نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
اعتراف ابن ابي دارم به لگد زدن عمر به حضرت زهرا(س) و شهادت حضرت محسن(ع)
کد مطلب: 6300 تاریخ انتشار: 25 شهريور 1402 - 17:00 تعداد بازدید: 46949
مقالات » نقد خلافت خلفا
اعتراف ابن ابي دارم به لگد زدن عمر به حضرت زهرا(س) و شهادت حضرت محسن(ع)

نقد نسبت رافضي و دروغگويي توسط ذهبي، شتم شيخين و تضعيف راوي

طرح شبهه:

ابن أبي دارم يكي از راوياني است كه علامه شمس الدين ذهبي در كتاب «ميزان الاعتدال» وي را رافضي دروغگو مي داند؛ هر چند كه در تمام دروان زندگي اش مسقيم الأمر (ثابت قدم در اعتقادات) بوده است؛ اما در اواخر عمرش در باره مثالب شيخين زياد سخن مي گفته و آن دو را شتم مي كرده است؛ بنابراين، روايت او براي ما حجت نيست.

نقد و بررسي:

اصل روايت:

علامه شمس الدين ذهبي در سير اعلام النبلاء و ميزان الإعتدال و حافظ ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان به نقل از ابن أبي دارم مي نويسند :

إنّ عمر رفس فاطمة حتّي أسقطت بمحسن.

عمر به فاطمه لگد زد كه سبب سقط محسن گرديد.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ) ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 283، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م؛

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 15، ص 578، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ؛

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ) لسان الميزان، ج 1، ص 268، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ - 1986م.

البته همانگونه كه در متن شبهه آمده است، ذهبي و ابن حجر، اين روايت را به دليل وجود ابن أبي دارم در سند آن و به بهانه رافضي بودن وي رد كرده و مي نويسد:

احمد بن محمد بن السري بن يحيي بن أبي دارم المحدث أبو بكر الكوفي الرافضي الكذاب... ثم في آخر أيامه كان أكثر ما يقرأ عليه المثالب حضرته ورجل يقرأ عليه ان عمر رفس فاطمة حتي أسقطت بمحسن.

در واپسين روزهاي عمرش آنچه كه بيشتر براي وي خوانده مي شد مثالب خلفا بود، من خودم نزد وي بودم كه ديدم مردي بر وي اينچنين مي خواند: عمر به پهلوي فاطمه لگد زد كه باعث سقط فرزندش محسن شد.

با بررسي دقيق شخصيت ابن أبي دارم و اعتبار و وثاقتي كه او در طول زندگي اش نزد اهل سنت داشته، به اين واقعيت مي رسيم كه سبب تضعيف ابن أبي دارم در اواخر عمر، تنها و تنها نقل همين روايت است و ايراد ديگري در او ديده نشده است؛ چرا كه به اعتراف بزرگان اهل سنت او در تمام عمرش بر مذهب اهل سنت استوار بوده و از پيشوايان، حافظان و دانشمندان اهل سنت به شمار مي آمده است؛ اما نقل برخي از حقايق تاريخي سبب شده است كه نيش تند قلم عالمان اهل سنت، متوجه او شده و سبب تضعيفش شود.

شمس الدين ذهبي در سير اعلام النبلاء، وي را «امام و پيشوا، حافظ و دانشمند» معرفي مي كند:

ابن أبي دارم. الامام الحافظ الفاضل، أبو بكر أحمد بن محمد السري بن يحيي بن السري بن أبي دارم....

ودر ادامه مي نويسد:

ابن أبي دارم به حفظ ومعرفت متصف بود ولي گرايش به شيعه داشت.

كان موصوفا بالحفظ والمعرفة إلا أنه يترفض.

و نيز مي نويسد:

وقال محمد بن حماد الحافظ، كان مستقيم الامر عامة دهره.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 15، ص 577 ـ 579، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

محمد بن حماد مي گويد: در دوران عمرش در عقيده ومذهبش استوار بود.

و همچنين در روايتي كه ابن أبي دارم در سند آن قرار دارد، رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله فرموده اند:

الحلال بين، والحرام بين، وبين ذلك مشتبهات لا يعلمها كثير من الناس. من ترك الشبهات استبرأ لدينه وعرضه، ومن وقع في الشبهات، وقع في الحرام كالراعي إلي جنب الحمي، يوشك أن يواقعه.

مرز حلال وحرام مشخص است؛ ولي بين اين دو مشتبهاتي است كه بيشتر مردم آن را نمي دانند، كسي كه شبهات را ترك كند دين و آبرويش را حفظ كرده است و كسي كه گرفتار شبهات شود، مرتكب حرام شده است؛ مانند كسي كه همنشين بيمار است.

ذهبي پس از نقل اين روايت مي گويد:

الحديث. متفق عليه.

اين حديث مورد قبول واتفاق بر آن است.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 15، ص 577، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ؛

اما نكته شگفت آور اين كه ذهبي در ادامه به وي اين چنين فحاشي مي كند:

شيخ ضال معثر.

پيرمردي گمراه و خطا كار!!!.

چگونه مي توان باور داشت كه شخصي امام، حافظ و فاضل لقب بگيرد، در تمام عمرش ثابت قدم باشد، داراي حافظه قوي و معرفت ديني باشد، و روايتش در مرتبه اي باشد كه تمام علما بر آن اتفاق دارند؛ ولي در عين حال به همين شخص، گمراه و خطا كار نيز گفته شود؟!

آيا تعريف ها و وصف هايي همچون: امام، حافظ، فاضل، موصوفا بالحفظ والمعرفة، با كلماتي همانند: «شيخ ضال معثر» قابل جمع است؟

آري، تعصب بيش از حد و دفاع نامعقول از مكتب خلفا و تلاش يراي حفظ آ بروي آن ها، شخصيت عظيمي همچون ذهبي را كه به جرأت مي توان او را از اعجوبه هاي تاريخ اسلام ناميد، به جايي رسانده است كه در يك صفحه از كتابش اين گونه دچار دوگانه گويي مي شود.

بنابراين جا دارد كه بپرسيم:

آيا رافضي بودن دليل عدم وثاقت ميشود؟

كدام عقل و منطقي به ما اجازه مي دهد كه به جرم رافضي بودن، روايت فردي را كنار بزنيم و آن را باطل قلمداد نمائيم؟ اگر اين گونه باشد بايد اهل سنت بر تعداد زيادي از روايات صحاح سته خط بطلان بكشند؛ زيرا مؤلفين صحاح سته در موارد بسياري از رافضه حديث نقل نموده اند كه به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي كنيم:

1. عبيد الله بن موسي:

ذهبي در باره اين فرد مي گويد:

قال ابن مندة كان أحمد بن حنبل يدل الناس علي عبيد الله وكان معروفا بالرفض لم يدع أحدا اسمه معاوية يدخل داره.

ابن منده گفته: احمد بن حنبل مردم را به سوي او راهنمايي مي كرد، به رافضي بودن معروف بود و اجازه نمي داد كسي كه نامش معاويه بود، وارد خانه اش شود.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 9، ص 556، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

و در ادامه مي گويد:

وحديثه في الكتب الستة.

احاديث او در كتب صحاح سته موجود است.

مزي نويسنده تهذيب الكمال مي گويد تمام صحاح سته از اين شخص روايت نقل كرده اند.

عُبَيد الله بن موسي بن أَبي المختار، واسمه باذام العبيسي، مولاهم أبو محمد الكوفي.

رَوَي عَن: إبراهيم بن إِسماعيل بن مجمع (ق)، وأسامة بن زيد الليثي (م)، واسرائيل بن يونس (خ م ت س)، وإسماعيل بن أَبي خالد (خ)....

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 19، ص 164، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

رمزهايي كه در بين پرانتزها گذاشته شده، هر كدام مخفف اسم يكي از نويسندگان صحاح سته است. (خ) = بخاري؛ (م) = مسلم؛ (ق) = ابن ماجه قزويني؛ (ت) = ترمذي (س) = نسائي.

2. جعفر بن سليمان الضبعي:

عالمان اهل سنت ايشان را رافضي و از شيعيان غالي مي دانند. خطيب بغدادي از يزيد بن زريع نقل مي كند كه مي گفت:

فان جعفر بن سليمان رافضي.

البغدادي، أحمد بن علي أبو بكر الخطيب (متوفاي463هـ)، تاريخ بغداد، ج 5، ص 164، ذيل ترجمه أحمد بن المقدام بن سليمان، رقم 2925، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

مزي مي نويسد: بخاري در كتاب الأدب المفرد و بقيه نويسندگان صحاح يعني ( مسلم، ابوداوود، ترمذي، نسائي، ابن ماجه ) در كتب صحاحشان از اين شخص روايت نقل كرده اند.

روي له البخاري في "الأدب"والباقون.

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 5، ص 50، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

3. عبد الملك بن أعين الكوفي:

وي نيز در تمام صحاح سته اهل سنت روايت دارد. مزي به نقل از سفيان مي گويد: او رافضي است:

عن سفيان: حدثنا عبد الملك بن أعين شيعي كان عندنا رافضي صاحب رأي.

و در ادامه مي گويد:

حَدَّثَنَا سفيان، قال: هم ثلاثة إخوة: عبدالملك بن أعين، وزرارة بن أعين، وحمران بن أعين، روافض كلهم، أخبثهم قولا: عبدالملك

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 18، ص 283، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

تعداد افرادي كه هم به رافضي بودن متهم شده و هم در صحاح سته اهل سنت روايت دارند، به حدي است كه برخي از دانشمندان سني با توجه به اين مطلب اعتراف كرده اند كه اگر بخواهيم روايت آن ها را كنار بگذاريم، بايد كتاب ها را نابود كنيم. خطيب بغدادي در الكفاية في علم الرواية مي نويسد:

قال علي بن المديني: « لو تركت أهل البصرة لحال القدر، ولو تركت أهل الكوفة لذلك الرأي، يعني التشيع، خربت الكتب »

اگر بصريان را به خاطر قدري بودن و كوفيان را به خاطر نظرشان ( شيعه بودن ) رها كني، همه كتاب ها را نابود كرده اي.

سپس در توضيح سخن علي بن مديني مي گويد:

قوله: خربت الكتب، يعني لذهب الحديث.

كتاب ها را نابود كرده اي يعني همه احاديث از بين مي رود.

البغدادي، أحمد بن علي أبو بكر الخطيب (متوفاي463هـ) الكفاية في علم الرواية، ج 1، ص 129، تحقيق: أبو عبدالله السورقي، إبراهيم حمدي المدني، ناشر: المكتبة العلمية - المدينة المنورة.

و نيز در جاي ديگر مي نويسد:

وسئل عن الفضل بن محمد الشعراني، فقال: صدوق في الرواية إلا أنه كان من الغالين في التشيع، قيل له: فقد حدثت عنه في الصحيح، فقال: لأن كتاب أستاذي ملآن من حديث الشيعة يعني مسلم بن الحجاج ».

از او در باره فضل بن محمد شعراني سؤال شد؛ گفت: در روايت راستگوست، اما اشكالي كه دارد اين است كه در باره تشيع زياده روي مي كند؛ به او گفتند: در صحيح از وي روايت كرده ايد. گفت: كتاب استادم پر از روايات شيعه است ( يعني كتاب صحيح مسلم)!!!.

البغدادي، أحمد بن علي أبو بكر الخطيب (متوفاي463هـ) الكفاية في علم الرواية، ج 1، ص131، تحقيق: أبو عبدالله السورقي، إبراهيم حمدي المدني، ناشر: المكتبة العلمية - المدينة المنورة.

آيا غلو در رفض سبب ضعف مي شود؟

البته ممكن است به ما اشكال كنند كه رافضي بودن سبب جرح نيست؛ بلكه آنچه سبب جرح است غلو در رفض است. غلو در رفض؛ يعني محبت داشتن نسبت به علي عليه السلام و مقدم دانستن ايشان بر ابوبكر و عمر و سب ابوبكر و عمر؛ همانگونه كه ابن حجر عسقلاني اين مطلب را در مقدمه فتح الباري ذكر مي كند:

والتشيع محبة علي وتقديمه علي الصحابة فمن قدمه علي أبي بكر وعمر فهو غال في تشيعه ويطلق عليه رافضي وإلا فشيعي فإن انضاف إلي ذلك السب أو التصريح بالبغض فغال إلا في الرفض وإن اعتقد الرجعة إلي الدنيا فأشد في الغلو.

تشيع، دوست داشتن علي و مقدم دانستن وي بر همه صحابه است، پس اگر كسي علي را بر ابوبكر و عمر مقدم و برتر بداند، چنين شخصي در باره علي غلو كرده و غالي است، و به او رافضي گفته مي شود و اگر فقط او را دوست داشت، شيعه است و اگر افزون بر دوستي علي، به صحابه فحش بدهد و دشمني اش را آشكار نمايد، شيعه غالي است، و اگر به رجعت معتقد باشد غلو او شديدتر و سخت تر است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، هدي الساري مقدمة فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 1، ص 459، ناشر: دار المعرفة - بيروت - 1379 -، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، محب الدين الخطيب.

محمد بن اسماعيل الأمير الصنعاني به نقل از ابن حجر عسقلاني مي گويد:

التشيع محبة علي عليه السلام وتقديمه علي الصحابة فمن قدمه علي أبي بكر وعمر رضي الله عنهما فهو غال في التشيع ويطلق عليه رافضي وإلا فشيعي فإن انضاف إلي ذلك السب والتصريح بالبغض فغال في الرفض انتهي كلامه.

تشيع، دوستي علي و مقدم دانستن وي بر صحابه است و كسي كه او را بر ابوبكر و عمر مقدم بداند، در شيعه بودن غلو كرده و به وي رافضي گفته مي شود، و اگر سب و لعن را اضافه كند، رافضي غالي است.

محمد بن اسماعيل الأمير الصنعاني در ادامه مي گويد:

وأما الساب فسب المؤمن فسوق صحابيا كان أو غيره إلا أن سباب الصحابة أعظم جرما لسوء أدبه مع مصحوبه صلي الله عليه و سلم ولسابقتهم في الإسلام.

وقد عدوا سب الصحابة من الكبائر كما يأتي عن الفريقين الزيدية ومن يخالف مذهبهم.

فحش و ناسزا به مؤمن، سبب فسق مي شود چه به صحابي باشد و يا غير او، آري، فحش به صحابه جرمش بيشتر است؛ زيرا بي ادبي به كساني است كه همنشين رسول خدا (ص) بوده و سابقه آنان در اسلام و مسلماني از ديگران بيشتر است.

فحش و ناسزا به صحابه را از گناهان بزرگ دانسته اند... »

الصنعاني، محمد بن إسماعيل الأمير الحسني (متوفاي1182هـ)، ثمرات النظر في علم الأثر، ج 1، ص 39 ـ 40، : تحقيق: رائد بن صبري بن أبي علفة، ناشر: دار العاصمة للنشر والتوزيع - الرياض - السعودية، الطبعة: الأولي، 1417هـ - 1996م.

اما با بررسي صحاح سته اهل سنت به اين حقيقت مي رسيم كه در سلسه اسناد آن ها، افرادي به چشم مي خورند كه به اعتراف عالمان اهل سنت غلو در رفض دارند؛ ولي با اين وجود، نويسندگان صحاح از آن ها روايت نقل كرده اند. به عنوان نمونه:

1. عدي بن ثابت:

مزي مي گويد: بخاري، مسلم، ترمذي، نسائي، ابوداوود و ابن ماجه از او روايت نقل كرده اند:

رَوَي عَن: البراء بن عازب (ع)، وابيه ثابت (د ت ق)، وزر بن حبيش الأسدي (م 4)، وزيد بن وهب الجهني (س)، وسَعِيد بن جبير (ع)، وأبي حازم سلمان الاشجعي (ع)، وسُلَيْمان بن صرد (خ م د سي).

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 19، ص 164، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

رموز بين پرانتز را پيش از اين توضيح داده ايم.

ابن حجر عسقلاني در باره او مي نويسد:

وقال بن معين شيعي مفرط... وقال السلمي قلت للدارقطني فعدي بن ثابت قال ثقة الا أنه كان غاليا يعني في التشيع.

ابن معين گفته: او شيعي افراطي است. سلمي گفته از دار قطني در باره او پرسيدم، گفت: مورد اعتماد است؛ مگر اين كه او در تشيع غلو مي كرده.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) تهذيب التهذيب، ج 7، ص 149، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404هـ - 1984م.

2. عباد بن يعقوب الرواجني:

مزي مي گويد: بخاري، ترمذي و ابن ماجه از او روايت نقل كرده اند.

و قال أبو أحمد بن عدي: سمعت عبدان يذكر عن أبي بكر بن أبي شيبة أو هناد بن السري، أنهما أو أحدهما فسقه ونسبه إلي أنه يشتم السلف... و روي أحاديثاً أنكرت عليه في فضائل أهل البيت، و في مثالب غيرهم.

و قال علي بن محمد المروزي: سئل صالح بن محمد، عن عباد بن يعقوب الرواجني، فقال: كان يشتم عثمان.

قال: و سمعت صالحا يقول: سمعت عباد بن يعقوب يقول: الله أعدل من أن يدخل طلحة و الزبير الجنة، قلت: ويلك، و لم؟ قال: لأنهما قاتلا علي بن أبي طالب بعد أن بايعاه.

احمد بن عدي مي گويد: از عبدان شنيدم و او از ابوبكر بن ابوشيبه يا هناد بن سري نقل مي كرد كه اين دو نفر يا يكي از آنان او را متهم به فسق كرده و به وي بدگويي به اصحاب را نسبت داده اند... او رواياتي در فضائل اهل بيت و بديهاي ديگران نقل كرده است كه مورد تأييد واقع نشده است.

علي بن محمد مروزي مي گويد: از صالح بن محمد در باره عباد بن يعقوب رواجني سؤال شد، گفت: او از عثمان بدگويي مي كرد.

و نيز مي گويد: از صالح شنيدم كه مي گفت: عباد بن يعقوب مي گفت: خداوند عادل تر از آن است كه طلحه و زبير را به بهشت ببرد، گفتم: واي بر تو، چرا؟ گفت: چون آن دو نفر پس از بيعت با علي، با وي جنگيدند.

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 14، ص 178، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

3. اسماعيل بن خليفه:

مزي در تهذيب الكمال در باره او مي نويسد:

إسماعيل بن خليفة العبسي...

رَوَي عَن: إبراهيم بن حسن بن حسن بن علي بن أَبي طالب... والحكم بن عتيبة (ت ق)، والسري بن إسماعيل... وفضيل بن عَمْرو الفقيمي (ق).

منظور از (ق) ابن ماجه و (ت) ترمذي است.

و در ادامه مي نويسد:

وَقَال (عمرو بن علي) أيضا: سألت عبد الرحمن عن حديث أبي اسرائيل، فأبي أن يحدثني به، وَقَال: كان يشتم عثمان رضي الله عنه.

وقَال البُخارِيُّ: تركه ابن مهدي، وكان يشتم عثمان.

عمرو بن علي مي گويد: از عبد الرحمن از روايات ابواسرائيل پرسيدم تا برايم نقل نمايد، به سخنم توجهي نكرد و گفت: ابواسرائيل (اسماعيل بن خليفه) از عثمان بدگويي مي كرد.

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 3، ص 77 ـ 79، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

اگر غلو در رفض سبب تضعيف راوي مي شود، چرا بزرگان در صحيح ترين كتاب هاي اهل سنت از آن ها روايت نقل كرده اند؟

آيا شتم شيخين سبب تضعيف راوي مي شود؟

مستشكل استدلال مي كرد كه چون ابن أبي دارم در اواخر عمرش مثالب شيخين را بيان و آن ها را شتم مي كرده است، پس روايت وي مردود است و غير قابل قبول. در حالي كه مي بينيم كساني در سلسله راويان صحاح سته اهل سنت وجود دارند؛ با اين كه شيخين را شتم و مثالب آن ها را بيان مي كرده اند، در عين حال توثيق شده اند كه به نام چند نفر اشاره مي كنيم:

1. تَلِيد بن سليمان المحاربي، أبو سليمان

وي از رجال سنن ترمذي است كه ابوبكر و عمر را شتم مي كرده است. مزي در باره وي مي نويسد:

وقال أبو داود: رافضي خبيث، رجل سوء، يشتم أبا بكر وعمر.

ابوداوود گفته: او رافضي پست و مرد بدي است و به ابوبكر و عمر فحش مي داده است.

و در ادامه مي گويد:

وَقَال [عَباس الدُّورِيُّ ] في موضع آخر: كذاب، كان يشتم عثمان، وكل من شتم عثمان، أو طلحة، أو أحدا من أصحاب رسول الله (ص)، دجال، لا يكتب عنه، وعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين.

عباس دوري، در جاي ديگر در باره تليد بن سليمان گفته است: وي بسيار دروغگو است و عثمان را فحش مي داده است، و هر كس عثمان يا طلحه و يا هر يك از اصحاب را فحش دهد، او دجال است و حديث وي نوشته نمي شود و لعنت خدا، تمام مردم و ملائكه بر او باد.

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 4، ص 321، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

ابن حجر عسقلاني مي نويسد:

كذّاب كان يشتم عثمان....

دروغ گويي كه به عثمان فحش مي داد.

و نيز مي نويسد:

وقال ابن حبان: كان رافضيّاً يشتم الصحابة.

ابن حبان گفته است: او رافضيي بود كه به صحابه فحش مي داد.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) تهذيب التهذيب، ج 1، ص 447، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404هـ - 1984م.

در عين حال مي بينيم كه همين شخص توسط بسياري از بزرگان اهل سنت توثيق و رواياتي كه به نفع اهل سنت نقل كرده، تصحيح شده است. ابن حجر در ترجمه وي به نقل از مروزي مي نويسد:

عن أحمد كان مذهبه التشيع ولم نر به بأسا وقال أيضا كتبت عنه حديثا كثيراً عن أبي الجحاف.

از احمد بن حنبل نقل شده است كه او شيعه بود و لي عيبي در او نمي بينيم. و همچنين گفته است كه من روايات زيادي را از او كه از ابوالجحاف نقل شده بود، نوشته ام.

وقال البخاري تكلم فيه يحيي بن معين ورماه وقال العجلي: لا بأس به كان يتشيع ويدلس.

بخاري مي گويد: يحيي بن معين در مذمت وي سخن گفته و عجلي گفته است: اشكالي در او نيست، اظهار تشيع مي كرد و در نقل ها دست مي برد.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) تهذيب التهذيب، ج 1، ص 447، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404هـ - 1984م.

مزي در تهذيب الكمال مي نويسد:

روي له التِّرْمِذِيّ: حديث أبي الجحاف عن عطية عَن أبي سَعِيد: قال النبي (ص): ما من نبي إلا وله وزيران... الحديث. وَقَال: حسن غريب.

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 4، ص 321، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

البته واضح است كه چون اين روايت به نفع اهل سنت است و تليد بن سليمان آن را در فضائل خليفه اول و دوم نقل كرده، «حسن» ناميده شده؛ اما رواياتي كه به ضرر اهل سنت و عليه شيخين نقل كرده، به دليل رافضي بودن، ضعيف شمرده مي شود.

2. عبد الرزاق بن همام:

شمس الدين ذهبي در باره او مي گويد:

وله ما ينفرد به، ونقموا عليه التشيّع، وما كان يغلو فيه بل كان يحبّ عليّاً ويبغض من قاتله.

او چيزهايي نقل كرده است كه در نقل آن تنها است و به جهت شيعه بودنش سرزنش شده است. در شيعه بودن غلو نمي كرد، علي را دوست داشت و دشمن كساني بود كه با علي جنگيدند.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 364، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي.

مجلس ما را با ياد أبو سفيان كثيف نكنيد:

در ميزان الإعتدال و سير اعلام النبلاء مي نويسد:

سمعت مخلدا الشعيري يقول: كنت عند عبد الرزاق فذكر رجل معاوية، فقال: لا تُقْذِر مجلسَنا بذكر ولد أبي سفيان.

از مخلد شعيري شنيدم كه مي گفت: نزد عبد الرزاق بودم، سخن از معاويه به ميان آمد، عبد الرزاق گفت: مجلس ما را با ياد پسر ابوسفيان كثيف نكنيد.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ) ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 4، ص 343، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م؛

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 9، ص 570، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

اعتراض عبد الرزاق به عمر:

ذهبي در ميزان الإعتدال مي نويسد:

سمعت علي بن عبداللّه بن المبارك الصنعاني يقول: كان زيد بن المبارك لزم عبد الرزاق فأكثر عنه، ثم خرق كتبه، ولزم محمد بن ثور، فقيل له في ذلك، فقال: كنا عند عبد الرزاق فحدثنا بحديث ابن الحدثان، فلما قرأ قول عمر رضي اللّه عنه لعلي والعباس رضي اللّه عنهما فجئت أنت تطلب ميراثك من ابن أخيك، وجاء هذا يطلب ميراث أمرأته من أبيها. قال عبد الرزاق: انظر إلي هذا الانوَك [احمق، الجاهل العاجز] يقول: من ابن أخيك، من أبيها! لا يقول: رسول اللّه صلي اللّه عليه وسلم. قال زيد بن المبارك: فقمت فلم أعد إليه، ولا أروي عنه.

از علي بن عبد الله بن مبارك صنعاني شنيدم كه مي گفت: زيد بن مبارك همنشين عبد الرزاق بود و از وي شنيدنيهاي زيادي داشت؛ ولي سر انجام كتاب هايش را پاره كرد و همنشين محمد بن ثور شد. در اين باره از وي پرسيدند، گفت: نزد عبد الرزاق بودم، سخن از حديث ابن حدثان پيش آمد، هنگامي كه به اين بخش از سخن عمر رسيد كه به علي و عباس گفت: تو آمده اي تا سهم ارث پسر برادرت را بگيري، و علي آمده است تا سهم ارث زنش از پدرش را بگيرد، عبد الرزاق گفت: ببين كه اين احمق مي گويد: ارث پسر برادرش، نمي گويد: رسول خدا. به همين جهت از نزد وي خارج شدم و بازنگشتم و روايت هم از وي نقل نكردم.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ) ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 4، ص 343، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م.

توثيقات عبد الرزاق:

ذهبي در باره او مي گويد:

وحديثه مخرج في الصحاح... وكان رحمه الله من أوعية العلم.

از او در صحاح، روايت نقل شده و داراي دانش فراواني بود.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 364، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي.

دفاع جانانه يحيي بن معين از عبد الرزاق:

حاكم نيشابوري در معرفة علوم الحديث، شمس الدين ذهبي در سير اعلام النبلاء و ابن حجر در تهذيب التهذيب به نقل از يحيي بن معين مي نويسند:

لو ارتد عبد الرزاق عن الاسلام ما تركنا حديثه.

اگر عبد الرزاق از اسلام نيز برگردد، من حديث او را ترك نمي كنم.

النيسابوري، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم (متوفاي405 هـ)، معرفة علوم الحديث، ج 1، ص 139، تحقيق: السيد معظم حسين، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الثانية، 1397هـ - 1977م.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 9، ص 573، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) تهذيب التهذيب، ج 6، ص 280، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404هـ - 1984م.

دفاع ذهبي از تكذيب عبد الرزاق:

ذهبي به نقل از عباس بن عبد العظيم مي نويسد:

والله الذي لا إله إلا هو، إن عبد الرزاق كذاب، والواقدي أصدق منه.

قسم به خدائي كه جز او خدايي نيست، همانا عبد الرزاق دروغ گو است و واقدي از او راستگوتر است.

وسپس در پاسخ او مي گويد:

قلت: بل والله ما بر عباس في يمينه، ولبئس ما قال، يعمد إلي شيخ الاسلام، ومحدث الوقت، ومن احتج به كل أرباب الصحاح ـ وإن كان له أوهام مغمورة وغيره أبرع في الحديث منه ـ فيرميه بالكذب....

گفتم: به خدا سوگند عباس با اين سوگندش كار خوبي نكرده است و چه بد سخني گفته است. از طرفي (براي استفاده علمي) به شيخ الإسلام و محدث زمان و كسي كه صاحبان صحاح به احاديث و سخنان وي استناد و احتجاج مي كند پناه مي برد و از سوي ديگر او را به دروغگويي متهم مي كند.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 9، ص 573، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

توثيق نواصب:

از همه اين ها كه بگذريم، عالمان جرح و تعديل اهل سنت كساني را توثيق كرده اند كه اميرمؤمنان عليه السلام را سبّ مي كرده اند. حال پرسش ما اين است كه اگر شتم صحابه، سبب تضعيف راوي مي شود، چرا نواصب را توثيق كرده ايد؟

آيا كسي كه ابوبكر و عمر را شتم كند، ضعيف؛ ولي كسي كه اميرمؤمنان را شتم كند، ثقه است؟ آيا اين برخورد دو گانه قابل توجيه است.

در ذيل تعدادي از نواصب را ذكر مي كنيم كه توسط عالمان جرح و تعديل توثيق شده اند.

1- حريز بن عثمان الحمصي:

اين شخص هر صبح وشام هفتاد بار اميرمؤمنان عليه السلام را لعن مي كرد. مزي در تهذيب الكمال، ذهبي در تاريخ الإسلام، ابن حجر در تهذيب التهذيب و بدر الدين عيني در مغاني الأخبار مي نويسند:

عن أحمد بن سليمان المروزي: حدثنا إسماعيل بن عياش، قال: عادلت حريز بن عثمان من مصر إلي مكة فجعل يسب عليا ويلعنه.

احمد بن سليمان مروزي از اسماعيل بن عياش نقل مي كند كه گفت: از مصر تا مكه حريز بن عثمان را همراهي كردم، در اين مدت به علي ناسزا مي گفت و او را لعن مي كرد.

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 5، ص 576، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 10، ص 123، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) تهذيب التهذيب، ج 2، ص 209، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404هـ - 1984م.

العيني، بدر الدين محمود بن أحمد (متوفاي855هـ)، مغاني الأخيار، ج 1، ص 187.

ابن حجر عسقلاني مي نويسد:

وقال ابن حبان: كان يلعن عليّاً بالغداة سبعين مرة، وبالعشي سبعين مرة، فقيل له في ذلك، فقال: هو القاطع رؤوس آبائي وأجدادي.

ابن حبان مي گويد: علي را هر صبح و شام هفتاد مرتبه لعن مي كرد، علتش را از وي جويا شدند، گفت: او سر پدران و اجدادم را قطع كرده است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) تهذيب التهذيب، ج 2، ص 209، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404هـ - 1984م.

و شگفت آور اين است كه اين شخص از كساني است كه بيشترين توثيقات در حق او نقل شده است. مزي در تهذيب الكمال و ابن حجر عسقلاني در توثيقات او مي نويسند:

وسألت أحمد بن حنبل عنه فقال ثقة ثقة وقال أيضا ليس بالشام أثبت من حريز... قال: وَقَال أبو داود: سمعت أحمد وذكر له حريز وأبو بكر بن أَبي مريم وصفوان، فقال: ليس فيهم مثل حريز، ليس أثبت منه، ولم يكن يري القدر، قال: وسمعت أحمد مرة أخري يقول: حريز ثقة، ثقة.

از احمد بن حنبل در باره وي پرسيدند، دو مرتبه گفت: ثقه است (بسيار مورد اعتماد است). و گفت: در شام از حريز مطمئن تر در نقل حديث و آثار نبود.

معاذ بن معاذ مي گويد: هنگامي در نزد احمد بن حنبل از حريز، ابوبكر بن مريم و صفوان ياد شد، شنيدم كه مي گفت: در ميان آن ها همانند حريز (در اعتبار) و مطمئن تر نبود و بار ديگر از احمد شنيدم كه گفت: حريز مورد اعتماد است، مورد اعتماد است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) تهذيب التهذيب، ج 2، ص 209، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404هـ - 1984م.

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 5، ص 572، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

ابن حجر در اول ترجمه او مي نويسد:

[من رجال] البخاري والأربعة.

وي از راويان بخاري و چهار صحيح ديگر اهل سنت (غير از مسلم) است.

و بدر الدين عيني مي نويسد:

روي له الجماعة سوي مسلم، وأبو جعفر الطحاوي. وفي التهذيب: روي له البخاري حديثين.

العيني، بدر الدين محمود بن أحمد (متوفاي855هـ)، مغاني الأخيار، ج 1، ص 187.

اگر شتم خلفا، سبب تضعيف مي شود، چرا بخاري از او روايت نقل كرده است، چرا احمد بن حنبل او را اين گونه توثيق كرده است؟

2. عمر بن سعد بن أبي وقاص، قاتل امام حسين (ع):

مزي در تهذيب الكمال و ابن حجر در تهذيب التهذيب در باره عمر بن سعد بن ابووقاص، فرمانده مشهور يزيديان در كربلا مي نويسند:

وَقَال أحمد بن عَبد الله العجلي: كان يروي عَن أبيه أحاديث، وروي الناس عنه. وهو الذي قتل الحسين، وهو تابعي ثقة.

عجلي مي گويد: عمر بن سعد از پدرش رواياتي نقل كرده و ديگران نيز از او نقل كرده اند. او تابعي و مورد اعتماد است، او همان كسي است كه حسين [عليه السلام] را كشته است.

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 21، ص 357، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852هـ) تهذيب التهذيب، ج 7، ص 396، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404هـ - 1984م.

چگونه است كسي كه فرزند رسول خدا را با آن وضعيت فجيع به شهادت مي رساند، دختران رسول خدا را به اسارت مي برد، مي تواند مورد اعتماد باشد و رواياتش براي اهل سنت حجت است؛ اما اگر كسي امير مؤمنان عليه السلام را دوست داشته باشد، او را از خلفاي سه گانه برتر بداند و يا احياناً به يكي از خلفاي سه گانه توهين كند، رواياتش ضعيف و غير قابل قبول است؟

نتيجه:

روايت ابن أبي دارم، هيچ ايرادي ندارد و اتهاماتي كه به او زده اند؛ از جمله رافضي بودن و يا غلو در رفض، ضرري به صحت روايت نمي زند؛ چرا كه عين همان مطالب در باره راويان بخاري، مسلم و ديگر صحاح سته اهل سنت نيز نقل شده است.



Share
1 | مهران | Iran - Urmia | 12:00 - 19 ارديبهشت 1388 |
6
 
 
0
پاسخ نظر
سلام عليكم جناب پاسخ به شبهات مثل اينكه با ما قهر كرده ايد كه نظرات ما را علني نمي كنيد ولي باور كنيد بنده فقط قصد آگاهسازي دارم وبراي منفعت شخصي خودم حرفي نمي زنم پس لطف كنيد حداقل نظرات ما را منتشر كنيد وبعد هر چه مي خواهيد بگوييد . واما در مورد اينكه ابن ابي دارم را شما تبرئه كرده وبه سخن او استناد كرده ايد بايد تاسف خورد چون كار شما از آب گل آلود ماهي گرفتن است و هرجا شما رد پايي پيدا كرده ايد كه در آن بتوانيد تمام مدعاي خود را اثبات كنيد و مثل رياضيات از استدلال استقرايي استفاده كرده ونتيجه را تعميم به همه عقده هاي دلتان بدهيد . اين كارتان واقعا غير علمي است شما يا بايد اين جنايت هولناك را كه اثباتش مساوي با نابودي عقايد اهل سنت است را با قرآن اثبات كنيد يا با علم الرجال و روايتهاي صحيح و مستند و اينكه از تاويل وتقيه و شايد و بايد استفاده كنيد كاري منافقانه و دور از رضاي خداست. جناب راه علي سعادت از اينكه شما فحاشي را سعادت مي دانيد تعجبي نمي كنم چون فقط با داد وهوار وفحش وناسزا و توهين مي توانيد اين ميت متعفن و بسيار سنگين خود را كه همانا ادعاهاي رافضه است را با خود حمل كرده و چال كنيد وگرنه با ادبيات كه نمي شود با خلفا دشمني كرد . ضمنا كي به شما وحي شده كه خداوند فقط روافض را به بهشت مي برد و بقيه را مي سوزاند آيا آنهايي كه جهاد كردند و در راه خدا اذيت كشيدند و خدا از آنها راضي شده بايد به دوزخ بروند و آنهايي كه در خور وخواب و غوطه ور شدن در بيت المال و متعه و آتش افروختن در جهان شهره آفاقند و شما از آنها تعليم گرفته ايد بايد به بهشت بروند در حالي كه از بدو موجوديتشان نه در جهاد و نه در جانفشاني و نه انفاق اموال كاري انجام داده اند والسلام علي من اتبع الهدي

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
1- متاسفانه شما توقع داريد كه نظر شما بلافاصله بعد از ارسال علني شود !!!!
2- ظاهرا شما خود بوديد كه در بسياري نظرات با استفاده از رواياتي كه حتي اهل سنت آنها را جعلي دانسته اند ، مي خواستيد بر ضد شيعه استدلال كنيد !!! ازجمله آخرين نظر شما در بحث تصوير دو مفتي كور وهابي
3- در مورد فحاشي و بي ادبي ، سابقه شما در اين سايت موجود است !!!
4- در مورد بهشي بودن امير مومنان و شيعه آن حضرت ، ظاهرا اين علماي اهل سنت هستند كه از پيامبر (ص) روايت كرده اند كه «علي وشيعته هم الفائزون»
در آدرس ذيل بعضي از مصادر اين روايت نقل شده است :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1313
5- در مورد جهاد كردن صحابه :
أ‌. در ابتدا بايد ثابت كنيد كه همه آنها براي خدا جنگيده اند و نه براي فتوحات و غنيمت و ...!!!
ب‌. خود پيامبر به جهاد گران فرموده اند «مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر وبقي عليهم الجهاد الاكبر» كه همان جهاد با نفس است !!! و در اين زمينه روايات فراوان با مضامين مختلف رسيده است ؛ متاسفانه شما اعتقاد داريد كه پيامبر خدا (ص) اشتباه كرده و جهاد با نفس راحت تر از جهاد با دشمن خارجي است !!!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
1 |رحیم|Iran - Tehran |15:26 - 09 ارديبهشت 1394 |
0
 
1
با سلام خدمت آقا مهران

برادر منظورت از "آنهايي كه جهاد كردند و در راه خدا اذيت كشيدند " عزیزانی است که در سوریه و عراق به ناموس مردم تجاوز (جهاد نکاح) کردند؟ و "آنهایی كه از بدو موجوديتشان نه در جهاد و نه در جانفشاني و نه انفاق اموال كاري انجام داده اند" شیعیانی است که سالهاست به تنهایی در مقابل تمامی کفر بویژه اسرائیل ایستاده اند، در حالیکه دولتهایی نظیر عربستان هم پیمان آمریکا و اسرائیل و دشمن مقاومت هستند؟
2 | راه علـي سعـادت | Iran - Marvdasht | 12:00 - 19 ارديبهشت 1388 |
0
 
 
1
پاسخ نظر
امام خميني (ره): غضب خلافت از امام علي(علــيه الســلام) سنگين تر ازشهادت سيدالشهدا است. آنهايي كه محسن زهراراكشتند سندقتل علي اصغرراامضا كردند چون كه كساني مانند يزيدو... خلفاي سه گانه رابر جانشيني پيامبر ترجيح دادند. اگر كسى علي را بر ابوبكر و عمر مقدم و برتر بداند، چنين شخصى در باره علي غلو كرده و غالى است، و به او رافضى گفته مى‌شود ××افتخارمان ات اگر فقط او را دوست داشت،‌ شيعه است ×××بازهم افتخارمان است اگر افزون بر دوستى علي،‌ به صحابه فحش بدهد و دشمني‌اش را آشكار نمايد، شيعه غالى است،×××××××××××××افتخارمان است يك حرف درست كه درمذهب اهل سنت است همين رافضي هاست كه گذشته برلفظش مايه ي سعادت ماست اما براي آنها مايه ي ننگ. خدا نمي خواهد بهشت او از همه افراد باشند فقط كساني كه دردلشان ولايت مطلق اميرالمومنين علي(علــيه الســلام)است هستند. مگراين ؟؟؟ چه چيزي درخلافت ديد كه آن همه جنايت انجام داد. فدك.......سيلي......طناب......مسمار.....چادخاكي.........محسن.......پهلوي شكسته............هيزم.......آتـــــــــــش آن هنگام كه شـير خدا مولاعلي(علــيه الســلام) ازخانه تامسجد بادست بسته كشاندند براي بيعت مگر كسي توانست مشت گره كرده ي اورابازكند تاازاو بيعت بگيرد؟ اي كاش فدك اين همه اسرار نداشت اي كاش مدينه در و ديوار نداشت فرياد دل محسن زهرا اين بود اي كاش در سوخته مسمار نداشت كاش قلبم به قبرش راه داشت كاش زهرا هم زيارتگاه داشت
3 | محمد جواد ملكان | Iran - Aliabad-e Katul | 12:00 - 19 ارديبهشت 1388 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
با عرض سلام و خسته نباشيد.
از مطالب شما براي ترويج مذهب شيعه برداشتي آزاد داشتم در انجمنهاي تخصصي تبيان.
اميدوارم رضايت داشته باشيد.هدف ما همانند هدف شماست.
ان شاءالله همكاري لازم را داشته باشيد.
با تشكر.
4 | حرا | Iran - Qom | 12:00 - 19 ارديبهشت 1388 |
0
 
 
2
پاسخ نظر
توطئه اي كه در جريان ايجاد اهل سنت ديده ميشود آن است كه بناي چنين اعتقاداتي كاستن از شان و مقام رفيع اهل البيتي است كه پيامبرعظيم الشان بر آن تاكيد ورزيده است و در برخي موارد تكفير و سب و شتم اهل بيت،سيره اين فرقه بوده است. اين فرقه در ابتدا پيامبر را شخصي معرفي ميكند كه ايستاده بول ميكرده است، موهايش را زني نامحرم شانه ميكرده و نسيان در بيان قرآن داشته است و در يك مورد نيز نماز صبح او ترك شده است و در پايان عمر گرانمايه شان ايشان مردي هذيان گو(نعوذ باالله) به تصوير كشيده ميشود. همچنين در خصوص امير مومنان علي ابن ابيطالب نيز وضع به همين منوال است. فضايل زندگاني شريفش را ناديده ميگيرند، فرمايشات مكرر پيامبر در خصوص اهل البيت را سانسور خبري مينمايند، واقعه بديهي غدير خم را بايكوت مينمايند و دستور خداوند در اكمال دين را زير پا مينهند و فرمايش پيامبر رابه فراموشي ميسپارند و در طول دوران حكومت پيشواي آزادگان بحران سازي و توطئه ميكننند و خروج كنندگان در مقابل وي را قديس و فرشته ميدانند و در هنگام ترور و شكافتن جاهلانه فرق مباركش، در نماز خواندن و اسلام وي تشكيك مينمايند و سالهاي متمادي تا دوران حاكميت هارون الرشيد ملعون نه تنها نام و ياد و سيره حسنه وي فراموش ميگردد، بلكه مزار ايشان نيز مخفي ميماند و سب و لعن آن اسوه تقوي، نقل و نبات محافل مذهبي جهنمي آنان ميگردد. درخصوص ساير ائمه اطهار از امام حسن و حسين شهيد مظلوم تا امام حسن عسگري نيز روز به روز فشارهاي حاكميتي سخت گيرانه و به حاشيه بردن يكي از اركانِ ركين ِ ثقلين ِ مورد تاكيد پيامبر،تز فكري و عملي اين گروه بوده است.اين همه اجحاف و ناديده گرفتن حقيقت را فقط اين گونه ميتوان توجيه نمود كه شرابخواري عمر در دوران جاهليت را كه ابن هشام سني تاريخ نگار نيز آن را بازگو مينمايد، ماستمالي نمود و به راحتي گفت كه اين عادت زشت با گناه ترك نماز صبح پيامبر و تشكيك در اسلام علي هم سنگ است و به عبارتي اين به آن در. شكستن سر خواهر به دليل اسلام آوردن به پيامبر توسط عمر را با داستان جعلي خاك ريختن امام مومنان علي (ع) در هنگام دعواي خانوادگي و مشاجره با حضرت زهرا -اين اسوه زن كامل از تمام جهات انساني- و به همين دليل معروف شدن به ابوتراب آن امام همام را ير به ير نمود و باز هم گفت كه اين به آن در.اجحاف و گستاخي به خانه نزول وحي را امري الهي و در راستاي اجراي فرامين الهي و برگرفته از منش و سنت پيامبر جا زد و عصبيت افراطي سبعانه را كمال اخلاص و دينداري تخيل نمود. خلاصه كلام آنكه با نگاه به طول تاريخ ميتوان دريافت كه طبق نظرات اهل سنت -كه به شدت تحت تاثير باورهاي قومي و قبيله اي باقيمانده از عصر جاهليت است و امامت و خلافت در خاندان بني هاشم را برنميتابد - ، درجهت قديس نمودن سه خليفه و چند تن از اصحاب ميبايد خيلي از حقايق را لگد مال و استحبابا لجن مال نمود تاعادات و سيره و منش نامطلوب عده اي را طيب و طاهر جلوه داد و در يك كلام منش وحياني و الهي پيامبر و اهل بيت اورا با روش ظلماني و زميني بعضي از آقايان و احيانا آن خانم مطابق نمود.
5 | راه علـي سعـادت | Iran - Marvdasht | 12:00 - 20 ارديبهشت 1388 |
0
 
 
1
پاسخ نظر

مـــــــهران خان:
خدارحمت كندمداح و ذاكراهل بيت سيدجوادذاكر كه گفت: عبادت بي ولايت حقه بازي است اساس مسجدش بت خانه سازي است

اين فحاشي ها كه به قول شمافحاشي است ازهمين متن بالا كپي كردم كه بازازكتاب هاي اهل سنت نقل شده است ديگرمن نمي دانم شمااسمش راتوهين و...بگذار البته براي ما همان سه جمله كه درنظرقبلي آوردم ازعسل شيرين تراست چون كه حب علي ونه اصحاب وبازبغض دشمنان علي وفاطمه راداريم. خدالعنت كند آن كه فاطمه راسيلي زد.

پيامبر (ص)فرمود:
«علــــــــــــي وشــــــــــــيعته هـــــــــــم فــــــــــــــائزون»
« ياعلـــــــي انــــــت صــــــــراط المــــستقيم »
« مجالس خودرابانام علــــــي ابن ابي الطالب زينت كنيد »

به محض ديدن كه البته خداي ناكرده منم جاي توبودم چشامو مي بستم و ميگفتم جعلي است.

چقدركوته فكري مهران كه يدالله را كه لقب اميرالمومنين علي است رابه معناي واقعي تصورمي كني واقعا متاسفم!!!!!! اين لقب نهايت قدرت اميرالمومنين علي رامي رساند ونه واقعا دست خدا را به خدادارم مي خندم كه بازدنبالش مي گويي كه شرك است!!!!!!!
علي وصي الله علي يدالله علي عين الله علي تقسيم كننده ي جهنم وبهشت علي وصي الله علي ساقي كوثر
علي ولي الله علي حجت الله علي مولودكعبه علي مع الحق والحق مع العلي علي قرآن ناطق

افتخارولادت در دنيا جز علي ابن ابي الطالب برادروپسرعموودامادوجان پيامبر درخانه ي كعبه حرم امن الهي نشد حالاوهابي ها درپي ازبين بردن اين نشانه هستند

همين ميت كه به قول تو متعفن است خودتو هرروز در نماز سلام داري به اومي دهي!!!!!ديگه چي ميگي؟
عزاداري هاي ماكه باز به قول توشرك است عايشه درهنگام وفات پيامبر براي اوگريه وسينه زني كرده است.ديگه چي ميگي؟ نمي دونم شنيده بودي چندسال پيش درقزوين درروزعاشوراي حسيني درختي خون گريه مي گرد حالا بايدازدرخت بي جان يادبگيريد.براي شما حديث هاي پيامبر كه ديگرسودي ندارد. خدا اين نشانه هاراداردمي نماياند كه درروزمحشــر بهانه اي نداشته باشيد.
درضمن مگرنمي بيني اجسادي كه ازدفاع مقدس كه گروه تفحص آنها راازخاك شلمچه بعداز 20اندي سال پيدامي كنند سالم هستند حالا امامان ما كه حجت خدادرزمين هستند رااصلا نمي شود مقايسه كرد ونه مانندعمر كه درهنگام دفن او حتي خاك نيز جسدكثيفش راقبول نكرد االبته به احترام پيامبردركناراودفن شد اما ملائك جسداورا به جايي ديگر منتقل كردند.

دفاع شماازعربستان سعودي :
تمام ثروت هاي طبيعي تحت ملكيت حكومت است!!! (نه تحت ملكيت مردم و روش استفاده از آن به دست حكومت !!!)
كه صرف خريد شراب و خوش گذراني پادشاهان و آمريكاييها مي شود!!!!!!!!!!!!!!!!بازم متاسفم مهران

باتشكرازگروه شبهات كه پاسخ مهران راداده اند.


پيغــــــمبري كه عمــــــــري غمخوار امتش بود
روي كبود زهـــــــــرا (س) اجـــــــر نبوتش بود؟





6 | ٍسعيد حسيني | Iran - Tehran | 12:00 - 22 ارديبهشت 1388 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
با سلام و عرض خسته نباشيد خدمت همه دست اندر کارن اين سايت مقدس علي الخصوص دانشمند گرامي حضرت اقاي دکتر سيد محمد حسيني قزويني.
راستش الان حال ندارم جواب مهران و بدم که قرآن فرموده اگر با فردي جاهل روبرو شديد فقط سلام دهيد.
اما دوستي در قسمت نظرات همين مطلب اشاره به اشعار ذاکر با اخلاص اهل البيت ع سيد جواد ذاکر کرده بودند و مرا برآن داشت که شعر ايشان را بطور کامل در اينجا بيان کنم.
عبادت بي ولايت حقه بازيست
اساس مسجدش بتخانه سازيست
چرا سني نميخواهد بداند؟!
وضوي بي ولايت آب بازيست
به دنيا سر زدم دنيا علي ع بود
به عقبي سر زدم عقبي علي ع بود
به مسجد رفتم از بهر عبادت
بنا و باني و بنا علي ع بود
الهي اي فکر ديگر نگردي
اگر دور سر حيدر نگردي
الهي اي نفس به عشق مولا
اگر از سينه رفتي بر نگردي؟
7 | محمدجواد-ن | Iran - Tehran | 12:00 - 03 خرداد 1388 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
با سلام و عرض تشکر بي پايان از زحمات شما اللهم اللعن جبت و الطاغوت شعر پيغمبر پر از بيداد شد * آسمان لبريز از فرياد شد نخل¬ها بر سينه و سر مي¬زدند * طائران عرش پرپر مي¬زدند چشم جبريل امين مبهوت بود *غرق ماتم عالم لاهوت بود کينه توزي را عجب آموختند*قلب مادر را به طفلش دوختند آن در و ديوار گلگون گشت واي*فرق حيدرغرق در خون گشت واي ضرب سيلي ديده¬اي را تار کرد*مجتبي با زهرِ آن افطار کرد با غلاف تيغ, بازويي شکست *شمر روي سينۀ مولا نشست روي مَه را جوهر نيلي زدند *دختري در کربلا سيلي زدند دربِ بيتِ وحي را افروختند*خيمۀ اهل حرم را سوختند از دل زهرا برون شد بوي عود *بوي ياس و آتش و اسپند و دود ميخ در, پهلوي محسن را دريد *تير شد بر حنجر اصغر رسيد تيغ را قنفذ در عالم تاب داد *دست عباس علي در شط فتاد بس نيام و تيغ در رقص آمدند *بوسه بر پهلو و بر بازو زدند کيست زهرا آسماني در سجود *بوسۀ دستاس بر دستي کبود عاديان, زين سو و آن سو آمدند *بند بر دستان دست حق زدند دست حق در بيعت زنجير شد *شير حق بين دو صد خنزير شد گنبد نيلي, گريبان چاک زد*عصمت حق را عدو بر خاک زد فاطمه يعني زدن در کوچه¬ها*مادري را پيش چشم بچه¬ها چشم عالم لب به لب الماس شد*خاک يثرب مستِ بوي ياس شد عالمي خاموش و بي مهتاب گشت*ارغوان رخ, ماه عالم¬تاب گشت عرشِ حق هم زين جفا در هوش شد *ذوالفقار مرتضي بيهوش شد کيست زهرا يکّه يار مرتضي *هم زِرِه, هم ذوالفقار مرتضي آه زهرا نعره¬هاي حيدر است*ني که دختر, مادر پيغمبر است روضۀ رضوان به زير پاي او است*سينۀ غم, چاک از غم¬هاي اوست چشم عين الله گريان امشب است*بعد از اين اُم ابيها زينب است گفت حيدر «اي تمام جان من*طفل و بازويت بلا گردان من قامتم را اي وجودت قائمه *کلّميني کلّميني فاطمه» فاطمه چشمان خود را باز کرد*با نگه روي علي را ناز کرد دست حيدر را گرفت آن نازنين*گفت «اي مولا اي امير المؤمنين هرچه گويي من اطاعت مي¬کنم*غم مخور خود با تو بيعت مي¬کنم فاطمه گردد بلا گردان تو *هستي زهرا بلا گردان تو گرچه ميداندي تو نيت¬هاي من*يا علي بشنو وصيت¬هاي من غسل ده من را به زير پيرهن *صبر کن در بستن بند کفن اي اميرالمؤمنينم, بو تراب!*جاي من شب پيش طفلانم بخواب جان فدايت اي پناه عالمين*جان تو, جان حسن جان حسين يا علي پيش حسينم وقت خواب*جاي زهرا کاسه¬اي بگذار آب چادري پنهان درون خانه کن*جاي من موهاي زينب شانه کن جان زهرايت, علي جان, جاي من*بوسه بر چشمان عباسم بزن يا علي شب بر سر قبرم بمان*هل أتي, بر کوثرت ياسين بخوان» گفت و گفت و ديدگان بر هم گذاشت*هل اَتي را غرق در ماتم گذاشت چاره ساز عالمي بيچاره شد*کوثر و دخان, ز قرآن پاره شد ياسِ گلگون علي چون جان سپرد*ني که زهرا, بل علي افتاد و مرد شاپرک¬هاييم و خاکستر شديم*واي مردم, واي, بي مادر شديم جاي سيلي تا ابد بر روي ماست*تا قيامت ميخ در پهلوي ماست ردّ خون سينه¬ات بر جاده است*خاک چادر, مُهر هر سجاده است آه مادر! کودکانت خسته¬اند*چشم بر دست کبودت بسته اند اي که عجّل گفتي و مرگت رسيد*عجّلي گو تا فرج آيد پديد
8 | momen abdullah | Malaysia - Kuala Lumpur | 12:00 - 05 خرداد 1388 |
0
 
 
1
پاسخ نظر
رضاي عزيز
مشي شيعيان گفتگو محترمانه است. خود من از تندي با او پشيمانم.
مهران يکي از هزاران است. اتفاقا او با کامنتهايش به ما خدمت مي‌کند.

اين را بدان که اگر در وجود مهران تلاطمي نبود هرگز به اين سايت سر نمي‌زد.
وجود او پر از سوال است ولي خوب غرورش اجازه نمي‌دهد که به زيبايي سوال کند.

بالاخره او هم صاحب عقل و خرد است.
وقتي مي‌بيند که در حديث عشره مبشره قاتل و مقتول بهشتي شده اند در ذهنش سوال پيش مي‌ايد.
وقتي مي‌بيند که خدا پيغمبري با اين اوصاف بي نظير خلق مي‌کند و براي او درهاي علم را مي‌گشايد و بعد چند نفر که حتي حافظ قران نيز نبوده اند «جانشين» او مي‌شوند در ذهنش سوال پيش مي‌ايد.
وقتي مي‌بيند که سرانجام مشي اين سه خليفه به ملعوني بنام يزيد ختم شد در ذهنش سوال پيش مي‌ايد.
وقتي مي‌بيند که در اين روزگار علم و تکنولوژي و اين دانشمندان عجيب و مملو از اطلاعات منجي از جانب خدا مي‌آيد که معصوم نيست در ذهنش سوال پيش مي‌ايد.

آري اکنون ذهن مهران محل جدال حرف حق و باطل است.
کاش ما شيعيان کمي بهتر رفتار کرده بوديم که شيطان اعمال کج ما را بهانه اي براي زشت جلوه دادن شيعه در ذهن مهرانها قرار نداده بود.
9 | رضا | Iran - Tabriz | 12:00 - 05 خرداد 1388 |
0
 
 
2
پاسخ نظر
اي بابا اين مهران مثل زبل خان همه جاابرازوجودكرده چراخفه اش نمي كنين؟؟؟؟؟؟؟؟؟
10 | عبد المحمود | United States - Cheyenne | 12:00 - 18 خرداد 1388 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
جناب آقاي momen abdullah مثل اينکه منظور مهران رو خوب متوجه نشدي؟ که ما رو رافضي خطاب ميکنه.!!!!!!!!!!! ايشون پيرو مذهب بسيار شريف وهابيت هستند. انقدر شريف که سر بريدن رو بهترين جهاد ميدونن. يکم چشاتو وا کني حرفاشو خوب بخوني متوجه ميشي که پيرو فرقه ي ظاله وهابيته. پس الکي سنگشو به سينه نزن. اينا کارشون از هدايت گذشته. بغض ائمه داره خفشون ميکنه. خودتم همچين برادريتو ثابت نکردي آقاي زرنگ. از نظراتت معلومه . اصلا معلومه کدوم وري هستي؟ يه با به ميخ ميزني يه بار به نعل. اگه تو از وهابي بدت نمياد. ما متنفريم.
11 | momen abdullah | Malaysia - Kuala Lumpur | 12:00 - 19 خرداد 1388 |
0
 
 
1
پاسخ نظر
برادر عزيزم سرورم آقاي عبد المحود من شاگرد کوچک شما شيعه اميرالمومنين (عليه السلام) هستم. برادر. فقط از شما در خواست مي‌کنم که به يک نکته توجه فرماييد. اين مطالب را فقط مهران نمي‌خواند. هزاران نفر ديگر وارد اين سايت مي‌شوند و بسياري از آنها براي بار اول صفحه اي را مي‌خوانند. آنها که از نگاشته هاي پيشين که خبري ندارند و اهل تحقيق نيستند. ما بايد آنها را هدف قرار دهيم. مگرنه امثال مهران از لحاظ سطح مطالعه و سطح تفکر در سطح بالايي نيستند که ما بخواهيم آنها را تنها مخاطب خود فرض کنيم. به قولا به در مي‌گيم ديوار بشنوه. اين نکته‌اي است که من از گروه پاسخ به شبهات آموختم. گر خدا خواهد عدو شود سبب خير. يک تازه وارد وقتي که وارد سايت شود و سخنان منطقي و متين و اصولي شيعيان را در مقابل فحاشي هاي مشتي بي‌سواد ببيند مطمئنا به تشيع تمايل بيشتري پيدا مي‌کند. باور کنيد که من ابتدا فکر مي‌کردم نه تنها مهران وهابي بلکه کارمند بخش فرهنگي سفارت عربستان است. کامنتهايش را بخوانيد که چگونه صراحتا خود را در ابتدا مدافع وهابيت مي‌خواند. ولي با برخورد اصولي اين گروه نوراني پاسخ به شبهات و محققيني مانند آقاي مجيد علي اندک اندک خود را با يک گروه علمي و ديني بي‌نظير مواجه ديد و به جاي فحاشي رو به بحث علمي آورد که طبيعتا پاسخ خود را گرفت. شما لطف کرده و نگاهي به سير سخنان او کنيد . متوجه مي‌شويد که از يک طرفدار وهابيت به يک منتقد وهابيت تبديل شده است. کاري به دل او ندارم که خدا آگاه تر است از من است. اين ها همه فنون اعتراف گيري به صورت ناخود آگاه است که فرد را بدون آنکه خودش متوجه شود از کرسي تعصب و لجاجت پايين کشيده و در مسير حق قرار مي‌دهند. اين بنده حقير فکر مي‌کنم که اين مشي به مشي امامان هدي ( عليهم سلام) نزديک تر است. يا علي
12 | بهنام | Iran - Tehran | 12:00 - 19 تير 1388 |
0
 
 
3
پاسخ نظر
انشالله اقا خودشون مي يان و به اين شبهات خاتمه مي دن براي ظهور اقا امام زمان صلوات
13 | محمد هادي | Iran - Tehran | 12:00 - 30 آذر 1388 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
از نظرات زيباي دوست شيعهmomen abdullah متشکرم. به نظر من گروه پاسخ به شبهات به راحتي از عهده پاسخ به شبهات مهران يا کساي ديگه بر مايد و هيچ مشکلي ندارد
14 | محمد | Iran - Tehran | 12:00 - 26 فروردين 1389 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
جالب است بدانيد كه مردم تبريز قبل از صفويه90درصداهل سنت بودند ولي عمال شاه اسماعيل صفوي ملعون فقط به خاطر اينكه مردم به صحابه ودر صدر ان به عمر فش ندادند 80 درصد مردم را قتل عام كرد چه برسه به اين روايت دروغين كه اصلا كسي اين اقا رو نميشناسه...عمر ارام بخواب كه پروردگارت و فردوس اعلي اش منتظرت هستند.
15 | محمد اميدواري ابزقويي | Iran - Tehran | 12:00 - 16 ارديبهشت 1389 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
به تازگي در سر عنوان سايت (بالاي صفحه اصلي) تصوير بسيار جالب توجهي قرار داده ايد دست شما درد نکنه
16 | سيد علي | Iran - Rasht | 09:25 - 19 مهر 1389 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
با سلام السلام عليك يا فاطمه الزهرا عمر خوب مي دانست كه با آتش زدن به درب خانه حضرت زهرا سلام الله عليه از دست خيبر كن مولاي متقيان براي بقاي دين اسلام در امان است. اي كاش!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! اگر اربابم آقا حضرت قمر بني هاشم ابالفضل العباس ع آن زمان بود مي ديديد كسي جرات نزديك شدن به درب خانه مادرش زهرا سلام الله عليه را داشت ؟نننننننننننننننننننننننننننننننننننننه اي كه ره بستي ميان كوچه ها بر فاطمه س گردنت را مي شكست آنجا اگر عباس ع بود اللهم صل علي محمد وال محمد و عجل فرجهم اللهم العن جبت و طاغوت اللهم عجل لوليك الفرج اللهم صل علي محمد وال محمد و عجل فرجهم التماس دعا
17 | عبدالله | Iran - Tabriz | 23:45 - 07 آبان 1389 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
تبّت يدا أبو لهب بريده باد دست ulv
18 | فرهاد احمديار | France - Paris | 17:41 - 06 آذر 1389 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
سلام دوست من ميخواهم درمورد بعد ازمردن برسرانسان درخانه قبرچي ميآيد وچي نوع سوالات را مطره ميكند ميشود كه درمورد جوابات آنرا براي من روان كنيد بسيارخوش ميشوم.
تشكر
19 | مجيد م علي | United Arab Emirates - Dubai | 19:21 - 06 آذر 1389 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
با سلام قبل جواب به شما اقاي فرهاد احمديار: وحشت شب اوّل قبر ============ در مورد هول و هراس قبر ، روايتى از حضرت على(ع ) را كه فرمودند: «براى كسى كه آمرزيده نشود ، بعد از مرگ ، از خود «مرگ » شديدتر است . از قبر ، و تنگى و تاريكى آن بر حذر باشيد; همانا قبر هر روز مىگويد: من خانه غربتم . من خانه وحشتم . من خانه كِرْم هستم و قبر (براى مؤمنان ) باغى از باغهاى بهشت ، و (براى گناهكاران ) گودالى از گودالهاى آتش است . زندگى و معيشت سختى كه خدا دشمنان خودش را از آن ترسانده ، عذاب قبر است .»(بحارالانوار،ج6،ص 218 ،ح 13 ) اما در مورد شب اول قبر , ملک الموت روح را از بدن مي گيرد وبه محضر ربوبي مي برد سپس باز مي گرداند . اين مرحله نخستين ، اولين منزل برزخ يعني قبر است که در اضطلاح عرف به « شب اول قبر» معروف است واز نظر روايات قطعي است که قبر يا باغي از باغهاي بهشت ويا حفره اي از حفرات دوزخ است. وقتي انسان از محضر ربوبي بازگشت ، دو ملک بنام نکير و منکر مي آيند و از توحيد ، نبوت و معاد ، امامت و عدل مي پرسند . اين دو براي کفار وحشتناک مي نمايند و دور نمايي که روايات از آنها ترميم کرده اند اينگونه است : « صدايشان همچون رعد کوبندة اسمانها ، چشمهايشان برق خيره کننده است » در بعضي روايات آمده است که حضرت اميرالمؤمنين ( ع ) هم تشريف مي آورند . از ديگر امور مسلّم فشار قبر است در روايات آمده است که انسانهاي سخن چين و کساني که در امر طهارت و بول بي مبا لا تي مي کنند و بد اخلاق ها و پر حرفها به اين عذاب دچار مي شوند . بنابراين چون بيشتر ما به اين اعمال ناپسند گرفتاريم ، از فشار قبر در امان نيستيم و به مناسبت شدّت و ضعف گناهان فشار قبر نيز شدت و ضعف مي يابد . ولي فشار قبر مردم سخن چين آنان که براي مردم توطئه مي چينند و پرونده سازي مي کنند از همه دشوارتر است . بالاخره هرکسي که از جايي به جاي ديگر منتقل مي شود يک شب اولي دارد . مثل آن روز وشبي که انسان بدنيا آمد ودر آن شب اول از او سؤالات کلي راجع به خدا و پيامبر وامام مي پرسند اگر جواب داد که خوشا بحالش وگرنه واي بحالش . البته براي کسي که در دنيا بفکر عالم قبر بوده وکار خوب کرده نه ترسي است ونه رنج وعذابي . همه مصيبت ها براي گنهکاران است که موفق به توبه وجبران کارهاي زشت خود نشدند. دليل ديگر ترس آن است که اين اولين تجربه است و انسان بعد از جدا شدن از دنياي پراز هيا هو نا گهان وارد يک جاي نا شناخته افراد ناشناس مي شود . و خود را براي پرسيدن اين سؤالات نيز آماده نکرده . الهم صل علي محمد وآل محمد وعجل فرجهم لبيك يا علي
20 | سيد محمد حسيني | Iran - Tehran | 14:36 - 28 خرداد 1390 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
جواب نظر
جناب--------------------محمد--------------------------
ميشه سند معتبر خودتون رو مبني بر اين آمار و ارقامي كه در مورد صفويه داديد رو ارائه بديد تا متهم به بافتن نشويد؟
اگر سند ارائه كرديد قول ميدهم به شخصه جواب شمارا بدهم.
ياحق
21 | مجتبي | | 03:17 - 12 شهريور 1390 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
سلام خدمت مسئولين سايت سئوالي داشتم راجع به أبو بكر بن ابى دارم راوي حديث إن عمر رفس فاطمة...... ايا در سند اين روايات هم همين أبو بكر بن ابى دارم هست يا شخص ديگري؟ 977 - حدثنا أبو بكر بن أبي دارم الحافظ ثنا محمد بن موسى بن إسحاق ثنا ....... هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه وله شاهد من حديث ابن جريج عن جامع : K (تعليق ذهبي)على شرط مسلم مستدرک حاکم حديث 977 ج 1 ص 397 طبق برنامه مکتب شامله 1102 - حدثنا أبو بكر بن أبي دارم الحافظ بالكوفة ثنا محمد بن عبد الله بن سليمان ثنا ..... هذه سنة عزيزة بإسناد صحيح ولم يخرجاه K (تعليق ذهبي)صحيح مستدرک حاکم حديث 1102 ج 1 ص 437 طبق برنامه مکتب شامله 3167 - أخبرنا أبو بكر بن أبي دارم الحافظ بالكوفة ثنا أحمد بن إسحاق التميمي ثنا.... هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه K (تعليق ذهبي) على شرط البخاري ومسلم مستدرک حاکم حديث 3167 ج 2 ص 326 طبق برنامه مکتب شامله و همچنين روايات ديگري هم در مستدرک حاکم هست که راويش أبو بكر بن أبي دارم هست ايا اين أبو بكر بن أبي دارم الحافظ بالكوفة همان راوي حديث إن عمر رفس فاطمة...... هست يا شخص ديگري هست؟ در کتاب ميزان اعتدال ذهبي گفته حاکم نيشابوري اين شخص را غير ثقه گفته اگه اين شخص همان راوي باشه هم ذهبي و هم حاکم احاديثش را تصحيح کردند دستتون درد نکنه منتظر جوابتون هستم

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

ما نيز با اشاره به همين مطلب در متن مقاله ، كلام ذهبي را در مورد روايت او كه «متفق عليه» است ، آورده‌ايم .

با تشكر از شما

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

22 | رضا رحيمي | | 23:59 - 15 خرداد 1391 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
با سلام خدمت دست اندر کاران اين سايت بسيار زيبا و کامل. ميخواستم از اين اقا محمد سوال کنم اين اماري که ارايه داده از چه کتابي اورده؟ دوست عزيز آقا محمد، ديگه عصر، عصر ارتباطات و اينترنه.گذشت اون زموني که علماي شما ميومدن و هزار جور چرنديات رو سر هم ميکردنو تا ميومد دستشون باز بشه هزار تا کفن پوسونده بودن.و ديگه نبودن تا جواب بدن.امروز اگه حرف بيربط و بي سندي بزني به محض اينکه گزينه ارسال رو کليک کني مورد هجوم جوابهاي مستند و با ربط قرار ميگيري.چون ما داريم تو يه دهکده به اسم کره زمين زندگي ميکنيم. در مورد مهران هم بايد بگم اين تعصبه که نميزاره اين بنده خدا درست فکر کنه. و تا وقتي که اين تعصب از مهرانو مهرانهاي ديگه دور نشه همين اشه و همين کاسه.با اين تفاوت که اينا يه شب اروم تو زندگيشون ندارن مگه اين که بيخيال وجدانشون بشن چون هر ادم با وجداني از ظلمهايي که به مولا علي(ع) بوسيله عمر و ابوبکر و عثمانو عايشه شده قلبش به درد مياد. ياعلي مدد
23 | فاطمه املشي | Iran - Tehran | 11:23 - 27 اسفند 1391 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
السلام عليک ايتها الصديقة الشهيدة و لعن الله علي اعدائک اجمعين ، من الاولين الي الآخرين
24 | هادي | | 24:04 - 31 ارديبهشت 1392 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
سلام - اقاي محمد . بنده خودم اصالتا آذري هستم .در هيچ مورد از علما . فضلا . دانشمندان و تاريخ نگاران خطه اذربايجان چيزي در اين مورد نه خوانده ايم و نه شنيده ايم حتي از پدرانمان نيز بصورت عاميانه چيزي در اين مورد بياد نداريم . حال شما از کجا اين خزعبلات را اورده ايد الله اعلم که صد درصد از تراوشات ذهنهاي بيمار است و گرنه به قول دوستان سندش رو ارائه بديد تا ماهم بدانيم. در ضمن اين اسلاف شما بودند که با توهمات مزخرف ابن تيممه و ابن وهاب ملعون کربلا و ديگر بلاد شيعي را بخاک خون کشيدند و جنايتها مرتکب شدند فقط بخاطر اينکه شيعه بودند و از اهلبيت پيامبر تبعيت ميکردند که اسنادش معتبر و به گواه اهل تسنن و تشيع هم رسيده است. بهتر است بيشتر مطالعه کني برات خوبه
25 | سيد هاشم | | 16:59 - 07 خرداد 1392 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
سلام عليکم در کتب اهل سنت شيعه و رافضي اين گونه تعريف مي شود: "واتشيع محبته علي و تقديمه علي الصحابه فمن قدمه علي ابي بکر و عمر فهو غال في تشيعه و يطلق عليه رافضي" شيعه محبت علي و برتر دانستن او بر صحابه است و هر کس علي را بر ابوبکر و عمر برتر بداند او در تشيعش غلو کرده و به او رافضي گفته مي شود بنابراين اگر بر کسي اين اتهام زده شود او از درجه اعتبار ساقط مي شود مانند ابن ابي الحديد که با اين که در ابتداي کتاب شرح نهج البلاغه مي گويد: "اتفق شيوخنا المتقدمون و المتاخرون ان بيعه ابي بکر صديق بيعه صحيحه شرعيه" بيعت ابي بکر بيعتي صحيح و شرعي بود او را شيعه مي دانند چون مي گويد: " واما نحن نذهب الي ما يذهب اليه شيوخنا البغداديون من تفضيله " ما بر اعتقاد شيوخمان هستيم و علي را برتر مي دانيم. به همين دليل علمايي همچون نسائي- حاکم نيشابوري که احاديث افضليت علي را ذکر کرده اند در درجه دوم قرار گرفته اند و بخاري و مسلم در درجه اول چون تا توانسته اند در احاديث دست برده اند. اللهم عجل لوليک الفرج
26 | مهرداد | Iran - Tehran | 21:41 - 03 مرداد 1392 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
مقاله خيلي عالي و عالمانه است
27 | رسول | Iran - Qazvin | 19:57 - 08 مرداد 1392 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
سلام بر دوستان شيعه و برادران اهل سنت
اگر قرار هست به خاطر محبت به اميرالمومنين و اولادش رافضي خانده شويم بگذار خوانده شيم
فقط به يک جمله از امام شافعي براي برادران اهل سنت ميگويم
ايشان ميگويند : اگر بخاطر محبت و مودت به علي مرا رافضي خوانند بگزار بخانند.
يا علي
28 | بنيامين سلامي | Iran - Tehran | 08:47 - 22 مرداد 1392 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
سلام.خسته نباشيد ببخشيد توZ Zيک ساZيت از اهل تسنن دZيدم که گفته بود حتيZ اساتيد شيخ صدوق هم ناصبZ و زنديق بوده اند اما باز ما روايات آنها را قبول دارZيم و شيخ صدوق را هم قبول دارZيم و آقايZ خوئيZ هم آنها را ناصبZ ميداند.کتاب النکاح الخوئيZ ج1 شرح ص442.آقايZ خوئيZ اساتيد شيخ صدوق را زندZيق ميداند اما باز هم شيخ صدوق را ثقه ميدانيم.کتاب الصلاه سيد خوئيZ ج1 شرح ص 74.لطفا جواب بديد.باتشکر اجرتون با بيZ بيZ دو عالم فاطمه زهرا(سلام الله عليها)

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي؛ آقاي خويي در مورد شيخ صدوق مي گويد: « شيخنا و فقيهنا و وجه الطائفة بخراسان‏» آنچه در كتابهاي ذكر شده آمده است در مورد برخي از كساني است كه شيخ صدوق از آنها نقل كرده است و بحث در اين است كه آيا صرف نقل كردن شيخ صدوق از كسي، دلالت دارد كه ما تمام منقولات آن فرد را قبول كنيم يا نه؟ بعد ايشان به ناصبي بودن برخي از كساني كه ايشان از آنها نقل روايت مي كنند اشاره كرده و وثاقت كلي آنها را رد مي كنند و در اين بين فقط به يك نفر از آنها اشاره شده نه بيشتر در اينجا لازم است خدمت جنابعالي چند نكته تذكر داده شود.
1. اولا اين افراد زياد نيستند و گاهي از يك نفر تجاوز نمي كنند.
2. گاهي اين افراد به هنگام نقل روايت صحيح العقيده بوده اند ولي بعدها اعتقادهاي باطل پيدا كرده اند.
3. وثاقت و اطمينان و اعتماد غير از اعتقاد مي باشد و در بسياري از موارد به يكديگر ربط پيدا نكرده و ضرر نمي زنند و علما در موارد خاص آنها را مرتبط و مضر مي دانند.
4. آثار و خصوصيات و كرامتها و... كه از شيخ صدوق نقل شده او را بزرگوارتر و دقيقتر و حساستر از اين نشان مي دهد كه به چنين چيز مهمي توجه نداشته باشد لذا نقليات او ولو از يك ناصبي رد نمي شود مگر اينكه با روايت صحيح يا آيه قرآن در تضاد باشد.
و...
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
29 | بنيامين سلامي | Iran - Tehran | 14:01 - 02 شهريور 1392 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
سلام.ببخشيد حق با شماست به اين مشکل دقت نکرده بودم.عذر ميخوام
توي يه جايي از سايت شما خوندم که نوشته بوديد اگر بيشتر علما بگن فلان شخص(راوي)خوبه اما اگر حتي يکي از علما بگن که ثقه نيست يا نميشه به اين راوي اعتماد کرد نظر اين يه دونه عالم که مخالف با راوي هست بر نظر ساير علما مقدم ميشه.در مورد ابن ابي دارم هم مهمين نظر بايد صدق کنه.مي خواستم توضيح بديد اين مسئله رو
با تشکر

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ نظر اهل سنت اين است كه جرح مفسَر بر تعديل مقدم است، اگر ما چنين چيزي گفتيم هم در مقام بيان اعتقاد اهل سنت بوده ايم و الا نظر شيعه در مورد هر فردي اجتهاد شخص محقق است كه مبتني بر سخنان علماي علم رجال به همراه استدلال خود فرد مي باشد.

جرح ابن ابي دارم به دلايلي كه در متن بيان شده از روي تعصب بوده و جرح حقيقي نيست مضاف به اينكه برخي از الفاظ اصلاً جرح نيست و قبول كردن چنين جرح هايي تبعاتي دارد كه بيانش گذشت در نتيجه جرح ابن ابي دارم فاقد ارزش استدلالي مي باشد.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
30 | بنZامZن سلامZ | | 24:36 - 02 شهريور 1392 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
سلام تشکر مZکنم که جواب دادZدZک سوال دZگه اZنکه توZ Zه جاZZ از ساZت شما خوندم که نوشته بودZد اگر بZشتر علما بگن فلان شخص خوبه اما Zک نفر بگه اZن شخص بده Zا مورد اعتماد نZست و...نظر اون Zک نفر که در رد شخص هست مقدم مZشه.ابن ابZ دارم هم اZن مسئله برش حمل مZشه و چند نفر از بزرگان اهل تسنن ردش کردند.اZن رو جواب بدZد لطفا ممنون مZشم.باتشکر

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ نوشته هاي شما بدون «ياء» است مانند اين مطلب و براي تصحيح آن از ما وقت گرفته مي شود، لطفا مشكل رايانه خود را رفع كنيد و اين مطلب را هم دوباره تصحيح شده بفرستيد تا كاملاً مفهوم باشد.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
31 | س.ل | | 11:12 - 08 دي 1392 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
عالي بود.
اهل سنت تحويل بگيرند!!
32 | حسين | Iran - Isfahan | 21:52 - 13 بهمن 1392 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
سلام
آيا مشکل سند روايت إنّ عمر رفس فاطمة حتّى أسقطت بمحسن ، فقط ابن ابي دارم است؟!!
تا جايي که مي بينم ، سند روايت ختم مي شود به اينکه مردي (مجهول) به ابن ابي دارم گفت !
کجاست سلسله سند روايت تا سال 11 هجري قمري ؟! و آيا رجال ادامه ي سند (که گويا وجود ندارد !!) ثقه هستند؟
شما در عنوان مقاله نوشته ايد: اعتراف ابن ابي دارم ... و در متن مقاله نوشته ايد:
ذهبى و ابن حجر، اين روايت را به دليل وجود ابن أبي دارم در سند آن و به بهانه رافضى بودن وى رد كرده و مى‌نويسد
يعني اين جمله ي انّ عمر رفس ... يک روايت صحيح السند است و تنها اشکال سند آن از منظر اهل سنت ، ابن ابي دارم است!!
لطفا جواب بدهيد

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ در اين مقاله اعتراف ابن ابي دارم بررسي شده و ذهبي و ابن حجر آن را ذكر كرده اند.

مجهول بودن فردي كه بر ابن ابي دارم خوانده ضرري نمي زند چون ذهبي در ادامه مي گويد: «فوافقته على ذلك» كه حكايت از قبول ابن ابي دارم دارد.

به رجال بعد از ابي دارم هم نيازي نداريم چون اعتراف او قرار است بررسي شود.

از اين روايت فهميده مي شود كه چنين رواياتي به ذهبي و ابن حجر رسيده ولي چون به مذاق آنها خوش نمي آمده آنها را ذكر نمي كرده اند، غير از اين روايت، روايات فراوان ديگري هم بوده كه ما راهي براي يافتن آنها نداريم و چنين سرنخ هايي هم از آنها نمانده است.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
33 | امامي | Iran - Kermanshah | 13:32 - 21 ارديبهشت 1393 |
0
 
 
1
پاسخ نظر
علي غيب ميدانست ابن ملجم از پشت ضربه زذ نفهميد امام رضا غيب ميدانست سم خورد قا قا برادران ما شيعيان مغزمان پوكه شده

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اولا:خلفاي شما نيز همچنانکه در کتابهاي خودتان آمده است داراي علم غيب بودند چرا آنها از اين علم استفاده نکرده و خود را در معرض کشتن قرار دادند به عنوان نمونه اينکه عمر به يک شخصي خبر داد که اهل بيتت را درياب که خانه ات آتش گرفت است

و حَدَّثَنِي مَالِك عَنْ يَحْيَى بْنِ سَعِيدٍ أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ قَالَ لِرَجُلٍ مَا اسْمُكَ فَقَالَ جَمْرَةُ فَقَالَ ابْنُ مَنْ فَقَالَ ابْنُ شِهَابٍ قَالَ مِمَّنْ قَالَ مِنْ الْحُرَقَةِ قَالَ أَيْنَ مَسْكَنُكَ قَالَ بِحَرَّةِ النَّارِ قَالَ بِأَيِّهَا قَالَ بِذَاتِ لَظًى قَالَ عُمَرُ أَدْرِكْ أَهْلَكَ فَقَدْ احْتَرَقُوا قَالَ فَكَانَ كَمَا قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ )(1) موطأ الإمام مالك المؤلف : مالك بن أنس أبو عبدالله الأصبحي الناشر : دار إحياء التراث العربي – مصر تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي عدد الأجزاء

در اينجا چرا عمر از اين علم غيب استفاده نکرد و به مسجد رفت و به قتل رسيد؟! همچنن ابن تيميه شما نيز علم غيب مي دانست چرا به علم غيب او گير نمي دهيد؟!

ابوبکر با علمي که داشت جنين درون شکم همسر خود را مي دانست و مي گفت او دختر است حالا چرا به علم غيب او اشکال نمي گيريد و آن را قبول مي کنيد اما نوبت به ائمه ما که رسيد اشکال دارد؟!

ثانيا:ائمه عليهم هرچند علم غيب داشتند، اما در اين امر مأمور به ظاهر بودند ائمه مانند ديگران وظيفه دارد از جان خود دفاع کند اما اين وظيفه در محدوده علم عادي است و شامل علم غيب نمي شود. و مکلف به عمل به علم غيب خود نيستند همان گونه که خداوند مي‌توانست پيامبران، امامان و اولياي الهي و رهروان راه حق را هميشه پيروز گرداند و کفر و کافران را مغلوب کند، ولي اين کار را جز در موارد استثنايي انجام نداد، چرا که سنت الهي بر اين است که جريان امور دنيوي به طور عادي و طبيعي پيش رود. در غير اين صورت دنيا بستر آزمايش براي بشر نخواهد شد

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
1 |یاسر|Iran - Tehran |18:37 - 26 فروردين 1394 |
0
 
1
وهابیون حتی اگر پیششون بشینید بگید بن باز و عبدالغزیز آل شیخ غیب میدونند تهیید میکنند ولی وقتی بگیر اهل بیت پیامبر(ص) که آیه تطهیر اونارو مطهر قلمداد کرده غیب میدونند مخاهند مغاطله کنند.والله بالله تالله دوست داشتم سنی بودم بعد تحقیق میکردم بآگاهانه شیعه میشدم بعد تمام عمر افتخار میکردم خودم بدون اینکه نسلن شیعه باشم شیعه رو خودم انتخاب میکردم.
34 | bisetareh | Iran - Qom | 17:36 - 21 ارديبهشت 1393 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
امامي تو از غيب چي سر در مياري
عزيزان سايت جوابت رو دادن
اضافه کنم کسي که الگوش فقط يک سوره قرآن را طي 12 سال ياد بگيره بخونه بهتر از اين نميشه.
علم غيب علمي است که خدا به حضرت علي ع خبر داده فلان وقت به دست شقي ترين فرد ابن ملجم ملعون شهيد ميشه مشيت الهي بر اين است و اين عين شجاعت وفضيلت حضرت علي ع را نشان ميدهد که از سرنوشتي که خدا خبر داده فرار نکند.
اين موضوع با اوني که حفظ جان واجبه تفاوت داره اونجا تو که نميدوني حتما ميميري بلکه فرار ميکني و نجات پيدا ميکني. اما اينجا خداوند نحوه مرگ را نشان ميدهد آيا از فرمان خدا ميتوان فرار کرد؟
ياعلي
35 | سجاد | Iran - Tehran | 08:42 - 30 مرداد 1393 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
سلام عليکم ورحمه الله
فک ميکنم ترجمه زير که مربوط به مقاله ابن ابي دارم هست اشکال داره:
2. عبد الرزاق بن همام:
شمس الدين ذهبى در باره او مى‌گويد:
وله ما ينفرد به، ونقموا عليه التشيّع، وما كان يغلو فيه بل كان يحبّ عليّاً ويبغض من قاتله.
او چيزهايى نقل كرده است كه در نقل آن تنها است و به جهت شيعه بودنش سرزنش شده است. در شيعه بودن غلو مى‌كرد،‌ علي را دوست داشت و دشمن كسانى بود كه با علي جنگيدند.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تذكرة الحفاظ، ج 1، ص 364، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى.
وما كان يغلو فيه ... و در شيعه بودنش غلو نمي کرد، ترجمه شده که غلو مي کرد!
با تشکر، موفق باشيد

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ تشکر از تذکر شما.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
36 | احسان | | 11:59 - 29 دي 1393 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
واقعا ممنون .خدا اجرتون بده .؟؟؟؟؟حضرت زهرا (س)
37 | سید | Germany - Eschborn | 10:40 - 12 اسفند 1393 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
با سلام ایا این روایت سقط شدن حضرت محسن در کتب شیعه با سند صحیح امده ؟ اگر هست با ترجمه و ذکر ادرس بفرمایید / یاعلی

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در خصوص شهادت حضرت زهرا عليها السلام و سقط شدن فرزندش محسن، نه تنها روايات صحيح در کتب شيعه وجود دارد بلکه روايات در اين خصوص اجماعي و مشهور، مستفيض و بلکه در حد تواتر است که به يک روايت معتبر در اين خصوص اشاره مي کنيم:
ابوجعفر محمد بن جرير طبری عالم شييعی قرن چهارم و پنجم ، در کتاب دلائل الإمامة درباره شهادت حضرت زهرا عليه السلام و زدن ايشان و سقط شدن حضرت محسن چنين روايت می کند:
حدثني أبو الحسين محمد بن هارون بن موسى التلعكبري ، قال : حدثني أبي ، قال : حدثني أبو علي محمد بن همام بن سهيل ( رضي الله عنه ) ، قال : روى أحمد ابن محمد بن البرقي ، عن أحمد بن محمد الأشعري القمي ، عن عبد الرحمن بن بحر ، عن عبد الله بن سنان ، عن ابن مسكان ، عن أبي بصير ، عن أبي عبد الله جعفر بن محمد ( عليه السلام ) ، قال :
ولدت فاطمة ( عليها السلام ) في جمادى الآخرة ، يوم العشرين منه ، سنة خمس وأربعين من مولد النبي ( صلى الله عليه وآله ) . وأقامت بمكة ثمان سنين ، وبالمدينة عشر سنين ، وبعد وفاة أبيها خمسة وسبعين يوما . وقبضت في جمادي الآخرة يوم الثلاثاء لثلاث خلون منه ، سنة إحدى عشرة من الهجرة . وكان سبب وفاتها أن قنفذا مولى عمر لكزها بنعل السيف بأمره ، فأسقطت محسنا ومرضت من ذلك مرضا شديدا ، ولم تدع أحدا ممن آذاها يدخل عليها . وكان الرجلان من أصحاب النبي ( صلى الله عليه وآله ) سألا أمير المؤمنين أن يشفع لهما إليها ، فسألها أمير المؤمنين ( عليه السلام ) فأجابت ، فلما دخلا عليها قالا لها : كيف أنت يا بنت رسول الله ؟ قالت : بخير بحمد الله . ثم قالت لهما : ما سمعتما النبي ( صلى الله عليه وآله ) يقول : " فاطمة بضعة مني ، فمن آذاها فقد آذاني ، ومن آذاني فقد آذى الله " ؟ قالا : بلى . قالت : فوالله ، لقد آذيتماني . قال : فخرجا من عندها وهي ساخطة عليهما . "
ابو جعفر طبرى امامى در دلائل الامامة از امام صادق عليه السّلام روايت كرده است:حضرت فاطمه عليها السّلام روز سه شنبه، سوم ماه جمادى الثانى سال يازدهم هجرى از دنيا رحلت نمود. علّت وفات آن حضرت همان ضربه‏اى بود كه قنفذ غلام عمر به امر او وارد كرده بود.
حضرت زهرا به علت آن ضربه محسن را سقط نمود و بدين جهت به شدّت بيمار شد و اجازه نداد احدى از آن افرادى كه وى را اذيت كرده بودند نزد او وارد شوند.آن دو نفر كه از اصحاب پيامبر خدا بودند (ابو بكر و عمر) از حضرت على عليه السّلام تقاضا نمودند نزد فاطمه براى ايشان شفاعت نمايد. حضرت امير براى آنان اجازه گرفت و به حضور آن حضرت رفتند و گفتند: اى دختر پيغمبر! حال شما چطور است؟فرمود: خداى را شكر، خوبم. آنگاه به ايشان فرمود: آيا نشنيديد كه پيامبر خدا مى‏فرمود: فاطمه پاره‏اى از تن من است، كسى كه او را اذيت كند مرا اذيت كرده و كسى كه مرا اذيت كند خداوند را اذيت كرده؟ گفتند: شنيده‏ايم. فرمود: به خداوند سوگند كه شما مرا اذيت كرده‏ايد. آنان از نزد فاطمه خارج شدند در حالى كه آن بانو همچنان بر آنان خشمناك بود
طبرى آملى صغير، محمد بن جرير بن رستم، دلائل الإمامة (ط - الحديثة)، 1جلد، بعثت - ايران ؛ قم، چاپ: اول، 1413ق. دلائل الإمامة (ط - الحديثة) ؛ ؛ ص134
اين روايت از نظر سند معتبر است
مامقاني در کتاب مرآة الكمال گويد: سندها قوي
مرآة الكمال ج 3 ص 267
علامه سيد جعفر عاملي نيز در کتاب أساة الزهراء عليها السلام : ج 2 : ص 66 گويد: صحيح
آيت الله تبريزي نيز در خصوص روايت کافي و اين روايت گويد: بسند معتبر عن الكاظم ( ع ) قال : إن فاطمة ( ع ) صديقة شهيدة ، وهو ظاهر في مظلوميتها وشهادتها ، ويؤيده أيضا ما في البحار ( ج 43 باب 7 رقم 11 ) عن دلائل الإمامة للطبري بسند معتبر عن الصادق ( ع ) وكان سبب وفاتها أن قنفذا مولى الرجل لكزها بنعل السيف بأمره فأسقطت محسنا
صراط النجاة - الميرزا جواد التبريزي - ج 3 ص 441
موفق باشيد
گروهذ پاسخ به شبهات
38 | ... | | 12:34 - 17 اسفند 1393 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
بگذارید خیالتان را از بابت علم رجال راحت کنم تا اینقدر به دست وپا زدن بیهوده نیفتید.در مورد راویان شیعه ای که احادیثشان در کتب مختلف است اهل سنت اعتقاد دارند آنچه را راوی ثقه در مورد بدعت و مذهبش نقل میکند قبول نیست و آنچه را در سایر موارد نقل میکند مورد قبول است.وبه این مطلب بسیاری فتوا داده اند از جمله دارقطنی /شغیب ارنووط/ذهبی/ ابن حجر/ابی اسامه محمد بن اسحاق و ...و ابن هجر در مفدمه لسان المزان هم این را نوشته است.حال شما از خوتان مطالبی اختراع میکنید مشکل از شما است.هر چند بعید است مطالبی را که گفته شده ندانستده باشید.

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
اي کاش اول يک مقدار از رجال خودتان اشنايي داشتيد بعد با قاطعيت مي گفتيد که ابن حجر چي گفته و يا ديگران در خصوص شحصي که در خصوص مذهبش چيزي را نقل کند و يا داعيه داشته باشد!!
اگر در رجال خودتان مطالعه اي داشتيد مي ديديد که اينطور نيست که هر کس داعيه مذهب داشته باشد روايتش مورد قبول نيست ، بلکه در اين خصوص علمايي مانند ابن حجر و ديگران تاکيد کرده اند که اگر شخصي که داعيه مذهب دارد اما منکر ضروري دين نباشد و او اهل تقوا باشد در اين صورت داعيه بودن شرط نيست سيوطي در اين خصوص چنين نقل مي کند:
لاستلزم تكفير جميع الطوائف والمعتمد أن الذي ترد بدعته روايته من أنكر أمرا متواترا من الشرع معلوما من الدين بالضرورة أو اعتقد عكسه وأما من لم يكن كذلك وانضم إلى ذلك ضبطه لما يرويه مع ورعه وتقواه فلا مانع من قبوله
تدريب الراوي ج 1 ص 324
علامه تهانوي نيز در کتاب قواعد في علوم الحديث 228 نيز قولي را نقل کرده و گويد برخي معتقدند مطلقا روايت شخصي که داعيه باشد ويا نباشد مورد قبول است و در ادامه قول ابن حجر را نيز در اين خصوص نقل کرده و از کساني که داعيه بودن را شرط مي دانند جواب داده است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
39 | علی | | 02:12 - 14 فروردين 1394 |
0
 
 
2
پاسخ نظر
من به قربان بی بی مظلوم ،یاس کبود علی بشم.فدای مظلومیت شما خاندان اهل بیت پاک.الهی بشکند آن دست وپایی که به شما جسارت کرد.واما ای وهابیان نحس ونجس!!!!!این ها همه از علمای شما هستند ،ازصحیح ترین کتاب هایتان.ازکتب شیعه که نقل نشده.تعصب وحقدوکینه وبغض حضرت علی کورتان کرده ،برای اطمینان حتما یک تست دی ان ای بدهیدوبعدا به کتب خودمراجعه کنید.رسول الله دروغ نمی گوید.فدای خودش واهل بیتش!!
40 | محمد عدنان | Iran - Tehran | 01:55 - 03 ارديبهشت 1394 |
0
 
 
1
پاسخ نظر
سلام ، من بعده تحقیقات فراوان میخوام شیعه بشم ولی ته دلم یه حسی نمیذاره میدونم حق با شیعه هس ولی اون حسو چکار کنم ، از طرفی کله خانواده من سنی هستن اگر شیعه بشم ممکنه منو ترد کنن . لطفا کمک کنین دیگه دارم دیونه میشم .

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
دين اسلام طبق حديث ثقلين اين حقيقت را روشن کرده است که وقتي قرآن براي هميشه تا قيامت هست بايد از عترت پيامبر صلي الله عليه و آله نيز که در اين حديث «عدل» قرآن اند، کسي تا قيامت باشند. ابن حجر مکّي شافعي در کتاب «الصواعق المحرقه» بعد از نقل اين روايت بر وجود امام اين گونه استدلال كرده است:والحاصل ان الحث وقع على التمسك بالكتاب والسنة وبالعلماء بهما من أهل البيت ويستفاد من مجموع ذلك بقاء الأمور الثلثة إلى قيام الساعة. آنچه از روايت به دست مى‌آيد اين است كه تمسك به كتاب و سنت و عالمان به اين دو از اهل بيت رسول خدا تشويق و ترغيب شده است. و از مجموع اين سخن استفاده مى‌شود كه اين امور (كتاب، سنت و عالمان از اهل بيت رسول خدا) تا قيامت باقى هستند.
الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج2، ص439،
وي بعد از اين كه رواياتى ديگرى را در مورد تمسك به اهل بيت نقل مى‌كند مى‌گويد: وفي أحاديث الحث على التمسك بأهل البيت إشارةٌ إلى عدم انقطاع متأهل منهم للتمسك به إلى يوم القيامة، كما أنَّ الكتاب العزيز كذلك، ولهذا كانوا أماناً لأهل الأرض كما يأتي، ويشهد لذلك الخبر السابق: في كل خلَفٍ من أمتي عدول من أهل بيتي.
در احاديثى كه سفارش به اهل بيت شده، به اين نكته اشاره دارد كه تا روز قيامت زمين از اهل بيتى كه اهليت هدايت دارند خالى نخواهد بود؛ همان‌گونه كه كتاب عزيز چنين است، و لذا اهل بيت امان براى اهل زمين معرفى شده اند. شاهد بر اين مطلب روايت گذشته است كه مى فرمايد: در ميان هر قوم و دسته‌‌اى از امت من، عدولى از اهل بيت من وجود دارند.
الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاى973هـ)، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج2، ص442، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ - 1997م.
مناوى از علماى اهل سنت كلام علامه سمهودى را از كتاب جواهر العقدين در باره دلالت حديث ثقلين بر اينکه تا روز قيامت اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله وجود دارد، اين گونه حكايت كرده است:
إنَّ ذلك يفهم وجود من يكون أهلاً للتمسك من أهل البيت والعترة الطاهرة في كلِّ زمان وجدوا فيه إلى قيام الساعة حتَّى يتوجَّه الحثُّ المذكور إلى التمسك به، كما أنَّ الكتاب العزيز كذلك، ولهذا كانوا كما سيأتي أمانًا لأهل الأرض، فإذا ذهبوا ذهب أهل الأرض.
از اين حديث استفاده مى‌شود كه در هر زمان بايد فردى اهل بيت و عترت پاك من كه سزاوار تمسك است، تا روز قيامت موجود باشد، تا امر به تمسك در اين حديث معنا پيدا كند؛‌ همان‌گونه كه كتاب عزيز چنين است. و لذا اهل بيت در رواياتى كه بعداً‌ مى‌آيد، امان زمين معرفى شده اند كه هرگاه از روى زمين بروند، اهل زمين نيز نابود خواهند شد.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاى 1031هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج3، ص15، ناشر: المكتبة التجارية - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ
ابن حجر نيز گويد زمين هيچگاه از حجت خدا خالي نيست وي حضرت مهدي را حجت خدا در زمين مي‌داند
ابن حجر ميگويد:
وفي صلاة عيسى خلف رجل من هذه الأمّة مع كونه في آخر الزمان وقرب قيام الساعة دلالة للصحيح من الأقوال أنّ الأرض لا تخلو عن قائم للّه بحجّة.
و در نماز خواندن حضرت عیسی پشت سر مردی از این امت با اینکه نزدیک به قیامت و آخر الزمان است دلالت میکند که اقوال صحیح که زمین از حجت خدا خالی نیست.
فتح الباري، ج 6، ص 358.
با اين اعتراف آيا يک انسان بدون تعصب شک مي کند که حق هماني است که شيعه مي گويد
در ضمن بايد به اين نکته نيز توجه داشت که اكثريت معيار حقيّت نيست و هيچ تلازمي بين آنها وجود ندارد. همچنانکه در قرآن زيادي معيار نيست و خود خداوند نيز خبر داده است که اکثريت مومن نيستند
وَما آمَنَ مَعَهُ إِلاّ قليل».هود/40
«جز اندكي به همراه او ايمان نياوردند»
در جاي ديگر آمده است
وَقَليلٌ مِنْ عِبادي الشَّكُور».سبأ/13
«اندكي از بندگان من سپاسگزارند»
آيا مي شود گفت چون اکثريت مومن نيستند و يا خدا را عبادت نمي کنند پس حق هستند؟!!
مگر حضرت نوح عليه السلام در طول (950) سال چند نفر را هدايت کردند در حالي که اکثريت دعوت ايشان را قبول نکردندآيا مي شود گفت حضرت نوح بر حق نبود؟
بزرگترين جمعيت‌ها در جهان در چين با حدود يك ميليارد و سيصد ميليون نفر و هند با بيش از يك ميليارد نفر جمعيت است كه اكثريت مردم آنها را مادي‌گرايان و بت‌پرست‌ها تشكيل مي‌دهند. اگر مجموع جمعيت مسلمانان را كه يك ميليارد و سيصد ميليون تخمين زده مي‌شود نسبت به جمعيت 6ميلياردي كره زمين، بسنجيم، از اكثريت برخوردار نيستند. آيا اينها بر حق هستند؟!
در روايات فراوان معيار حق حضرت علي علي عليه السلام شناخته شده است
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5054
همچنين آمده است:
حدثنا أحمد بن يحيى الكوفي قال أخبرنا أبو غسان قال أخبرنا عمرو بن حريث عن طارق بن عبد الرحمن عن زيد بن وهب قال بينما نحن حول حذيفة إذ قال كيف أنتم وقد خرج أهل بيت نبيكم في فئتين يضرب بعضكم وجوه بعض بالسيف فقلنا يا أبا عبد الله وإن ذلك لكائن قال أي والذي بعث محمدا بالحق أن ذلك لكائن فقال بعض أصحابه يا أبا عبد الله فكيف نصنع إن أدركنا ذلك الزمان قال انظروا الفرقة التي تدعو إلى أمر علي رضي الله عنه فالزموها فإنها على الهدى
از حذيفه نقل شده است که در هنگام بروز فتنه با فرقه‌اي باشيد که به امر علي دعوت مي‌کنند اين اينها بر هدايت هستند
مسند البزار (4/329) : 2810ـ
روايت مي‌گويد پيرو گروهي باشيد که با علي عليه السلام است آيا اين روايت حجت را براي همه روش نمي کند که بايد غير راه ايشان گمراهي است در ضمن پيامبر (ص) از مکه طرد شد و نگذاشتند در انجا بماند آيا ايشان از تبليغ حق دست برداشت؟!
همچنين در شيعه اعتقادي است به نام تقيه که براي حفط جان مي شود از آن استفاده کرد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
  بعدی [1] [2]  
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :