بسم الله الرحمن الرحيم
تاریخ : 01 / 12 / 87
آقاي اميري
آيا تحقيق و بررسي از ديگر مذاهب اسلامي، يك أمر لازمي است يا خير؟ نظر علماي اهلسنت درباره اين مطلب چيست؟
استاد حسيني قزويني
به نظر ما، اين يك أمر لازم و ضروري است. مخصوصا اگر اين مسئله در حوزه مسائل عقيدتي باشد.
خداوند در سوره سبأ، آيه 24 و 25، عبارت زيبائي درباره نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دارد. من از بينندگان عزيز شيعه، سني، وهابيت، مسيحي و يهودي خواهش ميكنم اگر سخن ما را ميشوند، اين آيه قرآن را دقت كنند. نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خطاب به مشركين ميگويد:
قُلْ مَنْ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ * قُلْ لا تُسْئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنا وَ لا نُسْئَلُ عَمَّا تَعْمَلُون
بگو: چه كسى شما را از آسمانها و زمين روزى مىدهد؟ و خودت پاسخ بده: خدا و بگو: ما و يا شما بر طريق هدايت و يا در ضلالتى آشكاريم * بگو: اگر ما مجرم باشيم شما مسئول جرم ما نيستيد و اگر شما مجرم باشيد، ما از آنچه شما مىكنيد بازخواست نمىشويم.
اگر اين سخن نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي ما الگو باشد كه نسبت به مشركين، اينچنين بيان ميكند كه يا ما بر راه هدايت هستيم يا شما و يا ما بر راه ضلالت هستيم يا شما. بيايد با هم بنشينيم صحبت كنيم و ببينيم حق كيست و باطل كيست؟
علامه طباطبائي (ره) در تفسير گرانسنگ الميزان في تفسير القرآن، ج16، ص375 ميفرمايد:
و هذا القول بعد إلقاء الحجة القاطعة و وضوح الحق في مسألة الألوهية مبني على سلوك طريق الإنصاف.
بعد از آنكه نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حقائق را بيان كرد و ادلۀ قاطع بر حقانيت توحيد ارائه داد، آمد از طريق انصاف، مشركين را نرم كند و آنان را براي تحقيق و پژوهش آماده كند.
آنچه كه براي شيعه و سني و ديگر مذاهب مطرح است، تبعيت از حق است.
أَ فَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى (سوره يونس/آيه35)
چه كسي سزاوار است كه به حق برسد، جز كسي كه دنبال حق است و حق را جستجو ميكند.
قرآن با صراحت ميگويد:
وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِيناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِينَ (سوره آل عمران/آيه85)
و هر كس بخواهد غير از اسلام را به عنوان دين بپذيرد، از او قبول نمىشود و او در آخرت از زيانكاران است.
حالا ما سوال ميكنيم:
آيا اين اسلام واقعي، در مراجع عظام تقليد مذهب شيعه و اهل بيت (عليهم السلام) متبلور است يا در نزد ابو حنيفه، مالك، شافعي، احمد بن حنبل، اشعري، معتزلي، ماتريدي و ... است؟ هر كدام از اينها ميگويند ما اسلام راستين هستيم و غير از ما، ديگران دنباله رو اسلام راستين نيستند. اين اسلامي كه ما بايد از آن تبعيت كنيم، در كداميك از اين مذاهب و فِرَق و گروهها است؟
نكته جالب اينكه:
اگر چنانچه يك جوان شيعي بگويد: چون پدر و مادر من شيعه بودند، من مذهب شيعه را انتخاب كردم و تعبّد دارم و اگر يك جوان سني بگويد: چون پدر و مادر من سني بودند، من مذهب اهلسنت را انتخاب كردم، ما نبايد از ديگر فِرَق باطله گلايه داشته باشيم. قرآن اين منطق را ميكوبد و در برابر كفاري كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آنها را دعوت به حق و حق پرستي و توحيد ميكند، ميگويد:
إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُون (سوره زخرف/آيه22)
لذا، با توجه به اين چند آيه، تحقيق از مذهب و حقانيت مذهب خويش يا ديگر مذهب اسلامي، به نظر ما يك امر لازم و ضروري است. انتخاب يك مذهب به صورت تقليدي، هيچ ارزشي ندارد.
در روايت از امام صادق (عليه السلام) آمده است:
آن كساني كه بر مبناي تقليد، عقائد خودشان را استوار ميكنند، وقتي وارد قبر ميشوند، سوال ميشوند كه خدا و دين و قبله و كتابت چيست و ساير مسائل اعتقادي را ميپرسند و سوال ميشود كه از كجا اين مسائل را ميگوئي؟ ميگويد كه پدر و مادرم اينگونه گفتهاند و من هم همينگونه ميگويم.
در روايت است كه:
ملائكه از او نميپذيرند و گرز آتشيني بر فرق او ميكوبند و تا قيام قيامت، قبر او مملو از آتش ميشود.
نظر علماي اهلسنت درباره تحقيق از ساير مذاهب اسلامي
از آقاي ابنتيميه - بزرگ تئورسين و نظريهپرداز وهابيت - نكاتي را عرض كنم كه شايد براي بينندگان عزيز ما، تازگي داشته باشد و تاكنون اين سخن را نشنيده باشند.
ايشان ميگويد:
انتقال الإنسان من قول إلى قول لأجل ما تبين له من الحق هو محمود فيه، بخلاف إصراره على قول لا حجة معه فيه.
اگر انسان، از گفتاري به گفتار ديگر منتقل شود، صحيح و پسنديده است، به خلاف كسي كه نسبت به عقائد و سخن خودش، تحجر و انجماد دارد.
مجموع فتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية، ج20، ص213
در همين كتاب، ج2، ص252 ميگويد:
فإن الإنسان لا يزال يطلب العلم و الايمان، فإذا تبين له من العلم ما كان خافيا عليه اتبعه و ليس هذا مذبذبا. بل هذا مهتد زاده الله هدى ... و أن يقصد الحق فيتبعه حيث وجده.
انسان بايد دنبال علم و حقيقت بگردد و آنچه كه از حقيقت براي او روشن شد، لازم و ضروري است كه از حق تبعيت كند، ... ، بايد حق را، هر كجا كه باشد، از آن تبعيت كند.
يكي از علماي بزرگ اهلسنت و وهابيت به نام شيخ سفر بن عبد الرحمن حوالي با صراحت ميگويد:
و خبر الإفتراق لا يمكن معه إختصار الفرق إلى سبعين و لا إلى سبع، فضلا عن واحدة. فالخير إذن كل الخير أن يبحث الانسان عن الحق و يعتقده و يدعو إليه و إن خالفته الدنيا كلها و إن يجتنب الضلال و يدعو إلى نبذه و لو داهنه أصحابه كلهم، هذا هو الذي سار عليه رسل الله و أمر به الله، فلا تصادموا سنة الله و تخالفوا منهج رسله.
با توجه به حديث نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: «أمت من به 73 فرقه منشعب ميشوند و يك فرقه اهل نجات است و بقيه، گرفتار آتش خواهند شد»، امكان ندارد كه فرقهها را به 70 يا 7 فرقه مختص كرد. تمام خير در اين است كه انسان، حق را جستجو كند و معتقد به آن شود و از آن تبعيت كند و به آن دعوت كند، اگر چه تمام مردم دنيا با او مخالفت كنند. بايد از گمراهي اجتناب كند و بايد با ضلالت و گمراهي مخالفت كند، حتي اگر نزديكترين دوستانش از او برنجند.
مجلة الجامعة الإسلامية، العدد62
* * * * * * *
آقاي اميري
آيا ائمه مذاهب ديگر، به مردم دستور دادهاند كه از آنها پيروي و تقليد كنند؟
استاد حسيني قزويني
آنچه كه بنده در فتاواي اينها جستجو كردهام، اين است كه هيچكدام از اينها صراحت ندارند بر اينكه كسي بايد از ما تقليد بكند؛ بلكه در آثار برخي از اينها آمده است كه صراحتا نهي كردهاند از هرگونه تقليد از خودشان.
ابنتيميه صراحت دارد:
فمن تعصب لواحد معين غير رسول الله صلي الله عليه و سلم سيري أن قوله هو الصواب الذي يجب اتباعه دون الأئمة المتأخرين فهو ضال جاهل، بل قد يكون كافرا يستتاب، فإن تاب و إلا قتل.
اگر كسي به غير از قول پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) - كه بايد به او تعصب داشته باشد - تعصب بورزد و تصور كند كه قول او درست است و بايد از او تبعيت كرد، او گمراه و نادان است و او كافر است و بايد توبه داده شود و اگر توبه نكرد، بايد او را كشت.
مجموع فتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية، ج22، ص248
آقاي سليمان بن عبد الوهاب - برادر محمد بن عبد الوهاب، مؤسس حكومت وهابيت - شبيه همين تعبير را در كتاب الصواعق الإلهية، ص6 دارد.
آقاي شوكاني - كه مورد عنايت آقايان وهابيت است - شبيه اين تعبير را نقل ميکند و ميگويد:
و لو فرضنا - و العياذ بالله - أن عالما من علماء الإسلام يجعل قوله كقول الله تعالى أو قول رسول الله صلي الله عليه و سلم، لكان كافرا مرتدا، فضلا عن أن يجعل قوله أقدم من قول الله و رسوله.
اگر كسي از علماء اسلام، گفتار خودش را مانند گفتار خداوند يا رسول اکرم (صلي الله عليه و سلم) تلقي كند، كافر و مرتد است، تا چه رسد به اينكه سخن خودش را برتر از سخن خداوند و رسولش قرار دهد.
القول المفيد في أدلة الإجتهاد و التقليد للشوكاني، ص25
آقاي صلاح الدين مقبول سلفي، در مقدمۀ كتاب تحفة الأنام دارد، ميگويد:
فإذا كان رفع أصواتهم فوق صوته سببا لحبوط أعمالهم، فكيف تقديم آرائهم و عقولهم و أذواقهم و سياستهم و معارفهم على ما جاء به و رفعها عليه؟!
وقتي كسي سخنش را بالاتر و بلندتر از سخن پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قرار بدهد، اعمال او حبط ميشود و از بين ميرود، پس چگونه است كسي كه گفتار و نظر و ... خودش را بر سخنان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مقدم بدارد.
تقديمه لكتاب تحفة الأنام في العمل بحديث النبي، ص10
لذا، همگي بر اين عقيده هستند كه تقليد از ائمه مذاهب اربعه و ديگر بزرگان، جائز نيست. فقط آنچه كه ميشود تقليد كرد، سخن نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است.
* * * * * * *
آقاي اميري
نظر آقايان ابوحنيفه، مالك، شافعي و احمد بن حنبل در مورد تقليد چيست؟
استاد حسيني قزويني
اگر بخواهم تمام مطالب اينها را راجع به بحث تقليد بگويم، چندين جلسه به طول ميكشد. ولي خلاصه و فشرده عرض ميكنم.
از آقاي ابو حنيفه نقل شده كه به شاگردش ابو يوسف ميگويد:
لا ترو عني شيئا، فإني و الله! ما أدري أمخطىء أنا أم مصيب.
چيزي از من نقل نكن. به خدا سوگند! من نميدانم كه گفتارم درست است يا نادرست.
السنة لعبد الله بن احمد بن حنبل، ج1، ص226 - تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج13، ص403
آقاي خطيب بغدادي نقل ميکند:
عن مزاحم بن زفر، قال: قلت لأبي حنيفة: يا أبا حنيفة! هذا الذي تفتي و الذي وضعت في كتبك، هو الحق الذي لا شك فيه؟ فقال: والله! ما أدري لعله الباطل الذي لا شك فيه.
مزاحم بن زفر ميگويد: از ابو حنيفه سوال كردم: آن چيزي را كه ميگويي و فتوا ميدهي، آيا حق است؟ جواب داد: به خدا قسم! شايد باطلي باشد كه هيچ شكي در آن نيست.
تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج13، ص402
آقاي خطيب بغدادي نقل ميکند كه ابوحنيفه به شاگرد خود گفت:
لا تكتب كل ما تسمعه مني، فإني قد أرى الرأي اليوم فأتركه غدا و أرى الرأي غدا و أتركه بعد غد.
هر چه را كه از من ميشنوي، ننويس. من امروز نظري را ميدهم و فردا از آن برميگردم و فردا نظري ميدهم و روز بعد، از آن بر ميگردم.
تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج13، ص403
در جاي ديگر آمده است كه:
إننا بشر نقول القول و نرجع عنه غدا.
ما بشر هستيم و سخني را ميگوييم و فردا هم از آن سخن برميگرديم.
الإنصاف لشاه أبو ولي الله، ص104
آقاي مالك هم صراحت دارد:
إنما أنا بشر أخطئ و أصيب، فانظروا في رأيي فكل ما وافق الكتاب و السنة فخذوا به و كل ما لم يوافق الكتاب و السنة فاتركوه.
من بشر هستم، هم خطا ميكنم و هم حرف درستي ميزنم. فتاواي مرا ببينيد و هر كدام كه موافق كتاب و سنت بود، آن را قبول كنيد و آنچه كه مطابق كتاب و سنت نبود، كنار بگذاريد.
جامع بيان العلم و فضله لابن عبد البر، ج2، ص32 - أضواء البيان للشنقيطي، ج7، ص346 - الإحكام لإبن حزم، ج6، ص790 - تاريخ الاسلام للذهبي، ج11، ص327
آقاي ابن حزم بعد از نقل اين سخن از مالك، ميگويد:
فهذا مالك ينهى عن تقليده و كذلك أبو حنيفة و كذلك الشافعي، فلاح الحق لمن لم يغش نفسه و لم تسبق إليه الضلالة، نعوذ بالله منها.
مالك نهي ميكند از تقليد از خودش، همچنين ابو حنيفه و شافعي هم نهي ميكنند از تقليد از خودشان. كسي كه دنبال عناد نيست و دنبال حق است، با اين سخنان ائمه مذاهب، حق روشن است و راهي براي ضلالت نميماند، پناه ميبريم به خدا.
الإحكام لإبن حزم، ج6، ص860
آقاي شوكاني هم وقتي به اين عبارت ميرسد، ميگويد:
لا يخفي عليك إن هذا تصريح منه بالمنع من تقليده.
بر تو پوشيده نماند كه اين عبارت آقاي مالك، صراحت دارد بر منع كردن ديگران از تقليد از او.
القول المفيد في أدلة الإجتهاد و التقليد للشوكاني، ص50
همچنين نقل ميکنند كه:
آقاي مالك در آخر عمر خود، گريه ميكرد و سوال كردند:
ما الذي يبكيك؟ فقال: و ما لي لا أبكي! و من أحق بالبكاء مني! لوددت أني ضربت سوطا و قد كانت لي السعة فيما سبقت إليه و ليتني لم أفت بالرأي.
چرا گريه ميكني؟ گفت: چه كسي شايستهتر از من به گريه كردن است؟ اي كاش! در برابر هر فتوايي كه دادم، يك تازيانه به من ميزدند و فرداي قيامت، گرفتار نميشدم و اي كاش! فتوا نداده بودم.
القول المفيد في أدلة الإجتهاد و التقليد للشوكاني، ص79 - الإحكام في أصول الأحكام لإبن حزم، ج6، ص790 - جامع بيان العلم و فضله لابن عبد البر، ج2، ص145 - وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان لإبن خلكان، ج4، ص137
آقاي ابن حزم ميگويد:
فهذا رجوع منه عن كل ما أفتي منه برأي و هذا ثبت عنه.
اين عبارت مالك، صراحت دارد بر اينكه از تمام فتاواي خود، رجوع كرده است.
ملخص إبطال القياس لإبن حزم، ص67
همچنين آقاي ابن حزم ميگويد:
روزي مالك در موضوع طلاق، فتوايي داد و شاگردانش مينوشتند. سپس گفت:
امحها، أنا كلما قلت قولا جعلتموه قرآنا ما يدريك لعلي سأرجع عنها غدا.
اينها را پاك كنيد. هر چه من ميگويم، شما تصور ميكنيد كه آيه قرآن ميخوانم. شايد فردا برگردم و بگويم كه يكي از اشتباهات من، همين فتوا بوده است.
الإحكام في أصول الأحكام لإبن حزم، ج6، ص880
از آقاي شافعي هم عبارات متعدد داريم كه ميگفت:
ما قلت و كان النبي صلى الله عليه و آله و سلم قد قال بخلاف قولي، فما صح من حديث النبي أولى و لا تقلدوني.
سخناني كه ميگويم، شايد بر خلاف سخنان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) باشد. شما آنچه كه از سخنان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) صحيح است، به آن عمل كنيد و از من تقليد نكنيد.
معرفة السنن و الآثار للبيهقي، ج1، ص575 - تفسير ابن كثير، ج1، ص301 - تاريخ الاسلام للذهبي، ج14، ص321 - سير اعلام النبلاء للذهبي، ج10، ص33 - مقدمة الحاوي للماوردي، ص18 . آداب الشافعي و مناقبه لإبن أبي حاتم، ص93 - القول المفيد في أدلة الإجتهاد و التقليد للشوكاني، ص62 - الإيقاظ، ص100 - تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج51، ص389 - إعلام الموقعين لإبن القيم الجوزية، ج2، ص285
ايشان صراحتا گفته:
فمهما قلت من قول، فالقول ما قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم.
هر چه من گفتم، حق، آن است كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گفته و سخن او را أخذ كنيد.
در جاي ديگر گفته است:
إذا وجدتم في كتابي خلاف سنة رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم، فقولوا بها و دعوا ما قلت.
اگر در كتاب من مطلبي يافتيد كه بر خلاف سنت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است، آن را رها كنيد و به سخن پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عمل كنيد.
تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج51، ص386 - سير اعلام النبلاء للذهبي، ج10 ص34 - المجموع للنووي، ج1، ص63 - تاريخ الاسلام للذهبي، ج14 ص321
آقاي شافعي تعبير ديگري دارد و به يكي از شاگردانش ميگويد:
لا تقلدني في كل ما أقول و انظر في ذلك لنفسك فإنه دين.
هر چه را كه من ميگويم، از من تقليد نكنيد. اين مطالب، مربوط به دين توست و نبايد تقليد كني.
حجة الله البالغة للدهلوي، ج1، ص157 - الإنصاف للدهلوي، ص105
آقاي احمد بن حنبل هم ميگويد:
لا تقلدني و لا تقلد مالكا و لا الشافعي و لا الأوزاعي و لا الثوري و خذ من حيث أخذوا.
نه از من تقليد كنيد و نه از مالك و شافعي و اوزاعي و ثوري و آنها از هر جا كه اين مطالب را گرفته باشند، شما هم از آنجا بگيريد.
مجموع فتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية، ج20، ص211
همچنين آقاي احمد بن حنبل ميگويد:
من قلة فقه الرجل أن يقلد دينه الرجال.
از كمفقاهتي و كمفهمي مرد اين است كه در مسائل ديني از ديگران تقليد كند.
مجموع فتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية، ج20، ص212 - أضواء البيان للشنقيطي، ج7، ص347
البته، مطالب بيش از اينهاست و من شايد بيش از صد مورد از ائمه مذاهب اربعه يادداشت كردهام در نهي از تقليد از خودشان و از ديگران. البته ما خدا را شاهد ميگيريم كه قصد تعرّض به عزيزان اهلسنت را نداريم و مطالبي را از كتابهاي خودشان نقل ميكنيم نه از كتابهاي شيعه. إن شاء الله در جلسات بعدي، اين قضيه را بيشتر توضيح ميدهيم. اين بحث، علمي نه تعرض به عزيزان اهلسنت. اگر هم كسي سخني در نقد آنچه كه عرض كرديم، داشته باشد، ما با كمال ميل، استقبال ميكنيم و شنونده نكات آنها هستيم.
* * * * * * *
آقاي اميري
نظر ائمه أطهار (عليهم السلام) درباره مسئلۀ تقليد چيست و وظيفه ما در مقابل آن چيست؟
استاد حسيني قزويني
نكته اول:
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ائمه (عليهم السلام) و اهل بيت (عليهم السلام) را عِدْل قرآن قرار داده است و فرموده است:
إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي، إن تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي.
اگر به كتاب و عترت، تمسك كرديد، گمراه نخواهيد شد.
جدائي از كتاب و عترت، عامل گمراهي است. لذا، ائمه (عليهم السلام) خودشان را اهل بيت (عليهم السلام) و عِدْل قرآن ميدانستند. خودشان را تنها وسيلۀ رسيدن به حق و اسلام راستين ميدانستند. آقا رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در روايت مفصلي ميفرمايد:
من أطاعنا فقد أطاع الله و نحن الوسيلة إلي الله و الوصلة إلي رضوان الله و لنا العصمة و الخلافة و الهداية و فينا النبوة و الإمامة و الولاية.
هر كس ما را اطاعت كند، از خدا اطاعت كرده است. وسيله مردم به خدا، ما هستيم. راه رسيدن به رضوان خدا، ما هستيم. عصمت و خلافت و هدايت براي ماست. نبوت و امامت و ولايت از آن ماست.
بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج25، ص23
شيخ صدوق در أمالي، ص563 از آقا امير المومنين (عليه السلام) نقل ميکند:
از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شنيدم كه فرمود:
أنا سيد ولد آدم و أنت يا علي و الأئمة من بعدك سادة أمتي، من أحبنا فقد أحب الله و من أبغضنا فقد أبغض الله و من والانا فقد والى الله و من عادانا فقد عادى الله و من أطاعنا فقد أطاع الله و من عصانا فقد عصى الله.
... ، و تو و ائمۀ بعد از تو، پيشوايان أمت من هستيد، ... ، هر كس ما (من و تو و ائمه (عليهم السلام)) را اطاعت كند، از خداوند اطاعت كرده است و هر كس با ما مخالفت كند، با خداوند مخالفت كرده است.
نكته دوم:
اگر ما سخنان ائمه (عليهم السلام) را براي خودمان حجت قرار ميدهيم، نستجير بالله، براي ائمه (عليهم السلام)، دكّاني مقابل پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) باز نكردهايم. سخنان ائمه (عليهم السلام) را همان سخنان نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميدانيم. دهها روايت در اين زمينه داريم كه آقا امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
حديثي حديث أبي و حديث أبي حديث جدي و حديث جدي حديث الحسين و حديث الحسين حديث الحسن و حديث الحسن حديث أمير المؤمنين عليه السلام و حديث أمير المؤمنين حديث رسول الله صلى الله عليه و آله و حديث رسول الله قول الله عز وجل.
هر حديثي كه من ميگويم، از غير از پدرم نشنيدهام و پدرم هر حديثي كه ميگويد، از پدرش شنيده است و آنها هم از حضرت علي (عليه السلام) و او هم از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و سخن پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم سخن خداوند است.
الكافي للكليني، ج1، ص53
يعني سخنان ما، متصل به سخنان نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است.
در روايت ديگري، امام صادق (عليه السلام) به يكي از صحابه فرمود:
ما أجبتك فيه من شئ فهو عن رسول الله صلى الله عليه و آله.
هر حرفي كه ما ميزنيم، از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است.
الكافي للكليني، ج1، ص58
نكته سوم:
امام باقر (عليه السلام) فرمودند:
لو أنا حدثنا برأينا ضللنا كما ضل من كان قبلنا.
آنچه كه شما از ما ميشنويد، رأي شخصي ما نيست و اگر به رأي و هوي و هوس خودمان نظر بدهيم، ما هم گمراه ميشويم، همانطوري كه ديگران گمراه شدند.
بصائر الدرجات لمحمد بن الحسن الصفار، ص319
باز هم امام باقر (عليه السلام) فرمودند:
إنا على بينة من ربنا، بينها لنبيه، فبينها نبيه لنا، فلولا ذلك كنا كهؤلاء الناس.
هر چه ما ميگوييم، بيّنهاي است كه از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به ما رسيده است. در غير اينصورت، ما هم مانند ديگران بوديم.
بصائر الدرجات لمحمد بن الحسن الصفار، ص321
نكته چهارم:
امام ميفرمايد:
و الله! لو لا أن الله فرض ولايتنا و مودتنا و قرابتنا ما أدخلناكم بيوتنا و لا أوقفناكم على أبوابنا و الله ما نقول بأهوائنا و لا نقول برأينا الا ما قال ربنا.
اگر خداوند ولايت ما را بر شما واجب نكرده بود، ما شما را به خانههايمان راه نميداديم و نميگذاشتيم پشت دربهاي ما بايستيد. به خدا قسم! ما بر مبناي هوي و هوس و رأي خودمان، رأي نميدهيم.
بصائر الدرجات لمحمد بن الحسن الصفار، ص320
نكته پنجم:
امام باقر (عليه السلام) به سلمة بن كهيل و حكم بن عتيبه - كه از شخصيتهاي برجسته اهلسنت، بلكه از اركان اهلسنت به شمار ميروند،
تهذيب التهذيب لإبنحجر، ج4، ص137 و ج2، ص372
- تحدّي (مبارز طلبي) ميكند و ميفرمايد:
شرّقا و غرّبا فلا تجدان علما صحيحا إلا شيئا خرج من عندنا اهل البيت.
اگر تمام شرق و غرب عالم را بگرديد و زير و رو كنيد، مطالب صحيح را جز از ما اهل بيت نخواهيد يافت.
يعني، ائمه (عليهم السلام) نه تنها تبعيت و تقليد از خودشان را و اطاعت از خودشان را اطاعت از خداوند ميدانستند، بلكه تحدّي هم ميكردند و ميفرمايند كه مطالب صحيح، فقط نزد ما اهل بيت (عليهم السلام) است.
الكافي للكليني، ج1، ص399 - وسائل الشيعة (آل البيت) للحر العاملي، ج27، ص43
ائمه (عليهم السلام) بر خلاف ائمه مذاهب اهلسنت، يك مورد هم نگفتهاند كه ما امروز يك نظري داديم و فردا از نظرمان برگشتيم يا اينكه نگفتهاند ما اين مطلب را بر مبناي اجتهاد و رأي ميدهيم. همچنين از تقليد خودشان نهي نكردهاند بلكه گفتهاند:
اطاعت از ما، اطاعت از خداست. تبعيت از ما، تبيعت از خداست.
همچنين احاديث زيادي مانند «حديث ثقلين»، «حديث نجوم»، «حديث سفينه» و صدها روايات ديگر وجود دارد كه برادران اهلسنت در كتابهاي خودشان نقل فرمودهاند.
* * * * * * *
آقاي اميري
با توجه به اينكه رؤساي مذاهب اربعه اهلسنت، از تقليد از خودشان نهي ميكردند، پس اين مذاهب از چه زماني رسميت يافتند؟
استاد حسيني قزويني
قبلا هم در اين مورد صحبت كردهايم. قبل از اينكه اين مذاهب اربعه رسميت پيدا كند، مذاهب ديگري هم در ميان اهلسنت وجود داشت:
مذهب عمر بن عبد العزيز، متوفاي 101 هجري
مذهب شعبي
مذهب عامر بن شرحبيل، متوفاي 105 هجري
مذهب حسن بصري، متوفاي 110 هجري
مذهب أعمش، متوفاي 148 هجري
مذهب أوزاعي، متوفاي 157 هجري
مذهب سفيان ثوري، متوفاي 161 هجري
مذهب ليث بن سعد، متوفاي 175 هجري
مذهب سفيان بن عُيِيْنه، متوفاي 198 هجري
مذهب اسحاق بن ابراهيم (ابن راهويه)، متوفاي 238 هجري
مذهب ابوثور ابراهيم بن خالد، متوفاي 240 هجري
مذهب محمد بن جرير طبري، متوفاي 310 هجري
اينها، مذاهبي بود كه اهلسنت تا قرن 6 و 7 هجري به آن عمل ميكردند و مذاهب ويژهاي نبود كه مردم به آن عمل كنند. در زمان آقاي سلطان ملك ظاهر بيبرس بندقداري - كه پادشاه مصر و يكي از شخصيتهاي بزرگ مصر بود - هر كسي دنبال يك مذهب بوده و اختلاف تبعيت از مذاهب، مشكلات متعددي را براي مردم درست كرده بود. لذا تصميم گرفت كه اين مسئله را سامان دهد و مردم را به چند مذهب مشخص وا دارد. ايشان در سال 665 هجري دستور داد كه مذاهب شافعي و مالكي و حنفي و حنبلي، مذهب رسمي كشور باشند و كساني كه غير از اين مذاهب را تبعيت كنند، مورد تأئيد ما نيستند و تمام قضات بايد بر طبق اين چهار مذهب نظر بدهند و اساتيد حوزههاي علميه بايد بر اساس اين چهار مذهب تدريس كنند.
المواعظ والاعتبار في الخطط و الآثار للمقريزي، ج3، ص390 - البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج13، ص260 - العبر في خبر من غبر للذهبي، ج3، ص307
آقاي سيد سابق ميگويد:
و بالتقليد و التعصب للمذاهب فقدت الأمة الهداية بالكتابة و السنة.
با تقليد و تعصب از اين مذاهب، باعث شد كه امت اسلامي هدايت به كتاب و سنت را از دست بدهند.
فقه السنة للشيخ سيد سابق، ج1، ص13
البته بد نيست بدانيد علت اينكه سلطان ظاهر اين دستور را داد، به خاطر اين بود كه فاطميون در مصر حكومت ميكردند و مذهب شيعۀ فاطمي در مصر رواج داشت و غالب مردم، طرفدار اين مذهب بودند و براي اينكه مردم را از تبعيت از مذهب شيعه انصراف دهد، آمد يك اينچنين دستوري را داد و با آمدن آقاي صلاح الدين ايوبي، اين قضيه، واضح و روشن شد.
الإمام الصادق و المذاهب الأربعة للشيخ اسد حيدر، ج1، ص170
* * * * * * *
سوالات بينندگان
سوال:
آيا امام حسن (عليه السلام) در صلح با معاويه، با او بيعت كردند؟
جواب:
امام حسن (عليه السلام) به هيچوجه با معاويه بيعت نكردند و فقط با ايشان، صلحنامه نوشتند. در حقيقت، امام حسن (عليه السلام) از موقعيت خودشان تنازل كردند. با توجه به اينكه يارانش در حق او خيانت كردند و ديدند نميتوانند جنگ كنند، همان كاري را كردند كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در صلح حديبيه انجام داد. ما يك روايت ضعيف هم نداريم كه آقا امام حسن (عليه السلام) با معاويه بيعت كرده باشد. مگر ميشود حضرت علي (عليه السلام) در خطبه 16 نهجالبلاغه فرياد بزند و بفرمايد:
فوالذي فلق الحبة و برأ النسمة! ما أسلموا و لكن استسلموا و أسروا الكفر، فلما وجدوا أعوانا عليه أظهروه.
آنهايي كه در زمان فتح مكه، مسلمان شدند، مسلمان نشدند و تظاهر به اسلام كردند و كفر خود را در نهادشان مخفي كردند و ... .
آنگاه امام حسن (عليه السلام) با اينچنين فردي بيعت كند؟!!!
امام حسن (عليه السلام) ميخواست با بستن اين عهدنامه با معاويه، چهره واقعي معاويه را در ميان مردم روشن كند.
* * * * * * *
سوال:
آيا ذو القرنين، همان كورش كبير است؟
جواب:
خير، نظر ما بر اين است كه ذو القرنين، كورش نبوده است. گرچه برخي از مفسرين، اين نظر را دارند.
براي مطالعه بيشتر، ميتوانيد به تفسير نمونه، از حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي، مراجعه نمائيد.
* * * * * * *
سوال:
درباره قسم خوردن حضرت آدم (عليه السلام) و حضرت موسي (عليه السلام) و حضرت عيسي (عليه السلام) به پنج تن آل عباء، توضيح بدهيد.
جواب:
اي كاش! شما آن روايت را بيان ميكرديد تا ببينيم مراد از آن قسم چيست؟ اگر مراد شما اين است كه حضرت آدم (عليه السلام)، خمسۀ طيبه را نزد خداوند به عنوان شفيع برده است، اين مسلم و قطعي است و هيچ شبههاي در آن نداريم. روايتش هم از خليفه دوم است كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميفرمايد:
وقتي خداوند حضرت آدم (عليه السلام) را از بهشت بيرون كرد، حضرت آدم (عليه السلام) به عرش نگاه كرد و نام نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را در آنجا ديد و خداوند را به آن قسم داد.
تعبير حاكم نيشابوري اين است:
لما اقترف آدم الخطيئه، قال: يا رب! اسئلك بحق محمد لما غفرت لي، فقال الله: يا آدم! و كيف عرفت محمد أو لم أخلقه؟ قال: يا رب: لأنك لما خلقتني بيدك و نفخت في من روحك، رفعت رأسي، فرأيت على قوائم العرش مكتوبا لا إله إلا الله، محمد رسول الله، فعلمت انك لم تضف إلى اسمك الا أحب الخلق إليك، فقال الله: صدقت يا آدم، انه لأحب الخلق إلي ادعني بحقه، فقد غفرت لك و لو لا محمد ما خلقتك.
حضرت آدم (عليه السلام) خداوند را به محمد قسم داد كه او را ببخشد. خداوند فرمود: محمد را از كجا شناختي؟ با اينكه او را خلق نكرده بودم. حضرت آدم (عليه السلام) فرمود: ديدم كه در كنار عرش، نوشته شده است لا إله إلا الله، محمد رسول الله و فهميدم كه او از محبوبترين خلائق است، ... .
مستدرک الصحيحين للحاکم النيشابوري، ج2، ص615 - تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج7، ص437 - البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج1، ص91
* * * * * * *
سوال:
اينكه آقاي قزويني فرمودند:
ائمه (عليهم السلام) گفتهاند: هر كس ما را اطاعت كند، خداوند اطاعت كرده است.
كاملا خلاف قرآن است و بايد حرف ائمه (عليهم السلام) را با قرآن تطبيق داد و اگر مطابق قرآن بود، بايد قبول كرد و اگر مطابق قرآن نبود، نبايد قبول كرد.
جواب:
شما در اشتباه هستيد. خود قرآن ميفرمايد:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ (سوره نساء/آيه59)
اي كساني كه ايمان آوردهايد، از خداوند و رسولش و اولي الأمر از خودتان اطاعت كنيد.
دهها و صدها روايت داريم كه مراد از «أولي الأمر»، امير المومنين (عليه السلام) و ائمه (عليهم السلام) هستند.
* * * * * * *
سوال:
اينكه آقاي قزويني درباره تفرقه گفتند، قرآن ميفرمايد:
وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِين * مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعا (سوره روم/آيه32-31)
از مشركين نباشيد، مشركين كساني هستند كه فرقه فرقه شدند و شافعي و حنبلي و شيعه و ... شدند. اينها را خداوند در رديف مشركين قرار داده است و خداوند ما را مسلمان ناميده است:
هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ (سوره حج/آيه78)
جواب:
مذهب شيعه، همانند ساير مذاهب، يك يا دو قرن بعد از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به وجود نيامده است. ما بر اين عقيده هستيم و روايات متعددي از منابع شيعه و اهلسنت داريم كه از روزي كه اسلام متولد شد، شيعه هم با اسلام تولد شد. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بارها فرموده است:
يا علي! أنت و شيعتك هم الفائزون
يا علي! أنت و شيعتك في الجنة
يا علي! أنت و شيعتك ...
الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص379 - شواهد التنزيل للحاكم الحسكاني، ج2، ص459 و 463 - تفسير الآلوسي، ج30، ص207 - فتح القدير للشوكاني، ج5، ص477 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص131 - المعجم الأوسط للطبراني، ج6، ص354 - المعجم الكبير للطبراني، ج1، ص319 - تاريخ بغداد للخطيب البغدادي، ج12، ص284 و 353 - تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج42، ص332
حدود 42 روايت در منابع اهلسنت داريم كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به حضرت علي (عليه السلام) و شيعيان او بشارت داده است. اين بهترين دليل است كه شيعه، يك مذهب نيست، گر چه در رديف يك مذهب آن را ميآورند. تشيع، در حقيقت آن روي ديگر سكّه است كه يك طرف آن اسلام و طرف ديگر آن، شيعه است.
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در سال سوم بعثت، در اولين روز اعلان رسالت علني خويش، در منزل ابوطالب (عليه السلام)، سه أمر اساسي را بيان كرد:
توحيد و رسالت خويش و وصايت حضرت علي (عليه السلام).
هذا أخي و وصيي و خليفتي من بعدي.
تاريخ الطبري، ج2، ص63 - الكامل في التاريخ لإبن الأثير، ج2، ص63 - كنز العمال للمتقي الهندي، ج13 ص114 - شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد، ج13، ص211
اين را قبلا با سندهاي صحيح ثابت كردهايم.
* * * * * * *
سوال:
چرا اهلسنت را كه اينهمه به ما شيعيان فحش ميدهند، برادر خطاب ميكنيد؟
جواب:
ما تابع ائمه (عليهم السلام) و مراجع عظام تقليد هستيم.
حضرت آيت الله العظمي سيستاني در تعبيري اينگونه فرموده اند:
لاتقولوا اخواننا اهل السنة، بل قولوا انفسنا اهل السنة
نگوييد برادران اهل سنت، بلکه بگوييد عزيزان اهل سنت
اگر ما تابع مراجع عظام تقليد هستيم، بايد رفتارمان اينگونه باشد. اگر تابع خودمان هستيم، كه آن مسئلۀ ديگري است. امير المومنين (عليه السلام) درباره خوارجي كه در برابرش ايستادهاند، فرمود:
هم إخواننا بغوا علينا.
اينها برادران ما هستند كه در برابر ما طغيان كردهاند.
قرب الإسناد للحِميري، ص93 - وسائل الشيعة (آل البيت) الحر العاملي، ج15، ص83
اگر قضيه اين است، ما نبايد حساسيت به خرج بدهيم. با برادر گفتنمان، آسمان به زمين نميآيد و اين بهترين روش برخورد است كه توصيه ائمه (عليهم السلام) و مراجع عظام تقليد است.
البته اين روايت را برادران اهلسنت هم دارند.
المبسوط للسرخسي، ج2، ص53 - المصنف لإبن أبي شيبة الكوفي، ج8، ص707 - كنز العمال للمتقي الهندي، ج11، ص335 - حاشية رد المحتار لإبن عابدين، ج4، ص449 - بدائع الصنائع لأبو بكر الكاشاني، ج1، ص312 - البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج7، ص321
* * * * * * *
سوال:
چرا به اهلسنت فرصت نميدهيد تا صحبت كنند؟ چرا با اين برنامهتان، بين ما و اهلسنت تفرقه مياندازيد؟
جواب:
إن شاء الله كه ايشان شيعه باشند، ولي صحبتهاي ايشان، صحبت يك شيعي نبود. اگر اين بحثهايي كه ما انجام ميدهيم، تفرقه است، پس آن ماهوارههاي اهلسنتي كه به مقدسات شيعه و ائمه (عليهم السلام) فحش ميدهند و وقيحترين الفاظ را به كار ميبرند و به مراجع عظام تقليد شيعه جسارت ميكند، اينقدر مردانگي داشته باشيد كه زنگ بزنيد به آنها و بگوييد حداقل يكهزارم ادبياتي كه در شبكه سلام نسبت به اهلسنت دارند، شما هم در حق شيعه إعمال بفرمائيد.
* * * * * * *
سوال:
چرا پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در هنگام رحلت خودش، صراحتا جانشيني براي خود انتخاب نكردند تا اختلافي نيفتد؟
جواب:
در اين رابطه، ما صدها و هزاران دليل داريم كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از همان روز آغازين رسالت خود، حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان خليفه و جانشين معين كردند. شما لازم نيست كتابهاي تفسيري و تاريخي را مطالعه كنيد، فقط كافي است كتابهاي لغت را ببينيد مانند لسان العرب و تاج العروس و صحاح جوهري و كلمه «وصي» را بررسي كنيد، مي بينيد كه همه نوشتهاند:
يكي از القاب مشهور آقا امير المومنين (عليه السلام) در زمان پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، «الوصي» بوده است.
اگر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان وصي خود انتخاب نكرده است، پس چطور اين لقب، مخصوص حضرت علي (عليه السلام) شده و وارد كتابهاي لغت شده است؟! كتاب لغت، از واژههايي صحبت ميكند كه وارد فرهنگ مردم شده باشد.
اينها هم به كنار، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:
علي ولي كل مؤمن بعدي.
علي، ولي تمام مؤمنين، بعد از من است.
من براي اين روايت، صد مصدر از كتاب اهلسنت با سند صحيح براي شما نقل ميكنم.
حديث غدير و منزلت و ثقلين و ... را اشكال ميكنيد، هيچ، ولي در همين حديث، من حاضرم با هر يك از علماي اهلسنت كه وارد مناظره بشوند، مناظره كنم.
بارها هم گفتهام:
هر عبارتي كه اهلسنت ميخواهند كه بگويند اگر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آن جمله را ميگفت، ما قبول ميكرديم، ما همان جمله را از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از كتابهاي اهلسنت ميآوريم.
اگر ميگويند، بايد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميفرمايد:
علي، امام است.
من ده روايت ميآورم كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده است:
علي، امام است.
اگر ميگويند، بايد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميفرمايد:
علي، خليفه و وصي و جانشين من است.
من همان روايت را ميآورم كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با آن كلمه فرموده است.
اگر ميگويند، بايد پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ميفرمايد:
علي، ولي و اولي الأمر است.
من همان روايت را ميآورم كه پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) با آن كلمه فرموده است.
هر جملهاي را كه ميخواهيد، بگوييد تا بنده همان عبارت را براي شما بياورم تا ببينيم آيا واقعا حاضريد بپذيريد يا نه؟
* * * * * * *
توصيه استاد حسيني قزويني
من از عزيزان شيعه تقاضا ميكنم كه بزرگواري كنند و منت بر سر ما بگذارند بر اينكه:
وقتي در شبكه سلام صحبت ميكنند، تلاش كنند به عزيزان اهلسنت و مقدسات آنها هيچگونه اهانت و جسارتي نكنند. اين را ما، نه به خاطر دلخوشي عزيزان اهلسنت باشد، بلكه براي اينكه خلاف نظر ائمه (عليهم السلام) و مراجع عظام تقليد و فقهاي ما است.
من امروز با ضرس قاطع اعلام ميكنم و عزيزان شيعه در سراسر جهان بشنوند كه بنده با 25 سال سابقه در اين زمينه عرض ميكنم:
والله بالله تالله! اگر كسي بخواهد مذهب شيعه را با اهانت به اهلسنت و جسارت به مقدسات اهلسنت جلو ببرد، به شيعه خدمت نكرده است، بلكه خيانت كرده است. يعني وجهه شيعه را در عرصه بينالملل، مشوّه كرده است.
كساني كه از ما حرف شنوي دارند، اين حرف ماست. كساني هم كه خودشان را مجتهد و فقيه ميدانند و جسارت ميكنند، حسابشان با كرام الكاتبين است.
امير المومنين (عليه السلام) در نامهاي به مالك اشتر نخعي مينويسد:
مردم را احترام كن، زيرا:
إما أخ لك في الدين وإما نظير لك في الخلق.
يا برادر ديني تو هستند و يا همانند تو، مخلوق پروردگار هستند.
نامه 53 نهجالبلاغه
اين سخن امير المومنين (عليه السلام) بايد براي ما الگو باشد.
* * * * * * *
* * * * * * *
* * * * * * *
««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»