نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
هشت مرحله مهم خلوص نیت در عبادات؛ در کلام امام خمینی (ره)
کد مطلب: 15847 تاریخ انتشار: 13 ارديبهشت 1403 - 18:29 تعداد بازدید: 16
سخنراني ها » شبکه جهانی حضرت ولی عصر عج
هشت مرحله مهم خلوص نیت در عبادات؛ در کلام امام خمینی (ره)

برنامه اخلاق علوی سیره مهدوی 1403/02/13

 
 
 
 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

13/02/1403

موضوع: هشت مرحله مهم خلوص نیت در عبادات؛ در کلام امام خمینی (ره)

برنامه اخلاق علوی سیره مهدوی

فهرست مطالب این برنامه:

خلاصه ای از مطالب مطرح شده در جلسات گذشته!

لزوم توجه به سه مناجات العارفین، مناجات المریدین، مناجات المحبین!

هشت مرحله مهم خلوص نیت در عبادات؛ در کلام امام خمینی (ره)

تأثیر عجیب نیّت در رسیدن به مقامات عالی یا سقوط به أسفل السافلین!‌

آیا نیّت یک عمل قلبی است یا یک عمل خارجی و واقعی!؟

تماس‌های بینندگان برنامه

چرا امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) قاتلین عثمان را تحویل نداد!؟

مجری:

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدلِلَّهِ رَبِّ العالَمين‏ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ

عرض سلام، ادب و احترام دارم خدمت همه شما بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف).

الحمدلله این توفیق را داریم باز در سید اللیالی شب جمعه ای دیگر محضر همه شما عزیزان برنامه اخلاق علوی و سیره مهدوی را تقدیم بکنیم.

برنامه ای که این افتخار را داریم در محضر حضرت آیت الله «حسینی قزوینی» هستیم ان شاءالله امشب هم بتوانیم نهایت بهره و استفاده را محضرشان ببریم.

همانطور که مطلع هستید راه رسیدن به معرفت، راه رسیدن به آن چیزی که منتها و غایت همه ما است به وسیله ذکر نام حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) هموار خواهد شد. این توفیق را داریم زمانی که در محضر حضرت استاد هستیم از محضرشان استفاده می کنیم و ذکر نام حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) را خواهیم شنید.

ان شاءالله که زنگار زدایی بکند هر آن چه از غبارهایی که بر دل های ما نشسته است حضرت استاد سلام عرض می کنم در خدمتتان هستم.

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

سلام علیکم ورحمة الله وبرکاته.

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِه،‏ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللَّهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ- السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَه‏، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا صَاحِبَ الْمَرْأَى وَ الْمَسْمَع‏ فَمَا شَيْ‏ءٌ مِنَّا إِلَّا وَ أَنْتُمْ لَهُ السَّبَبُ وَ إِلَيْهِ السَّبِيل السَّلَامُ عَلَيْكَ یَا مَنْ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاء

خدمت بینندگان عزیز و گرامی خالصانه ترین سلامم را تقدیم می کنم موفقیت روز افزون برای همه گرامیان از خدای منان خواهانم. طبق برنامه همیشگی مان در مطلع عرایض یادی از صدیقه طاهره (سلام الله علیها) می کنیم.

«سلیم بن قیس هلالی» نقل می کند که رسول اکرم آخرین لحظه ای که از دنیا می رفت من کنارش بودم دستور داد تمام فرزندان «عبدالمطلب» آنهایی که خیلی بچه نیستند در حدی که به شعور رسیدند از هشت، نُه سال به بالا چه مرد و چه زن، پسر و دختر همه را جمع کرد غیر از «بنی عبدالمطلب» کسی نبود جز «زبیر» این هم به خاطر جایگاه «صفیه» بود.

اینها در نزد رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) جمع بودند رسول اکرم رو کرد به امیر المؤمنین فرمود برادرم قطعاً «قریش» علیه شما قیام خواهد کرد و همه یک صدا بر ظلم تو و اذیت تو اجماع می کنند.

«فَإِنْ وَجَدْتَ أَعْوَاناً [عَلَيْهِمْ‏] فَجَاهِدْهُمْ»

كتاب سليم بن قيس، نویسنده: هلالى، سليم بن قيس، محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، محمد؛ ناشر: الهادى‏؛ ج‏2، ص 568

اگر چنانچه یاری داشتی با اینها جهاد کن و اگر یاری نداشتی خودداری کن و نگذار خونت ریخته شود. بدان شهادت دنبال سر تو است خدا قاتلینت را لعنت کند.

به دخترش صدیقه طاهره رو کرد فرمود دخترم اولی کسی که از اهل بیت من به من ملحق می شود تو هستی و تو سیده نساء تمام اهل بهشت هستی؛ سرور تمام زنان اهل بهشتی هستی.

بعد از من در حق تو ظلم و بی انصافی می کنند حتی تو را می زنند و پهلویت را می شکنند. خدا لعنت کند قاتلت، لعنت کند آمرین به قتلت و راضی به قتلت و کمک کنندگان به قتلت و آنهایی که تظاهر به قتل تو می کنند و خدا لعنت کند ظالمین همسرت و ظالمین فرزندت امام حسن و امام حسین را.

 یعنی قضیه شهادت صدیقه طاهره چیزی است که قبل از آن که رسول اکرم از دنیا برود مطرح کرده و غیر از این هم در مناسبت های مختلف موضوع شهادت حضرت زهرا، شکستن پهلوی حضرت زهرا و تازیانه خوردن حضرت زهرا با غلاف شمشیر بر بازوی حضرت زهرا زدن؛ تمام اینها از زبان رسول اکرم مطرح شده است.

این ها چیزی نیست که علمای ما بخواهند در قرن چهارم، پنجم یا در قرن دهم و یازدهم مثل «علامه مجلسی» بخواهند اینها را مطرح کنند و ما می گوییم:

 وسيعلم الذين ظلموا أَي منقلب ينقلبون

مجری:

ان شاءالله باشیم و ببینیم آن انقلاب حقیقی را که به دست مبارک حضرت آقا ابا صالح المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) انجام خواهد شد. ان شاءالله بتوانیم در پرتو عنایات حضرت زهرای مرضیه (سلام الله علیها) جزء یاران حقیقی آن حضرت باشیم.

حضرت استاد مشتاقانه منتظر هستیم بشنویم از آن چیزی که در جلسات گذشته گذشت و بیان شد تا وارد مبحث جدید شویم و استفاده کنیم.

خلاصه ای از مطالب مطرح شده در جلسات گذشته!

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه ‏وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه‏ وَ الّلعنُ الدّائمُ‏ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه، وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ، حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ، نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِيرُ

عرض کردیم در اخلاق علوی و سیره مهدوی این که اگر ما می خواهیم و واقعاً هم دوست داریم از یاران حضرت ولی عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) شویم شرط و شروط و لوازماتی دارد.

(وَأَنْ لَيسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى)

و اينکه برای انسان بهره ‌ای جز سعی و کوشش او نيست.

سوره نجم (53): آیه 39

نابرده رنج گنج میسر نمی شود * مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد

کسانی که خودشان را آماده و مجهز کردند و ساختند اینها شایستگی ورود به صف یاران حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) را پیدا می کنند. آنهایی که مشغول زرق و برق دنیا شدند مقامات، اموال و ثروت دنیا آنها را فریب داد قطعاً رفوزه می شوند و لیاقت و صلاحیت ورود بر سپاه حضرت ولی عصر را پیدا نمی کنند.

عرض کردیم برای این که بخواهیم خودمان را در زمره یاران حضرت مهدی (ارواحنا فداه) قرار بدهیم ابتدا باید مسائل توحیدی خودمان را اصلاح کنیم. خدای پنداری، خدایی که در ذهنمان درست کرده ایم و در آسمانها به صورت نور است این ساخته و پرداخته ذهن ما و مخلوق ذهن ما است، خالق ما نیست.

اینها را باید اصلاح کنیم تصحیح عقیده از اولین شرایط یاران حضرت مهدی (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) است.

ما در مباحث توحیدی ببینیم قرآن در رابطه با توحید چه می گوید.

(قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يلِدْ وَلَمْ يولَدْ)

بگو: خداوند، يکتا و يگانه است؛ خداوندی است که همه نيازمندان قصد او می ‌کنند؛ (هرگز) نزاد، و زاده نشد،

سوره اخلاص (112): آیات 1 و 3

خدایی که یگانه است مثل و نظیری ندارد. أحد یعنی تکِ تک است. (اللَّهُ الصَّمَدُ) یعنی تمام عالم نیاز به کرم، رحمانیت و رحیمیت او است. (لَمْ يلِدْ وَلَمْ يولَدْ) یعنی:

(هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ)

اول و آخر و پيدا و پنهان اوست؛ و او به هر چيز داناست.

سوره حدید (57): آیه 3

اول اوست،‌ آخر هم اوست. نه این که نبوده از مادری زاییده و نه این که یک روزی فرزندی (نستجیر بالله) یعنی کلاً خدای عالم «اولٌ بِلا اولٍ» یعنی کلمه اول ما می گوییم از باب ضیق بیان است وگرنه واژه اولیّت در آن جا معنا ندارد. آخریت معنا ندارد.

(اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَي الْقَيومُ)

معبودی جز خداوند يگانه زنده و پايدار و نگهدارنده، نيست.

سوره آل عمران (3): آیه 2

قوام عالم هستی به عنایت او است.

(وَلَمْ يكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ)

و برای او هيچگاه شبيه و مانندی نبوده است!

سوره اخلاص (112): آیه 4

هیچ کفو و مثلی ندارد. منی که در ذهنم یک نوری تصور می کنم دستم را بالا می برم پس معلوم یک کفو و مثلی برای خدا در ذهنم درست کردم.

ولذا روایات متعدد از ائمه (علیهم السلام) داریم کسی اگر خدا را به هر چه تشبیه کند، تشبیه به بشر کند، تشبیه به نور کند این مشرک است هنوز از شرک بیرون نیامده است.

ان شاءالله شاید در جلسات بعدی یک مقدار با توجه به فهم عموم مردم نکاتی را در رابطه با اصل این که ما از خدای عالم چه تصوری داشته باشیم با بعضی از فرازهای مناجات عارفین امام سجاد (سلام الله علیه) که می تواند برای ما خیلی مشکل گشا باشد را مطرح کنیم.

به تعبیر «امام راحل»، ائمه (علیهم السلام) بعضی از معارف را نتوانستند در قالب روایت بیان کنند در قالب دعا و مناجات بیان کردند. مخصوصاً مناجات العارفین، مناجات المریدین، مناجات المحبین.

این سه مناجات از مناجات خمسه عشر و پانزده گانه خیلی ما را می تواند به آن توحید واقعی رهنمون کند. اگر ما عقیده مان در رابطه با تصور حق، سه مناجات امام سجاد باشد موحد واقعی می شویم. یعنی همان تعبیری که رسول اکرم دارد

«فهم الذين وحّدوا اللّه تعالى حقّ توحيده»

إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجّل الله تعالى فرجه الشريف؛ ‏نويسنده: يزدى حايرى، على‏، محقق: عاشور، على‏، ناشر: مؤسسة الأعلمى‏، لبنان بیروت: 1422ق، ج2، ص 165

یاران حضرت ولی عصر به حقانیت وحدانیت حق رسیده اند. یا دارد:

«رِجَالٌ مُؤْمِنُونَ عَرَفُوا اللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِه‏ وَ هُمْ أَنْصَارُ الْمَهْدِيِّ آخِرَ الزَّمَان‏»‏

الفتوح؛ نويسنده: أحمد بن أعثم الكوفي (وفات: 314)، تحقيق: علي شيري، ناشر: دار الأضواء للطباعة والنشر والتوزيع، 1411ق، ج2، ص320

خدا را به آن گونه ای که شایسته است شناخته اند، نه به آن گونه ای که در ذهن شان است. از پدر و مادر یاد گرفتند یا از بعضی از افرادی که از معارف توحیدی آگاهی ندارند فرا گرفته اند.

لزوم توجه به سه مناجات العارفین، مناجات المریدین، مناجات المحبین!

باز تکرار می کنم این سه مناجات را دوستان ترجمه اش را ببینند. مناجات العارفین، مناجات المطیعین و مناجات المحبین. سه مناجاتی است که خیلی روی اینها تکیه داریم، ان شاءالله عزیز ما روی این سه مناجات دقت بیشتری کرده باشند.

مخصوصاً «آیت الله مصباح یزدی» (رضوان الله تعالی علیه) شرح خیلی جانانه ای نسبت به مناجات خمسه عشر دارد، بویژه نسبت به مناجات العارفین که البته بحثهای اول شان مقداری سخت است.

این سه مناجات معارف زیبایی دارد یعنی ما می توانیم با آن خدای واقعی نه خدای پنداری و خدایی که در اندیشه هایمان درست کرده ایم در فکر، وهم و خیال مان درست کرده ایم می تواند ما را از این توحید برهاند.

لذا بعضی از افراد که از توحید وهمی و خیالی بیرون می آیند احساس می کنند تازه موحد شدند تازه خدا شناس شدند، نمازشان یک حال دیگری دارد قرآن خواندنشان یک صفای دیگری دارد مناجات و راز و نیازشان یک حال و صفای دیگری دارد.

فقط تعبیر اول مناجات العارفین را بخوانم که فرمود:

«إِلَهِي قَصُرَتِ الْأَلْسُنُ عَنْ بُلُوغِ ثَنَائِكَ كَمَا يَلِيقُ بِجَلَالِكَ»

خدایا هر چه من بخواهم در وصف تو بگویم الفاظ عاجز است و عقل من هم قاصر است.

 وجود تو نامحدود است من وجود محدود هستم. یک وجود محدود نمی تواند به وجود نامحدود احاطه پیدا کند. تو محیط هستی من مُحاط هستم؛ مُحاط بر محیط نمی تواند غلبه پیدا کند. مثالی بزنم:

«مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه‏»

مصباح الشريعة؛ نویسنده: منسوب به جعفربن محمد امام ششم (عليه السلام)، ناشر: اعلمی، ص13، الباب الخامس في العلم

عزیزان خوب دقت کنند الان شما یک صورتی را در ذهنت درست می کنی مثلاً صورت پدر، مادر،‌ و تصویر حرم امام رضا و امام حسین (سلام الله علیه) این صورت ذهنی، مخلوق شما است. و شما محیط بر او هستید.

آیا این صور ذهنی می تواند شما را درک کند؟ نه! چون شما محیط بر او هستید او محاط شما است و اصلاً‌ در فکر و ذهنش نمی گنجد که در رابطه با خود شما و نفس شما که خالق این صور ذهنیه است بخواهد تصوراتی داشته باشد.

اگر هم بخواهد از شما یک چیزی بگوید بر مبنای درک ناقص خودش می خواهد بیان کند. وضع ما نسبت به ذات اقدس ربوبی اینچنین است بعد می فرماید:

«وَ عَجَزَتِ الْعُقُولُ عَنْ إِدْرَاكِ كُنْهِ جَمَالِكَ»

خدایا عقل ها عاجز است از این که کُنه ذات و جمال تو را بتوانند بشناسند

«وَ انْحَسَرَتِ الْأَبْصَارُ دُونَ النَّظَرِ إِلَى سُبُحَاتِ وَجْهِكَ»

هرگز چشم های مادی توانایی تماشای جمال تو را ندارد.

«وَ لَمْ تَجْعَلْ لِلْخَلْقِ طَرِيقاً إِلَى مَعْرِفَتِكَ إِلَّا بِالْعَجْزِ عَنْ مَعْرِفَتِكَ»

خدایا تنها راهی که برای بندگانت گذاشته ای عجز از معرفت توست!

 یعنی بشر وقتی به اینجا برسد که خدای عالم وجود نامحدود و لا یتناهی است من وجود محدود و متناهی هستم؛ به همین برسد که وجود محدود نسبت به وجود نامحدود نمی تواند درک عمیقی داشته باشد این بالاترین مرتبه توحید می شود.

 بعد در بحث های عاشقانه می رود و می فرماید:

«إِلَهِي فَاجْعَلْنَا مِنَ الَّذِينَ تَوَشَّحَتْ أَشْجَارُ الشَّوْقِ إِلَيْكَ فِي حَدَائِقِ صُدُورِهِم‏»

خدایا مرا از کسانی قرار بده که شوق و عشق به تو در سراسر سینه اش نهفته است.

«وَ أَخَذَتْ لَوْعَةُ مَحَبَّتِكَ بِمَجَامِعِ قُلُوبِهِمْ»

و سوز عشق به تو سراسر قلبش را فرا گرفته است.

«فَهُمْ إِلَى أَوْكَارِ الْأَفْكَارِ يَأْوُونَ»

در آن عنایات و معارفی که تو در قلب آنها وارد می کنی صفا می کنند.

«وَ فِي رِيَاضِ الْقُرْبِ وَ الْمُكَاشَفَةِ يَرْتَعُونَ»

در باغ های تقرب به تو و مکاشفات به تو خرامان خرامان قدم می زنند و صفا می کنند.

زاد المعاد- مفتاح الجنان‏؛ نويسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، تاريخ وفات مؤلف: 1110 ق‏، محقق: اعلمى، علاءالدين‏، ناشر: موسسة الأعلمي للمطبوعات‏، بيروت‏، 1423 ق‏؛ ص 415

اینها یک سری بحث های است که در یکی دو جلسه نمی شود بیان کرد یا با یک لقلقه زبان نمی شود. ولی همین اندازه این ها را زمزمه کنیم مخصوصاً اولیا خدا، مقید هستند که در نماز شب در وِتر آخرین رکعت نماز شب معمولاً مناجات العارفین را قرائت می کنند.

از خدای عالم آن مقامات بالایی که امام سجاد (سلام الله علیه) در آخر دعا مطرح می کند می گوید خدایا:

«وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَخَصِّ عَارِفِيكَ»

خدایا من را از عارفین مخصوص خودت قرار بده.

 آن معرفت خاصی که به بنده های خاص می دهی آن معرفت را به من بده.

«وَ أَصْلَحِ عِبَادِكَ»

مرا صالح ترین بنده خودت قرار بده

«وَ أَخْلَصِ عُبَّادِكَ»

مرا خالص ترین بنده ات قرار بده

«يَا عَظِيمُ يَا جَلِيلُ يَا كَرِيمُ يَا مُنِيلُ بِرَحْمَتِكَ وَ مَنِّكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين‏»

خدایا این چیزهایی که من می خواهم از باب استحقاق نیست بلکه از منت، کرم و بزرگواری تو من درخواست می کنم که این نعمت ها را به من بدهی من را از بندگان خاص و بهترین عارفان خودت قرار بدهی.

زاد المعاد- مفتاح الجنان‏؛ نويسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، تاريخ وفات مؤلف: 1110 ق‏، محقق: اعلمى، علاءالدين‏، ناشر: موسسة الأعلمي للمطبوعات‏، بيروت‏، 1423 ق‏؛ ص 415

ولذا بحث عقیده در اخلاق علوی که ان شاءالله در جلسه بعد عبارت امیرالمؤمنین در خطبه اول «نهج البلاغه» که مباحث خیلی عمیق توحید را مطرح کرده است توحید به معنای واقعی کلمه.

آقا امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در خطبه قاصعین خیلی زیبا پرده از روی اسرار توحید برداشته است. «علامه طباطبایی» تعبیری دارد می گوید ما در بعضی از روایات داریم نسبت به کُنه ذات حق شما حرف نزنید سر از کفر در می آورد. ایشان می فرماید این مال عموم مردم است ولی خواص و علما غیر از این هستند.

امیرالمؤمنین در «مسجد کوفه»‌ این همه از کُنه ذات حق دارد حرف می زند از ذات حق حرف می زند برای مردمی که خیلی فهم و شعور آن چنانی ندارند.

 چه بسا بعضی از معارفی که امیر المؤمنین در «مسجد کوفه» بیان کرده است کمتر کسی بود بفهمد ولی امروز الحمد لله بعضی از بزرگان، علما و عرفای ما که در سیر و سلوک، مراحلی را پیموده اند توانسته اند ریزه کاری ها و عمق فرمایشات حضرت امیر (سلام الله علیه) را درک کنند و برای اهلش هم بیان کنند.

نکته ای خدمت عزیزان عرض کنم رسیدن به توحید واقعی دو راه دارد یک: راه علم است.

(لَيسَ كَمِثْلِهِ شَيءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ)

هيچ چيز همانند او نيست و او شنوا و بيناست!

سوره شوری (42): آیه 11

(وَلَمْ يكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ) تعابیر حضرت امیر (سلام الله علیه) و مهم تر از او مناجات، ضجه، زاری،  التماس و تضرع به ذات حق است که خدای عالم آن معرفت واقعی خودش را کرم کند.

من بیش از این توضیح نمی دهم یکی از بحث هایی که در جلسات گذشته داشتیم این که رسیدن به آن مراحل بالا تزکیه و پاک کردن نیت از هرگونه رنگ غیر خدایی در یک جمله است.

هر رنگ غیر خدایی را در نیت کنار بزنیم نیتمان در عبادات، نماز، افعال حتی در خورد و خوراک ما هم رنگ خدایی بگیرد.

(صِبْغَةَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ)

رنگ خدايی (بپذيريد! رنگ ايمان و توحيد و اسلام؛) و چه رنگی از رنگ خدايی بهتر است؟! و ما تنها او را عبادت می ‌کنيم.

سوره بقره (2): آیه 138

آیا بهتر از رنگ خدا وجود دارد؟

مجری:

احسنتم، طیب الله، بسیار عالی. همواره دعای ما همین است ان شاءالله بتوانیم ذره، ذره و مرحله، مرحله به آن نزدیک شویم بتوانیم این رنگ الهی را ببینیم. بتوانیم حس کنیم و بتوانیم در زمره «وَ اجْعَلْنَا مِنْ أَخَصِّ عَارِفِيكَ» قرار بگیریم بتوانیم نیت هایمان را خالص کنیم.

این طور نیست آدم داروی بخورد و به این جاها برسد قطعاً رسیدن به این مراتب مرحله به مرحله است رسیدن به اخص عارف ها بودن، اصلح عباد بودن و اسبق اطاعت کنندگان بودن.

مراحلش را اگر بخواهیم به دست بیاوریم که قطعاً مترتب بر همان مراحل نیت و خلوص است این را کسی توضیح داده، آیا اصلا مراحلی دارد؟

هشت مرحله مهم خلوص نیت در عبادات؛ در کلام امام خمینی (ره)

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

«امام خمینی» (رضوان الله تعالی علیه) کتاب های مختلفی دارد «آداب الصلاة، سر الصلاة، اسرار الصلاة» و ... کتابی که بعد از انقلاب نوشت تقریباً برای عموم مردم این کتاب را نوشت. ابتدا می گوید این کتاب را برای خواص ننوشتم برای عموم مردم نوشتم به نام «آداب الصلاة».

در این جا خیلی از معارف توحیدی،‌ معارف امام شناسی واقعی، جایگاه ائمه (علیهم السلام) و جایگاه نبی مکرم در عالم هستی را توضیح داده است.

در این کتاب در صفحه 180 با ترجمه جناب آقای «سید احمد فهری» بعضی از مراتب نیت را ایشان در این جا آورده است. اگر این ها را مقداری رعایت کنیم همان طوری که شما اشاره کردید مرحله به مرحله بالا بیاییم.

 این که در بعضی از موارد می آید یک عده ای خدا را عبادت می کنند به خاطر طمع در بهشت که این عبادت تجار است. یک عده خدا را عبادت می کنند به خاطر ترس از جهنم که این عبادت عبید است. بندگانی است که از مولا می ترسیدند.

به این نکته اشاره کنم و با توجه به آن اختلاف سلیقه ای که بین «علامه مجلسی» و بعضی از بزرگان بوده است ببینید عوام الناس غیر از این چیز دیگری نمی توانند درک کنند.

ما نباید بیاییم مراحل بالای نیت را مطرح کنیم.

«مَا عَبَدْتُكَ خَوْفاً مِنْ نَارِكَ وَ لَا شَوْقاً إِلَى جَنَّتِكَ بَلْ وَجَدْتُكَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك‏‏»

عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية؛ نويسنده: ابن أبي جمهور، محمد بن زين الدين‏ (تاريخ وفات مؤلف: زنده در 901 ق‏) ، محقق / مصحح: عراقى، مجتبى‏، ناشر: دار سيد الشهداء للنشر، قم: 1405ق، ج2، ص11

این برای خواص است. برای عموم مردم شما بگویید «وَجَدتُکَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُك‏» متوجه نمی شود.

 ولذا مقداری دقت کنیم افرادی که دارند خدا را عبادت می کنند و عبادت شان هم بر مبنای بعضی از تصورات است شاید اگر بخواهیم به اینها فشار بیاوریم شاید از همان خدا شناسی که دارند از آن هم دست بر دارند.

 ولذا باید دقت کنیم یعنی همان قضایای که بزرگان آوردند

دید موسی یک شبانی را به راه * کو همی گفت ای خدا و ای الاه

تو کجایی تا شوم من چاکرت * چارقت دوزم کنم شانه سرت

این شعر در سال چهارم یا پنجم دبستان در کتاب های درسی زمان شاه بود.

حضرت موسی وقتی به شبان رسید دید این چنین می گوید حضرت موسی به او گفت توحید پیدا نکرده کافر شدی! خدا مگر الاغ دارد این جا بیاید بچرد؟

این بنده خدا حضرت موسی یک سری بحث های این چنینی کرد. شبان به گوشه ای رفت گفت اگر من مشرک هستم پس هیچ حرفی نمی زنم.

خطاب آمد یا موسی:

تو برای وصل کردن آمدی * نی برای فصل کردن آمدی

این بنده خدا عقل و درکش بیش از این نمی رسد.

 روایت امام صادق (سلام الله علیه) است خیلی از بزرگان همان طوری که مورچه می خواهد خدا را توصیف کند می گوید خدا چیزی است که دارای شاخ است چون شاخ در نظر مورچه بالاترین مقام و عظمت است. بعد حضرت می فرماید بعضی از بزرگان می خواهد خدا را توصیف کنند از همین قبیل است.

ما نباید نسبت به افرادی که توانایی معارف بالا ندارند این معارف را به آنها تحمیل کنیم ولی یک عده ای هستند توانایی رسیدن به معارف بالا را دارند می توانند برسند:

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند * بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت

یا:

بار دیگر از ملک پران شوم * آن چه در وهم تو ناید آن شوم

ولذا در این جا «امام خمینی» (رضوان الله تعالی علیه) نیت را مرحله به مرحله می کند. ایشان می فرماید یکی از مراتب نیت، تصفیه عمل است. چه عمل قلبی یا قالبی از شایبه رضای مخلوق و جلب قلوب آنها.

 مثلاً یک نفر نماز می خواند کارگر است نماز می خواند برای این که رئیس کارخانه خوشش بیاید. کارمند اداره ای است برای این که رئیس اداره خوشش بیاید نماز و دعا می خواند.

«امام» می فرماید باید دقت کنیم که این عمل نماز، عبادت و دعای ما به خاطر جلب محبت مخلوق نباشد. یک دفعه این است که برای ریا است و ریا شرک است. غالب بزرگان ما می گویند ریا مبطل است.

اگر اشتباه نکنم مرحوم «سید مرتضی» (رضوان الله تعالی علیه) ایشان معتقد است ریا مبطل نیست وگرنه تمام بزرگان ما از «شیخ مفید» تا فقهای حاضر می گویند ریا مبطل است.

ریا یعنی کسی برای نشان دادن به دیگران این عبادت را انجام می دهد. حالا همه نماز یا نماز می خواند (والضالین) را مقداری می کشد برای این که کسانی که نشستند بگویند ما شاءالله چه قرائت زیبایی دارد. یا وقتی می خواهد: (اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ) بگوید صاد را از مخرجش می آورد این قطعاً‌ ریا و مبطل است؛ هیچ شکی نیست.

ولی مرحله اول این که اعمال مان را از جلب رضایت دیگران مثلاً بچه است می گوید پدرم خوشش بیاید نماز بخوانم.

ابتدای کار همین خوب است. به قول یکی از بزرگان است می گفت اگر دختر خانم است فشار بیاوری چادر و ... بگذار نماز بخوان به او فشار می آید. گفت با همان وضع بی حجابی نمازت را بخوان دخترم یواش یواش به دخترت بگو ببین مادرت چطور با حجاب نماز می خواند.

روز اول بگوییم چادر سر کن موهایت را حفظ کن و ... برای این بچه سخت است ولذا در بحث امر به معروف باید دقت کنیم، این مرتبه اول است.

مرتبه دوم: یک دفعه به خاطر رسیدن به مقصودهای دنیوی نماز می خواند. مثلاً شنیده کسی نماز بخواند خداوند روزی او را زیاد می کند یا نماز شب روزی را زیاد می کند. بلند می شود نماز شب می خواند برای این که روزیش زیاد شود.

بنده می گویم بلند شو نماز شب بخوان به خاطر زیادتی روزی همین اندازه اش هم خیلی خوب است. ولی یواش یواش مقداری جلوتر رفتی خدای عالم ساعت آخر شب یک عنایت ویژه ای به بنده هایش دارد خودش همه چیز را درست می کند.

خدای عالم همین بنده ای که بلند شده برای زیادتی روزی نماز بخواند. نماز می خواند برای این که فقر از زندگیش بر طرف بشود اگر همینش هم خالص باشد خدایا نماز می خوانم قربةً إلی الله روزی من زیاد شود.

نه این که نماز می خوانم روزیم زیاد بشود سرا پا شرک است ولی نماز می خوانم قربةً إلی الله خدایا تو روزیم را زیاد کن. ابتدا همینش هم خوب است. ولی به مرور زمان باید از این هم نیت مان را خالص کنیم.

مرتبه سوم تصفیه عمل است. رسیدن به جنات جسمانیه و حور، قصور و امثال آن کاری به دنیا ندارد می گوید نماز می خوانم خداوند به بهشت من را ببرد به وصال حوری ها برساند طیور و قصور و امثال اینها به من بدهد این هم خوب است.

(تَتَجَافَى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ينْفِقُونَ)

پهلوهای شان از بسترها در دل شب دور می ‌شود (و به پا می ‌خيزند و رو به درگاه خدا می آورند) و پروردگار خود را با بيم و اميد می خوانند، و از آنچه به آنان روزی داده ‌ايم انفاق می ‌کنند!

سوره سجده (32): آیه 16

یک عده از بندگان خدا عبادُ الرحمان کسانی هستند خدا را از ترس جهنم و رسیدن به بهشت عبادت می کنند این هم خیلی خوب است. نسبت به آن مراحل قبلی خیلی خوب است؛ ولی این کافی نیست باید همت مان را خیلی بالاتر ببریم.

مرتبه چهارم می فرمایند عمل را تصفیه کند از خوف عِقاب و عَذاب های جسمانی موعود. و مقابل آن عبادت عبید است چنانچه در روایت است و این عبادت در نظر اصحاب قلوب قیمتی ندارد و از نطاق عبودیت الله خارج است.

می گوید ما باید تلاش کنیم این نیت را به این که از ترس جهنم و از این که خدای عالم در دنیا عذاب و گرفتارم نکند، من دارم نماز می خوانم، عبادت می کنم و روزه می گیرم.

می گوید اصحاب قلوب برای این قیمتی قائل نیستند ولی بنده می خواهم عرض می کنم همین هم ابتدای کار قیمت دارد. ولی باید تلاش کنیم از این بالاتر برویم عزیزان خوب دقت کنند نمی خواهم حرف «امام» را نقد کنم.

ابتدای کار پله پله باید بالا برویم همین که کسی دارد نماز می خواند و عبادت می کند به خاطر این که خدا در آتش جهنم نبرد خیلی خوب و عالی است این را انجام بدهد ولی یواش یواش و پله به پله بالا برود بعد احساس می کند ترس از جهنم این قدر ارزش ندارد عبادت کنم. رسیدن به بهشت این قدر ارزش ندارد.

مثلاً کسی (در مثل مناقشه نیست) پیش دهیار می رود با توجه به اختیاراتی که دهیار دارد از او تقاضا می کند مثلاً آب منطقه ما کم است سهمیه آب ما را بعضی ها می گیرند چنین و چنان است یا افراد از زمین کشاورزی ما رد می شوند. یک دفعه پیش شهردار می رود با توجه به اختیارات شهردار از او تقاضا می کند. یک دفعه پیش فرماندار می رود یک دفعه پیش استاندار می رود. از هر کسی با توجه به اختیارات و قدرتش درخواست می کند.

 یک دفعه پیش وزیر، رئیس جمهور، رهبری یا پادشاه می رود پیش هر کس می رود با توجه به قدرت، اختیارات و نیاز خودش از او درخواست می کند.

حالا ما پیش خدای عالم رفتیم که «مالکُ الملوک» است تمام عالم هستی در اختیار اوست زمین و زمان در اختیار اوست. دنیا و آخرت ما به دست اوست. خیر و شر ما به دست اوست. ضرر و نفع و همه چیزمان به دست اوست. باید با توجه به آن چه که او قدرت و اختیار دارد به تناسب او از او درخواست کنیم.

 در روایت داریم حاجت های بزرگ را خیلی بزرگ نشمارید برای شما بزرگ است برای خدای عالم که

(إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيئًا أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُونُ)

فرمان او چنين است که هرگاه چيزی را اراده کند، تنها به آن می ‌گويد: «موجود باش!»، آن نيز بی ‌درنگ موجود می شود!

سوره یس (36): آیه 82

برای او چیزی نیست او با یک اراده تمام عالم را می تواند از این رو به آن رو کند. در یک آن می تواند شاه را گدا و گدا را شاه کند.

یک ضرب المثلی است به نظرم در اشعار «مولانا» است خلاصه اش این است که پادشاهی از وزیرش سوال می کند خداوند چه می خورد؟ چه می پوشد و چه می کند؟

وزیر ماند معطل او غلام عاقلی داشت آمد با او مشورت کرد گفت برو به پادشاه در پاسخ این که خداوند چه می خورد؛ بگو غصه بنده هایش را می خورد.

خداوند عالم این همه امکانات به بنده هایش داده است این همه صفا و صمیمیت به بندگانش داده که گناه و معصیت نکنند ولی طرف گناه و معصیت می روند.

در پاسخ این که گفت خدا چه می پوشد بگو خدا عالم گناهان بندگان را می پوشاند. چیزی نمی پوشد ولی می پوشاند.

در پاسخ این که گفت خدا چه می کند؛ گفت این را بعداً می گویم وزیر پیش پادشاه می رود پادشاه از او پرسید جواب آوردی یا نه؟ پادشاه به وزیرش گفته بود اگر جواب نیاوری عزلت می کنم.

گفت خدای عالم چه می خورد؟ گفت خدا غصه بنده هایش را می خورد. چه می پوشد؟ گناهان بنده هایش را می پوشاند و چیزی نمی پوشد. دید حرف خیلی زیبای زد گفت وزیر عقل تو به این چیزها نمی رسد جواب سوالم را از کجا آوردی؟ وزیر در جواب شاه گفت غلامی دارم او خیلی عاقل است این ها را به من گفت.

 سومین سوال را پرسید گفت سومین سوال را بعداً می گویم جوابش را به من نگفت. پادشاه به وزیر گفت غلامت را بیاور. غلامش را آورد دید معارف خیلی بالایی دارد. در مسائل توحیدی و معرفتی کولاک است. از این غلام خوشش آمد وزیر را عزل کرد غلام را به جای او نصب کرد.

گفت حالا غلام بگو خدا چه می کند؟ گفت خدای عالم در یک آن، وزیر را غلام، غلام را وزیر می کند. این کار خدا است. گفت جواب سوالم را برای این جا نگه داشته بودم.

(قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيدِكَ الْخَيرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ)

بگو: بارالها! مالک حکومت ها تويی؛ به هر کس بخواهی، حکومت می ‌بخشی؛ و از هر کس بخواهی، حکومت را می ‌گيری؛ هر کس را بخواهی، عزت می ‌دهی؛ و هر که را بخواهي خوار می ‌کنی. تمام خوبی ها به دست توست؛ تو بر هر چيزی قادری.

سوره آل عمران (3): آیه 26

خدا می تواند سلطنت و مقام را از یک کسی سلب کند و به یک کسی دیگر لباس سلطنت بپوشاند. (وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ) در یک آن می تواند یک فردی را ذلیل کند در یک آن می تواند یک فردی را عزیز کند. عزت و ذلت به دست اوست مکنت و مقام هم به دست او است.

لذا وقتی خدا را عبادت می کنیم دقت کنیم از خدای عالم آن چه که او اختیار دارد و آن چه که او قدرت دارد بخواهیم.

این که بهشت از خدا بخواهیم نرفتن به جهنم این در برابر آن قدرت خدای عالم خیلی ناچیز است.

مرتبه پنجم تصفیه عمل از رسیدن به سعادات عقلیه و لذّات روحانیة است. این که از خدا بخواهیم لذت عبادت و لذت مناجات خودش را به ما بدهد. در دعای مناجات العارفین تعبیر خیلی زیبایی آخر دعا است می گوید:

«مَا أَطْيَبَ طَعْمَ حُبِّك‏»

خدایا طعم محبت تو چه خوشگوار است

«وَ مَا أَعْذَبَ شِرْبَ قُرْبِكَ»

شربت قرب و نزدیکی تو چه گوارا و خوشمزه است.

زاد المعاد- مفتاح الجنان‏؛ نويسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، تاريخ وفات مؤلف: 1110 ق‏، محقق: اعلمى، علاءالدين‏، ناشر: موسسة الأعلمي للمطبوعات‏، بيروت‏، 1423 ق‏؛ ص 415

این خیلی زیبا است. انسان از نماز و دعایش لذت ببرد خیلی خوب است. ولی باز این جا خودمان را می خواهیم یعنی نماز می خوانم خدا به من لذت عبادت بدهد. این خوب است ولی خودم را خواستم.

مرتبه هفتم تصفیه عمل از وصول به لذات جمال الهی و رسیدن به بهجت های انوار سبحات که عبارت از جنت لقاء است. بعد ایشان می گوید این مرتبه یعنی جنت لقاء

(فَادْخُلِي فِي عِبَادِي * وَادْخُلِي جَنَّتِي)

پس در سلک بندگانم در آی، و در بهشتم وارد شو!

سوره فجر (89): آیات 29 و 30

از مهمات مقامات اهل معرفت و اصحاب قلوب است و دست آمال نو، از آن کوتاه است و اوحدی از اهل معرفت به سعادت این شرف مشرف هستند.

 و اهل حب جذبه از کُمل اهل الله و اصفیاء الله هستند ولکن این کمال، معرفت کم لأهل الله نیست بلکه از مقامات معمولی سرشار آن ها است. ائمه (علیهم السلام) در مناجات شعبانیه می فرمایند:

«إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِك‏»

إقبال الأعمال (ط - القديمة)؛ ابن طاووس، على بن موسى، ناشر: دار الكتب الإسلاميه، ج2، ص687

مرحله هشتم تزکیه عمل از خوف فراق از کمال است. وقتی انسان به مرتبه وصال بحق و سخن گفتن با حق می رسد از خدا می خواهد این مرتبه را از او نگیرد.

 همان طور که امام امیرالمؤمنین می فرماید:

«إلهی حَبْلی صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِك‏»

اگر من به عذابت تحمل و صبر کردم بر فراق تو چگونه تحمل کنم، تاب فراق را چگونه داشته باشم؟

مصباح المتهجد و سلاح المتعبد؛ طوسى، محمد بن الحسن‏، ناشر: مؤسسة فقه الشيعة، ج‏2، ص 847

بعد ایشان می گوید این مراتب درست است از مراتب بالای اولیا الله است ولی یک مراتب دیگری است که از حدودِ خلوص خارج و تحت میزان توحید و تجرید و ولایت است که بیان آن این جا مناسب نیست.

من می خواهم این جا جمله ای حاشیه بزنم همان جمله ای که حضرت امیر فرمود:

«ما رَأَيْتُ شَيْئاً اِلاّ وَ رَأَيْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ»

یعنی اولیا خدا به جایی می رسند غیر خدا چیز دیگری نمی بینند. آن جا به قول آقایان خدا است و جلوه حق، جلوه او برای او عبادت می کند یعنی اتحاد عابد و معبود نه آن طوری که بعضی از منحرف می گویند.

اتحاد جلوه و صاحب جلوه، اتحاد خورشید و نور خورشید، اتحاد دریا و موج دریا، اتحاد انسان و تصورات ذهنی او این جا جلوه با صاحب جلوه یکی است.

شما وقتی کنار دریا می روید می بینید دریا دارد موج می زند به ظاهر موج چیزی است دریا چیز دیگری است. انسان وقتی نگاه می کند موج می آید و به انسان می خورد مخصوصاً کنار دریا.

به قول یکی از دوستان در ایام تعطیلات مردم آن جا می روند عزاداری کنند. وقتی آدم موج دریا را می بیند یکی از مراحل بالای توحید است. موج نسبت به دریا چه نسبتی دارد؟ عالم هستی هم به حق همین نسبت را دارد.

اگر ما چشم توحیدی مان باز شود اتحاد عابد و معبود، عاشق و معشوق همین است نه آن چه که عرض کردم بعضی از صوفی های منحرف در رابطه با اتحاد عاقل و معقول که می گویند، نه انسان برسد به جایی که:

(فَأَينَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ)

و به هر سو رو کنيد، خدا آنجاست!

سوره بقره (2): آیه 115

این را ببیند همه جا وجه الله است، من خودم وجه الله است. عبادت من وجه الله است. یا الله گفتن من وجه الله است. (إِياكَ نَعْبُدُ وَإِياكَ نَسْتَعِينُ) گفتن من هم وجه الله است.

اگر ما به این جا برسیم (فَأَينَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ) آن جا کاری نداریم بهشتی، جهنمی،‌ روزی و ... چیزی برای ما نیست. آن جا جلوه و صاحب جلوه است.

گرچه مقداری طولانی شد دیدم فرمایشات «امام» را بخواهیم توضیح دهیم هفت، هشت جلسه باید توضیح بدهیم. «امام» فرمایشاتی دارد آدم وقتی این ها را می خواند از خودش مقداری ناامید می شود. اولیا خدا به کجا رسیده اند حتی تصور این که مراحل هم برای مان خیلی سخت است.

مجری:

قطعاً وصف العیش، نصف العیش هست جداگانه از کلمات حضرتعالی هم آن چنان که از دل بر می خیزد بر جان نشیند. الحمدلله این برای ما یک دلپذیری بیشتری خواهد داشت از زبان حضرتعالی اینها را می شنویم.

الحمدلله همچنان با برنامه اخلاق علوی و سیره مهدوی در خدمت شما هستیم که ان شاءالله جز یاران خاص حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشیم.

قطعاً این بالاترین آرزویی همه ما هست و رسیدن به این آرزو از همین مسیری محقق می شود که در خدمت حضرت استاد هستیم و ان شاءالله این مسیر را در کنار ایشان خواهیم آموخت تا بتوانیم به آن مراحل هم دست پیدا کنیم.

صحبت ما راجع به مراحل نیت بود و این که چه کار کنیم تا عمل ما، عمل خالصانه شود و از شرک و ریا دور باشد.

تأثیر عجیب نیّت در رسیدن به مقامات عالی یا سقوط به أسفل السافلین!‌

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

در روایات متعدد داریم بر این که خود نیت باعث می شود عمل، نورانی شود تا عرش اعلاء برود و همین نیت باعث می شود که اعمال ما نه تنها بالا نرود بلکه همین عمل ما موجب عذاب ما بشود.

 باید خیلی دقت کنیم در «کافی شریف» مرحوم «کلینی» (رضوان الله تعالی علیه) روایتی را نقل می کند روایت خیلی مفصل است تا آن جا که آیه قرآن را می آورد خدای متعال می فرماید:

(وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ)

و (از اين رو) اگر آنچه را در دل داريد، آشکار سازيد يا پنهان، خداوند شما را بر طبق آن، محاسبه مي‌کند

سوره بقره (2): آیه 284

اگر آن چه که در ذهن تان است اینها را آشکار یا مخفی کنید خدا شما را محاسبه می کند. برای هر کس بخواهد می بخشد و هر کس را بخواهد عذاب می کند.

بعد حضرت فرمود خدای عالم بر قلب هر انسانی چیزهایی را واجب کرده است از اقرار به وحدانیت حق، شناخت حق و عملی که برای حق انجام می دهد و ایمانی که این معرفت رأس ایمان است.

همچنین بر زبان یک سری چیزهایی واجب کرده است و آن چه که در قلب است زبان او را بیان کند. این نشان می دهد در مسائل قلبی چه اقرار به وحدانیت حق کند چه انکار وحدانیت عمل قلبی است. هر دو عمل قلبی است. آن انسان را به مراحل لا یتناهی می رساند این انسان را به أسفل السافلین سقوط می دهد.

هم در کتب اهل سنت و هم در کتب شیعه داریم بعضی ها را قبلاً اشاره داشتیم. کتاب «مسند احمد ابن حنبل» از «ابو هریره» است.

«ان رَجُلاً قال يا رَسُولَ اللَّهِ الرَّجُلُ يُرِيدُ الْجِهَادَ في سَبِيلِ اللَّهِ وهو يَبْتَغِى عَرَضَ الدُّنْيَا»

کسی خدمت رسول اکرم آمد گفت یا رسول الله بعضی از افراد در رکاب شما جهاد می کنند ولی هدف شان رسیدن به غنائم جنگی است چون وضع شان خراب است.

«فقال رسول اللَّهِ لاَ أَجْرَ له»

حضرت فرمود هیچ پاداشی ندارد! یعنی جهادش هیچ پاداشی برای این ندارد.

«فاعظم الناس ذلك»

مردم تعجب کردند

«وَقَالُوا لِلرَّجُلِ عُدْ رسول اللَّهِ لَعَلَّهُ لم يَفْهَمْ فَعَادَ فقال يا رَسُولَ اللَّهِ الرَّجُلُ يُرِيدُ الْجِهَادَ في سَبِيلِ اللَّهِ وهو يَبْتَغِى عَرَضَ الدُّنْيَا فقال رسول اللَّهِ لاَ أَجْرَ له ثُمَّ عَادَ الثَّالِثَةَ فقال رسول اللَّهِ لاَ أَجْرَ له»

مردم گفتند دوباره سوال کن شاید پیغمبر اکرم متوجه نشد. سه مرتبه سوال کردند هر سه مرتبه رسول اکرم فرمود «لا أجرَ لَه» همچنین فردی هیچ اجر و پاداشی ندارد.

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 2، ص 290

باز در «مسند احمد»، از «عبادة ابن صامت» است که رسول اکرم فرمود:

«من غَزَا في سَبِيلِ اللَّهِ وهو لاَ ينوي في غَزَاتِهِ إِلاَّ عِقَالاً فَلَهُ ما نَوَى»

کسی که در راه جهاد می کند ولی هدفش این است که کسی را می کشد شمشیر، لباس و اسبش را تصاحب کند پاداشش همین است.

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 5، ص 315

یا مثلاً بعضی وقت کسی می رود کاری انجام می دهد به فقیری می رسد کار خوبی انجام می دهد انتظار دارد مردم تعریف و توصیفش کنند. مردم توصیف کردند اجرش همان است.

فرض کنید کسی می رود سخنرانی می کند و منتظر است مردم از او تعریف کنند به به چه سخنرانی زیبایی کرد، پاداش او همان است.

ما باید مقداری دقت کنیم کارهای که داریم انجام می دهیم تلاش کنیم اولاً مخفی باشد و از مردم تقاضا و انتظار مجد و تعریف نداشته باشیم. تلاش کنیم کارهای خوب ما حتی المقدور نگوییم الا از باب:

(وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ)

و نعمت های پروردگارت را بازگو کن!

سوره ضحی (93): آیه 11

شخصی رفت مشکل چهار تا یتیم و فقیر را حل کرد بیماری را به بیمارستان برد دارو برایش گرفت و ... می آید نقل می کند. یک دفعه نقل می کند همچنین کارهای کردیم یک دفعه می گوید اینها از تفضلات الهی است توفیقی است که خدا به ما داده است.

قصدش این است که هم توفیقات الهی را برای مردم بازگو کند و هم این که نیتش این است دیگران هم عشق و علاقه داشته باشند کارهای خیر و رسیدگی به مستضعفین داشته باشند.

اگر این طور باشد عین عبادت است (وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ) خدا چه نعمت هایی در حق شما داده است نعمت های خدا را برای مردم بگویید.

یکی از نعمت هایش توفیقی است که برویم کارهای خوب انجام بدهیم اگر به این نیت باشد عین ثواب است و اگر به این نیت نباشد پاداش ما همان است.

مرحوم «علامه مجلسی» روایتی دارد که اهل سنت هم این را مفصل آوردند. از آقا امام باقر (سلام الله علیه) است. از یکی اصحاب رسول اکرم به نام «قُزمان» صحبت شد پیغمبر فرمود:

 «إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ النَّار»

 او از اهل آتش جهنم است.

«فَأَتَى النَّبِيَّ بَعْدَ ذَلِكَ فَقِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ قُزْمَانَ قَدِ اسْتُشْهِدَ»

کسی آمد گفت یا رسول الله آقای «قُزمان»‌ در معرکه شهید شد.

«فَقَالَ يَفْعَلُ اللَّهُ ما يَشاءُ»

حضرت فرمود هر چه خدا بخواهد با او می کند!

 یعنی از نظرش برنگشت.

«ثُمَّ أُتِيَ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُ قَتَلَ نَفْسَهُ»

فرد دیگری آمد گفت این خودکشی کرد.

 «فَقَالَ اشْهَدُوا أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ»

فرمود شهادت بدهید که من پیغمبر خدا هستم. آن چه که خدا گفته بود گفتم.

بعد می گوید «قُزمان» کشت و کشتار زیادی از مشرکین و کفار داشت شش یا هفت نفر از مشرکین را به درک واصل کرد و جراحاتی هم به او وارد شد مسلمان ها به منزل آقای «بنی ظفر» رفتند مسلمان ها گفتند «قُزمان» بشارت بر تو امروز تعدادی از مشرکین را کشتی و این همه زخم برداشتی گفت:

«بِمَ تُبَشِّرُونِّي فَوَ اللَّهِ مَا قَاتَلْتُ إِلَّا عَلَى أَحْسَابِ قَوْمِي وَ لَوْ لَا ذَلِكَ مَا قَاتَلْتُ فَلَمَّا اشْتَدَّ بِهِ أَلَمُ الْجِرَاحِ حَبَا إِلَى كِنَانَتِهِ فَأَخَذَ مِنْهَا مِشْقَصاً فَقَتَلَ نَفْسَه‏»

الفصول المختارة؛ مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: میر شریفی، علی ناشر: كنگره شيخ مفيد، ص 146

یعنی چه بشارتی! قسم به خدا من به خاطر دفاع از قبیله ام جنگیدم. اگر دفاع از قبیله نبود شمشیر به دست نمی گرفتم. زخم شمشیر روی بدن و استخوان اثر کرده است وقتی زخم اذیتش کرد و جراحات درد گرفت تیری روی کمان گذاشت و به قلبش زد و خودش را کشت.

رسول اکرم فرمود «قُزمان» ‌اهل آتش جهنم است خودش هم دارد می گوید من به خاطر قبیله ام جنگیدم عاقبت تحمل آن درد را نداشت خودکشی کرد.

ببینید نیت ها چقدر اثر می گذارد روایات متعدد دیگری داریم در «صحیح مسلم» و کتاب «بحار الانوار» داریم.

در «صحیح مسلم»، حدیث 1905 در «بحار»، جلد 81، صفحه 352 بر این که افرادی را می آورند قاری قرآن بود می گویند چه کار کردی؟ می گوید قرآن یاد گرفتم و یاد دادم و قرائت کردم می گویند هدفت این بود مردم بگویند بهبه چه صدای خوبی دارد.

افرادی را می آورند در راه خدا جنگیدند می گویند چه کار کردی؟ می گوید در راه خدا جهاد کردم می گویند دروغ می گویی، می گویند برای جهاد رفتی تا مردم بگویند چه آدم شجاعی هستی.

فردای قیامت کل نتیجه کار ما ارتباط به نیت ما دارد باید حواس مان را جمع کنیم. در یکی از جلسات اشاره کردم عباراتی که مرحوم «ملا مهدی نراقی» در «جامع السعادات» و همچنین پدر بزرگوارشان نقل کردند.

«غزالی» هم در «إحیاء العلوم»، جلد 14 می گوید آقایی به جهاد رفته بود برای این که طرف مقابل یک الاغ خیلی چابک داشت الاغش را تصرف کند رفت و کشته شد، به او «قتیل الحمار» گفتند کشته راه الاغ. این ضرب المثل شد اگر کسی نیت نا پاکی داشت می گویند شما «قتیل الحمار» هستید.

خلاصه این که نیت ها برای رسیدن به مقامات عالی تأثیر می گذارد و این که انسان به «أسفل السافلین»‌ سقوط کند!

مجری:

بسیار عالی! حضرت استاد! آیا نیت صرفاً یک چیز قلبی هست؟ خیلی وقت ها انسان این طور فکر می کند این یک چیزی است که در دل من می گذرد و قرار نیست روز قیامت هم خداوند نسبت به آن چیزی که از دل من گذشته است عِتاب کند یا ثوابی بدهد! یا نه؛ خود نیت می تواند یک عمل به حساب بیاید؟

آیا نیّت یک عمل قلبی است یا یک عمل خارجی و واقعی!؟

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

آیات متعدد در قرآن داریم الان فرصت نیست این آیات را بخوانم فقط آدرس آیات را می دهم. نیت از منظر قرآن، عمل است، خود نیت یک نوع عمل است.

 آیه 284 بقره (وَإِنْ تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يحَاسِبْكُمْ بِهِ اللَّهُ) چیزی که در ذهن تان دارد می گذرد در حقیقت یک دفعه این است که شما نماز می خوانید یک عمل خارجی از شما سر می زند یک دفعه در ذهن تان می گذرد ای کاش توفیق داشتم به زیارت امام حسین می رفتم.

یک دفعه در ذهنش می گذرد فلانی را اگر می کشتم خانه اش را می زدم یا فلان کار خلاف را انجام می دادم همه این ها عمل است. عملی که خارج نیامده است این هم یک نوع عمل است عمل، شاخ و دم ندارد چیزی که از این بنده سر زده است.

ان شاءالله توضیح خواهیم داد از دیدگاه بزرگان ما بعضی از اعمال است اصلاً خود عمل گناه است مثلاً شرک، عمل قلبی است بالاترین گناه است.

(إِنَّ اللَّهَ لَا يغْفِرُ أَنْ يشْرَكَ بِهِ وَيغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَنْ يشَاءُ وَمَنْ يشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِيمًا)

خداوند (هرگز) شرک را نمی ‌بخشد! و پايين ‌تر از آن را برای هر کس (بخواهد و شايسته بداند) می ‌بخشد. و آن کسی که برای خدا، شريکی قرار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده است.

سوره نساء (4): آیه 48

هر گناهی بکنید خدا می بخشد ولی شرک را نمی بخشد. شرک یک چیز خارجی نیست بلند شوم بیل بر دارم کسی را بکشم یا زمینی را آباد کنم یا خانه کسی را خراب کنم شرک یک امر قلبی است.

یا ریا یک امر قلبی است عمل را باطل می کند و بدترین عذاب را در قیامت دارد. حسد و تکبر عمل قلبی است.

ما تعداد زیادی از این اعمال داریم که این ها فقط قلبی است ولی با همه این که قلبی است خدای عالم این ها را محاسبه خواهد کرد.

مجری:

بحث مفصل است اگر اجازه بدهید به جلسه مستقلی موکول کنیم و پاسخگویی شما بینندگان عزیز و ارجمند باشیم. اولین تماس آقای «جوکار» از «داراب» سلام علیکم بفرمایید.

تماس بینندگان برنامه:

بیننده: (آقای جوکار از داراب – شیعه)

سلام عرض می کنم وقت شما بخیر، دو تا سوال دارم خواهش می کنم خیلی صریح آقای «قزوینی» جواب بدهند چون شبکه های معاند خیلی رویش مانور می دهند. سوال اولم چرا وقتی حضرت علی، خلیفه شد از او زیاد خواستند قاتلان عثمان را تحویل بده علتش چه است تحویل نداد؟

سوال دیگر این که شبکه های معاند می گویند حضرت علی چند نفر را در یک روز کشت جریانش چه است؟ چون خیلی روی این تبلیغ می شود در یک روز حضرت علی چندین نفر را گردن زد. من خواهش می کنم این را خیلی صریح، روشن و واضح جواب بفرمایند تا ما در مقابل مخالفین جواب داشته باشیم.

مجری:

ممنون و موفق باشید جناب آقای «جوکار» از «داراب». حضرت استاد سوال اول این که حضرت امیر المؤمنین بعد از خلافت آیا قاتلان عثمان را تحویل داد و چه رفتاری با این ها داشت؟

چرا امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) قاتلین عثمان را تحویل نداد!؟

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

قاتلین عثمان اگر بنا بود تحویل بدهد یکی از قاتلین عثمان، «زبیر» و «طلحه» است، خود «عایشه» محرک بود اینها را تحویل می داد؟ حاضر بودند اینها را به عنوان قاتلین عثمان بکشند؟

قاتلین عثمان یک نفر دو نفر نبودند بخش عظیمی از صحابه قاتل عثمان بودند. عبارتی را که «طبری» و آقای «ابن اثیر» دارند خدمت شما ارائه می کنم ببینید آیا امکان پذیر است علی ابن ابی طالب این ها را تحویل بدهد یا امکان پذیر نیست؟

«لما رأى الناس ما صنع عثمان كتب من بالمدينة من أصحاب النبي إلى من بالآفاق منهم وكانوا قد تفرقوا في الثغور إنكم إنما خرجتم أن تجاهدوا في سبيل الله عز وجل تطلبون دين محمد»

وقتی توده مردم دیدند عثمان چه جنایاتی می کند تمام اصحابی که در مدینه بودند نامه نوشتند به تمام صحابه ای که خارج از «مدینه» بودند گفتند شما رفتید در راه خدا جهاد می کنید.

«فإن دين محمد قد أفسد من خلفكم وترك»

شما رفتید در راه خدا جهاد می کنید خلیفه شما دین پیغمبر را نابود و فاسد کرده است.

«فهلموا فأقيموا دين محمد»

بیایید دین پیغمبر را که عثمان دارد نابود می کند بر پا بدارید.

 «فأقبلوا من كل أفق حتّى قتلوه »

همه صحابه جمع شدند و عثمان را کشتند.

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج 2، ص 662

علی ابن ابی طالب می خواهد این قاتلین را تحویل بدهد این همه صحابه حاضر هستند اینها را بکشند؟

«الکامل فی التاریخ إبن أثیر» مقداری واضح تر آورده است می گوید تمام صحابه که در «مدینه» بودند به صحابه خارج از «مدینه» نامه نوشتند گفتند:

«فإن دين محمد قد أفسده خليفتكم فأقيموه»

خلیفه شما دین پیغمبر فاسد کردند بیایید دین پیغمبر را به پا دارید.

الكامل في التاريخ؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ، الطبعة: ط2، تحقيق: عبد الله القاضي، ج3، ص58

این ها از هر گوشه ای آمدند و عثمان را به قتل رساندند. این ها را چه کار کنیم؟ آیا یک دو نفر بودند؟

بزرگان دیگر صاحب «تاریخ مدینه منوره» که می گویند اعتبارش از «تاریخ طبری» بیشتر است «ابن شُبه نُمیری»، جلد 4 می گوید از «ابو سعید خدری» از صحابه بزرگ پیغمبر است آقایان اهل سنت هم خیلی برایش احترام هستند. گفتند قضیه قتل عثمان چیست؟

«هَلْ شَهِدَهُ أَحَدٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ فقال نعم شهده ثمانمائة»

آیا کسی از اصحاب پیغمبر در قتل عثمان شرکت داشت؟ گفت بله. هشتصد نفر که من می دانم در قتل عثمان شرکت داشتند.

تاريخ المدينة المنورة؛ اسم المؤلف: أبو زيد عمر بن شبة النميري البصري الوفاة: 262هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت  - 1417هـ-1996م، تحقيق: علي محمد دندل وياسين سعد الدين بيان، ج2، ص224

آیا این ها حاضر بودند هشتصد نفر صحابه را به خاطر قتل عثمان بکشند؟ کتاب «البدایة والنهایة ابن کثیر» شاگرد «ابن تیمیه»، جلد 4 برادر عزیزم این خیلی جالب است همین یک دانه ان شاءالله جواب این ها باشد.

می گوید در قضیه «جنگ صفین» به «معاویه» گفتند چرا با علی می جنگی؟ گفت به خاطر این که علی، قاتلین عثمان را به من تحویل نمی دهد.

«أبو درداء و أبو اُمامه» خدمت علی ابن ابی طالب (سلام الله علیه) آمدند گفتند «معاویه» می گوید اگر قاتلین عثمان را به ما تحویل بدهد با علی نمی جنگیم. اینها گفتند این سپاه من چهل هزار سپاه است اعلام کنید هر کس قاتل عثمان بود جدا شود گفتند آی مردم در قتل عثمان چه کسانی شرکت داشتند؟

«فخرج خلق كثير فقالوا كلنا قتلة عثمان»

البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج7، ص260

عده زیادی از سپاه امیر المؤمنین بلند شدند گفتند ما قاتلین عثمان بودیم. «ابو درداء و أبو اُمامه» برگشتند در جنگ هم شرکت نکردند در خانه نشستند.

یا عبارتی که «الإمامة والسیاسة» دارد که می گوید:

«فخرج إليهما أكثر من عشرة آلاف رجل فقالوا نحن قتلنا عثمان»

الإمامة والسياسة؛ اسم المؤلف: أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة الدينوري الوفاة: 276هـ.، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م، تحقيق: خليل المنصور، ج1، ص90

بیش از ده هزار نفر جدا شدند گفتند ما عثمان را کشتیم این ها عمدتاً صحابه بودند. در کتاب «وقعه صفین» اثر «إبن مزاحم» می گوید بیست هزار یا بیش از بیست هزار نفر از سپاه علی جدا شدند همه غرق در سلاح بودند جز حدقه چشم شان دیده نمی شد گفتند:

 «کُلنا قتلة عثمان»

 همه ما قاتلین عثمان هستیم.

«معاویه» می خواهد بیاد هر کدام ما را بکشد بیاید بکشد. قاتلین عثمان، صحابه بودند بیست، سی هزار نفر کمتر بیشتر یا ده هزار نفر بودند. آيا این صحابه را «معاویه» حاضر بود بپذیرد؟ اصلاً قاتل اصلی عثمان، «معاویه»‌ بود.

وقتی «معاویه»‌ پیش عثمان آمد گفت سپاهت کجاست؟ گفت خارج از «مدینه» گذاشتم. گفت تو آمدی سپاهت را خارج از «مدینه» گذاشتی منتظر هستی من را بکشند به بهانه قتل من خودت به مقامی برسی! عثمان می گفت اصل قاتل من «معاویه» است.

 یکی از کسانی که برای قتل عثمان تحریک می کرد «طلحه» بود آیا حاضر بودند «طلحه» را بکشند؟ مگر «عایشه»‌ نگفت:

«اقتلوا نعثلا فقد كفر»

این نعثل یهودی را بکشید که کافر شده است.

الفتنة ووقعة الجمل؛ اسم المؤلف: سيف بن عمر الضبي الأسدي الوفاة: 200، دار النشر: دار النفائس - بيروت - 1391، الطبعة: الأولى، تحقيق: أحمد راتب عرموش، ج1، ص115

آیا حاضر بودند «عایشه»‌ را به اتهام تحریک بر قتل عثمان بکشند؟ اینها مسخره بازی در می آورند یا تاریخ بلد نیستند یا تاریخ خواندند معاند هستند.

مجری:

آقای «جوکار» این از سوال اول که به وضوح پاسخش را دیدید و شنیدید و هم قطعاً می توانید پاسخگوی به دیگران باشید.

سوال دوم ایشان آیا درست که در یک روز کشتار وسیعی به دست امیر المؤمنین انجام شده است؟ آیا چنین چیزی صحت دارد؟

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

در قضیه قتل «بنی قریظه» این که هفتصد یا هشتصد نفر بوده آیا درست است یا درست نیست؛ احتیاج به کار دارد الان بخواهم توضیح بدهم در این فرصت کم نمی شود.

فرضاً هم اگر چنانچه این کار صورت گرفت بر مبنای اعتراف و قبول «قبیله بنی قریظه» بود اینها گفتند هر چه «سعد ابن معاذ» به عنوان داور بگوید ما قبول می کنیم.

خیانت اینها مشخص شده بود شرکت اینها در «جنگ احزاب» بود چه و چه سپاه اسلام «قبیله یهود بنی قریظه» را محاصر کرده اینها گفتند ما با شما چه کار کنیم؟ گفتند «سعد ابن معاذ» ظاهراً قبلاً مربوط به «قبیله بنی قریظه» بود.

ایشان هر چه گفت؛ گفت خیانتی که شما کردید تمام مردان اسلحه به دست تان آنهایی که شجاع و جنگجو هستند باید کشته شوند زنانشان اسیر شود و از این جا هم شما بلند شوید بروید. «سعد ابن معاذ» طبق قول «یهود بنی قریظه» گفتند این کار را ما قبول داریم.

مجری:

استاد «ابوالقاسمی» یک برنامه رفته بودند طبق مستنداتی که آورده بودند نشان دادند تعدادشان بیش از 29 نفر نبودند تمام افرادی که این جا کشته شدند.

حضرت آیت الله حسینی قزوینی:

بله، عرض کردم آن یک بحث جدایی است که چند نفر بودند؟ فرضاً گیریم هفتصد، هشتصد نفر هم بودند طبق درخواست خود «بنی قریظه» بود این چنین نیست حضرت امیر (سلام الله علیه) در جنگ اینها را کشته باشد.

در اثر خیانتی که اینها کرده بودند این حکم بر اینها جاری شد، الان کسی در ایام جنگ دچار تخلفات جنگی بشود با او چه کار می کنند؟

فرض «صهیونیزم» وحشی تر از وحشی اگر صد تا از افسران شان خیانت کنند به این ها به به و چه چه می گویند؟ یا نه در کشورهای دیگر به همین شکل کسانی که خیانت می کنند به این ها به به و چه چه می گویند یا نه خائنین را طبق قانون جنگی محاکمه می کنند؟

این جا یک جنگ و خیانتی بود درخواست خود قبیله بود اگر هم امیر المؤمنین فرضاً هفتصد نفر، هفت نفر یا هر چند نفر بوده تمام مدارک بیاید نشان داده شود که این قضیه که به این شکل دارید می گویید واقعیت خارجی ندارد. اگر داشته باشد طبق درخواست خودشان بوده است

مجری:

احسنتم طیب الله، حضرت استاد از محضرتان استفاده کردیم. تشکر می کنم از همه شما بینندگان عزیز و ارجمند که تا پایان برنامه همراه ما بودید تا دیدار آینده خدا نگهدار! 


Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :