2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
ادله عقلي امامت / انكار رحلت رسول خدا توسط عمر بن خطاب (2)
کد مطلب: ٥٢٧٢ تاریخ انتشار: ٢٢ شهریور ١٤٠٢ تعداد بازدید: 5089
حبل المتین » نقد خلافت خلفای سه گانه
ادله عقلي امامت / انكار رحلت رسول خدا توسط عمر بن خطاب (2)

انکار رحلت پیامبر توسط عمر ، عدم قبول سخن دیگران و قبول سخن ابوبکر
حبل المتین 93/02/07

بسم الله الرحمن الرحیم

تاريخ : 93/02/07

مجري :

ما در اين برنامه قصد داريم كه تاريخ اسلام را مورد بحث و بررسي قرار دهيم و در يك واكاوي عالمانه اتفاقاتي را كه در صدر اسلام به وجود آمده را براي شما مطرح مي كنيم و عمده مطالبي هم كه بيان مي شود ، از كتب اهل سنت هست . به خاطر اين كه هم برادران اهل سنت ما راحت تر ارتباط برقرار كنند و هم اين كه اسناد حقانيت اهل بيت (عليهم السلام) بر همگان آشكار شود .

در اين برنامه هم در خدمت استاد آيت الله حسيني قزويني هستيم . اگر خاطر شريف شما باشد ، بحث ما در باره ادله عقلي امامت بود كه به جهت عمق مطالب ، مباحث ما بسيار طولاني مي شود و ما به صورت سطحي آن ها را مطرح نمي كنيم . ما در بحث ادله عقلي امامت ، سه شاخصه اصلي را بيان كرديم كه اعلميت اولين شاخصه آن بود و اين كه امام جامعه از همه مردم ، بايد اعلم و عالم تر باشد كه مصداق روشن و آشكار آن ، حضرت امير المؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) است كه با همه موضوعات آن بيان شد .

در طرف مقابل كه بخواهيم مقايسه كنيم ، بدون هيچ جسارت و توهيني ، خلفاء بودند كه آيا اين خلفاء مانند امير المؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) از جايگاه علمي كه مطرح كرديم ، برخوردار هستند يا نه ؟

در جلسه گذشته به مطالب مربوط به ابن قيم جوزيه پرداختيم كه ايشان با رعايت ادب به اين مسئله پرداخته بود كه خليفه دوم به مسائلي جهل داشتند . يكي از مسائلي كه ايشان مطرح كرده ، قضيه عدم آگاهي خليفه دوم از رحلت رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) است كه لطف كنيد در اين باره توضيحاتي را بيان كنيد .

آيت الله حسيني قزويني :

همان طور كه بارها اشاره شده ، هدف بيان حقيقت تاريخي بدون هيچ گونه اعمال نظر و تحميل عقيده به مخاطب است . دانستن حق مسلم هر انسان و هر مسلماني است و ما اين بحث را آغاز كرديم ، ادله شيعه بر امامت الهي و بلافصل اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) از كتاب و سنت و بحث ادله عقلي را مطرح كرديم كه عمدتا عزيزان شيعه ما در اين كره خاكي بيننده ما هستند ، به مباني اعتقادي خود مسلط شوند و اعتقادات تقليدي و شناسنامه اي را به اعتقادات برهاني و استدلالي بدل كنند و در بروز و الغاء شبهات ، توانايي دفاع از اعتقادات خود را داشته باشند .

هدف اصلي ما اين است و قصد جسارت به كسي را نداريم و بارها گفته ايم كه اهانت و جسارت به مقدسات اهل سنت را گناهي نابخشودني و بزرگ مي دانيم و كساني كه اهانت و جسارت را شعار خود قرار داده اند ، بارها گفته ايم كه رفتار و كردارشان هم مخالف قرآن است و هم مخالف دستورات ائمه (عليهم السلام) و هم مخالف مراجع تقليد معاصر هست .

لذا اگر عزيزان اهل سنت بعضا برايشان جاي تعجب باشد كه ما اين قضايا را مطرح مي كنيم ، تقاضا داريم كه خود به اين منابع مراجعه نموده و ببينند كه اين مطالب در كتاب هايشان آمده يا نيامده و به چه كيفيتي است . عزيزان اگر مطالب را چشم و گوش بسته مي شنوند ، باور نكنند . عصر ، عصر رسانه و اطلاعات است و براي هيچ كس چه شيعه و چه سني ، بهانه نيست كه خبر و اطلاع نداريم .

شما اگر وارد اينترنت وفضاي سايبري شويد ، مي توانيد هر كتاب را از شيعه يا اهل سنت پيدا كنيد و هم چنين نرم افزار هايي كه شيعيان و اهل سنت و حتي وهابيت نوشته اند ، به راحتي قابل دسترسي است . ما اين مطالب را فقط به عنوان نقل قول بيان مي كنيم و قصد اين را نداريم كه عقايد خود را بر كسي تحميل كنيم تا عزيزان آن را بپذيرند .

مطالبي در جلسات قبل بيان شد كه جايگاه علمي اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) را با جايگاه علمي خليفه اول و خليفه دوم مقايسه كرديم و مطالبي را از ابن حزم اندلسي ، ابن قيم جوزيه نقل كرديم . اين دو نفر از شخصيت هاي علمي برجسته اهل سنت هستند كه ابن كثير دمشقي در باره آن ها دارد كه :

في ليلة الخميس ثالث عشر رجب وقت أذان العشاء توفي صاحبنا الشيخ الامام العلامة شمس الدين محمد بن أبي بكر بن أيوب الزرعي إمام الجوزية وابن قيمها .

... ابن كثير دمشقي در باره ايشان دارد كه رفيق و سرور ما ، استاد علامه شمس الدين محمد بن ابي بكر بن ايوب الزرعي امام جوزيه و ابن قيم .

ابن كثير دمشقي ، ابو الفداء اسماعيل بن عمر ، البدايه و النهايه ، ج 14 ، ص 234 ،چاپ مكتبه المعارف بيروت

كلمه امام را اين آقايان به هر كسي اطلاق نمي كنند . به قول ذهبي اگر به كسي كلمه امام اطلاق شد ، قول هيچ تضعيفگري در باره او پذيرفته نيست .

سيوطي مي گويد:

وصنف وناظر ، واجتهد وصار من الأئمة الكبار في التفسير والحديث والفروع والأصلين والعربية

سيوطي هم در باره ايشان مي گويد : ابن قيم از امامان بزرگ اهل سنت است در تفسير ، حديث ، فروغ و غيره ...

سيوطي ، جلال الدين عبد الرحمن ، بغيه الوعاه ، ج 1 ، ص 63 ، چاپ مكتبه عصريه

در رابطه با ابن حزم اندلسي ، آقاي ذهبي مي گويد :

ابن حزم الإمام الأوحد البحر.... فإنه رأس في علوم الاسلامي ... عديم النظير .

ابن حزم نه تنها امام بوده ؛ بلكه امام يگانه دوران بوده .... سر دسته علوم اسلامي است .... شخصيت بي نظير اسلام است .

ذهبي ، شمس الدين احمد بن محمد بن عثمان ، سير اعلام النبلاء ، ج 18 ،ص 184

جناب سيوطي و زركلي هم به همين شكل از ايشان تعريفات زيادي كرده اند . لذا اين مباحثي را كه در رابطه با عدم آگاهي خليفه اول و دوم نسبت به مباحث احكام وغيره بيان كرديم ، از اين دو شخصيت علمي است . آقاي ابن قيم جوزيه مي گويد : مواردي از خليفه مخفي ماند ؛ البته ابن حزم عبارت تندي را در رابطه با خليفه دارد و مي گويد : خليفه جاهل بود .

وكما خفي عليه قوله تعالي : «إنك ميت وإنهم وإنهم ميتون وقوله وما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل أفإن مات أو قتل انقلبتم عل اعقابكم حتي قال والله كأني ما سمعتها قط قبل وقتي هذا .

از خليفه دوم مخفي ماند قول خداوند متعال : كه اي پيامبر تو مي ميري و ديگران هم مي ميرند و نبي مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله) ، رسولي است كه قبل از او هم رسولاني بوده كه اگر از دنيا برود و يا كشته شود ، شما به دوران جاهليت بر مي گرديد ....

ما بخشي از اين مطلب را جلسه قبل هم اشاره كرديم كه بخاري از عايشه نقل مي كند :

روي البخاري عن الْقَاسِمُ أَنَّ عَائِشَةَ رضي الله عنها قالت شَخَصَ بَصَرُ النبي صلي الله عليه وسلم ثُمَّ قال في الرَّفِيقِ الأعلي ثَلَاثًا وَقَصَّ الحديث قالت فما كانت من خُطْبَتِهِمَا من خُطْبَةٍ إلا نَفَعَ الله بها لقد خَوَّفَ عُمَرُ الناس وَإِنَّ فِيهِمْ لَنِفَاقًا فَرَدَّهُمْ الله بِذَلِكَ .

بخاري از عايشه نقل مي كند كه بعد از رحلت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) خليفه دوم در ميان مردم خوف و ترس ايجاد كرد و در ميان آن ها نفاق بوده ...

بخاري ، صحيح بخاري ، ج 3 ، ص 1341 ، حديث 3467 ، چاپ ابن كثير يمامه

يا اين كه تعبير ديگر از خليفه دوم بيان مي كند :

عن عَائِشَةَ رضي الله عنها زَوْجِ النبي صلي الله عليه وسلم أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم مَاتَ وأبو بَكْرٍ بِالسُّنْحِ قال إِسْمَاعِيلُ يَعْنِي بِالْعَالِيَةِ فَقَامَ عُمَرُ يقول والله ما مَاتَ رسول اللَّهِ قالت وقال عُمَرُ والله ما كان يَقَعُ في نَفْسِي إلا ذَاكَ وَلَيَبْعَثَنَّهُ الله فَلَيَقْطَعَنَّ أَيْدِيَ رِجَالٍ وَأَرْجُلَهُمْ.

از عايشه نقل شده كه بعد از رحلت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) ، ابوبكر در خارج از مدينه ، در منطقه سنح بود ، عمر برخاست وگفت : به خدا سوگند رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نمرده است و او را مبعوث مي كند و قطع مي كند دست و پاي مرداني را كه تصور مي كنند ايشان از دنيا رفته اند .

بخاري ، صحيح بخاري ،ج 3 ، ص 1341

يا اين كه تعبيري كه آقاي طبراني متوفاي 360 هـ دارد :

روي الطبراني عن سالم بن عبيد قال : فَقُبِضَ رسول اللَّهِ صلي اللَّهُ عليه وسلم فقال عُمَرُ رضي اللَّهُ عنه لا أَسْمَعُ رَجُلا يقول مَاتَ رسول اللَّهِ صلي اللَّهُ عليه وسلم إِلا ضَرَبْتُهُ بِالسَّيْفِ .

عمر گفت : نشنوم كسي بگويد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مرده ، اگر كسي بگويد با اين شمشير او را خواهم زد .

طبراني ، سليمان بن احمد بن ايوب ابوالقاسم ، معجم كبير ، ج 7 ،ص 57

اين ها مطالبي است كه هيثمي و صالحي شامي مي گويند :

قال الهيثمي : رواه الطبراني ورجاله ثقات .

روايت را طبراني نقل كرده و روات آن ثقه هستند .

هيثمي ، علي بن ابي بكر ، مجمع الزوائد ، ج 5 ، ص 183

قال الصالحي الشامي : وروي الطبراني برجال ثقات

صالحي شامي هم مي گويد: اين روايت را طبراني با رجال ثقه نقل كرده است .

صالحي شامي ، محمد بن يوسف ، سبل الهدي و الرشاد ، ج 11 ، ص 257

اين مباحث همه در كتب اهل سنت است ، چيزي نيست كه در كتب شيعه نقل شده باشد .

انكار رحلت رسول خدا توسط عمر بن خطاب

آلوسي متوفاي 1270 هـ هم به تفصيل اين موارد را بيان كرده است :

فقد روي أبو هريرة أنه رضي الله تعالي عنه قام يومئذ فقال : إن رجالا من المنافقين يزعمون أن رسول الله صلي الله تعالي عليه وسلم توفي ....

روي الطبراني عن الزهري عن سعيد بن المسيب عن ابي هريرة قال لما توفي رسول الله قام عمر بن الخطاب فقال : إن رجالا من المنافقين يزعمون آن رسول الله صلي الله عليه وآله توفي وإن رسول الله صلي الله تعالي عليه وسلم والله ما مات ولكن ذهب إلي ربه كما ذهب موسي بن عمران فقد غاب عن قومه أربعين ليلة ثم رجع إليهم بعد أن قيل : قد مات والله ليرجعن رسول الله صلي الله تعالي عليه وسلم كما رجع موسي فليقطعن أيدي رجال وأرجلهم زعموا أن رسول الله صلي الله تعالي عليه وسلم مات.

آلوسي از ابوهريره نقل مي كند كه عمر گفت : تعدادي از منافقين گمان مي كنند كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفته است ....

پيامبر (صلي الله عليه و آله ) از دنيا نرفته و به خدا سوگند رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مي آيد و دست و پاي كساني را كه تصور مي كردند ايشان از دنيا رفته اند را قطع خواهد كرد .

يعني كساني كه مي گويند رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفته ، تعدادي از منافقين هستند.

آلوسي ، ابي الفضل شهاب الدين سيد محمود ، روح المعاني ، ج4 ، ص 74

ما در جلسه قبل هم گفتيم كه اين عزيزان روي خط تماس با ما بيايند و اين مطالب را كه به وضوح بيان شده و در كتاب هاي علماي بزرگ اهل سنت نقل شده است ، توضيح بدهند.

تأييد رحلت رسول خدا (ص) توسط ابوبكر

از صحيح بخاري نقل كرديم كه خليفه دوم در سخنراني خود مردم را تهديد مي كرد كه ابوبكر آمد :

عن عبد اللَّهِ بن عَبَّاسٍ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ خَرَجَ وَعُمَرُ بن الْخَطَّابِ يُكَلِّمُ الناس فقال اجْلِسْ يا عُمَرُ فَأَبَي عُمَرُ أَنْ يَجْلِسَ فَأَقْبَلَ الناس إليه وَتَرَكُوا عُمَرَ فقال أبو بَكْرٍ أَمَّا بَعْدُ فَمَنْ كان مِنْكُمْ يَعْبُدُ مُحَمَّدًا صلي الله عليه وسلم فان مُحَمَّدًا قد مَاتَ وَمَنْ كان مِنْكُمْ يَعْبُدُ اللَّهَ فإن اللَّهَ حَيٌّ لَا يَمُوتُ قال الله ) وما مُحَمَّدٌ إلا رَسُولٌ قد خَلَتْ من قَبْلِهِ الرُّسُلُ ( إلي قَوْلِهِ ) الشَّاكِرِينَ ( وقال والله لَكَأَنَّ الناس لم يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ هذه الْآيَةَ حتي تَلَاهَا أبو بَكْرٍ فَتَلَقَّاهَا منه الناس

بخاري از عبد الله بن عباس نقل مي كند كه خليفه دوم سخنراني مي كرد و در آن مردم را تهديد مي نمود كه ابوبكر گفت : كساني كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را مي پرستيدند ، بدانند كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفته است ....

بخاري ، صحيح بخاري ، ج4 ، ص 1618

ما در اين جا سؤالاتي مطرح كرديم ؛ اما هيچ يك از كساني كه روي خط آمدند ، پاسخ اين سؤالات را ندادند . اگر پاسخ اين سؤالات داده شود هم ما و هم بينندگان اهل سنت استفاده مي كنيم .

اين كه خليفه دوم مي گويد : تعدادي از منافقين هستند كه تصور مي كنند رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفته اند . خليفه اول هم مي گويد : كساني كه پيامبر پرست هستند ، بدانند كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفته است .

اين مطالب براي ما روشن نيست و هر چه در تفاسير صحيح بخاري هم كه جستجو كرديم ، نتوانستيم منظور اين مطالب را پيدا كنيم و شارحين بخاري بايد به اين سؤالات پاسخ دهند .

مگر در ميان مسلمانان كسي بود كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را بپرستد ؟ منظور از اين جمله چيست ؟

اين مطالب خلاصه اي از مطالب گذشته بود .

مجري :

جناب استاد ! در آن زمان هيچ يك از صحابه آيات قرآن را كه أفإن مات ... را براي خليفه دوم نخواند كه چنين سخناني را بيان نكنند .

سخن ابن ام مكتوم در وفات رسول خدا (صلي الله عليه و آله)

حضرت آيت الله حسيني قزويني :

سؤال خوبي است كه واقعا قبل از آمدن ابوبكر ، خليفه دوم كه مي گفت : هر كس بگويد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفته ، از منافقين هستند و من دست و پاي آن ها را قطع مي كنم ، آيا اين آيات قرآن را نشنيده بود :

إنك ميت وإنهم ميتون ...

وما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل ...

أفإن مات أو قتل إنقلبتم علي اعقابكم ....

اين ها همه آيات قرآن است . ابن كثير دمشقي متوفاي 748 هـ مي گويد :

عن عروة بن زبير في ذكر وفاة النبي صلي الله عليه وآله قال : قام عمر بن الخطاب يخطب الناس ويتوعد من قال مات بالقتل والقطع ويقول : ان رسول الله صلي الله عليه وآله في غشية لو قد قام قتل وقطع وعمرو بن قيس بن زائدة بن الاصم بن ام المكتوم في مؤخر المسجد يقرأ « وما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل » والناس في المسجد يبكون ويموجون لايسمعون.

از عروه بن زبير نقل شده كه بعد از وفات رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ، عمر سخنراني كرد و مردم را مي ترساند و تهديد مي كرد كه هر كس بگويد رسول خدا(صلي الله عليه و آله) از دنيا رفته ، مي كشد و دست و پاي او را قطع مي كند و مي گفت : پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) غش كرده و اگر بايستد ، افرادي را مي كشد و دست و پاي آن ها را قطع مي كند . عمرو بن قيس بن زائده يا ابن ام مكتوم ( حدود 11 بار در مسافرت هاي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) جانشين آن حضرت بود و به جاي ايشان نماز مي خوانده و در حجه الوداع هم ايشان به جاي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در مدينه نماز مي خواند ) در قسمت انتهايي مسجد اين آيه را مي خواند : وما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل

مردم گريه مي كردند و صداي ابن ام مكتوم را اصلا نمي شنيدند .

ابن كثير ، البدايه والنهايه ، ج 5 ، ص 242

ابن ام مكتوم هم همان آيه را خواند كه ابوبكر خوانده بود و هيچ چيز جديدي در اين ميان نبود و نه خليفه دوم شنيد و نه ديگران شنيدند .

مجري :

استاد ! نشنيدند يا اين كه توجه نكردند ؟

كساني كه به رحلت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) تصريح دارد

1 ) عباس بن عبد المطلب

آيت الله حسيني قزويني :

اگر روايت بعدي را بشنويم ، روشن مي شود . ابن كثير مي گويد :

في رواية بن كثير فخرج عباس بن عبدالمطلب علي الناس فقال: يا أيها الناس هل عند أحد منكم من عهد من رسول الله صلي الله عليه وسلم في وفاته فليحدثنا ؟ قالوا: لا.قال: هل عندك يا عمر من علم ؟ قال: لا.فقال العباس: اشهدوا أيها الناس أن أحدا لا يشهد علي رسول الله بعهد عهده إليه في وفاته، والله الذي لا إله إلا هو لقد ذاق رسول الله صلي الله عليه وسلم الموت.

عباس عموي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در ميان مردم آمد و گفت : آيا شما چيزي از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شنيديد كه ايشان نمي ميرد يا اين كه به معراج مي رود و بعد از مدتي برمي گردد ؛ همان طور كه حضرت موسي (عليه السلام) به كوه طور رفته بود . گفتند : نه .

به عمر گفت : كه تو چيزي داري كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) گفته باشد ، من نمي ميرم ؟ عمر گفت : نه من هم نشنيده ام . عباس گفت : اي مردم شاهد باشيد كه كسي در رابطه با رحلت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ندارد ، به خدا قسم رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفته است .

ابن كثير ، البدايه و النهايه ، ج 5 ، ص 243 ، چاپ مكتبه المعارف بيروت

بيهقي ، دلائل النبوه ، ج 7 ، ص 217

اين مطلب را خيلي واضح و روشن بيان مي كند ، سخنراني مي كند و همه به سخنان او گوش مي دهند . جناب آقاي باقبلاني متوفاي 403 هـ ، كه از استوانه هاي كلامي اهل سنت مي باشد ، مي گويد :

قال الباقلاني الم وقال العباس بن عبدالمطلب : إن رسول الله قد مات وإني قد رايت في وجهه ما لم ازل أعرفه في وجوه بني عبد المطلب عند الموت .

رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفته بود و من ديدم كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفته و در هنگام مرگ نورانيتي در چهره آن حضرت ديدم كه اين نورانيت را در چهره هيچ يك از فرزندان عبد المطلب نديدم .

باقلاني ، محمد بن طيب ، تمهيد الاوائل ، ص 489 ، چاپ مؤسسه ثقافيه بيروت

و ابو الفداء متوفاي732 نقل كرده است:

والله الذي لا اله الا هو لقد ذاق رسول الله الموت .

عباس بن عبد المطلب مي گويد : به خداوندي كه شريكي ندارد سوگند كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفته اند .

أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي، المختصر في أخبار البشر ج 1 ، ص 104

در سنن دارمي نقل شده كه عباس گفت :

وفقال العباس إن رسول الله (ص) يأسن كما يأسن البشر وإن رسول الله (ص) قد مات فادفنوا صاحبكم أيميت أحدكم إماتة ويميته إماتتين

همان گونه كه بشر پير مي شود ، پير شده بود و در نهايت ضعيف شده و از دنيا مي رود . رسول خدا (صلي الله عليه و آله) هم از دنيا رفته ، پس سرور و صاحبتان را دفن كنيد . آيا كسي از شما دو بار مي ميرد ؟

دارمي ، عبدالله بن عبد الرحمن ابو محمد ، سنن دارمي ، ج1 ، ص 39

2 ) مغيره بن شعبه

اين روايت در مسند احمد نقل شده است :

في رواية احمد عن عايشة في وفاة رسول الله صلي الله عليه وسلم فَجَاءَ عُمَرُ وَالْمُغِيرَةُ بن شُعْبَةَ فَاسْتَأْذَنَا فَأَذِنْتُ لَهُمَا وَجَذَبْتُ إِلَيَّ الْحِجَابَ فَنَظَرَ عُمَرُ إليه فقال وأغشياه ما أَشَدُّ غشي رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم ثُمَّ قَامَا فلما دَنَوَا مِنَ الْبَابِ قال الْمُغِيرَةُ يا عُمَرُ مَاتَ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم قال كَذَبْتَ بَلْ أنت رَجُلٌ تَحُوسُكَ فِتْنَةٌ أن رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم لاَ يَمُوتُ حتي يُفْنِيَ الله عز وجل الْمُنَافِقِينَ

در روايت احمد از عايشه نقل شده كه هنگام وفات رسول خدا (صلي الله عليه و آله) عمر و مغيره بن شعبه آمدند و براي ورود اجازه گرفتند ، اجازه دادم . پارچه اي كه بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) كشيده بودم را كنار زدم و به ايشان نگاه كرد و گفت : رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بيهوش شده و چه بيهوش شدن سختي است . زماني كه نزديك در شد ، مغيره بن شعبه گفت : عمر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفته اند ، بيهوش نشده است . عمر گفت : دروغ مي گويي ، ايشان نمرده است ؛ بلكه تو انسان فتنه گري هستي . پيامبر (صلي الله عليه و آله) نمي ميرد ، تا اين كه خداوند منافقين را از بين ببرد .

احمد بن حنبل ، مسند احمد ، ج6 ، ص 219 ، چاپ مؤسسه قرطبه مصر

ابن كثير ، البدايه و النهايه ، ج5 ، ص 241 ، چاپ مكتبه المعارف بيروت

اين مطالب كاملا روشن و واضح است كه قبل از آن كه خليفه اول به مدينه بيايد و اين آيه افان مات ... را بخواند يا اين كه آيه انك ميت وانهم ميتون ... را بخواند ، ابن ام مكتوم خواند ، كسي توجه نكرد . عباس عموي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) با عبارت هاي مختلف سخنراني كرد ، قبول نكردند . مغيره بن شعبه گفت و عمر او را متهم به فتنه گري كرد .

اين قضايا در كتب اهل سنت نقل شده و در آخرين لحظات وفات حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) اتفاق افتاده است .

مجري :

شما فرموديد كه اين سه صحابي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) اين آيات قرآن را خواندند . دليل خليفه دوم براي اين كارشان چه بوده است .

ما تعبيري را از كتاب البدايه والنهايه بيان كرديم :

بعد قرأئة ابي بكر قوله تعالي : وما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل ) إلي قوله (وسيجزي الله الشاكرين ) فقال عمر هذه الآية في القرآن والله ما علمت أن هذه الآية أنزلت قبل اليوم ؟

ابن كثير دمشقي كه مورد قبول همه مي باشد ، نقل مي كند كه بعد از اين كه ابوبكر اين آيه « وما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل ... آل عمران / 144 را خواندند ، عمر گفت : اين آيه در قرآن است ؟ به خدا سوگند من نمي دانستم كه اين آيه تا قبل از امروز نازل شده است .

بيهقي ، دلائل النبوه ، ج 7 ، ص 218

ابن كثير ، البدايه و النهايه ، ج 5 ، ص 243

سيوطي ، الدر المنثور ، ج 2 ، ص 337

اين تعبير در كتب علماي بزرگ اهل سنت از جمله بيهقي ، ابن كثير و سيوطي نقل شده است . معمولا آقاي سيوطي در جايي كه سند روايت ضعيف باشد ، بسند ضعيف را مي آورد كه در اين جا اين تعبير را هم نقل نمي كند . بيهقي هم در دلائل النبوه ( كه ابن تيميه دلائل النبوه را از بهترين كتاب ها مي داند ) همين تعبير را بيان كرده است .

شأن نزول آيه 144 آل عمران از زبان خليفه دوم

در المنثور سيوطي ، فتح القدير شوكاني ، كنز العمال متقي هندي از خود خليفه دوم نقل شده است :

أخرح ابن المنذر عن كليب قال : خطبنا عمر فكان يقرأ علي المنبر آل عمران ويقول : إنها أحدية ثم قال : تفرقنا عن رسول الله صلي الله عليه وسلم يوم أحد فصعدت الجبل فسمعت يهوديا يقول : قتل محمد فقلت لا أسمع أحدا يقول : قتل محمد إلا ضربت عنقه فنظرت فإذا رسول الله صلي الله عليه وسلم والناس يتراجعون إليه فنزلت هذه الآية ) وما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل أفإن مات أو قتل انقلبتم علي اعقابكم ...

سيوطي نقل مي كند كه يك روز خليفه دوم سخنراني مي كرد تا اين كه به آيه 144 آل عمران رسيد و گفت : اين آيه در جنگ احد نازل شده ، سپس گفت : در جنگ احد ما از اطراف رسول خدا (صلي الله عليه و آله) پراكنده شديم ، من بالاي كوه احد رفتم . شنيدم كه يك يهودي مي گفت : رسول خدا (صلي الله عليه و آله) كشته شد ....

سيوطي ، الدر المنثور ، ج2 ،ص 334

متقي هندي ، علاالدين علي ، ج 2 ، ص 162

آيا در جنگ احد يهودي ها هم حضور داشتند ؟

عزيزان براي ما توضيح دهند كه آيا در جنگ احد يهودي ها هم بوده اند ؟ در بالاي كوه يهودي چه مي كرده ؟ قطعا سپاه مشركين مكه نبودند ؛ چون آن ها با مسلمان ها فاصله داشتند ، كساني هم كه در اطراف رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بودند ، همه مسلمان بودند ، خليفه دوم مي گويد : شنيدم كه يك يهودي مي گفت : قتل محمد ، رسول خدا (صلي الله عليه و آله) كشته شد .

منافقين هم كه برگشتند ، هيچ كدام از منافقين در جنگ احد شركت نكرده بودند . بنده در اين جا تعبيري از سيد جعفر مرتضي نقل مي كنم بدون اين كه نظري دهم :

ونحن هنا لاندري من أين جاء ذلك اليهودي الملعون , الذي نقل عنه عمر قوله : قتل محمد , مع أنه صلي الله عليه وآله قد رفض مشاركة اليهود في هذه الحرب , كما رفض ذلك في غيرها . كما أننا لاندري كيف تفسر تهديد عمر لهذا اليهودي بالقتل مع أنه هو نفسه قد فر عن رسول الله صلي الله عليه وآله وأسلمه لأعدائه فأين كان حماس عمر عنه في الدفاع عن النبي صلي الله عليه وآله ضد المشركين ؟ ولم لم يقتل أحد منهم ؟...

ما نمي دانيم كه آن يهودي ملعون كه گفته رسول خدا (صلي الله عليه و آله) كشته شده ، از كجا آمده بود ؟ با اين كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) به يهودي ها اجازه نداد در هيچ كدام از جنگ ها شركت كنند .

يهودي ها با آن حضرت معاهده داشتند ، به شرط اين كه مسلمان ها را اذيت نكنند ، با مشركين همكاري نداشته باشند...

اين مطالب واضح و روشن است . از طرفي هم خوب است كه اين مطلب در گوشه اي از ذهن عزيزان ما چه شيعه و چه سني بماند . اين كه در جنگ بدر كه اولين جنگ در صدر اسلام بود ، كفار و مشركين زيادي كشته شد . آن ها براي اين شدند كه از مسلمان ها انتقام بگيرند. هزار نفر از مسلمانان مدينه از اطراف پيامبر (صلي الله عليه و آله) براي جنگ بيرون آمدند ، در وسط راه عده اي برگشتند .

بنده بدون هيچ اظهار نظري عبارت بخاري مي خوانم :

عن زيد بن ثابت «فما لكم في المنافقين فئتين» رجع ناس من أصحاب النبي (صلي الله عليه وآله) من احد ....

بخاري از زيد بن ثابت در ذيل آيه «فما لكم في المنافقين فئتين » نقل مي كند : شما نسبت به منافقين دو دسته شديد . يك دسته گفتند كه بايد كشته شوند ، يك دسته هم گفتند كشته نشوند . ايشان مي گويد : تعدادي از اصحاب رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از احد برگشتند و به احد نرفتند .

بخاري ، صحيح بخاري ، ج 5 ، ص 181 ،ح 4589

ابن كثير دمشقي اين مطلب را مقداري توضيح داده است . عزيزان اين مطلب را به عنوان يادگاري داشته باشند ، شايد جايي به دردشان بخورد . اين بزرگواراني كه مي گويند : صحابه همه اهل بهشت هستند يا اين كه همه صحابه عادل مي باشند ، و كساني كه كوچكترين اشكالي به آن ها وارد كند ، قتل او را واجب مي دانند و در شبكه هاي خود مي گويند شيعيان نسبت به صحابه بي احترامي و توهين مي كنند . اين مطلب را يكي از بزرگان شما كه بسيار مورد قبول شما است در كتاب خود نقل كرده است :

قال ابن كثير : فخرج رسول الله صلي الله عليه وسلم والمسلمون فسلكوا علي البدائع وهم الف رجل والمشركين ثلاثة آلاف . فمضي رسول الله صلي الله عليه وسلم حتي تزل بأحد ورجع عنه عبد الله بن ابي بن سلول في ثلاثمائة فبقي رسول الله صلي الله عليه وسلم في سبعمائة . قال البيهقي : هذا هو المشهور عند اهل المغازي انهم بقوا في سبعمائة مقاتل قال والمشهور . عن الزهري انهم بقوا في اربعمائة مقاتل كذلك رواه يعقوب بن سفيان عن اصبغ ....

ابن كثير مي گويد : در قضيه جنگ احد اين ها از مدينه خارج شدند و نزديك منطقه احد هزار نفر بودند و مشركين سه هزار نفر بودند (البته دقت كنيد كه مسلمان ها در جنگ بدر 313 نفر بيشتر نبودند در اين جا هزار نفر شدند ) تا اين كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) با همين تعداد به احد رسيدند و در آن جا اطراق كردند . عبد الله بن ابي كه سر دسته منافقين بودند با سيصد نفر از صحابه بر گشتند . ( در روايت قبلي گفته بود : با تعدادي از صحابه برگشتند ) پيامبر (صلي الله عليه و آله) هم با هفتصد نفر در احد ماندند .

ابن كثير مي گويد :

بيهقي گفته اين مشهور است در بين كساني كه غزوات رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را مي نوشتند ؛ اما شهاب الدين زهري كه از فقهاي بزرگ اهل سنت است مي گويد كه از آن هزار نفر ششصد نفر برگشتند و فقط چهار صد نفر باقي ماندند. يعقوب بن سفيان از اصبغ همين را بيان كرده است .

در اين جا نه تنها كه يهودي ها نبودند ، منافقين هم نبودند ؛ چون منافقين با عبدالله بن ابي برگشتند . فرقي هم نمي كند كه سيصد نفر باشند يا ششصد نفر . قضاوت اين مطلب هم با شما باشد .

بحث در اين است كه خليفه دوم گفت : من بالاي كوه ديدم كه يك يهودي مي گفت : كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) كشته شده است .

أخرح ابن المنذر عن كليب قال : خطبنا عمر فكان يقرأ علي المنبر آل عمران ويقول : إنها أحدية ثم قال : تفرقنا عن رسول الله صلي الله عليه وسلم يوم أحد فصعدت الجبل فسمعت يهوديا يقول : قتل محمد فقلت لا أسمع أحدا يقول : قتل محمد إلا ضربت عنقه فنظرت فإذا رسول الله صلي الله عليه وسلم والناس يتراجعون إليه فنزلت هذه الآية ) وما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل أفإن مات أو قتل انقلبتم علي اعقابكم ...

سيوطي نقل مي كند كه يك روز خليفه دوم سخنراني مي كرد تا اين كه به آيه 144 آل عمران رسيد و گفت :

اين آيه در جنگ احد نازل شده ، سپس گفت : در جنگ احد ما از اطراف رسول خدا (صلي الله عليه و آله) پراكنده شديم ، من بالاي كوه احد رفتم . شنيدم كه يك يهودي مي گفت : رسول خدا (صلي الله عليه و آله) كشته شد . پس گفتم : هر كس بگويد كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) كشته شده ، گردنش را مي زنم . نگاه كردم كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) است و مردم به طرف ايشان بر مي گردند كه اين آيه نازل شد .

سيوطي ، الدر المنثور ، ج2 ،ص 334 ، چاپ دار الكتب العلميه بيروت

متقي هندي ، علاالدين علي ، ج 2 ، ص 162 ،چاپ دار الكتب العلميه بيروت

اين كه در اين فيلم عمر آمده اند يكي از تحريفات و جناياتي كه شايد يهوديها اين فيلم را مي ساختند ، اين كار را نمي كردند اين است كه مي گويند جزء فراري ها خود رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) و امير المؤمنين (عليه السلام) هم بوده و اين از خيانت هايي است كه اين فيلم انجام داده است .

در صورتي كه خليفه دوم در اين روايت مي گويد : من از كوه بالا رفتم و جمعيت در اطراف رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بودند كه اين آيه نازل شد. اصلا راوي شأن نزول اين آيه خود خليفه دوم بوده است ؛ ولي بعد از رحلت رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مي گويد : والله من تا به حال نمي دانستم كه چنين آيه نازل شده است .

ما در اين مورد هيچ قضاوت و داوري نمي كنيم ؛ ولي همان سخن ابن قيم جوزيه كه گفت : قد خفي علي عمر ...اين آيه از عمر مخفي مانده بود ..

ما كلمه جهل را هم استفاده نمي كنيم ، مي گوييم مخفي مانده بود ؛ اما عزيزان اين دو مطلب را كنار هم بگذاريد تا ببينيم كه قضيه چيست.

توجيه خليفه دوم از اين كار چه بود ؟

مجري :

شما فرموديد كه اين سه صحابي رسول خدا (صلي الله عليه و آله) اين آيات قرآن را خواندند . دليل خليفه دوم براي اين كارشان چه بوده است ؟

حضرت آيت الله حسيني قزويني :

دليل اين كار خليفه دوم آقاي طبري ، ابن حبان و ابن كثير هم بيان كرده است :

عن انس بن مالك قال : لما بويع أبو بكر في السقيفة وكان الغد جلس أبو بكر علي المنبر فقام عمر فتكلم قبل أبي بكر فحمد الله وأثني عليه بما هو أهله ثم قال أيها الناس إني قد كنت قلت لكم بالأمس مقالة ما كانت إلا عن رأيي وما وجدتها في كتاب الله ولا كانت عهدا عهده إلي رسول الله ولكني قد كنت أري أن رسول الله سيدبر أمرنا حتي يكون آخرنا.

از انس بن مالك نقل شده : زماني كه با ابوبكر در سقيفه بيعت كردند ، فرداي آن روز ، ابوبكر روي منبر نشسته بود ، عمر ايستاد و قبل از او سخنراني كرد . بعد از حمد الهي گفت : اي مردم من ديروز يك سخني گفتم كه هر كس بگويد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفته ، منافق است . پيامبر (صلي الله عليه و آله) برمي گردد و هر كس اين سخن را بگويد من دست و پاي او را قطع مي كنم .

اين سخن اجتهاد و رأي من بود . اين كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) نمي ميرد ، در كتاب خدا نبود و پيامبر (صلي الله عليه و آله) روايت و وصيتي در اين زمينه نداشته است .

من فكر مي كردم كه رسول خدا (صلي الله عليه و آله) همه كار ها را درست مي كند و بعد از اين كه ما از دنيا رفتيم ، ايشان از دنيا مي رفتند .

طبري ، محمد بن جرير ، تاريخ طبري ، ج2 ، ص 237

ابن حبان ، محمد ، ثقات ، ج 2 ، ص 156

طبري در اين باره يك تعبير ديگر دارد كه بدر الدين عيني و بيهقي هم نقل كرده است :

قال الطبري قال عمر لابن عباس : فقال يابن عباس هل تدري ما حملني علي مقالتي هذه التي قلت حين توفي الله رسوله قال قلت لا أدري يا أمير المؤمنين أنت أعلم قال والله إن حملني علي ذلك إلا أني كنت أقرأ هذه الاية (وكذلك جعلناكم أمة وسطا لتكونوا شهداء علي الناس ويكون الرسول عليكم شهيدا) فوالله إني كنت لأظن أن رسول الله سيبقي في أمته حتي يشهد عليها بآخر أعمالها فإنه للذي حملني علي أن قلت ما قلت .

طبري نقل مي كند كه روزي عمر به ابن عباس گفت : يابن عباس آيا مي داني آن روز كه گفتم هر كس بگويد پيامبر (صلي الله عليه و آله) از دنيا رفته ... انگيزه من چه بود ؟ گفت نه ، خودت بهتر مي داني . گفت : چيزي كه من را مجبور كرد چنين سخني را بگويم ، اين آيه بود :« ما شما را امت ميانه قرار داديم و شما بر همه مردم گواه هستيد و پيامبر (صلي الله عليه و آله) هم بر شما است .» من بر اين باور بودم كه پيامبر (صلي الله عليه و آله) در امتش مي ماند تا شاهد اعمال ما مي شود . همين باعث شد كه من آن سخن را بگويم .

طبري ، محمد بن جرير ، تاريخ طبري ، ج 2 ، ص 238

بيهقي ، دلائل النبوه ، ج 7 ، ص 219

در عبارت قبلي خليفه دوم گفت : نه آيه و روايتي بود و نه وصيتي . اما در اين جا آيه 143 / بقره ، را بيان كرد و بعد از اين آيه 144 است ،افان مات او قتل انقلبتم ....

باز هم مي گويم كه اين مطالب را بدون هيچ اظهار نظر بيان كرديم و قضاوت آن با شما عزيزان باشد .

تماس بينندگان

بيننده : ناصر از تبريز ـ شيعه

چرا راهكاري پيدا نميشه كه دو قوم با اين كه يك خدا و يك پيامبر و يك كتاب دارند ، اين همه با هم اختلاف و فاصله دارند ؟ شما يك چيز مي گوييد ، آن ها يك چيز ، ما همين طور سرگردانيم .

آيت الله حسيني قزويني :

قرآن به صراحت گفته است : اطيعوا الله و اطيعوا الرسول واولي الامر منكم . از خدا ، پيامبر و اولي الامر اطاعت كنيد . اولي الامر چه كساني هستند ؟ اين بسيار واضح و روشن است . شما در سنت ببينيد كه مصداق اولي الامر چه كساني هستند ؟

بيننده :

يعني اين ها در سردر گمي هستند ؟

حضرت آيت الله حسيني قزويني :

ما قصد توهين نداريم ؛ ولي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در جاي جاي زندگي با شرافت خود ، حديث ثقلين را بيان كرده اند .

إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي واهل بيتي إن تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا

اگر شما به قرآن و اهل بيت (عليهم السلام) تمسك كنيد ، هرگز گمراه نمي شويد .

فرقي نمي كند اگر يك شيعه اهل بيت (عليهم السلام) را بگيرد و قرآن را رها كند ، گمراه مي شود ؛ يعني بگويد عزاداري مي كند ، يا حسين مي گويد ؛ اما نماز نمي خواند و روزه هم نمي گيرد . در آن شكي نيست كه گمراه است . اگر كسي هم قرآن را بگيرد و اهل بيت (عليهم السلام) را رها كني و نماز و روزه را از غير اهل بيت (عليهم السلام ) بگيرد . اين هم گمراه است ؛ زيرا رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرمود كه اگر اين دو در كنار هم باشند ، هرگز گمراه نمي شوند . يا اين كه فرمودند :

اني تارك فيكم خليفتين ....

خليفتين كاملتين ....

من دو خليفه كامل در ميان شما گذاشته و رفته ام .

پيامبر (صلي الله عليه و آله) با چه زباني با مردم صحبت كنند تا مردم بفهمند .

بيننده :

اين ها يك برداشت ديگر دارند و به آيه اي از سوره بقره كه فرموده هر كس به خدا ، قرآن و ملائكه ايمان بياورد ، مسلمان است .

حضرت آيت الله حسيني قزويني :

غير از اين آيه آيات ديگري هم هست مثلا قد افلح من تزكي : هر كس زكات دهد ، رستگار است . پس ديگر نبايد نماز خواند ، روزه نگيرد ، حج نرود . قرآن بدون اهل بيت (عليهم السلام) و بدون توضيح رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ، قرآن نيست ، فقط يك كاغذ پاره است .

خود قرآن به صراحت در آيه 44 ، سوره نمل مي فرمايد :

وأنزلنا إليك الذكر لتبين لناس ما نزّل اليهم

پيامبر قرآن را به تو نازل كرديم ، آن چه را كه به تو وحي كرديم ، براي مردم بيان كن .

قرآن منهاي بيان رسول خدا (صلي الله عليه و آله) و بيان اهل بيت (عليهم السلام) هيچ ارزشي ندارد .

عده اي هم در مصر و ايران آمده اند و مي گويند : ما نه كاري به شيعه داريم و نه به سني و وهابي و خود را با نام اهل القرآن كه همه فرقه هاي مسلمانان را گمراه مي دانند و خود را اهل نجات مي دانند ؛ چون فقط قرآن را قبول دارند .

اين ها اگر پيرو واقعي قرآن هستند ، در قرآن آمده:

وَمَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ

هر چه رسول خدا مي گويد ، عمل كنيد .

من از عزيزان تقاضا دارم كه فريب اين شياطين را نخورند كه مي خواهند به بهانه قرآن ، ما را از پيامبر (صلي الله عليه و آله ) و سنت و اهل بيت (عليهم السلام) جدا كنند . قرآن منهاي سنت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله ) هم گمراه و هم گمراه كننده است .

بنده از اين افراد يك سؤال دارم و آن اين است كه اگر شما اهل نماز هستي ، نماز صبح را كه مي خواني ، آن را از قرآن براي ما اثبات كن . اگر توانستي اثبات كني ، ما شما را قبول مي كنيم . اگر نماز نمي خواني كه اصلا با شما حرفي نداريم و شما يك دين جدا گانه داري .

بيننده : آقاي نارويي از ايرانشهر - اهل سنت

آقاي خليفه دوم تا قبل از اين كه مسلمان شود ، چه وضعيتي داشت ؟ چون بعضي از كساني كه از خليفه دوم بد مي گويند ، در صورتي كه تا قبل از اين كه خليفه دوم مسلمان شود با اين كه در كنار رسول خدا (صلي الله عليه و آله) حضرت علي (عليه السلام) و عثمان و حمزه (عليه السلام ) بودند ، مشركين و كفار مسلمانان را اذيت مي كردند و حتي مي كشتند . رسول خدا (صلي الله عليه و آله) براي اين كه ايشان مسلمان شود ، دست به دعا بردند . بعد از مسلمان شدن خليفه دوم اسلام علني شد و وضعيت مسلمانان خوب شد .

حضرت آيت الله حسيني قزويني :

بنده مي توانم از شما يك سؤال كنم . اگر اين طور بود ؛ پس چرا رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از مكه به مدينه هجرت كردند ؟ چرا مسلمانان سه سال در شعب ابوطالب بودند ؟

بيننده :

چون تعداد مسلمانان كم بود .

حضرت آيت الله حسيني قزويني :

شما كه مي فرماييد بعد از مسلمان شدن خليفه دوم ، وضعيت خوب شد و آن فشارها و آن سختي ها بر مسلمانان نبود . اگر نبود ؛ پس چرا محاصره اقتصادي در شعب ابي طالب سه سال طول كشيد ؟ به قول شما كه ابوبكر از اولين مسلمانان بودند و عمر هم در سال نهم كه حداقل يك سال بعد در شعب ابي طالب بودند ، آيا اين ها براي مسلمان ها و پيامبر (صلي الله عليه و آله) كه در فشار بسيار سختي بودند به حدي كه از گرسنگي سنگ به شكم خود مي بستند ، كمكي مثل آوردن غذا كردند ؟ اين كار براي مسلمان ها كمترين كمك بود كه مي توانستند انجام دهند .

بيننده :

در اوائل اسلام شرايط فرق مي كرد ، در آن زمان صحابه پيامبر (صلي الله عليه و آله) كم بودند .

مجري :

شما گفتيد كه بعد از مسلمان شدن خليفه دوم وضعيت مسلمان ها فرق كرد ، پس خليفه دوم در شعب ابي طالب كجا بود ؟

بيننده :

علت آن را بنده نمي دانم .

حضرت آيت الله حسيني قزويني :

در همان آيه 40 سوره توبه فرموده :

قد اخرجه الذين ....

پيامبر (صلي الله عليه و آله) را از مكه اخراج كردند ؛ يعني رسول خدا (صلي الله عليه و آله) در مكه امنيت نداشت و او را از مكه بيرون كردند . تعبير طبري در اين باره اين است :

خرجا هاربين من قريش إذ هموا بقتل رسول الله

ابوبكر و رسول خدا (صلي الله عليه و آله) فرار كردند چون تصميم گرفته بودند كه رسول الله (صلي الله عليه و آله) را به قتل برسانند .

جامع البيان ، ج 10 ، ص 175 و تفسير واحدي ، ج 1 ، ص 464 مي گويد :

لخروجه من مكة هاربا منهم ...

پيامبر (صلي الله عليه و آله) از مكه بيرون رفت به خاطر اين كه از دست مشركين فرار كرد .

تفسير قرطبي ، ج 8 ، ص 143 همين تعبير هارب را دارد .

تفسير ابن كثير فخرج منهم هاربا :

پيامبر (صلي الله عليه و آله) از دست مشركين فرار كرد .

قرطبي ، تفسير قرطبي ، ج 8 ، ص 143

يا اين كه ابو اسحاق ثعلبي دارد :

هرب النبي من المشركين إلي الغار

پيامبر (صلي الله عليه و آله) از دست مشركين فرار كرد و به غار پناه برد .

اگر اين آقايان در برابر مشركين قدرت داشتند ، حداقل مي توانستند در مقابل آن ها از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) دفاع مي كردند و نبايد آن حضرت فرار مي كردند و به غار پناه مي بردند و از آن جا مخفيانه به مدينه هجرت كردند . اگر بعد از آمدن اين دو نفر وضعيت خوب شده بود ، بايد امنيتي براي مسلمان ها ايجاد مي شد .

ما قصد اهانت و جسارت نداريم ؛ اما شما سؤال كرديد و ما هم پاسخ داديم .

بيننده : آقاي موسوي از شوشتر ـ شيعه

بنده از استاد يك سؤال داشتم مبني بر اين كه حضرت زهرا (سلام الله عليها ) خطبه فدكيه خود را بعد از ضربت بيان كرده بودند يا قبل از ضربت خوردن ؟

حضرت آيت الله حسيني قزويني :

قضيه ضربت خوردن ، در هجوم سوم است . شما اگر به كتاب هجوم علي بيت فاطمه (سلام الله عليها ) مراجعه فرماييد ، سه مرتبه به خانه حضرت هجوم آوردند ، در مرتبه اول و دوم اتفاقي نيفتاد و در مرتبه سوم آن اتفاق افتاد .

بيننده :

بنده به شبكه نور زنگ زدم و اين سؤال را پرسيدم و آن ها گفتند اگر ضربتي بود كه نمي توانستند سخنراني كنند .

حضرت آيت الله حسيني قزويني :

فرضا هم ضربت خورده باشند ، در رابطه با جنگ احد ، تعداد هفتاد نفر از مسلمانان هم به شهادت رسيدند و كساني هم كه باقي ماندند ، زخم هاي زيادي بر داشته بودند . مثلا امير المؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) حدود 500 زخم داشتند و پيشاني مبارك رسول خدا (صلي الله عليه و آله) شكسته بود ؛ ولي با اين حال زماني كه شنيدند ، كفار در حال برگشتن هستند ، همه مسلمان ها با زخم هايي كه داشتند ، به جنگ با كفار رفتند و آن ها را شكست دادند .

بيننده :

بنده در مورد خطبه سوم نهج البلاغه يا خطبه شقشقيه كه در آن از غصب خلافت است هم پرسيدم و آن ها پاسخ دادند كه سند اين خطبه ضعيف است . مگر اين گونه نيست كه هر آنچه كه به نفع آن هاست ، سند صحيح دارد و هر آنچه به ضرر آن ها ست ، سند ضعيف دارد .

چه ملاكي است كه بتوانيم بگوييم كه سند اين خطبه صحيح است يا اين كه ضعيف است ؟

حضرت آيت الله حسيني قزويني :

خطبه شقشقيه سيصد يا چهار صد سال قبل از به دنيا آمدن سيد رضي ، در كتب هاي اهل سنت نقل شده بود . به عنوان نمونه حافظ يحيي بن عبد الحميد حمداني ، متوفاي 228 هـ اين خطبه را نقل كرده است . ابو جعفر دعبل خزاعي ، متوفاي 246 هـ با سند از ابن عباس نقل كرده ، ابو جعفر احمد بن محمد برقي ، متوفاي 274 هـ نقل كرده ، ابو القاسم بلخي از مشايخ معتزله متوفاي 317 هـ نقل كرده ، ابن قبه تلميذ ابو القاسم بلخي نقل كرده و از علماي شيعه ، شيخ مفيد (ره ) متوفاي 412 هـ در ارشاد نقل كرده است . سيد رضي متوفاي 415 هـ در كتاب المغني في الامامه تكه هايي از خطبه هاي شقشقيه را بيان و آن را نقد كرده است .

اين افراد قبل از اين كه سيد مرتضي به دنيا بيايد ، خطبه شقشقيه را در كتب خود نقل كرده اند .

اين ها در مورد صحيح مسلم كه در آن زيد بن ارقم به صراحت بيان مي كند كه زنان پيامبر (صلي الله عليه و آله) شامل آيه تطهير نمي شود ، مي گويند كه مسلم اشتباه كرده ، معصوم كه نيست . زيد بن ارقم هم معصوم نيست .

در هر صورت هر چيزي كه بياوريد ، اين ها يك جواب دارند ؛ حتي اگر خداوند عالم براي اين ها از آسمان يك كاغذ بفرستند ، مي گويند : ان هذا الا سحر مبين .

بيننده : مهدي از ايتاليا ـ شيعه

بنده دو سؤال از استاد قزويني داشتم . يكي اين كه امروزه چه راهكار هايي براي مقابله با جريان هاي تكفيري وجود دارد ؟ چه در فضاي مجازي و چه در غير اين فضا ؟ مخصوصا براي كساني در خارج از ايران زندگي مي كنند .

سؤال دوم صحبت هايي در مورد مولوي عبد الحميد ، يكي از علماي اهل سنت ايران است كه اخيرا در فضاي مجازي مطرح شده است . آيا اين مطالب درست است يا خير ؟

مطلب ديگري هم در باره سايت ويديو شيعه است كه بايد به اطلاع شما برسانم . اين سايت به نظر بنده يك از بهترين سايت هاي شيعه است كه به شخصا استفاده زيادي از اين سايت كرده ام و به خيلي از شبهاتي كه در ذهن خودم بود ، پاسخ داده است . من از همه بيننده ها مي خواستم تقاضا كنم كه حتما اين سايت را ببينند ؛ چون اين سايت مختص به اهل بيت (عليهم السلام) و دفاع از آن حضرات است . همه مي توانند به راحتي از اين سايت استفاده كنند و پاسخ خيلي از شبهات خود را بگيرند .

حضرت آيت الله حسيني قزويني :

اگر كسي بخواهد در رابطه با جريان هاي تكفيري كاري انجام دهد ، بايد در ابتدا جنايات اين ها را برملا كند ، كاري كه در حال حاضر به نام اسلام انجام مي دهند . امروزه مردم در مرحله اي از رشد و پيشرفت هستند كه اگر مطالب را ببينند ، برايشان روشن و واضح مي شود . همان قضيه اي كه انساني را مي خوابانند و قلب او را از سينه بيرون آورده و مي خورند و با افتخار هم اين كار را انجام مي دهند و مي گويند باز هم اين كار را تكرار مي كنند . يا اين كه با افتخار اعلام مي كند كه 50 نفر را سر بريده است .

اگر جنايات اين گروهك براي مردم روشن شود مثلا همين جنايتي را كه در سايت ها قرار گرفته كه داعش به علت سر پيچي عده اي از مردم رقه از دستورات ، سر آن ها را بريده و سرهايشان را بر روي سيم برق يكي از خيابان ها آويزان كرده است ، مردم متوجه مي شوند كه اين ها اصلا هيچ ارتباطي با اسلام ندارند .

اگر يك مسيحي يا يهودي چنين جناياتي را ببيند ، مي تواند از اسلام به عنوان يك دين ياد كند ؟ من بارها گفتم كه در غرب دسته دسته از جوانان مسيحي به اسلام روي آورده اند يا اين كه شيعه مي شوند . زماني كه ديدند هيچ راهي براي توقف اين جريان ندارند ، عده اي وحشي هاي انسان نما را تحريك كرده اند و به جان مسلمانان انداخته اند تا به مردم غرب بگويند اگر مي خواهيد مسلمان شويد ، بايد يا مثل اين تروريست ها ، تروريست و آدم كش شويد و يا كشته شويد .

لذا اين جريان هاي تكفيري ، توطئه اي است كه به دست دشمنان اسلام طراحي شد و اين انسان هاي بي عقل هم عروسك خيمه شب بازي آن ها شده اند .

نكته دوم اين است كه اين ها عمدتا زير علم ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب سينه مي زنند . به قول يك از مراجع گفته بود : ابن تيميه بت شده و بايد اين بت شكسته شود . بياييد افكار ضد قرآني ، ضد سنت و ضد اهل بيت (عليهم السلام) را بر ملا كنيم و او را به مردم معرفي كنيم كه ابن تيميه هم بويي از اسلام نبرده و اساس افكار ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب براي مبارزه با اسلام بوده است .

حتي بعضي از علماي اهل سنت مثل امام سبكي ، حصني دمشقي ، ابن حجر عسقلاني و ابن حجر مكي ، گفته اند : ابن تيميه يك منافق ، گمراه و گمراه كننده است و امروز هركس كه گمراه مي شود ، با افكار ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب گمراه مي شود .

ان شاء الله در آينده ويژه برنامه در خصوص وهابيت و افكار ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب خواهيم داشت . ابن تيميه به صراحت گفته كه اكثر صحابه و تابعين بغض امير المؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام) را داشتند . پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمودند : بغض علي بن ابيطالب (عليه السلام) نفاق است . از اين بالاتر مي توان به صحابه اهانت كرد ؟

محمد بن عبد الوهاب مي گويد : صحابه اي كه ركاب پيامبر (صلي الله عليه و آله ) بوده و به حج رفتند ، مرتد شدند ؛ چون به دنبال بت پرستي رفته اند . مثل قوم حضرت موسي (عليه السلام) به پيامبر (صلي الله عليه و آله) گفتند كه براي آن ها بت بسازد . از اين بالاتر مي توان به صحابه اهانت كرد ؟

ما بايد همه اين ها مطالب را براي مردم روشن كنيم .

اما در مورد اين شخصي كه گفتيد مباحث ، مباحث سياسي است و شبكه ما سياسي نيست و ما در اين مورد نه نفيا و نه اثباتا صحبتي نكرده ايم و نخواهيم كرد .

اين سايتي را كه معرفي كرديد ، من هم ديده ام . اگر اين كليپ ها گزينشي باشد و به صورتي تقطيع نشده باشد كه به اصل آن ضرر برسد ، خوب و مفيد مي باشد .

بيننده : محمد از ميبد ـ شيعه

بنده دو نكته را مي خواستم بيان كنم . يكي اين كه بنده سخن استاد را تا حدودي قبول دارم كه شبكه سياسي نيست ؛ اما جرياني در شرق كشور به وجود آمده به نام جيش الحر از برادران اهل سنت و مردم دوست داشتني بلوچ تشكيل شده است . بنده از شما خواهش مي كنم كه مولوي عبد الحميد را دعوت كنيد تا در اين باره توضيح دهند كه آيا واقعا اين گروه براي دفاع از عزيزان اهل سنت است كه در اين صورت ديگر برادران اهل سنت هم به اين گروه بپيوندند . اما اگر اين گونه نيست ؟ و اين ها فقط گروهي هستند كه براي منافع خود عده اي را گروگان مي گيرند ، معرفي كنند تا براي همه روشن شود ؛ چون به امنيت ملي كشور مربوط مي شود .

نكته دوم اين است كه هيچ كس از اين وهابي ها كوچكترين فكري به مخيله خود راه ندهند كه بتوانند به قبر عمه جانمان رقيه (سلام الله عليها ) آسيب برسانند . شيعه زنده نباشد كه اتفاقي مثل قبرستان بقيع براي قبر عمه جانمان رقيه (سلام الله عليها ) بيافتد .

بيننده : آقاي ميرزايي از سميرم ـ شيعه

از چيز هايي كه بر خليفه دوم مخفي مانده بود طبق گفته ابن كثير دمشقي سلفي در تفسير شان ، جلد 1 ، صفحه 468 ، چاپ دار الفكر بيروت مهريه زنان بود . خليفه دوم بر منبر سخنراني مي كرد و گفته بودند كه چرا مهريه زنان را زياد مي گيريد ، در صورتي كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) و صحابه چهار صد درهم بيشتر مهريه قرار نمي دادند و بالاتر از اين مبلغ را حرام مي دانستند .

يكي از خانم ها معترض شد و به آيه 20 سوره نساء اشاره كرد كه در خصوص مهريه زنان بود . خليفه دوم گفت خدايا مرا ببخش كه همه انسان ها از من داناتر هستند ؛ حتي زنان . كه بعد از آن گفت هرچه قدر كه مي خواهيد مهريه قرار دهيد .

يك حديث هم در مورد امير المؤمنان علي بن ابيطالب است كه ام سلمه از نبي مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله ) نقل كرده كه فرمودند : علي (عليه السلام) بر حق است و حق گرداگرد ايشان مي چرخد . اين روايت در كتاب معجم كبير طبراني ، ج 3 ، صفحه 330 ، حديث 758 نقل شده است .

بيننده : آقاي اثني عشري از اهواز ـ شيعه

بنده يك سؤال از بيننده هاي شبكه به خصوص برادران اهل سنت و اين آقايان وهابي دارم و آن اين كه زماني كه بزرگ يك قوم از دنيا مي رود ، مثلا زماني كه امام خميني (ره) از دنيا رفتند ، در اين كشور چه واويلايي بود . حال ما رحلت يا شهادت رسول مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله) كه فرستاده خداوند بود ، در اين وضعيت ، چگونه توانستند قضيه سقيفه را به راه انداختند و براي خود خليفه انتخاب كردند ؟ آيا در آن زمان بزرگاني مثل عباس عموي پيامبر (صلي الله عليه و آله) حضور داشتند ؟

حضرت آيت الله حسيني قزويني :

اگر عزيزان اهل سنت ما توجه داشته باشند ، اين ها با هر عنواني چه جيش الحرب باشد چه داعش باشد يا هر چيز ديگري كه باشند همه از كشورهاي غربي و كشورهاي افراطي عربي تغذيه و تأمين مي شوند و به هيچ وجهي براي حرف علماي اهل سنت كاري نمي كنند ؛ چون اين ها مجري افكار و برنامه هاي همين كشور هاي تأمين كننده خود هستند و هيچ نفعي براي اسلام نداشته و ندارند .

در قضيه محكوميت هايي هم كه است ، اين آقايان فقط يك عمل را محكوم مي كنند . اين كافي نيست ، بيايند هم عامل هم عمل و همه عقبه اين كار را محكوم كنند . اين كه بگويند فلان گروه محكوم است و در كنار آن بگوييم به خاطر اين كه حقوق اقليت ها رعايت نمي شود ، در سوريه و عراق و مصر ، اين تكفيري ها پيدا شده اند .

من نمي دانم كه اين حرف تا چه حدي عقلاني است ؛ يعني در سوريه مراد از حقوق اقليت ها چيست؟ منظور حقوق اهل سنت است يا حقوق شيعه است كه نداده اند ؟ اين همه نيرو كه از همه جهان به سوريه مي آيند ، به چه منظور آمده اند ؟

آيا ما حاضريم با كمال شهامت اين تروريست ها را محكوم مي كنيم ؛ گرچه محكوميت اين آقايان نه جايي را خراب و نه آباد مي كند ؛ چون اربابانشان كسان ديگري هستند و از جاي ديگري دستور مي گيرند ولي حداقل ما نزد مخاطبين خود رو سفيد هستيم . ما بايد با شجاعت و صراحت اين تروريست ها و اعمال و كارهايشان را محكوم كنيم .

×××××××××

خدايا تو را قسمت مي دهيم به آبروي محمد و آل محمد ،

فرج مولاي ما ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف ) را برسان .

ما را از ياران ويژه آن حضرت قرار بده .

قلب مقدسش را از ما خشنود و راضي بگردان .



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها