بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه سی و یکم 98/09/11
موضوع: لزوم توجه به قواعد تصحیح و تضعیف روایت در پاسخگوئی به شبهات (9)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
در عبارت: «لَعَنَ اللَّهُ بَنِي أُمَيَّةَ قَاطِبَة» زیارت عاشورا، یعنی تا قیام قیامت از «بنی امیه» یك مؤمن بیرون نمیآید؟
پاسخ:
این را از امام صادق (سلام الله علیه) سوال كردند که با توجه به عبارت؛
«لَعَنَ اللَّهُ بَنِي أُمَيَّةَ قَاطِبَة»
كامل الزيارات؛ نویسنده: ابن قولويه، جعفر بن محمد، ناشر: دار المرتضوية، محقق/ مصحح: امینی، عبدالحسین، ص176
در میان آنها افراد مؤمن هم بوده است. امام فرمود: خود ملائكه مؤمنین را جدا میكنند، شما نگران آنها نباشید، شما این كه ما گفتیم را بگویید، خود ملائكه خوبهایشان را جدا میكند.
پرسش:
از اصطلاحات مفسرین قرآن، «نزول دفعی و نزول تدریجی» یا همان «انزال و تنزیل» است. آیا صحیح است که این اصطلاح را مرحوم «فیض» از «ابن تیمیه» گرفته، و اولین بار «ابن تیمیه» این اصطلاح «انزال و تنزیل» را گفته است!؟
پاسخ:
نه اینگونه نیست! شما اگر اعتقادات «شیخ صدوق» را ملاحظه كنید. یك اعتقاداتی ایشان دارد و یك تصحیح اعتقادات هم شاگردش «شیخ مفید» دارد. در «مجموعه مقالات- شیخ مفید» چاپ شده است. شما اگر آنجا مراجعه بفرمایید این مسائل را مطرح میكند.
این قضایا را ما از خود روایات ائمه داریم در قرآن هم مطرح شده:
(إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيلَةِ الْقَدْرِ)
ما آن [= قرآن] را در شب قدر نازل کرديم!
سوره قدر (97): آیه 1
این نزول دفعی است. در آن اصلا شكی نیست و لازم نیست «شیخ صدوق» بگوید. عبارت (إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيلَةِ الْقَدْرِ)؛ می گوید قرآن را نازل کردیم. نمیگوید یك آیه! ما قرآن را در شب قدر بر قلب مقدس شما نازل كردیم. تدریجی آن هم مشخص است، شأن نزول آیات هم نشان میدهد بر اینكه به تناسب این آیه آمده است.
پرسش:
شاید مراد از آیه سوره قدر، این باشد که ابتدای نزول قرآن، شب قدر بوده است؟
پاسخ:
(إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيلَةِ الْقَدْرِ)؛ یعنی آغاز نزول قرآن است؟ این به قرآن بر میگردد، اگر آن باشد باید (إِنَّا أَنْزَلْنَاها» بگوید یعنی اولین سوره و اولین آیه را نازل كردیم. دیگر (إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ) نمیگوید. (إِنَّا أَنْزَلْنَا القرآن فِي لَيلَةِ الْقَدْرِ)؛ و باز آن آیه شریفه دیگر هم است
(إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيلَةٍ مُبَارَكَةٍ)
که ما آن را در شبي پر برکت نازل کرديم!
سوره دخان (44): آیه3
باز در آنجا «انزلناه» دارد و «انزلناها» ندارد. یا در جای دیگر می فرماید:
(شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَينَاتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ)
(روزه، در چند روز معدود) ماه رمضان است؛ ماهي که قرآن، براي راهنمايي مردم ، و نشانههاي هدايت، و فرق ميان حق و باطل، در آن نازل شده است.
سوره بقره (2): آیه 185
(شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ سورة الْقُرْآنُ) نمیگوید، نمیدانم قضیه چیست؟ بعضی از آقایان یك كم لطفیهای میكنند كه آدم سر در نمیآورد.
الان مصیبت ما این است که از ماست كه بر ماست! مشكل ما این است كه ما در داخل خودمان یك سری بحثها و تفرقه هایی انجام میدهیم كه وهابیت این تفرقه را نمیتوانست ایجاد كند كه خودمان داریم در داخل خودمان انجام میدهیم.
در هر صورت؛ در این زمینه بهترین منبع، كتاب «البیان» آقای «خویی» است، ایشان حق مطلب را ادا كرده است من گمان میكنم از صدر اسلام تا الان یك كتاب در علوم قرآنی، به صورت دقیق، ظریف، منطبق با سنتی كه شیعه و سنی آورده، «البیان» آقای «خویی» است.
كتاب «البیان» آقای «خویی» باید كتاب درسی حوزه باشد و نمره قبولی را هم باید 18 قرار بدهند. هم قلم، قلم شیرین است و هم مطلب، مطلب قشنگی است. هرچه هم كه میآورد مستند و مستدل است. به روایتی هم كه میخواهد استدلال كند روایت را بررسی سندی میكند، و همینطوری فلهای در آنجا روایت نمیریزد.
شما «تفسیر اثری» آقای معرفت را نگاه كنید، نزدیك هفتاد صفحه بلكه بیشتر، در رابطه با «عكرمة ابن ابی جهل» كه از سر دسته خوارج بوده آورده است. در حالی که «عكرمه» تنها كسی است كه میگوید هركس بخواهد من مباهله میكنم كه آیه «تطهیر» در حق زنان پیغمبر است در رابطه با اهلبیت نیست!!
در «تفسیر اثری»، آقای معرفت ایشان را به عنوان یك مفسر عالیقدر و نمونه مطرح كرده است. آدم كه مطالعه میكند تصور میكند «عكرمه» یكی از پیامبران اولوالعزم بوده است! آن وقت از آن طرف میآید در رابطه با تفسیری كه از ائمه است میگوید از ائمه تفسیر زیادی به ما نرسیده است!!
خدا به حق حضرت زهرا ان شاء الله از تقصیرات همه ما بگذرد، ما نمیدانیم لغزشهایمان چیست فقط لغزشهای دیگران را میبینیم كه برایمان خیلی بزرگ میآید. گاها چه بسا ما هم یك لغزشهایی داشته باشیم كه خودمان متوجه نیستیم؛ وقتی برای ما روشن بشود تازه متوجه میشویم كه لغزشهای ما از لغزشهای آنها بیشتر است!
ولی شما ببینید آقای «معرفت» میگوید از ائمه در تفسیر قرآن خیلی روایات نداریم. همچین تعبیری دارد؛ اما این بزرگوار در آن طرف از «عكرمه» و بزرگان آنها به قدری تجلیل میكند كه آدم اصلا مبهوت میماند. آدم تصور میكند شاید ایشان یكی از اساتید دانشگاه ام القری و یا محمد بن سعود ریاض است كه دارد در علوم قرآنی حرف میزند!!
پرسش:
«تفسیر اثری» چند جلد است؟
پاسخ:
این تفسیر در زمان خود آقای معرفت، یك جلدش چاپ شد، نمیدانم جلدهای بعدی چاپ شده یا نه؟ در زمان خودش یك جلد بیشتر چاپ نشد. همین كه من پریروز اشاره كردم در صفحه 103 دارد:
«فَإِنَّمَا مَثَلُ أَصْحَابِي فِيكُمْ كَمَثَلِ النُّجُومِ بِأَيِّهَا أُخِذَ اهْتُدِيَ»
و حال آنكه در ذیلش است:
«مَنْ أَصْحَابُكَ؟ قَالَ أَهْلُ بَيْتِي»
معاني الأخبا؛ مؤلف: ابن بابويه، محمد بن على، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ص 156
ایشان در تفسیرشان ذیل این قسمت روایت را حذف کرده است. یا دارد:
«اصحابی كالنجوم هذا صحیح یرید من لم یغیر بعده ولم یبدل»
اینها یك سری مطالبی است كه بیان شده. روی این قضیه من زیاد كار كرده بودم و توانستم به زحمت فایلش را پیدا كنم. قبلا چون همه بحثهای ما زرنگار بود، هاردها جا به جا شد همه از بین رفت. من خیلی مفصل در این مورد كار كرده بودم.
مثلا ایشان در سیمنار «زاهدان» در چهارم شعبان فلان دارد: "ما در خلافت ابوبكر هم با اهلسنت اختلاف نداریم، شیعه یعنی پیرو علی است، علی با ابوبكر چه كرد؟ مگر بیعت نكرد؟ اگر ما به عنوان شیعه در آن زمان بودیم باید با ابوبكر بیعت میكردیم! اینكه میگویند علی بیست و پنج سال خانه نشین بود، حرف غلطی است علی در گود بود و بیست و پنج سال منصب وزارت حكومت اسلامی را داشت." (روزنامه زاهدان 12/ 7/ 82)
شیخ مفید میفرماید:
«و المحققون من أهل الإمامة يقولون لم يبايع ساعة قط»
الفصول المختارة؛ مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: میر شریفی، علی ناشر: كنگره شيخ مفيد، ص 56
پرسش:
آیا ایشان تحت تأثیر شخص خاصی بوده است!؟
پاسخ:
بعضی وقتها آدم با اهل سنت كه بحث میكند این مشكلات برایش پیش میآید. من خودم در «عربستان» كه با اینها بحث و صحبت میكردم، وقتی با اینها انس كه بیشتر بشود طبیعی كار است، محبت اینها در دل آدم میآید و میخواهد یك كاری بكند كه دل آنها را به دست بیاورد.
برای من تا یك همچین حالتی پیش میآمد سریع استغفار میكردم و روایاتی كه از امیرالمؤمنین در مطاعن بود را سریع در ذهنم مرور می کردم كه این معاشرتها تأثیر نگذارد.
امیرالمؤمنین با ابوبكر و عمر چه كرد؟ «صحیح مسلم» دارد كه امیرالمؤمنین خطاب به اینها میفرماید:
«فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا»
صحيح مسلم بشرح النووي؛ اسم المؤلف: أبو زكريا يحيى بن شرف بن مري النووي الوفاة: 676، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1392، الطبعة : الطبعة الثانية، ج3، ص1378، ح1757
آیا این معنایی بیعت است؟ «نهج البلاغه- خطبه 150»:
«حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ ...وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ »
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص 209، خطبه 150
دیگر از این واضحتر و روشنتر!
«فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَار»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص 435، نامه 53
انسان فقط حرفهایی كه آنها آوردهاند را نباید ملاك قرار بدهد. میبینیم كه خود حضرت امیر (سلام الله علیه) در منابع خود آنها است كه مطالبی علیهشان دارد.
در اول كتاب «المناظرات فی الامامة» آنطوری كه در ذهنم است مؤلفش حدود 60 روایت از امیرالمؤمنین از منابع شیعه و سنی در رابطه با ظلمی كه در حق امیرالمؤمنین كردند آورده است. نزدیك پانزده، شانزده روایت است كه می فرماید: "حق ما را غصب كردند."
«أَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِي كَإِجْمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اللَّه»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص 409، نامه 36
دیگر از این بهتر و روشنتر! عمدتا ایشان روایتهای «نهج البلاغه» را آورده است. از «نهج البلاغه» از «ابن قتیبه» و «بلاذری» و ... آورده است. من ندیدم كسی اینطور قشنگ جمع آوری كرده باشد، ایشان خیلی قشنگ جمع كرده است.
مؤلف كتاب، «شیخ عبدالله حسن» از طلبههای «نجف» و عراقی است. ولی خوب جمع كرده است؛ یعنی كل مناظرات را ایشان آورده؛ از حضرت امیر شروع كرده، احتجاجات حضرت زهرا را آورده، بعد امام حسن و امام حسین و صحابه تا به عصر حاضر رسیده و مناظراتی كه علما با اهلسنت داشتند، همه اینها را آورده و جمع كرده است.
البته ما خودمان هم بحث جدایی داریم، كسانی كه به ابوبكر اعتراض كردند و بیعت نكردند، ما همه اینها را استقصاء كردیم، ندیدم كسی به این شكل استقصاء كرده باشد. اگر دوستان به سایت «مؤسسه تحقیقاتی ولیعصر» مراجعه كند موجود است. عنوان بحث این است: "اگر ابوبكر و عمر، غاصب خلافت بودند، چرا امام علي (ع) با خلفا همكاري مي كرد؟" این را هم ما مفصل بحث كردیم. دوستان می توانند به لینک زیر مراجعه کنند:
https://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5148
آغاز بحث ...
در رابطه با منهج رجالی اهلسنت، عرض کردیم که اینها گفتند اگر چنانچه یک راوی شیعه باشد ما روایت شیعه را نمیپذیریم؛ در حالی که اینها در رابطه با روایت کافر میگویند:
«وفيه جواز الاعتماد على خبر الكافر إذا قامت القرينة على صدقه»
اگر یک کافر روایتی را نقل کرد و ما قرائنی داشتیم که این کافر راست گفته روایت را قبول میکنیم!
فتح الباري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب، ج 5، ص352
«فخر الدین رازی» در کتاب «المحصول» که یک کتاب اصولی است جلد 4، صفحه 196 بعضی از چاپها صفحه 567 همین را دارد. «زرکشی» در «بحر محیط» بر خلاف این را میگوید:
«رِوَايَةُ الْكَافِرِ كَالْيَهُودِيِّ وَالنَّصْرَانِيِّ إجْمَاعًا سَوَاءٌ عُلِمَ من دِينِهِ الِاحْتِرَازُ عن الْكَذِبِ أَمْ لَا وَسَوَاءٌ عُلِمَ أَنَّهُ عَدْلٌ في دِينِهِ أَمْ لَا لِأَنَّ قَبُولَ الرِّوَايَةِ مَنْصِبٌ شَرِيفٌ وَمَكْرُمَةٌ عَظِيمَةٌ وَالْكَافِرُ ليس أَهْلًا لِذَلِكَ»
البحر المحيط في أصول الفقه؛ اسم المؤلف: بدر الدين محمد بن بهادر بن عبد الله الزركشي الوفاة: 794هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1421هـ - 2000م ، الطبعة: الأولى، تحقيق: ضبط نصوصه وخرج أحاديثه وعلق عليه: د. محمد محمد تامر، ج3، ص 328
این یک نکته؛ نکته دیگر اینکه آقای «صنعانی» که از علمای سنی، و زیدی یمن است در رابطه با «عبدالله اُبَیْ» میگوید:
«فإنه صلى الله عليه وسلم قبل خبره مع علمه بنفاقه حتى أكذبه الله»
ثمرات النظر في علم الأثر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل الأمير الحسني الصنعاني الوفاة: 3 / شعبان / 1182هـ، دار النشر: دار العاصمة للنشر والتوزيع - الرياض - السعودية - 1417هـ - 1996م، الطبعة: الأولى، تحقيق: رائد بن صبري بن أبي علفة، ج1، ص79
در رابطه با قبول قول مبتدع و بدعتگزار که مراد از بدعت چه است «عظیم آبادی» در «شرح سنن ابی داود» میگوید:
«والبدعة أصغر من الكفر وأكبر من الفسق»
عون المعبود شرح سنن أبي داود؛ اسم المؤلف: محمد شمس الحق العظيم آبادي الوفاة: 1329، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1995م ، الطبعة: الثانية، ج12، ص243
از آن طرف «ذهبی» میگوید:
«من دخل في بدعة ولم يعد من رؤوسها ولا أمعن فيها يقبل حديثه ... وحديثهم في كتب الإسلام لصدقهم وحفظهم»
سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة ، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ج7، ص 154
«صنعانی» میگوید «نواصب» و «غلات شیعه» و «مبتدعه» در کتب «صحاح» ما روایت دارند. اینمطالب نمونههای از بحثهای است که مطرح میکنند. یک نکته دیگری که خیلی ظریف است عزیزان به آن دقت كنند بحث «قائلین به رجعت» است.
عموماً اهلسنت «رجعت» را از مختصات شیعه میدانند و معتقد هستند اعتقاد به رجعت یک اعتقاد فاسدی است و کسی اگر معتقد به رجعت باشد روایت او قابل قبول نیست، «بربهاری» که در حقیقت از وهابیهای سرشناس قرن سوم و چهارم بوده و شاید اولین نفری است که فتوا داد بر قتل کسانی که برای امام حسین مداحی و عزاداری میکنند - تقریباً دویست سیصد سال قبل از «ابن تیمیه» بوه است - ایشان میگوید:
«وبدعة ظهرت هي كفر بالله العظيم ومن قال بها فهو كافر بالله لا شك فيه من يؤمن بالرجعة ويقول علي بن أبي طالب حي»
كتاب شرح السنة؛ اسم المؤلف: الحسن بن علي بن خلف البربهاري أبو محمد الوفاة: 329، دار النشر: دار ابن القيم - الدمام - 1408، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد سعيد سالم القحطاني، ج1، ص57
ایشان میگوید کسانی که قائل به رجعت هستند کافر بالله هستند. اینها معتقد هستند «علی ابن ابیطالب حیٌ»! متأسفانه اینها وقتی میخواهند فتوا صادر کنند نمیآیند کتب شیعه را مطالعه کنند و عقیده شیعه را ببینند بعد فتوا صادر کنند.
آیا در طول تاریخ احدی به رجعت به این معنا قائل بوده که امیر المؤمنین «حی» است و از دنیا نرفته؟ ما که ندیدیم. حتی در میان عوام الناس هم نشنیدیم که بگویند امیرالمؤمنین زنده است و بر میگردد. شهادت امیرالمؤمنین از قطعیات عقیده شیعه است.
بحث رجعت هم یک بحث قرآنی است و ربطی به شیعه ندارد. ما ده، دوازده تا آیه در قرآن داریم دلیل بر رجعت است:
(وَيوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا مِمَّنْ يكَذِّبُ بِآياتِنَا فَهُمْ يوزَعُونَ)
(به خاطر آور) روزي را که ما از هر امتي، گروهي را از کساني که آيات ما را تکذيب ميکردند محشور ميکنيم؛ و آنها را نگه ميداريم تا به يکديگر ملحق شوند!
سوره نمل (27): آیه 83
ما از آقایان سوال میکنیم: (نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا) آیا مربوط به قیامت است؟ در قیامت که «نحشُرُ جمیع خلائق» است.
عبارت (نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا) یعنی از هر امتی مثلاً از امت پیغمبر قومی را، از امت حضرت موسی قومی را، مشخص است میگوید از هر امتی یک قومی را ما محشور میکنیم. این محشور میکنیم مربوط به قیامت است؟
قیامت «من کل امةٍ» نیست. «کل الامه» و تمام خلائق است. غیر از این آیات زیادی داریم کسانی که از دنیا رفتهاند دوباره به دنیا برگشتهاند.
«ابن ابی الدنیا» کتابی به نام «من عاش بعد الموت» دارد که افراد زیادی از بزرگان اهلسنت را میآورد که اینها از دنیا رفتهاند بعد از چند سال دوباره زنده شدند و بعد از زنده شدن در دنیا عمر کردند، رجعت غیر از این است؟ افرادی که از دنیا رفتهاند و به امر الهی بر میگردند و زندگی میکنند.
لذا یکی از بحثهای که ما باید به خوبی روی آن کار بکنیم بحث «رجعت» است که امروز یکی از اساسیترین اشکالاتی که آقایان دارند مربوط به رجعت است.
شما ببینید در رابطه با حضرت «عزیر»:
(أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيةٍ وَهِي خَاوِيةٌ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يحْيي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَةَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ)
يا همانند کسي که از کنار يک آبادي (ويران شده) عبور کرد، در حالي که ديوارهاي آن، به روي سقفها فرو ريخته بود، (و اجساد و استخوانهاي اهل آن، در هر سو پراکنده بود؛ او با خود) گفت: «چگونه خدا اينها را پس از مرگ، زنده ميکند؟!» (در اين هنگام،) خدا او را يکصد سال ميراند؛ سپس زنده کرد.
آیا خدای عالم که حضرت «عزیر» را بعد از 100 سال زنده کرد، اگر اراده خدا تعلق بگیرد حضرت علی را بعد از پنج هزار سال، ده هزار سال زنده کند و به دنیا بر گرداند آیا از قدرت خدا بعید است؟
بعد می فرماید:
(قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يوْمًا أَوْ بَعْضَ يوْمٍ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَةَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلَى حِمَارِكَ وَلِنَجْعَلَكَ آيةً لِلنَّاسِ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْمًا فَلَمَّا تَبَينَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيءٍ قَدِيرٌ)
و به او گفت: «چهقدر درنگ کردي؟» گفت: «يک روز؛ يا بخشي از يک روز.» فرمود: «نه، بلکه يکصد سال درنگ کردي! نگاه کن به غذا و نوشيدني خود (که همراه داشتي، با گذشت سالها) هيچگونه تغيير نيافته است! (خدايي که يک چنين مواد فاسدشدني را در طول اين مدت، حفظ کرده، بر همه چيز قادر است!) ولي به الاغ خود نگاه کن (که چگونه از هم متلاشي شده! اين زنده شدن تو پس از مرگ، هم براي اطمينان خاطر توست، و هم) براي اينکه تو را نشانهاي براي مردم (در مورد معاد) قرار دهيم. (اکنون) به استخوانها(ي مرکب سواري خود نگاه کن که چگونه آنها را برداشته، به هم پيوند ميدهيم، و گوشت بر آن ميپوشانيم!» هنگامي که (اين حقايق) بر او آشکار شد، گفت: «ميدانم خدا بر هر کاري توانا است».
سوره بقره (2): آیه 259
بعضی از آقایان از این آیه برای طول عمر حضرت ولیعصر (ارواحنا فداه) استفاده میکنند. شما غذا را یک جا بگذارید چهار، پنج روز بماند فاسد میشود و از بین میرود؛ حتی غذا را در یخچال هم بگذارید بعد از دو، سه هفته فاسد میشود.
شما میوه را داخل یخچال بگذار بعد از بیست روز كپك میزند حتی در فریزیر هم بگذارید بعد از مدتها دیگر آن خاصیت اصلی را از دست میدهد. ولی در اینجا میگوید: «لَمْ يتَسَنَّهْ» هیچ تغییری در طعام و شرابش صورت نگرفته است.
این نشان میدهد که اگر اراده خدای عالم تعلق بگیرد به یک غذا که صد سال بماند و تغییر پیدا نکند، این خدای عالم، قادر است حضرت ولیعصر را هزار سال دو هزار سال زنده بدارد!
یکی از علمای اهلسنت جمله قشنگی دارد به گمانم برای «گنجی شافعی» است میگوید همه ما معتقد هستیم ابلیس از خلائق است، 4 هزار سال قبل از خلقت آدم بوده از حضرت آدم تا الان زنده است؛ چطور خدایی که قدرت دارد ابلیس را چندین هزار سال نگه دارد قادر نیست حضرت مهدی را دو سه هزار سال نگه دارد؟
پرسش:
ابلیس از جنس آدم نیست و تفاوت دارد!
پاسخ:
فرقی نمیكند. فرمود:
(وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ)
من جن و انس را نيافريدم
سوره ذاریات (51): آیه 56
جن و انس هر دو مخلوق هستند و هیچ فرقی نمیکند، البته دارد که طول عمر اجنه بیشتر است؛ حتی بعضی از آقایانی که یک مقداری با آن عالم اجنه ارتباط دارند میگویند: «زعفر جنی» که بزرگ شیعیان اجنه بوده و در جریان کربلا هم حضور داشته، تقریباً ده بیست سال قبل از دنیا رفته است.
بعضی از افراد ارتباطاتی دارند و به یک مرحلهای میرسند، بعضیها از راه نادرست میرسند و بعضیها هم از راه درست و با توسل میتوانند با اجنه در ارتباط باشند.
در اول کتاب «کبریت الأحمر» تألیف مرحوم «بیرجندی» به گمانم آنجا دیدم که یکی از علما و بزرگان می گفت: ماه محرم که میشد اجنه من را در فلان دره دعوت میکردند میرفتم آنجا برای اجنه روضه خوانی میکردم و اجنه گریه میکردند، مرحوم «بیرجندی» از علمای خیلی بزرگ شیعه است و من معتقد هستم خواندن کتاب «کبریت الأحمر فی شرائط المنبر» برای یک طلبه در حد یک نماز صبح واجب است.
ایشان یک سری نکاتی را در آنجا آورده كه واقعاً انسان را تکان میدهد؛ مخصوصاً برای آنهایی که بالای منبر میروند و هر چه دوست دارند میگویند، مطالعه این کتاب لازم است. به خاطر دارم سال 47- 48 «فیضیه» بودیم به «مدرسه فیضیه» میرفتیم و مطالعه میکردیم و وقتی خسته میشدیم «کبریت الأحمر» را میگرفتیم و مطالعه میکردیم.
این كتاب از یکی از بزرگان نقل میکند میگوید شب خواب دیدم در یک مجلسی هستم رسول اکرم و ائمه نشستهاند، خطیب هم بالای منبر دارد روضه وداع میخواند گفت: "آقا امام حسین کنار خیام آمد گفت «یا زینب یا زینب علیكن منی السلام»"؛ رسول اکرم گفت ای خطیب، دهنت بشکند امام حسین یک بار «یا زینب» گفت، چرا تو دو مرتبه میگویی؟
واقعاً اگر قرار، این است کار ماها با کرامُ الکاتبین است.
خواب ائمه هم که شکی نیست. ائمه (علیهم السلام) فرمودند خواب و بیداری برای ما فرقی نمیکند، اگر این مسئله وجوب حرمت نیاورد حداقلش شبهه شرعی برای ما میآورد که دقت کنیم آنچه که در مقتل است آن را بگوییم و هدفمان این نباشد که مردم گریه کنند یا نکنند به ما چه مربوط است وظیفه ما نقل مقتل است.
در هر صورت...
آیه دیگر نسبت به مسئله رجعت، درباره هفتاد نفر از «بنی اسرائیل» است که بعد از مرگشان زنده شدند و یا قضیه آن فردی که از دنیا رفته بود زنده شد تا قاتلش را معرفی کند و یا قضیه 10 هزار نفر از «بنی اسرائیل» که از ترس جانشان فرار کردند؛
(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْياهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يشْكُرُونَ)
آيا نديدي جمعيتي را که از ترس مرگ، از خانههاي خود فرار کردند؟ و آنان، هزارها نفر بودند (که به بهانه بيماري طاعون، از شرکت در ميدان جهاد خودداري نمودند). خداوند به آنها گفت: بميريد! (و به همان بيماري، که آن را بهانه قرار داده بودند، مردند.) سپس خدا آنها را زنده کرد؛ (و ماجراي زندگي آنها را درس عبرتي براي آيندگان قرار داد.) خداوند نسبت به بندگان خود احسان ميکند؛ ولي بيشتر مردم، شکر (او را) بجا نميآورند.
سوره بقره (2): آیه 243
از اینطور آیات الی ماشاء الله داریم که خدای عالم در قرآن میگوید افرادی از دنیا رفتند بعد از صد سال، ده سال، چندین روز، زنده شدند و در دنیا زندگی کردند.
«ابن ابی الدنیا» که از علمای اهلسنت است، در کتاب «من عاش بعد الموت» كه یک کتاب مفصلی است در آنجا افراد زیادی را ایشان مطرح میکند که اینها از دنیا رفتند و بعد از اینکه از دنیا رفتند خدای عالم آنها را زنده کرد و مدتی در دنیا بودند.
کتاب «من عاش بعد الموت، أبو بكر عبد الله بن محمد بن عبيد ابن أبي الدنيا أموی القرشي معروف به ابن ابی الدنیا» متوفای 281 است و این کتاب در نرم افزار هم موجود است.
در هر صورت...
در باب مسئله رجعت و ردّ روایت راوی معتقد به رجعت، شما ببینید که اهل سنت در رابطه با «جابر بن یزید جعفی» از آن طرف در اول «صحیح مسلم» دارند:
«سمعت جَابِرًا يقول عِنْدِي سَبْعُونَ أَلْفَ حَدِيثٍ عن أبي جَعْفَرٍ عن النبي»
هفتاد هزار روایت من از امام باقر (سلام الله علیه) از پیغمبر دارم!
با همه اینها، آقایان میگویند:
«لَقِيتُ جَابِرَ بن يَزِيدَ الْجُعْفِيَّ فلم أَكْتُبْ عنه»
چرا؟
«كان يُؤْمِنُ بِالرَّجْعَةِ»
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ج1، ص20
خودش میگوید جابر هفتاد هزار روایت دارد؛ کل «بخاری» 2700 روایت دارد! «صحیح مسلم» 4500 روایت دارد و کل «صحاح سته» اهل سنت، تقریباً سه پنجم «کافی» روایت دارد!!
«ابن اثیر جزری» در «جامع الأصول» تمام روایات «صحیح بخاری»، «صحیح مسلم»، «سنن ترمذی»، «سنن نسائی» و... را جمع کرده شده نُه هزار و نهصد و اندی روایت؛ یعنی به ده هزار روایت هم نرسیده است.
«کافی» به تنهای در هشت جلد، 16199 روایت دارد. این آقا میگوید جابر هفتاد هزار روایت از امام باقر داشت ولی «فلم أَكْتُبْ عنه» چرا؟ «كان يُؤْمِنُ بِالرَّجْعَةِ»
از آن طرف «عبدالرزاق صنعانی» كه «يُؤْمِنُ بِالرَّجْعَةِ» است ولی درباره او میگویند:
«لو ارتد عبد الرزاق عن الإسلام ما تركنا حديثه»
سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة ، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ج9، ص573
ببینید این برخورد گزینشی چه کار میکند؟ اگر واقعاً اعتقاد به رجعت، مانع وثاقت و قبول روایت راوی است همه جا باید باشد؛ «جابر» که هفتاد هزار روایت دارد به خاطر ایمان به رجعت میگویند روایاتش را کنار بگذارید اما در مورد «عبدالرزاق صنعانی» مؤلف کتاب «المصنف» میگوید: «لو ارتد عبد الرزاق عن الإسلام ما تركنا حديثه»!
ایشان عمدتاً از اساتید خودشان بوده و نمیتوانند او را رد کنند، چون اگر روایات «عبدالرزاق صنعانی» را رد کنند «بخاری» زیر سال میرود، «بخاری» یکی از اساتید برجستهاش «عبدالرزاق صنعانی» است، الان نمیدانم کتاب «المصنف» ایشان مجموعاً چقدر روایات دارد؟ ولی از آن طرف به «جابر» میگوید «كان يُؤْمِنُ بِالرَّجْعَةِ» از این طرف نسبت به «عبدالرزاق» اینطوری عمل میكنند.
جالب است در رابطه با «ابو الطفیل» صحابی «عامر ابن واثله» که تقریباً آخرین صحابی است که در 101 یا 103 یا 107 از دنیا رفته؛ میگویند «ابو الطفیل صحابی»:
«وكان مع المختار صاحب رأيته »
پرچمدار «مختار» در قتل قاتلین امام حسین بوده است
«وكان يؤمن بالرجعة»
المعارف؛ اسم المؤلف: ابن قتيبة أبو محمد عبد الله بن مسلم الوفاة: 276هـ، دار النشر: دار المعارف - القاهرة، تحقيق: دكتور ثروت عكاشة، ج1، ص341
چون این آقا ایمان به رجعت داشته ولو صحابی هم است، ولی ما روایات این آقا را به خاطر عقیدهاش قبول نداریم میگوید:
«إنَّ أَبَا الطُّفَيْلِ مَقْدُوحٌ لِأَنَّهُ كان حَامِل رَايَة الْمُخْتَار وهو يُؤْمِنُ بِالرَّجْعَةِ»
نيل الأوطار من أحاديث سيد الأخيار شرح منتقى الأخبار؛ اسم المؤلف: محمد بن علي بن محمد الشوكاني الوفاة: 1255، دار النشر: دار الجيل - بيروت – 1973، ج3، ص262
اینها نمونههایی از کارهای است که این حضرات به حالت گزینشی دارند انجام میدهند، در رجال اهلسنت بیشتر که بررسی کردیم دیدیم به قدری آش شله قملکاری است که یک قاعده ثابتی که همه جا بیایند از این قاعده استفاده کنند بنده پیدا نکردم.
هر قاعده ای میگویند چهار نفر این قاعده را میشکنند یک ضابطه رجالی مطرح میکنند آنجاهایی که به نفع خودشان است قبول میکنند به ضرر خودشان است قبول نمیکنند!
پرسش:
شیعه هم دارد که «وما مِنْ عامٍ الا وقد خص»!!
پاسخ:
نه، این بحث ارتباطی به بحث «وما مِنْ عامٍ الا وقد خص» ندارد. میگوید اینجا قبول است و اینجا قبول نیست میگوید:
«من كان یؤمن بالرجعة فهو ضعیف»
یعنی «كل من كن یؤمن بالرجعة»؛ وقتی یک قاعده آمد دیگر قاعده تخصیص بردار نیست، عام نیست که ما بگوییم «ما مِنْ عامٍ»!
یک قاعده رجالی ثابت در همه جا است، این قاعده باید به صورت یکنواخت اجرا بشود. مثلاً دو تا شرح «صحیح بخاری» داریم که مشهور است شرح «بدرالدین عینی»، و شرح «ابن حجر عسقلانی»، «ابن حجر عسقلانی» «شافعی» است «بدرالدین عینی» «حنفی» است.
در شرح «ابن حجر» فتاوای «ابو حنیفه» میآید و «حنفی»ها آنچنان موضع میگیرند که انگار در برابر منافقین جبهه گرفتند و در جنگ «احزاب» هستند!! و طرف مقابل را مورد حمله قرار دادند. «بدرالدین عینی» وقتی فتاوای «شافعی» میآید به همین شکل است. اینها حالت گزینشی دارند و این آدم را اذیت میکند.
آقای «ابن حجر»! شما میگویید این قاعده رجالی است این قاعده رجالی را اگر «شافعی» هم نقل کند تحت این پوشش باید باشد، «حنفی» هم نقل کند باید تحت این پوشش باشد؛ ولی قاعده رجالی در رابطه با «شافعی»ها ایشان میگوید روایتش صحیح است همان قاعده نسبت به «حنفی»ها میآید میگوید قاعده ضعیف است روایت را طرد میکند!!
ما پارسال به طور مفصل بیان کردیم و چندین نمونه هم آوردیم، این دو تا مال «شرح صحیح بخاری» است و هر دو هم از اعیان اهلسنت هستند؛ یعنی از آخوندهای ضعیف نیستند که بگوئیم خیلی زیاد توجه نداشتند و ضوابط دستشان نبوده است.
این چهار قاعدهای که ما آوردیم. قاعده پنجم عزیزان هم خواستند مطالعه داشته باشند در رابطه با «مشایخ الثقات» است ما در رجالمان داریم در «توثیقات عامه» نسبت به کسانی که مشایخ از او نقل روایت کردهاند، ما خیلی از راویانی را داریم كه در موردشان توثیقی نداریم؛ ولی «شیخ طوسی»، «شیخ مفید»، «کلینی»، «شیخ صدوق» روایت نقل کردند میگویند روایت «اجلاء» از یک راوی، دلیل بر وثاقت او بلکه فوق الوثاقه است.
این را ما در قاعده رجالیمان داریم گرچه آقای «خویی» (رضوان الله تعالی علیه) این را قبول نمیکند؛ ولی غالب فقهای ما قبول دارند که نقل مشایخ و بزرگان از یک راوی مورد قبول است ما خودمان در کتاب «المدخل الی علم الرجال والدرایه» به طور مفصل مطرح کردیم و در آنجا گفتیم: ما نه فرمایش آقای «خویی» را قبول میكنیم و نه فرمایش «علامه مجلسی» و پدر بزرگوارش و نه فرمایش «وحید بهبهانی» را؛ هیچكدام را قبول نداریم.
مشایخ اگر کثیراً از یک کسی روایت کردند؛ «كثرت روایة المشایخ عن رجل»؛ این مشخص است مورد تأییدش بود؛ نمیشود مشایخ سی، چهل، پنجاه تا روایت از کسی نقل کنند با اینکه معتقد به وثاقتش نبودند؛ ولی اگر یک، دو، سه مورد نقل روایت کرده این دو سه مورد را ما نمیتوانیم به عنوان یک قاعده کلی بگیریم و بگوییم نقل مشایخ از یک راوی دلیل بر وثاقت آن راوی است؛ به ذهنمان میرسد این روش، روش معتدلی است.
اگر اشتباه نکنم نظر آیتالله «شبیری زنجانی» هم همین است و حاج آقای «سبحانی» همین نظریه را دارد و بعضی از فقهای معاصر ما هم همین نظر را دارند.
پرسش:
عمده متأخرین رجالی، قاعده مشایخ را قبول ندارند.
پاسخ:
نه، اینگونه نیست؛ حتی آقایانی که جنبه اخباری داشتند مثل «فیض کاشانی»، «محمد تقی مجلسی»، «محمد باقر مجلسی»، «وحید بهبهانی»، و «صاحب ریاض» همه اینها قبول میکنند.
حتی «صاحب جواهر»، «صاحب حدایق» خیلی از جاها میگوید چون مشایخ از او نقل کردهاند و حتی ترضی «شیخ صدوق» و «شیخ مفید» را دلیل بر وثاقت راوی میدانند. شما اگر كتاب «المدخل الی علم الرجال والدرایه» را ملاحظه فرمایید در آنجا ما همه اقوال را آوردیم.
«والسلام علیکم ورحمة الله»