2024 April 25 - پنج شنبه 06 ارديبهشت 1403
بررسي تاريخي شبهات ضد شيعه 02
کد مطلب: ٥٧٣٨ تاریخ انتشار: ٢٢ تير ١٣٨٢ تعداد بازدید: 5546
سخنراني ها » پاسخگویی به شبهات
بررسي تاريخي شبهات ضد شيعه 02

تاریخ پیدایش شیعه، امامت ائمه اثناعشر، مهدویت، عدالت صحابه،توسل، شفاعت، زیارت قبور، تحریف قرآن
پاسخ به شبهات 82/04/22

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 82/04/22

استاد حسيني قزويني

از بحث هايي كه ضرورت دارد عزيزان به آن تسلط داشته باشند، بحث خلافت أمير المؤمنين (عليه السلام) است كه بايد مستدل باشد و شبهات مربوط به أدله آن، خيلي رسا و گويا باشد و بعد هم بررسي أدله اهل سنت نسبت به صحت خلافت ابوبكر و عمر و عثمان و اطلاع پيدا كردن به نحوه استدلال آنها. بحث سوم هم كه عمده مطلب است، حملاتي است كه امروز وهابيت عليه شيعه دارد. چون عمده اين بحث ها را در 16 موضوع گلچين كردم و اين گلچين، از بيش از صد و اندي شبهههء وهابيت و اهل سنت است كه دارند. بايد نسبت به اين 16 موضوع، خود شما عزيزان حدود 4 ، 5 صفحه A4 تحقيق كنيد. مثلا اگر مي خواهيد جايي منبر برويد، در 16 شب و هر شب يك ساعت، مي توانيد صحبت كنيد؛ همان طوري كه در بحث هاي اخلاقي و غير، كتاب هاي متعددي را مطالعه مي كنيم و بالاي منبر مي رويم و با استفاده از مطالعات خودمان، تحليل مي كنيم. اين كه فلان كتاب را همراه خودم داشته باشم تا هر وقت نياز شد ببينم چه نوشته است، به درد نمي خورد و بايد قبلا مطالعه شود. مرحوم فلسفي (ره) مي فرمود كه من براي يك ساعت سخنراني، گاهي 50 ساعت مطالعه مي كنم. ما نمي گوييم 50 ساعت، حداقل قبل از رسيدن به مقصد، 20 ، 30 ساعت روي آن كار كرده باشيم.

1. تاريخ پيدايش شيعه

بحث اولي كه بايد روي آن كار شود، در مورد تاريخ نشأت شيعه است و اينها عمدتا معتقدند كه بنيان گذار شيعه، عبدالله بن سبأ يهودي بود و در قضيه فتنه قتل عثمان، مردم را به كشتن عثمان تحريك كرد و امامت اميرالمؤمنين (عليه السلام) را مطرح كرد.

بايد خيلي خوب روي اين بحث كار شود و در اين مورد، رواياتي را ما داريم و خود طبري و سيوطي و كنز العمال هم دارند. حتي خيلي از علماي اهل سنت صراحت دارند كه شيعه در زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تكوّن يافت و جمله:

أنت يا علي و شيعتك في الجنة.

أنت يا علي و شيعتك راضين و مرضيين.

براي زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است.

اگر شما ذيل اين آيه شريفه:

إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ

سوره بينه/آيه7

را مطالعه كنيد، هيچ كتابي از كتب تفسيري اهل سنت نيست كه در ذيل اين آيه نياورده باشند كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از نزول اين آيه فرمود:

تأتي يوم القيامة أنت و شيعتك راضين مرضيين و يأتي عدوك غضابا مقمحين.

الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص379 ـ فتح القدير للشوكاني، ج5، ص477 ـ تفسير الآلوسي، ج30، ص207 ـ شواهد التنزيل للحسكاني، ج2، ص459 ـ نظم درر السمطين للزرندي الحنفي، ص92 ـ مناقب علي بن أبي طالب (ع) لابن مردويه الأصفهاني، ص346 ـ الفصول المهمة في معرفة الأئمة لإبن الصباغ، ج1، ص576

اين روايات را همه آورده اند و هيثمي در مجمع الزوائد آورده است كه اين روايت از طريق جابر بن يزيد جعفي است كه ضعيف است. علماء بزرگ اهل سنت مانند ابن حجر عسقلاني تهذيب التهذيب و ذهبي در سير اعلام النبلاء و رازي در الجرح و التعديل از وكيع و شعبي نقل كرده اند:

ما رأيت أصدق من جابر بن يزيد جعفي.

يا تعابيري مانند:

اگر خواستيد حديثي را أخذ كنيد، از جابر اخذ كنيد.

ما رأيت أورع بالحديث من جابر.

و تعابير متعدد ديگر. در بعضي از موارد ديدم كه او را تضعيف كرده اند و تضعيف او هم برمي گردد به 3 مطلب:

1. شيعه بوده است و ابن حجر مي گويد:

رافضي، و قد غال في تشيعه و هو ضعيف.

در اينجا، شيعه بودن را موجب تضعيف دانسته است.

2. در جايي ديگر دارد:

إنه يعتقد بالرجعة، فهو كذاب.

چون معتقد به رجعت است، كذاب است.

3. در جاي ديگر گفته اند كه او گفته است:

من 30 هزار حديث از امام باقر (عليه السلام) أخذ كرده ام و آنها را براي كسي مطرح نمي كنم.

تضعيف ها، روي اين 3 محور دور مي زند، و إلا خود جابر از ديدگاه اهل سنت، هيچ مشكلي ندارد.

من خواستم اين را نقل كنم كه بعضي وقت ها يك هم چنين قضايايي پيش مي آيد كه شما با يكي بحث مي كنيد و او هم مسلط به مباحث تاريخي و حديثي است و يك دفعه هم چنين نخاله اي جلوي پاي شما رها مي كند. در اين گونه موارد، بايد آشنايي با كتب رجالي اهل سنت داشته باشيد. مخصوصا اين كتاب هايي كه عرض كردم مانند سير اعلام النبلاء ذهبي در 25 جلد كه كتاب جامعي است و حدود 25 هزار راوي را بحث كرده است و كتاب تاريخ الإسلام ذهبي در 54 جلد كه بيش از 40 هزار راوي را بحث كرده است و كتاب تهذيب التهذيب إبن حجر عسقلاني در 12 جلد كه كتاب جامعي است و حدود 13 هزار و اندي از روات را بحث كرده است و عصارههء حرف رجاليون نسبت به راوي را آورده است و در حقيقت تلخيصي است از كتاب تهذيب الكمال مزي كه در 35 جلد چاپ شده است. همين ابن حجر اين 12 جلد را در 2 جلد به نام تقريب التهذيب تلخيص كرده كه براي آدم هاي تنبل خوب است. همان طوري كه در شيعه، مرحوم اردبيلي (ره) عصاره بحث هاي رجالي شيعه را در 2 جلد جامع الرواة جمع كرده است. البته اگر كسي بخواهد در شيعه وارد رجال شود، بدون معجم رجال الحديث 24 جلدي حضرت آيت الله العظمي خوئي (ره) نمي تواند كار كند و اين را يكي از فضلاي نجف كه از شاگردان ايشان است، در يك جلد تلخيص كرده است به نام المفيد.

در مدينه با دانشجويان آنها بحث مي كردم و بحث را با اين جمله شروع كردم كه چرا شما در اين كتابخانه، از تمام فِرَق اسلامي كتاب داريد، ولي از شيعه كتاب نداريد؟ حال آن كه در هيچ يك از كتابخانه هاي شيعه نمي توانيد كتاب هاي اهل سنت را پيدا نكنيد. در جواب گفت براي اين كه شما به كتاب هاي ما نياز داريد و ما به كتاب هاي شيعه نيازي نداريم. شما به احاديث ما نياز داريد و ما به احاديث شما نيازي نداريم.

اگر هم چنين قضيه اي باشد، شما چه جوابي خواهيد داد؟ اينها مي گويند كه چون حرف هاي شما، ضالّه و مضلّه است و شيعه هم خارج از اسلام است، خواندن كتب غير اسلامي، گمراه كننده است.

من عبارتي را از ميزان الإعتدال ذهبي براي او نقل كردم كه در شرح حال أبان بن تغلب، او را توثيق مي كند و مي گويد:

كسي به من اعتراض كرد كه چرا از بعضي از شيعيان، روايت نقل مي كنيم و من در جواب گفتم: اگر بخواهيم رواياتي كه از شيعيان براي ما نقل روايت شده را از كتب اهل سنت برداريم:

فلو ردّ حديث هؤلاء لذهب جملة من الآثار النبوية و هذه مفسدة بينة.

تمام آثار نبوي از بين مي رود و اين فسادي آشكار است.

ميزان الاعتدال للذهبي، ج1، ص5 - سير اعلام النبلاء للذهبي، ج1، ص59

و بعد هم ايشان شيعه را دو دسته مي كند: شيعه اي كه در تشيع خود، غلوّ دارند و فاسد هستند و شيعه اي كه در تشيع خود، غلوّ ندارند.

غلوّ را دو معنا مي كنند: يكي اين كه به معني افضليت حضرت علي (عليه السلام) از ساير خلفاء است و ديگر اين كه بعضي از شيعيان معتقدند كه حضرت علي (عليه السلام) منصوص الخلافة بوده و در خلافت مقدم بود بر ابوبكر و عمر و عثمان است.

ايشان مي گويد:

از كساني كه منكر خلافت ابوبكر هستند، روايت نقل نمي كنيم و اينها آدم هاي فاسدي هستند و روايات آنها اعتباري ندارد. ولي از كساني كه در تشيّع خود، غلوّ ندارند و معتقد به محبت حضرت علي (عليه السلام) هستند، روايت نقل مي كنيم.

وقتي من اين مطلب را به ايشان گفتم، معطّل ماند و گفت: شماها سند نداريد و تمام روايات شما مقطوع و مرسل است. گفتم: اتفاقاً فقهاء شيعه به روايات مرسل و مقطوع عمل نمي كنند. شما به ما نشان بدهيد كه به يك روايت مقطوع و مرسل عمل كرده اند. گفت: همه روايات شما به امام صادق (عليه السلام) و امام باقر (عليه السلام) منتهي مي شود و حلقه اتصالي ميان امام صادق (عليه السلام) و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مفقود است. اين شبهه اي است كه اينها غالبا دارند و من در جواب گفتم: ما روايات متعددي داريم كه امام صادق (عليه السلام) و امام باقر (عليه السلام) فرمودند:

حديثي حديث أبي و حديث أبي حديث جدي و حديث جدي حديث الحسين و حديث الحسين حديث الحسن و حديث الحسن حديث أمير المؤمنين عليه السلام و حديث أمير المؤمنين حديث رسول الله صلي الله عليه و آله و حديث رسول الله قول الله عز وجل.

ما هر حديثي را كه بيان مي كنيم، از پدرمان حديث مي كنيم و پدرمان از پدرش و پدرش از پدرش، تا اين كه به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي رسد و او هم از خداوند نقل مي كند.

الكافي للشيخ الكليني، ج1، ص53 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج2، ص179 ـ جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج1، ص12

حضرت آيت الله العظمي بروجردي حدود 213 روايت در جلد اول كتاب جامع احاديث الشيعة، باب حجية فتوي الأئمة المعصومين من العترة الطاهرة ( ع )، صفحه179 در اين زمينه آورده است.

28 روايت در بحار الأنوار آمده است:

إنهم عليهم السلام عندهم مواد العلم و أصوله و لا يقولون شيئا برأي و لا قياس.

بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج2، ص172

به او گفتم: شما كه به احاديث صحاح سته خود افتخار مي كنيد، ابن أثير جزري تمام روايات صحاح سته را با حذف مكررات جمع كرده است در كتاب 11 جلدي جامع الأصول كه آخرين شماره مسلسل روايتش، 9483 روايت است. حال آنكه فقط كتاب كافي ما، 16199 روايت دارد. يعني اين كتاب به تنهايي، نزديك به 2 برابر صحاح سته است. ائمه (عليهم السلام) را امام نمي دانند، ولي نسبت به وثاقت ائمه (عليهم السلام) شك و شبهه اي ندارند و همان طوري كه احمد بن حنبل را قبول دارند، امام صادق (عليه السلام) و امام باقر (عليه السلام) را به عنوان راوي ثقة قبول دارند و نسبت به سخنان آنها اعتراضي ندارند. كتابي در اين زمينه است به نام الإمام الصادق و المذاهب الأربعة براي آقاي اسد حيدر و سنگ تمام گذاشته است و من هر وقت اين كتاب را مي بينم، براي مؤلفش دعا مي كنم.

2. امامت ائمه إثنا عشر (عليهم السلام)

بحث بعدي كه بايد خيلي روي آن كار كرده باشيم و در آستين داشته باشيم، بحث امامت ائمه إثنا عشر (عليهم السلام) و عصمت ائمه (عليهم السلام) است كه اينها خيلي اعتراض مي كنند كه شما - شيعيان - معتقديد خلفاء بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، اميرالمؤمنين (عليه السلام) بعد امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) تا برسد به حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) هستند و شبهات نكره اي هم نسبت به وجود مقدس حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) دارند.

در اين زمينه اگر كتاب معالم المدرستين آقاي علامه عسگري را مطالعه كنيد، ايشان خيلي خوب در اين زمينه كار كرده است. البته ديگران هم كار كرده اند؛ ولي ايشان خيلي زيبا وارد شده و احاديث مربوط به:

خلفائي اثنا عشر و كلهم من قريش

را از صحيح بخاري و صحيح مسلم و ساير صحاح آنها آورده است. حتي علماي اهل سنت مانند ابن حجر در فتح الباري و نووي در شرح مسلم و سايرين، گيج شده اند كه منظور از اين اثنا عشر چه كساني هستند و نمي توانند جور كنند. وقتي مي خواهند بشمارند، ابوبكر و عمر و عثمان و حضرت علي (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) را قبول دارند و بعد مي روند سراغ معاويه و وقتي به يزيد و وليد مي رسند، مشكل دارند. بعضي ها تا عمر بن عبد العزيز مي شمارند، 14 يا 15 نفر مي شوند. چند نفر را استثناء مي كنند، مانند يزيد و وليد كه خليفه نبودند و ملك بودند. خيلي ها هم آمدند گفتند كه اين كلمه اثنا عشر به عنوان يك عدد قطعي نيست و به عنوان يك عدد تقريبي بوده است. در اين زمينه هم حضرت آيت الله العظمي سبحاني خوب كار كرده اند و در كتاب الرسائل و المقالات، حدود 50 ، 60 موضوع را كار كرده اند و علامه عسگري هم كار كرده است و آقاي نجمي در كتابي به نام سيري در صحيحين كار كرده است و به قدري مطالب اين كتاب، جالب و جذاب است، اگر تا آخرين صفحه نروند، زمين نمي گذراند. يعني براي تخريب زيربناي اعتقاداتي اهل سنت، اين كتاب كه كتاب عربي آن أضواء علي الصحيحين است، خوب است و نقاط ضعف اهل سنت را خيلي خوب بيان كرده است. اتفاقا من در همان جلسه اي كه در كتابخانه مسجد نبوي داشتيم، صحبت از صحيح بخاري شد و گفتم كه شما اين روايت را چطور مي خواهيد توجيه كنيد كه در صحيح بخاري شما آمده است:

فلما جاءه صكه فرجع إلي ربه فقال أرسلتني إلي عبد لا يريد الموت فرد الله عز وجل عليه عينه ... .

وقتي حضرت عزرائيل براي قبض روح حضرت موسي (عليه السلام) مي آيد، حضرت موسي (عليه السلام) عصباني مي شود و يك سيلي به حضرت عزرائيل مي زند: يكي از چشمانش مي افتد و كور مي شود و نزد خدا برمي گردد و عرضه مي دارد كه من نزد حضرت موسي (عليه السلام) رفتم و نمي خواهد بميرد و اين چنين با من رفتار كرد و خداوند هم فرمود كه عيبي ندارد، برويد با هم آشتي كنيد.

صحيح البخاري، ج2، ص92 ـ صحيح مسلم، ج7، ص100

در روايت هم آمده است كه حضرت عزرائيل از اين به بعد كه براي قبض روح مؤمنين مي آمد، پشت درب مي ايستاد از ترس اين كه مانند حضرت موسي (عليه السلام) سيلي به صورت او نزنند و چشم ديگرش كور شود.

گفتم: برادر عزيز! اگر اين روايت را به يك آدم تحصيل كرده بدهيد، آيا نمي خندد؟ آيا نمي گويد كه اگر اسلام اين است، ما اين اسلام را نمي خواهيم؟ در اين زمينه، جوابي را نمي توانند بدهند. از اين اسرائيليات زياد دارند؛ مانند كشتي گرفتن خداوند با حضرت آدم (عليه السلام) و آمدن خداوند به بهشت و بعضي از قضايايي كه عقل ـ جداي از مذهب و آئين ـ زير بار آن نمي رود.

3. مهدويت

مسئله بعدي، مسئله حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) است كه مي گويند شما معتقديد كه ايشان در داخل سرداب مخفي شده است و شيعيان در هر هفته، اسب و قاطر به آنجا مي برند و منتظر آمدن او هستند و با خودشان شمشير حمل مي كنند تا او بيايد. ما را هم مسخره مي كنند و اين را به عنوان يك حربه عليه ما دارند.

اگر در قضيه سرداب دقت كنيد، آنچه كه در روايات داريم، غيبت حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) در سرداب است. اگر ما فضيلتي براي سرداب داريم، همان طوري كه در كافي و تهذيب و من لايحضر و مفاتيح آمده است، به خاطر انتساب سرداب به خانه امام عسگري (عليه السلام) و امام هادي (عليه السلام) است و از اين باب است؛ وگرنه يك شيعه هم معتقد نيست كه امام زمان (عليه السلام) از سرداب خروج خواهد كرد. ما هر چه گشتيم، حتي در روايات ضعيف هم نتوانستيم پيدا كنيم كه يكي از علماي طراز پنجم و ششم شيعه معتقد باشد بر اين كه امام زمان (عليه السلام) از سرداب خروج مي كند. بعضي از علماي اهل سنت، اين مطلب را آورده اند و براي خود پيش فرض گرفته اند.

4. عدالت صحابه

مسئله بعدي كه بايد خيلي روي آن كار كنيم، بحث عدالت صحابه است كه اين را به عنوان حربه قوي دارند و مي گويند شما صحابه را سبّ مي كنيد. معتقدند كه حكم سبّ صحابه، قتل است:

من سبّ أحد من الصحابة، قتل فهو مرتدّ.

حتي بعضي از فقهاء اهل سنت معتقدند كه توبه او هم پذيرفته نيست. لذا بايد خيلي در اين زمينه احتياط كرد و اگر در جلسات خصوصي اين مسئله مطرح شود، همين را محور قرار مي دهند و خداي ناكرده، حكم قتل و اعدام صادر مي كنند و اگر به محكمه كشيده شود و دو نفر هم شهادت بدهند، كار تمام است. لذا، قضيه سبّ صحابه، خط قرمزي است كه بايد خيلي دقت شود. خود علماي اهل سنت در اين زمينه مطالبي را آورده اند و اتفاقا در آن جلسه، يكي از بحث هايي كه پيش كشيدند، اين بود كه يك كاغذي را از جيب خود در آورد و گفت اين را از دست شيعيان گرفته ام و نوشته است كه هر كس لعن 3 ضرب را بگويد، هر حاجتي داشته باشد برآورده مي شود.

من در اين زمينه، تعبيري را از ابن حزم آندلسي يادداشت كرده بودم و در هميشه در جيب من بود و خيلي هم از آن استفاده كرده ام و براي دفاع، مفيد است. ابن حزم آندلسي در رابطه با سبّ صحابه در الفصل في الملل و الأهواء و النحل مي گويد:

كساني كه صحابه را سبّ مي كنند، 3 دسته هستند:

من سبّ أحدا من الصحابة، فإن كان جاهلا فمعذور و إن قامت عليه الحجة، فتمادي غير معاند، فهو فاسق، كمن زني أو سرق و إن عاند الله في ذلك و رسوله، فهو كافر.

1. يك دسته، صحابه را سبّ مي كنند از روي جهل و بر اينها عِتابي نيست و معذور هستند.

2. يك دسته، صحابه را سبّ مي كنند كه حجت بر آنان تمام شده است كه سبّ صحابه، گناه است، ولي باز هم بدون عناد، صحابه را سبّ مي كنند و آنها فاسق هستند.

3. يك دسته، صحابه را سبّ مي كنند از روي عناد با خدا و رسولش و آنها كافر هستند.

الفصل في الملل و الأهواء و النحل، ج3، ص227

فقهاي شيعه بأجمعهم فتواي شان در مورد سبّ صحابه از ابن حزم آندلسي قوي تر است. چون تمام فقهاء شيعه مي گويند:

هر گونه سبّ صحابه يا اهانت به شريعت، اگر به عناد خدا يا رسولش برگردد، مرتد است و ارتداد او هم توبه پذير نيست و در اولين سبّ كشته مي شود.

البته ابن حزم آندلسي در آنجا، هر چه كه از دهانش در آمده، نثار شيعه كرده است و خيلي مطالب زشت و زننده اي نسبت به شيعه دارد و مرحوم علامه اميني (ره) هم خيلي با عصبانيت، در مقام پاسخ گويي به ابن حزم آندلسي درآمده است و خيلي هم او را تحقير كرده است.

اگر محور شما، فتاوا است، فتاواي علماء و فقهاء شيعه، اين است.

بايد روي اين محور، خيلي كار شود و اين، سپر دفاعي شماست در منطقه سني نشين خارج از كشور. شما با هر سني برخورد بكنيد، اولين اتهامي كه به شما مي زنند، اين است:

هذا شيعي يسبّ الصحابة.

اين شيعه است و صحابه را لعن مي كند.

اين اولين برچسب به شماست.

كتابي در اين زمينه نوشته شده است توسط مجمع جهاني اهل بيت (عليهم السلام) با نام مفهوم السبّ و اللعن و كتاب خوبي است. هم چنين در مورد لعن، ايشان تمام آياتي كه در رابطه با لعن است را از موسوعة اطراف الحديث النبوي آمار داده كه در ماده لعن، حدود 300 عنوان حديث نبوي داريم كه كلمه لعن در آن آمده است. كتاب خوبي است، ولي چون استقبال نشد و مصادف بود با به ميدان آمدن نرم افزارها، اين كتاب در چاپ اول، بايكوت شد.

5. توسل

بحث بعدي، بحث توسل است.اين هم حربه اي است عليه شيعه و از سوغات آقاي ابن تيميه است كه آمد بحث توسل را به عنوان مِلاك شرك قرار داد. دومين بحثي كه ابن تيميه در كتاب هاي خودش مطرح كرده و محمد بن عبد الوهاب ـ مجدّد افكار ابن تيميه ـ ، آن را زنده كرد، اين بود كه فتوا داد:

كسي كه توسل به غير خدا داشته باشد، مشرك و مهدور الدم است و اموالش مصادره مي شود.

مي گويند شما كه به غير خدا متوسل مي شويد، همان كاري را مي كنيد كه بت پرستان با بت هاي خود انجام مي دادند و شما هم نسبت به أنبياء (عليهم السلام) و ائمه (عليهم السلام)، همين برنامه را داريد.

چند كتاب در اين زمينه معرفي مي كنم كه حتما آنها را تهيه كنيد:

مخالفة الوهابية للقرآن و السنة، نوشته آقاي عمر عبد السلام كه خودش سني و وهابي بوده و شيعه شده است و تمام فنون وهابيت را مي داند. اين كتاب با حجم كمش، نكات خيلي ظريف و مستندي دارد.

الوهابية في صورتها الحقيقية، كه توسط تشكيلات حضرت آيت الله شاهرودي، رئيس قوه قضائيه چاپ شده است. اين كتاب با حجم كمش، عصاره حرف هاي وهابيت را آورده است.

هذه هي الوهابية - با ترجمه اين است آئين وهابيت ـ ، نوشته آقاي محمد جواد مغنيه (ره) كه حق استادي به گردن ما دارد و در سال 1349 و 1350 كه در قم بودند، در بحث اعتقادات، ما در خدمت ايشان بوديم. ايشان هم علمي وارد شده و نقاط ضعف وهابيت را خوب نشانه گرفته است و خيلي عالي و شيرين، وهابيت را با خوارج مقارنه كرده است.

مع الوهابيين في خططهم و عقائدهم و التوسل علي ضوء الكتاب و السنة، نوشته حضرت آيت الله العظمي سبحاني.

بنده بيش از 40 كتاب در ردّ وهابيت در بحث توسل دارم؛ ولي كتاب مخالفة الوهابية للقرآن و السنة، نوشته آقاي عمر عبد السلام خيلي زيباست. چون خودش قبلا سني بوده و نقاط ضعف وهابيت را مي داند و شيعه شده است.

6. شفاعت

بحث بعدي، بحث شفاعت است و اينها معقتدند كه اگر كسي معتقد باشد و بگويد:

يا رسول الله! شَفِّع لي عند الله.

شرك است و در بعضي موارد، فتوا به ارتداد و قتل او داده اند. مي گويند كه فقط مي توانيم بگوييم:

أللهم! شَفِّع لي نبيك.

يعني از خدا بخواهيم و سراغ خدا برويم و بگوييم كه تو بيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را براي ما شفيع قرار بده.

من در يكي از اين جلسات گفتم:

يعني كسي كه مثلا بخواهد نزد رئيس جمهور برود، اول بايد برود نزد خود رئيس جمهور و بگويد كه شما به رئيس دفتر خود بگوييد تا اجازه ملاقات من با شما را بدهد.

اين را عقل نمي پذيرد. اگر من واقعا نزد خدا رفته ام و اين قدر نزديك شده ام كه با خدا حرف مي زنم، ديگر معنا ندارد از او درخواست كنم نبي خود را شفيع من كند. بله، به خاطر بعضي از گناهان و معاصي، يك دوري معنوي ميان ما و خداوند حاصل شده است و نزد رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي رويم از باب:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ

سوره مائده/آيه35

و از حضرت مي خواهيم عوامل اين فاصله ميان ما و خدا را از ميان بردارد تا به خداوند نزديك شويم. وقتي به خدا رسيديم، نيازي نيست كه دور بزنيم و سمت نبي او برويم و اين يك أمر غير عقلائي است.

روايتي داريم كه خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده اند:

نحن الوسيلة إلي الله.

بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج25، ص23

در خود صحيح بخاري از أنس آمده است:

إن عمر بن الخطاب رضي الله عنه كان إذا قحطوا إستسقي بالعباس بن عبد المطلب، فقال: أللهم إنا كنا نتوسل إليك بنبينا صلي الله عليه و سلم فتسقينا و إنا نتوسل إليك بعَمّ نبينا فاسقنا، قال فيسقون.

صحيح البخاري، ابواب الإستسقاء، ج2، ص16

اين روايت از صحيح بخاري است، نه از كافي و بحار الأنوار. همه اهل سنت و وهابيت هم اين روايت را قبول دارند. يك نكته ظريفي كه در اينجا هست و بايد دقت كنيد، اين است اينها معتقدند كه توسل به مرده، حرام و شرك است و توسل به زنده را جائز مي دانند و اين هم به خاطر اين است كه اين روايت جلوي آن را گرفته است.

اولين جمعه ماه رمضان بود و وقتي نماز عصر را در مسجد نبوي خوانديم، جواني در سمت راست من نشسته بود و شروع كرد به نصيحت كردن من كه:

دست از شرك برداريد، وگرنه پشيمان مي شويد. روزي چشم باز مي كنيد كه در داخل جهنم هستيد و راه فرار نداريد.

ديدم كه خيلي مشفقانه مرا نصيحت مي كرد و براي من محرز بود كه خالصا لوجه الله مرا موعظه مي كند. گفتم: شما از كجا فهميديد كه من مشرك هستم؟

چون معمولا لباس عربي مي پوشيم تا بيشتر با آنها كنار بيائيم، آن روز لباس عربي را بر تن نداشتم و دستم در هنگام نماز، پائين بود و مانند اهل سنت، دست بسته نبودم.

گفت: از اين نمازي كه خوانديد. شما متوسل به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مي شويد و توسل به أنبياء شرك است.

گفتم: آيا اين آيه قرآن را خوانده اي كه برادران حضرت يوسف (عليه السلام) نزد پدرشان مي آيند و مي گويند:

يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ

سوره يوسف/آيه97

و حضرت يعقوب (عليه السلام) هم فرمود:

سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ

سوره يوسف/آيه98

آيا برادران حضرت يوسف (عليه السلام) مشرك بودند؟

گفت: اين مربوط به زمان حيات است و مربوط به برزخ نيست.

گفتم: مراد از برزخ چيست؟

گفت: وقتي اينها مردند، ديگر هيچ قدرتي براي وساطت مردم با خدا ندارند.

گفتم: مقام پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بالاتر است يا مقام شهداء؟

گفت: پيامبر (صلي الله عليه و سلم).

گفتم: قرآن مي فرمايد:

وَ لَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ

سوره آل عمران/آيه169

وقتي شهداء زنده هستند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم بايد زنده باشد.

گفت: هذه حيات برزخيه: اين، حيات برزخي است.

گفتم: حيات برزخي براي شهداء است يا عموم مؤمنين؟

گفت: خاصة للشهداء: مخصوص شهداء است.

گفتم: در مورد اين آيه چه مي گويي:

النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آَلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ

سوره غافر/آيه46

صبح گاهان و شام گاهان عذاب را در برزخ به آل فرعون عرضه مي دارند.

آنها كه مؤمن نبودند.

وقتي من اين را گفتم، چند نفر هم داشتند تماشا مي كردند. به اينجا كه رسيد، بلند شد و گفت:

أنت مشرك، أنت مشرك، أنت مشرك.

و از جلسه خارج شد. يك پيرمردي كه از دور حرف هاي ما را گوش مي كرد، جلو آمد و گفت:

شما قرآن را نمي خوانيد و تفسير بلد نيستيد.

گفتم: مراد شما چيست؟

گفت: شما در مورد تفسير اين آيه قرآن چه مي گوييد:

الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَ الْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَ الطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَ الطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولَئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ

سوره نور/آيه26

گفتم:

النساء الخبيثات للرجال الخبيثين و الرجال الخبيثون للنساء الخبيثات و النساء الطيبات للرجال الطيبين و الرجال الطيبون للنساء الطيبات.

گفت: شما چرا عايشه را لعن مي كنيد؟ مگر عايشه همسر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نبود؟ مگر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) طيّب نبود؟

گفتم: اولا: اين افتراء است و ما كسي از علماء شيعه را نداريم كه عايشه را تكفير و لعن كند. ثانيا: مگر حضرت نوح (عليه السلام) و حضرت لوط (عليه السلام) مؤمن نبودند كه قرآن مي فرمايد:

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ و َامْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئًا وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ

سوره تحريم/آيه10

وقتي اين را گفتم، عصباني شد و چند تا فحش نثار ما كرد و از مجلس خارج شد. يك ترفند عجيبي دارند كه وقتي به آخر خط مي رسند، حرف و شعارشان اين گونه است. من به كرّات اين را ديده ام. وقتي اينها رفتند، چند نفر از جوانان كه دور ما بودند، با آنها صحبت كردم كه اين افترائاتي است كه در طول اين 700 ، 800 سال به شيعه مي بندند و هيچ گونه مدركي ندارند. اين آقاياني كه اين همه افتراء مي بندند، يك مورد هم كتب شيعه را نخوانده اند.

جالب تر اين كه من در شب نيمه رمضان با شيخ محمد جميل زينو ـ مفتيان طراز اول عربستان سعودي ـ بحث مي كردم و در آنجا هم همين بحث پيش آمد و گفتند كه شما با توسط خود، شرك خودتان را ثابت مي كنيد. گفتم: شيخ! كتابي هم كه براي من فرستاده بوديد - در رابطه با توسل بود كه خودش نوشته بود - و به اين روايت صحيح بخاري استناد كرده ايد:

إنا كنا نتوسل إليك بنبينا صلي الله عليه و سلم فتسقينا و إنا نتوسل إليك بعَمّ نبينا فاسقنا.

صحيح البخاري، ابواب الإستسقاء، ج2، ص16

اطلاق دارد و اطلاق روايت، حيات و ممات را مي گيرد و ما قرينه اي بر تقييد نداريم. او آدم ملائي بود كه اگر بحث علمي مي كرديم، مي فهميد.

گفت: نه، ما بعد از ممات و فوت رسول الله (صلي الله عليه و سلم)، هيچ دليلي نداريم كه صحابه به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) متوسل شده باشند. چون دليلي نداريم، قرينه است بر اين كه اين قضيه نبوده و اگر جائز بود، بعد از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) يكي از صحابه به او متوسل مي شدند.

يكي از دانشجويان كه روبروي من نشسته بود، گفت:

ما حتي يك روايت هم نداريم كه كسي بعد از رحلت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) گفته باشد يا رسول الله.

گفتم: شيخنا! اتفاقا ما يك روايتي داريم در كتاب هاي روائي اهل سنت كه متعدد نقل شده است و آمده است:

أصاب الناس قحط في زمن عمر، فجاء رجل إلي قبر النبي صلي الله عليه و سلم، فقال: يا رسول الله! استسق لأمتك، فإنهم قد هلكوا ... .

فتح الباري لإبن حجر، ج2، ص412 ـ المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج7، ص 482 ـ الإستيعاب لإبن عبد البر، ج3، ص1149 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج8، ص431 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج44، ص345 ـ الإصابة لإبن حجر، ج6، ص216 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج3، ص273 ـ البداية و النهاية لإبن كثير، ج7، ص105

اينها آمدن كنار قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و يا رسول الله گفتن را شرك مي دانند.

به آنها گفتم: شما در مورد اين چه مي گوييد؟

شيخ گفت: كه اين روايت ضعيف است.

يعني بدون هيچ كنكاشي، همان طوري روي هوا مي گويد كه روايت ضعيف است. اين، يكي از حربه هاي اينهاست كه روايت را بررسي كرده باشد يا نه، مي گويد روايت ضعيف است. اگر كسي كار سندي كرده باشد و مسلط به رجال باشد، مي تواند به جنگ آنها برود.

گفتم: اتفاقا ابن حجر اين روايت را در فتح الباري آورده است و ابن كثير سني وهابي در البداية و النهاية آورده است و مي گويند روايت صحيح است. اهل سنت، هم ابن حجر را قبول دارند كه معاصر با ابن تيميه بود و رنگ و بوي وهابيت دارد و هم ابن كثير را قبول دارند كه قدم تا قلم او وهابي است.

وقتي اين را گفتم، همان طوري ماند.

گفت: فتح الباري را براي من بياوريد.

دانشجويان سريع رفتند و فتح الباري و البداية و النهاية را آوردند.

من يك تجربه اي داشتم كه شما تكرار نكنيد. من هر كجا كه مي روم، كامپيوترم را با خودم مي برم و هميشه حدود 6 هزار جلد كتاب از شيعه و سني - در برنامه نرم افزاريـ آماده دارم كه خيلي راحت مي شود آدرس ها را پيدا كرد. مضافا كه اين كتاب ها، چاپ مختلفي دارند. من صفحه اي از فتح الباري را يادداشت كرده بودم و آنها فتح الباري را به من دادند و آدرس من با آدرس اين كتاب تفاوت داشت. من از چاپ بيروت گرفته بودم و اينها از چاپ مصر داشتند. شما هم اگر آدرس كتاب را مي نويسيد، باب آن را هم يادداشت كنيد.

به آنها گفتم كه فردا كامپيوتر را مي آورم اينجا و آدرس كتاب را با باب آن نشان مي دهم. وقتي من به هتل رفتم، سريع فتح الباري را پيدا كردم و باب آن را يادداشت كردم و بردم نشان دادم.

گفت: من قبول دارم.

اگر عوام الناس بود، شروع مي كرد به اعتراض كردن و فحش دادن و جسارت كردن. ولي كساني كه فرهنگي و فاضل هستند، در اين طور موارد، معقول برخورد مي كنند.

7. زيارت قبور

بحث بعدي، بحث زيارت قبور است كه نهي مي كنند زيارت قبور و استغاثه و تبرك به قبور و هم چنين زيارت قبور توسط زنان را حرام مي دانند و اجازه نمي دهند يك زن هم وارد قبرستان شود. نماز نزد قبر و بناء بر قبور را حرام مي دانند. لذا، وقتي وهابيت بر عربستان سعودي مسلط شدند، اولين كاري كه كردند، اين بود كه حمله كردند به قبرستان بقيع و با خاك يكسان كردند. قبرستان بقيع، قبلا داراي گنبد و بارگاه بود و در كتاب اين است آئين وهابيت، صفحه 1، گنبد و بارگاه قبرستان بقيع را قبل از تخريب به تصوير كشيده است و در صفحه آخر، قبرستان بقيع را بعد از تخريب به تصوير كشيده است كه به يك ويرانه مبدّل شده است. هم چنين حمله كردند به كربلاء كه در برخي منابع آمده است كه تا 30 هزار نفر را قتل عام كردند و حرم امام حسين (عليه السلام) را ويران كردند و هر چه در خزانه بود را غارت كرده و بردند. حتي تصميم داشتند خود حرم و گنبد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را بردارند كه با يك اعتراض عمومي مسلمانان از سراسر عالم مواجه شدند و نتوانستند.

آقاي نجم الدين طبسي در اين زمينه كتابي نوشته است به نام رواقد الإيمان في عقائد الإسلام و اين كتاب را چندين دوره در قم و بيروت تدريس كرده است و اين كتاب عصارههء تدريس چندين ساله ايشان است.

تحريف قرآن

بحث بعدي كه خيلي بايد روي آن كار شود، بحث تحريف قرآن است كه اينها معتقدند شيعه قائل به تحريف قرآن است و قرآن واقعي نيست و اگر پيش ما قرآن مي خوانند يا قرآن را چاپ مي كنند، از روي تقيه است.

در اين زمينه هم كتاب هاي زيادي نوشته شده و بهترين كتاب در اين زمينه، كتاب صيانة الكتاب عن التحريف نوشته دكتر نجار زادگان است. هم چنين كتاب صيانة القرآن عن التحريف نوشته حضرت آيت الله ميلاني و كتاب أكذوبة تحريف القران نوشته رسول جعفريان. خود من هم در روز 18 ربيع الأول در راديو معارف، حدود 20 دقيقه در رابطه با تحريف قرآن صحبت كردم و عصاره آنچه كه انسان مي تواند در پاسخ به شبهات اهل سنت بگويد را من در آنجا گفته ام و نوار آن را هم مي توانيد از راديو معارف دريافت كنيد. حدود 95٪ از علماء ما معتقد به عدم تحريف قرآن هستند و اگر مرحوم نوري (ره) در كتاب فصل الخطاب اين موضوع را آورده است، در زمان خود ايشان، تعدادي بودند كه كتابي در ردّ اين كتاب نوشتند. شيخ آقابزرگ تهراني هم در الذريعة يك دفاعي از ايشان دارد و مي گفت استاد من گفته است:

غرض من از تأليف اين كتاب اين نبود كه تحريف قرآن را ثابت كنم. بلكه مي خواستم ثابت كنم تحريفي كه در كتاب تورات و انجيل است، در قرآن نيست. تحريف به معناي اين است كه يك سري مطالبي در رابطه با قرآن بود در زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اميرالمؤمنين (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) و آنها را از قرآن حذف كردند.

يكي از علماء زمان مرحوم نوري (ره)، كتابي در جواب فصل الخطاب نوشت و مرحوم نوري (ره) فرمود:

من راضي نيستم كسي كتاب مرا بدون مطالعه اين كتاب بخواند.

اگر تحريف كردن عيب است، خود اهل سنت هم در مورد تحريف قرآن، كتاب هايي را نوشته اند. حتي يكي از علماي دانشگاه الأزهر مصر در رابطه با تحريف قرآن كتاب نوشته است. سيوطي از عمر بن خطاب نقل مي كند:

زماني كه قرآن نازل شد، داراي يك ميليون حرف بود.

الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص422 ـالإتقان في علوم القرآن للسيوطي، ج1، ص190

در زمان حجاج بن يوسف ثقفي، حفّاظ قرآن را جمع كردند تا كلمات قرآن را بشمارند و مجموع حروف قرآن، 327 هزار حرف شد. يعني اگر حرف عمر بن خطاب درست باشد، دو سوم قرآن حذف شده است. اگر بنا باشد كه اعتقاد به تحريف، خلاف باشد، بالاترين معتقد به تحريف، آقاي عمر بن خطاب است.

ايشان مي گويد:

سوره انعام مانند سوره بقره بود و بيش از 200 آيه داشت.

يعني دو سوم سوره انعام حذف شده است. خود آقاي عمر بن خطاب مي گويد:

اگر مرا مذمت نمي كردند، آيات رجم را مي آوردم؛ ولي مي ترسم بگويند كه عمر آمد تا به قرآن مسلمانان دست بزند.

اين، رواياتي است كه خود آنها دارند. خود آلوسي در مقدمه تفسير روح المعاني، روايات دالّ بر تحريف قرآن را مي آورد و مي گويد:

روايات دالّ بر تحريف، بي شمار است.

در اين زمينه، بهترين جواب ها اين است كه بگوييم شما اول به رواياتي كه در كتاب هاي خودتان است جواب بدهيد و هر جوابي را كه از آنها داديد، ما هم همان جواب را نسبت به سخن علماء خودمان خواهيم داد.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها