بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ : 92/11/28
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله.
بحث جلسه گذشته در رابطه با کلمه «صفی» بود که در بعضی از روایات آمده و نبی مکرم اسلام در بعضی از نامههای خود به سران قبایل به آن اشاره کرده است:
«وأعطیتم من المغنم خمس الله وخمس نبیه وصفیه»
الطبقات الکبری، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری، دار النشر: دار صادر – بیروت، ج 1، ص 356، باب 1 (وفد حمیر)
مراد از واژه «صفی»:
سپس بحث شد که مراد از «صفیه» چیست؟! دقت کنید در کتب لغت اهل سنت زمانی که «صفی» را معنا میکنند میگویند:
«الصفي: ما كان يأخذه رئيس الجيش ويختاره لنفسه من الغنيمة قبل القسمة، ويقال له: الصفية. والجمع الصفايا»
«صفی» چیزی است که فرمانده سپاه قبل از آنکه غنیمت تقسیم شود؛ بهترین غنایم را برای خود برمیدارد. جمع صفیه صفایاست.
النهاية في غريب الحديث والأثر، اسم المؤلف: أبو السعادات المبارك بن محمد الجزري، دار النشر: المكتبة العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م، تحقيق: طاهر أحمد الزاوى - محمود محمد الطناحي، ج3، ص 40
عایشه نیز در این زمینه حدیثی دارد که میگوید:
«کانت صفیة رضی الله عنها من الصفی تعنی صفیة بنت حیی کانت ممن اصطفاه النبی من غنیمة خیبر»
صفیه همسر پیغمبر از صفایا بود و منظور صفیه بنت حیی است که پیغمبر او را از غنیمت های جنگ خیبر انتخاب نمود.
النهایة فی غریب الحدیث والأثر، اسم المؤلف: أبو السعادات المبارک بن محمد الجزری، دار النشر: المکتبة العلمیة - بیروت - 1399 هـ - 1979 م، تحقیق: طاهر أحمد الزاوی - محمود محمد الطناحی، ج 3، ص 40، باب صفا
آقای منتظری هم دارد که:
«وربما کانت الصفیة یطلق علی کل ما کان خالصاً للرسول أو الإمام»
چه بسا صفیه اطلاق می شود بر هر چیزی که مخصوص پیغمبر و یا امام است.
سپس از «أبو داوود سجستانی» نقل میکند بر اینکه بابی به نام «صفایا رسول اللّه (صلی الله علیه وآله وسلم)» باز کرده است و در آنجا تمام اراضی را که:
«لم یوجف علیها بخیل ورکاب»
که همان اراضی «مفتوحة عنوة» یا اراضی که به آن لشکرکشی نشده است، جزو صفایا است، مثل:
«بنو النضیر، وخیبر، وفدک»
این مطلب یک نکته است، سپس ایشان میگوید:
«وکیف کان فقد استفاضت الروایات واستقرت الفتاوی علی کون الصفایا من الأموال التی جعلها اللّه - تعالی - لرسوله وبعده للإمام القائم مقامه»
در هر صورت روایات و فتاوی بر این مطلب دالالت دارند که صفایا از اموالی بود که خداوند مخصوص پیغمبر و امام بعد از او قرار داده بود.
دراسات فی ولایة الفقیه وفقه الدولة الإسلامیة، نویسنده: الشیخ المنتظری، ج 4، ص 56، باب صفایا الغنیمة
این یک نکته است.
نامه پیغمبر اکرم به قبیله «بنی زهیر» برای دریافت خمس!
نکته دیگر در کتاب «صحیح ابن حبان» تعبیر دیگری آمده است. دقت کنید که از «یزید بن عبدالله» نقل میکند:
«کنَّا بِالْمِرْبَدِ»
ما در مربد بودیم،
«مربد» اسم منطقهای است.
«فَإِذَا أَنَا بِرَجُلٍ أَشْعَثَ الرَّأْسِ بِیدِهِ قِطْعَةُ أَدِیمٍ»
دیدیم مردی که سر تاسی دارد و در دستش هم پوستی است که روی آن چیزهایی نوشته شده است.
«فَأَخْذَنَاهَا فَقَرَأْنَا مَا فیها»
مطالبی که روی پوست نوشته شده بود را خواندیم.
«فَإِذَا فیها مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ إِلَی بَنِی زُهَیرٍ أَعْطُوا الْخُمُسَ مِنَ الْغَنِیمَةِ وَسَهْمَ النَّبِی وَالصَّفِی التجارة»
در این نامه نوشته شده بود از محمد پیغمبر خدا به بنی زهیر. خمس را از غنیمت بپردازید و سهم پیغمبر و صفی را بپردازید.
این نامه در 25 کتاب نقل شده است که در آنها کلمه «التجارة» بعد از «صفی» نبوده است. این کلمه را یا حذف کردند و یا در اینجا اضافه شده است؛ ما نمیدانیم. آقایان میگویند: در دوران امر میان زیاده و نقیصه، اصالت عدم زیاده است.
اصالت عدم زیاده است، به چه معناست؟! یعنی آنچه که کم کردهاند مردود است. اگر دو روایت داشتیم که یکی از آنها سه خطی بود و دیگری چهار خطی بود و ما شک داریم که آیا سه خطی صحیح است یا چهار خطی صحیح است؛ اصل عدم زیاده جاری میکنند.
در این موارد میگویند: اصل اولیه این است که چیزی را اضافه نکنند و اگر کم شود خلاف اصل است. روایتی که سه سطری است خلاف اصل است و روایت چهار سطری مطابق اصل است. در اصل عدم زیاده روایت زیادتر را کنار نمیگذاریم، بلکه نقیصه را کنار میگذاریم.
این کلمه در اینجا آمده و در کتب دیگر نیامده است. «ابن حبان» شخص دقیقی است و کتاب او هم کتاب «صحیح ابن حبان» است. اگر بخواهیم «وَسَهْمَ النَّبِی وَالصَّفِی» را معنا کنیم میگوییم: «سهم النبی و الصفی من التجارة».
این مطلب خیلی واضح و روشن است و هیچ شبههای در آن نیست که مراد از «صفی» این است که اگر میخواهید خمسی برای نبی مکرم اسلام معین کنید، از بهترین اموالتان آن را معین کنید. بهترین اموالتان را به عنوان «سهم النبی» کنار بگذارید.
«وَسَهْمَ النَّبِی وَالصَّفِی وَأَنْتُمْ آمِنُونَ بِأَمَانِ اللَّهِ وَأَمَانِ رَسُولِهِ»
سپس میگوید:
قَالَ فَقُلْنَا مَنْ کتَبَ لَک هَذَا»
ما گفتیم: چه کسی این نامه را نوشته است؟!
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ»
گفت: رسول الله این نامه را نوشته است.
صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان، اسم المؤلف: محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التمیمی البستی، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بیروت - 1414 - 1993، الطبعة: الثانیة، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، ج 14، ص 497 و 498، ح 6557
ظاهراً این فرد از قبیله «بنی زهیر» است.
آقای «زیلعی» این نامه را به این صورت نقل میکند:
«من محمد رسول الله إلی بنی زهیر بن أقیش إنکم إن شهدتم أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله وأقمتم الصلاة وآتیتم الزکاة وأدیتم الخمس من المغنم وسهم النبی وسهم الصفی»
نصب الرایة لأحادیث الهدایة، اسم المؤلف: عبدالله بن یوسف أبو محمد الحنفی الزیلعی، دار النشر: دار الحدیث - مصر - 1357، تحقیق: محمد یوسف البنوری، ج 4، ص 419، باب مسائل شتی
در اینجا کلمه «وسهم الصفی» را به صورت مستقل درآورده و جدای از «سهم النبی» آورده که نشانگر این است که این دو کلمه کاملاً با هم تفاوت دارد. در اینجا کلمه «صفی» به تنهایی به کار برده نشده بلکه «سهم الصفی» آورده است.
اگر مراد از «سهم الصفی» همان «سهم النبی» است، چرا تکرار به کار برده است؟! اگر مراد از «سهم الصفی» صفایای مال است، دیگر صفایای مال به عنوان یک سهم شمرده نمیشود؛ بلکه صفایای مال قبل از تقسیم و ادای خمس جدا میشود.
«ابن کثیر دمشقی» این مطلب را مفصلتر بیان کرده است و میگوید:
«من محمد رسول الله إلی بنی زهیر بن أقیش إنکم إن شهدتم أن لاإله إلا الله وأن محمدا رسول الله وأقمتم الصلاة وآتیتم الزکاة وأدیتم الخمس من المغنم وسهم النبی وسهم الصفی»
در اینجا هم کلمه «سهم الصفی» مستقل از «سهم النبی» بیان شده است.
سپس میگوید:
«فقلنا من کتب هذا»
گفتیم: چه کسی این نامهها را نوشته است؟
«فقال رسول الله»
گفتند: رسول الله این احادیث را نوشته است.
ابن کثیر می گوید:
« فهذه أحادیث جیدة تدل علی تقریر هذا وثبوته ولهذا جعل ذلک کثیرون من الخصائص له صلوات الله وسلامه علیه»
این احادیث، احادیث خوبی هستند. و دلالت بر وجود و ثبوت این مطالب دارند. لذا خیلی از علما خمس غنائم را مخصوص پیغمبر دانسته اند.
ایشان در اینجا «سهم الصفی» را به عنوان یک سهم مستقل از صفایا برای نبی مکرم اسلام قرار داده است. سپس در ذیل این روایت دارد:
«قال آخرون إن الخمس یتصرف فیه الإمام بالمصلحة للمسلمین کما یتصرف فی مال الفیء»
همانطوری که امام و خلیفه در فیء تصرف میکند، در خمس هم تصرف میکند.
سپس از استادش تعبیر دارد و می گوید:
«شیخنا الإمام العلامة ابن تیمیة رحمه الله»
البته جناب آقای «حصنی دمشقی» میگوید:
«إمامه الشیطان»
امام و پیشوای ابن تیمیه شیطان است.
دفع شبه من شبه وتمرد، اسم المؤلف: تقی الدین أبی بکر الحصنی الدمشقی، دار النشر: المکتبة الأزهریة للتراث - مصر، ج 1، ص 95، باب قصة الراهبین مع أبی عبدالله
در هر صورت ابن کثیر می نویسد:
«وهذا قول مالک وأکثر السلف وهو أصح الأقوال فإذا ثبت هذا وعلم فقد اختلف أیضا فی الذی کان یناله علیه السلام من الخمس ماذا یصنع به من بعده»
وقتی که ثابت شد خمس و صفایا به پیغمبر اکرم تعلق دارد، اختلاف است که بعد از پیغمبر اکرم تکلیف این اموال چه خواهد شد؟
«فقال قائلون یکون لمن یلی الأمر من بعده»
بعضی می گویند خمس به کسی تعلق دارد که بعد از پیغمبر اکرم ولایت را به عهده میگیرد.
«روی هذا عن أبی بکر وعلی وقتادة وجماعة»
تفسیر القرآن العظیم، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقی أبو الفداء، دار النشر: دار الفکر - بیروت - 1401، ج 2، ص 312، باب الأنفال: (41) واعلموا أنما غنمتم..
از مجموع حرفهای این افراد میشود استفاده کرد که اگر شما ادعا میکنید که خمس بعد از نبی مکرم «لمن یلی الأمر من بعده» است در اینجا چطور میگویید که «سهم النبی» را با «سهم الصفی» هردو را به نبی مکرم اسلام برمیگردانید؟!
«سهم النبی» سهم پیغمبر اکرم است که بعد از ایشان «سهم الصفی» میشود. اگر شما اینطور معنا میکنید که این خمس بعد از پیغمبر اکرم به «لمن یلی الأمر من بعده» برمیگردد، «صفی» هم کسی است که «اصطفاه النبی لمن یلی من بعده».
با تمام این موارد کلمه «صفی» مسئله را مشکل میکند. من باز حرف دیروز را تکرار میکنم؛ اگر ما بخواهیم این کلمه خمس را اعم از "غنایم جنگی" معنا کنیم، کلمه «صفی» در اینجا مانع میشود.
کلمه «صفی» همواره از غنایم جنگی بوده است و غیر از غنایم جنگی موردی ندیدیم که کلمه «صفو» یا «صفایا المال» استعمال شده باشد. البته خروج یک روایت از محل بحث ضرری به دیگر روایات وارد نمیکند.
کلمه «التجاره» در «الصفی التجارة» هم از این طرف برای آنان مشکل درست میکند. اگر واقعاً در اینجا مراد «سهم النبی» و «سهم الصفی» از غنایم جنگی است، واژه «تجارت» در اینجا چکار میکند؟!
اگر ما به کلمه تجارت تکیه کنیم، قطعاً میتوانیم کلمه «صفی» را به همان معنای لغوی معنا کنیم. «سهم النبی» در حقیقت از «صفایا المال» و بهترین اموال اخذ شده است. زمانی که میخواهید تقسیم بندی کنید بهترین مال را در اختیار پیغمبر اکرم به عنوان «سهم النبی» قرار دهید.
لزوم پرهیز از تعصبات مذهبی، در برخورد با روایات!
ما به دوستان خودمان توصیه میکنیم در روایات، تعصبات مذهبی خودمان را کنار بگذاریم؛ بدین معنا که بدون گرایش شیعه و سنی دلالت روایت را ببینیم.
روایت را از اول با آنچه که در ذهن ماست، انجام ندهیم. نقل میکنند: در زمان «شیخ انصاری» روزی مرغی در چاه افتاده بود و مُرده بود. ایشان در طهارت چاه عاجز مانده بود و نمیدانست چقدر باید آب کشیده بشود تا آب چاه طهارت خود را بازیابد.
همینطور که ایشان مشغول استنباط بود، یکمرتبه در ذهنش خطور کرد که ای کاش این حکم به جایی برسد که این چاه پاک باشد و دیگر برای آن مشکلی ایجاد نشود. همین که این مسئله به ذهنش خطور کرد، دستور داد تا چاه را کاملاً پر کردند. به قدری خاک درون چاه ریختند که دیگر چاه غیر قابل استفاده شد، سپس حکم شرعی آن را استنباط کرد.
گاهی مواقع علقههای شخصی یا علقههای ذهنی ما باعث میشود تا برداشت ما از روایت فرق کند. ما هستیم و این روایات! میخواهیم ببینیم پیغمبر اکرم چه دستوری فرمودهاند؟! این دستور به نفع ما هست یا به نفع ما نیست، باید کلاً از ذهنمان بیرون ببریم!
یا طوری استنباط کنیم که معلوم شود چیزی که از نجاست به لباس ما ترشح کرده درست است یا درست نیست.
به یاد دارم اوایل طلبگی روزی لباسم در کنار شیر آب نجس بود، یک مرتبه آب باز شد و آب لباس به روی من ترشح کرد. استادی به نام آقای حسینی داشتیم که اهل سنقر بود؛ - اگر هست خدا حفظش کند و اگر از دنیا رفته، خدا رحمتش کند - ایشان در مسائل شرعی به قدری سهل میگرفتند که به قول مرحوم آیت الله بروجردی:
"با حرف شارع مقدس: "«کل شیء لک طاهر»" هرروز میلیونها متنجس به خورد مسلمانان میدهد!"
هرکسی از ایشان مسئلهای سؤال میکرد، از 10 مورد 9 مورد آن را به اصالت الطهاره رأی میدادند. ما معمولاً از کسی دیگر سؤال نمیکردیم و صبر میکردیم تا ایشان بیاید و از ایشان میپرسیدیم.
در مورد نجاست لباسم از ایشان پرسیدم و ایشان گفتند: لباس شما پاک است و هیچ اشکالی ندارد؛ زیرا آبی که آنجا آمده آب کُر بوده و هیچ مشکلی ایجاد نکرده است و شما هم ذرات نجس را ندیدید.
گاهی مواقع که انسان میخواهد مسئلهای را سؤال کند، از شخصی سؤال میکند که مقداری سهل انگار است و در مسائل شرعی خیلی سختگیری نمیکند.
لذا در روایتی که برای ما آمده است میخواهیم ببینیم نیت نبی مکرم اسلام چه بوده است؟! قصد پیغمبر اکرم چه چیزی بوده است؟! این مطلب را میخواهیم کشف کنیم!
به قول مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی اگر بخواهیم ببینیم نبی مکرم و ائمه معصومین چه چیزی فرمودهاند، نمیتوانیم بفهمیم؛ زیرا ذهنمان به قیل و قال حوزوی عادت کرده است. شما به این کلاه نمدیها بگویید چنین مطلبی وجود دارد، شما چه چیزی میفهمید؟! فهم آنان ملاک است؛ زیرا این افراد از قیل و قال و احتمالات به دور هستند.
در حوزه مرتباً بحث میشود که شاید این مطلب باشد، شاید آن مطلب باشد، به نظرم این است و این نیست. احتمالات حوزوی ما را در فهم احادیث پیغمبر اکرم دچار مشکل میکند. به اضافه: "المفتی یفتی عن الله"؛ کسی که میخواهد فتوا بدهد میخواهد بگوید: "قال الله کذا"!! افتا کار سادهای نیست.
مفتی میخواهد حکم الله را بیان کند، شریعت را بیان کند، بیان کردن حکم الله احتیاط زیادی میبرد. این همه آقایان احتیاط واجب و احتیاط مستحب میگویند، به دلیل این است که نتوانستند خوب حکم الهی را استنباط کنند و میگویند: در اینجا به دیگران مراجعه کنید.
اگر در مورد افرادی همانند آقای «خوئی» و دیگران بگویید: "این افراد از استنباط حکم شرعی عاجز بودند،" صحیح نیست. در جایی که امر برایشان مشتبه میشود و به نتیجهای قطعی نمیرسند، به «احتیاط واجب» یا «احتیاط مستحب» فتوا میدهند.
بنابراین در نقل کلمات معصومین (علیهم السلام) اول چیزی در ذهن ایجاد نکنیم و سپس کلام معصوم را بر آن حمل کنیم. این کار اشتباه است! اول ببینیم که مراد معصوم (علیه السلام) چه چیزی است و ذهنمان را تابع آن کنیم؛ این کار هنر است و نیاز به تقوای فوق تخصصی دارد.
وجوب خمس در غنائم حربی و غیر حربی!
جناب آقای «احمدی میانجی» فرمایشی دارد و در مورد نامههایی که در آن خمس آمده است، بحثی را مطرح میکند و میگوید: در روایاتی که ما داریم، از جمله اینکه:
«وأقروا بالخمس فی غنائمهم»
مکاتیب الرسول، نویسنده: الأحمدی المیانجی، ج 3، ص 209، ح 32
یا:
«و اعطیتم من الغنائم خمس الله»
تاریخ الیعقوبی (فارسی)، نویسنده: الیعقوبی (مترجم: آیتی)، ج 1، ص 446، باب نویسندگان پیامبر
یا:
«وأدیتم الخمس من المغنم وسهم النبی»
سنن البیهقی الکبری، اسم المؤلف: أحمد بن الحسین بن علی بن موسی أبو بکر البیهقی، دار النشر: مکتبة دار الباز - مکة المکرمة - 1414 - 1994، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، ج 7، ص 58، ح 13146
یا:
«وأعطوا الخمس مما غَنِمُوا»
أسد الغابة فی معرفة الصحابة، اسم المؤلف: عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد الجزری، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: عادل أحمد الرفاعی، ج 5، ص 374، ح 5280
یا:
«وأدیتم خمس ما غنمتم إلی النبی»
الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، اسم المؤلف: یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد آلبر، دار النشر: دار الجیل - بیروت - 1412، الطبعة: الأولی، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج 4، ص 1532، ح 2662
یا:
«وأعطیتم سهم الله»
أسد الغابة فی معرفة الصحابة، اسم المؤلف: عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد الجزری، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: عادل أحمد الرفاعی، ج 1، ص 480، ح 879
یا:
«وأعطیتم الخمس من الغنائم»
الأغانی، المؤلف: أبی الفرج الأصفهانی، الناشر: دار الفکر- بیروت، الطبعة الثانیة، تحقیق: سمیر جابر، عدد الأجزاء: 24، ج 22، ص 276، باب کان مثالا للکرام
یا:
«وَأَعْطَیتُمْ مِنَ الْغَنَائِمِ الْخُمُسَ»
السنن الکبری، المؤلف: أحمد بن الحسین بن علی بن موسی الخُسْرَوْجِردی الخراسانی، أبو بکر البیهقی (المتوفی: 458 هـ)، المحقق: محمد عبد القادر عطا، الناشر: دار الکتب العلمیة، بیروت – لبنات، الطبعة: الثالثة، 1424 هـ - 2003 م، [ترقیام الکتاب موافق للمطبوع، وهو ضمن خدمة التخریج]، ج 9، ص 22، ح 17752
یا:
«فرض علیهم الخمس فی غنائمهم الحربیة وغیرها»
مکاتیب الرسول، نویسنده: الأحمدی المیانجی، ج 3، ص 214، ح 32
با توجه به این روایات، «احمدی میانجی» میگوید: در غنائم حربی و غیر حربی خمس واجب است. سپس میگوید:
«إذ لو کان المراد الغنائم الحربیة»
اگر مراد پیغمبر اکرم از کلمات خمسی که در نامهها آمده، غنائم حربیه بود،
«لم یحتج إلی الذکر فی کتابهم»
احتیاجی نبود در نامهای که به سران قبایل مینویسد، واژه خمس را بیاورد،
«وجعله فرضاً علیهم»
و خمس از غنایم را در تمام قبایل واجب کند.
«لأن الغنائم الحربیة کانت بید رسول الله (صلی الله علیه وآله) وأمرائه»
زیرا اصلاً غنایم جنگی به دست پیغمبر اکرم و امرای پیغمبر اکرم بوده است.
«ولیس لهم أن یقاتلوا من عند أنفسهم کما لا یخفی»
هیچ گروه و قومی بدون اجازه پیغمبر اکرم حق جهاد و جنگیدن با مشرکین را نداشتند.
مکاتیب الرسول، نویسنده: الأحمدی المیانجی، ج 3، ص 214، ح 32
مسلمانان حق نداشتند که با مشرکین بجنگند، غنایمی به دست آورند و سپس خمس این غنایم را به نبی مکرم اسلام بپردازند.
این مسئله قطعی است که بدون اذن پیغمبر اکرم کسی حق جنگیدن ندارد؛ این مطلب قطعی و اجماعی است. هر جنگی که صورت میگرفت حتماً با اذن نبی مکرم اسلام بود.
البته قضایای جنگ دفاعی بحث دیگری است. به عنوان مثال کفار به روستایی حمله کردند و مسلمانان از خودشان دفاع میکردند. دفاع غیر از حرب است؛ حرب به معنای جهاد و دعوت به طرف اسلام است.
اگر کسی به خانه کسی حمله کرد و او را کشت، بحث این نیست که بتوانید اموال او را هم تصرف کنید. در آنجا شما تنها میتوانید از خودت دفاع کنید، اگر او کشته شد تصرف اموال او به دست شما در آنجا جایز نیست.
به عنوان مثال فردی در خانه شما آمده و به حریم شما تجاوز کرده است و او را میکشید. اگر در جیبش ده میلیارد تومان پول دارد، نمیتوانید در پول او تصرف کنید؛ زیرا تصرف در مال غیر است. شما تنها اجازه دارید از خودت دفاع کنید، ولو دفاع شما، منجر به قتل او باشد.
در اسلام بحث دفاع یا بحث حمله کردن به دیگر قبایل و اموال آنها را به دست آوردن به «نهب» و غارت تعبیر شده است. این اقدام از ریشه حرام است؛ نه اینکه در آن هم غنایمی وجود دارد که باید خمس آن را به نبی مکرم اسلام بپردازند. بنابراین در «نهب» و غارت، به طور کلی تصرف در مال دیگران حرام است تا چه برسد بر اینکه ما معتقد باشیم در این تصرف خمس هم باید داده بشود!
بنابراین به طور کلی روایاتی که در این زمینه آوردیم حدود 30 روایت است، از این میان چند روایتی که در آن کلمه «صفی» وارد شده است را کنار میگذاریم. علاوه بر این تعداد، نامههای دیگری داریم که به صراحت و با سند صحیح وارد شده است که نبی مکرم اسلام خمس را در ردیف نماز، زکات، صوم و حج آورده است. این اقدام ایشان روشنگر این طلب است که غنایم چیزی نیست که ما آن را در ردیف نماز بیاوریم.
غنایم جنگی اتفاقی است و مربوط به زمانی جنگی صورت بگیرد و غنایمی به دست بیاید. نماز در طول شبانه روز باید اقامه شود، روزه واجب است. مردم همواره زراعت و تجارت دارند که باید از این اموال زکات آن را بپردازند.
بنابراین زمانی که این واجب در کنار نماز و زکات و حج و صوم قرار میگیرد، مشخص کننده این است که هم خانواده این واجبات است. به قول حضرت آیت الله العظمی سبحانی: "قرینه همجواری نشان میدهد که این خمس و مغنم، غیر از غنایم حربی است و به صورت اتفاقی پیش میآید."
همان صورت اتفاقی هم دارای دو شرط اساسی است: یک: حتماً به اذن نبی باشد، دوم: تقسیم غنایم به دست نبی مکرم اسلام یا نایب و وکیل ویژه ایشان باشد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته