بسم الله الرحمن الرحیم
1393/01/30
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله.
مباحث گذشته ما پیرامون مکاتبات رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله وسلم) به سران قبایل و شخصیتهای مختلف در رابطه با نماز و زکات و خمس بود. تعدادی از نامهها را خواندیم، اکنون یک جمع بندی انجام میدهیم و وارد بحث بعدی میشویم.
نامه پیغمبر اکرم به «اکیدر»!
روایتی را که «ابن سعد» در کتاب «الطبقات الکبری» جلد اول صفحه 288 آورده است، در مورد نامه رسول گرامی اسلام به «اکیدر» هست.
حضرت در این نامه میفرمایند:
«بسم الله الرحمن الرحیم هذا کتاب من محمد رسول الله لأکیدر حین أجاب إلی الإسلام وخلع الأنداد والأصنام مع خالد بن الولید سیف الله فی دومة الجندل وأکنافها»
این نامه محمد فرستاده خداوند است به اکیدر وقتی که مسلمان شد و بت و بت پرستی را کنار گذاشت.
الطبقات الکبری، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری، دار النشر: دار صادر - بیروت، ج 1، ص 288 و 289، ذکر بعثة رسول الله e الرسل بکتبه إلی الملوک یدعوهم إلی الإسلام وما کتب به رسول الله لناس من العرب وغیرهم
این نامه خطاب به «اکیدر» نوشته شده است و در رابطه با «خالد بن ولید» است.
به چه دلیل خالد بن ولید «سیف الله» خطاب شد؟!
واژه «سیف الله» که در اینجا آمده است که بعضی افراد میخواهند استفاده کنند که لقب «خالد بن ولید» بوده است. در قضیه «مالک بن نویره» که ایشان رفت و مسائلی پیش آمد، با اینکه «مالک بن نویره» و یارانش نماز صبح را پشت «خالد بن ولید» خواندند؛ اما چشم «خالد بن ولید» به همسر «مالک بن نویره» افتاد که بسیار زیبا بود. «خالد بن ولید» به بهانه ارتداد «مالک بن نویره» را کشت و با همسر او نزدیکی کرد.
سپس سر «مالک بن نویره» را از بدن جدا کرد و جلوی خانواده و همسر و فرزندان و برادر او، سرش را زیر دیگ گذاشت و غذا پختند.
پس از آن ماجرا «خالد بن ولید» اهلبیت «مالک بن نویره» را اسیر کرد و به مدینه آورد و تا اواخر عمر ابوبکر ایشان جزو اسرا بودند. بعد از اینکه عمر به خلافت رسید، خاندان «مالک بن نویره» را از زندان آزاد کرد.
عمر به ابوبکر گفت این شخص زنا کرده است و باید او را سنگسار کنیم:
«والله لاهجرنک بحجارة»
به خدا من تو را سنگسار میکنم.
اما ابوبکر گفت:
«ان خالد تأوّل فأخطأ »
خالد اجتهاد کرده و خطا کرده و ثوابی هم برده است.
با اینکه او انسان بیگناهی را کشته و مرتکب زنا هم شده است، به دلیل اینکه قتل و زنای او مبتنی بر اجتهاد او بوده است ثواب هم برده است!!
عمر اصرار زیادی به ابوبکر کرد که «خالد بن ولید» را عزل کن! ولی ابوبکر گفت: من شمشیر خدا که پیغمبر اکرم او را باز گذاشته، در قلاف نمیگذارم!!
به همین جهت از آن پس اهل سنت زمانی که از «خالد بن ولید» تعبیر میکنند، او را سیف الله خطاب میکنند.
ما دلیل قاطعی که راجع به سیف الله از ناحیه نبی مکرم اسلام اطلاق شده باشد، ندیدیم. البته بعضی از دوستان ما استدلالی دارند بر اینکه یکی از اجداد «خالد بن ولید»، سیف الله نام بوده است؛ زیرا گاهی مواقع فردی را به پدر، پدر بزرگ یا جد اعلای او نسبت میدهند. «خالد بن ولید» و «خالد سیف الله» یعنی «خالدی» که از نوادههای سیف الله است!
اجتهاد به معنای آنچه که دل او خواسته است، میباشد. اجتهاد باید یا از کتاب باشد و یا از سنت باشد؛ اما در اینجا کتاب و سنت در کار نیست. مراد از اجتهاد که عمر بن خطاب افرادی را میفرستاد، پرسید در آنجا اگر مسئلهای برایتان پیش بیاید چکار میکنید؟!
گفتند: ما به کتاب خدا مراجعه میکنیم. او گفت: اگر در کتاب نبود چکار میکنی؟! در جواب گفت: به سنت مراجعه میکنم. عمر پرسید: اگر سنت هم نبود چکار میکنید؟! در جواب گفت:
«اجتهدوا بالرأی»
آنچه که رأی من هست به آن عمل میکنم.
اجتهاد به معنای عمل دلخواه فرد است. «ابن عقیل» که یکی از علمای اهل سنت است که کتابی هم در رد معاویه نوشته است، او مینویسد:
ما به شیعیان اعتراض میکنیم که شما معتقد به عصمت چهارده نفر هستیم؛ اما بی توجه به این هستیم که خودمان به عصمت 120 هزار صحابه عقیده داریم!!
بنده بارها گفتم که بحث عصمت صحابه نیست؛ بلکه فوق عصمت است. اگر ما میگوییم ائمه طاهرین (علیهم السلام) عصمت دارند، به این دلیل است که میگوییم ائمه طاهرین از آنجایی که به هیچ وجه گناه نکردند بلکه تصمیم قطعی هم دارند بر اینکه نه تنها گناه نکنند، بلکه فکر گناه هم به ذهنشان خطور نکند. خداوند عالم به دلیل تصمیم قطعی این چهارده نور پاک به آنان ملکهای داده است که این بزرگواران گناه نکنند.
عصمت در حقیقت یک قدرتی در ملکه خدادادی است که اطراف گناه نگردند. آنها میگویند: صحابه گناه میکنند، اما گناه آنان نوشته نمیشود و این دیگر فوق عصمت است.
عصمت به معنای این است که گناه نکند. به قول آقایان صحابه معصوم نیستند و گناه میکنند؛ اما گناهشان نوشته نمیشود زیرا رسول گرامی اسلام فرموده است: هرچقدر دلتان میخواهد انجام بدهید، خداوند شما را بخشیده است!!
این روایت در کتاب «صحیح بخاری» وارد شده است. او مینویسد:
«اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ، فَقَدْ غَفَرْتُ لَکمْ»
هر کاری دوست دارید انجام بدهید خداوند شما را بخشیده است.
صحیح البخاری، المؤلف: محمد بن إسماعیل بن إبراهیم بن المغیرة البخاری، أبو عبد الله، مصدر الکتاب: موقع وزارة الأوقاف المصریة، ج 11، ص 41، باب 141- باب الجاسوس
طبق این روایت کافی است یک نفر صحابه باشد یا در جنگ شرکت کرده باشد، این افراد معصوم هستند!! یعنی وقتی که این افراد مثلاٌ اهل بدر شدند، القاء خصوصیت میکنند. وقتی که این افراد القاء خصوصیت را یاد گرفتند، مشکل زیادی ندارند.
مصادیقی از مقام فوق عصمت «عمر بن خطاب»!
آقایان دقت کنند و به تناسب پیش آمد مطلبی ضروری است. امروزه یکی از شبهاتی که آقایان وهابی نسبت به شیعه مطرح میکنند، همین است.
یکی از ادلهای که آقایان نسبت به آن کفر شیعه را ثابت میکنند و میگویند: "شیعه کافر است!" این است که میگویند: شیعیان معتقد به عصمت ائمه طاهرین هستند.
آنها معتقدند: "پیغمبر اکرم هم معصوم نبوده است، تنها در زمان ابلاغ وحی معصوم بوده است و شیعیان ائمه طاهرین را از پیغمبر اکرم هم بالاتر میبرند."
«ابن عربی» میگوید: در آیه شریفه «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا»؛ از بزرگترین مصادیق این آیه، «عمر بن خطاب» و «احمد بن حنبل» است:
«ولهذا قال فی عمر بن الخطاب یذکر ما أعطاه الله من القوة یا عمر ما لقیک الشیطان فی فج إلا سلک فجاً غیر فجک»
عمر بن خطاب خداوند به تو یک نیرو و قدرتی داده است که تو از هر کوچهای بروی، شیطان از کوچه دیگر میرود.
نویسنده معتقد است که شیطان به قدری از عمر بن خطاب میترسد که هیچ موقع جرئت نمیکند با عمر در یک خیابان قرار بگیرد و از خیابان دیگر میرود.
سپس میگوید:
«فدل علی عصمته بشهادة المعصوم»
این مطلب به شهادت پیغمبر اکرم دلیل بر عصمت عمر است.
«وقد علمنا إن الشیطان ما یسلک قط بنا إلا إلی الباطل»
شیطان قطعاً ما را به سمت مسیر باطل میبرد،
«وهو غیر فج عمر بن الخطاب»
این مسیر قطعاً غیر از راهی است که عمر بن خطاب میرود.
«فما کان عمر یسلک إلا فجاج الحق بالنص»
عمر در مسیری قرار نمیگیرد، مگر از جاده حق و آن هم با نص پیغمبر اکرم.
الفتوحات المکیة فی معرفة الاسرار الملکیة، اسم المؤلف: محیی الدین بن علی بن محمد الطائی الخاتمی، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - لبنان - 1418 هـ- 1998 م، الطبعة: الأولی، ج 1، ص 261، الباب الثلاثون فی معرفة الطبقة الأولی والثانیة من الأقطاب الرکبان
همچنین «احمد بن حنبل» روایتی میآورد که میگوید:
«أن عمر بن الخطاب ینطق علی لسانه ملک»
همواره ملکی بر زبان عمر بن خطاب سخن میگفت.
فضائل الصحابة، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشیبانی، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بیروت - 1403 - 1983، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. وصی الله محمد عباس، ج 1، ص 263، ح 341
او میگوید: زمانی که عمر به سخن درمیآمد، در اصل ملکی که بر زبان عمر بود سخن میگفت و خود عمر سخن نمیگفت. ظاهراً لبهای عمر حرکت میکنند، اما در حقیقت گوینده ملک است. ملائکه هم گناه و معصیت نمیکنند!!
او میگوید: گاهی مواقع شیطان از زبان پیغمبر اکرم آیاتی را بیان میکند. حال ما در مسائل عادی کار نداریم، اما میگویند: "زمانی که پیغمبر اکرم مشغول دریافت وحی بودهاند، گاهی مواقع شیطان از زبان ایشان هم سخن میگوید!!"
این افراد معتقدند: گاهی مواقع شیطان از زبان پیغمبر اکرم سخن میگوید، اما هیچ موقع از زبان شیطان سخن نگفته است و عمر بن خطاب هرجایی که باشد شیطان آنجا نیست!! شخصی در مورد این ادعا میگفت: در هر مکانی یک شیطان کافی است.
«ابن تیمیه» خدای وهابیت در همین زمینه میگوید:
«وثبت عن قیس عن طارق بن شهاب قال کنا نتحدث أن عمر یتحدث علی لسانه ملک»
ما همه صحابه همیشه میگفتیم که ملکی همیشه بر زبان عمر تکلم میکرد.
منهاج السنة النبویة، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج 6، ص 65
«ثبت» به معنای روایت قطعی است و همچنین کلمه «کنا» دلیل بر استمرار است.
البته من نمیدانم چرا ملک زبان عمر، زمانی که شخصی از عمر در مورد تیمم از او پرسید خوابیده بود و او اینگونه پاسخ آن شخص را داد!!
شخصی از عمر پرسید: غسل بر من واجب شده است، با توجه به اینکه امکانات غسل کردن برایم فراهم نیست آیا میتوانم تیمم کنم و نمازم را به جا آورم؟! عمر در پاسخ گفت: نه، چند ماه هم طول بکشد و نتوانی غسل کنی حق نماز خواندن نداری!!
«عمار» به این حکم اعتراض کرد و گفت من به همراه خودت نزد رسول گرامی اسلام آمدیم و گفتیم: ما دو نفر در مسافرت بودیم و غسل بر ما واجب شد. من با خاک تیمم کردم و نماز خواندم، اما دوستم نماز نخواند. پیغمبر اکرم فرمودند: کار تو صحیح بوده است!
قرآن کریم هم در این باره به صراحت میفرماید:
(أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا صَعِیداً طَیباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکمْ وَ أَیدِیکمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُورا)
یا یکی از شما از بیت خلوت آمده، و با زنان تماس جنسی پیدا کردید، و برای غسل آبی نیافتید، با خاک پاک تیمم کنید، یعنی دست به خاک زده صورت و دو دست خود را مسح کنید، که خدا بخشنده آمرزگار است.
سوره نساء (4): آیه 43
ملکی که به زبان عمر بن خطاب سخن میگفت، ظاهراً آن موقع خواب بوده است و نتوانسته است به عمر مشورت بدهد. ما امثال این قضایا فراوان داریم، اما تعبیر روشن آن در همان روایت است.
همچنین «مجاهد» هم در مورد عمر میگوید:
«عن مجاهد قال: کان عمر إذا رأی رأیا نزل به القرآن»
مجاهد میگوید: وقتی از ذهن عمر مسئلهای خطور میکرد بلافاصله جبرئیل طبق آن آیه نازل میکرد.
تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعی، سنة الولادة 499/ سنة الوفاة 571، تحقیق محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، الناشر دار الفکر، سنة النشر 1995، مکان النشر بیروت، ج 44، ص 114، باب فی آباء من اسمه عمر
این مطلب بسیار بالاتر از مطالب قبلی است و به این معناست که حتی خداوند متعال هم در اختیار عمر بن خطاب است!! همین که عمر مسئلهای را تصور میکرد، خداوند متعال به جبرئیل دستور میداد که طبق تفکر عمر آیهای نازل کند!!
آقایان در مورد عمر بن خطاب حدود 12 کتاب در مورد موافقات عمر بن خطاب نوشتند که تعدادی از آنان را در عربستان سعودی چاپ کردهاند.
«سیوطی» یکی از آن افراد است که 21 مورد روایت در کتب خود در رابطه با عمر بیان کرده است. به قول معروف: کسی که خانهای شیشهای دارد، به دیگران سنگ پرت نمیکند.
تعبیری که «نووی» در مورد این روایت رسول گرامی اسلام که فرموده باشد: «والذی نفسی بیده ما لقیک الشیطان قط سالکا فجا إلا سلک فجا غیر فجک»؛ میگوید:
«ان الشیطان متی رأی عمر سالکا فجا هرب هیبة من عمر»
شیطان وقتی میبیند عمر از کوچهای میرود از هیبت عمر فرار میکند،
«وفارق ذلک الفج»
از کوچهای که عمر میرود جدا میشود
«وذهب فی فج آخر لشدة خوفه من بأس عمران یفعل فیه شیئا»
از کوچه دیگری می رود زیرا میترسد که عمر کاری به دست شیطان بدهد.
حال ما نمیدانیم مراد از «شیئا» چیست و چرا شیطان میترسید که مفعول عمر واقع شود. یکی از فقهای مشهور اهل سنت در مورد عمر میگوید: «یحتمل انه ضرب مثلاً لبعد الشیطان وإغوائه منه»
سپس میگوید:
«وان عمر فی جمیع أموره سالک طریق السداد خلاف ما یأمر به الشیطان»
عمر در تمام کارها راه حق را میپیماید، برخلاف آنچه که شیطان به او دستور میدهد.
شرح صحیح مسلم؛ النووی، دار الکتاب العربی - بیروت – لبنان، 1407 - 1987 م،، ج 15، ص 165، باب من فضائل عمر رضی الله عنه
البته «نووی» میگوید: ما این حرف را قبول نداریم، اما شیطان از شدت هیبت عمر فرار میکند.
«ابن حجر عسقلانی» هم در مورد اینکه چه کسانی عصمت عمر بن خطاب را اثبات میکند و چه کسانی عصمت عمر را اثبات نمیکند بحث مفصلی در کتاب «فتح الباری» جلد 7 صفحه 47 دارد.
«اوزاعی» در تعبیر خود کمی شلوغ کرده است و میگوید:
«قال الأوزاعی وغیره: (من أخذ بقول المکیین فی المتعة، والکوفیین فی النبیذ، والمدنیین فی الغناء، والشامیین فی عصمة الخلفاء، فقد جمع الشر )»
هر کس در مسئله متعه نظر مکی ها را بگیرد و در شراب قول کوفی ها را و در غنا نظر مدینه ای ها را و در عصمت خلفاء نظر شامی ها را قبول کند، تمام شر را جمع کرده است.
صحیح شرح العقیدة الطحاویة؛ حسن بن علی السقاف، ناشر: دار الإمام النووی - عمان – الأردن، 1416 - 1995 م، ص 33، ح 5
معلوم میشود که عصمت خلفا همگی برگرفته از فرهنگ شامیین بوده است که فرهنگ شام فرهنگ نَصب است. حتی «ابن تیمیه» میگوید: شامیین در نصب امیرالمؤمنین ضرب المثل بودهاند. بنابراین عبارت «اوزاعی» تمام قضیه را روشن کرده است که عصمت از کجا سرچشمه گرفته است.
در بیان عصمت «ابوبکر»!
البته من در رابطه با عصمت ابوبکر هم چیزی داشتم و آقایان دقت کنند تا آن را مطرح کنم. «تفتازانی» در رابطه با ابوبکر خلیفه اول میگوید: اجماع داریم بر اینکه واجب نیست که این افراد معصوم باشند.
«واحتج أصحابنا علی عدم وجوب العصمة بالإجماع علی إمامة أبی بکر وعمر وعثمان رضی الله عنهم مع الإجماع علی أنهم لم تجب عصمتهم وإن کانوا معصومین بمعنی أنهم منذ آمنوا کان لهم ملکة اجتناب المعاصی مع التمکن منها»
بزرگان ما بر شرط نبودن عصمت در خلافت به خلافت و امامت ابوبکر و عمر و عثمان استدلال کرده اند. با اینکه اجماع کرده اند بر این عصمت ایشان واجب نیست. هر چند ایشان معصوم هم بودند. به این معنی که از زمانی که ایمان آوردند یک ملکه جلوگیری کننده از گناه برای ایشان ایجاد شد.
شرح المقاصد فی علم الکلام، سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازانی، سنة الولادة / سنة الوفاة 791 هـ، الناشر دار المعارف النعمانیة، سنة النشر 1401 هـ - 1981 م، مکان النشر باکستان، ج 2، ص 279، باب بسم الله الرحمن الرحیم
اگر شیعه بگوید امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) معصوم است، غلو است و قتل شیعه واجب است؛ اما اگر آقایان بگویند: خلفا - غیر از علی بن ابی طالب - معصوم است، حرفشان درست است!!
آنان میگویند: علی بن ابی طالب معصوم نیست، زیرا علی با معاویه جنگیده و عصمت خود را از دست داده است، با عایشه جنگیده و عصمت خود را از دست داده است.
ابوبکر خلال هم میگوید:
«رفع الخطأ عن أبی بکر وعمر»
ابوبکر و عمر اصلاً اشتباه هم نمیکند.
السنة، اسم المؤلف: أبو بکر أحمد بن محمد بن هارون بن یزید الخلال، دار النشر: دار الرایة - الریاض - 1410 هـ - 1989 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: د.عطیة الزهرانی، ج 2، ص 307
«قرطبی» میگوید:
«لا یجوز أن ینسب إلی أحد من الصحابة خطأ مقطوع به»
کسی حق ندارد به 120 هزار صحابه بگوید اینها خطا کردند.
الجامع لأحکام القرآن، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی، دار النشر: دار الشعب – القاهرة، ج 16، ص 321
این روایت به این معنی است که اگر «مالک بن نویره» کاری کرد، خطا نکرده است. اگر عمر دستور حمله به منزل حضرت زهرا (سلام الله علیها) را دادند، کسی حق ندارد بگوید: "او خطا کرده است."
کسی حق ندارد به صحابهای که در کربلا در قتل امام حسین (علیه السلام) سهیم بودند، بگوید: "شما خطا کردید!" جالب این است که «ذهبی» مقداری قدم را بالاتر گذاشته است. توجه کنید زیرا بحث امروز من از بحثهای طلایی است که دوستان باید خوب دقت کنند.
عزیزان خوب دقت کنید این مطالب به این صورت نیست که در کنار کوهی ریخته باشد و ما جمع کنیم.
من دارم تحدی میکنم! این مطالب را در هیچ کتابی و در قوطی هیچ عطار حوزوی و دانشگاهی نمییابید. بحث عصمت، از مباحث و شبهات مهم است و بهترین جواب در پاسخگویی به شبهات، جواب نقضی است.
بیان معاصی و ابتلائات بزرگان این آقایان، بهترین جواب در مسئله عصمت است. شما ببینید که «ابن کثیر دمشقی سلفی» در این زمینه میگوید:
«فاحشة اللواط آلتی قد ابتلی بها غالب الملوک والأمراء والتجار والعوام والکتاب والفقهاء والقضاة ونحوهم إلا من عصم الله منهم»
بسیاری از پادشاهان و تجار و عوام مردم و نویسندگان و فقیهان و قضات و امثال ایشان، گرفتار عمل شنیع لواط بودند. مگر عده ای که معصوم بودند.
البدایة والنهایة، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء، دار النشر: مکتبة المعارف - بیروت، ج 9، ص 162، ذکر ابتداء أمر السبع بالجامع الأموی
اگر یکی از علمای شیعه چنین حرفی زده بود، کفر تمام شیعیان را به دلیل همین یک حرف اثبات میکردند!!
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته