پسرش يتيم گردد و همسرش بيوه شود با من پشت اين وادي روبرو شود ،ولي هيچ كس از انها او را دنبال نكردند . واينكه انها در راه خدا جهاد ميكنند لازم به ذكر منبع نيست كه حضرت صديق در تمام غزوات حاضر بوده است و در جايي كه ايشان را در غزوه احد متهم به فرار از جنگ مي كنيد .از شما ميپرسم در آن لحظه كه حضرت رسول الله (ص) به همراه بزرگان صحابه (رض) كه حضرت علي (رض) نيز با ايشان بود به بالاي كوه احد پناه بردند آيا آنها هم فرار كردند و لفظ اشداء علي الكفار شامل ايشان نميشود ؟ نه برادر آن عقب نشيني يك تاكتيك نظامي بوده نه فرار از جنگ . و در اينكه از ملامت لائم نمي ترسند خطيب در رواة مالك از حضرت عبدالله ابن عمر (رضي الله عنهما ) روايت ميكند كه وقتي ارتاد اعراب بعد از وفات پيامبر رخ داد و حضرت صديق (رض) تصميم به قتال آنها گرفت بزرگان صحابه اعم از حضرات عمر ،عثمان و علي (رض) ابتدا با ايشان مخالفت كردند ولي بعد از ايراد خطبه توسط حضرت صديق (رض) با ايشان موافقت كردند . برادر گرامي اگر شما واقعا پيرو سنت و احاديث نبوي باشي براي شما اين كافي است كه حضرت رسول الله (ص) فرمودند: (اني لا ادري قدر بقائي فيكم فاقتدوا من بعدي - و اشار الي ابي بكر و عمر (رض) و اهتدوا بهدي عمار و ما حدثكم ابن مسعود فصدقوه) من اندازه بقاي خود را در بين شما نمي دانم بنابراين به اين دو شخص بعد از من اقتدا كنيد و اشاره به ابي بكر و عمر (رض) نمود و از راهنمايي و هدايت عمار هدايت جوييد و آنچه را ابن مسعود مي گويد وي را تصديق كنيد . اخرج الترمذي عن الحذيفة (رض) .و طبراني و ابن عبد البر از حضرت عبد الله ابن مسعود (رض) روايت دارند كه فرمود : از ابوبكر و عمر (رض) پيروي كنيد و بدعت ايجاد نكنيد چون اين عمل از سوي شما انجام شده است و دوست داشتن ابوبكر و عمر (رض) و شناخت فضيلت ايشان از سنت است .و عن عمار ابن ياسر (رض) قال (قلت يا رسول الله (ص) اخبرني عن فضائل عمر (رض) فقال(ص) لما سالتني عما سالت عن جبرئيل عليه السلام فقال لي يا محمد لو مكثت معك ما مكث نوح في قومه الف سنة ال خمسين عاما احدثك من فضائل عمر ما نفدت وان عمر لحسنةمن حسنات ابي بكر و قال قال لي ربي لو كنت متخذا بعد ابيك ابراهيم خليلا لاتخذت ابابكر خليلا و لو كنت اتخذت بعدك حبيبا لاتخذت عمر حبيبا.) و اگر شما خود را پيرو و شيعه علي(رض) ميدانيد ، آگاه باشيد كه عشاري از حسن ابن كثير و او از پدرش روايت نموده كه شخصي نزد علي(رض) آمد و گفت تو بهترين مردمان هستي . حضرت فرمود : آيا پيامبر را ديده اي ؟ گفت نه . فرمود :آيا ابوبكر را ديده اي ؟ گفت نه . فرمود :اكر تو ميگفتي پيامبر را ديده ام تو را به خاطر سخنت ميكشتم و اگر ميگفتي كه ابوبكر و عمر را ديده ام بر تو حد جاري ميكردم . ابن ابي العاصم و لالكائي اصفهاني و ابن عساكر از علقمه روايت نمودند : كه گفت : علي(رض) بيانيه اي براي ما ايراد فرمود ، پس از حمد و ثناي خدا گفت به من خبر رسيده كه گروهي از مردم مرا بر ابو بكر و عمر (رض) فضيلت ميدهند اگر اين را قبلا نهي نموده بودم در اين مورد حتما جزا ميدادم ولي من جزاي قبل از نهي را خوب نمي دانم و اگر كسي پس از اين خطبه چيزي از اين گونه سخنها بگويد وي افترا كننده است و بر وي همان سزايي است كه بر افترا كننده است . بهترين مردم بعد از رسول الله (ص) ابوبكر(رض) است بعد از آن عمر . همچنين در تفسير ايه شريفه 33 سوره زمر حضرت جعفر الصادق از اباي خود از حضرت علي (رضي الله عنهم) نقل ميكند كه :( والذي جاء بالصدق ) حضرت رسول الله (ص) است و(صدق به) حضرت صديق اكبر (رض) مي باشد . كه حضرت شيخ ابن حجر هتيمي در صواعق المحرقه به اسناد صحيح آنرا نقل فرموده اند . و قال محمد الباقر (رض) عن ابيه علي الزين العابدين (رض) عن ابيه حسين ابن علي(رض)قال:من فضلنا عن ابي بكر و عمر فقد بري من سنت جدنا ونحن خصماؤه عند الله . و در پايان عرايضم عنوان ميكنم كه قال علي ابن ابي طالب (رض) قال رسول الله (ص) سياتي قوم لهم نبز يقال لهم الرافضه اين لقيتهم فاقتلهم فلهم مشركون ، قلت يا رسول الله (ص)و ما العلامة فيهم قال : يقرظونك بما ليس فيك و يطعنون علي سلف الاول .

پاسخ:
با سلام
جناب موسي
قطعا رويه شما در تكثير ادله و مخفي كردن حقايق بر هيچ كس مخفي نمانده است ، زيرا وقتي شما در يك بحث علمي كه بنا بود ادله به صورت تك تك مورد بحث و بررسي قرار بگيرند ، نتوانستيد كاري كرده و تمامي ادله شما به صورت كامل نقد شد و حتي شما كه در پاسخ عاجز مانديد اين شعر را مطرح كرديد كه :
«پاي استدلاليان چوبين بود*پاي چوبين سخت بي تمكين بود»
اگر بنا به بحث علمي است ، اينگونه طولاني كردن بحث و ذكر كردن ادله متكرر روش بحث علمي نيست .
گروه پاسخ به شبهات
37 | مجيد م علي | | ١٢:٠٠ - ٠٥ خرداد ١٣٨٨ |
با سلام
برادر عزيز جناب اقاي مهدي ذ , با اين جوابتان دلم را شاد كردي , خداوند دل شما را شاد كند .
تمامي استدلالهاي شما را اين برادران ميدانند , فقط در قضاوت وجدان خود را قاضي نمي كنند .
ديده ئي خواهم كه باشد شه شناس ........................ تا شناسد شاه را در هر لباس .

مفق و مويد باشيد

يا علي
38 | مهدي ذ | | ١٢:٠٠ - ٠٥ خرداد ١٣٨٨ |
سلام بر محمد (ص) پيامبر خاتم و سلام بر اهل بيت (ع) پاک از گناه او و لعنت و مرگ بر کساني که در حق آنها دروغ گفته ‚ ظلم نموده و استبداد کردند ( فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا ) . وبا سلام به دوستان عزيز در سايت تحقيقاتي حضرت وليعصر (ع) . و اما بعد ....
دوست عزيز بنده ‚ جناب موسي :
ابتدا فكر كردم شما قصد پاسخگوئي به سوالات و دلايل بنده را نداريد ‚ اما وقتي در كامنت شماره 31 شما خواندم ((و همچنين در جواب دوستي كه فرموده اند اهل سنت شعار كتاب الله حسبي سر مي دهند ميگويم ...)) ‚ مطمئن شدم كه نظر بنده را خوانده ايد و تا جائيكه در حد توان اهل سنت بوده در مقام پاسخ گوئي برآمده ايد . البته به شما حق مي دهم به قسمتي از ادله بنده پاسخ داده (كه جواب آنرا نيز خواهم داد) و در مقابل بقيه سكوت اختيار كنيد . چون خداوند در سوره بقره آيه 159 مي فرمايد (( إِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَي‏ مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْکِتَابِ أُولئِکَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ )) و ما ايمان داريم كه شما نمي خواهيد از كتمان كنندگان حق باشيد .
1. فرموديد (دوستان محترم بنده به هيچ وجه قصد شبهه افكني ندارم بلكه قصد من فقط تبيين حقيقت است) : بايد به شما احسنت گفت كه كلامتان با عملتان يكي است ‚ چون با سكوت خود در برابر ادله واضحي كه منابع آنها در كتب اهل سنت است و ما آنها را براي شما ذكر نموديم ‚ حق را آشكار نموديد و حقيقت بر همگان روشن شد .
2. فرموديد (شما به چه مجوزي مي گو ييد كه حضرت صديق (رض) و سپاه او كه قتال مرتدين كردند مصداق اين آيه شريفه نيستند ؟) : دوست عزيز ‚ يكبار ديگر آيه را باهم بخوانيم : ((اى کسانى که ايمان آورده ايد !هر کس از شما، از آيين خود بازگردد، ( به خدا زيانى نمى رساند،) خداوند جمعيتى را مى آورد که آنها را دوست دارد و آنان ( نيز ) او را دوست دارند،در برابر مومنان متواضع ، و در برابر کافران سرسخت و نيرومندند،آنها در راه خدا جهاد مى کنند، و از سرزنش هيچ ملامتگرى هراسى ندارند.اين ، فضل خداست که به هر کس بخواهد ( و شايسته ببيند ) مى دهد، و ( فضل ) خدا وسيع ، و خداوند داناست)) . كداميك از شرايط آيه مداق ابوبكر است ؟ شرط (آ) : آنها را دوست دارد و آنان ( نيز ) او را دوست دارند . شرط (ب) : در برابر مومنان متواضع اند . شرط (ج) : در برابر کافران سرسخت و نيرومندند . شرط (ح) : آنها در راه خدا جهاد مى کنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى هراسى ندارند .
شما اگر بتوانيد حتي يكي از اين شرايط را به ابوبكر بدهيد ‚ بنده حرف شما را قبول خواهم كرد .
3. مرتبا" مي فرمائيد ((حضرت صديق (رض))) : دوست عزيز ‚ وقتي ادعا مي كنيد فلان كس صديق است ‚ براي شيعيان شبهه افكني مي كنيد . وقتي اينكار را مي كنيد بايد در برابر جوابي هم كه به شما داده مي شود پاسخ رد يا قبول بدهيد . اگر چه يكبار ديگر هم عرض كرده ام ولي باز تكرار مي كنم :
((عباد بن عبد الله گويد : علي عليه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صديق اكبر هستم ، پس از من جز دروغگو كسي ديگر خود را صديق نخواهد خواند . هيثمي اين روايت را در مجمع الزوائد نقل كرده و گفته است : سند آن صحيح و راويان آن مورد اعتماد هستند . همچنين حاكم نيشابوري آن را نقل كرده و گفته است : اين روايت طبق شرائط مسلم و بخاري صحيح است )) . حال اين سوال را از شما دارم که لقب صديق اکبر را اهل سنت براي ابوبکر ميخوانند يا خود ابوبکر مبتکر آنست ؟
4. گروه پاسخگوئي به شبهات فرموده اند (اولين جنگ با مرتدين در زمان پيامبر و تحت فرمان صحابه اي ديگر انجام شد ؛ پس لابد آنها شايسته ترند . البته اين آيه حد اكثر ثابت مي كند كه در ميان قاتلين مرتدين ، گروهي مومن نيز هستند) و شما در پاسخ به ايشان فرموديد : ((هر آيه اي كه بر ذات محمدي (ص) نازل مي شده و ايشان آنرا ابلاغ مي فرمودند اولين مصداق آن اصحاب كرام (رض) بوده اند و بعد ساير امت تا روز قيامت )) : با توجه به اينكه اولين جنگ با مرتدين در زمان رسول خدا بوده است و با توجه به اينكه فرموديد اولين مصداق اين آيه اصحاب پيامبر هستند ‚ مي توان گفت اين آيه در مورد همان صحابه اي نازل شده كه در زمان رسول خدا به جنگ با مرتدين رفته اند .
5. فرموديد ((حال بررسي كنيم فضيلت يحبهم و يحبونه چگونه بر انساني داده مي شود ؟ حضرت باري تعالي جل جلاله مي فرمايد :(قل ان كنتم تحبون الله فتبعوني يحببكم الله )‌يعني اين فضيلت بر كسي مختص مي شود كه تبعيت محض از ذات محمدي(ص) كرده باشد )) : دوست عزيز با اينكه قبلا از كتب معتبر شما و با سندي كه خود اهل سنت آنرا تصحيح كرده اند ‚ ثابت نمودم كه فضيلت يحبهم و يحبونه به ابو بكر ربطي پيدا نمي كند ولي باز تعجب مي كنم كه خوانندگان شيعه و سني را لايعقل فرض نموده و روي كتب و احاديث خود نيز پا مي گذاريد . دوباره ميگويم ((در صحيح بخاري و مسلم آمده كه حضرت صديقه طاهره از ابي‌بكر غضبناك شده است . در صحيح بخاري ، ج4 ، ص42 ، ح3093 صراحت دارد : فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ‏ فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ . از طرفي داريم که پيامبر خطاب به حضرت زهرا فرمودند : «ان الله يغضب لغضبك و يرضي لرضاك » . حاکم نيشابوري در مستدرک مي گويد : اين حديث صحيح است سندا و لكن آقاي بخاري و مسلم آن را نقل نكرده‌اند . آقاي هيثمي كه از استوانه‌هاي علمي اهل سنت است ، در مجمع الزوائد ، ج9 ، ص203 نقل مي‌كند و مي‌گويد : واسناده حسن ... اين چنين شخصي كه مورد غضب خداست ‚ چگونه خدا او را دوست دارد؟ يا چگونه مي توان ادعا كرد كه او خدا را دوست دارد ولي موجب غضب زهراي مرضيه (س) ميشود ؟))
6. فرموديد ((پس وقتي حضرت صديق و ساير اصحاب كرام (رضي الله عنهم) مشمول اين فضيلت الهي مي شوند يعني ايشان تابعين محض ذات نبوي هستند پس انتخاب ايشان در مسئله خلافت منوط به تبعيت امر نبوي (ص) بوده است و هر گونه ادعاي سرپيچي از دستور حضرت رسول الله (ص) كه روافض عنوان مي كنند طبق نص صريح آيات الهي باطل و مردود است .)) : جالبست كه بحث ما بر سر مصاديق اين آيه شريفه است و دلايل اهل سنت نيز كه ذكر شده است ‚ مصداق اين آيه را ابوبكر نمي داند اما شما در وسط بحث نتيجه گرفته ايد كه اين آيه مصداق ابوبكر است و خدا او را دوست داشته و ابوبكر نيز خدا را دوست دارد . دوست عزيز اول دلايل ي كه ما از كتب شما عنوان كرديم رد كنيد سپس نتيجه گيري كنيد . اما اينكه فرموده ايد هر گونه ادعاي سرپيچي از دستور حضرت رسول الله (ص) كه روافض عنوان مي كنند طبق نص صريح آيات الهي باطل و مردود است ‚ غير قابل باور است . من نمي توانم باور كنم كه اينچنين راحت كتب احاديث صحيح اهل سنت را تار و مار نموديد و مذهب آنها را ( طبق نص صريح آيات الهي باطل و مردود) دانستيد . مگر در قران و حديث ‚ فرمان به احترام به اهل بيت نيامده است . آيا اينكه عرض نمودم :(فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ‏ فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْر، فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ ..صحيح بخاري ، ج4 ، ص42 ، ح3093 ) دروغ و مردود است ؟ بسيار خوشحال مي شوم كه يا ادعاي خود مبني بر (هر گونه ادعاي سرپيچي از دستور حضرت رسول الله (ص) كه روافض عنوان مي كنند طبق نص صريح آيات الهي باطل و مردود است) را پس بگيريد يا اينكه صريحا" عنوان كنيد صحيح بخار مخالف قرآن است . در كامنت بعدي شما منتظر جواب هستم .
7. شما فرموده ايد ((در عهد خلافت خود حضرت امير (رض) ايشان حضرات حسنين (رضي الله عنهما ) را در جنگها تحت امارت افرادي چون مالك ابن اشتر نخعي و حتي پسر ديگرش حضرت محمد ابن حنفيه (رض) قرار ميدادند)) . دوست عزيز ‚ اگر قرار به حرف زدن باشد من هم مي گويم فلان كس ديشب از خانه همسايه ما سرقت كرد . اما با چه مدركي اين حرف را ميزنم؟ صرف حرف زدن كه دليل نيست . بايد ادله و تعقلي پشت حرف هاي انسان باشد . 2 حالت دارد : يا شما اين مطلب را از كتابي با سند صحيح خوانده ايد و براي ما نقل نموده ايد ‚ كه در اينصورت حتما" منتظر آدرس آن هستيم . يا اينكه از اسلاف خود پيروي كرده و شنيده هاي آنها را انتقال داده و پذيرفته ايد ‚ كه در اينصورت بايد بگويم :(وَکَذلِکَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ فِي قَرْيَةٍ مِن نَذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي‏ أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَي‏ آثَارِهِم مُقْتَدُونَ--قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُکُم بِأَهْدَي‏ مِمَّا وَجَدْتُّمْ عَلَيْهِ آبَاءَکُم قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ) .
8. فرموديد ((دوست گرامي ما اهل سنت بر اين عقيده ايم كه هر كس ادعاي اسلام كند ولي در قلب او حب علي و آل علي (رضي الله عنهم) نباشد او مسمان نيست)) . دوست عزيز ‚ آيا كسي كه حكم به هيزم بردن به در خانه علي (ع) مي كند و كسي كه علي (ع) و زهراي مرضيه (س) را غضبناك مي كند حب علي و آل علي در دل اوست ؟ بلي يا خير ؟ . اگر ادعاي ما مبني بر اينكه هيزم پشت در علي(ع) بردند ‚ دروغ است لطفا" دليل خود را بياوريد . اگر اين قضيه ثابت است ‚ ديگر حب علي(ع) و آل طاهرش چه معنائي دارد ؟
9. فرموديد ((من احاديث و روايات را كنار مي گذارم و فقط با استناد به آيات الهي بحث را ادامه خواهم داد چون متاسفانه شما همه احاديث و روايات مربوط به خلفاي راشدين را جعلي مي دانيد و با توسل به علم رجال خود آنها را رد مي كنيد )) . دوست عزيز حالا كه ادعا كرده ايد ما احاديثي كه شما ذكر ميكنيد را با علم رجال خودمان (شيعه) رد مي كنيم پس حتما" بايد اين موضوع را ثابت كنيد و گرنه بايد كلام خدا را در مورد خود بپذيريد كه مي فرمايد : ((إِنَّمَا يَفْتَرِي الْکَذِبَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ : تنها کسانى دروغ مى بندند که به آيات خدا ايمان ندارند، ( آرى ، ) دروغگويان واقعى آنها هستند.-- نحل 105))
10. فرموديد : ((دوستان بنده در عرايض قبلي خود دلايل واضح خود را عنوان كرده ام و يقين دارم كسي كه صاحب عقل و خرد باشد به حقيقت امر رسيده است ولي چون شما با پيچاندن سخن قصد داريد از بحث اصلي خارج شده و حاشيه پردازي مي كنيد من دوباره يك جمع بندي كلي را عرض ميكنم .)) . جالبست كه (خط به خط) مطالبي كه شما آورده ايد را كپي-پيست ميكنيم و جواب آنرا با كتابها و احاديث خود اهل سنت مي دهيم و شما نيز در برابر آنها سكوت مي كنيد و جوابي نداريد ‚ بعد هم با كمال جسارت مي فرمائيد شما قصد پيچاندن سخن را داريد . يكي از نيروهائي كه خدا به انسان داده است قدرت تفكر است و گرنه با ستوران فرقي ندارد . انسان وقتي حرف ميزند بايد با دليل محكم و با پشتوانه عقلي باشد .
11. فرموديد ((در ابتداي آيه شريفه خطاب ،يا ايها الذين آمنوا آمده كه بعد از ابلاغ آن توسط حضرت رسول الله (ص) اولين مصداق صحابه كرام (رض ) هستند و بعد به ترتيب ساير امت تا روز قيامت)) . دوست عزيز قبلا" عرض كردم و دوباره نيز عرض مي كنم تا شايد تعصبات كنار رفته و كتاب و احاديث خود را قبول كنيد : ((رسول خدا (ص) بين ثعلبه ومعتب عقد برادري بست ، ثعلبه كسي است كه بدر و احد را درك كرده است. الطبقات الكبرى ، محمد بن سعد ، ج 3 ، ص 460 )) و البته همين ثعلبه متولي مسجد ضرار است ‚ ((ابن اسحاق گفته است : دوازده نفر از انصار مسجد ضرار را ساختند كه يكي از آنان ثعلبه بن حاطب است . الإتقان في علوم القرآن ، ج 2 ، ص 387 )) . حال نمي دانم چگونه بايد كلمه آمنوا را با متولي مسجد ضرار جمع كنم .
12. فرموديد ((شروطي كه در ادامه آيه شريفه آمده است يعني قاتلين مرتدين بايد آن خصوصيات را دارا باشند . 3: خصوصيات اين افراد براي شناختن آنها عبارتند از : الف ) يحبهم و يحبونه ، خداوند ميفرمايد اين فضيلتي است كه به هر كس بخواهد ميدهد)) . تمام حرف ما هم همين است كه ابوبكر اين شرط را ندارد چرا كه تمام علماي اهل سنت بدون استثنا, حديثي كه در شماره 5 آورده ام را قبول دارند . حالا چگونه اين شرط را به ابوبكر مي چسبانيد ؟
13. فرموده ايد ((بلكه بايد تابع محض باشد مانند حضرت صديق اكبر و صحابه كرام (رضي الله عنهم) كه جان و مال روح خود را فداي ذات محمدي (ص) كرده اند)) . محمد بن اسماعيل بخاري به نقل از عمر بن خطاب مي‌نويسد : (عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ ... قَالَ [عمر] وَاللَّهِ لَوْ أَنَّ لِى طِلاَعَ الأَرْضِ ذَهَبًا لاَفْتَدَيْتُ بِهِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَبْلَ أَنْ أَرَاهُ : عمر گفت : اگر براي من زمين پر از طلا شود ، قبل از ديدن عذاب الهي آن را براي نجات خوديش خرج مي كردم .) صحيح البخاري ، ج 4 ، ص 201 ، ح3692 ، كتاب فضائل الصحابة، ب 6 ، باب مَنَاقِبُ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ . ابن حجر عسقلاني در توضيح اين روايت مي‌نويسد :( أي العذاب وانما قال ذلك لغلبة الخوف الذي وقع له في ذلك الوقت من خشية التقصير فيما يجب عليه من حقوق الرعية أو من الفتنة بمدحهم : كدام عذاب و يا چه عذابي ؟ ! اين سخن را عمر به خاطر كوتاهي‌ها در بر آوردن حقوق مردم و وقتي كه ترس بر او غلبه كرده بود گفته است . فتح الباري ، ج 7 ، ص 43 .) . چگونه كسي در برآوردن حقوق مردم ك.تاهي ميكند ولي جان و مال و روحش را فداي مردم نموده است ؟ . ذهبي در ميزان الإعتدال مي‌نويسد : (عن أبي الغادية سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول : قاتل عمار في النار وهذا شيء عجيب فإن عمارا قتله أبو الغادية -ميزان الاعتدال في نقد الرجال ، شمس الدين محمد بن أحمد الذهبي ، ج 2 ، ص 236 -از أبو غاديه نقل شده است كه گفت : از رسول خدا شنيدم كه فرمود : كشنده عمار در آتش است . و اين چيزي است عجيب ؛ زيرا خود ابو الغاديه عمار را كشته است .) . اين همان (صحابه كرام (رضي الله عنهم)) است كه جان و مال و روحش را در راه اسلام داده است ؟ ابن عبد البر در الإستيعاب مي‌نويسد :(فروة بن عمرو بن ودقة بن عبيد بن عامر بن بياضة البياضي الأنصاري شهد العقبة وشهد بدرا وما بعدها من المشاهد مع رسول الله صلى الله عليه وسلم ... ولم يسمه [المالك] في الموطأ وكان ابن وضاح وابن مزين يقولان إنما سكت مالك عن اسمه لأنه كان ممن أعان على قتل عثمان رضي الله عنه -الاستيعاب ، ابن عبد البر ، ج 3 ، ص 1260 ، رقم : 2074 و أسد الغابة ، ابن الأثير ، ج 4 ، ص 179 - فروة بن عمر در عقبه و جنگ بدر و ديگر جنگ‌ها با رسول خدا (ص) حضور داشت ... مالك اسم او را در مؤطأ نمي‌آورد ، ابن وضاح و ابن مزين گفته‌اند كه مالك به خاطر اين اسم او را نمي‌برده چون از كساني است كه در كشتن عثمان شريك بوده است .) . آيا شما قبول داريد كه كشتن عثمان همان اطاعت بي چون و چراي پيامبر (ص) است ؟
14. فرموديد ((اذلة علي المومنين و اعزة علي الكافرين :‌ درست همان تعريفي كه در آيه اي ديگر مي فرمايد :محمد رسول الله و الذين معه اشداءعلي الكفار رحماءبينهم ، كه اولين مصداق لفظ معه حضرت صديق (رض) است)) . دوست عزيز بگذاريد تكليف ادعائي كه در مورد آيه مورد بحث مان كرده ايد معلوم شود دوباره سراغ آيه اي ديگر براي اثبات مرام بپردازيد . اين كار شما زيركانه است ولي اي كاش طوري بيانات خود را ابراز مي كرديد كه اگر دستتان رو شد دچار آزردگي روح شما نگردد . اگر گروه پاسخ به شبهات در مورد آيه محمد رسول الله و الذين معه اشداءعلي الكفار رحماءبينهم ‚ پاسخ شما را بدهد شما چه مي گوئيد ؟ (شما با پيچاندن سخن قصد داريد از بحث اصلي خارج شده و حاشيه پردازي مي كنيد ) . اگر هم به شما جواب ندهند مدعي مي شويد كه علاوه بر تمام اسناد معتبري كه از خود اهل سنت است و ادعاي شما را باطل ميكند ‚ حق با شما بوده و ادعاي شما ثابت است . پس از اين به بعد فكر زرنگ بازي نباشيد و فقط حقيقت را بطلبيد . به هر حال جواب شما را در مورد اين آيه مي گويم : علي (ع) در تمام طول زندگي رسول خدا (ص) با وي بوده و پيامبر ايشان را بزرگ نموده اند . اين در حاليست كه در آن ايام عمر و ابوبكر مشغول بت پرستي و شرابخواري بوده اند و اساسا" با پيامبر كاري نداشته اند . حال بگوئيد لفظ (معه) به ابوبكر نزديكتر است يا به علي(ع) ؟
15 . فرموديد ((اذ يقول لصحبه ، مي بينيد كه حضرت صديق (رض) تنها كسي است كه خداوند صحابه بودن او را آشكارا بيان مي كند و ساير صحابه در زير لواي ايشان قرار دارند )) . اولا" باز هم حرفي بي دليل را از شما ديديم . شما بايد ثابت كنيد كه (اذ يقول لصحبه) به ابوبكر صديق! (البته جواب بنده را هنوز نداده ايد كه لقب صديق را چه كسي به او داده است) بر ميگردد . ثانيا" چگونه است كه پيامبر (ص) دخترش را به صحابه اي كه بقيه صحابه در زير لواي او هستند ‚ نمي دهد ؟ يا چگونه است كه در عقد برادري ‚ خود را برادر كسي كه تمام صحابه تحت لواي اويند ‚ قرار نمي دهد ؟ يا چگونه است كه او را به منزله هارون به موسي نمي داند ؟ به هر حال مطمئنا" تمام اصحاب موسي (ع) تحت لواي هارون بوده اند .
16. فرموديد ((صديق (رض) اولين مصداق اين اوصاف است چرا كه در عهد سعادت نبوي (ص) در تمام جهادها حاضر بوده و هجرت ايشان به همراه خود ذات نبوي (ص) صورت گرفته دو نفري كه سومشان خدا بود : ان الله معنا كه خداوند از قول رسولش (ص) مي فرمايد )) . نميدانم آيا كسي كه به همراه رسول خدا به جهاد مي رود و از ميدان جنگ فرار ميكند را مي توان اولين مصداق اين آيه برشمرد . ما براي فرار خلفاي محبوبتان از ميادين جنگ مداركي از كتب خودتان داريم كه اگر بخواهيد عرضه مي كنيم . منتهي قبل از ارائه آنها ‚ بايد تضميني بدهيد كه اگر فرار ايشان از جنگ ثابت شد ‚ به بي دليل بودن ادعاهايتان اعتراف كنيد . و اما (ان الله معنا) : علي (ع) در تمام طول زندگي رسول خدا (ص) با وي بوده و پيامبر ايشان را بزرگ نموده اند . اين در حاليست كه در آن ايام عمر و ابوبكر مشغول بت پرستي و شرابخواري بوده اند و اساسا" با پيامبر كاري نداشته اند . حال بگوئيد لفظ (معنا) به ابوبكر نزديكتر است يا به علي(ع) ؟ تمام اينها منوط بر آنست كه قبول كنيم ابوبكر با نيت كمك به رسول خدا در غار بوده است و اين همان چيزي است كه تاريخ و كتب اهل سنت ( مثل فصول المهمه ابن صباغ مالكي) شهادت به آن نمي دهد . البته اين تنها يك اشاره اي براي حل شبهه شما بود .
17. فرموديد ((ولا يخافون لومة لائم : خداوند براي دارنده اين صفت مي فرمايد : الا ان اوليا الله لا خوف عليهم ولا هم يحزنون . حضرت صديق (رض) ولي خدا و خليفه رسول خدا (ص) خوفي از هيچ مخلوقي نداشت و در اجراي امر الهي و احياي شريعت محمدي (ص) از ملامت هيچ لائمي نترسيد هر چند حتي بزرگان صحابه بعضي ابتدا با ايشان مخالفت كردند)) . مطمئنا" پيرزنهاي عصر پيامبر هم در خانه هاي خود از چيزي نمي ترسيدند . اگر قرار به شجاعت و نداشتن ترس است بايد در ميادين جنگ اثبات شود كه اين با فرار عمر و ابوبكر از ميادين جنگ در تناقض است .
18. فرموديد ((برادران دليلي محكمتر از كلام الهي براي ولايت و خلافت حضرت صديق اكبر (رض) نيست )) . ما هنوز منتظر دليلي از كتاب خدا هستيم كه مخالف تاريخ و احاديث اهل سنت نباشد . اگر داريد ما ميشنويم .
19.و اما در جواب كوبنده اي كه به اينجانب فرموديد ((و همچنين در جواب دوستي كه فرموده اند اهل سنت شعار كتاب الله حسبي سر مي دهند ميگويم برادران، به ما اهل سنت مي گويند چون تابع سنت نبوي(ص) هستيم و قرآن را به همراه احاديث نبوي اجرا مي كنيم ولي چون من در اين بحث از عنوان كردن احاديث اجتناب كرده ام براي اين است كه اهل رفض يدي طولا در رد احاديث نبوي (ص) دارند )) . اولا" كه بايد ثابت كنيد ما احاديث شما را با علم رجال خودمان (شيعه) رد كرده ايم كه باعث شده است اينچنين روح شما با ناراحتي قرين شود . اين حرفي است كه زده ايد و اگر دليلي بر آن نداشته باشيد بايد بگويم :((إِنَّمَا يَفْتَرِي الْکَذِبَ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَأُولئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ : تنها کسانى دروغ مى بندند که به آيات خدا ايمان ندارند، ( آرى ، ) دروغگويان واقعى آنها هستند.-- نحل 105)) . چگونه مي توان اين دروغ شما را با جمله اي كه گفتيد (به ما اهل سنت مي گويند چون تابع سنت نبوي(ص) هستيم و قرآن را به همراه احاديث نبوي اجرا مي كنيم ) جمع كرد . خداوند مي گويد (به آيات خدا ايمان ندارند ) ولي شما مي گوئيد (قرآن را به همراه احاديث نبوي اجرا مي كنيم) .
20. فرموديد ((برادران شيعيت ايشان اين اصل است ،نه طعن و سب خلفاي راشدين (رض))) . ما هيچ طعن و سبي به نامبردگان نداريم بلكه به تبعيت از شهر علم رسول ا.. ‚ كشتي نجات ‚ صديق اكبر ‚ قسيم نار و الجنه ‚ علي (ع) آنها را > فرايتماني كاذبا آثما غادرا خائنا < ( رجوع كنيد به صحيح بخاري) مي دانيم .
21. آيا قبول داريد كه عايشه نقل كرده است كه (هيچ آيه قرآني در باب خاندان ما نازل نشده است) يا خير ؟ آيا ادعاي شما اين نيست كه سوره مباركه مائده آيه شريفه 54 در حق ابوبكر نازل شده است ؟ . حرف شما را قبول كنيم يا عايشه را ؟ لطفا" شفاف و با ذكر مدرك توضيح بدهيد .

منتظر پاسخ شما به سوالاتي كه در طي اين 2 نظر خدمت شما تقديم كرده ام بوده و همچنين انتظار مي كشم دلايل بنده را با ادله مناسب رد كنيد . سعي نكنيد كه با رجوع به آيات ديگر ‚ از بحث فرار كنيد . ما همچنان منتظر اثبات مرام شما كه دلايل ما را رد كند هستيم .
: وَلاَ تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ
: وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهَادَةً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
: الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْکِتَابَ يَعْرِفُونَهُ کَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِنْهُمْ لَيَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ
: إِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَي‏ مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْکِتَابِ أُولئِکَ يَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ
: اِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِکَ مَا يَأْکُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَلاَ يُکَلِّمُهُمُ اللّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَکِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ
>>> قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين <<<
39 | علي احمدي | | ١٢:٠٠ - ٠٦ خرداد ١٣٨٨ |
به نام خدا

با سلام
لطف كنيد جناب موسي همان طور كه دوستان شيعه از كتب اهل سنت با ذكر نام كتاب و صفحه شبهات شما را جواب ميدهند و متاسفانه يا خوشبختانه توانايي رد آنها از شما به دور است خواهشمند هستم شما هم اگر ميتوانيد مداركي دال بر حقيقت گفتارتان از كتب شيعه رو كنيد
و در ضمن اين صفاتي كه شما براي عمر ذكر كرديد براي فرزند صحاك جالب است و خنده دار

يا حق
40 | مجيد م علي | | ١٢:٠٠ - ٠٧ خرداد ١٣٨٨ |
با سلام
برادر عزيز جناب اقاي مهدي ذ , با اين جوابتان دلم را دوباره شاد كردي , خداوند دل شما را براي هميشه شاد كند. اما خواهش ميكنم شما هم سوالاتي مطرح كنيد تا برادر محترممان جناب اقاي موسي نيز جوابي بدهند بمصداق ايه شريفه << قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين >>
ميشود از هر دوي شما خواهش كنم در صورت امكان در هر دوره بيشتر از دو مسئله مطرح نشود كه ما بتوانيم حد اكثر استفاده را از انها بكنيم .
دلايل خود را با ذكر اسانيد و ترجمه ان بسيار مفيد ميباشد .
يا علي
  بعدی [1] [2] [3]  
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها