نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
بررسی برخی روایات قابل تأمل اصحاب خاص ائمه علیهم السلام
کد مطلب: 15537 تاریخ انتشار: 01 تير 1402 - 18:05 تعداد بازدید: 933
خارج فقه الحکومه » فقه
بررسی برخی روایات قابل تأمل اصحاب خاص ائمه علیهم السلام

(جلسه نود و دوم - 31 02 1402)

درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال نوزدهم

 (جلسه نود و دوم - 31 02 1402)

موضوع:  بررسی برخی روایات قابل تأمل اصحاب خاص ائمه علیهم السلام

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم‏ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعین وَهُوَ خَیرُ نَاصِرٍ وَ مُعِینْ الْحَمْدُلِلَّه ‏وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِیَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِیَّةَ اللَّه‏ وَ الّلعنُ الدّائمُ‏ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ یَوم لِقَاءَ اللّه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصیر

حضرت معصومه در نزد خدای عالم خیلی آبرو دارد. در مکاشفه ای که برای پدر مرحوم ایت الله مرعشی اتفاق افتاد، حضرت امیر سلام الله علیه (به این مضمون) به ایشان فرمودند: هرکس می‌خواهد زیارت حضرت فاطمه(ع) را درک کند به زیارت حضرت فاطمه معصومه(ع) برود.

حضرت (معصومه سلام الله علیها) برای زیارت حضرت رضا (سلام الله علیه) به ایران آمدند دشمنان اهل بیت علیهم السلام  به کاروان ایشان حمله کردند و تعداد زیادی از همراهان ایشان را به شهادت رساندند و حضرت آن جا این وضعیت را که می بینند بیمار می شوند از آن جا به قم می آیند و در قم از دنیا می روند.

پرسش:

بحث زن شد سوالی بپرسم. در نصوص ما اصل اولیه برای زن چه است آیا مثل خود حضرت زهرا یا حضرت معصومه نیست که 90 درصد کارهای شان برای خانواده و برای امورات شوهرداری و فرزند داری باشد؟ الان جمهوری اسلامی این اصل را نادیده گرفته حالا در استثنائاتی ورود اجتماعی زن مجاز است، اما گویا آن اصل، استثناء شده است. استثنائات الان قاعده شده است. نصوص ما واقعا چیز دیگری در مورد زن می گوید آیا این اقتضائات حکومت اسلامی اگر در آن زمان هم بود ، زن مبسوط الید بود ؟آیا آن زمان هم در شأن زن روایات متعددی می داشتیم؟

پاسخ:

این فقط مربوط به جمهوری اسلامی نیست، در اثر گذر زمان وقتی مسائل اقتصادی جامعه تغییر پیدا می کند، مسائل سیاسی جامعه تغییر پیدا می کند جامعه این اقتضاء را دارد که زن هم بتواند در جامعه نقش آفرین باشد.

 گذشته از روایات، عقل هم اقتضایش این است که وظیفه اولیه زن تربیت فرزندان شایسته برای جامعه است؛ چون یک زن هر چه در مسائل آموزشی، سیاسی و این ها مقتدر هم باشد قطعاً مرد از او موفق تر خواهد بود.

 مگر در بعضی از موارد مثلاً کلاس های دخترانه در دبستان، دبیرستان، دانشگاه و ... اگر زن ها حضور پیدا کنند شاید تالی فاسدش خیلی کمتر باشد. یعنی غیر از این مسائلی که مجتمع کلاً از زن تشکیل شده است آن را استثناء بکنید.

مثلاً‌ اداره ای 50 تا نیرو دارد از این 50 نیرو، 45 نفر مرد است 5 نفر زن به عنوان منشی یا در دبیر خانه هستند. معلوم نیست اگر معصوم مبسوط الید باشد اجازه بدهد که زن ها در یک مجتمعی که اکثریت قاطع مرد هستند حضور پیدا کند.

 این ها یک تالی فاسدهایی دارند تالی فاسدهای سنگینی هم نباشد همین گفت و شنود و خندیدن زن و مرد نامحرم در روحیه ها و زندگی ها اثر منفی می گذارد.

پرسش:

همان طور که در آخر بحث تان فرمودید اگر معصوم مبسوط الید باشد او باشد اشکالی از هیچ جا بر او نباشد او باشد و احکام خالص اسلام زن، آیا به این اندازه که ما الان در جامعه مان می بینیم خانمها در جامعه حضور داشتند؟

پاسخ:

خیر. نظر بنده این است که قضیه  خیلی شور شده یعنی حضور زن در بعضی از ارگان ها و ادارات قطعاً به صلاح اخلاقی جامعه نیست.

پرسش:

آیا نظرتان در مورد ورزش حرفه ای بانوان هم همین است؟

پاسخ:

ورزش حرفه ای زن ها، با این شرائطی که در رسانه ها پخش می شود قطعا صحیح نیست و تالی فاسد دارد.

پرسش:

طبق تاریخ وقتی ما به نظام سازی های پیامبر اکرم و امیر المؤمنین نگاه می کنیم واقعاً کم نظام تولید نکردند حتی بعضی از آقایان مورخین که کتاب های مستقل نوشتند بالای چند صد هزار نظام جدید پیامبر در حکومت شان تأسیس فرمودند ولی ما هیچ جایی غیر از جنگ و پرستاری زن را نمی بینیم. بالاخره در نظام سازی های حکومت امیر المؤمنین، رسول اکرم باید فرمایشاتی می داشتند جنگ و پرستاری استثناء قواعد است. در آن نظام سازی ها زن ها جایی نداشتند اگر مجاز بود امیر المؤمنین و پیامبر در نظام سازی های چند صد هزار می آوردند.

پاسخ:

این طور نیست. باید همه جوانب بررسی شود. شرائط زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و حضرت امیر سلام الله علیه باید واکاوی و در نظر گرفته شود. در جامعه ای که

(وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ کَظِیمٌ)

در حالی که هرگاه به یکی از آنها بشارت داده می شد دختر نصیب تو شده، صورتش (از شدت ناراحتی) سیاه می ‌شد؛ و به شدت خشمگین می ‌گردید

سوره نحل (16): آیه 58

زن ها را زیر خاک دفن می کنند و امثال این ها در این جامعه رسول اکرم با این زن چه کار کند؟ همین اندازه که زن را بالا آورده بالاترین تلاش رسول اکرم بوده است. جامعه، پذیرا نبود.

 در رابطه با شراب، چنین نیست که ابتدای امر رسول اکرم برای شرب خمر حدّ جاری کند. جامعه ای که آلوده است کمتر خانه ای است که در آن شراب نباشد. بلکه پله، پله مرحله به مرحله کار می کند و بالا می رود، می فرماید شرابی که شما می خورید هم منافعی دارد هم مضاری دارد بعد می فرماید:

(لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى)

در حال مستی به نماز نزدیک نشوید

سوره نساء (4): آیه 43

یک بدبینی نسبت به شراب ایجاد می کند. بعد مرحله سوم می گوید:

(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ)

ای کسانی که ایمان آورده ‌اید! شراب و قمار و بتها و ازلام [= نوعی بخت ‌آزمایی ]، پلید و از عمل شیطان است، از آنها دوری کنید تا رستگار شوید!

سوره مائده (5): ‌آیه 90

باز هم در همان حال می بینید بعضی از این آقایان تا آخر عمرشان دست از شراب برنداشتند حتی زخمی هم شده است می گوید برای من شراب بیاورید بخورم! ما باید شرایط و وضع جامعه را باید در نظر بگیریم.

آغاز بحث...

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، بحث ما در رابطه با این شبهه بود که اصحاب ائمه (علیهم السلام) نسبت به ائمه اطلاعی نداشتند مخصوصاً بعد از شهادت آقا امام صادق (سلام الله علیه) صحابه، سرگردان و حیران بودند نمی دانستند امام عصر بعد از امام صادق چه کسی است؟

عده ای سراغ عبد الله افطح رفتند، عده ای سراغ اسماعیل رفتند و عده ای سراغ افراد دیگری رفتند و امثال این قضایا.

کسانی که شبهه را مطرح کردند به روایاتی استناد کردند ما گفتیم این روایات به هیچ وجه قابل استناد نیست؛ چون تناقض های این روایات مانع است تا بتوانیم یک وجه جمعی بین این روایات داشته باشیم.

هشام به تنهایی داخل منزل عبد الله جعفر می شود در کتاب بصائر الدرجات می گوید:

«عَن هِشَام قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام)»‏

خودش را می گوید. در روایت سوم می گوید با مؤمن الطاق با هم وارد شدیم.

 در روایاتی که می آید این روایات دسته بندی بشود و آن نقاط اشتراک و تمایز روایات کنار گذاشته بشود خیلی راحت می شود پیام روایت را فهمید یا از تناقض روایات، عدم صدور روایت را فهمید. آن جا گفت: «دَخلتُ أنا» این جا می گوید: «کنا بالمدینة بعد انا و صاحب الطاق...فدخلنا علیه» دو نفری وارد شدیم.

 آن جا می گوید من به تنهایی رفتم این جا می گوید دو نفری وارد شدیم. از نظر روایی قابل جمع نیست. یا در روایت پنجم می گوید بعد از خروج از منزل عبد الله داخل مسجد شده امام کاظم را در آن جا زیارت کردیم.

«فخرجت من عنده و دخلت فی مسجد رسول الله و ابوالحسن موسی بن جعفر جالس»

در روایت اول آمده بود هشام وارد مسجد شد و به قبر رسول اکرم متوسل شد

«فَقُمْتُ مُسْتَغِیثاً بِرَسُولِ اللَّهِ فَأَتَیْتُ الْقَبْر»

او می گوید آقا موسی ابن جعفر داخل مسجد بود این می گوید داخل مسجد نبود آن جا رفتم متوسل شدم

«فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) إِلَى مَنْ إِلَى الْقَدَرِیَّةِ إِلَى الْحَرُورِیَّةِ إِلَى الْمُرْجِئَةِ إِلَى الزَّیْدِیَّةِ»

بعد دارد:

«قَالَ فَإِنِّی کَذَلِکَ إِذْ أَتَانِی غُلَامٌ صَغِیرٌ دُونَ الْخَمْسِ»

بچه زیر 5 ساله آمد

«فَجَذَبَ ثَوْبِی فَقَالَ لِی أَجِبْ قُلْتُ مَنْ قَالَ قَالَ سَیِّدِی مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ»

گفت آقا موسی ابن جعفر من را فرستاده است.

«فَدَخَلْتُ إِلَى صَحْنِ الدَّارِ فَإِذَا هُوَ فِی بَیْتٍ وَ عَلَیْهِ کِلَّةٌ فَقَالَ یَا هِشَامُ قُلْتُ لَبَّیْکَ فَقَالَ لِی لَا إِلَى الْمُرْجِئَةِ وَ لَا إِلَى الْقَدَرِیَّةِ وَ لَکِنْ إِلَیْنَا ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَیْهِ.»

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّى الله علیهم؛ نویسنده: صفار، محمد بن حسن، مصحح: کوچه باغى، محسن بن عباسعلى‏، ناشر: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی‏، ج1، ص251

پرسش:

جمع این ها شاید این طوری باشد یک بار می گوید خودم رفتم یک بار می گوید با مؤمن الطاق رفتیم شاید دو بار این اتفاق افتاده باشد.

پاسخ:

نه دو بار نیست، این که یکبار اتفاق افتاد رفت و به امام رسید مرتبه دوم رفتنش اصلاً معنا ندارد؛ چون بحث سر این است که می گوید دفعه اول رفتم و از آن جا متصل به امام شدم مرتبه دوم می گوید با مؤمن الطاق رفتیم یکی می گوید در مسجد رسول اکرم بود در این جا می گوید: أَتَانِی غُلَامٌ صَغِیرٌ دُونَ الْخَمْسِ فَجَذَبَ ثَوْبِی فَقَالَ لِی أَجِبْ قُلْتُ مَنْ قَالَ قَالَ سَیِّدِی مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ»

روایت دوم آمده است:

«إِذَا مَرَّ بَعْضُ مَوَالِی أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)

به بچه زیر 5 سال موالی نمی گویند موالی یعنی غلام ها و کسانی که آدم های بزرگی هستند

«فَقَالَ لِی یَجِبُ أَنْ أَسْتَأْذِنَ لَکَ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ (علیه السلام) فَقُلْتُ نَعَمْ فَذَهَبَ فَلَمْ یَلْبَثْ أَنْ عَادَ إِلَیَّ فَقَالَ قُمْ وَ ادْخُلْ عَلَیْهِ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیَّ أَبُو الْحَسَنِ (علیه السلام) فَقَالَ لِی مُبْتَدِئاً یَا هِشَامُ لَا إِلَى الزَّنَادِقَةِ وَ لَا إِلَى الْخَوَارِجِ وَ لَا إِلَى الْمُرْجِئَةِ وَ لَا إِلَى الْقَدَرِیَّةِ وَ لَکِنْ إِلَیْنَا قُلْتُ أَنْتَ صَاحِبِی ثُمَّ سَأَلْتُهُ فَأَجَابَنِی عَمَّا أَرَدْتُ.»

بیا برویم از امام کاظم اجازه بگیرم شما خدمت ایشان برسید...

بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّى الله علیهم؛ نویسنده: صفار، محمد بن حسن، مصحح: کوچه باغى، محسن بن عباسعلى‏، ناشر: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی‏، ج1، ص252

روایت سوم آمده است پس از خروج از منزل عبد الله افطح می گوید من و مؤمن الطاق در کوچه سرگردان بودیم پیرمردی به ما اشاره کرد؛ پیرمردی آن هم در کوچه نه در مسجد این ها با همدیگر کاملاً تعارض دارد.

«فَخَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ ضُلَّالًا لَا نَدْرِی إِلَى أَیْنَ نَتَوَجَّهُ أَنَا وَ أَبُو جَعْفَرٍ الْأَحْوَلُ فَقَعَدْنَا فِی بَعْضِ أَزِقَّةِ الْمَدِینَةِ بَاکِینَ حَیَارَى لَا نَدْرِی إِلَى أَیْنَ نَتَوَجَّهُ وَ لَا مَنْ نَقْصِدُ وَ نَقُولُ إِلَى الْمُرْجِئَةِ إِلَى الْقَدَرِیَّةِ إِلَى الزَّیْدِیَّةِ إِلَى الْمُعْتَزِلَةِ إِلَى الْخَوَارِجِ فَنَحْنُ کَذَلِکَ إِذْ رَأَیْتُ رَجُلًا شَیْخاً لَا أَعْرِفُهُ یُومِئُ إِلَیَّ بِیَدِهِ فَخِفْتُ أَنْ یَکُونَ عَیْناً مِنْ عُیُونِ أَبِی جَعْفَرٍ الْمَنْصُورِ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ کَانَ لَهُ بِالْمَدِینَةِ جَوَاسِیسُ یَنْظُرُونَ إِلَى مَنِ اتَّفَقَتْ شِیعَةُ جَعْفَرٍ ع عَلَیْهِ فَیَضْرِبُونَ عُنُقَهُ فَخِفْتُ أَنْ یَکُونَ مِنْهُمْ فَقُلْتُ لِلْأَحْوَلِ تَنَحَّ فَإِنِّی خَائِفٌ عَلَى نَفْسِی وَ عَلَیْکَ وَ إِنَّمَا یُرِیدُنِی لَا یُرِیدُکَ فَتَنَحَّ عَنِّی لَا تَهْلِکْ وَ تُعِینَ عَلَى نَفْسِکَ فَتَنَحَّى غَیْرَ بَعِیدٍ وَ تَبِعْتُ الشَّیْخَ وَ ذَلِکَ أَنِّی ظَنَنْتُ-أَنِّی لَا أَقْدِرُ عَلَى التَّخَلُّصِ مِنْهُ فَمَا زِلْتُ أَتْبَعُهُ وَ قَدْ عَزَمْتُ عَلَى الْمَوْتِ حَتَّى وَرَدَ بِی عَلَى بَابِ أَبِی الْحَسَنِ (علیه السلام) ثُمَّ خَلَّانِی وَ مَضَى فَإِذَا خَادِمٌ بِالْبَابِ فَقَالَ لِیَ ادْخُلْ رَحِمَکَ اللَّهُ فَدَخَلْتُ فَإِذَا أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى (علیه السلام) فَقَالَ لِیَ ابْتِدَاءً مِنْهُ لَا إِلَى الْمُرْجِئَةِ وَ لَا إِلَى الْقَدَرِیَّةِ وَ لَا إِلَى الزَّیْدِیَّةِ وَ لَا إِلَى الْمُعْتَزِلَةِ وَ لَا إِلَى الْخَوَارِجِ إِلَیَّ إِلَیَّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَضَى أَبُوکَ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ مَضَى مَوْتاً قَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَمَنْ لَنَا مِنْ بَعْدِهِ فَقَالَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَکَ هَدَاکَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ عَبْدَ اللَّهِ یَزْعُمُ أَنَّهُ مِنْ بَعْدِ أَبِیهِ قَالَ یُرِیدُ عَبْدُ اللَّهِ أَنْ لَا یُعْبَدَ اللَّهُ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَمَنْ لَنَا مِنْ بَعْدِهِ قَالَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَکَ هَدَاکَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأَنْتَ هُوَ قَالَ لَا مَا أَقُولُ ذَلِکَ قَالَ فَقُلْتُ فِی نَفْسِی لَمْ أُصِبْ طَرِیقَ الْمَسْأَلَةِ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ عَلَیْکَ إِمَامٌ قَالَ لَا فَدَاخَلَنِی شَیْ‏ءٌ لَا یَعْلَمُ إِلَّا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِعْظَاماً لَهُ وَ هَیْبَةً أَکْثَرَ مِمَّا کَانَ یَحُلُّ بِی مِنْ أَبِیهِ إِذَا دَخَلْتُ عَلَیْهِ ثُمَّ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَسْأَلُکَ عَمَّا کُنْتُ أَسْأَلُ أَبَاکَ فَقَالَ سَلْ تُخْبَرْ وَ لَا تُذِعْ فَإِنْ أَذَعْتَ فَهُوَ الذَّبْحُ فَسَأَلْتُهُ فَإِذَا هُوَ بَحْرٌ لَا یُنْزَفُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ شِیعَتُکَ وَ شِیعَةُ أَبِیکَ ضُلَّالٌ فَأُلْقِی إِلَیْهِمْ وَ أَدْعُوهُمْ إِلَیْکَ وَ قَدْ أَخَذْتَ عَلَیَّ الْکِتْمَانَ قَالَ مَنْ آنَسْتَ مِنْهُ رُشْداً فَأَلْقِ إِلَیْهِ وَ خُذْ عَلَیْهِ الْکِتْمَانَ فَإِنْ أَذَاعُوا فَهُوَ الذَّبْحُ وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى حَلْقِهِ قَالَ فَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ فَلَقِیتُ أَبَا جَعْفَرٍ الْأَحْوَلَ فَقَالَ لِی مَا وَرَاءَکَ قُلْتُ الْهُدَى فَحَدَّثْتُهُ بِالْقِصَّةِ قَالَ ثُمَّ لَقِینَا الْفُضَیْلَ وَ أَبَا بَصِیرٍ فَدَخَلَا عَلَیْهِ وَ سَمِعَا کَلَامَهُ وَ سَاءَلَاهُ وَ قَطَعَا عَلَیْهِ بِالْإِمَامَةِ ثُمَّ لَقِینَا النَّاسَ أَفْوَاجاً فَکُلُّ مَنْ دَخَلَ عَلَیْهِ قَطَعَ إِلَّا طَائِفَةَ عَمَّارٍ وَ أَصْحَابَهُ وَ بَقِیَ عَبْدُ اللَّهِ لَا یَدْخُلُ إِلَیْهِ إِلَّا قَلِیلٌ مِنَ النَّاسِ فَلَمَّا رَأَى ذَلِکَ قَالَ مَا حَالَ النَّاسَ فَأُخْبِرَ أَنَّ هِشَاماً صَدَّ عَنْکَ النَّاسَ قَالَ هِشَامٌ فَأَقْعَدَ لِی بِالْمَدِینَةِ غَیْرَ وَاحِدٍ لِیَضْرِبُونِی.»

الکافی (ط - الإسلامیة)، نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الکتب الاسلامیة، ج1، ص351 و 352، ح7

فَقَعَدْنَا فِی بَعْضِ أَزِقَّةِ الْمَدِینَةِ بعضی از کوچه های مدینه بَاکِینَ حَیَارَى این با آن که دارد از آن جا آمدم به مسجد رفتم متوسل به پیغمبر شدم ماهیتاً تفاوت دارد فقط تنها چیزی که دارد «إِلَى أَیْنَ نَتَوَجَّهُ وَ لَا مَنْ نَقْصِدُ وَ نَقُولُ إِلَى الْمُرْجِئَةِ إِلَى الْقَدَرِیَّةِ إِلَى الزَّیْدِیَّةِ إِلَى الْمُعْتَزِلَةِ إِلَى الْخَوَارِجِ...» این در همه جا مشترک است

پرسش:

پس مستفیض هم نمی شود

پاسخ:

نه چون نقطه اشتراکی ندارد چون تناقض در کلمات است قابل این که مستفیض بشود نیست. «فَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ فَلَقِیتُ أَبَا جَعْفَرٍ الْأَحْوَلَ فَقَالَ لِی مَا وَرَاءَکَ قُلْتُ الْهُدَى»؛ گفتم شما این جا بایست اگر خطری شد برای من باشد برای شما نباشد.

پرسش:

استاد در عبارت «إِلَى الْمُرْجِئَةِ إِلَى الْقَدَرِیَّةِ إِلَى الزَّیْدِیَّةِ إِلَى الْمُعْتَزِلَةِ إِلَى الْخَوَارِجِ» تناقض عجیبی است چون شیعه آن زمان هفت امامی یا دوازده امامی بالاترین رتبه اعتقادی دارد چرا به خوارج بر گردد گروهی که ضاله است.

پاسخ:

اشکال خوبی است ظاهر این روایات این است که این اصحاب خیلی زیاد در مسائل اعتقادی شان ثابت قدم نبودند همین که همچنین مسئله ای پیش می آید می گوید کجا برویم؟ «إِلَى الْمُرْجِئَةِ إِلَى الْقَدَرِیَّةِ إِلَى الزَّیْدِیَّةِ إِلَى الْمُعْتَزِلَةِ إِلَى الْخَوَارِجِ»؛ الی المعتزله به اهل سنت برویم قَدریه و زیدی ها باز مال فِرَق شیعه است برویم سنی بشویم یعنی دست از حضرت علی هم بر داریم؟ این خیلی بعید است.

 در روایت چهارم آمده است پس از خروج از منزل عبد الله به منزل امام کاظم رفتم حضرت اجازه ورود به من ندادند.

«دخلت على عبد اللّه بن جعفر فسألته عن مسائل فلم‏ یکن عنده جواب فذهبت الى باب أبی الحسن علیه السّلام فلم یأذن لی فجئت الى قبر رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله فجلست أدعو و أبکی و جعلت أقول فی نفسی: الى من أمضی؛ الى المرجئة؟ الى القدریة؟ الى الزیدیة؟ الى الحروریة. فانا فی هذا إذ جاءنی (مصاف) الخادم فأخذ بیدی فأدخلنی إلیه. فلما نظر إلیّ قال یا هشام: لا إلى المرجئة و لا الى القدریة و لا الى الزیدیة و لا إلى الحروریة و لکن إلینا. فقلت به و سلّمت لأمره.»

إثبات الوصیة للإمام علیّ بن أبی طالب، نویسنده: مسعودى، على بن حسین، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: انصاریان ص ص198

ببینید این شش - هفت تا روایتی که هست این ها را روی میز بریزیم مواردی که با هم تعارض دارد جدا کنیم مواردی که اتفاق دارد کنار بگذاریم. تنها چیزی که اتفاق دارد این که ما امام را نمی شناختیم بعد از برخورد با عبد الله افطح کل اعتقادات ما به هم ریخت. ما دیگر دست از اعتقادات تشیع مان برداشتیم نه فقط دست از بحث امامت عبد الله افطح و امامت آقا موسی ابن جعفر (سلام الله علیه) نیست.

پس اضافه بر این که در این روایات از نظر سند یک روایت صحیح نتوانستیم پیدا کنیم. از 30- 35 تا روایتی که آمده است فقط یک روایت که پدر شیخ صدوق در الإمامة والتبصرة آورده است صحیح است.

 به آن هم آدم نمی تواند خیلی زیاد اعتماد بکند احتمال این که تصحیفی در آن باشد یعنی در میان این همه روایاتی که وجود دارد ائمه امامان بعد از خود را نمی شناختند صحابه نمی شناختند زراره نمی شناخت و ...

در کل 30- 40 تا شبهه ای که این ها مطرح کرده اند روایاتی که آورده اند چه احمد الکاتب آورده است چه آقای مدرسی آورده است چه آقای عابدینی و یا افراد دیگر آوردند فقط یک روایت صحیح داریم.

من قاطعانه عرض می کنم و تحدی هم می کنم. اگر کسی غیر از روایت ابن بابویه روایت صحیح بیاورد من از حرفم بر می گردم و جایزه هم می دهم.

من روی این شخصا کار کردم، ندادم دوستان کار کنند. خودم شخصا یک ماه رمضانی که بنا بود با آقای عابدینی مناظره داشته باشم کل کارهایم یعنی تمام برنامه هایم از قبیل مسافرت و دیگر امور را تعطیل کردم حتی شب احیاء هم یک مقدار به اختصار عمل می کردم و مشغول این کار بودم.

تحدی هم می کنم یعنی من ندیدم کسی به این شکل در رابطه با این شبهه کار کرده باشد. ما کتاب های بزرگواران حضرت آیت الله العظمی صافی و آیت الله العظمی سبحانی و دیگران را گشتیم.

این ها پیشگام در پاسخ به شبهات هستند، تمام مواردی که بوده است گشتیم و خدمت خودشان هم مشرف شدیم و از بزرگواران سوال کردیم گفتند ما در این زمینه کار نکردیم.

از آن طرف اشکال اساسی که داریم همین افرادی که این آقایان آوردند که ما حیران و سرگردان بودیم، مؤمن الطاق، ابو بصیر، هشام، همین ها روایات دوازده امام را نقل کردند آن هم با سندهای صحیح.

این یک نکته خیلی ظریفی است شما ببینید هشام چقدر روایات درباره این که ائمه (علیهم السلام) دوازده نفر هستند از حضرت امیر گرفته تا حضرت ولی عصر با سند صحیح نقل کرده است.

قضیه حدیث لوح را این ها نقل کردند. ما نمی توانیم قبول کنیم یک کسی که این همه روایات نقل کرده در محضر امام بوده است، زراره ای که امام صادق (سلام الله علیه) در مورد ایشان می فرماید:

«رَحِمَ اللَّهُ زُرَارَةَ بْنَ أَعْیَنَ لَوْ لَا زُرَارَةُ لَانْدَرَسَتْ آثَارُ النُّبُوَّةِ أَحَادِیثُ أَبِی (علیه السلام)»

الإختصاص‏؛ نویسنده: مفید محمد بن محمد (تاریخ وفات مؤلف: 413 ق‏)، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر و محرمى زرندى، محمود، ناشر: الموتمر العالمى لالفیة الشیخ المفید، ایران- قم: ‏1413 ق‏، ص 66

 این ها به بحث امامت امام کاظم (سلام الله علیه) این چنین حالت تردید داشته باشند.

روایت هم در محاسن و هم در کافی است. از علی ابن ابی حمزه از ابی بصیر، در مورد ابی حمزه بطائنی عرض کردم ما طبق نظر ایت الله العظمی شبیری زنجانی عمل می کنیم.

 فطحی ها که غالبا و عمدتا ثقه هستند با این ها مشکلی نداریم این ها به جای دوازده امامی سیزده امامی هستند.

در رابطه با واقفه که علی ابن ابی حمزه بطائنی و زیاد ابن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی این ها از وکلای خاص امام کاظم بودند به خاطر بعض از مسائل مالی آمدند این مکتب را تأسیس کردند این ها مطرود حضرت رضا (سلام الله علیه) شدند. مطرود حضرت امام جواد (سلام الله علیه) شدند. مطرود جامعه شیعه شدند.

قضیه طوری بود به قول حاج آقای شبیری می فرمودند مثلا مثل مسعود رجوی در زمان قبل از جمهوری اسلامی در میان انقلابیون وجهه و آبرویی داشت کسانی به ایشان کمک مالی می کردند ولی بعد از انقلاب موضع این ها که روشن شد مطرود جامعه اسلامی شدند.

علی ابن ابی حمزه بطائنی و زیاد ابن مروان قندی و عثمان بن عیسی رواسی، این سه نفر که بنیانگذار مذهب واقفیه بودند اصلا مطرود جامعه شدند.

این ها پول های زیادی خرج کردند که افرادی را همگام با خودشان بکنند. سراغ صفوان ابن یحیی می آیند که از شخصیت های برجسته و ممتاز است می گویند هرچقدر پول می خواهی به تو می دهیم، کنیز و غلام می دهیم، زمین و شتر می دهیم فقط با ما باش.

ایشان می گوید این ها در برابر دست کشیدن از ولایت خیلی قیمت کمی است من را می خواهید ارزان بخرید.

این ها خیلی تلاش می کردند که اصحاب ویژه ی آقا امام کاظم (سلام الله علیه) را به طرف خودشان بکشند لذا روایاتی که از علی ابن ابی حمزه بطائنی است این ها همه قبل از انحرافش در دوران ثابت قدم بودنش است لذا روایاتش مشکل ندارد.

ابی بصیر هم آخر عمر نابینا شده بود می گوید:

« حَجَجْنَا مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِی السَّنَةِ الَّتِی وُلِدَ فِیهَا وَلَدُهُ مُوسَى (علیه السلام) فَلَمَّا نَزَلْنَا الْأَبْوَاءَ وَضَعَ لَنَا الْغَدَاءَ وَ کَانَ إِذَا وَضَعَ الطَّعَامَ لِأَصْحَابِهِ أَکْثَرَهُ وَ أَطَابَهُ قَالَ فَبَیْنَا نَحْنُ نَأْکُلُ إِذَ أَتَاهُ رَسُولُ حَمِیدَةَ فَقَالَ إِنَّ حَمِیدَةَ تَقُولُ لَکَ إِنِّی قَدْ أَنْکَرْتُ نَفْسِی وَ قَدْ وَجَدْتُ مَا کُنْتُ أَجِدُ إِذَا حَضَرَتْنِی وِلَادَتِی وَ قَدْ أَمَرْتَنِی أَنْ لَا أَسْبِقَکَ بِابْنِی هَذَا قَالَ فَقَامَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَانْطَلَقَ مَعَ الرَّسُولِ فَلَمَّا انْطَلَقَ قَالَ لَهُ أَصْحَابُهُ سَرَّکَ اللَّهُ وَ جَعَلَنَا فِدَاکَ مَا صَنَعَتْ حَمِیدَةُ قَالَ قَدْ سَلَّمَهَا اللَّهُ وَ قَدْ وَهَبَ لِی غُلَاماً وَ هُوَ خَیْرُ مَنْ بَرَأَ اللَّهُ فِی خَلْقِهِ وَ لَقَدْ أَخْبَرَتْنِی حَمِیدَةُ ظَنَّتْ أَنِّی لَا أَعْرِفُهُ وَ لَقَدْ کُنْتُ أَعْلَمَ بِهِ مِنْهَا فَقُلْتُ وَ مَا أَخْبَرَتْکَ بِهِ حَمِیدَةُ عَنْهُ فَقَالَ ذَکَرَتْ أَنَّهُ لَمَّا سُقِطَ مِنْ بَطْنِهَا سَقَطَ وَاضِعاً یَدَهُ عَلَى الْأَرْضِ رَافِعاً رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَأَخْبَرْتُهَا أَنَّ تِلْکَ أَمَارَةُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) وَ أَمَارَةُ الْوَصِیِّ مِنْ بَعْدِهِ فَقُلْتُ وَ مَا هَذَا مِنْ عَلَامَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَلَامَةِ الْوَصِیِّ مِنْ بَعْدِهِ فَقَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّهُ لَمَّا أَنْ کَانَتِ اللَّیْلَةُ الَّتِی عُلِقَتْ فِیهَا بِابْنِی هَذَا الْمَوْلُودِ أَتَانِی آتٍ فَسَقَانِی کَمَا سَقَاهُمْ وَ أَمَرَنِی بِمِثْلِ الَّذِی أَمَرَهُمْ بِهِ فَقُمْتُ بِعِلْمِ اللَّهِ مَسْرُوراً بِمَعْرِفَتِی مَا یَهَبُ اللَّهُ‏ لِی فَجَامَعْتُ فَعَلِقَتْ بِابْنِی هَذَا الْمَوْلُودِ فَدُونَکُمْ فَهُوَ وَ اللَّهِ صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی إِنَّ نُطْفَةَ الْإِمَامِ مِمَّا أَخْبَرْتُکَ فَإِنَّهُ إِذَا سَکَنَتِ النُّطْفَةُ فِی الرَّحِمِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ أَنْشَأَ فِیهِ الرُّوحُ بَعَثَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِلَیْهِ مَلَکاً یُقَالُ لَهُ حَیَوَانٌ یُکْتَبُ فِی عَضُدِهِ الْأَیْمَنِ- وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ فَإِذَا وَقَعَ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ وَقَعَ وَاضِعاً یَدَیْهِ عَلَى الْأَرْضِ رَافِعاً رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَلَمَّا وَضَعَ یَدَهُ عَلَى الْأَرْضِ فَإِنَّ مُنَادِیاً یُنَادِیهِ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ مِنَ الْأُفُقِ الْأَعْلَى بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ یَا فُلَانَ بْنَ فُلَانٍ اثْبُتْ مَلِیّاً لِعَظِیمٍ خَلَقْتُکَ أَنْتَ صَفْوَتِی مِنْ خَلْقِی وَ مَوْضِعُ سِرِّی وَ عَیْبَةُ عِلْمِی وَ أَمِینِی عَلَى وَحْیِی وَ خَلِیفَتِی فِی أَرْضِی وَ لِمَنْ تَوَلَّاکَ أَوْجَبْتُ رَحْمَتِی وَ مَنَحْتُ جِنَانِی وَ أَحْلَلْتُ جِوَارِی ثُمَّ وَ عِزَّتِی لَأُصْلِیَنَّ مَنْ عَادَاکَ أَشَدَّ عَذَابِی وَ إِنْ أَوْسَعْتُ عَلَیْهِمْ فِی الدُّنْیَا مِنْ سَعَةِ رِزْقِی قَالَ فَإِذَا انْقَضَى صَوْتُ الْمُنَادِی أَجَابَهُ هُوَ وَ هُوَ وَاضِعٌ یَدَهُ عَلَى الْأَرْضِ رَافِعاً رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ وَ یَقُولُ شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ فَإِذَا قَالَ ذَلِکَ أَعْطَاهُ اللَّهُ الْعِلْمَ الْأَوَّلَ وَ الْعِلْمَ الْآخِرَ وَ اسْتَحَقَّ زِیَارَةَ الرُّوحِ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ قُلْتُ وَ الرُّوحُ لَیْسَ هُوَ جَبْرَئِیلَ قَالَ لَا الرُّوحُ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِیلَ إِنَّ جَبْرَئِیلَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ وَ إِنَّ الرُّوحَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ أَ لَیْسَ یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ »

الکافی (ط - الإسلامیة)؛ نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الکتب الاسلامیة، ج1، ص385 و 386، بَابُ مَوَالِیدِ الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام)، ح1

المحاسن؛ نویسنده: برقى، احمد بن محمد بن خالد، محقق / مصحح: محدث، جلال الدین‏، ناشر: دار الکتب الإسلامیة، ج2، ص314

ما در محضر امام صادق به حج می رفتیم در منزل ابواء مشغول خوردن غذا بودیم، یکی از غلام ها آمد گفت همسرتان شما را خواستند حضرت آن طرف رفت بعد حضرت برگشت و بشارت فرزند نو رسیده را داد و همان جا حضرت فرمود این فرزندی که امروز به دنیا آمد امام شما بعد از من است.

شاید ده – دوازده تا روایت داریم که بر تصریح امام صادق بر امامت امام کاظم در روز ولادت دلالت دارد.

یا در آن جا که در قنداق بوده است یا دو ساله بوده است، سه ساله و یا پنج ساله بوده است. امام وقتی آینده را نگاه می کند می بیند دارد اتمام حجت برای اصحابش می کند.

ما هشتاد و پنج روایت در امامت امام کاظم داریم. بعد از حضرت امیر در رابطه با امامت هیچ کدام از ائمه این انبوه از روایت را نداریم یعنی بنده ندیدم. هشتاد و پنج روایت است که ما استقصا کردیم.

تمام این ها به خاطر این است که ائمه (علیهم السلام) می دانند عده ای دارند توطئه و شیطنت می کنند اذهان عمومی را مشوش بکنند ولذا دارند از روز ولادت حجت را بر همه تمام می کنند. راویش چه کسی است؟ آقای ابو بصیر آن وقت این ابو بصیری که در محضر امام بوده است روز ولادت امام کاظم را هم دیده است. «ذَکَرَتْ أَنَّهُ لَمَّا سُقِطَ مِنْ بَطْنِهَا سَقَطَ وَاضِعاً یَدَهُ عَلَى الْأَرْضِ رَافِعاً رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَأَخْبَرْتُهَا أَنَّ تِلْکَ أَمَارَةُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) وَ أَمَارَةُ الْوَصِیِّ مِنْ بَعْدِهِ‏‏»

بعد فرمایش آقا امام صادق (سلام الله علیه): «فَهُوَ وَ اللَّهِ صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی‏»، با قسم جلاله می فرماید.

این نشان می دهد حکومت و برخی گروه های منحرف علیه شیعه تبلیغ می کردند با این ها کار نداریم الی ماشاء الله تلاش می کردند که اذهان مردم را از اهل بیت بر گردانند.

مثلاً در صحیح بخاری، صحیح مسلم و یا موطأ مالک که معاصر امام صادق و امام کاظم (سلام الله علیه) بوده است آیا یک روایت از امام باقر و امام صادق دارند؟ با این که خود ابن تیمیه می گوید اکثر ائمه ما شاگرد امام صادق بودند.

 می گوید امام صادق کسی است که تاکنون دنیا مردی این چنین به خودش ندیده است. آن وقت با این حال مالک بن انس گویا اصلا امام صادق را نمی شناسد! مالک متوفای 179 است. یعنی سالی که امام کاظم را از مدینه تبعید کردند و به زندان بغداد بردند. 183 هم شهادت امام کاظم است.

مالک هم امام صادق و هم امام کاظم را دیده است در موطأ مالک یک روایت از امام کاظم نقل نمی کند! حتی افتخار می کرد من در این کتاب از علی بن ابی طالب (علیه السلام) روایت نیاوردم!

 در این وضع چهار پنج تا شیعه اطراف امام صادق جمع شدند بعد از آن اطراف آقا امام کاظم جمع شدند امام صادق (سلام الله علیه) می خواهد عقایدشان را حفظ کند در آینده دچار تزلزل نشوند. ولذا لحظه ولادت امام کاظم می گوید: «فَهُوَ وَ اللَّهِ صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی‏»

 قبلاً روز ولادت امام کاظم عرض کردم که چقدر روایت در این زمینه داریم

«عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِسْحَاقَ الْعَلَوِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زَیْدٍ الرِّزَامِیِّ  عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ الدَّیْلَمِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیر»

«عَنْهُ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)»‏

احمد ابن محمد ثقه است وشاء که از علمای بزرگ است. در مورد علی ابن ابی حمزه، شیخ طوسی هم ادعای اجماع می کند. ما به بعضی از کسانی که از مذهب شیعه منحرف شدند و اخبار فطحیه، واقفیه مثل سماعة ابن مهران، علی ابن ابی حمزه و عثمان ابن عیسی در جایی که بر خلاف عقیده شیعه نیست ادعای اجماع می کنیم به روایات این ها عمل می کنیم.

 یا در رابطه با محمد طیّار خیلی عجیب است چون نسبت به محمد طیار اطلاعات کافی دارم وقتی این را دیدم گویا یک پتکی به سر من زدند چه دست هایی در کار است که این طور روایات را جعل کردند در میان شیعه ها منتشر کردند.

در رجال کشی می گوید در خانه امام باقر (سلام الله علیه) رفتم اجازه خواستم به من اجازه ندادند و به دیگران اجازه دادند. به منزل آمدم می گفتم سراغ زیدیه بروم، سراغ قدریه بروم، سراغ مرجئه بروم ... چه کار کنم؟ یک غلامی آمد و گفت آقا امام باقر تو را خواسته است.

 این روایت را داشته باشید خیلی خلاصه می گویم روایت ضعیف است ... مجهول است علی ابن محمد ابن شجاع مجهول است اضافه بر این در رابطه با بحث مناظرات یکی از کسانی که در مناظره با اهل سنت افتخار آفریده است همین محمد طیار است.

روایاتش خیلی زیاد است مرحوم علامه مجلسی تعبیری دارد در خلاصة الأقوال آمده

«أن أبا جعفر علیه السلام کان یباهی بالطیار»

امام باقر علیه السلام به وجود محمد طیّار افتخار می کرد آیا می شود این شخصی که امام باقر به وجودش افتخار می کند در امامت آن حضرت شک کند ؟ بگوید «الی الزیدیة، الی القدریة، الی المرجئه»؟!

در روایت بعدی به صراحت می گوید:

«و أنه کان شدید الخصومة عن أهل البیت علیهم السلام‏»

رجال العلامة الحلی؛ نویسنده: علامه حلی، حسن بن یوسف بن مطهر، محقق / مصحح: بحرالعلوم، محمدصادق، ص 150، باب 64 محمد الطیار

نه تنها مناظره می کرد بلکه خصومت می کرد. بحث خصومت، غیر از مناظره است یعنی در بحث مناظره خیلی قاطع بود تا حد مباهله ی پیش می رفت. حتی با این ها بحث های جدلی می کرد و چه بسا در کنار اثبات خلافت اهل بیت، بطلان خلافت آن ها را هم می آورد.

 کلمه شدید الخصومة را دقت کنید. واژه الخصومة که در شرح حال برخی روات آمده است اصلاً مناظره عادی نیست فقط اثبات امامت ائمه نبوده بلکه بطلان خلافت دیگران هم بوده که از هر کس ساخته نبوده است.

 جالب این است کَشی از محمد طیار نقل می کند که می گوید به امام صادق گفتم

«قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام بلغنی أنک کرهت منا مناظرة الناس و کرهت الخصومة؟»

مناظره را از خصومت جدا کرد

«فقال: أما کلام مثلک للناس فلا نکرهه»

مناظره مثل تو را نه! ما کراهت نداریم

«من اذا طار أحسن أن یقع و ان وقع یحسن أن یطیر»

رجال الکشی- اختیار معرفة الرجال( مع تعلیقات میر داماد الأسترآبادی)، نویسنده: کشى، محمد بن عمر (تاریخ وفات مؤلف: نیمه اول قرن 4 ق‏)، محقق / مصحح: رجایى، مهدى‏، ناشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام‏، قم: 1363، ج2، ص638

اگر آمدند اشکال کردند بتواند جواب بدهد اشکال کرد بتواند از اشکالش دفاع بکند.

یا ابو خالد کابلی البته قضیه مال این نیست مال مؤمن الطاق است.

«عَنْ أَبِی خَالِدٍ الْکَابُلِیِّ، قَال‏ رَأَیْتُ أَبَا جَعْفَرٍ صَاحِبَ الطَّاقِ وَ هُوَ قَاعِدٌ فِی الرَّوْضَةِ قَدْ قَطَعَ أَهْلُ الْمَدِینَةِ أَزْرَارَهُ وَ هُوَ دَائِبٌ یُجِیبُهُمْ وَ یَسْأَلُونَهُ، فَدَنَوْتُ مِنْهُ»

 مؤمن الطاق در کنار قبر رسول الله با سنی ها خیلی تند بگو مگو می کرد ابو خالد کابلی آمد گفت:

«فَقُلْتُ‏ إِنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ یَنْهَانَا عَنِ الْکَلَامِ»

امام صادق فرمود با این ها مناظره نکنید.

 مؤمن الطاق گفت:

«فَقَالَ أَمَرَکَ أَنْ تَقُولَ لِی»

به تو هم گفت به مؤمن الطاق هم بگو مناظره نکند.

«فَقُلْتُ لَا وَ اللَّهِ وَ لَکِنْ أَمَرَنِی أَنْ لَا أُکَلِّمَ أَحَداً»

نه همچنین حرفی نزد.

بعد گفت:

«فَاذْهَبْ فَأَطِعْهُ فِیمَا أَمَرَکَ»

همان دستوری که امام صادق به تو داده است به همان عمل کن به من کاری نداشته باش.

«فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فَأَخْبَرْتُهُ بِقِصَّةِ صَاحِبِ الطَّاقِ وَ مَا قُلْتُ لَهُ وَ قَوْلُهُ لِی اذْهَبْ وَ أَطِعْهُ فِیمَا أَمَرَکَ»

بعد می گوید خدمت امام صادق رسیدم عرض کردم آقا به ما می گویید مناظره نکنید رفتم همین فرمایش شما را به مؤمن الطاق گفتم ؛ به من گفت پس اگر امام به تو فرموده برگرد و از امام اطاعت کن!

«فَتَبَسَّمَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) وَ قَالَ یَا أَبَا خَالِدٍ إِنَّ صَاحِبَ الطَّاقِ یُکَلِّمُ النَّاسَ فَیَطِیرُ وَ یَنْقَضُّ»

حضرت لبخندی زدند و فرمودند: مؤمن الطاق می پرد، می نشیند وقتی که شبهه می کند از شبهه جواب می دهد در چاله نمی افتد

«وَ أَنْتَ إِنْ قَصُّوکَ لَنْ تَطِیرَ.»

تو اگر بخواهی مناظره کنی بال هایت را قیچی می کنند دیگر نمی توانی پرواز کنی!

رجال الکشی إختیار معرفة الرجال؛ کشى، محمد بن عمر ناشر: مؤسسة نشر دانشگاه مشهد محقق/ مصحح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن‏، ص185

وقتی به محمد طیّار می رسد می گوید: «بلغنی أنک کرهت منا مناظرة الناس و کرهت الخصومة؟» این روایت کنار همدیگر می آید زیبا تفسیر می کنند «الحدیثُ یفسر بعضُه بعضاً»

یا محمد طیار پسری به نام حمزه دارد که در علم هرگز مانند پدرش نیست.

«عَنْ حَمْزَةَ بْنِ الطَّیَّارِ قَالَ، سَأَلَنِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنْ قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ فَقُلْتُ مَا أَنَا بِذَلِکَ، قَالَ لَکِنْ أَبُوکَ، قَالَ، فَسَأَلَنِی عَنِ الْفَرَائِضِ فَقُلْتُ أَنَا وَ مَا أَنَا بِذَلِکَ فَقَالَ لَکِنْ‏ أَبُوکَ، قَالَ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ رَجُلًا مِنْ قُرَیْشٍ کَانَ لِی صَدِیقاً وَ کَانَ عَالِماً قَارِئاً، فَاجْتَمَعَ هُوَ وَ أَبُوکَ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) فَقَالَ لِیُقْبِلْ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْکُمَا عَلَى صَاحِبِهِ وَ یُسَائِلْ کُلُّ وَاحِدٍ مِنْکُمَا صَاحِبَهُ! فَفَعَلَا، فَقَالَ الْقُرَشِیُّ لِأَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَدْ عَلِمْتُ مَا أَرَدْتَ! أَرَدْتَ أَنْ تُعَلِّمَنِی أَنَّ فِی أَصْحَابِکَ مِثْلَ هَذَا، قَالَ هُوَ ذَاکَ کَیْفَ رَأَیْت‏»

رجال الکشی إختیار معرفة الرجال؛ کشى، محمد بن عمر ناشر: مؤسسة نشر دانشگاه مشهد محقق/ مصحح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن‏، ص384 و 385

می گوید امام صادق از من سوال فرمود: در قرائت قرآن چطور هستی؟ عرض کردم  علمی ندارم! حضرت فرمود: «لَکِنْ‏ أَبُوکَ»، پدرت یک چیز دیگر بود. از فرائض سوال نمود، عرض کردم من چیزی سر در نمی آورم حضرت فرمود ولی پدرت یک چیز دیگر بود، همه نشان می دهد امام صادق (سلام الله علیه) نسبت به محمد طیار عنایت ویژه داشته اند.

بعد می گوید: «فَاجْتَمَعَ هُوَ وَ أَبُوکَ»، کسی از قریش که رفیق ما هم بود که عالم بود با پدرت پیش امام صادق بود حضرت به این دو نفر گفت با همدیگر مناظره کنید خدمت امام باقر مناظره کردند پدرت این را پیچاند و با خاک یکسان کرد ولی تو این طوری نیستی. مرحوم مجلسی هم می گوید روایت:

 «فی الموثق کالصحیح»

حال ببینید در رابطه با همین محمد طیّار روایت نقل شده که می گوید: رفتم نزد امام باقر ولی به من اجازه نداد... نمی دانم کجا بروم سراغ مرجئه یا قدریه بروم. مشخص است که یک عده ای این ها را ساختند برای این که چهره این روات شاخص را در نزد جامعه مجروح کنند. باید دقت کنیم این احادیث را کنار هم بگذاریم کنار هم آمدن همان طور که قرآن یفسّر بعضه بعضا این احادیث هم یُفسّر بعضهُ بعضاً.

«والسلام علیکم ورحمة‌ الله و برکاته»



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :