بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ : 92/12/05
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله.
مباحث گذشته ما پیرامون نامههای رسول گرامی اسلام برای پرداخت خمس به قبایل مینوشت. تاکنون حدود 12 مورد از این نامهها را خواندیم.
نامه پیغمبر اکرم به خاندان «ثعلبة بن عامر»!
حضرت یکی از نامهها را برای خاندان «ثعلبة بن عامر» مینویسند. در این نامه هم بنا به نقل کتاب «الطبقات الکبری» که مینویسد:
«من أسلم منهم وأقام الصلاة وآتی الزکاة وأطاع الله ورسوله وأعطی من الغنائم الخمس وسهم النبی الصفی»
هر کس مسلمان شد باید نماز را اقامه کند و زکات بپردازد و خدا و رسولش را اطاعت کند و خمس غنائم را بدهد و سهم نبی را بدهد.
طبقات الكبرى، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري، دار النشر: دار صادر – بيروت، ج1، ص 272
من دیدم بعضی از فقها و بزرگواران از جمله مرحوم «احمدی میانجی» و دیگران هرجایی که کلمه «صفی» یا «صفو النبی» یا «سهم الصفی» آمده است، نوشتهاند: ما اصلاً معنای «سهم الصفی» را نفهمیدیم چیست!!
در اینطور قضایا «اعطی خمس المغنم»؛ قرائن دلالت میکند بر اینکه «مغنم» به معنای تجارت است و غنایم جنگی نیست؛ زیرا هیچ اشارهای به جنگ و منازعه و امثال او نیست. از طرفی دیگر کلمه «صفو» یا «صفی» آمده، اضافاتی بوده است.
بعضی افراد خواستند این اضافات را در این روایات اضافه کنند و کلمه «مغنم» را بر غنایم جنگی حمل کنند؛ یا شاید هم اشتباه از ناسخین بوده است. در هر صورت میدان برای تفسیر پیدا نکردند.
بنده نظرم بر این است که در اینجا طبق تعبیری که عرض کردیم «صفو» و بهترین مال را به عنوان خمس قرار بدهید، یا اینکه اگر جنگی اتفاق افتاد «سهم الصفی» را هم جدا کنید. از میان 30 نامهای که در اینجا ثبت شده است، در چند نامه کلمه «سهم الصفو» یا «صفو النبی» آمده است؛ اما الباقی روایات خالی از این کلمه است.
نامه پیغمبر اکرم به «قبائل جهینه»!
در کتاب «طبقات الکبری» وارد شده است که رسول گرامی اسلام نامهای به بعضی از قبایل «جهینه» مینویسد. آنان بعضی از قبایل بودند که فروعات و بخشهایی داشتند.
«أقام الصلاة وآتی الزکاة وأطاع الله ورسوله وأعطی من الغنائم الخمس وسهم النبی الصفی»
الطبقات الکبری، المؤلف: محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری، الناشر: دار صادر – بیروت، ج 1، ص 272
ما قرینهای نداریم بر اینکه مراد از غنیمت، غنیمت جنگی باشد.
مؤلف این کتاب هم «ابن سعد» متوفای 230 از استوانههای علمی اهل سنت است. کتاب ایشان جزو قدیمیترین کتابهایی است که در حدیث و رجال نوشته شده است و ایشان مورد تأیید تمام علمای اهل سنت است. و روایاتش هم سند دارد، غالباً سند دارد و مسند است.
کتاب «طبقات» اثر «ابن سعد» روایت بدون سند معمولاً نقل نمیکند، روش این نویسنده همانند روش «کلینی» است و مقید است که سند آن را ذکر کند. گاهی مواقع سند چسبیده به متن است و گاهی مواقع یک سند ذکر میکند و بعد از آن نامهها را ذکر میکند.
روش او همانند «شیخ صدوق» است که در کتاب «خصال» یک مرتبه سندی را ذکر میکند، سپس 200 صفحه روایت نقل میکند. برنامه آنان به همین صورت است؛ یعنی اگر دقت شود و بعد برگردد تمام آنها وجود دارد.
این نکته را هم دوستان دقت داشته باشند که در اینطور قضایایی که مربوط به حلال و حرام یا اینطور نامهها هست، زمانی که متعدد میشود اگر سند ضعیف هم باشد از مجموع اینها استفاده میبریم. آقایان اهل سنت در روایتی میگویند:
«قَدْ یحْصُلُ الْعِلْمُ بِهَا وَلَوْ کانَ النَّاقِلُونَ فُجَّارًا فُسَّاقًا»
این عبارت را به قدری تکرار کردیم که آقایان حفظ کردند. این عبارت از عبارتهای حساس است و همانند حمد و سوره باید در ذهنمان باشد؛ زیرا در بسیاری مواقع به دردمان میخورد. ببینید میگوید:
«فَإِنَّ تَعَدُّدَ الطُّرُقِ وَکثْرَتَهَا یقَوِّی بعضها بَعْضًا حَتَّی قَدْ یحْصُلُ الْعِلْمُ بِهَا»
سپس میگوید:
«وَلَوْ کانَ النَّاقِلُونَ فُجَّارًا»
مجموع الفتاوی، المؤلف: تقی الدین أبو العباس أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی (المتوفی: 728 هـ)، المحقق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، الناشر: مجمع الملک فهد لطباعة المصحف الشریف، المدینة النبویة، المملکة العربیة السعودیة، عام النشر: 1416 هـ/1995 م، ج 18، ص 26
عبارت «ابن حجر عسقلانی» مقداری به هم ریخته است، عبارت «ذهبی» به همین صورت است. «سیوطی» دارد و از فقهای مشهورشان «بدایة المجتهد» و «ابن رشد أندلسی» به طور مفصل بیان کرده است، «سید صادق» در کتاب «فقه السنة» همگی عبارت «یقَوِّی بعضها بَعْضًا» را دارند؛ اما عبارت «ابن تیمیه» بسیار عبارت جامع و کاملی است.
ما مجموعاً 40 روایت داریم که این تعداد روایت باید شماره جلد و صفحه در ذهن ما باشد. یک سری از این روایات مربوط به اصول و قواعد حدیثی است که این موارد باید همیشه در ذهن ما بماند؛ از جمله همین قضیهای که بیان کردیم!!
چرا خلفا، از نگارش حدیث پیغمبر جلوگیری کردند؟
منع حدیثها عمدتاً به این دلیل بوده است که احادیثی مربوط به ولایت اهلبیت (علیهم السلام) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) مطرح نشود. وگرنه روایاتی مربوط به نماز و زکات و امثال آن در همان زمانی که خلیفه دوم دستور میدهد احادیث پیغمبر اکرم را آتش میزنند و بخشنامه صادر میکند مبنی بر اینکه:
«ثُمَّ کتَبَ فِی الْأَمْصَارِ مَنْ کانَ عِنْدَهُ مِنْهَا شَیءٌ فَلْیمْحُهُ»
هرکسی از سنت روایتی در اختیار دارد، بر او واجب است که آن را نابود کند.
تقیید العلم للخطیب البغدادی، اسم المؤلف: الخطیب البغدادی، دار النشر: دار إحیاء السنة النبویة، ج 1، ص 52، بَابُ ذِکرِ الرِّوَایةِ عَنِ التَّابِعِینَ فِی ذَلِک
و مردم را به زندان میاندازد، در همین زمان «کعب الأحبار» در مسجد پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم) نشسته بود و داشت حدیث پیغمبر اکرم را نقل میکرد. این برنامهها تماماً دارای ریشه سیاسی داشت.
اقداماتی از قبیل منع حدیث به این جهت بود که احادیثی از پیغمبر اکرم در رابطه با ولایت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) مطرح نشود تا پایههای حکومتی این افراد متزلزل بشود؛ قرائن زیادی بر این ادعا وجود دارد.
ما در سال گذشته به طور مفصل این بحثها را مطرح کردیم و مباحث کاملاً روشن است و قرینه هم داشتیم بر اینکه این افراد از نقل و گسترش احادیث نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) وحشت داشتند.
برگردیم به بحث نامه ها...
جالب است که «ابن سعد» عبارت «وفارق المشرکین» را هم در اینجا آورده است. این مطلب نشانگر این است که جنگی در میان نبوده است، بلکه یکی از توصیههای نبی مکرم این است که از مشرکین کاملاً جدا شوید.
اگر بنا بود جنگی صورت بگیرد میفرمودند: «و حارب المشرکین»، «و قاتل المشرکین» یا میفرمودند: "مشرکین را به اسلام دعوت کنید"؛ اما شما هیچ عبارتی که نشانگر مقدمات جنگ باشد نمییابید.
عباراتی از جمله دعوت به اسلام، جنگ یا مسائل بعد از جنگ نشانگر مقدمات جنگ است. در اینجا اگر بیان شده بود: "خمس اموالی که از جنگ به دست میآورید را بدهید" نشانگر جنگ بود؛ اما هیچ قرائنی دال بر اینکه خمس مربوط به غنایم جنگی است در روایت دیده نمیشود.
نامه پیغمبر اکرم به مردم یمن برای پرداخت خمس!
آقای «یعقوبی» مورخ است که حالا شیعه باشد یا سنی فرقی نمی کند، 60 درصد از علمای اهل سنت او را قبول دارند. ایشان میگوید:
«وکتب إلی أهل الیمن بسم الله الرحمن الرحیم هذا کتاب من محمد رسول الله إلی أهل الیمن»
پیغمبر به مردم یمن نامه نوشت. به نام خداوند بخشنده و بخشایشگر. این نامه ی است از طرف محمدفرستاده خداوند به مردم یمن
در اینجا هم همان چیزی که در روایات قبلی داشتیم وجود دارد. شاید 7 روایتی که در اینجا با تعابیر مختلف آمده است را بتوان به یک روایت برگرداند.
سپس مینویسد:
«وقع بنا رسولکم مقدمنا من أرض الروم فلقینا بالمدینة»
زمانی که داشتیم از جنگ تبوک برمیگشتیم فرستاده شما آمد و در مدینه با هم ملاقات کردیم.
این افراد از شخصیتهای متعددی بوده است که به نمایندگی از قسمتهای مختلف یمن خدمت نبی مکرم اسلام آمده بودند. آمدن فرستادههای یمن با مراجعت نبی مکرم اسلام از جنگ تبوک مصادف بود.
«وأخبرنا ما کان قبلکم ونبأنا بإسلامکم وان الله قد هداکم إن اصلحتم وأطعتم الله وأطعتم رسوله وأقمتم الصلاة وآتیتم الزکاة وأعطیتم من الغنائم خمس الله وسهم النبی والصفی»
پیغمبر میفرماید: خودتان را اصلاح کنید و از خدا و پیغمبر اکرم اطاعت کنید و نماز بخوانید و زکات بدهید و خمس الله و سهم النبی و صفی را هم پرداخت کنید.
«وکان الرسول بالکتاب معاذ بن جبل»
معاذ بن جبل را هم همراه نامه برای جمعآوری خمس اموال مردم فرستاد.
تاریخ الیعقوبی، اسم المؤلف: أحمد بن أبی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح الیعقوبی، دار النشر: دار صادر - بیروت، ج 2، ص 80 و 81، باب کتاب النبی
این روایت هم نمونه روایت دیگری در جواب افرادی است که ادعا میکنند: "اگر خمس گرفتن مشروع بوده است، چرا پیغمبر اکرم خمس دریافت نکردهاند؟!" پیغمبر اکرم در اینجا «معاذ بن جبل» را برای گرفتن «سهم الله» و «سهم النبی»میفرستد.
دوستان دقت داشته باشند که زمانی که اسلام در یمن پیچید؛ یمن به صورت ملوک الطوایفی بود به طوری که هربخشی از آن در اختیار یک پادشاه قرار داشت. در آن زمان شاید در یمن 30 یا 40 پادشاه وجود داشت و در کتب بسیاری از آن به «ملوک یمن» و «ملوک حمیر» تعبیر میکنند.
دیروز هم خواندیم که کلمه «قیل» به معنای پادشاه است. زمانی که آوازه اسلام در جامعه آن روز پیچید، این افراد که در آن زمان تحت حکومت و سلطه ایران بودند مشاهده کردند که دین خوبی است.
مردم یمن از ظلمهایی که حاکمین و پادشاهان ایران انجام میدادند به ستوه آمده بودند؛ زیرا حاکمین ایران در آن زمان از این افراد پولهای کلانی میگرفتند و زورگوییهای زیادی انجام میدادند. مردم یمن زمانی که اسلام و معارف اسلامی را مشاهده کردند، مسلمان شدند.
آقایانی میگویند: "اگر عمر نبود ما مسلمان نمیشدیم"، درحالیکه مشاهده کنید زمانی که آوازه اسلام در یمن میپیچد مردم دسته دسته مسلمان میشوند و نمایندهای از جانب خودشان خدمت رسول اکرم میفرستند تا کسی را برای تعلیم معارف دینی بفرستند.
جریان فتح یمن چگونه بود؟
پیغمبر اکرم به جهت اینکه برخی افراد در درون حکومت ایجاد تفرقه نکنند، به این افراد مأموریت میدهند که برای تبلیغ اسلام به مناطق دیگر بروند. این افراد چهار ماه در مکان مورد نظر میمانند، اما هیچ کاری از پیش نمیبرند؛ پس از چهار ماه امیرالمؤمنین به آنجا میروند.
حدود 5 ماه پس از فتح مکه است که ماه رمضان میآید، در ماه ربیع الثانی یا جمادی الأول بوده که قضیه فتح مکه صورت میگیرد و شاید حدود پنج یا شش ماه بعد از آن جنگ «هوازن» و «قطیف» و «حنین» پیش میآید و سپاهی به سرکردگی «خالد بن ولید» برای معرفی مردم به اسلام میرود؛ اما کاری پیش نمیبرد.
به تعبیر بعضی از افراد کاملاً قضایا قفل شده بود تا زمانی که امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در ماه مبارک رمضان عازم به جنگ میروند. رسول گرامی اسلام در مسجد قبا به مشایعت ایشان میروند و شمشیر و زره ایشان را میبندد و برای ایشان دعا میکنند.
حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به سمت یمن به راه میافتند. از مدینه تا یمن دو هفته فاصله بوده است. زمانی که آن حضرت به سپاه ملحق میشوند با بعضی از قبایل جنگ مختصری میکنند و آنان را شکست میدهند و آوازه شجاعت ایشان هم پیچیده بود.
مردم یمن هم با توجه به اینکه تحت ستم شاهی ایرانی بودند و به ستوه آمده بودند، پس از اینکه رسول گرامی اسلام به تبلیغ دین اسلام پرداختند، آنان به اسلام گرویدند. بسیاری از قبایل «اسلموا صلحا» اسلام آوردند نه «اسلموا حربا»!
دوستان توجه کنند که ماجرای «خالد بن ولید» نیاز به دقت بیشتری دارد. رسول گرامی اسلام 20 روز بعد از فتح مکه «خالد بن ولید» را با تعداد افرادی برای تبلیغ دین اسلام میفرستد. او رؤسای قبایل را میکشد و دست به غارت میزند. زمانی که این خبر به رسول گرامی اسلام میرسد، ایشان سه مرتبه دستش را بلند میکند و میفرماید:
« اللهم إني أَبْرَأُ إِلَيْكَ مِمَّا صَنَعَ خَالِدٌ »
خدایا من از آنچه خالد انجام داد اعلام بیزاری می کنم.
الجامع الصحيح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا؛ ج3، ص 1157، ح 3001
سپس امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) میروند و تمام خون بها را به خانوادههای آنان پرداخت میکنند. ایشان اموالی که پایمال شده بود را جبران میکنند، حتی اگر ظرف غذای سگی شکسته بود وجه آن را پرداخت میکند.
مورخین و شارعین «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» نوشتهاند: افرادی در زمان جاهلیت با اقوام «خالد بن ولید» درگیر شده بود و پسرعموی او را به قتل رسانده بودند. «خالد بن ولید» به خونخواهی از او تعدادی از آن افراد را به قتل رساند.
قضیه «خالد بن ولید» نیازمند دقت بیشتری است؛ اینکه چرا نبی مکرم اسلام بلافاصله پس از اسلام ظاهری این افراد، معاویه را به عنوان کاتب برمیگزیند. البته ما او را به عنوان کاتب وحی قبول نداریم؛ اما این شخص به عنوان کاتب نامههای پیغمبر اکرم ثابت شده است.
همچنین نبی مکرم اسلام برای ابوسفیان ارزش قائل است. این اقدام ایشان دو جنبه دارد؛ جنبه اول این است که رسول گرامی اسلام به این افراد شخصیت میبخشد تا از فتنههای احتمالی این افراد جلوگیری کند.
جنبه دوم اقدام ایشان این است که رسول گرامی اسلام به این افراد شخصیت میدهد تا از شخصیت و نفوذ این افراد برای اسلام مردم، استفاده کند. این دو جنبه به ذهن ما میرسد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته