2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
منزلت هاي حضرت علي (ع) در حديث منزلت
کد مطلب: ٥٣٢٥ تاریخ انتشار: ١٣ اسفند ١٣٩١ تعداد بازدید: 7949
حبل المتین » عمومی
منزلت هاي حضرت علي (ع) در حديث منزلت

مشارکت امیرالمؤمنین در ابلاغ رسالت، جواب اشکال فوت حضرت هارون قبل از موسی علیه السلام
حبل المتين 91/12/13

بسم الله الرحمن الرحيم

تاريخ : 13 / 12/ 91

مجري:

يكي از منزلت هاي مهم حضرت هارون نسبت به حضرت موسي عليهم السلام منزلت شراكت در امر است كه از خداوند طلب مي كند.

وَ أَشْرِكْهُ في أَمْري

در جلسات قبل حضرت عالي اينها را مطرح فرموديد، لطف بفرماييد اين مشاركت در امر چيست؟

استاد قزويني:

همانطوري كه عزيزان ما مستحضر هستند الان 4- 5 ماه هست كه ما آيات و روايات دال بر امامت و ولايت اميرالمؤمنين را از منابع اهل سنت بيان مي كنيم و انتظار داشتيم كه اين شبكه هاي وهابي اين كارشناسان پرادعايي كه ادعاي آنها ........ بحث هاي ما را كه مي شنوند، نقد علمي و اشكال علمي كنند ولي ديديم هيچ گونه عكس العملي نشان ندادند.

گفتيم شايد برنامه ها را نمي بينند؛ يعني ما در جلسه گذشته در رابطه با حضرت ولي عصر ارواحنا فداه قضيه اي را نقل كرديم كه ايشان زن و بچه دارد و يكي از اساتيد ما مي گفت، آقايان همين را دست گرفتند و از اين معلوم مي شود كه سواد اين مطالب علمي را ندارند و دنبال يك سوژه هايي مي گردند كه خيلي ساده و عرفي باشد و شروع كنند بوق و كرنا كردن و البته آبروي خودشان را مي برند و در اين هيچ شكي نيست و اگر واقعا راست مي گويند ما چندين بار از ذهبي و ابن خلكان و زركلي و از خود الباني در رابطه با ولادت حضرت مهدي ارواحنا فداه آورديم.

اي كاش اينها را مي آمدند و نقدي مي كردند. يك دفعه هم اين آقاي مولوي يا ماموستا حيدري بخواهيم احترامانه بگوييم مفتي مفتكي ، ماموستا كه ظاهرا هم او را مولوي مي گويند ايشان يك مقداري آمد و عبارت ذهبي را يك تكه اش را گرفت و گفت : بله رافضي ها اين گونه مي گويند.

خوب رافضي ها اين طور مي گويند ولي ذهبي مي گويد ولادت حضرت مهدي در سال 250 به دنيا آمده است و اين طوري كه شما مي گوييد نمي دانم يا نيامده و خيالي است و غيره.

اين زمان ديگه اون زمان نيست جناب آقاي حيدري و هاشمي بزرگوار كه بخواهيد سر مردم شيره بماليد و يك سري مطالب پيش و پا افتاده بيان كنيد و تصور كنيد كه داريد كار انجام مي دهيد.

مردم دارند قضاوت مي كنند و برنامه ها را مي بينند، حتي من يك مقداري چون واقعا بعضي از عزيزان اهل سنت به ما اجازه نمي دهند مطالب آنها را با معرفي خودشان مطرح كنيم چون واقعا از اين وهابي هاي پليد مي ترسند وگرنه ما تعداد زيادي از علما و طلبه ها تماس مي گيرند و پيامك مي دهند يا ايميل مي دهند و حتي بعضي نامه مي فرستند براي ما كه آقا اين حرفايي كه شما مي زنيد ما خودمان نديديم و از اساتيدمان هم در حوزه علميه 10 - 20 سال است ما اين مطالب را تا به حال نشنيده بوديم.

الان الحمد لله رب العالمين مردم روشن شدند، قضايا واضح شده است و اين طور نيست كه شما يك جانبه به قضاوت برويد و چنين است و چنان است و ما داريم برنامه توحيدي مي رويم و غيره.

شما در الفباري توحيدي خدا معطل هستيد، خدايي كه موفرفري و امرد و سوار الاغ بشود و سوار ناقه شود و پاي خود را در جهنم بگذارد اين به درد خدايي نمي خورد؛ بلكه به درد سبزي فروشي پشت ديوار سقيفه يك چيزي درست كنيد و يك وانتي قرار بگيرد شما هم يك بلندگو دستش بدهيد بيايد آنجا سبزي فروشي كند براي شما.

همچين خدايي كه قرآن بيان مي كند كه :

لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ

سوره انعام آيه 103

لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ

سوره شوري آيه 11

لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ

سوره اخلاص آيه 4

آن وقت مي آورند يك خداي الاغ سوار را معرفي كنند و خودشان را مي خواهند موحد معرفي كنند.

به هر حال بگذريم از اين قضايا ولي خوب ما روي حرف خود هستيم و باز تكرار مي كنيم و اصرار مي كنيم همانطوري كه مراجع ما هم تاكيد دارند، شما معتقديد كه شيعه مشرك است و مذهب شيعه مذهب آن تعابيري كه لايق خود اين آقا بوده هست و يك روايت صحيح در كتب شيعه نيست، يك سند در كتب شيعه نيست چنين و چنان و همه راويانش دروغگو و ملعون هستند.

اگر راست مي گوييد شما بياييد يك مناظره زنده چهره به چهره بگذاريد و آنجا هر چه در چنته داريد روي ميز بريزيد تا مردم قضاوت كنند.

اينكه ما مطالبي مي گوييم به قولي يك ساعت و نيم دو ساعت و شما يك دقيقه از اين را مي گيريد و آسمان و ريسمان را به هم مي بافيد اين كه كار نشد.

ما باز هم مي گوييم كه ما آماده هستيم براي هر گونه مناظره علمي و گفتگوي دوستانه با تك تك كارشناسان شبكه كلمه بنده رسما اعلام مي كنم آماده هستم و هيچ تكبري هم ندارم و خيلي هم آدم هاي خوب و مودبي هستند و من كاري با اينهاش ندارم.

حالا اون فحش هايي كه دادند ما ناديده مي گيريم و فعلا با اين شبكه آماده هستيم تا با تك تك اين آقايان تشريف بياورند صحبت كنيم همانطوري كه آقايان در اين شبكه هاي بي بي سي برنامه اجرا مي كنند بيايند و شبكه ما را دايي سي حساب كنند و با همان اسكايپ كه آنجا مي روند اينجا بيايند ما در خدمتشان هستيم و احترامشان هم مي كنيم و قول هم مي دهيم كه هيچ گونه جسارت و اهانت نكنيم و اگر اهانت هم بكنند به اهانت هاي آنها با سلام عليكم جواب مي دهيم و ما اين قول را جلوي همه مردم به اينها مي دهيم ولي اين اتفاق بيفتد.

شايد ما اشتباه مي كنيم شما بياييد ما را از اشتباه خارج كنيد، ما راه را عوضي مي رويم خوب ما تقاضا مي كنيم از شما، شما مي گوييد ما مردم را هدايت مي كنيم و ما از شما تقاضا و خواهش مي كنيم كه بياييد و ما را هدايت كنيد ولي هدايتي كه پشت ديوارها و ويرانه هاي سقيفه نشستن و آسمان و ريسمان بافيدن و نقاشي زينب خانم آوردن روي مانيتور نشان دادن اين كار را جلو نمي برد جناب آقاي حيدري و هاشمي و خدمتي بزرگوار و ديگر عزيزاني كه آنجا هستند.

اما از هر چه بگذريم سخن دوست خوش تر است.

در رابطه با قضيه مشاركت در ابلاغ ما در تنزيل منزلت 6 تا قضيه را گفتيم مطرح مي كنيم و علت تنزيل منزلت هارون براي علي ، نقش اخوت در رسيدن به مقامات الهي و خانواده نبوت، علت جعل مودت اهل بيت پاداش رسالت ، اثبات اخوت علي با پيامبر گرامي صلي الله عليه و اله وسلم و قضيه منزل وزارت و مساعدت هارون.

مشاركت در ابلاغ رسالت به امت

همانطوري كه عزيزمان هم اشاره كردند خداي متعال در سوره طه آيه 32 از قول حضرت موسي عليه السلام دارد كه :

وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي

برادرم هارون را وزير من قرار بده و او را شريك امر من قرار بده

حالا ما از اين آقايان سؤال مي كنيم كه شريك در امر معنايش چيست؟ يعني شريك در نبوت ؟ يعني حضرت موسي وهارون 2 تايي با هم مي خواهند نبوت را اجراء كنند؟

مثلا يك شركت سهامداري است و 50 درصد آن با نام حضرت موسي و 50 درصد هم به نام حضرت هارون است و دوتايي دارند اين شركت نبوت را مي خواهند ببرند؟

يا نه مراد از آيه اين نيست كه او شريك در امر نبوت باشد كه هر دو به عنوان نبي وارد بشوند نه نبي واقعي و رسول واقعي و پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم يكي بيشتر نيست و او هم حضرت موسي عليه السلام است بلكه مي خواهد حضرت موسي بگويد در اين امر رسالت كه مسئوليتي دارد در ابلاغ و پيگيري اين قضايا و اينكه بعد از من اين مسئوليت زمين نماند حضرت هارون در اين زمينه شراكت داشته باشد با من.

و همان گونه اي كه اطاعت من بر همگان واجب است اطاعت هارون هم واجب باشد و دستوري كه من مي دهم همه مردم موظف هستند از دستورات من تبعيت كند هارون هم دستوراتش واجب الاطاعة باشد؛ يعني در حقيقت شريك در وجوب اطاعت و شريك در ابلاغ در مسئوليت و شريك در استمرار امر رسالت بعد از من باشد.

و در حقيقت همان ولايتي كه من دارم براي مردم برادرم هارون هم همان ولايت را داشته باشد و امامتي كه من براي مردم دارم برادرم همان امامت را داشته باشد ولي بخش گرفتن وحي و ارتباط با خدا اون من پيغمبرم و من بايد بگيرم و دستوراتي كه خدا به من مي دهد او را در اختيار حضرت هارون قرار بدهم و حضرت هارون هم بتواند اين قضايا را به مردم ابلاغ كند.

و لذاست خداي عالم وقتي مي گويد:

أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَي

سوره طه آيه 36

تمام درخواست هاي تو را يا موسي ما اجابت كرديم و قبول كرديم در آنجا هست كه حضرت هارون احساس مي كند كه يك شراكت در امر حضرت موسي دارد و مصداق اتم آن شراكت واجب الاطاعة بودن هست كه وقتي حضرت موسي مي رود كوه طور با آن داستاني كه قرآن نقل مي كند با استناد به آيه :

وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي

حضرت هارون به بني اسرائيل مي گويد

فَاتَّبِعُونِي

بر همه شما واجب است از من تبعيت كنيد

وَأَطِيعُوا أَمْرِي

و از اوامر من اطاعت كنيد

سوره طه آيه 90

اين در حقيقت معناي واقعي و اشركه في امري هست و اين همان يك روي سكه نبوت كه همان امامت باشد هست و شكي هم نيست حضرت هارون كه توسط حضرت موسي مطرح مي شود كه خدايا او را شريك در امر من قرار بده حضرت موسي احساس مي كند هارون اهليت و استحقاق بر اين امر دارد هم اهليت و شايستگي دارد براي وزارت حضرت موسي و هم براي خلافت حضرت موسي و هم براي اخوت حضرت موسي و هم اينكه بتواند در يك رتبه واجب الاطاعة براي عموم بني اسرائيل قرار بگيرد.

و قطعا غير از حضرت هارون هيچ كدام از ياران حضرت موسي اين چنين شايستگي را نداشتند و اگر داشتند بايد اون مي شد به عنوان وزير حضرت موسي و او بايد خليفه حضرت و شريك امرش مي شد.

يعني به عبارت ديگر حضرت هارون شخصيت شماره دو بني اسرائيل است و بعد از حضرت موسي اين شايستگي را دارد و اين اهليت و استحقاق را دارد اين منصب وزارت، منصب مساعدت و منصب

اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي

به نام حضرت هارون رقم بخورد.

سوره طه آيه 31 و 32

و لذا بعد از آنكه حضرت هارون اتفاق بدي افتاد در زمان حضرت موسي از دنيا رفت از آن طرف ما مي بينيم كه يوشع بن نون به عنوان شخصيت شما سه قدم مي گذارد جايگاه حضرت هارون، وقتي كه حضرت هارون اين شخصيت و اين استحقاق و شايستگي را دارد اين شايستگي فرقي نمي كند حضرت موسي به كوه طور برود يا حضرت موسي از دنيا برود.

هر اتفاقي براي حضرت موسي بيفتد حضرت هارون تمام آن مناصبي را كه خداي عالم طبق درخواست حضرت موسي عطا كرده و هارون اين شايستگي را پيدا كرده اين مناصب را تصدي بكند براي حضرت هارون ثابت است.

مجري:

اگر بخواهيم موضوع را ببريم روي جانشيني حضرت امير و مشاركت حضرت امير در امر رسالت را لطف كنيد كه حضرت امير در ابلاغ رسالت چه كار كردند؟

استاد قزويني:

بله، ما همانطور كه در رابطه با حضرت هارون گفتيم كه يكي از مصداق اتم شراكت در امر رسالت واجب الاطاعة بودن است؛ چون شاخص ترين چيزي كه براي يك پيامبر و امام است اين استكه دستوراتش در جامعه اطاعت شود.

وقتي كه دستوري يك امير بدهد و اطاعت نشود لا امر لمن لا يطاع ، كسي كه اطاعت نمي تواند بدهد و اگر هم بدهد بي ارزش است و لذا شاخص ترين چيزي كه براي انبياء است نسبت به مردم، اطاعت مردم نسبت به دستورات پيامبر است.

گفتيم «و اشركه في امري» يكي از مصاديقش شراكت در وجوب اطاعت است همين قضيه را هم در سوره نساء آيه 59 خداي عالم براي اميرالمؤمنين سلام الله عليه تثبيت مي كند كه :

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ

از خدا و پيامبر و اولي الامر او اطاعت كنيد.

فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللَّهِ وَالرَّسُولِ

اينكه در جوابش در آيه 83 كاملا واضح است كه :

وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَي الرَّسُولِ وَإِلَي أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ

در آنجا هم باز جايگاه اولي الامر را در آيه 83 سوره نساء كاملا خداي عالم واضح و روشن كرده است.

حالا خيلي زياد روي آيه «اولي الامر» نمي خواهم بحث كنيم و دوستان ما در اين زمينه انشاء الله مفصل صحبت خواهند كرد حالا يا اين بخش را خواهران و شير زن ها مطرح مي كنند بخش امامت در اولي الامر يا جناب آقاي يزداني و ابوالقاسمي اين را مفصل مطرح مي كنند.

شايد خود بحث اولي الامر 8- 9 تا جلسه باشد و ما مي خواهيم كه بحث ها را با همين حديث منزلت جمع بندي كنيم بعد برسيم به يك بحث هاي جديد و بگوييم كه اين ادله ما بوده است و يك جمع بندي بكنيم در يك جلسه تمام بحث هايي كه كرديم و بعد بياييم ببينيم كه عزيزان اهل سنت ما براي رد حرف هاي شيعه يا براي اثبات امامت و خلافت جناب خليفه اول و دوم چه ادله اي دارند و آنهارا هم ما بيان مي كنيم.

گرچه ما خواستيم از اين شبكه ها كه يك دليل از آيه و سنت بياوريد براي خلافت آقاي ابوبكر ولي تا به حال نياوردند حالا ما علماي بزرگي كه آوردند نقل مي كنيم و مي گوييم آقا بزرگان اهل سنت و عزيزان اينها را آورند و كاري هم به وهابيت نداريم ديگر و مي گوييم اينها اينهارا آورند و پاسخ ما هم اين است جواب علمي ما هم اين است كه حداقل هم خود شيعه بداند كه اگر يك دفعه اين مطالب را براي يك بچه شيعه گفتند در وسط گير نكند و جوابي براي پاسخ دادن داشته باشند.

و هم اينكه آقايان اهل سنت ما كه قبول نداريم خلافت آقاي ابوبكر و عمر وعثمان را دليلمان اين است و حداقلش ما اجتهاد كرديم و با اجتهاد خودمان مي گوييم اقاي ابوبكر و عمر و عثمان خليفه پيامبر نبودند. دليل شما اين است و جواب ما هم اين است و نهايت اين است كه ما اجتهاد كرديم و اگر خطا هم كرده باشيم شما مي گوييد مجتهد اگر خطا برود يك پاداشي دارد نه اينكه بگوييد چون خلافت ابوبكر را قبول ندارد كافر و لا مذهب است و گردنش بايد زده شود و اموالش هم تصرف شود كه اين همه در كتب فقهي خود آورديد كه :

أن من أنكر خلافة الصديق رضي الله عنه فهو كافر وكذلك من أنكر خلافة عمر بن الخطاب رضي الله عنه.

فتاوي السبكي ج 2، ص 587

من أنكر إمامة أبي بكر الصديق رضي الله عنه فهو كافر

فتاوي السبكي ج 2، ص 576

اين را اثبات مي كنيم كه اين «من انكر، من انكر» كه آورده اند نه پشتوانه آيه دارد و نه پشتوانه روايت دارد.

مجري:

يكي از شبهات اساسي كه آقايان وهابي اين است كه شما در حديث منزلت كه مي گوييد: حضرت علي نسبتش به پيامبر مثل نسبت حضرت هارون به حضرت موسي عليهم السلام است. حضرت هارون كه در زمان خود رسالت حضرت موسي از دنيا رفت و اين چه نسبتي است كه شما بر قرار مي كنيد و اين تشبيه اصلا تشبيه صحيحي نيست.

مي خواهم لطف كنيد اين بحث را توضيح بدهيد.

استاد قزويني:

من صحبت هاي قبلم نا تمام ماند كه رفتيد روي بحث ديگر.

من نكته اي را اشاره كنم و خدمتتان اين بحث را هم جواب مي دهم.

در رابطه با آيه 59 سوره نساء كه اطاعت از خدا و پيامبر و اولي الامر را در يك رديف واجب مي كند حاكم حسكاني متوفاي 470 از مجاهد كه از مفسران نامي اهل سنت است ايشان مي گويد:

وأولي الامر منكم قال : نزلت في أمير المؤمنين حين خلفه رسول الله

اين آيه اولي الامر منكم در حق علي بن ابيطالب نازل شده آن وقتي كه او را به عنوان خليفه معرفي كرد.

شواهد التنزيل لقواعد التفضيل - الحاكم الحسكاني - ج 1 ص 190

باز حاكم حسكاني نقل مي كند «اولي الامر منكم» را كه مي گويد: نزلت في علي بن ابيطالب. بعد راوي مي گويد كه من به ابوجعفر گفتم:

إن الناس يقولون : فما منعه أن يسمي عليا وأهل بيته في كتابه

معلوم مي شود كه اين شبهات وهابيت براي امروز نيست و در عصر امام باقر و امام صادق هم بوده است كه چرا نام علي در قرآن نيامده است. حضرت فرمود:

به اينها بگوييد كه چرا اسم نماز مغرب نيامده و در كجا داريم كه نماز مغرب 3 ركعت است؟، كجا داريم نماز ظهر 4 ركعت است ؟ كجا داريم نماز صبح 2 ركعت است؟

خداي عالم به نبي مكرم وحي كرده كه:

وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ

سوره بقره آيه 43

بعد پيامبر اكرم فرمود:

وَصَلُّوا كما رَأَيْتُمُونِي أُصَلِّي

و سنت آمده اينها را توضيح داده است.

صحيح البخاري ج 1، ص 226

خداي عالم به پيامبر فرموده است:

أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ

پيامبر هم آمده است:

فسر ذلك لهم رسول الله وأنزل: (أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولي الامر منكم)

پيامبر هم تفسير كرده است كه مراد از اولي الامر

فنزلت في علي والحسن والحسين

اولي الامر منكم علي بن ابيطالب و امام حسن و امام حسين است.

از آن طرف پيامبر اكرم فرمود:

أوصيكم بكتاب الله وأهل بيتي

شواهد التنزيل لقواعد التفضيل - الحاكم الحسكاني - ج 1 ص 191

باز مناقب ابن مردويه در همان آيه اولي الامر منكم از نعمان بن بشير مي گويد:

علي بن ابيطالب آيه «اولي الامر» را مي خواند و مي گفت :

انا منهم

من از اولي الامر هستم

مناقب علي بن أبي طالب ( ع ) وما نزل من القرآن في علي ( ع ) - أحمد بن موسي ابن مردويه الأصفهاني - ص 230

يا روايت ديگري از عبدالله بن قاسم نقل مي كند كه مي گويد:

كان و الله علي منهم

علي از مصاديق اولي الامر است.

مناقب علي بن أبي طالب ( ع ) وما نزل من القرآن في علي ( ع ) - أحمد بن موسي ابن مردويه الأصفهاني - ص 230

و در روايت ديگري باز شواهد التنزيل دارد:

فإن خفتم تنازعا في أمر فارجعوه إلي الله والرسول وأولي الامر

كه روايت از اميرالمؤمنين سلام الله عليه است كه مي گويد:

اگر هر كجا اختلافي پيدا كرديد به خدا و رسول و اولي الامر مراجعه كنيد.

قلت : يا نبي الله من هم ؟

مراد از اولي الامر كيست؟

قال : أنت أولهم

تو اولين اين اولي الامر هستي

شواهد التنزيل لقواعد التفضيل - الحاكم الحسكاني - ج 1 ص 189

حسكاني هم كه ديگر كاملا مشخص است كه ذهبي در مورد او داد كه :

الحاكم ، الحافظ شيخ متقن ، ذو عناية تامّة بالحديث والسَّماع

تاريخ الإسلام ج 32، ص 306

ابن مردويه هم كه بنده خدا ديوار كوتاهي دارد و هميشه هجمه مي كنند ذهبي دارد:

الحافظ الثبت العلامه

تذكرة الحفاظ ج 3، ص 1050

وكان قيما بمعرفة هذا الشان بصيرا بالرجال

در علم الحديث واقعا آدم توانمندي است در علم رجال آگاهي دارد

تذكرة الحفاظ ج 3، ص 1051

و مي گويد:

هو أكبر من أن ندل عليه وعلي فضله

اصلا جايگاه ابن مردويه خيلي بالاتر از اين است كه ما بياييم در رابطه با فضيلت و يا وثاقت او بخواهيم حرف بزنيم.

سير أعلام النبلاء ج 17، ص 309

و لذا اين قضايا كاملا واضح و روشن است پس اين يك بخش از شراكت در امر كه وجوب و اطاعت است.

بخش ديگر شراكت در امر كه نبي گرامي خيلي واضح و روشن با سند صحيح حاكم نيشابوري در جلد سوم مستدرك صفحه 124 مي گويد:

يا علي من فارقني فقد فارق الله

هر كس از من جدا شود از خدا جدا شده است

ومن فارقك يا علي فقد فارقني

هر كس هم از تو جدا شود از من جدا شده است.

صحيح الاسناد ولم يخرجاه

حاكم نيشابوي مي گويد صحيح است.

هيثمي هم مي گويد: راويانش صحيح است. خوب اگر واقعا اين روايت است آيا مفارقت از علي به منزله مفارقت از پيامبر است و جدا شدن از علي يعني جدا شدن از پيامبر، ديگر به ما نگوييد، چرا شما نسبت به صحابه اعتقادات مثل ما نداريد و ارادت نداريد.

وقتي پيامبر مي گويد هر كس از علي جدا شود از من جدا شده است و جدا شدن از پيامبر چه معنايي دارد؟ خوب بفرماييد جنگ جمل و صفين اينها مفارقت با علي بوده يا مواصلت ، كدام مصداق است ؟ اگر اين روايت صحيح است خوب تكليف اينها را روشن كنيد.

آقايان هم كه گفتند اجتهاد در برابر نص باطل است؛ چون اگر بنا باشد ما اجتهاد در برابر نص بكنيم مثلا آقاي حاكم نيشابوري در رابطه با همين آيه 59 سوره نساء مي گويد:

أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ

اين آيه نشان مي دهد كه اولي الامر بايد معصوم باشد و اگر معصوم نباشد تعارض در كلام خدا ايجاد مي شود؛ چون خدا دارد مي گويد بي قيد و شرط از اولي الامر اطاعت كن و در رديف اطاعت خود قرار مي دهد.

يعني اطاعت بي قيد و شرط از اولي الامر را واجب كرده است و اگر معصوم نباشد و دستور خلاف شرع بدهد دستور بر خلاف دستور خدا بدهد خدا مي گويد بي قيد و شرط از او اطاعت كن و از اين طرف هم دستور خلاف دستور خدا داده است؛ يعني در حقيقت خدا مي گويد برخلاف دستور من عمل كن يعني شريعت زير سؤال مي رود.

مي آيد لالايي مي زند و غيره بعد مي بيند كه با اين مقدمه همه چيز خراب مي شود. مي گويد ما بايد از دلالت آيه و از ظهور آيه دست برداريم چرا؟ چون آقاي ابوبكر و عمر و خلفا معصوم نبودند.

آيا واقعا اين است جناب آقاي فخر رازي؛ يعني ما يك چيزي در ذهنمان درست بكنيم بگوييم قرآن دارد مي گويد از اولي الامر اطاعت كنيد بي قيد و شرط و اولي الامري كه ما داريم چه خلفا و چه امرا و چه سلاطين هيچ كدام معصوم نيستند و ما بايد دست برداريم.

آيا اين توهين به خدا نيست؟ خدا آمده گفته از اولي الامري كه معصوم است اطاعت كنيد و اين اولي الامر معصوم در خارج هيچ مصداقي ندارد، آيا اين امر به يك شي كه مصداقي در خارج ندارد امر به عبث نيست جناب آقاي فخر رازي؟

حالا نمي دانيم اگر بنابر اين باشد، خيلي از قضايا هم بايد بر همين منوال انجام بشود و حالا من ديگر زياد نمي خواهم توضيح بدهم.

يا در روايتي كه حاكم نيشابوري مي گويد:

من أطاعني فقد أطاع الله

مردم هركس از من اطاعت كند از خدا اطاعت كرده است

ومن عصاني فقد عصي الله

هر كس من را معصيت كند معصيت خدا كرده است

ومن أطاع عليا فقد أطاعني ومن عصي عليا فقد عصاني

هركس از علي اطاعت كند از من اطاعت كرده و از علي سرپيجي كند سرپيچي از دستور من است.

المستدرك - الحاكم النيسابوري - ج 3 ص 122

خوب اين را پيامبر فرموده است يا نفرموده؟ اين آقاياني كه جنگ جمل و صفين و نهروان را درست كردند آيا اين روايت را شنيدند يا نشنيدند؟ اگر نشنيدند آيا پيامبر نگفته بود اين نقص در امر رسالت است چون شما مي گوييد:

الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ

سوره مائده آيه 3

همه چيز را پيامبر گفته است، ولي اين آقايان نشنيدند اين نقص در اين هاست، پيامبر گفته و اينها شنيدند و حق هم همين است ولي مخالفت كردند. خوب همان عقيده شيعه درست است كه آن كساني كه در برابر علي ايستادند در حقيقت در برابر نبي مكرم ايستادند جايي براي اجتهاد نبود ، جايي براي تاويل نبود.

آقا آنها مي خواستند بروند آنجا و قاتلين عثمان را بگيرند و مجازات كنند، خوب عثمان در مدينه كشته شده به بصره چه ربطي دارد؟ فرض شما مي خواهيد اين كار را كنيد علي بن ابيطالب مي گويد صلاح نيست و پيامبر هم مي گويد هركس از علي معصيت كند معصيت من كرده.

آيا اين مصداق اين هست يا نيست؟ ما نه قصد توهين داريم و نه فحش و نه اهانت و طبق روايتي كه خود شما آورديد مي گوييم اين قضايا به اين شكلي است يا از آن طرف كه :

من أحب عليا فقد أحبني ومن أبغض عليا فقد أبغضني

المستدرك - الحاكم النيسابوري - ج 3 ص 130

من سب عليا فقد سبني ومن سبني فقد سب الله تعالي

المستدرك - الحاكم النيسابوري - ج 3 ص 121

خود آقاي مناوي مي گويد اين روايت :

وفيه إشارة إلي كمال الاتحاد بين المصطفي والمرتضي

كمال وحدت و اتحاد بين مرتضي و مصطفي است.

فيض القدير شرح الجامع الصغير - المناوي - ج 6 ص 190

اين است شراكت علي در ابلاغ امر رسالت

«و اشركه في امري» را بخواهيم معنا كنيم همين جمله مناوي كفايت مي كند كه اين رواياتي كه ما آورديم به ويژه

من سب عليا فقد سبني ومن سبني فقد سب الله تعالي

نشان مي دهد يك اتحاد بين نبي مكرم و اميرالمؤمنين سلام الله عليه بوده است به طوري كه محبت هركدام مستلزم محبت ديگري و بغض هر كدام مستلزم بغض ديگري است.

اما در رابطه با صحبتي كه جناب آقاي محسني بزرگوارمان داشتند و چون بخشي از بحث مانده بود من حيفم آمد كه بيان نكنم.

اما در رابطه با اينكه اين آقايان اشكال مي كنند كه پيامبر اكرم علي بن ابيطالب را تشبيه كرد به هارون. هارون كه در زمان حضرت موسي از دنيا رفت و اين منزلت درست نيست.

ابن حزم اندلسي آورده و بعد او ابن تيميه آورده و بعد او دكتر علي سالوس آورده ، آقاي قفاري در اصول مذهب شيعه با آب و تاب اين قضيه را آورده است.

بله آقا اصلا اين حديث منزلت اصلا هيچ فضيلتي براي علي نيست حالا من نمي دانم اين چه انصافي است؟ بگوييم تف بر اين انصاف، لعنت بر اين انصاف چه بگوييم واسمش را بگذاريم؟

يعني وقتي خود سعد بن ابي وقاص مي گويد:

براي علي بن ابيطالب اين فضيلت بي نظير است و من هرگز او را ناسزا نمي گويم آقاي معاويه!

وقتي سعيد بن مسيب مي شنود مي گويد خيلي فضيلت بزرگي است و مي گويد من رفتم از زبان خود سعد بن ابي وقاص بشنوم كه واقعا درست است يا درست نيست.

خود جناب خليفه و ديگران مي گويند اي كاش تمام فضيلت هاي دنيا را از ما مي گرفتند و همين فضيلت براي ما كافي بود و اين فضيلتي كه خدا به علي داده است از تمام ثروت روي زمين بالاتر است.

ولي اين آقا مي آيد و مي گويد:

لا يوجب فضلا علي من سواه

اصلا فضيلتي نيست استحقاق امامت هم ندارد

چون حضرت هارون بعد از حضرت موسي كه نماند؛ پس تشبيه در اينجا صحيح نيست و آنكه بعد از حضرت موسي ماند يوشع بن نون آن جوانمردي است كه با حضرت خضر همسفر بوده است.

و از از اين آشفتگي مي خواهد يك ماهي بگيرد.

بله همانطوري كه همراه پيامبر در قضيه غار آقاي ابوبكر بوده ، ببينيد اين هست انصاف ؟ اين هست به وجدان مراجعه كردن و سخن گفتن؟ همه اينها را گذاشته كنار اين همه سر و صدا و غيره در خانه ام سلمه در جاي ديگر و نزديك 40 مورد اين قضيه حديث منزلت مطرح شده است ولي اينها هيچ ارزشي ندارند.

بله يوشع بن نون با حضرت موسي رفته بودند براي ملاقات با خضر ، پيامبر هم با ابوبكر رفته بوده به غار و اين دليل بر اين است كه ابوبكر خليفه است.

آيا جايي پيامبر گفته است كه جايگاه ابوبكر به من همانندجايگاه يوشع بن نون نسبت به حضرت موسي است؟ حداقل اين قدر وجدان را زير پا نگذاريد، دنيا چقدر ارزش دارد كه به خاطر چند روز دنيا و 4 تا مريد اين چنين در برابر سخن خدا مي ايستيد؟

مي گويد اصلا اينكه پيامبر فرموده است: انت مني بمنزلة هارون من موسي

خواسته بگويد همانطوري كه حضرت موسي با هارون خويشاوندي داشت و فاميل بود علي هم با من خويشاوندي دارد.

مثلا من بيايم بگويم اونكه از جوي مي رود آب است.

خوب اين توهين پيامبر نيست؟ اصلا نيازي به گفتنش نيست. اينكه بگويد همانطوري كه هارون فاميل حضرت موسي بود علي هم فاميل من است اين توهين نيست؟ آيا اين نياز به گفتن دارد و كسي منكر اين بود كه علي فاميل پيامبر است؟

آقاي ابن حزم! فرداي قيامت بايد براي اين جملاتت جواب بدهي و آتش سوزان جهنم در برابر اين بي انصافي ها در انتظار توست. اينكه: انت مني بمنزلت هارون من موسي و غيره حالا من جوابش را عرض مي كنم

لا اذهب الا انت خليفتي في كل مؤمن بعدي

اين ها را مي خواهي چكاركني؟

الفصل في الملل جلد 4 ص 78

اما در رابطه با جواب من يك اشاره اي مي كنم حالا ببينيم اگر فرصت شد تمام مي كنم و اگر فرصت نشد در جلسه بعد توضيح مي دهم.

اولا در اينجا بينندگان عزيز خوب دقت كنند در حديث منزلت با عبارتهاي مختلفي كه آمده بود كه پيامبر فرمود:

انت مني بمنزلت هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي

اين «لا نبي بعدي» را پيغمبر براي چه فرموده است؟ اين را حداقل توضيح دهيد براي ما كه نبوتي بعد از من نيست يعني چي ؟ آيا اين نشاني بر اين نيست كه بابا اگر حضرت هارون در عصر موسي از دنيا رفت تو بعد از من خواهي ماند؛ همانطوري كه حضرت هارون اگر مي ماند پيامبر مي شد ولي تو مي ماني و پيامبري هم نمي كني.

اين واضح و روشن نيست؟ اينها به قدري واضح است كه اگر به ديوانه هاي ديوانه خانه بگويي مي فهمند ولي حالا آقاي ابن حزم و آقاي ابن تيميه نمي فهمند ديگر گناه ما چيست؟

مي گويد:

ألا ترضي أن تكون مني بمنزلة هارون من موسي إلا أنه لا نبوة بعدي

المستدرك علي الصحيحين ج 3، ص 117

خوب اين پيامبر به صراحت مي گويد، پيامبر نمي دانست كه حضرت هارون در عصر حضرت موسي از دنيا رفته است؟ مي توانست بگويد:

انت مني بمنزلت يوشع بن نون من موسي

چرا اين را نگفته ؟ ما ابتدا آورديم در قضاياي تشبيه اميرالمؤمنين به هارون علل متعدده دارد و در قرآن تنها وصيي كه ابعاد وصايت او كاملا مطرح و بيان شده وصايت حضرت هارون است.

وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي هَارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي

سوره طه آيه 29 تا 32

تمام اين قضايايي كه يك وصي و جانشين بايد انجام بدهد در قرآن ابعاد شخصيتي معنوي و حقوقي حضرت هارون مطرح شده است و لذا پيامبر مي آيد و تشبيه به آن مي كند و براي اينكه اين شبهه براي شما ماجراجوها و براي اون افرادي كه واقعا نمي دانيم چه بگوييم كه همان تعبيري كه قبلا ما گفتيم كه انكار فضيلت اميرالمؤمنين نشانه نصب است همان طوري كه جناب فرحان بن مالكي مفصل اين را آورده.

حسن بن فرحان مالكي كه مي گويد انكار فضائل اميرالمؤمنين نصب است.

و از آن طرف :

لا ينبغي أن أذهب إلا وأنت خليفتي قال بن عباس وقال له رسول الله أنت ولي كل مؤمن بعدي ومؤمنة

المستدرك علي الصحيحين ج 3، ص 143

آقاي ابن حزم به اين روايت چه مي خواهي بگويي؟ آيا اين هم قابل انكار است؟ حالا اگر ابن حزم يك شتر چران بيابان هاي رياض بود، خر چران بيابان هاي مدينه بود ما گلايه نمي كرديم.

ابن حزمي كه اين همه ادعا داد، آقاي ابن تيميه در چندين جاي منهاج السنه به سخنان ابن حزم اندلسي استناد مي كند او بيايد و بگويد كه نه آقا اصلا و ابدا دلالت ندارد و فقط خواسته بگويد كه قرابتي هست. خوب در الا انه لا نبي بعدي پيامبر ميخواهد فقط بگويد كه علي با من فقط خويشاوندي دارد؟

لا ينبغي أن أذهب إلا وأنت خليفتي أنت ولي كل مؤمن بعدي ومؤمنة

اگر واقعا مؤمن هستي پيامبر مي گويد علي خليفه است و اگر مؤمن نيستي آقاي ابن حزم ، آقاي ابن تيميه ، آقاي سالوس، آقاي قفاري خوب كاري با شما ندارد پيامبر.

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ

سوره اعراف آيه 179

تكليف شما را هم روشن كرده است.

الباني هم مي گويد: سندش صحيح است و قبلا هم ما مفصل در رابطه با اين مطرح كرديم و لذا اين عبارتي كه پيامبر مي گويد:

الا انت لا نبي بعدي انت خليفتي في كل مؤمن

اينها كاملا قضيه را روشن مي كند و يا اينكه نبي گرامي مي آيد از ميان تمام ويژگي هايي كه براي حضرت هارون است نمي گويد:

الا انه لا وزارة بعدي

لا شراكة بعدي

هيچي از اينها را نمي آورد و تمام اين منازلي كه قرآن براي هارون تثبيت كرده پيامبر تمام اين منازل را براي علي تثبيت شده و مفروغ عنه تصور و تلقي مي كند.

تنها چيزي كه پيامبر استثناء مي كند همين قضيه نبوت است؛ پس مشخص است غير از نبوت تمام اون منازل براي اميرالمؤمنين سلام الله عليه كاملا ثابت است و لذا با توجه به اين توضيحي كه ما داديم حرف اين آقايان كاملا بي ربط و نشانگر نصب گوينده است و نه نشانگر جهل و عدم آگاهي گوينده.

ما بحث مي كنيم با دوستانمان و هميشه صحبت كردند كه اگر يك فردي از ما سؤال كند كه به چه دليل شما معتقد به امامت اميرالمؤمنين هستيد و خلافت ديگران را قبول نداريد من به دوستان گفتم اگر در 5 دقيقه حداقل از كتاب سنت نتوانند اثبات كنند؛ يعني بنده نمره به اينها نمي دهم در 5 دقيقه بيايد از كتاب سنت اثبات كند همانطوري كه الان الحمدلله در طول اين مدت بينندگان عزيز ما حتي اون روز يك خانم محترمي از آمريكا زنگ زده بود و مي گفت من قبلا مي خواستم با يك سني و وهابي بحث كنم مي گفتم شايد كم بياورم و نتوانم ولي الان با اين برنامه هاي شما كاملا آمادگي دارم كه با هر عالم سني و وهابي بنشينم و بحث كنم.

و لذا ما اينها را مفصل آورديم و گفتيم اين آيه 55 سوره مائده

انما وليكم الله

خوب آقاي طبري شما در تفسيرشان جلد 6 صفحه 389 ، آقاي ابن ابي حاتم در تفسيرش جلد 4 صفحه 1162 مي گويد در حق علي نازل شده است.

ابن تيميه هم در كتاب منهاج السنه مي گويد: تفسير اينها از تفاسيري است كه

تفاسيرهم متضمنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير

منهاج السنة النبوية ج 7 ، ص 179

و ولايتي كه در اينجا مطرح است عين همان ولايتي است كه جناب خليفه دوم مي گويد:

لما توفي رسول الله صلي الله عليه وسلم قال أبو بكر أنا ولي رسول الله

مسند أبي يعلي ج 1، ص 12

آيه:

اليوم اكملت لكم دينكم

گفتيم آقاي خطيب بغدادي در جلد 8 ص 284 مي گويد؛ در حق علي نازل شده است.

آيه:

بلغ ما انزل اليك من ربك

از ابن عباس ، از براء بن عازب از ديگران ، اين آقاي سيوطي در در المنثور جلد صفحه 298 آوردند ، آقاي آلوسي در تفسيرش از عبدالله بن مسعود مي گويد:

ما اين را زمان پيامبر اين گونه مي خوانديم كه:

ياأيها الرسول بلغ ماأنزل اليك من ربك إن عليا ولي المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته .

پيامبر! به مردم بگو علي ولي امر مسلمين است و اگر نگويي رسالتت ناقص است.

روح المعاني ج 6، ص 193

آيا اينها دليل نيست ؟ خوب اين ادله ما از كتاب بود و به همان دليلي كه شما مي گوييد آيه 11 سوره نور در حق عايشه است ، آيه 40 سوره توبه در حق ابوبكر است ما هم با همين رواياتي كه با سند صحيح در ذيل اين 3 آمده است آيه 67 ، آيه 55 ، آيه 30 سوره مائده امامت و ولايت اميرالمؤمنين را تثبيت مي كند.

چطور شد اگر چنانچه آقاي خليفه دوم بيايد بگويد:

لما توفي رسول الله قال أبو بكر أنا ولي رسول الله

يعني به معناي خليفه است ولي اگر پيامبر اكرم بگويد «علي ولي كل مؤمن بعدي» به هيچ وجهي قابل قبول نيست و به معناي دوستي است.كه آقاي حاكم نيشابوري در جلد 3 صفحه 110 مستدرك مي گويد صحيح است به شرط مسلم، هم حاكم تصحيح مي كند و هم ذهبي.

و يا در رابطه با حديث خلافت اين را ديگر ما به صراحت گفتيم كه پيامبر اكرم مي گويد:

علي خليفتي في كل مؤمن بعدي

از اين واضح تر؟ خوب آقا بفرماييد اين آقاي حاكم نيشابوري خودتان تصحيح كرده است و ذهبي هم تصحيح كرده است در جلد 3 مستدرك صفحه 133.

آقاي الباني شما هم تصحيح كرده است.

حديث امامت حاكم نيشابوري از پيامبر نقل مي كند كه:

علي امام المتقين

با سند صحيح

المستدرك - الحاكم النيسابوري - ج 3 ص 138

آقاي خوارزمي در صفحه 61 مناقبش مي گويد:

علي امام كل مؤمن ومؤمنة

از اين واضح تر و روشن تر ؟ الان من در عرض 3 دقيقه اين مطلب را عرض كردم.

خوب آقا شما هم بفرماييد در برابر اين ادله اي كه ما آورديم 2 تا دليل بياوريد. ما دعوا نداريم، جنگ نداريم، تكفير نمي كنيم، تفسيق نمي كنيم. بفرماييد هذه ادلتنا علي خلافة و امامت اميرالمؤمنين ما هي ادلتكم؟

قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

سوره بقره آيه 111

خوب شما بفرماييد كه ما از آيه قرآن از حديث نبوي و از اجماع امت اين دليل را داريم، شما هم بفرماييد ارائه كنيد تا مردم بيايند قضاوت و داوري كنند.

من در خدمت بينندگان عزيز هستيم.

بيننده: مجيد از خراسان

ما انقدرباور كنيد اين شبكه كلمه و وصال را مي بينيم اين عبدالقدوس دهقاني الان هم دارد برنامه اجرا مي كند و در مورد امامت و اينها مي آيد براي ما استدلال مي كند كه شما امام تان دليل نداريد بعد به ما مي گويد: شما بياييد امامت ابوبكر و عمر را قبول كنيد و امامان خود را هم قبول كنيد مشكلي براي شما پيش نمي آيد.

انقدر اعصابم خرد مي شود كه آقاي حيدري با اين جسارت نسبت به امامان و امام زمان مي كنند خوب من نمي دانم اگر انسان يك ذره عقل داشته باشد با اين همه روايات و آيات كه آمده است يك ذره نمي خواهد آدم احتياط كند و نصب و عداوت به خرج ندهد.

من يك سؤال هم از آنهاپرسيدم و گفتم اگر پيامبر كه فرمود: علي به منزله هارون از موسي است، شيخين و صحابه او را قبول مي كردند و مخالفت نمي كردند و مي گذاشتند پيامبر نامه بنويسد آيا امروز شما دليلي براي مخالفت با امامت و ولايت علي و اولادش داشتيد يا نه؟

بعد مي آيند مي گويند اگر بد بوده است چرا داماد علي شده است؟ خوب ما هم مي گوييم كه حضرت عمري كه زهرا را از علي گرفت و به خالد هم دستور داد كه علي را بكشد خوب پس چه اشكالي داشته كه دخترش را هم به زور غصب كند؟

يعني گرفتن زهرا مهم تر بود يا اينكه دخترش را به زور بگيرد.

استاد قزويني:

ببينيد به هيچ وجهي خويشاوندي دليل بر روابط حسنه نيست خوب از آن طرف شما ببينيد ابوالعاص بن ربيب داماد پيامبر است و جزو اسراي جنگ بدر است؛ يعني كسي است كه آمده شمشير روي پيامبر كشيده است.

از اين واضح تر ؟ يا عتبة بن ابي لهب ، عتيبة بن ابي لهب كه دو فرزند ابولهب بودند هر دو داماد پيامبر بودند پس پيامبر با آنها روابط حسنه داشته است؟

پيامبر اكرم در سال 6 هجري، ام حبيبة دختر ابوسفيان را گرفته است ابوسفياني كه كافر حربي است و 21 سال با پيامبر جنگيده ، يا حداقل تا آن زمان 19 سال با پيامبر مي جنگد ولي پيامبر مي آيد و دخترش را مي گيرد.

خوب اين دليل بر اين است كه ابوسفيان بگويد پيامبر با ما رفيق است ؟ اينها را يك مقدار دوستانمان در جواب نقضي آمادگي بيشتر داشته باشند.

حضرت لوط است مي آيد به افراد به افراد كافر مي گويد:

هَؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ

سوره هوي آيه 78

پس حضرت لوط با كفار و آن لواط كاران رابطه حسنه داشته است؟

اينها دليل بر رابطه حسنه داشتن نيست. حالا ما اصلا نمي خواهيم بگوييم به زور هم گرفتيد نه ، آمده يك قضاياي ازدواج و امثال اين بوده.

بيننده :

من حقيقت مي خواهم يك كم دردهاي دلم را بگويم ، الان من مي گويم خوشا به حال حضرت علي كه همچين دامادي داشته است كه معاويه را حاكم شام كرد اما علي را حاكم شام نكرد، يعني دشمن سرسختي كه با پيامبر اون قدر جنگيد و علي هم دايي و جدش را كشته بود برداشت او را حاكم شام كرد و واقعا به علي بايد تبريك بگوييم به خاطر همچين دامادي داشته و اين واقعا شانس اميرالمؤمنين را مي رساند.

و يك مطالبي هم هست كه اينها وقتي در بحث كم مي آورند همش گير مي دهند به شرك و مي گويند اگر پيامبر بيايد بگويد نه اين درست است مي گويند پيامبر هم مشرك است يعني تا اين حد جسور شدند چون قرآن اين جور گفته است اگر پيامبر هم بر خلاف آن بگويد پيامبر هم مشرك است.

بعد الان ديروز آقاي حيدري داشت بحث مي كرد درباره آياتي در مورد حضرت موسي و سامري آيه اي مي خواند كه مي گويد:

فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي الْكَافِرِينَ

سوره بقره آيه 89

كه خدا لعنت كرده بني اسرائيل را به خاطر اينكه محمد را قبول نكردند در حالي كه بني اسرائيل همشون اولاد هارون و موسي هستند با اين خوبي و پاك بودن نسبي شان خدا اينها را مورد لعن قرار داد چون كفر ورزيدند.

آن وقت اينها مي آيند به ما مي گويند كه بايد همه صحابه را خوب بدانيد خوب چه دليلي؟

قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ

سوره بقره آيه 111

خدا مي گويد:

ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ

سوره بقره آيه 51

چرا شما رفتيد دنبال گوساله و هارون را رها كرديد؟

يه آقايي زنگ زد و به آنها گفت اين درس است براي ما

لَقَدْ كَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبَابِ

سوره يوسف آيه 111

خود آقاي حيدري شما خودت داري قصه موسي را مي گويي ، مي گويد نه اينها قصه هاي گذشتگان

قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ

سوره بقره آيه 134

اصلا اينها همش مي خواهند سر پوش بگذارند روي حرف ها و كارهاي خودشان.

استاد قزويني:

متشكريم و سپاسگذاري مي كنيم.

بيننده: اميني از سقز (اهل سنت)

جناب آقاي محسني من امروز ظهر با جناب حجت الاسلام يزداني صحبت مي كردم ايشان فرمايشات را به سمت و سوي ديگري روانه كردند، من بحثم چيز ديگري بود ايشان يك بحث ديگري را فرمودند اگر اجازه بدهيد ايشان اولا فرمودند كه اون حديث 3-4 تا صفحه است و اگر بخواهم بخوانم خيلي وقت مي برد.

خيلي جالب بود براي من موقعي كه اين حديث را خواندند خيلي راحت سانسور كردند و عربي اش را كه اول مي فرمودند خيلي طول مي كشد خيلي جالب بود ظرف يك دقيقه و نيم ايشان سانسور كردند و خواندند و متاسفانه فارسي اش را نخواندند.

من عرض كردم كه مردم قضاوت مي كنند ايشان نمي دانم كه چرا فارسي اش را خواندند حالا من اون موقع منصفانه نتوانستم پيدا كنم تلفن را من خودم قطع كردم چون وقتي گشتم ديدم وقت برنامه كم است گفتم وقت برنامه را نگيرم قطع كردم.

من امشب پيدا كردم مي خواهم متن فارسي را بخوانم كه مردم قضاوت كنند. اون متن عربي را كه آقاي يزداني مي فرمودند با آن چيزي كه من مي گويم مردم قضاوت كنند.

حديث 5358 از اول تا آخر مي خوانم رسم ادب اين جوري است كه آدم يك حديثي را مي خواند

استاد قزويني:

البته آقاي اميني عزيز حالا من نمي دانم چه حديثي و خبر ندارم ولي طوري باشد كه تناسبي با وقت برنامه داشته باشد. اگر بخواهيد شما 2-3 صفحه مطلب بخواهيد بخوانيد و بخواهد 20 دقيقه وقت بگيرد شما اگر اون جان كلام را بفرماييد ما از محضر شما استفاده كنيم.

بيننده:

والله من خدمت شما عرض كردم كه عربي اش كه خيلي طول مي كشد و طبعا خيلي طول مي كشد ظرف يك دقيقه و نيم ايشان فرمودند من هم فارسي اش را مي خوانم.

حديث 5358 در چند جاي صحيح بخاري آمده است درباره آن حديث معروفي كه :

آثِمًا غَادِرًا

بحث من درباره كتاب امام مالك رضي الله عنه بود كه صفحه 553 افرادي كه به صحابه تهمت مي زنند قصدشان تهمت و عيب جويي از رسول خداست؛ اما چون قادر به اين كار نيستند به صحابه تهمت مي زند تا جايي كه آنان را بد مي دانند در حالي كه نيكو كارند و براي اينكه اصحاب از صلحاء هستند.

من خدمت شان اين را گفتم و ايشان گفتند اميرالمؤمنين حضرت علي به حضرت عمر گفته است كاذبا آثما غادرا.

اولا خيلي جالب بود چون حرف هايشان را به سمت و سوي ديگري سوق دادم و من الان متن فارسي اش را مي خوانم تا ببينيم اين كاذبا آثما غادرا چه جوري بوده است كه مردم متوجه شوند كه 3 تا كلمه را در حديث 4 صفحه اي مي خوانند و بقيه اش را نمي خوانند يعني چي.

عربي اش را خواندي چرا فارسي اش را نخواندي ؟ مردم عربي متوجه نمي شوند و شما اگر راست مي گوييد فارسي اش را بخوانيد. من مي خواهم فارسي اش را بخوانم تا مردم متوجه بشوند كه واقعا كي غادر بوده كي كاذب بوده و كي در دين ظلم كرده است. من اومدم فارسي اش را مي خوانم و هر چه مي خوانم به جز صداقت ، كاذب و غادر و خائن چيزي نمي بينم.

من مي خواهم اين را بگويم شما اين را بخوانيد و بگوييد در اين حديث كاذب و غادر و خائن كجا است؟ به من بگوييد من بروم پيدا كنم، افرادي مثل من هستند بروند پيدا كنند.

من هرچه مي گردم نيست.

استاد قزويني:

شما صحيح مسلم جلوتون هست ؟

بيننده :

بله مي خواهيد بخوانم؟

استاد قزويني:

حديث 4468 صحيح مسلم نظر مباركتان هست يا نه ؟

بيننده :

حضرت آيت الله قزويني اگر اجازه بدهيد تا 30 ثانيه

ببينيد مثل اين نمونه شما الان من دارم برداشتم از نظر شما نسبت به خودم مثل اين مي ماند كه بگويم شما اميني را آدم بدي مي دانيد در حالي كه اين اشتباه است و من دارم برداشت خودم را از ديد شما و اين درست نيست.

حضرت عمر فرموده اگر هم باشد ، اولا كه اين دروغ است و اگر هم باشد بر فرض مثال باشد حضرت آيت الله قزويني به اميني به خود من مي گويد آدم بدي هستي و شايد اصلا اين جوري نباشد و اصلا آيت الله قزويني من را قبول داشته باشد.

اين اينجوري هست ، سه تا حرف ، خودت مي گويي 4 تا صفحه است پس چرا از 4 تا صفحه 3 تا حرفش را مي خواني؟

اين براي من جاي سؤال دارد و براي هر آدمي و عقل سليمي جاي سؤال دارد. چرا 3 تا كلمه اش را مي گويي.

استاد قزويني:

ببين برادر بزرگوار شما وقتي مي آييد بخاري همان حديثي كه فرموديد 5358 من از خود حضرت عالي سؤال مي كنم من الان همين را مي آورم روي آنتن و حضرت عالي اين را براي مردم توضيح بدهيد كه آيا اين چه معني مي دهد؟

اين را براي مردم توضيح دهيد كه ببينيم ، من الان از صحيح بخاري هم خدمت حضرت عالي مي آورم بعد از صحيح مسلم هم مي آورم و حضرت عالي تطبيق كنيد ببينيد كه چه است؟

مي بينيد آقاي اميني عزيز؟

بيننده :

بله من دارم مي بينم

استاد قزويني:

وَأَقْبَلَ علي عَلِيٍّ وَعَبَّاسٍ

و جناب عمر رو كرد گفت:

تَزْعُمَانِ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ كَذَا وَكَذَا

ابابكر اين طوري و اينطوري است.

صحيح البخاري ج 5، ص 2049

اين را آيا علي گفته بود اينطوري و اينطوري است ؟ يا چيز ديگري گفته بود و آقاي بخاري اون جمله را به كذا و كذا معنا كرده است؟

مي توانيد به من بفرماييد؟

بيننده :

خدمت شما عرض كنم اينجا همان مثال عاميانه بود كه خدمت شما عرض كردم كه مثلا آقاي قزويني اميني را آدم بدي مي داند ايشان هم داشته نظر حضرت.

ببينيد برداشت حضرت عمر اين بوده از ديد حضرت علي كه ما غادر و غاصب و خائن هستيم در حالي كه اين جوري نيستيم.

استاد قزويني:

آقاي اميني عزيز آن قسمت دوم را جدا مي رسيم من در خدمت حضرت عالي هستم ولو 20 دقيقه هستم كه :

وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَنَّهُ فيها صَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ

صحيح البخاري ج 5 ص 2049

همه را ميرسيم دانه دانه. من از شما سؤال كردم اين كذا و كذا چه بوده كه بخاري كرده كذا و كذا ؟ توهين بوده كه كذا و كذا بوده يا نه ؟

بيننده :

خدمت شما عرض كنم كه من بارها و بارها عرض كردم كه من عالم نيستم به خدا علم ندارم به خدا تو خانواده ما عالم نيست تو محله ما عالم نيست و يك عالم هست اون هم عالم مسجد خداشاهده عربي هم از روي همين شبكه شما ياد گرفتم و به خدا من نهايتش 26 سال سنم است و عالم نيستم و درس عربي بلد نيستم فقط من عربي اش را دارم فارسي اش را هم دارم.

اگر اجازه بدهيد اين 4 تا صفحه من نمي دانم چرا 3 تا كلمه مي خوانند اين براي من معماست. اجازه بدهيد من بخوانم

استاد قزويني:

نه، ببين من حرفي ندارم كه بخواني جناب آقاي اميني شما آمديد گفتيد كه آقاي يزداني سانسور كردند شما به جاي اينكه برويد حديث را از صحيح مسلم بياوريد حديث 4468 رفتيد حديث 5358 صحيح بخاري آورديد.

اموات شما را بيامرزد چرا شما روايت مسلم را نمي خواهيد ترجمه بفرماييد؟

بيننده :

توضيح بدهم؟

استاد قزويني:

بفرماييد

بيننده :

همين كتاب صحيح بخاري را من از تبريز تهيه كردم و در سقز اصلا نيست.

استاد قزويني:

من سال 56 در كرمانشاه منبر مي رفتم در قم صحيح بخاري و مسلم كه بتوانيم استفاده كنيم با چاپ قشنگ نتوانستم و با دوستانمان رفتيم سنندج اونجا حدود نزديك به 200 جلد كتاب خريدم از جمله صحيح بخاري و صحيح مسلم.

الان صحيح بخاري و مسلم كه دارم از سنندج خريدم.

بيننده :

من دست شما را مي بوسم آدرس بدهيد سنند ج كه سهله مي روم كرمانشاه صحيح مسلم را تهيه مي كنم و فردا شب اين حديث را صحبت مي كنيم.

استاد قزويني:

الان من اين حديث را آوردم بالا اين حديث را ببينيد آقاي اميني جان

من گفتم 20 دقيقه هم باشد هستم چون واقعا آدم محترم و شريف هستيد يعني واقعا مي ارزد كه 30 دقيقه با شما صحبت كنيم و تا به حال هم ما از حضرت عالي كوچكترين تندي در شبكه ولايت نديديم ما عاشق اين طور عزيزان اهل سنت هستيم كه در ضمن اينكه انتقاد از ما و مذهبمان دارند مودب حرف مي زنند و اگر همه ما نسبت به همديگر مودب باشيم مشكلي درست نمي شود.

اون حديث 5358 كه بنده خدمت شما آوردم و نشان دادم و الان هم اين صحيح مسلم است كه حضرت عالي مي بينيد.ببينيد اينجا نوشته :

فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا

ابوبكر گفت:

ما تركنا صَدَقَةٌ

ولي شماي علي و شما عباس ابوبكر را هم دروغگو هم گنهكار هم حيله گر و هم خائن مي دانستيد.

صحيح مسلم ج 3، ص 1378

در صحيح بخاري كلمه «كاذبا آثما غادرا خائنا» برداشته گذاشته و كذا و كذا.

ببينيد برادر بزرگوارم پس اينكه آقاي بخاري آمده و كذا و كذا كرده همين قدر من مي خواهم كه باور كنيد كه اين جمله توهين و اهانت بوده است كه اين را صحيح مسلم عين جلمه علي بن ابي طالب و عباس را آورده ولي آقاي بخاري آمده اينها را حذف كرده و گذاشته و كذا و كذا.

اگر واقعا بنا بود اين چنين اين چنين باشد چرا:

وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَنَّهُ فيها صَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ

اين را حذف نكرده

چرا نگفته والله يعلم كذا و كذا ؟ اين يك نكته.

نكته دوم در اينجا اين جمله از اميرالمؤمنين؛ يعني آقاي خليفه دوم مي گويد علي نظر تو نسبت به ابوبكر و نسبت به من اين است كه ما دروغگو گنهكار حيله گر و خائن هستيم ولي خدا مي داند كه ما آدم خوبي هستيم.

نظر خود جناب هم نسبت به خودش و هم نسبت به ابوبكر درست شد ولي علي بن ابي طالب وقتي كه جناب عمر گفت نظر شما اين است علي انكار نكرد و نگفت آقاي عمر نه اين دروغ است خلاف است و من نظرم درباره ابوبكر اين نيست. در آنجا آقاي عثمان نشسته بود عبدالرحمن بن عوف نشسته بود سعد بن ابي وقاص نشسته بودند و هيچ كدام از اينها هم نگفتند جناب آقاي عمر چرا مي گويي علي نظرش در مورد ابوبكر اين است كه كاذبا آثما غادرا خائنا؟ نه همچين چيزي نيست و همچين عبارتي هم نگفتند.

پس معلوم مي شود كه نظر اميرالمؤمنين بنا بر عبارت مسلم اين است.

حالا خود جناب آقاي عمر مي گويد نه اين طوري نيست نظر شما درست نيست و قسم هم مي خورد كه خدا مي داند من آدم خوب و متدين و راستگو هستم.

ولي ما اينجا گفتيم كه نظر خود آقا علي نسبت به اينها از ديگاه جناب عمر اين بوده است.

حالا من در خدمت حضرت عالي هستم و توضيح شما را مي شنوم.

بيننده:

فرمايش شما كاملا متين است و درسته ، منتها حضرت علي نه نفي كردند و نه تاييد كردند.

بعدشم شما برداشتتان از اين حديث اين بوده كه يعني حضرت علي واقعا نظرشان اين بوده ؟ يا اين را به او چسباندند؟ از شما خواهش مي كنم براي يك بار هم كه شده چون آقاي يزداني مي گفتند اين شمشير برنده است و نشانه پيروزي شيعه است و اصلا احساس من را جريحه دار كردند و اصلا ايشان هر برنامه اي باشند من روي خط ايشان نمي روم و باهاشون صحبت نمي كنم و انتظار نداشتم چون خيلي بد صحبت كردند و انتظار نداشتم از يك عالم، ايشان الگوي ما است همانطوري كه به شما گفتم من سن وسالي ندارم و از ايشان و شما خيلي چيز ها ياد گرفتم و انتظار نداشتم يك عالم ديني طرز صحبت كردنشون اين گونه باشد كه من انقدر ناراحت شدم كه حديث را پيدا نمي كردم تلفنم را قطع كردم.

من شما را براي چي دوست دارم؟ شما من را مي شناسيد ؟ نه به خدا، من شما را از نزديك ديدم؟ نه به خدا، شما من را از نزديك ديديد؟ نه به خدا.

پس چرا من شما را دوست دارم ؟ حضرت آيت الله عباسي و روستايي را چرا دوست دارم ؟ به خدا هيچ سر و سري با هم نداريم و نه من شما را ميشناسم و نه شما من را. ايشان امروز ظهر مي گفت اين پرچم پيروزي است و يك چيزهايي مي گفتند كه انگار شق القمر كرده است.

مردم شما ظهر ديديد كه ايشان حتي فارسي اش را نخواند. براي چه نخواند؟ چون واقعيت نداشت.

ايشان گفت 4 تا صفحه است و ظرف يك دقيقه عربي اش را خواند درحالي كه ظرف ده دقيقه هم نمي توان خواند. فارسي اش را دو دقيقه هم نمي تواند بخواند.

استاد قزويني:

خوب حالا فارسي اش را مي توانيد بخوانيد؟

ما الان 17 دقيقه است كه خدمت شما هستيم، حضرت عالي در عرض 2-3 دقيقه فارسي اش را بخوانيد تا مردم بشنوند از زبان شما.

بيننده :

چشم.

ازابن شهاب روايت است كه گفت مالك بن اوس مرا خبر داده در حالي كه پاره اي از اين حديث او را محمد زبير به من ياد كرده. راهي شدم تا آنكه بر محمد بن اوس در آمد و از او پرسيدم گفت روانه شدم بر عمر بن خطاب در آمدم و با وي بودم ناگاه دربان او آمد و گفت:

آيا براي عثمان بن عفان و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابي وقاص اجازه ورود مي دهيد؟ عمر گفت آري به ايشان اجازه داد.

آنها هم در آمدند وسلام كردند و نشستند و سپس دربان عمر اندكي درنگ كرد و آمد و به عمر گفت آيا به علي و عباس اجازه مي دهي ؟ گفت: آري و به آنها اجازه داد.

چون در آمدند و نشستند و سلام كردند عباس گفت: اي اميرالمؤمنين ميان من و علي حكم كن.

عثمان و همراهان او گفتند اي اميرالمؤمنين ميان اين دونفر حكم كن و يكي را از ديگري برهان.

عمر گفت صبر كنيد شما را به خدا سوگند مي دهم كه زمين و آسمان به قدرت او بر پاست آيا نمي دانيد كه رسول خدا فرمود:

به ميراث نمي گذاريم و آنچه مي گذاريم صدقه است و رسول اكرم با اين گفته شخص خود را مراد مي داشت و آن جمعيت گفتند به تحقيق اين چنين بوده است.

عمر به علي و عباس روي كرد و گفت شما دو نفر به خدا سوگند مي دهم آيا مي دانيد كه رسول خدا اين را فرموده است ؟ آنان گفتند همانا اين را فرموده است.

حالا اين موضوع را به شما مي گويم همانا خداوند اين غنيمت را به رسول خدا مختص ساخته به چيزي كه به هيچكس نداده است خداوند مي فرمايد و آنچه را خدا اموال بي نظير عائد پيامبر خود كرده شما براي تصاحب آن اسب و يا شتري بر آن نتاختيد ولي خدا فرستندگانش را براي هر چه بخواهد چيره مي سازد و خدا بر هر كاري تواناست.

پس اين مال خاص براي رسول خدا بود و آن را براي غير شما جمع نكرده بود و براي شما خاص نگردانيده بود آن را براي شما داده بود و ميراث شما پراكنده كرده بود تا آنكه همين مقدار از مال باقي مانده است. رسول خدا نفقه يك سال خانواده خود را از همين مال مي داد و آنچه از اين مال باقي مي ماند آن را مي گرفت و مال خدا مي گرانيد در جهاد و مصالح مسلمانان به مصرف مي رساند.

رسول خدا در زمان حيات خود به اين منوال عمل مي كرد و شما را به خدا سوگند مي دهم آيا اين را مي دانيد؟ گفتند آري مي دانيم. سپس به علي و عباس گفت:

شما دو نفر را سوگند مي دهم آيا اين را مي دانيد؟ گفتند آري

عمر گفت پس خداوند پيامبر خود را به سوي خود فرا خوانده ابوبكر گفت منم ولي رسول خدا و آن مال را به تصرف در آورد و در آن هم همانگونه عمل كرد كه رسول خدا عمل مي كرد وشما در آن هنگام رو به عباس و علي كرد و مي گفتيد كه ابوبكر چنين و چنان است و ميراث ما را نمي دهد.

و خدا مي داند كه ابوبكر در اين معامله راستگويي نيكوكار راهنما و پيرو حق بود و سپس خداوند ابوبكر را بميراند و من گفتم منم جانشين رسول الله و آن مال را به تصرف خود در آوردم و به مدت 2 سال همانگونه عمل كردم كه رسول خدا و ابوبكر عمل مي كردند.

سپس شما 2 نفر نزد من آمديد سخن شما يكي بود وبا هم متفق بوديد و تو اي عباس نزد من آمدي و سهم خود را از ميراث برادر زاده خود تقاضا كردي و اين مرد علي سهم ميراث همسر خود را مي خواهد من گفتم اگر مي خواهيد اين مال را به شما مي سپارم ولي با اين مال چنان عمل كنيد كه رسول خدا و ابوبكر با آن عمل مي كرد.

صداي بيننده مفهوم نيست.

استاد قزويني:

صداي شما مفهوم نيست

ببينيد جناب آقاي اميني ما الان به حضرت عالي نزديك به 6 دقيقه اجازه داديم و اين متن فارسي را خوانديد ولي همان چيزي را كه بنده عرض كردم خوانديد.

من از دوستان عزيز براي اينكه روشن شود قضيه من اين كتاب صحيح بخاري است.

بيننده:

من از شما يك خواهش دارم اينكه به من بگوييد صحيح مسلم كجا است آقاي قزويني تا من تهيه كنم.

استاد قزويني:

آقا جان من كه نه از كتاب فروشي ها سقز خبر دارم و نه سنندج ، ما با دوستان آمديم تمام كتاب فروشي هاي سنندج شما برويد صحيح بخاري ومسلم موجود است.

الان من عين كتاب را نشان مي دهم

اين كتاب صحيح بخاري است كه چاپ بيت الافكار دوليه عربستان سعودي است.

در اينجا حديثي كه حضرت عالي فرموديد حديث 5358 همان حديثي كه شما اشاره فرموديد و ترجمه اش را خوانديد. اينجا مي گويد:

وَأَقْبَلَ علي عَلِيٍّ وَعَبَّاسٍ تَزْعُمَانِ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ كَذَا وَكَذَا

درست شد؟ اينجا مي گويد رو كرد به علي و عباس گفت شما گمان مي كنيد كه ابابكر اين چنين و اين چنين است.

همانطوري كه حضرت عالي اشاره فرموديد. اين كتاب صحيح بخاري را من الان كنار مي گذارم.

اين هم صحيح مسلم است و اين را هم ما چاپ نكرديم بلكه عربستان و دارالفكر چاپ كرده است ، بيروت چاپ كرده است.

اين هم حديث 4468 كه من اشاره كردم ، اين هم همان عبارتي است كه آقاي بخاري آورده بود و كذا كذا گذاشته بود:

فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا

شما راي تان اين بود كه ابوبكر دروغ مي گويد گنهكار و حيله گر و خائن است و خدا مي داند كه او صادق و بار و راشد و تابع حق است

ثُمَّ تُوُفِّيَ أبو بَكْرٍ وأنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ وَوَلِيُّ أبي بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا

خوب ببينيد اين عبارت در حقيقت آقاي بخاري احساس كرده كه اين عبارت توهين است و عقيده علي بن ابيطالب اين است و بعد به هيچ وجهي من الوجوه علي بن ابيطالب انكار نكرده است بلكه در آخر روايت:

قال أَكَذَلِكَ

آيا همين طوري كه من مي گويم هست ؟

قالا نعم

علي گفت بلكه همين طوري است كه تو مي گويي

صحيح مسلم ج 3، ص 1378

معنايش چيست ؟ يعني مي گويد اينطور كه من نقل كردم در رابطه با ارث و اين قضيه و اينكه من گفتم شما نظرتان نسبت به ابوبكر و من اين است كه ما دروغگو و خائن هستيم آيا واقعا درست است آقاي علي ؟ درست است آقاي عباس ؟

قالا نعم

گفتند بله درست است.

حالا من جمله جناب آقاي يزداني را نمي دانم چيست و اگر واقعا جمله تندي گفته باشد هركس باشد ما محكوم مي كنيم و از اهل سنت پوزش مي طلبيم و حتي اگر بنده خودمم هم باشم يكدفعه اشتباه كنيم ، غفلت كنيم و توجه نداشته باشيم يا عمدا بياييم توهين كنيم اين توهين محكوم است گناه است معصيت است و جزو گناهان نابخشودني هم مي دانيم.

بيننده:

نظر شما در رابطه با اين حديث چيست؟

استاد قزويني:

درباره اين حديث من نمي خواهم نظر شخصي بدهم شما ببينيد ما قضاوت را با مردم مي گذاريم.

ببين برادر عزيزم صحيح مسلم است صحيح مسلم از اول تا آخر مورد تاييد ما نيست و كلا ما عقيده مان صحيح مسلم و بخاري را كتابي كه به آن استناد كنيم نمي دانيم چون شيعه به هيچ وجهي آقايان فقهاي ما نمي آيند به روايات صحيح بخاري و مسلم استناد كند چون اين دو تا كتاب در زمان بني العباس نوشته شده و تحت نظارت و اشراف بني العباس بوده است و بني العباس عداوت با اهل بيت داشتند و اين عقيده ماست كه رواياتي توسط كعب الاحبار يهودي ، ابوهريره اي كه كاملا مشخص است كه در صحيح بخاري وقتي روايت مي گويد و مردم اعتراض مي كنند و مي گويند اين روايت از پيامبر نبود از كيسه ام در آوردم خوب اينطور روايات در صحيحين هست.

عقيده ما اين است كه ما اينها را نه كتاب معتبر مي دانيم و نه رواياتش را معتبر مي دانيم. ما كتاب كافي داريم كتاب تهذيب داريم كتاب من لا يحضر داريم استبصار داريم و ما براي استنباط احكام به اين كتب مراجعه مي كنيم ولي اينكه آيا اين روايت چه هست و چه نيست.

شما در همين صحيح بخاري يك آقايي كن من يك شماره آدرس مي دهم:

شماره 4240 را هم ببين در صحيح بخاري و ببينيد در آنجا اميرالمؤمنين خطاب به ابوبكر مي گويد:

وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ

تو در امر خلافت در حق ما استبداد كردي و مي گويد به منزل من بيا تا با هم صحبت كنيم و عمر را نيار

ولا يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ

من دوست ندارم عمر در مجلس من حضور داشته باشد

صحيح البخاري ج 4، ص 3997

اين براي صحيح بخاري است برادر بزرگوارم. حداقل انتظار ما از شما اين است كه اين مطالبي كه در كتب خود شما آمده است اين ها را يك مقداري با دقت بيشتر نگاه كنيد.

حضرت عالي لازم هم باشد چون آدم بزرگواري هستيد آدرستان را به ما بدهيد بنده اين قول را به شما مي دهم كه به احترام اين ادب شما صحيح بخاري يك دوره همين فردا در قم تهيه كنم و به آدرس شما بفرستم، از اين بهتر؟

بيننده:

صحيح مسلم چون صحيح بخاري را دارم

استاد قزويني:

چشم صحيح مسلم ، دوستان اتاق فرمان همين الان يادداشت كنيد فردا صبح صحيح مسلم يك دوره مي گيرم و در اين صفحه يك كاغذ مي گذارم و خدمت حضرت عالي مي فرستم ولي به شرط اينكه هفته آينده بياييد بگوييد اين كتاب صحيح مسلم به دست ما رسيد.

و به همه بينندگان بشارت بدهيد كه عمل كرد

بيننده:

عربي اش را نمي دانم لطف كنيد اگر مي توانيد فارسي اش را براي من بفرستيد.

استاد قزويني:

نه ترجمه اش در قم نيست ، اين را از الان خدمت شما عرض كنم كه بنده خودم به تمام شاگردانم گفتم كه مطالعه كردن كتاب فارسي براي طلبه حرام است و اين عقيده من است.

ترجمه اين كتاب را ما نداريم. اگر بتوانم با آقاي مولوي مرادزهي صاحب انتشارات فاروق زاهدان اين را هم من قول مي دهم البته اين را براي فردا مي شود اگر عربي اش را بخواهيد من فردا برايتان مي فرستم.

بيننده:

نه فارسي اش را مي خواهم.

استاد قزويني:

آخه ببينيد در فارسي اش اون كسي كه ترجمه مي كنيد ترجمه اش را مقداري بالا و پايين مي كنند شما عربي اش را داشته باشيد برويد پيش يكي از علما برايتان ترجمه كنند او رواياتي كه مورد نظرتان است. اگر اجازه دهيد من عربي اش را براي شما بفرستم و اين صفحه را هم كاغذ مي گذارم و حداقل اون حديث براي جناب آقاي اميني كه انقدر مودب است.

حالا ترجمه اش را به ما تخفيف بدهيد.

بيننده :

چشم

مجري :

البته شما بابي را باز نكنيد كه از اين به بعد بينندگان زنگ بزنند كه ما كتاب مي خواهيم .

استاد قزويني:

نه اين آقاي اميني اگر ده تا صحيح مسلم هم بخواهد ما خدمتشان هديه مي كنيم چون واقعا آدم مودب و بزرگواري است.

بيننده :

خيلي ممنون متشكرم واقعا شرمنده

مجري :

خداحافظ شما ، 31 دقيقه با شما صحبت كرديم.

بيننده : طاهري از ابهر

من اولين بار است كه از خط شيعيان مزاحمم مي شوم و آقاي قزويني شايد ما را بشناسند.

انشاء الله آقاي اميني فردا تكرار برنامه را ببينند و خودش منصفانه قضاوت كنند كه اين همه سخنراني كردند. 31 دقيقه ما پشت خط بوديم. بالاخره انصاف خوب چيزي است.

مجري :

اگر واقعا دوستمان جناب آقاي اميني مشكل شان حل بشود نيم ساعت كه سهل است 2 ساعت هم مي شود نگه داريم. ولي حالا شما بزرگواري كنيد امثال آقاي اميني را كه واقعا دنبال هستند تا مشكلات را حل بكنند فرصت بدهيم و ناراحت نشويم.

بيننده:

انشاءالله ، آقاي قزويني بزرگوار يكي از دلائلي كه من خودم باعث شد راه حق را در پيش بگيرم همين دوگانه گويي هايي بود كه از شبكه وصال و كلمه داشتند.

مثلا يكي از چيزهايي كه من حساس بودم انكار شهادت حضرت زهرا بود يا فضائل حضرت علي عليه السلام.

درباره شهادت حضرت زهرا به كتاب هاي تاريخي خيلي مراجعه كردم مثلا كسي را سيدة نساء العالمين بدانيم بعد اين همه او را اذيت كنيم.

بلاذري در انساب الاشراف جلد1 ص 568 كه مي گويد:

أن أبا بكر أرسل إلي عليّ يريد البيعة

كه مي رود براي بيعت گرفتن از حضرت علي

سير اعلام النبلا ، سليم بن قيس و آلوسي كه مفسر روح المعاني است.

من نمي خواهم زياد وقت شما را بگيرم و يا طبري و ابن حجر كه همه اينها و حتي بخاري جلد 4 صفحه 1549 حديث 3998 گفته كه حضرت زهرا تا آخر عمر با جناب ابوبكر صحبت نكردند.

و رسول خدا هم كه فرمود: فاطمه پاره تن من است هر كس فاطمه را اذيت كند من را اذيت كرده است.

از اينجا مي خواستم يك چيزي را به آقاي خورزو خان جناب آقاي محمد باقر سجودي اعلام كن، نمي دانم خورزو خان فيلمي بود كه مهران مديري در شب هاي برره نشان مي داد كه خورزو خان گرد نخود مي زد و مي رفت به توهم.

نمي دانم ما كه نگاه مي كرديم شما را نمي دانم شايد فرصت نداشتيد.

مجري :

حالا يك مقدار مودبانه تر صحبت كنيم

بيننده :

نه خورزو خان كلمه بدي نيست شما مي توانيد فردا از بچه هاي صدا و سيما هم بپرسيد

مجري :

يعني شخصيت منفي نبود ؟

بيننده :

نه خورزو خان يك نفر بود كه مي رفت گرد نخود مي زد و تو توهم مي رفت نه نه نه نه

اصلا اهانت نيست.

آقاي سجودي مي فرمودند كه ايراني ها فرهنگ نداشتند و من مي خواهم بگويم كه شما فرموديد كه ايراني ها فرهنگ نداشتند و عمر فرهنگ را به ايران آورد.

آقاي سجودي مراجعه كنند به كتاب المغني ابن قدامه جلد 11 صفحه 81 كه چه كسي به جاي گوشت مرغ و گوسفند چلپاسه مي خورد.

و كنزالعمال متقي هندي مجلد ثامن حديث 41766 صفحه 190 و همچنين حديث 41767

عن عمر قال : ما أحب أن لي بالضباب حمر النعم

و معجم كبير طبراني جلد سادس صفحه 245 حديث 13367 و يا ابن ماجه در كتاب الطهارة حديث 308 در صفحه 94 از فرزند جناب عمر :

رآني رسول الله وأنا أبول قائما فقال يا عمر لا تبل قائما

و يا متقي هندي در جزء تاسع صفحه 227 حديث 27233 كه :

أيت عمر بن الخطاب يبول قائما

استاد قزويني:

حالا اينها زياد

بيننده :

نه حاج آقا اينها هم واجب است و بايد بگويم اين طوري هم نيست كه با ما هم راه بياييد. اون آقا 40 دقيقه حرف زد بگذاريد ما هم 3 دقيقه حرف بزنيم.

من از اينجا مي خواهم بگويم كه بي فرهنگ آقاي خورزو خان سجودي است كه شبهاي برره گرد نخود مي زد و توهم مي رفت و از او خواهش مي كنم كه چشمانش را باز كند و حقايق تاريخي را ببيند كه چه كسي بي فرهنگ بود و كي فلان كارها را مي كرد و كي ديوار همسايه را كثيف مي كرد.

زياد مزاحم شما نشوم و با يك شعري تمام مي كنم

علي بود آن ولي كه مسيحا دم گرفت از او

بود رهبر به نوج و ادم و موسي بن عمراني

در اين ملك عجم تا سايه لطفش بود باقي

چه بيند حمله دشمن به هر ايران و ايراني

بيننده : عليزاده از بوشهر(اهل سنت)

تماس بيننده قطع مي شود.

استاد قزويني:

من در پايان از امثال جناب آقاي اميني بزرگوار همان طوري كه اين آقاي طاهري اشاره كردند تقاضا مي كنم كه ببينند تكرار برنامه را كه نزديك نيم ساعت اين تريبون را در اختيار اين عزيزمان قرار داديم، خيلي اصرار داشت كه اين ترجمه را بخواند با اينكه ترجمه اش خيلي ناميزان بود.

به هر حال ولي ما براي اينكه اين عزيزمان به قدري براي ما محترم بودند 32 دقيقه وقت در اختيارشان قرار داديم.

مجري:

آدرسشان را هم گرفتند

استاد قزويني:

ببينيد برادر بزرگوار حداقل مراجعه كنيد به اين شبكه هاي ديگري كه دم از اهل سنت مي زنند و نماينده اهل سنت خود را مي دانند و ببينيد كه آنها برخوردشان با دوستان شيعه ما چه است .

و اضافه بر اينكه حضرت عالي يك مقداري دقت بفرماييد ارتباطتان را با علما بيشتر كنيد حرف هايي كه ما مي زنيم اينها را چه خوب و چه بد ، چه آنهايي را كه مي پسنديدو چه نمي پسنديد من تقاضايم اين است كه اينها را با ديگر علمايي كه در سقز هستند با اينها مطرح كنيد و جواب اينها را بگيريد و بياوريد اينجا و براي ما نقل كنيد.

ما به دوستان اصرار مي كنيم كه بياييد اينجا بنشينيم و گفتگو كنيم، ما اون 3-4 سال قبل هم كه در مهاباد بوديم با اينكه آقايان كرد ها در مهمان نوازي يد طولايي دارند ولي مهمان نوازي شان در آن جلسه مهمان نوازي نادرستي بود و من چند بار هم گلايه كردم.

حالا بگذريم ولي به ما قول دادند كه تشريف بياورند قم يا ما را دعوت كنند كه يك جلسه اي با اين علماي بزرگوار اهل سنت مهاباد بنشينيم و با هم صحبت كنيم.

تا الان هيچ مطلبي ، 3-4 بار هم من زنگ زدم ، يكي از اين بزرگواران به نام ماموستا ابوبكر گفتم كه من منتظرم يا تشريف بياوريد قم يا هر وقت اماده هستيد من تشريف بياورم آنجا.

شما بزرگواري كنيد جناب آقاي اميني اگر بتوانيد از اين علماي بزرگواري كه هم عربي مسلط هستند و هم منصف هستند اينها اگر بيايند روي خط همانطور كه به حضرت عالي نيم ساعت وقت داديم براي آنها بيش از نيم ساعت هم وقت مي دهيم كه بيايند اينجا صحبت كنند و ديگر عزيزان اهل سنت هم حرف علماي خودشان را بشنوند در اين زمينه، شيعه ها هم بشنوند و طبق آيه شريفه:

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

سوره زمر آيه 17 و 18

خدايا تو را قسمت مي دهيم به آبروي محمد و آل محمد فرج مولاي ما بقية الله الاعظم نزديك بگردان و ما را از ياران ويژه آن بزرگوار قرار بده.

******************

اللهم عجل لوليك الفرج



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها