بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی ادلّه مشروعیت سنّت (4) – بررسی آیه 3 و 4 سوره مبارکه نجم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
الان اعلم علمای وهابیت چه كسی است؟
پاسخ:
اعلم علمای وهابیت از نظر سیاسی، «عبدالعزیز آل شیخ» مفتی اعظمشان است. ایشان از نوادههای «محمد ابن عبدالوهاب» است.
از نظر علم و سواد هم، دو، سه نفر هستند: یكی «عبدالرحمن دمشقیه» است كه سوادش خوب است، دیگری «عثمان الخمیس» است که ایشان هم سوادش خوب است. دیگری «دكتر سالوس» است كه در «كویت» ساكن است و سوادش خوب است.
یك نفر دیگر هم است كه الان در «عربستان سعودی» زندانی است و كتابهای زیادی هم نوشته است، یك كتابی كه نوشت تیراژش پانصد هزار تا بود و در عرض دو سه ماه تمام شد. در «شبكه المستقله» هم یكی دو جلسه برای مناظره آمد. الان اسمش را فراموش كردم. همین سه، چهار نفر تقریبا باسوادترینشان هستند.
پرسش:
اینكه میگویند امام جعفر صادق از نسل ابوبكر است درست است؟
پاسخ:
دروغ است! دروغ است! این که می گویند امام صادق فرموده باشد:
«وَ لَقَدْ وَلَدَنِي أَبُو بَكْرٍ مَرَّتَيْن»
تهذيب الكمال، اسم المؤلف: يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1400 - 1980، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ج 5، ص 75
دروغ محض است. بر فرض هم باشد «وَ لَقَدْ وَلَدَنِي أَبُو بَكْرٍ مَرَّتَيْن»؛ ابوبكر هم پدرش «ابو قحافه» بود و كافر بود؛ پس: «ولدنی ابو قحافه مرتین»!؟ جدش هم كافر بوده. امام صادق (سلام الله علیه) میفرماید: فخر من به رسول اكرم به تبعیت از شریعت او است نه به نسل من از محمد! فرمود: من افتخار میكنم كه تابع شریعت پیغمبر هستم و به این كه فرزند پیغمبر هستم افتخار نمیكنم.
گیرم پدر تو بود فاضل/ از فضل پدر تو را چه حاصل. عكسش هم در اینجا است. به اضافه مطالبی كه خود اهلبیت نسبت به ابوبكر و دیگران دارند هم هست. جد امام صادق امیرالمؤمنین است كه میفرماید:
فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا»
صحيح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي؛ ج3، ص 1378، ح 1757
دیگر از این بالاتر! این کلام عمر است که می گوید علی نظرش نسبت به من اینگونه است!
در ثانی این «وَ لَقَدْ وَلَدَنِي أَبُو بَكْرٍ مَرَّتَيْن» در منابع اهلسنت آمده، و سند هم ندارد؛ در منابع شیعه فقط «اربلی» در «كشف الغمة» آورده است که آن هم از «الجنابذی» كه از علمای اهلسنت است آورده. داستانش كلا این است.
پرسش:
كتاب « فتح الملك العلى بصحة حديث باب مدينة العلم على» چطوری است؟
پاسخ:
خیلی عالی و زیبا است، بحثهای رجالی دارد كه در هیچ از كتابهای رجالی اهلسنت نیست. خیلی كتاب زیبایی است. من خودم عاشق این كتاب هستم.
این کتاب هم برای برادران «اردن» هست و اینها هفت، هشت نفر در «اردن» هستند و خوب دارند كار میكنند. یكی از آنها همین آقای «سقاف» است که حاج آقای «سبحانی» میگوید او شیعه است ولی جرئت نمیكند بگوید شیعه هستم!
شاید در میان اهلسنت كسی مثل آقای «حسن سقاف» در مسئله وهابیت كار نكرده است. یعنی اعلم علمای عصر ما به وهابیت، آقای «سقاف» است.
حتی من معتقدم در شیعهها هم كسی مثل «سقاف» در حوزه وهابیت كار نكرده است؛ یعنی تمام كتابهای این وهابی ها، عقاید اینها، اخلاقهای اینها، همه را زیر و رو كرده است؛ ولی بنده خدا بیان ندارد و در فن مناظره هم زیر صفر است نه صفر!
ایشان در «شبكه المستقله» که برای مناظره آمد خیلی خراب كرد؛ اتفاقا وقتی كه ایشان مناظره میكرد - ظاهرا با «عثمان الخمیس» بود - حاج آقای «سبحانی» و آقای «نواب» كه الان مسؤل بعثه رهبری است، منزل ما آمدند، و این مناظره را دیدند.
چند جلسه هم حاج آقای «سبحانی» آمد گوش كرد. حاج آقای «سبحانی» در حین تماشای مناظره، مدام دست روی دستش میزد و میگفت: "این را بگو، این را بگو!"
ولی هر چی هست ایشان مُلّا است. یعنی دریایی از معلومات است. ایشان یك كتابی در تناقضات «آلبانی» نوشته، آبرو و حیثیت «آلبانی» را برده است!!
پرسش:
ترجمه «عمرو بن شمر» را می فرمائید؟
پاسخ:
در مورد «عمرو بن شمر»، مرحوم «نوری» میگوید:
«فالحقّ دخوله في الثقات خصوصا لو بنينا على كون رواية واحد من أصحاب الإجماع فضلا عن خمسة منهم من أمارات الوثاقة كما صرّح به العلامة الطباطبائي»
البته این «العلامة الطباطبائي»، این «طباطبایی» خودمان نیست. منظورشان «بحر العلوم» است. بعد می گوید:
«و يظهر من العلامة في المختلف»
مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل؛ نورى، حسين بن محمد تقى، محقق/ مصحح و ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج4، ص197
آقای «نمازي» در «مستدركات علم رجال» می گوید:
«ومن جميع هذه الروايات يظهر حسنه وكماله، وأنه شيعي عارف بمقام الإمامة»
مستدركات علم رجال الحديث؛ المؤلف: العلامة المحقق الشيخ علي النمازي الشاهرودي قدس سره؛ ليتوگرافي طراوت – تهران، المطبعة: حيدري – تهران، الطبعة الأولى محرم الحرام 1415؛ ج6، ص 47
این هم از متن ایشان است.
پرسش:
ایشان در كدام طبقه رجالی قرار دارد؟
پاسخ:
«عمرو بن شمر» الان یادم نیست كه در كدام طبقه است، علی الظاهر باید در طبقه سوم یا چهارم باشد. ما در مورد اینها مفصل كار كردیم ولی یك مقدار من دیدم بعضی از بزرگواران نسبت به «عمرو بن شمر» كم لطفی دارند، روایت كه از ایشان میآید، سریع میپیچانند و كنار میگذارند؛ ما اینها را به این سادگی هم گیر نیاوردیم و حداقل پنجاه تا كتاب نگاه كردیم تا این دو، سه تا را توانستیم گیر بیاوریم.
بنابراین ایشان حداقل ممدوح و حسن است. در مورد ثقه بودنش باید بگویم یك مقدار آقای «نوری» سهل المؤنه است و سریع تصمیم میگیرد؛ ولی فرمایش «نمازی» خوب است كه میگوید روایتش در حد «حسنه» است.
آقای «خویی» هم مفصل دارد، ولی الان در ذهنم نیست. مرحوم «نوری» میگوید «ثقه» است، مرحوم «نمازی» هم میگوید ممدوح است. لذا آنهایی که می گویند ایشان ضعیف است، ما آنها را قبول نداریم!
عزیزمان در رابطه با مسئله «فتح ایران» سوال كرده بودند كه اینها چه جنایتها كردند. ببینید سال دوازدهم هجری كه زمان ابوبكر است «خالد»، آمد به «ایران». دارد که:
«ففقئ ألف عين يومئذ»
هزار تا چشم را نابود كردند.
الكامل في التاريخ، اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415ه؛ ج2، ص245
چشمها را با چاقو در میآوردند. اینكه چه بحثی است من نمیدانم! میگویند «خالد» قسمی خورده بود که به خاطر آن قسمش هفتاد هزار نفر را كشت. گفته بود من باید در ایران رود خون راه بیندازم. به این خاطر، هفتاد هزار نفر را سر بریدند تا از خونشان جوی خون راه بیفتد!!
«طبری» جلد 2، صفحه 313؛ «الكامل» جلد 2، صفحه 242؛ «نویری» در « نهاية الأرب في فنون الأدب»، جلد 19، صفحه 68؛ «ابن كثیر» در «البدایة والنهایة» جلد 6 صفحه 346؛ «ابن خلدون» در «تاریخ ابن خلدون» جلد 2 صفحه 509 این مطلب را نقل کرده اند.
پرسش:
از صحابه كسی اعتراض نمیكردند؟
پاسخ:
مگر كسی جرئت میكرد اعتراض كند!؟ در قضیه «مالك بن نویره»، اعتراض كردند كسی به اعتراضشان ارزش قائل شد!؟
میگوید:
«وقتل من الفرس مقتلة عظيمة يبلغون ثلاثين ألفا سوى من غرق ومنعت المياه المسلمين من طلبهم»
جداى از کسانى که در رود غرق شدند و آب مانع آن شد که مسلمانان بقيه ايرانيان را بگيرند! در يك شب جنگ ، 30000 نفر كشته شدند؛ جدا از كسانى كه در هنگام فرار غرق شدند!
الكامل في التاريخ؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ، الطبعة: ط2، تحقيق: عبد الله القاضي، ج2، ص240
باز دارد سال سیزدهم در زمان عمر، پانصد هزار نفر را در یك روز كشتند! اینها ذبح میكردند یك صد هزار نفر را کشتند، یك نفر دو نفر نه!!
در یك جا در یكی از شهرها چهل هزار نفر را در زمان عمر كشتند و این همه مصادر اینها را آورده است. میگوید وقتی سخنرانی میكرد:
«أمرنا بقتال عدونا فجئنا لنقتل مقاتلتكم ونسبي ذراريكم وأما ما ذكرت من الطعام فما نجد ما نشبع منه فجئنا فوجدنا في أرضكم طعاما كثيرا وماء فلا نبرح حتى يكون لنا ولكم»
به ما دستور داده شده بود که با دشمنمان بجنگيم؛ پس به هدف جنگ با شما و اسير نمودن فرزندانتان به اين ديار آمديم؛ اما آنچه در مورد غذا گفتم: ما (در سرزمين خودمان) چيزى نيافتيم که سيرمان کند، وقتى به سرزمين شما آمديم در اين سرزمين آب و غذاى فراوانى پيدا كرديم؛ بنابراين از اينجا نمىرويم تا اينکه اين مواد غذايى بين ما و شما تقصيم شود.
المستدرك على الصحيحين؛ اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج 3، ص 510، ح 5901
می گوید: ما اینجا آمدیم شنیدیم غذاهای ایرانی خوشمزه است، در «حجاز» غذای خوشمزه نیست آمدیم شما را بكشیم زنهایتان را اسیر بگیریم و از غذاهای خوشمزهتان بخوریم. در فتح «همدان» سال 27 زمان عثمان، میگوید به قدری انسان كشتند كه عددی نداشت!
در سال 27 زمان عثمان، «عبدالرحمن قرشی» مینویسد كه لشكریان میگفتند به ما پول بدهید تا ما شما را نكشیم. در «گرگان» آمدند امان دادند و گفتند ما جز یك نفر را نمیكشیم، برعكس همه را كشتند فقط یك نفر ماند!!
گفتند ما چون قسم خورده بودیم یك نفر را نمیكشیم! اینها دویست هزار نفر را، جزء یك نفر، در «گرگان» سر بریدند. جنایتها یكی دو تا نیست. در «طالقان» چهار فرسخ جمعیت را به صف كردند و از دم شروع به سربریدنشان كردند!!
یعنی کاری کردند که داعشیها به گرد پای اینها هم نمیرسند؛ اینها از چیزهای است كه دوستان حتما اینها را داشته باشند، بعضی وقتها كه اینها میگویند افتخار ایرانیها این است که به دست ما مسلمان شدند و چنین و چنان است؛ عمر آمده ما را مسلمان كرده است و از این حرفها، این مطالب را برایشان بخوانیم تا بدانند چه خبر بوده است!
از این جنایتها الی ما شاء الله است که اگر ما بخواهیم باز كنیم به قدری اینها در «ایران» جنایت كردند كه روی «هیتلر» را سفید كردند. «مغول»ها اینچنین آدم نكشتند كه در فتح «ایران» سپاهیان اسلام به دستور ابوبكر، عمر و عثمان آدم كشتند!!
پرسش:
انگیزه اینها از اینهمه آدم کشی را تاریخ آورده است یا نه؟
پاسخ:
انگیزه نمیخواست؛ عرب است و عقده دارد!! آن زمان ایرانیها مسلمان که نبودند، اصلا اسلامی در كار نبود و حب اهلبیتی هم نبود؛ اینها میخواستند فقط آدم بكشند.
پرسش:
آیا صحیح است كه امام حسن و امام حسین هم در جریان فتح ایران بودند!؟
پاسخ:
اینها دروغ محض است. مرحوم «امام» در كتاب «بیع» بخشی دارد به نام «اراضی سواد»؛ ایشان در آنجا میگوید اینهای كه میگویند امام حسن و امام حسین در فتح «ایران» بودند دروغ محض است. ما یك روایت صحیح هم نداریم، در شیعه كه نداریم، سنیها هم كه نقل میكنند روایت ضعیف است و هیچ ارزش روایی ندارد.
پرسش:
در میان ائمهمان راجع به این رفتارها واكنش داشتیم؟
پاسخ:
در ذهنم نیست، این را شما بروید بررسی كنید و پیدا كنید؛ جنایاتشان را ما آوردیم، روایات ائمه را هم شما بروید بررسی كنید، همه را كه ما نباید انجام بدهیم!
من گمان میكنم فایل جنایات اعراب در فتح ایران را ما روی سایت داشته باشیم، دوستان حتما این فایل را دانلود بكنند، یك خلاصهای هم در دو صفحه داشته باشند. آنطوری كه یادم است آن فایل مفصل است، این فایل من هم مختصر آن فایل است. این فایل خیلی جاها به دردتان میخورد؛ یعنی از آن بحثهای كلیدی است. شما، کلمه «ایران» و «جنایات» را در سایت سرچ كنید میآید.
الان وهابیها و یا اهلسنت ایران میگویند: "شیعهها باید عمر را دعا كنند؛ چون اسلامشان را مدیون عمر هستند، اگر عمر ایران را فتح نكرد بود شما الان كافر بودید!"
فایلش را در كانال بگذارید تا همه استفاده كند. اینها از چیزهای است كه همیشه دم دستمان باشد.
آغاز بحث...
بحث ما در رابطه با آیه شریفه:
(وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْي يوحَى)
و هرگز از روی هوای نفس سخن نمیگويد! آنچه میگويد چيزی جز وحی که بر او نازل شده نيست!
سوره نجم (53): آیه 3 و 4
بود كه عرض کردیم مشروعیت سنت را اثبات میكند. ابتدا ما گفتیم روایات اهلبیت را نقل كنیم، مرحوم «كلینی» در «كافی» جلد 8 صفحه 380 حدیث 574 در رابطه به اینكه پیامبر پیغمبر اكرم، اهلبیتش را تفضیل داد، منافقین آمدند گفتند پیغمبر دارد اهلبیتش را بر دیگران مقدم میدارد. بعد آیه آمد: (وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْي يوحَى)!
«امالی شیخ صدوق» صفحه 506، مجلس هشتاد و سه، همین را دارد؛ باز «تفسیر قمی» جلد 2 صفحه 334 همین تعبیر را دارد كه پیغمبر فرمود:
«أُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّ عَلِيّاً سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ وَ قَائِدُ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ وَ أَوَّلُ خَلِيفَةٍ يَسْتَخْلِفُهُ خَاتَمُ النَّبِيِّين»
تفسير القمي؛ قمى، على بن ابراهيم، محقق/ مصحح: : موسوى جزائرى، طيّب، ناشر: دار الكتاب، ج2، ص334
تعابیر به قدری صریح است و با عبارتهای مختلف است كه كسی دیگر نتواند هیچ توجیهی بكند! همان تعبیر صدیقه طاهره در خطبهاش که فرمود:
«هَلْ تَرَكَ أَبِي يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ لِأَحَدٍ عُذْراً»
الخصال؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: جامعه مدرسين، ج1، ص173
اینجا دارد: «سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِينَ» حالا شاید «أَوَّلُ خَلِيفَةٍ» را بگویند خلیفه بوده پیغمبر گفته اولین خلیفه، ما هم قبول داریم علی خلیفه چهارمین است. میگویم نه، علی «أَوَّلُ خَلِيفَةٍ يَسْتَخْلِفُهُ خَاتَمُ النَّبِيِّين»!
«فَدَخَلَ الْقَوْمُ فِي الْكَلَامِ»
وقتی حضرت این حرف را زد، اصحاب نق زدن را شروع كردند.
«فَقَالُوا: أَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ؟ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ لِرَسُولِ اللَّهِ قُلْ لَهُمْ ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى ثُمَّ رَدَّ عَلَيْهِمْ فَقَالَ أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما يَرى ثُمَّ قَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ قَدْ أُمِرْتُ فِيهِ بِغَيْرِ هَذَا- أُمِرْتُ أَنْ أَنْصِبَهُ لِلنَّاسِ...»
تفسير القمي؛ قمى، على بن ابراهيم، محقق/ مصحح: : موسوى جزائرى، طيّب، ناشر: دار الكتاب، ج2، ص334
همچنین دارد که:
«ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ يَعْنِي فِي مَحَبَّةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) وَ ما غَوى وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى»
الأمالي (للصدوق)؛ ابن بابويه، محمد بن على، ناشر: كتابچى، ص565، المجلس الثالث والثمانون
ببینید منافقین در «غدیر» چه کار می کنند! این عبارت خیلی واضح و روشن است و خیلی قشنگ است. امام صادق (سلام الله علیه) فرمود:
«لَمَّا أَوْقَفَ رَسُولُ اللَّهِ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ الْغَدِيرِ افْتَرَقَ النَّاسُ ثَلَاثَ فِرَقٍ فَقَالَتْ فِرْقَةٌ ضَلَّ مُحَمَّدٌ وَ فِرْقَةٌ قَالَتْ غَوَى وَ فِرْقَةٌ قَالَتْ بِهَوَاهُ»
فرقهای گفتند پیغمبر از روی هوای نفس علی را نصب كرد.
«بِهَوَاهُ يَقُولُ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ وَ ابْنِ عَمِّهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ النَّجْمِ إِذا هَوى ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى»
البرهان في تفسير القرآن؛ نویسنده: بحرانى، سيد هاشم بن سليمان، محقق/ مصحح: قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة، ناشر: مؤسسه بعثه، ج 5، ص 188
پرسش:
یعنی این آیه در «غدیر» نازل شده است؟
پاسخ:
در «غدیر» قرائت شده است. حالا اگر نازل هم شده باشد باز مانعی ندارد. ما آیات متعدد داریم، همین «سوره حمد» كه هم در «مكه» نازل شده و هم در «مدینه» نازل شده است. ما هفت، هشت تا آیه داریم و خود اهلسنت هم دارند كه دو مرتبه نازل شده است. وقتی كه دو مرتبهاش ثابت، شد سه، چهار مرتبهاش هم: «حکم الأمثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد»!
آدرس این روایت: «تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة»؛ صفحه 604، مرحوم «استرآبادى» متوفای 940 است؛ «البرهان في تفسير القرآن»؛ مرحوم «سيد هاشم بحرانى»، جلد 5، صفحه 188؛ «تفسیر كنز الدقایق»، مرحوم «مشهدی» جلد 12 صفحه 473
پرسش:
در روایت فوق، مردم را سه فرقه کرد ولی از مؤمنین به عنوان یك فرقه و گروه ذكر نشده است!
پاسخ:
ببینید اینهایی كه نق زدند، اینها را آورده است، مؤمنین كه مشكل ندارند و تسلیم امر پیامبر بودند، حتی بعضی ها میآیند بیعت هم میكنند:
«فقال عمر بن الخطاب بخ بخ لك يا بن أبي طالب أصبحت مولاي ومولى كل مسلم»
تاريخ بغداد، اسم المؤلف: أحمد بن علي أبو بكر الخطيب البغدادي، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت، ج 8، ص 289
ولی بعدها حرفهای دیگر می زنند. اینها را چه كار باید كرد؟ باز روایت دیگری است که دارد:
«قال: رجل من قريش: والله ما يألو يطري ابن عمّه»
به خدا پیغمبر همیشه پسر عم خودش را بر دیگران ترجیح میدهد.
«فأنزلَ الله سبحانه (وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى، مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى، وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى) وما هذا القول الذي يقوله في ابن عمّه ( إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى)»
البرهان في تفسير القرآن؛ نویسنده: بحرانى، سيد هاشم بن سليمان، محقق/ مصحح: قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة، ناشر: مؤسسه بعثه، ج 5، ص 188
باز روایت در حدیث معراج است:
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لَيْلَةَ أُسْرِيَ بِي إِلَى السَّمَاءِ»
فرمود: شبی كه به آسمان رفتم خدای عالم فرمود:
«عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ وَصِيِّي وَ وَارِثِي وَ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي فَلَمَّا حَدَّثَ النَّبِيُّ قُرَيْشاً بِهَذَا الْحَدِيثِ قَالَ قَوْمٌ مَا أَوْحَى اللَّهُ إِلَى مُحَمَّدٍ بِشَيْءٍ وَ إِنَّمَا تَكَلَّمَ عَنْ هَوَى نَفْسِهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى تِبْيَانَ ذَلِكَ وَ النَّجْمِ إِذا هَوى ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى»
تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة؛ استرآبادى، على، مؤسسة النشر الإسلامي – ايران، ص 605
همین آقای «عابدینی» این حرفی كه میزند، حرف جدید نیست، زمان پیغمبر هم گفتند كه این شائبه نفع شخصی دارد! خیلی عجیب است؛ یعنی آدم بعض وقتها یك چیزهایی مشاهده میكند، میبینیم حرفهایی كه بعضا به زبان جاری میكنند عین همان حرفهایی است كه در عصر نبوت جاری شده و منافقین میگفتند!!
اصلا خیلی عجیب است! من وقتی این روایت را دیدم، و صحبتهای آقای «عابدینی» را شنیدم، گفتم خدای عالم چطور میخواهد حجت را بیان كند؟ چقدر میخواهد مسئله را برای همه روشن كند!
این آقا میگوید من تمام حرفهایم جدید است، اصلا خود سایتش همین را دارد میگوید: «باز اندیشی دینی» و اسم كانالش هم: «باز اندیشی دینی» است!
آخر این نو اندیشی است؟ این حرفی است كه 1400 سال قبل هم منافقین گفتهاند که پیغمبر علی را معین كرد و این شائبه نفع شخصی دارد. در چند جا هم ایشان این را مطرح میكند. خیلی عجیب است! من تأسف میخورم كه این آقایان چرا به این شكلی عمل میكنند!!
میگوید این کار پیغمبر بوی نفع شخصی دارد. این جزوه را پارسال که «اصفهان» بودیم خودش به من داد. ایشان در صفحه 110 میگوید: "اگر پیامبر یا امام معصوم بفرماید روز اکمال دین، روز نصب امام یا روز عید غدیر بوده است، گفته میشود خودش که خودش را امام یا منصوب کند و بگوید این آیه را خدا در این رابطه نازل کرده و این «شائبه نفع شخصی» و امثال آن دارد"!
آدم نمیداند با این چه کار بکند؟ در جای دیگر دارد: "اگر امام و پیغمبر تفسیر آیه را مسکوت بگذارد تا عقلاء با عقل خود آن را تشخیص دهند، شائبهای در آن وجود نخواهد داشت و علت وجود نداشتن یک روایت صحیح احتمالاً همین بوده است."
ما نزدیک 67 روایت در نزول آیه اکمال در غدیر داریم. از این 67 روایت، ده دوازده تایش هم صحیح است؛ بعضیها هم صحیحه اعلائی است، نه فقط صحیح! ایشان میگوید یک روایت صحیح هم نداریم!!
این آقایان هم از عقلای قوم هستند. این آقایانی که میگویند: «وَ إِنَّمَا تَكَلَّمَ عَنْ هَوَى نَفْسِهِ»؛ اینها که دیوانه نبودند، از دیوانه خانه هم اینها را آنجا نیاورده بودند، اینها هم از عقلای قومشان بودند.
باز قول منافقین در آخرین روز حیات پیغمبر، وقتی که رسول اکرم فرمود:
«هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج 6، ص2680، ح6932
آقایان میگویند پیغمبر اکرم نظرش این بود که نام اوصیاء و ائمه بعد از خودش را در این نامه بنویسد؛ یعنی این را عمده بزرگان اهلسنت آوردهاند.
به عنوان نمونه «عمدة القاری»؛ «شرح صحیح بخاری» جلد 2، صفحه 171 این مسئله را دارد:
« أنه أراد أن ينص على الإمامة بعده»
میخواست در این نامهای که آخرین لحظه بنویسد که: «لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ»
«فترتفع تلك الفتن العظيمة كحرب الجمل وصفين»
خیلی عجیب است!
«قال سفيان بن عيينة»
که به ایشان امیرالمؤمنین فی الحدیث میگویند دارد که:
«أراد أن ينص على أسامي الخلفاء بعده حتى لا يقع منهم الاختلاف»
عمدة القاري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: بدر الدين محمود بن أحمد العيني الوفاة: 855هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج2، ص171
همچنین: «فتح الباری» جلد 1، صفحه 486؛ و «ارشاد الساری قسطلانی» جلد 1، صفحه 207 دارند. «احمد امین مصری» هم در کتاب «یوم الاسلام» صفحه 41 میگوید:
«اراد ان یعین من یلی الامر من بعده»
پرسش:
در «عمدة القاری» عبارت «احدهما» آورده بود. یعنی احتمال اول این بوده است.
پاسخ:
همین یک احتمال کافی است، فرق نمیکند. این هم «فتح الباری» است که «احدهما» هم نیاورده است:
«بل أراد أن ينص على أسامي الخلفاء ... ويؤيده أنه قال في أوائل مرضه وهو عند عائشة ادعى لي أباك وأخاك حتى اكتب كتابا»
فتح الباري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب، ج1، ص 209
این مرض و زهری است که ریخته! میگوید پیامبر میخواسته ابوبکر را معین کند، لذا میخواست اسم ابوبکر را در این نامه بیاورد!!
«قسطلانی» یک مقداری منصفتر از آنها است. می گوید:
« فيه النص على الأئمة بعدي أو أبين فيه مهمات الأحكام»
إرشاد الساري لشرح صحيح البخاري؛ قسطلاني، احمد بن محمّد (م 923)، المطبعة الكبرى الأميرية، مصر، چاپ هفتم، 1323 هـ.ق؛ ج1، ص 217
در عبارت «عمر» است، البته این را «ابن ابی الحدید معتزلی» دارد میگوید عمر به «ابن عباس» گفت:
«ولقد أراد في مرضه أن يصرح باسمه فمنعت من ذلك»
شرح نهج البلاغة؛ اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ج12، ص14
همان فرمایش مرحوم «شیخ صدوق» است که میگوید من را در «قم» و «نجف» دفن نکنید؛ چون کسانی که در این دو شهر دفن میشوند بیحساب و کتاب بهشت میروند. گفتند این که خیلی خوب است! گفت: نه من میخواهم قیامت بروم و محکمه امیرالمؤمنین را با دشمنانش ببینم. ببینم دشمنان علی، چه جوابی در آن محکمه دارند!! یعنی حاضر هستم تمام سختیهای قیامت را تحمل کنم و این محکمه را مشاهده کنم.
«بخاری» هم دارد که:
«عن قَيْسِ بن عُبَادٍ عن عَلِيِّ بن أبي طَالِبٍ رضي الله عنه أَنَّهُ قال أنا أَوَّلُ من يَجْثُو بين يَدَيْ الرحمن لِلْخُصُومَةِ يوم الْقِيَامَةِ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج4، ص 1458، ح 3747
اول محکمهای که در قیامت برپا میشود مربوط به امیرالمؤمنین است. بعد جالب است که در «صحیح بخاری» تعبیر این است که «رجلان»؛ آن دو تا مرد را آنجا خواهند آورد و به محاکمه میکشند!!
کلمه «رجلان» را من در تلگرام دیدم بعضی از دوستان در گوشه کنار یک چیزهای پیدا میکنند خیلی زیبا و قشنگ است. تعبیر، تعبیر خیلی زیبایی است. این تعبیر در كانال آقای «شریفی» بود که «رجلان» چه کسانی هستند!
پس در هر صورت ما از این روایات، مشروعیت سنت پیغمبر را استفاده میکنیم. این آیه که:
(وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْي يوحَى)
و هرگز از روي هواي نفس سخن نميگويد! آنچه ميگويد چيزي جز وحي که بر او نازل شده نيست!
سوره نجم (53): آیات 3 و 4
مشروعیت سنت را تثبیت میکند. ما در ادامه روایات اهلسنت را هم میآوریم. درباره مفسران شیعه، در اینجا بعضی از بزرگواران یک مقداری مبهم و کلی بیان کردند و بعضی نه، خیلی به صراحت آوردهاند: «وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى فی القرآن وفی السنه»!
مرحوم «شیخ طوسی» میگوید: معنای (وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى) این است:
«لا يتكلم في القرآن وما يؤديه إليكم عن الهوى»
التبيان في تفسير القرآن؛ المؤلف: الطوسي، محمد بن الحسن (المتوفى460ق)، تحقيق وتصحيح: أحمد حبيب قصير العاملي، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة: الأولى، 1409هـ. ج 9، ص 421
می گوید: قرآن و آنچه که برای شما بیان میکند این از روی هوا نیست این (هُوَ إِلَّا وَحْي يوحَى)؛ است. مرحوم «طبرسی» در «تفسیر جوامع الجامع» جلد 3، صفحه 448، یک مقداری واضحتر میگوید:
«ومَا آتَاكُم بهِ من الدِّينِ والقُرآنِ ليس بمَنْطق صَادِر عن رأْيه وهَوَاهُ. مَا ( هُوَ إِلاَّ وَحْىٌ ) مِنْ عنْدِ اللهِ (يُوحَى) إليه»
تفسير جوامع الجامع؛ المؤلف: الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (المتوفى548هـ)، تحقيق و نشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، الطبعة: الأولى، 1418هـ.، ج3، ص 448
«طبرسی» در كتاب «مجمع البيان في تفسير القران» ج 9، ص 288 میگوید:
«ولا يتكلم بالقرآن، وما يؤديه إليكم عن الهوى»
مجمع البيان في تفسير القران؛ المؤلف: الطبرسي، الفضل بن الحسن (المتوفى548ق)، تحقيق: لجنة من العلماء والمحققين الأخصائيين، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، الطبعة الأولى، 1415هـ ـ 1995م، ج 9، ص 288
مرحوم «ابن شهر آشوب مازندرانی» میگوید این آيه:
«دال على أن النبي لم ينطق عن هوى ولا فعل في الدين إلا بوحي»
متشابه القرآن و مختلفه؛ المؤلف: المازندراني، محمد على بن شهرآشوب، (المتوفي588هـ)، چاپخانه شركت سهامى طبع كتاب، سال چاپ : 1328، ج2، ص 38
ایشان می گوید: تمام شریعت و حتی افعالش از وحی است. سیره پیغمبر هم: «ولا فعل في الدين إلا بوحي»؛ یعنی تمام افعال پیغمبر هم بر گرفته از وحی است.
مرحوم «ملا فتح الله کاشانی» در «زبدة التفاسیر»:
«وما يصدر نطقه بالقرآن عن الهوى * ( إِنْ هُوَ ) * ما القرآن، أو الَّذي ينطق به»
کل آنچه که از زبان پیغمبر در میآید:
«يوحيه اللَّه إليه»
بعد میگوید:
«واحتجّ به من لم ير الاجتهاد للرسول صلَّى اللَّه عليه وآله وسلَّم»
زبدة التفاسير؛ المؤلف: الكاشاني، المولى فتح الله (المتوفي 988ق)، ناشر : مؤسسة المعارف الإسلامية - قم – ايران، چاپ : الأولى، چاپخانه : عترت، سال چاپ : 1423، ج 6، ص 503
ایشان در ادامه یک بحث جدایی مطرح می کند که اهلسنت هم دارند که آیا پیغمبر بیاناتش مبنی بر اجتهاد است یا اجتهاد نیست؟ آیا این اجتهادش هم مأخوذ از وحی است یا متکی به رأی خودش است؟ بحثهای خیلی مفصلی اهلسنت دارند که من بعداً اشاره میکنم.
ایشان در جای دیگر می گوید:
«( اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ ) * يعمّ القرآن والسنّة ، لقوله : * ( وما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى ) * ويدخل في وجوب الاتّباع الواجب والندب والمباح، لأنّه يجب أن يعتقد في كلّ منها ما أمر اللَّه به»
زبدة التفاسير؛ المؤلف: الكاشاني، المولى فتح الله (المتوفي 988ق)، ناشر : مؤسسة المعارف الإسلامية - قم – ايران، چاپ : الأولى، چاپخانه : عترت، سال چاپ : 1423، ج2، ص493
آقای «محمد جواد مغنیه» رضوان الله تعالی علیه:
«(وما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى) * لا خطأ ولا خطيئة في أقوال محمد، وكذلك في أفعاله للملازمة بين العصمة في الأقوال والعصمة في الأفعال.»
التفسير المبين؛ المؤلف: محمد جواد مغنية، (المتوفي 1400ق)، ناشر: مؤسسة دار الكتاب الإسلامي، چاپ: الثانية منقحة ومزيدة،سال چاپ : 1403 - 1983م ، ص700
خیلی واضح و روشن است. مرحوم «طباطبائی» صاحب «المیزان» هم میگوید:
« قوله تعالى: " وما ينطق عن الهوى إن هو إلا وحي يوحى " المراد بالهوى هوى النفس و رأيها ، والنطق وإن كان مطلقا ورد عليه النفي وكان مقتضاه نفي الهوى عن مطلق نطقه صلى الله عليه وآله وسلم لكنه لما كان خطابا للمشركين وهم يرمونه في دعوته وما يتلو عليهم من القرآن بأنه كاذب متقول مفتر على الله سبحانه كان المراد بقرينة المقام أنه صلى الله عليه وآله وسلم ما ينطق فيما يدعوكم إلى الله أو فيما يتلوه عليكم من القرآن عن هوى نفسه ورأيه بل ليس ذلك الا وحيا يوحى إليه من الله سبحانه»
الميزان في تفسير القرآن؛ تأليف: العلامة السيد محمد حسين الطباطبائي قدس سره، ناشر: جماعة المدرسين في الحوزة العلمية في قم المقدسة، ج 19، ص 27
البته اقوال خیلی زیادتر از این است. من خیلی خلاصه کردم که بزرگان شیعه در ذیل آیه: (وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى) هم اقوال و افعال پیغمبر را دارند و هم قرآن را دارند.
اما اقوال بزرگان اهلسنت؛ «محمد ابن نصر مروزی» متوفای 294 است؛ یعنی در عصر غیبت صغری بود میگوید:
«فشرع رسول الله الشرائع وسن السنن بإذن ربه و وحيه لامن تلقاء نفسه»
سنت و شریعت را به اذن خداوند ترسیم کرده است.
« وشهد الله له بذلك فقال (ما ضل صاحبكم وما غوى وما ينطق عن الهوى إن هو إلا وحي يوحى)»
السنة؛ اسم المؤلف: محمد بن نصر بن الحجاج المروزي أبو عبد الله الوفاة: 294، دار النشر: مؤسسة الكتب الثقافية - بيروت - 1408، الطبعة: الأولى، تحقيق: سالم أحمد السلفي، ج1، ص 15
«ثعلبی» - این غیر از «ثعالبی» است، «ثعالبی» را آقایان قبول ندارند ولی «ثعلبی» را قبول دارند - متوفای 427 هجری است می گوید:
(إن هو) ما ينطقه في الديّن (إلاّ وحي يوحى) إليه.
الكشف والبيان (تفسير الثعلبي )؛ اسم المؤلف: أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم الثعلبي النيسابوري الوفاة: 427 هـ - 1035م، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - لبنان - 1422هـ-2002م ، الطبعة: الأولى، تحقيق: الإمام أبي محمد بن عاشور، مراجعة وتدقيق الأستاذ نظير الساعدي، ج 9، ص 136
ایشان میگوید در مسائل دینی، پیامبر هر چه بیان کرده «وَحْيٌ يوحَى الیه» است. «غزالی» میگوید:
«الأصل الثاني من أصول الأدلة سنة رسول الله وقول رسول الله حجة لدلالة المعجزة على صدقه ولأمر الله تعالى إيانا باتباعه ولأنه (وما ينطق عن الهوى إن هو إلا وحي يوحى)
المستصفى في علم الأصول؛ اسم المؤلف: محمد بن محمد الغزالي أبو حامد الوفاة: 505، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1413 ، الطبعة : الأولى، تحقيق: محمد عبد السلام عبد الشافي، ج1، ص103
«بیضاوی» که در حقیقت تفسیرش، تفسیر ادبی است و همه قبول دارند میگوید:
«(إن هو) ما القرآن أو الذي ينطق به (إلا وحي يوحى) أي إلا وحي يوحيه الله إليه »
بعد میگوید:
«واحتج به من لم ير الاجتهاد له»
تفسير البيضاوي؛ اسم المؤلف: البيضاوي الوفاة: 685، دار النشر: دار الفكر – بيروت، ج 5، ص 252
بعد میگوید: نظرمان بر این است که همه اجتهادات پیغمبر هم وحی است. «بغدادی علی بن محمد» متوفای 725 است. ایشان میگوید:
«(إن هو) أي ما هو يعني القرآن وقيل : نطقه في الدين إلا وحي (من الله) يوحى إليه»
تفسير الخازن المسمى لباب التأويل في معاني التنزيل؛ اسم المؤلف: علاء الدين علي بن محمد بن إبراهيم البغدادي الشهير بالخازن الوفاة: 725هـ، دار النشر: دار الفكر - بيروت لبنان - 1399هـ /1979م ، ج 6، ص 255
«زرعی دمشقی» متوفای 751:
«(وما ينطق عن الهوى إن هو إلا وحي يوحى) ينزه نطق رسوله أن يصدر عن هوى وبهذه الكمال هداه ورشده وقال (وما ينطق عن الهوى) ولم يقل وما ينطق بالهوى لأن نطقه عن الهوى أبلغ فإنه يتضمن أن نطقه لا يصدر عن هوى وإذا لم يصدر عن هوى فكيف ينطق به فتضمن نفي الأمرين نفي الهوى عن مصدر النطق ونفيه عن نفسه»
پس بنابراین:
«فنطقه بالحق ومصدره الهدى والرشاد لا الغي والضلال»
تا اینجا که میگوید:
«ثم قال (إن هو إلا وحي يوحى) فأعاد الضمير على المصدر المفهوم من الفعل أي ما نطقه إلا وحي يوحى وهذا أحسن من قول من جعل الضمير عائدا إلى القرآن فإنه يعم نطقه بالقرآن والسنة وإن كليهما وحي يوحى»
التبيان في أقسام القرآن؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدين محمد بن أبي بكر بن أيوب بن سعد الزرعي الدمشقي الوفاة: 751 هـ، دار النشر: دار الفكر، ج1، 155
ایشان در اینجا خیلی واضح، هم کلمه «قرآن» را آورده و هم کلمه «سنت» را آورده است. آقای «نیشابوری» که ایشان هم همین را میگوید:
«ومنه يعلم أن أقواله كلها على سنن الصواب»
تفسير غرائب القرآن ورغائب الفرقان؛ اسم المؤلف: نظام الدين الحسن بن محمد بن حسين القمي النيسابوري الوفاة: 728 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1416هـ - 1996م، الطبعة: الأولى، تحقيق: الشيخ زكريا عميران، ج 6، ص 199
ایشان می گوید: تمام سخنان پیامبر، حتی در مسائل عقلی و عرفیاتش از وحی است. «دمشقی عمر بن علی» متوفای بعد از 880 میگوید:
«(إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى) إن هو أي إن الذي ينطق به وقيل: إن القرآن إلا وحي من الله»
اللباب في علوم الكتاب؛ اسم المؤلف: أبو حفص عمر بن علي ابن عادل الدمشقي الحنبلي الوفاة: بعد 880 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1419 هـ -1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: الشيخ عادل أحمد عبد الموجود والشيخ علي محمد معوض، ج 18، ص157
«شوکانی» که «زیدی وهابی» است می گوید:
«(وما ينطق عن الهوى) أي ما يصدر نطقه عن الهوى لا بالقرآن ولا بغيره»
فتح القدير الجامع بين فني الرواية والدراية من علم التفسير؛ اسم المؤلف: محمد بن علي بن محمد الشوكاني الوفاة: 1250، دار النشر: دار الفكر – بيروت، ج 5، ص 105
«بغیر القرآن» چه شریعت باشد چه کارهای عادی خودش باشد.
«آلوسی» میگوید:
«وليس بذلك أي بذاك ما يصدر نطقة فيما آتاكم به من جهته عز وجل كالقرآن أو من القرآن عن هوى نفسه»
تا آنجایی كه میگوید:
«وقيل: المراد ما يصدر نطقه عليه الصلاة والسلام مطلقا عن هوى وهو عائد لما ينطق به مطلقا أيضا»
روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني؛ اسم المؤلف: العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود الألوسي البغدادي الوفاة: 1270هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج27، ص 46
آقای «سعدی عبدالرحمن ناصر» متوفای 1376 که معاصر ما است می گوید:
«(وما ينطق عن الهوى)، أي: ليس نطقه صادرا عن هوى نفسه ... ودل هذا على أن السنة وحي من الله لرسوله»
تيسير الكريم الرحمن في تفسير كلام المنان؛ اسم المؤلف: عبد الرحمن بن ناصر السعدي الوفاة: 1376، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1421هـ- 2000م، تحقيق: ابن عثيمين، ج1، ص 818
از این واضحتر و روشنتر؟ این همه «وهابی»ها میگویند سنت پیغمبر، و گفتار پیغمبر مشمول آیه است، ولی آخوند حوزه ما میگوید نه، همچین چیزی نیست!
همچنین در «مختصر تفسير ابن كثير» اثر «محمد علي الصابوني» و هم «التحرير والتنوير» اثر «ابن عاشور التونسي» متوفاى: 1393هجری، جلد 27، صفحه 157 این مطالب مطرح شده است.
«والسلام علیکم ورحمة الله»