نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
تهديد عمر بن خطاب به آتش زدن خانه ، شبيه تهديد پيامبر در تارکین نماز جماعت
کد مطلب: 8633 تاریخ انتشار: 03 اسفند 1394 - 10:59 تعداد بازدید: 7233
مقالات » نقد خلافت خلفا
تهديد عمر بن خطاب به آتش زدن خانه ، شبيه تهديد پيامبر در تارکین نماز جماعت

نقد شبهه و بررسي منظور حديث آتش زدن خانه

بسم الله الرحمن الرحیم

تهديد عمر بن خطاب، شبيه تهديد پيامبر در قضيه نماز جماعت است

طرح شبهه

نقد و بررسي حديث احراق قريش

مراد از احراق قريش جهاد با آنان است

نقد و بررسي حديث تهديد پيامبر گرامي(صلی الله علیه و آله) به سوزاندن خانه

1 – سوزاندن خانه براي ترك امر استحبابي صحيح نيست

2 - مخالفت روايات با روح قرآن

3 - مراد از روايات منافقان است

نظر علماي اهل سنت در روايت

4 - قياس نماز به بيعت نادرست است

حديث ندامت ابوبكر از حمله به خانه فاطمه(سلام الله علیها)

5 - پيامبر رعايت حال زنان و كودكان را نمود ولي عمر بن خطاب؟؟

روايات شيعه در احراق خانه تاركين نماز

پاسخ از روايات

1 - تهديد به خاطر مخالفت با شرائط پيامبر(صلی الله علیه و آله) بوده

2- افراد مورد نظر پيامبر(ص) منافقان بوده اند

نتيجه

تهديد عمر بن خطاب، شبيه تهديد پيامبر در قضيه نماز جماعت است

طرح شبهه:

برخي از وهابيان مي‌گويند: آن چه كه در روايات ثابت است، تهديد به سوزاندن خانه حضرت زهرا سلام الله علیها توسط عمربن خطاب بوده و اين تهديد هم، به مصلحت بوده است! و اين تهديد همانند تهديد پيامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) مي‌باشد كه افرادي را كه در نماز جماعت حاضر نمي‌شدند، تهديد به سوزاندن خانه‌هاي آنان كرد همان گونه كه بخاري در صحيح خود آورده است:

«عن أبي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال وَالَّذِي نَفْسِي بيده لقد هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ بِحَطَبٍ فَيُحْطَبَ، ثُمَّ آمُرَ بِالصَّلَاةِ فَيُؤَذَّنَ لها، ثُمَّ آمُرَ رَجُلًا فَيَؤُمَّ الناس ثُمَّ أُخَالِفَ إلى رِجَالٍ فَأُحَرِّقَ عليهم بُيُوتَهُمْ،

وَالَّذِي نَفْسِي بيده لو يَعْلَمُ أَحَدُهُمْ أَنَّهُ يَجِدُ عَرْقًا سَمِينًا أو مِرْمَاتَيْنِ حَسَنَتَيْنِ لَشَهِدَ الْعِشَاءَ.»

ابوهریره می گوید که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: قسم به ذاتى که جانم در دست اوست، قصد کرده‌ام تا دستور به جمع‌آورى هيزم دهم سپس مؤذن را بگويم تا اذان دهد و شخصى را براى امامت مردم مقرر نمايم و خود به خانه‌ متخلفان بروم و خانه ‌هايشان را بر آنان آتش زنم.

قسم به خداوندي كه جانم در قبضه قدرت او است اگر اينها مي‌دانستند كه اينجا استخوان گوشت دار (يا به مقدارگوشت ميان دو سُم حيوان) و يا تير آموزشي تقسيم مي‌كنند در نماز جماعت حاضر مي‌شدند.(يعني اگر احساس مي‌كردند كه در كنار نماز جماعت سود دنيوي هم هست با علاقه حاضر مي‌شدند

صحيح البخاري، ج 1، ص 231 ح 618، كتاب الْجَمَاعَةِ وَالْإِمَامَةِ، بَاب وُجُوبِ صَلَاةِ الْجَمَاعَةِ، تحقيق د. مصطفى ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 -

و مشابه اين روايات در كتب روايي شيعه نيز وارد شده است.

و يا تهديد «عمر بن خطاب» جنبه ظاهري و صوري داشت و نبايد به حقيقت حمل شود همانند سخن پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) نسبت به قريش كه فرمود:

«إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أُحَرِّقَ قُرَيْشًا.»

خداوند به من دستور داده تا قريش را بسوزانم.

صحيح مسلم ج 4، ص 2197، ح2865، بَاب الصِّفَاتِ التي يُعْرَفُ بها في الدُّنْيَا أَهْلُ الْجَنَّةِ وَأَهْلُ النَّارِ، كتاب الإيمان، بَاب بَيَانِ الْكَبَائِرِ وَأَكْبَرِهَا، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

وهابی ها می گویند: هيچ عاقلى از اين روايات سوزاندن قريش و خانه‌هاي متخلفان از نماز جماعت توسط پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) استدلال نمى ‌نمايد، و مى‌‌داند که منظور پيامبر اهميت دعوت به مسأله‌ى توحيد و نماز جماعت بوده است. بنابراين تأکيد و تصريح به سوزاندن خانه‌ى حضرت زهرا سلام الله علیها توسط عمربن خطاب، به دور از انصاف و از روى تعصب است.

نقد و بررسي حديث احراق قريش:

مراد از احراق قريش جهاد با آنان است:

روايتي كه از پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله) نقل شد كه فرموده است:

«إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أُحَرِّقَ قُرَيْشًا.»

خداوند به من دستور داده كه قريش را بسوزانم

صحيح مسلم ج 4، ص 2197، ح2865

مراد از سوزاندن در اين روايت جهاد و قتل است. همان گونه كه علماي بزرگ اهل سنت در شرح و توضيح روايت، اين نكته را با صراحت بيان كرده اند

«ابن اثير» متوفای 606 مي‌نويسد:

«ومنه الحديث أوحي إلى أن أحرق قريشا أي أهلكهم.»

حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود بر من وحی شده تا قریش را بسوزانم، یعنی هلاکشان کنم.

النهاية في غريب الأثر ج 1 ص 371، دار النشر : المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م ، تحقيق : طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي

«محمد بن أبي نصر حميدي» متوفای 488 مي‌نويسد:

وقوله «أمرني أن أحرق قريشا» كناية عن القتل كقوله عليه السلام جئتكم بالذبح، وفي الخبر في وصف أبي بكر عند قتال أهل الردة فلم يزل يحرق أعضاءهم حتى أدخلهم من الباب الذي خرجوا منه.

محمد بن أبي نصر ، تفسير غريب ما في الصحيحين البخاري ومسلم ج 1 ص 499 ، دار النشر : مكتبة السنة - القاهرة - مصر - 1415 - 1995 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : الدكتورة : زبيدة محمد سعيد عبد العزيز.

«ابن جوزي» متوفای 597 ، مي‌نويسد:

«قوله أمرني أن أحرق قريشا وهو كناية عن القتل.»

غريب الحديث ج 1 ص 207، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - لبنان - 1405 - 1985 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : الدكتور عبد المعطي أمين القلعجي.

نقد و بررسي حديث تهديد پيامبر گرامی به سوزاندن خانه

قياس رواياتي كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله تهديد به سوزاندن خانه كساني كرد كه در نماز جماعت حاضر نمي‌شدند با روايت مربوط به تهديد به سوزاندن خانه حضرت زهرا سلام الله علیه توسط عمر بن خطاب، اشكالات متعددي دارد كه اشاره مي‌شود:

1 – سوزاندن خانه براي ترك امر استحبابي صحيح نيست

در ميان مجازات اسلامي سابقه ندارد كه براي ترك يك امر مستحبي حكم سوزاندن او و خانه او صادر شده باشد و از اين رو عيني شارح صحيح بخاري مي‌نويسد:

«الإجماع منعقد على منع عقوبة المسلمين بذلك».

اجماع امت هست كه مسلمان را نمي‌شود اين چنين مجازات كرد بلكه براي ترك يك امر واجب هر چه مهم باشد نمي‌شود آن را به آتش سوزاند.

عمدة القاري ج 5 - ص 164.

امام شافعي مي‌گويد:

«فروينا عن النبي صلى الله عليه وسلم أنه نهى أن يعذب أحد بعذاب الله فقلنا به ولا نحرق حيا ولا ميتا»

از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده ایم که ایشان نهی کرده است که کسی را به عذاب خداوند، عذاب نمایند. لذا ما نمی توانیم زنده یا مرده کسی را با آتش بسوزانیم.

كتاب الأم - الإمام الشافعي - ج 7 - ص 192

امام احمد بن حنبل نقل مي‌كند:

«قال عبد اللَّهِ حدثني أَبِى ثنا إِسْمَاعِيلُ ثنا أَيُّوبُ عن عِكْرِمَةَ ان عَلِيًّا حَرَّقَ نَاساً ارْتَدُّوا عَنِ الإِسْلاَمِ فَبَلَغَ ذلك بن عَبَّاسٍ فقال لم أَكُنْ لأُحَرِّقَهُمْ بِالنَّارِ وان رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم قال لاَ تُعَذِّبُوا بِعَذَابِ اللَّهِ وَكُنْتُ قَاتِلَهُمْ لِقَوْلِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم من بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ فَبَلَغَ ذلك عَلِيًّا كَرَّمَ الله وَجْهَهُ فقال وَيْحَ بن أُمِّ بن عَبَّاسٍ»

عکرمه می گوید: علی عده ای از مردم را از اسلام برگشته بودند، با آتش سوزاند. این خبر به ابن عباس رسید. اگر من بودم، این کار را نمی کردم. و پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود که کسی را به عذاب خداوند عذاب نکنید. لذا من به خاطر سخن پیغمبر که فرمود هر کس دینش را تغییر دهد، او را بکشید؛ آنها می کشتم. این کلام این عباس به امیرالمؤمنین علیه السلام رسید، فرمود وای بر ابن عباس.

مسند أحمد بن حنبل ج 1 ص 217 ح 1871، نشر : مؤسسة قرطبة - مصر

بخاري در صحيح خود مي‌نويسد:

لان النبي صلى الله عليه وسلم قال لا تعذبوا بعذاب الله.

صحيح البخاري - البخاري - ج 4 - ص 21

قال البخاري: حدثنا عَلِيُّ بن عبد اللَّهِ حدثنا سُفْيَانُ عن أَيُّوبَ عن عِكْرِمَةَ أَنَّ عَلِيًّا رضي الله عنه حَرَّقَ قَوْمًا فَبَلَغَ بن عَبَّاسٍ فقال لو كنت أنا لم أُحَرِّقْهُمْ لِأَنَّ النبي صلى الله عليه وسلم قال لَا تُعَذِّبُوا بِعَذَابِ اللَّهِ وَلَقَتَلْتُهُمْ كما قال النبي صلى الله عليه وسلم من بَدَّلَ دِينَهُ فَاقْتُلُوهُ

صحيح البخاري ج 3 ص 1098ح 2854، نشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا

فقهاي بزرگ اهل سنت طبق همين روايت بخاري فتوي داده اند همان گونه كه ابن قدامه از فقهاي بزرگ حنبلي مي‌نويسد:

«من بدل دينه فاقتلوه ولا تعذبوا بعذاب الله (يعني النار) أخرجه البخاري وأبو داود»

المغني ج 10 ص 78

سرخسي از فقهاي بزرگ احناف مي‌نويسد:

«قوله عليه السلام لا يعذب بالنار الا ربها وقال لا تعذبوا بعذاب الله أحدا.»

المبسوط ج 26 ص 152

ابن حزم از فقهاي بزرگ ظاهري مي‌نويسد:

«لا تعذبوا بعذاب الله أحدا يعنى بالنار.»

المحلى ج 10 - ص 374

شوكاني از فقهاي بزرگ زيدي مي‌نويسد

لا تعذبوا بعذاب الله.

نيل الأوطار - الشوكاني - ج 8 - ص 2

ابوبكر نيز موقع وفات از سه كاري كه انجام داده بود اظهار ندامت مي‌كرد كه يكي از آن‌ها سوزاندن سُلَمِي به آتش بود :

طبري و ديگران نوشته اند که ابوبکر گفت:

«وَوَدِدْتُ أَنِّي يوم أُتِيتُ بِالْفَجَاةِ السُّلَمِيَّ لم أَكُنْ أَحْرِقُهُ وَقَتَلْتُهُ سَرِيحًا أو أطْلَقْتُهُ نَجِيحًا.»

اي كاش فجأه سلمي نسوزانده بودم و يا او را مي‌كشتم و يا عاقلانه او را آزاد مي‌كردم.

المعجم الكبير ج 1 ص 62، ح 43 ، تاريخ الطبري، ج 2، ص 353، تاريخ الإسلام ذهبي، ج 3، ص 118.

2 - مخالفت روايات با روح قرآن

مضمون اين روايات با روح قرآن است سازگار نيست؛ زيرا خداوند متعال مردم را در اصل ايمان و كفر آزاد گذاشته كه به اختيار خود هر يك را انتخاب كند و هر گز نسبت به كساني كه در كفر اصرار مي‌ ورزند و از ايمان خودداري مي‌كنند دستور سوزاندن خود آنان و خانه هايشان را نداده است بلكه مي‌فرمايد:

قُلْ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا...

بگو: «اين حقّ است از سوى پروردگارتان! هر كس مى خواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود)، و هر كس ميخواهد كافر گردد!» ما براى ستمگران آتشى آماده كرديم كه سراپرده اش آنان را از هر سو احاطه كرده است!

الكهف: 18/29

و خداوند متعال ارزشي حتي براي ايمان اجباري قائل نيست و با صراحت مي‌فرمايد: {لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّين﴾ البقرة: 256 . كه نبايد كسي را به اجبار وادار به قبول دين كرد.

وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لاَمَنَ مَنْ فِي الاْرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ

و اگر پروردگار تو مى خواست، تمام كسانى كه روى زمين هستند، همگى به (اجبار) ايمان مى آوردند آيا تو مى خواهى مردم را مجبور سازى كه ايمان بياورند؟! (ايمان اجبارى چه سودى دارد؟(!

يونس: 99

هم چنين مي‌فرمايد:

قُلْ لَسْتُ عَلَيْكُمْ بِوَكِيل.

(به آنها) بگو: «من مسئول (ايمان آوردن) شما نيستم! (وظيفه من، تنها ابلاغ رسالت است، نه اجبار شما بر ايمان.)»

الانعام: 66

علامه طباطباي بزرگ مفسر شيعه مي‌نويسد:

فإن الاسلام إيمان وعقيدة والعقيدة لا تحصل بالجبر والاكراه وإنما تخضع للحجة والبرهان والقرآن المجيد ينادي بذلك في عدة آيات... . منها لا إكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي .

تفسير الميزان - السيد الطباطبائي - ج 4 ص 164

3 - مراد از روايات منافقان است

اين دستور تند پيامبر گرامي ارتباطي به مسلمانان نداشته است؛ زيرا به تعبير عيني شارح صحيح بخاري «الإجماع منعقد على منع عقوبة المسلمين بذلك»

عمدة القاري ج 5 - ص 164

اجماع امت هست كه مسلمان را نمي‌شود اين چنين مجازات كرد ؛ بلكه اين دستور در حق منافقان صادر شده است همان طوري كه بخاري در صحيح خود آورده است:

عن أبي هريرة قال: قال النبي صلى الله عليه وسلم: ليس صلاة أثقل على المنافقين من الفجر والعشاء ولو يعلمون ما فيهما لأتوهما ولو حبوا لقد هممت أن آمر المؤذن فيقيم، ثمّ آمر رجلاً يؤمّ الناس، ثمّ آخذ شعلا من نار فأحرق على من لا يخرج إلى الصلاة.

ابو هريره از پيامبر اكرم نقل كرده كه فرمودند: چيزي همانند نماز صبح وعشاء بر منافقان سنگين نيست و اگر مي‌دانستند در انجام اين دو فريضه چه پاداشي هست با شتاب مي‌آمدند و من تصميم گرفتم كه به مؤذن دستور دهم اقامه بگويد سپس فرمان دهم كه به امامت يكي از مسلمانان ،‌ نماز جماعت برگذار شود و آن‌گاه شعله‌اي از آتش تهيه كنم و كساني را كه به نماز جماعت حاضر نمي‌شوند به آتش بسوزانم.

صحيح البخاري - البخاري - ج 1 - ص 160

وهم چنين روايتي است كه مسلم در صحيح خود از عبد الله بن مسعود نقل مي‌كند:

لقد رأيتنا وما يتخلف عن الصلاة الا منافق قد علم نفاقه.

جز منافقاني كه نفاق آنان ثابت شده، كسي از حضور در نماز جماعت امتناع نمي‌ورزيد

مسلم النيسابوري ، صحيح مسلم ج 2 ص 124

وعن عطاء نقل شده است که:

«كنا نسمع أنه لا يتخلف عن الجماعة إلا منافق»

همواره ما مي‌شنيديم كه فقط منافق بود كه در نماز جماعت حاضر نمي‌شد

ابن حزم ، المحلى ج 4 - ص 196

قال السرخسي المتوفی 483:

«أن عمر رضي الله عنه قال يوما لأصحابه: قد خرج من بيننا من كان ينزل عليه الوحي وخلف فيما بيننا علامة يميز بها المخلص من المنافق وهي الجماعة فكل من لقيناه في جماعة المسلمين شهدنا بايمانه ومن لقيناه يتخلف عن الجماعة شهدنا بأنه منافق

عمر روزي به ياران خود گفت: آن كه وحي به او نازل مي‌شد از ميان ما رفت ولي در ميان ما علامتي براي شناختن منافق از مؤمن مخلص قرار داد و آن نماز جماعت است و هركس كه در نماز جماعت حضور پيدا كند، گواهي مي‌دهيم كه او مؤمن هست و هر كس كه در نماز جماعت حاضر نشود شهادت مي‌دهيم كه او منافق هست.

المبسوط ج 16 - ص 139

نظر علماي اهل سنت در روايت

نظر برخي از علماي اهل سنت نيز اين است كه اين روايت در رابطه با منافقان بوده است. ابن حجر عسقلاني مي‌نويسد:

والذي يظهر لي أن الحديث ورد في المنافقين ... لأن هذا الوصف لائق بالمنافقين لا بالمؤمن الكامل لكن المراد به نفاق المعصية لا نفاق الكفر

نظر من اين است كه اين روايت در حق منافقان صادر شده است ... زيرا اين صفت زيبنده منافقان است نه مؤمن كامل.

سپس مي‌نويسد:

إن التخلف ليس من شأنهم بل هو من صفات المنافقين.

سرپيچي از نماز جماعت از شئونات مؤمنان نيست بلكه از ويژگيهاي منافقان است

تا آن جا كه مي‌نويسد:

وروى ابن أبي شيبة وسعيد بن منصور بإسناد صحيح عن أبي عمير بن أنس حدثني عمومتي من الأنصار قالوا قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ما يشهدهما منافق يعني العشاء والفجر.

ابن ابي شيبه و سعيد بن منصور با سند صحيح از ابي عمير از عموهاي خود كه انصار بودند نقل كرده‌اند كه پيامبر گرامي فرمود: منافق در نمازجماعت عشاء و صبح حضور نمي‌يابد.

ابن حجر، فتح الباري 2 ص 105

عيني شارح صحيح بخاري كه مي‌نويسد:

التاسع أنه ورد في حق المنافقين.

احتمال نهم در روايت اين است كه در حق منافقان صادر شده است.

العيني ، عمدة القاري ج 5 - ص 164

همين نظريه را شوكاني دارد.

الشوكاني ، نيل الأوطار ج 3 - ص 153

4 - قياس نماز به بيعت نادرست است

مقايسه كردن موضوع تهديد پيامبر اكرم به آتش زدن خانه‌ كساني كه در نماز جماعت حاضر نمي‌شدند با موضوع تهديد عمر بن خطاب به آتش زدن خانه حضرت زهرا سلام الله علیها به خاطر ممانعت از بيعت از جهاتي با يكديگر تفاوت دارد:

1 - موضوع نماز در قرآن و سنت بيان شده و اهميت آن كاملا روشن است؛ ولي به نظر اهل سنت موضوع خلافت نه در قرآن آمده و نه در سنت بيان شده است؛ بلكه تكليف آن به عهده امت واگذار شده ا ست.

2 - اگر چنان كه تهديد به آتش زدن خانه كساني از بيعت امتناع مي‌ورزند - همانند كساني بود كه در نماز جماعت حاضر نمي‌شدند - يك امر ثابت و شرعي بود مي‌بايست براي تمام مخالفان با بيعت ابوبكر اجرا مي‌شد ولي اين تهديد عمر بن خطاب فقط در حق فاطمه زهرا سلام الله علیها انجام گرفت و نسبت به انبوهي از صحابه كه مخالف با بيعت بودند اجرا نشد.

اسامي كساني كه مخالف با خلافت ابوبكر بودند و از بيعت با او امتناع ورزيدند در كتب معتبر اهل سنت به تفصيل ذكر شده است؛ ابن أثير مورخ بلند آوزه اهل سنت مى‌نويسد:

قال ابن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (المتوفی630هـ): وتخلّف عن بيعته على وبنو هاشم والزبير بن العوام وخالد بن سعيد بن العاص وسعد بن عبادة الانصاري ثم ان الجميع بايعوا بعد موت فاطمة بنت رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلم الا سعد بن عبادة فانه لم يبايع أحدا الى ان مات وكانت بيعتهم بعد ستة أشهر على القول الصحيح وقيل غير ذلك.

علي و بنى هاشم، زبير، خالد بن سعيد بن عاص و سعد بن عباده انصارى از بيعت با ابوبكر ‌سر باز زده و امتناع كردند،‌ سپس بعد از فوت فاطمه (سلام الله عليها) همگى بيعت كردند، مگر سعد بن عباده كه تا آخر عمرش با هيچ كس بيعت نكرد تا از دنيا رفت، و بيعت آن افراد بنابر قول صحيح، پس از گذشت شش ماه بود؛ اگر چه غير از اين هم گفته شده است.

أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 3، ص 339، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.

ابوالفداء در تاريخ خود مى‌نويسد:

قال أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (المتوفی732هـ):

فبايع عمر أبا بكر رضي الله عنهما وانثال الناس عليه يبايعونه في العشر الأوسط من ربيع الأول سنة إِحدى عشرة خلا جماعة من بني هاشم والزبير وعتبة بن أبي لهب وخالد بن سعيد ابن العاص والمقداد بن عمرو وسلمان الفارسي وأبي ذر وعمار بن ياسر والبراء بن عازب وأبي بن كعب ومالوا مع علي بن أبي طالب.

عمر با ابوبكر بيعت كرد، مردم در ده روز ميانى ماه ربيع الأول سال يازدهم هجرى براى بيعت هجوم آوردند؛ ولى گروهى از بنى هاشم، زبير، عتبه پسر ابولهب، خالد بن سعيد بن عاص، مقداد بن عمرو، سلمان فارسي، ابوذر، عمارياسر، براء بن عازب و أبى بن كعب به طرف علي رفتند و به او گرايش يافتند.

المختصر في أخبار البشر، 1، ص 107

3 - با توجه به اين كه موضوع خلافت از ديدگاه عمر بن خطاب و هم‌فكران او به قدري حائز اهميت است كه جنازه پيامبر گرامي را رها كردند و در سقيفه بني ساعده براي تعيين خليفه و بيعت با او اجتماع كردند.

و روايت مورد نظر ثابت كرد كه علي و افرادي كه در خانه او گرد آمده بودند، با ابوبكر بيعت نكرده بودند و عمر بن خطاب براي وادار كردن آنان به بيعت متوسل به تهديد گرديد. و اين تهديد، از جهاتي پايه‌هاي فكري و اعتقادي اهل سنت را زير سؤال مي‌برد:

عدم بيعت علي دليل بر عدم مشروعيت خلافت

الف: ممانعت علي(علیه السلام) از بيعت با ابوبكر، دليل بر عدم مشروعيت خلافت ابوبكر از ديدگاه علي است؛ زيرا اگر خلافت ابوبكر مشروعيت داشت مي‌بايست علي در همان لحظات اول بيعت مي‌كرد .

با توجه به سخن رسول اكرم كه فرمود:

«علي مع الحق والحق مع علي»

مجمع الزوائد، الهيثميّ، ج7،‌ ص235 ، تاريخ بغداد، ج14، ص322 ، الإمامة والسياسة، ج1،‌ ص98، تفسير كبير، فخر رازي، ج1،‌ ص205 و207 و المستدرك، نيشابوري، ج3، ص124 ح 4629و

و يا «علي مع القرآن والقرآن مع علي هذا حديث صحيح الاسناد» وصححه الذهبي.

المستدرك ج 3 ص 124، تاريخ الخلفاء للسيوطي: 116 و162

و با توجه به سخن ابن حزم اندلسي كه اجماع منهاي علي را لعنت مي‌كند مشكل‌تر مي‌شود آن جا كه مي‌گويد:

قال ابن حزم المتوفی456هـ:

«لَعْنَةُ اللَّهِ على كل إجْمَاعٍ يَخْرُجُ عنه عَلِيُّ بن أبي طَالِبٍ وَمَنْ بِحَضْرَتِهِ من الصَّحَابَةِ».

لعنت خداوند بر هر اجماعى كه علي بن أبي طالب بيرون از آن باشد و صحابه‌اى كه در خدمت او هستند، در آن اجماع نباشند.

المحلى، ج 9، ص 345، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة - بيروت

ب: قدر مسلم از مضمون حديث ياد شده اين است كه در قضيه تهديد عمر بن خطاب، علي، فاطمه، حسن و حسين) به عنوان اهل مدينه ، ترسيده‌اند و با توجه به رواياتي كه اهل سنت نقل كرده‌اند هر كس اهل مدينه را بترساند مورد لعن پيامبر اكرم قرار گرفته است همان طوري كه ذهبي از استوانه‌هاي علمي اهل سنت مى‌نويسد:

قال المتوفی748هـ: عن السائب بن خلاد، أنه سمع رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: من أخاف أهل المدينة أخافه الله، وعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين.

سائب بن خلاد مى‌گويد: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنيدم فرمود: هر كس مردم مدينه را بترساند خدا اورا بترساند، و بر چنين كسى باد لعنت خدا و ملائكه و تمام مردم.

تاريخ الإسلام ، ج 5، ص 26، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.

امتناع علي و تعدادي از صحابه از بيعت و توسل عمر بن خطاب به تهديد، ثابت مي‌كند كه موضوع اجماع امت ، افسانه‌اي بيش نيست.

كفاره حنث قسم بر خليفه دوم

ج: عمر بن خطاب كه سوگند ياد كرد خانه را با اهلش به آتش خواهد كشيد، يا به قسم را عمل کردکه حرف شيعه ثابت است و يا عمل نکرد كه در اين صورت لازم بود کفاره حنث قسم بپردازد، آيا دليلى و لو يك روايت ضعيف وجود دارد که عمر کفاره شکستن قسم را پرداخته باشد؟

ولي حديث ندامت ابوبكر از حمله به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها استفاده مي‌شود كه عمر بن خطاب تهديد خود را عملى كرده است.

حديث ندامت ابوبكر از حمله به خانه فاطمه

«قال أبو بكر رضى الله تعالى عنه: أجل إني لا آسى على شئ من الدنيا إلاّ على ثلاث فعلتهن وددت أنّى تركتهن وثلاث تركتهن وددت أنى فعلتهن وثلاث وددت أنى سألت عنهن رسول الله صلى الله عليه وسلم فأما الثلاث اللاتي وددت أنى تركتهن فوددت أنى لم أكشف بيت فاطمة عن شئ وإن كانوا قد غلقوه على الحرب... .»

من به چيزى در دنيا تأسف نمى‌خورم، مگر بر سه چيز كه انجام دادم و سه چيزى كه انجام ندادم و سه چيزى كه كاش از رسول خدا صلى الله عليه وآله مى‌پرسيدم: دوست داشتم خانه فاطمه را هتك حرمت نمى‌كردم هر چند براى جنگ بسته شده شود... .

تاريخ الطبري، ج 2، ص 353، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت؛تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 3، ص 118، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.

مسعودى شافعى در كتاب اثبات الوصيه تصريح مى‌كند كه عمر خانه را به آتش كشيده است:

قال المسعودي، أبو الحسن على بن الحسين بن على المتوفی346هـ : فهجموا عليه و أحرقوا بابه و استخرجواه منه كرهاً وضغطوا سيّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً.

... پس قصد خانه علي كردند و بر او هجوم آوردند و خانه‌اش را آتش زدند و او را به زور از خانه بيرون آوردند، سرور زنان (فاطمه) را بين ديوار ودر فشار دادند تا فرزندش محسن را سقط كرد.

اثبات الوصيه، ص 143.

تاج الدين سبكى نام مسعودى را در زمره عالمان شافعى آورده و او را مورخ، صاحب فتوا و علامه مى‌داند:

على بن الحسين بن على المسعودى صاحب التواريخ كتاب مروج الذهب فى أخبار الدنيا وكتاب ذخائر العلوم وكتاب الاستذكار لما مر من الأعصار وكتاب التاريخ فى أخبار الأمم وكتاب أخبار الخوارج وكتاب المقالات فى أصول الديانات وكتاب الرسائل وغير ذلك. قيل إنه من ذرية عبد الله بن مسعود رضى الله عنه أصله من بغداد وأقام بها زمانا وبمصر أكثر وكان أخباريا مفتيا علامة صاحب ملح وغرائب.

علي بن الحسين مسعودي، صاحب كتاب‌هاى تاريخى مروج الذهب... و ديگر كتاب‌ها است. گفته شده كه او از فرزندان عبد الله بن مسعود بوده است، اصالتاً‌ اهل بغداد و زمانى در آن جا و بيشتر در مصر ساكن بوده، او اخباري، داراى فتوا، دانشمند و... بود.

السبكي، تاج الدين بن علي بن عبد الكافي (متوفاي771هـ)، طبقات الشافعية الكبرى، ج 3، ص 456، تحقيق: د. محمود محمد الطناحي د.عبد الفتاح محمد الحلو، ناشر: هجر للطباعة والنشر والتوزيع - 1413هـ، الطبعة: الثانية.

5 - پيامبر رعايت حال زنان و كودكان را نمود ولي عمر بن خطاب ؟؟

پيامبر اكرم حتي در تهديد منافقان وجود زنان و كودكان را در ميان منزل استثنا نمود، بنا به نقل احمد بن حنبل حضرت فرمودند:

لولا ما في البيوت من النساء والذرية أقمت صلاة العشاء وأمرت فتياني يحرقون ما في البيوت بالنار.

اگر زنان و كودكان در خانه نبودند، دستور مي‌دادم جوان‌هاي من خانه آنان را به آتش بكشند.

الإمام احمد بن حنبل ، مسند احمد ج 2 ص 367 ، العيني ، عمدة القاري ج 5 - ص 160

ابن كثير هم مي‌نويسد:

ولولا ما في البيوت من النساء والذرية لحرقت عليهم بيوتهم بالنار.

اگر زنان و كودكان، در خانه نبودند، خانه را به آتش مي‌كشاندم

ابن كثير ، تفسير ابن كثير ، ج 1 ص 581

ولي وقتي عمر بن خطاب در تهديد خانه حضرت زهرا سلام الله علیها را به آتش حقوق زنان و فرزندان را رعايت نكرد همان گونه كه در نقل ابن قتيبه آمده است:

وقال عمر: والذى نفس عمر بيده لتخرجنّ أو لأحرقنّها على من فيها! فقيل له: يا أباحفص إنّ فيها فاطمة!! فقال: وإن.

عمر گفت:‌ قسم به خداوندي جان عمر در دست او است يا همگي براي بيعت با ابوبكر بيرون بياييد و يا خانه را با تمام ساكنانش به آتش مي‌كشم. به عمر گفتند: در اين خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها حضور دارد! پاسخ داد: اگر چه فاطمه هم در خانه باشد آن را به آتش مي‌كشم.

الامامة والسياسة: 1/12

همين مطلب را عمر رضا كحاله از علماي بزرگ اهل سنت معاصر نقل مي‌كند:

اعلام النساء ج 4 ، ص 114

شهرستاني از قول نظام نقل مي‌كند:

وكان عمر يصيح: إحرقوا دارها بمن فيها، وماكان فى الدار غير علىّ وفاطمة والحسن والحسين وزينب عليهم‏السلام.

عمر فرياد مي‌كشيد كه خانه را با تمام افرادي كه در آن هست به آتش بكشيد و در خانه جز علي ، فاطمه ، حسن و حسين كسي نبود.

الملل والنحل: 1/57. طبعة بيروت، دار المعرفة

روايات شيعه در احراق خانه تاركين نماز

در رابطه با رواياتي كه در منابع شيعه آمده توجه به چند نكته ضروري است:

شيخ حر عاملي روايات متعددي در رابطه با تهديد پيامبر گرامي و امير مؤمنان ذكر كرده است به چند مورد اشاره مي‌كنيم:

1 - وبإسناده عن الحسين بن سعيد ، عن النضر ، عن ابن سنان يعني عبد الله ، عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) قال : سمعته يقول : إن أناسا كانوا على عهد رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) أبطأوا عن الصلاة في المسجد فقال النبي ( صلى الله عليه وآله ) : ليوشك قوم يدعون الصلاة في المسجد أن نأمر بحطب فيوضع على أبوابهم فتوقد عليهم نار فتحرق عليهم بيوتهم .

وسائل الشيعة (آل البيت) - الحر العاملي - ج 5 - ص 194، ح 6311 و التهذيب ج 3 ص 25 ح 87

سند روايت صحيح است

2 - وعنه ، عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) أن أمير المؤمنين ( عليه السلام ) بلغه أن قوما لا يحضرون الصلاة في المسجد ، فخطب فقال : إن قوما لا يحضرون الصلاة معنا في مساجدنا فلا يؤاكلونا ولا يشاربونا ولا يشاورونا ولا يناكحونا ولا يأخذوا من فيئنا شيئا ، أو يحضروا معنا صلاتنا جماعة ، وإني لاوشك أن آمر لهم بنار تشمل في دورهم فاحرق عليهم أو ينتهون ، قال : فامتنع المسلمون عن مؤاكلتهم ومشاربتهم ومناكحتهم حتى حضروا الجماعة مع المسلمين.

شيخ حر عاملي ، وسائل الشيعة (آل البيت) ج 5 ، ص 196، ح 6318 ، امالي شيخ طوسي ج 2 ص 308 .

سند اين روايت نيز صحيح است.

3 - قال : وقال رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) لقوم : لتحضرن المسجد أو لأحرقن عليكم منازلكم .

شيخ حر عاملي ، وسائل الشيعة (آل البيت) ج 8 ص 291 ، ح 10697، من لايحضره الفقيه ج 1 ص 245 ح 1092 .

روايت مرسل و ضعيف است.

4 - محمد بن الحسن باسناده عن الحسين بن سعيد ، النضر ، عن عبد الله بن سنان ، عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) قال : سمعته يقول : صلى رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) الفجر فأقبل بوجهه على أصحابه فسأل عن أناس يسميهم بأسمائهم . فقال : هل حضروا الصلاة ؟ فقالوا : لا يا رسول الله فقال : أغيب هم ؟ قالوا : لا ، فقال : أما انه ليس من صلاة أشد على المنافقين من هذه الصلاة والعشاء ، ولو علموا أي فضل فيهما لا توهما ولو حبوا .

شيخ حر عاملي ، وسائل الشيعة (آل البيت) ج 8 ص 294 ، ح 10706 ، التهذيب ج 3 ص: 25 ح 86 ، أمالي الصدوق ص 392 ح 15 ، عقاب الأعمال ص: 276 ، المحاسن ص 84 ح 21 .

سند شيخ طوسي و شيخ صدوق و محاسن برقي صحيح است.

پاسخ از روايات:

1 - تهديد به خاطر مخالفت با شرائط پيامبر بوده

فقيه عاليقدر شيعه شيخ آقا رضا همداني در پاسخ رواياتي كه در منابع شيعه آمده است مي‌نويسد:

وما في هذه الأخبار من الأمر بإحراقهم أو إحراق بيوتهم، فلعله لأجل مخالفة النبي صلى الله عليه وآله بعد أن كان قد شرط عليهم ذلك والا فترك المستحب أو فعل المكروه من حيث هو ليس موجباً لاستحقاق العقوبة.

در اين روايات كه پيامبر اكرم دستور سوزاندن آنان و خانه‌هاي آنان را صادر فرموده شايد به خاطر مخالفت آنان با شرائطي بوده كه حضرت با آنان كرده بود و گرنه ترك يك امر مستحبي و يا مكروه باعث اين چنين عقوبتي نخواهد بود.

مصباح الفقيه (ط.ق) - آقا رضا الهمداني - ج 2 ق 2 ص 624

مؤيد اين نظريه روايت صحيحي است كه برقي و شيخ صدوق نقل كرده اند :

أحمد بن محمد البرقي في ( المحاسن ) عن جعفر بن محمد الأشعري ، عن ابن القداح ، عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) قال : اشترط رسول الله ( صلى الله عليه وآله) على جيران المسجد شهود الصلاة وقال : لينتهين أقوام لا يشهدون الصلاة أو لآمرن مؤذنا يؤذن ثم يقيم ثم لآمرن رجلا من أهل بيتي وهو علي بن أبي طالب فليحرقن على أقوام بيوتهم بحزم الحطب لأنهم لا يأتون الصلاة .

امام صادق علیه السلام از پدران خود نقل فرموده : پيامبر گرامي با همسايگان مسجد شرط كرد كه در نماز جماعت حضور به‌هم رسانند آنگاه فرمود: آنان كه در نماز جماعت حاضر نمي‌شوند اگر از كار خود دست برندارند، دستور مي‌دهم كه مؤذن اذان و اقامه بگويد سپس به يكي از اهل بيت خود كه علي بن ابي طالب باشد فرمان مي‌دهم كه خانه‌هاي آن‌ها به جرم عدم حضور در نماز ، با بستن هيزم بسوزاند.

وسائل الشيعة (آل البيت) ج 5 - ص 195، ح 6315، برقي ، المحاسن ص 84 ح 20 ، صدوق ، عقاب الأعمال ص 276 ح 2 ، أمالي الشيخ الصدوق ص 392 ح 14 .

سند عقاب الأعمال اين چنين است: عن محمد بن علي ماجيلويه ، عن علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن عبد الله بن ميمون ، عن الصادق

وسند امالي اين چنين است: عن أحمد بن زياد بن جعفر الهمداني ، عن علي بن إبراهيم عن أبيه ، عن عبد الله بن ميمون ، عن الصادق كه راويان هر دو سند مورد وثوق هستند و روايت صحيح است.

سند محاسن برقي و هم‌چنين عقاب الاعمال وامالي صدوق صحيح است.

افراد مورد نظر پيامبر منافقان بوده اند

همان گونه كه در بخش پاسخ به روايات اهل سنت ذكر شد كه مراد پيامبر گرامي 6 قطعا مسلمانان نبود؛ بلكه منافقان بود كه تصميم داشتند با ترك نماز جماعت به اجتماع مسلمانان ضربه وارد كنند. حاج آقارضا همداني از فقهاي نامدار شيعه نيز در تأييد همين نظريه مي‌نويسد:

يحتمل كون القوم الذين همّ رسول الله صلى الله عليه وآله باحراقهم أو احراق بيوتهم من جملة المنافقين الذين كانوا يتركون الجماعة رغبة عنها وعن جماعة المسلمين.

احتمال مي‌رود كه افرادي كه پيامبر گرامي صلی الله علیه و آله تصميم داشت خانه‌هاي آنان را آتش بزند، منافقان بودند كه براي اثبات مخالفت خود در نماز جماعت و ديگر جمع مسلمانان حاضر نمي‌شدند.

مصباح الفقيه (ط.ق) - آقا رضا الهمداني - ج 2 ق 2 ص 624

نتيجه

با توجه به تصميم قطعى خليفه دوم و سوگند‌هايى كه ياد كرده، و از طرف ديگر با توجه به مداركى كه در كتاب‌هاى اهل سنت يافت مى‌شود، عمر بن الخطاب فقط به تهديد كردن بسنده نكرده؛ بلكه آن را عملى نيز كرده است.


وروى الحميدي في الجمع بين الصحيحين من المتفق عليه من مسند أبي هريرة أن رسول الله (صلی الله علیه و آله) قال والذي نفسي بيده لقد هممت أن آمر بحطب ينحطب ثم آمر بالصلاة فيؤذن لها وآمر رجلا يؤم الناس ثم أخالف إلى رجال فأحرق عليهم بيوتهم والذي نفسي بيده لو يعلم أحدهم أنه يجد عرفا سمينا وخبزا برا لشهد العشاء وهذا ذم من النبي (صلی الله علیه و آله) لجماعة من أصحابه حيث لم يحضروا الصلاة جماعة معه.

إحقاق الحق (الأصل) - الشهيد نور الله التستري - ص 275؛ ورواه في منتخب كنز العمال ج 3 ص 342 في هامش المسند وفي التاج الجامع للأصول ج 1 ص 249 بتفاوپت يسير ، وقال : رواه الخمسة .



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :