بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه چهل و چهارم 97/10/03
موضوع: «اجتهاد» و «تقلید» از دیدگاه فریقین (19) – «تساهل و تسامح اهل سنت در نقل روایات تاریخی»
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
پرسش:
استاد ببخشید! اینکه میگویند امیرالمؤمنین بیعت کرده این تا چه اندازه صحت دارد؟
پاسخ:
«مرحوم شیخ مفید» دارد:
«لم يبايع ساعة قط»
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن نعمان، (متوفاي 413هـ)، الفصول المختارة من العيون و المحاسن، ص 56، تحقيق : السيد نور الدين جعفريان الاصبهاني ، الشيخ يعقوب الجعفري ، الشيخ محسن الأحمدي، ناشر : دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، الطبعة الثانية 1414 - 1993 م
اهلسنت در این زمینه دو دسته روایت دارند:
یک دسته روایت بیعت اجباری است که در همان اوائل رحلت پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) علی (سلام الله علیه) را کشان کشان به مسجد آوردند و از ایشان بیعت گرفتند، تعبیر مسعودی این است هرچه کردند که دست علی را باز کنند و بر دست ابوبکر بگذارند نتوانستند خیلیها زور زدند تا اینکه:
« وبسطوا يده فقبضها ، وعسر عليهم فتحها ، فمسحوا عليه وهي مضمومة»
مسعودى، على بن حسين ،متوفاي 346، إثبات الوصية للإمام على بن أبى طالب، ص 154-155 بيروت ، دارالاصول ، الطبعه الثانيه 1409
«بیهقی» یک روایت جعلی دارد که امیرالمؤمنین آمد بیعت کرد و خود اهلسنت هم این روایت را رد کردهاند. آنچه که قطعیت دارد این است که «بخاری» در «صحیح» خودش جلد 5 صفحه 82 حدیث 4240 نقل میکند که علی بعد از 6 ماه؛ یعنی بعد از شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) آمد بیعت کرد، مسلم باز همین را دارد. در حقیقت این در نزد اهلسنت قطعی و متفق علیه است.
ولی همین را هم ما قبول نداریم، اما از باب الزام میگوییم باشد همین روایت را ما قبول میکنیم، آیا شما لوازم این روایت را هم قبول دارید یانه؟ چون در آن روایت دارد که امیرالمؤمنین به ابوبکر میگوید:
«وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ»
الجامع الصحيح المختصر ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج 4، ص 3997
کاری که تو کردی در حقیقت علیه ما استبداد کردی، استبداد یعنی چه؟! بعد حضرت فرمود: منزل ما بیا و کسی با خودت نیاور.
«كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ»
امیرالمؤمنین کراهت داشت که قیافه عمر و حضور عمر را در خانهاش ببیند.
دو:
«فلما تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا ولم يُؤْذِنْ بها أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عليها»
...خودش نماز خواند و به آنها خبر نداد.
یعنی با اینکه ابوبکر خلیفه مسلمین است از این طرف دختر پیامبر رحلت کرده توقع این است که خلیفه بیاید نماز بخواند؛ ولی حضرت اینها را مطلع نکرد!
همین روایت 4240 البته دو تا شماره دارد: 4240 و 4241 این سه چهار تا لوازم را این حدیث «لم یبایع علی إلا بعد ستة اشهر» دارد.
آنها کار به لوازمش ندارند، به قولی کجایشان راست است که گردنشان راست باشد؛ ولی «مرحوم شیخ مفید» به صراحت دارد که:
«والمحققون من أهل الإمامة يقولون : لم يبايع ساعة قط»
علی (علیه السلام) یک ساعت هم با اینها بیعت نکرد.
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن نعمان، (متوفاي 413هـ)، الفصول المختارة من العيون و المحاسن، ص 56، تحقيق : السيد نور الدين جعفريان الاصبهاني ، الشيخ يعقوب الجعفري ، الشيخ محسن الأحمدي، ناشر : دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، الطبعة الثانية 1414 - 1993 م
«مرحوم سید مرتضی» در «شافی»، جلد 3 صفحه 110 مطالبی دارد که:
« فأي رضا هاهنا ، وأي إجماع ، وكيف يكون مختارا من يهدد بالقتل والجهاد !»
الشافي في الامامة - الشريف المرتضى - ج 4 ص 211
حالا آن «بالقتل والجهاد» هم خودش یک بحث جدایی دارد که امیرالمؤمنین را تهدید به قتل و... کردند. به «خالد» گفتند بعد از نماز برو علی را بکش، قرار گذاشته بودند وقتی که ابوبکر «السلام علیکم» میگوید «خالد» گردن امیرالمؤمنین را بزند. بعد وسط نماز ابوبکر فکر کرد که اگر علی کشته شود جامعه بهم میریزد همه محاسبات از دست میرود! همینطور «السلام علینا وعلی عباد الله الصالحین» میگفت و همینطوری تکرار میکرد! تا آخر (بین نماز) گفت «لا تفعل خالد»، «السلام علیکم ورحمة الله»! در آنجا قضیه لو رفت. امیرالمؤمنین «خالد» را گرفت بلند کرد و به زمین زد.
أن عليا عليه السلام ( لما امتنع من البيعة على ) أبي بكر ، أمر خالد بن الوليد أن يقتل عليا إذا ما سلم من صلاة الفجر بالناس ، فأتى خالد ، وجلس إلى جنب علي عليه السلام ومعه السيف .
الراوندي، قطب الدين (متوفاى573هـ)، الخرائج والجرائح، ج2، ص757، تحقيق ونشر: مؤسسة الإمام المهدي عليه السلام ـ قم، الطبعة: الأولى، 1409هـ.
اصل این قضیه را «سمعانی» در «الانساب» ماده «رواجنی» آورده است.
و روى عنه حديث أبي بكر رضي الله عنه أنه قال : لا يفعل خالد ما أمر به ، سألت الشريف عمر بن إبراهيم الحسيني بالكوفة عن معنى هذا الأثر فقال : كان أمر خالد بن الوليد أن يقتل عليا ثم ندم بعد ذلك فنهى عن ذلك .
السمعاني، أبي سعيد عبد الكريم بن محمد ابن منصور التميمي (متوفاي562هـ)، الأنساب، ج3، ص95، تحقيق: عبد الله عمر البارودي، دار النشر: دار الجنان - بيروت ، الطبعة : الأولى 1998م
پرسش:
استاد! ناقلش «رواجنی» است؟
پاسخ:
بله، «رواجنی» است که ذهبی به نقل از طبری درباره او میگوید:
«قال محمد بن جرير : سمعت عباد بن يعقوب يقول : من لم يتبرأ في صلاته كل يوم من أعداء آل محمد صلى الله عليه وسلم ، حشره الله معهم»
هرکس بعد از نماز از دشمنان اهلبیت تبری نجوید خدا او را با آنها محشور میکند.
تاريخ الإسلام - الذهبي - ج 18 ص 303
خیلی آدم عجیبی بوده است! میگوید از عدالت خدا دور است که «طلحه» و «زبیر» را بهشت ببرد. بهشت جای «طلحه» و «زبیر» نیست. ذهبی هم خیلی از دست «رواجنی» ناراضی هستند، و از آن طرف هم از روات «صحیح بخاری»است عمدتا هم او را توثیق کردهاند، خلاصه لقمهای شده در گلوی اینها و گیر کرده است.
پرسش:
طبق این داستانی که گفتید؛ پس حضرت علی پشت ابوبکر و عمر نماز خوانده است؟
پاسخ:
حضور پیدا میکرد؛ ولی نماز خودش را میخواند، آن که قطعی و در روایات ما هم هست این است که امیرالمؤمنین فرادی نماز میخواند.
وحضر المسجد و وقف خلف أبى بكر و صلى لنفسه
القمي، أبي الحسن علي بن ابراهيم (متوفاى310هـ) تفسير القمي، ج2، ص159، تحقيق: تصحيح وتعليق وتقديم: السيد طيب الموسوي الجزائري، ناشر: مکتبة الهدی، 1387هـ .
حضور در جماعت داشت در آن که هیچ شکی نیست؛ ولی اینکه بیاید به آنها اقتدا بکند این محل بحث است!
شروع بحث...
بحثی که هفته گذشته ناتمام ماند این بود همانطوری که ما در رابطه با مباحث «تاریخی» و «مباحث اخلاقی» معتقد به «تسامح در ادله سنن» هستیم آقایان اهلسنت به مراتب بیشتر از ما قائل به «تسامح در ادله سنن» هستند.
من دیروز هم با یکی از این آقایان مراجع بزرگوار صحبت داشتم گفتم این آقایان مراجع نسبت به «تسامح در ادله سنن» یک مقدار تجدید نظر کنند و این مسئله کار دست شیعه داده است.
امثال بنده که در خط مقدم با اینها درگیر هستیم وقتی به اینجا میرسد این در گلوی ما گیر میکند نمیتوانیم فرو ببریم و نمیتوانیم بیرون بیاوریم. ایشان گفت بله «آخوند» مسئله را تمام کرده میگوید این حدیث «من بلغ» و... فقط ثواب درست میکند دیگر مستحب و مکروه درست نمیکند.
گفتم بحث مستحبات مطرح نیست اینکه الان آقایان مخصوصا خود «امام» با آن دید وسیع خودش میگوید:
«لا تعامل الاکراد فانهم طائفة من الجن»
و عمل میکند با اینکه روایت مرسل و ضعیف است، یا بعضی از عبارات دیگری که دارد معاویه، عایشه، عمر و ابابکر:
«اخبث من الکلاب والخنازیر»
کتاب الطهاره، امام خمینی، جلد3، ص 457
این دیگر قابل دفاع نیست! ما چه کار کنیم؟ به قولی یکی از این آقایان میگفت کسی اگر در سیادت «امام خمینی» شک کند در مسلمانی خودش باید شک کرد؛ یعنی واقعا «امام» سید به تمام معنی بوده است!
پرسش:
این مطلب را ایشان در کجا گفته است؟
پاسخ:
کتاب الطهاره، امام خمینی، جلد3، ص 457
در «کشف الاسرار»، صفحه 65 دارد که عمر و ابابکر اصل کفر و زندقه بودند. اگر شما در سایتهای وهابی بروید روی این غوغا کردهاند.
حالا اگر کسی مثل «صاحب حدائق» میآید اصلا اهلسنت را نجس میداند، آن چیزی نیست یا «صاحب جواهر» میگوید: منتاً علی الشیعه خدای عالم نجاست را از اینها برداشته است.
پرسش:
اینها بحثهای اجتهادی است الان ما کسانی را داریم که فلاسفه را هم نجس میدانند، خودش شیعه است آن آقا هم شیعه است، این شیعه میگوید آن فیلسوف نجس است.
پاسخ:
نه! ما اولا جواب نقضی داریم، تقریبا بیش از 30 – 40 تا از فقهای اهل سنت میگویند:
«من أنكر خلافة الصديق رضي الله عنه فهو كافر وكذلك من أنكر خلافة عمر بن الخطاب رضي الله عنه»
فتاوى السبكي ، اسم المؤلف: الامام أبي الحسن تقي الدين علي بن عبد الكافي السبكي الوفاة: 756هـ ، دار النشر : دار المعرفة - لبنان/ بيروت، ج 2، ص 587
«من أنكر إمامة أبي بكر الصديق رضي الله عنه فهو كافر »
فتاوى السبكي ، اسم المؤلف: الامام أبي الحسن تقي الدين علي بن عبد الكافي السبكي الوفاة: 756هـ ، دار النشر : دار المعرفة - لبنان/ بيروت، ج 2، ص 576
«من لم یعتقد بأن ابابکر وعمر امامی هدی فهو کافر»
شما اینها را از کجا میگویید؟ اگر یک نفر از ما اینطوری گفته دهها نفر از شما تکفیر کردند، ما اگر میآییم میگوییم منکر خلافت امیرالمؤمنین کافر است ما صدها دلیل از کتاب و سنت داریم، شما چه دلیلی دارید؟ اجماعتان، سنت تان و... در این مورد چه میگوید؟
شما یک دلیل در حد یک پوست پیاز بیاورید و اثبات کنید بعد بیایید بگویید: «من انکر امامتهما فهو کافر» یا «خلافتهما» و... و اضافه بر این میگوییم ایشان (امام خمینی) مجتهد بوده اجتهاد کرده فرضا خطا کرده در این صورت یک ثواب هم برده!
آیا این «انجس من الکلاب والخنازیر و...» سنگینتر است یا اینکه نزدیک به 40 هزار نفر در «جنگ جمل» با اجتهاد «طلحه» و «زبیر» کشته شدند! و یا 110 هزار نفری که با اجتهاد «معاویه» کشته شدند، کدامش بالاتر است؟ چطوری در آنجا شما دارید توجیه میکنید یا با کمال وقاحت «ابن حزم اندلسی» دربارهی «ابن مجلم مرادی» میگوید:
ولا خلاف بين أحد من الأمة في أن عبد الرحمن ابن ملجم لم يقتل عليا رضي الله عنه الا متأولا مجتهدا مقدرا انه على صواب
إبن حزم الأندلسي الظاهري، ابومحمد علي بن أحمد بن سعيد (متوفاى456هـ)، المحلي، ج10، ص484، قوبلت على النسخة التي حققها الأستاذ الشيخ احمد محمد شاكر، ناشر: دار الفکر - بيروت.
آیا قتل امیرالمؤمنین که خلیفه چهارم شما است بالاتر است یا این تعابیری که بعضی از اعاظم ما دارند؟!
در هر صورت...
خود اهلسنت هم در مباحث تاریخی همین مسئله را دارند؛ یعنی غیر از حلال و حرام و احکام اینها هم تساهل دارند و از ما هم توسعهشان بیشتر است، مثلا از «احمد ابن حنبل» نقل شده:
«إذا روينا عن رسول اللّه صلى الله عليه وسلم في الحلال والحرام والسنن والأحكام تشدَّدنا في الأسانيد»
ما وقتی بحث حلال و حرام و سنن احکام است، در اسانید روایات سختگیریم و دقت میکنیم
«وإذا روينا عن النبي صلى الله عليه وسلم في فضائل الأعمال، وما لا يضع حكمًا ولا يرفعه تساهلنا في الأسانيد»
ما هم در آنجا قائل به «تساهل» هستیم خیلی زیاد در سند فضائل و تاریخ و... سختگیری نمیکنیم.
در ادامه از «ابو زکریا عنبری» از فقهایشان نقل میکند و خیلی از ما وسیعتر میگوید:
«الخبر إذا ورد لم يحرم حلال ولم يحل حراما ولم يوجب حكما وكان في ترغيب أو ترهيب أو تشديد أو ترخيص وجب الاغماض عنه والتساهل في رواته»
میگوید اگر یک مستحب و یا مکروهاتی است که تاریخ و ... دارد نقل میکند چشم پوشی کردن از سند و تساهل کردن در رواتش واجب است!
الكفاية في علم الرواية ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن ثابت أبو بكر الخطيب البغدادي الوفاة: 463 ، دار النشر : المكتبة العلمية - المدينة المنورة ، تحقيق : أبو عبدالله السورقي , إبراهيم حمدي المدني، ج 1، ص 134
چون اگر چنین عقیدهای نداشته باشند باید 90 تا 95 درصد مباحث تاریخی و غیره را دور بریزند! البته حق مطلب را آقایان اگر بخواهند ادا کنند، در واجبات و محرماتش هم ندارند! ما همان بحثی که چند روز قبل هم آوردیم و نقل کردیم که اینها حتی در مباحث واجباتشان هم مشکل دارند.
وقتی که میگوید ما احادیث صحیحمان در برابر احادیث ضعیف قطرهای در برابر دریا است این آقایان میخواهند چه کار بکنند؟
این تعابیری است که آقایان دارند:
«وأي صاحب حديث لا يكتب عن كذاب ألف حديث»
تاريخ بغداد ، اسم المؤلف: أحمد بن علي أبو بكر الخطيب البغدادي الوفاة: 463 ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت، ج 1، ص 43
شعبه میگوید:
« ما أعلم أحد فتش الحديث كتفتيشي وقفت على أن ثلاثة أرباعه كذب»
...سه چهارم روایات ما دروغ است !
سير أعلام النبلاء ، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج 7، ص 226
این دیگر نه مربوط به فضائل است و نه تاریخ است میگوید از کل روایات و احادیث ما سه چهارمش کذب است!
«دار قطنی» حدیث صحیح در برابر حدیث دروغ را میگوید:
«كَالشَّعْرَةِ الْبَيْضَاءِ فِي جِلْدِ ثَوْرٍ أَسْوَدَ»
الأضواء علي السنة المحمدية، ص193 ؛ حياة محمد ،محمد حسين هيكل، ص49
پوست گاو سیاه چقدر موی سفید دارد؟! حدیث صحیح در برابر احادیث جعلی اینطوری است. اینها دیگر واضح و روشن است؛ ولی آقایان در این زمینه میگویند «وجب الاغماض عنه» !
یا از «نووی» متوفای 676 که از او تعبیر به فقیه الامة میکنند میگوید:
«أن أهل العلم متفقون على العمل بالضعيف في غير الأحكام وأصول العقائد»
اهل علم اتفاق نظر دارند که ما به روایت ضعیف در غیر احکام و اصول عقاید عمل میکنیم
المجموع ، اسم المؤلف: النووي الوفاة: 676 ، دار النشر : دار الفكر - بيروت - 1997م، ج 5، ص 62
این آقایان معتقدند امامت از فروع دین است؛ پس در امامت هرچه روایت ولو ضعیف هم باشد باید آقایان عمل کنند، مسئلهای نیست که این همه داد و فریاد راه انداختهاند!
ذهبی (درباره برخی احادیث فضائل امیر المومنین سلام الله علیه) میگوید:
« يشهد القلب أنه باطل»!
اینها دیگر معنا ندارد! اگر شما امامت را از عقاید میدانستید بله، چون امامت را از احکام، از فروعات و از فضائل میدانید دیگر در آنجا این حرفها را ندارد
شما ببینید در رابطه با «مغازی»، «محمد ابن اسحاق» میگوید
«إمام المغازي وهو صدوق يدلّس»
امام و «صدوق» است ولی تدلیس دارد!
العيال ويقع في مجلدين ، اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن عبيد ابن أبي الدنيا القرشي البغدادي الوفاة: 281هـ ، دار النشر : دار ابن القيم - السعودية - الدمام - 1410هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د نجم عبد الرحمن خلف ج 1، ص 350
«التدلیس اخ الکذب»
یا به قول «شعبه» میگوید:
«لأن أزني أحب الي من ادلس»
بروم زنا کنم برایم گناهش کمتر است که بروم تدلیس بکنم!
«خرب الله بيوت المدلسين »
خدا خانه مدلسین را ویران کند که احادیث ما را داغون کردند.
الكفاية في علم الرواية ، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن ثابت أبو بكر الخطيب البغدادي الوفاة: 463 ، دار النشر : المكتبة العلمية - المدينة المنورة ، تحقيق : أبو عبدالله السورقي , إبراهيم حمدي المدني، ج 1، ص 356
یا «واقدی» از آن طرف میگوید «متروکٌ» از این طرف میگوید «امامُ المورخین» اینها مثل کوسه ریش پهن هستند!
درباره «سیف ابن عمر» که از «نواصب» است میگوید:
«ضعيف في الحديث عمدة في التاريخ»!
تحفة الأحوذي بشرح جامع الترمذي ، اسم المؤلف: محمد عبد الرحمن بن عبد الرحيم المباركفوري أبو العلا الوفاة: 1353 ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت، ج 10، ص 249
تاریخ اینها هم این است متروک است «امام المورخین» است. ضعیف است «عمدةٌ فی التاریخ» است! ؛ «امامٌ یُدلس»! ولذا اینها اگر بخواهند روی مباحث تاریخی مته به خشخاش بگذارند آقایان چیزی که بتوانند ارائه بدهند ندارند؛ ولذا خیلی تأکید دارند بر اینکه در مباحث تاریخی باید تساهل کنیم، بلکه تساهل از واجبات است، چشم پوشی از بررسی سند، از واجبات است!
آقایان مطالب تاریخی را دستهبندی میکنند یک دفعه تاریخ، حکم شرعی نقل میکند این حکم شرعی از جای دیگر هم ثابت شده اینجا قول مورخین را میپذیریم، اگر نپذیرید کجا خراب میشود؟ یک حکم شرعی که ده تا روایت در کتابهای فقهی دارید ثابت شده میگوید چون در جای دیگری مسئله ثابت است ما قول مورخین را هم میپذیریم.
پرسش:
تحصیل حاصل است
پاسخ:
بله، «کالحجر فی جنب الانسان» است، آقای «ابن خلدون» یک تعبیر جالبی دارد میگوید:
« ولا يرجع إلى تعديل الرواة حتى يعلم أن ذلك الخبر في نفسه ممكن أو ممتنع»
ما در مباحث تاریخی، دنبال بررسی سند نیستیم، ملاک این است که آیا این امکان وقوعی دارد یا ندارد؟ یک دفعه این است که میگوید «سعد ابن ابی وقاص» بال در آورد به آسمان رفت میگوید ما قبول نداریم؛ ولی یک دفعه میگوید نه «سعد ابن ابی وقاص» فلان جا رفت و چه کار کرد و نکرد امثال این قضایا آنهایی که امتناع عقلی ندارد ما میپذیریم.
« وأما إذا كان مستحيلا »
مباحث تاریخی، مسئله محالات را نقل میکند.
« فلا فائدة للنظر في التعديل والتجريح ... وإنما كان التعديل والتجريح هو المعتبر في صحة الأخبار الشرعية لأن معظمها تكاليف إنشائية أوجب الشارع العمل بها حتى حصل الظن بصدقها وسبيل صحة الظن الثقة بالرواة بالعدالة والضبط »
مقدمة ابن خلدون ، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن محمد بن خلدون الحضرمي الوفاة: 808 ، دار النشر : دار القلم - بيروت - 1984 ، الطبعة : الخامسة ج 1، ص 37
ما به اندازه کافی در حرفهای آقایان معدلینشان رفتیم یک نفر از علمای رجالشان پیدا نکردیم که با علمای رجاله دیگرشان با هم در تضاد و تصادم نباشند. یک راوی نتوانستیم پیدا کنیم که بگوییم این روای «ثقةٌ بالاتفاق» است! صحابه را کنار گذاشتند. صحابه لواط و زنا هم بکند خدا از قبل آنها را بخشیده! آنها فوق عصمت دارند! به آنها نمیشود حرفی زد!!
ولی از صحابه اینطرفتر که بیایید شما توثیقات روات «سیر اعلام النبلاء» «ذهبی» و «تهذیب الکمال» «مزی» را ببینید، کمتر راوی پیدا میکنید که وثاقتش بین علمای «رجال» اتفاقی باشد. یا خیلی از موارد است یک راوی به نفع مثلاً «ابن حجر» «شافعی» است این راوی علیه «شافعی»ها یک فتوا داده، بدبخت بیچاره را به قدری مذمتش میکنند تا به درک اسفل میرساند!
یک راوی دیگر در رابطه با «ابو حنیفه» یا «حنفی»ها مطلبی دارد، ولو اینکه ضعیف است تا عرش اعلی بالا میبرند. من گفتم این دو تا دیدگاه، در شرح «صحیح بخاری» یکی «فتح الباری» «ابن حجر» که شافعی است و «عمدة القاری» «بدر الدین عینی» که «حنفی» است وجود دارد.
این هر چه علیه «شافعی»ها است تضعیف میکند. آن علیه «حنفی»ها است همه را تضعیف میکند؛ یعنی ملاک صحیحی آقایان برای تعدیل روات و توثیق روات ندارند. من نمونههایی آوردم مثلاً در رابطه با «واقدی»، «ابن حجر» یک جا به نفع «شافعی»ها روایت نقل میکند میگوید قبول است ثقه است اصلاً در بهشت از پیغمبر هم بالاتر رفته!
یک دفعه همین بدبخت «واقدی» علیه شافعیها حرف زده میگوید: آقا! این متروک است! اجماع امت بر ترک او است؛ یعنی آدم تصور میکند که یک «یهودی» یا «مسیحی» بوده که لباس اسلام به تنش کرده است! این دو نوع برخوردها با روات اصلاً با عقل نمیسازد جناب آقای «ابن خلدون» هم برای اینکه از قافله عقب نماند میگوید:
« وسبيل صحة الظن الثقة بالرواة بالعدالة والضبط »
اما اخبار از واقعیات تاریخی اگر ما بخواهیم صدق و صحتش را درست بکنیم باید ببینیم اصلاً امکان وقوع دارد یا امکان وقوع ندارد؟ عقل این را ممکن الوقوع میداند یا ممتنع الوقوع میداند؟ همین که گفت ممکن الوقوع است ما میگوییم صحیح است. در صحت و صدقش امکان وقوع شرط است!
پرسش:
در مورد بلند کردن درب «خیبر» چه میگویند؟
پاسخ:
آن را که میگویند از غلوهای شیعه است آنها که اصلاً زیر بار نمیروند.
در هر صورت ...
این دیدگاه این حضرات است؛ ولی آنچه که برای ما از باب قاعده الزام مهم است اینکه آقایان در مباحث تاریخی و مباحث فضائل، عمل به روایت ضعیف را قبول دارند و نمیتوانند روایاتی که شیعه بر فضائل اهلبیت، بر امامت ائمه (علیهم السلام) استدلال میکند را رد کنند. اینها با این مبنای خودشان نمیتوانند روایات را تضعیف بکنند.
یعنی یک قاعده کلی در بحث و مناظره دست ما است، این روایت درباره فضائل است یا احکام ؟ در عقائد است یا در مسائل تاریخی است؟ اگر احکام حلال و حرام و واجبی نیست شما موظف هستید طبق این قاعده که اصلاً علمای اینها ادعای اجماع دارند با توجه به ادعای اجماع، اینها باید بپذیرند.
من فایل را فرستادم که آقای «قدیریان» در اختیار دوستان قرار بدهد؛ یعنی کل مباحثی که ما در رابطه با کتابهای تاریخی در بحث با اهلسنت یا وهابیت میتوانیم به آنها استدلال کنیم را مطرح کردیم.
بحث بعدی که ما در اینجا داریم عزیزان ملاحظه کنند بعد از تکمیلش من در کانال قرار میدهم که دوستان ببینند بحث مصادر حدیثی اهلسنت و ضوابط تصحیح و تضعیف است؛ یعنی از عمدهترین بحثهایی که ما نیاز داریم این بخش است! البته در مباحث تاریخی، کتابهای تاریخی را بدانیم کدام معتبر و کدام معتبر نیست لازم است. کتابهای تفسیری لازم است؛ ولی آنچه که مهم است، آنها اگر ده درصد یا بیست درصد مشکل ما را در بحث با اهلسنت یا پاسخ به شبهات حل میکند هشتاد درصد بحث ما مربوط به مصادر حدیثی اهلسنت میشود.
بیست درصد به مصادر تفسیری و تاریخی برمیگردد، در این مورد بعضی از بحثها هست که نیازی به توضیح نیست اینها را من فقط فهرست وار عرض میکنم دوستان مطالعه میکنند بعضی از قسمتها هست که ما باید بیشتر رویش مانور بدهیم شاید بتوانیم این بخش را در چند جلسه تمام کنیم.
یکی از مباحث بحث انواع تألیفات حدیثی است، یک سری بحثهایی دارند که «جوامع روائی» میگویند اینکه مراد از «جوامع روائی» چیست؟ این را ما آوردیم «صحاح» چه است؟ مشهور این است که صحیح فقط «مسلم» و «بخاری» را میگویند صحیح است؛ حتی خیلی از علماء «صحاح ستة» را قبول ندارند یعنی واژه «صحاح ستة» را میگویند شیعهها ساختند!
یکی از اشکالاتی که «قفاری» در کتاب «اصول مذهب شیعه» گرفته میگوید علمای اهلسنت «صحاح سته» را قبول ندارند! «صحیحین» را ما صحیح میدانیم آن چهار تا را قبول نداریم؛ البته چهار تا، اختلافی است چون یک دسته میگویند «موطأ مالک» جزو «صحاح سته» است یک دسته میگویند نه، «موطأ مالک» را قبول نداریم «سنن ابن ماجه قزوینی» جزو «صحاح سته» است.
در هر صورت ...
خودشان هم در «صحاح» اختلاف دارند میگویند ما غیر از «صحیحین» بقیه را صحیح نمیدانیم، ما در جواب موارد متعددی از کتابهای دسته اول اهلسنت از علمای بزرگانشان آوردیم که کلمه «صحاح ستة» را به کار بردند. غیر از «صحاح سته» اینها کتابهای زیادی به نام صحیح دارند از جمله «صحیح ابن حبّان»و «صحیح ابن خزیمه» و ... ما حدود 50 یا بیشتر از 50 کتاب اهلسنت را استقصاء کردیم که اینها به این کتاب صحیح میگویند.
- «صحیح ابی عوانه»؛
- «صحیح ابن سَکَن»؛
- «صحیح ابن جارود»؛
- «صحیح سمرقندی»؛
- «مسند احمد»
- «الاحادیث المختاره»؛
- «مقدسی»؛
- «سنن ابی داود» را جزء اینها میآورند؛
- «ریاض الصالحین»؛
- «تاریخ کبیر بخاری»؛
- «ادب المفرد» «بخاری»؛
- «دلائل النبوه» «بیهقی»؛
- «مسند شافعی»؛
- «توحید ابن خزیمه»
- «صحیح جوزقی»؛
- «صحیح ابن شرقی»؛
- «صحیح بُجیری»؛
- «صحیح اسماعیلی» و...
51کتاب است که اینها، این 51 کتاب را جزء صحاحشان میدانند.
اگر ما روایتی در داخل اینها داشته باشیم نیازی به بررسی سندی ندارد.
پرسش:
استاد! این اجماعی است یا نه؟
پاسخ:
بله، میگوید «صحیح اسماعیلی»، «صحیح بُجیری»!
پرسش:
اگر همهشان گفته باشند درست است.
پاسخ:
ما کاری به آن نداریم. بررسی سند و صحت روایت دو راه دارد: یکی ما برویم تک تک راویها را بررسی کنیم ببینیم سند صحیح است و یا اینکه یکی از علما بگویند این روایت صحیح است، مثلا وقتی علامه «مجلسی» در «مرآة العقول» میگوید روایت صحیح است ما دیگر نیازی نیست خودمان را به آب و آتش بزنیم سند «کافی» را بررسی کنیم.
مرحوم «محمد تقی مجلسی» در کتاب «روضة المتقین» میگوید فلان روایت صحیح است دیگر من نباید در «من لایحضر» بروم خودم را به آب و آتش بزنم این روایت را بررسی کنیم یا در «ملاذ الاخیار»، «شرح تهذیب شیخ طوسی» میگوید این روایت صحیح است. البته من به دوستان توصیه میکنم در تضعیف «کلینی» و «شیخ» بررسی داشته باشند. بعضی از موارد ما ادلهی در دست داریم که روایت، صحیح است. حالا نمیدانم یا تشدد بوده یا قرائن در اختیارشان نبوده حکم به ضعف روایت میکنند، من موارد زیادی دارم که علامه «مجلسی» در «مرآة العقول» در سند «کافی» میگوید ضعیف است ما ادله قاطع بر صحت روایت اقامه کردیم. یا حداقل بر حُسن روایت، روایت حسنه است، البته مرحوم «محمد تقی مجلسی» در «رجال» قویتر از پسر است. مرحوم «محمد تقی مجلسی» پدر علامه، فقیه و مجتهد است مرحوم «مجلسی» دوم ایشان محدث است ایشان هم بزرگوار است و مقامش خیلی بالا است یعنی الحق والانصاف شاید فکر ما به جایگاه علامه «مجلسی» نرسد در مقایسه پدر و پسر من دارم عرض میکنم پدر در مباحث «فقهی» و «رجالی» خیلی از پسر قویتر است!
شما اگر روایاتی که بین «کافی» و «من لا یحضر» مشترک است را ملاحظه کنید این را متوجه میشوید مدتی پیش من در رابطه با کسی که منکر فضائل اهلبیت باشد و ولد الزنا است و اینکه حضرت میگوید اگر دیدی کسی بغض ما را دارد به او بگویید برود از مادرش سوال کند ببیند چه اتفاقی افتاده که محبت ما در قلبش نیست؟! شاید حدود 25- 30 روایت است، من دنبال بررسی سندی بودم یک مقداری شک کردم دیدم علامه «مجلسی» در «مرآة» این روایت را رد کرده ولی مرحوم «محمد تقی مجلسی» این روایت را صحیح میداند.
در اهلسنت وقتی «ابن حبّان» در کتاب صحیحش میآورد «ابن خزیمه» در صحیحش میآورد خودش بر صحت روایاتش شهادت داده؛ همین کافی است الا آنکه کسی بگوید من «مبانی رجالی» «ابن حبان» را قبول ندارم ایشان متساهل بوده آنجا ما باید ادله رد متساهل بودنش را اقامه کنیم و بگوییم «ابن حبان» در «رجال» متساهل نبوده بلکه متشدد هم بوده است.
«ذهبی» در خیلی از موارد در رد تضعیفات «ابن حبان» میگوید این را «ابن حبان» تضعیف کرده و ایشان در تضعیف متشدد بوده؛ ولذا ایشان بر خلاف «ابن حبان» نظر میدهد اینها بیش از پنجاه کتاب دارند که همه اینها صحیح است.
سنن دارند ما معنا کردیم مراد از سنن چیست؟
بعضی از تعابیر را مانند:«مصنفات»، «مسانید»، «معاجم»، «مجامیع»، «مستدرکات»، «زوائد»، «مستخرجات»، «موطأت» میگویند، آقایان یازده اصطلاح دارند که بر مبنای این اصطلاحات کتابهای حدیثی خودشان را دستهبندی کردند.
بحث خیلی مهم دیگر ما اهمّ مصادر حدیثی در نزد اهلسنت است، ما «صحیح بخاری» را آوردیم و بعضی از مسائل دیگری که در رابطه با «صحیح بخاری» ما باید بدانیم اینها را ذکر کردیم.
والسلام علیکم ورحمة الله