بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه سی و دوم 97/09/11
موضوع: «اجتهاد» و «تقلید» از دیدگاه فریقین (7) – اجتهاد در سنّت (2)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
لطفاً درباره کتاب «وهابیت از منظر عقل و شرع» توضیح بدهید.
پاسخ:
ما در این کتاب آنچه که نسبت به وهابیت باید یک نفر بداند را آوردیم. این کتاب درسی سپاه در سال 88 بود. تا به حال این کتاب 40 بار تجدید چاپ شده است. دوستان میگویند تقریبا جامعترین و کم حجمترین کتاب است و 300 – 400 صفحه بیشتر نیست.
ما در این کتاب آمدیم سابقه وهابیت را مطرح کردیم، بحث کردیم وهابیت و سلفیگری از کی شروع شده؛ بحث را بردیم به زمان بنی امیه، نشانههای وهابیت، زمان معاویه، و مروان! نظر «مراجع» را نسبت به وهابیت آوردیم، نظر «امام»، نظر «رهبری» و تمام اینها را آوردیم.
جالب این است این کتاب را که در «سنندج» کتاب درسی برای سپاه کرده بودند، یک سری مطالبی در رابطه با «سقیفه» نه؛ ولی در رابطه با استدلال امیرالمؤمنین به خلافت خودش و انتقاد از خلفاء را مطرح کردیم.
دوستان گفتند یک چاپ دیگری بکنید و این مطالب را بردارید تا ما بتوانیم در آنجا هم تدریس کنیم. ما گفتیم چشم! شما که میخواهید در آنجا تدریس کنید بعضی از تکهها و قسمتهایش را ما «قربة الی اهل السنة» بر میداریم و برداشتیم.
این کتاب را سپاه نزدیک به 60، 70 هزار نسخه چاپ کرد. بسیج 40 هزار نسخه چاپ کرد و خودمان هم بعد از آن تجدید چاپ کردیم و تا الآن تقریبا 40 بار این کتاب تجدید چاپ شده است.
پرسش:
این کتاب الان هم که چاپ میشود منهای آن انتقاد امیرالمؤمنین است؟
پاسخ:
نه، خودمان در «موسسه ولی عصر» چاپ کردیم و حذفی هم ندارد. آن کتاب را که مقداری حذف کردیم و چاپ کردیم برای این بود که یک مقداری در مناطق اهلْسنت به خاطر یک نیم صفحه و یا یک صفحه مطلب، طوری نشود که مشکل پیش بیاید.
ما روی این کتاب زحمت زیاد کشیدیم، البته «هذا من فضل ربي»، دوستان اگر ملاحظه کنند در خدمتشان هستیم. دوستانی که برای ماه بعد تقریراتشان خوب باشد و اشکالات خوبی به مباحث ما بگیرند، ما تلاش میکنیم برای این دوستان یک نسخه از این کتاب هدیه بدهیم.
در هر صورت...
بحث ما در «اجتهاد و تقلید» در رابطه با صدور دستور از ائمه (علیهم السلام) مبنی بر افتاء و اجتهاد صحابه بود. در این موضوع یکی دو روایت از اهلْسنت آوردیم.
مَجْمَع و محل جمع این روایات، سینه آقای «ابن حزم اندلسی» است. ایشان از جمله مخالفین صد در صد این قضیه است.
در کتاب «الاحکام» خودش تمام روایات را آورده است، روایت «معاذ» را آورده. روایت «عمر» را آورده، روایت «ابابکر» را آورده. آیات قرآن را آورده، بعد در آخر میگوید آنهای که دارند استدلال به این آیات و روایات میکنند، این غیر از کفر چیز دیگری نیست!
ایشان آمده کفر همه مذاهب اهلسنت را که «استحسان»، «رأی» و «قیاس» را قبول کردند صادر کرده است. بعداً من عبارتهای ایشان را میخوانم، اگر رسیدیم حرفهای «ابن حزم» را هم مطرح میکنیم. «ابن حزمی» که «ابن تیمیه» او را قبول دارد و میگوید ابن حزم «اوثق الناس» است.
ما در جلسه گذشته دو – سه تا روایت از ائمه (علیهم السلام) خواندیم، یکی:
«إِنَّمَا عَلَيْنَا أَنْ نُلْقِيَ إِلَيْكُمُ الْأُصُولَ وَ عَلَيْكُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا»
که خطاب به «هشام ابن سالم» است. بعد امام رضا (سلام الله علیه) خطاب به «احمد ابن محمد ابن ابی نصر بزنطی» خطاب دارد.
آقای «بزنطی» آنچه که به ذهنم است قبلا مسیحی بود، بعد شیعه شد و آخر عمر امام کاظم (سلام الله علیه) را درک کرد، عمدتا ملازم امام رضا( سلام الله علیه) بود.
ایشان، هم جزء اصحاب اجماع است و هم جزء مشایخ الثقات است؛ یعنی جزء کسانی است که «لا یروی ولا یرسل الا عن ثقة»؛ یعنی اگر روایت به «احمد ابن محمد ابن ابی نصر بزنطی» رسید دیگر بعد از او بررسی کردن نیاز ندارد.
پرسش:
قواعد اصولی، مثل «اصول عملیه»، «عقلیه» و...، نخست در شیعه پدید آمد یا در اهل سنت؟
پاسخ:
خود حضرت امیر (سلام الله علیه) روات را دسته بندی میکند. می فرماید بعضی از روات چنین هستند. بعضیها ناسخ را میدانند و منسوخ را نمیدانند، عام را گرفتهاند، خاص را خبر ندارند، مطلق را گرفتهاند، از مقید خبر ندارند. خطبهای حضرت امیر هم خیلی مفصل است. ببینید این قواعد در کلمات ائمه کاملا مشهود است.
مرحوم «سید عبدالله شبّر» کتابی به اسم « الاصول الاصلیة (القواعد المستنبطة من الآیات و الاخبار)» دارد. موضوع این کتاب «اصول عملیه»، یا «قواعد اصولیه در روایات ائمه (علیهم السلام)» است.
ایشان آمده تمام قواعد علم اصول را از روایات ائمه (علیهم السلام) استخراج کرده. کتاب خیلی خوبی است، من چاپ قبل از انقلاب آن را دارم.
امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به «قُثم ابن عباس» میگوید:
«وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ»
صبح و ظهر بنشین
«فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِيَ»
فتوا صادر کن برای کسانی که از تو طلب فتوا میکنند
شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة (للصبحي صالح)، 1جلد، هجرت - قم، چاپ: اول، 1414 ق، ص457، خ 67
یا امام باقر (سلام الله علیه) به «ابان ابن تغلب» میگوید:
«اجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْمَدِينَةِ وَ أَفْتِ النَّاسَ»
این جمله خیلی مهم است! نقل روایات را من دستهبندی کردم و جدا است. خوب دقت کنید ما در این زمینه سه دسته راوایات داریم. ما روی دستهبندی و به دست آوردنش خیلی زحمت کشیدیم.
یک دسته، روایاتی داریم مبنی بر اجازه «فتوا و اجتهاد» برای «صحابه»؛
یک دسته روایات داریم مبنی بر اجازه نقل روایت و توثیق روات؛
یک دسته روایاتی داریم مبنی بر عرضه کتابها بر ائمه (علیهم السلام). یعنی کتابهای که صحابه نوشتند خدمت امام رضا میآوردند و می پرسیدند کتاب «حلبی» چطور است؟ کتاب «ابی نصر بزنطی» چطور است؟ کتاب «یونس ابن عبد الرحمن» چطور است؟
یعنی همه اینها نشانگر اهتمام ائمه (علیهم السلام) بر شریعت و بر روایت است، آن هم در عصری که نقل روایت در جامعه آن روز، یک جرم نابخشودنی بود!
در آن زمان ائمه (علیهم السلام) این روایات را نقل و صادر کردند و جواز فتوا دادند.
امام باقر (سلام الله علیه ) میگوید در مسجد «مدینه» بنشین
« وَ أَفْتِ النَّاسَ»
فتوا صادر کن
« فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ يُرَى فِي شِيعَتِي مِثْلُك»
نورى، حسين بن محمد تقى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1408ق. ج17 ؛ ص 315
حضرت نه تنها اجازه فتوا به «ابان ابن تغلیب» میدهد، بلکه میگوید من دوست دارم آنهای که مثل تو به درجه اجتهاد رسیدهاند در میان شیعیان ما بیشتر دیده شوند. حالا این تعبیر را نسبت به «ابان ابن تغلب» داریم، چه بسا افراد زیادی هم بودند. امثال «ابان» که حضرت میگوید: «أُحِبُّ أَنْ يُرَى فِي شِيعَتِي مِثْلُك»
تأیید امام صادق نسبت به «معاذ ابن مسلم» جالب است، حضرت میگوید:
«بَلَغَنِي أَنَّكَ تَقْعُدُ فِي الْجَامِعِ فَتُفْتِي النَّاسَ»
ظاهراً نظر امام این است که در مسجد جامع کوفه برای مردم فتوا صادر میکنی.
«معاذ ابن جبل» گفت:
«قُلْتُ نَعَمْ وَ أَرَدْتُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ أَخْرُجَ»
من میخواستم از شما سوال کنم اینکه آنجا مینشیم و فتوا صادر میکنم نظر شما است؟
بعد میگوید:
«إِنِّي أَقْعُدُ فِي الْمَسْجِدِ فَيَجِيءُ الرَّجُلُ فَيَسْأَلُنِي عَنِ الشَّيْءِ»
واژه «فَيَسْأَلُنِي عَنِ الشَّيْءِ » یعنی از احکام شرعیه؛ من بعضی از روایات دیگر را میخواهم بیاورم که کلمه افتاء نیست؛ ولی مشخص است که از حلال و حرام سوال میکنند. مشخص است اینها نمیآیند بگویند آقا روایت امام صادق و امام باقر چی است؟ میگویند حکم الله چه است؟
میگوید:
« فَيَسْأَلُنِي عَنِ الشَّيْءِ فَإِذَا عَرَفْتُهُ بِالْخِلَافِ لَكُمْ أَخْبَرْتُهُ بِمَا يَفْعَلُونَ »
اگر بفهمم که اینها جزء اهلسنت هستند و مخالف شما هستند حرف شما را هم قبول ندارند اگر هم بگویم عمل نمیکنند همان فتوای آنها را برایشان نقل میکنم.
«وَ يَجِيءُ الرَّجُلُ أَعْرِفُهُ بِمَوَدَّتِكُمْ فَأُخْبِرُهُ بِمَا جَاءَ عَنْكُمْ وَ يَجِيءُ الرَّجُلُ لَا أَعْرِفُهُ وَ لَا أَدْرِي مَنْ هُوَ»
اگر یک بچه شیعه از من سوال کند همانی که از شما شنیدهام را برای آنها نقل میکنم، اگر یک آدمی آمد که هویتش معلوم نیست؛
این آدم خواجه است نمیدانم که این سنی یا شیعه است. به قولی مُنّی است،
«فَأَقُولُ جَاءَ عَنْ فُلَانٍ كَذَا وَ جَاءَ عَنْ فُلَانٍ كَذَا فَأُدْخِلُ قَوْلَكُمْ فِيمَا بَيْنَ ذَلِكَ»
من فرمایش شما را در لابهلای حرفهای دیگران برای او نقل میکنم.
میگوید امام صادق فرمود:
« اصْنَعْ كَذَا»
همینطوری انجام بده
« فَإِنِّي كَذَا أَصْنَعُ»
خود ما هم، همینطوری انجام میدهیم.
شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1409 ق، ج16؛ ص 234
در این قضیه چند نکته مطرح است یک: بعضی از روایاتی که هم از امام و هم از صحابه تقیتاً صادر میشود و این کاملاً مشخص است. اینکه مثلاً روایاتی از امیر المؤمنین داریم که میفرماید بروید پاهایتان را بشویید، در کنارش هزاران روایت مبنی بر مسح پا داریم، دلیل بر تقیه است.
«ابن حزم اندلسی» عبارت زیبای دارد میگوید آنها که اهل استحسان و قیاس هستند در حالیکه قرآن داد میزند پاهایتان را مسح کنید؛ ولی اینها قرآن و سنت را کنار گذاشتند و پاهایشان را میشویند.
خیلی عبارت جالب و زیبای دارد:
«يتركون نص القرآن إما لسنة صحيحة وإما لرواية فاسدة كما تركوا مسح الرجلين وهو نص القرآن لرواية جاء بالغسل»
الإحكام في أصول الأحكام، اسم المؤلف: علي بن أحمد بن حزم الأندلسي أبو محمد الوفاة: 456، دار النشر: دار الحديث - القاهرة - 1404، الطبعة: الأولى، ج 6، ص 208
پرسش:
مشهور اصولییون اهلسنت عرضه روایات به قرآن را شرک میدانند و میگویند نباید روایات را به قرآن عرضه کنیم.
پاسخ:
نه اینگونه نیست. ما روایات متعدد از اهلسنت داریم که می گویند:
«فاعرضوا الحدیث علی القرآن کل ما خالف القرآن فهو باطل»
عبارات متعدد و روایات مختلف داریم. اگر لازم شد همه اینها را خدمتتان عرض میکنم.
من قبلاً عبارت آوردم که میگوید امام ما «شافعی»، اینطور میگوید؛ ولی حق، با امام «مالک» است. ولی من چه کار کنم؟ چون مقلد «شافعی» هستم نمیتوانم نظر «شافعی» را رها کنم و بروم نظر «مالک» را که حق است بپذیریم.
وقتی اینها، بین ائمهشان اختلاف است و یقین دارند حق جای دیگر است میگویند ما زیر بار نمیرویم. آن وقت میخواهند از ائمه یا بزرگان دیگر دفاع کنند؟
در هر صورت...
اینها نشان میدهد که بعضی از روایاتی که از ائمه آمده و مطابق فتاوای اهلسنت است همه تقیتاً وارد شده است.
عرض کردم آقای «بروجردی» (رضوان الله علیه) میفرمود: یکی از راههای فهم احادیث اهلبیت، مطالعه کردن و تسلط به احادیث و فتاوای اهلسنت است؛ چون روایات ما عمدتاً در عصر امام باقر و امام صادق (سلام الله علیهما) صادر شده و این روایات، ناظر بر فتاوا و روایات اهلسنت است.
یکی از اصحاب امام صادق (سلام الله علیه) است، نمیدانم «ابان ابن تغلب» یا «محمد ابن مسلم» است میگوید: یابن رسول الله 40 سال است من در رابطه با احکام حج سوال میکنم شما جواب میدهید باز احکام دیگری در رابطه حج مانده که فرصت نمیکنم از شما سوال کنم.
بعد حضرت میگوید: خانه خدای که از زمان «حضرت آدم» تا الان مورد زیارت و مناسک مردم بوده، میخواهید ما در 40 سال احکامش را بگوییم!؟
جالب است که غالب فقهای اهلسنت میگویند روایاتی که ما در رابطه با حج، از امام صادق داریم اگر بخواهیم رها کنیم، به هیچ وجه روایات ما برای ضروریات احکام حج هم کفایت نمیکند.
این یک روایت، روایت دیگر از «علی بن مسیب» است ایشان میگوید:
« قُلْتُ لِلرِّضَا (علیه السلام) شُقَّتِي بَعِيدَةٌ»
به امام رضا گفتم: فاصله من با شما خیلی زیاد است.
« وَ لَسْتُ أَصِلُ إِلَيْكَ فِي كُلِّ وَقْتٍ»
احکام و مسائلی برای من پیش میآید نمیتوانم خدمت شما برسم.
« فَمِمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِينِي»
«معالم دین»، غیر از روایت است؛ معالم دین یعنی احکام شرعیه!
حضرت فرمود:
«مِنْ زَكَرِيَّا بْنِ آدَمَ الْقُمِّيِّ»
همان زکریا ابن آدم قمی که در قبرستان شیخان دفن است.
امام می فرماید:
«الْمَأْمُونِ عَلَى الدِّينِ وَ الدُّنْيَا»
شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1409 ق، ج27؛ ص 146
در حقیقت میگوید ایشان صلاحیت اینکه احکام شرعیه را از روایات ما استنباط کند و به عنوان دین، برای شما بیان کند دارد. این هم یک نوع اجازه اجتهاد و امر به اجتهاد است و ارجاع مردم به اخذ فتاوای صحابه است.
پرسش:
آیا از این روایات میتوانیم استفاده عام بکنیم و بگوئیم این دستور برای تمام زمانهاست یا اینکه ناظر بر همان زمان حضور معصوم است؟ چون معصوم حضور داشته و اینها در حضور معصوم اگر اشتباه هم میکردند میتوانستند ارجاع بدهند؛ ولی بعد از زمان معصوم هم آیا میتوانیم از این روایت در بحث اجتهاد استفاده کنیم؟
پاسخ:
بحث سر این است که در منطقهای که معصوم غایب است مردم چه کار بکنند؟ میگوید:
«شُقَّتِي بَعِيدَةٌ وَ لَسْتُ أَصِلُ إِلَيْكَ فِي كُلِّ وَقْتٍ»
نمیتوانم هر وقت به خدمت شما برسم! با اینکه میتواند با زحمت به امام برسد. امام میگوید فتاوای آقای «زکریا ابن آدم» حجت است؛ ولی در یک جای که اصلاً دسترسی به امام نداریم، به طریق اولی حجت است. معصوم حضور داشته وقتی میگوید برو بگیر، حضور نداشته باشد قطعاً میگوید برو بگیر و این به طریق اولی است.
پرسش:
چرا معالم دین فقط همان احکام شرعی تفصیلی است ؟
پاسخ:
آن بنده خدا میگوید:
« وَ لَسْتُ أَصِلُ إِلَيْكَ فِي كُلِّ وَقْتٍ فَمِمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِينِي»
قدر متیقین این است که اینها عمدتاً گرفتار مسائل شرعی بودند، حالا شما میخواهید به مسائل اعتقادی و غیره تعمیم بدهید؟ به قولی مرحباً بناصرنا؛
ما فعلاً دنبال این هستیم این روایات را در کنار روایاتی که آقایان از «معاذ» و غیره نقل میکنند اجازه فتوا به آنها داده و خودشان هم دعوا دارند، میگوید این کفریات و شرکیّات و باطل است، ما میخواهیم بگوییم ائمه (علیهم السلام) به افرادی که صلاحیت دارند اذن فتوا میدهد.
روایت دیگر از «ابو بصیر اسدی» است. البته «ابو بصیر» مطلق، همان «ابو بصیر اسدی مکفوف» است. «شعیب عقرقوفی» میگوید:
«رُبَّمَا احْتَجْنَا أَنْ نَسْأَلَ عَنِ الشَّيْءِ فَمَنْ نَسْأَلُ»
ما بعضی وقتها نیاز داریم که احکام شرعیهمان را از شما سوال کنیم. از چه کسی باید بپرسیم.
یا به قولی مسائل اعتقادی یا کلاً مسائل دینیمان را سوال کنیم .
حضرت فرمودند:
«عَلَيْكَ بِالْأَسَدِيِّ يَعْنِي أَبَا بَصِيرٍ»
برو سراغ «اسدی ابو بصیر»
شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1409 ق، ج27؛ ص142
در اینجا نمیگوید روایاتی که از ما نقل میکند بگیر، صحبت سر این است که:
« أَنْ نَسْأَلَ عَنِ الشَّيْءِ »
اینجا مراد از «شیئ» قطعاً حکم الله است نه روایات!
بحث دیگری که ما داریم این است که این روایات میآید در کنار روایات دسته اول، قضیه را روشن میکند که اینها ناظر به صدور فتوا است و این روایات ناظر به وثاقت در نقل روایت است.
مثلاً در رابطه با « الْعَمْرِي» میگوید:
«الْعَمْرِيُّ ثِقَتِي فَمَا أَدَّى إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّي وَ مَا قَالَ لَكَ عَنِّي فَعَنِّي يَقُولُ فَاسْمَعْ لَهُ وَ أَطِعْ ... فَمَا أَدَّيَا إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّيَانِ وَ مَا قَالا لَكَ فَعَنِّي يَقُولَانِ فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ أَطِعْهُمَا فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ الْمَأْمُونَانِ»
كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - الإسلامية)، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج1؛ ص330
اینجا ظاهر روایت، وثاقت در نقل حدیث است نه صدور فتوا! گرچه یک مقدار ما با توسعه نگاه کنیم فتوا هم از آن صادر میشود؛ ولی قدر متیقن این است که وقتی میگوید: «الْعَمْرِيُّ وَ ابْنُهُ ثِقَتَانِ فَمَا أَدَّيَا إِلَيْكَ عَنِّي» یعنی: «فما نقلا الیک عنی»!
بعضی ها در این حد هستند که میتوانند از روایات، حکم شرعی را استنباط کنند، انطباق مطلق به مواردش، و انطباق عام به مواردش، این کار هر راوی نیست. که وقتی میآیند سوال میکنند آقا این حکمش چیست؟ از ائمه هیچی نیامده حضرت فرمود: «کل شیئ لک حلال»، اینطوری جرأت داشته باشد، «کل شیئ لک طاهر؛ کل شیئ لک فلان...»، از این کلیّات بتواند استنباط حکم شرعی بکند، هر کس این توانایی را ندارد
اینجا میگوید:
« فَمَا أَدَّيَا إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّيَانِ »
ببینید این راوی ناقل کلام امام برای آنها است. ناقل نظر امام برای آنها است.
در روایت قبلی می گفت:
« وَ أَفْتِ النَّاسَ»
می گفت: فتوا بده نه از من نقل کن! خیلی فرق است بین: « وَ أَفْتِ النَّاسَ» و آنجای که میگوید: «فَمَا أَدَّيَا إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّيَانِ»
یا مثلاً در اینجا باز در مورد «أبان ابن تغلیب» است که امام فرمود:
«جالس أهل المدينة، فإنّي أحبّ أن يروا في شيعتنا مثلك»
تا جای که میگوید:
«فَإِنَّهُ قَدْ سَمِعَ مِنِّي حَدِيثاً كَثِيراً»
این کلام غیر از آن فتوا است.
«فَمَا رَوَاهُ لَكَ فَارْوِهِ عَنِّي»
شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1409 ق، ج27 ؛ ص147
این میخواهد بگوید روایاتی که از ما برای شما نقل میکنند این روایات آن راوی که قال الصادق میگوید قطعاً قال الصادق است.
یا مثلاً در رابطه با «زراره» دارد:
«لَوْ لَا زُرَارَةُ وَ نُظَرَاؤُهُ لَانْدَرَسَتْ أَحَادِيثُ أَبِي»
شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1409 ق. ج27 ؛ ص144
میآید نقل احادیث را برای مردم حجت میکند نه فتوا را.
یا دارد:
«أَمَّا مَا رَوَاهُ زُرَارَةُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فَلَا يَجُوزُ لِي رَدُّه»
اگر چنانچه «زراره» از پدرم امام صادق نقل کند برای من هم حجت است، من او را رد نمیکنم
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج101؛ ص330
امام در این عبارت چه کار کرده! باز هم در مورد «زراره» دارد:
«مَا أَجِدُ أَحَداً أَحْيَا ذِكْرَنَا وَ أَحَادِيثَ أَبِي ع إِلَّا زُرَارَةُ- وَ أَبُو بَصِيرٍ لَيْثٌ الْمُرَادِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ- وَ بُرَيْدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيُّ- وَ لَوْ لَا هَؤُلَاءِ مَا كَانَ أَحَدٌ يَسْتَنْبِطُ هَذَا»
می گوید روایات این بزرگواران مایهای استنباط احکام شرعی دیگران است. حضرت هم «يَسْتَنْبِطُ هَذَا» را برای بعضی از روات تثبیت میکند و هم اینکه روایت اینها را توثیق میکند. می فرماید:
«هَؤُلَاءِ حُفَّاظُ الدِّينِ وَ أُمَنَاءُ أَبِي ع عَلَى حَلَالِ اللَّهِ وَ حَرَامِهِ وَ هُمُ السَّابِقُونَ إِلَيْنَا»
شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1409 ق. ج27؛ ص144
یا امام صادق به «فیض ابن مختار» میگوید:
«فَإِذَا أَرَدْتَ حَدِيثَنَا فَعَلَيْكَ بِهَذَا الْجَالِسِ»
شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1409 ق. ج27 ؛ ص143
فرمود این آقای که اینجا نشسته و به «زرارة ابن اعین» اشاره کرد. فرق است بین این روایات و آن دسته اول روایات که فرمود:
«أحبَّ أنْ تجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْکُوفَة وَ أَفْتِ النَّاسَ»
یا باز میآید میگوید:
«فَمَا يَمْنَعُكَ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ الثَّقَفِيِّ فَإِنَّهُ قَدْ سَمِعَ مِنْ أَبِي وَ كَانَ عِنْدَهُ وَجِيهاً»
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج2 ؛ ص249
این هم نقل روایت را تثبیت میکند؛ یعنی تمام اینها نشانگر این است که روایات، از کانال افراد ثقه حجت است. اینکه الان «احمد بصری» و این دجالها میگویند علم رجال، علم بدعت و چنین و چنان است، این روایت را میخواهند چه کار بکنند؟ این روایات از ائمه (سلام الله علیهم) است.
دسته سوم از روایات هم داریم من این قسمت را اشاره میکنم، روایات مربوط به اهلسنت را در جلسه آینده اضافه میکنم.
روایت خیلی مفصل است خوب دقت کنید در کتاب «رجال کشی» ح 401؛ «یونس ابن عبدالرحمن» از فقهای نامی عصر امام رضا و امام جواد است، پیش امام رضا خیلی آبرودار و نماینده امام رضا در «بصره» بود.
آن روایت مشهورش را هم حتما آقایان بارها بالای منبر گفتند، «یونس» میگوید خدمت امام رضا بودم دیدم تعدادی از پیر مردهای «بصره» آمدند؛ (همان آقایان اخباریها) حضرت امام رضا به من گفت «یونس» برو پشت پرده تا من نگفتم بیرون نیا. میگوید پشت پرده مخفی شدم دیدم اینها آمدند شروع کردند و گفتند «یونس ابن عبدالرحمن» مشرک و زندیق است و چه و چه. میگوید من هم همینطور اشک میریختم و بدنم میلرزید.
اینها رفتند و من لرزان از پشت پرده بیرون آمدم که امام رضا با من چه کار میخواهد بکند؟ گفتم آقا قسم به خدا، من آنچه از شما شنیدم برای مردم میگویم چیزی از خودم نمیگویم. بعد امام رضا فرمود: «یونس»! دقت کن اگر دست تو کلوخ باشد مردم بگویند طلا است آیا گفتار مردم به این کلوخ ارزش میدهد؟
«قلت لا یابن رسول الله»
فرمود: اگر در دست تو طلا باشد مردم بگویند در دست «یونس» پشگل یا کلوخ است آیا گفتار مردم، ارزش طلا را پایین میآورد؟
«قلت لا یابن رسول الله»
فرمود: ببین امام زمانت از تو راضی است یا نه؟ اگر امام زمان از تو راضی است و تمام مردم از تو ناراضی باشند، ذرهای از ارزش «یونس» پایین نمیآورد. اگر امام عصرت از دست تو ناراضی است، تمام مردم تو را مدح و ثنا کنند هیچ ارزشی پیدا نمیکنی. این روایت «یونس» روایت خیلی عجیبی است!
من یک سال نذر کرده بودم، روایات «بحار» را از اول تا آخر مطالعه کنم، یک تابستان من در قزوین بودم، بعد از نماز صبح به همراه تعقیبات مختصر، «بحار» را میگرفتم تا آخر شب هم مطالعه میکردم و هم یاداشت برداری میکردم (این قضیه مربوط به سال 60- 61 است) الان هم از آنها استفاده میکنم.
یکی از روایاتی که برای من خیلی جذاب بود، همین روایت «یونس» بود که در لابهلای مطالعاتم به آن بر خوردم.
بعد این «یونس بن عبدالرحمن» میگوید عده ای از اصحاب به من گفتند:
«مَا أَشَدَّكَ فِي الْحَدِيثِ وَ أَكْثَرَ إِنْكَارَكَ لِمَا يَرْوِيهِ أَصْحَابُنَا فَمَا الَّذِي يَحْمِلُكَ عَلَى رَدِّ الْأَحَادِيث»
«یونس»! خیلی از روایاتی که ما از صحابه نقل میکنیم میگویی این درست نیست یا صحیح نیست. چقدر سختگیر هستی؟
میگوید:
« حَدَّثَنِي هِشَامُ بْنُ الْحَكَمِ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ لَا تَقْبَلُوا عَلَيْنَا حَدِيثَنَا إِلَّا مَا وَافَقَ الْقُرْآنَ وَ السُّنَّةَ أَوْ تَجِدُونَ مَعَهُ شَاهِداً مِنْ أَحَادِيثِنَا الْمُتَقَدِّمَة»
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج2 ؛ ص249
حضرت در این روایت سه تا ملاک میدهد: یک: موافقت با قرآن؛ دو: موافقت با سنت؛ سه: موافقت با مشاهیر.
«خُذْ بِمَا اشْتَهَرَ بَيْنَ أَصْحَابِكَ وَ دَعِ الشَّاذَّ النَّادِر»
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق. ج2 ؛ ص245
بعد حضرت میگوید:
«فَإِنَّ الْمُغِيرَةَ بْنَ سَعِيدٍ لَعَنَهُ اللَّهُ دَسَ فِي كُتُبِ أَصْحَابِ أَبِي أَحَادِيثَ لَمْ يُحَدِّثْ بِهَا أَبِي»
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار، ج2 ؛ ص250
بعد یک روایت دیگری هم از «یونس» است که در جلسه بعد عرض میکنم. میگوید هر چه که از اصحاب شنیده بودم، یادداشت کردم. شهر به شهر، روستا به روستا گشتم یک دائرة المعارف بزرگی از احادیث از اصحاب امام باقر، امام صادق، امام کاظم نوشتم.
خدمت امام رضا رفتم و گفتم آقا جان، این روایت از امام کاظم است. حضرت فرمود: دروغ است. گفتم این روایت از امام صادق است. حضرت گفت دروغ است. گفتم این روایت از امام باقر است حضرت گفت دروغ است.
میگوید بسیاری از روایاتی که خدمت امام رضا عرض کردم، حضرت به همه خط بطلان کشید؛ و لذا هر روایتی را که اصحاب نقل میکند من حاضر نیستم بپذیرم، مگر اینکه مطمئن باشم که این روایات واقعاً از امام صادر شده است.
این را هم عرض کنم که من روایاتی که بر معصومین عرضه شده را هم دستهبندی کردم، ما یک دسته روایاتی داریم که یک سری احادیث و کتابهای به ائمه عرضه شده، ائمه یا رد کردهاند یا تأیید کردهاند.
افتخار شیعه این است که صدور روایتش بعد از نبی مکرم تا سال 250- 260 ادامه داشته است. این روایات و این کتابها در منظر ائمه نوشته شده. پیش چشم ائمه بوده، ائمه ناظر به زمان عصر روایات بودند.
به خلاف اهلسنت که عصمت را منحصر به رسول الله میدانند و بعد از رسول الله هم نقل حدیث را قدغن میکنند، ناقلین حدیث را کتک میزنند، زندان میاندازند، شلاق میزنند. تا سال 115- 120 هجری.
یعنی اهلسنت تا 100 سال از زمان رحلت پیغمبر، یک صفحه کتاب حدیثی ندارند. اگر دارند بیایند به ما معرفی کنند! خیلیها میگویند اولین کتاب حدیثی که نوشته شده سال 124 هجری است که اثر «شهاب الدین زهری» متوفای 124 است. اولین کتاب را ایشان نوشته؛ یعنی بعد از 110 – 120 سال از زمان رحلت نبی مکرم!
این افتخار شیعه است که صاحب «وسائل» میگوید در زمان ائمه بیش از 6600 کتاب توسط اصحاب ائمه نوشته شد. از این 6600 کتاب، «اصول اربعه مئة» انتخاب شد. آن وقت اینها میگویند شیعه حدیث ندارد ما حدیث داریم، شیعه رجال ندارد ما رجال داریم!
والسلام علیکم ورحمة الله