بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ: 98/06/01
موضوع: برهان «مقایسه»، از بهترین برهانها برای اثبات حقانیت!
(سخنرانی در حوزه علمیه بیرجند "جلسه دوم")
فهرست موضوعات این سخنرانی:
اهمیت جلوگیری از نشر شبهات، از دیدگاه ائمه اطهار (علیهم السلام)
روایت شنیدنی از امام حسن عسکری، در باب لزوم پاسخگوئی به شبهات
رفتن به میدانِ مناظره برای این افراد خلاف شرع و حرام است!
لزوم تبیین و روشنگری فرهنگ اهلبیت (علیهم السلام) برای مخالفین
نگاهی به حدیث خلافت در حقانیت خلافت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)
نگاهی به مهمترین دلیل اهل سنت در حقانیت خلافت ابوبکر
برهان مقایسه، از بهترین برهانها برای اثبات حقانیت!
نمونه ای از هنر «شیخ مفید»، در استفاده از «برهان مقایسه»!
مناظره با پروفسور «غامدی» در مکه و عنایت ویژه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
بحث ما در رابطه با کیفیت ارائه فرهنگ اهل بیت بود. عرض کردیم در سه محور «تبیین»، «دفاع»، «حمله»؛ یا «شیعه می گوید»، «شیعه پاسخ میدهد» و «شیعه میپرسد». یا به تعبیر دیگر «معرفت افزائی»، «شبهه زدایی» و «روشنگری» باید بحث كنیم.
اهمیت جلوگیری از نشر شبهات، از دیدگاه ائمه اطهار (علیهم السلام)
در رابطه با مسئله شبهه زدایی، همه روایاتی که ما در رابطه با شبهه زدایی داریم مرحوم «طبرسی» در جلد 1 «احتجاج» این روایات را را در یک جا جمع کرده است. مرحوم «مجلسی» هم در جلد 1 «بحار الانوار» جمع کرده و مرحوم «کشی» هم به صورت متفرقه آورده و در «تفسیر امام عسکری» هم این روایات به صورت متفرقه، تحت عنوان "اهمیت پاسخ به شبهه از دیدگاه ائمه (علیهم السلام)" آمده است.
در «احتجاج طبرسی» نقل شده است که حضرت میفرماید:
«عُلَمَاءُ شِیعَتِنَا مُرَابِطُونَ»
«مُرَابِطُ» یعنی مرزبان، مرزبان یا مرزدار کسی است كه در سرمرز، بیست و چهار ساعته، آتش به اختیار ایستاده و دستش روی ماشه است.
نمیدانم آقایانی را که در مرز پاسداری میدهند از نزدیک دیدید یا نه؟ اینها سلاحشان آماده برای شلیک است؛ یعنی اینطوری نیست که یک مرزبان وقتی چیزی را دید، شروع کند با حوصله گلنگدن را بکشد، بلكه در حالت آماده باش و دستش روی ماشه است. منتظر است اگر کسی از مرز به این طرف آمد شلیك كند دیگر اجازه فرمانده هم نمیخواهد.
در دنیا هم همین رسم است، مرزبان برای آتش، نیازی به دستور مقامات فوق ندارد. به مجرد خطر باید شلیک کند، یعنی اگر اشتباه هم بکند کاملاً معفو است.
امام صادق (سلام الله علیه) در مورد علمای شیعه می فرماید اینها مرزبان هستند؛ یعنی مراقب هستند که شیطان وارد حوزه اعتقادی و فرهنگی شیعه نشود.
«مُرَابِطُونَ فِی الثَّغْرِ الَّذِی یلِی إِبْلِیسَ وَ عَفَارِیتَهُ...»
در آن حد و مرزی که ابلیس و نواصب میآیند.
بعد میگوید:
«فَمَنِ انْتَصَبَ لِذَلِک مِنْ شِیعَتِنَا»
آنهای که در حوزه پاسخگوی به شبهات هستند
این:
« أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ الرُّومَ وَ التُّرْک وَ الْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ »
یک مجاهد در میدان پاسخ به شبهات از یک میلیون رزمنده افضل است!
الإحتجاج علی أهل اللجاج، نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 17، فصل فی ذکر طرف مما أمر الله فی کتابه من الحجاج و الجدال
این نشان میدهد که بحث پاسخگوی به شبهات و جلوگیری از نشر شبهات از دیدگاه ائمه چقدر ارزش دارد.
یا روایتی از امام هادی (سلام الله علیه):
«لَوْ لَا مَنْ يَبْقَى بَعْدَ غَيْبَةِ قَائِمِكُمْ (علیه السلام) مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِينَ إِلَيْهِ وَ الدَّالِّينَ عَلَيْهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْ دِينِهِ بِحُجَجِ اللَّهِ وَ الْمُنْقِذِينَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللَّهِ مِنْ شِبَاكِ إِبْلِيسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ »
«شِبَاكِ» یعنی تله! «فِخَاخِ» یعنی دامهای که گسترده میشود. حضرت می فرماید: اگر این علما نبودند؛
«لَمَا بَقِيَ أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِينِ اللَّهِ»
الإحتجاج علی أهل اللجاج، نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 18، فصل فی ذکر طرف مما أمر الله فی کتابه من الحجاج و الجدال
روایت شنیدنی از امام حسن عسکری، در باب لزوم پاسخگوئی به شبهات
ما در این زمینه روایت زیادی داریم، مخصوصاً در این زمینه یک روایت خیلی عجیب داریم که از آقا امام عسکری (سلام الله علیه) نقل شده است. وقتی من این روایت را میخوانم لذت میبرم.
مرحوم «طبرسی» در «احتجاج» جلد 1 آورده آقایان دیگر هم دارند؛ افرادی خدمت امام عسکری میآیند و میگویند:
«إِنَّ لَنَا جَاراً مِنَ النُّصَّابِ يُؤْذِينَا»
ما همسایه ای ناصبی داریم که ما را اذیت می کند.
اذیت اینها به چه صورتی است؟ می گوید:
«يَحْتَجُّ عَلَيْنَا فِي تَفْضِيلِ الْأَوَّلِ وَ الثَّانِي وَ الثَّالِثِ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)»
ادله ای بر افضلیت خلفای ثلاثه میآورد كه همه آنها از علی افضل بودند.
«وَ يُورِدُ عَلَيْنَا حُجَجاً لَا نَدْرِي كَيْفَ الْجَوَابُ عَنْهَا»
یک شبهاتی مطرح میکند که ما نمیتوانیم جواب بدهیم.
الإحتجاج علی أهل اللجاج، نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 19، فصل فی ذکر طرف مما أمر الله فی کتابه من الحجاج و الجدال
یعنی معلوم است که این شبهاتی که امروز می شنویم، مال عصر ما نیست، در زمان ائمه هم این افراد بودهاند. امام عسکری فرمود:
«أَنَا أَبْعَثُ إِلَيْكُمْ مَنْ يُفْحِمُهُ عَنْكُم وَ يُصَغِّرُ شَأْنَهُ لَدَيْكُمْ »
فرمود: من یکی از شاگردانم را میفرستم تا بیاید کاری کند که او خفه بشود و دیگر نتواند حرف بزند؛ یعنی آنچنان جواب دندان شکنی به او بدهد که برای همیشه ساکت بشود.
بعد دارد که:
«فَدَعَا بِرَجُلٍ مِنْ تَلَامِذَتِه وَ قَالَ: مُرَّ بِهَؤُلَاء »
امام یکی از شاگردانش را احضار فرمود و دستور داد با آنها برود.
این نشان می دهد که امام نیرو تربیت کرده است. منتظر نشده یک شبهه به وجود بیاید و بعد کلاسی بگذارد و چند تا از افراد و اصحاب خود را دعوت کند، بگوید آقا این شبهه است و جوابش این است. نه، اینها آماده و آتش به اختیاراند؛ میفرماید آقا برو جواب بده!
امام سجاد (سلام الله علیه) برای پاسخ به شبهات کلاس میگذارد. امام باقر، امام صادق، و دیگر ائمه (علیهم السلام) کلاس میگذارند. امام عسكری (سلام الله علیه) به یکی از شاگردانش دستور داد فرمود: برو
«إِذَا كَانُوا مُجْتَمِعِين»
فرمود: مبادا با آن «ناصبی» در جلسه خصوصی مناظره کنی؛ چون او این شبهات را در جلسه خصوصی مطرح نکرده، در جمع مطرح کرده، لذا باید جوابش را هم در جمع بگویی!
بعد میگوید:
«فَتَكَلَّمْ، وَ أَفْحِمْ صَاحِبَهُم»
این بابا را خفهاش کن دیگر نتواند حرف بزند
«وَ اكْسِرْ عِزَّتَه»
موقعیتی كه دارد را بشکن!
«وَ فُلَ حَدَّهُ»
فرمود: زبان او که شمشیر گویایی علیه شیعه شده است زبانش را ببر. کاری کن دیگر این زبان نتواند حرف بزند.
«وَ لَا تُبْقِ لَهُ بَاقِيَةً»
چیزی برایش باقی نگذار!
بعد میگوید:
«فَذَهَبَ الرَّجُلُ وَ حَضَرَ الْمَوْضِعَ وَ حَضَرُوا، وَ كَلَّمَ الرَّجُلُ فَأَفْحَمَهُ، وَ صَيَّرَهُ لَا يَدْرِي فِي السَّمَاءِ هُوَ، أَوْ فِي الْأَرْض»
شاگرد امام رفت و با آن ناصبی مناظره کرد. آنچنان با او مقتدرانه بحث و مناظره کرد که این شخص نفهمید در آسمان است یا در زمین!
الإحتجاج علی أهل اللجاج، نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 19، فصل فی ذکر طرف مما أمر الله فی کتابه من الحجاج و الجدال
رفتن به میدانِ مناظره برای این افراد خلاف شرع و حرام است!
آدم نباید به میدان مناظره برود، وقتی به میدان رفت، باید اینطوری باشد. کسانی که توانای مناظره ندارند رفتن به میدان مناظره خلاف شرع و حرام است.
لذا آقا امام عسکری (سلام الله علیه) فرمود آن کسانی که وارد نیستند و برای مناظره میروند، اینها دو تا خطر دارند: یک خطر برای بچه شیعهها دارند که به خوبی نمیتوانند دفاع کنند. بچه شیعهها در اعتقاداتشان متزلزل میشوند و میگویند ما که هیچ، این آقا که اینجا آمد هم نتوانست جواب بدهد، بعد میگویند پس مشکل مال مذهب ما است!!
مادامی که یک روحانی برای مناظره نرفته، بچه شیعه میگوید علمای ما بلد هستند؛ ولی وقتی یک روحانی برای مناظره رفت و شکست خورد، میگویند پس معلوم است مذهب ما مشکل دارد!
خطر دوم اینکه امام میفرماید: مناظره نادرست باعث میشود نواصب و دشمنان ما در دین و مذهبشان راسختر شوند، میگویند ببینید مذهب ما به قدری قوی بود که این عالم شیعه آمد نتوانست جواب عالم ما را بدهد.
بعد امام فرمود:
«فَذَلِكَ حَرَامٌ عَلَى شِيعَتِنَا»
اینکه تسلط به بحث ندارد، برای مناظره و پاسخ به شبهات میرود این بر شیعههای ما حرام است!
التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري عليه السلام، مصحح: مدرسة الإمام المهدي عجل الله تعالى فرجه الشريف – ايران، قم، ص528، ح322
لذا عزیزان این را توجه داشته باشند. پس در مورد موضوع شبهه زدایی توجه کردید كه ائمه (علیهم السلام) روی آن تأکید دارند.
لزوم تبیین و روشنگری فرهنگ اهلبیت (علیهم السلام) برای مخالفین
اما در رابطه با بحث «روشنگری»، ببینید مرحوم «شیخ مفید» از امام کاظم (سلام الله علیه) که امروز روز میلادش است نقل می کند که حضرت به «محمد ابن حکیم» می فرماید:
«كلم الناس»
بروید با علمای اهلسنت بحث کنید
كلمهی «الناس» كه میآید عمدتا منظور اهلسنت است.
«و بين لهم الحق الذي أنت عليه»
این همان «تبیین» است.
«و بين لهم الضلالة التي هم عليها»
این هم «روشنگری» است. یعنی اگر شما ده دلیل برای خلافت امیرالمؤمنین میآورید، باید ده تا دلیل آنها را هم نقض كنید؛ ولی نه با فحش و ناسزا.
حضرت در ادامه میفرماید:
«و باهلوهم في علي بن أبي طالب (علیه السلام)»
تصحيح اعتقادات الإمامية، نویسنده: مفيد، محمد بن محمد، مصحح: درگاهی، حسین، ص71
اگر دیدید مناظره با اینها فایدهای ندارد، در مباهله را باز كنید؛ چون مباهله معجزه اسلام است. اگر دو نفر باهم مباهله كنند و با شرایط مباهله هم باشد، خدای عالم به طرف باطل فی المجلس بلا میفرستد و نابودش میكند.
اینها نشان میدهد بر اینكه ائمه (علیهم السلام) در این موضوعات چنین توصیهها و فرمایشاتی داشتند.
در روایت «ابو مسروق» است كه خدمت امام صادق (سلام الله علیه) میآید، میگوید آقا جان! من دیگر هرچه بلد بودم برای اینها بیان كردم، آیهی تطهیر را گفتم، جواب دادند که آیه تطهیر برای زنهای پیغمبر است. آیهی: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ» را گفتم، گفتند این شامل عموم مؤمنین است. آیهی: «أُولو الْأَمْرِ» را گفتم، گفتند این برای امراء و فرماندهان است؛ یعنی هرچه بلد بودم گفتم.
حضرت فرمود:
«ادْعُهُمْ إِلَى الْمُبَاهَلَة»
اینها وقتی كه در مناظره میآیند توجیه میكنند، اینها را به مباهله دعوت كنید. بعد میپرسد چطوری برای مباهله دعوت كنم؟ آنجا حضرت به صراحت بیان میكند و میگوید: سه روز روزه بگیر و كارهای كه لازم است را انجام بده.
این روایت در «كافی شریف» جلد 2 صفحه 514 است. «ابو مسروق» میگوید بعد از آن وقتی در مناظره كم میآوردم، اینها را دعوت به مباهله میكردم
«فَوَ اللَّهِ مَا وَجَدْتُ خَلْقاً يُجِيبُنِي إِلَيْه»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج2 ؛ ص514، باب المباهلة، ح1
چون میدانند باطل هستند، اگر مباهله بیایند نابود خواهند شد، لذا تن به مباهله نمیدهند. لذا در اینجا هم میبینیم حضرت به اینها توصیه میكند بر اینكه: «فباهلوهم في علي بن أبي طالب»!
نگاهی به حدیث خلافت در حقانیت خلافت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)
در مورد حقانیت خلافت حضرت علی (علیه السلام) من به عنوان نمونه، حدیث خلافت را از منابع اهلسنت و نیز منابع شیعه آوردهام؛ مثلا «حاكم نیشابوری» میگوید پیغمبر فرمود:
«...لا ينبغي أن أذهب إلا وأنت خليفتي»
بعد خودش میگوید:
«هذا حديث صحيح الإسناد»
المستدرك على الصحيحين، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج 3، ص 143، ح4652
«ذهبی» هم میگوید صحیح است. اهلسنت یك قاعدهای دارند، اگر یك روایت را «حاكم نیشابوری» و «ذهبی» بگوید صحیح است، به منزله ورود روایت در صحیحین یعنی «صحیح بخاری و صحیح مسلم» است.
همچنین «آلبانی» به همین شكل در كتاب «السنة- ابن ابی عاصم» اینكه پیغمبر فرمود:
«وأنت خليفتي في كل مؤمن من بعدي»
میگوید:
«إسناده حسن ورجاله ثقات»
السنة، اسم المؤلف: عمرو بن أبي عاصم الضحاك الشيباني الوفاة: 287، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1400 ، الطبعة: الأولى ، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، ج 2، ص 565، ح1188
در كتب شیعه از جمله در «من لایحضره الفقیه» از پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) داریم كه فرمود:
«اسْتَخْلَفْتُكَ بِأَمْرِ رَبِّي يَا عَلِي»
من لا يحضره الفقيه، نویسنده: ابن بابويه، محمد بن على، مصحح: غفاری، علی اكبر، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم ج4 ؛ ص179، ح5405
از آن طرف در كتاب «بصائر الدرجات» از آقا امام صادق (سلام الله علیه) داریم كه حضرت فرمود:
«أَنْتَ أَخِي وَ صَاحِبِي وَ صَفِيِّي وَ وَصِيِّي وَ خَالِصِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ خَلِيفَتِي فِي أُمَّتِي»
بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم، نویسنده: صفار، محمد بن حسن، مصحح: كوچه باغى، محسن بن عباسعلى، ج1 ؛ ص166، باب فی الائمة، ح19
هردو روایت از دیدگاه شیعه صحیح است. این ادله ما است.
نگاهی به مهمترین دلیل اهل سنت در حقانیت خلافت ابوبکر
آنها میگویند ما هم ادله داریم. میگوییم ادله شما چیست؟ میگویند نماز ابوبكر! این دلیل اوضح من الشمس است در دلالت بر خلافت ابوبکر!
ببینید «تفتازانی» در كتاب «شرح مقاصد» در جلد دوم، بحث پنجم كه بحث امام به حق بعد از پیامبر را مطرح میكند میگوید:
«أن النبي صلى الله عليه وسلم استخلفه»
یعنی استخلف ابوبكر
«في الصلوات التي هي أساس الشريعة ولم يعزله»
و عزلش هم نكرد، تا آخر عمر خلیفه پیغمبر در نماز بود و این دلیل ما است، از آن طرف هم گفتند:
«قدمك رسول الله فلا يؤخرك رضيك لديننا فرضيناك لدنيانا»
پیغمبر برای دین، تو را به جای خودش خلیفه كرد، چرا ما برای دنیای خودمان نکنیم.
شرح المقاصد في علم الكلام، اسم المؤلف: سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازاني الوفاة: 791هـ، دار النشر: دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م، الطبعة: الأولى، ج 2، ص 287، باب پنجم، ح19
«بدرالدین عینی» هم همین تعبیر را دارد:
«فهم من الإمامة الصغرى الإمامة الكبرى »
از امامت صغری (نماز)، امامت كبرى (خلافت) ابوبکر فهمیده می شود.
عمدة القاري شرح صحيح البخاري، اسم المؤلف: بدر الدين محمود بن أحمد العيني الوفاة: 855هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج 5، ص 189
از بزرگان دیگرشان مثل «اشعری» میگوید:
«و تقدیمه له دلیل علی أنه اعلم الصحابة»
بعد «ابن كثیر» میگوید:
«ينبغي أن يكتب بماء الذهب»
البداية والنهاية، اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج 5، ص 236
می گوید: این حرف اقای «ابوالحسن اشعری» باید با آب طلا نوشته شود؛ یعنی آقایان اینقدر برای پیش نمازی ابوبكر به جای پیغمبر احترام قائل هستند!
خب آقا هست، چشم! این را در كجا پیامبر فرموده است؟ میگوید آقا در صحیحین آمده، دیگر صحیحین كه احتیاج به بررسی سند ندارد، ما می گوئیم حالا احتیاج به بررسی سند ندارد، بررسی دلالتش چه؟ دلالتش نیز به بررسی نیاز ندارد!؟
امیرالمؤمنین میفرماید:
«هِمَّةُ السُّفَهَاءِ الرِّوَايَةُ وَ هِمَّةُ الْعُلَمَاءِ الدِّرَايَةُ»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مصحح: جمعی از محققان، ج2 ؛ ص160، باب 21 آداب الروایة.
اینكه ما مدام روایت بخوانیم و بگویم فلانجا فلان روایت آمده و همینطوری 10 تا 20 روایت بخوانیم، حضرت میفرماید اینها كار سفیهان است.
عالم میآید یك روایت، دو روایت بحث میكند و درایتش هم مطرح میكند، بررسی سندی و بررسی دلالی میكند. در روایت دیگر دارد كه عام و خاصش را نگاه میكند آیا اگر این عام است خاص هم دارد یانه؟ اگر مطلق است آیا مقیدی هم دارد یانه؟ آیا این روایت ناسخ داشته و یا نداشته؟ به این درایة الحدیث میگویند لذا فرمود: «هِمَّةُ الْعُلَمَاءِ الدِّرَايَةُ وهِمَّةُ السُّفَهَاءِ الرِّوَايَةُ»!
ما میگوییم آقا جان! این روایت در «بخاری» آمده سندش قبول است، دلالتش چه؟ ما میخواهیم ببینیم. میگویند در «صحیح بخاری» آمده دیگر دیدن نمیخواهد، میگوییم ما میخواهیم ببینیم. چشم! این هم كتاب «صحیح بخاری» چاپ «عربستان سعودی»، الریاض، رقم فلان و شماره تلفن، فاكس و... که پیغمبر فرمود:
«مُرُوا أَبَا بَكْرٍ أَنْ يُصَلِّيَ بِالنَّاسِ»
این صدر روایت است، روایت را یك مقدار بیشتر بخوانیم تا ببینیم چه است، مگر نمیگویید اوضح من الشمس است، ما میخواهیم بدانیم اوضح من الشمس است! اگر پدر و مادرمان سوال كردند چرا رفتید سنی شدید، در جواب بگوییم یك روایت صحیحی بود.
در ادامه روایت دارد:
«فلما دخل في الصَّلَاةِ وَجَدَ رسول اللَّهِ في نَفْسِهِ خِفَّةً»
پیغمبر بی حال افتاده بود، یك مقداری احساس كرد حالش دارد خوب میشود. فرمود من را به مسجد برسانید، یك دستش به گردن «عباس» بود؛
«فَقَامَ يُهَادَى بين رَجُلَيْنِ وَ رِجْلَاهُ تخطان في الأرض»
« يُهَادَى»؛ یعنی دستش را در گردن دو نفر انداخته بود، به قدری حال پیغمبر خراب بود، با اینكه دستش در گردن دو نفر بود نمیتوانست راه برود، پاهایش به زمین كشیده میشد.
«حتى دخل الْمَسْجِدَ»
تا داخل مسجد شد
بعد چه كار كرد؟ ابوبكر را كنار زد و خودش نشست نماز بخواند، پیامبر نشسته دارد نماز میخواند؛ پس صدر روایتتان چه شد؟ شما گفتید كه عزل هم نكرده، این كه عزل عملی پیامبر است.
خواهند گفت: نه شما سر در نمیآوردید، ذیل روایت را بخوانید؛
«كان رسول اللَّهِ يُصَلِّي قَاعِدًا يَقْتَدِي أبو بَكْرٍ بِصَلَاةِ رسول اللَّهِ وَ النَّاسُ مُقْتَدُونَ بِصَلَاةِ أبي بَكْرٍ رضي الله عنه»
الجامع الصحيح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة : الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج 1، ص 251، ح681
چه میخواستیم چه شد! ابوبكر به پیغمبر اقتدا كرده بود، مردم هم به ابوبكر، یك نماز با دو تا امام جماعت!! یك سوالی داریم، پیغمبر نشسته نماز میخواند، ابوبكر هم ایستاده. آیا نماز قائم به قاعد صحیح است یا باطل است؟
اگر نماز صحیح است چرا همه مردم به پیغمبر اقتدا نكردند؟ این سوال است به ما جواب بدهید. اگر اقتدای قائم به قاعد صحیح است، چرا همه صحابه به پیغمبر اقتدا نكردند؟ آیا ما در این 23 سال نمونه داشتیم كه پیغمبر بیاید بنشیند یك نفر به پیغمبر اقتدا كند و دیگران هم به او اقتدا كنند؟ مگر پیغمبر برق فشار قوی است که باید وسطش ترانس داشته باشد، مردم نتوانند اقتدا بكنند چون برق پیغمبر میگیرد؛ قضیه چیست؟
یا نه، اقتداء قائم به قاعد باطل است. در این صورت نماز ابوبكر هم باطل است و اقتدا به باطل هم باطل است. این جریان از این حدیث.
بعد جلوتر میرویم و میبینیم كه قضیه بالاتر از این است، میگویند در این نمازی كه ابوبكر رفته بود بخواند، پیغمبر آمد ابوبكر را كنار زد و ابوبكر:
«يُسْمِعُ الناس التَّكْبِيرَ»
الجامع الصحيح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج 1، ص 251، ح680
می گوید: ابوبكر مكبر بوده است!! پس شما كه میگویید این دلیل از آفتاب روشنتر است! این هم شد دلیل!؟
شما ببینید بحثها باید مؤدبانه و محترمانه باشد، وقتی می گوید ما دلیل داریم. میگوییم چشم! ما قبول داریم، بیاییم این روایت را باهم بخوانیم. حدیثی كه میگویید پیامبر فرمود آقای ابوبكر برود به جای من نماز بخواند و او را عزل هم نكرد، سندش صحیح است یا نه، دلالتش چه؟ آیا دلالتش هم تمام است!؟
ما میآییم میبینیم بزرگان اینها مثل «ابن حزم» آمده این دلیل را مسخره كرده است. میگوید آنهای كه استدلال به امامت ابوبكر برای نماز میكنند
«قدم قياسا على تقديمه إلى الصلاة فباطل بيقين»
همچین استدلالی یقینا باطل است.
نمیگوید باطل است و الله اعلم! بلكه میگوید قطعا و به یقین این باطل است. بعد میگوید:
«لأنه ليس كل من استحق الإمامة في الصلاة يستحق الإمامة في الخلافة»
الفصل في الملل و الأهواء و النحل، اسم المؤلف: علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الطاهري أبو محمد الوفاة: 548، دار النشر : مكتبة الخانجي – القاهرة، ج 4، ص 89
آقای «ابن تیمیه» در مورد «ابن حزم» میگوید:
«من أعلم الناس لا يقلد غيره ولا يحتج إلا بما تثبت عنده صحته»
بيان تلبيس الجهمية في تأسيس بدعهم الكلامية، اسم المؤلف: أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مطبعة الحكومة - مكة المكرمة - 1392، الطبعة: الأولى، تحقيق : محمد بن عبد الرحمن بن قاسم، ج 1، ص 571
خود «ابن تیمیه» هم میگوید:
«فالاستخلاف في الحياة نوع نيابة لا بد منه لكل ولي أمر و ليس كل من يصلح للاستخلاف في الحياة على بعض الأمة يصلح إن يستخلف بعد الموت»
بعد دارد:
«فإن النبي صلى الله عليه و سلم استخلف في حياته غير واحد»
منهاج السنة النبوية، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج 7، ص 339
«ابن ام مكتوم» حدود 13 مرتبه به جای پیغمبر نماز خوانده است، از همه اینها مهمتر آقای «امام شافعی» میگوید:
« قد صلى رسول الله خلف عبد الرحمن بن عوف»
معرفة السنن والآثار عن الامام أبي عبد الله محمد بن أدريس الشافعي، اسم المؤلف: الحافظ الامام أبو بكر أحمد بن الحسين بن علي بن موسى أبو أحمد. البيهقي. الخسروجردي الوفاة: 10/جمادى الأولى/ 458 ، دار النشر: دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - بدون، الطبعة: بدون ، تحقيق : سيد كسروي حسن، ج 2، ص 390
«عبدالرحمن» به جای پیغمبر نماز خوانده و پیغمبر هم به او اقتدا كرده است، اگر نماز خواندن به جای پیغمبر، دلیل بر خلافت باشد، «عبدالرحمن ابن عوف» از همه اولی است و باید این خلیفه بشود. این روایت در «صحیح مسلم» هم آمده است.
برهان مقایسه، از بهترین برهانها برای اثبات حقانیت!
ما اگر بیاییم اینطوری كار كنیم؛ یعنی تلاش كنیم بحثهایمان را به صورت مقایسهای در بیاوریم، یك طرف ادله شیعه، و یك طرف هم ادله اهلسنت و آیات قرآن را هم به همین شكلی بررسی كنیم.
الان این فایلی كه من دارم و كار زیاد روی آن انجام شده است، شما تصور نكنید كه كار راحتی است ببینید آیه ولایت را آوردیم بعد آوردیم كه «طبری»، «ابن ابی حاتم»، «آلوسی» چه گفتهاند و صحت سند را آوردهایم. بعد احتجاج ائمه (امیرالمؤمنین، امام باقر...» را آوردیم.
و همینطور در مورد آیه «استخلاف» اینها میگویند «آیه استخلاف» دلیل بر خلافت ابوبكر است. نظر «عبدالجبار معتزلی»، «ایجی»، «رازی» و «قرطبی» را آوردیم. و بعد اشكال فراوانی كه در این موضوع است را هم آوردیم.
همچنین «آیه ابلاغ» را آوردیم در یك طرف گذاشتیم، و آیه «اتقی» را هم در یك طرف گذاشتیم، بعد «حدیث خلافت» و به همین شكل «حدیث ثقلین» و «حدیث الاقتدا»!
ما باید اینها را بیاوریم و مقایسه كنیم؛ برهان مقایسه از بهترین برهانها است، قرآن در خیلی جاها از این برهان مقایسه استفاده كرده است
(هَلْ يسْتَوِي الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يعْلَمُونَ)
آيا کساني که ميدانند با کساني که نميدانند يکسانند؟!
سوره زمر (39): آیه9
(هَلْ يسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ)
آيا نابينا و بينا مساويند؟!
سوره انعام (6): آیه50
«هَلْ يسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ»
آيا نابينا و بينا يکسانند؟! يا ظلمتها و نور برابرند؟!
سوره رعد (13): آیه 16
شما عبارت «هَلْ يسْتَوِي» را در قرآن جستجو بزنید، ببینید چند مورد میآید. بنده این مقایسه را از قرآن الهام گرفتهام.
ما بیاییم نه دعوا كنیم و نه فحش بدهیم، بلکه بگوییم آقا ادله ما این طرف میز و ادله شما هم آن طرف میز، قضاوت را هم به افراد محول و واگذار میكنیم و خودمان هم اصلا قضاوت نمیكنیم. اگر اینطوری شد، حساسیت ایجاد نمیشود و كار اساسی و ریشهای میشود.
نمونه ای از هنر «شیخ مفید»، در استفاده از «برهان مقایسه»!
شما ببینید «مرحوم شیخ مفید» یك قضیهای دارد، من هر وقت به ذهنم میآید از این كار «شیخ مفید» لذت میبرم. «شیخ مفید» معاصر با «قاضی عبدالجبار معتزلی» صاحب كتاب «المغنی» است و «عبدالجبار معتزلی» برای خودش یك قهرمانی است؛ یعنی بعد از عبدالجبار تمام علمای اهلسنت عیال كنار سفره ایشان هستند؛ «عضد الدین ایجی»، «قوشجی»، حتی «ابن تیمیه» و الان هم اگر مطالب «عبدالجبار معتزلی» را كه سر منشأ است از كتابهای کلامی اینها حذف كنید، متكلمین اینها چیزی ندارند. همانطوری كه شیعه هم در علم كلام، عیال كنار سفره «سید مرتضی و شیخ مفید» است.
«مرحوم محدث نوری» و هفت – هشت نفر بزرگان این مطلب را نقل كردهاند از جمله: «مرحوم قاضی نور الله شوشتری»، «مرحوم سید بحر العلوم»، «مرحوم سید علی بروجردی»!
میگوید «عبدالجبار معتزلی» مشغول بحث بود، و «شیخ مفید» هم آمده بود دم دَرْ همانجایی كه كفشها را در میآورند، در آنجا نشسته بود. «عبدالجبار معتزلی» به بحثش مشغول بود، «شیخ مفید» گفت: آقای «قاضی» اگر اجازه بدهید یك سوالی دارم مطرح كنم، گفت سوالت را مطرح كن.
شما مقایسه را ببینید و جواب را ببینید كه چه كار میكند! گفت: آقای «قاضی عبدالجبار» این روایتی كه نقل میشود «من كنت مولاه فعلی مولاه»، آیا این صحیح است یا صحیح نیست؟ گفت بله صحیح است. گفت: اگر صحیح است مولا به چه معنی است؟ گفت به معنی «اولی» است.
(النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ )
پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.
سوره احزاب (33): آیه 6
البته قاضی عبدالجبار آدم مغرض و معاند نبود كه بگوید « أَوْلَى» پنجاه تا معنی دارد؛ زیرا پیغمبر قبلش فرمود:
«أَلَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ من أَنْفُسِكُمْ»
و بعد فرمود:
«مَنْ كنت مَوْلاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاهُ»
المعجم الكبير، اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360 ، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ج 5، ص 195
مشخص است مولا به معنی همین اولی است. «شیخ مفید» گفت: اگر اینطوری است این اختلاف شیعه و سنی چرا؟ اگر پیغمبر علی را به عنوان خلیفه معین كرد؛ پس این اختلافها برای چیست؟
«عبدالجبار معتزلی» گفت: خلافت ابوبكر «درایت» بود، قضیه حدیث غدیر «روایت» است، عاقل كه نمیآید درایت را رها كند و روایت را بگیرد.
«فقال القاضی: أیها الأخ هذه روایة، و خلافة أبی بکر درایة، و العادل لا یعادل الروایة بالدرایة»
قاضی عبدالجبار گفت: ای برادر! حدیث غدیر روایت است و خلافت ابوبکر درایت است. انسان عادل روایت را با درایت یکی حساب نمی کند!
«شیخ مفید» مطلب «عبدالجبار» را گذاشت این طرف میز، گفت در طرف دیگر میز میخواهم یك چیزی بچینم. گفت آقا در رابطه با حدیث:
«حربك حربي و سلمک سلمی»
شرح نهج البلاغة، اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ج 2، ص 174
نظر شما چیست؟ قاضی عبدالجبار گفت: حدیث مُسلّم است، پیغمبر گفت یا علی جنگ با تو جنگ با من است. شیخ مفید گفت: پس قضیه جنگ جمل را چه كار میخواهید بكنید؟ گفت: همه اینها توبه كردند. گفت: شیخ! توبه آنها روایت است، جنگ جمل درایت است، شما گفتی: «العاقل لا يعادل الرواية بالدراية»!
«قاضی عبدالجبار» سرش را پایین انداخت هرچه فكر كرد چه جواب بدهد نتوانست! گفت: شما چه كسی هستید؟ گفت من غلام شما «محمد ابن نعمان» هستم، بعد «قاضی عبدالجبار» از جایش بلند شد، آمد دست «شیخ مفید» را گرفت و برد بغلش نشاند.
علمای كه در آنجا بودند اعتراض كردند كه شما به یك رافضی این همه احترام میكنید. «عبدالجبار» گفت:
« أیها الفضلاء و العلماء، إن هذا الرجل ألزمنی، و أنا عجزت عن جوابه»!
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، نویسنده: نوری، حسین بن محمد تقی، محقق/ مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ج 3، ص 236، باب فی وجه تسمیته بالمفید
قاضی عبدالجبار گفت: ایشان یك دلیلی آورد كه من را میخكوب كرد، من نتوانستم جواب بدهم، اگر شما هركدام جواب ایشان را بدهید، من دوباره ایشان را به آخر مجلس میبرم، شخصی كه جواب را بلد است بیاید كنار من بشنید، هیچكدام جرئت نكردند!
به این می گویند برهان! برهان مقایسه: (هَلْ يسْتَوِي الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يعْلَمُونَ) دلیل «عبدالجبار» را به خوبی گوش میكند و كنار میگذارد و برهان خودش را ارائه میدهد و نتیجه دلخواه خودش را میگیرد.
ببینید نه توهین كرد، نه فحش و ناسزا گفت، چهار تا فحش و دری وری مثل «اللهیاری و یاسر الحبیب» نگفت، خیلی زیبا بحث علمی محكم و ساده خودش را مطرح کرد، و طرف مقابل را هم بیچاره کرد!
دوستان! بحثهای ما باید اینطوری باشد، البته ما باید از خدای عالم كمك بگیریم، از خود حضرت امیر هم كمك بگیریم، از صدیقه طاهره كمك بگیریم، شما توجه داشته باشید كه اینطور مطالب بالفور به ذهن آدم میرسد.
البته اگر شما یك دور این بحثها را مطالعه كنید، مناظراتی كه اصحاب ائمه داشتند، این مناظرات را از اول تا آخر مطالعه و مباحثه كنید بسیار برایتان مفید است.
در این موضوع كتاب «المناظرات فی الامامة» تألیف و تحقیق «شیخ عبدالله الحسن» كتاب بسیار خوبی است. خوب نوشته و جمع آوری كرده است؛ یعنی الحق و الانصاف خوب کار کرده و خداوند به ایشان جزای خیر عنایت فرماید.
من توصیه میكنم دوستان این كتاب را دو نفری، سه نفری و پنج نفری مباحثه كنند و هر مناظرهای را هم كه مطالعه میكنند فوت و فن مناظره را از آن بیرون بیاورند. بعد میبینند پنجاه، شصت تا قاعده فن مناظره را از اینجا بیرون درآوردند، ببینید هر سخن جایی و هر نكته مكانی دارد.
«شیخ عبدالله الحسن» در كتاب «المناظرات فی الامامة» آمده از مناظرات حضرت امیر (سلام الله علیه) گرفته تا مناظرات صحابه را آورده است؛ یعنی همه مناظرات را آورده است. مثلا مناظرات «شامی» و «هشام ابن حكم» و غیره همه را آورده است.
البته این كتاب ترجمه نشده است. اگر ترجمه بشود بسیار خوب است. این كتاب 72 مناظره را آورده است، حتی مناظرات آقای «دكتر تیجانی» را هم آورده است.
ببینید بحثها باید به این شكلی باشد، یا در میدان نرویم، اگر رفتیم جانانه برویم؛ یعنی طوری كنیم كه طرف «لا تبقی له باقیه» و نفهمد «أهو في السماء او في الارض»!
مناظره با پروفسور «غامدی» در مکه و عنایت ویژه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
البته عرض كردم ما باید تلاش خودمان بكنیم، ولی دو درصد، سه درصد، پنج درصد كار ما و مابقی همه عنایت اهلبیت (علیهم السلام) است، من یادم نمیرود سال 82 و یا شاید 83 بود، ما فرصت خیلی طلایی داشتیم. ماه رمضان در «مكه» بودیم.
آن زمانی كه به ما ویزا میدادند، معمولا من به «عربستان» که میرفتم یكی دو روز در «مدینه» میماندم و عمدتا «مكه» میرفتم؛ «مكه» جای بحث دارد؛ ولی در «مدینه» هم امنیت «عربستان» خیلی مراقب است و هم علما و اساتید «مدینه» البته آنهای كه ما با آنها معاشرت داشتیم یك مقدار بی ادب بودند.
وقتی كه با آنها بحث میكنی و گیر بیفتند شروع به فحش دادن میكنند، گرچه همان فحش دادنها برای ما شیرین و از عسل هم شیرینتر است، چرا که آدم به خاطر امیرالمؤمنین فحش بخورد لذت دارد.
من بارها به دوستان گفتم كسانی باید در این فاز بروند كه اگر جلوی چشم دیگران فحش ركیك ناموسی هم شنیدند، به خاطر امیرالمؤمنین تحمل كنند. اگر كسی همچنین روحیهای دارد و بر اعصابش مسلط است در این میدان قدم بگذارد.
اگر ما انتظار داشته باشیم در این بحثها به ما احترام بگذارند و نمیدانم از القاب آیت الله، حجت الاسلام، استاد عالیقدر و غیره برای ما استفاده كنند و بهبه چهچه بگویند از این خبرها نیست، كسی كه بر اعصابش مسلط نباشد به درد مناظره نمیخورد.
ما معمولا به «مكه» میرفتیم، در «مكه» محیط آرام است، مخصوصا در «مكه» یكی از ترفندهای كه داشتم دو تا كار انجام میدادم، یكی با دانشجویان «دانشگاه ام القری» كه تقریبا این دانشگاه مثل «دانشگاه امام حسین» ما است، نشست و برخاست داشتم.
شما میدانید كه همه فرماندهان سپاه تقریبا فارغ التحصیلان «دانشگاه امام حسین» هستند. در «مكه» هم «دانشگاه ام القری» دانشگاهی است كه ائمه جمعه و جماعات شان، سفرا و قاضیهایشان غالبا فارغ التحصیل «دانشگاه ام القری» هستند. و همینطور هیئت امر به معروف و نهی از منكری كه در اطراف «مكه» هستند همه دانشجویان «دانشگاه ام القری» هستند.
ما شبها با اینها كنار «بیت الله الحرام» مینشستیم و بعضی وقتها پشت بام میرفتیم بحث میكردیم. از اینها سؤلاتی میكردم اینها میگفتند ما نمیدانیم از اساتیدمان میپرسیم؛ فردا شب جواب میآوریم. فردا شب كه میرفتیم ده – پانزده نفر جمع میشدند همینطوری گعده داشتیم.
آنطوری كه من در ذهنم است شب سیزدهم ماه رمضان بود، من از اینها یك سوالی كردم و گفتم: آقای «ابن حزم اندلسی» یك كتابی به نام «المحلی» دارد، ایشان در جلد 11 صفحه 224 یك حرفی دارد:
«أَنَّ أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ وَعُثْمَانَ وَطَلْحَةَ وَسَعْدَ بن أبي وَقَّاصٍ رضي الله عنهم أَرَادُوا قَتْلَ النبي وَإِلْقَاءَهُ من الْعَقَبَةِ»
المحلى، اسم المؤلف: علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الظاهري أبو محمد الوفاة: 456، دار النشر: دار الآفاق الجديدة - بيروت، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ج 11، ص 224
گفتم ما در حوزه درس میدهیم طلبهها از ما سوال میكنند و در دانشگاه دانشجویان از ما سوال میكنند، ما جواب بلد نیستیم، من میخواهم بدانم اینجا مكه و ام القرای جهان اسلام است، علما چه جوابی دارند ما یاد بگیریم و برویم برای طلبهها و دانشجویانمان بگوییم.
اگر از ابتدا من بیایم بگویم ایشان اینطوری گفته است، آنها موضع میگیرند و فوری شرطه ها را صدا میزنند كه این آقا به حضرت ابوبكر و حضرت عمر توهین كرده است.
خلاصه آنها فردا شب كه شب چهاردهم ماه رمضان بود آمدند گفتند ما رفتیم با استادمان صحبت كردیم، ایشان به ما جواب نداد و گفت به این شیخ بگویید كه بیاید باهم مناظره كنیم.
گفتم من مناظره بلد نیستم؛ ولی بحث علمی و دوستانه بلد هستم، بعد گفتند چند تا كتاب هم داده شما كتابهای ایشان را هم مطالعه كنید، نگاه كردم دیدم كه مال «شیخ محمد بن جمیل زینو» یكی از علمای طراز اول «عربستان» است.
كتابهای ایشان تقریبا به بیش از 20 زبان زنده دنیا ترجمه شده است، كاملا با كتابهای ایشان آشنایی داشتم، ایشان حدود 70 تا كتاب تألیف دارد. آن زمانهای كه ما حج میرفتیم به روحانیون كاروانها در «مدینه» ترجمه شدهی كتاب «شیخ محمد بن جمیل زینو» را میدادند!!
من از این پیشنهاد خیلی خوشحال شدم؛ یعنی گویا احساس كردم كه این عیدی ماه رمضان ما است كه با ایشان دیداری داشته باشیم، فردا شب كه شب نیمه ماه رمضان بود دوستان در بعثه، میلاد امام حسن (سلام الله علیه) را جشن گرفته بودند، گفتند شما صحبت كنید گفتم نه من جای دیگر میخواهم بروم.
هرچه اصرار كردند من نماندم و بعضی از آقایان از ما دلگیر شدند، من به آنها گفتم من امشب رسالتی مهمتر از این دارم. رفتیم وارد منزل ایشان شدیم، دیدم پیره مرد هفتاد پنج – هشتاد ساله نشسته است.
ما كه نشستیم سوال كرد: شما كجا تدریس دارید؟ گفتم در حوزه تدریس داریم، گفت مدرك چه دارید؟ گفتم اضافه از گواهی اجتهاد، دكترایم برای اروپا و «PHD» مان برای لندن است. فهمید یك مقداری سمبه پر زور است!
بعد یك كتابی درآورد و گفت این شعر را میتوانی برایمان شرح بدهی، شروع به خواندن شعر كردم، شما میدانید شرح دادن و توضیح شعر خیلی سخت است. اینكه فعل و فاعل و... را درست بتوانی بگویی!
من شعر را خواندم و شرح دادم، ایشان كیف كرد مدام میگفت بارك الله! گفت چرا در «سوره حمد» (إِياكَ نَعْبُدُ وَإِياكَ نَسْتَعِينُ) مفعول مقدم بر فعل شده است؟ گفتم تقدیم مفعول بر فعل دلیل بر حصر است، این دیگر از خوشحالی بال در آورده بود.
بعد گفت: داخل ساختمان برویم. داخل كه رفتیم 10- 15 نفر از دانشجویان بودند، تعدادی از وهابیهای «یمن» هم آمده بودند مسئله سوال میكردند و مینوشتند.
ما حدود 3 ساعت و نیم تا 4 ساعت با ایشان بحث كردیم، غالب سوالهای كه من كردم ایشان نتوانست جواب بدهد. بعد گفت فردا شب اینجا بیایید من جواب شما را آماده میكنم. گفتم چشم! خیلی خوب است ما خودمان هم بعضا سوال میكنند نمیدانیم، فرصت میگیریم بعدا جواب بدهیم.
فردا شب دانشجویان دنبال ما آمدند و ما را سوار ماشین كردند تا نزد آقای «زینو» برویم كه جواب سوالهای ما را آماده كرده است. دیدم ما را به یك خیابان دیگر میبرند و وارد كوچه پس كوچهها شدیم؛ اول تصور كردم اینها میخواهند انتقام بگیرند.
گفتم: یا حضرت زهرا این خون كثیفی كه دارم اگر به خاطر امیرالمؤمنین ریخته شود این را افتخار میدانم. این را واقعا و كاملا با صداقت گفتم و آماده بودم. بعد دیدم جلوی یك ساختمان خیلی مجللی پارك كردند.
وقتی وارد شدم دیدم یك مردی حدود 45- 50 ساله خیلی آدم متشخص و بزرگوار آنجا نشسته است. به این دانشجوی كه كنار من بود گفتم: آقای «جابر» بنا بود ما نزد «شیخ جمیل زینو» برویم، این آقا كیست؟
گفت ایشان یكی از اساتید برجستهی علم كلام استاد «دانشگاه ام القری» «پرفسور سعید الغامدی» است و بیش از 20 سال است كه در مقطع دكتری تدریس دارد.
خلاصه ما نشستیم و سلام و علیك كردیم، بعد از پذیرایی بحث شروع شد، من دیدم نه، به قولی این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست! «زینو» در مسائل كلامی وارد نبود و چیزی بلد نبود، مُحدّث بود؛ یعنی در علم حدیث تبحر داشت.
اما ایشان را دیدم كه خیلی بیان شیوا دارد و میگوید در «بحار الانوار» فلان جلد، فلان روایت آمده خلاف قرآن است. در «كافی» فلان جلد فلان مطلب آمده و خلاف است. «امام خمینی» در كتاب «بیع» خودش این مطلب را گفته است.
دیدم ایشان تمام نقاط ضربه پذیر ما را مثل حمد و سوره حفظ است، یك بیانی هم دارد مثل اینكه آقای «فلسفی» است دارد به زبان عربی حرف میزند.
من یك مقداری نگران شدم و تقریبا حالت شوك به من دست داد، هرچه به ذهنم فشار آوردم، دیدم حتی به اندازه 30 ثانیه كه من بتوانم به ایشان جواب بدهم مطلب در ذهن من نمیآید!
خیلی از این وضعیت ناراحت شدم؛ یعنی به طوری كه احساس كردم دنیا دور سرم میچرخد، هرچه فشار آوردم دیدم هیچی به ذهنم نمیآید! مغزم كاملا قفل كرد بود. مثل هارد كه جام میكند همینطوری مغز من هم جام كرده بود.
خیلی دلم شكست، رو به حضرت زهرا كردم گفتم یا فاطمة الزهرا من اینجا نیامدم از عمویم دفاع كنم. از دایی، خاله، عمهام دفاع كنم. آمدم از شما دفاع كنم، من این را كه میگویم خیلی خجالت میكشم، البته سادات با مادرشان این مسائل را ندارند.
گفتم یا فاطمة الزهراء اگر غیرت شما قبول میكند كه من در برابر این وهابی كم بیاورم، من حرفی ندارم. یا علی! رفقا به این شكل كه گفتم قسم به عصمت زهرا، قسم به ولای علی احساس كردم نور عجیبی در مغزم ایجاد شد.
مثل آبشاری كه آب میریزد مطالب همینطور دارد به مغزم میریزد، اصلا جا خوردم، شروع به یاداشت كردن مطالب كردم، آقای «غامدی» حرف هم كه میزد دیگر گوش نمی كردم وقتی حرفش تمام شد، گفتم دكتر حرفت تمام شد؟ گفت بله.
گفتم اما شبههی اولی كه وارد كردی جوابش این است، خدا شاهد است قسم به صدیقه طاهره، دستش را جلوی دانشجویانش بلند كرد و گفت قبول، قبول من اشتباه كردم.
جواب سوال دوم را كه دادم سه مرتبه دستش را جلوی دانشجویانش و دو تا از فرزندان خودش هم که دانشجوی «دانشگاه ام القری» بودند بلند كرد و گفت قبول، من اشتباه كردم!
البته وهابیها همچنین روحیهای ندارند، كه علنا بگویند ما اشتباه كردیم و دست بلند كنند. این به بركت آن توسلی بود كه حالت اضطرار برای من پیش آمد (أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَر إِذا دَعاه) و حضرت زهرا به كمرش زد.
بعد که دست ایشان خالی شد، گفت شما ما را نجس میدانید، شیعهها اهلسنت را نجس میدانند، گفتم: دكتر! من كاری به حرفهای شما ندارم، الان من منزل شما آمدم چایی آوردید خوردم، میوه آوردید خوردم، بنا است خانمتان سحری بپزد دست پخت خانمتان را سحری باهم بخوریم، بنا نیست كه بدون سحری از اینجا برویم!
اگر من معتقد باشم اهلسنت نجس هستند همچنین كاری نمیكنم. شاید شما بگویید من تقیه میكنم، الان نزدیك هفتاد هزار- هفتاد پنج هزار حاجی در اینجا است كه از همین رستورانهای شما دارند غذا تهیه میكنند و میخورند.
مردم میروند از همین شیرینی فروشیهای شما شیرینی میخرند و میخورند؛ این چه حرفی است كه شما دارید میِزنید! دید خیلی خراب شد، گفت اگر اینطوری است بالاخره من اشتباه كردم.
بعد من گفتم: دكتر شما سوال كردید من جواب دادم، اگر اجازه بدهید من سوال كنم، سوال اول را پرسیدم گفت: الان من حضور ذهن ندارم جواب بدهم. سوال دوم، سوال سوم، من حدود هفت تا سوال از ایشان پرسیدم هیچكدام را جواب نداد!!
گفت: شما اینها را بنویسید به من بدهید، شماره فكس و ایمیل خودت را هم بده من جواب اینها را برایتان در ایران میفرستم. گفتم باشد.
خلاصه آن شب جای تان خالی سحری خیلی مفصلی باهم خوردیم، مفصل كه میگویم به این خاطر است كه شاید اشراف ما در ایران همچنین تشكیلاتی از نظر غذایی ندارند. اینها دسرهای كه بعد از سحری میخورند خودش یك دنیایی دارد!
جایی شما خالی یك سفره معاویهای پهن كردند، ما هم كه:
به مال مفت رسیدی هلاك كن خود را ** كه گاه گاه چنین اتفاق میافتد
این غذاهای بی كیفتی كه كاروانها به آدم میدهند، غذاهای یك نواخت با برنجهای پاكستانی و هندی خلاصه ما در منزل این آقا یك شكمی از عزا درآوردیم!
فردا در «بعثه» رفتیم آن زمان مسؤل «بعثه» آقای «نواب» بود كه الان نماینده آقا است، یك هفت- هشت تا سوال را نوشتیم با دوستان دیگر هم مشورت كردیم، این سوالات را تایپ كردیم، من برایش فرستادم.
بعد از حدود 35 روز كه گذشت دیدم برای سوالات من حدود 35 – تا 40 صفحه جواب نوشته و فرستاده است. من برای 35 تا 40 صفحه ایشان نزدیك 150 صفحه جواب نوشتم.
ایشان برای 150 صفحه جواب من، نزدیك به 300 صفحه جواب نوشت، من هم برای 300 صفحه ایشان دو سه برابر نوشتم مجموع این سوال و جوابهای ما یك مجموعه سه جلدی به نام «قصة الحوار الهادئ» شد.
شما اگر وارد سایت ولیعصر بشوید، در آنجا این كتاب است میتوانید استفاده كنید. این عمده مكاتبات من با «پرفسور غامدی» بود كه مجموع این مكاتبات و مناظرات ما به صورت كتاب در آمد و الان در خدمت دوستان است.
شما ببینید این سایت ولیعصر است، تقریبا نزدیك به 30 سال است ما تحدی میكنیم نه تنها در ایران بلكه در كره زمین در پاسخ به شبهات وهابیت سایت ولیعصر بی بدیل است. البته «هذا كله من فضل ربی». این سایت به زبانهای فارسی، عربی، انگلیسی و اردو است.
شما وقتی وارد سایت میشوید در قسمت بالای صفحه آثار و تألیفات را كه بزنید قصة الحوار الهادئ» را میتوانید ببینید هر كدام از جلدهای این كتاب تقریبا 600 تا 650 صفحه است.
دوستان میتوانند این كتاب را در سه جلد، در اینجا ببینید فهرست جلد اول، دانلود فایل، فهرست جلد دوم و ... حتی اگر كسی خود كتاب را هم بخواهد در اینجا میتواند درخواست بدهد، پولش را به حساب مؤسسه بریزد و بعد از دو سه روز آقایان كتاب را برای شما میفرستند.
این را خواستم عرض كنم بعضی وقتها است كار از دست ما خارج است من از اینطور قضایا الی ما شاء الله تجربه كردم.
من بر این عقیده هستم كه رسول اكرم در غدیر یك دعای كرده: «اللَّهُمَّ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ» و دعای رسول اكرم هم حضرت عباسی قبول شده و به اجابت رسیده است.
من واقعا این را با تمام وجود لمس كردم، شاید من به اندازه موی سرم از اینطور قضایا دارم كه هركجا ما كم میآوریم، حضرات معصومین میگویند ما هستیم كه شما را میچرخانیم. شما نیستید.
در پس آئینه طوطی صفتم داشتند ** آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم.
خدای عالم همه شما را موفق بدارد و بر توفیقات تان بیفزاید، ان شاء الله قرار شد در بعد از ظهر جلسهای پاسخ به شبهات داشته باشیم، كه فقط سوال بشود ما صحبت نكنیم و آقایان سوال كنند.
بحث دیگری كه اگر خدا توفیق داد در خدمت شما باشیم این است كه ما بحثها را از كجا شروع كنیم؟ ابتدا كه میخواهیم بحث كنیم، آیا سراغ حدیث غدیر برویم؟ این را یك سنی و وهابی زیر بار نمیرود!
میگوید اگر پیغمبر در غدیر علی را معرفی كرده؛ پس صحابه خیانت كردهاند، فاصله غدیر تا سقیفه چقدر است؟ هفتاد روز! آیا در این هفتاد روز اینها زیر بار نرفتند؟ یك سنی و یك وهابی به هیچ قیمتی حاضر نیست قداست صحابه را مخدوش كند.
«حدیث منزلت » یا «حدیث اخوت» و... را شما بیاورید، هركدام از این احادیث را شما بیاورید بلافاصله به شما میگوید آقا چرا صحابه زیر بار نرفتند؟ باید از یك جایی آغاز كنیم كه به هیچ وجهی با صحابه و... اصطكاك نداشته باشد.
ما پله پله بالا بیاییم. در پله هفتم و هشتم و یا پله دهم كه رسیدیم زمینه سازی كنیم خود طرف بیاید حقیقت را بررسی كند و به نتیجه برسد، نه اینكه ما برای او نتیجه را معین كنیم.
والسلام علیكم ورحمة الله و بركاته