باسلام
دوست گرامي؛ سوالات شما عموما در همين سايت قبلاً جواب داده شده است.
جواب سوال اول: اتفاقاً يكي از جاهايي كه امام علي عليه السلام به اين حديث احتجاج كرده اند و پس از قتل عثمان هم مي باشد قضيه رحبه است كه اين روايت را احمد بن حنبل آن را ذكر كرده و الباني در السلسله الصحيحه و هيثمي در مجمع الزوائد آن را تصحيح كرده اند. اين روايت و موارد ديگر را در مقاله: «
آيا امير المؤمنين عليه السلام به حديث غدير احتجاج كرده است؟» ببينيد.
جواب سوال دوم: «مولي» در حديث غدير به دلايل مختلف به معني «جانشيني و اولي به نفس» است بخصوص قرائن موجود در خود اين واقعه و تصريح لغت شناسان و مفسرين چنانكه
قرطبي در تفسير خود مي گويد:« (هي مولاكم) أي أولى بكم والمولى من يتولى مصالح الإنسان ثم استعمل فيمن كان ملازما للشيء» ثانياً روايت غدير فقط با لفظ مولي نيامده بلكه با لفظ «ولي» هم آمده مثلاً نسائي در خصائص روايت مي كند كه رسول الله صلي الله عليه و آله در روز غدير فرمود: «
من كنت وليه فهذا وليه» و اين لفظ در كلام خلفا به معناي جانشيني به كار رفته است. در صحيح مسلم آمده است: «
فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا .» كه تمام اين موارد در مقاله «
دلالت حديث غدير بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام» به همراه اسناد آن موجود است مراجعه نماييد. ثالثاً ما براي جانشيني حضرت علي عليه السلام فقط به اين روايت استشهاد نمي كنيم بلكه دلايل و روايات فراواني با الفاظ مختلف(ولي مولي امير خليفه امام و...) بر آن وجود دارد. برخي از دلايل روايي ما در مقاله «
چهل روايت صحيح در اثبات امامت از کتابهاي شيعه و سني» ذكر شده است مراجعه نماييد.
در جواب از سوال سوم: طرفداران و دوستداران حضرت علي عليه السلام در زماني كه خلفا در سقيفه دنبال غصب خلافت بودند و از جيش اسامه تخلف كرده بودند در لشكر اسامه حضور داشتند و در مدينه نبودند تا در سقيفه از ايشان حمايت كنند. ثانياً آنچه به ما رسيده همه آنچه واقع شده نمي باشد بلكه وقتي فردي چيزي را غصب مي كند تمام تلاش خود را براي جلوگيري از برملا شدن آن به كار مي بندد در اينجا هم خلفا پس از غصب خلافت و به عهده گرفتن قدرت، جلوي نشر احاديث نبوي را براي اينكه نكند فضائل اميرالمومنين عليه السلام نشر پيدا كند و بعداً براي آنها مشكلي ايجاد كند گرفتند حال چگونه بگذارند كسي كتابي بنويسد و در آن به اين واقعيات اشاره كند. ثانياً وقتي ماجراي غدير و حديث رسول الله صلي الله و عليه و آله در غدير به تواتر برسد نمي توان آن را با اين احتمالات واهي مردود دانست. بلكه با توجه به قرائن و شواهد مي توان از آن تحليل صحيحي نمود كه در مقاله «
اگر مراد رسول خدا (ص) از حديث غدير ، ولايت امير مؤمنان (ع) بود ، چرا در سقيفه به آن احتجاج نشد؟» و «
اگر در غدير خم چندين هزار نفر حضور داشتند ، چرا بعد رسول خدا (ص) با ابوبكر بيعت كردند؟» به آن پرداخته ايم مراجعه كنيد.
در جواب از سوال چهارم: تمام مردم مدينه در اين قضيه حضور داستند نسائي در سنن خود مي گويد:
عن جابر بن عبد الله قال: أذن في الناس بالحج فلم يبق أحد يقدر على أن يأتي راكبا أو راجلا إلا قدم فتدارك الناس ليخرجوا معه حتى إذا جاء ذا الحليفة وولدت أسماء بنت عميس محمد بن أبي بكر فأرسلت إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال اغتسلي واستثفري بثوب ثم أهلي ففعلت.
جابر ميگويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمان سفر حج صادر نمود، كسي نبود كه قدرت داشته باشد سواره يا پياده در اين حج شركت كند مگر اينكه حاضر بود، و در ميقات (ذو الحليفه) حاضر شدند، اسماء دختر عميس فرزندش محمد بن ابو بكر را به دنيا آورد، كسي را نزد رسول خدا فرستاد تا وظيفه اش را بداند، دستور داد تا غسل كند وخودش را به پوشاند و همراه شود.
النسائي ، أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن ، السنن الكبرى ، ج 2 ، ص 355 ، ح3742 ، تحقيق : د.عبد الغفار سليمان البنداري ، سيد كسروي حسن ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1411 - 1991 .
ثانياً در بيعت هاي مشابه، بيعت گيري فقط از حاضرين مي شده است مانند بيعت مردم با رسول الله صلي الله عليه و آله در حديبيه يا بيعت خلفا در ابتداي حكومت خود. ثالثاً امامت يك امر الهي است لذا نيازي نيست كه حتما از همه مردم براي ايشان بيعت گرفته شود بخصوص كه اكثر جمعيت مسلمانان در آن واقعه حضور داشتند و رسول الله صلي الله عليه و آله فرمودند: «فَلْيُبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة؛ حاضرين به غائبين و پدر به فرزندش برساند تا روز قيامت». بيعت مردم يا عدم آن در مشروعيت آن نقشي ندارد.
جواب از سوال پنجم: در آن اوضاع خفقان چه كسي جرأت چنين كاري را داشت ثانياً نشد كه نشد! شما مي خواهيد با اين دليل مضحك، روايت متواتر را زير سوال ببريد؟ روايتي كه ذهبي دانشمند شهير اهل سنت است مي گويد: «جمع طرق حديث غدير خم في أربعة أجزاء رأيت شطره فبهرني سعة رواياته وجزمت بوقوع ذلك.»
محمد بن جرير طبري اسناد روايت غدير خم را در چهار جلد جمع آوري كرده است كه من قسمتي از آن را ديدم و از گستردگي روايات آن شگفت زده شدم و يقين كردم كه اين اتفاق افتاده است.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز، سير أعلام النبلاء، ج 14، ص 277، تحقيق: شعيب الأرناؤوط و محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة التاسعة، 1413 هـ.
ثالثاً چطور انتظار داريد يك بيعت شكن عليه خود شعر بسازد و خود را در نظر آيندگان رسوا كند؟!.
جواب سوال هفتم: چون نتوانستد و حضور رسول الله صلي الله و عليه و آله را مانع آن مي ديدند. ثانياً در صورت سوء قصد، رسول الله فرد ديگري را بجاي ايشان مي گذاشت لذا صبر كرده و نقشه بهتري به زعم خودشان كشيدند تا حكومت را پس از رسول الله از مسير آن منحرف كنند. ولي بعد از رسيدن به حكومت، قصد جان حضرت علي عليه السلام را كردند كه در روايات آمده است مانند اين جريان كه در بسياري از كتب مانند تفسير برهان نورالثقلين و... آمده است: «قال أبو بكر: إذا حضر المسجد، فقم بجنبه في الصلاة، فإذا أنا سلمت فقم إليه فاضرب عنقه. قال: نعم.
فسمعت أسماء بنت عميس ذلك، و كانت تحت أبي بكر، فقالت لجاريتها: اذهبي إلى منزل علي و فاطمة فأقرئيهما السلام، و قولي لعلي: إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ، فجاءت إليهما، فقالت لعلي (عليه السلام): إن أسماء بنت عميس تقرأ عليكما السلام، و تقول: إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ. فقال علي (عليه السلام): قولي لها: إن الله يحيل بينهم و بين ما يريدون.
ثم قام و تهيأ للصلاة، و حضر المسجد، و صلى خلف أبي بكر، و خالد بن الوليد إلى جنبه معه السيف، فلما جلس أبو بكر للتشهد ندم على ما قال، و خاف الفتنة، و شدة علي (عليه السلام) و بأسه، و لم يزل متفكرا لا يجسر أن يسلم حتى ظن الناس أنه قد سها، ثم التفت إلى خالد، فقال: يا خالد، لا تفعل ما أمرتك به، السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.»
جواب سوال هشتم در جواب از دوم روشن شد.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)