نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
بررسی روایات عدم علم برخی اصحاب خاص به امامت ائمه علیهم السلام
کد مطلب: 15527 تاریخ انتشار: 30 خرداد 1402 - 17:37 تعداد بازدید: 918
خارج فقه الحکومه » فقه
بررسی روایات عدم علم برخی اصحاب خاص به امامت ائمه علیهم السلام

(جلسه هشتاد و ششم - 18 02 1402)

 درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال نوزدهم

 (جلسه هشتاد و ششم - 18 02 1402)

موضوع:  بررسی روایات عدم علم برخی اصحاب خاص به امامت ائمه علیهم السلام

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم‏ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعین وَهُوَ خَیرُ نَاصِرٍ وَ مُعِینْ الْحَمْدُلِلَّه ‏وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِیَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِیَّةَ اللَّه‏ وَ الّلعنُ الدّائمُ‏ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ یَوم لِقَاءَ اللّه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصیر

پرسش:

... علم تاریخ تجربیات یک ملت است

پاسخ:

این تجربیات از کجا برای ما ثابت شده است؟ در رابطه با اهل بیت داریم صحبت می کنیم تاریخ اهل بیت. الان مشکل اساسی که ما با اساتید تاریخ داریم و علت این که، به حق باید بگویم این ها در ضلالت هستند این است که این ها تاریخ را از حدیث جدا می کنند تاریخ را می خواهند از کلام جدا کنند. تاریخ را از تفسیر جدا می کنند. آن وقت کتاب تاریخ می نویسند ابتدایش رسول اکرم در قضیه حدیث دار این را گفت و این را گفت این جزء تاریخ است. در غدیر این را گفت و این را گفت. (بر خلاف احادیث ائمه اطهار علیهم السلام)

پرسش:

تاریخ سرنوشت کسانی است در مقطعی از زمان زندگی کرده اند.

پاسخ:

این سرنوشت را از کجا می خواهیم بگیریم

پرسش:

یک منشائی دارد

پاسخ:

 منشأش چه است؟ یکی از مشکلات اساسی ما این است به قول آقای فروشانی می گوید تاریخ علم سکولار است. سکولار یعنی چه؟ معنا نکردند سکولار یعنی یک علمی منهای دین، علم ضد دین، علم دین منهای سیاست چه است؟ کُلهم باطل است.

تاریخ اهل بیت را اگر بخواهیم درک کنیم -با تاریخ جوامع دیگر کار نداریم فعلاً‌ بحث مان با اساتید تاریخ دانشگاه و حوزه های علمیه است- این ها آمدند کلام و تفسیر را جدا کردند یک چیزی در وسط به نام تاریخ درست کردند تاریخ اهل بیت را از کجا شما به دست آوردید؟

پرسش:

کلاً‌ تاریخ بشریت را دارد می گوید.

پاسخ:

تاریخ بشریت هم همین طور است. اگر به کلمات ائمه (علیهم السلام) مراجعه کنیم تمام آن چه که در تاریخ اتفاق افتاده است و لازم به دانستن ما بوده، از زمان حضرت آدم تا حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) نقل شده است. بحار الأنوار، جلد 11 تا جلد 54 یعنی 43 جلد در رابطه با تاریخ انبیاء، تاریخ نبی مکرم و تاریخ ائمه گفته است. پیغمبر هم فرمود:

«إِنِّی‏ تَارِکٌ‏ فِیکُمُ‏ الثَّقَلَیْنِ‏ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَمْ تَضِلُّوا»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج2، ص226

«مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَمْ تَضِلُّوا» اگر تمسک نکردید «تَضِلوا بعدی»؛ پس این آقایان اساتید تاریخ کلمات ائمه را کنار گذاشتند مصداق واقعی تَضلوا است. من جواب حرف های باطل آن ها را می دهم ولی آن ها برای بحث و مناظره نمی آیند.

 حتی در دانشکده باقر العلوم کاری به افراد نداشتیم اصل تاریخ را گفتیم؛ گفتیم می خواهیم از تاریخ استفاده کنیم تاریخ آقای ابن اسحاق متوفای 151 معاصر امام صادق (سلام الله علیه) است، چطور حرف ابن اسحاق برای ما حجت شد ولی کلام امام صادق و امام باقر برای ما حجت نشد؟!

 امام صادق که ابن تیمیه درباره ایشان می گوید:

«فإن جعفر بن محمد لم یجیء بعد مثله»

منهاج السنة النبویة؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج 4، ص 126

تاریخ مانند امام صادق را تاکنون به ما تحویل نداده است. ائمه و بزرگان همه افتخار شاگردی امام صادق را داشتند.

 ولی در رابطه با ابن اسحاق و واقدی چقدر اهل سنت می گویند: «وضّاع، أشهد أنّه کذّاب»؛ یک کسی که خود اهل سنت می گویند «أشهدُ أنَّهُ کذاب» آیا این حرفش برای ما حجت است؟! می خواهیم تاریخ درست کنیم. تاریخ اسلام را از این ها یاد بگیریم ولی آقا امام صادق و امام باقر که 4 هزار شاگرد با اختلافات عقیدتی در محضرشان بودند این ها را رها کردیم. مصیبت ما این جا است مشکل اساسی این است.

 جلد اول تاریخ اسلام پژوهشکده نوشته است من آن جا لیست کردم. این ها از سیره ابن اسحاق متوفای 151 گرفتند، از واقدی متوفای 207، ابن هشام متوفای 218، طبری متوفای 310، ابن اثیر 630 متوفای ابن کثیر 774 متوفای ، ذهبی متوفای 748 این ها مصدر تاریخ ما برای ائمه شدند!!

 این ها که با ائمه میانه ای ندارند. «ابن حجر» از «طبری» نقل می‌کند که می گوید:

«من قال إن أبا بکر وعمر لیسا بإمامی هدى یقتل یقتل»

کسی که به امامت هدایت کننده ابوبکر و عمر اعتقاد نداشته باشد می گوید باید کشته شود!

لسان المیزان، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، دار النشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت - 1406 - 1986، الطبعة: الثالثة، تحقیق: دائرة المعرف النظامیة - الهند -، ج 5، ص 101، ح 344

علمای دیگر اهل سنت هم همین اعتقاد را دارند

«من قال إن أبا بکر وعمر لیس إمامی هدى یقتل»

تاریخ مدینة دمشق وذکر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل؛ اسم المؤلف:  أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعی الوفاة: 571، دار النشر: دار الفکر - بیروت - 1995 ، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ج 52، ص 201

«من قال ان أبا بکر وعمر لیسا بإمامی هدى یقتل»

تذکرة الحفاظ؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدین محمد الذهبی الوفاة: 748، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، ج 2، ص 712

ان شاء الله فرصت بشود یک روزی خدمت تان عرض می کنم از علمای اهل سنت نسبت به ائمه، مذمت و طعنی که آمده همه را جمع کردم.

 بعضی از مورخین شان امام صادق (سلام الله علیه) را به عنوان یک ثقه قبول ندارند آن وقت ما از این مورّخ سنّی، تاریخ امام صادق را یاد بگیریم؟ همین ها که امیر المؤمنین را تا اواخر قرن سوم به عنوان خلیفه چهارم قبول نداشتند! احمد ابن حنبل بحث تربیع (خلیفه چهارم بودن) حضرت علی علیه السلام را مطرح کرد:

«وقال أحمد من لم یربع بعلی فی الخلافة فهو أضل من حمار أهله»

منهاج السنة النبویة، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج4، ص402

آیا ما از این ها می خواهیم تاریخ امیر المؤمنین را یاد بگیریم؟!

ما باید ببینیم علم تاریخ، چه علمی است و از کجا در آمده است؟ امروزه در دانشگاه ها و حوزه های علمیه یک رشته ای به نام علم تاریخ درست شده است، ابتدای تاریخ هم می گویند ما می خواهیم تاریخ را یاد بگیریم اسامی این آقایان (مورخان سنّی) را می آورند.

 آیا واقعاً‌ بیننا و بین ربنا می توانیم از این ها تاریخ اهل بیت را استفاده کنیم و تاریخ اسلام را از این ها یاد بگیریم؟ ما هستیم و روایات اهل بیت، اهل بیت نسبت به حضرت آدم، نسبت به دیگر انبیاء، نسبت به حوادث دیگر، حتی نسبت به پادشاهان گذشته هر چه شما بخواهید تِبیان کل شیئٍ بودند مردم هر چه از این ها سوال کردند جواب گرفتند

«سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی‏»

نهج البلاغة (للصبحی صالح)؛ نویسنده: شریف الرضى، محمد بن حسین، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص 280  

این تعابیر از ائمه (علیهم السلام) بوده است کدام یک از این مورخین آمدند همچنین ادعای کردند؟! در رابطه با تاریخ مهدویت عرض کردم چون انگیزه بوده از همان روزهای اول بحث حکومت جهانی حضرت ولی عصر مطرح بوده است.

 هر کس توانست گفت: من همان مهدی هستم ! من چنین و چنان هستم. اتباع محمد حنفیه کیسانیه و کسانی که معتقد به مهدویت محمد حنفیه، فرزند حضرت امیر هستند.

 واقفیه معتقد به مهدویت حضرت کاظم (سلام الله علیه) هستند حتی بعضی از خلفای عباسی اسم فرزندشان را مهدی می گذاشتند و در میان مردم منتشر می کردند می گفتند مهدی موعود همین فرزند من است.

شما حساب کنید در یک بازار پر آشوب این چنینی و این روایت هم قاطی شده است بزرگواران ما هم نیامدند مثلاً یک کتابی بنویسند احادیث مهدویت صحیح و غیر صحیحش را از هم جدا کنند ما نسبت به احکام و ... یک سری میزان هایی داریم. انگیزه جعل به آن شکل نبوده است ولی در مهدویت انگیزه جعل در تاریخ بوده است.

 لذا بزرگواران چه آیت الله العظمی صافی (رضوان الله تعالی علیه) چه حاج آقای کورانی و ... ندیدم یک مورد بگویند این روایت ضعیف و این روایت صحیح است.

روایات این طور می گوید شاید این باشد شاید آن باشد... اوایل انقلاب آقایان گفتند روایاتی که:

«یَخْرُجُ أُنَاسٌ مِنَ الْمَشْرِقِ فَیُوطِئُونَ لِلْمَهْدِیِّ یَعْنِی سُلْطَانَه‏»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج51، ص87

بعضی آقایان مقاله و کتاب نوشتند مراد امام (رضوان الله تعالی علیه) است. الان هم بعضی ها همین حرف ها را می زنند آیا واقعاً این حرف ها باعث تضعیف اعتقادات جوان ها نمی شود؟!

پادشاه عربستان سعودی ملک عبد الله آمد برخی آقایان گفتند ان شاء الله حضرت مهدی دارد می آید ملک عبد الله آخرین پادشاه است. ملک عبد الله رفت ملک سلمان آمد دارد می رود ملک فهد آمد و رفت ولی اتفاقی نیفتاد.

من بارها گفتم به هیچ وجه نسبت به این طور اتفاقاتی که می افتد تطبیق ندهیم. عقیده جوان ها را بازیچه قرار ندهیم شاید این باشد شاید نباشد نمی دانیم علمش نزد خدای عالم است.

ما در رابطه با علائم محتوم مثل قضیه دجال و امثال این روایت داریم شاید در آن بداء حاصل شود در علائم محتومش شاید بداء حاصل شود. دیگر علائم غیر محتوم تکلیفش خیلی روشن است یقین داریم که خدای عالم

«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یُصْلِحُ لَهُ أَمْرَهُ فِی لَیْلَةٍ وَاحِدَة»

 إعلام الورى بأعلام الهدى( ط- القدیمة)؛ نویسنده: طبرسى، فضل بن حسن‏ (تاریخ وفات مؤلف: 548 ق‏)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: اسلامیه،‏ تهران‏: 1390 ق، ص435

در یک شب زمینه ظهور حضرت را فراهم می کند بله از این قرائن و ... ما استفاده می کنیم ان شاء الله نزدیک است. شب که می خوابیم طوری بخوابیم که فردا صبح، ظهور است صبح بیدار می شویم طوری آماده باشیم که امروز ظهور اتفاق می افتد. یعنی شما باید آماده ظهور باشید

در روایت داریم وقتی حضرت به مکه تشریف می آورند بعد از فتح مکه نماینده ای را در مکه می گذارند و به طرف مدینه حرکت می کنند. هنوز خیلی از مکه دور نشده اند که خبر می رسد مردم فلان نماینده حضرت را به قتل رساندند حضرت برمی گردند در کنار بیت الله الحرام سخنرانی کرده و می فرماید: اگر نبود این که من مثل جدم رحمةً للعالمین هستم به خاطر این (خیانت و سرکشی شما) تمامی شما را به قتل می رساندم ولی از شما گذشتم نماینده ای دیگر انتخاب کردند ولی اگر این دفعه این چنین کنید سرنوشت غیر از این خواهد شد.

واضح و روشن است حضرت دارد برای مردم اطلاع رسانی می کند برای مردم اتمام حجت می کند یعنی این طوری نیست که حضرت شمشیر را بگذارد از هر هزار نفر، 999 نفر را بکشد اگر چنین باشد پس حضرت برای چه کسی می خواهد حکومت کند؟! آیا دیگر کسی می ماند؟! از هر هزار نفر، 999 نفر را بکشد آن یک نفری که مانده داغدار و عزادار است دیگر اصلاً‌ حاضر نیست زیر بار حکومت حضرت مهدی (ارواحنا فداه) بیاید.

پدر، مادر، برادر، عمه و عمویش را کشته است دیگر روحیه ای دارد بیاید حکومت حضرت مهدی را قبول کند؟!

اولاً‌ با آمدن حضرت مسیح از آسمان، کلّ مسیحیت -که الان نزدیک 35 درصد جمعیت روی زمین مسیحی هستند- با دیدن این معجزه تسلیم می شوند معجزه حضرت، معجزه علمی است دانشمندانی که برای یک ویروس صد سال،‌ دویست سال است دارند تلاش می کنند حضرت می فرمایند فلان کار با فلان کار علاج این بیماری است انجام می دهند می بینند درست شد.

می خواهند به کره ماه بروند می گویند این مشکلات را داریم حضرت برطرف می فرمایند. با گشودن بعضی از مسائل علمی توسط حضرت مهدی ارواحنا فداه عمده دانشمندان تسلیم حضرت می شوند می دانند علم حضرت، علم بشری نیست.

 یک عده هستند که می آیند بیانیه حضرت را می شنوند و با توجه به این که در این بیانیه نابودی ظلم، اجرای عدالت، مبارزه با ستمگر و ... آمده است، ایمان می آورند. مردم تشنه این هستند.

حضرت که تشریف آوردند سرمایه خدادادی را در اختیار عموم مردم قرار می دهند حضرت برای  مردم و از جمله مردمی که برای شب، نان خالی پیدا نمی کنند به قدری از نظر مالی کمک می کنند چشم و دل مردم سیر می شود حضرت می فرماید این بیت المال و سرمایه را بردارید ببرید می گویند ما احتیاجی نداریم.

این کارها باعث می شود حضرت پیروز بشود این ها را کنار گذاشتیم به شمشیر حضرت چسبیدیم که از هزار نفر، 999 نفرش را می کشد!

پرسش:

این که حضرت روی سرها دست می کشد عقول کامل می شود بزرگ ترین معجزه این است.

پاسخ:

آن بحث فرهنگی است یعنی حضرت در کنار مبارزات نظامی با سرکشان دارد کارهای فرهنگی می کند این طور نیست که دستش را روی سر مردم بکشد با معجزه این کار را بکند. اگر بنا بر این بود پیغمبر به این اولیٰ بود.

 این که دست روی سر مردم می کشد عقول شان کامل می شود کار فرهنگی و اطلاع رسانی می کند برنامه های خود را بیان می کند و بعضی از معجزاتی که مردم می بینند تسلیم می شوند.

یعنی در حقیقت از هر 999 نفر، 950 نفر به ایشان ایمان می آورند، 50 نفر، 100 نفر هم می ماند که منافع شان در خطر است حاضر نیستند یک عده ستمگران و قلدرها هستند یک عده مفتیان هستند که حضرت به آن ها می فرماید: شما این اموالی که از بیت المال گرفتید به من تحویل بدهید، می گویند تحویل نمی دهیم و در مقابل حضرت می ایستند حضرت این ها را از بین می برند.

 ساختمان های آن چنانی که از سهم امام گرفتید تحویل بدهید می گویند تحویل نمی دهیم و در مقابل حضرت می ایستند حضرت این ها را از بین می برند.

 ولذا ما در دعاهای حضرت داریم:

«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی‏ مِنَ الرَّاضِینَ بِفِعْلِه‏»

خیلی عبارت دقیقی است

«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ، الذَّابِّینَ عَنْه‏ الْمُسَارِعِینَ فِی حَوَائِجِهِ، الْمُمْتَثِلِینَ لِأَوَامِرِهِ، الْمُحَامِینَ عَنْهُ، الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ»

همه اش درست در جمهوری اسلامی هم این ها را می بینیم ولی

««اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی‏ مِنَ الرَّاضِینَ بِفِعْلِه‏»

این خیلی برای ما مهم است که ما راضی به فعل حضرت باشیم ولو به ضرر ما شد، اگر حضرت به ضرر من نظر داد حاضر هستم بپذیرم؟

یک بزرگی که من او را مقدس می شمارم برای من الگو است حضرت درباره او فرمود: من او را قبول ندارم. آیا من حاضر هستم زیر بار حرف حضرت بروم؟ فلان عالم، فلان مرجع، فلان شخصیت، حضرت می فرماید این مورد قبول من نیست کسانی که مرید تام و تمام او هستند حاضر هستند بپذیرند؟ یا به مخالفت با حضرت برمی خیزند؟

البته در همین موارد هم این طوری نیست که به مجرد این که طرف سرکشی کرد، حضرت دستور دهند گردنش را بزنند. بلکه آن حضرت ابتدا استدلال می فرمایند دلیل و برهان می آورند افرادی را می آورند با این صحبت می کنند وقتی با دلیل و برهان زیر بار نرفت، وقتی معاند است دیگر حضرت نمی تواند با معاند تعارف کند چون معاندین در جامعه در حال تکثیر هستند اذهان دیگران را هم مشوش می کنند. در این جا وقتی دارند توطئه گری می کنند حضرت اولاً آن ها را رسوا می فرماید. همان کاری که حضرت امیر نسبت به اشعث ابن قیس کرد

«مَا یُدْرِیکَ مَا عَلَیَّ مِمَّا لِی عَلَیْکَ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ اللَّاعِنِینَ حَائِکٌ ابْنُ حَائِکٍ مُنَافِقٌ ابْنُ کَافِرٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَسَرَکَ الْکُفْرُ مَرَّةً وَ الْإِسْلَام‏ وَ الْإِسْلَامُ‏ أُخْرَى فَمَا فَدَاکَ مِنْ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا مَالُکَ وَ لَا حَسَبُکَ وَ إِنَّ امْرَأً دَلَّ عَلَى قَوْمِهِ السَّیْفَ وَ سَاقَ إِلَیْهِمُ الْحَتْفَ لَحَرِیٌّ أَنْ یَمْقُتَهُ الْأَقْرَبُ وَ لَا یَأْمَنَهُ الْأَبْعَد»

نهج البلاغة (للصبحی صالح)؛ نویسنده: شریف الرضى، محمد بن حسین، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص 61، 19 و من کلام له (علیه السلام) قاله للأشعث بن قیس و هو على منبر الکوفة یخطب، فمضى فی بعض کلامه شی‏ء اعترضه الأشعث فیه، فقال: یا أمیر المؤمنین، هذه علیک لا لک، فخفض علیه السلام إلیه بصره.

آبرو  و حیثیتی برای او نگذاشتند.

 یک دفعه هم مثل خوارج در برابر حضرت می ایستد حضرت امیر چقدر صحبت کردند ابن عباس و دیگران را فرستادند با این ها مناظره کردند. از 12 هزار نفر، 8 هزار نفرشان با صحبت های حضرت و ابن عباس برگشتند 4 هزار نفر معاند ماندند حضرت با این معاندین چه کار کند؟ صبحکم الله و مسّاکم الله به این ها بگوید؟! حضرت با این ها جنگیدند و نابودشان کردند.

 دیروز خواندم چند روایت داریم که حضرت ولی عصر می گوید:

«أَسِیرُ بِسِیرَةِ جَدِّی عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِب‏»

این روش، روش امیر المؤمنین در جنگ با خوارج بوده است.

آغاز بحث...

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ، بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ؛ در رابطه با حدیث «أ أنت القائم» شبهه ای مطرح می کنند که این حدیث دلیل بر این است که نام ائمه در میان شیعه مشهور نبوده است ولذا از هر امامی  سوال می کنند: «أ أنت القائم»؟ یا روایت هشام بن سالم را مطرح کردیم که پس از شهادت امام صادق علیه السلام همراه مومن الطاق حیران بودند که امام پس از ایشان چه کسی است.

چقدر روایت از هشام در مورد ائمه اثنی عشر داریم یک نمونه اش را از کتاب کفایة الأثر آوردم،‌ هشام ابن سالم می گوید خدمت امام صادق بودیم معاویة ابن وهب و ... آمدند و بعد امام نام تمام ائمه تا امام مهدی (سلام الله علیه) را ذکر کردند.

آیا این آقایی که این روایت را نقل کرده است می آید در امامت، امام کاظم (سلام الله علیه) شک کند و بگوید:

« إِلَى الْمُرْجِئَةِ إِلَى الْقَدَرِیَّةِ إِلَى الزَّیْدِیَّةِ إِلَى الْمُعْتَزِلَةِ إِلَى الْخَوَارِجِ...»

در رابطه با مؤمن الطاق روایت در کتاب کافی با سند صحیح است که یکی از ناقلان روایات ائمه دوازده گانه است چندین روایت هم دارد نه یک روایت در چندین روایت نام ائمه را از حضرت امیر تا حضرت مهدی نقل کرده است. آن وقت این آقا شک می کند که بعد از امام صادق، امام ما چه کسی است؟ زیدیه تمام تلاش شان این بود که ائمه اثنی عشر را زیر سوال ببرند و تبلیغات گسترده هم داشتند. امکانات وسیع هم در اختیارشان بود.

حکومت ها هم با آن ها کار نداشتند چون با ائمه و شیعیان دوازده امامی درگیر بودند حکومت ها دنبال این بودند زیدی ها را با امامی ها به جان هم بیاندازند و این ها این احادیث و این مطالب را از قول ائمه و روات نقل می کنند.

 در روایتی که هست نام تمام ائمه آمده است در کافی شریف ابو بصیر و یحیی ابن قاسم روایت را نقل کردند نه یکی دو تا. صد تا صد و ده تا روایت صحیح با بررسی سندی که نام ائمه (علیهم السلام) از حضرت امیر تا حضرت مهدی آمده است.

صد تا روایت صحیح کم نیست. غالباً همین کسانی که می گویند در امامت امام کاظم شک داشتند ناقلین این ها، همین افراد هستند این خودش بهترین دلیل است روایاتی که در رابطه با تشکیک امامت حضرت کاظم (سلام الله علیه) مطرح می شود همه این ها از جعلیات است.

دیروز این روایت را خیلی مفصل خواندیم می گوید سراغ عبد الله افطح رفتیم مفصل عرض کردیم. مجلسی (رضوان الله تعالی علیه) می گوید:

«وَ یُؤَیِّدُ مَا ذَکَرْنَا مَا رَوَاه إبْن شَهر آشوب‏»

روایتی که دیروز از کتاب کافی خواندیم مرحوم مجلسی در مرآة العقول دارد داود ابن کثیر می گوید اعرابی خدمت ابو حمزه ثمالی آمد و گفت امام صادق از دنیا رفت

«فَشَهَقَ شَهْقَةً وَ أُغْمِیَ عَلَیْهِ فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ هَلْ أَوْصَى إِلَى أَحَدٍ قَالَ نَعَمْ أَوْصَى إِلَى ابْنِهِ عَبْدِ اللَّهِ وَ مُوسَى وَ أَبِی جَعْفَرٍ الْمَنْصُورِ فَضَحِکَ أَبُو حَمْزَةَ وَ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا إِلَى الْهُدَى وَ بَیَّنَ لَنَا عَنِ الْکَبِیرِ وَ دَلَّنَا عَلَى الصَّغِیرِ وَ أَخْفَى عَنْ أَمْرٍ عَظِیمٍ فَسُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ فَقَالَ بَیَّنَ عُیُوبَ الْکَبِیرِ وَ دَلَّ عَلَى الصَّغِیرِ لِإِضَافَتِهِ إِیَّاهُ وَ کَتَمَ الْوَصِیَّةَ لِلْمَنْصُورِ لِأَنَّهُ لَوْ سَأَلَ الْمَنْصُورُ عَنِ الْوَصِیِّ لَقِیلَ أَنْتَ.»

مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، حقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم‏، ناشر: دار الکتب الإسلامیة، ج3، ص338

مناقب آل أبی طالب علیهم السلام( لابن شهرآشوب)؛ نویسنده: ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏ (وفات مؤلف: 588 ق‏)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: علامه‏، قم‏ 1379 ق‏، ج4، ص320

نسبت به همسرش گفت زن که امام نمی شود ابو جعفر منصور دوانیقی هم آدم فاسقی است از آن طرف عبد الله افطح هم سواد درست و حسابی ندارد آدم منحرف است پس مشخص شد که غیر از او فقط امام کاظم می ماند.

 این روایت از داود ابن کثیر در مناقب، جلد 3، صفحه 434 آمده روایت مرسل است. مرحوم مجلسی (رضوان الله تعالی علیه) با این که در روایت قبلی می گوید روایت ضعیف است «الحدیثُ الثانی عشر ضعیفٌ»، مرآة جلد 3، صفحه 337 بعد می گوید: «وَ یُؤَیِّدُه إبْن شَهر آشوب‏»

روایت ابن شهر را مرحوم مجلسی در بحار مفصل آورده است در مرآة یک نکته ای در پاورقی آورده است در این جا مفصل آورده «روی عن داود بن کثیر رقی».

رویَ چه کسی روی؟ از کجا؟ آن هم از کتاب الخرائج و الجرائح آورده است که حداقل با ده، پانزده واسطه افتاده، چطور ما بتوانیم روایتی که به صورت مرسل است یک مسئله ای که تقریباً اعتقادات شیعیان خُلَّص و روات ما را زیر سوال می برد چطور بخواهیم زیر بار این برویم این هم که ایشان آورده است

«الخرائج و الجرائح: روی عن داود بن کثیر الرقّی قال: وفد خراسان وافد یکنّى أبا جعفر، و اجتمع إلیه جماعة من أهل خراسان، فسألوه أن یحمل لهم أموالا و متاعا و مسائلهم فی الفتاوى و المشاورة، فورد الکوفة و نزل و زار أمیر المؤمنین علیه السّلام، و رأى فی ناحیة رجلا حوله جماعة.

فلمّا فرغ من زیارته قصدهم فوجدهم شیعة فقهاء یسمعون من الشیخ، فقالوا: هو أبو حمزة الثمالی.

قال: فبینما نحن جلوس إذ أقبل أعرابیّ، فقال: جئت من المدینة و قد مات جعفر بن محمّد علیهما السّلام. فشهق أبو حمزة ثمّ ضرب بیده الأرض، ثمّ سأل الأعرابیّ:

هل سمعت له بوصیّة؟

قال: أوصى إلى ابنه عبد اللّه و إلى ابنه موسى، و إلى المنصور.

فقال: الحمد للّه الّذی لم یضلّنا، دلّ على الصّغیر و بیّن على الکبیر، و سرّ الأمر العظیم. و وثب إلى قبر أمیر المؤمنین علیه السّلام فصلّى و صلّینا.

ثمّ أقبلت علیه و قلت له: فسّر لی ما قلته؟

قال: بیّن أنّ الکبیر ذو عاهة و دلّ على الصّغیر، أن أدخل یده مع الکبیر، و سرّ الأمر العظیم بالمنصور، حتّى إذا سأل المنصور: من وصیّه؟ قیل: أنت.

قال الخراسانیّ: فلم أفهم جواب ما قاله، و وردت المدینة، و معی المال و الثیاب و المسائل. و کان فیما معی درهم دفعته إلیّ امرأة تسمّى «شطیطة» و مندیل.

فقلت لها: أنا أحمل عنک مائة درهم. فقالت: إنّ اللّه لا یستحی من الحقّ فعوجت‏

الدّرهم، و طرحته فی بعض الأکیاس.

فلمّا حصلت بالمدینة، سألت عن الوصیّ، فقیل: «عبد اللّه ابنه» فقصدته، فوجدت بابا مرشوشا مکنوسا علیه بوّاب فأنکرت ذلک فی نفسی و استأذنت و دخلت بعد الإذن، فإذا هو جالس فی منصبه فأنکرت ذلک أیضا.

فقلت: أنت وصیّ الصّادق، الإمام المفترض الطّاعة؟ قال: نعم.

قلت: کم فی المائتین من الدّراهم الزکاة؟ قال: خمسة دراهم.

فقلت: و کم فی المائة؟ قال: درهمان و نصف.

قلت: و رجل قال لامرأته: «أنت طالق بعدد نجوم السّماء» تطلّق بغیر شهود؟.

قال: نعم، و یکفی من النجوم رأس الجوزاء ثلاثا. فتعجّبت من جواباته و مجلسه فقال: احمل إلیّ ما معک؟ قلت: ما معی شی‏ء. و جئت إلى قبر النبیّ صلّى اللّه علیه و آله.

فلمّا رجعت إلى بیتی، إذا أنا بغلام أسود واقف، فقال: سلام علیک، فرددت علیه السلام. قال: أجب من ترید. فنهضت معه، فجاء بی إلى باب دار مهجورة، و دخل فأدخلنی فرأیت موسى بن جعفر علیه السّلام على حصیر الصّلاة.

فقال: إلیّ یا أبا جعفر. و أجلسنی قریبا، فرأیت دلائله أدبا و علما و منطقا.

و قال لی: احمل ما معک. فحملته إلى حضرته، فأومأ بیده إلى الکیس فقال لی:

افتحه. ففتحته، و قال لی: اقلبه، فقلبته، فظهر درهم شطیطة المعوجّ فأخذه، و قال:

افتح تلک الرّزمة. ففتحتها و أخذ المندیل منها بیده.

و قال و هو مقبل علیّ: إنّ اللّه لا یستحیی من الحقّ؛ یا أبا جعفر اقرأ على شطیطة السّلام منّی و ادفع إلیها هذه الصرّة.

و قال لی: أردد ما معک إلى من حمله و ادفعه إلى أهله، و قل: قد قبله و وصلکم به.

و أقمت عنده و حادثنی و علّمنی. و قال: أ لم یقل لک أبو حمزة الثمالیّ بظهر الکوفة و أنتم زوّار أمیر المؤمنین علیه السّلام کذا و کذا؟ قلت: نعم.

قال: کذلک یکون المؤمن، إذا نوّر اللّه قلبه کان علمه بالوجه.

ثمّ. قال: قم إلى ثقاة أصحاب الماضی فسلهم عن نصّه.»

عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال (مستدرک سیدة النساء إلى الإمام الجواد)؛ بحرانى اصفهانى، عبد الله بن نور الله (تاریخ وفات مؤلف: قرن 12)، محقق / مصحح: موحد ابطحى اصفهانى، محمد باقر، ناشر: مؤسسة الإمام المهدى عجّل الله تعالى فرجه الشریف - ایران - قم، 1413 ق، ج‏21- الکاظم (علیه السلام)؛ ص175

روایت خیلی مفصل است. به روایت بعدی می رسیم این را عزیزان دقت کنند در این جا مقداری حرف دارم روایت کلینی در جلد 2، صفحه 223 روایت:

 «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یَحْیَى عَنْ حَرِیزٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَیْسٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)»

در هر کجا عدةٌ مِن أصحابنا آمده است داخل شان یک ثقه است. احمد ابن محمد ابن خالد ثقة، عبد الله ابن یحیی به همین شکل، حریز ابن عبد الله سجستانی، مُعلی ابن خنیس نسبت به مُعلی حرف دارم که این ها مطالب ضد و نقیض زیاد دارند.

«یَا مُعَلَّى اکْتُمْ أَمْرَنَا وَ لَا تُذِعْهُ»

این نشان می دهد آقا امام صادق (سلام الله علیه) در اوج تقیه بودند مخصوصاً بعد از روی کار آمدن بنی العباس

«فَإِنَّهُ مَنْ کَتَمَ أَمْرَنَا وَ لَمْ یُذِعْهُ أَعَزَّهُ اللَّهُ بِهِ فِی الدُّنْیَا»

کسی که امر ما را کتمان کند و شایع نکند خدا در دنیا به او عزت می دهد

«وَ جَعَلَهُ نُوراً بَیْنَ عَیْنَیْهِ فِی الْآخِرَةِ یَقُودُهُ إِلَى الْجَنَّةِ یَا مُعَلَّى مَنْ أَذَاعَ أَمْرَنَا وَ لَمْ یَکْتُمْهُ أَذَلَّهُ اللَّهُ بِهِ فِی الدُّنْیَا وَ نَزَعَ النُّورَ مِنْ بَیْنِ عَیْنَیْهِ فِی الْآخِرَةِ وَ جَعَلَهُ ظُلْمَةً تَقُودُهُ إِلَى النَّارِ»

ببینید این تعبیر را در زمان امام باقر، امام سجاد، امام حسن، امام حسین و امام رضا نداریم. یعنی مشخص است که در زمان آقا امام صادق مخصوصاً اواخر عمر آقا امام صادق (سلام الله علیه) که بنی العباس روی کار آمدند اوج تقیه ائمه و شیعه بوده است.

این مباحث که امام چه کسی است و قضیه چه است؟ این ها را شما در میان مردم منتشر نکنید نه برای ما درد سر درست کنید نه برای شیعیان. بعد فرمود:

«یَا مُعَلَّى إِنَّ التَّقِیَّةَ مِنْ دِینِی وَ دِینِ آبَائِی وَ لَا دِینَ لِمَنْ لَا تَقِیَّةَ لَهُ یَا مُعَلَّى إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ أَنْ یُعْبَدَ فِی السِّرِّ کَمَا یُحِبُّ أَنْ یُعْبَدَ فِی الْعَلَانِیَةِ یَا مُعَلَّى إِنَّ الْمُذِیعَ لِأَمْرِنَا کَالْجَاحِدِ لَهُ»

...هر کس امر امامت ما را امروز در این موقعیت منتشر کند مثل کسی است که امامت ما را انکار کرده است.

الکافی (ط - الإسلامیة)؛ نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الکتب الاسلامیة، ج2، ص223، بَابُ الْکِتْمَان‏، ح8 

 با این تعابیر تند، علامه مجلسی می گوید:

 «الحدیث الثامن مختلفٌ فیه»

مرحوم علامه مجلسی در مرآة یک نکته ای دارد این نکته را عزیزان دقت کنند حدیث خواندن هنر نیست فقه الحدیث یا به تعبیر امام پیام حدیث را درک کردن هنر است امیر المؤمنین فرمود:

«هِمَّةُ السُّفَهَاءِ الرِّوَایَةُ وَ هِمَّةُ الْعُلَمَاءِ الدِّرَایَةُ»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج2، ص160، باب 21 آداب الروایة

«عَلَیْکُمْ بِالدِّرَایَاتِ لَا بِالرِّوَایَاتِ هِمَّةُ السُّفَهَاءِ الرِّوَایَةُ وَ هِمَّةُ الْعُلَمَاءِ الدِّرَایَة»

کنز الفوائد؛ نویسنده: کراجکى، محمد بن على، محقق / مصحح: نعمة، عبد الله‏، ناشر:  دارالذخائر، ج2، ص31

«حَدِیثٌ تَدْرِیهِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ حَدِیثٍ تَرْوِیه‏»

معانی الأخبار؛ ابن بابویه، محمد بن على، محقق / مصحح: غفارى، على اکبر، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، ص2

ایشان می گوید:

«بیان؛ قد مرّ مضمونه فی آخر الباب السابق و کأنه (علیه السلام) کان یخاف على المعلى القتل»

حضرت نسبت به معلی ابن خنیس می ترسید معلی برود مطالب را منتشر کند و او را بگیرند و بکشند.

«لما یرى من حرصه على الإذاعة»

چون معلی ابن خنیس عاشق این بود که بحث امامت را در هر کوی و برزنی مطرح کند ولذا

«و لذلک أکثر من نصیحته بذلک و مع ذلک لم تنجع نصیحته فیه»

نصیحت امام صادق به معلی ابن خنیس فایده نکرد.

«و إنه قد قتل بسبب ذلک»

به خاطر همین قضیه کشته شد.

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج72، ص77

در رابطه با معلی ابن خنیس داستان مفصلی دارد. آقای خویی (رضوان الله تعالی علیه) در معجم الرجال در رابطه با معلی ابن خنیس مفصّل بحث کردند. در آخرش از نظر وثاقت نظر داده است.

 روایت از امام صادق است:

«جرى ذکر معلّى بن خنیس: یا أبا محمد اکتم على ما اقول لک فى المعلى، قلت: افعل‏ فقال: اما انه ما کان ینال درجتنا الا بما ینال منه داود بن على، قلت: و ما الّذی یصیبه من داود، قال: یدعو به فیأمر به فیضرب عنقه و یصلبه»

نسبت به داود ابن علی یکی از فرماندهان حکومت عباسی بود آدم خیلی جلّادی بود می گوید دنبال این بود که معلی ابن خنیس را دستگیر کنند گردنش را بزنند و او را به دار بیاویزند گفت او را گرفتند زدند و به دار آویختند حضرت فرمود:

« انا للّه و انا إلیه راجعون، قال: ذلک قابل، فلما کان قابل»

در آینده

 «ولى المدنیة»

داود ابن علی والی مدینه شد.

 «فقصد قصد المعلى فدعاه و سأله شیعة ابى عبد اللّه علیه السلام و ان یکتبهم له»

معلی ابن خنیس را احضار کرد گفت تمام شیعیان امام صادق را باید به من معرفی کنی همه این ها را می خواست به قتل برساند.

«فقال: ما اعرف من اصحاب ابى عبد اللّه علیه السلام احدا»

من هیچ کدام از اصحاب امام صادق را نمی شناسم

«و انما انا رجل اختلف فى حوائجه»

چون معلی ابن خنیس مسئول خرید وسایل خانه حضرت بود.

«و لا اعرف له صاحبا، قال: تکتمنى؟»

اصلاً صحابه ای برای امام صادق نمی شناسم.

 داود ابن علی خبیث که والی مدینه بود گفت:

 «تکتمنی؟»

 داری از من مخفی می کنی

«اما انک ان کتمتنى قتلتک»

تو را می کشم

«فقال له المعلى: بالقتل تهددنى؟ و اللّه لو کانوا تحت قدمى ما رفعت قدمى عنهم»

معلیّ گفت: مرا به کشتن تهدید می کنی؟! بخدا قسم اگر اصحاب امام صادق زیر قدمم باشند قدمم را بر نمی دارم تا تو آن ها را بشناسی.

«و ان انت قتلتنى لتسعدنى و اشقیک»

اگر من را بکشی تو باعث سعادت من می شوی و قتل من، باعث شقاوت تو می شود.

 بعد حضرت فرمود:

«لم یغادر منه قلیلا و لا کثیرا.»

روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه (ط - القدیمة)؛ مجلسى، محمدتقى بن مقصود على، محقق/ مصحح: موسوى کرمانى، حسین و اشتهاردى على پناه‏، ناشر: مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور، ج14، ص278

داستانش خیلی مفصل است. باز در روایت دیگر در رجال کشی است حضرت فرمود:

«یَا مُعَلَّى أَنْتَ مَقْتُولٌ فَاسْتَعِدَّ»

با این روحیه ای که داری کتمان نمی کنی بدان که به شهادت خواهی رسید.

رجال الکشی إختیار معرفة الرجال؛ کشى، محمد بن عمر ناشر: مؤسسة نشر دانشگاه مشهد محقق/ مصحح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن‏، ص379

روایت دیگری در کشی است و در غیبت شیخ طوسی هم هست بعد از این که امام صادق (سلام الله علیه) شنید که داود ابن علی، معلّی ابن خنیس را کشت پیش داود ابن علی آمد فرمود:

«قَتَلْتَ مَوْلَایَ وَ قَیِّمِی فِی مَالِی وَ عَلَى عِیَالِی وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَأَوْجَهُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْکَ فِی حَدِیثٍ طَوِیلٍ»

الغیبة (للطوسی)؛ طوسى، محمد بن الحسن،‏ محقق / مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد؛ ناشر: دار المعارف الإسلامیة، کتاب الغیبة للحجة، النص، ص 389

یک جمله خیلی جالبی دارد وقتی دستگیرش کردند از آن کسانی بود که دیوانه امام صادق است از عشق هم بالاتر رفته است می گوید معلی ابن خنیس را گرفتند

«لَمَّا أَخَذَ دَاوُدُ بْنُ عَلِیٍّ الْمُعَلَّى بْنَ خُنَیْسٍ حَبَسَهُ وَ أَرَادَ قَتْلَهُ، فَقَالَ لَهُ مُعَلَّى أَخْرِجْنِی إِلَى النَّاسِ فَإِنَّ لِی دَیْناً کَثِیراً وَ مَالًا حَتَّى أُشْهِدَ بِذَلِکَ فَأَخْرَجَهُ إِلَى السُّوقِ فَلَمَّا اجْتَمَعَ النَّاسُ قَالَ»

یک بدهکاری هایی دارم اعلام کنند بدهی هایم را ببرند بدهند او هم گفت باشد اگر بدهی داری به مردم اعلام کن بدهی هایت را ببرند بدهند در میان مردم آمد شروع به سخنرانی کرد

«یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا مُعَلَّى بْنُ خُنَیْسٍ فَمَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی، اشْهَدُوا أَنَّ مَا تَرَکْتُ مِنْ مَالِ عَیْنٍ أَوْ دَیْنٍ أَوْ أَمَةٍ أَوْ عَبْدٍ أَوْ دَارٍ أَوْ قَلِیلٍ أَوْ کَثِیرٍ فَهُوَ لِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ»

واقعاً مرد بود آن جا می گوید اگر زیر پایم باشد پایم را بلند نمی کنم بشناسی این جا می گوید هر چه دارم مال امام صادق است.

«‌فَشَدَّ عَلَیْهِ صَاحِبُ شُرْطَةِ دَاوُدَ فَقَتَلَهُ، قَالَ، فَلَمَّا بَلَغَ ذَلِکَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) خَرَجَ یَجُرُّ ذَیْلَهُ حَتَّى دَخَلَ عَلَى دَاوُدَ بْنِ عَلِیٍّ، وَ إِسْمَاعِیلُ ابْنُهُ خَلْفَهُ»

حضرت آمد گفت:

«یَا دَاوُدُ قَتَلْتَ مَوْلَایَ وَ أَخَذْتَ مَالِی! قَالَ مَا أَنَا قَتَلْتُهُ وَ لَا أَخَذْتُ مَالَکَ، قَالَ: وَ اللَّهِ لَأَدْعُوَنَّ اللَّهَ عَلَى مَنْ قَتَلَ مَوْلَایَ وَ أَخَذَ مَالِی! قَالَ مَا قَتَلْتُهُ وَ لَکِنْ قَتَلَهُ صَاحِبُ شُرْطَتِی، فَقَالَ بِإِذْنِکَ أَوْ بِغَیْرِ إِذْنِکَ قَالَ بِغَیْرِ إِذْنِی، قَالَ یَا إِسْمَاعِیلُ شَأْنَکَ بِهِ»

به پسرش گفت به حسابش برس.

«قَالَ، فَخَرَجَ إِسْمَاعِیلُ وَ السَّیْفُ مَعَهُ حَتَّى قَتَلَهُ فِی مَجْلِسِهِ»

اسماعیل رفت شمشیر دستش بود صاحب شُرطه را هم به درک واصل کرد.

 در یک روایت دارد که حضرت نفرین کرد نفرین حضرت گرفت، بر اثر نفرین حضرت، اسماعیل رفت همان اسماعیلی که با حضرت بود آدم خیلی قلدری بود.

در هر صورت ...

این قضیه یک قضیه خیلی پیچیده است مرحوم آقای خویی مطلب زیبایی دارد بعد از 20- 30 صفحه صحبت می کند تمام روایات مذمت و مدح معلی ابن خنیس را می آورد می گوید آن چه که در روایات است.

«ومقتضى ذلک أنه کان رجلا صدوقا»

عزیزان خوب دقت کنند آقای خویی یک نکته خیلی ظریفی دارد

«إذ کیف یمکن أن یکون الکذاب مستحقا للجنة»

چون بعد از این که معلی از دنیا رفت حضرت فرمود من شهادت می دهم او اهل بهشت است یا به داود ابن علی گفت:

«إنک قتلت رجلا من أهل الجنة»

بعد دارد:

 «ویکون موردا لعنایة الصادق علیه السلام ویؤکد ذلک شهادة الشیخ بأنه کان من السفراء الممدوحین وأنه مضى على منهاج الصادق علیه السلام، ومع ذلک کله لا یعتنى بتضعیف النجاشی، وإن کان هو خریت هذه الصناعة»

نجاشی گفته است: معلی ابن خنیس ضعیف است با این که خرّیت رجال، نجاشی است. معمولاً در دوران امر، بین قول نجاشی و قول شیخ همه به اتفاق مخصوصاً‌ آقای خویی قول نجاشی را مقدم می کنند چون نجاشی از اول تا آخر عمرش، کارش رجال بود شیخ طوسی در تفسیر، در رجال، در کلام، در فقه و در اصول بوده است ولذا ذو فنون بود ولی نجاشی ذو فنٍ بوده است.

«ولعل منشأ تضعیفه - قدس الله نفسه -»

ببینید این جا که می خواهد رد کند تجلیل هم می کند ولی بعض از ما وقتی می خواهیم حرف یک بزرگی را رد کنیم چهار تا طعنه نثارش می کنیم! این را دقت کنید. بعد می گوید:

«ولعل منشأ تضعیفه - قدس الله نفسه - هو ما اشتهر من نسبة الغلو إلیه»

بعضی ها به معلی ابن خنیس نسبت غلو دادند

«وقد نسب ذلک إلیه الغلاة، وعلماء العامة»

آقایان صفری و ... کتابی به نام غلات نوشته است کتاب قطوری است و کتاب سال هم شد آن آقایانی که کتاب سال نوشتند فردای قیامت چه جوابی می خواهند بدهند نمی دانیم می گوید نسبت غلات را علمای عامه به معلی ابن خنیس داده اند.

«الذین یریدون الازدراء بأصحاب أبی عبد الله علیه السلام والله العالم»

الموسوی الخوئی، السید أبو القاسم _متوفاى1411ق_، معجم رجال الحدیث وتفصیل طبقات الرواة، ج19، ص269، ناشر: الثقافة الاسلامیة، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

این ها به بعضی از اصحاب امام صادق نسبت غلو می دادند تا این ها را در جامعه بد نام و بی آبرو کنند. پس مجرد این که می گویند فلان راوی غالی است، مورد قبول نیست. من در جلسه آخر نقد آقای صفری در جلسه پنجم یک بحث را مطرح کردم ایشان درباره خیلی از روات می گوید غالی هستند!

گفتم اولا مرحوم مامقانی (رضوان الله تعالی علیه) می گوید در گذشته مخصوصا مکتب قم هرکسی یک روایت در علم غیب ائمه یا کرامتی از ائمه نقل می کرد این ها را به غلو نسبت می دادند.

یک سری عقائدی که امروز از ضروریات عقاید شیعه است، یک سری اموری که امروز جزء ضروریات عقائد شیعه است اگر در مکتب قم کسی همچنین ادعایی در مورد امام می کرد او را به غلو متهم می کردند. غالٍ بعد از غال !  کذاب، بعد از کذاب ! وضاع!

و أقول:ما رمی الرجل به من ارتفاع فی القول،قد بیّنّا مرارا ما فیه،و إن ما هو من ضروریات مذهب الشیعة الیوم کان یعدّ یومئذ غلوّا و ارتفاعا فلا یعتنى بتهمة الغلو إلاّ إذا قام على ذلک برهان قویم.

مامقانی، عبدالله - مامقانی، محمدرضا - مامقانی، محی‌الدین، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج26، ص247، الناشر موسسة آل البیت (علیهم السلام) لإحیاء التراث

 

من در آن جا گفتم خیلی از افرادی که در موردشان کلمه غال آمده این غلو دلیل بر معرفت ایشان نسبت به امام (علیه السلام) است. کلمه غال در مورد تعداد زیادی از روات شاید بتوانیم بگوییم هفتاد و پنج درصد روات که واژه غال آمده این نشانگر بالاترین درجه معرفت به امام بوده است.

غلو را ائمه مشخص کرده اند می گویند غلو چیزی است که افراد در حق ما ادعای ربوبیت کنند احساس کنند ما خدایی نداریم ما معبودی نداریم این که ما رازق و قادر مطلق هستیم.

امام (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب مصباح الهدایه در چند جا نسبت به حضرت امیر می گوید: هو الاول، هو الآخر، هو الظاهر، هو الباطن؛ یعنی تمام این آیاتی که در اول سوره حشر است نسبت به آقا امیر المؤمنین (سلام الله علیه) تطبیق می کند. اگر این باشد، امام در رأس غلات معاصر ما است!

لذا این تعبیر: «وعلماء العامة الذین یریدون الازدراء بأصحاب أبی عبد الله علیه السلام» نشان می دهد این رواتی که امروز اقایان و اساتید تاریخ یا بعضی از آقایان روایاتی را رد می کنند به خاطر این که این آقا منسوب به غلو است این ها صد در صد اشتباه است. البته ما منکر غلو نیستیم مثل یونس ابن ظبیان و مغیره که افرادی غالی بودند ادعای نبوت نسبت به امام صادق داشتند، ادعای الوهیت داشتند لا شک و لا ریب که این ها همه نه تنها ضعیف هستند بلکه فاسد و ملعون به اظهار امام صادق (سلام الله علیه) هستند. ولی تعداد این ها از تعداد انگشتان دست تجاوز نمی کند.

«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»

 

 

 



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :