نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
انتصابی بودن امامت ائمه علیهم السلام
کد مطلب: 15701 تاریخ انتشار: 07 بهمن 1402 - 11:56 تعداد بازدید: 757
خارج فقه الحکومه » فقه
انتصابی بودن امامت ائمه علیهم السلام

(جلسه سی و چهارم – 13 09 1402)

 
 
 

 

لينک دانلود
  

درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیستم

 (جلسه سی و چهارم  – 13 09 1402)

موضوع:  انتصابی بودن امامت ائمه علیهم السلام   

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم‏ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه ‏وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه‏ وَ الّلعنُ الدّائمُ‏ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصير

یکی از عزیزان سوال کرده اند: در رابطه با جمله حضرت زینب (سلام الله علیها) که فرمود:

«مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلاً»

اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى‏؛ نويسنده: ابن طاووس، على بن موسى- فهرى زنجانى، احمد (تاريخ وفات مؤلف: 664 ق‏)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: جهان‏، تهران: 1348 ش، ص160

من هرچه فکر کردم نتوانستم هضم کنم.

ببینید وقتی ما یک مقدار معرفت مان بالا برود، و به این آیه شریفه: (فَأَينَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ) برسیم

(فَأَينَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ)

و به هر سو رو کنيد، خدا آنجاست!

سوره بقره (2): آیه 115

و به «لا مؤثر فی الوجود الا الله» برسیم. و (اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيءٍ)

 (اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيءٍ)

خداوند آفريدگار همه چيز است.

سوره زمر (39): آیه 62

به این نتیجه می رسیم هرچه در عالم صورت می‌ گیرد بدون اراده الهی امکانپذیر نیست.

«مَا شَاءَ اللَّهُ‏ كَانَ‏ وَ مَا لَمْ يَشَأْ لَمْ يَكُن‏»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج‏2، ص572، بَابُ الْحِرْزِ وَ الْعُوذَة، ح10

آن چه که به ما می رسد چه از خوشی ها و چه از ناخوشی ها، خوشی ها تفضل الهی است در آن هیچ شکی نیست. ناخوشی ها هم یک دفعه ما گناهی کرده ایم ناخوشی ها می رسد گناهانمان را پاک می کند. اگر پرده از روی چشم مان برداشته بشود و حقیقت عالم را ببینیم چه بسا از همین بلاها و ناخوشی ها بیش از خوشی ها خوشحال می شویم زیرا گناهان اولا باعث می شود که عبادات و دعاهای ما به درجه ی قبولی نرسد:

«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاء»

مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، محقق/ مصحح: ندارد، ناشر: مؤسسة فقه الشيعة، ج2، ص844

و مهم تر از این که گناهان برای ما تاریکی ایجاد می کند چه در دنیا و چه در آخرت، وقتی ما مریض می شویم مشکلی پیش می آید مشکلات وقتی گناهان را از بین می برد ظلمت می رود به جایش نور برای ما می آید. آیا این که ظلمت رفته و نور آمده این برای او جمیل است یا جمیل نیست قطعا جمیل است.

 نکته بعدی در مجلس عبید الله بود که به حضرت زینب گفت:

(وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيدِيكُمْ وَيعْفُو عَنْ كَثِيرٍ)

هر مصيبتي به شما رسد بخاطر اعمالي است که انجام داده‌ايد، و بسياري را نيز عفو مي‌کند!

سوره شوری (42): آیه 30

این مشکلاتی که برای شما پیش آمد نتیجه عملکرد نادرست شما بوده است. حضرت فرمودند این آیه در حق ما نیست در حق ما این آیه است:

(مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يسِيرٌ)

هيچ مصيبتي (ناخواسته) در زمين و نه در وجود شما روي نمي‌دهد مگر اينکه همه آنها قبل از آنکه زمين را بيافرينيم در لوح محفوظ ثبت است؛ و اين امر براي خدا آسان است!

سوره حدید (57): آیه 22

می گوید هرچه به شما می رسد از روز ازل این ها را مقدر کردیم. این مقدرات ازلی نشان می دهد که یک مقاماتی خدای عالم برای ما در نظر گرفته که می خواهد ما را به آن برساند. راه رسیدن به آن مقام، تحمل مشکلات و مصائب است.

بلا تشبیه، فرضا یک کارگری دارد کار می کند و کار سختی هم هست ولی می داند غروب یک مزد خوبی می گیرد این آیا از کارش لذت می برد یا از کارش ناراحت می شود؟ قطعا لذت می برد چون می داند این همه کاری که انجام می دهد غروب به یک پاداشی می رسد.

مشکلاتی که برای عباد الله و مردان خدا پیش می آید که گناهی در زندگی شان نیست، این ها برای رسیدن به یک مقامات بالا است که خدای عالم سنتش بر این تعلق گرفته است که رسیدن به آن مقام جز از راه تحمل مصائب نیست. قضیه ی ام سلمه خیلی مهم است. می گوید رسول اکرم روزی در حجره من بود  امام حسین (سلام الله علیه) در آغوش پیغمبر بود امام حسین علیه السلام گریه کرد، حضرت رسول اکرم به گریه امام حسین علیه السلام گریه کردند و بعد فرمودند: من به این خاطر گریه کردم که این فرزند من مصائب و مشکلاتی در زندگی برایش پیش می آید و مصائب را برای ام سلمه گفت و ام سلمه نیز گریه کرد.

بعد ام سلمه عرض کرد یا رسول الله شما که پیش خدا آبروی ویژه دارید چرا از خدا نمی خواهید، خدا این مصیبت را از امام حسین علیه السلام بر طرف کند؟ حضرت فرمود ام سلمه خدای عالم برای امام حسین علیه السلام یک مقامی در نظر گرفته است که برای رسیدن به آن مقام جز از طریق تحمل این مصائب نیست. لذا دارد که در روز عاشورا هرچه مصیبت شدید تر می شد امام حسین علیه السلام بشاش تر می شد.

امام (رضوان الله تعالی علیه) به مناسبتی به این اشاره کرد که مردان الهی با دیدن مصائب و مشکلات از کوره در نمی روند بلکه این ها برای رسیدن به مقامات عالی است که سید الشهداء هم در عاشورا هرچه مشکلات بر حضرت تنگ تر می شد بشاش تر و خوشحال تر می شدند.

وقتی مشکل پیش می آید و مشکل باعث می شود که انسان به یک مقامات ولاتری برسد آیا این ها جمیل است یا جمیل نیست؟ قطعا جمیل است. ولی عرض کردم ما از این طور قضایا درد و محن را در نظر می گیریم ولی درک اینکه پشت قضیه چه است و دنبال این قضیه و نتیجه این قضیه چه است برای ما یک مقدار مشکل است.

لذا سید الشهداء (سلام الله علیه) می فرماید: «رضاه رضانا» نمی فرماید: «رضایَ رضاه» خدایا من راضی هستم هرچه تو راضی باشی. بلکه می فرماید: رضای تو رضای من است! این بالاترین مرحله توحید است می گوید من کاری ندارم که چه برای من پیش بیاید خوشی بیاید، ناخوشی بیاید چون تو دوست داری رضایت تو در این است من هم راضی هستم.

وقتی این شکلی است «ما رأیت الا جمیلا» کاملا خودش را روشن می کند و علاوه بر این ها آینده اسلام را می دیدند نتیجه حادثه کربلا که برای بیمه کردن اسلام چه نقشی دارد را می دیدند. من بارها این جمله را گفته ام اولیاء خدا می گویند: اگر شهادت سید الشهداء و این حادثه نبود اسلام برای همیشه نابود شده و رفته بود.

هم سنی و هم شیعه باید ممنون امام حسین (سلام الله علیه) باشند که با این جانبازی شان جلوی نابودی اسلام را گرفتند. آن تعبیری که است البته ما سندی برایش پیدا نکردیم دارد:

«ان کان دین محمد إلاّ بِقَتْلی یا سُیُوفُ خُذِیني»

این تعبیر مشهور است. تحقیقی که در رابطه با کتاب خصائص الحسینه، شیخ جعفر شوشتری داشتیم خیلی گشتیم مصدری برای این عبارت پیدا کنیم البته آن زمان امکانات کامپیوتر و این ها نبود، اگر روایت هم نباشد حقیقت همین است.

شما ببینید حرفی که ابو سفیان می زند، می گوید نه جنتی و نه بهشتی است حالا که حکومت به دست شما بنی امیه افتاده مثل توپ به همدیگر پاس بدهید.

 به معاویه وقتی می گویند نسبت به آل ابی طالب سخت گیری زیاد نکن، ناراحت می شود می گوید برادرم ابوبکر آمد رفت نامی از او نماند، عمر آمد و رفت نامی از او نماند، عثمان آمد رفت نامی از او هم نماند؛ ولی هر روز دارند بالای مأذنه ها شهادت به رسالت رسول اکرم می گویند

«والله إلا دفناً دفناً»

قسم به خدا تا نام پیامبر را دفن نکنیم از پا نمی شینیم.

شرح نهج البلاغة؛ اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ج5، ص72

یا عبارت یزید:

ليت أشياخي ببدر شهدوا ** جزع الخزرج من وقع الأسل

حين حكت بقباء بركها **واستحر القتل في عبد الأشل»

الأخبار الطوال؛ اسم المؤلف: أبو حنيفة أحمد بن داود الدينوري الوفاة: 282هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية  - بيروت/لبنان - 1421هـ-2001م، الطبعة: الأولى، تحقيق: د.عصام محمد الحاج علي، ج 1، ص 395

این ها دنبال این بودند که اسلام را از بین ببرند. لذا وقتی خبر شهادت امام حسین علیه السلام به مدینه رسید، حاکم مدینه نامه را به طرف قبر نبی مکرم پرت می کند می گوید «یا محمد یوم بیوم بدر»

یا وقتی اهل بیت علیهم السلام بعد از اسارت وارد مدینه می شوند خاندان بنی هاشم گریه هایشان کل فضای مدینه را پر می کند حتی خیلی شدیدتر از زمان رحلت نبی مکرم. حاکم مدینه می گوید:

«وَاعِيَةٌ بِوَاعِيَةِ عُثْمَان‏»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج45، ص122

أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى : 279هـ) الوفاة: 279، دار النشر:، ج1، ص426

این گریه های بنی هاشم تلافی گریه های  روزی بود که عثمان را کشتند و بنی امیه در مدینه شیون کردند. این ها همه نشان می دهد که قضیه شهادت سید الشهداء جز جمیل و زیبایی چیز دیگری نیست. لذا «ما رأیت الا جمیلا» اگر کسی عمیق به قضیه نگاه کند کاملا واضح و روشن است.

پرسش:

استاد! دیروز در بحث مشورت فرمودید پیامبر مشورت می کردند ولی گوش نمی کردند این جای سوال ایجاد شد چرا مشورت می کردند و گوش نمی کردند؟

پاسخ:

مشورت که می کردند در جنگ بدر پیامبر مشورت کرد. ابوبکر گفت یا رسول الله صلاح نیست ما از مدینه بیرون برویم. حضرت به او توجه نکرد، چون حرف، حرف نامربوطی بود. با عمر مشورت کرد، عمر گفت آن ها چنین و چنان هستند. گفت قریش برای خودشان ابر قدرت هستند ما در مدینه بمانیم بهتر است. یک کسی دیگر هم همین حرف را زد حضرت به این ها توجه نکرد.

تا این که سعد ابن عباده گفت یا رسول الله نظر شما با ما بوده ما با شما هستیم اگر بخواهید به دریا خودمان را بیندازیم به دریا می زنیم و به آتش می خواهید خودمان را به آتش می زنیم. اگر بخواهند ما را در برابر شمشیرها قطعه قطعه کنند ما با شما هستیم در این جا بود که حضرت فرمود حرکت کنید.

حضرت مشورت هایی که می کردند یک سری افرادی بودند که این ها هم می ترسیدند و هم این که این قضایا برای شان خیلی اهمیت هم نداشت.

پرسش:

در قضیه خندق هم مشورت کردند؟

پاسخ:

بله در قضیه خندق هم به همین شکل بود، در قضیه احد هم به همین شکل بود. چون من نمی خواهم روی قضیه شورا وارد بشوم چون می خواهم دوستان خودشان کار کنند اصلا مواردی که پیامبر اکرم مشورت کرده این موارد کاملا در تاریخ مشخص است و چند مورد مشورت کرده است؟ این که مشورت کرده عکس العمل پیامبر اکرم با اصحاب که طرف مشورت بودند چه بوده است و در چه مواردی به نظریه صحابه حضرت توجه کرده و عمل کرده و در چه مواردی به نظریه این ها عمل نکرده است چون به صلاح اسلام نبوده است.

قضیه این نبوده که پیامبر بفرماید: تو بی خود نظر دادی! این نیست، وقتی می بیند کیان اسلام در خطر است اگر در مدینه باشند، آن ها مدینه را محاصره می کنند و کسی هم نیست دفاع کند مردم در خانه هایشان هستند تا از خانه هایشان بیرون بیایند مشرکین قریش مدینه را نابود می کنند. وقتی در بیرون مدینه در برابر آن ها سپاهیان اسلام صف کشی می کنند دیگر این که آن ها وارد مدینه بشوند ندارند.

آغاز بحث...

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، در رابطه با بند شانزدهم عبارتی که در فتاوای دار الافتاء مصر که در حقیقت دانشگاه الازهر  نظر عمده فقهای مصر را مطرح می کند بر این که آن چه که برای ما ملاک است شورا اساس حکومت در اسلام است. این سخن قطعا شامل زمان رسول اکرم نمی شود، ظاهر قضیه و ذیلش هم می گوید:

«والخليفة مجرد وكيل عن الآمة»

این نشان می دهد که خلافت بعد از نبی مکرم باید با محوریت شورا صورت بگیرد، نه به عنوان نصب. بعضی از خود فروخته های ما مثل شریعت سنگلجی، مثل سید ابو الفضل برقعی، مثل طباطبایی و... این ها هم استناد به کلمات حضرت امیرالمومنین (سلام الله علیه) می کنند که حضرت فرموده اگر خلیفه یا امام از دنیا رفت باید قبل از آن که خلیفه را دفن کنند، بر امت واجب است باید به فکر انتخاب خلیفه باشند.

این مطالب در آثارشان به وفور دیده می شود، این ها به این عبارت مفصل دامن می زنند و می گویند امیر المؤمنین هم این طوری فرموده است. اما وقتی عبارت حضرت امیرالمومنین علیه السلام را ببینیم متوجه می شویم که این خودی ها بدتر از وهابی هستند.

وهابی ها اگر یک دیواری را خراب می کنند نصفش را خراب می کنند اما این ها وقتی می آیند دیواری را خراب می کنند از بیخ دیوار را نابود می کنند. مثلا ابو الفضل برقعی در کتاب تضاد مفاتیح با قرآن صفحه 383 می گوید به قول مفسر عالی مقام و برادر فاضل ما سید مصطفی طباطبایی !! -من چند بار از زبان آیت الله العظمی سبحانی شنیده ام که گفتند من شکی در ناصبی بودن مصطفی طباطبایی ندارم. ما بیست روز قبل از رحلت آیت الله العظمی لنکرانی همراه با آیت الله العظمی سبحانی به عیادت ایشان رفته بودیم آن جا هم اسمی از طباطبایی آمد، همان جا هم آقای سبحانی فرمود من شبهه ای در ناصبی بودن مصطفی طباطبایی ندارم_ سید ابو الفضل برقعی می گوید: چنانچه در منابع شیعی مذکور است علی (علیه السلام) خود فرمود هرجا زمامدار مسلمین درگذشت باید مسلمانان قبل از هر اقدامی به انتخاب یک زمامداری بپردازند. معلوم می شود حضرت علی علیه السلام زمامداری مسلمین را امر انتخابی می دانسته نه انتصابی! و به همین سبب نفرمود تا من و یازده فرزندم هستند مسلمین باید ما را زعیم بدانند و بعد از آن اجازه انتخاب زمامدار دارند. کتاب تضاد مفاتیح با قرآن تحریر دوم ، سید ابوالفضل برقعی که خدا به حق حضرت زهرا سلام الله علیها از ایشان نگذرد.

ایشان حدود سی و شش تا کتاب علیه شیعه نوشته است و تنها کسی است که کتاب منهاج السنه ابن تیمیه را به فارسی ترجمه کرد.

پرسش:

شخص با سوادی بود؟

پاسخ:

ایشان از اساتید حوزه بود درس مکاسب ایشان شلوغ بود. بعد از این که آقای بروجردی به مرجعیت رسیدند. ایشان علیه اقای بروجردی یک سری حرف هایی زد شاگردهایش اعتراض کردند و او را از منبر پایین کشیدند.

این رفتار و کارها برای ایشان عقده شد به تهران رفت مسجدی که فرح درست کرده بود آن جا بود خواست عقده اش را نسبت به شیعه خالی کند. مراجع بزرگوار مثل آیت الله العظمی میلانی و دیگران فتوا به ارتداد ایشان دادند.

ایشان قبلا حدود سی کتاب در دفاع از امامت و ولایت نوشته بود بعد از آن بیش از سی کتاب کتاب علیه شیعه نوشت. خدا عاقبت ما را بخیر کند.

ولی سید مصطفی طباطبایی الان در قید حیات و در تهران است شب های سه شنبه جلسه دارد علیه شیعه همین مزخرفات را مطرح می کند. و فایل های صوتی اش را شبکه کلمه و شبکه من و تو و شبکه صدای آمریکا پخش می کند.

برقعی درباره مصطفی طباطبایی می گوید مفسر عالی مقام آقای مصطفی طباطبایی این طوری از امیر المؤمنین نقل کرده است. برقعی بعد از انقلاب حدود سال 1372 از دنیا رفت. اواخر عمرش وصیت کرد من توبه کردم من را در امام زاده شعیب دفن کنید. یک وصیتنامه هم نوشته بود که من معتقد به امامت امیر المؤمنین و یازده فرزندش هستم در همان جلسه هم وقتی این را گفته بود مصطفی طباطبایی تشری به او زد طوری که رنگ برقعی تغییر کرد. وصیتنامه هم دست پسرش است اما نگذاشتند منتشر بشود.

آقای حسینی ورجانی خداوند رحمتش کند قبل از انقلاب هم دوره ما بود ایشان هجده سال ناشر افکار مصطفی طباطبایی بود بعد خدای عالم توفیق داد متوجه شد برگشت علیه مصطفی طباطبایی در فضای مجازی شروع به تبلیغ کرد و در قضیه کرونا در ورجان قم از دنیا رفت و در همان جا دفن شد.

ایشان می گفت من خودم آن جا بودم برقعی گفت من به وحدانیت خدا و امامت ائمه علیهم السلام شهادت می دهم. گفت مصطفی یک نگاهی غضب آلود کرد طوری که این بنده خدا خودش را باخت. می گفت ما خیلی تلاش کردیم که وصیتنامه برقعی را به دست بیاوریم اما ندادند و منتشر هم نکردند.

الان هم متأسفانه نوارهایش را پسرش در اختیار شبکه های وهابی قرار می دهد و آن ها منتشر می کنند.

در هر صورت...

وظیفه ما بحث فرهنگی و جواب دادن به شبهات است تا جوان های ما گیر این ها نیفتند، یکی از شاگردان طباطبایی که ده – دوازده سال قبل افغانستان رفته بود خودش یک مصاحبه کرده بود و گفته بود من وقتی برگشتم توفیق داشتم چندین شیعه را سر بریدم!
این نتیجه کارهای مصطفی طباطبایی است!

ایشان می گوید معلوم می شود علی (علیه السلام) زمامداری مسلمین را انتخابی می دانسته اند نه انتصابی!

این ها چقدر خبیث هستند، بعد هم یک مطلبی را آدرس می دهد، مفاتیح الجنان، به نقل از مجمع البیان، اول سوره مائده، یعنی این روایت از حضرت علی علیه السلام آمده است.

من از عزیزان تقاضا می کنم خوب دقت کنند. این ها نمونه است، ما باید این ها را داشته باشیم، و در امثال این قضایا به عمق قضیه پی ببریم، ما هرچه آمدیم اول سوره مائده در کتاب مجمع البیان را بالا و پایین کردیم چیزی ندیدیم، اول سوره مائده این است:

«نزلت المائدة كملا، ونزل معها سبعون ألف ملك ... والمروي عن الإمامين أبي جعفر وأبي عبد الله عليهما السلام أنه إنما أنزل بعد أن نصب النبي صلى الله عليه وآله وسلم عليا عليه السلام للأنام، يوم غدير خم منصرفه عن حجة الوداع»

همچنین دارد:

«عن أبي سعيد الخدري أن رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم لما نزلت هذه الآية، قال: الله أكبر على إكمال الدين، وإتمام النعمة، ورضا الرب برسالتي، وولاية علي بن أبي طالب من بعدي، وقال: من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، وعاد من عاده، وانصر من نصره، واخذل من خذله»

مجمع البيان في تفسير القران؛ الطبرسي، الفضل بن الحسن (المتوفى548ق)، تحقيق: لجنة من العلماء والمحققين الأخصائيين، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، الطبعة الأولى، 1415هـ ـ 1995م. ج3، ص274

ما در اول سوره مائده چیزی جز احادیثی در اثبات ولایت امیرالمؤمنین ندیدیم، حالا این آدرس هم می دهد، این ها خیلی ترفند های عجیبی هم دارند، معمولا یک کسی که می خواهد یک مطلب دروغی را بگوید، می گوید فلان مرجع تقلید این را گفته است، از او شنیدم، از فلان وزیر شنیدم!

یعنی این را از قول یک بزرگی نقل می کنند که طرف مقابل شکی در دروغ بودنش نکند. آدرسی که ایشان می دهد، این عبارت را آورده است مجمع البیان طبرسی، ابتدای تفسیر سوره مائده آدرس هم همین را داده است، تعبیری که از حضرت امیر نقل کرده است.

 اما حقیقت قضیه چیست؟ این عبارت در کتاب سلیم ابن قیس است، غیر از این جا هم در هیچ جا این عبارت نیامده است، من این را قاطعانه دارم عرض می کنم، و تحدی هم می کنم، قضیه دست معاویه و ابو درداء را در قضیه صفین مطرح کرد، و پیش امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرستاد، تا آن جایی که ببینید این عبارت حضرت امیرالمومنین علیه السلام است

«وَ الْوَاجِبُ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ الْإِسْلَامِ عَلَى الْمُسْلِمِينَ بَعْدَ مَا يَمُوتُ إِمَامُهُمْ أَوْ يُقْتَلُ ضَالًّا كَانَ أَوْ مُهْتَدِياً مَظْلُوماً كَانَ أَوْ ظَالِماً حَلَالَ الدَّمِ أَوْ حَرَامَ الدَّم‏»

اگر امام مسلمین از دنیا رفت، حالا این امام گمراه باشد، مظلوم باشد یا مظلوم نباشد

«أَنْ لَا يَعْمَلُوا عَمَلًا وَ لَا يُحْدِثُوا حَدَثاً وَ لَا يُقَدِّمُوا يَداً وَ لَا رِجْلًا وَ لَا يَبْدَءُوا بِشَيْ‏ء»

هیچ کاری نباید کنند

«قَبْلَ أَنْ يَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ إِمَاماً»

این ها باید قبل از هر چیزی برای خودشان امامی را معین کنند، و به هیچ کاری نباید برسند.

پرسش:

جناب استاد! چه کسی این را می فرماید و در چه قضیه ای فرموده است؟

پاسخ:

حضرت امیر، قضیه ای که ابو درداء از طرف معاویه آمده بود و نامه معاویه را آورده بودند که مردم شما را قبول نداشتند ... در این رابطه بحث قتل عثمان را مطرح کرده است، و حضرت این را می فرماید. ذیل روایت را ملاحظه بفرمایید می فرماید:

«هَذَا أَوَّلُ مَا يَنْبَغِي أَنْ يَفْعَلُوهُ أَنْ يَخْتَارُوا إِمَاماً يَجْمَعُ أَمْرَهُمْ»

امیرالمؤمنین بارها فرموده است، جامعه ناگزیر از یک امام است. «برا کان او فاسقا یا فاجرا»، یعنی جامعه نباید بدون رهبر باشد.

«إِنْ كَانَتِ الْخِيَرَة لَهُمْ وَ يُتَابِعُوهُ وَ يُطِيعُوهُ»

اگر انتخاب امام به عهده مردم است، مردم باید وقتی امام از دنیا رفت، بلافاصله امامی انتخاب کنند.

«وَ إِنْ كَانَتِ الْخِيَرَةُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَى رَسُولِهِ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ كَفَاهُمُ النَّظَرَ فِي ذَلِكَ وَ الِاخْتِيَارَ [وَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) قَدْ رَضِيَ لَهُمْ إِمَاماً وَ أَمَرَهُمْ بِطَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِه‏]»

ذیل این را دیگر این آدم های خبیث نمی آورند.

بعد حضرت می فرماید:

«وَ قَدْ بَايَعَنِي النَّاسُ بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ وَ بَايَعَنِي الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ بَعْدَ مَا تَشَاوَرُوا فِي ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ وَ هُمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثْمَانَ وَ عَقَدُوا إِمَامَتَهُمْ وَلِيَ ذَلِكَ أَهْلُ بَدْرٍ وَ السَّابِقَةِ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ غَيْرَ أَنَّهُمْ بَايَعُوهُمْ قَبْلِي عَلَى غَيْرِ مَشُورَةٍ مِنَ الْعَامَّةِ [وَ إِنَّ بَيْعَتِي كَانَتْ بِمَشُورَةٍ مِنَ الْعَامَّةِ]»

اگر ملاک، انتخاب مردم باشد بعد از قتل عثمان این ها با هم سه روز مشورت کردند، همان هایی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند، سراغ من آمدند.

«فَإِنْ كَانَ اللَّهُ جَلَّ اسْمُهُ جَعَلَ الِاخْتِيَارَ إِلَى الْأُمَّةِ وَ هُمُ الَّذِينَ يَخْتَارُونَ وَ يَنْظُرُونَ لِأَنْفُسِهِمْ وَ اخْتِيَارُهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ وَ نَظَرُهُمْ لَهَا خَيْرٌ لَهُمْ مِنِ اخْتِيَارِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لَهُمْ وَ كَانَ مَنِ اخْتَارُوهُ وَ بَايَعُوهُ بَيْعَتُهُ بَيْعَةُ هُدًى وَ كَانَ إِمَاماً وَاجِباً عَلَى النَّاسِ طَاعَتُهُ وَ نُصْرَتُهُ فَقَدْ تَشَاوَرُوا فِيَّ وَ اخْتَارُونِي بِإِجْمَاعٍ مِنْهُمْ»

معاویه! اگر بنا است انتخاب مردم باشد، همین مردم از مهاجرین و انصار من را انتخاب کردند،

«وَ إِنْ كَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هُوَ الَّذِي [يَخْتَارُ لَهُ الْخِيَرَةَ فَقَدِ] اخْتَارَنِي لِلْأُمَّةِ وَ اسْتَخْلَفَنِي عَلَيْهِمْ وَ أَمَرَهُمْ بِطَاعَتِي وَ نُصْرَتِي فِي كِتَابِهِ الْمُنْزَلِ وَ سُنَّةِ  نَبِيِّهِ (صلی الله علیه واله وسلم)»

كتاب سليم بن قيس؛ نویسنده: هلالى، سليم بن قيس، محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، محمد؛ ناشر: الهادى‏، ج‏2، ص 752

امیرالمؤمنین دارد برای معاویه احتجاج می کند، می فرماید معاویه! اگر تو سنت پیامبر را قبول نداری، دستور خدا را قبول نداری، می گویی مردم، همان هایی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کرده بودند آمدند من را انتخاب کردند، دیگر چه حرفی داری؟! مگر نه این نیست و حتم هم همین است.

«وَ إِنْ كَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ هُوَ الَّذِي [يَخْتَارُ لَهُ الْخِيَرَةَ فَقَدِ] اخْتَارَنِي لِلْأُمَّةِ وَ اسْتَخْلَفَنِي عَلَيْهِمْ وَ أَمَرَهُمْ بِطَاعَتِي وَ نُصْرَتِي فِي كِتَابِهِ الْمُنْزَلِ وَ سُنَّةِ  نَبِيِّهِ (صلی الله علیه واله وسلم)» این خبیث ها می آیند پاراگراف اول را می آورند ولی دنباله این قضیه را که حضرت استدلال می کند بر این که اولا اگر اختیار با مردم است، این است اگر اختیار با خدا است خدا باید انتخاب کند که خدا هم من را انتخاب کرده است.

یعنی حضرت می خواهد معاویه را در یک بن بستی قرار بدهد، معاویه اگر تو انتخاب را قبول داری، مردم من را انتخاب کردند، انتصاب را قبول داری؟ پیامبر و خدا من را انتصاب کردند، شما این عبارت را ببینید، بعد ببینید این خبیث ها چه می گویند:

"هر گاه زمامدار مسلمین درگذشت مسلمانان باید قبل از هر اقدامی ...، علی زمامداری مسلمین را امری انتخابی می دانسته است، نه انتصابی" این تعبیری که از ایشان بوده است ندیدم در این 30-40 سال اخیر، این عبارات را شاید بزرگان ما ندیده بودند، خیلی جستجو کردم.

شاید من نزدیک به هشت – نه ساعت وقت گذاشتم تا پیدا کنم این عبارت از حضرت امیر کجاست؟ این ها راست می گویند یا دروغ می گویند؟ اصلا باور نمی کردم، امکان پذیر نیست امیرالمؤمنین چنین حرفی بزند ولی ما می خواستیم مصدرش را پیدا کنیم، سنی ها گفتند، شیعه ها گفتند قضیه این چیست؟ تا ما رسیدیم به این تعبیر حضرت امیر (علیه السلام) که «وَ الْوَاجِبُ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ الْإِسْلَامِ عَلَى الْمُسْلِمِينَ بَعْدَ مَا يَمُوتُ إِمَامُهُمْ أَوْ يُقْتَلُ»، دیدیم عبارت حضرت امیر، این عبارتی که این خبیث ها دارند مطرح می کنند که حضرت علی علیه السلام معتقد به امامت خودش و یازده فرزندش نبوده است...

 نمی دانیم این ها بحث هایی است که جامعه اسلامی از روز اول گرفتار آن بوده است، امروز هم ما گرفتار امثال این افراد هستیم، و متأسفانه این ها هم حدّ و مرزی برای خودشان قائل نیستند، یعنی آنچه که دلشان می خواهد بیان می کنند.

 یکی از دوستان ما_ آقای یزدانی_ رساله دکترای ایشان در رابطه با نقد تفکرات طباطبایی بود، استاد راهنما هم بنده بودم، در دانشگاه ادیان هم بود، یک کسی که استاد مشاور بود که نمی خواهم اسمش را ببرم، نه پیش دفاع آمد و نه در دفاع آمد.

دانشگاه سه نفر از اساتید را به عنوان استاد داور معین کرده بودند، دو نفر شان که خیلی اطلاعی نداشتند یک نفر شان که یک کتابی هم نوشته است در یکی از مراکزی که مربوط به یکی از مراجع بزرگوار است تحت عنوان «قرآن بسندگی» چاپ شده است.

 آن جا هم این آقا خیلی از طباطبایی به عنوان مفسر عالی قدر یاد کرده است، در جلسه پیش دفاع، اصلا من نمی دانستم ایشان نویسنده کتاب «قرآن بسندگی» است. یکدفعه خودش گفت بله... من در این کتاب چنین نوشتم...

 گفتم بزرگوار! شما که در کتاب تان چنین نوشتید، گفت نه نیست، گفتم صفحه فلان این را گفتی، در صفحه فلان این را گفتی، ده – دوازده مورد را برایش شمردم. گفتم اولا آیت الله العظمی سبحانی گفته اند: مصطفی طباطبائی ناصبی است و من در ناصبی بودنش شکی ندارم. خواست یک مقداری دفاع کند گفتم بزرگوار! من 11 تا دست خط از طباطبایی دارم نسبت به حضرت ولی عصر ارواحنا فداه وقیح ترین تعابیر را به کار برده است، زشت ترین عبارت را در خصوص امام زمان ارواحنا فداه به کار برده است، نسبت به حضرت زهرا سلام الله علیها جسارت کرده است، نسبت به امام رضا علیه السلام جسارت کرده است، گفتم 11 تا نامه را من دارم.

 آن هم یک داستان مفصلی دارد ... و ما هم تعدادی از اساتید دانشگاه و غیره را خواستیم و این ها را یک مقداری مجهز کردیم و این ها می رفتند در جلسات تفسیر ایشان یا در نماز جمعه ایشان حرف های بیهوه که می زد این ها بلند می شدند همان جا در جلسه نقد می کردند، حتی در یک جلسه ای ریختند و یکی از دوستان ما را کتک زدند و دست، پا و دنده اش را شکستند.

پرسش:

امام جمعه هم بود؟

پاسخ:

بله با سیصد، چهار صد نفر در همین تهران نماز جمعه می خواند. این قضیه را که عرض کردم سال دوم ریاست قوه قضائیه آقای هاشمی شاهرودی بود. در عربستان اعلام کردند شنبه عید فطر است، ایران یکشنبه. همین طباطبایی در شمیرانات با هشتصد – نهصد نفر روز شنبه نماز عید خواندند! یعنی بر خلاف نظریه تمام مراجع ایران، حتی یک نفر از مراجع نگفته بود که شنبه عید فطر است، گفته بودند یکشنبه است، بعضی ها هم گفتند دوشنبه است، ولی ایشان با هشتصد - نهصد نفر طبق فتوای عربستان سعودی نماز عید فطر خواند!

بعد از یک مدتی در دائرة المعارف آقای میرسلیم بود و آن جا مقاله می نوشت، رفقای ما رفتند مدارک انحرافش را دادند از آن جا بیرونش کردند، رفت در دائرة المعارف آقای بجنوردی مقاله می نوشت، ما متوجه شدیم این مدارک را بردیم از آن جا هم بیرون انداختند. الان تقریبا سرگشته است.

در هر صورت...

باید یک مقداری مراقب باشید خطر این طور افراد به مراتب از این وهابی ها بیشتر است، من حرف زیاد دارم ان شاء الله برای جلسه بعد بماند.

والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

  


Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :