نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
نظر مفسّران اهل سنت درباره آیات نفی اجبار (1)
کد مطلب: 15653 تاریخ انتشار: 07 دي 1402 - 16:48 تعداد بازدید: 834
خارج فقه الحکومه » فقه
نظر مفسّران اهل سنت درباره آیات نفی اجبار (1)

(جلسه چهارم- 09 07 1402)

 
 
 

لینک دانلود

درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیستم

 (جلسه چهارم- 09 07 1402)

موضوع:  نظر مفسّران اهل سنت درباره آیات نفی اجبار 

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم‏ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه ‏وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه‏ وَ الّلعنُ الدّائمُ‏ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصير

در مسئله عبودیت روایات متعددی داریم از جمله روایت حضرت امیرالمومنین (سلام الله علیه) که می فرماید:

«أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ»

من بنده ای از بندگان رسول الله هستم!

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص90، ح5

یعنی من در برابر رسول الله هیچ اراده ای ندارم، اراده ی من اراده رسول الله است. واژه عبد که ما در تشهد قبل از رسالت شهادت به عبدیت رسول اکرم می دهیم همین است.

 یک مثالی آقایان می زنند می گویند کسی عبدی خریده بود خیلی مؤدب بود مولایش سوال کرد اسم تو چیست؟ گفت هرچه تو بگذاری. گفت چه غذایی دوست داری؟ گفت هرچه تو بدهی. گفت چه ساعت می خوابی؟ گفت هر ساعتی تو معین کنی. گفت کی بیدار می شوی؟ گفت هر ساعتی تو معین کنی. هرچه سوال کرد گفت هرچه که تو بخواهی!

عبد یعنی این، یعنی ما از خودمان هیچ اراده ای نداشته باشیم اراده ی ما تابع اراده خدا و ولی او باشد. اگر این چنین باشد می توانیم ادعا کنیم که یک بخشی از حکمت و فلسفه خلقت خودمان را به دست آوردیم در غیر این صورت یک مقداری باید نسبت به خودمان شک کنیم.

آن روز یک سوال عزیزمان پرسیدند، در رابطه با نماز یک توضیحی دادم فرمود آقا عموم مردم که این طوری نیستند. ما کاری به عموم مردم نداریم عموم مردم حتی معنای حمد و سوره را هم نمی دانند که اصلا چه می گویند.

چه بسا هم در میان همین عموم مردم افرادی باشند وقتی نماز می خوانند نسبت به ریزه کاری های توحید شاید اشکالی داشته باشند اما توجه شان به خدای عالم، خدایی که قادر و ناظر و شاهد است بیشتر باشد.

 یعنی یکی از چیزهای که ما در نماز و عبادت هایمان و یا در طول روزمان باید رعایت کنیم.

(أَلَمْ يعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يرَى)

آيا او ندانست که خداوند (همه اعمالش را) می ‌بيند؟!

سوره علق (96): آیه 14

خدا را ناظر بر خودمان بدانیم.

یک تعبیری مرحوم مصباح (رضوان الله تعالی علیه) در شرح دعای مناجات العارفین دارد، دوستان مطالعه کنند نکات خوبی دارد.

من کمتر دیدم کسی این نکات را بگوید و در میان مناجات خمسه عشر، مناجات عارفین تقریبا دریایی از معارف توحیدی است.

البته همه مناجات امام سجاد علیه السلام زیبا است اما مناجات عارفین یک دنیای دیگری دارد اگر ما بخواهیم واقعا همان طور که عزیزمان سوال کردند اول از خدا شروع کنیم

«إِلَهِي قَصُرَتِ الْأَلْسُنُ عَنْ بُلُوغِ ثَنَائِكَ كَمَا يَلِيقُ بِجَلَالِكَ وَ عَجَزَتِ الْعُقُولُ عَنْ إِدْرَاكِ كُنْهِ جَمَالِك‏»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج91، ص150

یا آن تعبیر دیگر: خدایا برای معرفتت قرار نداده ای جز عجز از معرفتت. لذا این را ما دقت کنیم انس مان با بعضی از ادعیه امام سجاد (سلام الله علیه) بویژه مناجات خمسه عشر بیشتر شود. در نماز شب مان، در قنوت نمازمان تلاش کنیم هر شب یکی از این ها را زمزمه کنیم خیلی اثرات خوبی برای خودمان و زندگی مان دارد.

آغاز بحث...

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. بحث مان در رابطه با سخنان آقای علی عبدالرزاق بود. بحثی را یکی از عزیزان اشاره کردند که ایشان ابتدا در رابطه با آیات بحث نمی کند.

من دو تا نسخه از کتاب اصول الحکم دارم. یکی از نسخه ها برای خیلی وقت پیش است در خود مصر چاپ شده است در حقیقت مطالعه اش خیلی سخت است به خاطر اینکه کاغذش نامرغوب است. نسخه دیگر کتاب اصول الحکم - دکتر محمد عماره با حاشیه ها یی که دارد است . 

بحث ایشان که در ابتدا وارد می شود از این قرار است:

- الخلافة في اللغة؛ یک بحث هایی دارد ولی ما هر چه مطالعه کردیم چیزی از لغت و تحلیل آن پیدا نکردیم؛

- الخلافة في الاصطلاح؛

- حقوق الخلیفة في رأیهم؛ یازده صفحه ایشان مقدمه دارد. الخلافة والملک من أین یستمد الخلیفة ولایته.

بعد در رابطه با آیاتی که نسبت به خلافت است وارد می شود: القرآن والخلافة، یعنی ادلة القائلین بالوجوب. از صفحه سیزده کتاب وارد آیات می شود.

عمده مانوری که ایشان در کتاب می دهد روی آیاتی که جلسه قبل بیان کردیم. در سنت نیز دو صفحه دارد البته همان حرف شیعه را می گوید.

در رابطه با بحث خلافت که آیا خلافت خلفاء با محوریت دستور پیغمبر بوده یا نه؟ همان انتقادی که ما داریم که خلافت با محوریت دستور رسول اکرم نبوده اجماعی هم در کار نبوده مخالفت های متعددی هم با خلافت خلیفه اول و دوم بوده است را مطرح کرده است.

ایشان نسبت به امیر المؤمنین علیه السلام جفا کرده است چراکه خلافت حضرت امیرالمومنین (سلام الله علیه) را تقریبا شبیه خلافت آن سه نفر قرار داده است.

در مورد آیات عرض کردیم ایشان 64 آیه در رابطه با این که رسول اکرم حق خلافت نداشته است، حق تشکیل حکومت نداشته است، مأمور به مسائل سیاسی نبوده است، ایشان آورده است.

 یکی از آن ها آیه (لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ) است.

(لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ)

در قبول دين، اکراهي نيست.

سوره بقره (2): ؛ آیه 256

پرسش:

بحث حکومت بود، بحث خلافت نبود، عرض کردم آن جایی که بحث حکومت در اسلام را شروع می کنند مبنای اولیه و اصلی شان آیات نیست، بحث های تاریخی و سیاسی شؤن پیامبر است سپس اگر خودتان ملاحظه کنید بحث نقل قول ابن خلدون و رفاعه و دیگران را می آورد و بحث شؤن اجتماعی پیامبر را مطرح می کند و در لابلای آن بعضی از آیات را مطرح می کنند اما اصلا مبنای شان آیات نیست.

پاسخ:

نه، اصلا. ایشان یک بحثی با عنوان «القرآن والخلافة» دارد. خلافت هم منظورش خلافت خلفا نیست، پیامبر حق خلافت یعنی حق تأسیس حکومت نداشته است. واژه خلافت را شما در این ملاحظه بفرمایید بحث خلافت خلفا نیست.

می گوید پیامبر اکرم از طرف خدای عالم خلیفه نبوده است (إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً) را قبول ندارد.

(إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً)

من در روي زمين، جانشيني [= نماينده‌اي‌] قرار خواهم داد.

سوره بقره (2): آیه 30

(جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ) را قبول ندارد.

(إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ)

ما تو را خليفه و (نماينده خود) در زمين قرار داديم

سوره ص (38): آیه 26

 

من ندیدم کسی قبل از ایشان این همه آیات برای نفی حکومت رسول اکرم بیاورد.

من دیروز حرف های او را عرض کردم که می گوید این قرآن است، قرآن برای پیامبر جز بشارت و انذار هیچ تکلیفی معین نکرده است. اگر ما می آییم برای پیامبر حکومت، خلافت قائل می شویم این ها همه دور از آنچه که خدا در قرآن برای رسول اکرم انجام داده است.

از این ها هم عرض کردیم چهار تا آیه اش قابل بحث است؛ آیه (لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ) است.

آیه:

(أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يكُونُوا مُؤْمِنِينَ)

آيا تو مي‌خواهي مردم را مجبور سازي که ايمان بياورند؟! (ايمان اجباري چه سودي دارد؟!)

سوره یونس (10): آیه 99

و دو تا آیه:

(وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ)

و تو مأمور به اجبار آنها (به ايمان) نيستي

سوره قاف (50): آيه 45

و:

(لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ)

تو سلطه‌گر بر آنان نيستي که (بر ايمان) مجبورشان کني

سوره غاشیه (88): آيه 22

این چهار تا آیه قابل بحث است که آیا واقعا خدای عالم در این جا می خواهد حکومت رسول اکرم را نفی کند یا بحث دیگری است.

در رابطه با  (وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ) عرض کردیم در خود آیه چند تا نکته است.

(نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يقُولُونَ)

ما به آنچه آنها مي‌گويند آگاهتريم

سوره طه (20): آیه 104

(نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يقُولُونَ)، مشخص است که یک زمینه قبلی دارد. کفار قریش به رسول اکرم اعتراض و جسارت می کردند و حرف پیامبر را قبول نمی کردند و نسبت مجنونیت و مسحوریت می دادند.

(وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يقُولُونَ)

ما مي‌دانيم سينه‌ات از آنچه آنها مي‌گويند تنگ مي‌شود (و تو را سخت ناراحت مي‌کنند).

سوره حجر (15): آيه 97

بعد می آورد (وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ) که نمی توانی این ها را به جبر وارد دین کنی.

(فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يخَافُ وَعِيدِ)

پس بوسيله قرآن، کساني را که از عذاب من مي‌ترسند متذکر ساز (وظيفه تو همين است)!

سوره قاف (50): آیه 45

کسانی که لجاجت دارند و زیر بار حرف تو نمی روند آنها را رها کن، برو کسانی را که احتمال می دهی این ها از وعده های الهی می ترسند، تذکر بده.

 ما اقوال علمای شیعه را دیروز عرض کردیم، شیخ طوسی (رضوان الله تعالی علیه)، شیخ طبرسی و غیره، همه این ها می گویند:

«(وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّار) أي بمسلط قادر على قلوبهم، فتجبرهم على الإيمان»

تفسير مجمع البيان؛ نويسنده : الشيخ الطبرسي (وفات : 548)، تحقيق: تحقيق وتعليق: لجنة من العلماء والمحققين الأخصائيين ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت – لبنان: 1415 – 1995 م، ج9، ص251

نمی توانی این ها را وادار کنی که ایمان بیاورند. همچنین شیخ طبرسی در کتاب جوامع الجوامع می گوید:

«(وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّار) أي: مُتَسَلِّط تُجْبِرُهُم على الإِيْمانِ»

تفسير جوامع الجامع؛ نويسنده : الشيخ الطبرسي (وفات : 548)، تحقيق: مؤسسة النشر الإسلامي، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، ج3، ص423

همه بزرگان ما در این جا کلمه «جبار» را چنین معنا کرده اند یعنی این ها را به اصل ایمان مجبور کنی.

این که بعد از ایمان نسبت به محرمات و واجبات و حدود و دیات شما چه کاری باید انجام بدهید، این آیات ساکت است.

 اهل سنت نیز همین تعبیر را با یک اضافاتی دارند. طبری متوفی 310، از مجاهد نقل می کند (وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ) یعنی نمی توانی این ها را مجبور کنی.

«ای: لتجبرهم على الإسلام»

این ها را مجبور کنی اسلام بیاورند.

 عرض کردیم بحث اسلام و ایمان امر قلبی است، در امر قلبی با زور چیزی وارد قلب نمی شود، امر قلبی باید با انتخاب و اختیار خود فرد باشد، با سرنیزه بگوید من مسلمان شدم یا ایمان آوردم اگر ایمان نیاورده باشد قطعا این اسلام، اسلام مورد نظر خدا نیست.

پرسش:

در فتح مکه از این اسلام ها خیلی بوده است.

پاسخ:

امیرالمؤمنین فرمود در نامه 6:

«فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا وَ لَكِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْكُفْرَ فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَيْهِ أَظْهَرُوه‏»

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص374

و همچنین عمار (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب هیثمی، جلد 1، صفحه 113، ایشان نیز همین تعبیر را دارد

پرسش:

ظاهرا همین قضیه می گوید (وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ) این که فعلا سلطه نداری (آیا قبل از قتال است)؟

پاسخ:

 دیروز هم دوستان گفتند این که اصلا این آیه جزء آیات ثابت است یا آیاتی است که نسخ شده است؟ (وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ) و (لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ) عرض کردیم فخر رازی ادعای اجماع مفسرین می کند که این دو آیه با آیات قتال نسخ شده است. این را هم من عرض خواهم کرد.

تفسیر طبری، جلد 26، صفحه 237، ایشان می آید هم از نظر لغت و هم از نظر اصطلاح می گوید مراد از (وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ) «ای: لتجبرهم على الإسلام» ربطی به التزامات ندارد.

 عرض کردیم بین الزام و التزام تفاوت است. الزام قبل از اسلام آوردن است، التزام بعد از قبول اسلام است یعنی کسی بگوید من مسلمان شدم اما نه نماز می خوانم، نه روزه می گیرم، نه از محرمات دست می کشم، نه واجبات انجام می دهم، این اسلام نیست.

 اسلام یعنی التزام به ما جاء به النبی، اصلا معنای اسلام این است، یعنی تسلیم شدن در برابر دستورات الهی و کسی که می گوید من مسلمان شدم و هیچ عملی را انجام نمی دهم پس این اسلام نیاورده است.

 آقای ابن ابی زمنین که در حقیقت تفسیر برای پدرش است و پسرش آن را شرح داده است در جلد 4، صفحه 281 می گوید:

«(وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ) أی: برب تجبرهم على الإيمان»

تفسير القرآن العزيز؛ اسم المؤلف: أبي عبد الله محمد بن عبد الله بن أبي زمنين الوفاة: 399هـ، دار النشر: الفاروق الحديثة - مصر/ القاهرة - 1423هـ - 2002م، الطبعة: الأولى، تحقيق: أبو عبد الله حسين بن عكاشة - محمد بن مصطفى الكنز، ج4، ص281

یعنی تو پرودگار نیستی که این ها مجبور به ایمان کنی همان:

(وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يكُونُوا مُؤْمِنِينَ)

و اگر پروردگار تو مي‌خواست، تمام کساني که روي زمين هستند، همگي به (اجبار) ايمان مي‌آوردند؛ آيا تو مي‌خواهي مردم را مجبور سازي که ايمان بياورند؟! (ايمان اجباري چه سودي دارد؟!)

سوره یونس (10): آیه 99

ثعلبی می نویسد:

«(وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ) بمسلط قهّار يجبرهم على الاسلام»

آدم مسلط و قهاری نیستی که این ها را مجبور به اسلام آوردن کنی

الكشف والبيان (تفسير الثعلبي)؛ اسم المؤلف: أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم الثعلبي النيسابوري الوفاة: 427 هـ - 1035م، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان - 1422هـ-2002م، الطبعة: الأولى، تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي، ج 9   ص 108

بغوی که تقریبا می شود گفت تفسیرش از تفاسیر مورد اعتماد اهل سنت است، یعنی سه تا تفسیر است که حتی وهابی ها برای آن خیلی احترام قائل هستند، تفسیر طبری است.

پرسش:

تفسیر ابن کثیر هم است؟

پاسخ:

نه، تفسیر ابن کثیر متأخر است برای 707 است. تفسیر ابن ابی حاتم است که متوفای 327 است ابن تیمیه می گوید:

«تفاسيرهم متضمنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير»

منهاج السنة النبوية؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة : الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج7، ص179

چند تا تفسیر را اسم می برد تفسیر طبری و ابن ابی حاتم است و تفسیر بغوی است.

نکته:

اهل سنت تفسیر کبیر و تفسیر فخر رازی را خیلی قبول ندارند اما برای تفسیر قرطبی احترام زیادی قائلند، قرطبی متوفی 671 است البته بعد از تفسیر رازی است، رازی 606 است، این 671، برای قرطبی خیلی احترام قائلند.

در هر صورت...

 فخر رازی هم که متوفی 606 است در ذیل آیه:

 «(وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ) أي تجبرهم وتلجئهم إلى الإيمان»

می گوید:

«إشارة إلى إصرارهم على الكفر بعد إقامة البرهان وتلاوة القرآن»

التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب؛ اسم المؤلف: فخر الدين محمد بن عمر التميمي الرازي الشافعي الوفاة: 604، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعة: الأولى، ج28، ص166

تفسیر فخر رازی، جلد 28، صفحه 166، بعد ایشان می گوید:

«هذا الذي ذكرناه من معاني الجبار في صفة الله ، وللجبار معان في صفة الخلق أحدها : المسلط كقوله : ) وَمَا أَنتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ ( ( ق : 45 ) ، والثاني : العظيم الجسم كقوله : ) إِنَّ فِيهَا قَوْماً جَبَّارِينَ ( ( المائدة : 22 ) والثالث : المتمرد عن عبادة الله ، كقوله : ) وَلَمْ يَجْعَلْنِى جَبَّاراً ( مريم : 32 ) ، والرابع : القتال كقوله : ) بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ ( ( الشعراء : 130 ) وقوله : ) إِن تُرِيدُ إِلاَّ أَن تَكُونَ جَبَّاراً فِى الاْرْضِ ( ( القصص : 19 )»

التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب؛ اسم المؤلف: فخر الدين محمد بن عمر التميمي الرازي الشافعي الوفاة: 604، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعة: الأولى، ج29، ص166

جبار چهار تا معنا دارد، یکی از این ها به معنای تسلط است، (وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ)، تو تسلط به این ها نداری که این ها را مجبور کنی.

 دوم: عظیم الجسم، إِنَّ فِيهَا قَوْماً جَبَّارِينَ افراد خیلی قوی هیکل.

سوم: «المتمرد عن عبادة الله، وَلَمْ يَجْعَلْنِى جَبَّاراً» در رابطه با حضرت عسیی است.

چهارم: قتال:

 (وَإِذَا بَطَشْتُمْ بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ)

و هنگامي که کسي را مجازات مي‌کنيد همچون جباران کيفر مي‌دهيد!

سوره شعراء (26): آیه 130

یا: (فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَنْ يبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا) نسبت به حضرت موسی علیه السلام که می فرماید:

(فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَنْ يبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُمَا قَالَ يا مُوسَى أَتُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِيدُ إِلَّا أَنْ تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ)

و هنگامي که خواست با کسي که دشمن هر دوي آنها بود درگير شود و با قدرت مانع او گردد، (فريادش بلند شد،) گفت: «اي موسي مي‌خواهي! مرا بکشي همان گونه که ديروز انساني را کشتي؟! تو فقط مي‌خواهي جباري در روي زمين باشي

سوره قصص (28): آیه 19

بعد از این چهار معنی که برای جبار می آورد فخر رازی، می گوید:

«أنه عليه السلام دعاهم إلى الله كثيراً»

مردم را زیاد به طرف خدا دعوت کرد.

«وكلما كانت دعوته أكثر كان عتوهم أكثر»

هرچه تبلیغ پیامبر بیشتر بود عصیان گری آن هم بیشتر می شد

«وكان عليه السلام يحترق حسرة على ذلك»

قلب پیامبر می سوخت و از این کار این ها آتش می گرفت.

 بعد به خاطر این گفته شد:

 «(وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ يخَافُ وَعِيدِ)»

التفسير الكبير أو مفاتيح الغيب؛ اسم المؤلف: فخر الدين محمد بن عمر التميمي الرازي الشافعي الوفاة: 604، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعة: الأولى، ج31، ص145

قرطبی از قافله عقب نمانده است ایشان نیز یک بحثی را آورده است می گوید جبار همان آدم مسلط است

«الجبار المتسلط العاتي ومنه قوله تعالى: وما أنت عليهم بجبار أي بمسلط»

الجامع لأحكام القرآن؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي الوفاة: 671، دار النشر: دار الشعب – القاهرة، ج13، ص125

در جلد 17، صفحه 28، می گوید

«(وما أنت عليهم بجبار) أي بمسلط تجبرهم على الإسلام»

بعد ایشان می گوید:

«فتكون الآية منسوخة بالأمر بالقتال»

الجامع لأحكام القرآن؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي الوفاة: 671، دار النشر: دار الشعب – القاهرة، ج17، ص28

این ها را ان شاء الله جداگانه بحث می کنیم که آیا این آیه جزء منسوخات است یا نه، بیضاوی در تفسیر خود جلد 5، صفحه 145، همین تعبیر را دارد:

«(وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ) بمسلط تقسرهم على الإيمان»

از قسر وادار کردن، به زور این ها را وادار کنی بر ایمان

«أو تفعل بهم ما تريد»

هرچه تو بخواهی انجام بدهی این طوری نیست.

«وإنما أنت داع»

تو فقط دعوتگر هستی!

تفسير البيضاوي؛ اسم المؤلف: البيضاوي الوفاة: 685، دار النشر: دار الفكر – بيروت، ج5، ص233

این که تو بخواهی هرچه که دوست داری انجام بدهی این چنین نیست، این واژه تفعل بما ترید، این یک مقداری بی ادبانه است. شاید اگر آن آیه شریفه را می آورد خیلی بهتر بود

(إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يهْدِي مَنْ يشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ)

تو نمي‌تواني کسي را که دوست داري هدايت کني؛ ولي خداوند هر کس را بخواهد هدايت مي‌کند؛ و او به هدايت يافتگان آگاهتر است!

سوره قصص (28): آیه 56

این خیلی بهتر بود، تفعل بهم ماترید. تفاسیر دیگری هم است، ابن کثیر نیز به همین شکل، تفسیر بحر المحیط نیز همینطور، تفسیر ابو حیان اندلسی، اینها  هر کدام شان آوردند به معنا:

«أنت لست بمجبرهم علی الایمان»

همه شان واژه ایمان و اسلام را آوردند. هیچ کدام از این ها در آیه شریفه (وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ) نیاوردند که تو مجبور کنی مردم حجاب داشته باشند، مردم را وادار کنی که نماز بخوانند، مردم را وادار کنی که زکات بدهند، مردم را وادار کنی که به جهاد بروند.

 در داخل اسلام هیچ کدام از مفسرین اهل سنت را من یک مورد هم پیدا نکردم که بیایند بگویند (وَمَا أَنْتَ عَلَيهِمْ بِجَبَّارٍ) مربوط به درون اسلام است، بعد از اسلام آوردن است. تمامی این ها این آیه شریفه را به قبل از اسلام معنا کردند. تو نمی توانی مردم را به زور وادار کنی مسلمان بشوند، وادار کنی ایمان بیاورند.

پرسش:

استاد از آن طرف چطور؟ یعنی محکم ترین آیه ای که دلالت بر جواز و یا وجوب تشکیل حکومت برای پیامبر باشد شما چه می گویید؟ می شود چند تایش را بگویید؟

پاسخ:

ما خیلی آیات داریم:

(إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً)

من در روي زمين، جانشيني [= نماينده‌اي‌] قرار خواهم داد.

سوره بقره (2): آیه 30

آیه 44 مائده، حکومت انبیاء:

 (يحْكُمُ بِهَا النَّبِيونَ)

و پيامبران، که در برابر فرمان خدا تسليم بودند، با آن براي يهود حکم مي‌کردند

سوره مائده (5): آیه 44

 (يا يحْيى خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ وَآتَينَاهُ الْحُكْمَ صَبِيا)

اي يحيي! کتاب (خدا) را با قوت بگير! و ما فرمان نبوت (و عقل کافي) در کودکي به او داديم!

سوره مریم (19): آیه 12

پرسش:

بحث قضاوت است.

پاسخ:

نه!

(فَاحْكُمْ بَينَ النَّاسِ بِالْحَقِّ)

پس در ميان مردم بحق داوري کن

سوره ص (38): آیه 26

قضاوت است یا حکومت است؟

پرسش:

قضاوت است.

پاسخ:

نه!

(إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ)

ما تو را خليفه و (نماينده خود) در زمين قرار داديم

سوره ص (38): آیه 26

پرسش:

خلیفه معنوی است.

پاسخ:

خلیفه معنوی یعنی چه؟

پرسش:

منظور نبوت است.

پاسخ:

خلیفه غیر از نبوت است. یک دفعه این است که می خواهد بگوید پیامبر مثلا به عنوان نبی یا رسول است، یک دفعه هم واژه خلیفه به کار می برد، خلیفه یعنی منوب عنه از آن کسی که آن را معین کرده است.

 یا مثلا در رابطه حضرت یوسف، در رابطه خود رسول اکرم

(إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَينَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا)

ما اين کتاب را بحق بر تو نازل کرديم؛ تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در ميان مردم قضاوت کني؛ و از کساني مباش که از خائنان حمايت نمايي!

سوره نساء (4): آیه 105

(فَإِنْ جَاءُوكَ فَاحْكُمْ بَينَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ)

پس اگر نزد تو آمدند، در ميان آنان داوري کن، يا (اگر صلاح دانستي) آنها را به حال خود واگذار

سوره مائده (5): آیه 42

(النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)

پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.

سوره احزاب (33): آیه 6

اولی بالمؤمنین از چه است؟ می خواهد چه کار کند، همه مفسیرین شیعه و سنی آوردند:

«في أمر دينهم ودنياهم»

در تمام امور دینی و دنیایی (النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) همه این ها کنار هم قرار می گیرد حکومت انبیاء و خلافت انبیاء کاملا واضح و روشن است.

پرسش:

 (إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ)

سرپرست و ولي شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها که ايمان آورده‌اند؛ همانها که نماز را برپا مي‌دارند، و در حال رکوع، زکات مي‌دهند.

سوره مائده (5): آیه 55

پاسخ:

بله.

پرسش:

(وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ)

ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر براي اين که به فرمان خدا، از وي اطاعت شود.

سوره نساء(4): آیه 64

پاسخ:

بله.

(وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبينا)

هر کس نافرماني خدا و رسولش را کند، به گمراهي آشکاري گرفتار شده است!

سوره احزاب (33): آیه 36

والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته

  


Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :